Antiwar

War
  • تعداد محتوا

    1,504
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    2

تمامی ارسال های Antiwar

  1. این نامه به قبل از اشغال کویت توسط صدام بر می گرده. اون زمونا وقتی عراق حوس کرده بود بره کویت از این می ترسید که ایران به ناگاه از جبهه ی دیگه این کشور را قیچی کنه. برا همین خیلی سعی کرد که از طرف ما مطمئن بشه و حتی روابط دوستی بر قرار بکنه. ما به این نامه پاسخ ندادیم ولی نامه ی دوم از طرف آقای هاشمی پاسخ دریافت می کنه. نهایتا صدام وقتی می بینه از طرف ایرانی به مطلوب نمیرسه، یک سری اقدامات انجام میده که خیال خودش رو راحت کنه مثل آزاد سازی یک جانبه ی یک سری از اسرا و... بعضی ها در مجلس شورای اسلامی در اون دوران و زمانی که صدام از سوی آمریکا تهدید می شد پیشنهاد می دادند که ما در کنار صدام قرار بگیریم و با آمریکا بجنگیم!!! موضوعی که به شدت با مخالفت حضرت آقا مواجه شد. این هم یک متن تحلیلی در مورد نامه: [b]تحلیل نامه اول صدام حسین به مقامات عالی جمهوری اسلامی ایران :[/b] - اولین نکته ای که در بررسی این نامه جلب توجه می کند، تلاشی است که صدام حسین با مخاطب قرار دادن هم زمان رهبرمعظم انقلاب، و رییس جمهور اسلامی ایران برای ارتقاء جایگاه خود به کار می‌گیرد. در واقع صدام کوشیده است که طرف ایرانی را راضی کند هم زمان با مذاکره با آیت الله هاشمی رفسنجانی، آیت الله خامنه‌ای، نیز در این مذاکرات حضور داشته باشد . - مضمون اصلی این نامه که در ماه رمضان سال 1410ه.ق ارسال شده، پیشنهاد برگزاری یک ملاقات مستقیم به عالی‌ترین مقامات جمهوری اسلامی ایران است. صدام در این نامه پیشنهاد می‌دهد که در کوتاه ترین زمان ممکن، ملاقاتی بین او و عزت ابراهیم به نمایندگی از عراق و رهبر معظم انقلاب و آیت الله هاشمی رفسنجانی به نمایندگی از جمهوری اسلامی برگزار گردد. صدام حتی مکان مطلوب خود برای برگزاری این دیدار را هم پیشنهاد می‌دهد ! عجله آشکار صدام حسین برای برگزاری این جلسه از مسائلی است که حتماً باید به آن توجه کرد. صدام پیشنهاد داده است که این ملاقات در دومین روز عید فطر (یعنی تنها 5 روز پس از ارسال نامه) برگزار گردد. شاید این شتاب در آن مقطع زمانی عجیب به نظر می ‌رسیده است اما حوادث بعدی به خوبی نشان داد که علت این موضوع چه بوده است چرا که حمله عراق به کویت که حدود 4 ماه پس از ارسال این نامه اتفاق افتاد نشان می‌ دهد که صدام در صدد بوده است که پیش از شروع جنگ با کویت، به مسئله خود با ایران ( حداقل در کوتاه مدت ) خاتمه دهد و با خاطری آسوده از مرزهای شرقی کشورش، به سوی جنوب لشگر کشی کند. - به نظر می رسد که صدام با پیشنهاد دادن مکه مکرمه به عنوان محل ملاقات چند هدف را دنبال می‌کرده است. یاد آوری این نکته ضروری است که روابط ایران و عربستان در آن مقطع زمانی در پایین ترین سطح ممکن قرار داشته و در واقع صدام با ساده فرض کردن طرف مقابل، خواسته است که با دادن نقش میانجی به عربستان سعودی، موقعیت استراتژیک عربستان را در منطقه تقویت کند. ناگفته پیداست که در صورت محقق شدن این موضوع وزن طرف عراقی هم در مذاکرات احتمالی به نحو محسوسی افزایش می‌یافت . پیگیری این نامه ها مشخص می‌کند که طرف ایرانی با درک صحیح این موضوع، حاضر به پذیرش درخواست صدام نشده است. صدام - صدام در این نامه کوشیده است که خود را چهره ای خیرخواه و صلح طلب نشان دهد ؛ به عنوان مثال صدام نوشته است : " به اعتقاد ما در ملاقات مستقیمی که با هم خواهیم داشت، دستیابی به آنچه عراق حق تلقی می‌کند و آنچه ایران حق تلقی می‌کند، قابل تحقق است... مشروط بر اینکه نیت ها، صادقانه متوجه صلح خدا پسندانه و مورد رضایت ملت هایمان باشد. تا آنجا که به ما مربوط می شود، این نیت توأم با ایمانی عمیق و پایدار فراهم است ". - استفاده صدام از واژه ها و المانهای اسلامی و مذهبی در این نامه به نحو چشمگیری دیده می شود که با توجه به سابقه رژیم بعث به عنوان یک نظام سکولار جالب به نظر می ‌رسد. توجه به عناصر اسلامی و مذهبی برای بهبود وجهه نظام بعثی عراق شاید از همین دوره آغاز شده باشد. این مسأله در سال های بعد، شکل پررنگ تری در تبلیغات نظام بعثی عراق پیدا کرد. - اصرار صدام برای جاانداختن جنگ ایران و عراق به عنوان یک جنگ ایرانی ـ عربی که در سال های جنگ تحمیلی به شدت از سوی دستگاه تبلیغاتی رژیم بعثی عراق دنبال می‌شد ؛ بار دیگر در این نامه مورد توجه قرار گرفته است : " اینک بدون تکرار دیدگاههای قبلی خود... و برای اینکه چنین وضعی بر توافق مورد علاقه ما در زمینه تحقق صلح... نه تنها بین عراق و ایران، بلکه میان امت عرب و ایران فائق نیاید... پیشنهاد می‌کنم ملاقات مستقیمی بین ما صورت گیرد."... " این نیروهای شرور... حتما ً برای از سر گیری ستیز مسلحانه و خونین بین ایران از یک طرف و امت عربی از طرف دیگر خواهند کوشید." ذکر این نکته لازم است که آیت الله هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور وقت ایران در پاسخی که به نامه دوم صدام داده است، در مورد این ادعای صدام نیز موضع گیری کرده اند . اصرار صدام برای جا انداختن جنگ ایران و عراق به عنوان یک جنگ ایرانی ـ عربی که در سال های جنگ تحمیلی به شدت از سوی دستگاه تبلیغاتی رژیم بعثی عراق دنبال می‌شد ؛ بار دیگر در این نامه مورد توجه قرار گرفته است . - آخرین نکته ای که می‌توان به آن اشاره کرد این است که صدام در این نامه با شانه خالی کردن از زیر بار اتهام شروع جنگ، به شکل مبهمی به عواملی اشاره می کند که به زعم او در گذشته دست اندر کار وقوع فتنه میان ایران و عراق بوده‌اند و ابرازنگرانی می کند که مبادا با به تأخیر افتادن صلح، این عوامل دوباره برای شروع جنگی تازه دست به کار شوند. هرچند که در ادامه و به صورت تلویحی منظور خود از این عوامل را غرب و به ویژه صهیونیست ها معرفی می‌کند. تأکید صدام بر داشتن دشمن مشترک صهیونیستی با ایران را می توان نشانه جدی شدن اختلافات صدام و غرب در آستانه جنگ با کویت دانست. حوادث بعدی که در نهایت به سرنگونی صدام انجامید به خوبی عمق این اختلافات را آشکار کرد. بر گرفته از آفتاب تنظیم برای تبیان : بخش هنر مردان خدا - سیفی http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=121942
  2. Antiwar

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    [quote]به دوستاني كه فكر مي​كنند كه حيات حزب الله به سوريه وابسته است،​عرض ميكنم كه ابدا اينگونه نيست. و هيچ جاي نگراني از اين بابت وجود نداره! ...[/quote] بسیار بسیار بسیار حرف حکیمانه ایست. آقا رضا قبلا هم اینو تذکر داده بودند، بهش توجه کنید. سوریه و حزب الله به هم کمک می کنند ولی هیچ کدوم حیات و مماتش وابسته به دیگری نیست.
  3. Antiwar

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    [quote][quote]بعیده این همه نیروی سپاه رفته باشن اون ور فقط به خاطر دو تا دونه چریک پژاکی! نمی گم ما حتما دخالت می کنیم ولی به نظرم گزینشون گذاشتیم روی میز. ترکیه می تونه تو دو تا جبهه هم زمان بجنگه؟ این چیزیه که نظامیا و سیاست مدارای ترک باید بهش فکر کنن. ببینن ما بلف زدیم یا جدی هستیم. تا جایی که من شنیدم ما توی همه ی پیام هامون سوریه رو خط قرمزمون اعلام کردیم. ضمنا حاکمان فعلی ترکیه تو جبهه ی داخلی هم زیاد اوضاع خوبی ندارن. اگر وارد این حماقت بشن احتمالا فاتحه ی حزب عدالت و توسعه رو لاییک ها و ارتش خواهند خوند. البته اول احتمالا از دخالت نظامی حمایت ضمنی هم می کنند ولی درست وقتی که جنگ فرسایشی شد و اوضاع خراب شد، صداشون به اعتراض در میاد. دیگه این به تیزهوشی عدالت و توسعه بر می گرده. قطعا اسراییل و آمریکا بدشون نمیاد شاخ سه تا غول منطقه رو با هم بشکنن. شاید هم سه تا غول و چندتا بچه غول.[/quote] سلام در مورد تحرکات سپاه حرفی نمی زنم ( هر چند اگه نیروهای مسلح ما بخوان صبر کنند تا اوضاع خاورمیانه عادی بشه و بعد یه درس اساسی به امثال پژاک بدن باید تا ابدالدهر صبر کنند ) در مورد ترکیه هم باید بگم اگه بخواد حمله کنه یا باید آمریکا با نظامی هاش به توافق برسه و یا در صورت بروز جنگ خیلی راحت نظامی ها در شرایط جنگی حزب اردوغان رو حذف می کنند ... ............... یه نکته ی مهم دیگه هم اینه : بروز چند تظاهرات گسترده در رژیم اشغالگر قدس در هفته ی گذشته که به صورت خودکار توان اسرائیل رو کم کرده ( هر چند شاید با ایجاد یه جنگ مشکلات خودشون رو حل کنند )[/quote] سوالی که میشه در مورد تحرک نظامی سپاه از شما پرسید این هست که چرا تا به حال ما به فکر دادن درس اساسی به امثال پژاک نیفتاده بودیم؟ من تقریبا مطمئنم این یک بهانه بوده. وقتی شما احتمال درگیری با یک کشور دوست را دارید یا می خواهید به او تذکر ضمنی بدهید، باید نیروهایتان را جابه جا کنید ولی نه به صورت تابلو! بلکه نیاز به یک بهانه ی انحرافی هم دارید. مخصوصا اگر بهانه ی شما یک نگرانی مشترک با دشمن دوستتان باشد، با یک تیر دو نشان را زده اید. در مورد ترکیه، مسئله همین هست که بعضی ها، نمی گم لزوما آمریکایی ها، بعضی ها بدشون نمیاد که ایران و ترکیه رو به جون هم بندازن و حزب عدالت و توسعه را هم حذف کنند و گلوی ایرانن را هم بفشارند. تنفر ناشی از جنگ سال هایی سال باقی خواهد ماند. الان سال هاست ما با ترک ها منازعه ای نداشته ایم، چنین چیزی برای او بعضیا اصلا خوب نیست. --------- تظاهرات گسترده در رژیم صهیونیستی چگونه می تواند باعث عدم دخالت ترکیه شود؟ به نظرتان سوریه در صورت دخالت نظامی ترکیه، با رژیم صهیونیستی وارد جنگ می شود؟ به نظرم اگر هم بشود می توانید آن را هدیه ای از سوی دمشق به سران کنونی تلاویو ارزیابی کنید. [quote]از منبعی یکی از دلایل اصلی حمله به پژاک به اسم تروریسم و تجزیه طلبی رو شنیدی یا حدس خودت هست ؟[/quote] لطف داری شما عزیز، نه نظر شخصیم بود. چنین کارهایی سابقه داشته.
  4. Antiwar

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    بعیده این همه نیروی سپاه رفته باشن اون ور فقط به خاطر دو تا دونه چریک پژاکی! نمی گم ما حتما دخالت می کنیم ولی به نظرم گزینشون گذاشتیم روی میز. ترکیه می تونه تو دو تا جبهه هم زمان بجنگه؟ این چیزیه که نظامیا و سیاست مدارای ترک باید بهش فکر کنن. ببینن ما بلف زدیم یا جدی هستیم. تا جایی که من شنیدم ما توی همه ی پیام هامون سوریه رو خط قرمزمون اعلام کردیم. ضمنا حاکمان فعلی ترکیه تو جبهه ی داخلی هم زیاد اوضاع خوبی ندارن. اگر وارد این حماقت بشن احتمالا فاتحه ی حزب عدالت و توسعه رو لاییک ها و ارتش خواهند خوند. البته اول احتمالا از دخالت نظامی حمایت ضمنی هم می کنند ولی درست وقتی که جنگ فرسایشی شد و اوضاع خراب شد، صداشون به اعتراض در میاد. دیگه این به تیزهوشی عدالت و توسعه بر می گرده. قطعا اسراییل و آمریکا بدشون نمیاد شاخ سه تا غول منطقه رو با هم بشکنن. شاید هم سه تا غول و چندتا بچه غول.
  5. سلام خداوند بر شهدای اسلام. دستت درد نکنه عرفان عزیز.
