president

Members
  • تعداد محتوا

    182
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های president

  1. [quote name='davoud' timestamp='1372929251' post='319675'] [quote name='president' timestamp='1372922853' post='319656'] با این وجود هنوزم در زمینه موشکی خیلی جاها حرفه اول تو دنیا رو میزنه[/quote] در دنیای اعداد و ارقام و مختصات کمیتی و روی کاغذ و توی اذهان و افکار کسانی که از غرب دل خوشی ندارن، بله حرف شما کاملا درسته. [/quote] بعد امریکا تنها کشوری که قابلیت خود نمایی در پروژه های هوافضایی رو داره روسیست.ولی خوب این اقتصاد همه چیز رو تحت تاثیر قرار میده.الکی نیست که فیلسوفی مثله مارکس کلا بیخیال همه چی اقتصاد رو زیربنا میدونه.روسیه در زمینه موشکی هنوزم قویه .هنوزم بچه های روسیه تو المپیادای ریاضی و مسابقات کامپیوتری و...تو بورسن.غرب بعد اون نهضت علمی تجربی گرایی(کسانی امثال دکارت )واقعا ترقی بی نظیری تو علم داشتن.ولی این تجربی گرایی ها خوب خرجم داره.کسانی امثال فارادی تقریبا همه چیز رو از ازمایشا به دست میاوردند یا همین اوتو هان معروف.یادمه چند سال پیش که کتابی در مورد ماریکوری میخوندم نوشته بود برای به دست اوردن مواد رادیو اکتیو چقدر زحمت کشید چون پول خرید یه سری مواد رو نداشت گویا مجبور بود خودش استخراج کنه از سنگهایی.خوب الانم وضعه همه چی شده مربوط به پول.شما میخوای مثلا تحقیق در مورد یه چی کنی بی نهایت بودجه لازمه ازمایشگاه باید بدن اگه وسیلت خراب شد گیر ندن که حتما قورت دادی .سند وکارت دانشجویی و صد تا تضمین بگیرن تو هم با هزار ترس و لرز کار کنی که یه وقت زبونم لال وسیله ها اذیت نشن.خوب پایان این برخورد یعنی شکست بیشتر.ببخشید یکم زیادی نوشتم...
  2. [quote name='Life' timestamp='1372921579' post='319649'] [center] [b] [url="http://www.tabnak.ir/fa/news/329840/%D9%88%D9%81%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AF-%DB%B9%DB%B0%DB%B0-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D8%B1-%D9%88%D9%81%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D8%B1%D8%B3%DB%8C"]وفاداری به اسد، ۹۰۰ برابر وفاداری به مرسی [/url][/b] [/center] بشار اسد تقریبا در هر ۵۸۴۰ ساعت، یکی از نیروهای عالی‌رتبه وفادار به خود را از دست داده است در حالی که مرسی عملا در هر ۶ ساعت بحران، یک نیروی عالی‌رتبه را از دست داده است! به گزارش خبرگزاری فارس، با ناآرام شدن مصر مرسی که یکی از مهم‌ترین متحدین سیاسی شورشیان سوریه و بالاخص شورشیان سلفی در این کشور محسوب می‌شد، خواه‌ناخواه ذهن جستجوگر ناظران منطقه‌ای به مقایسه بحران در سوریه و بحران در مصر می‌پردازد، هرچند که این دو بحران از جوانب مختلف دارای اختلافات گسترده هستند و شاید در برخی موارد، قیاس بین این دو قیاس مع‌الفارق باشد. با این حال یک واقعیت وجود دارد و آن اینکه دولت مصر و دولت سوریه دو موجودیت سیاسی هستند که بنابر باور نوواقع‌گرایان، در عرصه بین‌المللی دارای کارکردهای مشابهی هستند. مقایسه بین عملکرد این دو دولت از یک بابت هم جالب است و آن اینکه بین حزب بعث سوریه و جنبش اخوان‌المسلمین یک اختلاف تاریخی وجود دارد و مرسی نیز کمابیش نماینده جنبش اخوان‌المسلمین محسوب می‌شود. در این گزارش قصد آن را نداریم که به مقایسه همه ابعاد اختلافات بین این دو موجودیت سیاسی مبادرت ورزیم اما یک نکته شایان توجه است: ظرف بیش از 2 سال بحران بسیار سخت در سوریه، تنها 3 نفر از اعضای ارشد کابینه سوریه به دولت این کشور پشت کردند که عبارتند از: «ریاض حجاب»، نخست‌وزیر، «جهاد مقدسی»، سخنگوی وزارت امور خارجه و «مناف طلال»، معاون وزیر دفاع و از فرماندهان گارد ریاست‌جمهوری. اما ظرف 48 ساعت بحران در مصر، اخبار ضد و نقیض فراوانی از استعفای وزاری کابینه منتشر شد که حتی تا 11 استعفا نیز می‌رسید اما دست‌کم استعفای 6 وزیر یعنی وزاری امور خارجه، اقتصاد، محیط زیست، گردشگری، ورزش و امور حقوقی و پارلمانی قطعی شده است. از سوی دیگر سخنگوهای نخست‌وزیر مصر و رئیس‌جمهور مصر هر دو استعفا کرده‌اند. اگر مدت بحران سوریه 2 سال فرض شود – که بیشتر است - مجموعه ساعات این بحران، 17520 ساعت می‌شود که با احتساب 3 مقام ارشد استعفا داده، بشار اسد تقریبا در هر 5840 ساعت، یکی از نیروهای عالی‌رتبه وفادار به خود را از دست داده است. در حالی که وقتی مرسی ظرف 48 ساعت، 8 نفر را از دست داده است، عملا در هر 6 ساعت بحران، یک نیروی عالی‌رتبه را از دست داده است! به این ترتیب، میزان وفاداری به اسد در سطح کابینه، تقریبا 973 برابر محمد مرسی است و این رقم همچنین نشان می‌دهد که توان مدیریت اسد بر نیروهای وفادار به‌خود، به‌مراتب بیشتر از مرسی است. از سوی دیگر، علی‌رغم پیوستن برخی نیروهای ارتش به معارضان سوری، تقریبا واضح است که طی دو سال و اندی بحران، ارتش سوریه کاملا به بشار اسد، رئیس‌جمهور این کشور وفادار بوده است و این در حالی است که ارتش مصر، برای رئیس‌جمهور این کشور اولتیماتوم صادر می‌کند و نقشی فراتر از قانون برای خود قائل است. بحران اخیر ثابت کرد که مرسی عملا در عرصه نظامی مصر هیچ‌کاره است و اگر روزی این کشور مورد تجاوز خارجی قرار گیرد، مرسی در حالی مسئول تمامیت ارضی مصر است که بر ابزار این حفاظت کنترل جدی ندارد. جالب‌تر اینکه با این توان و اتوریته، بر جایگاه کسی چون «جمال عبدالناصر» که یک فرمانده تمام‌عیار نظامی بود هم تکیه زده است. کنترل بر نیروهای مسلح یک جنبه دیگر هم دارد. ارتش نماد حاکمیت ملی است چرا که بدون قوای مسلح، مرزها و امنیت حفظ نمی‌شوند و اگر این دو حفظ نشوند، اصولا حاکمیت بی‌معناست. پس از 2 سال بحران سخت، اسد همچنان بر نماد حاکمیت ملی سوریه تسلط دارد اما مرسی ظرف تنها 48 ساعت با نماد حاکمیت ملی در تعارض قرار گرفته است! از سوی دیگر، روند تحولات فوق‌الذکر بیانگر آن است که اسد در حفظ مقبولیت خود دست‌کم در بخش قابل قبولی از جامعه سوریه موفق بوده است اما مرسی دست‌کم تا اکنون نمی‌تواند چنین ادعایی داشته باشد. به روند این مقایسه، شدت فوق‌العاده بیشتر بحران سوریه را نیز باید اضافه کرد. دولت سوریه از جانب قدرت‌های خارجی سخت تحت فشار بوده است و این در حالی است که مرسی با چنین مشکلی مواجه نیست. سوریه با قدرت تروریست‌های آدم‌خوار سلفی مواجه است حال آنکه سلفی‌ها اگر در کنار مرسی قرار نگیرند، احتمالا در مقابل او نیز قرار نخواهند گرفت. بشار اسد با سیل ارسال سلاح برای تروریست‌ها از خارج مواجه است حال آنکه محمد مرسی اصولا با چنین معضلی مواجه نیست. شاید بتوان این تفاوت در مدیریت را در همان تفاوت انگاره مرکزی در نگاه اسد و مرسی جستجو کرد: «تفاوت اندیشه مقاومت با اندیشه سازش‌کارانه مرسی» که علی‌رغم آنکه منتسب به اخوان‌المسلمین بود، حتی حاضر نشد در کمپ‌دیوید تجدید نظر کند. این گزارش مدعی آن نیست که اعداد و ارقام فوق به‌طور واضح بیانگر تفاوت دو دولت هستند چرا که بررسی تفاوت دو موجودیت سیاسی نیازمند بررسی شاخص‌های متعددی است اما به‌هر حال می‌تواند برای اذهان ناظران منطقه‌ای، روزنه‌ای جدید برای نگاه کردن و اندیشیدن بگشاید. http://www.tabnak.ir/fa/news/329840 [/quote] واقعا این مقایسه ها علمی و تفکر شده من رو تحت تاثیر قرار میده.اخه الان چند ساله اسد و پدرش تو سوریه حکومت میکنند و ارتش و...رو بعد این همه سال دستچین کردند ومرسی چند ساله تو مصر رییس جمهوره.[quote name='arminheidari' timestamp='1372922558' post='319655'] [quote][color=#000000][font=tahoma, helvetica, arial, sans-serif][right][background=rgb(248, 248, 255)]سلام[/background][/right][/font][/color] [color=#000000][font=tahoma, helvetica, arial, sans-serif][right][background=rgb(248, 248, 255)]یادمه چهار سال پیش یک عده رنگی ها می گفتند که چرا به جای حمایت از حزب الله از ترکستانی های چین حمایت نمی کنید .... داشتند خودشون رو براشون می کشتند !!![/background][/right][/font][/color][/quote] فکر کنم به جای نبود بلکه از آنها هم بود یعنی از مسلمانان چینی هم حمایت کند و بیان شده بود ایران بخاطر منافع و حمایت چین چیزی نمی گوید که انشاالله موقعیت جور شود از چین هم دیدنی کنید و ببینید کمونیست سیاسی هنوز زنده و سیستم پلیسی هنوز پابرجا است و شما نمی توانید نماز فردای ظهر را در یک پارک بدون کتک خوردن بخوانید بگذریم که اینجا جای بحثش نیست --------------------------------- [quote name='president' timestamp='1372921073' post='319642'] فکر نمیکنم این جنگ رو بزارن به نفع جبهه مقاومت تموم شه.بعد از نابودی گروه های سلفی برنامه های دیگری برای نابودی اسد وجدایی اون از جبهه مقاومت کشیده شده.چون اسدی که حالا وام دار شدید ایران و مقاومت شده مشکل ساز تر از اسد قبله جنگه که گاها به محور غرب هم برای برخی مسائل مثله اقتصاد و...نزدیک میشد.هدف فعلا کشتار مسلمونا و نابودی منابع دو طرفه که متاسفانه همچنان ادامه داره... [/quote] فعلا که سلفی ها را تو باغ ما انداخته اند که به بهانه مردم سوریه که هم سوریه و هم مردم را بدبخت کردند اما خدا را شکر انشاالله از سوریه ققنوسی برخواهد خواست که قویتر از قبل خواهد بود و سیستم های جدید جنگی و مردان آزموده را در خود خواهد داشت و این بدتر برای اسرائیل است [/quote] حمایت از مسلمونا تو چین به طور قطع کار درستیه تا مردم جذب خودمون شن.از طرفی اهرم تاثیر گذار ما تو چین هم میشه که اینم یه برگه تو دیپلماسی. در مورد سوریم دقیقا کاری که شده فعلا از نظرم نابودی منابع مسلموناست مثله جنگ عراق که خوب منابع ما رو تحلیل برد و شرکتای غربیم سودشون رو بردند.ولی شاید بحث بشه که جنگ به نفع ما بود الانم سوریه اینده ققنوس میشه و...بله باید سود و زیان رو بررسی کرد همون جوجه ها که اخرای پاییز شمارش میشن چه بسا عدو شود سبب خیرو...
  3. [quote name='fath' timestamp='1372913516' post='319630'] [quote][color=#0000ff]وی در پاسخ به سوال دیگری در مورد سخنان یکی از معاونان وزارت خارجه مبنی بر جایگزینی یک سامانه دیگر به جای سامانه اس 300 توسط روسیه، تأکید کرد: معاون وزارت خارجه سخنان غیر اصولی بیان کرده و در رده‌ای نیست که بخواهد درباره این مسائل صحبت کند و ما این قضیه را تکذیب می‌کنیم.[/color][/quote] ایشون تقریبا درست میگن و این نوع موضوعات ربط کاملی به وزارت خارجه نداره بلکه ستاد مشترک نیروهای مسلح قرارگاه پدافند هوایی در این مورد بخصوص رهبری و در نهایت شورای امنیت ملی باید تصمیم بگیرن. این نوعی خودسری هست که هر نماینده مجلس و معاون و مشاوری در هر موضوعی صحبت و دخالت می کنه. [/quote] صرف نظر از اینکه کدوم طرف مسئوله این کاره نتیجش میشه تضعیف نهاد دیپلماتیک کشور یه جور میشه گفت تیشه به ریشه خودمون زدن.خوب قبلا با هم یه چک کنید مسائل رو بد نیست
  4. معمولا کار روسها تو ساخت موشک خیلی عالیه ولی خوب ممکنه کمبود بودجه و...که بدجور گریبان روسها رو گرفته کم کم داره دقت رو تو کارشون پایین میاره.با این وجود هنوزم در زمینه موشکی خیلی جاها حرفه اول تو دنیا رو میزنه
  5. فکر نمیکنم این جنگ رو بزارن به نفع جبهه مقاومت تموم شه.بعد از نابودی گروه های سلفی برنامه های دیگری برای نابودی اسد وجدایی اون از جبهه مقاومت کشیده شده.چون اسدی که حالا وام دار شدید ایران و مقاومت شده مشکل ساز تر از اسد قبله جنگه که گاها به محور غرب هم برای برخی مسائل مثله اقتصاد و...نزدیک میشد.هدف فعلا کشتار مسلمونا و نابودی منابع دو طرفه که متاسفانه همچنان ادامه داره...
  6. باسلام!مسئله سودان برای اسرائیل بسیار مهم است.دوستان برای درک این موضوع مسائل مربوط به استقلال سودان جنوبی و تاریخ این اتفاق را مطالعه کنند بسیار راهگشاست.برای دادن سرنخ ذکر این نکات که سرچشمه رودنیل در سودان جنوبی قراردارد ورویای نیل تا فرات اسرائیل ویاچگونگی ایجاد تفرقه در وسیع ترین کشور اسلامی(دهمین کشور بزرگ قبل ازتجزیه)جالب است.
  7. باسلام!ضمن تشکربخاطرمطالب دوستان.این مسئله رو در نظر داشته باشید ممکن است طرفی ناحق باشد اما کار اودر موردی حق باشد یا به نفع حق باشد.برای مثال امریکا ممکن است دولت ناحق واستکباری و...باشد ولی در موردی امکان دارد طرف حق باشدو همین امریکای ظالم وچه وچه درراه حق بجنگد.هرچند قبلا تمام کارهایش ظالمانه و...باشد.پس میتوان بحث اینکه اسد حکومتی ناحق بوده را بگذاریم کنار وببینیم الان جبهه حق کدام است با صرف نظر از گذشته.برای روشن شدن بیشتر قضیه مثالی ذکر میکنم.در بازی های جام جهانی فوتبال همه خواهان شکست تیم امریکا هستیم(چرایش را صرف نظر کنید)اما یکبار اگر امریکا پیروز شود ما دور بعد صعود میکنیم پس میشویم طرفدار برد امریکا.البته لازم به ذکر است که در مثل مناقشه نیست ونگویید این همان مصداق هدف وسیله را توجیه میکنداست.زیرا همانطور که گفته شد باطل ما دارد درجبهه حق میجنگدومانباید به جرم گذشته جبهه حق رو تضعیف کنیم.
  8. [quote name='hamedof' timestamp='1347218927' post='270131'] [quote name='president' timestamp='1347218581' post='270128'] ابعاد خیره کننده ای داره البته درمورد اینکه قراره فضاپیماهای اینده برای سفر به مریخ از موتور با سوخت پاد ماده(واکنش ماده وپادماده)استفاده کنند رویای سفر به مناطق دورتر از مریخ رابه واقعیت نزدیک میکند.البته انجام چنین پروژه هایی نیاز به بودجه های کلان داره که خوب به وضع اقتصادی شدیدا وابستست.الکی نبوده که مارکس اقتصادروزیربنا میدونسته. [/quote] جان! پاد ماده در ابعاد میکرو ساخته شده ! چطوری می خواند اصلا از وامنش این 2 تا استفاده کنند؟ چه واکنشی؟ منبعی چیزی دارید؟ ------ پ.ن : پاد ماده ماده ایست که هسته بار منفی و الکترون بار مثبت دارد ! [/quote] درست متوجه این میکرونشدم که نوشتید.منظورم بود فضا پیما کذایی که درتاپیک اومده ابعاد خیره کننده ای داره باتوجه به عکسی که در تاپیک قرار داده شده(همون که ساختمونا رو مقایسه کرده با ابعاد طرح).در مورد موتور پادماده نمیدونم تو این اینترپرایز هست یا نه(البته با توجه به اینکه از راکتور نام برده قطعا نیست)ولی برای سفر به مریخ توسط ناسا درمورداستفاده از موتور ماده وپادماده تحقیقاتی شده.پاد ماده هم دقیقا ماده بابارمخالف ماده است.مثلا پزیترون پادماده الکترون است که جرمی برابر الکترون ولی بارمثبت دارد واگر اینها به هم برخورد کنند تمامابه انرژی تبدیل میشوند.همون فرمول معروف البرت خدابیامرزکهe=m*c*c(البته تا اونجایی که یادمه این فرمول ازلحاظ تئوری ثابت نشده اماازلحاظ عملی درستیش تائید شده)ولی خوب ساختش این موتوردردسر زیادی داردهمانطور که منافع بیشمار.مثلا باتوجه به اینکه پاد ماده ذرات بنا به دلایلی( که ذکرشان ازحوصله موضوع خارج است) درزمین نادرند باید درازمایشگاه تولید شوند که ارقام نجومی رو طلب میکنه.با یک سرچ میشه به منابع مختلفی دراین زمینه دست یافت ونیازی به ذکر لینک خاصی نیست.شما یه سرچ کن موتور پاد ماده سایت های مختلفی پیدا میشن.
  9. ابعاد خیره کننده ای داره البته درمورد اینکه قراره فضاپیماهای اینده برای سفر به مریخ از موتور با سوخت پاد ماده(واکنش ماده وپادماده)استفاده کنند رویای سفر به مناطق دورتر از مریخ رابه واقعیت نزدیک میکند.البته انجام چنین پروژه هایی نیاز به بودجه های کلان داره که خوب به وضع اقتصادی شدیدا وابستست.الکی نبوده که مارکس اقتصادروزیربنا میدونسته.
  10. ايالات متحده آمريكا از سال 1945 قدرت فائقه دنيا بوده و تمامي رهبران آمريكا هم در خلال اين مدت کوشيده‌اند تا اين موقع ممتاز را محفوظ بدارند. رهبران آمريكا مانند بيشينه مردم آن کشور مي‌دانسته و مي‌دانند که دست يافتن به امتيازات ويژه، ملازم برتري و تفوق است. همين تفوق آمريكا موجب شده که ساير دولت‌ها به گرد تهديد مستقيم آمريكا يا منافع آن کشور نگردند. تفوق ايالات متحده موجب فروکاستن رقابت‌هاي ميان قدرت‌هاي بزرگ شده و امکان حفظ موازنه قدرت را در مناطق مختلف دنيا به آمريكا داده و حاصل آن شکل گيري محيط بين‌المللي آرام و عاري از تنش بوده است. بديهي است که دنيا در محيط آرام بين‌المللي شکوفا مي‌شود و در چنان محيطي، چون خطر وقوع جنگ اندک است، سرمايه‌گذاران و بازرگانان با اطمينان بيشتر دست به کار مي‌زنند. تفوق آمريكا به آن دولت اجازه داده تا در جهت رسيدن به اهداف سازنده حرکت کند، در پي حفظ و تحکيم مباني حقوق بشر برآيد، جلو توليد و تکثير سلاح‌هاي کشتار جمعي را بگيرد و... درست است که آمريكا در اوج قدرت در دنياست و هماوردي ندارد، اما مردم آن کشور اين عقيده را ندارند. هرگاه دولتي، در اوج و درمنتهاي قله قدرت قرار داشته باشد، ديگر لاجرم مسيري جز فروافتادن برايش متصور نخواهد بود. اين است که مردم آمريكا حتي در آن برهه‌ها هم که مناظر تيره و تاري در افق مشاهده نمي‌کردند، به کرات از احتمال سقوط و اضمحلال دولت خود ابراز نگراني کرده‌اند. در سال 1950 گزارش شماره 68 شوراي امنيت ملي آمريكا حکايت از دست يافتن شوروي به سلاح هسته‌اي مي‌کرد و فرارسيدن دوراني را خبر مي‌داد که در آن، کفه شوروي در جغرافياي سياسي دنيا سنگين‌تر از پيش باشد. چند سالي پس از آن، روزي که سفينه «اسپوتنيک» شوروي به فضا پرتاب شد، اين نگراني در نظر بسياري شکل گرفت که مبادا زمان تحقق وعده «نيکيتا خروشچف» مبني بر «دفن کردن» نظام سرمايه‌داري غربي فرا رسيده باشد. معروف است که وقتي «جان اف.کندي» رئيس‌جمهوري آمريكا شد، گفته بود که اتحاد شوروي در نهايت ثروتمندتر از آمريكا خواهد شد و نظر «ريچارد نيکسون» هم که گفته بود «ايالات متحده غول ترحم‌آور و بي‌نوايي بيش نيست» زبانزد همگان بود. ظرف حدود يک دهه پس از آن، شکست آمريكا در هندوچين و بروز مسائل مبرم اقتصادي، دانشمندان برجسته را به اين نتيجه رساند که کتاب‌هايي با عنوان‌هايي از اين قبيل به چاپ برسانند: آمريكا؛ کشوري معمولي، يا پس از سيادت. تراکم همان نگراني‌ها از تفوق شوروي بر دنيا بود که يکي چون رونالد ريگان را به رياست جمهوري آمريكا رساند و او در دهه 1980 مبادرت به توسعه شگرف زيربناي نظامي آمريكا کرد. اما گويا دغدغه سقوطي ناگهاني، هرگز و حتي از آن روز که شوروي فروپاشيد و آمريكا تنها قدرت مسلط جهاني شد، از خيال مردم آمريكا رخت برنمي‌بندد. * زمينه‌هاي تنزل قدرت حرف‌ها و حديث‌ها بر سر تنزل آمريكا از روزي که کتاب «پل کندي» با نام ظهور و سقوط قدرت‌هاي بزرگ منتشر شد و در زمره آثار پرفروش قرار گرفت، از نو جريان يافت. او در کتابش بحثي را باز کرد و گفت که آمريكا در معرض اين خطر قرار دارد که وزن سنگين ابرقدرت بودن، آن را ازپا درآورد. به عقيده او اگر انگلستان به سرحد قدرت متوسطي تنزل کرده همانا ناشي از صرف مبالغ گزاف براي حفظ منافع در نقاط دور از دسترس و شرکت در جنگ‌هاي پرهزينه بوده است. او آمريكا را برحذر مي‌داشت که در چنان مسيري گام بگذارد. از آن زمان، کتاب‌ها و مقاله‌هاي بسياري با همين موضوع منتشر شد و نويسندگان آنها در اين باب صحبت داشته‌اند که برتري آمريكا تا به کي دوام خواهد داشت. اما هر چه کاغذها و کتاب‌هاي بيشتري در اين باره به مصرف رسيد، مخالفان همچنان بر يک مساله پا مي‌فشردند. کسي هرگز نپرسيد که مثلا آيا آمريكا به همان راهي مي‌رود که انگلستان مي‌رفت و دچار چه نوع مصايبي خواهد شد. پرسش همه فقط اين بود که آن چه «عصر آمريكا» خوانده مي‌شود کي به سر خواهد رسيد؟ * ويژگي‌هاي عصر آمريكا عصر آمريكا از روزي آغاز شد که جنگ دوم جهاني به پايان رسيد. اروپا به مدت بيش از سه سده مرکز ثقل سياست در دنيا بود. اما دو جنگ ويرانگر جهاني موجب شد که قدرت‌هاي بزرگ اروپايي از جايگاه رفيع خود فرو افتند. گروه سياستگذاران وزارت امور خارجه آمريكا در سال 1947 اعلام داشت که «هدف سياست‌هاي ايالات متحده، مي‌بايست نيل به موقع قدرت برتر باشد». به عقيده متخصصان روابط بين‌الملل، اين درست همان زماني بود که دنيا از موقع چندقطبي به تک‌قطبي گام نهاد. دنياي تک قطبي دوره جنگ سرد نيز از همان آغاز، دنياي نامتعادل و نامتوازني بود. در آن دوره آمريكا نصف توليد ناخالص دنيا را در اختيار داشت. موازنه مثبت تجاري آمريكا اجازه مي‌داد تا بزرگ‌ترين دولت باشد، بتواند در فقر و تنگناي سال‌هاي پس از پايان جنگ جهاني به بقيه دولت‌ها کمک مالي هم بکند و عظيم‌ترين نيروي دريايي و هوايي دنيا را در اختيار داشته باشد. موقع و قدرت صنعتي آمريكا چنان بود که در دنيا تالي نداشت. تنها دارنده سلاح هسته‌اي بود و پايگاه‌هاي نظامي در هر کجا، دورتادور کره زمين در اختيار داشت. دولت واشنگتن با حمايتي که از نيروهاي ضداستعماري روز دنيا مي‌کرد و با اجراي طرح مارشال براي بازسازي اروپا، توانست حسن نيت ملت‌ها را در بيشتر کشورهاي پيشرفته و درحال پيشرفت، متوجه خود كند. مهم‌تر از هرچيز آن که ايالات متحده از موقع بسيار مطلوبي در جغرافياي سياسي دنيا برخوردار بود. در نيمکره غربي به جز آمريكا هيچ قدرت مهمي نبود و آمريكا از بابت حمله و هجوم احتمالي بيگانه، هرگز خيالي به دل راه نداد. اتحاد شوروي، تنها رقيب مهم آمريكا، اقتصادي به مراتب کوچک داشت که کارآمدي اقتصاد آمريكا را نداشت. بنيه نظامي شوروي هم که صرفا بر نيروي زميني تکيه داشت، ابدا به پاي قدرت نظامي جهان شمول آمريكا نمي‌‌رسيد. ديگر کانون‌هاي بزرگ قدرت نيز جملگي در جاهايي حوالي فلات آسياي مرکزي واقع مي‌شدند و همين مجاورت با شوروي و فاصله از آمريكا، حتي براي رقيباني چون آلمان و ژاپن هم موجب مي‌شد که در جست و جوي پشتيباني آمريكا از خود، در برابر خطر احتمالي شوروي باشند. به اين ترتيب بود که به موازات پيشرفت جنگ سرد، ايالات متحده توانست گروه متحداني قدرتمند و پايدار به گرد خود فراهم آورد. حال آن که شوروي نتوانست بيش از چند هم پيمان نسبتا کم بنيه مهيا كند که اشتياقي هم به نگهداري عهد و پيمان خود با کرملين نداشتند. به عبارتي، موقع آمريكا حتي پيش از فروپاشي شوروي هم به طور کلي، موقعي فراتر از جايگاهي بود که هر قدرت عظيم ديگري در تاريخ معاصر داشته است. اما ايالات متحده با چنين امتيازات چشمگيري چه کرد؟ آمريكا در دهه‌هاي پس از پايان جنگ دوم جهاني، نظام سياسي، امنيتي و اقتصادي خاصي را در سراسر دنيا، به استثناي مناطق زير نفوذ شوروي و همبستگان کمونيست آن کشور، مستقر كرد و خود مشغول اداره آن شد. آمريكا در خلال چندين دهه، بيشتر کشورهاي دنيا را به درون سازمان‌هايي چون ملل متحد، بانک جهاني، صندوق بين‌المللي پول، موافقتنامه تعرفه و تجارت و... که خود تاسيس کرده بود، كشاند. افزون بر اين، در طول آن دهه‌ها، خود نيز جايگاه برتر و ارشد را در تمامي سازمان‌هاي ياد شده، حفظ کرد. با اجراي طرح مارشال در اروپا، اقتصادهاي آن قاره از نو جان گرفت. همزمان، اعمال نفوذ آمريكا ضامن منع دستيابي احزاب کمونيست به قدرت مي‌شد. ناتو نيز حافظ صلح براي اروپا بود و راه سلطه‌جويي شوروي را مسدود مي‌داشت. نظاميان آمريكايي همواره سمت فرماندهي را در جمع همپيمانان ايالات متحده داشتند. ممکن نبود که اروپا قدمي در جهت امور امنيتي خود بردارد و طي آن از پشتيباني و تاييد آمريكا بي نياز باشد. تنها استثنا، حمله مشترک سه دولت انگلستان، فرانسه و اسرائيل به مصر در خلال بحران آبراه سوئز در سال 1956 بود. داستان آن حمله چون با مخالفت شديد آمريكا روبه رو شد، ناکام به پايان رسيد. ايالات متحده، نظام امنيتي پايداري را در آسيا، از راه عقد پيمان‌هاي دوجانبه با کشورهاي ژاپن، استراليا، زلاند نو، مجمع‌الجزاير فيليپين و چند کشور ديگر بنا گذاشت و هر يک از کشورهاي يادشده را نيز در سامانه اقتصاد ليبرالي مسلط بر دنيا، وارد کرد. واشنگتن در خاورميانه، هم و غم خود را مصروف تاسيس و بقاي اسرائيل کرد. در عين حال از برقرار کردن پيمان‌هاي امنيتي با عربستان سعودي، اردن، ايران عصر پهلوي و خُرده دولت‌هاي واقع در حاشيه‌هاي خليج فارس نيز غافل نماند. در نيمکره غربي نيز با ابزارهاي گوناگون درپي سرنگوني دولت‌هاي چپ گراي گواتمالا، دومينيکن، شيلي و نيکاراگوا برآمد. در قاره آفريقا که هنوز منطقه‌اي حياتي شناخته نمي‌‌شد، فقط در حدي مبادرت به اعمال نفوذ کرد که ضامن حداقل منافع باشد. با اين همه، ايالات متحده چنان نبود که اختيار تام و تمام رويدادها را در مناطق زير نفوذش در دست داشته باشد. در سال 1959در کوبا و در سال 1979 در ايران انقلاب شد. فرانسه در سال 1966 از عضويت در تشکيلات فرماندهي ناتو خارج شد. اسرائيل، هند، کره شمالي و پاکستان به سلاح هسته‌اي دست يافتند. آمريكا نتوانست مانع وقوع هيچ يک از رويدادهاي ياد شده بشود، اما در عوض، نفوذ گسترده خويش را در هريک از مناطق دنيا همچنان برقرار نگه داشت. افزون بر اينها، باز اگرچه موقع آمريكا هرازگاهي، مثل شکست در ويتنام، دستخوش تزلزل مي‌شد، به طور کلي در معرض نابودي قرار نمي‌‌گرفت. يا اگرچه آمريكا در هندوچين هم با شکست مواجه شد، سامانه همپيمانان ايالات متحده در آسيا همچنان به قوت خود برقرار ماند. کار به آن جا کشيدکه حتي دولت پکن هم در دهه 1970 موقتا تن به همکاري با آمريكا داد. چين از انديشه‌هاي مارکسيست - لنينيستي در کار حکومت داري هم دست کشيد و در نهايت، داوطلبانه به نهادهايي پيوست که ايالات متحده بنياد نهاده بود. برخي همپيمانان اصلي شوروي مثل مصر هم در فرجام، از مسکو دست شستند و به صف هواداران آمريكا پيوستند. به عبارتي، گو اين که آمريكا گه گاه ناچار به پسرفت‌هايي تن مي‌داد، اما تمامي جنبه‌هايي که مشخصه عصر آمريكا بود، همگي سربه سر، برپا بود. شايد نياز به ذکر نباشد که آمريكا با داشتن پنج درصد از جمعيت دنيا توانست در فاصله سال‌هاي 1945 تا 1990 نظام سياسي، اقتصادي و امنيتي موافق خواست خود را به تقريب در هر کجاي دنيا برپا بدارد. در آن زمان بود که اتحاد شوروي فروپاشيد و آمريكا تنها ابرقدرت دنياي تک قطبي شد. به قول «برنت اسکوکرافت» يکي از مشاوران پيشين امنيت ملي آمريكا «دولت ايالات متحده به يک باره متوجه خود شد و ديد که يکه و تنها بر نوک قله قدرت ايستاده است. يعني در موقع و موضعي بي‌قرين در تاريخ. موضعي که به ما نادرترين فرصت را مي‌دهد تا در پرتو آن در شکل و شمايل دنيا دست ببريم». چنين هم شد. آمريكا بيشتر اعضاي پيمان ورشو را به عضويت ناتو درآورد. به ترويج اقتصاد بازار و تشکيل نهادهاي دموکراتيک مطابق تعريف خود، در سراسر کشورهايي کوشيد که تا پيش از آن، از ابواب و اجزاي دنياي کمونيستي بودند. لحظه، لحظه پيروزي بود: عصر آمريكا به اوج خود رسيده بود. اما آتش مشعل‌هايي که براي شادماني برافروخته بوديم، چشمان ما را کور کرد و نگذاشت مسيري را ببينيم که به سقوط راه مي‌بُرد و جاي جاي آن پر از پرتگاه بود. * تغيير شرايط در دو دهه‌ اخير که بر دنيا گذشته، کانون‌هاي تازه قدرت در چندين نقطه سربرآورده اند. مشهودترين آنها چين است که رشد انفجاري اقتصاد آن، بي گمان مهم‌ترين تحول در جغرافياي سياسي دنيا ظرف دهه‌هاي جاري است. ايالات متحده از آغاز سده 1900، برترين اقتصاد دنيا بوده است، اما چنان که برمي‌آيد، چين در انديشه نشستن بر اين جايگاه است و اين کار را هر اندازه هم با تاخير صورت دهد، باز هم از سال 2025 درنخواهد گذشت. کسب چنان موقعي، چين را دلير خواهد کرد که جاي فعلي آمريكا را در آُسيا هم بگيرد. آمريكا هم اين مسائل را خوب درمي يابد. از طرفي، چين از دوام حضور گسترده نظاميان آمريكايي در شرق آسيا و اقيانوس هند و نيز تداوم کار شبکه همپيمانان آسيايي آمريكا، ناراحت است. چين به مرور بر آن خواهد کوشيد تا دولت‌هاي آسيايي را از ادامه همپيماني با ايالات متحده باز بدارد و آمريكا هم البته به مقابله با اين کار برخواهد خاست. درنتيجه، جريان پرسروصدا و نيرومندي از رقابت‌هاي امنيتي به راه خواهد افتاد. با پيدايش قدرت‌هاي عديده منطقه‌اي چون هند، ترکيه و برزيل، ترتيبات امنيتي هم که شاخص عصر سيادت آمريكا بود، مضمحل خواهد شد. اين کشورها هريک در طول دهه گذشته به رشد اقتصادي شاياني دست يافته‌اند و هريک از آنان دوست مي‌دارند که مسير خاص خود را سواي خواست‌ها و ناخواست‌هاي واشنگتن، ترسيم کنند و بپيمايند. از اين گروه، البته هيچ يک در آستانه دست يازي به قدرت جهاني نيستند، اما هر يک توانسته‌اند دولت تاثيرگذاري در منطقه خود باشند. مصداق اين توزيع تدريجي قدرت، در آنجا معلوم مي‌شود که مجموعه موسوم به گروه‌ـ 8، به تازگي به گروه 20 تبديل شده است. يعني تاکيد ضمني بر اين که نهادهاي بين المللي که پس از جنگ جهاني دوم زاده شده‌اند، پيوسته منسوخ‌تر مي‌شوند و بيشتر محتاج اصلاح و دگرگوني هستند. اين قدرت‌هاي منطقه‌اي، هر يک به سهم خود نظامي دموکرات هستند، بدين معني که رهبران آنها به افکار عمومي، سخت توجه دارند لینک http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=20120909-0511-53-27.htm&storytitle=%81%C7%ED%C7%E4%20%DA%D5%D1%20%C2%E3%D1%ED%DF%C7
  11. president

