REZAT1980

Administrators
  • تعداد محتوا

    2,819
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    7

تمامی ارسال های REZAT1980

  1. تحليل حسن عباسي از سريال فرار از زندان/بخش دوم + فایل صوتی [align=center][b]ما بايد به جاي "فرار"، "هجرت" كنيم/ چيزي بالاتر از "امنيت" وجود دارد که آن "حقيقت" است[[/b]/align] ادامه از بخش اول: جيمز وسلر قبلاً مأمور سرويس‌هاي امنيتي بوده است. او از اطلاعاتي خبر دارد كه نظر ژنرال اين است كه مايكل و ديگران بتوانند او را فراري دهند. ويژگي مايكل اين است كه در هر زنداني كه باشد همه به او نزديك مي‌شوند و به او اميد مي‌بندند، چون عامل فرار است. به قضيه افلاطون برمي‌گرديم؛ آن كسي كه از بيرون وارد غار شد همه به او اميد مي‌بندند كه با او بتوانند فرار كنند. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/12466.jpg[/img] در زندان سونا دانه درشت‌هاي چند مليتي نگهداري مي‌شوند نه قالپاق‌ دزدها. زندان سونا شبيه گوانتانامو و كاملاً خودمختار است و حكومت دارد. در آنجا رالچر كه چهره اصلي است و زندان را كاملاً سوسياليستي و با انگاره‌هاي سوسياليست اداره مي‌كند و نوعي كيبوس است. در تفكر سوسياليستي، كيبوس نوعي جامعه است كه بايد هر قدر مي‌توانيد كار انجام دهید، اما برداشت به مقدار نيازتان است. بعد از فروپاشي شوروي كيبوست‌ها در شوروي جمع شدند. دو سال پيش در سال 1386، آخرين كيبوست در اسرائيل برچيده شد. محيط‌هايي هستند كه زندگي اشتراكي دارند. اصطلاح برابري كه شما در اين فصل در زندان سونا مي‌بينيد به همان كيبوس و يك جامعه سوسياليستي اشاره مي‌كند. در هر 13 قسمت سري سوم كه عنوان سونا را از سردر آن شروع مي‌كند و پايين مي‌آيد، حرف اصلي اين است: "سونا يك خيابان يكطرفه است". يعني همه وارد آنجا مي‌شوند، ولي هيچ كس از آنجا بيرون نمي‌آيد مگر بميرد. پس سونا مثل گوانتانامو يك خيابان يكطرفه است افراد وارد آن مي‌شوند فقط جنازه آنها از آنجا بيرون مي‌رود. فقط با مرگ مي‌توان از آنجا خارج شد. البته بعضي‌ها از گوانتانامو آزاد شده‌اند. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/12456.jpg[/img] نجا خارج شد. البته بعضي‌ها از گوانتانامو آزاد شده‌اند. تي بگ همان چهره فاسد و آلوده كه در سري 1 و 2 ديديم كه خود را به مايكل نزديك مي‌كرد، در فصل 3 خود را به رالچر نزديك مي‌كند. به قول عوام زير آب اطرافيان رالچر را مي‌زند و خود را به او نزديك مي‌كند و در پناه او مي‌ماند و آرام‌آرام جايگزين او مي‌شود و اختيار زندان را به دست مي‌گيرد. مايكل كتاب رمزي تهيه كرده بود و جيمز وسلر آن اطلاعات اصلي را داشت تا آن را از طريق فاضلاب خارج كند. آن كتاب به دست تي‏بگ مي‌افتد. كشيشي براي زندان و آقاي رالچر پول مي‌آورد. تي‏بگ آن پول را در زندان توزيع مي‌كند و اداره زندان را به دست مي‌گيرد. در واقع سونا را از يك جامعه كيبوس و سوسياليستي به يك جامعه ليبراليستي و كاپيتاليستي تبديل مي‌كند. وقتي ابزارهاي قدرت به دست انسان‌هاي آلوده مي‌افتد مي‌توانند جامعه زندان را اداره كنند. اصطلاحي كه جلسه گذشته در نقد سريال 24 به آن اشاره كردم اين بود كه سياست فن دستيابي به قدرت و چگونگي حفظ آن به هر قيمتي است. در اينجا استاد علم سياست تي‏بگ است. اين شخص آن قدر راحت خود را در هر گروهي وارد و به هر گروهي رخنه و خود را تثبيت می‏کند كه در زندان سونا كه بهتر است بگوييم همان گوانتاناموست اختيار همه را به دست خود مي‌گيرد. البته سري 2 و 3 بسيار ضعيف ساخته شده است. همان طور كه منتقدين هم اشاره كردند و در اين باره نوشته‌اند. در سري 4، بالاخره جيمز وسلر توسط مايكل فراري داده شد و اصرار ژنرال كه بزرگ كمپاني است بر اين است كه اينها هر طور شده به خاك آمريكا برگردند و آن اطلاعات را پيدا كنند. در واقع آن اطلاعات اصل نيتي است كه آنها بايد دنبال مي‌كردند و به آنجا مي‌آمدند. در اينجا از زندان سونا در پاناما مي‌گريزند و وارد خاك آمريكا مي‌شوند. در اينجا مايكل متوجه حقيقتي مي‌شود. عنوان سري 4، "هدف، نابودي فيلا" است. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/12461.jpg[/img] مان طور كه در سريال Alias ديديد ده دوازده نفر دور هم جمع مي‌شدند و هر يك كليدهايي داشتند و گروهي بودند كه جهان را اداره مي‌كردند. شش كارت وجود دارد كه دست شش نفر است. اين شش كارت وقتي كنار هم قرار مي‌گيرند فيلا را مي‌سازند. فيلا مثل قطعات پازل است. وقتي ساخته شد و كنار هم قرار گرفت و اين شش آدم مختلف كنار هم قرار گرفتند چهار چوب و عناصر كمپاني را زير نظر ژنرال شكل مي‌دهند. اطلاعاتي كه روي كيت دست اينها موجود است اطلاعات پايه براي انرژي جهان است و انرژي و حيات و بقاي آمريكا به آن بستگي دارد. اينجاست كه مايكل بايد جيمز وسلر را به خاك آمريكا بياورد تا اين اطلاعات پيدا شود. به چه علت؟ چون فكر مي‌كنند اين اطلاعات گم شده است. در اينجا مايكل متوجه مي‌شود مادرش نمرده و زنده است. مادرش، كريستينا به همراه پدر مايكل عضو كمپاني، حزب يا آن سيستم امنيتي بودند. پدرش توسط مأمورين امنيتي كشته مي‌شود. مادرش اطلاعات فيلا را مي‌دزدد و در چنگ خود مي‌گيرد. هدف او نابودي اين ژنرال و آن مجموعه است. در انتهاي فيلم مادرش و ژنرال كشته مي‌شوند. ژنرال روي صندلي الكتريكي نشانده و اعدام مي‌شود. آنچه كه در اينجا مشخص مي‌شود اين است كه اصلاً لينكلن برادر مايكل نبوده است. يعني كسي كه مايكل از روز اول به قصد نجات او وارد زندان شد تا او را از آنجا بيرون بياورد اصلاً برادرش نبوده است. مادرش اعتراف مي‌كند كه لينكلن بچه كودني بود و پدرت او را به خانه آورد و بزرگ كرد. بالاخره مايكل آن اطلاعات را پيدا مي‌كند قبل از اينكه دست مأمور وزارت امنيت داخلي به اين اطلاعات برسد و اين قسمت را او بايد مي‌آمد و دنبال و پيگيري مي‌كرد، آن اطلاعات در اختيار كلرمن مأمور سي.