  6. ابتدا بذارید من هم به نوبه ی خودم از دوستان دیگه و سرودهای زیباشون تشکر کنم. ورود به آثار وطنی حس مربوط به خودش را داره و خاطره انگیز است. . خواهش می کنم. در این مورد یکم باید صبور باشی آقا مصطفی. باید خویشتن داری کنی تا من همه ی موسیقی های مربوط به فرانسه را بذارم، چون به صورتی هدفمند با یک سیر دارم این کار رو می کنم تا به یک نتیجه گیری برسم. دوستان پیش داوری هم نکنید، بذارید به موقعش نظریه ای که بهش رسیدم رو می گم. اما این سرود همون طور که خودتون گفتید نه تنها حماسی نیست بلکه ضد حماسی است. هم شعرش و هم موسیقیش ضد جنگ است. برای همین شما زیاد دنبال حماسه توش نباش. شاید بشه این رو با موسیقی قایقرانان رود ولگا مقایسه کرد. در واقع توی این سرود میشه خستگی انسان غربی رو از جنگ های طولانی و زندگی ماشینی دید. به نظرم علتش بیشتر مربوط به این هست که شما در اجرای لوک کلی معنی و موسیقی را با هم بهتر درک کردید. راستش من خودم از این دو اجرایی که در آخر می ذارم، بیشتر خوشم اومد که سری قبل به دلیل شدت تنبلی آپلودشون نکردم. اولین اجرا به زبان فرانسوی است و دومی آلمانی. نکته ای که هست این که سرود فوق حس جمعی و ناامیدی را با هم داره، لذا اجرای تک نفره ی لوک کلی این حسشو ازش می گیره. خود موسیقی هم ابتدائا برای کر تدوین شده. فکر می کنم اگر شما هم معنی فرانسوی ابیات رو متوجه می شدید، حتما از اجرای فرانسه بیشتر لذت می بردید چون به خوبی بین موسیقی و معنی بافت ایجاد کرده. ضمن این که شعر فرانسوی خیلی قوی تر از ترجمه ی انگلیسیش هست. مثلا به اونجایی که گروه کر سه بار می گه پیوشه دقت کنید. پیوشه به فرانسوی یعنی کلنگ بزن. اما در شعر در امتداد این جمله قرار می گیره: آه زمین ناامیدی، آنجا که ما باید بی وقفه کلنگ بزنیم. نوع تلفظ پیوشه نوعی ایهام داره. هم حالت آمرانه به خودش می گیره یعنی کلنگ بزن و هم ادامه ی جمله ی پیشین را می رساند. این اجرا دقیقا حس دربند افتاده های اردوگاه کار اجباری رو به شما منتقل می کنه که دارن شعر می خونند و کلنگ می زنن که هدف اصلی سازندگانش هم بوده. یا بعضی جاها هست که بعضی از افراد کر به صورت تعمدی دارن خارج می خونند، که حس مربوط به فضای زندان بهتر به شنونده برسه ولی لازمه شما معنی اون قسمت رو بفهمید. علاوه بر این اجرای فرانسوی ها به صورت کلیسایی در آورده شده تا حس مرگ و یاس رو به مخاطب اروپایی منتقل کنند. (این کار رو با استفاده از ارگ مخصوص کلیسا انجام دادن) البته ما ایرانی ها احتمالا این کنایه را نخواهیم فهمید. اما از دو نظر اجرای آلمانی بهتر از فرانسه است، یکی این که اصل شعر به زبون آلمانی بوده لذا با موسیقیش تطبیق بهتری داره. دوم این که شعر سرود مرداب ها می خواد در عین نشون دادن یاس یک غرور آرمانگرایانه رو هم منتقل کنه. ورس آخر شعر دقیقا به همین منظور هست. این هدف تو اجرای آلمانی خیلی بهتر در اومده. حالا با این توضیحات این دو اجرا را گوش بدید: اجرای فرانسوی اجرای آلمانی یک اجرای صامت هم فرانسوی ها به صورت مدرن داشتند که خیلی مفهومی بود. لذا احساس کردم شاید باهاش ارتباط برقرار نکنید و ازش صرف نظر کردم. حجمش 30 مگ بود که آپلودش رو سخت می کرد.
  7. خواهش می کنم استاد مصطفی، نه راستش. خودم هم برام جالبه بدونم از چی الهام گرفته که این طوریش کرده! ایشالا راجع به مبحث برزو خان و خورزوخان و میزان مشارکت فرانسویان در جنگ به صورت مستدل و مبسوط صحبت خواهم کرد. پیش از اون بذارید چند تا دیگه از تصنیف های مشهور رو معرفی کنم: 1. سرود مرداب ها یا سرود تبعید شدگان این اثر در انتهای جنگ جهانی دوم شهرتی جهانی یافت و در اروپا بسیار شهیر شد. اسامی متعددی برای این تصنیف در نظر گرفته شده مثل: Le Chant des déportés یا Chant des marais به زبان فرانسوی و Peat Bog Soldiers به زبان انگلیسی Moorsoldatenlied یا Börgermoorlied به زبان آلمانی. تدوین این تصنیف به سال 1933 توسط اسرای اردوگاه Börgermoor انجام گرفت. در واقع بورگرمور یک اردوگاه کار اجباری بود که مخالفین سیاسی رایش سوم در اون محبوس شدند. در اون سال ها هزاران اسیر سوسیالیست و کمونیست در این زندان با وضع اسف باری به سر می بردند. یکی از مقررات زندان ممنوعیت خواندن هر گونه سرود سیاسی و انقلابی بود لذا این افراد تصمیم گرفتن که یک سرود مخصوص خودشون بسازن و این کار رو کردن. سپس اون رو در آمفی تئاتر کمپ به اجرا گذاشتند. شعر را Johann Esser که یک کارگر معدن بود و Wolfgang Langhoff که به حرفه ی هنرپیشگی مشغول بود سرودند. موسیقی توسط Rudi Goguel تدوین شد. رودی گویل در خاطراتش از اجرای اثر این طور نقل می کند: " شانزده خواننده در حالی که لباس سبز زندان را بر تن داشتند و بیل هایی را بر دوش گذاشته بودند وارد صحنه شدند. من لباس سرهمی آبی رنگی به تن داشتم و از یک دسته ی شکسته ی بیل به عنوان چوب رهبری استفاده می کردم. ما شروع به خواندن کردیم و وقتی به انتهای بخش دوم از سرود رسیدیم تقریبا تمام چند هزار زندانی حاضر با ما هم خوانی می کردند. هر چه پیش تر می رفتیم حجم صدای جمع بیشتر می شد و در آخر افسران اس اس نیز که به نظر خود را سربازان گرفتار در مرداب می دیدند با ما هم نوا شدند. " سرود مرداب ها در زمان جنگ جهانی دوم به فرانسه ترجمه شده و نماد مقاومت بود. پس از آن تبدیل به سرود گروه های صلح طلب شد. در زمان جنگ های داخلی اسپانیا نیز ترجمه ی اسپانیایی اش شهرت یافت. موسیقی اصلی شش بخش دارد که با ملودی ای ساده ساخته شده و تکرارهای متعدد را نشان می دهد. هدف این بوده تا با این سبک قدم زدن های سربازان و کار طاقت فرسای زندانیان تداعی شود. در زیر ورژن های مختلف این سرود را به زبان های مختلف قرار می دهم: آلمانی: لینک دانلود فرانسه: لینک ورژن اول، با متن شعر به فرانسوی لینک ورژن دوم لینک ورژن سوم (این رو یک حاج خانم خونده، مقلدین حضرت آقا دانلود کنند. خیالتون راحت اصلا مشمول ریبه نمیشه) انگلیسی: ورژن یک ورژن دوم بر اساس یک لیریک نایاب متن شعر: (این شعر مفهوم نسبتا زیبایی دارد شاید بعدا ترجمه اش کردم) I Loin dans l'infini s'étendent De grands prés marécageux Pas un seul oiseau ne chante Sur les arbres secs et creux Refrain Oh! Terre de détresse Où nous devons sans cesse Piocher. II Dans ce camp morne et sauvage Entouré d'un mur de fer Il nous semble vivre en cage Au milieu d'un grand désert. III Bruit des pas et bruit des armes Sentinelles jours et nuits Et du sang, des cris, des larmes La mort pour celui qui fuit. IV Mais un jour dans notre vie Le printemps refleurira Liberté, Liberté chérie Je dirai: Tu es à moi. Dernier refrain Oh! Terre enfin libre Où nous pourrons revivre (bis) Aimer - Aimer 2. کسی از ما رد نمی شود الان حسش نیست مفصل راجع بهش بنویسم ولی اسمش هست: کسی نباید رد شود. Ils ne passeront pas/On ne passe pas سربازانی که در خط مقدم بودند و باید خط رو حفظ می کردند در میدان نبرد مدام فریاد می کشیدند کسی نباید رد شود، کسی از ما عبور نخواهد کرد. این جمله در جنگ جهانی اول کاربرد زیادی داشت و مورد استفاده ی پروپاگاندای تبلیغی فرانسویان قرار گرفت. شاید علتش این بود که در جنگ جهانی دوم کاربرد ماشین خیلی بیشتر از جنگ اول بود. پستر تبلیغاتی اش اینه: سرود نسبتا قشنگی بر این مبنا ساخته شده: لینک دانلود ادامه دارد...
  8. خوب بعد از این که مشکل ترافیکم حل شد. کارهای دوستان رو دانلود کردم و کیفور شدم از اون جا که سر ذوق اومدم تصمیم گرفتم دو تا از موسیقی های حماسی رو معرفی کنم ولی از کشوری متفاوت یعنی فرانسه! 1. اولین آهنگ معروف به سرود پارتیزان ها یا سرود ملی مقاومت هست.( Le Chant des Partisans, " یا La Marseillaise de la Résistance") این ملودی در سال 1943 توسط آنا مارلی(Anna Marly) که یک فرانسوی بود و متولد روسیه نوشته شد. قطعه ی مذکور را آنامارلی با الهام از یک تصنیف روسی تدوین می کنه. ایشون تا سال 2006 زنده بودن. شعر پارتیزان ها توسط Joseph Kessel و Maurice Druon گفته شد و کل قطعه از بی بی سی پخش گردید. جالب ناک این که همه ی مراحل ساخت در لندن انجام گرفت. به قدری این اثر در زمان جنگ جهانی دوم میان اروپاییان و خصوصا فرانسویان شهرت پیدا کرد که حتی عده ای پس از آزاد سازی فرانسه توصیه کردند که تبدیل به سرود ملی این کشور بشه. فایل اول اجرای زیباتری است: لینک دانلود اجرای اول سرود این اجرا به قشنگی قبلی نیست ولی لیریک و ترجمه ی انگلیسی اش را هم داره: [لینک دانلود اجرای سرود با ترجمه ی همزمان انگلیسی و فرانسه متن شعر به فرانسوی: Ami entends-tu Le vol noir des corbeaux Sur nos plaines. Ami entends-tu Les cris sourds du pays Qu'on enchaîne, Ohé partisans Ouvriers et paysans C'est l'alarme! Ce soir l'ennemi Connaîtra le prix du sang Et des larmes… Montez de la mine, Descendez des collines, Camarades. Sortez de la paille Les fusils, la mitraille, Les grenades. Ohé! les tueurs A la balle et au couteau Tuez vite! Ohé! saboteurs Attention à ton fardeau… Dynamite… C'est nous qui brisons Les barreaux des prisons Pour nos frères. La haine à nos trousses Et la faim qui nous pousse, La misère. Il y a des pays Où les gens au creux des lits Font des rêves. Ici, nous vois-tu Nous on marche et nous on tue Nous on crève… Ici, chacun sait Ce qu'il veut, ce qu'il fait Quand il passe Ami, si tu tombes, Un ami sort de l'ombre A ta place. Demain du sang noir Séchera au grand soleil Sur les routes. Chantez compagnons, Dans la nuit, la liberté Nous écoute… Ami, entends-tu Les cris sourds du pays qu'on Enchaîne!… Ami, entends-tu Le vol noir des corbeaux sur nos Plaines !… ترجمه ی شعر به انگلیسی تنظیم شده برای خواندن بر روی ملودی: My friend, do you hear the dark flight of the crows over our plains? My friend, do you hear the dulled cries of our countries in chains? Oh, friends, do you hear, workers, farmers, in your ears alarm bells ringing? Tonight all our tears will be turned to tongues of flame in our blood singing! Climb up from the mine, out from hiding in the pines, all you comrades, Take out from the hay all your guns, your munitions and your grenades; Hey you, assassins, with your bullets and your knives, kill tonight! Hey you, saboteurs, be careful with your burden, dynamite! We are the ones who break the jail bars in two for our brothers, hunger drives, hate pursues, misery binds us to one another. There are countries where people sleep without a care and lie dreaming. But here, do you see, we march on, we kill on, we die screaming. But here, each one knows what he wants, what he does with his choice; My friend, if you fall, from the shadows on the wall, another steps into your place. Tomorrow, black blood shall dry out in the sunlight on the streets. But sing, companions, freedom hears us in the night still so sweet. My friend, do you hear the dark flight of the crows over our plains? My friend, do you hear the dulled cries of our countries in chains? 2. در ادامه یک قطعه ی راک قرار میدم که به قصیده سرایی در مورد جنگ جهانی می پردازه و به دو زبان فرانسه و انگلیسی به صورت ترکیبی خونده شده. این کار با نام پارتیزان ها از آلبوم لنوآرد کوهن (Leonard Cohen) هست که در سال 1969 در رادیو فرانسه اجرا میشه. شعر متعلق به Anna Marly/Hy Zaret می باشد. متن شعر: When they poured across the border I was cautioned to surrender, this I could not do; I took my gun and vanished. I have changed my name so often, I've lost my wife and children but I have many friends, and some of them are with me. An old woman gave us shelter, kept us hidden in the garret, then the soldiers came; she died without a whisper. There were three of us this morning I'm the only one this evening but I must go on; the frontiers are my prison. Oh, the wind, the wind is blowing, through the graves the wind is blowing, freedom soon will come; then we'll come from the shadows. Les Allemands étaient chez moi, [The Germans were at my home] ils me dirent, resigne-toi, [they told me to surrender] mais je n'ai pas pu; [but I could not do] j'ai repris mon arme. [I have retaken my weapon.] J'ai changé cent fois de nom, [I have changed names a hundred times] j'ai perdu femme et enfants [I have lost wife and children] mais j'ai tant d'amis; [but I have so many friends] j'ai la France entière. [I have entire France] Un vieil homme dans un grenier [An old man in an attic] pour la nuit nous a cachés, [kept us hidden for the night] les Allemands l'ont pris; [the Germans took him] Il est mort sans surprise. [he died without surprise.] Oh, the wind, the wind is blowing, through the graves the wind is blowing, freedom soon will come; then we'll come from the shadows. لینک دانلود سرود پارتیزان ها
  9. دوستان این یک سیستم قدیمی هست و من یک سال قبل باهاش آشنا شده بودم ولی به خاطر مسایل امنیتی نمیشه چیز بیشتری گفت. ضمنا نگران نباشید مدل بومی این پدافند هم ساخته شده. و ازش تصویر برداری هم شده، حیف که هر چی به ذهنم فشار میارم یادم نمیاد کجا بود و اسمش چی بود! آلمان های هم ازش در سامانه ی کبرا 11 بهره برداری کردن اگر خوب دیده باشیدش.