    پايان عصر آمريكا

    [quote name='SHAHABESAGEB' timestamp='1347109579' post='269876'] [quote]اگر به لینک مورد نظر میرفتیدومنبع لینک رو که ازنشریه اینترنتی منافع ملی امریکاست مشاهده میکردید نیازی نبوددیگران روبه دقت بیشتربه مقاله های روزنامه اطلاعات دعوت کنید[/quote] چرا من باید میرفتم بینم مقاله رو کی نوشته؟ این وظیفه شماست که وقتی مقاله ای رو قرار میدید اسم نویسنده رو هم ذکر کنید. ولی باز هم نظرم همینه! روزنامه ها و رسانه های ما نباید هر چیزی رو منتشر کنن چرا که همین نوشته ها تو این مقاله چهره ای نسبتا خوب از آمریکا نشون میده در حالی که اینچنین نیست! حداقل میتونست وعده نقد مقاله رو بده و نظرات غیر واقعی رو به خورد خوانندش نده!یعنی عرضه اینم نداره؟ در ضمن لینک ها رو درست قرار بدید. به صورت زیر لینک: [url="http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=201299-0619-55-56.htm&storytitle=%81%ED%CF%C7%ED%D4%20%DE%CF%D1%CA%9D%E5%C7%ED%20%CC%CF%ED%CF%20%CF%D1%20%DA%E3%D1%20%DF%E6%CA%C7%E5%20%CF%E6%D1%C7%E4%20%CA%DF%9D%DE%D8%C8%ED"]http://www.ettelaat....�� ����� �ߝ����[/url] [/quote] به نظرم نیازی نیست برای هرمطلب که ازنویسندای بیان میکنیم نقد ان راهم ضمیمه کردهرکس خودش باید نقد کند مثله شما که مطالبی ازان رانقد کردید.موضوع هم انقدر غامض نبود که حتما نیاز به تحلیل داشته باشد.درموردلینک هم بایکcutوpasteلینک به سایت مورد نظر میرسید.درهرحال از توجه شما به مقاله خوشحال شدم.موفق باشید
  12. president