آي.اِي قرار مي‌گيرد. در انتها مايكل مي‌ميرد. چهار سال بعد را مي‌بينيم كه سارا كه قبلاً با مايكل ازواج كرده بود از او بچه دارد. افرادي كه زنده مانده‌اند سر قبر مايكل آمده‌اند. در اينجا تأكيد روي مسئله خانواده بسيار مهم است. در انتها دو نكته حساس روشن مي‌شود: اولاً كلرمن، مأمور سي.آي.اِي تبديل به يك سناتور در خاك آمريكا مي‌شود و موفق مي‌شود به عنوان يك سناتور قدرت را به دست بگيرد. نكته دوم اينكه اطلاعات آن فيلا اطلاعات آن شش كارتي كه مثل قطعات پازل كنار هم جمع مي‌شد و آن كيت را شكل مي‌داد و مسائل اطلاعات و انرژي را رقم مي‌زد به دست كلرمن، مأمور سي.آي.اِي مي‌افتد. نتيجه اينكه دوباره سي.آي.اِي، حكومت و قدرت و كسي كه از اول همه بازي‌ها را شروع كرد در انتهاي ماجرا هم برنده است. در جايي همسر يكي از اين افراد به اين شخص كه الان به سناتور تبديل شده است مي‌رسد و به صورت او آب دهان مي‌اندازد. البته كلرمن هم به مأمورين اجازه نمي‌دهد كه با آن خانم برخورد كنند. كسي كه به سادگي در سري اول آدم مي‌كشت و موانع را برمي‌داشت، در نهايت سناتور مي‌شود و كسي است كه به آن اطلاعات اصلي دست مي‌يابد. اين سريال چند نكته اصلي و اساسي دارد كه آنها را برمي‌شمارم. اينها نكات اصلي و مؤلفه‌هاي استراتژيك فيلم هستند. تصويري كه از قدرت و بقاي تمدن در ذهن شما مي‌نشيند اينهاست: مؤلفه اول، اداره آمريكا و جهان توسط كمپاني است. همان طور كه شما آن را در (Alias) تحت عنوان اتحاديه مي‌شناختيد. اين نخستين تصويري است كه در ذهن مي‌نشيند كه اگر مقررات زندان را حذف كند. آن گروه عدالت فكر مي‌كنند اگر به قانون پناه ببرند مي‌توانند اين فرد زنداني را از اعدام نجات بدهند. بعد مي‌بينند اگر به خانم رئيس جمهور بگويند تا شخص رئيس جمهور آنها را نجات بدهد. متوجه مي‌شوند كه رئيس جمهور هم قدرتي نيست و بايد از كشور فرار كنند. مي‌بينند همين قدرت آنها را از زندان سونا در پاناما دوباره به خاك آمريكا برمي‌گرداند. همه اينها نشان مي‌دهد اداره جهان توسط كمپاني‌هاست. اين اولين تصويري است كه ناخودآگاه به عنوان تصوير اصلي در ذهن نقش مي‌بندد. مؤلفه دوم، سيطره نهادهاي امنيتي و در واقع حكومت امنيت پايه است. اين مشابه پيامي است كه سريال 24 مي‌دهد. در اينجا خط قرمز، امنيتي است كه چهارچوب‌هاي حكومتي تعريف مي‌كنند و هر آنچه از آن عدول كند با آن برخورد مي‌شود. در اينجا عدالت فداي امنيت مي‌شود. اين نكته بسيار مهم است. عدالت تابعي از امنيت است. نه اينكه امنيت تابعي از عدالت باشد. براي اينكه براي شما مشخص شود معني آن چيست، وقتي صحبت از جمهوري اسلامي مي‌كنيم كسي مثل تئوريسين اين حكومت يعني مرحوم مطهري چنين نگاهي به اسلام دارد كه اسلام را به عدالت بشناسيد، نه عدالت را به اسلام. اين نكته بسيار مهمي است. ما مي‌پرسيم عدالت چيست؟ مي‌گويند، برويد ببينيد در اسلام عدالت چگونه است. اما شهيد مطهري مي‌گويد، اگر خواستيد ببينيد چيزي اسلامي هست يا نه، ببينيد آيا آن به عدالت نزديك است يا نه. عدالت را بشناسيد. از ديد علي(ع) عدالت يعني هر چيزي سر جاي خودش باشد. وقتي قبول كنيد هر چيزي سر جاي خودش باشد. اين همان عدالت است. اگر ما پذيرفتيم امنيت اصل باشد نه عدالت. جامعه امنيت محور را به هر نامي مي‌توانيم بخوانيم، مثل جامعه ماركسيستي، ليبراليستي، اومانيستي، اسلامي، فاشيستي و.... در چنين جامعه‌اي معيار امنيت را چه كسي تعريف مي‌كند؟ در واقع امنيت چه كسي؟ امنيت چه چيزي؟ امنيت سرمايه، امنيت ثروتمندان، امنيت كارتل‌ها و تراست‌ها. آيا امنيت مردم مهم است يا شخص ديگر؟ در سريال 24 ديديد. مثلاً رئيس جمهور آمريكا از معاون ان.اس.اِي مي‌پرسد، چند نفر در انفجار بمب اتم در لوس‌آنجلس كشته مي‌شوند؟ معاون ان.اس.اِي جواب مي‌دهد، 2/1 ميليون (يك ميليون و دويست هزار) نفر. بعد رئيس جمهور كمي فكر مي‌كند كه چاره‌اي نيست. فوراً دستور مي‌دهد كه سريعاً مشخص كنند آن تروريست بمب را در كجا كار گذاشته است. فلذا شكنجه موضوعيت مي‌يابد. به اين ترتيب چاقو را زير چشم آن تروريست مي‌گذارند و از او مي‌خواهند زود باش بگو كه بمب كجاست. مخاطب مي پذيرد در آوردن چشم يك نفر بهتر از اين است كه يك ميليون و دويست هزار نفر كشته شوند. با اين اوصاف مقوله‌اي به نام شكنجه توجيه مي‌شود. وقتي عدالت تابعي از امنيت قرار گرفت فاجعه مي‌شود، در واقع وقتي اسلام تابعي از عدالت قرار بگيرد ما قبول مي‌كنيم، اما در اينجا قضيه برعكس است و عدالت تابع امنيت است. دوستان اين موضوع را جدي بگيرند؛ چرا علوم سياسي غربي‌ها در كشور ما جواب نمي‌دهد؟ چرا كساني كه دكتراي علوم سياسي مي‌گيرند نمي‌توانند در ايران نيازهاي جامعه خود را مرتفع كنند؟ چون نگاه اين نوع علم به سياست "امنيت پايه" است. چرا علوم اجتماعي، جامعه شناسي غربي، مديريت، اقتصاد و رشته‌هايي از اين دست در ايران جواب نمي‌دهد؟ دليل آن اين است كه اينها از حكومت‌ها و تئوري‌هاي امنيت پايه بيرون آمده‌اند. در كشور ما هم مانند كشورهاي غربي مهم‌ترين شورا، شوراي عالي امنيت ملي است. شايد ما هم بايد بازنگري كنيم. در واقع نبايد اين گونه به معيار، اساس و اركان امنيت بودن به شرطي كه امنيت فوق همه تصورات ما قرار بگيرد نگاه كنيم. اگر امنيت مبنا بود آيا شخصي مثل حسين(ع) امنيت خود و خانواده‌اش را به خطر مي‌انداخت؟ چيزي بالاتر از امنيت مهم است و وجود دارد، آن حقيقت است. حسين(ع) مي‌فرمايد: "اگر دين جدم جز با كشته شدنم بر پا نمي‌ماند، اي شمشيرها مرا دريابيد." در آنجا حسين(ع) بالاتر از امنيت خود و خانواده‌اش سعي در حفظ حقيقتي دارد. اما اگر مبنا را امنيت بگيريم، طبيعتاً حسين(ع) نبايد مي‌رفت و شهيد مي‌شد. علي(ع) نبايد در مسجد مي‌ماند تا توسط ابن‌ملجم ترور شود. اگر عدل يعني هر چيزي سر جاي خود، در اينجا اين انگاره، انگاره غلطي است و خيلي جاها نبايد امنيت را مبنا قرار دهيم. بلكه در بسياري از جاها بايستي عدالت را مبنا قرار داد. اين موضوع كاملاً در اينجا برجسته مي‌شود. مؤلفه سوم، سيطره مُثُل افلاطوني در كاراكتر مايكل اسكوفيلد است. تنها قهرمان و تنها شخصيت برجسته فيلم مايكل اسكوفيلد است. اين فيلم به شدت ضد قهرمان و بي‌قهرمان است و وجوه بيونيزوسي آن در مقايسه با وجوه آپولوني آن برجسته‌تر است. در لاست هم تقريباً به همين صورت است. پس مُثُل افلاطوني ذات فلسفي اين سريال به خصوص سري اول آن است. مؤلفه چهارم اين سريال سيطره داروينيسم اجتماعي‌ـ‌سياسي است. تنازع بقا در اين سريال اين است كه همه همديگر را مي‌كشند و براي آنها هدف وسيله را توجيه مي‌كند. هر كاري مي‌كنند تا باقي بمانند. زنده بمانند. بگريزند. باشند. نباشند. مردم در رفتار با هم، همين طور افراد در زندان نسبت به هم. زندان نمونه كوچك و مينياتوري جامعه بيرون است. عصاره جامعه‌اي كه نتوانسته است حق، عدل و نظم را محقق كند، زندان مي‌شود. هر وقت خواستيد ببينيد يك جامعه چه جور جامعه‌اي است بايد برويد و زندان آن جامعه را مطالعه كنيد. من توفيق داشتم قبل از انتخابات به جاي همه شما به اوين بروم. مهم‌ترين پديده‌اي كه در حال حاضر در زندان جمهوري اسلامي مطرح است اين است كه جوان‌هاي 22 تا 25، 26 ساله‌اي در زندان هستند. آنها را آوردند و با آنها صحبت كردم. از آنها مي‌پرسيدم: "مشكل شما چيست؟" آنها جوان‌هاي سالم و صادقي بودند. يكي از آنها جواب داد: "در تعميرگاه كار مي‌كردم. سر كوچه‌مان دبيرستان دخترانه بود. دخترها رد مي‌شدند. عاشق شدم. نورافكن عشق چشم‌هايم را كور كرد و به خواستگاري رفتم. با مهريه 2500 سكه ازدواج كردم. زنم سه ماه اول ازدواج مهريه را به اجرا گذاشت. از من طلاق نگرفت. بلكه خواست مهريه را كامل بدهم و بعد با هم زندگي را ادامه بدهيم. البته الان اگر همه فاميلم هم جمع شوند چنين پولي ندارند تا مهريه 2500 سكه را بدهند و الان اينجا هستم." يكي ديگر با مهريه 1200 سكه، سومي با مهريه 4000 سكه در زندان بودند. وقتي مي‌خواهيد ببينيد مناسبات اجتماعي درست يا غلط است به زندان برويد. وقتي به آنجا مي‌رويد براي شما سياست‌گذاري در حكومت، دولت، مجلس، مناسبات اخلاقي و اجتماعي مشخص مي‌شود. تعداد بسيار زيادي جوان بيگناه به زندان افتادند و سابقه‌دار شدند. آدم‌هاي بسيار صادق، سالم و جوانان بسيار خوب گول بزك بعضي از خانم‌ها را خوردند. بلافاصله كه بيرون آمدم در دانشگاه تهران برنامه داشتم. كلّي سر اين خانم‌هاي دانشجو داد زدم كه اين چه بازي‌اي است. آن جوان‌هاي داخل زندان ده بيست نفري آمدند، نشستند و گفتند، آقا! شما را به خدا مقاله بنويسيد و بگوييد. از ما كه گذشت‌، اما آقايان به سادگي به خانم‌ها اعتماد نكنند. البته آن طرف قضيه هم هست. آقايان طور ديگري كلك مي‌زنند و خانم‌ها را فريب مي‌دهند. اين نشان مي‌دهد جامعه مريض است. وقتي شما كف يك زندان مي‌رويد و مناسبات آنجا را مطالعه مي‌كنيد مي‌بينيد عصاره جامعه، عبث بودن قوانين و مقررات، مديريت ضعيف در بخش‌هاي مختلف و فقدان عدالت اجتماعي و... خروجي خود را در زندان نشان مي‌دهد. ممكن است بگويند، طرف زرنگ بود و 2500 سكه را از او گرفت. يا فلاني زرنگ بود و سر چهار خانم را كلاه گذاشت. وقتي اخبار جنايي روزنامه‌ها را مي‌خوانيد مي‌بينيد شخصي به اين صورت ده خانم را سر كار گذاشته است كه مثلاً در تايلند رستوران دارد. در فلان جا فلان چيز را دارد. در واقع خانم‌ها به اين صورت و آقايان هم به آن صورت خام مي‌شوند. نتيجه اين است كه خانواده مي‌پاشد. آمار طلاق بالاست. از دو طرف يكسري مال باخته و تعدادي هم در زندان دچار خسران مي‌شوند. زندان عصاره بیماری‏های جامعه است. وقتي خلاصه شده جامعه را در زندان مي‌بينيد، صحت، سلامت و درستي جامعه آشكار مي‌شود. خون شخصي را در آزمايشگاه مي‌برند و تست كورتيزون انجام مي‌دهند. ادرار و مدفوعش را آناليز مي‌كنند و در آن لام‌ها كشت مي‌دهند و مشخص مي‌كنند بيماري‌هايش چيست. اگر مي‌خواهيد بيماري‌هاي يك جامعه و حكومت را ببينيد بايد برويد و زندان‌هاي آن جامعه را مطالعه كنيد. وقتي بعد از گذشت 31 سال از انقلاب دختر ما مهريه‌اش را به اجرا مي‌گذارد و جوان ما هم چشمش را مي‌بندد كه چه كسي گرفته و چه كسي داده است، اين اتفاق مي‌افتد. آن جوان معصوم وقتي از زندان بيرون آمد طبيعي است كه ديگر يك انسان عادي نباشد و قصد انتقام داشته باشد. يكي به صورت قتل سريالي خانم‌ها عمل مي‌كند مثل آن خانم در قزوين يا قتل سريالي سايرين و چنين اتفاقاتي مي‌افتد. لذا سيطره داروينيسم اجتماعي‌ـ‌سياسي و مقوله راز بقا در اين سريال بسيار جدي است. اگر مي‌خواهيد داروينيسم اجتماعي و سياسي را بشناسيد بهتر است اين سريال را ببينيد. همه همديگر را مي‌خورند تا خورده نشوند و اين پيام شاخص فلسفي اين فيلم است. بند پنجم مؤلفه‌هاي استراتژيك اين سريال، مسئله فيلا و عنصر اطلاعات است. در سري 4 فيلا براي چيست. براي اين است كه برتري آمريكا را در انرژي محقق كند. گفتيم در حوزه سايبرنتيك دو عنصر اطلاعات و انرژي را داريم. فيلا اطلاعات براي انرژي بود. آمريكا مشكل انرژي دارد. جهان مشكل انرژي دارد. هر كسي اين دو را كنترل كند آينده را اداره مي‌كند. نكته اينكه در حال حاضر وقتي تقسيمات مجلس‌ را در كشورهاي مختلف