  10. سلام به برادر ارنستوی عزیز، اخوی رسیدن به خیر. در مورد فرمایشتون بعید می دونم چنین چیزی صحت داشته باشد زیرا که غاده همسر چمران رابطه ی بسیار عاشقانه ای با ایشون داشتن و من نمی تونم تصور کنم اگر چنین چیزی صحت داشته باشد کسی می توانسته جلوی ایشان را بگیرد که حقیقت را فاش نکنند، خصوصا این که اصلا این خواهر عزیز ایرانی نبودن. در همین تاپیک می تونید خاطرات ایشون رو بخونید و خودتون قضاوت کنید. شاید بهتر باشد زیاد روی این دست حرف های سینه به سینه حساب نکنیم.
  11. خوب یک دوست عزیزی دارن زحمت می کشن و روزنوشت های چمران را در یک تاپیک جداگانه تحت نام کتاب خدا بود و دیگر هیچ نبود قرار می دن. کار خوب و قابل تقدیری است. ضمن تشکر از ایشون و خدا قوت بهشون، دیگر نیازی نیست که بخش روزنوشت را ادامه بدهم. سعی می کنم نیایش ها و دیگر یادداشت ها را جایگزینش کنم. ====================================================================================== [b]رقصي چنين ميانه ميدانم آرزوست…[/b] شب تاسوعا بود و تصور عاشورا؛ و لشكريان يزيد كه مرا محاصره كرده بودند، و ديوار آهنين تانك‏ ها كه اطراف مرا سد كرده، و آتش بار شديد آن ها كه مرا مي‏ كوبيد، و هجوم بعد هجوم كه مرا قطعه ‏قطعه كنند و به خاك بيندازند… و من تصميم گرفته بودم كه پيروزي حتمي ايمان را بر آهن به ثبوت برسانم، و برتري قاطع خون را بر آتش نشان دهم، و برّندگي اسلحه شهادت را در ميان سيل دشمنان بنمايانم، و ذلت و زبوني صدها كماندوي صدام يزيدي را عملاً ثابت كنم. احساس مي ‏كردم كه عاشوراست، و در ركاب حسين(ع) مي ‏جنگم، و هيچ قدرتي قادر نيست كه مرا از مبارزه باز دارد، مرگ، دوست و آشناي هميشگي من، در كنارم بود و راستي كه از مصاحبتش لذت مي‏بردم. احساس مي‏كردم كه حسين(ع) مرا به جنگ كفّار فرستاده و از پشت سر مراقب من است، حركات مرا مي‏بيند، سرعت عمل مرا تمجيد مي‏كند، فداكاري مرا مي ستايد، و از زخم‏ هاي خونين بدنم آگاهي دارد؛ و براستي كه زخم و درد در راه او و خداي او چقدر لذت‏بخش است. با پاي مجروح خود راز و نياز مي‏كردم: اي پاي عزيزم، اي آن كه همه عمر وزن مرا متحمل كرده ‏اي، و مرا از كوه‏ ها و بيابان‏ ها و راه ‏هاي دور گذرانده ‏اي، اي پاي چابك و توانا، كه در همه مسابقات مرا پيروز كرده ‏اي، اكنون كه ساعت آخر حيات من است از تو مي‏ خواهم كه با جراحت و درد مدارا كني، مثل هميشه چابك و توانا باشي، و مرا در صحنه نبرد ذليل و خوار نكني… و براستي كه پاي من، مرا لنگ نگذاشت، و هر چه خواستم و اراده كردم به سهولت انجام داد، و در همه جست و خيزها و حركاتم وقفه‏ اي به وجود نياورد. به خون نيز نهيب زدم: آرام باش، اين چنين به خارج جاري مشو، من اكنون با تو كار دارم و مي ‏خواهم كه به وظيفه ‏اي درست عمل كني… رگبار گلوله از چپ و راست همچنان مي‏باريد، ومن نيز مرتب جابجا مي‎‏شدم، و با رگبار گلوله از نزديك شدن آن ها ممانعت مي‏كردم، يكبار، در پشت برجستگي خاك كه عادتاً مطمئن‏ تر بود متوجه سمت چپ شدم، ديدم در فاصله ده متري، چند نفر زانو به زمين زده و نشانه گيري مي‏كنند، لباس ببرپلنگي متعلق به نيروهاي مخصوص را به تن داشتند، سن آنها حدود 30 تا 35 ساله بود، من نيز بدون لحظه‏ اي تأخير بر زمين غلتيدم و در همان حال رگبار گلوله را بر آن ها گشودم؛ آنها به روي هم ريختند و ديگر آن ها را نديدم و فوراً خود را به سمت ديگر برجستگي خاك پرتاب كردم؛ در طرف راست نيز گروه ‏هاي زيادي متمركز شده بودند و تيراندازي شديدي مي‏كردند، بخصوص كه عده زيادي در داخل تونل، زير جاده سوسنگرد، در ده متري من،‌ سنگر گرفته بودند و از آنجا تيراندازي مي‏ كردند، و من نيز گاه‏ گاه رگباري به سوي آنها مي‏ گشودم و آنها عقب مي ‏رفتند. يكبار يكي از آن ها گفت: يا اَخي، اَنَاجُنْدي عراقي لاتَضْرِبْ علي… اما سخنش تمام نشده بود كه به يك رگبار پاسخش را دادم… فرماندهي دشمن، فرمان عقب‏ نشيني صادر كرده بود، چرا كه اين همه تانك و نفربر و سرباز او نمي‏ توانستند به علت وجود يك چريك خيره‏ سر معطل شوند. همه نيروي خود را جمع كرده بودند كه او را خاموش كنند، اما ميسرشان نشده بود، و نمي‏ توانستند بيش از آن صبر كنند،‌ بنابراين تانك‏ها و نفربرها از دو طرف من شروع به حركت كردند و رهسپار چنوب شدند؛ مي‏ ديدم كه نيروهاي زرهي آنها پيش مي‏آيد و در اين محل به دو شقه مي‏شوند، نيمي از طرف راست و نيمي ديگر از طرف چپ به سمت جنوب مي‏روند، درحالي كه تيراندازي نيروهاي مخصوص آنها همچنان ادامه دارد، و ما نيز بي‏ توجه به عبور اين هيولاهاي آهنين به نبرد خود با نيروهاي مخصوص ادامه مي‏داديم. حداقل 50 تانك و نفربر گذشتند؛ توپ‏هاي بزرگ و بلند؛ ضدهوايي‏ها، كاميون‏ها و تريلرهاي مهمات همه گذشتند، و فقط حدود 20متري در وسط، يعني حريم ما بود كه براي آنها اسرارآميز مي‏ نمود. آنها اين نقطه را دور مي‏زدند و به راه خود ادامه مي‏دادند… [color=red]يكي از آخرين كاميون‏ها، حامل 10 تا 15 سرباز بود، و از حدود 10متري من مي‏گذشت. فكر كردم كه يا اين پاي تير خورده، احتياج به يك ماشين دارم كه مرا به شهر برساند؛ يك رگبار گلوله بر آنها بستم، سربازانش پياده شدند و پا به فرا گذاشتند و هيچ يك از آنها تصميم به مقابله نگرفتند، حتي كليد را نيز در داخل ماشين رها كردند، و من توسط همين كاميون خود را به بيمارستان اهواز رساندم.[/color] اين درگيري حدود نيم ‏ساعت به طول انجاميد، و حدود ساعت 11 صبح تقريباً همه آنها فرار كردند و به سمت جنوب رفتند. من صداي دور شدن همهمه آنها را مي‏ شنيدم و دور شدن سربازانش را نيز مي‏ ديدم، ولي تا حدود يك ساعت در همان محل بصورت آماده‏ باش ماندم؛ زيرا هنوز از غيبت دشمن مظمئن نبودم، احساس مي‏كردم كه هنوز هستند، و احتمالاً برنامه ‏اي دارند؛ بخصوص كه از بالاي جاده سوسنگرد،‌ لوله تانك و سيم آنتني را مي‏ديدم و مطمئن بودم كه تانكي هنوز در آن طرف جاده،‌ در10متري من حضور دارد. شروع به جستجو كردم، سينه ‏خيز و با احتياط كامل به هر طرف مي‏رفتم. نگاه مي‏كردم، گوش فرا مي‏دادم؛ همه ‏جا سكوت مستقر شده بود… به سمت اكبر رفتم… درحالي كه فكر مي‏كردم هر دو همراهم شهيد شده‏ اند؛ زيرا، هيچ فعاليتي از طرف آنها نمي ديدم… اكبر! اكبر!… جوابي نمي‏آمد. غباري از اندوه و غم بر دلم نشست، سينه‏ خيز خود را به طرف راست كشاندم و عسكري را صدا زدم، با كمال تعجب جواب او را شنيدم،‌ او در زير بوته ‏ها مخفي شده بود، و اصلاً دشمن از وجود او آگاهي نداشت، و الحمدالله جان سالم بدر برده بود… عسكري سينه‏ خيز بسراغ من آمد. او را بسراغ اكبر فرستادم، يكباره صداي ضجه‏ اش را شنيدم كه بر سر و روي خود مي‏كوفت… [color=red]او را آرام كردم و به سوي خود طلبيدم؛ هنگامي كه چشمش بر پاي خونينم افتاد، دوباره ضجه كرد، گفتم: «وقت اين حرف‏ها نيست، ما اكنون خيلي كار داريم.» لوله توپ و آنتن بلندي را كه او از وراي جاده سوسنگرد نمايان بود به او نشان دادم و گفتم كه از زير تونل جاده برود و تحقيق كند و برگردد. او رفت، و پس از چند دقيقه مضطرب و ناراحت برگشت و گفت يك تانك بزرگ آنجا ايستاده است، به او گفتم: «من مي‏دانم كه تانك است و لوله آن را مي‏بينم،‌ اما مي‏خواهم بدانم سربازي در آن هست يا نه؟» عسكري دوباره رفت و آرام‏ آرام به تانك نزديك شد و بالاخره فهميد كه سرنشين ندارد و همه رفته‏اند و زنجير تانك قطع شده است. اين‏بار با اطمينان برگشت و خبر داد كه همه رفته ‏اند، آنگاه من خود را سينه‏ خيز به تونل زير جاده رساندم و از آنجا همه اطراف را زيرنظر گرفتم. به عسكري گفتم كه ماشين عراقي را آماده كند تا به بيمارستان برويم. [/color]در اين هنگام كه حدود ساعت 12 بود، دوست ما آقاي كاوياني و گروهي از سپاه پاسداران و گروه‏ هاي ديگر دسته ‏دسته به سوي سوسنگرد مي‏رفتند؛ ما هم با عسكري و كاوياني سوار كاميون عراقي شديم و يك راست به بيمارستان جندي شاپور اهواز رفتيم. در ميانه راه، در ابوحميظه، با تيمسار فلاحي برخورد كردم، ابتدا از ديدار كاميون مهمات عراقي تعجب كرد، و سپس مرا بوسيد و گفت كه از دوستان ما شنيده است كه من مجروح و اسير عراقي‏ها شده ‏ام تيمسار فلاحي دعا كرده بود كه خدا بهتر است جسد مرا به آنها برساند، ولي اسير عراقي‏ها نگرداند. او مي ‏گفت: «اكنون كه خداوند تو را زنده به ما بازگردانده است، تو بازيافته هستي» و از اين بابت خدا را شكر مي‏كرد. [color=red]فراموش كردم كه بگويم، قبل از سوار شدن به كاميون و انتقال به اهواز، به يكي از دوستان رزمنده‏ ام مأموريت دادم كه جسد اكبر را بردارد و به شهر بيارود. او نيز تنها به سراغ اكبر رفت و يكباره چند متر آن طرف‏تر، زير بوته‏ ها، 8 كماندوي عراقي را يافت و فوراً با آنها درگير شد. در نتيجه، 3نفر از آنها كشته شدند، و 5نفر ديگر التماس كردند و دست و پايش را بوسيدند و مي‏گفتند كه ما مسلمانيم. بنابراين، آن دوست ما، دست‏ها و چشم‏هاي آنها را بست و به همراه خود آورد.