-
تعداد محتوا
182 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
تمامی ارسال های president
-
شما زير پست من نوشتي و پاسخ را به صورت نقل قول ننوشتي.بابت اين موضوع شرمنده شما . موفق باشيد.
-
همين 2 سال پيش بود با برو بچ ميخواستيم يک سی دی اموزش پاسکال را در راه خدمت به علم خودمان(همان چند نفر)رایت کنیم(قفل داشت)این سی دی درون رایتر ترکید.گویا یکی از این روشهای قفل نرم افزاری برای جلوگیری از رایت ایجاد سوراخ کوچکی روی سی دی است تا با عبور لیزر رایتر دستگاه خراب شود.البته بعدا استاد رایانه مان با یک رایتر خوب (رایتری قدیمی اسمش فکر کنم سوزوکی بود)اون رو برامون رایت کرد.البته اون زمان بحث قانون کپی رایت مطرح نبود و ماهم پی این حرف ها نبودیم.
-
گرفتاريهاي جاري مكزيك از جهاتي نتيجه كاميابي كشور كلمبيا در جنگ با كارتلهاي فعال در شهرهاي آن كشور در دهه 1990 است. پليس كلمبيا در سال 1993 «پابلواسكوبار» فرمانده شرور كارتل «مدلين» را به ضرب گلوله از پادرآورد. دو سال بعد، دو برادرش هم به چنگ پليس افتادند و روانه زندان شدند. با خارج شدن اين سه سركرده بزرگ مواد مخدر كلمبيا از مدار فعاليت، اجزاي شبكهها نيزترجيح دادند كه كلمبيا را ترك كنند. آناني كه احتياط را رها كردندبه فعاليت ادامه دادند، يك يك يا از پا درآمدند يا دستگير و زنداني شدند. دولت كلمبيا در سالهاي دهه 1990 به دلايلي كه هنوز براي پژوهشگران روشن نشده است، دست به سركوب بيسابقه فعالان موادمخدر زد. امواج سركوب شبكههاي مخفي دادو ستد موادمخدر به آن اندازه سهمگين بود كه فعالان آن ناچار شدند پايگاههايي را ترك كنند كه سالهاي متمادي محل امن فعاليتهايي از كلمبيا گرفته تا سراسر كشورهاي نيمكره غربي بود. در پي آن، بخشهاي گستردهاي از شبكهها به كشور مكزيك منتقل شدند. در آنجا هرچه فعاليتها بيشتر شد، سودهاي هنگفتتر عايد فعالان ميشد و از سويي تضمين سودها و ادامه فعاليتها، نيازمند اعمال خشونت بود. شبكههاي موادمخدر مكزيك از اواسط دهه 1990 به تدريج صاحب پولها و امكانات بيشتري شدند و توانستند به مقابله با دولت برخيزند. طبق آمار منتشرشده ظرف حدود 15 سال كه از پا گرفتن اين شبكهها در مكزيك ميگذرد، حدود 20 هزار تن در نتيجه فعاليتهاي غيرقانوني و زدوخوردهاي فعالان شبكههاي موادمخدر با ماموران دولتي، جان خود را از دست دادهاند. سال 2004 در اين زمينه سال خونيني در مكزيك بود. روزنامهها در آن سال، خبرهايي از ذبح افراد (از مأمور گرفته تا عامي) به دست عناصر فعال در شبكههاي موادمخدر منتشر ميكردند. ظرف شش ماه نخست سال بعد از آن هم فقط در شهر «نو لاردو» بيش از يكصد نفر سر بريده شدند. رئيسجمهوري وقت، «ويسنته فكس» به اين خبرها و به وحشتي كه بر جامعه مستولي شده بود، جز واكنش ملايم چيزي نشان نداد، اما از سال 2006 كه «فيليپه كالدرون» به رياست جمهوري رسيد، رويه دولت تغيير كرد. ظرف چند هفته پس از روي كارآمدن رئيس جمهوري جديد، 6500 مأمور زبده انتظامي به استان ساحلي «ميچواكان» اعزام شدند تا خشونت و خودسري قاچاقچيان را خاتمه دهند، اما اين قدم به هر دليلي كه بود، نتيجهاي عايد نكرد. واحدهاي مأموران دولتي در چنگال قاچاقچيان مسلح اسير و به بدترين اشكال ممكن شكنجه شدند و به قتل رسيدند و پيكرهاي مثله شده آنان در ملاءعام پيدا شد. روزنامههاي وقت، خبرهايي به چاپ رساندند كه در آن قاچاقچيان به طور علني پيشنهاد دستمزدهاي به مراتب بيشتري را به مأموراني ميدادند كه به محل اعزام و حاضر به تسليم و پيوستن به شبكههاي موادمخدر شدهاند. در حال حاضر 45 هزار نظامي سرگرم كارزار با قاچاقچيان هستند كه اين عده، معادل يك چهارم كل نفرات ارتش مكزيك است. كارشناسان اوضاع داخلي مكزيك هم ميگويند كه با وجود مشغوليت اين نيروي بزرگ در اين كارزار، هنوز نشانهاي از چيرگي دولت و پايين رفتن كفه قدرت قاچاقچيان ديده نشده است. سربرآوردن كارتلهاي جديد در كشوري كه چنين توفاني به پاست، دانستن اين كه چه كسي با چه كسي ميجنگد نكتهاي بس مهم است و نيز لازم ميآيد كه بدانيم بازيگران و گردانندگان اين صحنه مهيب چه كساني هستند. در مكزيك ظرف حدود نزديك به دو دهه اخير، دو كارتل عظيم موادمخدر سربرآوردهاند كه منشاء جريانهاي هولناك خشونت و كشتار تا ابعادي باورنكردني بودهاند. باند «سينالوآ» بزرگترين كارتل است كه ابعاد آن به استناد حجم موادمخدري كه جابهجا ميكند، ابعادي افسانهاي است. نام اين باند از استان «سينالوآ» گرفته شده كه از گذشته مسكن و مأواي مهاجران چيني بوده است و اراضي حاصلخيز كشاورزي آن معروف بود. باند سينالوآ، قاچاق موادمخدر و يكهتازي در سراسر ساحل مكزيك در اقيانوس آرام را در قبضه خود دارد. در طول اين منطقه طولاني ساحلي، سالاران محلي كه به اصطلاح «كاپو» ناميده ميشوند بر تمامي امور در هر محل، نظارت تام دارند. به اين جهت كارتل سينالوآ عنوان اتحاديه يا فدراسيون سينالوآ را هم دارد. «كاپو گاسمن» سرفرمانده اين اتحاديه بزرگ است كه مجله «فوربس» ثروت او را يك ميليارد دلار گزارش كرده است. دولت ايالات متحده هم 5 ميليون دلار جايزه براي دستگيري او اعلام كرده است. كارتل دوم، كارتل «خليج» نام دارد كه در دهه 1970 پايهگذاري شده و مقر فعاليت آن خليج مكزيك است. اين باند از باند سينالوآ قديميتر است و هرگاه حوزه فعاليتش را از نواحي شرقي مكزيك اندكي فراتر برده، زدوخوردهاي خونيني با افراد سينالوآ درگرفته است. تفاوت دو كارتل بزرگ و اصلي در آنجاست كه باند خليج به دليل قدمت و سابقه بيشتر، از خونريزي و قساوت كوتاه نميآيد،اما باند سينالوآسعي ميكند تاجر جلوه كند و دوست ندارد سيماي گروهي عناصر خونريز را از خود به تماشا بگذارد. در رأس كارتل خليج، گروهي از عناصر نيروهاي ويژه ارتش مكزيك قرار دارند كه «اوسيل كاردناسگيين» فرمانده پيشين كارتل در سال 2000 موفق شد آنان را از ارتش جدا كند و در مقام محافظان شخصي خود به خدمت در آورد. اما همين كه «كاردناسگيين» در سال 2003 به دست ماموران حكومت افتاد و به آمريكا تحويل داده شد، گروه عناصر ويژه نيز كه در رأس كارتل قرار داشتند،راه خود را از كارتل جدا كردند با آشناييهايي كه با چمو خم قاچاق موادمخدر و روابط و فعل و انفعالات آن در مكزيك و در منطقه پيدا كرده بودند،گروه مستقل خود را تشكيل دادند وارد تجارت مواد مخدر و هرگاه كه لازم بود،آدمربايي،قتل، ترور و ... شدند. اين گروه مستقل جديد به فاصله كوتاهي پس از حذف رهبر كارتل خليج به جايي رسيد كه 1200 نفر عنصر مسلح از زن و مرد را به خدمت خود درآورد و در حال حاضر هم داراي قدرت و استعدادي است كه ميتواند هر آن در هر نقطه از مكزيك وارد نبرد مسلحانه شود و ارتش و دولت را به مبارزه بطلبد. طي يكي از نبردهاي سنگيني كه ارتش در سال 2008 با اين گروه كرد،انباري از آنان به دست ارتش افتاد كه در آن انواع سلاحهاي ضدزره،نارنجكانداز،موشك ضدهوايي، خودروهاي زرهي،و حتي پوشاك ويژه مقابله با نبردهاي شيميايي ديده ميشد. اين گروه،پا را از مكزيك هم فراتر گذاشت و اكنون با گروههاي جنايتكار و شبهنظامي در سراسر قاره آمريكا روابطي برقرار كردهاست و با همكاري آنها عمليات مشترك انجام ميدهد. به گزارش «اف.