مي‌بينيد، به صورت كميسيون سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و نظامي‌ـ‌امنيتي است. وزارتخانه‌هاي هر كشور به پنج دسته وزارتخانه نظامي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي تقسيم مي‌شوند. دانشكده‌هاي اصلي در دانشگاه‌ها در سراسر جهان به اين پنج دسته دانشكده علوم دفاعي، دانشكده علوم سياسي، دانشكده علوم اجتماعي، دانشكده علوم اقتصادي و دانشكده فرهنگي و... تقسيم مي‌شوند. اينكه علم، قانون‏گذاري و حكومت‌داري و اجرا به اينها تقسيم مي‌شود در تئوري سيستم‌ها به آن سيستم‌هاي ارگانيكي مي‌گوييم. دوره سيستم‌هاي ارگانيكي كه متأثر از تفكر ژنرال آندره بوفر در جنگ جهاني دوم بود، پنج شش سال است كه تمام شده است. دنيا در حال كنار گذاشتن اين سيستم‌هاست. مهم‌ترين دعوايي كه در غرب با استادان اقتصادسنجي و متفكرين اقتصاد دارند اين است كه چگونه شما نتوانستيد اين فروپاشي اقتصادي را پيش‌بيني كنيد. براي اينكه علمي به نام اقتصاد از حيز انتفاع ساقط شده است. همين طور علمي به نام سياست، فرهنگ و علوم نظامي و تعاريف مربوط به آنها به هم ريخته است. هگل مي‌گويد: "اگر براي يك پرسش جديد پاسخ كهنه ارائه كرديد با بحران شروع مي‌شويد." اين پنج دسته با بحران آغاز شده‌اند. سال گذشته خانه هنرمندان و انجمن سينمايي و... بيانيه داده بودند كه خواهش مي‌كنيم فيلم‌هاي سينمايي را رايت نكنيد. چون فيلم‌ها از روي پرده ضبط و بيرون پخش مي‌شد. هنوز هم ابتداي بعضي از سي‌دي‌هايي كه در بازار و ويدئو كلوب‌ها هست مي‌بينيد كه تعدادي از هنرپيشه‌هاي مطرح كشور از مردم درخواست مي‌كنند لطفاً كپي ‌رايت را رعايت كنيد و كپي نكنيد. انيميشن‌هايي هم ساخته‌اند و در آنها افرادي نتراشيده نخراشيده را نمايش مي‌دهند كه مثلاً افراد خبيثي هستند و در حال تكثير و توزيع فيلم‌هاي سينمايي‌اند. اين ذهنيت را داشته باشيد. همان زمان، فكر مي‌كنم اوايل مهر سال گذشته هيئت اسلامي هنرمندان براي ما برنامه‌اي را در خانه هنرمندان برگزار كرده بود. گفتم، اين چه معني دارد كه شما فكر كرديد دهه سينماي فيلمفارسي و فيلم آبگوشتي است كه يك حلقه فيلم سينمايي را در يك سيني بزرگ زير بغلشان مي‌گذاشتند و با موتور از اين سينما به آن سينما مي‌رفتند. در مسير كه نمي‌خواست كپي كند. در دوره جديد دوره آن اقتصادها گذشته است. دوره‌اي است كه سرعت رايت با كيفيت بسيار بالاي اطلاعات در چند ثانيه است. شما يك دي‌وي يا به اصطلاح فول ديسك را روي فلش مموری حجم عظيمي از اطلاعات را نه با كامپيوترتان بلكه با لپ‌تاپتان جابجا مي‌كنيد. چرا شما براي يك مشكل جديد هنوز پاسخ كهنه مي‌دهيد. شما با اين ارزيابي در اقتصاد چهل پنجاه سال پيش مانده‌ايد. نمي‌توانيد بگوييد مردم رايت نكنيد. نبينيد. چون متوجه نيستيد كه تغييرات ساختاري به وجود آمده است. در حال حاضر در جهان چيزي به نام سياست، فرهنگ، اقتصاد، نظامي‌گري و مسائل اجتماعي موضوعيت ندارد. به اين سيستم‌ها، سيستم‌هاي پنج وجهي ارگانيكي مي‌گفتند. دوره جديدي به نام سيستم‌هاي سايبرنتيكي شروع شده است. اصل سيستم‌هاي سايبرنتيكي دو زيرسيستم دارد، اطلاعات و انرژي. من اين موضوع را در بدنم نشان مي‌دهم: 1) قسمت اطلاعات: بدن من از يك جزء توليد كننده اطلاعات تشكيل شده است. پنج حس دارم. حواس پنجگانه اطلاعات را به مغز من مي‌دهند. اين اطلاعات در مغز پردازش مي‌شود. آنچه كه مي‌بينم. مي‌شنوم. لمس مي‌كنم. بو مي‌كنم و مي‌چشم. 2) قسمت انرژي: آب، غذا و هوا وقتي نوشيده، استفاده و استنشاق شد در معده، روده و غيره هضم و جذب مي‌شود و به انرژي تبديل مي‌شود. پس قلب، معده، روده، كبد و غيره انرژي و حواس و مغز انسان اطلاعات را توليد مي‌كنند. دست من براي آنكه انرژي داشته باشد تا بالا بيايد عضلاتم بايد انرژي داشته باشد. اين انرژي را معده‌ام تأمين كرده است، اما آنچه كه دستور مي‌دهد تا بالا بيايد مغزم است. به اين مكانيسم كنترلي، سايبرنتيك مي‌گويند. اينكه گفته مي‌شود در اينترنت فضاي سايبر است منظور اين است. آمريكا مغز جهان است. در شمال شهر واشنگتن دي‌.سي جايي به نام ان.اس.اِي وجود دارد كه جلسه پيش اشاره كردم. نه هكتار زير زمين سوپركامپيوتر چيده‌اند. يعني يك محفظه به شدت بتوني كه در هيچ جنگ اتمي و زلزله‌اي نابود نشود و در آنجا به مساحت نه هكتار سوپركامپيوترها را چيده‌اند. اين سوپركامپيوترها روزي سه ميليارد پيام را كنترل مي‌كنند. همه اين موبايل‌ها و لحظاتي را كه به اينترنت مي‌رويد كنترل مي‌شود. چون شما اينترنت را يك مقوله عادي غير نظامي مي‌دانيد. حتي اساتيد و وزارت مخابرات هم چنين تصوري درباره اينترنت دارند. در صورتي كه اينترنت در آمريكا دست وزارت دفاع است. ان.اس.اِي، (National Security Agency) آژانس امنيت ملي در وزارت دفاع آمريكاست. اين سازمان اينترنت را ايجاد كرده است و آن را كنترل مي‌كند. در بدن شما يك شبكه عصبي وجود دارد كه تا انتهاي بدنتان كشيده شده است. اين شبكه عصبي همان شبكه اينترنت است. انرژي را كس ديگري توليد مي‌كند. اين مغز است كه دستور مي‌دهد شما دستت را جمع كني، مشت كني، راه بروي. آنچه كه پيام اصلي "فرار از زندان" است، اين است كه همه دعوا بر سر فيلا بود. فيلا آن كيت يا مقدار اطلاعاتي است كه براي انرژي است. اطلاعات براي انرژي است. همه تلاش‌هاي Statment، اكوفيلا و ساير مؤسسات تراست‌هاي نفتي و... در كيت الكترونيكي، حجم اطلاعات موجود و قضيه فيلا براي اين است كه بتوانند انرژي را براي آمريكا تضمين كنند. همان انرژي كه كشور ما در حالي كه سازمان ملل راجع به پرونده هسته‌اي ايران سعي كرد تا طي چهار مرحله عليه ايران قطعنامه تصويب كند، جلو رفت و ايران حاضر نشد كه عقب‌نشيني