[/color] [b] پيروزي تاريخي سوسنگرد[/b] [color=brown]اين پيروزي بزرگ نتيجه قطعي يك همكاري و هماهنگي نزديك بين نيروهاي ارتشي و مردمي (سپاه و نيروهاي چريك) بود. هيچ يك به تنهايي قادرنبود كه چنين موفقيتي را تأمين كند. ارتش بدون نيروهاي مردمي، آن قدرت و جسارت حمله را نداشت، بخصوص آن كه نيروهايش كمتر از دشمن بود، و نيروهاي مردمي نيز بدون پشتيباني ارتش، و وجود توپخانه و هيبت تانك‏هاي ارتش در پشت، هيچ‏كاري نمي‏توانستند انجام دهند، و بدون نتيجه متلاشي مي‏شدند. اين وحدت بين ارتش ومردم، كارآيي هر يك را چندين برابر مي‏كرد، و تجربه ‏اي جديد را در جنگ‏هاي كلاسيك و چريكي به دنيا ارائه مي‏داد. پيروزي سوسنگرد، درسي عبرت‏آموز براي ملت ما و شكستي تعيين‏ كننده براي دشمن بود. [/color] ======================================= در شب حمله حماسي و سرنوشت ‏ساز آزادسازي سوسنگرد، كه شب تاسوعا نيز بود، شور و هيجان كربلا و عاشوراي حسيني دكتر چمران را به وجد آورده بود و در عالمي ديگر سير مي‏كرد، با آنكه پاي بر زمين داست ولي نگاهش به آسمان بود و با خداي خود و با سروز شهيدان امام ‏حسين(ع) راز و نيازها داشت. در نيمه‏ هاي شب از سنگرهاي رزمندگان ستاد جنگ‏هاي نامنظم در جنوب جاده سوسنگرد در منطقه طراح (روستايي در جنوب كوت سيدنعيم) بازديد مي‏نمود و درآن حال و هوا اين نيايش را بدست خويش نگاشته است و آرزويي را با حسين سرور شهيدان مطرح مي‏سازد، كه سكوت و تبسّم زيباي او در لحظات شهادت برآورده شدن اين آرزو را متصّور مي‏نمايد. گرچه تصور مي‏شود كه همه اين ماجرا مربوط به خود اوست و زمزمه سوزناك هم آرزويي دروني او و راز و نياز دائمي او در سرزمين خوزستان يود و بنابر عادت ديرين خود از سر خضوع آرزوها و نوشته ‏هاي خود را بنام ديگران مي‏نوشت. [b]نيايش:[/b] اي خداي بزرگ! دست از جهان شسته ‏ام، و براي ملاقات تو به كربلاي خوزستان آمده‏ ام. از تو مي ‏خواهم كه مرا با اصحاب حسين محشور كني، آرزو دارم كه بر خاك داغ خوزستان در خون خود بغلطم، و به ياد عاشوراي حسين(ع) خود را در قدم مقدسش بيافكنم، و اين عقده هزارو چهارصد ساله را كه بر دلم فشار مي‏ آورد و هميشه با تو مي‏گويم: «يالَيْتَني‏كُنْتُ مَعَكْ» را برآورده كنم. اين زمزمه سوزناكي بود كه در دل شب، از سينه سوزاني اوج مي‏گرفت و من در كنار سنگرش مي‏شنيدم و آنچنان به زمين ميخكوب شده بودم كه نمي‏توانستم حركت كنم، اشك از چشمانم فرو مي‏ريخت و من هم در عاشوراي حسيني فرو رفته بودم و احساس مي‏كردم كه به خدا نزديك شده ‏ام و در ملكوت ‏اعلي پرواز مي‏كنم. اي حسين! اي سرورم، من هم آمده ‏ام تا در ركابت عليه كفر، ظلم و جهل بجنگم، با همه وجود آمده‏ ام، تاسوعاست، گروهي بزرگ از يزيديان با تانك‏ها، توپ‏ها، زره‏پوش‏ها، ماشين‏هاي زياد و سربازان فراوان درحركتند. حق باباطل روبرو شده است. دشمن سيل‏ آسا پيش مي‏آيد، و من مي ‏خواهم مثل يكي از اصحاب تو در كربلا بجنگم. اي حسين! در كربلا، تو يكايك شهدا را در آغوش مي‏ كشيدي، مي‏ بوسيدي، وداع مي‏كردي، آيا ممكن است، هنگامي كه من نيز به خاك و خون خود مي ‏غلطم، تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاري و عطش عشق مرا به تو و به خداي تو سيراب كني؟ من از اين دنياي دون مي ‏گريزم، از اختلافات، از تظاهرات، از خودنمايي‏ ها، غرورها، خودخواهي‏ ها، سفسطه ‏ها، مغلطه‏ ها، دروغ ‏ها و تهمت‏ ها، خسته شده ‏ام، احساس مي‏كنم كه اين جهان جاي من نيست آنچه ديگران را خوشحال مي‏كند مرا سودي نمي‏رساند. [b] منبع: کتاب رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست، فصل معرکه ی شرف و افتخار[/b]
  12. به روی چشم برادر امپرور عزیز. شما یک تاپیک بزن با محوریت مباحثی که فرمودی، دوستان با کمال میل در آن تاپیک در مورد این مسایل به بحث و بررسی خواهند نشست. شاید نظرات ما چیزی غیر از آنی باشد که به آن نسبت داده می شویم و شاید برای برخی سخنان دلایلی منطقی تر از آن چه به آن منتسبیم داشته باشیم. لیکن این تاپیک حول قضیه عبور ناوگان از کانال سوئز و جمله ی تحقیر آمیز فرمانده ی ناو به طرف اسراییلی بود لذا پرداختن عمیق به مسایلی که شما مد نظرتان است به نوعی انحراف از موضوع تلقی می شد. اقلا فهم بنده این طور است. ضمنا ما در سیره ی پیامبر و ائمه مواردی متعدد استفاده از کلمات تحقیر آمیز در مواجهه با دشمن را داریم. بنده الان حضور ذهن ندارم اگر در این مورد تردید دارید بروم و دقیقا مواردی را برایتان از رجزخوانی این عزیزان پیدا کنم. (یک مورد که الان به ذهنم رسید عبارت سکلتک امک است: یعنی مادرت به عزایت بنشیند. شما قضاوت کنید شات آپ تحقیر آمیزتر است یا سکلتک امک که به زبان امروزی می شود برو بمیر)
  13. دستت درد نکنه میجور علی. خیلی زحمت کشیدید. حیف که به محدودیت ترافیک خوردم نمی تونم دانلودشون کنم ولی رزروشون کردم برای اولین فرصت. به هر حال ویترینش رو خوندم کلی سر ذوق اومدم. خودمم چند کار از اون اوایل که این تاپیک درست شده بود گذاشته بودم کنار که آپلودشون کنم. اگر تا رفع محدودیت ترافیکم کسی زحمتشون رو نکشید می ذارمشون. از همه ی عزیزان خصوصا برادر چکا هم متشکرم که ترجمه را بر عهده گرفتن.
  14. سلام خدمت برادر مصطفی که ظاهرا خیلی از دست من دلگیر شدند. استاد مصطفی، وقتی در نوشته ام گفتم سهوا به این مغالطه دست می زنید، به هیچ عنوان قصد تعارف نداشتم بلکه اعتقاد قلبی خود را بیان کردم. بر خلاف تصور بیشتر ما، مغالطات عمدتا سهوی انجام می شوند نه عمدی. مغالطه در واقع یک اشتباه در استدلال است که از دید پنهان می ماند. عده ی قلیلی آن را تعمدا و عده ی کثیری سهوا استفاده می کنند. خوبی خواندن منطق این است که شما هم خودتان دچار مغالطات نمی شوید و هم این که بهتر می توانید استدلال دیگران را ارزیابی کنید. البته خود من هم احتمال دارد که سهوا جایی مرتکب مغالطه ای شده باشم. چرا که حتی متبهر ترین افراد هم از لغزش در استدلال مصونیت ندارند. چه برسد به امثال بنده. اما در مقام پاسخ گویی به یک مغالطه دو راه وجود دارد. یا این که شما بدل مغالطاتی بزنید که روش جوان مردانه ای نیست و وقتی باید از آن استفاده کرد که طرف مقابل تعمد در استفاده از مغالطات دارد و خصم محسوب می شود. یا متوسل به روش دوم شوید یعنی این که صمیمانه لغزش گاه منطقی مغالطه را شرح دهید و آن را معرفی نمایید تا اشکال کار مشخص شود. از خیلی گذشته تر از این، بنده مشتری پر و پا قرص نوشته های شما بودم و هستم. به سواد علمی شما ایمان دارم و شما را انسان سلیم النفسی می دانم. لذا این که یک لغزش گاه استدلال را تبیین کردم به هیچ عنوان به معنی آن نیست که شخص شما را خدای نکرده نشانه رفته باشم. اگر کسی برایش این شبهه ایجاد شده که آقا مصطفی عزیز خلل شخصیتی دارند، از زیر بحث در می روند، یا هر نکته ی منفی دیگری، بداند که اشتباه از بنده بوده که مطلب را دقیق بیان نکرده ام. اما خوب است حالا که با این لغزشگاه آشنا شدیم سعی کنیم مجددا در آن گرفتار نیاییم. مثلا در همین پاسخ های اخیر شما، آیا من جایی سخن از امپراطوری شکست ناپذیر ایران آوردم؟ ایا جایی صحبت از ابر قدرتی منطقه ای ایران کردم؟ یعنی از فروضی که من طرح کردم شما همین برداشت را فقط می توانستید بکنید؟ آیا گفتم که اطلاعات پشت پرده ای دارم؟ صحبتی از بهتر شدن یا بدتر شدن شرایط ایران کردم؟ آیا جایی گفتم که آمریکا و اسراییل در آینده هیچ طرحی برای جنگ با ایران ندارند؟ آیا جایی راجع به قدرت بی چون و چرای حزب الله صحبت کردم؟ حتی آیا جایی گفتم که اسراییل ممکن نبود به ناو ما حمله کند و این احتمال را کاملا کنار گذاشتم؟ چیزی در مورد انقلاب ها گفتم و آینده ی آن ها؟ ====================== به هر حال با شما موافقم. تا نفهیم ناو ما دقیقا از کجا رد شده است. نمی توانیم نظر خواصی بدهیم. البته بنده گرایش دارم که تصور کنم مسوولین ما آن قدر عاقل هستند که در این موارد با سنجیدن همه ی زوایا اقدام کنند. خصوصا این که چنین مسایلی مستقیما زیر نظر مقام معظم رهبری و شوزای عالی امنیت ملی و معمولا با توافق تمامی گرایش های تدوین می شود و ایشان فرمانده ی کل قوا هستند.
  15. [b]در مورد قسمت اول صحبت های برادر عزیزمون استاد مصطفی:[/b] آقا مصطفی ما یک مغالطه ی مشهور داریم به اسم [b]پهلوان پنبه![/b] یا straw man. مکانیسم این مغالطه به این نحو است که شما در مقابل یک استدلال به جای نقد خود استدلال یک مدعای سست و ضعیف را به طرف مقابل خود نسبت می دهد و به جای رد کردن مدعای اصلی، به رد کردن این مدعای ضعیف می پردازد. به عبارت دیگر به جای مبارزه با پهلوان اصلی، پهلوان پنبه ای ساخته، آن را بر زمین می زند. این مغالطه با ترفندهای گوناگونی انجام می گیرد. یک روش آن که اگر مدعای طرف مقابل سخن معتدلی باشد، حالت افراطی یا تفریطی به آن نسبت داده شود و به رد آن افراط یا تفریط پرداخته شود. روش دیگر آن است که اگر یک مدعا طرفداران و مدافعان متعددی دارد، ما سست ترین تقریر و دلیل بر آن ادعا را برای مقابله و نقد در نظر بگیریم که مقابله با آن ساده تر است و معمولا ابطال آن نظریه تلقی می شود. البته با شناختی که از شما دارم بعید است شما تعمدا دست به این مغالطه بزنید. اما سهوا به صورت مکرر این روش را از شما مشاهده کرده ام. یک بار من به شما تذکر دادم. چند بار دیگر هم دیدم که دوستان همین تذکر را به شما داده اند. مراجعه بفرمایید به تاپیک انقلاب های عربی می توانید بببینید که این تذکر به زبان های مختلف داده شده و فقط بنده نبودم که معترض شدم. (این قسمت را گفتم چون شما به سوابق اشاره داشتید و گرنه نبش قبر مسایل گذشته شاید کار صحیحی نباشد.) اما در این موضوع خاص. با این که همان طور که مطلع هستید ارادت چندانی به این برادر سخنران ندارم. اما حتی از سخن ایشان هم شما نمی توانید برداشت کنید که این اخطار در کانال سوئز داده شده. نه این که نمی توانید برداشت کنید، بلکه کلام صراحت در هیچ یک از دو مورد ندارد و در این گونه موارد بهتر است انسان بی طرف سخن طرف مقابل خود را حمل بر شق صحیح کند به جای آن که یک مدعای ضعیف به او نسبت دهد. ایشون می گه: " رفتیم از کانال سوئز. از جلوی آب های فلسطین اشغالی رد شدیم. اون فردی که تو اسراییل بود..." کما این که در اشکالی که به سخن این جانب از طرف یکی از برادران عزیز شد می توانیم ببینیم که ایشان هم ظاهرا تصور این که در سوئز چنین اخطاری به ما شده است را نداشته اند؟ [quote][quote]دوست عزیز قرار نیست وارد آب های سرزمینی بشه که اصلا میگه میتونه کشوری همین طوری وارد آب های سرزمین دیگه شه بلکه همین که از نزدیک آب های سرزمینی عبور کنه این حق برای اون کشور طبق قانون وجود داره تا هویت کشتی مقابل رو بدونه[/quote] تا جایی که من مطلع هستم این طور نیست. نمیشود از کسی که در آب های غیر سرزمینی عبور می کنه سوال و جواب کرد. ضمنا آب های سرزمینی انواع و اقسام داره که در برخی حدودش کشتی ها حق عبور دارن ولی باید با کشور میزبان خبر عبورشون رو بدن. در برخی حدود هم اصلا می تونن عبور کنن ولی قواعد خاص داره و ... ضمنا چون ما به کنوانسیون حقوق دریاها نپیوستیم ملزم به اون نیستیم بجز در مواردی که تبدیل به عرف و قواعد آمره شده باشه. [quote]تنگه هرمز اب سرزمینی ما نیست بعد از جنگ ظفار عمان حق امنیتی خودشو در تنگه به شاه ایران بخشید اگر درست یادم باشه برای مدت 50 سال با این حساب خیلی روی این قضیه مانور ندید[/quote] تنگه ی هرمز از نظر حقوق دریاها جزو آب های سرزمینی ماست. ربطی هم به توافق نامه نداره. چون عرضش کوچک تر از حدود تعیین شده است. البته چون تنها راه ورود به خلیج فارس هست یک سری قواعد برش حکم فرماست که به ما اجازه نمیده مانع عبور بقیه بشیم ولی هرکی رد شده باید اعلام کنه و با شرایطی رد بشه. چون آمریکا هم عضو کنوانسیون نیست، خودش را ملزم به قواعدش نمیدونه. ما مدعی هستیم این قواعد تبدیل به عرف و قواعد آمره شده. آمریکا زیر بار نمیره. این خلاصه ی اختلافات در این ناحیه است.[/quote] ضمن این که بنده فرض را بر آن داشتم که دوستان به ویژه بعد از تذکر دوستمون به این که جملات از زبان سردار سیاری بیان شده سرچ ساده ای در اینترنت می زنند و واقعیت امر را در خواهند یافت. به هر حال بر فرض غیر قابل فهم بودن صحبت بنده، شما دو راه در پیش داشتید: 1. آن که در قالب یک سوال محترمانه از من بپرسید که آیا منظورم فلان موضوع بوده؟ یا این که 2. با تیکه ای مقدماتی ( مثل این که "اين فرمايش كمي تا قستي از شما بعيد بود!" ) به ضعیف ترین مدعای ممکن پاسخ دهید. که این روش مورد استفاده ی شما قرار گرفت. به هر حال بنده همین جا در صورتی که جملاتم مبهم بوده از شما عذر خواهی می کنم , همچنین اگر خدای نکرده تیکه ی متقابلی انداخته ام که موجبات ناراحتیتان را فراهم آورده پوزش می طلبم و مجددا خودم و شما را به زبان لین و انصاف در مباحثه دعوت می نمایم. [b]بپردازیم به بحث:[/b] پاسخ من به سوالات برادر میثم مشابه ژنرال و دوست ارجمند آقا مصطفی است. اما در مورد پاسخ ایشون به نوشته ام: [quote](و بدون در نظر گرفتن اينكه فرمايش شما، دقيقاً به عرض بنده برمي‌گشت و اينكه احتمال زدن ناو توسط اسرائيلي‌ها، احتمال بچه‌گانه‌اي‌است و اميدوارم نفرمايين منظورم شما نبودي!)[/quote] دقیقا دوست عزیز منظور من اینی که شما گفتید نبوده. به این جمله توجه کنید: [quote]دوستان عزیز، تصمیمات با این حساسیت نه در ایران و نه در اسراییل این قدر بچه گانه اتخاذ نمی شود. که مثلا تا یک طرف گفت شات آپ اونا ناو گروه ما رو بزنن! [/quote] بنده گفتم این که با صرف گفتن یک شات آپ ناو ما را بزنند اقدامی بچه گانه است و الا در ادامه عرایضم خودم فرض زده شدن ناوهایمان را به صورت کلی در نگاه اول محتمل دانسته بودم که سپس با دلایلی در شرایط موجود آن احتمال را کمرنگ شمردم. آیا این مورد هم از بیان ضعیف بنده بوده؟ یا شما با دقت مطالعه نکردید و قسمت آخر جمله ی مرا حذف نمودید؟ ادامه ی پاسخ شما در این مورد نیز بر اساس همین مدعی ضعیفی که به بنده نسبت دادید ادامه می یابد که ربط چندانی به فروض طرح شده از طرف من ندارد که خود فرض زدن ناو را در دل خویش داشت. به این جملات توجه کنید: [quote]وقتی ما ناو را فرستادیم در واقع همان زمان ریسک مربوطه را انجام دادیم. یعنی تمام این فروضی که دوستان اعلام کردن در مورد زدن یا نزدن همان زمان انجام شده بود. به عبارت دیگه ما وارد حریم سنتی اسراییل شدیم.. اگر قرار بود حساب و کتابی بشود همان موقع باید می شد و اصلا ناوی ارسال نمی شد. اسراییل هم همان موقع تصمیمش را گرفته بود که ناو را بزند و وارد یک نزاع احتمالی بشود یا این که ریسک نکند. بنا براین شات آپ گفتن امر خیلی موثری نیست. [/quote] البته بدیهی است که اگر ما از وسط آب های سرزمینی فلسطین اشغالی رد شده باشیم و بعد گفته باشیم شات آپ بهانه ی خوبی دستشان داده ایم که ناو ما را بزنند. که من این امر را بعید می دانم اما اگر هم واقعیت داشته باشد، حتما چنین تصمیمی در سطوح بالای نظام گرفته شده و فکر بعدش را هم کرده بودند. اگر اشتباه نکنم شخص سردار سیاری در ناوگروه حضور داشته اند. علاوه بر این، فرضی که در خصوص تیراندازی سربازان آمریکایی در عراق مطرح کردید در این جا کاربردی ندارد. زیرا که در آن جا سرباز آمریکایی نمی داند طرف مقابلش چه کسی است مسلح است یا نه و چه قصدی دارد، اما در این جا اسراییل به خوبی می دانسته که ما با یک ناو جنگی و مسلح وارد شده ایم و حتی نیت ما را هم می دانسته، آن هم از چندین روز قبل، لذا تصمیم خود را پیشاپیش در عالی ترین سطوح می گیرد. لذا این که چه واکنشی نشان دهد و به استقبال ریسک یک جنگ تمام عیار برود یا نه، پیشاپیش برنامه ریزی شده است و با یک شلیک اشتباه و از روی هراس سربازان آمریکایی در عراق قابل مقایسه نیست. ضمن این که ایران هم تصمیم اسراییل را از طریق کانال های خودش می توانسته زیر نظر داشته باشد. [quote]بحث بنده سر اين هست كه ما بايد از اقدامات تنش‌زا جلوگيري كنيم! اينكه رضا خان چي گفته يا چي نگفته به من ارتباطي نداره. من دارم براساس منطق حرف مي‌زنم! ادعا كردن و جلوي پيشي بازو گرفتن و رجز خوندن اصلاً هنر نمي‌خواد. تو تام و جري هم يه قسمت سگه رو بسته بودن و تا يه جا بيشتر نمي‌تونست بياد جلو. تام هم يه خط كشيده بود كه معلوم شه سگه تا كجا مياد جلو. بعد جلوش مي‌ايستاد و زبون داري مي‌كرد و تو گوش سگه هم مي‌زد! ولي آيا تام، قدرت برابري با سگه رو داشت؟ يا سگه جرأت حمله به تام رو نداشت؟ يا اينكه حداقل با هم قدرت برابري بودن و سگه نگران اين بود كه با حمله به تام، خودش هم آسيبي جدي ببينه؟!!! [/quote] اتفاقا مثال خوبی زدید. بحث بنده هم این است که ما باید به موقع اقدام تنش زا داشته باشیم و به موقع از اقدام تنش زا بپرهیزیم تا منافعمان به صورت حداکثری فراهم شود. مثال ما و آمریکا دقیقا همین مثالی است که در مورد تام جری زدید. من هیچ جا مدعی نشدم که ما توان شکست دادن آمریکا را در یک رودرویی نظامی داریم! اتفاقا خوب است که زور را از نظر خودم تعریف کردم: [quote]چون ممکن است بعدا باز کلمات من به معانی غیر عاقلانه تفسیر شود سعی می کنم پیش گیری کنم: زور اعم است از این که، دشمنمان بعد از هزینه و فایده به این نتیجه برسد که الان به صرفه نیست با ما شاخ به شاخ بشود و این که اصلا واقعا بتوانیم کل ناوگانش را غرق کنیم. یعنی این که ما پیش از عمل با سنجش عوامل موثر واکنش طرف مقابلمان را دانستیم و از آن در جهت منافعمان بهره برداری کردیم. [/quote] در واقع وقتی سگ به قلاده بسته است، یک اهرم خارجی نیروی او را کنترل کرده. در این شرایط دلیلی ندارد که ما از ترس سگ در خانه ی خودمان بیتوته کنیم و تکان نخوریم با این استدلال که اگر سگ آزاد بود زورش از ما بیشتر بود! خصوصا این که بخشی از قلاده به دستان ماست و به قدرت ما بر می گردد. کاری که ما امروز با آمریکا می کنیم مصداق بارز همین مثال است. قطعا آمریکا می توانست هواگرد ما را ساقط کند ولی این کار را نکرد، چرا؟ همین چرا سوالی است که در ذهن هر شنونده ای ایجاد خواهد شد و شکل گیری همین سوال هدف ما بود که به آن رسیدیم. [quote]یک هواپیمای دکل و غول ما به سلامتی و میمنت با سرعت مادون صوت از بالایش عبور کرد و عکس گرفت! آن زمان این کار را کردیم. چون زورمان در این مقطع خاص می رسید. اتفاقا یک هواپیمای غول بچه فرستادیم که نگه ندیدیم، نمی تونستیم لاک کنیم بزنیمش. این طوری این پیام را به همه ی همسایه ها بدیم، آمریکا نمی خواهد با ایران وارد درگیری شود. زورش نمی رسد! به او تکیه نکنید! زورمان را دست کم نگیرید. [/quote] یک سگ بسته،. چه فرقی با یک توله سگ می کند که از آن بترسیم؟ خصوصا آن که در هر حال هار باشد و بخواهد پاچه ی شما را بگیرد [quote]بهتره كمي منطقي بحث كنيم. اسرائيلي كه خيلي‌ها ادعا داشتن پس از عقب‌نشيني در سال 2000، ديگه جرأت ورود به منطقه و مقابله با مقاومت لبنان رو نداره، در سال 2006 و به دنبال يه عمليات تكراري حزب‌الله (سرباز ربايي)، ناگهان جنگي تمام عيار به راه انداخت. درخصوص جنگ 33 روزه و علل وقوعش و اينكه اصلاً آيا قرار بود جنگي دربگيره يا خير، بحث نمي‌كنم؛ چون قبلاً مفصلاً در اين خصوص عرايضم رو تقديم كرده‌ام. صرفاً بحثم سر پيش‌بيني‌هاست و اينكه خيلي‌ها با اين عكس‌العمل غافلگير شدن؛ حتي خود حزب‌اللهي‌ها! اين عرض بنده نيست! فرمايش خود جناب سيد حسن نصرالله هست كه اگه دوستان تمايل داشته باشن، فيلم مستند فرمايشات ايشون رو مي‌ذارم. هرچند كه شايد دوستان روش حرف داشته باشن. [/quote] در این مورد بهتر است این جا بحث نکنیم. اما اسراییلی ها از نظر من به علت کمبود اطلاعات اشتباه می کنند ولی بعید می دانم حساب گر نباشند. در همان اسراییل هم گفته شد اگر می دانستیم حزب الله چنین قدرتی دارد هرگز حمله نمی کردیم. .