    پايان عصر آمريكا

    [quote name='SHAHABESAGEB' timestamp='1347011742' post='269575'] نویسنده این مقاله انگار که تو این دنیا زندگی نمیکنه! [quote]تفوق آمريكا به آن دولت اجازه داده تا در جهت رسيدن به اهداف سازنده حرکت کند، در پي حفظ و تحکيم مباني حقوق بشر برآيد، جلو توليد و تکثير سلاح‌هاي کشتار جمعي را بگيرد و...[/quote] کدام حقوق بشر؟ زدن هواپیمای مسافربری ایران و تقدیر از عاملانش پایبندی به حقوق بشره؟ یا حمایت از حکومت های دیکتاتور بحرین و یمن با حقوق بشر همخوانی داره؟ یا زنجیر زدن نادرست به شهرزاد میرقلی خانی که باعث جراحتش شده بود و شکنجه غیر مستقیمش حقوق بشره ؟ یا له کردن مردم خودش توسط نیروی پلیس خودش حقوق بشره ؟ و چه قدر میشه مصداق نقض حقوق بشر توسط آمریکا ذکر کرد , انگار که داری از یه حیوان درنده صحبت میکنی! [quote]هرگاه دولتي، در اوج و درمنتهاي قله قدرت قرار داشته باشد، ديگر لاجرم مسيري جز فروافتادن برايش متصور نخواهد بود. [/quote] تصور کاملا غلطی هست ,چرا که هر حکومت و ملتی که طغیان و سرکشی نکنن برای چی باید نابود بشن؟آیا جز اینه که زمین مال صالحان هست؟ اگه آمریکا اینقدر خوبه پس چرا باید نابود بشه؟ [quote] در سال 1950 گزارش شماره 68 شوراي امنيت ملي آمريكا حکايت از دست يافتن شوروي به سلاح هسته‌اي مي‌کرد و فرارسيدن دوراني را خبر مي‌داد که در آن، کفه شوروي در جغرافياي سياسي دنيا سنگين‌تر از پيش باشد. چند سالي پس از آن، روزي که سفينه «اسپوتنيک» شوروي به فضا پرتاب شد، اين نگراني در نظر بسياري شکل گرفت که مبادا زمان تحقق وعده «نيکيتا خروشچف» مبني بر «دفن کردن» نظام سرمايه‌داري غربي فرا رسيده باشد.[/quote] به نظر من مردم جهان فریب صهیونیسم رو خوردن ! برای برپایی حکومت جهانی باید اکثر مردم دین و فرهنگ مشترکی داشته باشن وگرنه هر لحظه ممکنه شورشی به وجود بیاد و حکومتی جدید تشکیل بشه! و البته در زمان ظهور امام زمان علیه السلام هم دین مردم اسلام خواهد بود و همین اثباتگر این ادعاست.با توجه به وجود تعداد زیادی یهودی در ارکان حکومت شوروی میشه گفت که کومونیسم وسیله ای بود که برای دین زدایی تعداد کثیری از انسان های کره زمین به کار گرفته شد تا در آینده هنگام برپایی حکومت جهانی صهیونیسم مشکلی به وجود نیاد و البته از طرف دیگه هم در اروپا جنایت ها به وقوع پیوست و شکنجه ها صورت گرفت و مسیحیت در اروپا فروپاشید و دین زدایی صورت گرفت و به یقین میشه گفت که این هم سازمان یافته بود و در اثر نفوذ یهودی ها ی صهیونیسم در اروپا به وقوع پیوست! در طرف دیگه در ایران و کشورهای عربی بابیت و بهائیت و وهابیت ایجاد شد و چهره اسلام تخریب شد و در آینده اگه ظهور به تاخیر بیفته شاید کشورهای اسلامی هم به سرنوشت اروپای مسیحی مبتلا بشن! [quote] قاتلان تزار و اعضاي خانواده اش در اکاترين برگ عبارت بودند از ژاکوب سوردلو که بعدها رئیس جمهور روسیه شد، ژاکوب ژوروفسکی، چاجیم گولوسکین و بالاخره پیتر جرناکوف که همگی یهودی بودند.[41] 17 نفر از 22 وزیر اولین دولت کمونیستی، یهودی بودند.[42] ویکتور مارسدن روزنامه نگار انگلیسی می‌‌نویسد: به هنگام تولد بلشویسم در روسیه، از میان 545 نفر مقامات طراز اول بلشویسم، 477 نفرشان یهودی بودند. اسناد کنگره آمریکا در سال 1933 نشان می‌‌دهد که 406 نفر از 503 نفر اعضای حکومت شوروی یهودی بودند. و در میان 42 نفر سردبیر و ناشر مطبوعات و روزنامه های رسمی،‌‌41 نفر یهودی بودند. پیتر براون در کتاب جنگل اروپایی(چاپ 1935)می‌‌نویسد: در کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست که از 59 عضو تشکیل شده، 56 نفر یهودیند و سه نفر دیگر همسر یهودی دارند... لنین و استالین روابط خویشاوندی گسترده ای با یهودیان داشتند. همسران هر دو یهودی بودند و صحبتهای خانوادگی آنها به زبان یدیش[43]انجام می‌‌شد. پدربزرگ مادری لنین نیز یهودی بود... تقریباً تمام رهبران احزاب و سازمانهای کمونیستی در کشورهای مختلف اعم از بلوک شرق یا غرب یهودی بودند: مثل آندره ژید و آندره مالرو که سازماندهان حزب کمونیست فرانسه بودند.[44]و یا ادوارد اوشاب که دبیرکل حزب کمونیست لهستان بود و یا موشه پیاده که در سوابق خود ریاست کابینه و پارلمان یوگسلاوی را دارد و یا تئودور ژیوکف که نخست وزیر رژیم کمونیستی بلغارستان بود.[45]و یا آنا بوکر که رئیس جمهور رومانیِ کمونیست بود.[46] لازم به ذکر است که مارکس* و لنین هر دو فراماسون بودند (پدر کارل مارکس یک خاخام یهودی ارتدکس بود) و دولت بلشویکی از نخستین دولتهایی بود که پس از انگلستان و آمریکا، اسرائیل را به رسمیت شناخت. [url="http://asraar.ir/13"]http://asraar.ir/13[/url] [/quote] [quote]اوباما نتوانست عربستان را از اعزام سربازانش به بحرين بازدارد تا مردمي که خواستاران تحول و اصلاح هستند، سرکوب نشوند.[/quote] انگار که عربستان از خودش قدرت داره! بلکه به دستور آمریکا چنین عملی صورت گرفت! آیا نویسنده مقاله کور است؟ [quote]پيامد اجراي چنين سياستي اين شد که آمريكا هزاران سرباز را در عربستان مستقر كند،کاري که از دل آن خشم و هياهوي بن لادن بيرون آمد و اسباب پيدايش القاعده شد.[/quote] خشم القائده؟ القائده غلط بکنه که بخواد خشمگین بشه! سگ دست پرورده رو چه به خشم ؟ [quote] با اين تفاصيل، جاي شگفت نيست که سخنان سليس و بليغ اوباما هم نتوانسته کاري در جهت ترميم وجهه آمريكا در خاورميانه از پيش ببرد. مردم کشورهاي اين منطقه منتظرند تا از آمريكا رفتارهاي تازه ببينند و ديگر محال است که به سخن، دل خوش بدارند. [/quote] سخنان سلیس و بلیغ اباما دروغی بیش نبود و دستی که دراز کرده بود به تعبیر رهبر عزیزمون دست چدنی با دستکش مخملی بود ! و هدفش خرد کردن دست ما بود! اباما چیکار کرد؟ جز اینه که از انقلاب مخملی ایران حمایت کرد؟ [quote] نبرد دامنه دار در افغانستان هم بيش از عراق، محتمل به کسب نتايج تلخ است. دولت اوباما سرانجام بن لادن را به دام انداخت و از پاي درآورد، اما آرزوي ديرينه ريشه کني طالبان و استقرار دولتي مطلوب غرب در افغانستان که هزينه‌هاي گزافي هم براي تحقق آن صرف شده، تا به امروز چيزي جز نقش زدن بر آب نبوده است. اينک تنها پرسش مهم اين است که آمريكا قصد خروج فوري از افغانستان را دارد، يا اين کار را با تأني صورت خواهد داد؟ [/quote] به دام انداختن بن لادن؟ ما هم ساده ! میگن که بن لادن چند سال قبل مرده بود و فکر میکنم دلیلش به مشکلات کلیه مربوط میشد و تو یکی از بیمارستان های کشورهای عربی بستری بود! و جاش فرد دیگری رو بن لادن معرفی کرده بودن ! جسد بن لادن کجاست؟ عکسشو دیدید که انگار فوتوشاپی بود؟ در ضمن آمریکا کجابره؟ کجا از افغانستان بهتر ؟ میدونید که افغانستان معادن عظیم مس داره و احتمالا نفت و گاز هم داره! و البته مردم بی سواد و کم سواد! فکر میکنم درآینده قدرت آمریکا باقی می مونه و فقط سرمایه اش به چین میره و تولیدش به جای امریکا در چین با هزینه کم تولید میشه و به دست مردم جهان میرسه ! [b][color=#4b0082]مردم آمریکا در گذشته و حال و مردم چین در حال و آینده برده هایی هستن که برای صهیونیسم کار میکنن![/color][/b] [size=5][b][color=#ff0000]بهتره وقتی روزنامه اطلاعات میخونید با دقت بیشتری بخونیدش ![/color][/b][/size] [/quote] اگر به لینک مورد نظر میرفتیدومنبع لینک رو که ازنشریه اینترنتی منافع ملی امریکاست مشاهده میکردید نیازی نبوددیگران روبه دقت بیشتربه مقاله های روزنامه اطلاعات دعوت کنید.به قول مولانا: ای برادرقصه چون پیمانه است معنی اندر ان به سان دانه است دانه معنی بگیرد مرد عقل ننگرد پیمانه را گرگشت نقل مقاله نکات ارزنده ای داشت که میتوانست اموزنده باشد.ما هم ادعا نکردیم هرچی نویسنده نوشته از خطا مبراست .پس نیازی نمیبینم برای تحلیل مقاله وپاسخ بیشتر.
  13. president

    پايان عصر آمريكا

    حال قسمت دوم این مقاله جالب را پی میگیریم: معناي ديگر اين سخن آن که آمريكا ديگر نمي‌‌تواند مثل گذشته‌، به اين حساب باشد که با نيروهاي نخبه، يا نظاميان ارشد اين کشورها حسن رابطه دارد. مثلا وقتي بدانيم که فقط 10 تا 15 درصد مردم ترکيه نسبت به آمريكا نظر موافق دارند، علت مخالفت دولت آنکارا را با استفاده آمريكا از پايگاه‌هاي ترکيه براي حمله به عراق در سال 2003، راحت درخواهيم يافت. آن مخالفت، به اتکاي نظر ناموافق اکثر مردم تركيه با آمريكا صورت گرفت. ضديت با آمريكا البته در برزيل يا هند به شدت ترکيه نيست، اما همين که رهبران اين کشورها با راي مردم بر سر کار آمده‌اند، ايجاب مي‌کند که تابع راي و نظر مردم خود باشند. پيدايش قدرت‌هاي تازه، عمر دوره کوتاه تک قطبي را در دنيا به سر رساند و نتيجه‌اش، يا تشکيل دنياي دوقطبي چيني - آمريكايي، يا برآمدن نظامي چند قطبي مرکب از چندين قدرت بزرگ ناهمسان خواهد بود. در دنياي جديد، آمريكا باز هم قوي‌ترين دولت خواهد بود، اما سيادت پيشين را نخواهد داشت و همچنان مسير تنزل را خواهد پيمود. باري، گرفتاري آمريكا در دو نقطه، يعني عراق و افغانستان حاصلي جز تسريع ضعف و تحقير براي واشنگتن دربر نداشته است. ماجراي عراق، افزون بر مخارج متجاوز از 3 تريليون دلاري براي آمريكا، تشکيل دولتي شبه دموکراتيک در بغداد بوده که علناً با اسرائيل دشمني مي‌ورزد و تاحدودي متحد ايران است. جمهوري اسلامي ايران، بيشترين ثمر را از ورود بي حاصل آمريكا به عراق برگرفت. بديهي است روزي که دولت بوش، آمريكا را به ورطه جنگ کشيد، بروز چنين نتيجه‌اي را در خيال خود هم راه نمي‌‌داد. نبرد دامنه دار در افغانستان هم بيش از عراق، محتمل به کسب نتايج تلخ است. دولت اوباما سرانجام بن لادن را به دام انداخت و از پاي درآورد، اما آرزوي ديرينه ريشه کني طالبان و استقرار دولتي مطلوب غرب در افغانستان که هزينه‌هاي گزافي هم براي تحقق آن صرف شده، تا به امروز چيزي جز نقش زدن بر آب نبوده است. اينک تنها پرسش مهم اين است که آمريكا قصد خروج فوري از افغانستان را دارد، يا اين کار را با تأني صورت خواهد داد؟ در هر صورت، کساني که آينده افغانستان را درپي خروج آمريكا و نيروهاي همراه آن به دست گيرند، فقط خود افغان‌ها خواهند بود. اما جنگ در عراق و افغانستان فقط زخم‌هاي گراني نبود که آمريكا خود بر پيکر خويش زد. آن هر دو جنگ، محدوديتهاي قدرت نظامي آمريكا را هم به وضوح نشان داد. تا پيش از آن در مخيله کسي هم نمي‌‌گنجيد که آمريكا نتواند دولتي نسبتا ضعيف يا نامردمي را سرنگون سازد. اين کار قبلاً در پاناما، افغانستان، عراق و اخيراً در ليبي به اجرا درآمده بود، اما جنگ‌هاي عراق و افغانستان ثابت کرد که توسل به زور بي‌حساب و کتاب، لزوما به استقرار نظم کافي سياسي منتهي نمي‌‌شود. در هرجا که هويتهاي نيرومند محلي موجود است و به دخالت مداوم بيگانه روي خوش نشان داده نمي‌‌شود، کسب ثمرات مطلوب سياسي دشوار است، حتي اگر ابرقدرتي چون آمريكا در پشت سر آن باشد. اين نکته در هيچ کجا بارزتر از خاورميانه در دوره پس از فروپاشي شوروي، مصداق نداشته است. در اين منطقه، وقوع انقلاب‌هاي مردم در سال‌هاي اخير آمريكا را دستخوش شگفتي نکرد، اما واکنش‌هاي آمريكا به اين رويدادها چيزي بود که اساسا مبين فتور آمريكا در امر سوار شدن بر امواج رويدادها و دست بردن در آن بود. مثلا دولت اوباما در آغاز قيام مردم مصر، مدت کوتاهي را در کنار مبارک ايستاد، اما پس از آن با نيروهايي هم جهت شد که با نظام‌هاي موجود در منطقه مي‌جنگيدند. اوباما سخناني سرشار از فصاحت و بلاغت در حمايت از تحول بيان کرد که البته هيچ کس در منطقه به آن چندان وقعي ننهاد. معناي اين حرکت آن است که نفوذ ايالات متحده بر کل فرايند قيام‌هاي منطقه، به جز ليبي، درحدي خيلي معمولي بوده است. اوباما نتوانست عربستان را از اعزام سربازانش به بحرين بازدارد تا مردمي که خواستاران تحول و اصلاح هستند، سرکوب نشوند. حال، چنانچه واکنش‌هاي آمريكا را به مسائل دنياي عرب، با کنش‌هايي مقايسه کنيم که در نخستين سال‌هاي جنگ سرد از آمريكا سرمي‌زد، به راستي دچار حيرت خواهيم شد. آمريكا در سال 1948 که طرح مارشال را براي راه اندازي اقتصاد اروپا به اجرا درآورد، 13 ميليارد دلار را مستقيم به اروپاييان بخشيد. اگر آمريكا بخواهد در دنياي امروز چنان کمکي بکند، بايد حدود 700 ميليارد دلار بپردازد. آمريكاي امروز نمي‌تواند حتي يک دهم اين مبلغ را مثلا براي کمک به مصر، تونس، ليبي، يا کشورهاي ديگر هزينه کند. زمان هم ديگر هرگز به سال 1948 برنخواهد گشت. آمريكا حتي در سال 1991 پس از جنگ دوم خليج فارس، در موقعي بود که توانست 7 ميليارد دلار از بدهي مصر را ببخشد، اما در سال 2011، حداکثر کاري که از دست آمريكا برآمد تا براي دولت جديد مصر به عمل آورد، پيشنهاد يک ميليارد دلار ضمانت وام - نه خود وام - به علاوه يک ميليارد دلار بخشودگي بدهي‌ها بود. نمود ديگر فتور آمريكا را بايد در آنجا جست که از پس رسيدگي بايسته و شايسته به مناقشه اسرائيل و فلسطين برنمي آيد. از امضاي پيمان اسلو 20 سال گذشته و در اين مدت آمريكا هر قدمي که در اين امر برداشته، جز به ناکامي نرسيده است و اين ثابت مي‌کند که واشنگتن نمي‌تواند ميانجي قابل و معتمدي باشد. در سال 2009 که اوباما خواهان «تشکيل دو دولت براي دو ملت» شد، چند صباحي اميدهايي در دل‌ها پديد آمد، اما چون معلوم شد که رئيس‌جمهوري آمريكا پيوسته در برابر دشواري‌هايي کوتاه مي‌آيد که اسرائيلي‌ها در مسير او فراهم مي‌آورند، کفايت و شايستگي بين المللي آمريكا به مراتب تنزل کرد. خلاصه سخن، روشن و محرز است: ايالات متحده ديگر آن امکانات و منابع پيشين را ندارد که در راه امور بين‌الملل به کار بندد. چه بايد كرد؟ اما پرسش اين است: حال چه بايد کرد؟ باري، عصر آمريكا زودتر از آني طلوع کرد که بايد مي‌کرد و در آن طلوع پيش رس، سران آمريكا مرتکب اشتباهات بزرگي شدند. اما هرگاه چشم عبرت آموز در کار باشد و کارها به موقع خود برآيد، خطاهاي گذشته، نبايد موجب تباهي آينده شود. «رابرت گيتس» وزير پيشين دفاع آمريكا گفته بود: «وقت آن است که با رئيس‌جمهوري، با کنگره و با مردم آمريكا صداقت به خرج دهيم.... در صورتي که ارتش کوچک تري داشته باشيم، سواي اين که قابليت‌هاي آن چه باشد، کمتر به اين سو و آن سو خواهيم رفت و بارهاي کمتري را به دوش خواهيم کشيد» نکته مهم سخن او، دقت نظر در گزينش ماموريت‌ها و ابزارهاست. يعني مصلحت اين است که ايالات متحده به عوض اين که دولتي باشد که لاجرم در هر کجا ديده مي‌شود، قدرت قاطعي باشد که در هرجا حاضر است، که نيازي به حضورش در ميان آيد. آمريكا از عهده برانداختن ديکتاتورها برمي آيد. اما به تجربه ثابت شده که پس از آن نمي‌تواند نظمي نويني را مستقر كند. در حال حاضر، اگر آمريكا بخواهد در سرزمين‌هايي حضور به هم رساند، آن سرزمين‌ها يکي کشورهاي آسياي ميانه است و ديگري کشورهاي نفت خيز خاورميانه. تنها اين مناطق، ارزش اعزام نيرو، جنگيدن و تلف شدن سربازان را براي آمريكا دارد. در اين مناطق هم آمريكا به جاي آن که خيال استيلاي مستقيم در سر بپروراند، بهتر است به همپيماناني در هر منطقه تکيه کند که سواي تعقيب منافع خود، سوداي حفظ موازنه قدرت هم داشته باشند. حفظ موازنه در درياها نيز مساله‌اي است که اگر بخواهيم درباره آن درست سخن بگوييم، مستلزم فراخواندن تمامي نظاميان آمريكا از اروپا، به صورتي است که به عهدو پيمان آمريكا با ناتو، کمترين خدشه‌اي وارد نشود. اروپاثروتمند است، امنيت دارد، رژيم‌هاي سياسي حاکم در آن قاره، موکراتيک و درپي سلم و صلح هستند و تهديدي را فراروي خود ندارند که از عهده رفع و رجوع کردن آن برنيايند. سرجمع، مبالغي که اروپاييان براي ناتو هزينه مي‌کنند، درست پنج برابر هزينه‌هاي دفاعي روسيه است؛ کشوري که اگر يك تهديد نظامي احتمالي را متوجه قاره اروپا بدانيم، فقط از جانب همان روسيه خواهد بود. در دهه‌هاي آينده؛ قاره آسيا همّ و غمّ راهبردي ايالات متحده را يکسر به خود متوجه خواهد كرد. اين امر به خاطر جايگاه و شأن اقتصادي آسيا و نيز به خاطر وجود چين است که رقيب يکه تاز آمريكا در آن قاره است. در اين جا نکته‌اي که بايد براي آمريكا ملال آور باشد، اين است که چين رقيبي به مراتب سرسخت‌تر از که اتحاد شوروي در دوره جنگ سرد بود. اقتصاد چين هر لحظه در حال سبقت از آمريكاست و آمريكا از سده نوزدهم تا به امروز، چنين مساله‌اي را نيازموده بود. ديگر آن که چين مدرن بر خلاف شوروي قديم، بر تجارت و منابع ماوراي درياها متکي است. اما نکته‌اي هم در کار مي‌آيد که بايد موجب انبساط خاطر آمريكا تلقي شود. هر اندازه چين بزرگ‌تر مي‌شود و بر پيرامونش سايه مي‌افکند، بقيه دولت‌هاي آسيايي، از آمريكا متوقع حمايت بيشتر مي‌شوند. وارد شدن آمريكا به اعمال چنين حمايت‌ها و تشکيل پيمان‌هايي به اين منظور، با ملاحظه فواصل جغرافيايي بس بعيد موجود و با ملاحظه دردسرهاي طبيعي مترتب بر هر عمل گروهي، امري است به مراتب غامض‌تر از آن چه در اروپاي دوره جنگ سرد ممکن بود. دشواري کار براي آمريكا چندان است که ناچار است خط سير بسيار ظريفي را در ميانه افراط ( که مي‌تواند متحدان را به احساس استغنا و استقلال برساند ) و تفريط ( که ممکن است موجب روي آوردن متحدان به سوي چين شود) بپيمايد.اما سياست حفظ موازنه در ماوراي درياها براي خاورميانه، شايد لوازم ديگري هم بطلبد. شوربختانه ايالات متحده چنين سياستي را از سال 1991 ديگر دنبال نکرد. آمريكا به جاي ادامه سياست نظارت و تحديد يک کشور از طريق کشوري ديگر که قبلا اجرا مي‌کرد ؛ سياست «تحديد متقابل» را پياده کرد که نتيجه اش مثلا جنگ عراق با ايران بود. پيامد اجراي چنين سياستي اين شد که آمريكا هزاران سرباز را در عربستان مستقر كند،کاري که از دل آن خشم و هياهوي بن لادن بيرون آمد و اسباب پيدايش القاعده شد. دولت بوش پس از وقوع حادثه 11 سپتامبر، باز اين خطاها را با تعقيب راهبرد نابخردانه ديگري به نام «استحاله منطقه‌اي» کامل کرد. اين سياست‌هاي عاري از تدبير که در کنار حفظ روابط ويژه با اسرائيل پياده مي‌شد، آتش تنفر از آمريكا را در خاورميانه شعله ورتر کرد. با اين تفاصيل، جاي شگفت نيست که سخنان سليس و بليغ اوباما هم نتوانسته کاري در جهت ترميم وجهه آمريكا در خاورميانه از پيش ببرد. مردم کشورهاي اين منطقه منتظرند تا از آمريكا رفتارهاي تازه ببينند و ديگر محال است که به سخن، دل خوش بدارند. از سويي، احوال سياستگزاران دولت پکن را هم مي‌توان در نظر مجسم کرد که چون نظاره مي‌کنند که آمريكا به دست خود در چنين مهلکه‌هاي جانکاهي فرو مي‌افتد، تا چه مايه به شور و شعف مي‌آيند. البته هنوز راه حلي باقي است و آن رجوع به سياست حفظ موازنه در سرزمين‌هاي واقع در ماوراي درياهاست. آمريكا بايد پس از خروج از عراق، اينک در اسرع وقت، پاي خود را از افغانستان هم بيرون بکشد، با اسرائيل همانند بقيه کشورها رفتار کند و دست از پشتيباني بي قيد و شرط از آن بردارد و اگر خواهان صلح است، به همپيمانان محلي در خاورميانه، اروپا، و آسيا تکيه کند؛ با اين استثنا که خود فقط در موارد ضروري به آن مناطق وارد شود. اما آن چه برشمرده شد، نبايد کسي را به خطا بيافکند. به عبارتي، شايد اگر گفته شود که موقع راهبردي آمريكا محکم‌تر از پيش است، سخني به گزافه گفته نشده است. مثلا آمريكا و دوستانش در سال 1986،حدود 48 درصد كل هزينه‌هاي نظامي را در دنيا داشتند. امروز اين رقم به 70 درصد بالغ شده است. امروز بزرگ‌ترين گرفتاري آمريكا برآمدن قدرت بزرگي نيست که بر طبل رقابت با ايالات متحده بكوبد. آمريكا به بار سنگين بدهي‌هاي عظيم خود گرفتار است که زيربناهاي اقتصاد آن کشور را تهديد مي‌کند. آمريكا اگر باور کند که عصرش به سرآمده، باز هم نبايد بنشيند و براي گذشته سرشار از کاميابي‌هايش حسرت بخورد. پايان عصر آمريكا بايد فرصتي براي تجديد سازمان موازنه‌ها و وظايف بين المللي و از سويي، بذل توجه به ضرورت‌هاي داخلي تلقي شود. در يک کلام، آمريكا به جاي آن که پايگاه نظامي مجهز و امروزي در جاي دوردستي چون «بگرام» برپا کند، بهتر است شهرک نمونه‌اي در داخل سرزمين خود و براي مردم خود بسازد. لینک:http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=20120909-0619-55-56.htm&storytitle=%81%ED%CF%C7%ED%D4%20%DE%CF%D1%CA%9D%E5%C7%ED%20%CC%CF%ED%CF%20%CF%D1%20%DA%E3%D1%20%DF%E6%CA%C7%E5%20%CF%E6%D1%C7%E4%20%CA%DF%9D%DE%D8%C8%ED
  14. president

