-
تعداد محتوا
2,819 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
-
Days Won
7
تمامی ارسال های REZAT1980
-
بین الملل > خاورمیانه - آمریکا و اسرائیل در آستانه توافق نهایی برای معامله 19 فروند جنگنده های اف - 35 قرار گرفتند. به گزارش عصر ایران به نقل از رویترز، مدیر آژانس فروش سلاح در وزارت دفاع آمریکا اعلام کرد به زودی این کشور به اسرائیل جنگنده های پیشرفته اف 35 می فروشد. شرکت "لاکهید مارتین" آمریکا نیز اعلام کرد تمایل اسرائیل به خرید این جنگنده ها، نشانه ای از اعتماد جهانی است که به این جنگنده وجود دارد. تحلیلگران می گویند ارزش این معامله به سه میلیارد دلار می رسد. "استیف اوبرایان" معاون رئیس شرکت لاکهید نیز گفت: هنگامی که اف- 35 را انتخاب می کنند به نظر ما گواهی درباره امکانات این هواپیماست. وی همچنین گفت که این شرکت در حال دست یابی به توافق با دولت آمریکا برای فروش تعداد دیگری جنگنده های اف -35 به کشورهای خارج از هشت کشور همکار در ساخت این جنگنده است. با فروش اف-35 به اسرائیل، این رژیم نخستین طرف خارج از هشت کشور شریک در تولید این هواپیماست که اف -35 دریافت می کند. مذاکرات خرید اف -35 آمریکا توسط اسرائیل از سپتامبر 2008 آغاز شده شده بود. [img]http://www.asriran.com/files/fa/news/1389/4/29/143425_526.jpg[/img] [img]http://www.asriran.com/files/fa/news/1389/4/29/143423_819.jpg[/img] [b]نگاهی به هواپیمای اف 35[/b] هواپیمای اف 35 ساخت کمپانی "لاکهید مارتین" آمریکا یکی از پیشرفته ترین جنگنده های حال حاضر جهان است که به مرور زمان ارتش های کشورهای متحد آمریکا با خرید این هواپیما آن را به استخدام نیروی هوایی خود در آورده اند. طول این جنگنده 13.5 متر ، عرض آن حدود 11 متر ، وزن حداقل آن بیش از 10 تن و وزن حداکثری آن قریب به 23 تن می باشد . حداکثر سرعت این هواپیما حدود 1.8 ماخ و برد عملیاتی آن 1800 کیلومتر است . این هواپیما در سه مدل نوع A ، B و C بوده و تفاوت مدل های آن بیشتر حول محور برخاست و فرود آن است . [b] هواپیمای اف 35 مدل A : برخاست و فرود عادی و روی باند. هواپیمای اف 35 مدل B : برخاست سریع و فرود عمودی. هواپیمای اف 35 مدل C: برای ناوهای هواپیمابر طراحی شده است .[/b] نوع "A" این هواپیما صرفا برای کاربرد در باندهای زمینی و نوع "C" آن با مشخصه برخاست و فرود عمودی برای ناوهای هواپیمابر طراحی شده است . البته از نوع " B " این هواپیما می توان روی ناوهای هواپیمابر نیز استفاده کرد . بنا به اعلام مقامات کمپانی لاکهید مارتین این هواپیما می تواند تا سال 2040 کارایی عملیاتی خود را حفظ کند . این هواپیما 4 برابر، کارایی بیشتری در عملیات های هوا به هوا و هشت برابر کارایی بیشتر در عرصه عملیات های هوا به زمین دارد . این هواپیما ، جنگنده ایست چندماموریته که برای عملیات هوا به زمین بهینه سازی شده و ماموریت هوا به هوا، اصولاً ماموریت ثانویه وی به شمار می آید. این هواپیما تا حدود زیادی به جنگنده " F/A-22 Raptor " شباهت دارد و طرح کلی آن مشابه این هواپیما بوده، هم چنین تا حدود زیادی نیز از فناوری های مشترکی بهره می جویند. چون اف 35 بیشتر برای برخاست و فرود عمودی طراحی شده بنابراین فرسایش قطعاتی کمتری نسبت به دیگر جنگنده ها دارد . برای برخاست عمودی ، این هواپیمای تک موتوره، از سیستم " کشش منحرف شده " بهره می جوید . خدمه اف 35 یک نفره طراحی شده و این هواپیما، برای حمل تسلیحات خود از دو محفظه داخلی و چهار پایلون خارجی استفاده می کند. هر یک از محفظه ها، قابلیت حمل دو موشک یا بمب یا هر سلاح دیگر را دارند و مقرهای خارجی نیز به همین ترتیب می توانند لود شوند. تقریباً در تمامی مدل های این هواپیما، تسلیحات یکسانی به کار رفته و تغییرات تنها در قسمت راداری و سیستم های پیچیده برخاست و نشست صورت می پذیرد. http://www.khabaronline.ir/news-77499.aspx
-
تحلیل و پیگیری تحولات آمریکای مرکزی و جنوبی تحلیل و پیگیری تحولات آمریکای مرکزی و جنوبی
REZAT1980 پاسخ داد به AMIRTOMCAT تاپیک در اخبار تحلیلی
یک نماینده زن جمهوریخواه در مجلس نمایندگان آمریکا با انتقاد شدید از سیاست های دولت اوباما در زمینه امنیت مرزی ، ادعا کرد که ماموران مخفی حزب الله لبنان برای انجام عملیات خرابکاری و انتقال تروریست ها به خاک ایالات متحده در مرزهای آمریکا و مکزیک مستقر شده اند! به گزارش عصر ایران خانم " سو مایریک " نماینده جمهوریخواه ایالت کارولینای شمالی در مجلس نمایندگان آمریکا با اشاره به این موضوع گفت : " حزب الله لبنان به کمک عوامل اطلاعاتی ونزوئلا در مرز مکزیک مستقر شده است. وی با اشاره به اینکه این افراد در ونزوئلا به زبان اسپانیولی آموزش می بینند مدعی شد : " عوامل مرتبط با حزب الله لبنان برای انتقال تروریست ها به ایالات متحده و انجام عملیات خرابکارانه در خاک آمریکا در مرزهای مکزیک مستقر شده اند . این نماینده با انتقاد شدید از دولت اوباما و دولت مکزیک در عدم توجه کافی به مساله امنیت مرزی نسبت به انجام عملیات های تروریستی محتمل در آینده در درون خاک آمریکا هشدار داد . وی افزود که تروریست ها مترصد فرصت مناسب هستند که بار دیگر در درون خاک آمریکا دست به انجام یک عمل تروریستی بزنند و دولت اوباما را تهدید کرد که در صورتی که یک بار دیگر حمله ای همچون 11 سپتامبر در داخل خاک آمریکا انجام شود نمایندگان هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه در کنگره آماده استیضاح و برکناری وی از منصب ریاست جمهوری خواهند بود . گفتنی است که ادعای نفوذ عوامل نزدیک به ایران و حزب الله در آمریکایی لاتین چند سالی است که به عنوان یکی از سوژه های خبری مورد توجه برخی رسانه ها و شخصیت های سیاسی آمریکا و اسراییل است . در این زمینه حتی "زیپی لیونی " وزیر خارجه سابق اسراییل بارها با دخالت آشکار در امور داخلی ایران و کشورهای آمریکای لاتین از وسعت سفارت خانه های ایران در برخی کشورهای آمریکای لاتین ابراز نگرانی کرده بود. گفتنی است که روابط ایران با برخی کشورهای چپگرای آمریکای لاتین از جمله ونزوئلا ، بولیوی ، نیکاراگوئه و کوبا در دوران ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد بسیار گرم تر از گذشته شده است . http://www.asriran.com/fa/news/126656/%D8%AD%D8%B2%D8%A8-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D9%84%D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%B1%D8%B2-%D9%85%DA%A9%D8%B2%DB%8C%DA%A9-%D9%88-%D8%A2%D9%85%D8%B1%D8%A8%DA%A9%D8%A7-%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%82%D8%B1-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA! -
اخبار مرتبط با تهدیدات امریکا و اسراییل اخبار مرتبط با تهدیدات امریکا و اسراییل
REZAT1980 پاسخ داد به sina12152000 تاپیک در اخبار عمومی
معاون وزیر امور خارجه آمریکا در سخنانی از تصمیم کشورش برای اهدای بزرگترین کمک تاریخ ایالات متحده به رژیم صهیونیستی خبر داد. به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روزنامه هاآرتص، "اندرو شاپیرو" در سخنانی که در موسسه بروکینگز ایراد کرد از ارائه بسته کمک به ارزش دو میلیارد و 775 میلیون دلار برای اسرائیل به کنگره آمریکا خبر داد. معاون وزیر امور خارجه آمریکا با بیان این که واشنگتن قصد دارد گسترده ترین بسته کمکی امنیتی تاریخ خود را در اختیار رژیم صهیونیستی قرار دهد، گفت: یک بسته امنیتی کمکی توسعه یافته به اسرائیل اجازه خواهد داد که تصمیمات جدی در گفتگوهای صلح با فلسطینیان اتخاذ کند. شاپیرو درباره قصد دولت آمریکا برای تقویت بسته کمکی امنیتی که سالانه به اسرائیل میدهد، گفت: در سال ٢٠١٠ دولت از کنگره خواستار بودجه کمک امنیتی ٧٧٥/٢ میلیارد دلاری برای اسراییل شده است که بزرگترین بودجه در تاریخ آمریکا است. شاپیرو این بسته کمکی افزایش یافته را به احتمال افزایش گفتگوهای صلح با تشکیلات خودگردان فلسطین مرتبط کرد و گفت که امید است تعهد افزایش یافته دولت آمریکا در قبال امنیت اسرائیل روند صلح را پیش ببرد و به اسرائیلیها کمک کند که از این فرصت استفاده کرده و تصمیمات جدی اتخاذ کنند. http://tabnak.ir/fa/pages/?cid=109359 ---------------------------------------- یکی بیاد به من حالی کنه که بودجه ی دو میلیارد و هفتصد میلیون دلاری، دقیقا چه ربطی به افزایش احتمال مذاکرات صلح داره؟؟!!! واقعا اینها جهان رو خر فرض کردند؟- 3,982 پاسخ ها
-
- تهدیدات
- جمهوری اسلامی ایران
-
(و 2 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
حمل یک " یورو فایتر " با کامیون در جاده ای در جنوب آلمان ( عکس)
REZAT1980 افزود یک موضوع در گالري نيروي هوايي
با اجازه ی مدیران. لطفا منتقل بشه به گالری. عکس جالبی بود. -
http://www.asriran.com/files/fa/news/1389/4/24/142937_488.jpg http://www.asriran.com/files/fa/news/1389/4/24/142938_961.jpg http://www.asriran.com/files/fa/news/1389/4/24/142939_106.jpg http://www.asriran.com/files/fa/news/1389/4/24/142940_856.jpg http://www.asriran.com/files/fa/news/1389/4/24/142942_623.jpg http://www.asriran.com/files/fa/news/1389/4/24/142941_677.jpg http://www.asriran.com/files/fa/news/1389/4/24/142943_149.jpg http://www.asriran.com/files/fa/news/1389/4/24/142944_696.jpg فدای این عزیزانی که هر کدام یلی بودند برای سپاه اسلام. فدای این بزرگوارانی که خاری بودند در چشم دشمن قدار که از حمایت همه ی دنیا برخوردار بود. و وای بر ما که اینان را فراموش کرده ایم و ذره ای هم از وظایف خود را در مقابلشان انجام نمی دهیم.
-
ببینید=> فیلم بازار تسلیحات روسی و چالشهای پیش رو
REZAT1980 پاسخ داد به najaf47 تاپیک در گالري عكس و فيلم
دست شما درد نکنه برادر نجف. فیلم رو هم دیدم. واقعا سیاست هاشون کثیفه. اینها هیچ تاریخ درخشانی هم ندارند، و اگر 150 سال گذشته را از تاریخ این کشور چشم پوشی کنیم، دیگر حتی نام آن هم ناآشنا خواهد بود. اون روزی رو می بینم که اینها دیگر کمترین نقشی در مدیریت جهانی ندارند. و مجبورند با خفت به مشروب خواری شون بپردازند، در حالی که پول مشروب هم ندارند. -
امارات متحده عربي - شيخ نشيني با ارتش لي لي پوتي ...!!!
REZAT1980 پاسخ داد به mr-sadra تاپیک در توان نظامی کشورها
به نظر من در پاره ای از موارد، اصلا هوشمندانه خرید نکردند. -
فیلم درگیری نیروهای روستایی البانی با نیرو ویزه های ارتش صرب
REZAT1980 پاسخ داد به ColonelShak تاپیک در گالري نيروي زميني
منظورتون ultra است؟؟!! -
سخنرانیهای دکتر حسن عباسی (صوتی و متنی)
REZAT1980 پاسخ داد به arash_slayer تاپیک در دکترین و استراتژی
[align=center][b]نقد و بررسي حسن عباسي بر سريال اليس/بخش دوم + فایل صوتی در اين سريال معرفي آمريكا به عنوان يك امپراطوري بلامنازع به خوبي انجام شد[[/b]/align] ... ادامه از بخش اول رجانيوز: همان طور كه اشاره كردم بازيهاي كامپيوتري به سرعت جاي اين سريالها را ميگيرد. اگر روزي سريال لاست ساخته ميشد و بعد بازي كامپيوتري آن به بازار ميآمد، الان ابتدا يك بازي كامپيوتري ساخته ميشود و بعد كارگردانان سينمايي در صدد برميآيند سريال آن را بسازند. مثلاً كارگردانان در تلاش براي ساختن فيلم بازي "prince of Persia" بودند كه در حال حاضر فيلم آن ساخته شده است. لذا اين سريالها رقيب شناخته شده جدي در صحنه دارند كه آن هم بازيهاي كامپيوتري است. اين بحث مقدماتي براي شروع اين سلسله بحثها از اين جهت ضروري بود كه بدانيم منظور ما از سينما و سريالهاي استراتژيك آن دسته فيلمهايي است كه پيامي دارند و آن پيام بسط حركت تمدني و عرصه سازي مباحث استراتژيكشان را صورت ميدهد و القائاتي است كه انجام ميشود. شما ميبينيد در تلويزيون جمهوري اسلامي رابين هود و رابينسون كروزوئه پخش ميشود، اما ممكن است مدير فرهنگي ما در آن دستگاه نداند كه مهمترين كاركرد رابينسون كروزوئه در 250 سال پيش اين بوده است كه در ادبيات انسان غربي القا كند كه چرا انگليس به اقيانوسها رفته است و يكييكي سرزمينها را ميگيرد. كشوري كه يك ششم ايران خاك دارد و به اندازه استان سيستان و بلوچستان ماست و در طول 200 سال 114 برابر خاك خود سرزمين اشغال كرده است، ادبياتي نياز دارد كه اين را در ذهن بشر تثبيت و نهادينه كند كه بشر هيچ وقت فكر نكند كه چه شد استراليا به استراليا تبديل شد؟ چون 200 سال پيش استراليايي نبود. يا اينكه چه شد آمريكا، كانادا و نيوزيلند به وجود آمدند و آفريقا اين طور استعمار شد. شما انيميشن آن را در دوره نوجوانيتان، سپس فيلم سينمايي آن و پس از آن سريالهاي آن و متعدد كتابهاي آن را در چاپهاي مختلف ديدهايد. شايد شخصيت فرهنگي جامعه ما نداند، در عين حال كه مسئله فلسطين مطرح بود و ما هم قهرماني به نام "صلاحالدين ايوبي" داشتيم كه در حال حاضر يكي از استانها كشورهاي عراق به نام اين فرد است، فيلم رابين هود از تلويزيون ما پخش ميشد. جنگهاي صليبي هفت جنگي هستند كه چند صد سال طول كشيدند. در دورهاي كه صلاحالدين ايوبي ميرفت تا فلسطين را نجات بدهد، شاخص شاه انگليسيها يعني ريچارد ريش قرمز كه خودشان به او "ريچارد شيردل" ميگويند، از مانش عبور كرد. به اروپا آمد و همه سرزمينهاي اروپايي را درنورديد و از هر كدام كه ميگذشت، لشكري از مردم ميگرفت و به فلسطين رسيد. در آنجا جنگ گستردهاي را آغاز كرد. دقيقاً زماني كه صلاحالدين ايوبي از يك سو و ريچارد شيردل به تعبير آنها از سوي ديگر، با كمال تأسف ميبينيم در جامعه ما اين فيلم پخش ميشود بدون آنكه مردم پيش زمينه تاريخي آن را بدانند كه چرا رابين هود در جنگل شروود عليه پرنس جان وارد عمل ميشد. پرنس جان برادر ريچارد شيردل است. در دورهاي كه ريچارد به فلسطين ميآيد و با مسلمانها ميجنگد، برادرش را به نيابت از خود بر تخت سلطنت مينشاند. پرنس جان شخص بيعرضهاي بود و فساد دربار و جامعه را فرا ميگيرد. نتيجه اين است كه رابين هود در جنگلهاي شروود عليه او ميجنگد. عدم تحليل درست از وقايع استراتژيك سبب ميشود كه گمان كنيم سريال، فيلم سينمايي، كارتون، انيميشن، بازي كامپيوتري و... صرفاً گزارههايي براي تفريح است. همان طور كه افراد در تربيت بدني فكر ميكنند فوتبال گزارهاي براي تفريح است. واقعاً هيچ يك از فوتباليستها و هيچ يك از مسئولان تربيت بدني در جامعه ما نميدانند كه رنگ آبي و قرمز در دو تيم شاخص ما همان دو رنگ اصلي آبي و قرمز در حزب دموكرات و حزب جمهوريخواه است. آنها در نظام سلطهاي كه در دهه 60 ميلادي در زمان كندي در كره جنوبي، تايوان، پاكستان، تركيه و همه كشورها ايجاد كردهاند، بسطي كه در اين حوزه دادند نظام دو وجهي مورد نظر خود را تصويب كردند. براي هر جامعهاي دو روزنامه، دو مجله، دو تيم فوتبال شاخص يكي آبي و يكي قرمز مشخص كردهاند. هنوز بعد از گذشت 31 سال كه شما روزنامه اطلاعات را ببينيد، مشاهده ميكنيد لوگوي آن قرمز و براي روزنامه كيهان آن كرهزميني كه وسط كلمه كيهان است آبي رنگ است. اگر از مسئولان روزنامه كيهان و اطلاعات بپرسيد نميدانند كه در تقسيمبنديها قرار است يكي نقش واشنگتنپست و يكي هم نقش نيويوركتايمز را ايفا كند؛ نميدانند دو مجله اصلي تايمز و نيوزويك، در اينجا جوانان و اطلاعات هفتگي يا دو تيم فوتبال آبي و قرمز كه در اينجا تاج و پرسپوليس بودند و حالا استقلال و پيروزي شدهاند، همه براي اين است كه مردم به طور هيجاني و احساسي يكي از دو تيم را حمايت كنند، هر دو در نهايت يك تيم ملي ميشوند و در مقابل تيم كشور حريف بازي ميكنند. اينكه بيش از 150 سال است كه در ايالات متحده آمريكا غير از دو حزب آبي و قرمز نامزدي را نميبينيد كه از ساير احزاب بالا بيايد، به اين دليل است كه يك نظام با دو حزب، دو روزنامه و دو مجله اصلي پذيرفته شده است. اين در همه كشورها كپي شد. امروز در تربيت بدني ما گفته ميشود، فوتبال مردم را سرگرم ميكند، اما اگر شما عمده تحليلگران فوتبال را بنشانيد و ابعاد و ملاحظات اساسي آن را بررسي كنيد _چون همه فكر ميكنند امثال "سپ بلاتر" و ديگران در فيفا پشت فوتبالند_ هيچ كس نميداند دكتر هنري كيسينجر مدير اصلي پروژه دموكراتيزه كردن جهان از طريق فوتبال است. در دو سه سال ديدم بعضي از اساتيد فلسفه در برنامههاي تلويزيوني در كشور خودمان به اين نكته اشاره كردهاند كه نقش اصلي فوتبال در جامعه القاي دموكراتيزه كردن و دموكراسي است. به عبارتي مردم ياد ميگيرند يا اين تيم يا آن تيم برنده است. جامعهاي كه Polarize يا دو قطبي ميشود، جامعهاي است كه دو قطب، دو حزب، دو تيم فوتبال، دو روزنامه و دو مجله دارد. همان طور كه در فوتبال و در ورزش آن را تفريح و سرگرمي ميدانند و فكر نميكنند كه اين براي اين است كه مردم آن گونه آرايش احساسي ميگيرند. وقتي در جامعه آمريكا زمان انتخابات ميشود، به قدري دوز احساسات سياسي بالا ميرود كه يك دوره يك ساله مانده به انتخابات رياست جمهوري فضا به شدت احساسي ميشود. كما اينكه در انتخابات اخير در ايران هم شما ديديد كه فضا به شدت احساسي شد، هر قدر اين حركت در جامعه نهادينه شود اين هم تقويت ميشود. در مورد سريال، فيلم، بازي كامپيوتري و كتاب رمان هم همين است. تصور افراد در حوزه هنر، ادبيات و ورزش اين است كه اينها تصوير و سرگرمي است، اما نميداند پشت اينها فكر و ساختار كلان وجود دارد و تأثيري دارد كه اگر ادراك نشود حكم سم را دارد. بنابراين در تمام مدتي كه كارتون، فيلم و سريال رابين هود در سي سال گذشته از تلويزيون ما پخش شد، هيچ وقت مدير فرهنگي ما نگفت كه اين شخصي كه در جنگل شروود عليه پرنس جان ميجنگد به اين دليل است كه آقاي ريچارد ريش قرمز يا ريچارد شيردل از آنجا به جايي به نام فلسطين رفته بود تا بجنگد و فلسطين را از چنگ صلاحالدين ايوبي درآورد. اين دوره، دورهاي است كه تغيير كرده است و ما با حجم عظيمي سريال مواجهيم كه چنين ماهيتي دارند. در زمان باقيمانده به يكي از اين سريالها به طور اجمالي اشاره ميكنم. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/11218.jpg[/img] يكي از سادهترين اين سريالها "اليس" (Alias) به معني "نام مستعار" است. اين سريال در ژانر سريالهاي امنيتي و اطلاعاتي طبقهبندي ميشود. جنيفر گارنر بازيگر نقش اول اين فيلم است. اين سريال در 5 فصل و 105 قسمت از سال 2001 تا سال 2006 ساخته شد. جذابيتهاي بصري بسياري دارد و فيلم بسيار روان، خوش ساخت و قابل فهمي است. بازيها، كيفيت موسيقي، تدوين و لوكيشنها خوب است. هر چند بخش عمدهاي از لوكيشنها اطراف لوسآنجلس بوده است، با اين حال شما احساس ميكنيد آن لوكيشنها در جاهاي ديگر جهان هم وجود دارد، ولي عمدتاً در محدوده لوسآنجلس در كاليفرنيا بازي شده است. اين سريال در نوع خود كار شاخصي محسوب ميشود و همان سريالي است كه دست اندركاران آن جز تعدادي از آنها، از دست اندركاران سريال لاست شدند. حدوداً 15 كارگردان مثل كن اولين (Ken Olin)، دانيل اتياس (Dan Attias)، جك بندر (Jack Bender) جيجي آبرامز (J.J.Abrams)و افراد ديگر آن را كارگرداني كرده و ساختهاند. در كارهاي مشترك اينچنيني افراد جلوي دوربين آن يعني هنرپيشهها ثابت، ولي سازندهها متفاوت است. يكي از دلايلي كه سريالسازي در جامعه ما دچار مشكل ميشود اين است كه يك نفر ميخواهد يك سريال را از ابتدا تا انتها خود به تنهايي بسازد. شايد اين كار يكي از نقاط قوت است و سريال يكدستتر در ميآيد، اما بخش عمده سريالهاي موفقي كه مورد بررسي قرار ميگيرند كارگردانهاي متفاوتي دارد. يعني فقط عوامل جلوي دوربين ثابتاند. وقتي تيتراژ سريالهايي را كه از تلويزيون خودمان پخش ميشود مثل سريال استراليايي "پرستاران" يا سريال فرانسوي "ناوارو"، پليس يكي از كلانتريهاي پاريس ميبينيد متوجه ميشويد عمده عوامل توليد متفاوتند، فقط هنرپيشهها ثابتند. اين يكي از امتيازهاي اين دسته سريالهاست. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/11220.jpg[/img] الهاست. ساختار مناسبات كاراكترها در داستان فيلم مشخص است. فردي را در آنجا ميبينيم كه چهره اصلي محسوب ميشود؛ او خانم ايرينا دروكو (Irina Derevko) مادر كل فيلم است. اين خانم مأمور (K.G. به يك مأمور (C.I.A) به نام جك بريستو (Jack Bristow) دوره جنگ سرد نزديك ميشود و با او ازدواج صوري و امنيتي ميكند. براي آنكه اعتماد او را جلب كند بچهدار ميشود. اين بچه به نام سيدني بريستو (Sydney Bristow) شخصيت اصلي فيلم ميشود. تا انتهاي سري 5 اين موضوع براي اين خانم عذابآور است كه يك بچه ناخواسته بوده و حاصل يك ازدواج تشكيلاتي و امنيتي است. خانم دروكو از K.G.B، سازمان اطلاعات و امنيت شوروي سابق به سازمان C.I.A نفوذ ميكند و با جك بريستو مأمور C.I.A، سازمان اطلاعات مركزي آمريكا ارتباط برقرار ميكند. جك در C.I.A دوست و همكاري به نام اروين سلون (Arvin Sloane) داشت. سلون كسي است كه با اين خانم رابطه نامشروع دارد. اين خانم از جك يك بچه و از اروين هم يك بچه نامشروع به نام ناديا دارد. در واقع سيدني و ناديا خواهران ناتني از يك مادر و دو پدر هستند. اروين همسر خود، اميلي (Emily Sloane را خيلي دوست دارد. اميلي اواسط سريال كشته ميشود. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/11219.jpg[/img] اروين از يك سرويس اطلاعاتي جعلي به نام SD-6 است. مجموعههاي SD-6، SD-7، SD-8 و SD-9 و ساير اين موارد اتحاديههايي براي اداره جهانند. كار C.I.A اين است كه به درون اين سرويسهاي اطلاعاتي جعلي كه جهان را اداره ميكنند، نفوذ و آنها را متلاشي كند. افرادي از داخل C.I.A و K.G.B بيرون رفتند و آن سرويسها را در قلب انگليس ايجاد كردند و از آنجا جهان را اداره ميكنند. خانم سيدني بريستو با مأموري به نام مايكل وان (Michael Vaughn) آشنا ميشود كه در سري 5 با هم ازدواج ميكنند. شخصيت سيدني بريستو اين طور شكل ميگيرد كه روزي در دانشكده شخصي به او مراجعه ميكند و از او ميخواهد در مؤسسهاي كار كند. وقتي وارد مؤسسه ميشود در مييابد كه بايد جاسوسي كند. او فكر ميكند كه در حال خدمت به كشورش است و در C.I.A كار ميكند. غافل از اينكه در SD-6 فعاليت ميكند. با وجودي كه پدرش مأمور C.I.A بوده است چيزي به پدرش نميگويد. چون اروين دوست خانوادگي اينها بوده است، سيدني را در SD-6 جذب ميكند و در آنجا به كار ميگيرد. اواسط كار سيدني متوجه ميشود كه در SD-6كار ميكند. او به C.I.A اصلي ميرود. آنها مأموري به نام مايكل وان را ميگذارند تا با او همراهي و همكاري و در واقع او را در صحنه اداره كند. از او ميخواهند مأمور دو جانبه باشد. يعني هم در C.I.A و هم در واحد SD-6 باشد. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/11225.jpg[/img] از اينجا داستان شروع ميشود. خانم سيدني بريستو پيش پدرش زندگي نميكند. او در يك پانسيون دو دوست دارد. يكي از آنها پسر جواني به نام تيفن (Tippin) كه خبرنگار است. خانم سياهپوستي به نام فرنسي (Francie)است كه اينها با هم زندگي ميكنند. سيدني در دانشكده دوست پسري دارد كه قرار است با هم ازدواج كنند. آن پسر در اثر يك بياحتياطي امنيتي كشته ميشود. در واقع سيدني با او صحبت ميكند و به او ميگويد كه مأمور سرويس اطلاعاتي است. آن پسر هم ناراحت ميشود. سپس به تلفن او زنگ ميزند و ميگويد كه اشكالي ندارد كه مأمور اطلاعاتي هستي، با هم ازدواج ميكنيم. چون تلفن اين افراد هميشه شنود و كنترل ميشود، سرويس SD-6 متوجه موضوع ميشود و دوست پسر سيدني را ميكشند. از اينجا خانم سيدني بريستو كينه به دل ميگيرد. وقتي به C.I.A اصلي ميرود و آنها مأموري به نام مايكل وان را براي كنترل او ميگذارند تا با او هماهنگ باشد و در SD-6 نفوذ كند، آرام آرام بين او و مايكل رابطه عاطفي به وجود ميآيد و در انتها در سري 5 با هم ازدواج ميكنند و به اين ترتيب خانواده و بچه و تشكيلات اجتماعي را شكل ميدهند. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/11226.jpg[/img] در اين فرآيند، مايكل وان در مسير اين فيلم با دختر يكي از سناتورها به نام لورن ريد (Lauren Reed) ازدواج ميكند. آن خانم يك جاسوس است و خيانت ميكند. او با تروريستي به نام ژوليان سارك (Julian Sark) تعامل و ارتباط دارد. آنها جدا ميشوند و اين خط تعليق فيلم محقق ميشود. چون بالاخره فيلم بايد در نهايت هندي تمام شود و مايكل وان و سيدني به هم برسند. خط تعليق به اين معناست كه كار بين زمين و آسمان معلق ميماند. هر فيلم يا اثري را كه ميبينيد و كتابي را كه ميخوانيد، اول خط تعليق آن را تبيين كنيد. آنچه كه اصطلاحاً گفته ميشود اثري داراي كشش است و باعث ميشود تا هفته بعد هم آن را ببينيم. وقتي بيست دقيقه اول فيلم را ديديم، مايل باشيم تا انتهاي فيلم را دنبال كنيم. منظور از خط تعليق اين است كه همه چيز معلق ميماند و شما منتظريد نتيجهاي عايد شما شود. خط اصلي تعليق در فيلم پروژهاي به نام رامبالدي (Rambaldi) است. گفته ميشود در 500 سال پيش در جنوب اروپا پيامبري ايتالياييالاصل بوده است كه پروژهاي پيشرفته طراحي كرده بود كه تكنولوژي امروز بشر هم از درك آن عاجز است. اين پروژه قطعاتي دارد كه هر قطعه از آن را در گوشهاي از كره زمين گذاشته است. از قطب جنوب تا قطب شمال، از صحراهاي آمريكا، كوههاي آند و راكي تا آمريكاي مركزي و آمريكاي لاتين، زير سواحل ژاپن، در چين، تبت، هيماليا، سيبري و در سراسر جهان قطعاتي از آن را چيده است. خط اصلي تعليق فيلم اين است كه ميبايست، پروژه رامبالدي شناخته شود. SD-6 و سرويسهاي جاسوسي ديگر قصد دارند آن قطعات را جمع و يكپارچه كنند و وسيلهاي براي كنترل جهان به دست آورند. كار C.I.Aاين است كه اجازه ندهد چنين اتفاقي بيفتد و اينها به آن دسترسي يابند. در واقع پروژه رامبالدي خط اصلي تعليق فيلم است. خط تعليق فرعي مناسبات سيدني بريستو و مايكل وان است. يعني آن بعد عاطفي فيلم كه عوام بيشتر اين بخش از فيلم را ميبينند. لايه بالاتر يعني خواص بيشتر خط تعليق اصلي را دنبال ميكنند. هنر در ساخت اين سريالها اين است كه دو، سه، چهار يا پنج خط تعليق همزمان براي چهار پنج لايه مخاطب تعريف ميكنند. دوز و درجه هر كدام به همان اندازه است. در واقع ممكن است يك استاد دانشگاه كه تخصصي اين فيلمها را نگاه ميكند، كاملاً علمي دنبال كند بدون اينكه در گير و دار و كشمكش مناسبات عاطفي افراد در فيلم باشد. اما يك خانم خانهدار، شخصي بيسواد، كارمندي دونپايه و هر كسي كه خيلي به اين پيچيدگيهاي علمي كاري ندارد و ميخواهد سرگرم باشد و فقط كششهاي عاطفي فيلم مد نظرش باشد ميتواند آن را دنبال كند. مناسبات سيدني بريستو قهرمان اصلي فيلم كه يك مأمور دوجانبه و مايكل وان كه در تمام مدت فيلم افسر هدايت كننده اوست، در طول اين سريال خط فرعي فيلم است. خط تعليقي كه ايجاد كشش ميكند تا مخاطب آن را ببيند. پنج سري روي اين خط تعليق يعني خط تعليق فرعي سوار شده است. خط تعليق دوم در سري اول فيلم، بخش SD-6 يعني همان C.I.A جعلي، فهميدن و درك اين راز است كه سيدني گول خورده بود كه در آنجا كار ميكرد. شاه بيت سري دوم ورود مادر اين دختر است. چون سيدني فكر ميكرد مادرش در يك سانحه تصادف كشته شده است. حالا مشخص ميشود كه او زنده است و جاسوس شوروي بوده است. حال برميگردد و در صحنه با آنها روبرو ميشود. براي اين دختر خيلي سخت است كه مادرش به اين صورت به پدرش خيانت كرده است و خود را ببخشد. تمركز سري سوم روي ازدواج مايكل وان با لورن ريد است. در اين سري بعد از اينكه اين دختر متوجه موضوع ميشود، شوكه ميشود و كل خط تعليق فيلم در اين حوزه است. به هر حال آن خانم همكارشان است و در اينجا حسادتهاي زنانه به اوج خود ميرسد. فصل چهارم ورود ناديا (Nadia) به عنوان خواهر قهرمان فيلم است. ضمن اينكه اينها بعداً با هم همكار ميشوند و بعضي مأموريتها را با مديريت دو پدرشان با هم انجام ميدهند. بخشي از خط تعليق در اين فصل اين است كه ناديا ميخواهد بداند مادرش كيست و چه كسي او را كشته است. عنصر اصلي در سري پنجم بازگشت مايكل وان، خنثي شدن توطئه، ازدواج و تمام شدن كل پروژه است. اين دو خط تعليق يك زمينه تعليق دارند. از نظر هنري خط تعليق يك فيلم بايد بر زمينهاي مستولي باشد. ممكن است شما در بعضي از سريالها و فيلمهاي سينمايي خط تعليق را ببينيد، اما ميبينيد بستر آن روشن نشده است. متأسفانه در كشور ما يكي از ضعفهاي كارهاي تئاتر، سينما و آثار تلويزيوني اين است كه يا زمينه تعليق را خيلي برجسته ميكنند يا خود خط تعليق را. در اين سريال زمينه تعليق سيطره نهادهاي امنيتي است. در واقع نهادهاي امنيتي بستر شكلگيري اين وقايع يعني وقايع پروژه رامبالدي و خط تعليق مناسبات بريستو و مايكل وان هستند. در حقيقت شما نقش دستگاههاي اطلاعاتي را براي بقاي جهان به عنوان يك نقش جدي ميپذيريد. همچنين ميپذيريد تا پروژه رامبالدي را دنبال كنيد تا ببينيد به چه چيزي منتج ميشود و برايتان مهم است بدانيد سرويسهاي تروريستي به آن پروژه دسترسي نيابند و C.I.A موفق شود آنها را خنثي كند. مايل بودم خيلي فشرده در حد يك سطر اشاره كنم كه در هر يك از 105 قسمت چه اتفاقاتي افتاده است، ولي اين كار از حوصله جلسه خارج است و شما هم خسته شدهايد. از اين رو شش مؤلفه اصلي گزارههاي استراتژيك سريال اليس را برميشمارم تا بدانيد اين يك سريال صرفاً تفريحي نبوده است. اولين مؤلفه استراتژيك در اين سريال، اعتمادزدايي است. در اين فيلم ايجاد اعتماد ميان افراد بسيار دشوار است. اشخاص بارها به هم نزديك ميشوند و به سختي اعتماد ايجاد ميشود. بلافاصله اتفاقي ميافتد و آن اعتماد مخدوش ميشود. معلوم ميشود نزديك شدنها و محبت كردنها براي اين بوده است كه به چيزي برسند. چون فضا بيشتر فضاي جاسوسي و سرويسهاي اطلاعاتي است. اين جو عدم اعتماد در سرويسهاي اطلاعاتي سراسر دنيا يك مسئله است. لذا در اين فيلم ايجاد اعتماد بين افراد بسيار دشوار و گسست آن بسيار ساده است. پيام اصلي اين سريال القاي زندگي در يك محيط بياعتماد به يكديگر و از اقتضائات زندگي اطلاعاتي است. در واقع يك جامعه خنك، سرد و بيروح را كه فاقد اعتماد است القا ميكند. نكته دوم، اشراف اطلاعاتي، علمي و تمدني است. در اين سريال القاي اشراف علمي و اطلاعاتي C.I.A بر روند و كنترل علمي جهان به وضوح انجام ميشود. آنچه كه شما در اين فيلم ميبينيد اين است كه دانشمندان، استادان دانشگاهها و پروفسورهايي كه در لابراتوارها در حال تحقيقاند، هيچند. در اينجا كساني كه از همه دانشمندتر است مأموران C.I.A هستند. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/11222.jpg[/img] در اين فيلم شخصيتي به نام مارشال(Marshall) وجود دارد كه عقبمانده است. مارشال فرد كوتاه قد عقبماندهاي است كه ويژگيهاي اخلاقي عجيب و غريبي دارد. در اين سريال او بسيار نابغه نشان داده ميشود. در سري فيلمهاي جيمز باند به اين شخص مستر كيو ميگفتند. تفاوتي كه بين جنگ نظامي كلاسيك و عمليات ويژه وجود دارد، اين است كه در جنگ نظامي كلاسيك واحدي به نام لجستيك وجود دارد كه تانك، توپ، هواپيما و اين تجهيزات را خريداري ميكند و در اختيار ارتش قرار ميدهد تا با آن بجنگند. در يك واحد عمليات ويژه چون قرار است يك فرد به تنهايي اعزام شود، مطالعه ميكنند تا ببينند چه نياز دارد. مثلاً قبل از رفتن به او ميگويند، اين ساعت را داشته باش. به اين صورت عكس ميگيرد. از كنارش گلوله شليك ميشود يا با اين سمت اين كار را ميكند. هميشه وقتي عنصر عمليات ويژهاي قصد دارد به صحنه عملياتي برود بايد شخصي باشد تا او را حمايت كند. در تمام اين فيلم مارشال را ميبينيد كه كارش اين است كه چنين پديدههاي عجيب و غريب تكنولوژيكي را رقم بزند و به قول جوانها End مقوله كامپيوتر و نرمافزار محسوب ميشود كه تسلطش بر اين حوزهها بسيار بالاست. در شيمي و ساير علوم هم تخصص بسياري دارد. افرادي كه در صحنه هستند و قطعات پروژه رامبالدي را جمع و يكپارچه ميكنند، از تمام دانشمندان در لابراتوارها و انستيتوهاي علمي جهان جلوترند. هميشه در هر قسمت اين سريال به چند كشور اروپا، آمريكا و جاهاي ديگر سر زده ميشود و نشان ميدهد كه مأموران C.I.A اشراف اطلاعاتي دارند. سرويسهاي اطلاعاتي سه نوع اطلاعات را دنبال ميكنند؛ (information) يا اطلاعات پايهاي خام، (intelligence) اطلاعات از كل به جزء، (investigation) اطلاعات از جزء به كل. آنچه كه در سريال پوآرو ميبينيد، اين است كه كار او (investigation) اطلاعات از جزء به كل است. مثلاً وقتي آقاي پوآرو به خانهاي ميرود و ميبيند در زيرسيگاري، سيگاري قرار دارد كه روي آن اثر رژلبي است، متوجه ميشود آخرين نفري كه اينجا بوده يك خانم بوده است. در واقع از اين نكته ريز يعني از جزء شروع ميكند و به كل كه همان حل معماست ميرسد. آنچه كه در ايران به آن اداره آگاهي ميگويند. آگاهي معادل كلمه (investigation) است. آمريكاييها به آن (federal bureau of investigation) يا اف.بي.آي ميگويند. اين سازمان نوع اطلاعاتي را رقم ميزند كه از جزء به كل ميآيد. در سي.آي.اِي (central intelligence agency)، اطلاعات از كل به جزء ميباشد. در اينباره مثلاً گفته ميشود ايران در حال دنبال كردن انرژي هستهاي است. پس احتمالاً روزي به بمب اتم دست مييابد و ممكن است بعد به اين صورت بجنگد. يعني از يك چيز كلي وارد جزئيات ميشود. پايه اينها را (information) يا اطلاعات عام گويند. گفته ميشود كشور و جامعهاي كه اين سه دسته اطلاعات را با هم هماهنگ و بر هم منطبق و آنها را با هم اداره كند، اشراف اطلاعاتي دارد و آن كشور مسلط به صحنه است. اخيراً در 10، 15 سال گذشته دستگاههاي اطلاعاتي به سمت اشراف علمي رفتهاند. يعني در جهان سرويسهاي اطلاعاتي نهادهاي علمي را كنترل ميكنند. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/11221.jpg[/img] پس دو نوع اشراف داريم؛ اشراف علمي و اشراف اطلاعاتي. شما يك بار ديتا (Data) را كنترل ميكنيد و باخبر ميشويد چه چيز جديدي در حال توليد است. در سريال ميبينيد كه گفته ميشود در فلان لابراتوار ژاپن، لهستان و اكراين پديده و محلولي توليد ميشود كه در صورت توليد، اگر تروريستها به آن دست يابند از آن فلان پديده خطرناك براي تمدن را ميسازند. يعني هر نوع تحقيقات علمي را رديابي ميكنند. آنجايي كه از حدي جلو بزنند، جلويش را ميگيرند. وقتي تحقيقات علمي در ايران به اينجا ميرسد كه به تكنولوژي هستهاي صلحآميز دسترسي پيدا ميكند، آنها ميگويند شما نبايد در علم بيش از اين جلو برويد و آن را داشته باشيد. در اين سريال C.I.A اين طور القا ميكند كه اشراف علمي در دست اين مأموران است، ولي هيچ وقت نميخواهند دانشمند، دكتر و مهندس باشند. ميخواهند به همان آدمي كه در نهايت اسلحه به دست ميگيرد و در ورزشهاي رزمي كاراته، كنگفو و تكواندو مشت و لگد ميزند شناخته شوند. همه اينها مثل ديكسون شخصيت سياهپوستي كه در اين سريال است و مثلاً مأمور بسيار نجيبي است، مايكل وان، سيدني بريستو و چهرههايي از اين دست به اين صورتند. پس اشراف اطلاعاتي دومين مؤلفه استراتژيك فيلم است. سومين مؤلفهاي كه در اين سريال القا ميشود، القاي امپراطوري آمريكا به عنوان يك امپراطوري بلامنازع است. امپراطوري به معني داشتن حق مالكيت بر منابع مادي و معنوي بيرون از خاك و مرزهاي خود در سطح كره زمين بدون هيچ محدوديت و مسئوليتي است. اين جمله از جان آركوئلا است. او استراتژيست انديشه سايبرنتيك است است. جان آركوئلا ميگويد، اين حركت جهت حركت امپراطوري را تبيين ميكند. منظور از اين حركت همان مسئله نگاه مالكيت بر ديگران است؛ "وقتي شما چكش در دست داريد همه چيز را ميخ ميبينيد" در واقع بر اين ضربالمثل آنگلوساكسونها قيد امپراطوري ميگذارد. بر اساس اين ضربالمثل ميگويد، شما قصد داريد هر چيز برجستهاي را بكوبيد. از درون اين تلقي هژموني ميجوشد. هر گونه واكنش به اين هژموني تروريسم ارزيابي ميشود. جنگ با تروريسم جنگ با نيروهاي مقاومتي است كه نظام امپراطوري را برنميتابند. در اين سريال آن كسي كه در نهايت تصميم ميگيرد علم تا كجا رشد كند و پروژه رامبالدي تا كجا جلو برود، آمريكاست و در راستاي منافع آمريكا كار ميكند. لذا وقتي كسي بعد از اينكه 105 قسمت اين سريال را ميبيند و بلند ميشود، به ويژه با عنصر بعدي در ضمير ناخودآگاهش تفوق امپراطوري جهان را ميپذيرد. عنصر چهارم، جهاني شدن است. جهاني شدن آمريكا به معني آمريكايي شدن جهان است. آنچه كه تحت عنوان جهاني شدن در رسانهها ميشنويد، به معناي (globalize) شدن است. گلوبال با جهاني كه در فارسي ميگوييم متفاوت و به معني كرويت كره زمين است. در واقع آنچه كه در سطح كره زمين است يكپارچه شود و در اختيار يك نفر باشد. (globalize) و (globalization) جهاني سازي و جهاني شدن است كه در اينجا آمريكايي شدن جهان ميشود. پس جهاني شدن آمريكا يعني آمريكايي شدن جهان و در واقع بسط آمريكا در سراسر جهان بدين معنا كه جهان مثل آمريكا شود. در اين فيلم مأموران به سادگي به اقصي نقاط جهان اعزام ميشوند و همه جا با اختيار ويژهاي عمل ميكنند. در فيلم ميبينيد كه گفته ميشود بيست دقيقه ديگر هواپيما آماده است و آن مأمور به رم، مونيخ، توكيو، پيونگيانگ ميرود و پس از انجام عمليات باز ميگردد. شما هيچ وقت رفتن و آمدن را نميبينيد، بلكه فقط صحنه هواپيما را ميبينيد. انگار كسي اينجا نشسته باشد و به او بگويند تا پل سيد خندان، رسالت، انقلاب يا ميدان آزادي برو و تا دو ساعت ديگر برگرد. به همين سادگي القاي اينكه از قلب جهان، آمريكا اعزام ميشويد و طوري مأموريت را در جوامع ديگر انجام ميدهيد كه انگار آنجا استانها و ايالتهاي خودتان است و در آنجا هيچ محدوديتي نداريد. در اين 105 قسمت بخش عمدهاي از كره زمين در نورديده ميشود. استثنائاً به ايران و يكي دو كشور ديگر نميروند، ولي همه جا حضور و در آنجا مأموريت دارند. القاي چهارم اين سريال، جهاني شدن آمريكا و آمريكايي شدن جهان است. القاي پنجم اين سريال اين است كه اداره جهان تحت مديريت اتحاديههاي امنيتي است، نه سازمان ملل يا دولتها. در اينجا اداره جهان تحت مديريت اتحاديههاي غير رسمي و غير دولتي به نام SD-6، SD7 و… و همينطور تحت مديريت اتحاديههاي دولتي و رسمي است كه آنها هم تابع سازمان C.I.A هستند. شما بعداً متأثر از اين فيلم احساس ميكنيد اين رئيس جمهورها، سازمان ملل و نهادهاي رسمي ديگر نيستند كه جهان را اداره ميكنند، بلكه پشت پرده دستهايي است كه توافقاتي ميكنند و حركت را انجام ميدهند. آخرين مؤلفه در القاي استراتژيك در اين سريال، القاي سبك زندگي است. در اين فيلم سبك زندگي آمريكايي به بهترين شيوه معرفي ميشود. گام اول خانوادهزدايي است. روابط خانوادههاي تشكيل شده مثل خانم ايرينا دروكو و آقاي جك بريستو و اروين سلون روابط مناسبي نبوده، بلكه تشكيلاتي بوده است. آنها به خاطر جاسوسي با هم ارتباط داشتند و بچهدار شدند. فلذا خانواده اساساً صوري بود و از اين رو از هم ميپاشد. گام دوم زماني است كه براي آنها روابط آزاد عينيت دارد. چيزي مشابه متعه در نگاه شيعه است. با وجودي كه افراد با هم روابط آزاد و به عبارتي همباشي دارند، ولي برخلاف كساني كه فساد ميكنند حدود و قيود شخصي دارند. امروزه در جامعهشناسي خانواده اصطلاحي به نام همباشي (coalition) وجود دارد كه در آن افراد با هم ازدواج نميكنند، بلكه با هم در يك خانه زندگي ميكنند و بچهدار ميشوند، ولي همان گزارههايي مثل مودت و رحمت و نكاتي از اين قبيل كه يك زن و مرد ازدواج كرده به آن معتقدند، بين آنها هم وجود دارد. در اين سريال نسبتي كه بين خانم سيدني بريستو و مايكل وان وجود دارد، اگر بخواهيم ماهيت شرعي آن را ببينيم، همان متعه در انديشه شيعي است. يعني افرادي كه نميخواهند ازدواج دائم كنند، اما ميخواهند در حالي كه زمانش معلوم نيست ازدواج موقت كنند. اين با هم بودن، در كنار هم بودن، مودت، علقه و روابط عاطفي داشتن مثل گزارهاي نيست كه اهل فساد دنبال ميكنند. اهل فساد، (sex worker)ها و كساني كه خريد و فروش مسائل جنسي ميكنند، مردان و زنان اينچنيني همديگر را براي ده دقيقه، نيمساعت، يك ساعت يا يك روز ميفروشند. اين پديده در جامعه ما به عنوان متعه شناخته شده در صورتي كه غلط است. در جامعه غربي، سه دسته از اين نوع روابط وجود دارد؛ روابط (sex worker)ها، روابطي كه افراد با هم زندگي ميكنند، ولي ازدواج نكردهاند و روابط ثابتي كه همان ازدواج اصلي است. در جوامع ما هم اين سه دسته وجود دارد كه شناخته شده آن همان ازدواج رسمي، معقول، منطقي و مشروع است. يك لايه منفي آن همين شكل مناسبات غير اخلاقي بين افرادي است كه تجارت جنسي ميكنند و ميان آنها رابطه عاطفي ايجاد نميشود، بلكه صرفاً مسئله و گزاره شهواني و هيجاني است. در اين ميان حد وسطي وجود دارد كه بعضيها با هم دوست هستند و رابطه عاطفي دارند. در عين حال روابط آنها فسادآلود نيست و منتج به ازدواج نشده است. نگاه شريعت اسلامي به اين گام مياني متعه، صيغه گفته ميشود. متأسفانه كسي جرئت ندارد چنين فيلمي بسازد و كسي هم جرئت اين را ندارد كه بگويد اين همان روابط متعه است. كساني كه سريال (Alias) را ديدهاند، آن حساسيتي كه مايكل وان نسبت به اين خانم دارد و همين طور خانم سيدني بريستو نسبت به مايكل وان دارد، همان حساسيتي است كه يك زن و شوهر رسمي نسبت به هم دارند. اين چهارچوب هماني است كه در اسلام به آن متعه ميگويند. با اين تفاوت كه در آنجا خطبهاي خوانده و براي آن يك بازه زماني تعريف و احياناً براي آن مهريهاي تعيين ميشود. در حالي كه در اينجا چنين نيست. احساس ميكنند ميتوانند با هم زندگي كنند و زير يك سقف با هم تعامل داشته باشند. به اين بخش كه دوست دختر و دوست پسر ميشوند، در فرهنگ غربي و آمريكايي يا سبك زندگي آمريكايي به عنوان وجه اساسي آن فرهنگ ساز و كاري تعريف كردهاند كه اين موضوعيت دارد. اين بحث را از اين جهت ميگويم كه وقتي بخش فمينيسم و ليبرال جامعه به كلمه متعه و صيغه ميرسد، خيلي قيافه نگيرد. اگر بعد از اين روابط در جامعه ليبرالي آنجايي كه روابط تحسين شده خارج از ازدواج مشروعيت، مقبوليت و رواج قانوني دارد پس اين رابطه چيست. آن بخش متعصب جامعه كه با اين مسائل بد برخورد ميكند ببيند كه شكل كار اين گونه است. بخصوص بين خانمها مسئله متعه و صيغه اصطلاح بسيار بدي است و با آن بد برخورد ميشود، ولي در جامعهاي كه حجم ميليوني از جواناني دارد كه نميتوانند ازدواج كنند و در حجم گستردهاي اين فيلمهاي سينمايي و سريالها را ميبينند، آنها چنين سبك زندگي را انتخاب ميكنند و روابطشان با همديگر روابط آزادي است و بين آنها محبت و مودت به وجود ميآيد. عموماً ممكن است اين روابط منتج به مسائل فسادآلود نشود. ضمن اينكه احتمال دارد امكان ازدواج براي آنها پيش نيايد يا بعد از مدتي از هم جدا شوند و هر كدام با كس ديگري ازدواج كنند. هنر سينماگر آمريكايي اين است كه سبك زندگيشان را بيپروا و بيمهابا به تصوير كشيده است. تلقي و رويكرد فمينيستها و ليبرالها از اين كار اين است كه حتماً و قطعاً آنچه كه تحت عنوان صيغه و متعه مطرح ميشود بد، منفي و نگاه توهينآميز و تحقيرآميز به زن است. اگر روي همين رابطه سيدني بريستو و مايكل وان يك خطبه اطلاق شود متعه است. در بخشي از نگاه سنتي و بستهاي كه امروز والدين نسبت به ازدواج فرزندانشان دارند، سختگيريهاي عجيب و غريبي ميكنند. از اين سو همه عوامل و حصارها را براي آنكه ازدواج رسمي كمتر انجام شود ايجاد كردهايم. از آن سو زمينه را هم باز كرديم و اين فيلمها زمينه آموزش و الگوگيري از اين گزارههاست. بنابراين القاي سبك زندگي و در مرحله اول خانوادهزدايي، در مرحله دوم وجود روابط آزاد برخلاف مفسدين يعني با داشتن حدود و قيود شخصي، تعصب و حساسيت نسبت به هم داشتن، نسبت به هم غيرت ورزيدن، برتافتن عشق و علاقه و همدلي و همراهي تا مرحله ازدواج نكتهاي است كه بخش دوم سبك زندگي را القا ميكند. گام آخر هم تشكيل خانواده است. در اين سريال يكي از پيامهاي اصلي در حوزه سبك زندگي اين سه مرحله است. در اين سريال چهار خانواده شاخص وجود دارد. يكي خانواده همان مأمور سياهپوست، ديكسون است كه پس از آنكه از مأموريتي برميگردد ماشينشان را بمبگذاري ميكنند و همسرش را ميكشند. او به خانوادهاش پايبند و از اين بابت خيلي ناراحت است. دوم خانواده مأمور فني گروه، مارشال است كه او هم به خانوادهاش و مناسبات سنتي آن پايبند است. سوم خانواده جك و ايرينا كه يك خانواده پاشيده، تشكيلاتي و بسيار منفي است. چهارم خانواده سلون است كه آن هم يك خانواده پاشيده است. اما در مجموع پيام اصلي فيلم در القاي سبك زندگي اين است كه افراد وقتي به هم علاقمندند، در يك دوره طولاني در انتها ميتوانند به هم نزديك شوند و با هم رسماً ازدواج كنند. شش القايي كه در گزارهها و مؤلفههاي استراتژيك جامعهسازي و تمدنسازي در سريال (Alias) وجود دارد، آن را بسيار ممتاز كرده است. اگر در تحقيقات اجتماعي نمونه مطالعاتي براي جهاني شدن مد نظر داشتيد اين سريال نمونه خوبي است. در اين فيلم معرفي آمريكا به عنوان يك امپراطوري بلامنازع به خوبي انجام شده است. تقريباً يكي از مهمترين فيلمهايي است كه اشراف علمي در دستگاههاي اطلاعاتي را به خوبي تصويرسازي كرده است. اين سريال در حوزه مسئله اداره جهان تحت كنترل سرويسهاي مافيايي و اتحاديههاي امنيتي نمونه بسيار خوبي است، اما در حوزه القاي سبك زندگي غلظت و كيفيت كار انجام شده نسبت به ساير سريالهايي كه در اين زمينهها ساخته شده است، خيلي بالا نيست. طبيعي است كه اين سريال به عنوان يك سريال امنيتي در جامعه بخصوص بين جوانها جذابيت داشته باشد و ميانسالها كمتر كشش و علاقه به اين سريال داشته باشند. جنبههاي اغراقآميز و شعاري فيلم بخصوص از سري 3 به بعد كم نيست، بلكه بسيار زياد است، طوري كه به فيلم ضربه زده است. البته اين مشكل در همه سريالهاي طولاني مدتي كه در طول هفت هشت سال ساخته ميشوند وجود دارد. اين اشكال به اين دليل است كه سري اول ساخته و يك سال هم پخش ميشود. بعد بازتاب آن را از جامعه ميگيرند. حال با توجه به اينكه جامعه چگونه دوست دارد سري بعدي آن ساخته شود و در آن نظرات مردم را هم لحاظ ميكنند. اين امر موجب ميشود كه در سري بعد مقداري ديدگاه مردم هم در خط تعليق تأثير بگذارد. اين تأثير در سري سوم و چهارم ادامه دارد، طوري كه وقتي سريالها به سريهاي 5 و 6 ميرسند عموماً دچار مشكلات عجيب و غريبي ميشوند. در واقع آن خط تعليقي كه از اول در ذهن سناريستها و فيلمنامهنويسها بوده است مخدوش ميشود. اين را در 24، (Alias)، فرار از زندان و لاست ميبينيم. متأسفانه اين اشكال وجود دارد. در اين سريال هم ديده ميشود و صدمات جبران ناپذيري به آن زده است. دانلود فایل صوتی http://www.fetyan.info/Sound/8812/Abbasi/Alias-Abbasi%20TV%20Series%20(Fetyan.net).rar http://www.rajanews.com/detail.asp?id=49923 -
سخنرانیهای دکتر حسن عباسی (صوتی و متنی)
REZAT1980 پاسخ داد به arash_slayer تاپیک در دکترین و استراتژی
[align=center][b]حسن عباسي در مقدمهاي بر تحليل سريال اليس (Alias)/بخش اول: اولين كاركرد هاليوود تبيين و ترسيم دشمن جديد يعني "اسلام" است[/b][/align] اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين انه خير ناصر و معين عموماً براي كسي كه كلاسداري و يا سخنراني ميكند، بحث تكراري و دوباره مطرح كردن مطالبي كه يكي دو بار تكرار شده عذابآور و دشوار است. بحث سريالها هم ازاين زاويه است. در يكي دو سال گذشته در دانشگاه سوره و دانشگاه تهران در اين باره بحثهايي مطرح شد. هر چند در اين مدت مردم انرژي بيشتري گذاشته و سريالهاي بيشتري را ديدهاند و امروز عموم مردم با اين سريالها آشنا هستند، ولي براي ما بازگشت مجدد به آنها و طرح و بررسي آنها و به عبارتي تكرار اين مسائل ملالآور است. پيش از اين شخص رماني ميخواند كه دو سه هفته يا يك ماه طول ميكشيد. بعد آن را در قالب يك فيلم سينمايي دو ساعته ميديد، ولي امروز مخاطب عمومي سريالها در طول سال به طور متوسط پانصد تا ششصد قسمت سريال ميبيند. شيوع سريالهاي متعدد آمريكايي و بعد هم كرهاي و ساير جوامع و ارتقاي ذائقه مخاطب نشان ميدهد كه ذائقه فرهنگي و هنري مردم در سراسر جهان ارتقاي چشمگيري پيدا كرده و از اين حيث ضريب نفوذ رسانهها بيشتر و چشمگيرتر شده است. از بين 120 سريال شاخصي كه امروزه مطرح و مربوط به 10، 15 سال گذشته است، دوستان 17 سريال را مشخص كردهاند تا گزارههاي آنها را ارزيابي نسبي كنيم. اين سريالها خصوصاً آمريكايي و يا محصول ساير جوامع است. شقّ عمومي سرگرم كنندگي اين سريالها محفوظ است، اما نميتوان تأثير كار را به صرف سرگرمي و سرگرمسازي آن ارزيابي كرد. عمدتاً عنصر تأثيرگذار اين سريالها خيلي بيشتر از عنصر سرگرمي آنهاست. بيش از آنچه كه تصور ميشود پشت اينها برنامه و انديشه نهفته است. بخش عمدهاي از تأثيرگذاري آنها همين عمقي است كه در اين آرا و آثار وجود دارد. لذا در ابتداي اين جلسه مقدمهاي عرض ميكنم، سپس اجمالاً به يكي از اين سريالها ميپردازم تا فتح بابي براي آن سري و مجموعههايي كه سنگينتر و طولانيترند، باشد. بحث مقدماتيام تبيين سينماي استراتژيك و انگاره سريالهايي است كه اهميت استراتژيك دارند. شكلدهي به جامعه، جامعهسازي و تمدنسازي نياز به طراحي دارد. هرگاه شما بخواهيد بنايي را بسازيد نياز به طرحي داريد. جامعه و تمدنسازي هم مبتني بر طرحي صورت ميگيرد. امروزه عنصر اصلي انتقال اين طرح سريالها و در لايه محدودتر فيلمهاي سينمايي است. در واقع دورهاي كه فيلسوفان بنشينند و براي طراحي جوامع كتاب فلسفي بنويسند، به پايان رسيده و امروزه ماهيت رفتار فيلسوفان ماهيت رفتار يك كارگردان، سناريست، تهيه كننده يا هنرپيشه است. در واقع پيشقراولان طرح براي ايجاد بناي جامعه تمدني، هنرمندان در حوزه هنر سينما هستند. هر چند رقيب جدي به نام بازيهاي كامپيوتري به سرعت براي آنها چالشآفرين ميشود، اما به هر حال در آينده مشخصي تأثير اين سريالها و در لايه دوم فيلمهاي سينمايي در تمدنسازي بسيار مهم است. تا قبل از پيدايش سينما و تلويزيون اين مسئوليت بر عهده ادبيات بود. ابتدا در قالب شعر و حماسه سرايي، مبناي تمدنسازي ايلياد و اديسه هومر اولين متن مكتوب غربيها بود. طوري كه گزارهها و حقايق موجود در بسياري از رشتههاي علمي در گروه علوم انساني، ايلياد و اديسه است. وقتي فرويد عقده اوديپ را مطرح ميكند، در واقع انگارهاي در ايلياد و اديسه هومر است. وقتي در سياست، اقتصاد يا نظاميگري از پاشنه آشيل به عنوان ضعف استراتژيك يك تمدن ياد ميشود، باز هم مربوط به ادبياتي است كه در ايلياد و اديسه آمده است. اين انگاره، انگارهاي است كه هزار سال قبل در تاريخ خودمان با پديدهاي به نام شاهنامه فردوسي مواجه بوديم و تأثيري كه شاهنامه بر اين حوزهها داشت. از چشم رستم تا خون سياوش، از هفت خوان رستم تا نوشدارو بعد از مرگ سهراب همه اينها ضربالمثلهايي است كه در جامعه ما فرهنگساز و تمدنساز بوده است. نقشهاي استراتژيكي كه اشعار و حماسهسراييها ميتوانستند در ايجاد بناي تمدني صورت دهند، بيبديل است. دوره بعدي دوره متنهاي مقيد است. در قالب اين گونه متنها، اولين متن مقيد تمدنساز "جمهور" افلاطون است كه به عنوان اولين طرح استراتژيكي است كه در غرب تعريف، مطالعه و بررسي شده است. جمهور افلاطون و اتوپياي مورد نظر او و همين طور ياد و تقديري كه از جزيره گمشدهاي به نام "آتلانتيس" ميكند، غايت هميشگي بشر غربي در 2500 سال گذشته بوده است. چند صد سال قبل از افلاطون گفته ميشود جزيرهاي به نام "آتلانتيس" بوده كه گمشده است. از آنجا تفكري به نام تفكر "اتوپيا" شكل گرفت. آن مدينه فاضلهاي است كه بشر غربي 2500 سال منتظر است تا به وجود بيايد. لذا اگر در شيعه، "مهدويت" مسئلهاي است كه انسان به دنبال اين است كه در روزي كسي به عنوان امام زمان ظهور كند و بيمكاني و بيزماني (آكرونيا) مد نظر است و شيعه جامعه آرمانياش را آكرونيا ميگيرد، يعني عنصر زمان در آن مطرح است، انسان غربي در 2500 سال گذشته در جستجوي پيدايش جامعهاي بيمكان (اتوپيا utopia) است. نگاههاي اتوپياگرا و آكرونياگرا دو نگاهي است كه در جهان وجود دارد. وقتي ميگوييم از زمان غيبت كبري تا امروز شيعه منتظر پيدايش آن روز است، انسان غربي هم چنين افقي دارد كه به آن اتوپياسازي و يا اتوپياگرايي ميگويد. هر چند امثال ارنست بلوخ (Ernst Bloch) در ديدگاه چپ به اين نگاه بسيار تاختند، ولي واقعيت اين است كه جامعه غربي در جستجوي اتوپياست. فيلسوفي كه دستگاه فلسفياش منتج به يك اتوپيا نشده باشد، فلسفهاش ناقص است. زماني ميگوييم فيلسوفي مثل هگل، كانت و قبل از اينها افلاطون، ارسطو، دكارت، اسپينوزا و هر كس ديگري دستگاه فلسفي دارد كه دستگاه فلسفياش منتج به الگويي براي اداره جامعه باشد و طرح استراتژيكي ارائه كرده باشد كه آن را در قالب يك اتوپيا ميشناسيم. اولين اتوپياي شناخته شده مكتوب و به عنوان اولين طرح استراتژيك، "جمهور" افلاطون است. در دانشگاههاي علوم استراتژيك اولين طرحي را كه در تاريخ طرحهاي استراتژيك مطالعه ميكنند، جمهور افلاطون و حسرتي است كه نسبت به آتلانتيس گمشده -كه گفته ميشود در درياي مديترانه غرق شده است- وجود دارد. 2000 سال بعد شخصي به نام بيكن "آتلانتيس نو" را مينويسد. يك اتوپياي فرضي و خيالي با جزيرهاي و كلبهاي وسط آن و ساز و كارهايي موجود در آن است. بعداً "توماس مور" كتابي تحت عنوان "اتوپيا" نوشت. افرادي مثل "جرمي بنتام" با اصالت منفعت (Utilitarianism) همين طور ديدرو و ديگران تا به امروز اين الگو را بسط ميدهند. وقتي شما ميبينيد سريالي به نام لاست تا اين حد اهميت دارد، به اين دليل است كه لاست همان آتلانتيس نو، آتلانتيس گمشده افلاطون، نئو آتلانتيس بيكن، اتوپياي توماس مور و سه نفر شاخصي كه در فيلم لاست ميبينيد يعني جان لاك، جرمي بنتام و ديويد هيوم كه در واقع بزرگان تفكر ليبرال هستند، ميباشد. صرفنظر از كششها و كنشهايي كه در سريال لاست ديده ميشود، لاست همان طرح استراتژيك غرب، جزيره گمشده، آتلانتيس نو است. يعني لاست به معني گمشده يا گمشدگان كه در اين فيلم ميبينيد، چيزي نيست جز همان آتلانتيسي كه افلاطون گفت، غرق شده و بشر در جستجوي يافتن آن است. بنابراين نگاه اتوپياگرا ذات طرحريزي استراتژيك است كه از ايلياد و اديسه شروع شده و تا به امروز خود را در قالب متنهاي مقيد و در دوره اخير هم در قالب فيلمها نشان داده است. پس "جمهور" افلاطون به عنوان اولين طرح استراتژيك و نگاه بيكن در آتلانتيس نو، نگاه توماس مور در اتوپيا، نگاه بنتام در منفعتگرايي و Utilitarianism نمونههاي اين قضيهاند. در ايران هم ابونصر فارابي متأثر از افلاطون و ارسطو كتاب معروف «مدينه فاضله» را مينويسد كه در واقع در انديشه فلسفه اسلامي يك كتاب اتوپياست. با مطالعه اين كتاب، ميتوانيد مدينه فاضله با دستگاهها و سيستمهاي متعدد آن را در تاريخ طرحهاي استراتژيك مورد نظر فيلسوفان اسلامي ارزيابي كنيد. متنهاي مقيد در دوره جديد يعني 200، 300 سال گذشته جاي خود را به رمان و داستان دادند. جامعه آرماني هر فيلسوف خود را در قالب يك داستان يا رمان نشان ميدهد. به ويژه فيلسوفان قرن بيستم عمدتاً رمان نويس هستند. به خصوص در حوزه اگزيستانسياليسم فرانسوي سارتر، دوبوآ، آلبر كامو و سايرين انديشه و آراي فلسفي يا جامعه آرماني خود را در قالب داستان مينگارند. تولستوي و ديگران در روسيه و افرادي كه در انگليس و فرانسه اين كار را دنبال ميكنند، ژانر و نوعي از اين حركت را ارائه ميكنند كه طرحهاي استرتژيكشان در اين قالب آشكار ميشود. اوج اين كار را در عصر استعمار ميبينيد. در اين عصر سه رمان اصلي "آليس در سرزمين عجايب"، "رابينسون كروزوئه" و "گاليور و جزيره گنج" رمانهاي استراتژيكي هستند كه حركت استعماري انگليس براي تصاحب سرزمينهاي ديگر را توجيه ميكند. در زماني كه انگليس 114 برابر سرزمين خود خاك اشغال ميكند، توجيه اينكه چگونه جزاير مختلف را اشغال ميكند در اين سه كتاب آمده است. مثلاً آفريقا را اشغال ميكند يا پس از اينكه قاره آمريكا توسط كريستف كلمب كشف شد، انگليسيها بيش از اسپانياييها بر آن سيطره يافتند. وقتي استراليا و نيوزيلند سقوط ميكند، ده هزار جزيره در حوزه متن اقيانوس آرام يعني مجموعه جزاير ميكرونزي، پولينزي و سولومون را اشغال ميكنند. در حقيقت سه داستان مذكور همه اين اشغالگريها را توجيه ميكند. مهمترينشان كتاب "رابينسون كروزوئه" است. در اين كتاب توجيه ميشود كه كسي كشتياش غرق ميشود و در جزيرهاي فرود ميآيد و افراد سياهپوست ساكن جزيره را كه وحشياند رام ميكند. به آنها دين ميدهد و براي خود مسئوليت و رسالت قائل است كه آنها را برگرداند. در صد سال اخير با پيدايش سينما دامنه ادبيات و رمان شكل جديدي به خود گرفت. در قرن بيستم اين شكل جديد از حالت مكتوب به حالت تصويري در آمد. در واقع فيلسوف، جامعه شناس و استراتژيست امروز دوربين به دست ميگيرد و تصوير جامعهاش را ميسازد و شبيهسازي و ارائه ميكند. نگرش اتوپياسازي و اتوپياگرايي در جامعه امروز آينده نه در قالب طرحهاي استراتژيك مستتر در كتابها، بلكه در قالب فيلمها خود را نشان ميدهد. در دو سه سال اخير هميشه گفتهام، اگر امروز افلاطون بود به جاي نوشتن كتاب "جمهور" حتماً فيلم لاست را با نظرات خود ميساخت. اگر بيكن، هگل، كانت، ديدرو، بنتام يا لاك بودند به جاي اينكه كتابي در اين حوزه بنويسند، حتماً طرح استراتژيكشان را در قالب فيلم يا سريال منعكس ميكردند. دوره اخير دورهاي است كه بازيگر اصلي در اين زمينه هاليوود است. يعني هاليوود عنصر اصلي است. اگر بنگريم كه كاركرد هاليوود در اين حوزه چيست، نماد آمريكا به عنوان يك عقاب، چشمي دارد كه اين چشم همان آمريكا و هاليوود است. ما هاليوود را عنصر اصلي و چشم اين تمدن ميدانيم. در واقع ميتوان گفت، آمريكا غير از هاليوود چيز ديگري نيست. اهميت هاليوود و دستگاه تصويرسازي و فضاسازي تمدني يك سو و همه صنعت، اقتصاد و قدرت نظامي آن كشور سوي ديگر است. بعد از ضعفي كه در انگليس پديد آمد و در جنگ جهاني دوم انگليس فرو پاشيد، فضاي ابرقدرتي آمريكا فراهم شد. آمريكا تا اين مرحله سه چهار دوره را طي كرد تا نقش خود را به عنوان پيشقراول تمدن آمريكا و تمدن امروز بشري ايفا كند. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/11033.jpg[/img] دوره اول از 1945 ــ 1990، دوره 45 ساله موسوم به "جنگ سرد" است. هاليوود در اين دوره نقش بسيار بيبديلي داشت.چند كار اصلي را ميبايست انجام ميداد؛ اولين كاري كه بايد صورت ميگرفت اين بود كه تقابل جهان دو قطبي را كه بين شوروي و آمريكا شكل گرفته بود، نشان بدهد. اولين مسئله در اين تقابل نشان دادن اين است كه آن سوي ديوار قرمز و پرده آهنين، دشمن شريري به نام كمونيسم وجود دارد. آن موقع از دهه 1960، سلسله فيلمهايي تحت عنوان "جيمز باند" ساخته شد كه تا پس از فروپاشي شوروي ادامه يافت. در اين فيلمها 5، 6 هنرپيشه شاخص بازي ميكردند. با "شان كانري" شروع شد. "راجر مور"، "تيموتي دالتون"، "جورج لازنبي"، "پييرس برازنان"، "دانيل كرك" و ديگران هر كدام در دورههاي مختلف تعدادي از فيلمهاي جيمز باند، مأمور 007 را بازي كردند. اين سري فيلمها با خاطرات يك افسر نيروي دريايي انگليس شروع شد كه سرويس اطلاعاتي انگليس (intelligent service)، براي افسر اطلاعاتي طرح اقدامات جهاني مربوط به دوره استعمار را ميريخت. او يك افسر اطلاعاتي جهاني بود كه در همه جاي دنيا مأموريتهاي نجات جهان را رقم ميزد. در مواردي مقابل شوروي بود. در جاهايي هم با شوروي براي حفظ جهان تشريك مساعي ميكرد. دوره مجموعه فيلمهاي جيمز باند بيش از سي سال بود. درست است كه ذات كار انگليسي بود و هنرپيشهها هم عمدتاً انگليسي و ايرلندي بودند، اما سرمايهگذار و سازنده اصلي آن هاليوود بود. هاليوود تقابل بين شرق و غرب را در اين دسته فيلمها نشان ميداد. عصر سيطره سرويسهاي اطلاعاتي بود. شما در مناسبات سختافزاري هميشه قدرت نظامي را فائق ميبينيد، اما واقعيت اين است كه در دوره جنگ سرد و بعد از آن عصر سيطره دستگاههاي اطلاعاتي و عصري است كه عناصري به نام دستگاههاي اطلاعاتي و امنيتي با اشراف اطلاعاتي بر صحنه براي جامعه خود امنيت ملي را رقم ميزنند. به همين دليل است كه در همه جوامع مهمترين شورا، شوراي عالي امنيت ملي است. امروز هم كه شما سريالهايي مثل سريال 24، Alias يا مواردي همچون Unit را ميبينيد، هنوز همان سيطره كه دستگاههاي اطلاعاتي هستند كه حرف آخر را در حوزه امنيت در جوامع مدرن ميزنند، موضوعيت دارد. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/11044.jpg[/img] به چهل سال پيش اواسط دهه 60 برگرديم كه شان كانري اولين فيلم مأمور 007 جيمز باند را بازي كرد و تا امروز ادبيات ويژهاي را در مناسبات جهاني ايجاد كرد. سري دوم اين فيلمها كه تقابل شرق و غرب را نشان ميداد، كوچك و مينياتوري شده تقابل شوروي و آمريكا را در رينگ مشتزني يا كشتي كچ نشان ميداد. سري فيلمهاي راكي با بازي سيلوستر استالونه كه توسط هاليوود ساخته شد، نوعي از تقابل را نشان ميداد كه متأثر از پيمانهايي بود كه در ايالات متحده و اروپا بين آمريكا و شوروي مثل پيمان سالت 1، سالت 2، پيمانهاي منع گسترش سلاحهاي هستهاي و پيمانهايي مثل اي.بي.ام منعقد ميشد. هر گاه زد و خوردي بين شوروي و آمريكا به وجود ميآمد، سال بعد در قالب يك فيلم به صورت كوچك، مينياتوري و محدود ميشد و نمونه و ماكت آن به افكار عمومي القا ميشد. سال گذشته هم آمريكاييها فيلمي ساختند كه "ميكي رورك" هنرپيشه معروفشان بازيگر آن بود. شبيه همان سري فيلمهاي راكي بود كه سيلوستر استالونه باز ميكرد. در اين فيلم كه كشتيگير نام داشت، يك سو ميكي رورك و سوي ديگر كسي بود كه نماد ايران و در رينگ كشتي كچ دوبندهاش پرچم ايران و روي آن "الله" و نام آن فرد "آيتالله" بود. در لحظه آخر هم وقتي ميكي رورك او را شكست ميدهد، پرچم ايران را بر ميدارد و ميله پرچم را روي گردن آن شخص مياندازد و او را ميكشد و پرچم را با زانويش ميشكند و پرت ميكند. هميشه هاليوود فضايي كه از تقابل آمريكا با كشور ديگر به وجود ميآيد، كوچك شده و ماكت آن را در حوزه سياست جهاني در يك رينگ مشتزني، مسابقه فوتبال، بسكتبال و زد و خوردي كه نماد دو حوزه تمدني در آن باشند، انگارهسازي كرده است. اين فيلم با وجود ميكي رورك هنرپيشه كه شاخصي است، ولي از نظر تكنيكي فيلم ضعيفي است. اولين فيلمهاي سري پست مدرن را ميكي رورك با كيم ماريا باسينگر و نئونيوم بازي ميكرد، ولي ميبينيم او در فيلم بسيار ضعيفي شركت ميكند كه حتي نتوانست به زانوي كارهايي كه سيلوستر استالونه و "تد كوچف" در مجموعه راكي و مجموعه رمبو ساختهاند، برسد. آنچه كه حائز اهميت است اين است كه پيام فيلمهاي راكي پيام زد و خورد بين شرق و غرب است. اين دوره هم به پايان رسيد. پس اولين مسئوليت و مأموريت هاليوود در دوره جنگ سرد تبيين تقابل دو قطب شرق و غرب و شرير نشان دادن پشت پرده آهنين بود. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/11053.jpg[/img] دومين مأموريت ابرقدرت نشان دادن امريكا بود. اينكه دوره انگليس به عنوان يك ابرقدرت تمام شد. در جنگ جهاني دوم تضعيف شد و يكي يكي كشورهاي مستعمرهاش را از دست داد. آخرين و جزو شاخصترين مستعمرههايش هند بود كه آن را در سال 1949 از دست داد. ميبينيم كه در اين مرحله ميبايست ابرقدرتي به نام آمريكا شكل بگيرد. براي القاي اينكه آمريكا ابرقدرت است، كارتوني به نام «سوپرمن» ساخته شد. يعني القاي اينكه تكتك افراد اين جامعه ابر انسانند و حالا ميتوان القا كرد همه اين جامعه ابرقدرت است. وقتي سوپرمن ساخته شد، آن موقع در نشريات به طنز نوشته ميشد، از آلبرت اينشتين پرسيدهاند، آيا در عالم فيزيك امكان دارد كسي بتواند پرواز كند؟ او هم جواب داده بود، نه، اين امكان وجود ندارد. به سازنده اين انيميشن گفته ميشود چنين حرفي زده شده است. او ميگويد، درست است در عالم فيزيك اينشتين، پرواز كردن انسان امكانپذير نيست، ولي در عالم من امكانپذير است كه كسي پرواز كند. آنچه كه شما در لباس سوپرمن ميبينيد، پرچم آمريكا يعني دو رنگ اصلي قرمز و آبي است. ميدانيد اول يك مجموعه انيميشن، بعد يك سريال، بعد از آن در اوايل دهه80 يك فيلم سينمايي، در دوره اخير مجدداً يك فيلم سينمايي كارتوني و بعد هم دوباره يك سريال از آن ساخته شد. دائماً مقوله ابر مرد بودن و ابر انسان بودن آحاد جامعه آمريكا را به رخشان ميكشند تا جايي كه به بقيه بشريت القا شود كه اين ابرقدرت از سوپرمنها تشكيل شده است. در حقيقت يك حس خودباوري است. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/11051.jpg[/img] من اصرار حزب دموكرات در اين باره بود. البته جمهوريخواهان بيكار ننشستند و شخصيت ديگري به نام اسپايدرمن را دنبال و رنگ يكسره قرمز حزب جمهوريخواه را بر اين شخصيت مستولي كردند. انيميشن آن در دهه 60 ميلادي به بازار آمد و سالهاي قبل از انقلاب هم در تلويزيون ايران پخش ميشد. هم كارتون سوپرمن و هم زن ويژهاي به نام آكرومن، بعد هم مرد عنكبوتي يا اسپايدرمن پخش ميشد. اوايل دهه 50 شمسي هفت هشت سال قبل از انقلاب اينها هر هفته در تلويزيون خودمان در برنامه كودك پخش ميشدند. هفت هشت سال گذشته كه دوره جمهوريخواهها رسيد، يعني قبل از آقاي اوباما و دورهاي آقاي بوش رئيس جمهور بود، ديديد كه مجموعه جديد سهگانه اسپايدرمن ساخته شد. يعني روندي كه بايستي انساني كمك كند و ديگران را سامان و سمت و سو دهد، اين مسير هم شكل گرفت. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/11037.jpg[/img] دوره جديد با اين روند ادامه يافت. البته كاراكتر ديگري را دنبال كردند كه نگرفت. آن كاراكتر، "بتمن" بود. بتمن در دهه 60 و 70 ميلادي به مرد خفاشي معروف بود. هر چند در دورههاي جديد در سه چهار سال گذشته مجدداً براي آن فيلمهاي سينمايي ساخته شده بود. در اين سريال بتمن دوستي به نام "رابين" داشت كه سريال معروف به "بتمن و رابين" بود. انيميشن، سريال، بعد هم فيلم سينمايي و دو سه سال گذشته هم دوباره فيلم جديدي براي ساخته شد. اين كاراكتر نگرفت و آن اثر را نگذاشت. كار اصلي اين دو شخصيت يعني كاراكتر اصلي حزب دموكرات، سوپرمن و كاراكتر اصلي حزب جمهوريخواه، اسپايدرمن اين است كه ابرقدرتي آمريكا را تثبيت كنند. در دوره جنگ سرد هم چنين مسئوليتي داشتند و در ادامه هم مجدداً به آن پرداخته شده است تا القا كند انسان اين جامعه انسان پيچيدهاي است. در هر دوي اينها وجه مشتركي وجود دارد. هر دو در زندگي شخصيشان افراد دست و پا چلفتي هستند. يعني هم اسپايدرمن يك جوان دست و پا چلفتي است و هم شخصي به نام سوپرمن كه گوينده خبر راديو و تلويزيون است، آدم بسيار ضعيفي است. ولي وقتي لباسشان را عوض ميكنند تبديل به يك قهرمان ميشوند. القا اين است كه اينها در زندگي شخصيشان از اين قدرت و توان استفاده نميكنند، فقط وقتي ميخواهند به ديگران كمك كنند به چنين نيرو، انرژي و تواني ميرسند. اين دومين كاركرد هاليوود در عصر جنگ سرد بود. خوشبختانه مستندات اين دو كاركرد يعني موضوع القاي ابرقدرت بودن تا 1990 و اين القا در كنار نمايش تقابل نظام دوقطبي شرق و غرب موجود است و آثار بسيار خوبي از آنها در جامعه است كه ميتوان روي آنها كار كرد. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/11039.jpg[/img] سومين حوزه، حوزه ماچوئيسم است. ماچوئيسم واكنش هاليوود به چهگوارا بود. دهههاي 50، 60 و 70 ميلادي دهه جنبشهاي چريكي در جهان بود و كشورهايي كه تحت سلطه انگليس، فرانسه و آمريكا بودند انقلاب ميكردند و از آنها نجات مييافتند. تصوير بسيار تأثيرگذاري از چهگوارا در جهان منتشر شده بود و دستگاههاي تبليغاتي شوروي و جريان ماركسيستي روي آن كار كرده بودند. عكس چهگوارا الهام بخش همه نوجوانان و جوانان جهان بود. يادم هست در سالهاي قبل از انقلاب اين عكس در مدارس و معابر تأثير جدي بر ايجاد روحيه حماسي و ساز كارهاي مترصد يا مترقب بر آن داشت. ميتوانم بگويم يكي از دلايلي كه در كشورمان بخش عمدهاي از نوجوانان جذب جريانهاي چپ ميشدند، القايي بود كه عكس چهگوارا با موهاي بلند، كلاه برهاي كه به سر ميگذاشت و قامت بلندي كه داشت، ميكرد. البته از ساير جوامع اطلاعي ندارم كه آن حال و هوا را بگويم. رهبران چريكي و انقلابي چند نكته دارند؛ خوش سيما بودنشان، خوب سخنراني كردن آنها و ژستهايي است كه ايجاد و القاي روحيه سلحشوري ميكند. شما اين را در لنين در سرعت و شتاب بالاي سخنرانياش ميبينيد. حتي چهرههاي ديكتاتوري مثل هيتلر هم از اين قابليت برخوردار بودند. همين طور فيدل كاسترو و چهگوارا اين قابليت را داشتند. امروز هم اين را در مورد سيد حسن نصرالله ميبينيد كه قدرت بالاي او در سخنراني از او يك كاراكتر جهاني ساخته است. ماچوئيسم پيام هاليوود به جهان بود كه شما به جاي اينكه روح سلحشوري را در كسي مثل چهگوارا ببينيد و جدا شويد، ما براي شما ماچو تربيت ميكنيم. افرادي را تربيت ميكنيم كه عضلههاي قوي، سينههاي ستبر و گردنهاي عضلاني داشته باشند تا شما روحيه سلحشوري را از اينها بگيريد. هاليوود در واكنش به عصر الهام بخشي چريكهاي چپ، قهرمانان الهام بخشي را تراشيد. اولين آنها به طور سنتي در جامعه خودشان وجود داشت و تارزان بود. فيلمهاي تارزان از قبل از جنگ جهاني دوم ساخته ميشد. قبل از انقلاب در ايران سه سري از فيلمهاي آن پخش ميشد. يكي با بازي تارزان معروف، ران ايلاي بود. در سالهاي اخير انيميشن تارزان ساخته شد. اينها بعد از اينكه تأثير تارزان را ديدند، دو كاراكتر ديگر به كمكشان آمد. يكي مرد شش ميليون دلاري بود كه لي ميجرز بازي ميكرد. يك سرهنگ نيروي هوايي بود كه با هواپيمايي اف.4 فانتوم سقوط كرد و بدنش را با تكنولوژي اتمي بازسازي كرده بودند و مرد اتمي شده بود. آن موقع بين مردم ما به عنوان مرد اتمي معروف بود و خانمي هم به نام زن اتمي مقابلش بود. اينها توانمنديهاي ويژهاي داشتند. عصر انرژي هستهاي و مواردي كه ميتوان تكنولوژي هستهاي را در بدن انسان كار گذاشت، طوري كه انگار يك راكتور اتمي در بدنش است. تأثيري كه در جوامع مختلف مرد شش ميليون دلاري گذاشت همزمان با شرايطي بود كه در اثر شكست ويتنام به وجود آمد. اينها توانستند از فردي هنگكنگي كه به آمريكا آمده بود تا در شهر سياتل فلسفه بخواند، پديدهاي به نام بروس لي بسازند. او در يكي دو فيلم بازي كرد و وقتي متوجه شدند ظرفيت بالايي دارد، استيو مككوئين و ساير هنرپيشههاي شاخص هاليوود با او همبازي شدند و به اين ترتيب اين پديده ساخته شد. بروس لي واكنش هاليوود و سينماي هنگكنگ به شكست آمريكا در ويتنام بود. آمريكا از تركيب اين سه تن يعني آن روح حماسي كه بروس لي ايجاد ميكرد، با نقشي كه لي ميجرزدر مرد شش ميليون دلاري داشت و فضايي كه تارزان به شكل سنتي ايجاد كرده بود، به يك جمعبندي رسيد و ماچوئيسم را شكل داد. شخصي را تعريف ميكردند با هيكلي عظيمتر و عضلههاي خيلي بيشتر از سه نفر قبلي و صحنهها مثل صحنههاي آنها واقعي نبود، بلكه بسيار اغراقآميز بود. اولين ماچو، سيلوستر استالونه در فيلم معروف "رمبو" است. در اين فيلم وقتي يك كماندوي هوابرد نيروي زميني آمريكا از جنگ ويتنام برميگردد، در شهر با او بد برخورد ميشود. از اين رو دست به طغيان ميزند و همه جا را به آتش ميكشد. استادش كه او را تربيت كرده ميآورند تا بتوانند او را بگيرند. "اولين خون" رماني بود كه بر اساس يك داستان واقعي نوشته شد. اين كار در ابتداي دهه 80 ميلادي ساخته شد و بسيار تأثيرگذار بود. همان طور كه ميدانيد بعد از آنكه اين سريال ساخته شد آمريكاييها آن را مصادره كردند. در فيلم دوم رامبو، سيلوستر استالونه، يعني همان شورشي به آمريكاي لاتين رفت و در آنجا مأموريتي انجام داد. زمان اشغال افغانستان توسط نيروهاي شوروي در رامبوي 3، آن كاراكتر به افغانستان رفت و با انجام كار بسيار عظيمي در عمليات نظامي آنجا نشان داد كه آمريكاييها مداخله ميكنند. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/11035.jpg[/img] سري بعدي كبري بود كه ساخته شد. آنجا اين القا را ميكند كه يك كماندو ميافتد و عضلات ستبرش زخمي ميشود و دستش را كه پاره شده است، خودش بخيه ميكند. اين الهام بخشي در ماچوئيسم كه هاليوود در جنگ سرد صورت داد، در اواخر دوره جنگ سرد توسط آرنولد شوارتزنگر به اوج خود رسيد. كارهاي شاخصي كه ميبينيد در اين دوره انجام ميشود، مثل پاراديتور و ترميناتور و آن فضاهاي ويژهاي است كه در اين فيلمها ايجاد ميشود. اگر روزي ميديديد كه روي كلاسور نوجوانها در دبيرستانها و در اتاق استراحت دانشجوها يا در خوابگاهها عكس چهگوارا به عنوان يك شخصيت انقلابي رهايي بخش زده ميشد، حالا آن جاي خود را به عكس آرنولد شوارتزنگر و سيلوستر استالونه داده است. اين دوران دقيقاً مصادف با دفاع مقدس در جامعه ما بود. براي ارزيابي يادم هست آن موقع در اكثر شهرها روي كلاسور بچه مدرسهايها عكس آرنولد با آن عينك ريبن مدل كبرايش كاملاً مشهود بود. يعني حتي جامعه ما با يك شرايط ضد استعماري، ضد استكباري و فضاي هيجاني بعد از انقلاب، عصر دفاع مقدس و اينكه هر روز قهرمانان زيادي را ميآوردند و تشييع جنازه ميكردند، تأثير راكي در رمبو و چهرهها و ماچوهاي اين چنيني جدي بود. ميتوانيد آن را در جوامع ديگر هم قرينهسازي كنيد. اين فضا در ماچوئيسم ادامه پيدا كرد. هاليوود سه هدف رادنبال ميكرد؛ اول معرفي امريكا به عنوان ابرقدرت، دوم ايجاد نفرت در جهان دوقطبي از آنچه كه شرق و كمونيسم ناميده ميشد و سوم بسط ماچوئيسم حركتي بود كه استمرار يافت. با فروپاشي شوروي در 1991 تا سال 2001 دههاي داريم، كه دهه بعد از جنگ سرد يا دهه "پسا جنگ" سوم ناميده ميشود. استراتژيستها غربي معتقدند، بلافاصله با پايان جنگ جهاني دوم جنگ جهاني سوم به مدت 45 سال شروع شد و در آن 80 جنگ بزرگ و كوچك رخ داد كه يكي از آنها جنگ ويتنام، يكي جنگ كره، يكي جنگ ايران و عراق در آن هشت سال بود. تعداد تلفات اين جنگ به مراتب بيش از جنگ جهاني دوم بود و 45 سال طول كشيد. تقابل سنگيني ايجاد شد و در دنيا چهار كشور تكهتكه و به دو قسمت تقسيم شدند؛ كره شمالي و جنوبي، يمن شمالي و جنوبي، ويتنام شمالي و جنوبي و آلمان شرقي و غربي. پايان اين دوره را بعد از جنگ سوم جهاني ميدانند. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/11047.jpg[/img] حالا هاليوود بايد چند كار متفاوت انجام ميداد. اولي تشريح نظام نوين جهاني بود. وقتي صدام به كويت حمله كرد و كويت را گرفت، بوش پدر عراق را از آنجا اخراج كرد. بعد از جنگ وقتي روي ناو آيوا قرار گرفت، سخنراني معروفي كرد و گفت: "newworld order" يعني نظم نوين جهاني. شوروي كه پاشيده است و با اين جنگي هم كه رخ داد، نظم جديدي بر جهان مستولي و حاكم شده است. پيام نظم نوين جهاني را ميبايست يك سرباز جهاني ارائه ميكرد. همان موقع در 70 و 71 فيلم معروفي تحت عنوان "سرباز جهاني" (universal soldier) يا (global soldier) ساخته شد. سرباز جهاني را ژان كلود وندوم بازي كرد. وقتي قسمت اول آن به بازار آمد، همه تحليلگران آن را تبليغاتي حرفهاي از سوي هاليوود قلمداد كردند كه در اين تبليغات ميرفت تا آمريكا خود را به عنوان تنها ژاندارم جهان معرفي كند. البته در آن دوره ژان كلود وندوم دو قسمت ديگر از فيلم سرباز جهاني را در تشريح نظم نوين جهاني ساخت. دومين سري در اين حوزه سري (delta force) بود. آمريكاييها واحد ويژهاي به نام نيروي دلتا دارند. چك نوريس بازيگر اصلي اين فيلم در قسمت اول و دوم بود. بعد بازيگران ديگري آن را ادامه دادند. نقشي كه چك نوريس در سري 1 و 2 آن ايفا كرد، زمينه مشروعيت بخشيدن به دخالت آمريكا در نقاط مختلف جهان بود. سري اول نيروي دلتا از طبس شروع ميشود و نشان ميدهد كه اينها در طبس شكست خوردند و نتوانستند عمليات رهايي گروگانهاي سفارت آمريكا در ايران را انجام بدهند. به آمريكا بازگشتند و خود را بازسازي كردند. در نيروي دلتا 2 وارد آمريكاي مركزي شدند و زمينهاي را ايجاد كردند تا آمريكا مبتني بر زمينهسازي اين سري از فيلم نيروي دلتا به پاناما حمله و در آنجا امانوئل نوريگا را دستگير كرد. اين بخشي از كاركرد هاليوود در دوره بعد از جنگ سرد بود. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/11046.jpg[/img] بخش دوم جستجوي دشمن جديد بود. چون حالا كمونيسم و شوروي پاشيده بود، بايد دشمني دست و پا ميشد. در اينجا تروريسم خود را به صورت جدي نشان داد. شاخصترين فيلمي كه در اين زمينه ساخته شد فيلم under siege يا "تحت محاصره" بود كه استيون سيگال در آن بازي كرد. رونالد ريگان رئيس جمهور آمريكا يك هنرپيشه بود. به عنوان هنرپيشه چهار پنج چهره شاخص در سينماي آمريكا شاگردان او هستند. يكي از آنها استيون سيگال است كه بازيگر شاخصشان محسوب ميشد. در اين فيلم نبرد ناو ميسوري در حال بازگشت از جنگ عراق است و در اقيانوس توسط چريكهاي كره شمالي ربوده و موشكهاي اتمي آن به سمت خاك آمريكا هدفگيري ميشود. در اينجا استيون سيگال باعث رهايي اين ناو ميشود. اين فيلم زمينهاي براي نشان دادن اين موضوع بود كه در آينده آمريكا با تروريسم از چه نوعي مواجه خواهد بود و نگرانيها را در اين زمينه بسط دهد. پس اين دو هدف، تشريح نظم نوين جهاني و جستجوي دشمن جديد، اهدافي بودند كه در اين ده سال از 1991تا 11 سپتامبر 2001 تحقق يافت. در اين دوره همچنان ماچوئيسم بروز داشت. در اين دوره مهمترين نقش را از آرنولد شوارتزنگر ميبينيد. سري فيلمهاي متعدد آرنولد و ماچوئيسم و قهرمانان افسانهاي با بازوان عضلاني و سينههاي ستبر مشخصه اين دوره است. در 11 سپتامبر 2001 كه برجهاي دوقلوي ورلد سنتر در شهر نيويورك منهدم شد، گفتند كه اين كار القاعده است. الياس كوهن از American Enterprise Institute و جيمز ولسي رئيس پيشين سازمان سي.آي.اِي، مقالهاي نوشت. جيمز ولسي هم در دانشگاه كاليفرنيا يك سخنراني كرد. طي آن اعلام كرد كه جنگ جهاني چهارم شروع شده است. در واقع جنگ جهاني دوم 1939ـ1945، جنگ جهاني سوم 1945ـ1990 و جنگ جهاني چهارم جنگي است كه عليه كمونيسم و ماركسيسم نيست بلكه عليه "اسلام" است. به بهانه 11 سپتامبر مقدمات فراهم شده بود. آقاي جيمز ولسي بعداً آن سخنراني معروف را تحت عنوان يك مقاله منتشر كرد. ويليام كوهن هم به آن پرداخت. اعلام كردند كه در جنگ جهاني چهارم با 22 كشور برخورد خواهند كرد. طبيعتاً طبق برآوردها، اولي و دومي افغانستان و عراق و لبنان، سوريه، ايران و سودان كشورهاي بعدي بودند. شما همچنان اين درگيري و چالش را ميبينيد. اعلام آقاي جورج بوش مبني بر اينكه ممكن است مبارزه با تروريسم اسلامي سه چهار دهه طول بكشد و حرف دونالد رامسفلد وزير دفاعش كه گفت، بيش از 25 سال طول خواهد كشيد، سخني به گزاف نبود. آن درگيري كه شما در افغانستان، پاكستان و يمن ميبينيد بخشهايي از همان طرح كلي جنگ جهاني چهارمي است كه مد نظر بود. در اينجا ميبايست هاليوود نقش خود را در تبيين اين موضوع ايفا ميكرد. از پنج هدفي كه هاليوود از 11 سپتامبر به اين سو دنبال كرده است، اولين كاركرد هاليوود در سينماي استراتژيك تبيين و ترسيم دشمن جديد است. اين دشمن ايدئولوژي مشخصي دارد كه اسلام است. در واقع تروريسم با ماهيت اسلامي است. اين تبيين در قالب اسلام هراسي موضوعيت يافت. در حقيقت دومين هدف آن اسلام هراسي است كه به آن islamophobia ميگويند. اگر كسي عليه يهود چيزي بگويد، به او anti judaism يا anti semitism يعني ضد يهود گفته ميشود، ولي اگر كسي عليه اسلام باشد، به آن اسلام ستيزي نميگويند، بلكه اسلام هراسي ميگويند. به اين معنا كه پديده هراسناكي به نام اسلام وجود دارد و چنين تأثيري را ميگذارد. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/11098.jpg[/img] هدف دوم تبليغ تروريسم اسلامي است. معرفي صحنه تمدني تقابل سومين كاركرد هاليوود بود. اين صحنه تقابل را در ريشه تاريخي آن دنبال ميكنند. فيلم معروف اسكندرچند سال پيش زمينه اين بحث بود. در ادامه فيلم300 بود كه عمدتاً حتماً ديدهايد و ميدانيد چگونه زمينه تقابل را نشان ميدهد. اين ساز و كار با فيلمهايي كه جهان عرب، ايران، پاكستان و حوزه كشورهاي اسلامي را زمين تهديد و خطر معرفي ميكند، يكي از جهتگيريهاي هاليوود در اين دوره بوده و هست. در واقع تصويري كه ويژه صحنه تقابل در ذهن مخاطب جهاني از سرزمينهاي امروزي اسلامي ايجاد ميشود، تصويري جدي است. يكي از زنهاي هنرپيشه ايرانيتبار سريال 24 دو سه سال قبل، بعد از آنكه در اين سريال نقشي را ايفا كرد، مصاحبهاي داشت. در اين سريال نشان مي داد كه مسلمانها تروريستند. ايرانيها و مسلمانان به نقش اين خانم ايرانيتبار در اين سريال اعتراض كرده بودند. او مصاحبهاي رسمي با راديو فردا داشت و گفت: «متأسفم بعضيها ناراحت شدند. البته قبول دارم كه همه مسلمانها تروريست نيستند، اما متأسفانه همه تروريستها مسلمانند.» اين حرف فلسفي در حد قد و قواره هنرپيشهاي اين چنيني نيست. كما اينكه در فيلم رنديشن و چند فيلم سينمايي ضد تروريستي ديگر در انگليس و آلمان اوج فيلم همين جمله از زبان كاراكتر اصلي فيلم است. آنجايي كه ميخواهد نشان دهد در تقابل با مسلمانان نيستند، همين است. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/11043.jpg[/img] در فيلمي كه درباره داستان بمبگذاريهاي در متروي لندن و اتوبوسها در لندن بود، وقتي در پليس لندن يك افسر كه مسلمان است، به اين قضايا اعتراض ميكند، به او گفته ميشود، "يادت رفته است؟ البته ما هميشه گفتهايم كه همه مسلمانها تروريست نيستند، ولي همه تروريستها مسلمانند." اين شاه بيتي فلسفي در عمده سري فيلمهاي سينمايي و سريالهاست كه به عينه خود را نشان ميدهد. معرفي صحنه تمدني تقابل به اين معني است كه مسلمانها اساساً آن خطر و تهديد را دارند. كار چهارمي كه هاليوود در اين دوره انجام داده مواجهه با دين و عالم ماورا به ويژه از طريق القا، خرافه و جادو بوده است. مشخصاً هري پاتر، نارنيا و ضمن اينكه وارد فيلمهاي ترنس مدرن ميشويم مثل كنستانتين، دروازه نهم ساخته پولانسكي، وكيل مدافع شيطان و مجموعهاي از اين دست فيلمها آثاري است كه به طور مشخص يك هدف جدي را دنبال ميكنند. اين هدف مواجهه با دين، خلق ماورايي جعلي و ايجاد تأثير مورد نظر است. دو سال قبل در تير ماه 1386، كليساي كاتوليك رم فراخواني كرد و كاردينالها، اسقفها و كشيشهاي ارشد كاتوليك از سراسر جهان در شهر مكزيكوسيتي جمع شدند. در همايش سه روزه بررسي كردند تا ببينند علت و زمينه بسط و شيوع شيطان پرستي در جهان چه بوده است. اين بيانيه را كشيشي قرائت كرد و در همه رسانههاي دنيا منعكس شد. حرف اصلي بيانيه رسمي كليساي كاتوليك اين بود كه عامل اساسي زمينه بسط شيطان پرستي در دهه گذشته هري پاتر بوده است. در واقع هري پاتر در بسط غيبي جعلي و اصالت خرافه و جادو تأثير داشته است. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/11042.jpg[/img] در ايران هم دو سال قبل از اين همايش يعني 84ـ85، بعضي از دوستان دانشجو يكي دو مورد پاياننامه دانشجويي با توجه به منابع غربيها در حوزه ادبيات انگليسي نوشتند. در اين پاياننامهها منابع موجود در ادبيات انگليسي را كه معتقد بود هري پاتر تأثير خرافي داشته است مورد بررسي قرار ميداد. امروزه در آموزش و پروش آمريكا هري پاتر متني است كه بيش از همه جمهوريخواهها به دنبال آن هستند، ولي دموكراتها به "نارنيا" توجه ميكنند. مجموعه فيلمهاي نارنيا به عنوان يك ادبيات استراتژيك ماهيت شيطان پرستي دارد. لوسيفر در اين سلسله فيلمها همان شيطان موعودي است كه روزي ميآيد. اينها يك "دمون" دارند كه شيطان نخستين است. يك "سيتن" دارند كه لفظ عبري عام شيطان است. شرارت را براي "ايول" قائلند و در نهايت مفهومي به نام لوسيفر را شيطاني ميدانند كه ميآيد. شما لوسيفر را در فيلم سينمايي كنستانتين ميبينيد كه در انتهاي فيلم از بالا به پايين ميآيد و زمان متوقف ميشود. يعني شيطان زمان است. همان طور كه ما ميگوييم، امام زمان يعني امام بر زمان است. شيطان پرستها هم شيطان موعود دارند كه ميآيد و نويد بخش است. در «دروازه نهم» پولانسكي، آن خانم لوسيفر و شيطاني است كه آن فرد را هدايت و راهنمايي ميكند، اما در مجموعه نارنيا آن دختر بچه كوچك كه لوسي نام دارد و راه را به سرزمين يخها باز ميكند، لوسيفر است و بقيه را هدايت ميكند. خانمي كه نقش ملكه يخها را بازي ميكند همان كسي است كه در فيلم كنستانتين نقش حضرت جبرئيل را بازي ميكند. چهرهاي كه از حضرت جبرئيل به نام گابريل در فيلم كنستانتين ميبينيم و آن دو بالي كه دارد، به عنوان يك فرشته آسماني تمثيل شده است. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/11041.jpg[/img] در صحنه آخر وقتي لوسيفر پايين ميآيد و زمان متوقف ميشود، بالهاي جبرئيل ميسوزد. اصولاً كساني كه صورت بيروحي دارند و حالتي در چهرهشان نيست براي نقشهاي منفي در نظر گرفته ميشوند. اين خانم در فيلم نارنيا ملكه سرزمين يخهاست و در فيلم كنستانتين حضرت جبرئيل است. فضاي ترسيم شده كاملاً ضد ديني و نفي عالم ماورا است و اصالت خرافه و جادو را دارد. پنجمين كاري كه هاليوود در اين دوره انجام داده است معرفي و القاي سبك زندگي آمريكايي در سري american pie است. دورهاي است كه ديگر ايدئولوژيها را به ساير ملتها نميدهند. چون روشنفكرهايشان به دنبال بحثهاي ايدئولوژيك ميروند و عوام جامعه به دنبال كار ديگري ميروند. بهتر است به جاي اينكه در هر جامعه روشنفكرپروري كنيم، مستقيماً با خود مردم صحبت كنيم و به آنها مفهومي به نام سبك زندگي بدهيم. در حقيقت ميوه آن تفكر را به آنها بدهيم. an american way of life يا american lifestyle به معني شيوه زندگي آمريكايي، گزارهاي است كه روح حاكم بر آن را در سري فيلمهاي طنز امريكن پاي ارائه كردهاند. البته از قبل شروع شده بود، ولي در فضاي بعد از 11 سپتامبر نهادينه شد و به عنوان موارد مطالعاتي اصلي براي بحث زندگي آمريكايي جدي شد. البته در اين سري از سريالها به اين موضوع خيلي جدي پرداخته شده است. اين پنج هدف؛ [b] 1.تبيين و ترسيم دشمن جديد يعني اسلام 2.مطرح كردن اسلام هراسي يا اسلامو فوبيا 3.معرفي تقابل تمدني 4.مواجهه با دين و عالم ماورا 5.معرفي و القاي سبك زندگي آمريكايي به عنوان تنها راه و روش زندگي بشر امروز [/b] اهدافي است كه هاليوود در حوزه سينماي استراتژيك از واقعه 11 سپتامبر به اين سو درچند سال گذشته سعي در تحقق آنها دارد. ميتوان دوره جديد را دوره جامعهسازي حرفهاي از سوي هاليوود و تلويزيون آمريكا ناميد كه در آن اتوپياي ليبراليسم و ليبراليسم نو در سه سطح مردم چيني (mation building)، سيستم چيني (system bulding) و دولت چيني (state building) ارائه ميشود كه در اينجا سبك زندگي آمريكايي را مبناي مردم چيني قرار ميدهد. بحثي در طرحريزي استراتژيك در علوم اجتماعي است كه وقتي ميخواهيم جوامعي را طراحي كنيم بايد سبك زندگيشان را شكل دهيم. اهميت سريال لاست در دوره جديد به اين دليل است كه هر سه سطح را با هم ارائه و اتوپياي كاملي را به شما معرفي ميكند. اهميت سريال 24 در اين است كه دولت چيني را به شما نشان ميدهد. به عبارتي عملكرد و ساز و كارهاي يك دولت را نمونه سازي ميكند. تأثيري كه فيلم زنان خانهدار سرسخت يا مستأصل ميگذارد، در مقوله سبك زندگي و چگونگي ساز و كارهاي آن است. از اين جهت دوره جديدي شروع شده و در 10، 15 سال گذشته حجم عظيمي سريال ساخته شده است. در واقع بالاتر از يك كتاب مقيد، داستان، رمان و فيلم سينمايي حركت عظيمي صورت گرفته است. تأثيرگذاري فيلمهاي سينمايي و سريالهاي جوامع ديگر نظير ژاپنيها، چينيها و كرهايها كه بعضي از آنها مثل جواهري در قصر و افسانه جومونگ در ايران نمايش داده شد و همين طور فيلمهاي كشور خودمان در اين حوزه همگي طيف شناسي و دستهبندي شد. اين نشان ميدهد كه در 20 سال آينده در مناسبات تمدني عظيمترين سطح تأثيرگذاري مربوط به حوزه اين سريالهاست. آنچه كه اهميت دارد اين است كه اين هم ابدي نيست. ادامه دارد... http://www.rajanews.com/detail.asp?id=49576 -
بالگرد هجومی میل-24/35 هایند بالگرد هجومی میل-24/35 هایند ( Mil Mi-24/35 Hind)
REZAT1980 پاسخ داد به f117 تاپیک در بالگردهای هجومی
[quote]شكار هايند به وسیله دوش پرتابها به مراتب ساده تر از شكار هليكوپترهایی مثلا AH - 1z و AH - 64 و MI - 28 است. اگزوزهای خروجی این هلیکوپتر بسیار داع هستند و شرکت سازنده هیچ چاره ای برای کاهش حرارت اگزوزها نیاندیشیده است. همچنین این هلیکوپتر فاقد چف و فلر و امکانات انحرافی است. هدایت و کنترل این هلیکوپتر نیز به طرز وحشتناکی دشوار است.[/quote] AH - 64 کجا این میل کجا؟؟ شما درست میفرمایید. توی جنگ 33 روزه، کسی آماری از تلفات هلی کوپترهاشون داره؟ -
من فدات بشم. عزیز. دمت گرم. ایوالله. انشالله جبران کنم
-
سخنرانیهای دکتر حسن عباسی (صوتی و متنی)
REZAT1980 پاسخ داد به arash_slayer تاپیک در دکترین و استراتژی
تحلیل سریال لاست [b] [align=center]نقد و بررسي دكتر حسن عباسي بر سريال گمشدگان + فایل صوتی لاست؛ تلويزيون استراتژيکی که با آن به جان جهان افتادهاند[/align][/b] تهیه و تنظیم: رسول عبادی اشاره: متن زير مشروح سخنراني دكتر حسن عباسي درباره نقد و بررسي سريال لاست (Lost) است كه سال گذشته در دانشگاه سوره انجام شده است. گمشدگان یا لاست (Lost) مجموعهای تلویزیونی است که پخش آن از ۲۲ سپتامبر ۲۰۰۴ از شبکه ABC آمریکا و تعداد زیادی از شبکههای خارجی آغاز شد. این مجموعه تلویزیونی داستان 47 نفر از بازماندگان يك هواپيما را نشان ميدهد كه از سيدني استراليا به مقصد لس آنجلس در حال حركت بوده كه بر فراز جزیرهای ناشناس در اقیانوس آرام سقوط ميكند. افراد مختلف اين مجموعه هر كدام به عنوان نماينده يك تمدن به شمار ميروند كه مخاطب بعد از ديدن اين مجموعه تحت تأثير القائات فراواني درباره تمدنهاي مختلف قرار ميگيرد. مشروح سخنراني را در زير ميخوانيم: ... اينها با تلويزيون استراتژيك امروزبه جان جهان افتادند. از سينماي استراتژيك عبور كردند. ناتوي فرهنگي امروز در تلويزيون استراتژيك است. امروز در ايران جوانان صرفاً به پاي فيلم سينمايي نمينشينند، سريالهاي بالاي 40،50 قسمت ميبينند. دانشجوي ما ميآيد ميگويد سه شب غذا نخوردم، 86 قسمت سريال لاست (Lost) ديدم، زحمت بكش اينها را ببين بگو اين استنباط من درست است و شما هم اين را ميبينيد؟ سريالهاي 24، فرنس و لاست، دورهاي كه اينها شروع كردند، با فيلم سينمايي صرف نيست. من فقط ابعاد يكي از اين سريالها را اجمالي معرفي ميكنم، خيلي از شما ديديد. منتهي ملاحظات استراتژيك پشت صحنه فيلم را ميگويم. سريال لاست كه هم، گمشده معنا ميدهد و هم گمشدهها، داستان يك هواپيمايي است كه از سيدني استراليا راه ميافتد برود لس آنجلس بين راه گم ميشود و سقوط ميكند، در يك جزيرهاي ميافتد پايين مجمعالجزاير اندونزي، گوشههاي اقيانوس آرام. 47 نفر زنده مي ماند؛ اولاً آنجايي كه سقوط ميكنند در جزاير هاوايي است كه عين بهشت است، يعني تمام اين فيلم كارت پستال است. القاي اينكه بهشتي كه مدنظر بود، همين است. در اين فيلم براي شما يك بهشت ترسيم مي شود. برويد در اينترنت ببينيد فقط به زبان فارسي درباره اين فيلم چه خبر است! اگر افلاطون بود ميخواست امروز "جمهورش" را بنويسد فيلم لاست را ميساخت. اگر سر توماس مور ميخواست كتاب "اتوپيا" را بنويسد، لاست را ميساخت. اگر بيكن بود ميخواست "آتلانتيس نو" را بنويسد، لاست را ميساخت. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/6719.jpg[/img] جزيره جهاني جزيرهاي است كه اينها در آن گمشدهاند. 47 نفر باقي ماندند، كه اينها افراد و عناصري هستند از مكانهاي مختلف جمع شدند. اين 47 نفر را به تمدنهاي مختلف در كره زمين تقسيم كردهاند. از تمدن اسلامي با يك ميليارد و 300 ميليون نفر يك نفر را آورده است. يك افسر شكنجهگر عراقي زمان صدام. اسم آن سعيد جراح (Sayid Jarrah) كه يك هنرپيشه بسيار فاسد آمريكايي است. اين هنرپيشه يك رگش هندي است، يك رگش غربي است، همانند سلمان رشدي؛ اين در زندگي خانوادگياش يكي از فاسدترين هنرپيشههاي غرب است. يعني بكگراندي كه مخاطب از او دارد، اين را انتقال ميدهد به جامعه اسلامي. يعني نمايندهي يك ميليارد و 300ميليون مسلمان، در آن جزيره جهاني اين آدم است. نماينده كل 2ميليارد نفر شرق، يعني چينيها، ژاپنيها، ويتناميها، لائوسيها و كرهايها، يك زوج كرهاي هستند. براي تمدن آمريكاي لاتين كه اسپانيولي زبان هستند يك زني را در فيلم به نام آنالوسيا (Ana Lucia Cortez) قراردادهاند كه اين زن در خود امريكا در ايالت كاليفرنيا پليس بوده است. براي تمدن آفريقايي 3، 4 سياه پوست گذاشته، اما پنبه كار آنها را زده! يعني اصلاً حل شدند در فرهنگ امريكايي. ميماند بقيه كه همه آنگلوساكسون (Anglo-Saxons)هستند. از روسها يك نفر منفي كه يك چشمش بسته است. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/6720.jpg[/img] از فرانسويها يك زني به عنوان نماد فرانسه ايفاي نقش ميكند، بقيه دو قطب اصلي هستند؛ يهود كه نماينده اصلي آن بنجامين (Benjamin Linus) است و بازيگر آن اصلاً يهودي است، از يهوديان اشكنازي كه قيافهاش كاملاً يهودي است و اسمش هم يهودي است. اين از يكي دستور ميگيرد بنام جكوب (Jacob) كه ما به آن يعقوب ميگوييم. يك اسم يهودي است. يعني پشت صحنه اداره جزيره جهاني، يهود است. بازيگران اصلي همه آنگلوساكسون هستند، همه انگليسي تبار هستند. يعني آمريكايي، كانادايي و استراليايي. نقش اول فيلم يك آمريكايي است به نام "جك شفرد" (Jack Shephard) يعني چوپان. مسيحيها معتقدند كه هركسي مسئوليت دارد، چوپان گله است. يعني از اول صحنه كه هواپيما سقوط كرده، چوپاني گله را شروع ميكند. اسم پدرش "كريستين شفرد" است. كريسيتين (Christian) يعني مسيحي. چوپان مسيحي. اين انسانِ تراز ليبراليسم است. انسان باكلاس ليبرالها. بلافاصله انسان منفي ليبرالها را معرفي مي كند. يعني ساوير (Sawyer). از داستان "تام ساوير" اين عنوان را گرفته است. ساوير، انسان تراز پايين است. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/6723.jpg[/img] يك پرانتز بازكنم يك دقيقه فلسفه هنر بگويم. در فلسفه هنر ميگويند كه شما بايد تراژدي ارائه كنيد. هركس كار هنري ميكند بايد تراژدي بدهد. تراژدي كشمكش بين دوگروه ديونيزوس(Dionysus)و آپولون (Apollonius). آپولون مرد است و نظم ايجاد ميكند، باصطلاح خوب است. ديونيزوس نماد زن است بينظمي و هرج و مرج را دنبال ميكند و آشوب و بههمريختگي را ميخواهد. از زمان ارسطو قراربود بين اين دو شخصيت كاتارزيس (Catastasis) صورت بگيرد. يعني انسان تصفيه شود. از تقابل بين اين دو مثلاً ما بزرگترين تراژدي را قضيه عاشورا ميبينيم، ميگوييم خوبها يك طرف و بدها يك طرف اينها به تقابل رسيدند، تصفيه ما در اين صورت ميگيرد كه نگاه كنيم و از آن درس بگيريم. از نيچه به اين طرف، فلسفه هنر تغيير ميكند؛ ميگويد نظام آپولوني را كنار بگذاريد. بچسبيد به ديونيزوسي. نمونه آن را ماه رمضان امسال در تلويزيون ديديد. اين سري فيلمها كه اخيراً ساخته ميشود مثل سريالهاي 80 قسمتي و در طول سال ميبينيد، آن مدل كه هيچكس در آن قهرمان نيست، همه عوضي هستند، همه كارهايشان بد است. همه از يك سطح بخصوصي به پايين است، اين را "هنر ديونيزوسي" ميگويند. سر افطار مردم ميروند توالت دستهايشان را خشك ميكنند، حرفهاي زشت و ركيك ميزنند، صداي مردم را درميآورند. به اين ميگويند هنر ديونيزوسي. يعني همه چيز بينظمي و بياخلاق. هيچكس انسان تراز ندارد. اصلاً در اين فيلم آدم بزرگ نميبينيد. يك سريال هم بود شخصيتي داشت به نام "داداشي" كه همه بچه پيغمبر بودند. از اول آن شما ميدانستيد بالاخره يك روز همه جمع ميشوند، همه چيز درست ميشود، نظم برقرار ميشود. به آن ميگويند هنر آپولوني. اين كه سريالهاي ما جذابيت ندارد و فيلمهاي خوبي نداريم، بدين علت است كه آن ابزاري كه از آن طرف آوردند بنيادش ايراد دارد. اين كه يك هنرپيشه زن را گريم كنند اين كه نميشود هنر. كارگردانهاي ما را جمع كنيد يك امتحان فلسفه هنر از آنها بگيريد 99 درصد آنها رد ميشوند. دليل اينكه اين فيلم اينقدر جذابيت دارد، بدين خاطر است كه انسان تراز ليبراليسم با انسان ديونيزوسي آن، اينگونه نيستند. از صفر تا 100، انسانهاي تراز ليبراليسم را معرفي كرده است يعني شما هرچه در سرزمين خود بوديد آن را رها كنيد! در تفكر ليبرالي وقتي آمدي اينجا حالا استعداد خود را بروز بده. اول سردر تمام فرودگاههاي آمريكا وقتي پياده شويد اين جمله نوشته شده است: "آمريكا سرزمين فرصتها". يعني اين سرزمين، سرزمين فرصتهاست. اگر پياده شدي كار نداريم كه در دنياي قبل تو چه بودي، بارها در اين فيلم اين جمله تكرار ميشود، لذا هركس امكان دارد استعداد خود را بروز دهد. يعني ليبراليسم از صفر آن "ساوير" و 100 آن "جك شفرد" كه چوپان اينهاست. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/6721.jpg[/img] جان لاك (John Locke) پدر ليبراليسم است. نفر سوم اين فيلم جان لاك است. تمام نكات اصلي كتابهاي فلسفه ليبراليسم را درآوردند و در دهان اين آدم قرار دادند، درتمام اين 86 قسمت. مثلاً جمله معروف دارد كه ميگويد "اين تو نيستي كه ميتواني به من بگويي كه چكار نميتوانم بكنم" ببينيد جمله پيچيدگي دارد. اين تو نيستي كه به من بگويي چكار نميتوانم بكنم. اين را در اين فيلم تا شماره 5 آن 5 بار تكرار ميكند. يعني شما از پاي فيلم بلند ميشويد بدون اينكه خودتان متوجه شويد دوره ايدئولوژي ليبراليسم را گذرانديد. انديشه جان لاك در القاي غيرمستقيم كامل متوجه شديد. نفر بعدي كه نقشش خيلي مهم است در اين فيلم دزموند (Desmond Hume)، يا ديويد هيوم (David Hume) همان كه كانت(Immanuel Kant)ميگويد "اين مرا از خواب جزمي بيدار كرد" كسي كه رسماً ميگويد من ملحدم؛ يعني پدر امپريسم (Empiricism) پدر حسگرايي، يعني هرچه در حس و تجربه نگنجيد، باورپذير نيست. پدر فلسفه انگليس؛ اينقدر علني اعلام كردند كه اين جزيره جهاني است، هركدام از تمدنها يك درصدي دارند اما مديران اين تمدن كه با يكديگر دعوا ميكنند، انسانهاي ليبرال آمريكايي و انگليسي هستند. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/6722.jpg[/img] نفر بعدي مجموعه زنهاي اين فيلم هستند 10 نفر زن اصلي دارد. زن در ادبيات استراژيك يعني سرزمين (Land) و عقيده(Oponion). مثلاً ميگوييم مام ميهن. عقيده هم تاء تأنيث دارد، مؤنث است. در ادبيات نمايشي زمان يونان ميگفتند كه زن را در تئاتر وقتي ميآوريد يعني سرزمين و عقيدهاي كه تصرف ميشود. يعني در اين فيلمها وقتي خانمي سيبي به كسي ديگري ميدهند، نمادش اين است كه اجازه ميدهد تصرف شود؛ نماد شب زفاف. شما نگاه كنيد 10 زن اصلي كه در اين فيلم است اولين كه مهمترين آنهاست "كيت" (Kate) است. اين دختر يك موسيونر(missioner) مذهبي بوده است. فاميلي اصلي او، ليلي اوانجلين (Evangeline Lilly) است. مدتي در فيليپين بوده كه برود موسيونر مذهبي شود. اين كانادايي الاصل است. نفر دوم يك زن آمريكايي است به نام "ژوليت" (Juliet Burke) كه اين كارش در جزيره كه هيچ بچه اي به دنيا نميآيد تلاش ميكند در اين جزيره بچه به دنيا بياورد و هر زني كه حامله شود، ميميرد. وقتي يهوديان او را ميآورند اين جزيره به خاطر اين است كه زاد و ولد تمدني ايجاد كند. زن يادتان باشد نماد سرزمين است. كساني كه تصرف ميشوند. نفر سوم اسمش "كلير" (Claire Littleton)، هنرپيشه استراليايي است. تنها كسي كه در اين جزيره حامله است و بچه به دنيا ميآورد و بهعنوان تنها تمدني كه زاد و ولد ميكند و در آينده باقي ميماند اين زن است و اسم بچه او "هارون" (Aarun) است. هارون در نگاه ما برادر "موسي(ع)" است، در كاركردي كه وقتي موسيعليهالسلام ميرود كوه طور و برميگردد، وقتي اينها گوساله پرست ميشوند ميگويد زورم به آنها نرسيد. اما در يهود و مسيحيت هارون همان كسي است كه "گوساله" را ساخت. تكرار ميكنم هارون در انديشه مسيحي و يهودي كسي است كه خود سامري است يعني آن گوساله را ساخت. تا برادرش رفت كوه طور و برگشت همه را گوساله پرست كرد. تنها كسي كه در تمدن بشري باقي ميماند و از آنگلوساكسونهاست، سامري است و مينويسند كه مسلمانها در قرآن به حرف ما اعتقاد ندارند. ميگويند هارون، سامري نيست. اما يهود و مسيحيت معتقدند كه سامري است. نسلي كه باقي ميماند از آنگلوساكسونها در نظام تمدن آينده سامري است. زنبعدي، زني است به نام "پنلوپه" (Penelope) در انديشه يوناني يعني زن وفادار. كسي است كه تا وقتي شوهرش اوديسيوس رفت جنگ و برگردد 108 خواستگار داشت، ماند به پاي شوهرش. انگليس كشوري بود كه ريخت در درياها و سرزمينها را گرفت. در اين جزيره، كسي كه بدون هواپيما آمده باشد، هيوم است. هيوم، پدر فلسفه انگليس و پنلوپه نماد سرزمين و عقيده انگليس كه نميخواهد غير از خود هيوم با كس ديگري ازدواج كند، با يك كشتي سه سال دربه در دنبال هيوم ميآيد. زني وفادار و آخر فيلم هم او افراد را از جزيره نجات ميدهد. پدرش لرد (Lord) است. انگليسيها طبقه اشراف دارند. نماد سرزمين انگليس كه به غير از ديويد هيوم به كسي توجه ندارد. زن بعدي آنگلوساكسون شانون (Shannon Rutherford) است. هتل هيلتون درتمام دنيا را ميشناسيد. اين شخص، دختري داشته كه مانكن و بسيار زن فاسدي است. نماد بخشي از زندگي آمريكايي با هيكلي مشابه هيكل باربي، شانون است. اين پسر مسلمان، عاشق اين ميشود و در فيلم اين القا را ميكند كه انسان مسلمان، فقط در علاقه و تصرف سرزمين غرب فقط حق دارد با بخش "لمپن" سرزمين غرب ارتباط برقرار كند. بسياري از جذابيتهايي كه غرب براي جوانهاي ما دارد جدابيتهاي بخش لمپني غرب است، نه جذابيتهاي به درد بخور غرب. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/6724.jpg[/img] زن بعدي يك زن سياه پوست است به نام "رز" (Rose Henderson). زن پيري است كه نماد آفريقاست. آنالوسيا كه اشاره كردم نماد آمريكايي لاتين است. "سان" (Sun) كه در زبان انگليسي خورشيد معنا ميدهد، نماد سرزمينهاي شرقي است و دَنيله (Danielle Rousseau)هم نماد سرزمين فرانسه است. نسبت اينها چگونه تعريف ميشود؟ چرا اين فيلم جذابيت دارد و خط تعليقش را جوانها دنبال ميكنند؟ تعليق يعني پادرهوا بودن. فيلمي اگر تعليق داشته باشد ميگويند، كشش دارد. خط تعليق فيلم به خاطر اين 5،6 كاراكتر است. عشق مثلثي، جك با ساوير نسبت به كيت. يعني جك كه كه چوپان اينهاست و انسان ليبرال تراز آنهاست و ساوير كه لمپن آن جامعه است (نميآيند در جامعهشان فقط بگويند مثلاً ما يك بسيجي معرفي ميكنيم مطلق انسان ديني است) هنرمند آنها ميگويد ما ليبرال درجه يك و دو و سه و 88 و درجه 100. ما نميآييم بگوييم بچه مسلمان انسان ايراني يك، دو، سه تا 100 ما صرفاً ميخواهيم يك ضرب بگوييم يك نفر مطلق ما است. بعد مردم نگاه ميكنند كه اين دست يافتني نيست. اين شهيدي كه شما معرفي ميكنيد نميشود به آن رسيد، "آسماني" است. حالا يك فيلمي ساخته ميشود بنام "اخراجيها" مردم ميبينند كه در جبهه بعضيها پشتك- وارو هم ميزدند. چرا ما ميآييم اينگونه برخورد ميكنيم. طرف ميآيد بين اين دو آدم، اين زن را قرار ميدهد، يعني كيت، عشق مثلثي اين دو يعني خوب و بد تفكر ليبرال، سرزمين كانادا را ميخواهند تصرف كنند و سرزمين كانادا به اين دو گرايش دارد، پيامي كه آمريكاييها ميگويند (چون كانادا را مكاني لمپني ميدانند) كه ميخواهد متمايل شود به نماد آمريكا يعني سرزمين كانادا ميخواهد تصرف شود از سوي ساوير كه آدم پست است. اين عشق مثلثي اول. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/6728.jpg[/img] عشق مثلثي دوم عشق بين جك، با آن يهودي يعني بنجامين درباره ژوليت آن دكتر آمريكايي است. يعني اصل سرزمين تمدن اصلي غرب نماد آن ميشود ژوليت، بنجامين يهودي تا الآن دنبال او بوده است، براي تفكر يهود رقيب پيدا شده است، يعني تفكر آمريكايي. آن صحنهاي كه با هم شطرنج بازي ميكنند جك و يهودي آن نماد اين است كه شطرنج بازي ميكنيم تا جزيره را تصرف كنيم. مديريت بر اين جزيره، او ميگويد "جزيره من" يعني آن فرد يهودي ميگويد دنيا براي من است، من شما را از اين جزيرهام بيرون ميكنم و جك ميايستد روبه روي او و آخر آن به توافق ميرسند. در آخرين قسمت اين فيلم وقتي همه از جزيره فرار ميكنند، ميروند آمريكا دوباره مجبور ميشوند برگردند كه پيام آن اين است كه از اتوپيا و مدينه فاضلهي ليبرال هيچكس نميتواند فرار كند، هركجا برويد بايد برگرديد. ايدئولوژي متفاوتي وجود ندارد. آقاي ژوزف استيكليتس وقتي ميگويد نئوليبراليسم دوره آن تمام شد يا فرانسيس فوكوياما ميگويد نابود شده است، در اين فيلم اين خبرها نيست، حرف اول و آخر شده ليبراليسم و اين جزيره و بهشت همين وضع موجود است و بايد برگرديم. نيمه شعبان امسال مقام معظم رهبري فرمود: "منتظر كيست؟ كسي كه به حفظ وضع موجود قانع نيست" در اين فيلم برعكس است. ميگويد كه وضع موجود همين جزيره جهاني است و شما هيچ راه ديگري نداريد، اگر از اينجا بيرون برويد دوباره بايد برگرديد. دو نفري كه توافق ميكنند برگردند همين دو رئيس هستند، يعني بنجامين يهودي و جان لاك. بالاي سر چه كسي؟ بالاي سر جنازه جك شفرد، بالاي سر جنازه جان لاك. آخرين پلاني كه در اين سريال ميبينيد اين است. بين انسان تراز پايين ليبرال و انسان تراز بالاي ليبرال دعوا بر سر سرزمين است. يعني كيت نماد كانادا، دعوا بر سر خود اصل آمريكا يعني سرزمين اصلي آنگلوساكسونها، دعوا بين يهود، يعني بنجامين و جك است. اين عشق دوم بود. عشق سوم عشق مثلثي زن كرهاي با شوهرش و با فاسقش كه علاقه به آمريكا دارد. عشق بعدي عشق پنلوپه به همان دزموند كه همان ديويد هيوم است كه موجب تعليق فيلم است. عشق بعدي عشق سعيد يعني فرد مسلمان به زن آمريكايي كه شانون(Shannon) است كه نشان ميدهد مسلمانان نميتوانند سرزمين آمريكا را تصرف كنند و از آنها بچه دار شوند. از پيوند تمدن اسلامي با تمدن غربي بچهاي به دنيا نميآيد آن يك نفر هم كه از بيرون تمدن انگلوساكسون علاقه داشت كشته ميشود وسط فيلم. يعني اين زن را حذف ميكنند، يعني اثري نماند از اينها كه يكي ازآنها تصرف ميشود و بچهاي كه قرار است تمدن دورگه بوجود بياورد. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/6729.jpg[/img] عشق آنالوسيا به ساوير است. يعني تمدن لمپني يعني آمريكاي لاتينيها، عشقشان به تمدن لمپني آمريكاست. عشق رز به همسر آنگلوساكسونش است. شما صحنهاي كه در اين فيلم ميبينيد، صحنه علاقه اين پيرزن سياه پوست به يك شوهر پيرمرد سفيدپوستي است. القا ميكند كه اين دو نفر را ميبينيد چقدر به هم علاقه دارند اين زن تمدن آفريقايي بوده در جوانيهايش علاقه مند شد به تمدن سفيدپوست آغوشش را بازكرده و تصرف شده. حالا ببينيد چه در فراغ همديگر عين دو مرغ عشقي كه از هم دور ميافتند مريض ميشوند. عشق دَنيله، اين فرانسوي قبلاً زن بنجامين بوده و از او دختري دارد به نام "الكس" (Alex). پيامي كه در اين فيلم القا ميكند اين است: اولاً تمام آدمهاي اين فيلم حرامزاده است، يعني در هر قسمت، گذشته اين افراد جزيره را بررسي ميكند، تمام آدمهاي اين فيلم حرامزاده هستند از جمله اين بچهاي كه در اين جزيره به دنيا ميآيد. يعني به كلير ميگويند اين بچه پدرش كيست؟ ميگويد من اوپن (Open) هستم، فكرم باز است. خيلي امروزي هستم. يعني چي پدرش كيست؟ يعني تمدن حرامزاده. تمام كاراكترهاي اين فيلم همه حرامزاده هستند. زندگي آنها را نشان ميدهد. در آمريكاآمارهاي رسمينشان ميدهدبين 54 تا 56 درصد از بچه هايي كه به دنيا ميآيند پدرشان معلوم نيست چه كساني هستند، اخيراً در شمال غرب آمريكا نيويورك، بوستون تا خود واشنگتن دادگاههايي به وجود آمده كه مجوز ميدهد به پدرها كه بروند فرزندان خود را تست ژنتيك كنند تا معلوم شود كه بچه متعلق به خودشان است يا نه، كار به اين افتضاح كشيده آمار غيررسمي فقط متعلق به خود فرانسه 92% است، يعني92% از بچههايي كه در فرانسه به دنيا ميآيند پدرانشان معلوم نيست كه چه كساني هستند! يعني يك تمدن زنازاده؛ حالا پيام جامعه ليبرال در اين فيلم اين است كه اين بهشتي كه ميبينيد وجود دارد، هيچ كدام از اين آدمها سرجاي خودشان نيستند. البته در اين فيلم كشيش مسيحي كه سياه پوست است و آفريقايي است يك گانگستر قاچاقچي مواد مخدر است كه هارون را غسل تعميد ميدهد. پيام دوم فيلم اين است كه نئوليبراليسم آخرين راه است. بشر هيچ راهي ندارد. در اين فيلم سهم هر تمدن را روشن كرده است، ميگويد در اين جزيره جهاني مسلمانها فقط تابعند. بايد ما به آنها بگوييم. يعني آن سفيدپوستها ميگويند تو كجا برو كجا بيا، براي سياه پوستها، چينيها، ژاپنيها و كرهايها تصميم ميگيرند. تنها كساني كه تصميم ميگيرند براي سرنوشت جزيره آنگلوساكسونها هستند. خود به خود كسي كه اين فيلم را ميبيند به او القا ميشود كه اگر رفت در سازمان ملل بنشيند تا آگلوساكسونها براي او تصميم بگيرند. پيام بعدي فيلم اين است كه جزيره جهاني همان بهشت ليبراليسم است كه بشر راه برون رفتي براي آن ندارد (حفظ وضع موجود) و اگر رفته بايد برگردد. اتوپياگرايي و مدينه فاضله ليبراليسم را به بهترين نحو نشان ميدهد. ببينيد اصل بحث مردمسازي، دولت سازي و نظامسازي است. در اين 47 نفر اينقدر اينها قشنگ تمرين نظام سازي كردند، ميگويند مردم چيني(Nation bulding)، دولت سازي (State bulding)، تمدن سازي (System bulding) به دو روش صورت ميگيرد يا مردم از ترس دور هم جمع ميشوند يا از سر محبت اينها از ترس مشكلاتي كه در جزيره وجود دارد دور هم جمع ميشوند، از سر محبت بين آنها علاقههاي عاطفي به وجود مي آيد، ملات رابطهشان ميشود. لذا در عراق اصليترين مسئلهشان دولت چيني است. علوم استراتژيك، سه كار اصلي ميكند، دولت چيني، مردمچينيونظامچيني. در افغانستان ملت سازي ميكنند، كتابهاي جديد فوكوياما را ببينيد. در عراق دولت چيني ميكنند. در لبنان و فلسطين دولت چيني ميكنند. ما با آمريكاييها رقابت ميكنيم، آمريكا در لبنان يك دولت به وجود آورده است يك شق آن جريان حزبالله است. در فلسطين يك دولت آنها به وجود آوردند كه ابومازن است، در كرانه باختري يك دولت به وجود آمده كه جريان اسلامگراست و در نوار غزه است. يعني اين حكومتها دو سر دارند. در جمهوري آذربايجان، پاكستان، افغانستان و عراق اينها دارند دولت چيني- ملت چيني ميكنند. در اين فيلم روشهاي دولتچيني، ملتچيني توسط اينها را به خوبي نشان ميدهد. گروه ديگري از اينها كه افتادند گوشهاي از جزيره، همه لت و پار ميشوند، يعني نميتوانند دولت چيني كنند. آنهايي كه ليدر آنها اسپانيايي است. اما جك شفرد كه چوپان اينهاست وقتي تهديد ميشود 4 اسلحه در هواپيما بوده است. يك زن را صدا ميكند كه پليس بوده است. ميگويد ميخواهيم ارتش راه بيندازيم، چه چيزي نياز داريم؟ خودش بخش سيستم بهداشت و درمان را راه مياندازد، سيستم شكنجه راه مياندازد. فرد مسلمان را ميگذارند كه ساوير را شكنجه كند، همه وسايل را جمع كرده بود، نميداد؛ يكي از اينها آسم دارد، ساوير وسايل اين را ميگرفت و از آنها باج ميخواست. او را سيستم امنيتي و شكنجه گر اين گروه ميگذارند. ببينيد دولت چيني ملت چيني نشان ميدهد كه آمريكاييها و انگليسيها چقدر در اين قضايا مسلط هستند. سيطره آنگلوساكسونها بر جزيره جهاني را نشان ميدهد، تقابل و همكاري آنگلوساكسونها و يهود در مديريت و سيطره جهان؛ تمام اين فيلم بنجامين يهودي با جك ضد و دشمن هم هستند. يك موقع اين اسير اينها ميشود، يك موقع آن اسير اينها ميشود. اما آخر سر غدهي در كمر يهودي را همين دشمن معروف يعني جك درميآورد. درواقع ميگويند براي مديريت بر جهان همكاري ما يعني يهوديها با آنگلوساكسونها ضروري است. در اين فيلم و در اين جزيره يك عدد رمزي وجود دارد كه بايد صفرش بكنند. عدد "108" مدام اين كنتور مياندازد يك تأسيساتي زير جزيره پيدا ميكنند كه اگر اين كار را انجام ندهند جهان منهدم و متلاشي ميشود. آن عدد 108 را وقتي در سايت اصلي فيلم لاست ميبينيد، ميگويند اين عدد را از بودا گرفتهاند. در انديشه بودائيسم و هندوئيسم 108 گناه وجود دارد. يعني هركدام يك دقيقه است و هر 108 دقيقه يكبار بايد اينها رمزي را وارد كنند كه جهان منهدم نشود. چه كسي قبلاً پاي كامپيوتر بود؟ هيوم ملحد انگليسي، از اينجا به بعد جان لاك و جك مينشينند پاي كامپيوتر كارشان اين است كه هر 108 دقيقه كه اين كنتور مياندازد يعني هر 108 باري كه بشر يك دور همه گناهان را انجام ميدهد اينها هستند كه نميگذارند جهان متلاشي شود. القا از اين آشكارتر؟ در هيچ كار سينماي اينها انجام نداده بودند. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/6725.jpg[/img] يك آدم دارند العياذبالله امام زمان آنهاست. در اين فيلم يك فيزيكدان آوردند كه فارادي (Dan Faraday)است. كاملاً المانها اصلي است. در خود اين دائرةالمعارف فيلم هم در اينترنت هم گفتهاند همان فراداي فيزيكدان معروف انگليسي است. وقتي كه اينها ميآيند در جزيره پياده ميشوند با همان زن مردم شناس با چتر سقوط ميكنند، ميآيند در فيلم يك موشك از روي كشتي تست ميكنند، يك موشك كوچك آزمايشي كه به جزيره برخورد كند. ساعت ميگيرد ميبيند دودقيقه اختلاف ساعت دارد. يك دقيقه و 30 ثانيه بايد ميآمده، 3دقيقه و 30 ثانيه ميآيد، همانجا متوجه ميشويد اين جزيره وجود ندارد، اصلاً در عالم برزخ است؛ يعني از زمان عبور اين جزيره وقتي كه اين موشك دو دقيقه اختلاف داشته است. وقتي گروه اول با هليكوپتر ميرود هيوم هم همراه آنها است، هيوم وقتي از زمان عبور ميكند و وقتي برميگردد درعالم واقع، ذهنش به هم ميريزد. مثل كامپيوتر كه ميريزد به هم، فاراداي تلفن را به دست مرد عرب ميدهد و بعد امامت ميكند بر زمان. ببينيد ما يا در زمان هستيم مثل ما. بعضيها با زمان هستند و بعضيها بر زمانند. فاراداي در اين فيلم بر زمان است. چطور؟ تلفن را دستش ميگيرد به ديويد هيوم ميگويد بيا او را ميبرد 16 سال پيش. از لندن برو آكسفورد بيا در فلان طبقه و فلان كلاس و او را در كلاس خودش ميبرد. 16 سال پيش همين معادلات جزيره را طرح ميكرده است. يعني "بدون زماني" تلقي كه ما از امام زمان داريم اين است كه امام در زمان نيست كه مثل ما شامل زمان باشد. امام با زمان هم نيست، امام بر زمان است. بقدري زيبا توانسته اين امامت بر زمان را توسط اين آدم القا كند كه شما به سادگي متوجه ميشويد آنها امام زمان دارند. يعني غولي مثل ديويد هيوم معادلاتش ريخته به هم حالا تلفن را ميدهد دستش بعد هدايت ميكند از زمان فعلي به 16 سال پيش آرام آرام ميگويد بيا اينجا بعد ميبيند همين زمان فعلي است. يعني اين معادله ذهني او را با تماس تلفني درست ميكند. سينماي استراتژيك ناتوي فرهنگي در دوره جنگ سرد و بعد از جنگ سرد و دوره جديد هردفعه يك پيام داشت؛ اگر يك روز جيمز باند را در مقابل شوروي ميساختند اگر عليه سيستم هستهاي مسساختند الآن مسئلهشان تروريسم و اسلامهراسي و مواجهه با اينكه اسلام تمدن سازي نكند. انگارههايي كه اسلام با آنها تمدن سازي ميكند "تقوا"، "حيا"، "ايمان" و "يقين" است. در اين فيلمها هر چهار انگاره، مورد هجوم قرار ميگيرد. من براي اينكه نقد فيلم لاست را جاهاي مختلف انجام ميدهم، دوبار مجبور شدم كامل ببينم و ابعاد مختلف آن را ارزيابي كنم. واقعاً اگر ما يك روز جوانانمان در هنر سينما به جايي برسند كه جامعه آرماني موردنظر جمهوري اسلامي و اسلام و انسانهاي تراز اسلام و قرآن را با اين ابعاد و هنر بتوانند انجام دهند، اندازه ميليونها جلسه سخنراني و هزاران منبر و صدها كتاب ارزش دارد. ولي ليبراليسم آمده حيازدايي، مقابله با تقوا، اصالت خرافه و جادو، تثبيت اينكه شما هر 108 گناه را انجام دهيد ما آنگلوساكسونها نشستيم پاي آن و دنيا را رِست ميكنيم، صفر ميكنيم تا از نو شروع شود. همان كاري كه در فيلم كنسانتين(Constantine)، لوسيفر (Lucifer) انجام داد. يعني پزشك به كنسانتين گفت اگر اينگونه سيگار بكشي ريهات نابود ميشود و ميميري، تو سرطان گرفتي، در آخر فيلم كنسانتين، لوسيفر دست كرد در ريههاي اين تمام لجنها و دود ريهاش را بيرون آورد. يعني تو به آن اينكار را بكن و اين كار را نكنها گوش نكردي راحت باش من لوسيفر آخرميخواهم گناهانت را ببخشم، اينجا در اين فيلم القا ميكند كه 108 گناه را كه هر بار بشر انجام ميدهد يك دور اين صفر ميشود، يعني آنگلوساكسونها دوباره كنتور حركت جهان را ميزنند. فضاي كلي سينماي ناتوي فرهنگي القاي بي حيايي است(Porn). فقط در دو سال قبل آمريكاييها 35ميليون وبسايت پورن ثبت شده داشتند. يعني آن تعداد وبسايت پورن و تصاوير مستهجني كه قبلاً ثبت شده هيچ، از دو سال پيش 35 ميليون وب سايت ثبت شده است. دفاع از همجنسگرايي و موارد از اين قبيل، مگر غير از اين بود كه قوم لوط بخاطر همين چيزها از هم پاشيد. پس سينماي ناتوي فرهنگي در يقين زدايي و ايمان زدايي و حيازدايي و تقوا زدايي پايه اصلي را دنبال ميكند. پيام آن مثل فيم لاست اين است كه بهشت موعودي كه گفته شده همين ليبراليسم است. ببينيد كه تصاوير چقدر كارت پستالي است و شما راه برون رفت از اين نداريد. اما يادتان باشد جوانهاي مختلف جهان شما نميتوانيد هيچ زن آنگلوساكسوني يعني سرزمين و تفكر و تمدن آنلگوساكسون را صاحب شويد. در اين فيلم در ماجراي آن پسر عرب، نه فقط دختر آمريكايي را ميكشند كه اينها با همديگر علاقمند شدند، بچه دار نشوند، تمدن اسلامي نتواند حتي جزئي از آن قسمت لمپني تمدن غرب را هم اشغال كند، بلكه خود نامزد اين كه يك دختر عراقي بود و زمان صدام انقلابي بود و شكنجه ميشد، توسط خود اينها كشته ميشود، يعني در قسمتهاي آخر فيلم حتي خود تمدن اسلامي كه نماينده آن، اين آدم لمپن صدامي ميشود، خود اين از مسلمانها نيز نميتواند زاد و ولد داشته باشد و ادامه دهد. اما تمدن آنگلوساكسون دارد، يعني آن دختر كرهاي برميگردد سرزمين خودش و بچه دار ميشود. پس بقاي تمدني را چگونه ميبينند؟ با نگاه نئوليبراليسم. دوست داشتم در اين سينماگرهاي ما يكي وجود داشته باشد مثل اين، يك فيلم درست كند. مثلاً فرض كنيد يك كاراكتري مثل "باربي" بيايد عاشق يك پسر ايراني شود و پيام اينگونه بدهد. نه تنها نيست، بلكه ضربه آخري كه زدند اين بود كه يك هنرپيشه ايراني بازي كرده بود با بازي دي كاپريو. از اين دلم ميسوزد من 4 سال پيش در حوزه علميه كلاس داشتم سر برخي از كلاسها خبرنگارها هم ميآمدند. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/6727.jpg[/img] من فيلمي را در سينما ديدم به نام "جايي ديگر" همين خانم بازي كرده بود. من اعتراض كردم خبرگزاري هاي مثل مهر، فارس اين را منعكس كرد كه فيلم جايي ديگر اين فيلم در سينماي استراتژيك است و بسيار خطرناك است. فيلم جايي ديگر ماجراي فرار چند ايراني بود به يك جزيره كه يكي بيايد اينها را خارج ببرد. يك آدم دو جنسيتي است يك آدم سياسي است كه از شوهرش فرار كرده اين خانم در فيلم يك دختر جنوبي است كه حامله شده معلوم نيست كه چه كسي حامله اش كرده براي اينكه بچه اش را سقط نكند از ترس خانوادهاش فرار كرده كه از اينجا بيرون رود. يكي از هنرپيشهها باصطلاح روشنفكر در اين فيلم هست كه اين فرد قبلاً جبهه ميرفته عكاس بوده در جنگ. يعني كسي كه وقايع جنگ را ثبت ميكرده اين در فيلم مي آيد مي شود محافظ و مراقب دختر. يعني كسي كه به اين دختر نماد سرزمين و عقيده تجاوز كرده اين را بچه دار كرده و اين سرزمين و عقيده نميخواهد اين چيزي را كه از آن حامله شده زمين بگذارد. وقتي ميخواهد از اينجا بيرون رود و از كشور فرار كند حالا چه كسي محافظش ميشود كسي كه از اين سرزمين دفاع ميكرده. لحظه دفاع مردم اين سرزمين ثبت ميكرده و خون دادن آنها كه به عنوان اينكه مام ميهن و زنان ميهن عقايد را حفظ كنند. خيانت فرهنگي كه افراد اين فيلم، آن را ساختند و پخش كردند و آمريكايي بودن آنها امروز كه فيلم جديد اين خانم را ساخته شده رو ميشود كه همه با هم خواب بودند. هيأت اسلامي هنرمندان در سال 83 يك برنامهاي گذاشت، رفتم گفتم اين فيلم جايي ديگر خطرناك است اين ادامه دارد، امام ميفرمود: "اينها براي صد ساله آينده برنامه ريزي ميكنند." از اين خانم چرا در فيلمهاي انقلابي استفاده ميكنيد؛ "ميم مثل مادر" اين سينماگران كه غول سينماي دفاع مقدس و روشنفكري محسوب ميشوند، حداقل اين ادبياتي كه من امشب براي شما گفتم نميدانند! اين فيلم پخش شد، يك صحنه دارد در اين فيلم كه آقاي مصفا با همين خانم ميرود خرابههاي همان جزيره، خرابههايي كه در جنگهاي قديم اين ايرانيها دفاع كردند از آن و ويران شده است؛ (نقل به مضمون) ميگويد: "چرا قديميهاي ما مقاومت ميكردند، مرزها براي چيست؟!" يعني چرا اجازه نميدهيد هر تجاوزي صورت گيرد؟! چرا ميايستيد؟! يعني پيام اين فيلم در گفتگوي تمدنها، تسليم مطلق است. بگذاريد تمدن غرب بيايد بگيرد، چكار داريد كه اين از كجا حامله شده است؟ بگذاريد عقيدهتان حامله شود، بگذاريد سرزمينتان اشغال شود، نطفه انسان غربي در اين سرزمين ريشه بدواند. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/6726.jpg[/img] عراق را گرفتهاند، يك ميليون و ششصد هزار كشته رهآورد همين فضاي باز فكري و فرهنگي و ناتوي سياسي، نظامي و اقتصادي است. آن روز گفتم اين داستان ادامه خواهد داشت؛ حالا اين فيلم را با دي كاپريو بازي كرده است. اين فرد خودش هنرپيشهاي همجنس باز است. زن در ادبيات سينمايي يعني نماد سرزمين. وقتي اين مي آيد عاشق خانم ميشود، اولين برخوردي كه با همديگر دارند مي گويد "تو ايراني هستي؟" مي گويد "نه! پدرم ايراني است" اين فيلم براي مصرف داخل ساخته شده و با استانداردهاي هاليوود نيست. گفتند كه گونهاي بسازيم فعلاً داخل ايران مقاومت زياد نشود، خيلي به هنرمندها فشار نياورند، خيلي بد نشود، سنگين نشود. بله! خانم در اين فيلم پوشيده است. ارزشهاي نيكول كيدمن، دمي مور و ديگر بازيگران توالتها و رختخوابهايشان در اين فيلم نيست. اما علناً ميگويد "انسان ايراني! من اين فيلم را براي جامعه تو ساختم، تو كه از زمان كشتي تايتانيك تا به امروز ديكاپريو را ميشناسي"، از دار و دسته نيويوركيها تا بحال دي كاپريو را ميشناسي و فكر ميكني اين چهره علاقمندي است و تو جوان ايراني كه با او سمپاتي داري، ميگويد كه او عاشق سرزمين توست، عاشق عقيده توست. آخر فيلم وقتي ميآيد از بيرون نگاه ميكند به آن بيمارستان و آن دختر را در داخل ميبيند؛ يعني من از بيرون سرزمين تو ايستادهام و عاشق تو هستم. "القاي رواني" آنوقت يك احمقي به نام هنرمند در روزنامهها مينويسد "بالاخره داريم ديده ميشويم!" اگر ناموست را هم بخوابانند در رختخوابهايشان مينويسي ديده ميشويم؟ روزي كه داد زدم سر قضيهي دختران ايراني كه به دوبي ميرفتند، آخر بحثم گفتم اين يك مسئله امنيت ملي است، مسئله 4 دختر نيست. قاضي در دادگاه گفت: "اگر خانمي خودش دلش خواست برود چي؟" گفتم: "مثل اينكه بقيهاش گوش ندادي، من به عنوان يك متخصص علوم استراتژيك ميگويم مسئله امنيت ملي است." براي اين تمدن "حيا" مطرح است كه اگر زده شد نابود ميشود. اينها آمدن سراغ زنان و دختران جامعه ما. حالا اگر خودش خواست برود، برود! آن هنرپيشه و سينماگر نفهم كه اين را بت ميكند، به او نقش ميدهد در فيلم سينماي شاخص دفاع مقدس، اگر نگفته بودم آن روز در قم، اگر خبرگزاريها منعكس نكرده بودند، اگرهيئت اسلامي هنرمندان برنامه نگذاشته بود، همه اينها را جمع نكرده بود، ميگفتم، نگفتيم. ميگفتند محيط روشنفكري كشور، مديران فرهنگي سياسي اجتماعي را توجيه نكرده است. اما امروز اين فيلم را ساختند، ببينيد چه وقت بوده، اگر همين آدمها را در رختخواب دراز نكردند و فيلم درست نكردند و القا نكردند به جوان ايراني كه ببين انساني مثل ديكاپريو، شومپن و ديگران مثل ال پاچينو و رابرت دنيرو، عاشق سرزمين و عقيده تو هستند، آنوقت احمق مينويسد كه "ديده ميشويم" شايد تو دوست داشته باشي ناموست را بخواباني كنار دست انسان غربي، اما اين مملكت هفتهزار سال با غيرت روي پا مانده است، حتي زماني كه اسلام نبوده. شما آنروز كجا بودي كه خون داده ميشد تا اين مملكت ذره به ذره و ميليمتر به ميليمترش دست غربيها واسرائيليها و عراقيها و ديگران نيافتد شما كه حداقل ادبيات سينمايي را نميدانيد. حداقل سينماي ديونيزس و آپولونيس را نميدانيد، حداقل نمادها را نميشناسيد. ديديد يك آدمي از راه رسيد يك فيلم "اخراجيها" ساخت، گفتيد كه شما حزباللهيها اصلاً سواد نداريد، ولي روي دست همه محيط روشنفكري سينمايي شما زد. حالا ما در اين محيط ميخواهيم چيزي نگوييم، حرفي نزنيم، آخر اين چه مصيبتي است كه بر سر مملكت آمده است. وقتي گفتند اين خانم فيلم جايي ديگر را بازي كرده، دعوت ميكند كه بياييد ما را تصرف كنيد، دعوت ميكند كه ما را اشغال كنيد، اگر جنگ خواست صورت گيرد مقاومت نكنيد، اين پيام ضد مقاومت دارد. چرا دستگاه اطلاعاتي ما با اين فيلم برخورد نكرد. چرا دستگاه قضايي ما با اين فيلم برخورد نكرد. حالا همه ماندند چه كنند با خانم كه رفته اين فيلم را بازي كرده است. حالا پوشيده بوده، مثل اينكه كلاه گيس سرش بوده! مگر فرقي هم ميكند؟ صحنههاي ديگري كه اين خانم برهنه ايستاده، مصاحبه ميكند، كلاه گيس سرش است؟ چرا كلاه شرعي سر خودتان ميگذاريد؟ امروز اسنادش موجود است كه اين آدم را مطرح ميكنند كه يك روز بگذارند روبهروي هنرپيشههاي غربي، حواسشان نبود! حيثيت سينماي كشور اينگونه ميرود. اين خانم -مثل همان فاحشهاي كه ميرود دوبي- با اختيار خودش ميرود، اين فيلم را بازي ميكند، اما اين خانم ايراني نيست. سرزمين ايران به هيچوجه توسط هيچ سرباز آمريكايي اشغال نخواهد شد؛ خطبه 27 نهجالبلاغه اين را به ما گفته كه ذليل و خوار نشد مگر كسي كه در خانه خودش با دشمن جنگيد. ما پيرو علي عليهالسلام هستيم، اجازه نميدهيم كه سرباز آمريكايي در سرزمين ما بيايد؛ انديشه اسلامي و ايراني توسط انديشه ليبراليسم حامله نخواهد شد، اين را يادتان باشد روشنفكران سكولارهاي ايراني و استراتژيستهاي غربي، مادامي كه ما اينجا ايستاديم چشم ما باز است، ذهن ما باز است، طول و عرض ابعاد تفكر شما را شفاف ميكنيم و بزرگترين ضربه به يك تفكر مهاجم اين است كه مشتش را باز كنيد. من نگفتم كه نئوليبراليسم دارد نابود ميشود، "ژوزف استيك ليتس" گفت؛ خيلي قبل از اينكه "فرانسيس فوكوياما" گفته كه آمريكا از هم ميپاشد گفته بودم، لذا باز هم ميگويم شايد وزارت ارشاد جمهوري اسلامي خواب باشد، شايد دستگاه تبليغاتي ما نداند، شايد نظام روشنفكري ما متوجه نباشد، اما صرف بازي يك خانم كنار دست يك هنرپيشه همجنسباز مسئله اين نيست، بلكه مسئله اين است كه زن در ادبيات نمايشي يعني سرزمين و عقيده و وقتي يك كسي به او دل ميبندد يعني ميخواهد كه سرزمين و عقيده را تصرف كند و اين از انديشه ايراني، سرزمين ايراني، تفكر ايراني و زن ايراني بدور است؛ مگر مرد ايراني مرده باشد اين اتفاق بيافتد. گفتم كه بدانند كه ما ميدانيم و ما بيداريم، حالا هركسي مي خواهد برود هاليوود و هر غلطي دلش ميخواهد بكند، هركسي ميخواهد در اين مملكت بانك بسازد، هركسي ميخواهد منطقه آزاد تجاري ايجاد كند، هركسي ميخواهد ليبراليسم را در فرهنگ و اقتصاد و سياست به هر شكل آن پياده كند، ما بيداريم و ميايستيم و ايستاديم. پيام قرآن اين است كه "فإن حزبالله هم الغالبون" غلبه ميكند. فساد و انحطاط و تمدن ليبرالي در جامعه آمريكا از درون مثل خوره، آن را ميخورد. با فيلم دستگاه هاليوود ميتوانند روي پا نگاه دارند؟ به اين خاطر و از اين منظر گفتم كه دوستان بدانند چهار سال پيش گفتم، دستگاه فرهنگي كشور از خواب بيدار نشد. امروز ميگويم براي 4 سال ديگر. سينماي ناتوي فرهنگي سربازاني دارد، سربازان آن از آن طرف مرزها نيستند، داخل هستند. اسم آنها استاد دانشگاه مي شود، خبرنگار ميشود، مدير اقتصادي و مدير بانك ميشود، آدم منطقه تجاري ميشود، سخنراني وآدم فكري و دانشگاهي ميشود. سينماگر و هنرپيشه ميشود. سربازان ناتوي فرهنگي خود ما هستيم. هركس كه اجازه داد نفسش را شيطان قلاده بزند، ببرد. اين فيلم پيام ميدهد به جهان كه ليبراليسم و نئوليبراليسم و جزيره جهاني يك محيط گم شده است. راه به كجا ميبريد!؟ بياييد به همين محيط، وقتي هم از آن محيط برميگرديد، مجبوريد كه برگرديد. پيامبران آنها كيانند؟ جان لاك و ديويد هيوم. آدمهايي كه در آن فيلم هستند همه حرامزاده. جوانهاي مملكت ريسه ميروند كه فيلم لاست را ببينند، ما واهمه نداريم؛ ما پيرو مكتب آن مطهري هستيم كه ميگفت روبروي دپارتمان اسلام شناسي دپارتمان ماركسيسم شناسي بگذاريد، تازه بگوييد خودشان بيايند درس بدهند. من نميگويم كه تبليغ شود براي فيلمها، ميگويم برويد ببينيد، ما نسل خودمان را واكسينه ميكنيم. كليد پشت اين فيلمها را به آنها نشان ميدهيم، حتي اگر استادان فلسفه و هنر در دانشگاههاي ما نتوانند اين مسائل را تبيين كنند. ---------------------------------------- فایل صوتی http://4visit.com/play_audio.php?audio=320 http://www.rajanews.com/detail.asp?lang_id=&id=41463 -
سخنرانیهای دکتر حسن عباسی (صوتی و متنی)
REZAT1980 پاسخ داد به arash_slayer تاپیک در دکترین و استراتژی
کنترل جمعیت کلیپ صوتی مستقیم http://www.netiran.info/uploads_group/1000/49/8766.mp3 همه از مبارزه کلیپ -
سخنرانیهای دکتر حسن عباسی (صوتی و متنی)
REZAT1980 پاسخ داد به arash_slayer تاپیک در دکترین و استراتژی
[b]و یک سخنرانی شگفت انگیز ایشون.!!!![/b] در این سخنرانی که در سال 1384 در مسجد انگجی تبریز برگزار شده، ایشون در پاسخ به یکی از شبهات اسم، تمام زعمای شیعه رو از از غیبت امام زمان تا حالا میگه. در جواب یکی از شبهات/. دانلود مستقیم صوتی http://netiran.info/uploads_group/1000/49/12718.mp3 -
سخنرانیهای دکتر حسن عباسی (صوتی و متنی)
REZAT1980 پاسخ داد به arash_slayer تاپیک در دکترین و استراتژی
دکتر عباسي-تحليل سريال 4400 با موضوع آخر الزمان و مهدويت دانلود غیرمستقیم کلیپ صوتی http://www.mediafire.com/?nqntnllzwxz -