  16. دريادار سياري در نشست خبري عنوان كرد: برخورد مقتدرانه ناوگروه اعزامي ارتش با رژيم صهيونيستي در مسير درياي مديترانه خبرگزاري فارس: فرمانده نيروي دريايي ارتش گفت: در حين مأموريت ناوگروه اعزامي به مديترانه نيروهاي رژيم صهيونيستي در دريا از نيروهاي ما خواستند تا خود را معرفي كنند كه با واكنش مقتدرانه ناوگروه اعزامي ارتش روبرو شدند. به گزارش خبرنگار دفاعي خبرگزاري فارس، امير دريادار حبيب‌الله سياري فرمانده نيروي دريايي ارتش صبح امروز (شنبه) در نشست خبري كه به منظور بررسي دستاوردهاي ماموريت اعزام ناوگروه ارتش به درياي مديترانه برگزار شد، گفت: اين ناوگروه دوازدهمين سري از ناوگروه‌هاي ارتش بود كه اوايل بهمن براي انجام ماموريت يعني برقراري خطوط ارتباطي كشورمان در خليج عدن به اين منطقه سفر كرد و تفاوت آن با ناوگروه‌هاي گذشته در اين بود كه تعدادي از دانشجويان دانشگاه دريايي امام خميني(ره) نوشهر نيز در آن حضور داشتند كه قرار بود تا علاوه بر ماموريت رزمي و اطلاعاتي اين دانشجويان مراحل كارورزي خود را در اين ماموريت پشت سر بگذارند. سياري خاطرنشان كرد: پس از انجام ماموريت در خليج عدن، اين ناوگروه جاي خود را به ناوگروه سيزدهم داده و از طريق تنگه باب‌ المندب وارد درياي سرخ شد. * درگيري ناوگروه ارتش با دزدان دريايي در ابتداي ورود به درياي سرخ وي خاطرنشان كرد: در ابتداي ورود به درياي سرخ بود كه يك كشتي تجاري هنگ‌كنگي مورد سوء قصد دزدان دريايي قرار گرفت كه پس از درخواست از ناوگروه ايراني، ناوشكن الوند به كمك آن رفته و دزدان را فراري داد و نفتكش هنگ‌كنگي را نيز تا خليج عدن اسكورت كرد. * تشرف كاركنان ناوگروه اعزامي به مكه مكرمه و مدينه منوره فرمانده نيروي دريايي ارتش تصريح كرد: در ادامه اين ماموريت ناوگروه اعزامي وارد بندرگاه جده در عربستان شد و پس از انجام هماهنگي‌ها در يكي از اسكله‌هاي جده پهلو گرفت و چند روز در آنجا مستقر شد كه در اين حين ناوگروه اعزامي برنامه‌هاي بازديدي و ملاقاتي خود از مراكز مختلف عربستان و ديدار با مقامات عالي‎رتبه نظامي آنجا را انجام داد و نيروها توانستند به زيارت خانه خدا و مدينه منوره بروند. * عبور ناوگروه از كانال سوئز بدون هيچ مشكلي انجام شد سياري ادامه داد: سپس ناوگروه به سمت كانال سوئز حركت كرد و پس از هماهنگي با كشور مصر توانست از اين كانال عبور كرده وارد مديترانه شود. وي يادآور شد: كانال سوئز در اختيار كشور مصر است و تنها كشورهايي مي‌توانند از آنجا عبور كنند كه در دشمني و خصومت با اين كشور نباشند. فرمانده نيروي دريايي ارتش گفت: ما توانستيم هماهنگي‌هاي لازم را با مقامات اين كشور انجام دهيم و در مورخ 3/ 12/ 89 بود كه ناوگروه اعزامي از كانال سوئز رد شد. سياري با بيان اينكه اين ماموريت پس از گذشت 32 سال از انقلاب اسلامي براي اولين بار صورت مي گيرد، ‌گفت: اين ماموريت نشان‌دهنده همان تدبير رهبر معظم انقلاب است كه يك سال و نيم پيش نيروي دريايي را يك نيروي راهبردي معرفي كرد. * ناوگروه اعزامي اكنون براي ادامه ماموريت در درياي سرخ حضور دارد وي افزود: ناوگروه اعزامي سپس وارد بندر لاذقيه سوريه شد و طي چند روز در اين كشور با مقامات عالي‎رتبه نظامي از جمله فرماندهان نيروي دريايي، فرمانده نيروهاي مسلح و وزير دفاع سوريه ديدار و تعاملات مختلف صورت گرفت و در تاريخ 12/ 12/ 89 بود كه ناوگروه اعزامي مجددا از كانال سوئز رد شده و به سمت درياي سرخ رفت كه هم‎اينك در اين دريا مشغول ادامه ماموريت است. فرمانده نيروي دريايي ارتش با بيان اينكه كانال سوئز با عرض 60 متر و طول حدودا 170 كيلومتر براي عبور شرايط خاص خود را دارد،‌گفت: اين ماموريت مستلزم مهارت خاص براي دريانوردي بود تا بتواند اين مسير 12 ساعته را با موفقيت طي كند. * ابلاغ پيام دوستي به كشورهاي منطقه، مهمترين ماموريت ناوگروه اعزامي سياري خاطرنشان كرد: ابلاغ پيام دوستي به كشورهاي منطقه، تحكيم روابط با ديگر كشورها و پيام صلح و دوستي دانشجويان دانشگاه امام خميني(ره) به دانشجويان دريايي كشورهاي مختلف از جمله اهداف اين ماموريت بود كه همزمان با هفته وحدت و ميلاد رسول اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم با رمز "يا پيامبر اعظم صلّي الله عليک و آلک و سلّم " شروع شد. وي خاطرنشان كرد: ما نيز با يك هيئت عالي‎رتبه از نيروي دريايي ارتش به سوريه رفتيم و در بندر لاذقيه ضمن استقبال از ناوگروه، ديدارهايي نيز با فرماندهان نيروهاي مسلح اين كشور داشتيم. * ناوگروه كشور سوريه از بنادر جنوبي ايران بازديد مي‌كند فرمانده نيروي دريايي ارتش گفت:‌در سوريه توافق كرديم تا اين بازديدهاي متقابل ادامه داشته باشد و فرماندهان سوري از ما خواستند تا كارشناسان و مسئولان عالي‎رتبه خود را براي آشنايي با مراكز دريايي جمهوري اسلامي ايران به كشورمان اعزام كنند و همچنين قرار شد تا ناوگروه كشورر سوريه نيز از بنادر جنوبي ايران بازديد داشته باشد. سياري خاطرنشان كرد: در اين ملاقات‌ها قرار شد تا نيروي دريايي ارتش سوريه به عنوان ناظر در رزمايش‌هاي ما و نيز در ماموريت‌هاي شمال هند شركت كند و همچنين توافق شد تا تعاملات آموزشي در مقاطع مختلف چه در دانشگاه‌ها و آموزشگاه‌هاي ما در شمال و چه در مراكز آموزشي تكاوران و تفنگداران در منجيل صورت بگيرد. وي با بيان اينكه قرار شد تا در امور فني تعمير، نگهداري، بهينه‌سازي و حتي نوسازي تجهيزات همكاري‌هايي بين دو كشور صورت بگيرد، گفت: ما اعلام كرديم كه آماده‌ايم تا تجهيزات ساحلي مانند موج‎شكن و اسكله در سوريه بسازيم. * فشار رژيم صهيونيستي به مصر و سوريه براي جلوگيري از ماموريت ناوگروه ايراني فرمانده نيروي دريايي ارتش با بيان اينكه اين ماموريت بنا بر برنامه‌ريزي قبلي صورت گرفت، تاكيد كرد: اين كار تاثير بسيار بزرگي بر منطقه داشت كه نشان‎دهنده پيشرفت جمهوري اسلامي است و هرچند دشمنان ما از اين موضوع ناراحتند اما ما از ناراحتي آنها خوشحال مي‌شويم. سياري در ادامه به برخي كارشكني‌هاي رژيم صهيونيستي براي جلوگيري از انجام اين ماموريت اشاره كرد و گفت: آنها به مصر و حتي سوريه فشار آوردند تا هماهنگي‌هاي لازم با ما صورت نگيرد و حتي در مسير تهديد كردند و قصد داشتند منطقه را خطرناك نشان دهند كه ما به آن توجه نكرديم. [color=red]وي گفت: حتي در دريا نيروهاي رژيم صهيونيستي از ناوگروه ما خواستند تا خودشان را معرفي كنند كه ناوگروه ما به آنها اعلام كرد: "به شما ربطي ندارد و خفه شويد! " و پس از اين بدون اعتنا به درخواست رژيم صهيونيستي به مسير خود ادامه داد.[/color] فرمانده نيروي دريايي ارتش گفت: آنها خيلي تلاش كردند براي ما ايجاد مشكل كنند اما قرار نبود ما از اين مسائل بترسيم و اين اقدام ما موجب ناراحتي و ترس رژيم صهيونيستي شد كه حتي وزير جنگ آنها نيز به اين امر اذعان كرد و ما معتقديم اين موضوع به بركت همان رمز پيامبر اعظم(ص) بود. * اين مأموريت نشان داد تحريم‌ها بر ايران بي‌تأثير است سياري نمايش توانمندي‌هاي نظام جمهوري اسلامي را از ديگر اهداف اين ماموريت دانست و گفت: 32 سال است كه كشور ما تحريم است و دشمن فكر مي‌كرد اين تحريم در زمينه‌هاي مختلف خصوصا آماده‌سازي يگان‌هاي شناوري ما تاثير گذاشته اما اين ماموريت‌ها نشان مي‌دهد كه اين تحريم‌ها با شكست روبه‎رو شده است. وي گفت: سفر نزديك به 25 هزاركيلومتري اين ناوگروه ثابت كرد كه تحريم‌ها عليه جمهوري اسلامي بي‌تاثير است و اقتدار نظام را به كشورهاي منطقه و جهان نشان داد. * اعزام ناوگروه به كشورهاي ديگر ادامه خواهد داشت فرمانده نيروي دريايي ارتش با بيان اينكه در طول ماموريت كشورهاي مختلف ما را رصد مي‌كردند و از آمادگي يگان‌هاي ما متعجب بودند، گفت: ما توانستيم نقش ايران در منطقه را به همه نشان دهيم و ثابت كنيم كه هركجا كه ما منافعي داشته باشيم، براي دفاع از آن آماده‌ايم و اين تدبير رهبر معظم انقلاب است كه هرچه مي‌توانيم خود را در امور دفاعي توانمند سازيم. سياري در ادامه گفت: اين اعزام ناوگروه به كشورها ادامه خواهد داشت و ما سعي داريم با موضوع ايران هراسي مقابله كنيم. * جايگاه اول ايران در منطقه در خصوص توانمندي زيرسطحي‌ها وي در ادامه در خصوص توانمندي نيروي دريايي در امر زيرسطحي‌ها نيز گفت: قبل از انقلاب و حتي ايام دفاع مقدس ما از اين توانمندي‌ها محروم بوديم و در دهه هفتاد بود كه اولين تجربيات خود را آزمايش كرديم و در طول اين دو دهه به جايگاهي رسيده‌ايم كه براي كشورهاي منطقه قابل فهم نيست. فرمانده نيروي دريايي ارتش گفت: كشورهايي كه چند دهه در امر زيردريايي‌ها سرمايه‌گذاري كردند، امروز توانمندي ما را در خصوص نگهداري، تعمير، بهينه‌سازي و حتي نوسازي ندارند و اين نشان‎دهنده توان بالاي ما است و اينكه ما خودمان تجهيزات‌مان را در داخل كشور توليد مي‌كنيم. * افزايش برد، سرعت و دقت موشك‌ها در دستور كار قرار دارد سياري در خصوص توان موشكي نيروي درياي نيز گفت: ما در اين عرصه نيز در گذشته مانند ديگر موضوعات وابسته بوديم ولي امروز در توليد موشك‌هاي سطح به سطح، سطح به هوا و ساحل به دريا در وضعيت بسيار خوبي قرار داريم و خودكفا شده‌ايم و در ماه‌هاي اخير نيز سامانه‌هاي جديد ساحل به دريا را تحويل گرفتيم و قدرت‌ دفاعي خود را بيش از گذشته ارتقا داديم. وي در پايان تصريح كرد: امروز علاوه بر كميت به كيفيت موشك‌ها نيز توجه خاصي شده و اين موشك‌ها از لحاظ برد، دقت و سرعت و مقابله با جنگ الكترونيك پيشرفت‌هاي زيادي داشته‌اند. http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8912140628
  17. [quote]يه سوال بي ربط !!! تلفظ درست " فرودو " چيه ? farodo ? ferodo ? .... ?[/quote] forodo به ضم فا و ضم را
  18. پاتریوت عزیز، با این که با فلسفه ی صجبتتون موافقم و اسراییل اصولا یک رژیم نامشروع است و بنا بر حکم رهبری احکام کافر حربی بر ساکنین اسراییل جاری است ولی بذارید این آیه را هم یاد آوری کنم: لا تلقوا بایدیکم الی التهلکة بنا بر این قرار نیست ما کارهای انتحاری بکنیم وقتی هیچ ارزش عملی یا امید به موفقیت در آن نیست. البته به دلایلی که ذکر شد این عمل از مصادیق قرار دادن خود در هلاکت به حساب نمی آید.
  19. http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/9643/C/13890331_029643.jpg http://www.fardanews.com/files/fa/news/1390/4/1/71302_259.jpg در اين هنگام صحنه جنگ، در وسط معركه، به كلي آرام بود، حدود يك كيلومتر دورتر در جنوب موضع ما، تانك‏هاي دشمن، همراه با تريلرها و كاميون‏ها و جيپ‏هاي زيادي درهم و برهم قرار گرفته بودند و گويا مي‏خواستند به خود آرايشي دهند، ولي توپخانه ما ساكت بود و آنها را نمي‏كوبيد تا آرايش آنها را به هم بزند! هلي‏كوپترها كه در آغاز صبح براستي خوب فعاليت كرده بودند، ديگر به چشم نمي‏خوردند، هواپيمايي نيز ديده نمي‏شد، فقط بعضي از تانك‏هاي دشمن به سوي تانك‏هاي ما تيراندازي مي‏كردند، و بعضي از تانك‏هاي ما نيز جواب مي‏دادند. من مي‏دانستم اگر بخواهد داستان به همين جا خاتمه پيدا كند، وضع وخيم خواهد شد! زيرا مسلماً آتش دشمن شديدتر و قوي‏تر از آتش ماست، و به انتظار آتش‏ نشستن خطاست. مي‏دانستم كه دشمن دست بالا را دارد، و اگر وضع به همين منوال ادامه پيدا كند، چه بسا كه دشمن آرايش هجومي به خود بگيرد و سرنوشت جنگ مبهم و خطرناك شود. بنابراين فوراً نامه‏ اي مفيد و مختصر در پنج ماده براي تيمسار فلاحي نوشتم، و توسط يكي از دوستان براي او فرستادم، در اين پيغام آمده بود: نيروهاي دشمن از سمت شمال جاده سوسنگرد به طرف جنوب در حال فرارند و هيچ خطري نيست و مي‏خواهم كه: 1- هر چه زودتر توپخانه ما دشمن را بكوبد و ساكت نباشد. 2- بهترين فرصت براي شكار هليكوپترهاست، هر چه زودتر بيايند و مشغول شوند. ضمناً اگر ممكن است هواپيماهاي شكاري ما نيز بيايند… 3- هرچه تفنگ 106 و موشك تاو از گروه ما در ابوحميظه وجود دارد فوراً به جلو بيايند. 4- هر چه زودتر نيروي پياده براي تسخير شهر بيايد. 5- تانك‏هاي گردان 148 هرچه زودتر جلو بيايند و تانك‏هاي دشمن را اسير كنند. تيمسار فلاحي نيز يك تفنگ 106 را به رهبري «حاج آزادي»، كه از بسيج شيراز آمده بود فرستاد كه 6تانك زد؛ و يك موشك تاو به رهبري «مرتضوي»، كه 12تانك دشمن را شكار كرد، و ضمناً گروهي از نيروهاي پياده و تعليم ديده موجود در ابوحميظه را از سپاه پاسداران و نيروهاي ما، به فرماندهي سروان «معصومي»، كه از بهترين افسران رزمنده ما بود به جلو فرستاد. او هنگامي كه پيروزمندانه وارد سوسنگرد شد، تيري بر سرش اصابت كرد و به شهادت رسيد. خلاصه، اين جوانان كساني بودند كه پس از حادثه مجروح شدن من، كار دنبال كردند و وارد شهر شدند. http://media.farsnews.com/Media/8903/ImageReports/8903301129/9_8903301129_L600.jpg پس از نوشتن نامه و ارسال آن براي تيمسار فلاحي، به حركت خود به سوي سوسنگرد ادامه داديم. سرانجام درخت‏ هاي خارج شهر را بخوبي مي‏ديديم و از خوشحالي در پوست خود نمي‏گنجيديم. من نيز در افكار خودسير مي‏كردم و عالمي ملكوتي داشتم [color=red]ناگهان از طرف راست، زير كرخه و در شمال‏ شرقي سوسنگرد، گردوغباري بلند شد، و از ميان گردوغبار، هيكل آهنين تانك‏ها و زره‏پوش‏ هاي زيادي نمايان گرديد. اين تانك‏ ها از ميان گرد و خاك بيرون مي‏آمدند و درست به سمت ما حركت مي‏كردند. به يكي از جوانان گفتم كه پيش برود و اولين تانك را شكار كند. او مقداري پيش رفت، بر زمين دراز كشيد، و از فاصله 200متري اولين گلوله را به سوي اولين تانك پرتاب كرد. گلوله بر زمين كمانه كرد و بلند شد و به گوشه جلويي زنجير تانك اصابت كرد و يكباره سرنشينان آن، و يكي دو تانك پهلويي، پياده شدند و پا به فرار گذاشتند. اما تانك‏ هاي ديگر ايستادند. گويا فرمانده آنها دستوري صادر مي‏كرد، مشاهده كرديم كه تانكي از ميان آنها خارج شد و بسرعت به سوي مشرق حركت كرد. من فوراً فهميدم كه مي‏خواهد ما را دور زده و محاصره كند و رابطه ما را با دوستانمان در ابوحميظه قطع، و همه را درو نمايد… به يكي از جوانان گفتم كه خود را به آن تانك برساند، و به هر قيمتي شده است آن را بزند… جوان ما پيش دويد و بر زمين دراز كشيد و از فاصله 300متري شليك كرد؛ ولي متأسفانه موشك به آن تانك اصابت نكرد. تانك بر روي جاده آسفالته سوسنگرد بالا آمد و به سوي ما نشانه‏ گيري كرد. جوان ديگري بر روي جاده سوسنگرد دراز كشيد و به سوي تانك شليك كرد، متأسفانه آن هم به خطا رفت. عجيب و غيرمنتظره و وحشتناك آنكه ديگر آر.