كند. مقوله انرژي، مسئله آينده است. ما داريم بر سر مسئله انرژي تا مرحله درگير جنگ جهاني شدن جلو مي‌رويم. آنگاه هنوز بعضي‌ها فكر مي‌كنند قدرت سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و نظامي است. روز به روز اساتيد اقتصاد، علوم سياسي، علوم اجتماعي، علوم نظامي و... بيشتر احساس مي‌كنند بي‌ارزش‌ و بي‌فايده‌اند. چون متوجه تغييرات اجتماعي و تغييرات نسلي نمي‌شوند و روز به روز اهميت آدم‌هاي انرژي و آدم‌هاي توليد كننده اطلاعات بيشتر مي‌شود. زماني اطلاعات را زيرمجموعه فرهنگ مي‌گرفتيم. امروزه اطلاعات فوق اقتصاد، سياست، فرهنگ، امنيت و... است. زماني انرژي را زيرمجموعه اقتصاد مي‌گرفتيم، اما الان اقتصاد، سياست، فرهنگ، امنيت و غيره زيرمجموعه انرژي‌اند. پس در چنين تقسيم‌بندي، پيام اصلي سريال در سري 4 اين است كه آن ژنرال، فيلا يعني آن اطلاعات را براي برتري در انرژي آمريكا نياز داشت. الكس، مأمور اف.بي.آي قصد داشت آن اطلاعات را به دست آورد و آنها را 250 ميليون دلار به شخص ديگري بفروشد، ولي در نهايت كلرمن، مأمور سي.آي.اِي آن اطلاعات را به دست مي‌آورد و بعد هم سناتور مي‌شود. پيام داخلي اين فيلم براي آمريكايي‌ها اين است كه نگران نباشيد سي.آي.اِي بر اوضاع حاكم است. خود مأمور سي.آي.اِي سناتور و نماينده مجلس شد. الان آن اطلاعات مربوط به فيلا هم در اختيار اوست. پس انرژي آمريكا تضمين است. لذا نكته‌اي كه در سريال (Alias، 24) و فرار از زندان بر آن تأكيد شده است به خصوص به دوستان جوان تأكيد مي‌كنم، حواستان باشد عصر شما عصر سيستم‌هاي سايبرنتيك است. دوره سايبرنتيك شروع شده است. به قدري فقر اطلاعات داريم كه دانشجوهاي ما از دانشگاه صنعتي شريف، اميركبير، علم و صنعت و دانشكده فني دانشگاه تهران كه در مقطع فوق ليسانس رشته مهندسي سيستم‌هاي اقتصادي و اجتماعي مي‌خوانند، هر كدام كه آمدند و ما فوق ليسانسشان را درباره انتقال از سيستم‌هاي ارگانيكي به سيستم‌هاي سايبرنتيكي پر كرديم و رفتند، در اين پنج دانشگاه يك استاد كه بتواند سيستم سايبرنتيكي را بشناسد نداشتيم. به دانشجو گفتند، اين يعني چي؟ يكي از خانم‌ها آمده بود و مي‌گفت: "استاد ما در دانشگاه شريف گفته، برو و كتاب‌هاي سايبرنتيكي را بياور." اين خانم هم آمد و پنج كتاب سايبرنتيكي به او دادند. او هم آنها را زير لباسش برد و به استادش داد. استادش هم گفت: "نه! من اين چيزها را نمي‌فهمم. برو و كتابي درباره سيستم‌هاي هوشمند و اينكه چگونه مي‌توان يك سيستم اتومبيل را ساخت، بياور." يعني فقر اطلاعات درباره سيستم‌هاي هوشمند در دانشجوي مقطع فوق ليسانس رشته مهندسي سيستم‌هاي اقتصادي و اجتماعي در دانشگاه شريف، اميركبير، فني تهران، علم و صنعت و دانشگاه‌هاي ديگر بيداد مي‌كند. همين فقر اطلاعات است كه ممكن است شما پيام اين سريال را دير بگيريد. حرف اصلي اين سريال براي جامعه آمريكا اين است كه آمريكا و مردم جهان در جريان باشيد همه اين دعواها، زد و خوردها، محكوم كردن‌ها، كسي را بدون اينكه قضاوت صحيحي شده باشد، عدالت را درباره او اعمال نمي‌كنند و مي‌خواهند به جاي شخص ديگري اعدام كنند، همه و همه براي مفهوم بسيار مهمي به نام "اطلاعات" و "انرژي" است. من به خط اصلي تعليق اين سريال اشاره‌اي مي‌كنم. خط اصلي تعليق اين سريال فرار است. يعني تمركز روي فرار است. فرار از خود (فرار نرم)، فرار از حكومت و قوانين و مقررات جامعه (فرار نيمه سخت) و فرار از زندان رسمي (فرار سخت). بستر تعليق حصار قدرت حاكم، قانون، ديوارهاي آن زندان يا خود كمپاني است كه بالاتر از رئيس جمهور حكومت مي‌كند و يا مناسبات اخلاقي فرد است. موضوع آن قضيه برادر معاون اول رئيس جمهور، رابطه‌اش و مناسبات او به نفع كمپاني و حذف شخصيت‌ها و... است. آنچه كه در ظاهر قضيه مي‌بينيد موضوع فيلم است. خط و بستر اصلي تعليق يك گزاره مهم اين چنيني است. پس دو عنصر اطلاعات و انرژي كه ساختار سايبرنتيك را مي‌سازد در اين سريال جايگاه بسيار حساسي دارد. با كمال تأسف ما نتوانستيم اين مسئله را كه دوره انتقال از سيستم‌هاي ارگانيكي به سيستم‌هاي سايبرنتيكي گذشته است، در كشور، محيط‌هاي دانشگاهي و محافل رسمي حكومتي جا بيندازيم. پيش‌بيني من اين است كه از سال 2035 تا سال 2040 م، يعني از سال 1414 تا 1420 ه.ش. دوره سيستم‌هاي سايبرنتيكي هم در دنيا تمام مي‌شود. آن زمان دوره‌اي آغاز مي‌شود كه سيستم‌هاي بيولوژيكي است و عصر چنين سيستم‌هايي مي‌شود. خوشبختانه امروز دوستان جواني هستند كه در حال كار روي سيستم‌هاي بيولوژيكي‌اند. سيستم‌هاي بيولوژيكي به معني ديدن جامعه و حكومت به مثابه يك بدن كامل است. نه به صورت ارگانيكي، مكانيكي يا سايبرنتيكي. ما بايد براي بعد از 25 سال آماده شويم. اما در مجموع پيام اين سريال و آنچه كه در ذهن مردم به خصوص مردم خودشان ايجاد مي‌كند و پيام بسيار قوي و مهمي است، همين است. مؤلفه ششم، مسئله فرار است كه به آن اشاره كردم. فرار سخت، فرار از زنداني است كه ديگران براي انسان مي‌سازند. فرار نيمه سخت، فرار از زنداني است كه حكومت و سيستم ناميده مي‌شود. هابز به آن لِوياتان مي‌گويد. در لويا تاني كه توماس هابز مي‌سازد دولت يك شرّ ضروري است و ما گير افتاده‌ايم. در دنيا ما مجبوريم دولت داشته باشيم، نمي‌توانيم نداشته باشيم، اما در جاهايي به قدري سخت مي‌شود كه ناچاريم از آن بگريزيم. در سري 2 سريال آن گروه از آمريكا به پاناما فرار مي‌كنند. مسئله بعدي كه فرار نرم است و به خودكشي مي‌انجامد. كلرمن كه شخصيت اصلي فيلم است و در انتها كار را دست مي‌گيرد و سناتور مي‌شود، كسي است كه قبلاً در مسير خودكشي مي‌كند. به كرّات مي‌بينيد كه افراد ديگر در اين سريال خودكشي