سخنرانیهای دکتر حسن عباسی (صوتی و متنی)
REZAT1980 پاسخ داد به arash_slayer تاپیک در دکترین و استراتژی
دکتر عباسي-اولين کرسي آزاد انديشي لینک مستقیم فایل صوتی.کیفیت خوب http://www.kolbekeramat.com/file/voice/89/890122%20Azad%20Andishi.mp3 -
سخنرانیهای دکتر حسن عباسی (صوتی و متنی)
REZAT1980 پاسخ داد به arash_slayer تاپیک در دکترین و استراتژی
دکتر عباسي-تحليل فيلم کنستانتين دانلود غیرمستقیم کلیپ تصویری http://www.mediafire.com/?3mjixzdmv0f مبارزه کلیپ -
اغلب ما ، وقتی اسم ژاپن را در سالهای قبل و بعد جنگ جهانی ها میشنویم. یاد بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی و مظلومیت آنها می افتیم. اما این تمام واقعیت نیست. نوشته ی زیر شرحی است بر یکی از بزرگترین جنایات جنگی تاریخ، کی طی آن سربازان سلطنتی ژاپن، در طول شش هفته اشغال نانکینگ، حدود سیصد هزار نفر از مردم غیرنظامی را کشته و نزدیک 80 هزار زن و دختر را مورد تجاوز وحشیانه و دسته جمعی خود قرار دادند. کشتار یا تجاوز نانکینگ (نانجینگ) به دورهٔ شش هفتهای پس از اشغال ژاپنیها شهر نانکینگ، پایتخت پیشین جمهوری چین، را در ۹ دسامبر ۱۹۳۷ گویند. در این دوره سربازان ارتش سلطنتی ژاپن صدها هزار نفر از اهالی شهر را کشته و بیست تا هشتاد هزار زن را مورد تجاوز جنسی قرار دادند. این قتل عام به یک موضوع سیاسی مناقشهبرانگیز بدل شده و جنبههای گوناگون آن از سوی تجدیدنظرطلبان تاریخی و ناسیونالیستهای ژاپنی زیر سؤال رفتهاست. این افراد کشتار را اغراقشده یا بهکلی ساختگی برای اهداف تبلیغاتی میدانند. تلاش برای انکار یا توجیه این جنایت، مباحثات پیرامون کشتار نانکینگ را دامن زده و آن را به مانعی بر سر بهبود روابط چین و ژاپن و نیز روابط ژاپن با دیگر کشورهای خاور دور از جمله کره جنوبی و فیلیپین تبدیل کردهاست. برآوردها از رقم کشتگان متفاوت است. بهجز ثبت نشدن قتلها بهطور جامع و دقیق، دلایل دیگر برای اختلاف در برآوردها شامل این موارد میگردد؛ تعریف محدودهٔ جغرافیایی، دورهٔ زمانی و قتلهایی که باید به حساب کشتار گزارده شود. کشتار نانکینگ در مفهوم مضیق خود فقط به قتلهایی گفته میشود که در منطقهٔ امن نانکینگ رخ داد. در حالی که در مفهوم موسع تمامی قتل عامهای شهرٔ نانکینگ و حتی ۶ بخش اطراف آن را در بر میگیرد که با نام شهرداری ویژهٔ نانکینگ شناخته میشوند. همچنین دورهٔ زمانی کشتار ممکن است فقط به شش هفته پس از سقوط نانکینگ محدود شود و یا تمامی قتلها از زمان ورود ارتش ژاپن به استان جیانگسو در نیمه نوامبر تا اواخر مارس ۱۹۳۸ را در بر گیرد. همچنین نوع قتل نیز ممکن است تفاوتهایی را در آمار کشتگان موجب شود، از جمله این پرسش که آیا کشتن سربازان به اسارت درآمده چینی و چریکهای مظنون اعدام قانونی شمرده میشود. دادگاه بینالملی نظامی شرق دور رقم تلفات را ۲۶۰٬۰۰۰ اعلام میکند؛ آمار رسمی دولت چین این رقم را ۳۰۰٬۰۰۰ ذکر میکند. تاریخدانان ژاپنی تعداد تلفات را پائینتر آورده و معمولاً آن را بین ۱۰۰٬۰۰۰–۲۰۰٬۰۰۰ نفر میدانند، در حالیکه برخی دیگر فقط به ۴۰٬۰۰۰ کشته اشاره میکنند یا حتی وقوع یک کشتار گسترده و ساماندهی شده را انکار کرده و ادعا میکنند که تمامی قتلها بر اثر اقدامات نظامی مجاز، بهطور تصادفی و یا بدلیل خشونتهای موردی نیروهای خودسر صورت گرفتهاست. منکران کشتار نانکینگ معتقدند توصیف این حادثه بهصورت یک کشتار ساماندهیشده و بزرگ برای نیات تبلیغاتی سیاسی صورت میگیرد. ویکی پدیا
-
[align=center]پاسخ محکم و تاریخی جلیلی به درخواست مذاکره اتحادیه اروپا[/align] [align=center][b] هرگاه به سوالات ما پاسخ دادید آنگاه از مذاکره صحبت کنید برای من جالب است که همزمان با تصویب قطعنامه درخواست مذاکره هم میدهید [/align][/b] دبير شوراي عالي امنيت ملي در نامهاي به اشتون نماینده سیاست خارجی اروپا، با ادبیات محکم و انقلابی، به انتقاد از رویکرد دوگانه غرب در تهدید و فشار بر ایران و از آن سو درخواست مذاکره پرداخته است و پذیرش درخواست مذاکره از سوی ایران را منوط به پاسخ مجموعه 1+5 و پرسشهای محمود احمدی نژاد کرده است. به گزارش رجانیوز، به نقل از دبيرخانه شوراي عالي امنيت ملي، جلیلی با بيان اينكه شما بيش از هر زمان ديگر به جلب اعتماد ملت ايران نياز داريد، اعلام كرده است: در صورتي كه جهت گفتوگوها روشن باشد، جمهوري اسلامي آماده گفتوگوست. متن کامل نامه نماينده مقام معظم رهبري و دبير شوراي عالي امنيت ملي به خانم كاترين اشتون نماينده عالي اتحاديه اروپايي در سياست امنيتي و امور خارجي بدين شرح است: بسمالله الرحمن الرحيم سركار خانم كاترين اشتون نماينده عالي اتحاديه اروپايي در سياست امنيتي و امور خارجي براي من جالب است كه عليرغم پيگيريهاي وزراي محترم خارجه برزيل و تركيه و عدم آمادگي جنابعالي براي گفتوگو در سه ماه گذشته درست يك روز پس از صدور قطعنامه در نامهاي خواهان گفتوگو شديد. جالبتر آنكه پس از ارسال نامه شما، دولت آمريكا و اتحاديه اروپا اقدامات ديگري از نوع فشار را طرح كردهاند. اين رفتار در چارچوب راهبرد اعلامي شما «فشار و گفتوگو» قابل درك و البته غيرقابل پذيرش است. جامعه جهاني، گفتوگو در سايه فشار را ديكتاتوري و به دور از تمدن لازم براي گفتوگو ميداند. انجام گفتوگو براي اعمال فشار و دشمني با يك ملت، همچون گذشته حركت در مسيري بنبست، پرهزينه و بيفايده خواهد بود. امروز شما بيش از هر زمان ديگر به جلب اعتماد ملت ما نياز داريد. اقداماتي كه نشان دهد راهبرد غلط دو مسيره را به كنار گذاشته و درصدد جبران خطاها هستيد و ميخواهيد آنگونه كه فرهنگ گفتوگو اقتضا دارد، عمل كنيد. خانم اشتون! جمهوري اسلامي ايران در ارديبهشت 87 بستهاي براي موضوع گفتوگوها پيشنهاد كرد و در گفتوگوهاي ژنو 1 در تير ماه 87 و ژنو 2 در مهر ماه 88 به صراحت اعلام كرد كه حول بسته مزبور حاضر به گفتوگو است و اين موضوع در مصاحبههاي مطبوعاتي پس از گفتوگوها با حضور آقاي سولانا به صراحت ابراز و در آخرين گفتوگوي تلفني با آقاي سولانا نيز مورد تأكيد قرار گرفت. از اين رو هرگونه جهتگيري متفاوت، حركتي ارتجاعي و غيرسازنده است كه مورد پذيرش ملت ايران قرار نميگيرد. درباره تقاضاي شما براي گفتوگو در موضوع هستهاي، چنان كه در بسته پيشنهادي جمهوري اسلامي ايران آمده است، جمهوري اسلامي ايران آمادگي خود را براي گفتوگو و همكاري در زمينه خلع سلاح هستهاي، جلوگيري از اشاعه سلاحهاي هستهاي و نيز بررسي چگونگي همكاري براي استفاده همه اعضاي NPT از فناوري صلحآميز هستهاي اعلام كرده است. بدون شك لازمه چنين گفتوگويي تعهد همه طرفهاي گفتوگو به اجراي NPT و اعلام موضع صريح نسبت به رفتارهاي خارج از اين چارچوب، از جمله فعاليتهاي هستهاي رژيم صهيونيستي است. بديهي است اين گفتوگو ميتواند حركتي در جهت تحقق شعار كنفرانس خلع سلاح تهران يعني «سلاح هستهاي براي هيچ كس و انرژي هستهاي براي همه» باشد كه مورد استقبال اكثريت قاطع دولتها و ملتها قرار گرفت. حضور ساير دولتهايي كه اين آرمان را دنبال ميكنند در اين گفتوگوها ميتواند به شكلگيري گفتوگوهايي سازنده كمك كند. چنان كه جمهوري اسلامي ايران تلاش مستمر خود را براي شكلگيري اين گفتوگوها و همكاري با تمام كشورهاي علاقهمند ادامه خواهد داد؛ به ويژه كه امروز شاهد علاقهمندي كشورهاي زيادي به اين نوع گفتوگو و همكاريها هستيم. شكلگيري كنفرانس خلع سلاح در تهران و مشاركت فعال 189 كشور در كنفرانس بازنگري معاهده NPT و تأكيد بر لزوم پيوستن رژيم صهيونيستي به NPT نشان داد اغلب كشورهاي جهان به پيشنهادهاي طرح شده در بسته پيشنهادي جمهوري اسلامي ايران نگرش مثبت دارند. خانم اشتون! آن گاه كه جهت گفتوگو روشن باشد، جمهوري اسلامي ايران آمادگي دارد متكي به ظرفيتهاي سياسي، اقتصادي، منطقهاي و بينالمللي خود كه شما به خوبي به آن آگاه هستيد، در جهت تحقق همكاريهاي سازنده بينالمللي براي رفع نگرانيهاي مشترك گفتوگو كند. بر مبناي نكات فوق چنان كه از سوي رئيس جمهور اسلامي ايران اعلام شد، پاسخ شما به موارد ذيل براي ادامه گفتوگوها ضروري است. 1- هدف از گفتوگوها براي تعامل و همكاري است يا ادامه روند دشمني و تقابل با حقوق ملت ايران 2- آيا به منطق گفتوگو كه لازمه آن اجتناب از هرگونه تهديد به فشار است، التزام خواهيد داشت؟ 3- براي روشن شدن مباني مشترك گفتوگو، نظر روشن و صريح شما درباره سلاح هستهاي رژيم صهيونيستي چيست؟ پاسخ شما به مفاد فوق ميتواند زمينه را براي چگونگي شكلگيري گفتوگوها براي رفع نگرانيهاي مشترك جهاني در جهت تحقق صلح، عدالت و سعادت ملتها با حضور ساير كشورهاي علاقهمند از اول سپتامبر فراهم كند. http://www.rajanews.com/detail.asp?id=54507
-
جنایت و تجاوز نانکینگ ( یکی از بزرگترین جنایات قرن 20)
REZAT1980 پاسخ داد به REZAT1980 تاپیک در جنگهای معاصر
[code]لینک پست اول http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%B4%D8%AA%D8%A7%D8%B1_%D9%86%D8%A7%D9%86%DA%A9%DB%8C%D9%86%DA%AF لینک پست دوم http://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100925096821[/code] -
جنایت و تجاوز نانکینگ ( یکی از بزرگترین جنایات قرن 20)
REZAT1980 پاسخ داد به REZAT1980 تاپیک در جنگهای معاصر
زنده به گور کردن دسته جمعی http://tbrawner.files.wordpress.com/2008/01/head11.jpg http://www.documentingreality.com/forum/attachments/f10/105758d1259135584-massacre-rape-nanjing-1937-38-chinese_civilians_to_be_buried_alive.jpg اعدام غیرنظامیان به وسیله ی سرنیزه http://www.documentingreality.com/forum/attachments/f10/105756d1259135548-massacre-rape-nanjing-1937-38-106-nanking-nanjing-1937-bajonettuebung-grube.jpg اعدام های تفریحی http://www.documentingreality.com/forum/attachments/f10/105764d1259135738-massacre-rape-nanjing-1937-38-nanking1.jpg http://www.documentingreality.com/forum/attachments/f10/105766d1259135754-massacre-rape-nanjing-1937-38-nanking9ss_259158a.jpg http://www.documentingreality.com/forum/attachments/f10/105757d1259135556-massacre-rape-nanjing-1937-38-china2-9650.jpg اگر ممکنه مدیران این عکسها رو به گالری منتقل کنند [color=red] عکسها تا زمان انتقال به گالری موقتا به لینک تبدیل شد. لینک منبع هم اعلام شود. sina12152000[/color] -
جنایت و تجاوز نانکینگ ( یکی از بزرگترین جنایات قرن 20)
REZAT1980 پاسخ داد به REZAT1980 تاپیک در جنگهای معاصر
در این زمینه کتابی هم نوشته شده که سال 87 به فارسی ترجمه شده. و حقایق زیادی در اون نهفته است. نانکینگ: شرح جنایات ژاپن در چین نویسنده:آیریس چانگ مترجم: غلامحسین میرزاصالح # تعداد صفحه: 366 # نشر: نگاه معاصر (29 دی، 1387) # شابک: 978-964-7763-74-5 -
جنایت و تجاوز نانکینگ ( یکی از بزرگترین جنایات قرن 20)
REZAT1980 پاسخ داد به REZAT1980 تاپیک در جنگهای معاصر
جنايات هراس آور ژاپن در نانجينگ جام جم آنلاين: 72 سال پيش در روز 13 دسامبر سال 1937 ميلادي سربازان ارتش ژاپن پس از 3 روز بمباران بي وقفه شهر نانجينگ يا نانکينگ (نانکن آن روزگار) در مرکز چين وارد اين شهر مي شوند.ورود سربازان ژاپني به شهر نانجينگ براي اهالي فاجعه بار بود. ژاپني ها بلافاصله پس از تصرف شهر دست به قتل عام هاي گسترده و بي رحمانه مي زنند. سربازان ژاپني انبوه مردان ، زنان ، کودکان و سالمندان شهر نانجينگ را با سرنيزه يا شمشير به قتل مي رساندند.آنها با توسل به وحشيانه ترين شيوه ها مردم نانجينگ را قتل عام کردند. سربازان ژاپني دست به تجاوزهاي جمعي زده و براي تفريح دست و پاي مردم بي گناه را قطع کرده و با سر نيزه شکم زنان باردار را دريده و جنين آنها را بيرون کشيده و به هوا پرتاب مي کردند. قتل عام نانجينگ در ميان جنايات عليه بشريت که در قرن بيستم رخ دادند داراي جايگاه ويژه اي است حتي اگر امروز حکومت ژاپن لجوجانه اهميت آن را تکذيب کند. همه چيز از سال 1931 ميلادي آغاز شد. هنگامي که با موافقت هيروهيتو ، امپراتور ژاپن يک گروه از ژنرال هاي ملي گراي افراطي در توکيو به قدرت رسيدند. آنها از جنگ داخلي چين سود جسته و ابتدا منطقه منچوري را تصرف کرده و آن را به عنوان يک کشور تحت قيمومت ژاپن به نام منچوکوئو درآورند. اشغالگران ژاپني ، امپراتور سابق چين ، پويي «بي اختيار» را حاکم اين کشور پوشالي کردند. از آن پس نيروهاي ارتش ژاپن شروع به پيشروي در شمال چين کردند. در روز 7 ژوييه سال 1937ميلادي ژاپني ها از يک حادثه در پل مارکوپولو در نزديکي شهر پکن بهانه اي ساختند تا دست به يک هجوم ناگهاني و گسترده براي اشغال سراسر خاک چين بزنند. در چند ماه ، سربازان ژاپني بيش از يک ميليون کيلومتر مربع از خاک چين که بيش از 60 ميليون جمعيت داشت را تصرف کردند. سربازان ژاپني براي سرکوب هرگونه مقاومت داخلي به طور سيستماتيک مرتکب وحشيانه ترين اعمال عليه غيرنظاميان بيگناه چيني مي شدند. قتل عام ها به صورت يک قاعده درآمد. پس از تصرف شهر نانجينگ ، پايتخت سابق کشور چين و مقر موقت دولت چيانگ کاي چک ، قتل عام ها ابعاد گسترده اي يافتند. چيانگ کاي چک ، رهبر کومينتانگ با رقيبان کمونيست عليه دشمن مشترک متحد شد و مبارزه عليه اشغالگران را از مناطق جنوبي چين رهبري مي کرد. اين وضع تا شکست ژاپن در جنگ جهاني دوم در سال 1945 ميلادي و خروج ژاپني ها از خاک چين ادامه داشت. به اين ترتيب ، در روز 13 دسامبر سال 1937 ميلادي سربازان ارتش امپراتوري ژاپن شهر نانجينگ را در مرکز چين تصرف کرده و وارد شهر مي شوند. با ورود سربازان ژاپني کابوس وحشت آور مردم بيگناه نانجينگ آغاز مي گردد. فجايعي که ژاپني ها در شهر ناکينگ مرتکب شدند در ميان جنايات عليه بشريت که در قرن بيستم رخ دادند داراي جايگاه ويژه اي است. هنوز نسل سالخورده چين خاطره اين دوران وحشت بار را فراموش نکرده اند و هر سال براي بيش از 300 هزار نفر از قربانيان بيگناه شهر نانجينگ مراسم دعا برگزار مي کنند. در این زمینه عکس های دلخراشی هم وجود دارد که میتونید در نت پیدا کنید که به دلیل مسائل اخلاقی نمیشه تو سایت گذاشت. هر چند تاش رو که میشد . اینجا قرار میدم. -
سخنرانیهای دکتر حسن عباسی (صوتی و متنی)
REZAT1980 پاسخ داد به arash_slayer تاپیک در دکترین و استراتژی
ما در ادبياتمان مقولهاي به نام فرار نداريم. با توجه به بررسي كه انجام دادهايم شما اين موضوع را در حافظ، مولوي، سعدي و خيلي از شعرا نميبينيد. در تاريخ فكري و فلسفي ما مسئله فرار و خودكشي تا اين حد برجسته نبوده است. عوارضي مثل فرار، خودكشي و غيره مسئله امروز جامعه ماست كه اين هم نوعي رهآورد مدرن است. ميخواهم بگويم اينها معزلات تمدن است. تمدن سه نوع فرار دارد. فرار از خود، فرار از سيستم، فرار از نظام و جامعه و فرار از زندان رسمي. آنجايي كه از تمدن عبور ميكنيم و به محيط هجري ميرسيم. از متمدن بودن تبديل به مهاجر ميشويم زماني است كه انسان از خود آزاد ميشود. يك نظرسنجي عمومي كنيم. براي اين كار برويم همين افرادي را كه جلوي فرهنگسراي ارسباران براي لوازم آرايشي صف ميكشند نگاه كنيم، ببينيم افراد مصرف كننده و اين افراد تا چه حد راحتاند. حاصل اين همه خود را بزك كردن و به هر حيله در دل بعضيها راهي ايجاد كردن چيست؟ آخر سر شخص ميخواهد به چه چيزي برسد؟ پيام اين چيست؟ اگر سراغ همين خانمها برويد ميبينيد در نهايت دچار افسردگي ميشوند. همين طور سراغ آقاياني برويد كه اين رنگ و لعابها برايشان مطرح است. در واقع هيچي نيست و يك حباب است. اين حباب ميتركد. وقتي مناسبات فرهنگي و اقتصاد فرهنگي جامعه اين گونه رقم ميخورد، جاي تأثر و افسوس دارد. در چنين جامعهاي ببينيد آمار خودكشي بين چه كساني، در كدام بخشهاي محيطهاي روستايي و زندگي اجتماعي بالاست. اجمالاً سريال "فرار از زندان" سريال بسيار قوي و مؤثري است. بايد انصاف بدهيد كساني كه حتي مخالف فكري ما هم باشند تواناييشان در ساخت اين سريال و سريالهايي از اين دست بالا بوده است. خيلي خوب توانستهاند پيامهاي جامعهشان را منتقل و منعكس كنند. حاصل اين بوده است كه وجدان كاري دارند، اما با ماهرانه پروراندن يك گزاره باطل چيز خاصي از آن در نميآيد. ميتوانيم به جاي فرار از خدا، هجرت از خودمان را مبنا قرار دهيم. به جاي اينكه از خودم فرار كنم، فلذا خودم را جا بگذارم و بكشم كه نباشم. اگر ميگوييم خواب مرگ مجازي است خودكشي مجازي پناه بردن به راك، جاز و پاپ، اكس، شيشه، كراك و... و پناه بردن به الكل است. ما ميخواهيم لحظاتي نباشيم. موقعي كه ميخوابيم انگار مردهايم. خواب برادر مرگ است. اينكه با موسيقي، الكل و مواد مخدر دچار خلسه ميشويم، مثل خودكشي ميماند. منتهی لحظاتي خودكشي ميكنيم كه نباشيم. از خودمان فرار ميكنيم. از زندانهايي با برج و باروهاي بلند ميگريزيم. از حكومت، جامعه، قوانين و مقررات فرار ميكنيم. اين فرارها ما را به جايي نميرساند. اگر به جاي خودكشي از خودمان هجرت كرديم، اگر از حكومت و جامعه هجرت كرديم، اگر از پشت ديوارها و باروهاي فيزيكي هجرت كرديم، ما مهاجريم. فكر ميكردم با توجه به اهميتي كه هجرت دارد چرا به عنوان يكي از اصول دين يا يكي از فروع دين نيامده است. ديدم كه اگر در نماز هجرت نباشد نماز نيست. اگر در روزه هجرت نباشد روزه نيست. اگر در حج تمرين زندگي هاجري نباشد حج نيست. اگر در جهاد هجرت نباشد جهاد نيست. اگر در خمس و زكات هجرت نباشد خمس و زكات نيست. اگر در امر به معروف و نهي از منكر هجرت نباشد امر به معروف و نهي از منكر نيست. اگر در تولّي و تبرّي هم هجرت نباشد تولّي و تبرّي نيست. پس راه حل معزلات سه گانهاي كه در 81 قسمت سريال "فرار از زندان" آمده است، يك نسخه بيشتر ندارد. آن جايگزيني هجرت با فرار است. ما ادبيات هجرت داريم نه ادبيات فرار. از مولوي، حافظ، سعدي، سنايي، عطار، نظامي گنجوي گرفته تا اندلس و شمال آفريقا فصوصالحكمي كه حكيم بزرگ محيالدين عربي نگاشته است و سايرين يك فصل را بيشتر مدنظر قرار ندادهاند، آن هم هجرت است. [b]ما بايد به جاي فرار، "هجرت" كنيم. اگر اين را برنتافتيم قطعاً رهآورد و پيام مناسبي براي جامعه بشري نداريم. اين از انسان آزاده به دور كه بر گمراهي ديگران بيفزايد.[/b] http://www.rajanews.com/detail.asp?lang_id=&id=54566 http://www.fetyan.info/Sound/8812/Abbasi/Prison%20Break%20-%20Abbasi%20%20Series%20-%20(Fetyan.net).rar[url=http://www.fetyan.info/Sound/8812/Abbasi/Prison%20Break%20-%20Abbasi%20%20Series%20-%20(Fetyan.net).rar]فایل صوتی همین متن[/url]