پي.جي نداشتيم، دشمن نيز فهميد كه سلاح ضد تانك ما تمام شده و بطور كلي فلج هستيم. لحظات مخوف و دردناكي بود، ولي يكباره متوجه شدم كه جوانان ما مشت‏ها را گره كرده و با فرياد الله‏ اكبر به سوي تانك روي جاده حمله كرده ‏اند، مات و مبهوت شدم كه چگونه مي‏توان با شعار الله ‏اكبر بر تانك غلبه كرد. بر خود مي‏ لرزيدم كه هم‏ اكنون دشمن همه دوستانم را با يك رگبار درو مي‏كند؛ اما در ميان بهت و حيرت، يكباره ديدم كه تانك چرخيد و به سمت جنوب گريخت و جوانان ما جوشان وخروشان با فرياد «الله‏ اكبر»ي كه لحظه به لحظه رساتر مي‏شد آن را تعقيب مي‏كنند…[/color] من نيز به دنبال جوانان به راه افتادم و به آنها دستور دادم كه به راه خود، به سمت شرق ادامه دهند تا از محاصره دشمن نجات يابند… اما يكباره متوجه شدم كه تانك‏هاي دشمن در فاصله 150متري در خطوط مستقيم و هماهنگ به جلو مي‏آيند، و پشت سر آنها نيز سربازان مسلسل به دست، هر جنبنده‏اي را درو مي‏كنند. در يك ديد كوتاه توانستم حدود 50 تانك و نفربر را با حدود چندصدنفر پياده برآورد كنم. آنها با نظم و ترتيب خاصّي پيش مي‏ آمدند، تا همه ما را در چنگال محاصره خود درو كنند. [color=red]براي يك لحظه احساس كردم كه اگر چنگال محاصره آنها دوستان ما را در بربگيرد، همه شهيد خواهند شد. يكباره فكري به نظرم رسيد كه جنبه انتحاري داشت،[/color] ولي سلامت دوستانم را كم و بيش تضمين مي‏كرد. فوراً تصميم سخت گرفتم و راه خود را 180درجه كج كردم و بسرعت به سوي سوسنگرد به حركت درآمدم، اكبر چهره‏قاني نيز با من همراه شد. پس از چند لحظه، اسدلله عسكري نيز به ما ملحق گرديد. ما سه نفر شتابان به سوي سوسنگرد مي ‏تاختيم، و دوستان ما همچنان به سوي شرق مي‏رفتند. [color=red]دشمن، ما سه نفر را مي‏ديد كه در مقابل آنها به سوي سوسنگرد مي‏ رويم و مواظب آنها هستيم در نتيجه اينكار همه توجه دشمن به ما جلب شد، آنها دوستان ديگر ما را رها كرده و هدف هجوم خود به سوي ما سه نفر قرار دادند، و اين همان چيزي بود كه من نيّت كرده بودم، [/color]و احساس سبكي مي‏كردم كه خطر از دوستان ما گذشته است. البته دشمن فكر نمي‏كرد كه ما فقط سه نفريم، بلكه تصور مي‏كرد كه عده زيادي هستند كه فقط سه نفر آنها را ديده است. ما از درون يكي از مجاري آب، خود را از شمال جاده به طرف جنوب جاده سوسنگرد رسانديم. همچنان به راه خود به سوي سوسنگرد ادامه داديم. اگبر گاه‏ گاهي سرك مي‏كشيد و مي‏گفت: «دشمن به صدمتري يا پنجاه متري ما رسيده است.» خط اول دشمن به استعداد 50 تانك و نفربر، و پشت سر آنها نيروهاي ويژه با لباس مخصوص خود، مسلسل به دست پيش مي‏آمدند. پشت سر آنها، خط دوم و سوم نيز وجود داشت كه شامل توپخانه و ضدهوايي و كاميون‏ها و غيره بود…. http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1389/8/23/74388_317.jpg فاصله آنها كمتر و كمتر شد تا به نزديكي جاده آسفالته سوسنگرد رسيدند. من در اين لحظات به دنبال محل مناسبي براي سنگر مي‏گشتم كه در پشت آن كمين كنم. اكبر پيشنهاد كرد كه در داخل يكي از مجاري آب زير جاده سنگر بگيريم، من نپذيرفتم، زيرا دشمن با پرتاب يك نارنجك و يا يك گلوله توپ تانك به داخل تونل همه ما را نابود مي‏كرد. ديگر فرصتي نبود، دشمن درست به پشت جاده رسيده بود، من هم اجباراً پشت يك برجستگي كوچك خاك كه حدود 50سانتيمتر ارتفاع داشت سنگر گرفتم. اكبر در طرف چپ، و عسكري در طرف راست من بر زمين درازكش خوابيدند. اكبر مطمئن بود كه هر سه ما شهيد مي‏شويم. فرصت سخن گفتن هم نبود، فقط شنيدم كه اكبر زير لب مي‏گفت: «آنقدر از دشمن مي‏كشم تا شهيد شوم.» خود را بر روي زمين جابجا مي‏كرديم و مسلسل خود را آماده تيراندازي مي‏نموديم كه [color=red]يكباره چهار تانك و زره‏پوش بر روي جاده سوسنگرد بالا آمدند و همه دشت جنوب زير رگبار گلوله آنها قرار گرفت. كماندوهاي عراقي نيز بالا آمدند و فوراً به طرف ما سرازير شدند و درگيري شديدي بين ما و كماندوهاي عراقي آغاز گرديد. در چند لحظه از سه طرف محاصره شديم. سرتاسر جاده آسفالته كه چند متر از زمين ارتفاع داشت، توسط دشمن پوشييده شده بود. آنها با ما فقط حدود شش يا هفت متر فاصله داشتند. در دو طرف چپ و راست ما نيز، به فاصله حدو ده متري، كماندوهاي عراقي سنگر گرفتند و شروع به تيراندازي كردند، و خطرناك‏تر آن كه، از حد برجستگي آن تپه خاك 50سانتيمتري نيز گذشتند و از پشت، بدون حفاظ، بر ما مسلط شدند. فكر مي‏كنم كه در همان لحظات اول، اكبر عزيز، توسط همان گروه دست چپي، از فاصله نزديك به شهادت رسيد. گلوله ‏اي بر كلاخودش نشست و از آن خارج شد.[/color] من مي‏ چرخيدم و به چپ و راست تيراندازي مي‏كردم و از نزديك شدن آنها ممانعت مي‏نمودم. احساس كردم كه وضع خيلي وخيم است. در زمين هموار، و از دو طرف، توسط گروهي كثير محاصره شده‏ ام، و ادامه نبرد در آن محل به صلاح نيست. با يك حركت سريع خود را به طرف ديگر برجستگی خاك پرتاب كردم. اين برجستگي را سنگر نموده و عراقي‏هاي دو طرف را به گلوله بستم و آنها شروع عقب ‏نشيني كردند. [color=red]در همين لحظات، گويا الهامي به من شد. به تانك‏هايي كه پشت سر من، روي جاده ايستاده بودند نظر انداختم. متوجه شدم كه يكي از آنها به سوي من هدف‏گيري مي‏كند. يكباره با يك ضربت خود را به طرف ديگر خاك پرتاب كردم، كه ناگهان، توپي يا موشكي درست بر جاي سابق من به پهلوي خاك نشست و آتش و انفجاري شديد به وجود آورد كه تا حدود ده متر به آسمان شعله كشيد، و يك تكه آهن داغ و سنگين آن به پاي چپم اصابت كرد و خون فوران نمود.[/color] فوراً به سوي برج‏هاي تانك ‏ها و نفربرها يك رگبار گلوله گشودم، و با كمال تعجب مشاده كردم كه هر چهار تانك يا نفربر، به پشت جاده مي‏خزيدند، و به عبارت ديگر، گريختند. فوراً متوجه دشمنان ديگر شدم و در چپ و راست به نبرد پرداختم، و در اين ضمن چندين بار اجباراً به طرف ديگر برجستگي خاك رفتم، ولي مجدداً به علت ورود تانك‏ هاي جديد به معركه و حضور آنها بر بالاي جاده آسفالته، مجبور شدم كه به جاي اول خود بازگردم. هنگامي كه با گروهي از عراقي‏ها در سمت راست مي‏جنگيدم، يكباره متوجه گروه سمت چپ شدم و ديدم كه آنها به فاصله نزديكي رسيده ‏اند و به سوي من نشانه مي‏روند. همان زمان كه رگبار گلوله خود را بر روي آنها مي ‏ريختم، گلوله‏ اي به پاي چپم اصابت كرد، از پائين ران داخل و از بالاي آن خارج شد و شلوارم گلگون گرديد. فوراً خود را به طرف ديگر خاك پرتاب كردم و با دو رگبار چپ و راست، هر دو گروه را به عقب راندم. نبرد من به حد نهايت خود رسيده بود، رگبار گلوله بر همه اطرافم مي‏باريد و من بسرعت مي ‏غلتيدم و مي ‏خزيدم و از نقطه ‏اي به نقطه ديگر خود را پرتاب مي‏كردم و هر جنبنده ‏اي را با يك رگبار بر خاك مي‏ انداختم. [align=left]ادامه دارد...[/align] منبع در آخرین شماره اعلام می شود ================================================= [b]روز نوشت 2:[/b] 10 مى 1960 هيچ نمى‏دانستم كه در دنيا آتشى سوزان‏تر از آتش وجود دارد! سوختم، سوختم، ولى اى‏كاش فقط سوزش آتش بود. اى‏كاش مرا مى‏سوزاندند، استخوان‏هايم را خرد مى‏كردند و خاكسترم را به باد مى‏سپردند و از من، بينواىِ دردمندِ دل‏سوخته اثرى باقى نمى‏گذاردند. http://www.sokhane-ashena.com/pic/a68.jpg منبع، کتاب خدا بود و دیگر هیچ نبود ، یاداداشت های آمریکا
  20. [quote]ادر حامد عزيز! اين فرمايش كمي تا قستي از شما بعيد بود! خوب معلومه كه كانال سوئز جزو آب‌هاي اسرائيلي نيست كه ايران واردش شده باشه! چون كانال سوئز در مصر واقع شده! ولي حتماً پس از عبور از كال سوئز از آب‌هاي نزديك به اسرائيل رد شديم كه اتاق فرمان اونا به ما درخواست معرفي داده ديگه! مگه نه مثلاً اگه يه كشتي از آب‌هاي نزديك به روسيه رد شه، اتاق فرمان كشتي‌هاي ايراني اصلاً‌ مي‌بيندش و تو مرز و رادارهاش قابل شناسايي هست كه بخواد بهش درخواست معرفي بده؟ يا مثلاً اگه يه هواپيما تو تركيه در حال پرواز باشه، فرودگاه مهرآباد مي‌تونه ازش درخواست كد شناسايي كنه؟!! البته اينجاست كه مي‌گم «امان از دست اين برادر رائفي‌پور»! هرچند كه به برخي از دوستان برمي‌خوره؛ گويي ايشون برادر يا دوست صميمي‌شون هستن. ولي معيار و مبناي قضاوت درخصوص اشخاص، صحت فرمايشاتشون هست كه اين امر براي بنده اثبات شده است و حاضرم براي هركس كه دوست داشته باشه هم اثبات كنم. ولي خوب. ما ايرانيا بيشتر از حرف‌هاي شيرين خوشمون مياد تا واقعيات تلخ! [/quote] آخ آخ من این جملات آقا مصطفی رو که می خونم، بعضا بهم بر می خوره! آخه اخوی! چطور به ذهنت خطور کرد که منظورم این بوده که در کانال سوئز ما بهشون گفتیم شات آپ؟ اگر اون جا بهمون گفته بودن کجا میرید که باید فخش آب دار بهشون می دادیم! من فرض کردم همه این قدر عاقل هستن که بفهمن منطور در مسیر بوده و در زمان عبور از حاشیه ی آب های سرزمینی اسراییل. البته ظاهرا کما فی السابق شما این قدر هوش برای بنده قایل نیستید که بدیهیات رو بفهمم. به هر حال جواب همون صحبت قبلی است. عبور از حاشیه ی آب های سرزمینی به کسی اجازه ی بازخواست نمی دهد. وقتی وارد شدیم اون وقت می تونن نظر خواهی کنن! مطمئنا به علت حساسیت این حرکت تصمیمات اون ناوگروه در عالی ترین سطوح گرفته میشده. بنا براین خیلی بعید است که وارد آب های سرزمینی فلسطین شده باشن تا بهانه ی قانونی دست این رژیم منحوس بدن. -------------------------------------------------------- اما بیاین فرض کنیم اسراییل حق داشته سوال جواب کنه! ما هم جهت بالا بردن روحیه ی جبهه ی اسلام بهشون گفتیم شات آپ! دوستان عزیز، تصمیمات با این حساسیت نه در ایران و نه در اسراییل این قدر بچه گانه اتخاذ نمی شود. که مثلا تا یک طرف گفت شات آپ اونا ناو گروه ما رو بزنن! وقتی ما ناو را فرستادیم در واقع همان زمان ریسک مربوطه را انجام دادیم. یعنی تمام این فروضی که دوستان اعلام کردن در مورد زدن یا نزدن همان زمان انجام شده بود. به عبارت دیگه ما وارد حریم سنتی اسراییل شدیم.. اگر قرار بود حساب و کتابی بشود همان موقع باید می شد و اصلا ناوی ارسال نمی شد. اسراییل هم همان موقع تصمیمش را گرفته بود که ناو را بزند و وارد یک نزاع احتمالی بشود یا این که ریسک نکند. بنا براین شات آپ گفتن امر خیلی موثری نیست. به احتمال فراوان پیش از عبور ناو از سوئز از طریق مجاری مربوطه به اسراییل اخطارهای لازم داده شده بود که در صورت تعرض مثلا کلیه ناوگانش در مدیترانه به ناو ساعر خواهد پیوست. حزب الله یا سوریه هر کدام برای این کار کافی بود. با در نطر گرفتن شرایط انقلابی منطقه در آن زمان. چنین کاری تنها باعث افزایش نفوذ نرم ایران و هم پیمانانش می شد. لذا اگر دقت کنیم اسراییل این قدر احمق نیست که ما فکر می کنیم. ما هم به همین ترتیب. صحبت استاد مصطفی من را یاد این جمله ی معروف رضا خوان انداخت: "ما هیچ وقت زیر بار زور نمی رویم مگر آن که زورش زیاد باشد". سلمنا، قبول اصلا بگذار منطق همین باشد. وقتی ما زورمان در آن جا کفایت می کند. چرا زیر بار زور برویم؟ مگر همین ناو هواپیمابر آمریکا در خیلج فارس نبود که یک هواپیمای دکل و غول ما به سلامتی و میمنت با سرعت مادون صوت از بالایش عبور کرد و عکس گرفت! آن زمان این کار را کردیم. چون زورمان در این مقطع خاص می رسید. اتفاقا یک هواپیمای غول بچه فرستادیم که نگه ندیدیم، نمی تونستیم لاک کنیم بزنیمش. این طوری این پیام را به همه ی همسایه ها بدیم، آمریکا نمی خواهد با ایران وارد درگیری شود. زورش نمی رسد! به او تکیه نکنید! زورمان را دست کم نگیرید. چون ممکن است بعدا باز کلمات من به معانی غیر عاقلانه تفسیر شود سعی می کنم پیش گیری کنم: زور اعم است از این که، دشمنمان بعد از هزینه و فایده به این نتیجه برسد که الان به صرفه نیست با ما شاخ به شاخ بشود و این که اصلا واقعا بتوانیم کل ناوگانش را غرق کنیم. یعنی این که ما پیش از عمل با سنجش عوامل موثر واکنش طرف مقابلمان را دانستیم و از آن در جهت منافعمان بهره برداری کردیم. ---------------------------------------------------- در نهایت حق با آقا میثم است. تا جزییات بیشتر معلوم نشود بحث بر سر فروض نا معلوم خواهد بود. که بی ارزش است.