بي. آي» گروه ياد شده در كنار كارتل خليج،توانسته است مراكزي در دالاس، هوستون،و شهرهاي ديگر آمريكا دست و پا كنند. هنوز معلوم نيست كه كارتل جديد خليج را چه شخص يا اشخاصي اداره ميكنند، اما نفوذ و تاثير عناصر ويژه سابق ارتش مكزيك در آن مشهود است. كشتارهاي جاري در مكزيك عمدتاً حاصل رقابتها و زدوخوردهاي كارتلهاي ياد شده با همديگر است يكي از پر دامنهترين نبرد و كشتارها از سال 2003 براي تسلط بر بندر «نولاردو» بزرگترين بندر مكزيك در گرفته كه هنوز آتش آن فرو ننشسته است. با ادامه اين زدوخوردها، گروههاي كوچك قاچاقچي يا شبهنظامي هم وارد معركه شدهاند و ميكوشند جايگاهي در آن ميانه پيدا كنند و از سود سرسامآور تجارت و قاچاق موادمخدر سهمي ببرند. تحليلگران ميگويند كه احتمالاً دولت مكزيك و دولت آمريكا نيز از بروز زدوخورد و آشفته شدن اوضاع بدشان نيايد و حتي به طرق مختلف با اثرگذاري بر كارتلهاي بزرگ در پي آن باشند كه سودها را به سوي خود نيز هدايت كنند. بنا به عقيده اين تحليگران، هر چه آشفتگيها علني شود،امكان مطالعه اوضاع و اثرگذاري و هدايت آن براي دولتها بيشتر و سادهتر خواهد بود. اما اين آشفتگي و رهاشدگي از تسلط دولت عواقب وخيمي هم دارد. از اوايل سال 2008،موج آدمربايي سرتاسر مكزيك را در كام خود كشيد كه هدف آن فرزندان بازرگانان عمده و افراد متحول بود. كارتلها به اين نتيجه رسيده بودند كه اين هم راهي بيدردسر و كمهزينه براي دستيابي به ثروتي قابل توجه است. پولهاي هنگفتي از خانوادههاي ربودهشدگان مطالبه و اخذ شد و دولت در اين مورد هم نتوانست يا نخواست كاري از پيش ببرد. اقدام خودجوش مردم،يكي از راههايي است كه در اين رهاشدگي و اوضاع خارج از كنترل دولت در هر سري ريشه ميدواند. در يكي از شهرهاي شرق كشور مردم با كمك پليس محلي در صدد برآمدند در مقابل خودسري باندها قدمي بردارند،اما بيحاصلي آن به فوريت ثابت شد.خانههاي مردم مورد حملههاي خونين قرار گرفت و شهر تبديل به يكي از هولناكترين نقاط مكزيك شد. * ورود بخش خصوصي به حوزه امنيت با ناكام ماندن پليس در حفظ و تامين امنيت اجتماعي،راه براي ورود بخش خصوصي به حوزه امنيت باز شد. شركتهايي پا به اين حوزه گذاشتهاند و پيشنهاد تامين امنيت را به افراد ثروتمند،شركتها، موسسههاي صاحب نام و پررونق، حتي شهرداران و ديگر مقامات دولتي ميدهند. شهردار «آگواسكالينتس»يكي از نخستين كسان بود كه در سال 2008 با يك از شركتهاي پليس خصوصي براي مقابله با خشونت روزافزون در شهرش قرارداد بست، اما دوره كار شركت براي شهرداري كوتاه بود.مقامات اداره بررسيهاي فدرال در جنايتهاي سازمان يافته، رئيس شركت را به اتهام همكاري با كارتلهاي موادمخدر بازداشت كردند. وي هنوز در بازداشت به سر ميبرد. در پي بروز اين حالت، بقيه شركتهايي كه مدعي فعاليت در امور امنيتي بودند هم از تبوتاب افتادند به سايه كوچيدند. اما در ماه مي 2009 روزنامه «ميلنيو دياريو» چاپ «مكزيكوسيتي»،مصاحبه با رهبر سازماني را منتشر كرد كه از آن به نام «گروه» نام برد و مدعي شد كه از مدتي قبل به اين طرف، براي شكار و مجازات آدمربايان تاسيس شده و بيسروصدا سرگرم كار است. دولت مكزيك از وجود «گروه» اظهار بياطلاعي كرد، اما در مصاحبه گفته شد كه گروه داراي 12 سال سابقه در امور امنيتي، تحقيق، تفحص، دستگيري، و بازجويي متهمان است. *مقاومت آرام مردم پس از آن كه تشكيل و فعاليتهاي شركتهاي خصوصي نيز راه به برقراري امنيت نبرد، مردم خود شگرد مقاومت آرام را در برابر بيداد خشونتهاي اجتماعي پيشه كردند. در سال گذشته پسرك هفده ساله يكي از ثروتمندان ربوده شد. ربايندگان درخواست يك ميليون دلار وجه در قبال آزادي او كردند. خانواده او حاضر به پرداخت وجه نشدند و ماجرا هشت ماه به درازا كشيد. در اين زمان اعضاي خانواده با دعوت از مردم محل، تجمع آرامي را در برابر شهرداري برپا كردند و از مسئولان خواستار اقدام براي آزادسازي فرد ربوده شده و دستگيري شبكه آدمربايان شدند. تجمع به صورت مستمر ادامه يافت و خانواده هم به رسانهها اعلام كردند كه حاضر به تسليم در برابر مطالبات ربايندگان نيستند. روز هفتم تجمع آرام مردم بود كه فرد ربوده شده، آزاد شد. تحليلگران ميگويند افكار عمومي قدرت و نقشي دارد كه حتي كارتلهاي موادمخدر و شبكههاي آدمربايان هم در برابر آن ناچارند در رفتارها و مواضع خود تجديد نظر كنند و تا حد امكان كوتاه بيايند. * اقدامات دولت مكزيك اگر جنگهاي قاچاقچيان موادمخدر در مكزيك و تلفات و خسارتهاي ناشي از آن، ريشه در مافياي كلمبيا داشته باشد، آنگاه ميتوان يك نتيجه بديهي گرفت كه:راه حل اين جنگها نيز كمابيش در كلمبيا قابل ردگيري است. دولت كلمبيا كارتلهاي «كالي» و «مدلين» را در دهه 1990 از ميان برداشت. اين كار با دستگيري برادران «اورخوئلا» و ترور اسكوبار عملي شد، اما نابودي كارتلهاي بزرگ به معني ريشهكن شدن قاچاق موادمخدر نبود. دهها سازمان كوچك ديگر در كلمبيا سربرآوردند كه كسب و كارشان قاچاق موادمخدر بود. هم تجارت موادمخدر را گستردهتر كردند و هم نفوذي در زواياي دولت و دستگاه ديواني كلمبيا به هم زدند كه به مراتب گستردهتر از نفوذ دو كارتل عظيم كالي و مدلين بود. مثلاً «كارتل كالي» در اعماق اقتصاد كلمبيا ريشه دواند و در بنگاه ملي قهوه كلمبيا، تيم ملي فوتبال كشور و شماري از ديگر مراكز پرسود، داراي سهام زيادي بود. اگر قانونگذاران، وكيلان يا قضاتي پيدا ميشدند كه نداي مخالفت با اين وضع سرميدادند، كارتل كالي يا آنان را ميخريد و ساكت ميكرد، يا تهديد ميكرد و ميكشت. در همان حال، گروههاي چريكي و شبهنظامي نظير «فارك»، «اي.ال.ان» و «اي.يو.