مي‌كنند. مقوله خودكشي در ادبيات و سينماي آنها جايگاه ويژه‌اي دارد. در اين سريال اشاره اصلي‌اي به كتاب "مراقبت و تنبيه" ميشل فوكو و آراي او كرده‌اند. واقعيت اين است كه دنيا سازي زندان سازي است. هر قدر دنيا را براي خود پيچيده‌تر كنيد، خودتان زنداني آن خواهيد شد. اگر انسان زندگي ساده‌اي داشته باشد كمتر احتياج به نگهباني از آن دارد، اما هر قدر زندگي را پيچيده‌تر، متورم‌تر و فربه‌تر و دنيا سازي كرديد. در واقع خودتان آن را به زندانتان تبديل كرده‌ايد. يكي از مشكلات اصلي انسان اين است كه خود از مناسبات دنيايي خود زندان توليد مي‌كند سپس از خود و آن زندان پيچيده فرار مي‌كند. اين شاه بيتي است كه شما در آثار و آراي كافكا تا ميشل فوكو در متن تمدن امروز غرب مي‌توانيد ببينيد. مؤلفه هفتم ترس است. در اين باره جمله‌اي از سريال را خواندم كه وقتي پشت دري را باز مي‌كنيد هيولايي است. به توجيه سارا از ترس و توجيه مايكل از آن هيولا اشاره كردم. در سري 2 يا 3 از الكس، مأمور اف.بي.آي مي‌شنويم كه مي‌گويد: "ترس تبديل به يك اختلال رواني يا پارانويا مي‌شود. ظرف 140 سال گذشته اساس تفكر زندانيان تغيير نكرده. آنها انسان‌اند و انسان‌ها مي‌ترسند. (چون مي‌ترسند ما مي‌توانيم آنها را بگيريم) ما يك برگ برنده داريم. آن هم تلويزيون است. سايه ما از طريق تلويزيون بر سر آنها حاكم است." او فرار كرده است و فقط دوست دارد پيدا و كشف نشود. ما تصوير او را پخش مي‌كنيم و به اين ترتيب او را پيدا مي‌كنند -مثل الان كه عكس بن‌لادن را از تلويزيون پخش مي‌كنند- عكس هفت هشت نفر آنها را دائماً از تلويزيون پخش مي‌كنند. بعد تك‌تك آنها را حذف مي‌كنند. يعني يكي يكي آنها را مي‌زنند تا به مايكل برسند. بند هشتم در گزاره‌هاي استراتژيك اين سريال، نتيجه‌گرايي و اصل اصالت نتيجه است. در قسمتي از سريال شخصي مي‌گويد: "تا حالا نشده به خاطر دليل مهمي كار اشتباهي كني" در واقع اشتباه كردنشان را توجيه مي‌كنند. به اين گفتگو دقت كنيد: "تا حالا نشده به خاطر دليل مهمي كار اشتباهي كني؟" يعني اجازه داري اگر هدفت مهم بود اشتباه كني. مي‌گويد: "نمي‌خواهم تئوري‌هايت را بشنوم. نتيجه را مي‌خواهم." برايم فلسفه‌بافي نكن كه چگونه به اين مي‌رسم. مهم اين است كه نتيجه را برايم روشن كني. بند نهم در مؤلفه‌هاي استراتژيك، اشراف اطلاعاتي دستگاه دولتي آمريكاست. در نهايت سي.آي.اِي در مقابله با اف.بي.آي، وزارت امنيت داخلي، عملكرد جريان عدالت، شخص خانم رئيس جمهور، مجموعه جريان‌هاي مافيايي و خود مايكل اسكوفيلد كه شخصيت اصلي فيلم است، برنده بازي است. در نهايت اين سيستم اطلاعاتي دولت آمريكاست كه از موضع اشراف اطلاعاتي همه چيز را كنترل مي‌كند. دهمين و آخرين مورد در اين حوزه، مسئله ركن چهارم دموكراسي است. در اين سريال، رسانه صادق‌ترين بخش در مجموعه حكومت و جامعه آمريكا معرفي شده است. با آگاهي لحظه به لحظه و اطلاع دادن درباره دادگاه‌ها و گريز زندانيان اين را به مخاطب القا مي‌كند كه رسانه‌ها هيچ وقت دروغ نمي‌گويند. مي‌توانند در اسرع وقت اطلاعات را براي شما تهيه كنند. حتي ممكن است ضد پليس فدرال، دولت، اف.بي.آي و غيره باشد. بر اين امر صحه مي‌گذارند. يعني همه جا را مي‌زنند، ولي دو خط قرمز را يكي به قول خودشان ازادي بيان كه همان مقوله ركن چهارم دموكراسي است و ديگري امنيت است، رعايت مي‌كنند. در اينجا القايي كه صورت مي‌گيرد ممكن است شما خانم رئيس جمهور را چهره‌اي فاسد بدانيد، اما هيچ وقت حس نمي‌كنيد رسانه‌ها در آمريكا فاسدند. اين القايي است كه در اين 81 قسمت صورت مي‌گيرد. در اينجا يك جمع‌بندي كلي و اجمالي مي‌كنم و چهارچوب را تمام مي‌كنم. آنچه كه در اين سريال برايم حائز اهميت بود دو مقوله اصلي يكي مثل افلاطوني و ديگري مسئله بسيار مهم دارويني است، اما حرف من اين است كه زندان و فرار از آن تا اين حد اهميت دارد و با توجه به اينكه تمدن غرب تمدن فرار است. فرار از خدا يكي از اين فرارهاست. اگر انسان از خدا فرار نكند، فرار از زنداني كه ديگران مي‌سازند، فرار از حكومت و فرار از خود موضوعيت ندارد. اساساً انساني كه خود را مي‌كشد انساني است كه با خدا رابطه ندارد. به جاي فرار از خود بايد از خود آزاد شد. نه اينكه خود را بكشد. آزادي كه انگليسي ‌زبان‌ها به آن (freedom) و فرانسوي زبان‌‌ها به آن "ليبريتي" مي‌گويند يك "از" دارد. "فرار از" مسئله حكماي ماست. فرار از چه چيزي؟ فرار از چه كسي؟ "از" بسيار مهم است. اگر ما آزادي "از" را مبنا قرار داديم مشكلاتمان حل مي‌شود. انساني كه آزاد از خود و نفس خود نيست، قطعاً اگر در زندان چهار ديواري هم نباشد هر جا كه زندگي كند زنداني است. او زنداني نفسش است. بالاخره انديشه فوكو، انسان ليبرال و انسان ماركسيست را تصوير مي‌كند. فكر مي‌كنم فقط يك قسمت از تريلوژي ميشل فوكو به زبان فارسي ترجمه شده است. چون حجم عظيمي از اين كتاب مستهجن است و ترجمه آن با سطح اخلاقي و فرهنگي جامعه ما ممكن نيست. در مجموع وقتي تريلوژي يا سه‌گانه اصلي ميشل فوكو را مطالعه كنيد، مي‌بينيد كه به هر وسيله‌اي چنگ مي‌زند تا انسان را از مناسبات نفساني‌اش آزاد نكند. او مي‌خواهد آزادي "از" را به عنوان يك صورت مسئله پاك كند. هر نوع آزادي غير آزادي از هواي نفس در آن نباشد. خداوند به پيامبر در قرآن مي‌فرمايد، از هواي نفس خود تبعيت نكن. البته مي‌گويد، از هواي نفس مردم هم تبعيت نكن. عدم تبعيت از هواي نفس مقوله بسيار مهمي است. آزادي از...