    موساددرایران

    در ماه دسامبر 2011 انفجار عظيمي پايگاه آزمايش موشكي را در نزديكي تهران منهدم كرد. عده‌ زيادي از جمله يكي از سرداران سپاه پاسداران كه مسئوليت توليد موشك‌هاي دوربردي را كه بتوانند به اسرائيل و فراتر از ضربه بزنند، عهده‌دار بود، در اين انفجار كشته شدند. مانند ترور دانشمندان، كسي مسئوليت قتل سردار مقدم و ديگران را در تاسيسات توليد موشك به عهده نگرفت. از سوي ديگر، به عنوان يك خوش خيالي، برخي‌ ايرانيان مخالف حكومت ايران كه درخارج از كشور در تبعيد به سر مي‌بردند، مدعي شدند كه برادران آزادي‌خواه آنها(!) در داخل كشور اين قبيل اعمال خشونت‌آميز را مرتكب مي‌شوند. تبعيدي‌هايي كه به خاطر دوام حكومت اسلامي دچار ياس و سرخوردگي شده‌اند، مي‌خواهند باور كنند كه ناراضيان سياسي، گروه زيرزميني‌ فعالي تشكيل داده‌اند كه مي‌تواند به برنامه هسته‌اي و موشكي ايران با جسارت و دقت ضربه بزند. واقعيتي كه اسرائيل قصد دارد هيچ‌وقت آن را تاييد نكند، اين است كه تمامي اين حملات كار بازوي بلند موساد بوده است. ماموريت‌ها هر قدر مشكل باشند، سازمان امنيتي اسرائيل، تاريخچه طولاني در خرابكاري و خونريزي‌هاي هدفمند دارد. نام اين بازي‌ها همانطور كه در كتاب «امثال سليمان نبي» آمده و در شعار موساد نيز بيان شده است، بر هم زدن نقشه‌هاي كشورهاي دشمن است. قابل توجه اين كه آمريكا هرگونه مداخله‌اي را در حوادث فوق قوياً تكذيب كرد. مقامات آمريكا حتي تا آنجا پيش رفتند كه علناً قاتلين ناشناسي را كه اميدهاي ديپلماتيك را بر باد مي‌دهند، مورد انتقاد قرار دادند، زيرا بعد از هر حمله، احتمال مذاكره با ايران ضعيف‌تر شد. مقامات آمريكايي محرمانه گفته بودند كه اسرائيل را به خاطر اقدامات فوق‌الذكر ملامت كرده‌اند. درمورد ساير مظنونين مداخله در حوادث فوق، تشكيلات امنيتي آلمان ضمن آنكه در مورد ايران نگراني‌هايي داشت، اما ظاهراً جاسوسان آلماني در برلين به شركت در اين قتل‌ها ابراز علاقه نكرده بودند و ام.آي.6 انگليس نيز پس از آنكه درگيري در ايرلند شمالي، هرچند به گونه‌اي شكننده، از طريق مذاكره در سال 1998 به پايان آمد، كار ترور و آدم‌كشي را كنار گذاشته بودند. روزنامه‌نگاران متعددي مدعي بودند كه موساد به عنوان يك پيمانكار آدم‌كشي در ايران عمل مي‌كند. آنها حدس مي‌زدند كه قاتلين توسط اسرائيلي‌ها از گروه‌هاي مخالف مانند مجاهدين [منافقين] خلق يا گروه سني «جندالله» ـ كه در استان سيستان و بلوچستان مستقر هستند ـ استخدام مي‌شوند. اين موضوع واقعيت دارد، زيرا برنامه نبرد «داگان» شامل استفاده از گروه‌هاي ناراضي بود. در يك تلگراف وزارت خارجه آمريكا كه به دست ويكي ليكس46 ا فتاد و منتشر شد، از قول رئيس موساد گفته شده است كه او به مقامات آمريكايي اظهارداشته كه آمريكا و اسرائيل بايد از نارضايتي اقليت‌هاي بلوچ، آذري و كرد بهره‌برداري كنند. داگان همچنين پيشنهاد كرده بود كه حتي اگر منظور ايجاد ناآرامي در داخل ايران باشد، بايد از فعاليت دانشجويي طرفدار دموكراسي پشتيباني به عمل آورد. در اين پيام گفته شده بود كه داگان احساس اطمينان مي‌كرد كه آمريكا و اسرائيل مي‌توانند نظام حاكم بر ايران و رويكرد آن را در مورد پشتيباني از رژيم‌هاي تروريست تغيير دهند و اين كه «ما مي‌توانيم آنها را مجبور كنيم كه پروژه هسته‌اي خود را به تأخير بيندازند.» براساس اين تلگراف، داگان گفته بود «اقتصاد ايران صدمه ديده است و اين موضوع، بحراني واقعي را در ميان رهبران ايران موجب شده است.» گروه‌هاي اقليت كه موساد وسيا مي‌توانند از آنها حمايت و بهره‌‌برداري كنند، سرهايشان را بلند كرده‌اند و تمايل دارند كه دست به خشونت بزنند ادامه دارد 46-Wikileaks منبع: http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2012%5C09%5C09-03%5C14-32-49.htm توضیح : این مطلب توسط خود موساد خط دهی شده پس درصحت مطلب جای بحث است. [b][color=#ff0000]لینک اصلاح شد.[/color][/b]
  15. فکر میکنم این وبلاگ نویسندگان ان مطلب باشدمن نیزمطلب رادرضمیمه جام جم خواندم ولی در سایت روزنامه مطلب پیدا نشدوازاین وبلاگ قراردادم.
  16. پس از طراحی وساخت بمب افکن راهبردی B-70 توسط آمریکا، متخصصان شوروی سابق متقابلا اقدام به طراحی و ساخت هواپیمایی با سرعت وارتفاع پرواز بالا نمودند.این جنگنده شکاری که MiG-25 Foxbat نام نهاده شدسریعترین و بلندپرواز ترین هواپیمای جهان در آن ایام محسوب می شد. جنگنده ی شکاری رهگیر MiG-25 که توسط کمپانی «میکویان گورویچ» ساخته شددارای سرعت 3.2 ماخ (در ارتفاع 13 کیلومتری) و 0.85 ماخ در سطح دریا وبرد 2575 کیلومتر، قابلیت پرواز تا ارتفاع 37650متری، مجهز به 2 دستگاه موتور توربو جت R-31 ساخت تومانسکی با پس سوز و کشش فوق العاده ی هرکدام 110 کیلونیوتن، بهره مند از رادار فاکس فایر (نام ناتو) و 3 رادار هشدار دهنده ی سایرنا، مقدار زمان اوج گیری 12480 متر در دقیقه، مسلح به دو جفت موشک حرارتی AA-7 ایکس/AA-8 افید و هدایت شونده ی AA-6 اکرید می باشد. مناسبترین شیوه بهره گیری از میگ 25، بهره گیری از آن در نبردها در ارتفاع بالا بود. البته توانایی شناسایی و رهگیری نیز در مدلهای بعدی میگ 25 به آن افزوده شد. بنا به نظر برخی از کارشناسان، وجود خصوصیات فوق در میگ 25 منجر به این شد که هواپیمای میگ 25 یک جنگ افزار راهبردی برای عراق محسوب شود. البته وجود این خصوصیات به معنای بدون نقص بودن میگ 25 نبود. از جمله نقاط ضعف میگ 25 این بود که خلبان بیش از دو دقیقه نمی توانست با سرعت 3 ماخ و در ارتفاع بسیار بالا پرواز نماید. عدم رعایت احتیاط در این خصوص منجر به واماندگی (Stall) موتورها شده وخلبان در کنترل هواپیما دچار مشکلات جدی می شود. حتی در صورت عدم بروز ایرادات جدی در چنین شرایطی ، موتورها نیاز به تعمیر اساسی پس از پرواز خواهند داشت. یکی دیگر از نقاط ضعف هواپیمای میگ 25 ضعف در نبردهای هوایی ارتفاع پایین بود. این مسئله در زمان درگیریهای انجام شده در ارتفاع پایین در برابر هواپیماهای اف-14، اف-4 و حتی اف-5 ایرانی به خوبی به نمایش گذارده شد. برابر نظر برخی از محققین با توجه به اینکه میگ 25 تحمل فشار بیش از چهار و نیم برابر فشار g در شرایط خاص و سنگین تعقیب وگریز (به عنوان مثال در زمان درگیری بصورت داگ فایت) را نداشت، لذا در این شرایط نسبت به سایر هواپیماها آسیب پذیری بیشتری داشت. این در حالی بود که هواپیماهای اف-4 تا فشار 7 برابر g و شکاری رهگیر «اف 14 تامکت» تا فشار 9 برابر g را تحمل می‏کنند. از جمله نکات جالب توجه در خصوص میگ 25 این است که به دلیل فشار وارده، خلبان ناچار به استفاده از لباس مخصوص می باشد. یکی از دلائل اصلی واگذاری هواپیماهای اف-14 به ایران از سوی آمریکا در زمان رژیم پهلوی، پروازهای جاسوسی و شناسایی هواپیماهای میگ 25 شوروی سابق بر فراز آسمان ایران بود. بعدها با آشکار شدن نواقص میگ 25 و رفع آنها طراحی و ساخت میگ 31 رقم خورد. اقدامات پدافند هوایی جمهوری اسلامی ایران جهت مقابله با هواپیمای میگ 25 با واگذاری هواپیماهای میگ25 از سوی شوروی سابق به عراقیها، تامین امنیت هوایی آسمان کشورمان با مشکل بزرگی مواجه شد. عدم دسترسی موشکهای هاوک و حتی موشکهای شلیک شده از هواپیماهای اف-14 به سقف پروازی بالای میگ 25، آسمان ایران اسلامی را برای کفتارهای عراقی امن کرده بود. شکار هواپیماهای مسافربری وخصوصا هواپیمای حامل وزیر خارجه وقت الجزایر از جمله جنایات بعثی ها به وسیله میگ 25 محسوب می شود. از این رو همت و توان نیروی هوایی در بخشهای آفندی و پدافند هوایی معطوف به اصابت قرار دادن میگهای 25 شده بود. میگهای 25 بیش از آنکه دارای کارایی نظامی و تاثیر گذار در حملات راهبردی باشد دارای تبعات منفی از نظر عملیات روانی محسوب می شد. اگرچه رادارهای پدافند هوایی قابلیت اکتشاف و شناسایی میگ های 25 را داشتند، اما مساله مهم در تکمیل ماموریت پدافند هوایی در برابر میگ 25 درگیری وانهدام آنها محسوب می شد. علی رغم پرتاب موفقیت آمیز موشکهای هاوک به سمت میگ 25، مشکل ارتفاع بالای این هواپیماهای مجهز عراقی مانع از تکمیل زنجیره وظایف پدافند هوایی بود. این مشکل ناشی از سستی ویا کمکاری پدافند هوایی در برابر میگ 25 نبود، بلکه مربوط به محدودیت مقدورات و تواناییهای تجهیزاتی پدافند می شد. از جمله موارد اثبات کننده این ادعا می توان به اسناد حمله هوایی عراق در مورخه 15/1/1364 به شهر تهران اشاره کرد که وظایف (کشف، شناسایی و درگیری) توسط پدافند هوایی انجام شد، اما مشکل ارتفاع مانع از اصابت موشک هاوک به هواپیمای میگ 25 می شود. برابر اسناد موجود، در تاریخ 15/1/64 در ساعت 0220 یک فروند هواپیمای میگ 25 به شهر تهران حمله می کند و یک تیر موشک هاوک نیز از سایت هاوک 2 به طرف دشمن شلیک می شود، لیکن [به دلیل ارتفاع بالای میگ 25] به هدف اصابت نمی کند. مشکل عدم دسترسی تجهیزات پدافند هوایی به ارتفاع پروازی میگ 25 و عدم دسترسی جنگنده های ایرانی به سقف پروازی میگ 25 منجر به افزایش جسارت عراقیها در بمباران مناطق مختلف کشور و ایجاد دور جدیدی از جنگ شهرها شده بود. اگرچه بیشتر حملات هوایی میگ 25 برعلیه تهران، اصفهان و خارک بود، اما این مطلب به آن معنا نیست که سایر نقاط کشور از گزند میگهای 25 در امان بودند. برابر اسناد ومدارک موجود، حملات هوایی میگهای 25 عراقی در جریان جنگ شهرها علیه مردم بیگناه تبریز، زنجان، بوشهر و شهرهای دیگر نیز به وقوع پیوسته است. به عنوان مثال در تاریخ 22/11/65 در ساعت 1656 با هواپیمای میگ 25 اطراف پمپ بنزین گلشهر و مزار شهدای کرج بمباران می شود. در تاریخ 24/11/65 در ساعت 1940 دو فروند هواپیمای میگ 25 به آسمان شهر تهران تجاوز و اقدام به بمباران می کنند که دانشگاه صنعتی شریف و پارک هجرت در خیابان زنجان مورد اصابت واقع و سه نفر شهید و 5 نفر مجروح می شوند. در تاریخ 25/11/65 در ساعت 0559 شهر بزرگ تهران و در ساعت 0602 شهر تبریز توسط هواپیماهای میگ 25 به طور جداگانه بمباران می شود، لیکن هیچگونه خسارتی گزارش نمی گردد. در طول جنگ شهرها اگر چه اقدامات انجام شده (استقرار سایتهای هاوک در ارتفاعات، استفاده از موشکهای دریا پایه استاندارد بر روی لانچر هاوک، استفاده از موشک هاوک در اف 14ها و...)نتوانست انتظارات را برآورده نماید، اما تجربیات مناسبی را رقم زد که زمینه ساز نوآوریهای بعدی شد. بررسی برخی از ابتکارات انجام شده توسط کارکنان پدافند هوایی جهت کسب موفقیت در برابر پرواز میگهای 25 عراقی ومسایل پیش روی هرکدام از طرحهای فوق جالب توجه است. اجرای طرحهای ذیل با نظارت دقیق شهید ستاری انجام می شد. برخی از طرحها و ابتکارات پدافند هوایی جهت ساقط کردن میگهای 25 1-افزایش ارتفاع سایتهای هاوک جهت درگیری با میگ 25 جهت رفع مشکل عدم دسترسی سامانه های پدافند هوایی به ارتفاع پروازی هواپیماهای میگ25، افزایش ارتفاع استقرار سایتهای هاوک از جمله اولین تدابیر اتخاذ شده در این خصوص بود. استقرار سایت هاوک در محدوده سایت رادار کرج که منجر به افزایش ارتفاع 2000متری (حدود 6000پا) می در همین راستا انجام شد. این سایت در چند روز اول استقرار به دلیل بروز دو مشکل اصلی قادر به انجام وظایف محوله نبود: اولین مشکل، بروز تداخل امواج سامانه های راداری مربوط به رادار پیش اخطار کرج و سامانه های راداری هاوک بود. مشکل بعدی عدم هماهنگی بین اجزای راداری سایت هاوک بود. این مساله با ابتکار عمل دوتن از مامورین اعزامی از سایت هاوک کهریزک بر طرف شد. یکی دیگر از سایتهای هاوک که تدبیر افزایش ارتفاع در آن در نظر گرفته شده بود، سایت هاوک هفت تیر (مستقر در جاده ساوه) بود. به تدریج مشخص شد که باید ابتکار بهتری را جایگزین این ایده نمود. 2- پروژه شباهنگ (استفاده از موشکهای سامانه پدافند هوایی دریاپایه استاندارد) در گام بعدی اقدام در خصوص بهره گیری از موشکهای پدافند هوایی دریاپایه استاندارد به جای موشک هاوک بر روی لانچر هاوک مورد آزمون قرار گرفت. سایت هاوک شماره 2 (مستقر در احمدآباد مستوفی) و سایت هاوک مستقر در جزیره خارک از جمله سایتهایی بودند که پروژه شباهنگ در آن به مورد اجرا در آمد. البته اولین آزمونها در خصوص پروژه شباهنگ در سایت 3 کهریزک انجام شد. پس از پرتاب موفقیت آمیز موشکهای استاندارد از روی لانچر هاوک، امیدها جهت دسترسی به ارتفاع بالاتر پروازی و میگهای 25 افزایش یافت. نتیجه این بود که در مقطعی از تاریخ دفاع مقدس، وظیفه دفاع در برابر میگ 25 به شباهنگ سپرده شد. برابر اسناد موجود: در تاریخ 11/3/64 فرمانده گروه [پدافند هوایی ] تهران در رابطه با طرح شباهنگ اعلام می دارد که تجهیزات مربوطه به سایت کرج حمل و در حالت عملیاتی آماده گردیده است. فرماندهی پدافند هوایی [کشور] به فرمانده گروه [پدافند هوایی] تهران ابلاغ می نماید که در صورت تجاوز هوایی به تهران فقط سیستمهای پروژه شباهنگ درگیر و در صورت غیر عملیاتی شدن شباهنگ، سایت 2 هاوک درگیر و در صورت داشتن دو هدف در یک زمان سیستمهای شباهنگ و سایت 2 با هم اقدام تاکتیکی به عمل آورند. علی رغم پرتاب موفقیت آمیز موشک شباهنگ از لانچر هاوک، یکی از مشکلات عمده در آن مقطع هدایت دقیق موشک استاندارد به سمت هدف بود. این مسئله کارایی ابتکار فوق را تحت الشعاع قرار می داد. این پروژه بعدها نیز مسیر تحقیقاتی خود را طی کرد و نتایج جالبی از آن به دست آمد که منجر به تقویت توان دفاعی کشور شد. 3-استفاده مناسب و افزایش بهره وری سامانه پدافند هوایی HQ2 علاوه بر موارد فوق خریداری سامانه پدافند هوایی HQ2 (با توان پوشش بالاتر از ارتفاع متوسط) از چین جهت تامین پوشش هوایی در ارتفاع بالاتر مد نظر قرار گرفت. اولین گروه اعزامی از کارکنان پدافند هوایی جهت طی دوره سامانه پدافند هوایی HQ2 مشتمل بر زبده ترین کارکنان غیور پدافند هوایی ارتش و سپاه آموزشهای لازم را در چین فرا گرفتند. Hongqi-2 یا به اختصار HQ-2، نسخه چینی موشک SA-2 Guideline می باشد. با توجه به تصمیمات اتخاذ شده توسط مسئولان طراز اول کشور، سامانه پدافند هوایی HQ2 در اختیار سپاه پاسداران قرار گرفت و کارکنان ارتشی پدافند هوایی که دوره را طی نموده بودند، مامور به سایت HQ2 سپاه شدند. حضور کارکنان پدافند هوایی ارتش به عنوان مامور در پدافند هوایی سپاه آنچنان موثر بود که آثار آن علی رغم گذشت سالها همچنان باقی مانده است. با همکاری مشترک سایت راداری سوباشی (زیر مجموعه یکی از یگانهای تحت امرپدافند هوایی ارتش) و ارائه سمت، برد و ارتفاع هدف و اعلام مشخصات هواپیمای میگ 25 عراقی به سایت موشکی HQ2، شلیک موفقیت آمیز با سرانگشتان با کفایت فرزندان ارتش اسلام انجام شد. پس از سرنگونی هواپیمای میگ 25 عراقی کارشناسان نظامی دنیا بر قدرت پدافند هوایی جمهوری اسلامی ایران تاکید کردند و ماموریت میگ 25 در جنگ شهرها و بمباران مردم بیگناه ایران اسلامی برای همیشه متوقف و جنگ شهرها وارد فاز جدیدی شد. اینبار تمرکز عراقیها بر استفاده از موشکهای دوربرد و زمین به زمین برای حمله به شهرهای بزرگ ایران بود. در این خصوص مراجعه همزمان به اسناد ومدارک وهمچنین تاریخ شفاهی و اظهارات پیشکسوتان پدافند هوایی راهگشا خواهد بود. برابر اسناد موجود: «در تاریخ 26/11/65 در ساعت 1225 یک فروند میگ 25 با شماره B07Z در موقعیت BD3050 و باسرعت 1100 نات و ارتفاع 50 هزار پا [هواپیمای فوق در آسمان اصفهان دارای ارتفاع حدود هفتاد هزار پا بود] در دید رادار بندر امام و سپس در دید رادار بوشهر قرار می گیرد که ضمن اعلام وضعیت قرمز در اصفهان، موقعیت هواپیما لحظه به لحظه [توسط سایت راداری سوباشی همدان] به سایت موشکی [HQ2] گزارش و پس از محو مسیر از رادار نیز موقعیت به صورت تخمینی گزارش و در ساعت 1230 سیستم موشکی قادر به رهگیری و با شلیک سه تیر موشک هواپیما را سرنگون می نماید که خلبان هواپیما [ستوانیکم عبد الرحمان البیانی] با چتر بیرون پریده و در شمال شرقی مسجد سلیمان [حوالی اصفهان] زنده دستگیر می گردد. » در همین خصوص سرهنگ بازنشسته حسین صفری ابهری می گوید: «حدود روز بیستم عملیات والفجر 8 بود که به ما ابلاغ گردید برای اعزام به کشور چین و طی دوره آموزشی سامانه پدافند هوایی HQ2 از منطقه خارج شویم و به همین منظور با یک بنز اورلیکن که قرار بود به اهواز مراجعت کند، به سمت اهواز حرکت کردیم که به علت تخریب کلیه پلهای مواصلاتی راه 2ساعته 6را ساعته طی کردیم تا به قرارگاه رعد رسیدیم. از نکات جالب ماموریت فوق اینکه در بین راه نیز مورد حمله شیمیایی قرار گرفتیم. اعزام به دوره و گذر ایام تا پایان دوره همراه با خاطرات خاص خودش بود. در آن دوره دوگروه، یکی از پدافند هوایی ارتش و دیگری از پدافند هوایی سپاه حضور داشتند. پس از پایان دوره، با توجه به اینکه سامانه موشکی HQ2J را که قرار بود در اختیار پدافند هوایی ارتش قرار بگیرد، بنا به دلایلی در اختیار ارتش قرار ندادند و من و بقیه همکاران با توجه به اینکه تنها متخصصین این سامانه‌ها بودیم، بنا به ضرورت به سپاه مأمور شدیم که تجربه بسیار خوبی بود از همکاری و اتحاد این دو نهاد. در شروع کار در گرمدره (سایت هاوک قدیم) که در اختیار سپاه بود مستقر شدیم و بعد از مدتی به دو گروه آموزشی و عملیاتی انشعاب پیدا کردیم و من در گروه عملیات مسئولیت افسر کنترل آتش را عهده دار بودم. اولین مأموریت ما در سایت رعد بود که تجهیزات را مستقر و عملیاتی نمودیم و بعد از مدتی حدوداً اواخر پاییز بود که برای عملیات کربلای 5 یک سایت را به منظور آماده کردن جهت منطقه در رامهرمز گسترش دادیم و تازه داشت سایت آماده می‌شد که محل ما کشف و مورد تهاجم موشکی عراق قرار گرفت که الزاماً محل را ترک و جهت استقرار بعدی به اصفهان در منطقه فلاورجان و در یک منطقه کشاورزی که پیاز کاری شده بود سایت (یا ابن الزهرا ) پایه گذاری گردید و عملیات مهندسی فوق‌العاده سریع و منسجمی در آن منطقه صورت گرفت و روزی صدها کمپرسی مایلر شن و ماسه و مصالح به سایت می‌آوردند و خیلی سریع سایت آماده و تجهیزات گسترش یافت و با توجه به اینکه کلیه کارکنان در هر تخصص دوره یکسان طی نموده بودند و در تیمی که جهت عملیات پیش بینی شده بود از کارکنان فنی کسی در نظر گرفته نشده بود و لازم بود کل امور تعمیراتی نیز توسط خود کارکنان عملیات انجام شود، بعد از روشن کردن سایت و انجام سرویسها و تستهای مربوطه مشخص شد که بخشی از سیستم در بخش اطاق عملیات (تراک3) اشکال دارد که کلیه فرایند سامانه را با اشکال مواجه کرده است که با تلاش بسیار زیاد معلوم گردید در یک شاسی به عمد خرابکاری گردیده است، به طوری که در جایی که باید لامپی با شماره خاص گذاشته شود، یک لامپ با شماره دیگر کار گذاشته بودند و روی شاسی را به غلط و عمداً غلط نوشته بودند ولی در نقشه لامپ دیگری بود و اشکالاتی مشابه که ظاهراً چینیها در هر سیستم اعمال کرده بودند که ما مجبور شویم از آنها جهت رفع عیب کمک بگیریم و به این وسیله برای خود جایی باز کنند، ولی از آنجایی که خداوند در تمام مراحل یار ما بود این اشکالات رفع و با از جان گذشتگی و کارهایی که بیشتر به معجزه شبیه بود سایت عملیاتی گردید که از آن جمله سوخت گیری موشک به صورت دستی و توسط سطل و قیف که با هیچ معیاری همخوانی ندارد. برابر هماهنگی انجام شده با رادار سوباشی همدان، قرار بود به محض برخاستن میگ 25 در عراق به ما اطلاع داده شود که همین‌طور هم شد و به محض اطلاع دستگاهها را آماده کردیم و آنتن رادار را در سمت مورد نظر قرار دادیم و در فاصله 120 کیلومتری هدف ظاهر شد. ستوان حیدری، افسر کنترل شکاری سایت راداری سوباشی، اطلاعات لازم را به سایت موشکی HQ2 ارائه می کرد و عملیات بر روی آن به خوبی انجام و همینطوری که کار عملیاتی را انجام می‌دادیم، هر کس به طریقی دست به دعا برداشته بود و از خدا کمک می‌خواست که جو بسیار پاک ومعنوی ایجاد شده بود که قابل وصف نمی‌باشد. خلاصه اقدام به شلیک اولین و دومین تیر موشک کردیم و نهایت شلیک موشک سوم بود که هواپیما سرنگون و از اوج آسمان به زیر کشیده شد و در مختصاتی که ما اعلام کردیم (دروازه تهران) لاشه هواپیما بدست آمد و خلبان آن هم دستگیر شد و از آن روز به بعد آسمان آبی کشور عزیزمان از لوث وجود میگ 25 پاک گردید و دیگر تا پایان جنگ هیچ شهری مورد تهاجم این هواپیما قرار نگرفت و از این تاریخ تا اتمام جنگ مسئولیت تعمیر و نگهداری کابین عملیات سایتهای گسترش یافته را عهده دار بودم که به فضل الهی کلیه سایتها تا پایان جنگ بدون کمک خارجیان و بدون دریافت قطعه ای از خارج به صورت عملیاتی حفظ گردید» در این خصوص بازگویی خاطره سردار محمد حسن منصوریان معاون هماهنگ کننده قرارگاه پدافند هوایی خاتم الانبیاء (ص) ارتش جمهوری اسلامی ایران که در آن ایام در سایت یا ابن الزهرا حضور داشت نیز قابل تامل است. وی در مصاحبه ای در این خصوص می گوید: «وقتی این اتفاق مهم رخ داد و هواپیمای مذکور توسط پدافند هوایی منهدم گردید، نیروهای عراقی اصلا فکرش را نمی کردند که ما بتوانیم این هواپیما را شکار کنیم، حتی با کشور شوروی سابق که میگ 25 را در اختیار عراق قرار داده بود، دچار مشکل شدند که چرا این هواپیما در ارتفاع بالای 70 هزارپا مورد اصابت موشک قرار گرفته است.» پس از این موفقیت اهمیت سایت راداری سوباشی در تامین امنیت کشور بیش از پیش مشخص می شود، تا آنجا که مسئولان عراقی به صراحت برای نابودی سایت راداری سوباشی خط ونشان می کشیدند. برابر اسناد موجود: «در تاریخ 1/12/65 فرماندهی پدافند هوایی [کشور] موضوع اعلامیه دشمن را به شرح زیر به فرماندهی نهاجا یادآوری می نماید که با اطلاعیه دشمن... و مورد حمله قرار دادن منابع اقتصادی و نظامی کشور و سرنگونی میگ 25 در منطقه اصفهان و با کمک رادار سوباشی امکان حملات پیش بینی شده و همه جانبه از سوی دشمن به رادار [سوباشی] و پایگاه [هوایی] همدان را حتمی می سازد و ضروری است اقدامات پدافندی مناسب پیش بینی شود.» نحوه تعامل پدافند هوایی و نیروی هوایی در رهگیری هواپیماهای میگ 25 همانگونه که پیش از این عنوان شد اولین سلاح مورد استفاده توسط پدافند هوایی در برابر تجاوزات هوایی که به عنوان لایه اول دفاع هوایی نیز شناخته می شود، دفاع هوایی هواپایه می باشد. این نوع دفاع مبتنی بر استفاده از هواپیماهای جنگنده شکاری-رهگیر در برابر هجوم هواپیماهای دشمن می باشد. در صورت عدم موفقیت هواپیماهای موصوف، هدف به سامانه های پدافند هوایی در لایه های مختلف دفاع هوایی واگذار می شود. در مورد درگیری میگ 25 با هواپیماهای ایرانی موارد مختلفی به ثبت رسیده است. از جمله این موارد مربوط به درگیری تاریخ سیزدهم تیرماه 1365 هواپیمای اف-5 ای (F-5E) با میگ 25 عراقی می باشد. در این درگیری که خلبان هواپیمای ایرانی موفق به اصابت قرار دادن میگ25 توسط مسلسل شد، یکی از خلبانان حاضر در درگیری در خصوص نقش افسران کنترل شکاری سایت راداری در رهگیری موفق و انهدام هواپیمای میگ 25 می گوید: «... این نشان دهنده این مساله است که برادر سروان هدی [افسر کنترل شکاری سایت رادار در زمان رهگیری میگ 25] کاملا به کارشان وارد و بر اعصابشان مسلط هستند. کار پرسنل کنترل شکاری و رادار در سطح بسیار عالی بود و به هیچ وجه هیجان زده نشده بودند و دقیقا از موقعیتهای ما و هواپیمای دشمن مطلع بودند و حتی دقیقا می دانستند که راه برگشت هواپیمای دشمن در کجاست و ما را در این منطقه با ارتفاع پایین تر نگه داشتند و نگذاشتند که ما با هواپیمای دشمن رو در رو قرار بگیریم؛ چون اگر چنین می شد هواپیمای دشمن با موشک های دوربردی که داشت ما را هدف قرار می داد. در مجموع کار بزرگی که این برادر انجام دادند باعث شد که نه تنها هواپیمای دشمن نتوانست ما را رهگیری کند، بلکه رادارهای آنها نیز نتوانستند ما را تشخیص دهند و ما توانستیم در این ماموریت محوله موفق باشیم». این خاطره بیانگر گوشه ای کوچک از وحدت و همدلی نیروهای آفند هوایی وپدافند هوایی در برابر دشمن بعثی و تلاش آنها جهت مصون سازی آسمان کشور از وجود ناپاک دشمنان است. لینک:http://sogandebaroon.blogfa.com/post/227
  17. president