  21. [quote]دوست عزیز قرار نیست وارد آب های سرزمینی بشه که اصلا میگه میتونه کشوری همین طوری وارد آب های سرزمین دیگه شه بلکه همین که از نزدیک آب های سرزمینی عبور کنه این حق برای اون کشور طبق قانون وجود داره تا هویت کشتی مقابل رو بدونه[/quote] تا جایی که من مطلع هستم این طور نیست. نمیشود از کسی که در آب های غیر سرزمینی عبور می کنه سوال و جواب کرد. ضمنا آب های سرزمینی انواع و اقسام داره که در برخی حدودش کشتی ها حق عبور دارن ولی باید با کشور میزبان خبر عبورشون رو بدن. در برخی حدود هم اصلا می تونن عبور کنن ولی قواعد خاص داره و ... ضمنا چون ما به کنوانسیون حقوق دریاها نپیوستیم ملزم به اون نیستیم بجز در مواردی که تبدیل به عرف و قواعد آمره شده باشه. [quote]تنگه هرمز اب سرزمینی ما نیست بعد از جنگ ظفار عمان حق امنیتی خودشو در تنگه به شاه ایران بخشید اگر درست یادم باشه برای مدت 50 سال با این حساب خیلی روی این قضیه مانور ندید[/quote] تنگه ی هرمز از نظر حقوق دریاها جزو آب های سرزمینی ماست. ربطی هم به توافق نامه نداره. چون عرضش کوچک تر از حدود تعیین شده است. البته چون تنها راه ورود به خلیج فارس هست یک سری قواعد برش حکم فرماست که به ما اجازه نمیده مانع عبور بقیه بشیم ولی هرکی رد شده باید اعلام کنه و با شرایطی رد بشه. چون آمریکا هم عضو کنوانسیون نیست، خودش را ملزم به قواعدش نمیدونه. ما مدعی هستیم این قواعد تبدیل به عرف و قواعد آمره شده. آمریکا زیر بار نمیره. این خلاصه ی اختلافات در این ناحیه است.
  22. ایران که وارد آب های سرزمینی اسراییل نشده بوده که مجبور به پاسخ گویی باشه. وقتی اون بابا به خودش جرات داده خلاف مقررات بین المللی از یک ناوگروه خارج از آب های سرزمینیش سوال جواب کنه. جوابش همون خفه شو خواهد بود. تنگه ی هرمز جزو آب های سرزمینی ماست لذا ما اجازه داریم از هر کی خواست رد بشه سوال و جواب کنیم. این دو تا را با هم قاطی نکنید.
  23. Antiwar

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    با تشکر از برادر اپرا، که نکات دقیقی رو بیان کردن. واقعیت این هست که در اون موردی که گفتید هم من با شما اختلاف نظری ندارم. به هیچ عنوان معتقد نیستم که نیروی انتظامی باید تنها فرهنگ سازی کند. نیروی انتظامی باید در چهارچوب وظایف خودش به ایجاد امنیت مشغول باشه. نیروی انتظامی یک ضابط قضایی است. یعنی باید بر اساس دستور مقام قضایی کسی را جلب کند یا این که در صورت مشاهده ی جرم مشهود فرذ خاطی را تحویل مقام قضایی بده. در برخی جرایم خرد هم وظیفش این هست که راسا به جریمه بپردازه که در ایران منحصر به جرایم رانندگی است. به علاوه برخی الگوها و روش های پیشگیری از جرم هم هست که باید نیروی انتظامی درشون فعالیت داشته باشه که فرهنگ سازی یک بخش کوچکی از اون هاست. البته توضیحشون مفصله. متاسفانه برخی مسایل مثل این که همه به نیروی انتظامی به دید تنها ضامن امنیت نگاه می کنن و یا نقص قوانین، باعث میشه که نیروی انتظامی از وظایف خودش فراتر بره. مثل همین جمع آوری اراذل و اوباش. اراذل یا مجرم هستن یا نیستن. اگر مجرم هستن باید از طریق دادستانی اعلام جرم بشه یا در صحنه ی جرم دستگیر بشن و روانه ی دادگاه. اگر هم نیستن و هنوز کار مجرمانه ای نکردن ما حق بازداشت یا محدود کردنشون را نداریم. البته می تونیم تدابیری وضع کنیم که اگر کسی حالت خطرناکی داره اون حالت به حداقل برسه. حالا وقتی نیروی انتظامی فله ای این ها را بر خلاف اصول معمول می گیره میفرسته دادگاه، بدون ادله ی کافی، قاضی ناچاره بر اساس قانون عمل کنه و نمی تونه فرا تر بره. نتیجه این میشه که یک هفته بعد، یک ماه بعد اینا دوباره میرن کف خیابون ها. یا این که اصلا بعضیاشون بی خود دستگیر میشن در حالی که شغل مجرمانه را کنار گذاشتن، ولی چون سابقه های بدی داشتن دوباره گرفتار دستگاه کیفری میشن، دوباره مارک می خورن و ناخودآگاه دوباره به سیکل جرم بر می گردن. همین مشکل در دستگاه قضایی هم هست. یعنی ما قوانینی داریم که جواب گو نیست و عالمانه تدوین نشدن یا این که عادلانه نیستن مثل قوانین مرتبط با مواد مخدر که در مجمع تصویت شدن. قاضی چاره ای نداره جز این که بر مبنای اونا عمل کنه ولی نا خود آگاه بعد از مدتی به این سمت میره که نقص ها را از طریق اعمال نظرش رفع بکنه و به نحوی میشینه جای قانون گذار.... این هست که می گم تا وقتی که تمام ارگان های مرتبط با پدیده ی جرم و انحراف مثل یک بدن با مغز واحد کار نکنن هیچ پیشرفتی نخواهیم داشت، در حالی که پلیس ما از خیلی نظرات در منطقه و حتی جهان نمونه است. دستگاه قضایی نقاط مثبت خودش را دارد و... عمدتا نیات خیری هم دارن ولی چون هماهنگی نیست کار درست پیش نمیره. باید از قوه ی مقننه، مجریه و شهرداری گرفته تا نهادهای آکادمیک و مردمی همه با هم هماهنگ بشن و نهایت آخرین حلقه نیروی انتظامی و قوه ی قضاییه باهاشون هارمونی پیدا کنه. البته با همه ی این تفاسیر بازم تاکید می کنم. ما یکی از کشورهای امن هستیم. و بازم تاکید می کنم که رسانه ها بهتره زودتر قانون مند بشن و دست از سودجویی و خدشه دار کردن اخلاق و امنیت روانی جامعه بردارن. متمرکز بشن روی مشکلات ریشه ای به جای این که راه بیفتن تصویر غیر واقعی از وضع جرم در جامعه نشون بدن. اگر واقعا دل سوز هستن. بیان به نقایص سیستم عدالت بپردازن و خودشون نقش اطلاع رسانی و آموزش های پیشگیری از جرمشون را به عهده بگیرن. مثلا اگر روح الله دادشی می دونست که نباید به هیچ صورت از ماشین پیاده بشه. احتمالا این اتفاق نمی افتاد. این وظیفه ی رسانه است که رفتارهای خطرزا را به مردم آموزش بده تا ازش اجتناب کنن.
  24. آقا سعید دستت درد نکنه. ایشالا بهت درجه ی بهشتی بدن، ژنرال بشی اون جا،هی حوری جماعت رو به چپ چپ به چپ راست خبر دارشون کنی. به دوستان دیگه هم تبریک می گم.
  25. Antiwar

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    دوستان عزیز ما که قصد توهین و بی احترامی به هم و اعتقادات یک دیگر را نداریم. این جا فرصت خوبی هست که تبادل اطلاعات انجام بدیم و اگر فرضا بنده در اشتباه هستم به کمک شما از اشتباه در بیام. خواهش می کنم، به این آدرس مراجعه کنید. این آمار جرم در کشورهای مهم و شهرهای اصلیشون هست. همون طور که می بینیم نرخ جرم در این کشورها که بر اساس درصد جرم نسبت به جمعیت داده شده خودش بیان گر همه چیز است. البته اگر بخواهید می تونم آمارهای مربوط به تک تک جرم ها رو هم خدمتتون ارایه کنم. این آمارها بر اساس کرایم ویکتیم سروی گرفته شده که یکی از دقیق ترین روش هاست. یعنی این که از نمونه های جامعه ی آماری خواستند که اگر قربانی جرمی واقع شدن اون را در پرسش نامه ها گزارش بدن. به این شکل رقم سیاه آمار که شامل جرایم کشف نشده یا گزارش نشده است به حداقل می رسد. توجه کنید که با یک حساب سر انگشتی از هر 100 نفر بر اساس این آمار چند نفر قربانی جرم بوده اند http://rechten.uvt.nl/icvs/images/graph05.jpg اگر دوست داشته باشید می تونیم همین جا ما هم از جامعه ی آماری بچه های سایت یک آمار بگیریم و ببینیم حدودا کشورمون در کجای این آمار قرار می گیرد. مطالعات موجود نشون میده ما به نسبت کشور امنی داریم. این یافته ها هم بیشتر مرتبط با محافل آکادمیک هستند تا دستگاه های دولتی. این که گفتم به این معنی نیست که جرم در شهر نیست یا کمه. یا این که تجربیات دوستان که بیان کردن غیر واقعی است اما نشون میده به نسبت شهرهای دیگه ما اوضاع بهتری داریم. کلا زندگی شهر نشینی به علت گسست هایی که ایجاد می کنه باعث میشه که جرم افزایش پیدا کنه. هر چقدر شهر به کلان شهرهای مدرن امروزی نزدیک تر بشه جرم درش بیشتر خواهد شد. خصوصا این دست جرم های خشن و سرقت های عمومی. دوستانی که تجربه ی مسافرت به کشورهای اروپایی مثل فرانسه یا انگلستان را داشته باشن حتما می توانند شهادت بدن که شب ها (مثلا از 8 به بعد) خروج از خانه به معنی یک ریسک بزرگ جانی به حساب می آید و حتما با تدابیر خاص باید همراه باشه. آیا ما چنین نا امنی ای را در تهران احساس می کنیم؟ شهرهای دیگر کشورمون که وضعیت بهتری هم دارن. البته این بحث زیاد به این سایت و تاپیک مربوط نیست و گرنه من خوشحال می شدم که دقیق تر راجع به این جرایم و علت ها و روش های پیشگیریش از تجربیات هم استفاده کنیم. کلا مبارزه با این جرایم کار آسانی نیست و لذا راه حل های آسان مثل شدت مجازات نداره. باید جا به جا و مورد به مورد با یک همکارب عمومی باهاشون به مبارزه برخواست و بخش عمده ایش با مشارکت مردمی و آموزش های عمومی، اصول شهرسازی و... در بازه های زمانی طولانی اتفاق می افته که زیاد در حیطه ی کاری دستگاه قضایی و پلیس نیست. الان ما داریم نتیجه ی سیاست های اشتباه گذشتگان در حیطه ی مسایل شهری رو برداشت می کنیم و اشتباهات ما آیندگان را گریبان گیر میشه. البته با همه ی این تدابیر درصدی از جرم کم میشه نه این که از بین بره. برای همین اگر رسانه ها بخوان به صورت بی مسئولیت گزارش های جرم را به جامعه تزریق کنند. هیچ وقت احساس امنیت ایجاد نمیشه و عدم وجود احساس امنیت ثمرات زیان باری داره که یکیش همین درخواست مجازات های سنگین تر است. یکیش آثار شدید اقتصادی است. یکیش احساس نا امنی همیشگی و میل به فرار است. یکیش افزایش بی رویه ی هزینه های مربوط به سکیوریتی است و... هر چقدر هم که کار انجام بشه اگر کل سیستم مثل یک بدن واحد عمل نکنه هیچ اثری نخواهد داشت.