سي»، وظيفه تأمين داد و ستد موادمخدر و حفاظت از كشتزارهاي كوكا را داشتند. دولت كلمبيا در سال 2000 مقرراتي را تصويب كرد و به اجرا گذاشت تا دست و پاي چريكها و كارتلها را از دستگاه اداري و اقتصاد كشور كوتاه كند. طبق اين مقررات، هرگاه مشاهده ميشد كه مأموري دولتي يا عضوي از پليس و نيروهاي مسلح مظنون به كوتاهي در برابر قاچاقچيان يا همكاري با آنهاست، بلافاصله و بدون نياز به طي مراحل قانوني از سمت خود بركنار ميشد. اين مقررات هم نتيجه عكس داد. ظرف هفت سال اجراي اين قانون، عده زيادي از كاركنان دولت و مأموران نظامي يا انتظامي از كار بركنار شدند و با آرامش خيال به گروههاي كوچك و بزرگ موادمخدر پيوستند. دادگاه قانون اساسي كلمبيا در سال 2008 اين مقررات را لغو كرد تا از ادامه اين وضع جلوگيري كند. پارهاي از قدمهايي كه دولت مكزيك در امر مبارزه با موادمخدر برميدارد، با مطالعه الگوها و دستاوردهاي مشابه در كلمبياست. مكزيك دستگاه پليس خود را طوري سازمان داد تا حتيالامكان از گرايش مأموران به باندهاي موادمخدر جلوگيري به عمل آيد. حقوقها در مواردي تا چند برابر افزايش يافت و كسي براساس سوءظن به مأموري، اجازه نداشت او را از كار بركنار يا حتي به دادگاه معرفي كند. عناصر پليس آموزشهاي ويژهاي هم ديدهاند و تجهيزات مدرني در اختيار آنان گذاشته شده است تا اعتماد به نفس آنان تقويت شود. با تمامي اينها در سال 2007 تعداد 284 افسر عاليرتبه پليس بركنار شدند. درآن زمان، صاحبنظران گفته بودند اين آمار فقط نوك كوه يخ را نمودار كرده و واقعيت همكاري پليس با مافيا به مراتب عظيمتر از اين رقم است. سال بعد معاون دستگاه اطلاعات امنيتي كشور مكزيك و رئيس پليس فدرال به جرم همكاري با مافياهاي موادمخدر از كار بركنار شدند تا عقيده كارشناسان به حقيقت بپيوندد. آنچه برشمرده شد، شمهاي از نفوذي است كه گروههاي خردهپا در دستگاه دولتي مكزيك به هم زدهاند. روزنامه «لسآنجلستايمز» در يكي از شمارههاي خود در ماه نوامبر 2009 گزارشي از احوال ناگوار افسران ارشد و بازنشسته پليس مكزيك منتشر كرد و نوشت: اين قبيل عناصر مجرب قديمي، موظفند حسابهاي بانكي خود را مرتباً به دستگاه قضايي اعلان و خود و اعضاي خانوادههايشان هم مرتباً به مراكز قضايي بروند و خود را معرفي كنند تا هرگونه شائبه همكاري با مافيا از چهره آنان زدوده شود. به موجب قانوني كه در ژانويه 2009 در مكزيك به تصويب رسيد، اين قبيل عناصر قديمي پليس در صورت احراز مراتب همكاري با مافيا، به هشتسال حبس محكوم ميشوند. طبق سندهاي ديگر همين قانون، تعداد عناصر پليس كشور هم از 25 هزار نفر به 32 هزار نفر رسيده است. كمك واشنگتن مكزيك همسايه ديوار به ديوار آمريكاست، دولت اوباما جز كمكهاي مختصر، كمكي به مبارزه مكزيك با موادمخدر نكرده است. مكزيك ظرف سه سال گذشته متجاوز از 4/1 ميليارد دلار براي اين مبارزه هزينه كرده است. «مك كفري» يكي از سلاطين موادمخدر اخيراً گفت با اقداماتي كه دولت مكزيك ميكند، ما از عهده ايجاد هرج و مرج در كشور و فروپاشي دستگاه حكومتي برنميآييم تا مكزيك را به كلمبياي ديگري تبديل كنيم. برخي كارشناسان ميگويند اين قبيل اظهارات منتسب به سلاطين مواد مخدر، جعلي است و حتي اگر گويندهاش واقعاً همان شخص مورد ادعا باشد، باز هم بايد به حقانيت آن ترديد كرد. به عقيده آنان دولت مكزيك با رواج و انتشار اين گونه سخنان، ميخواهد توجه دولتمردان آمريكا و نهادهاي بينالمللي را براي كمكرساني به سوي خود جلب كند. آنچه در پايان باقي ميماند، ارزش و قوت افكار عمومي است. ناظران ميگويند اين مردم مكزيك هستند كه ميتوانند و بايد با نشان دادن خواست خود، به طرق ممكن بر دولت «كالدرون» اثرگذاري كنند تا در راه مقتضي قدم بگذارد. كالدرون در بهمنماه گذشته ناچار شد دوبار به «سيوداد خوارز» سفر كند. در آن زمان قاچاقچيان شهر را به تصرف درآورده و با حمله به جشني كه دانشآموزان دبيرستاني در خانهاي برپا كرده بودند، 15 نفر را كشتند. اين حمله بيش از 10 نفر هم زخمي برجا گذاشت. شهردار در گفتوگو با رسانهها اعلام كرد ترديد ندارد كه حمله بر اثر اطلاعات غلطي انجام شد كه فردي از روي سادگي يا از غرضورزي به مافيا داده بود. اين اظهارنظر شهردار البته جاي ترديد دارد و گويي براي رفع تكليف صورت گرفته است، چون بركسي پوشيده نيست كه قاچاقچيان اگرچه در كمال بيرحمي عمل ميكنند، در خبرگيري و ارزيابي اطلاعات دقت ويژهاي دارند و از دستگاههاي زبده اطلاعاتي كم نميآورند. اما در «سيوداد خوارز»، شهري كه در جوار مرز مكزيك با آمريكا واقع است، آمار هولناكي از قبل به ثبت رسيده است: 165 قتل در هر يكصد هزار نفر! اين رقم چهار برابر از رقم قتلهاي بغداد بيشتر است. روز بعد از كشتار دانشآموزان در جشن، مردم «سيوداد خوارز» به خيابان ريختند و با خشم و درشتي هرچه تمامتر رئيس جمهوري را خطاب قرار دادند و خواهان رسيدگي به اوضاع پريشان خود شدند. كالدرون در پاسخ طي مصاحبهاي گفت: نارضايتي، خشم و نگراني مردم از آينده را عميقا درك ميكنم. به پدران و مادران قول ميدهم كه اين جنگ را به سرمنزل جديدي برسانم تا در اداره مملكت، در اجراي قانون، در جامعه مدني... به اتفاق هم، به عصر جديدي پا بگذاريم و بر اين بحران فائق آييم».اما تا ماهيت اين وعده و اين دورنماي زيبا چه باشد و چه گامهايي براي تحقق آن برداشته شود؟ هم مردم مكزيك و هم چشمهاي نگران جامعه جهاني بايد در انتظار بمانند و اوضاع مكزيك را نظاره كنند. فقط يك نكته ديگر مانده كه گفتني است: «مردم مكزيك از اوضاع كشورشان به ستوه آمدهاند.» نوشته: تامس كلز – فرانسيسكو پيپتون/منبع: نشريه «سياست جهان» ـ ترجمه: محمود فاضلي بيرجندي لينك منبع http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2010\06\06-20\13-55-21.htm&storytitle [color=darkblue][size=9]لینک اصلاح شد Hans[/size][/color]
-
اولا مراقب باش چطور صحبت میکنی و احترام خودت را حفظ کن .من چه چیز را شروع کردم که شما اینگونه سینه چاک میدهی..به متن بالا توجه کن..من حرفی از امکانات ایران نزدم بلکه تنها وابستگی به نفت را مورد انتقاد قرار دادم .شما چرا مسئله امکانات بالقوه را به وابستگی به نفت ربط میدهی.نکته بعدی اینکه من به چه چیز گیر دادم و کجای حرف بنده خنده دار بوده شما گویافرق بیان یک مشکل را با تضعیف یک کشور نمیفهمی که ایینقدر اسمان ریسمان به هم بافتی.من کجا ایران را با اعراب مقایسه کردم که اینجا نوشتی"و درکل با توجه به نبود منابع خدادادی در این کشورها بعد از نفت نمی شه برای اونها دنیای روشنی رو متصور بود و در اون زمان از این همه تسلیحات می تونن برای دفاع از خیمه هاشون و یا شهرهایی که تبدیل به شهر ارواح شدن و یا مراکز صنعتی که تعطیل هستن استفاده کنن".در ضمن من توانمندی های ایران را زیر سوال نبردم که شما برای من توانمندی های ایران را برشمردی و برای خودت سوال و جواب نوشتی.در ضمن منظورت از این 2 جمله چیست: [color=red]1.برادر من باز که شروع کردی واقعا این هم برات حضم شدنی نیست . 2.برادر من اگر می خوای بهما گیر بدی حداقل یه جوری گیر بده که باعث خنده بقیه نشی کدوم کشور و امکانات و....[/color]
-
Mr reza1980به نظر شما امار 30 درصد معتبر است. خیلی دست پایین حساب کنیم 70 درصد. این ایران خودرو و سایپا وخیلی شرکت های دیگر همه با نفت زنده هستند.برای مثال اگر شرکت های خودرو سازی ما سود ده باشند(که زیان ده هستند)با این مواد اولیه ارزان دارند بیش از 2 برابر قیمت واقعی خودرو را از ما میگیرند (تعرفه90%).اگه این تعرفه 20%درصد بود 10 تا ماشین ان ها هم فروش نمیرفت...البته همین هم خیلی خوب هست در مقایسه با بسیاری از کشورها.ولی هدف از انچه ذکر شد این است که وابستگی ما هم به نفت بسیار زیاد است نه 30%.
-
اگر خبر درست باشد احتمالا براي همان قطعنامه و گشتن كشتي هاي ايران است...براي جلوگيري از واكنش ايران اينها را فرستادن .