    موساددرایران

    دوستان همانطور که ذکرکردم اینها مدعیات موساد است.منبع این مطالب پاورقی صفحه بین الملل روزنامه اطلاعات است.مطلب اخیر هم مدعیات مربوط به ویروس اکستاکس نت میباشد. عملكرد واقعي اين كرم كامپيوتري اين بود كه گردانندگان سيستم نمي‌دانستند كه مشكلي وجود دارد. در ابتدا همه چيز عادي به نظر مي‌رسيد. وقتي كه آنها متوجه مشكل شدند خيلي دير شده بود. تقريباً 1000 سانتريفيوژ ـ يعني در حدود يك پنجم سانتريفيوژهايي كه در نطنز مورد استفاده بودند ـ از كار افتادند. تشكيلات امنيتي و متخصصين كامپيوتر ايران شگفت‌زده شده بودند. اجراي برنامه اتمي رو به كندي گذاشته بود. پيشرفت بسيار كم بود و كارها بسيار ديرتر از موعد مقرر درجدول زماني صورت مي‌گرفت. استاكس‌‌نت بيش از هر چيز ديگري ايرانيان را مجبور كرد تا درك كنند كه در جنگي سايه و در آماج حمله هستند بدون آنكه هيچ گونه توانايي براي پاسخگويي داشته باشند.43 در اواخر سال 2011 آنها دو حمله سايبري ديگر را اعلام كردند. ويروسي كه تحليل‌گران كامپيوتري آن را «دوكو»44 مي‌ناميدند توليد شد. نشانه‌هايي وجود داشت كه اين ويروس‌ را همان كارشناسان45 عالي‌رتبه و كاركشته‌اي كه استاكس‌نت را به وجود آورده بودند، يعني كارشناسان امنيتي اسرائيل و آمريكا، توليد كرده‌اند. اگر اين‌ها به اندازه كافي شبيه بلاياي ده‌گانه‌اي كه در مصر باستان رخ داد، نبود، ضربه ديگري به ايراني‌ها وارد شد. بين سال‌هاي 2007 و 2011 پنج نفر از دانشمندان عالي‌رتبه ايراني به شيوه‌هاي گوناگون به قتل رسيدند. يكي از آنها ظاهراً به علت نشت گاز مونوكسيد كربن از بخاري خانه‌اش كشته شد و چهار نفر ديگر با انفجار بمب كشته شدند. سه مورد از چهار مورد بمب‌گذاري از طريق آهن‌رباهاي قوي كه حاوي مواد انفجاري بودند انجام شد. بمبي كوچك، اما بسيار قوي كه وقتي آن را به در اتومبيل بچسبانند تمام نيروي مرگبارش را در يك جهت تخليه مي‌كند. مواد انفجاري با حمله‌كنندگان سريع‌السيري كه سوار بر موتورسيكلت بودند كار گذاشته شد. موتورسيكلت‌ها عملاً يكي از نشانه‌هاي دخالت واحد ترور موساد هستند. اقدام ششم نيز با استفاده از آهن‌ربايي كه بمب را به در اتومبيل مي‌چسباند انجام نشد، اما تقريباً به گونه‌اي معجزه‌آسا فرد موردهدف جان سالم بدر برد. فريدون عباس ديواني شايد به خاطر شمي كه به عنوان پاسدار در او به وجود آمده بود، احساس خطر كرد و از اتومبيلش بيرون پريد. ايران براي آنكه عرض اندام كند، پس از آنكه علناً «رژيم صهيونيستي و آمريكا»را به خاطر راه‌اندازي اين حملات مورد نكوهش قرار داد، عباس ديواني را ارتقاء مقام داده و به سمت رياست سازمان انرژي اتمي ايران منصوب كرد. سرنخ مشترك اين بودكه تمامي كساني كه هدف حملات قرار گرفتند افراد شاخصي در برنامه اتمي ايران بودند و حداقل بعضي از آنها در زمينه توليد سلاح به كار اشتغال داشتند.* تمامي آنها در بخش‌هاي علوم دانشگاه‌هاي برتر ايران مدرس يا محقق بودند. تمامي اين ترورها صبح و در زماني كه افراد هدف عازم محل كارشان بودند صورت گرفت.حمله‌كنندگاني كه سوار موتورسيكلت‌ها بودند در سطح بالايي، خونسردي از خود نشان دادند. آشكارا اين قتل‌ها كار افراد حرفه‌اي بود كه در مورد نشانه‌هاي خانه دانشمندان مورد هدف و برنامه‌هاي روزمره آنها اطلاعات دقيقي در اختيار داشتند. در ميان آن‌همه كشتار، واقعه ديگري رخ داد كه متفاوت اما رويدادي بزرگ بود. 43ـ نگارنده به اين نكته اشاره نكرده است كه ايران بلافاصله با شناسايي اين ويروس توانست به سرعت مانع آثار تخريبي استاكس نت بر تأسيسات هسته‌اي كشور شود. (روزنامه اطلاعات) 44-Duqu 45-hacker * ادعايي واهي كه بارها از سوي دستگاه تبليغاتي غرب تكرار شده است. (روزنامه اطلاعات لینکhttp://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=20120909-0213-50-42.htm&storytitle=%CC%C7%D3%E6%D3%C7%E4%20%CF%D1%20%C8%D1%C7%C8%D1%20%E4%C8%D1%CF%20%C8%D2%D1%90
  18. نیروهای آمریکایی در13 دسامبر سال 2003 صدام حسین را در یک مخفیگاه کوچک زیرزمینی در باغ علا نامق راننده سابق وی یافتند. به گزارش انتخاب، علا نامق که میزبان دیکتاتور عراق بود از فراهم کردن امکان مخفی شدن وی در مزرعه اش اظهار پشیمانی نمی کند زیرا به گفته او: " آداب و رسوم عربی و قبیله ای و همچنین دین اسلام توصیه می کنند به میهمانی که کمک بخواهد کمک کنیم." راننده سابق صدام حسین با افتخار اعلام می کند " رئیس جمهور به من پناه برد و درخواست کرد در باغ من مخفی شود و من نیز امکانات لازم را برای او فراهم کردم." هر چند که زمان زیادی از دستگیری صدام و نیز اعدام او گذشته است اما علا و برادرش قیس در مورد چگونگی بازداشت رئیس جمهور سابق عراق زیاد سخن نگفته اند. علا که اکنون رستوران کوچکی در نزدیکی " مخفیگاه صدام" دارد اخیرا تصمیم گرفته است تا در مورد مخفی شدن لب به سخن بگشاید. او در مصاحبه با روزنامه " واشینگتن پست" اعلام کرد صدام با سادگی تمام به مزرعه من آمد و کمک خواست و من نیز قبول کردم اما به وی هشدار دادم ممکن است مخفیگاه وی کشف شود و پس از دستگیری شکنجه شود. آمریکایی ها پیش بینی کرده بودند صدام که در یک روستای کوچک در نزدیکی تکریت به دنیا آمده بود به نزدیکان و افراد قبیله اش پناه خواهد برد و در نخلستان ها ، یا باغ های فراوان پرتقال و گلابی در این منطقه مخفی شود. بنابراین عملیات گسترده ای برای پیدا کردن وی آغاز کرده بودند. منبع: علا نامق تاکید کرد پس از حمله به عراق در سال 2003 به همراه برادرش قیس صدام را از منزلی به منزل دیگر منتقل کردند. او تاکید کرد صدام در آن مدت هیچوقت از تلفن استفاده نکرد. او به خوبی می دانست آمریکایی ها مکالمات وی را شنود خواهند کرد. علا افزود صدام زیاد کتاب می خواند و مطالب فراوانی نیز می نوشت اما همه کتاب ها و دست نوشته های او به دست نیروهای آمریکایی افتاد. او تاکید کرد صدام برای زن و دخترش نامه می نوشت اما پیش از دستگیری با آنها دیدار نکرد. تنها عدی و قصی بودند که چند بار با او در مزرعه دیدار کردند و خود ملاقات های آنها را با پدرشان ترتیب داده بود. علا و قیس پس از دستگیری صدام 6 ماه را در زندان ابوغریب به سر بردند. راننده سابق صدام پس از آزادی راننده تاکسی شد و پس از جمع آوری مقداری پول رستوران کوچکی بر کرانه دجله باز کرد. هر چند که ناگفته های فراوانی در مورد مخفی شدن صدام حسین و دستگیری او مانده است علا نامق تاکید می کند رازهای فراوان دیگری نیز دارد اما در حال حاضر نمی خواهد آنها را بازگو کند. او ممکن است روزی تصمیم بگیرد خاطرات خود را به صورت کتاب یا فیلم درآورد http://www.asriran.com/fa/news/228240/ناگفته-های-جدید-از-مخفیگاه-زیرزمینی-صدام-حسین
  19. president