-
با سلام...منبع اين مقاله نشريه نيوزويك است.لينك سايتي كه مقاله از ان برداشته شده در پايان مقاله امده است.موفق باشيد.... بازگشت به جادههاي كابل براي «ويكتور ايوانف» دو دهه طول كشيده است. او اولين بار سال 1987 به عنوان مأمور «كاگب» به افغانستان آمد و هنگامي آنجا را ترك كرد كه افغانستان هنوز پايگاهي در دورترين مرز جنوبي اتحاد جماهير شوروي بود. وقتي كه چندي پيش دوباره به آنجا بازگشت، كابل تبديل به پايگاه نظامي كشوري ديگر شده بود، پايگاهي كه امپرياليستهاي واشنگتن با بيميلي آنجا را اداره ميكنند و در صددند بزودي آنجا را ترك كنند. اگرچه دليل اصلي بازگشت ايوانف، نمايندة تامالاختيار روسيه در امور مبارزه با موادمخدر، كمك به آمريكا در مبارزه با توليد و قاچاق موادمخدر است، ولي هدف واقعي او در افغانستان كاملاً مشخص است: «بازگرداندن نفوذ از دست رفتة روسيه در افغانستان». زمانيكه هواپيماي ايوانف كه متعلق به نيروي هوايي روسيه است در حال فرود آمدن در فرودگاه كابل بود، او دستان خود را به علامت پيروزي بلند كرد و گفت: «روسيه دوباره بازگشته است.» در پس رقابت جديد روسيه در افغانستان، ماجراهاي بسياري قرار دارد. هنوز هم خاطرات زيادي از ويرانيهاي به جا مانده از اشغال افغانستان توسط شوروي، در ذهنها باقي مانده است. ولي هم افغان ها و هم آمريكاييان دلايل مهمي براي استقبال از حضور مجدد روسيه در افغانستان دارند. هيچكس نميتواند به تجارت موادمخدر در افغانستان ضربه كاري وارد كند، ولي مسكو به دليل داشتن نيروهاي زبده و پرشماري كه در سراسر آسياي مرکزي و نيز گروههاي عملياتي كه در مرزهاي افغانستان و تاجيكستان دارد، وضعش با بقيه متفاوت است. روسيه براي نفوذ ابتدايي در افغانستان، پيشنهاد مشاركت در بازسازي بخشهاي انرژي و معادن اين كشور را داده است. اخيراً شركتهاي روسي مشغول مذاكره براي اجراي طرحهاي بازسازي 142 تأسيسات ساخت روسيه در افغانستان هستند. روسها 500 ميليون دلار براي بازسازي طرحهاي برق آبي در شهرهاي «نغلو»، «سروبي» و «ماهيپر» و 500 ميليون دلار ديگر براي حفر چاهها و سيستم آبياري در سراسر كشور اختصاص دادهاند. شركت بزرگ نفت و گاز «رز نفت»، مطالعاتي را در حوزههاي گازي «جرداقک» و «شبرغان» انجام داده و قراردادهايي را منعقد كرده است كه سالانه، 350 ميليون دلار سودآوري دارد. پيمانكاران حملونقل هوايي روسيه قبلاً هم براي ناتو و دولت افغانستان كار كردهاند، ولي تمامي اين همكاريها قيمت گزافي دارد: «افزايش نفوذ روسيه در افغانستان». مسكو در اين باره هيچ ترديد و ابايي ندارد. «آندري آواتيسيان» سفير روسيه ميگويد: «روسيه به چيزي كمتر از احياي سهم ژئوپولتيك خود در افغانستان رضايت نخواهد داد.» اينكه افغانستان به عنوان آوردگاه جنگ سرد جديد در نظر گرفته شود، يك غافلگيري بزرگ براي افغانستان و در تاريخ آن بيسابقه است، چرا كه اين بار، آمريكا، روسيه را دعوت به بازگشت كرده است. براي نيل به اطمينان كافي، سال گذشته باراك اوباما و همتاي روسي او ديميتري مدودف، گروههايي را براي تأمين امنيت طرفين در منطقه تعيين كردند. ايوانف و همتاي آمريكايياش «جيلكرليكاوسك» تاكنون زمينههاي زيادي را براي يافتن راههايي كه روسيه بتواند ناتو را در امر جلوگيري از تجارت موادمخدر طالبان ياري كند، بررسي كردهاند. روسها دليل خوبي براي كمك كردن دارند. بيش از 130 هزار تن هر سال در روسيه از اعتياد به هروئين و عوارض جانبي آن جان خود را از دست ميدهند و بيش از 120 هزار نفر به جرم قاچاق موادمخدر و جرائم مرتبط با آن زنداني ميشوند. روسيه راه ارتباطي تجارت حدود 18 ميليارد دلار هروئين در سال است و همين امر، اين كشور را به بزرگترين محل ترانزيت موادمخدر در دنيا تبديل كرده است. ايوانف ميگويد: «جنگيدن در مرزهاي خودي بيفايده است ما بايد مشكل را از ريشه بركنيم». برخلاف سال 1979، معني اين حرف فرستادن ارتش روسيه به افغانستان نيست، بلكه مسكو در حال انجام اقداماتي براي بازگشت و حفظ قدرت خود است: به كارگيري سرويسهاي اطلاعاتي قوي براي مبارزه با قاچاق موادمخدر در آسياي مرکزي، يعني جاييكه سازمان جاسوسي اتحاد جماهير شوروي سابق، هنوز هم سراپا چشم و گوش و شبكههاي فوقالعادة جاسوسي خود را در آنجا حفظ كرده است. روسيه همچنين همسايگان افغانستان را براي مشاركت بيشتر در فعاليتهاي مبارزه با موادمخدر، سخت تحت فشار قرار داده است. مسكو به همراهي پكن، سازمان همكاري شانگهاي (SCO) را كه يك اتحاديه امنيتي منطقهاي شامل كشورهاي آسياي مرکزي است، رهبري ميكند. تأمين امنيت مرزي با كمك مالي، تجهيزاتي و آموزشي روسيه، يكي از اولويتهاي مهم «SCO»است. «SCO» نميتواند ريشههاي قاچاق موادمخدر طالبان را در منطقه قطع كند و كابل هم مجبور است با موج گستردة فسادي كه در وزارت كشور و پليس افغانستان وجود دارد و بيش از طالبان در قاچاق موادمخدر دست دارند، مبارزه كند. با وجود اين «كريس كمپر» سخنگوي ناتو ميگويد: «حضور نيروهاي امنيتي محلي و روسيه در جنگ موادمخدر تأثير بسزايي دارد.» روسيه هنوز هم در افغانستان به دنبال جاهطلبيهاي خود است و آنهم خيلي فراتر از جنگ با موادمخدر ميرود. تربيت افراد برجسته و نخبه كه طرفدار روسيه هستند و ميلياردها دلار ثروت حاصل از توسعه صنايع زيربنايي افغانستان را در اختيار دارند و نيز استفاده از ثروت ها و منابع زيرزميني افغانستان از جملة اين جاهطلبيهاست. سفير روسيه در افغانستان ميگويد: «اين كارها زياد هم طول نميكشد ما مصمم هستيم همكاريهاي تجاري خود را با افغانستان از سر گيريم. روسيه بيش از هر كسي علاقهمند به بهرهبرداري از منابع و ذخاير گازي و معدني افغانستان است.» روسيه براي دستيابي به اين ثروت ها «كريم خليلي» معاون رئيس جمهوري افغانستان را انتخاب كرده و اميدوار است او بتواند به عنوان نمايندة اصلي روسيه در كابل، عمل كند. در ملاقاتي كه ايوانف مارس گذشته با خليلي داشت، پيشنهاد كرد كه روسيه به ژاپن در بازگرداندن مجسمة بودا كه در سال 1999 توسط طالبان تخريب شد و در استان «باميان»، مقر اصلي قدرت خليلي قرار داشت، كمك كند، صنعت گردشگري را در آنجا گسترش دهد و در بازسازي تونلي كه شمال و جنوب افغانستان را به هم مرتبط ميكند، همكاري داشته باشد. روسيه همچنين متحدان زيادي در ميان كمونيستهاي سابق افغانستان دارد كه بسياري از آنان در دهة 1980 در روسيه تحصيل و زندگي كردهاند. تعدادي از آنها كه تقريباً 100 هزار نفر از تحصيلكردگان افغانستان هستند، پس از سقوط «محمدنجيبالله» در سال 1992 ـ كه همچون عروسك خيمهشب بازي در دست روس ها بود ـ به گروه مجاهدين پيوستند و اكنون در دولت حامد كرزي از نفوذ و قدرت زيادي برخوردارند. به عنوان نمونه ميتوان از «عبدالرشيد دوستم» افسر سابق ارتش نجيبالله نام برد كه اكنون منطقه ازبكنشين شمال افغانستان را اداره ميكند و مشاور رئيس ستاد مشترك ارتش افغانستان است. كمونيست هاي ديگر كه پس از سرنگوني نجيبالله از كشور فرار كردند، بعد از سقوط طالبان دوباره به افغانستان بازگشتهاند. بسياري از آنان به دليل اينكه تحصيل كردهتر از مجاهدين هستند، مشاغل مهمي را در دولت بدست آوردهاند. يكي از ديپلمات هاي ارشد اروپا كه قبلاً در كابل بود، ميگويد: «اگر چه در ابتدا كمونيست ها از اقبال چنداني برخودار نبودند، ولي توانستند به سرعت جايگاه جديدي در دولت كرزي براي خود دست و پا كنند.» اين ديپلمات ميگويد: «خدا را شكر، هنوز هم در افغانستان افراد تحصيلكرده و مجرب داريم، حتي اگر آنان تربيت شده و تحصيلكردة روسيه باشند.» اگرچه در افغانستان اين روزها يافتن افراد دانشمند دشوار است، ولي به گفته يكي از افسران ارشد پليس افغانستان و رهبر سابق كمونيست هاي ارتش، اكنون بين 50 تا 70 درصد تمامي پستهاي مهم در وزارتخانههاي كشور و دفاع در اختيار كمونيستهاي سابق است. روسيه با كمك به برنامههاي فرهنگي در كابل يا بازگرداندن حدود 100 هزار تن از تبعيديهاي افغانستان كه در روسيه زندگي ميكنند و ميتوانند به لابي آنها كمك كنند، درصدد دستيابي به نفوذ اين افراد است. روس ها علاقهمندند تا در كابل از چنين حلقههاي ارتباطي استفاده كنند. يك ديپلمات روسي از ديدن خارجياني كه هر يك ميخواهند تكهاي از افغانستان را براي خود بردارند، درحاليكه ميتوان تمامي افغانستان را براي روس ها برداشت! شاكي است. براي ايجاد تغييرات كامل، 19 تن از تجار روسي در اوايل ماه مي به پايتخت افغانستان آمدند تا دربارة موضوعات انرژي، بازسازي كشور، سيستم حمل و نقل و تأسيسات لجستيك مذاكره كنند. روس ها ميگويند هدفشان از آمدن به افغانستان بسيار ساده است. آنان ميخواهند يك افغانستان ثروتمند بسازند. آواتيسيان ميگويد: «روسيه نيامده است كه فقط بجنگد. دانشمندان روسيه نقشههايي را براي ذخاير افغانستان ترسيم كردهاند.» ايوانف در سفر اخيرش طي ملاقاتي كه با كرزي داشت دربارة بهرهبرداري از ذخاير گازي، مس و آلومينيوم مذاكره كرد. او همچنين به خليلي اطمينان داد كه روسيه آماده است براي برقراري روابط مطلوب به توافق برسد. روس ها احتمالاً با چينيهايي كه قبل از آنان به افغانستان آمدهاند، رقابت و درگيري سختي خواهند داشت. دو سال پيش يك گروه وابسته به صنايع فلزكاري چين، يكي از بزرگترين معادن مس جهان را در «لوگر» در شمال كابل خريداري كرد و متعهد شد كه 3 ميليارد دلار در اين پروژه سرمايهگذاري كند. گفته ميشود كه روسيه هم چشمش به معدن آهن «حاجي گمك» است كه با قيمت حدود 8/1 ميليارد دلار در معرض فروش گذاشته شده است. روس ها ميگويند ممكن است جولاي امسال در يك گردهمايي متشكل از روس ها و افغان ها در كابل، اين معدن را معامله كنند. تا اينجا به نظر ميرسد چنين حركتهايي بيشتر موجب آرامش واشنگتن باشد تا نگراني. دولت اوباما خود را در مخاطره بزرگي انداخته و تمامي چشمها به بيستم جولاي دوخته شده است؛ تاريخي كه دولت آمريكا قول داده است از افغانستان عقبنشيني كند. براي چنين رخدادي، همسايگان افغانستان بايد براي بسامان كردن وضع مواد مخدر و مشكلات زيربنايي آنجا، مسئوليت بيشتري را به عهده بگيرند. اگر اين به معناي نزديكتر شدن افغانستان به مدار روسيه باشد، پس دست كم اكنون وقت آن است كه واشنگتن قيمتي را بابت آن بپردازد. «آنتوني كوردسمن» تحليلگر مركز بينالمللي مطالعات استراتژيك ميگويد: «ايالات متحده نگران بازگشت روسيه نيست. اگر از تاريخ سرمشق بگيريم، درمييابيم كه داشتن افغانستاني در قلمرو نفوذ روسيه، زياد ايدهآل نيست، ولي به مراتب بهتر از داشتن افغانستاني است كه تنها بماند و موجب گسترش خشونت و ويرانگري در منطقه و جهان باشد.» http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2010\06\06-17\18-22-58.htm&storytitle=روسها به دروازه كابل رسيدهاند
-
نقبي به گذشته:علت سقوط هواپيماي سي 130 ارتش حامل خبرنگاران
president پاسخ داد به saiedtomcat تاپیک در تاریخ نیروی هوایی
براي من از اين عجيبتر حادثه شهيد شدن عدهاي از فرماندهان سپاه و ارتش و مهمتر از ان شهادت شهيد ستاري فرمانده سابق نيروي هوايي است. -
سازمان هاي اطلاعاتي امريكا ابر رايانه هاي بسيار قوي دارند كه براي رمز گشايي همه ي ايميلها كه از سرتاسر جهان مبادله ميشوند استفاده ميگردد.در ضمن براي شبيه سازي بمب اتمي هم به ابر رايانه هاي قو نياز هست.
-
مقدمه: حدود سال 1250 ميلادي بيشاپ آلبرتوس ماگنوس (Bishop Albertus Magnus) ضيافتي ترتيب داد که در آن، ميزبانان آهني از ميهمانان پذيرايي ميکردند. با ديـــدن اين روبات، سنت توماس آکويناس (Thomas Aquinas) برآشفته شد، ميــــزبان آهني را تـــکهتکه کرد و بيشاب را ساحـــر و جادوگـــر خواند. سال 1640 دکارت ماشين خـــودکاري به صــــورت يك خانـــم ساخت و آن را Ma fille Francine ميناميد. اين ماشين که دکارت را در يك سفر دريايي همراهي ميکرد، توسط کاپيتان کشتي به آب پرتاب شد چرا که وي تصورميکرد اين موجود ساخته شيطان است. ســـال 1738 ژاک دواکانســـن (Jacques de Vaucanson) يك اردک مکانيكي ساخت که از بيش از 4000 قطعه تشکيل شده بود. اين اردک ميتوانست از خود صدا توليد کند، شنا کند، آب بنوشد، دانه بخورد و آن را هضم و سپس دفع کند. امروزه در مورد محل نگهداري اين اردک اطلاعي در دست نيست. سال 1805 عروسکي توسط ميلاردت (Maillardet) ساخته شد که ميتوانست به زبان انگليسي و فرانسوي بنويسد و مناظري را نقاشي کند. سال 1923 کارل چاپک (Karel Capek) براي اولين بار از کلمه روبات (robot) در نمايشنامه خود به عنوان آدم مصنوعي استفاده کرد. کلمه روبات از کلمه چک robota گرفته شده است که به معني برده و کارگر مزدور است. موضوع نمايشنامه چاپک، کنترل انسانها توسط روباتها بود، ولي او هرگونه امکان جايگزيني انسان با روبات و يا اينکه روباتها از احساس برخوردار شوند، عاشق شوند، يا تنفر پيدا کنند را رد ميکرد. سال 1940 شرکت وستينگهاوس (Westinghouse Co.) سگي به نام اسپارکو (Sparko) ساخت که هم از قطعات مکانيكي و هم الکتريكي در ساخب آن استفاده شده بود. اين اولين باري بود که از قطعات الکتريكي نيز همراه با قطعات مکانيكي استفاده ميشد. سال 1942 کلمه روباتيك (robatics) اولين بار توسط ايزاک آسيموف در يك داستان کوتاه ارائه شد. ايزاک آسيموف (1920-1992) نويسنده کتاب هاي توصيفي درباره علوم و داستانهاي علمي تخيلي است. دهه 1950 تکنولوژي کامپيوتر پيشرفت کرد و صنعت کنترل متحول شد. سؤالاتي مطرح شدند. مثلاً: آيا کامپيوتر يك روبات غيرمتحرک است؟ سال 1954 عصر روباتها بـــا ارائه اولين روبات آدم نما توسط جرج دوول (George Devol) شروع شد. امروزه، 90درصد روباتها، روباتهاي صنعتي هستند، يعني روباتهايي که در کارخانهها، آزمايشگاهها، انبارها، نيروگاهها، بيمارستانها، و بخشهاي مشابه به کارگرفته ميشوند. در سالهاي قبل، بيشتر روباتهاي صنعتي در کارخانههاي خودروسازي به کارگرفته ميشدند، ولي امروزه فقط حدود نيمي از روباتهاي موجود در دنيا در کارخانههاي خودروسازي به کار گرفته ميشوند. مصارف روباتها در همه ابعاد زندگي انسان به سرعت در حال گسترش است تا کارهاي سخت و خطرناک را به جاي انسان انجام دهند. *** شايد تا چندي پيش تولد روباتها و ورود اين موجودات آهني به زندگي بشر، بيشتر به يک افسانه يا داستاني علمي- تخيلي شبيه بود، اما درحال حاضرخواه ناخواه روباتها درارتباطي تنگاتنگ با زندگي ما قراردارند و شايد تاچندي ديگر همه ما روباتها را حتي در منازل خود به خدمت بگيريم. بسياري از کارشناسان براين باورند که توليد روبات اقتصادي نيست و ميتوان هزينه توليد اين «آدم آهني» را در راههاي ديگر صرف کرد. در حقيقت روباتها آرام، آرام جاي خود را در زندگي ما باز ميکنند، اما نبايد اين نکته را از ياد برد که اين ماشينهاي بعضاً دوست داشتني نياز به تأمين انرژي دارند و اگر تعداد آنها فزوني يابد بشر بايد به فکر يک منبع عظيم انرژي براي کارکردن اين روباتها باشد. با توجه به منابع محدود انرژي، دانشمندان آمريکايي موفق شدند، روباتي را بسازند که ميتواند انرژي خود را از راه تغذيه گياهان تأمين کند. اين روبات منحصربه فرد غذاي مورد نياز خود را از خردههاي چوب، برگ گياهان و چمن تأمين و اين مواد را به سوختهاي زيستي تبديل ميکند. انرژي حاصل شده اين سوختهاي سبز، موتور محرک اين روبات را که يک موتور بخاري است، به حرکت درميآورد. حال اين سؤال مطرح ميشود که اين روبات به درد چه کسي يا چه نهادي ميخورد. خوب جواب روشن است، روبات خودمختار سبز، ميتواند به عنوان يک سرباز خوب در ارتش به فعاليت بپردازد. جالب است که ايده اوليه و بودجه مورد نياز براي تولد اين روبات منحصر به فرد از سوي سازمان دفاعي آمريکا تأمين شد. اين پروژه در صورت خارج شدن از فاز آزمايشگاهي و توليد انبوه ميتواند به ايجاد ارتش روباتها منجرشود. سازمان دفاعي آمريکا هدف از توليد اين روباتها را کاهش وابستگي سربازان به تأمين انرژي اعلام کرده است. با اندکي تغيير درساختار اين روباتها ميتوان آنها را به يک منبع توليدانرژي تبديل کرد. به عنوان مثال در عملياتهاي طولاني و فرسايشي و يا هنگام محاصره، روبات سبز ميتواند از طريق سوزاندن سوختهاي زيستي انرژي مورد نياز براي شارژ بسياري از وسايل الکترونيک از جمله رايانهها و ابزارهاي ارتباطي چون بيسيم و تلفنهاي همراه را تأمين کند. ميبينيم که درصورت محقق شدن اين موضوع، روباتهاي سبز به يک پايگاه لجستيکي براي نظاميان تبديل خواهند شد. اين روبات مجهز به بازويي است که ميتواند مواد مورد نياز خود را جمعآوري و آن مواد را توسط ابزارآلات خاصي که دارد، خرد کند و سپس به معده خود که شبيه به يک کوره است بفرستد. در داخل معده اين روبات آب ديونيزه وجود دارد. مواد سوختي پس از ورود به معده روبات با آب موجود توسط آن ترکيب ميشوند و به جوش ميآيند، بخار آب حاصل شده با شدت زياد از طريق لولههاي مخصوصي به سمت موتور پايه بخاراين روبات هدايت ميشوند. بخار پيستونهاي موتور را به حرکت درميآورد و ژنراتور روبات انرژي الکتريسيته (برق) توليد ميکند. موتور روبات سبز داراي سيستم گردشي بسته است. به اين معني که بخار و آب اضافي که بايد به نوعي از اگزوز موتوراين روبات خارج شوند، دوباره وارد چرخه سوختي ميشود و مورد استفاده روبات براي تأمين انرژي مضاعف قرارميگيرد. به اين صورت بخارهاي اضافي دوباره تبديل به آب ميشود. در چرخه تأمين انرژي قرار ميگيرد. اين پايان ماجرا نيست. موتور اين روبات همچنين ميتواند با استفاده از سوختهاي فسيلي نيز کار کند. يعني کاربر ميتواند در داخل باک تعبيه شده بر روي اين روبات بنزين، گازوئيل، نفت و حتي روغن آشپزي بريزد. تنوع موجود در سوختهاي متنوع براي اين روبات ميتواند به عنوان مهمترين مزيت روبات سبز براي تأمين انرژي در مکانهايي که امکان دسترسي آسان به مواد سوختي نيست، محسوب شود. چشمهاي اين روبات به يک دوربين ليــزري مجهز است. اين چشم ميتواند مواد مورد نيازخود را از طريق نرمافزار تعبيه شده در داخل مغز رايانهاي روبات تشخيص دهد. به گفته دانشمندان روبات سبز ميتواند از طريق خوردن 68 کيلوگرم موادگياهي، انرژي لازم براي يک خودروي الکتريکي را براي طي مسافتي حدود 160 کيلومتر فراهم کند. روبات سبز، اولين روباتي نيست که احتمالاً در ارتش ايالات متحده آمريکا به خدمت گرفته ميشود. پيشتر نيز انواع روباتهاي ساخت شرکتهاي مختلف آمريکايي در موارد مختلف در نيروهاي مسلح اين کشور به انجام وظيفه پرداخته بودند. به عنوان مثال، روباتهاي خنثيکننده بمب که درداخل و خارج از آمريکا، مواد منفجره را خنثي ميکنند. اين روباتها از سوي فرماندهان آمريکايي در کشورهايي چون عراق و افغانستان تحسين شدهاند. پنتاگون چندي پيش در گزارشي اعلام کرد که عملکرد روباتهاي خنثيکننده بمب تاکنون به نجات جان صدها سرباز منجر شده است چون در برخي موارد ديده شده است که بمبها پيش از خنثيسازي منفجر شدهاند و جان انسانها را گرفتهاند. درحال حاضر و باتوجه به پيشرفتهاي روزافزون بشر در صنعت روباتيک، ميتوان آيندهاي را تصور کرد که ارتش روباتها به ميادين جنگ فرستاده شوند و شايد روزي برسد که آدمهاي آهني بر کره زمين فرمان برانند. لینک:http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2010\06\06-01\13-19-07.htm&storytitle=روبات علفخوار
-
متن موضوع ربات علف خار از foxnews Biomass-Eating Military Robot Is a Vegetarian, Company Says لینک:http://www.foxnews.com/story/0,2933,533382,00.html# در ان تصاویر را هم مشاهده کنید.