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    سلام.این جنبش باتوجه به وجودگستره وسیعی ازکشورهاوباوجودنبودعاملی که منافع این کشورها روبه هم پیوند بده ویاوجود عوامل فرهنگی تاریخی یانژادی یکسان(مثل اتحادیه عرب که خوب همه عربن!!ویااتحادیه کشورهای اسلامی که همگی هم دیننو...)نمیتواند درمسائل مهم دنیا بازوی قدرتمندی باشد زیرا ان هماهنگی لازم بین کشورهای عضوسخت برقرار میشود(درسطح پایینتری از پیمان هایی مثل اروپا و..)درموردتعطیلی تهرانم اگر تعطیل نمیشدونظم خوب برقرار میشد خیلی بهتر بودولی کشورای پیشرفته هم در مواقع اجلاس های مهم مثل جی 8 خیلی کارهای امنیتی انجام میدن ولی خوب تو ایران به نظرم نیاز به تعطیلی نبود.درکل این جنبش به سطح مناسبی از رشد وهمگرایی نرسیده که بتونه اثرگذاری پررنگی داشته باشه
  20. [center][color="red"][size=5][b]مسئوليت کيفري بين المللي[/b][/size][/color][/center] [center][color="green"][size=3][b]* امير شريفي خضارتي ـ وكيل پايه يك دادگستري /*بخش چهارم[/b][/size][/color][/center] [color="#404040"][size=4][b]اشاره: «مسئوليت کيفري بين المللي» عنوان مقاله‌اي است كه بخش سوم آن در شماره قبلي صفحه حقوقي اطلاعات چاپ شد. بخش چهارم را مي‌خوانيم. *** محاکمه سران آلمان نازي و ژاپن‏ در دادگاه نورنبرگ و توكيو مجرمان بين‌المللي براي نخستين بار به صورت جدي به پاي ميز محاكمه كشانده و به مجازاتهاي سنگيني نيز محكوم شدند. بنابراين تشكيل اين دو دادگاه نقطة عطفي در پي‌گيري جرايم بين‌المللي محسوب مي‌شوند. امّا به ‌رغم تحولات عظيمي كه تأسيس و آراء دادگاه‌هاي نورنبرگ و توكيو در حقوق جزاي بين‌الملل به وجود آوردند، به دليل شدّت عملي كه در آنها به كار گرفته شد و همچنين به جهت اين كه اين دو دادگاه نخستين تجربه‌هاي اساسي در زمينة محاكمة جنايتكاران بين‌المللي و به رسميت شناختن مسئوليت کيفري بين‌المللي بود، اساسنامه و آراء آنها مصون از ايراد و انتقاد حقوقدانان و صاحب نظران باقي نماند. نخستين ايرادي كه به دادگاه نورنبرگ و توكيو وارد شد اين بود كه در اين دو دادگاه «اصل قانوني بودن جرايم و مجازاتها» و به تبع آن «اصل عطف بماسبق نشدن قوانين جزايي» رعايت نشده است و متهمان به موجب مقرراتي محاكمه و مجازات مي‌شوند كه در زمان ارتكاب جرم وجود نداشته‌اند.65 در مورد «اصل قانوني بودن جرايم و مجازاتها» همواره اين انتقاد مطرح بود كه جنايت عليه بشريّت و مسئوليت كيفري فردي براي جنايت عليه صلح، در زمان تشكيل دادگاههاي نورنبرگ و توكيو، در حقوق بين‌الملل مفاهيمي پذيرفته شده نبودند.66 در اين مورد اين سؤال مطرح بود كه آيا جرايم عليه بشريّت در منابع حقوق بين‌الملل كه در مادة 38 اساسنامة ديوان بين‌المللي دادگستري ذكر شده بود (يعني عرف، معاهدات و اصول كلي مورد قبول ملل متمدن) مورد اشاره قرار گرفته‌اند يا خير و در صورت مثبت بودن پاسخ، محتوا و عناصر متشكّلة آنها و نيز مباني مسئوليت كيفري و عوامل رافع مسئوليت در مورد آنها كدامند؟ با توجه به اين كه مدرك واحدي راجع به اين موارد وجود نداشت و سابقة قابل ذكري هم مشاهده نمي‌شد، لذا طراحان منشور نورنبرگ و توكيو بايد از مدارك و اسناد مختلف موجود، اصول حقوقي لازم را استخراج مي‌كردند.67 به همين دليل بود كه «جاستيس پال» (‏Justice?Pal‏) قاضي هندي دادگاه توكيو، همة متهمان را به اين دليل كه مسئوليت كيفري فردي به موجب حقوق بين‌الملل وجود نداشت، تبرئه كرد.68 همچنين در مورد «اصل عطف بماسبق نشدن قوانين كيفري» اين ايراد مطرح بود كه منشور نورنبرگ و توكيو پس از ارتكاب جنايات بين‌المللي به تصويب رسيده‌اند و همين امر مغاير با «اصل عطف بماسبق نشدن قوانين جزايي» است.69 البته به انتقادات فوق پاسخ‌هاي متفاوتي داده شد. استدلال متفقين اين بود كه حدود دامنة اَعمال خلاف حقوق و همچنين جنايات اين متّهمان به قدري وسيع است كه نمي‌توان پذيرفت حتي خود آنها از عواقب احتمالي اعمالشان غافل بوده‌اند. واضعان منشور نورنبرگ و توكيو معتقد بودند كه دو اصل ياد شده از قواعد اختصاصي حقوق داخلي و سيستم قانون نوشته (رومي- ژرمني) بوده است، لذا قابل تسري به حقوق بين‌الملل نيست.70 در واقع آنها معتقد بودند كه حقوق بين‌الملل مانند سيستم حقوقي «كامن لاي آنگو- امريكن» انعكاسي از قضاوتهاي اخلاقي جامعه جهاني به دست مي‌دهد.71 بنابراين گاهي اوقات، قاضي بين‌المللي مي‌تواند مقدّم بر قانونگذار- كه همان دولتها هستند- در مورد ضمانت اجرايي يك قاعدة حقوقي اتّخاذ تصميم کند.72 پاسخ‌ ديگري كه به انتقادهاي فوق داده شد اين بود كه يك عرف قديمي و تثبيت شده در حقوق بين‌الملل وجود دارد كه هيچ وقت مورد خدشه قرار نگرفته و آن عرف اين است كه رئيس دولت يا حكومتي كه كشورش اشغال شده و بزه‌ديدة جرم قرار گرفته و جرم در سرزمين او اتفاق افتاده است، پس از پيروزي بر دشمن، او را به محاكمه كشانده است. همچنين عرف مسلّم ديگري نيز وجود دارد كه بر اساس آن هر كدام از دولتهاي داخل در جنگ- چه در زمان جنگ و چه بعد از آن- اختيار داشته‌اند كه دادگاههايي اعم از نظامي و غيرنظامي براي رسيدگي به جرايمي كه از طرف اتباع خود يا اتباع دشمن در رابطه با قوانين جنگ ارتكاب يافته‌اند، تشكيل دهند. در دادگاه نورنبرگ اين دو عرف مورد تأئيد قرار گرفت.73 همچنين دادگاه نورنبرگ براي رد ايراد وكلاي مدافعي كه اظهار مي‌داشتند جنگ تجاوزكارانه طبق حقوق بين‌الملل، يك جرم بين‌المللي محسوب نمي‌شود، به پيمان (ميثاق) 1928 «بريان- كلوگ» كه بين 63 كشور منعقد شده بود، استناد کرد و مقرر داشت «كشورهايي كه پيمان فوق را به امضاء رسانده يا بدون قيد و شرط به آن متعهّد شده‌اند، استفاده از هرگونه راه‌حل خصمانه را به عنوان ابزار سياسي در آينده محكوم كرده و به اين طريق از آن چشم‌پوشي كرده‌اند.»74 دادگاه نورنبرگ در تكميل استدلال خود به اسناد ديگري همچون طرح عهدنامة كمك متقابل (1923)، پروتكل ژنو (1924)، بيانية 24 سپتامبر (1924) مجمع عمومي جامعة ملل و برخي اسناد ديگر استناد کرد. همچنين دادگاه نورنبرگ در مورد جنايات جنگي، به كنوانسيونهاي لاهه استناد كرد.75 ايراد و انتقاد ديگري نيز كه از سوي حقوقدانان به دادگاه نورنبرگ و توكيو وارد مي‌شد اين بود كه تركيب اين دو دادگاه ناعادلانه بود و در واقع مغلوبان جنگ توسط غالبان محاكمه مي‌شدند، لذا اين دادگاهها ويژگي بي‌طرف بودن را نداشتند.7 6 در واقع منتقدان معتقد بودند كه دادگاه‌هاي فوق «اصل عدالت پيروز» را توسعه بخشيده‌اند. مطابق «اصل عدالت پيروز» ژاپن حق نداشت كه آمريكا را در دادگاه توكيو به استفاده از بمبهاي اتمي در هيروشيما و ناكازاكي متهم کند يا اين كه دولت ژاپن نمي‌توانست در دادگاه مذكور شوروي را به نقض قرارداد بي‌طرفي 13 آوريل 1941 متهم كند.77 در خصوص اين ايراد پاسخ حقوقي محكمي ارائه نشد؛ فقط به اين مطلب اكتفا شد كه هر چند منشور لندن ابتدا توسط چهار دولت غالب تنظيم و امضاء شده است، ليكن متعاقباً 19 دولت ديگر نيز به آن ملحق شده‌اند و جنبة همگاني و بين‌المللي پيدا كرده است. ولي اين واقعيت كه دادگاه مركب از قضات انتصابي چهار كشور غالب بود، توجيه‌ناپذير به نظر مي‌رسد.78 البته دادگاه توكيو نسبت به دادگاه نورنبرگ از وصف بين‌المللي بيشتري برخوردار بود، ليكن به هر حال «اصل عدالت پيروز» در دادگاه توكيو نيز اجرا شد. سومين ايراد وارد شده به دادگاههاي نورنبرگ و توكيو اين بود كه در اين دادگاهها «اصل امر آمر قانوني به عنوان علل موجهة جرم» پذيرفته نشده بود و اين برخلاف اصول حقوق كيفري است. البته اين ايراد چندان مهم و مستدل به نظر نمي‌رسد؛ زيرا امر آمر قانوني مقيّد به قانوني بودن امر است و به همين دليل گفته مي‌شود «امر قانوني آمر قانوني». ليكن امر غيرقانوني آمر قانوني، جزو علل موجهة جرم نيست. برخي از متهمان و منتقدان معتقد بودند كه اوامر صادره در مورد جنايات ارتكابي، طبق حقوق داخلي كشور متبوع متهمان قانوني بوده است. ليكن با توجه به تئوري برتري حقوق بين‌الملل بر حقوق داخلي بايد گفت كه حقوق داخلي تا جايي قابل اجرا است كه مغاير با حقوق بين‌الملل نباشد و در صورت تعارض اين دو حقوق، بايد طبق حقوق بين‌الملل عمل شود. همچنين با توجه به اين كه پيشواي آلمان (آدولف هيتلر) خودكشي كرده بود و به همين دليل بيم آن مي‌رفت كه همة متهمان به استناد امر مافوق از جنايات انتسابي تبرئه شوند، لذا اين عذر پذيرفته نشد.79 آخرين ايراد وارد شده به دادگاه نورنبرگ و توكيو اين بود كه دادگاههاي مذكور برخلاف «اصل برائت» يا «فرض برائت» عمل کرده‌اند و تقصير افراد را در بيشتر موارد مفروض تلقي كرده بودند. بنابراين اصل بر اين بود كه متهمان مجرم هستند مگر اين كه خلاف آن ثابت مي‌شد. پاسخي كه به ايراد فوق داده مي‌شود اين است كه روية دادگاه نورنبرگ و توكيو در مورد مفروض دانستن تقصير متهمان، منطقي و عقلايي است زيرا وقتي كه يك انسان متعارف و عاقل عضو سازماني است، اصل بر اين است كه از اهداف آن سازمان اطلاع پيدا کند و سپس عضو آن شده است.80 روند مستمر محاکمه جنايتکاران ‏ با توجه به اين كه كشور آلمان توسط متّفقين به طور مشترك اشغال شده بود، لذا آنها شوراي نظارت و كنترلي را براي ادارة آلمان تشكيل داده بودند. مطابق قانون شمارة 10 اين شورا مصوب 20 دسامبر 1945 (كه برخلاف دو منشور نورنبرگ و توكيو يك سند بين‌المللي محسوب نمي‌شد، بلكه بر اساس قدرت قانونگذاري متّفقين در آلمان، به دنبال تسليم بدون قيد و شرط اين كشور وضع شده و فقط در آلمان قابل اجرا بود) دادگاه‌هاي نظامي از سوي متّفقين براي محاكمة جنايتكاران جنگي (علاوه بر دادگاههاي نورنبرگ و توكيو) تشكيل مي‌شد.81 در واقع چهار دولت متّفق تغييراتي را در منشور دادگاه نظامي بين‌المللي نورنبرگ تصويب كردند و همين تغيير به عنوان قانون شمارة 10 شوراي نظارت مشهور شد. اين نسخة تعديل يافته، مبناي حقوقي رسيدگي به پرونده‌هايي قرار گرفت كه به مدت چند دهه در دادگاههاي نظامي دول متّفق و دادگاههاي آلمان جريان داشت. اين متن كه تعقيب آلمان را توسط مقامات صلاحيتدار دادگاههاي ملي متّفقين مقرر مي‌کرد، حقيقتاً مشابه يك نوع قانونگذاري ملي بود و عمدتاً تعريف جنايات عليه بشريّت را از منشور دادگاه نورنبرگ اخذ كرده بود. ليكن متن مذكور از تلفيق بين جنايات عليه بشريّت و وجود يك وضع جنگي كه به موجب آن تعقيب جرايم ارتكابي قبل از سال 1939 عليه غيرنظاميان آلماني را تسهيل كند، غفلت کرد. چندين محاكمة مهم بر اساس قانون شمارة 10 شوراي نظارت در فاصلة زماني 1946 تا 1948 توسط دادگاه‌هاي نظامي آمريكا برگزار شد. اين محاكمات بر روي گروه‌هايي از متهمان همچون قضات، پزشكان، مأموران دولتي و رهبران نظامي متمركز شده بود.82 در اين محاكمات 1814 نفر محكوم شدند و 450 تن از آنها نيز به اعدام محكوم شدند. غير از آمريكا، در كشورهاي انگلستان، فرانسه، شوروي، استراليا، كانادا، هلند، نروژ، دانمارك، چين و لهستان نيز نسبت به ايجاد دادگاههاي نظامي براي محاكمة جنايتكاران جنگي جنگ جهاني دوم اقدام شد. بر اساس اين محاكمات 1085 نفر در انگلستان محكوم شدند كه 240 تن از آنها به اعدام محكوم شدند و در فرانسه نيز 2107 نفر محكوم شدند كه دربارة 109 تن از آنها حكم اعدام صادر شد. همچنين در اتحاد جماهير شوروي با توجه به جو کمونيستي- سوسياليستي آن و شرايط مخوف کا.گ.ب، تعداد نامعلومي از اشخاص محاكمه و اعدام شدند. به علاوه شوروي، تعداد بي‌شماري از اُسراي آلماني را براي مدّت‌هاي مديدي پس از پايان مخاصمات نگهداري كرد و مورد بدرفتاري قرار داد كه اين خود نقض موازين بين‌الملل محسوب مي‌شد.83 اشكالي كه در قانون شمارة 10 شوراي نظارت متّفقين (‏Allied Control Council‏) ملاحظه مي‌شد آن بود كه خصيصة ملي آن با اين حقيقت كه در متن قانون به اعلامية 1943 مسكو و منشور لندن اشاره شده بود، مغايرت داشت. همچنين متّفقين در مواردي مجرمان جنگي آلمان را بر اساس قوانين داخلي خود محاكمه كردند. علاوه بر متّفقين، پس از جنگ جهاني دوم كشورهاي مختلفي نسبت به تعقيب و محاكمة مجرمان جنگي بر اساس قوانين داخلي خود اقدام كردند. در آلمان بين سالهاي 1947 تا 1990 تعداد 60 هزار پرونده از اين نوع گزارش شده است. از پرونده‌هاي مهم تعقيب شده در خارج از آلمان نيز پرونده‌هاي «آدولف آيشمن» (‏Eichmann‏)و «دمجانك» (‏Demjanjuk‏) در اسرائيل و «باربي» (‏Barbie‏) در فرانسه است. «باربي» يك افسر آلماني و مسئول گشتاپوي منطقة ليون (در فرانسه) در دوران اشغال شدن اين كشور طي جنگ جهاني دوم از سوي آلمان بود كه در دهة 80 محاكمه شد. از جمله محاكمات ديگر، محاكمة «پُل توويه » (‏Paul Touvier‏) در اوايل دهة هفتاد بود. او از مقامات محلي فرانسه و در اعمال شكنجه‌ عليه هموطنان خود، با اشغالگران آلماني در دوران جنگ جهاني دوم همكاري كرده بود. كانادا نيز در سال 1989 نخستين متهم را به موجب قانون سال 1987 كه جرايم عليه بشريّت را وارد حقوق جزاي كانادا كرده بود، محاكمه كرد. اين دعوي عليه شخصي به نام «فينتا» (‏Finta‏) كه فرماندة ژاندارمري مجارستان در زمان جنگ جهاني دوم بود، مطرح شد.84 اما شايد مهمترين دادگاهي كه غير از دادگاه نورنبرگ و توكيو براي محاكمة جنايتكاران جنگ جهاني دوم بر اساس مسئوليت کيفري بين‌المللي آنها تشكيل شد، دادگاه «راشتات» باشد. اين دادگاه به موجب بخشنامة صادره از فرماندهي ارتش فرانسه كه در آلمان مستقر بود در دسامبر 1946 تشكيل شد. دادگاه «راشتات» صلاحيت محاكمة جنايتكاران عليه بشريّت را دارا بود. متهمان اين دادگاه به منزلة محافظان و نگهبانان اردوگاه تجمع «ناتس ويلر اشتروت هوف» و «شيرمك» بود و همچنين صاحبان صنايع مجتمع صنعتي «ايزن» و «اشتاهل وركه» محسوب مي‌شدند. جرايم اين جنايتكاران قابل تعيين محل نبود، زيرا در اين اردوگاه‌ها افرادي با تابعيتهاي مختلف وجود داشتند و اعمال مجتمع «ايزن» و «اشتاهل وركه» نيز به كشورهاي متعددي ارتباط پيدا مي‌كرد. دادگاه «راشتات» مركب از قضاتي بود كه از طرف كشورهاي مختلف تعيين شده بودند و دادسراي آن نيز از دادستاني‌هاي ذينفع تشكيل شده بود. به موجب رأي دادگاه «راشتات» فردي به نام «هرمان روشلينگ» مجرم شناخته شد. او صاحب منصب و مديركل كارخانجات «رايزن» و «اشتاهل وركه» بود. اتهام «روشلينگ» تهية مقدمات اقتصادي جنگ تجاوزكارانه و نيز آماده‌سازي صنايع سنگين و كاركردن براي ارتش آلمان (كه شروع و ادامة جنگ تجاوزكارانه را امكان‌پذير و تسهيل مي‌كرد) بود.85 ‏نكته‌اي كه قابل ذكر است اين است كه تنها دعواي مطروحة ناشي از جنگ جهاني دوم عليه متّفقين، از سوي برخي از اتباع ژاپن عليه آمريكا به دليل استفادة اين كشور از بمب اتمي در هيروشيما و ناكازاكي (كه منجر به مرگ و مجروح شدن بيش از 225 هزار غيرنظامي بي‌گناه شد) مطرح شد. ليكن دادگاه عالي ژاپن اين دعوا را در سال 1963 بنا به ادلّة حقوقي خاصِ راجع به صلاحيت رد كرد و جنايت مذكور همچنان بدون محكوميّت باقي ماند.86 در اثناي جنگ جهاني دوم نيز ادعاي ارتكاب جرايم جنگي متعددي از سوي يوگسلاوي و يونان به اشغالگران حكومت فاشيستي ايتاليا (به رهبري «بنيتو موسوليني») نسبت داده شد كه از جمله مي‌توان به كشتن غيرنظاميان و بدرفتاري با اُسرا اشاره كرد. ليبي هم در دوران اشغال خود، ادعاهاي مشابهي را عليه ايتاليا مطرح كرده بود. البته اعلامية مسكو اجازة تعقيب مجرمان ايتاليايي را به اين كشورها مي‌داد و سند تسليم ايتاليا نيز اين كشور را موظف به استرداد مجرمان جنگي خود كرد. ولي در عمل، ايتاليا به تقاضاهاي داير بر استرداد متهمان ترتيب اثر نداد و آمريكا و انگلستان هم با موضع ايتاليا موافقت كردند. قبل از اين نيز كميسيون جنايات جنگي سازمان ملل متحد 750 مجرم ايتاليايي را نام برده و آنان را متهم به استفاده از گازهاي سمي و گاز خردل عليه اتيوپي‌ها در سال 1936 كرده بود كه نقض پروتكل 1925 در مورد منع استفاده از اين گازها محسوب مي‌شد. آنها همچنين متهم به كشتن اسيران، بمب‌انداختن روي بيمارستانها و ارتكب جرايم مشابه بودند.87[/b][/size][/color] [color="#404040"][size=4][b]ادامه دارد *پي‌نوشت‌ها: 65- همان منبع، ص39. 66- كيتيچايساري، كريانگساك: مأخذ پيشين، ص 40. 67- ميرمحمد صادقي، حسين: حقوق جزاي بين‌الملل، ص37. 68- كيتيچايساري، كريانگساك: مأخذ پيشين، ص 40.‏ ‏ 69- شبث، ويليام: مأخذ پيشين، ص?18. 70- سليمي، صادق: مأخذ پيشين، ص?40. 71- كيتيچايساري، كريانگساك: مأخذ پيشين، ص40. 72- سليمي، صادق: مأخذ پيشين، ص40. 73- همان منبع، همان صفحه. 74- همان منبع، همان صفحه. 75- همان منبع، ص41. 76- همان منبع، همان صفحه. 77- كيتيچايساري، كريانگساك: مأخذ پيشين، ص40-39. 78- سليمي، صادق: مأخذ پيشين، ص42-41. 79- همان منبع، همان صفحه. 80- همان منبع، همان صفحه. 81- ميرمحمد صادقي، حسين: حقوق جزاي بين‌الملل، ص39. 82- شبث، ويليام: مأخذ پيشين، ص18. 83- ميرمحمد صادقي، حسين: حقوق جزاي بين‌الملل، ص40-39. 84- همان منبع، ص 40. 85- سليمي، صادق: مأخذ پيشين، ص43. 86- ميرمحمد صادقي، حسين: حقوق جزاي بين‌الملل، ص41-40. 87- همان منبع، ص41.[/b][/size][/color] منبع: 1. [url="http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=20120808-1619-45-47.htm&storytitle=%E3%D3%C6%E6%E1%ED%CA%20%98%ED%DD%D1%ED%20%C8%ED%E4%20%C7%E1%E3%E1%E1%ED"]http://www.ettelaat....itle=������� ����� ��� ������[/url] اگرتلاشگرید....موفق باشید
  21. president

    5 بمب افکن گمشده

    برخی نیز بین این حوادث و بشقاب پرنده ها رابطه قایل شده اند انیشتین هم در رابطه با بشقاب پرنده ها گفته اون ها انسان هایی بودند که بیش از 20000سال پیش زمین را ترک کردند(نقل از کتاب جزیره خضرا به نویسندگی"ناجی النجار و ترجمه محمدعلی مهدی پور)
  22. با توجه به اینکه مباحث مربوط به ابر قدرت شدن چین و سبقت این کشور از امریکا هواداران بسیاری دارد این مقاله را اینجا قرار دادم در كمتر از يك دهه آينده چين مي‌تواند بزرگترين اقتصاد جهان باشد. اما «جيمزمايلز» مي‌گويد ادامه موفقيت اقتصادي‌اش به خاطر پروسه تجديد حيات حكومت و مقاومت در برابر اصلاحات، بيشتر با خطر روبرو است. در اوج دوره حكومت سلسله «كينگ» در سده 1700، چين يك عصر طلايي را مي‌گذراند. بيگانگان از اين امپراتوري وحشت داشتند و خارجيان درنده‌خو هنوز شروع به كوبيدن درهاي اين كشور نكرده بودند. ورود خارجي‌ها يك دگرگوني ريشه‌اي در عصر رفاه و سعادت بود. اكنون بعضي ملي‌گرايان چيني مي‌گويند در سايه حزب كمونيست و قدرت اقتصادي آن يك دگرگوني ديگر آغاز شده است. چين سال گذشته به بزرگترين توليدكننده جهان تبديل شد و آمريكا را از موقعيتي كه بيش از يك قرن بود در اختيار داشت به كنار زد. اين كشور ظرف كمتر از يك دهه آينده مي‌تواند بزرگترين اقتصاد جهان شود. خارجيان دو باره شگفت‌زده شده‌اند. بهبودي سريع چين از يك بحران مالي جهاني و ادامه رخوت غرب، يك اثر رواني عميق روي بسياري از چيني‌ها داشته است. از احساس هيجان ناشي از غرور گرفته تا لذت بردن از مشكلات ديگران، لفاظي رسمي را در چين رايج كرده است. ديپلمات‌ها با همتايان غربي خود با ته رنگي از تمكين و مدارا رفتار مي‌كنند؛ چيزي كه در سوسياليسم چيني آنقدر مهم است كه نخست وزير «ون جيابائو» را در مارس سال گذشته بسيار شاد كرد، اين است كه «چين امروز مي‌تواند تصميم‌هاي مؤثري بگيرد، منابع را به طور عملي سازمان دهد و براي تحقق تعهدات بزرگ‌اش از آن‌ها استفاده كند.» از نظر بعضي چيني‌ها و حتي بعضي خارجي‌ها، حكومت استبدادي، به يك مشروعيت جديد دست يافته است. نمايش بزرگ موشك‌ها، تانك‌ها و رژه سربازان با قدم‌هاي كشيده در مركز پكن در اكتبر سال 2009، نخستين نمايش اين چنيني پايتخت طي يك دهه و در گزارش‌هاي رسمي، يك «جشن تغيير بزرگ» توصيف شد. يك گروه از ژنرال‌ها و مقام‌هاي برجسته، 60هنرمند را وارد ارتش كردند تا با كشيدن يك تابلوي پارچه‌اي 120 متري به نام «عكسي از يك تغيير موزون»، شصتمين سال به قدرت رسيدن حزب را بزرگ دارند. اين تابلو، شهرهاي بزرگ سر به آسمان كشيده چين را در هم آميخته با كو‌هها، رودخانه‌ها و ابرهاي محبوب نقاشي‌هاي سنتي چين به تصوير كشيد. اقليت‌هاي قومي كه با شادي در ميدان «تيان آن من» مي‌رقصيدند، پرتاب يك موشك، مزرعه‌اي با انرژي بادي و حتي تايوان پوشيده در مه، همه آنجا بودند. روند تغييرات اساسي در دو سال گذشته اين جزيره سركش را با پروازهايي بر روي تنگه و يك قرارداد تجارت آزاد به چين نزديك‌تر كرده است. از ديدگاه بعضي ناظران در غرب ناامن به لحاظ اقتصادي، توازن قدرت جهاني به طور اجتناب‌ناپذيري به سود چين تغيير مي‌كند. عناوين كتاب‌هاي منتشر شده اخير در اين ارتباط، حالت يادشده را به خوبي نشان مي‌دهند: «در آرواره‌هاي اژدها: سرنوشت آمريكا در عصر برتري‌طلبي چين كه در راه است» نوشته «ايمون فينگلتون»، سال 2008؛ «وقتي چين بر جهان حكومت مي‌كند: پايان عمر جهان غرب و تولد يك نظم نوين جهاني» نوشته «مارتين جكلز»، سال 2009؛ «اتفاق نظر پكن: چگونه الگوي ديكتاتوري چين بر قرن بيست و يكم حكومت خواهد كرد» نوشته «استيفن هلپر». همان طور كه «ويليام كربي» از دانشگاه ‌هاروارد اشاره مي‌كند، كتاب‌هايي كه درباره ظهور چين ابراز نگراني كرده‌اند، تاريخي طولاني در غرب دارند. سيل اين كتاب‌ها در اوايل قرن بيستم ظاهر شد: «نيروهاي جديد در چين قديم: يك بيداري ناخوش‌آيند اما اجتناب ناپذير» نوشته «آرتور براون» اين آهنگ را در سال 1904 آغاز كرد. اما ديگر قدرت‌هاي در حال ظهور ـ ژاپن، آلمان و آمريكا ـ حتي بيشتر مورد توجه قرار گرفتند. امروز چين موضوع اصلي نگراني‌ها است.‏ مؤسسه‌هاي انتشاراتي چين نيز از فرصت استفاده مي‌كنند. كتاب فروشي‌ها (كه فقط آثاري را انبار مي‌كنند كه حزب تاييد مي‌كند) پر از كتاب‌هايي درباره «الگوي چين» و شكست اقتصادهاي ليبرال هستند. آكادمي «علوم اجتماعي» چين اكتبر سال گذشته در يك گزارش، فروتني از خود نشان داد. اين آكادمي، چين را در عرصه جهاني «رقابت ملي» در مقام هفدهم جاي داد، اما خاطرنشان كرد اين كشور از مكان هفتاد و سوم در سال 1990 بالا آمده و هند را كه در مقام چهل و دوم قرار داشت، پشت سر گذاشته است. اين گزارش مي‌گفت هدف چين بايد رسيدن به پنج قدرت اول تا سال 2020 و قرار گرفتن در مكان دوم پشت سر آمريكا، تا سال 2050 باشد. دانشگاه‌هاي چين به وفور دانشمند توليد مي‌كنند، اما به نظر مي‌رسد هنوز تعدادشان آنقدر كافي نيست كه به اين كشور اجازه دهد به مكان‌هاي عالي صعود كند. * همه چيز تغيير مي‌كند با اين حال با تمامي به سينه كوفتن‌ها، رهبران چين از زيردستان خود يا صنعت چاپ تحت كنترل حكومت، محتاط‌تر هستند. آن‌ها از به كار بردن واژه‌ «الگوي چين» خودداري مي‌كنند و به طور علني در مورد دگرگوني لاف نمي‌زنند، با اين كه اجازه مي‌دهند رسانه‌هايشان در باره آن صحبت كنند. در حقيقت به نظر مي‌رسد آن‌ها اكنون بيشتر از هر زماني در يك دهه گذشته، عصبي هستند. آن‌ها بودجه امنيت داخلي را كه امسال براي اولين بار از بودجه دفاعي پيشي گرفته است، باز هم افزايش داده‌اند. دولت يك سيستم مائوئيستي نظارت بر محله‌ها را بوسيله داوطلبان غيرنظامي احيا كرده است. در چند ماه گذشته پليس به يك حمله تمام عيار عليه غيرنظامي‌ها دست زده، دهها وكيل دعاوي، فعال سازمان‌هاي غيردولتي و حتي هنرمندان را بازداشت كرده است. انقلاب‌هاي عربي مانند شبحي، رهبري حزب كمونيست را دنبال مي‌كنند. از اين چشم‌انداز، سيستم آسيب‌پذير به نظر مي‌رسد.‏ رهبران چين دلايل ديگري هم دارند كه نگران باشند. اواخر سال آينده، حزب، هجدهمين كنگره ملي از زمان تأسيس‌ خود در 90 سال قبل برگزار خواهد كرد. اين اجلاس، تشكيل فوري گردهمايي كوچكتر از كميته مركزي حزب و تشكيل اجلاس مجمع قانونگذاري در مارس سال 2013 را براي بزرگترين ترميم در كادر رهبري چين طي يك دهه، تصويب خواهد كرد. «هوجين تائو» و «ون جيابائو» از كميته دائمي دفتر سياسي (بزرگترين كميته رهبري چين كه 9 عضو دارد) كنار خواهند رفت و يك نسل جوان‌تر قدرت را به دست مي‌گيرد. تغيير رهبري در اين سطح، هميشه مقام‌ها را نگران مي‌كند. اگر چه جديدترين تغيير در سال 2002 و بدون حادثه انجام شد، اما چنين تغييراتي در گذشته رويدادهاي هيجان‌انگيزي را موجب شده است: يك كودتا در سال 1976، تضعيف جنگ قدرت در سال‌هاي 1986 ـ 1989 و ناآرامي شديد در سال 1689. تنها به اين دليل كه آخرين تغييرات به خوبي پيش رفت، معنايش اين نيست كه مورد جديد هم بدون حادثه اتفاق خواهد افتاد.‏ رهبري جديد احتمالاً تغيير بي دردسري نخواهد داشت؛ به ويژه با مسأله اقتصاد چين كه با وجود ضربه بحران مالي جهاني از سال 2002، به طور متوسط 10درصد رشد داشته است. امتياز آماري چين (عرضه كارگر فراوان روستايي) در حال از بين رفتن است. ظرف چند سال آينده سن كاري جمعيت به اوج خود خواهد رسيد. بدون ايجاد تغييرات بزرگ كه آن نيز از نظر سياسي خطرناك است، حفظ نرخ رشد سريع شهرنشيني كه يكي از محرك‌هاي اصلي رشد چين بوده است، به طور فزاينده‌اي دشوار خواهد شد. به پيش‌بيني‌هاي سال‌هاي دهه 2020 كه نگاه مي‌كنيم، خيلي از اقتصاددانان چين از افتادن به «تله درآمد متوسط» نگران هستند: از دست دادن قدرت رقابتي در صنايع پرقدرت كارگري به دليل شكست در به دست آوردن منابع جديد رشد، از طريق نوآوري. رهبران چين متعادل كردن مجدد اقتصاد كشور را تا آنجا كه رشد بوسيله مصرف صورت گيرد، نه صادرات و سرمايه‌گذاري، شديداً دشوار خواهند يافت. تلاش‌ آن‌ها با قدرت فزاينده تجارت دولتي مختل خواهد شد. در دهه گذشته، اين قدرت از ميان خاكستر ده‌ها هزار بنگاه‌ دولتي كه در دهه 1990 برچيده شدند برخاست. شمار آن‌ها اكنون خيلي كمتر است، اما نفوذ اقتصادي و سياسي آن‌ها فراوان و در حال رشد است. بانك‌ها هنوز به طور كامل در كنترل دولت هستند. وام دادن آنها براي حفظ رشد اقتصادي پس از بحران مالي، مشكل پيچيده «بدهي» را كه چين فكر مي‌كرد سال‌ها قبل آن را حل كرده، از نو زنده خواهد كرد. بسياري از فرزندان كساني كه حزب را وقتي در سال 1949 به قدرت رسيد رهبري كردند. (برنده‌هاي بزرگ احتمالي در تغييرات حزبي سال آينده) پيوندهاي قوي با شركت‌هاي دولتي دارند. چين احتمالاً كساني را كه معتقدند استقبال كشور از جهاني شدن، آزادي سياسي بيشتري را در چند سال آينده موجب خواهد شد، نااميد خواهد كرد. «جيمز مان» روزنامه‌نگار آمريكايي در كتاب خود به نام «فانتزي چين: چرا سرمايه‌داري، دمكراسي را به چين نخواهد آورد» كه در سال 2007 منتشر شد، در اين مورد هشدار داده وگفته است «از حالا تا يك ربع قرن ديگر، سيستم مدرنيزه شده سركوب، تحت حمايت تجارت، بيشتر در چين پا گرفته و مستحكم‌تر خواهد شد.» طي 25 سال خيلي اتفاقات ممكن است رخ دهد، اما صف‌بند‌ي‌هاي كنوني براي تغيير رهبري سال آينده، چندان جايي براي خوش‌بيني باقي نمي‌گذارد. *شاهزاده‌ها مي‌آيند دور دستي سرزمين پر از صخره «چونگ كينگ»؛ منطقه‌اي در جنوب غربي چين تقريباً به اندازه اتريش، آن را به يك خانه ايده‌آل موقت براي دولت در جريان حملات ژاپني‌ها در دهه‌هاي 1930 تبديل كرد. در دهه 1960 مائوتسه تونگ صنايع استراتژيك را براي حراست از آن‌ها در برابر حمله احتمالي شوروي به آنجا منتقل كرد. اخيراً چونگ كينگ به سنگر پديده‌اي تبديل شده است كه به‌ندرت در روزهاي پس از مائو ديده شده است: «سياست‌هاي پرجاذبه» «بوزي‌لاي» رئيس حزب كمونيست منطقه، براي يك كرسي در كميته دائم دفتر سياسي در ترميم كادر رهبري سال آينده مبارزه مي‌كند.و به نظر مي‌رسد موفق خواهد شد. او مانند هر سياستمدار ديگر چيني از سال 1949، از اعلام آرزوهايش بطور علني خودداري مي‌كند، اما مهرباني او با رسانه‌ها و تلاش‌هايش براي جلب توجه مردم جاي ترديد براي هيچ كس باقي نمي‌گذارد. روش از در جلو وارد شدن «بو زي لاي»، انحراف آشكار از سياست وارد شدن از در عقب است كه مدت‌هاي طولاني سياست رسمي حكومت چين كمونيست را تشكيل مي‌داد و مانند يك تغيير جديد به نظر مي‌آيد. به همين دليل بيهوده نيست بعضي از حاميانش او را ولاديمير پوتين چين مي‌خوانند. «بو» هوادار حزب مردم با مشت آهنين است. او به بزرگترين سركوب گروه‌هاي مافيايي در كشورش در سال‌هاي اخير دست زده است. او همچنين سعي دارد در تلاش براي خوشايند آنهايي كه از كاپيتاليسم توان فرساي چين ناراحتند، يك بت كوچك از مائو بسازد. به نظر نمي‌رسد هدف او به مدارج بالا رسيدن باشد. ظاهراً سمت‌هاي هوجين تائو، (رئيس‌جمهوري، رهبر حزب و فرمانده كل قوا) به «شي جين پينگ»، معاون رئيس‌جمهوري تعلق مي‌گيرد و شغل «ون جيابائو» به عنوان نخست وزير احتمالاً به «لي كه كيانگ» معاون ارشد او داده خواهد شد. اما «بو زي لاي» احتمالاً به رياست امنيت داخلي مي‌رسد كه در حال حاضر در دست «زويونگ كنگ» است و گفته مي‌شود پيوندهاي نزديكي با او دارد. اين قدرت عظيمي در آرايش جديد رهبري به او خواهد داد. «شين هوا» خبرگزاري دولتي چين در ماه دسامبر گذشته از چونگ كينگ به عنوان شادترين شهر چين نام برد كه اشاره غير مستقيمي بود به اينكه چيزهاي خيلي بزرگي براي آقاي «بو» در نظر گرفته شده است. «بو» و «شي» به يك نيروي سياسي در حال ظهور در چين، مشهور به «تاي زي دانگ» يا «حزب شاهزاده‌ها» تعلق دارند. اين‌ها فرزندان مقام‌هاي بلند پايه از جمله همقطاران مائو هستند. آقاي «شي» پسر «شي ژونگ شان» قهرمان راهپيمايي بزرگ اسطوره‌اي دهه 1930 است. پدر «بو» يعني «بواي بو» نيز شركت‌كننده در راهپيمايي بزرگ بود. هر دو پدر سمت‌هاي بلندپايه‌اي در حكومت «تنگ شيائوپينگ» داشتند. در دهه 1990 خيلي‌ها كه با استفاده از پيوندهاي خوني براي دستيابي به پست‌هاي عالي در حزب مخالف بودند با سوء ظن شديد به اين شاهزاده‌ها نگاه مي‌كردند، اما در سال‌هاي اخير به نظر مي‌رسد رهبران حزب، دور آن‌ها جمع شده‌اند. آن‌ها احتمالاً حساب مي‌كنند كه اشخاصي مانند «بو» و «شي» مطمئن‌ترين اشخاص براي حفظ سنت‌هاي حزب و اساساً، چسبيدن به انحصار قدرت در آن هستند. «شي» كه به گزارش «ويكي ليكس» عاشق فيلم‌هاي‌هاليوودي در باره جنگ دوم جهاني است و «بو» كه عاشق «جاگوار» است، آن نوع اعتماد به نفس را كه با تربيت و پرورش افراد مرفه همراه است، از خود نشان مي‌دهند. آن‌ها مانند مشاهير غربي، از پشت سر مردم حرف زدن، اگرچه نه در رسانه‌هاي تحت كنترل حزب، خيلي به هيجان مي‌آيند. زن «شي»، يعني «پنگ لي يوان» يك خواننده ترانه‌هاي محلي در ارتش آزادي بخش خلق است. يك بازرگان خارجي نيز «بو» را خوش لباس‌ترين فرد چين مي‌خواند. پسر او «بو گواگوا» پس از يك دوره كوتاه تحصيل در «اكسفورد» كه رفتار جلف‌اش روي دوربين، ثبت و موجب يك جار و جنجال اينترنتي در چين شد (عليرغم تلاش‌هاي بسيار براي سانسور آن) اكنون در‌هاروارد تحصيل مي‌كند. اشاره: ظهور چين در بالاترين نقطه هرم رقابت جهاني به ويژه در عرصه اقتصاد، سالياني است كه كارشناسان و ناظران غربي را متوجه شبكه قدرت و تصميم‌سازي در اين كشور كرده است. نقد كنش و واكنش‌هاي حزب كمونيست چين در عرصه داخلي و بين‌المللي از سوي اين ناظران، شمايي يكدست به افكار عمومي عرضه نمي‌كند و عموماً با تناقض‌هايي همراه است، اما بررسي شمار زيادي از تحليل‌ها و پردازش اطلاعات موجود در پهنه گسترده سياست و اقتصاد چين كه گاه از سوي برخي محافل خبري صورت مي‌گيرد، براي روشن كردن ذهن خواننده علاقه‌مند به مباحث روابط جهاني مي‌تواند مفيد فايده باشد كه مقاله حاضر يكي از آنهاست. *چپ جديد برغم چنين اقدام‌هاي انحرافي، «بو» محبوب چپ‌گرايان چين است. اينها شامل مائوئيست‌هاي دو آتشه (كه نيروي حاشيه‌اي در سياست‌هاي چين هستند، اما هنوز از جاذبه‌اي ميان مقام‌ها و كارگران بازنشسته شركت‌هاي دولتي برخوردارند) و سوسيال دمكرات‌ها مي‌شوند كه خواهان توزيع عادلانه‌تر ثروت هستند. خيلي‌ها در اين اردوگاه معتقدند چين تا عصر طلايي كه اكنون بعضي ادعا مي‌كنند در حال سپري كردن آن هستند، فاصله دارد. اين كشور بيش از آن ميان غني و فقير تقسيم شده است كه بشود گفت يك دگرگوني عميق را تجربه مي‌كند. احياي مائوئيسم «بو» شامل مبارزه براي تشويق به خواندن «ترانه‌هاي سرخ»، بويژه ترانه‌هاي كلاسيك عصر مائو شده است. (يك روزنامه رسمي، به اشتياق ساكنان «چونگ كينگ» براي اين كار به عنوان دليلي براي بردن جايزه شادترين شهر استناد كرده است. «بو» خود با مقام‌هاي هم قطارش روي صحنه رفته، چند آهنگ را زمزمه كرده و ليستي از 27 آهنگ محبوب را منتشر كرده است. (از جمله «من يك سرباز هستم» از روزهاي اوليه حكومت كمونيست و «چين، چين، اين خورشيد سرخ درخشان هرگز غروب نمي‌كند» از سال 1977، يك سال پس از مرگ مائو. در چونگ كينگ، سلول‌هاي حزب در دانشگاه‌ها، مدارس،‌ اداره‌هاي دولتي و شركت‌هاي تحت كنترل حكومت، باشگاه‌هاي ترانه‌هاي سرخ و رقابت ميان آن‌ها را سازمان مي‌دهند. دولت چونگ كينگ حتي شهروندان را تشويق مي‌كند پيام‌هاي سرخ فوري روي تلفن‌هاي همراهشان بفرستند. «بو» با فرستادن پيامي به نقل از «هلمزمن» در اين كار پيش قدم شد: «آنچه در اين جهان واقعاً به حساب مي‌آيد، وظيفه‌شناسي است و حزب كمونيست در وظيفه‌شناسي از همه سختگيرتر است.» دهها هزار مقام چونگ كينگ اكنون بايد هر سال يك هفته را با يك خانواده كشاورز زندگي و كار كنند. رهبران چين ممكن است خجالت بكشند ادعا كنند كه يك «الگوي چيني» يافته‌اند، اما رهبران چونگ كينگ آنقدر خجالتي نيستند. چيزي كه در تالار كتاب فروشي دولتي در مركز شهر روي هم جمع شده است، يك اثر جديد به نام «الگوي چونگ كينگ» است. اين كتاب كه بوسيله سه محقق چپ‌گرا نوشته شده است، يك بيانيه براي «بو» تلقي مي‌شود. نويسنده‌ها مي‌گويند مبارزه ضد مافيايي، به جلوگيري از يك انقلاب رنگي از نوعي كه خيلي از كشورهاي كمونيست سابق و بعضي ملت‌هاي عرب در سال‌هاي اخير تجربه كردند، كمك خواهد كرد. آن‌ها از گناه اصلي شركت‌هاي خصوصي كه از راه‌هاي نادرست ثروتمند شدند، صحبت مي‌كنند. آن‌ها از شهردار شهر، «هوانگ كي‌فان» نقل قول مي‌كنند كه مبارزه ضد مافيايي به اعاده نظم در اقتصاد آدم‌هاي رذل و كثيف، ‌كمك كرد. نويسنده‌ها مي‌گويند مافيا