-
با سلام به دوستان... در پاسخ به jarmenkillعزيز بايد بگم كه اين سايت روزنامه پر سابقه اطلاعات است و اين را از روي يك مقاله خارجي ترجمه كرده اند.(ميتوانيد خودتان به لينك نوشته شده سري بزنيد) در ضمن اين رباط به ازاي كاري كه انجام ميدهد علف ميخورد توجه كنيد در متن "به گفته دانشمندان روبات سبز ميتواند از طريق خوردن 68 کيلوگرم موادگياهي، انرژي لازم براي يک خودروي الکتريکي را براي طي مسافتي حدود 160 کيلومتر فراهم کند" د ضمن هم اکنون رباتهایی ساخته شده اند که با خوردن حشرات و ... کار میکنند که من چند سال پیش مطلبی در مورد یکی از انها خواندم البته این ربات کار خاصی انجام نمیداد و ازمایشی بود.در ضمن در مورد روبات میلاردت از سایت تبیان هم یک مقاله هست با همین متن لینک:http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=86447 همچنین مطلبی که سابقه روبات ها را معرفی میکند از همان لینک بالا قابل دسترسی است. سال 1956 میلادی : پس از توسعه فعالیت های تکنولوژی که بعد از جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد ، یک ملاقات تاریخی بین جورج سی.دوول(George C.Devol) مخترع و کارآفرین صاحب نام ، و ژوزف اف . انگلبرگر (Joseph F.Engelberger) که یک مهندس با سابقه بود ، صورت گرفت . در این ملاقات آنها به بحث در مورد داستان آسیموف پرداختند . ایشان سپس به موفقیتهای اساسی در تولید رباتها دست یافتند و با تأسیس شرکتهای تجاری ، به تولید ربات مشغول شدند. انگلبرگر شرکت Unimate برگرفته از Universal Automation را برای تولید ربات پایه گذاری کرد . نخستین رباتهای این شرکت در کارخانه جنرال موتورز (General Motors) برای انجام کارهای دشوار در خودروسازی به کار گرفته شد . انگلبرگر را پدر رباتیک نامیده اند . دهه 1960 میلادی : رباتهای صنعتی زیادی ساخته شدند . انجمن صنایع رباتیک این تعریف را برای ربات صنعتی ارائه کرد : ربات صنعتی یک وسیلة چند کاره و با قابلیت برنامه ریزی چند باره است که برای جابجایی قطعات ، مواد ، ابزارها یا وسایل خاص بوسیلة حرکات برنامه ریزی شده، برای انجام کارهای متنوع استفاده می شود . سال 1962 میلادی : شرکت خودروسازی جنرال موتورز نخستین ربات Unimate را در خط مونتاژ خود به کار گرفت . سال 1967 میلادی : رالف موزر (Ralph Moser) از شرکت جنرال الکتریک (General Electeric) نخستین ربات چهارپا را اختراع کرد . سال 1983 میلادی : شرکت Odetics یک ربات شش پا ارائه کرد که می توانست از موانع عبور کند و بارهای سنگینی را نیز با خود حمل کند . سال 1985 میلادی : نخستین رباتی که به تنهایی توانایی راه رفتن داشت در دانشگاه ایالتی اهایو (Ohio State Uneversity) ساخته شد . سال 1996 میلادی : شرکت ژاپنی هندا ( Honda ) نخستین ربات انسان نما را ارائه کرد که با دو دست و دو پا طوری طراحی شده بود که می توانست راه برود، از پله بالا برود، روی صندلی بنشیند و بلند شود و بارهایی به وزن 5 کیلوگرم را حمل کند . رباتها روز به روز هوشمندتر می شوند تا هرچه بیشتر در کارهای سخت و پر خطر به یاری انسانها بیایند و ساخت ربات با سرعت زیادی رو به رشد است به طوری که در سال 2005 در مسابقات ربوکاپ ژاپن رباتی با قابلیت های فوق العاده یک انسان و نمایی شبیه یک انسان ارائه گردید.
-
ایننده پدافندهای هوایی دست همین لیزرها و احتمالا امواج الکترومغناطیسی است.فقط سوالی که مطرح است اینکه برد این لیزرها چقدر است(معمولا انرژی بالایی برای برد بیشتر میخواهند) و در شرایط جوی خاص(مثل مه شدید و ...)تکلیف چیست.
-
پیوستن ایران به جامعه جهانی چه پیامدهایی در پی خواهد داشت؟
president پاسخ داد به amirhosin تاپیک در دکترین و استراتژی
* اشاره: مشاور سابق امنيت ملي آمريكا در مصاحبهاي گفت در مشاورههايي كه به مقامات پنتاگون پيش از جنگ افغانستان ارائه دادم بارها تأكيد كردم كه ارتش آمريكا نبايد در افغانستان باقي بماند. *** بيش از 50 سال است كه «زيبگنيو برژينسكي» يكي از مؤثرترين متفكران سياست خارجي آمريكا به شمار ميآيد. وي مشاور جان كندي، جانسون و ريگان، رئيسجمهورهاي سابق آمريكا بوده است. وي به عنوان مشاور امنيت ملي در دولت جيميكارتر از سال 1976 تا1980 ميلادي نيز بوده است. وي در زمان روي دادن انقلاب اسلامي ايران، تهاجم روسيه به افغانستان، عاديسازي روابط با چين، ساخت موشكهاي آمريكايي و توافقنامه كمپ ديويد، در مركز قدرت آمريكا قرار داشته است. در سال 1997 وي كتابي با نام «تخته شطرنج بزرگ» نوشت و با ديدگاهي كه در اين كتاب درباره آمريكا و جهان ارائه كرد شگفتيساز شد. برژينسكي در بخشي از كتاب به اين مطلب اشاره ميكند كه برتري جهاني آمريكا به طور مستقيم به مدت زمان و مؤثر بودن استيلاي اين كشور بر منطقه اوراسيا ارتباط دارد. بيشتر ثروت جهان، چه از نظر سرمايهگذاري و چه ذخاير [معدني] زير خاك اوراسيا قرار دارد. تقريباً سه چهارم منابع شناخته شده انرژي جهان در اين منطقه قرار گرفته است. عقبنشيني آمريكا از عرصه جهاني يا ظهور ناگهاني يك رقيب موفق، باعث ايجاد بيثباتي وسيع بينالمللي خواهد شد و اين موضوع به هرجومرج در جهان منتهي ميشود. مهمترين وظيفه براي آمريكا اين است كه اطمينان حاصل كند هيچ كشوري يا تركيبي از كشورها اين توانايي را كسب نكنند كه آمريكا را از اوراسيا خارج كنند يا حتي حضور آمريكا دراين منطقه را كاهش دهند.» برژينسكي كه هم اكنون رياست مركز مطالعات راهبردي واشنگتن را بر عهده دارد، در مصاحبهاي با شبكه خبري «ريل نيوز» در اين باره به سؤالاتي پاسخ داد، كه بخشهايي از آن در پي از نظر خوانندگان گرامي، ميگذرد: * راهبرد آمريكا در آسيا چيست و چرا آمريكا جنگ در افغانستان را دنبال ميكند؟ ** (برژينسكي) من در كتابم اشاره كردم برتري آمريكا قطعا با حضور در اروپا تأمين نخواهد شد و اگر بخواهيم سياستي را هوشيارانه پيش ببريم، بايد خود را با زمان تطبيق دهيم. من در كتاب خود به مفهوم «بالكان جهاني» اشاره كردم. بالكان بخشي از اروپا است كه همواره دچار اختلافات قومي و قبيلهاي بوده است. اما مفهوم بالكان جهاني از شرق سوئيس تا مرزهاي جنوبي روسيه، تا شمال قزاقستان، تا اقيانوس هند ادامه دارد كه منطقهاي وسيع با جمعيتي بيش از 550 ميليون نفر است و من متأسفم كه بايد بگويم در اين مناطق اصولا هرج و مرج حكمفرماست. * اما چرا تسلط آمريكا بر اين مناطق ضروري است؟ ** تسلط يعني توانايي اداره كردن، اما آشفته و سردرگم بودن در منطقه به معناي تسلط نيست. من احساس ميكنم ما بيش ازاندازه درگيري نظامي براي خود ايجاد كردهايم، اما فكر ميكنم بايد يك توانايي براي اداره امور وجود داشته باشد. اختلافهاي گوناگوني در چنين منطقه وسيعي از آسيا وجود داشته و دارد، اما اين به معناي درگير شدن به صورت نظامي در اين مناطق نيست. * شما آسيا را منطقهاي كه سرشار از ثروت است توصيف كردهايد، منطقه مهمي كه خط لولههاي زياد دارد، چرا براي آمريكا مهم است كه در اين منطقه حضور داشته باشد؟ ** خوب، من نميگويم كه آمريكا بايد در اين منطقه حضور داشته باشد، اما فكر ميكنم تأييد اين موضوع مهم است كه مديريت منابع [در منطقه] در تقسيم قدرت جهاني بسيار مهم است. در واقع وابسته بودن به يك منبع براي تأمين انرژي بسيار مخرب خواهد بود و در اصل، داشتن منابع متنوع انرژي، يكي از منابع تأمين امنيت نيز به شمار ميآيد. * سياست اوباما درباره آسيا چيست؟ ** من فكر ميكنم اوباما امكان هيچگونه انتخابي نداشته است در واقع وي وضع كنوني را [از گذشتگان] به ارث برده است. اما سوال كنوني اين است كه آيا ميتواند وضع كنوني را كه بيپايان بنظر ميرسد، مديريت كند و من فكر ميكنم كه اين يك چالش واقعي براي اوباما باشد. * ايده «اوراسيا براي قدرت جهاني آمريكا كليدي است» باعث حضور آمريكا در افغانستان شده است؟ ** نه، من فكر ميكنم دليل ديگري براي حضور آمريكا در افغانستان وجود دارد، من فكر ميكنم دليل اصلي حضور آمريكا در افغانستان، ايجاد اين تصوير بود كه از افغانستان بهعنوان سنگر ايمن طالبان، عليه آمريكا حملاتي صورت ميپذيرد، ما به آنها يعني رژيم طالبان گزينههايي را داديم، اول آنكه دستهاي خود را بالا ببرند و تسليم ما شوند تا به اين پايگاهايمن براي طالبان پايان داده شود، يا آنكه هدف يك جنگ اجتناب ناپذير واقع شوند تا اين پايگاهايمن به خصوص براي القاعده از بين برود و آنها گزينه دوم را انتخاب كردند. * شما در كتاب خود به اهميت پاكستان، افغانستان، تركمنستان و ديگر كشورهايي كه داراي ذخاير انرژي هستند اشاره كردهايد، القاعده ميتواند پايگاههاي ايمني در وزيرستان شمالي، در هلمند يا مناطق زيادي داشته باشد و از آنجا عمليات خود را سازماندهي كند و نميتوان اين ديدگاه را كه بايد پايگاههايايمن القاعده را نابود كنيم، را توجيه كنيم، چون آنها ميتواند از مناطق زيادي حملات خود را انجام دهد؟ ** من نميدانم شما درباره كدام ديدگاه داريد حرف ميزنيد، چون قبل از آنكه اوباما به قدرت بيايد ما در افغانستان حضور داشتيم، 8 سال پيش، اما بعد از حادثه 11 سپتامبر ما يك گزينه واضحي پيش رو داشتيم و براي آن آماده شديم. 3000 آمريكايي [در حادثه 11 سپتامبر] كشته شدند، در آنجا [افغانستان] يك سازماندهي وجود داشت و ما بايد آن را نابود ميكرديم. اما سؤال اين است كه بعد از آن چه چيزي روي داد. من به طور حاشيهاي و كم در اتخاذ اين تصميم حضور داشتم. من در برخي از تصميمگيريها درباره موضوع افغانستان بعد از حملات 11 سپتامبر در وزارت دفاع حضور پيدا كردم و برخي مشورتها را ارائه دادم، اما بار ديگر تأكيد ميكنم كه فقط مشاوره ارائه دادم و در تصميمگيريها حضور نداشتم. درواقع ميتوان از مشاورههاي من به عنوان يك مذاكره يا يك پشتيباني ياد كرد. به ياد ميآورم كه با اين ديدگاه موافق بودم كه بايد به افغانستان برويم و القاعده را از بين ببريم، اما نبايد در آنجا بمانيم. چون من ميدانم كه چه چيزي بر سر شوروي در افغانستان آمد و گفتم كه در آنجا [افغانستان] نمانيد و بعد از نابودي القاعده به دنبال ايجاد ساختار ملي و پيشبرد دمكراسي نباشيد.ايده من اين بود: به افغانستان برويد، آنها [القاعده و طالبان] را نابود كنيد و خارج شويد. * آيا شما ميدانيد ديدگاه پنتاگون چه بوده است؟ چون براساس ديدگاه پنتاگون نياز به يك پايگاه براي حضور طولاني مدت در منطقه احساس ميشده است. ** نه من فكر ميكنم اين ديدگاه پنتاگون نيست. شايد باور اين موضوع مشكل باشد، اما حضور نيروهاي آمريكايي در افغانستان براي توسعه دمكراسي براي چند ماه پيشبيني شده بود، اما روند ايجاد دمكراسي در افغانستان طول كشيد و باراك اوباما وضع موجود در افغانستان را به ارث برد. ما براي نفت به آنجا نرفتيم، چون افغانستان نفت ندارد، اما چيزي كه الآن مهم است چگونگي اداره منطقه است و من فكر ميكنم با ثبات كردن اوضاع، توسعه تجارت، ايجاد فرصتهاي بيشتر، ساخت خط لولههاي بيشتر، ايجاد راه از شرق به غرب و از شمال به جنوب، ميتواند به ايجاد ثبات در منطقه منتهي شود. * هنگامي كه ما به موضوع عراق برميگرديم، ميتوان اشاره كرد كه با اين حمله ميخواستيم نشان دهيم كه قادر هستيم اين كار [بركناري صدام] را انجام دهيم و تمايل نداشتيم به ما گفته شود كه در عرصه جهاني ضعيف هستيم، اين موضوع تا چه ميزاني درباره افغانستان صدق ميكند كه آمريكا با حضور در افغانستان ميخواهد سيطره خود بر منطقه آسيا را حفظ كند؟ ** من معتقدم كه نبايد عراق را با افغانستان مقايسه كنيم و به طور كلي نبايد به عراق ميرفتيم. حمله به اين كشور با تبليغات در اين باره كه عراق داراي تسليحات كشتار جمعي است صورت پذيرفت. * اما اين تسليحات كشتار جمعي كجا هستند؟ ** من نميدانم كجا هستند، اما آنها ادعا كردند كه در عراق اينگونه تسليحات وجود دارد، اما اجازه دهيد اين موضوع را كنار بگذاريم، چون اين يك موضوع جداگانه است. ما در افغانستان هستيم، چون هشت سال است نيروهاي ما در آنجا مستقر شدهاند. خروج از افغانستان در گفتار خيلي ساده است، اما اگر الآن به سرعت از افغانستان خارج بشويم، اين سؤال پيش ميآيد كه چه چيزي پيش ميآيد. آيا بار ديگر يك رژيم نظامي در افغانستان حكمفرما خواهد شد؟ آيا ميتوان حضور القاعده در اين كشور را تحمل كرد؟ فراتر از آن، هم اكنون موضوعي جديد پيش روي ما است: نزاع در افغانستان در حال حاضر با درگيريها در پاكستان مرتبط شده است، پاكستان كشور خيلي مهمي است كه داراي حدود 70 ميليون جمعيت است و سلاح اتمي نيز دارد و سيستم سياسي آن دائماً در حال تحول است. بنابراين ما بايد به طور مسئولانه فكر كنيم كه چگونه بايد با اين مسأله برخورد شود و من با اوباما در اين موضوع هم عقيده هستم كه آمريكا با يك كشور چند قطبي در پاكستان مواجه است، اين كشور بسيار تقسيم شده است و اين موضوع، به دليل دشمنيهاي داخلي موجود در اين كشور است، اوباما اگر نتواند در افغانستان به موفقيتي دست پيدا كند، به او لقب رئيسجمهوري شكست خورده داده خواهد شد و من فكر ميكنم كه اوضاع تاسفآور پاكستان نيز به اتهامات اوباما افزوده خواهد شد. من فكر ميكنم بايد موضوع افغانستان با تفكري منطقي پايان يابد. با توجه به تمامي مطالبي كه گفتم، راهحلي كه ميتوانم براي افغانستان ارائه كنم اينگونه است: ما بايد تمامي تلاش خود را با مؤثرترين شيوه انجام دهيم تا نيروهاي طالبان را به عضويت ارتش افغانستان در آوريم. آمريكا بايد به آنها پول دهد تا به عضويت ارتش افغانستان درآيند. ما بايد همچنين راهكاري را پيدا كنيم كه پاكستان بر مشكلات داخلي خود فائق آيد و اين كشور نيز به ما در فائق آمدن بر مشكلات در افغانستان كمك كند. در اين ارتباط، اين سؤال پيچيده مطرح خواهد شد كه چگونه ميتوان به پاكستان اطمينان داد كه يك افغانستان آرام، با هند رابطه دوستانهتري نسبت به پاكستان نداشته باشد. اين بخشي از ديدگاه تئوريسين صاحبنام آمريكايي در مورد تحولات افغانستان بود، اما سؤال اساسي اينجاست كه آيا آمريكا ابزار تحقق خواستهايش در افغانستان را دارد؟ بيترديد توان اطلاعاتي يكي از مهمترين ابزارهاست. * شكست اطلاعاتي بدون داشتن سيستم منظم كسب و پردازش اطلاعات، كار براي نيروهاي خارجي در افغانستان بسيار دشوار خواهد بود و بروز برخي حوادث در ماههاي اخير نشان داد كه دستگاههاي پرطمطراق امنيتي و اطلاعاتي آمريكا در صحنه تحولات منطقه، داراي ضعفهاي فاحش هستند. هفتهنامه «آمريكنفريپرس» با انتشار گزارشي از شكست عمليات مشترك سيا و سازمان اطلاعات اردن براي نفوذ به طالبان، بازوهاي اطلاعاتي اين گروه شبهنظامي را بسيار پيچيدهتر و حرفهايتر از سيا دانست. «ريچارد واكر» روزنامهنگار آمريكايي در گزارش خود براي هفتهنامه آمريكنفريپرس با تأكيد بر شكست اطلاعاتي آمريكا در افغانستان نوشت: هرچه ما بيشتر در مورد كشتهشدن هفت مأمور سيا در پايگاه نظامي آمريكا در افغانستان، اطلاعات بدست ميآوريم، روشنتر ميشود كه نيروي اطلاعاتي ايالات متحده و همتاي اردني آن كه «سازمان عمومي اطلاعات» و گاهي اوقات «مخابرات» خوانده ميشود، انقلابيون عرب و متحدان آنها در پاكستان و افغانستان را دست كم گرفته بودند. بنابراين گزارش، پس از سقوط تيم سيا كه اقدام به هدف قرار دادن و به قتل رساندن انقلابيون عرب و سران طالبان پاكستان ميكرديم، «مخابرات» كوشيد تا نقش خود را در عملياتهاي فاجعهآميز و خطرناك اين منطقه انجام دهد. اين سازمان اطلاعاتي كه علاقه دارد تا خود را با سرويس جاسوسي رژيم صهيونيستي (موساد)، مقايسه كند، به سيا گفت كه مأمور دو جانبهاي دارد كه ميتواند اسامه بنلادن يا دستكم دكتر ايمنالظواهري، معاون وي را تحويل داده يا به قتل برساند. واكر توضيح ميدهد: اين مأمور سي و يك ساله كه «همام خليل ابو ملالالبلوي»، نام داشت، يك پزشك تحصيل كرده بود كه در كويت به دنيا آمده و اصالت فلسطيني داشت. وي كه با يك خبرنگار ترك ازدواج كرده بود، به دليل خشمش از هجوم آمريكا به عراق و اقدامات اسرائيل عليه فلسطينيان و به خصوص جنايات جنگي آنها در نوار غزه، به ضديت با غرب برخاست. اين گزارش ميافزايد: «بلوي» نيز مانند بسياري از ديگر مسلمانان از اشغال سرزمينهاي اسلامي توسط خارجيها ناراضي بود. در واقع ديدگاههاي بلوي همان ديدگاهها و خصوصيات مبارزان آزادسازي افغانستان بود كه زماني ايالات متحده از آنها در جنگ عليه شوروي حمايت ميكرد. در سال 2001، بلوي و همسرش از تركيه به اردن رفتند و كار كردن او در اردوگاه مهاجرين فلسطيني موجب شد تا خيلي زود از گرفتاريهاي فلسطينيان در منطقه و به ويژه در سرزمينهاي اشغالي بسيار خشمگين شود. در اين مقطع او با استفاده از اينترنت، ديدگاههايش را در مورد يورش آمريكا به عراق و توسعه جنگ در افغانستان، اظهار ميداشت. او همچنين استراتژي نظامي اسرائيل در غزه و كرانهباختري را نيز محكوم ميكرد. واكر ميافزايد: فعاليتهاي اينترنتي بلوي، وي را در كانون توجه اطلاعات اردن قرار داد. «مخابرات» كه همواره به شكنجه مظنونين متهم شده است، با همكاري سازمان سيا اقدام به بازجويي از زندانياني ميكرد كه در اردن دستگير شده بودند يا اينكه توسط سيا به طور مخفيانه به اردن آورده ميشدند. بلوي نيز در سال 2007 خود را در دستان بازجويان مخابرات يافت. اين روزنامهنگار آمريكايي ادامه ميدهد: ظاهراً مخابرات اردن، بلوي را به چشم يك مأمور ايدهآل براي نفوذ به هسته رهبري گروههاي مبارز عرب ميديد و به همين خاطر «سيا» و نيروهاي اطلاعاتي اردن كوشيدند تا وي را وادار به همكاري با خود كنند. در نهايت سيا و «مخابرات» با ارائه مبالغ هنگفتي به بلوي او را تبديل به مأموري براي سازمان سيا كردند تا به پاكستان و افغانستان سفر كرده و به طالبان و ديگر گروههاي عرب نفوذ كند. آمريكنفريپرس در ادامه مينويسد: اما در حالي كه بلوي ميتوانست سرمايه با ارزشي براي سيا و مخابرات اردن باشد، تبديل به يك مأمور سه جانبه شد و با گروههاي مبارز عرب شروع به همكاري كرد. در حقيقت اين امر نشان ميدهد كه اين گروهها بسيار پيچيدهتر و حرفهايتر از سيا يا مأمورين اطلاعاتي اردن هستند. اين مورد فقط يك نمونه از ضعفها و شكستهاي اطلاعاتي غرب در عمليات افغانستان و مقابله با طالبان است. البته بايد اذعان داشت كه شرايط براي غرب، به ويژه آمريكا، در عرصه ديپلماسي نيز چنگي به دل نميزند. براي درك بهتر شرايط افغانستان و تعامل سياسي با آمريكا در منطقه، شايد بد نباشد، نگاهي به مأموريتهاي ريچارد هالبروك بيندازيم و ببينيم كه برخي ناظران آگاه در اين مورد چه نظري دارند. ادامه دارد منبع: http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2010\05\05-27\19-21-16.htm&storytitle=افغانستان و ناكارآمدي راهبردهاي نظامي ـ امنيتي -
به قول معروف تاريخ را طرف پيروز مينويسد. اين عربها همان هايي هستند كه فرش بي نظير ايران را در جنگ با ساسانيان تكه تكه كردند.
-
پیوستن ایران به جامعه جهانی چه پیامدهایی در پی خواهد داشت؟
president پاسخ داد به amirhosin تاپیک در دکترین و استراتژی
اين طالباني ها همون قدر كه تبا امريكا بدند با ما هم همين گونه اند.بعيده بذارن ايران نفوذي پيدا كند. -
جنگنده برتری هوایی چنگدو جی-20 جنگنده برتری هوایی چنگدو جی-20 ( Chengdu J-20/Mighty Dragon)
president پاسخ داد به nasirirani تاپیک در جنگنده و رهگیر
چين در زمينه تكنولوژي خيلي مونده به امريكا برسه و اكثر تسليحات انها كپي از ديگر كشورهاست و كلا پول براي طراحي هاي جديد نميده.حالا معلوم نيست اين يكي رو از كدوم هواپيما كپي زدند.- 195 پاسخ ها
-
- نیروی هوایی ارتش چین
- پنهانکار
-
(و 7 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
تحولات کره شمالی و جنوبی (1) تحلیل و پیگیری تحولات کره شمالی و جنوبی
president پاسخ داد به arash_slayer تاپیک در اخبار تحلیلی
موندم كره شمالي مرض داشته ناو كره جنوبي رو غرق كرده و براي خود درد سر جور كرده -
جنگنده برتری هوایی چنگدو جی-20 جنگنده برتری هوایی چنگدو جی-20 ( Chengdu J-20/Mighty Dragon)
president پاسخ داد به nasirirani تاپیک در جنگنده و رهگیر
خيلي بعيد است چين به تايوان حمله كند.رويارويي چين با امريكا تا سال ها غير ممكن است.- 195 پاسخ ها
-
- نیروی هوایی ارتش چین
- پنهانکار
-
(و 7 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
تحولات کره شمالی و جنوبی (1) تحلیل و پیگیری تحولات کره شمالی و جنوبی
president پاسخ داد به arash_slayer تاپیک در اخبار تحلیلی
یک احتمال دیگر هم هست و ان هم نافرمانی مردم از رهبر کره شمالی در صورت جنگ و سخت تر شدن اوضاع اقتصادی. -
آيا ما به موشك هاي بالستيك با برد بيش تر از 2000 كيلو متر احتياج داريم
president پاسخ داد به daria تاپیک در متفرقه نیروی زمینی
[quote][quote]داداش ولمون كن.پاد ماده !!!امريكاييها توش موندن [/quote] نظر بهتری داری ؟[/quote] نميگم فكر بديه ولي براي ايران كمي تا قسمتي بزرگه!!ساخت بمب اتم خيلي ساده تره. با توجه به انواع بمب هاي مغناطيسي و ضد موشك و جنگ الكترونيكي و هارپ و ... فكر كنم پيش بيني انيشتين مبني بر اينكه جنگ جهاني سوم با شمشير و ...استبه واقعيت بپيونده -
آيا ما به موشك هاي بالستيك با برد بيش تر از 2000 كيلو متر احتياج داريم
president پاسخ داد به daria تاپیک در متفرقه نیروی زمینی
داداش ولمون كن.پاد ماده !!!امريكاييها توش موندن -
گالری بالگردهای تهاجمی - ضربتی گالری بالگردهای تهاجمی - ضربتی
president پاسخ داد به TANK تاپیک در گالري نيروي هوايي
بهترین هلی کوپتر برای هوانیروز میل28 است که بعیده به ایران بفروشند.اما میشه جای هلی کوپتر از هواپیماهایی مثل سوخو 25 استفاده کرد که کاراییش هم بیشتر است -
آيا ما به موشك هاي بالستيك با برد بيش تر از 2000 كيلو متر احتياج داريم
president پاسخ داد به daria تاپیک در متفرقه نیروی زمینی
معلومه كه ايرا ن به موشك هايي با برد بالاي 2000ك.م نياز دارد.تكنولوژي و پيشرفت كه بد نيست.ولي بايد ديد كه ايران توانايي اين كار را با توجه به شرايط فعلي دارد يا نه. -
اين روسها احمق هنوز در جنگ سرد به سر ميبرند.با داشتن بمب اتم كه نميشه دنيا رو اداره كرد.بايد از امريكا درس بگيرند...