شركت‌ها را كنترل مي‌كرد و 200 هزار نفر را در استخدام داشت. دولت با مداخله و تظاهر به امانت‌داري، مطمئن شد هيچ يك از آن‌ها كارشان را از دست نمي‌دهند. ليبرال‌ها در پكن نگرانند كه مبارزه «بو» توجه اندكي به روند قانوني و خيلي كمتر، به استقلال سيستم قضايي نشان داده است. پليس و قضات از كادرهاي حزبي دستور گرفته‌اند كه چه كساني را هدف قرار دهند و چه مجازاتي را برايشان در نظر بگيرند. يك وكيل مدافع مشهور كه بوسيله يكي از (به اصطلاح) روساي مافيا استخدام شده بود، خود به اتهام تلاش براي متقاعد كردن موكلش به دروغ گفتن در دادگاه به زندان انداخته شد. بعضي از وكلاي مستقل در پكن مي‌گويند انگيزه واقعي «بو»، جلوگيري از اقدام وكلاي مدافع براي دفاع از كانگسترهاي متهم بود. ليبرال‌ها از آن مي‌ترسند كه سركوب‌هاي اخير حتي پس از آنكه شاهزاده‌ها قدرت را بدست گرفتند، ادامه يابد، چون رهبران جديد از چالش‌ها عليه حكومت‌شان وحشت خواهند داشت. نويسنده‌هاي «الگوي چونگ كينگ» دوست دارند اقتصاد را به مسير ديگري هدايت كنند. آن‌ها با تمسخر از شهر «شن‌زن»، «منطقه اقتصادي ويژه آزاد هم مرز با هنگ كنگ (محبوب اقتصاددانان ليبرال چين) سخن مي‌گويند. آن‌ها نقش بزرگتري را براي حكومت ترجيح مي‌دهند. مقام‌هاي چونگ‌كينگ با غرور خاطرنشان مي‌‌كننند شهرشان كه از لحاظ ارزش دارايي‌هاي دولتي‌ در سال 2003 مقام نوزدهم را در ميان ايالت‌هاي چين داشت، در سايه يك افزايش هفت برابري كه ارزش دارايي آنها را به 25/1 تريليون يوآن رسانده، به مقام چهارم صعود كرده است. اما جانبداري «بو» از شركت‌هاي تحت مالكيت حكومت يك رگه حكومت مردمي نيز دارد. از آنجا كه بيشتر اين شركت‌ها در چين، درصد خيلي كمي از سود خود را به حكومت مي‌دهند، نارضايتي گسترده‌اي را موجب مي‌شوند، مقام‌ها ادعا مي‌كنند شركت‌هاي دولتي چونگ كينگ از طرح‌هايي كه وضع خوبي ندارند، حمايت مي‌كنند. يكي از اين طرح‌ها شامل پروژه عظيمي مي‌شود كه در سال 2010 براي ساخت 800 هزار آپارتمان با كمك هزينه دولت طي سه سال، با هزينه‌اي برابر 120 ميليارد يوآن به اجرا درآمد. اين طرح مسكن در رسانه‌هاي ملي شديداً مورد ستايش قرار گرفته است، اما همانطور كه اين گزارش ويژه استدلال مي‌كند، اگر شركت‌هاي تحت مالكيت حكومت، زندگي تازه‌اي را با رهبران جديد تجربه مي‌كنند، اين زندگي به زيان رقابت و افزايش مصرف، به عنوان يك محرك جديد رشد است. از لحاظ سياسي، قدرت در حال افزايش آنها (همراه با حقوق و پاداش‌هاي كاركنانشان) احتمالاً تنش‌هاي اجتماعي را، بويژه اگر كساني در رشد چين ترديد داشته باشند، تشديد خواهد كرد و شركت‌هاي خصوصي را مجبور مي‌كند پس بزنند. «هو جين تائو» قادر خواهد بود به يك دهه در قدرت بودن خود كه خيلي از چيني‌ها را مغرور مي‌كند، اشاره كند: «رشد سالانه دو رقمي و يك تصوير و مقام بسيار بالاتر جهاني». در اين شرايط، حكومت «شي» مي‌تواند با دردسر خيلي بيشتري همراه باشد. *«از دام درآمد متوسط حذر كنيد» رهبران چين معمولاً از گفتن هر چيزي آنطور كه هست، شرم دارند. اما «ون جيابائو» وقتي در سال 2007 اقتصاد چين را «بي ثبات،‌ نامتعادل، ناهماهنگ و غيرقابل دوام»‌ توصيف كرد صريح و بي تعارف بود. بعضي از خارجيان ممكن است رفتار چين را با بحران مالي جهاني بستايند، اما آقاي «ون» سر حرف خود باقي مانده است. اين جمله حتي در برنامه اقتصادي پنج ساله چين كه اخيراً تنظيم شد، بطور غير منتظره به عنوان يك اعتراف غير مستقيم به ناكامي‌هاي دولت خود او و علامتي براي دولت آينده آشكار است. چين با تمامي مشكلاتش در 10-15 سال آينده، هنوز احتمال دارد به چندين نقطه عطف نمادين برسد. صندوق بين‌المللي پول پيش‌بيني مي‌كند اين كشور در سال 2016 با يك قدرت خريد نسبي ارزي، به بزرگترين اقتصاد جهان تبديل شود. واحد اطلاعات اقتصادي، يك سازمان مرتبط با مجله اكونوميست معتقد است كه چين بر پايه نرخ‌هاي مبادله ارز در بازارها در سال 2020، به اين افتخار دست خواهد يافت. طبق گزارش اسناد «دايوا» توليد ناخالص داخلي هر شخص در شانگهاي، ثروتمندترين شهر چين، تقريباً مشابه حد متوسط براي شهروندان آمريكا در سال 2009 است. با وجود تمامي جوش و خروش بازار املاك در چين و هزينه‌هاي بي‌محاباي دولت‌هاي محلي، اين كشور احتمالاً از يك بحران بدهي فلج‌كننده، گذر خواهد كرد. چين داراي بيش از 3 تريليون دلار ذخيره ارزي است و با يك كسري بودجه نه چندان زياد 5/2 درصدي روبرو است. نگراني‌هاي اين كشور، از آينده دورتر است. اقتصاد چين پس از سه دهه رشد متوسط سالانه 10درصد، مطمئناً شروع به كند شدن خواهد كرد. صادراتش به وسيله بازارهاي ركودزده غرب زير فشار قرار خواهد گرفت و سرمايه‌گذاري در دارايي‌هاي ثابت، بازده اقتصادي خواهد داشت. اما اين نقصان، اگر دولت موفق شود به عنوان يك موتور رشد، ميزان مصرف را تقويت كند، كمتر خواهد شد. «آرتور كرونبر» از شركت مشاوره‌اي «جي.كي. دراگو نوميكز» مي‌گويد: با اين حال چين از باد موافق شهرنشيني و توانايي عظيم براي بهره‌وري اقتصادي (در حالي كه فناوري جديدي اتخاذ مي‌كند) برخوردار است. او مي‌گويد: «پراكندگي طرح‌هاي به‌دردنخور (از جمله شهرهاي متروك، خانه‌ها و ادارات دولتي خالي از كارمند) مرا نگران نمي‌كند. ترديدي نيست زياده‌روي‌هايي وجود دارد، اما كار اصلي كه آنها مي‌كنند، محسوس است.» «لوئيس كيوجي» از بانك جهاني با اين حرف موافق است. او فكر مي‌كند روند نرخ رشد چين طي دهه آينده كاهش خواهد يافت، اما نه خيلي زياد. معمولاً شالوده جديدي براي استفاده خوب به كار گرفته مي‌شود. حتي با اينكه سرمايه‌گذاري به عنوان بخشي از توليد ناخالص داخلي بالا است، سرمايه انباشته چين در دارايي ثابت، هنوز پايين است. دستمزدهاي واقعي به شدت در حال افزايش هستند كه بايد به افزايش مصرف كمك كنند. كارشناس بانك «استاندارد چارترد» مي‌گويد اگرچه ديون عمومي چين از 17 درصد توليد ناخالص داخلي كه رسماً اعلام شده است، خيلي بالاتر است، اما همچنان قابل كنترل است و حتي پس از به حساب آوردن وام‌هاي اعطاشده به شركت‌هاي سرمايه‌گذاري در دولت‌هاي محلي، به 80 درصد توليد ناخالص داخلي مي‌رسد. اين بانك تخمين مي‌زند به ديون عمومي چين مساوي بدهي‌هاي سال گذشته بريتانيا و خيلي كمتر از يونان است. رهبران چين هميشه درباره تورم نگرانند، بويژه به خاطر نقش آن در دامن زدن به نارضايتي كه به تظاهرات سال 1989 ميدان «تيان آن‌من» منجر شد. حتي با وجودي كه نرخ آن در ماه مه به 5/5 درصد (خيلي بالاتر از 4 درصد هدفي كه دولت براي اين سال تعيين كرده بود) افزايش يافت، نشانه اندكي از بازگشت آن به نرخ‌هاي بالاي حدود 20درصد در سال 1988 و بالاتر از 25 درصد در سال 1994، مشاهده مي‌شود. تورم همچنين يك عارضه جنبي سياسي مفيد دارد، چون از بعضي تنش‌ها با آمريكا بر سر ارزش پول، مي‌كاهد. وزارت خزانه‌داري آمريكا مي‌گويد به علت نرخ تورم بالا در چين، سالانه بيش از 10درصد بر ارزش «يوان» در برابر دلار افزوده مي‌شود. رهبران چين اين موضوع كه نرخ‌هاي بهره را افزايش دهند يا نه، مورد بحث قرار داده‌اند، اما يك كارشناس اقتصادي مي‌گويد تصميم‌گيران سياسي در چين، نرخ‌هاي متوسط تورم را بيشتر تحمل مي‌كنند.«ياكون آنگ» از بنياد كارنگي براي صلح بين‌الملل كه يك گروه مشاور در واشنگتن است مي‌گويد: «نگران‌ها اشتباه مي‌كنند كه از پايين آمدن نسبت مصرف خانگي به توليد ناخالص داخلي اينقدر مي‌ترسند. درست است كه اين نسبت از حدود 50 درصد در دو دهه قبل، به 35 درصد در امروز، رسيده كه جزو بالاترين ارقام در جهان است، اما چنين كاهشي براي يك كشور صنعتي غيرعادي نيست. كارآمدي مصرف به صورت تحريك شده، ممكن است قابل ترديد باشد، اما شما انتظار داريد «پول محرك» چقدر سودمند باشد؟» او تصور مي‌كند نرخ رشد چين بتواند براي مدتي طولاني در 7-8 درصد باقي بماند. * غرش ببر اما بسياري از تحليل‌گران خيلي كمتر از اين اميدوارند. بعضي نگرانند كه چين ممكن است به يك بحران به سبك ژاپن نزديك شود، يعني افزايش در صادرات و سرمايه‌گذاري، همراه با بازارهاي مالي پرجوش و خروش كه با سال‌ها ركود، دوام خواهند آورد. در مورد چين، زخم اضافي اين خواهد بود كه اين كشور هنوز ثروتمند نشده است. مقام‌ها و كارشناسان هميشه به اين مي‌انديشند كه آيا چين به مرور دارد به سوي تله «درآمد متوسط» كشيده مي‌شود. چين با توليد ناخالص داخلي حدود 4400 دلاري در سال گذشته، كشوري با درآمد متوسط بود. وحشت از اين است كه امكان دارد چين با همان ركودي كه اقتصادهاي آمريكاي لاتين در دهه‌هاي 80 و 90 ميلادي با آن روبرو بودند، مواجه شود. تهيه‌كننده‌هاي برنامه پنج ساله جديد كه در ماه مارس به تصويب رسيد هم اكنون اميدوارند جلو چنين مصيبتي را بگيرند. برنامه‌هاي پنج ساله از عصر مائو (زماني كه بوسيله دولت براي اداره اقتصاد مورد استفاده قرار مي‌گرفتند) شكل گرفته‌اند، اما هنوز نقش حساسي در تنظيم آهنگ اقتصاد دارند. هواداران «الگوي چين» عاشق آنها هستند، چون دست‌كم در تئوري، رهبران را به يك استراتژي اقتصادي متعهد مي‌كنند و با جابه‌جايي‌ها و تغييرات سياستگذاري دمكراسي‌ها تضعيف نمي‌شوند. وقتي جانشين «ون» زمام امور را در دست بگيرد، برنامه جاري هنوز دو سال از عمرش باقي خواهد بود. اين برنامه، بر ضرورت تغيير سريع‌تر در «الگوي توسعه اقتصادي» براي پرداختن به عدم توازن تأكيد دارد و افزايش مصرف را براي رسيدن به اين هدف خيلي مهم مي‌داند.‏ ‏«ون» خود مشتري الگوي چين نيست، برنامه‌ پنج ساله قبلي او كه در سال 2006 به اجرا در آمد نيز هدفش دور كردن اقتصاد از اتكاي خيلي زياد به صادرات و سرمايه‌گذاري بود. اين برنامه يك هدف رشد سالانه 5/7 درصدي را براي توليد ناخالص داخلي، در مقابل 8 درصد براي برنامه قبلي تعيين كرد. به جاي آن، نرخ توليد ناخالص داخلي، پيش از موعد مقرر به حدود 11 درصد در سال، (در مقايسه با متوسط 5/9 درصدي در نيمه اول دهه) رسيد. مصرف خانوار به عنوان يك بخش از توليد ناخالص داخلي به شدت سقوط كرد و برنامه محرك 4 تريليون دلاري چين (حدود 620 ميليارد دلار به نرخ‌هاي ارز كنوني) كه در نوامبر سال 2008 به اجرا در آمد، به بانك‌ها اجازه داد بيشتر آن را به شركت‌هاي تحت مالكيت دولت قرض بدهند تا چشم‌انداز سيل بدهي‌هاي جديد مطرح شود.‏ برغم تقاضاي «ون جيابائو» براي رفاه عادلانه‌تر، شكاف ميان غني و فقير و شهرها و روستاها همچنان عميق‌تر شده است. به گفته يك كارشناس كانادايي و دو كارشناس اقتصاد چيني، از زماني كه او در سال 2002 قدرت را بدست گرفت، فقر مطلق به طور محسوسي از بين رفته است، اما شمار شهروندان در فقر نسبي (با درآمد متوسط 50 دلار يا كمتر) از 2/12 درصد جمعيت به 6/14 درصد در سال‌هاي بين 2002 و 2007 افزايش يافته است. در پايان مدت برنامه، هدف تأسيس «يك جامعه سوسياليستي هم‌آهنگ» تكيه كلام محبوب «ون» و «هو» بود، حتي بعيدتر از آغاز به نظر مي‌رسد. اعتراض‌ها بر سر بي‌عدالتي‌هاي محلي كه هم اكنون به دهها هزار تن مي‌رسد، از گذشته بيشتر مي‌شود.‏برنامه پنج ساله جديد كه در ماه مارس تصويب شد به اين امر اشاره مي‌كند كه فضاي خارجي براي توسعه چين پيچيده‌تر شده است. به عبارت ديگر، بازارها در خارج اميدواركننده به نظر نمي‌رسند. اين برنامه خواستار تعديل دو باره استراتژيك در الگوي رشد چين است، و حتي تأكيد بيشتري نسبت به سلف خود، روي تقاضاي داخلي، بويژه مصرف دارد. برنامه، هنوز روي سرمايه‌گذاري بيشتر تأكيد مي‌كند، اما با اين اميد كه مصرف داخلي در درازمدت‌تر افزايش يابد. برنامه ساخت 36 ميليون واحد خانه قابل خريد جديد، وعده بيش از كل سهام مسكن بريتانيا را مي‌دهد. انتظار بر اين است كه خانه‌هاي ارزانتر، دستيابي چيني‌ها را به بازار مسكن، بدون اينكه مجبور باشند پول زيادي پس انداز كنند، آسانتر كنند دولت قول داده است بودجه بهداشت، آموزش و پرورش و ساير برنامه‌هاي رفاه اجتماعي را افزايش دهد. دست آخر اين نيز مي‌تواند مردم را تشويق كند كه كمتر پس انداز و بيشتر مصرف كنند. دولت همچنين مي‌خواهد طول شبكه راه‌آهن سريع‌السير را كه هم اكنون با 8300 كيلومتر، طولاني‌ترين در جهان است تا سال 2015 پنج برابر كند. پكن كه يكي از بزرگترين ساختمان‌هاي پايانه فرودگاه را در سال 2008 تكميل كرد، يك فرودگاه كاملاً جديد بنا خواهد كرد. همينطور 54 شهر ديگر چين، شمار كل فرودگاه‌هاي كشور را حدود سه برابر افزايش خواهند داد. مقام‌ها اميدوارند اين سرمايه‌گذاري‌ها به افزايش شهرنشيني و مصرف همراه با آن، كمك كنند. هدف‌هاي زيربنايي معمولاً در چين تحقق مي‌يابند، چون دولت‌ها مشكل چنداني با اعتراض درون حياط خلوت خود ندارند. اما بعضي اقتصاددانان عقيده دارند همين هم بسيار زياد است. در ميان ببرها، «مايكل پتيس» از دانشگاه پكن يكي از برجسته‌ها است كه معتقد است سرمايه‌گذاري‌ها بطور فزاينده‌اي غير سودمند مي‌شوند و اينكه چين دارد در جهت ديوار آجري بدهي‌هاي دولت گام بر مي‌دارد. او مي‌گويد رشد در نيمه اول دهه، همچنان بالا باقي خواهد ماند، اما مي‌تواند پس از آن (وقتي بدهي‌ها سر باز كردند) شديداً سقوط كند. او مي‌گويد حتي در بهترين حالت، رشد زير 5 درصد خواهد افتاد. «ويكتور شيه» از دانشگاه «نورث وست» آمريكا نيز به مشكل ديون در حال ظهور كه بوسيله بي مبالاتي دولت‌هاي محلي در زمان ولخرجي‌هاي چين ايجاد شده، اشاره مي‌كند. خيلي از آنها كه اجازه نداشتند بطور مستقيم قرض كنند، شركت‌هايي تأسيس كردند تا از جانب آنها قرض بگيرند، و زمين را وثيقه قرار دادند. «يو پي و وي» از اداره پژوهش سياستگذاري حزب كمونيست و چين در ماه ژانويه نوشت: «خطر پنهان دارايي حباب‌وار وجود دارد و ما با يك خطر مالي خاص روبرو هستيم. اگر حباب‌ها و قيمت‌هاي زمين سقوط كنند، بانك‌ها با وضع خطرناكي روبرو خواهند شد.» * جشن براي سرمايه‌گذاري «توريل روييني» از دانشگاه نيويورك يك ببر كهنه‌كار در اين اردوگاه است. او اخيراً در مقاله‌اي استدلال كرد كه ديوار آجري به احتمال قوي بين سال‌هاي 2013 و 2015 ظاهر خواهد شد. او هشدار داد چين از يك ركود به دنبال بحران مالي پرهيز كرد، چون سرمايه‌گذاري در دارايي‌هاي ثابت، مانند زيربناي حمل و نقل و كارخانه‌ها، از نرخ كنوني و البته بسيار بالاي 43 درصد توليد ناخالص داخلي در سال 2008، به تقريباً 50 درصد در سال 2010 افزايش يافت. او مي‌گويد هيچ كشوري نمي‌تواند به‌حد كافي آنقدر توليدي باشد كه 50 درصد توليد ناخالص داخلي خود را در دارايي‌هاي ثابت سرمايه‌گذاري كند، بدون اينكه با ظرفيت بسيار زياد و گيج‌كننده وام‌ها ناموفق روبرو شود.‏ اين فقط خارجي‌ها نيستند كه نگرانند. «چي زائوكيانگ» پژوهشگر ارشد بانك تجارت چين در ماه مه هشدار داد اقتصاد چين بر اثر وابستگي دراز مدت به سطوح بالاي سرمايه‌گذاري، به طور جدي از شكل افتاده است. او گفت: «اكنون خطر يك سقوط اقتصادي بي‌سابقه در 30 سال گذشته با پي‌آمدهاي احتمالي ويرانگر براي ثبات اجتماعي و سياسي چين، وجود دارد». اگر چين بخواهد دچار ركود نشود، بايد به تلاش گسترده‌اي براي متقاعد كردن ساكنان روستاها به آمدن به شهرها دست بزند؛ آن هم در حالي كه سن جمعيت‌ چين به سرعت رو به افزايش است. در سال 1980 يك پنجم مردم چين در مناطق شهر زندگي مي‌كردند. اين رقم امروز 7/49 درصد است. با پيش بيني اينكه 5/51 درصد جمعيت چين در پايان برنامه پنج ساله در مناطق شهري زندگي خواهند كرد، اين كشور كاملاً به يك كشور شهرنشين تبديل خواهد شد. توقف اين امر مستلزم كندتر شدن آهنگ شهرنشيني نسبت به دهه قبل است. اما دولت چين حتي براي يك بار هم كه شده، هدف‌هايش را پايين تعيين نمي‌كند و بايد گفت كه به اين شكل، شهرنشيني در چين، در آينده واقعاً سخت‌تر خواهد شد.‏ لینک ها: [url=http://www.ettelaat.com/new/print.asp?fname=2011\08\08-30\12-43-07.htm&storytitle=%8D%ED%E4%BA%20%DE%CF%D1%CA%20%CF%D1%2%200%CD%C7%E1%20%D1%D4%CF]1[/url] [url=http://www.ettelaat.com/new/print.asp?fname=2011\09\09-03\13-56-30.htm&storytitle=%E4%D3%E1%20%E4%E6%20%D1%E5%C8%D1%C7%E4%20%E6%20%D3%ED%C7%D3%CA%9D%E5%C7%ED%20%81%D1%CC%C7%D0%C8%E5]2[/url] [color=blue]اگر تلاش گرید ، موفق باشید . پرزیدنت[/color]
  23. البته جنگيدن با نيروهاي ژارتيزاني ان هم در كشور ديگر مشكلات خاص خود را دارد.در كل من اگر جاي اوباما بودم اين هزينه را براي سفر به مريخ ميكردم.
  24. سفر بعدی به مریخ با موتور با سوخت ماده و پادماده
  25. به نظر من امریکا باید احمق باشد که با توجه به احتمال هدف قرار گرفتن پهباد تکنولوری خودش رو اشکار کنه.با توجه به اینکه این پهباد میتونه از ایران به روسیه هم راه پیدا کند