، جلوي آن هواي نفس است يعني آزادي از هواي نفس است. به اين ترتيب سه جلد كتاب ميشل فوكو باطل مي‌شود. مي‌توانيد برويد و اصل آن را ببينيد. اگر نبود خود آن به يك زندان تبديل مي‌شود. انساني كه نمي‌تواند از اين زندان بگريزد، انساني است كه جلوي فرهنگسراي ارسباران صف مي‌كشد. نان شب است. مسكن است. بيمه سالمندي است. آقاي دكتر كلهر در جلسه حضور دارند. خواهش مي‌كنم به آقاي رئيس جمهور بفرماييد، در جمهوري اسلامي يك صف بيست و چهار ساعته ثابت وجود دارد. جلوي فرهنگسراي هنري كشور، فرهنگسراي ارسباران از صبح تا شب يك كمپاني دسته دهم لوازم آرايشي فلان كشور شمال اروپا، تازه آن هم نه مصرف كننده خرد بلكه كساني كه خود توزيع كننده‌اند براي خريد اين محصولات صف مي‌كشند. زن و دختر جامعه چه مشكلي دارد كه بايد به زور لوازم آرايشي در دل مرد خود يا هر كس ديگري جا باز كند؟ اين نشان دهنده مشكل فرهنگي جامعه است. مهندسي فرهنگي به چه معناست؟ همين كه مي‌بينيد. اقتصاد و فرهنگ يعني چه؟ آنچه كه شما مي‌بينيد. وقتي حضرت ولي‌عصر(عج) ظهور مي‌كند يك نفر سمت راست اوست؛ نام او "خضر" است. خضر همان كسي است كه موسي(ع) نتوانست با او همراهي كند. قرآن در سوره كهف با اين مضمون مي‌فرمايد، موسي به خضر گفت، مي‌خواهم با تو همراه باشم و از تو چيزي ياد بگيرم. خضر به موسي گفت، تو پيامبر اولوالعزم مي‌شوي، ولي "و لن تستطيع معي صبرا" نمي‌تواني صبر كني. موسي گفت، قول مي‌دهم سئوال نكنم. خضر جلو رفت و آن قايق را سوراخ كرد. موسي از او پرسيد، چرا سوراخ كردي. خضر جواب داد، ببين! قرار بود سئوال نكني. دوباره جلو رفتند. خضر سر يك بچه را بريد. موسي باز هم پرسيد، چرا اين را كشتي؟ باز هم خضر جواب داد، ببين! قرار بود سئوال نكني. بار سوم به روستايي رفتند كه به آنها نان ندادند وقتي از آنجا بيرون آمدند ديواري را خراب كردند. گفت، بيا آن را بسازيم. موسي گفت، اينها ما را از روستايشان بيرون كردند حالا مي‌گويي بياييم ديوارشان را خراب كنيم و بسازيم؟ خضر گفت، اين سومين سئوالت، باختي. تو اي موسي، پيامبر اولوالعزم! ديگر نمي‌تواني خضر را همراهي كني، اما به تو مي‌گويم چرا آنجا آن قايق را سوراخ كردم، چرا آن ديوار را خراب كرديم، زير آن ديوار گنجي است و مال بچه‌هاي يتيمي است. آن ديوار فرسوده است قبل از اينكه آن بچه‌ها بزرگ شوند، مي‌ريزد. ما بايد اين ديوار را بسازيم. "تو مو مي‌بيني و من پيچش مو/ تو ابرو من اشارت‌هاي ابرو" پيامبران اولوالعزم پنج تن هستند؛ حضرت نوح(ع)، حضرت ابراهيم(ع)، حضرت موسي(ع)، حضرت عيسي(ع) و پيامبر جليل‌القدر اسلام حضر محمد(ص). خضر مشاور سمت راست حضرت هنگام ظهور است. اين همان كسي است كه موسي در همراهي با او كم آورد و نتوانست با او همراهي كند. اين شخص دعايي دارد كه حضرت علي(ع) آن را به كميل ياد داده است. فرازي دارد كه انديشه علوم سياسي غرب را نابود كرده است. "اللهم عظم سلطانك و علا مكانك و خفي مكرك وظهر أمرك و غلب قهرك و جرت قدرتك و لا يمكن الفرار من حكومتك"، از حكومت تو به هيچ جا نمي‌توان فرار كرد. جواني از نسل شما فيلمي به نام "فرار بزرگ" بسازد. كاري كه استيو مك‌كوئين، جيمز گارنر، جيمز گابرن و ديگران در فيلم معروف "فرار بزرگ" كردند. بازيگري مثل برترند كاستر پيدا شود و يك فرار درباره فرار از خدا بازي كند! نويسنده‌اي مثل ويليام شايرر كتابي مثل پاپيون بنويسد. داستان فراري را بنويسد كه استيو مك‌كوئين و داستين هافمن در آن بازي كنند. مي‌خواهم شخصي پيدا شود و كتابي بنويسد كه چگونه مي‌توان از خدا فرار كرد. چگونه مي‌توان از حكومت خدا گريخت؟! آرامش انساني كه از خدا فرار مي‌كند يا با موسيقي جاز، راك و پاپ است يا با مستي حاصل از نوشيدن وتكا، ويسكي، شامپاين، آرگو، كنياك و... يا متآثر از ترياك، مورفين، هروئين، شيشه، اكس و انواع مواد مخدر است. اين سه مورد يعني موسيقي، مشروب و مواد مخدر يك كار مي‌كنند. خلسه ذهني، لحظاتي مي‌خواهيد كه نباشيد. در عرفان "نيست بودن"، مقدمه "هست بودن" است. در اينجا نيست بودن مقدمه نيست‌تر شدن (نيهيليسم) است. در چنين فضايي اگر اين فرارهاي سه‌گانه فرار از خود با خودكشي، فرار از زندان رسمي و فرار از مفهوم پيچيده و شاخصي به نام حكومت و جامعه باشد، بايد پرسيد اين افراد بعد از فرار به كجا مي‌روند. قرآن تأكيد مي‌كند، "و الذين امنوا و هاجروا" متمدن نه مهاجر، تمدن نه هجرت، كلمه فراموش شده هجرت در آرا و نگاه‌هاي قرآني حاصل اين است. پس اينجا بحث بر سر اين است كه چرا انسان خودكشي مي‌كند. از خود به كجا مي‌گريزد. در واقع انسان در حال فرار از خداست. مگر مي‌شود از خدا فرار كرد؟ مگر مي‌شود از حكومت خدا گريخت؟ وقتي چنين وضعيتي را در زندان خودمان و زندان‌هاي جاهاي ديگر مي‌بينيم. حاصل اين است كه انسان‌ها از خدا فرار كرده‌اند كه اين بلاها به سرشان آمده است. راه حل اين است. آيا كسي مي‌تواند به سينماي ديني نزديك شود و فرار از خدا و غير ممكن بودن آن را ترسيم كند؟ مگر همه پيام فيلم لاست چيست؟ اين فيلم مي‌خواهد بگويد آن نئوآتلانتيكي كه بيكن مي‌گفت، جزيره‌اي كه وسط آن كلبه‌اي است و يك نفر به نام جيكوب (یعقوب) در آنجا مستقر است. آن جزيره نئوليبراليسم است. هر كس از اين جزيره فرار كند محكوم به اين است كه دوباره به آنجا برگردد. حتي باطلشان را طوري لاي زر ورق مي‌پيچند و درست مي‌كنند كه بالاخره دفتر كاخ سفيد مجبور مي‌شود بيانيه بدهد. تقارن سخنراني سالانه باراك اوباما را با پخش سري جديد سريال لاست در ژانويه جابجا مي‌كنيم و سخنراني اوباما را قبل يا بعد از آن مي‌گذاريم. مردم در سراسر جهان نگران نباشند سريال سر موقع خود پخش مي‌شود. چون آن حكومت زماني موفق است كه آن سريال در زمان خودش پخش شود و اثرش را در جامعه جهاني بگذارد. آيا ما جواني انديشمند و سينماگري داريم كه بتواند نشان بدهد كه از حكومت خدا نمي‌توان گريخت و مجبوري كه به آن برگردي؟ هر كجا بروي مانند آغوش مادر مهرباني است كه وقتي بچه را تنبيه مي‌كند، بچه از همه جا به آغوش مادر پناه مي‌برد. اين همان نكته‌اي است كه به اعتقاد من مغفول مانده است. البته اميدواريم با عنايت و درايت دوستان در فرهنگستان هنر ما در دوره جديد به معيارهاي فلسفه هنر ديني و اسلامي آن گونه كه غربي‌ها هنرمندانه چنين شاهكارهايي مي‌آفرينند، برسيم. انصافاً سري 1 سريال "فرار از زندان" يك شاهكار است. درست است منتقدين عموماً آن را در رتبه‌هاي پايين نگهداشته‌اند، اما كساني كه فلسفه خوانده باشند مي‌دانند كه اين فيلم به سادگي مثل افلاطون را به شما درس مي‌دهد. كساني كه فلسفه اسلامي مي‌دانند، اگر سري 1 اين سريال را دقيق ديده باشند، متوجه مي‌شوند كه كافي بود به جاي روابط اين آدم‌ها و اسم افراد اسم‌هاي ايراني و اسلامي بگذاريد و مناسبات‌ آنها را اخلاقي‌تر كنيد تا دريابيد براي فهم فلسفه ملاصدرا كافي است 22 قسمت سري 1 سريال "فرار از زندان" را ببينيد. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/12462.jpg[/img]
  2. مي‌دانيد كه در سري اول، دكتر سارا به فرار اين گروه كمك كرد، ولي در انتهاي فيلم دارو مصرف كرد خودكشي كرد. بعد هم به جرم همكاري، قتل و مواردي از اين دست او را محاكمه كردند. كلرمن در اين قضايا شركت مي‌كند و در دادگاه به نفع اين خانم شهادت مي‌دهد تا تبرئه شود. بعد مثل الكس مأمور اف.بي.آي كه دنبال مايكل و گروه او رفته است، دنبال آنها مي‌رود تا بتواند به آنها دسترسي پيدا ‌كند. در آنجا با الكس روبرو مي‌شود و در لحظه آخر الكس را با گلوله از پا در مي‌آورد و او را حذف مي‌كند. مايكل و افراد همراه با او به پاناما مي‌روند و در محلي به نام سونا زنداني مي‌شوند. در سري سوم تمركز روي زندان سوناست. اين زندان نوعي جامعه سوسياليستي است. آنچه كه تداعي مي‌شود، "گوانتانامو"ست. در اين سلسله زندان‌ها اگر باستيل روزي تاريخ‌ساز بود و الكساندر دوما، ويكتور هوگو و ديگران آن را جاودانه كردند، اگر زندان آلكاتراز را برترند كاستر و ديگران جاودانه كردند، زندان گوانتانامو در تاريخ بشري، زنداني چند مليتي با جوانب خاص خودش شد. سونا در واقع همان زندان گوانتاناموست. البته به جاي آنكه در كنار كوبا باشد، سونا بر وزن كوبا، در پاناماست. پاناما هم نزديك آنجا و در حوزه كشورهاي كارائيب و در آمريكاي مركزي است. در اين فيلم چهره‌اي به نام ژنرال است كه نفر اصلي است. او بزرگ كمپاني است. در فيلم اليس (Alias) مفهومي به نام "اتحاديه" داشتيم. اتحاديه هماني بود كه ده دوازده نفر دور هم جمع مي‌شدند و تصميم مي‌گرفتند جهان را چگونه اداره كنند. در حال حاضر هم كميته‌هاي متعددي براي اداره جهان وجود دارد. مثل كميته سيصد، باشگاه رم و چهره‌هايي كه اخيراً مي‌شناسيد و مي‌شنويد و مطرح شده‌اند. رده ژنرال از رئيس جمهور آمريكا بالاتر است و چهره اصلي كمپاني است. اينها برنامه‌اي مي‌ريزند تا جيمز وسلر را از زندان سونا كه يك جامعه سوسياليستي است فراري دهند. http://www.rajanews.com/detail.asp?id=47477 ادامه دارد .... لطفا عکس ها رو منتقل کنید. با تشکر
  3. [align=center]تحليل دكتر حسن عباسي از سريال فرار از زندان/1:[/align] [align=center][b]اهميت اين سريال بر ارائه‌ي تمام قد "مُثُل افلاطون" است[[/b]/align] [img]http://rajanews.com/Files_Upload/10249.jpg[/img] اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم‌ الله ‌الرحمن‌ الرحيم و به نستعين إنّه خير ناصر و معين. تصويري كه سريال‌هاي استراتژيك در ذهن مخاطب ايجاد مي‌كنند، تصويري از "قدرت و بقاست." همان طور كه گفتيم "استراتژي" دانش بقاي يك جامعه است. وقتي اين مسئله براي يك جامعه موضوعيت مي‌يابد به مثابه كاري كه در پزشكي براي بقاي انسان انجام مي‌شود، بقاي يك جامعه هم قواعد خاص خود را دارد. اگر قواعد بهداشتي و پزشكي براي بقاي جسم انسان است، قواعد در دانش استراتژي هم قواعد سلامت و بقاي جامعه، تمدن، كشور و حكومت است. تصويري كه در يك اثر هنري در ذهن ايجاد شود و در مناسبات قدرت، جامعه، حكومت و مناسبات اجتماعي به مباحث ايدئولوژيك و مكاتب فكري طعنه بزند. از اين حيث در متن خود يك انگاره استراتژيك را دارد. امروز موضوع مورد بحث ما سريال شناخته شده (prison break) يا "فرار از زندان" است. در اين مجموعه‌ها كه بحث كرديم، اين سريال تنها سريالي است كه به فارسي برگردانده شده و در طول اين دوره از معدود سريال‌هايي است كه تماشاي آن عموميت بيشتري داشته است. به دليل اينكه به زبان فارسي دوبله شده و طبيعتاً عموم مخاطب توانسته است با آن ارتباط بيشتري برقرار كند. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/10241.jpg[/img] موضوع سريال (prison break)، "فرار" است. در اين فيلم فرار خط اصلي تعليق ناميده مي‌شود و شما تعليق اصلي را در مقوله فرار مي‌بينيد. درك و شناخت اين موضوع بسيار مهم و يك معضل تمدني است. هر چند استنباطي كه از مقوله‌اي به نام زندان داريم عموميت دارد و در تاريخ هميشگي بشر موضوعي به نام زندان عينيت داشته است، اما زنداني كه در اين سريال مي‌بينيم استمرار يك سابقه تاريخي در ادبيات غرب است. در عصر باستان، دوره‌ قرون وسطي و بعد هم در دوره مدرن يكي از ژانرهاي اصلي ادبيات و در دوره سينما و تلويزيون و كارهاي بصري و نمايشي مقوله فرار است. اينكه چرا يك حصار، محدوديت، ديوار و چهارچوب اين چنيني به وجود مي‌آيد و انسان خود را ملزم مي‌داند كه فرار كند، در واقع اين فرار مداوم، چهره‌اي را از تمدن غرب مي‌سازد كه مي‌توانيم نام آن را "تمدن فرار" بگذاريم. يعني تمدني كه دائماً در حال فرار است. اينكه از چه چيزي فرار مي‌كند جاي بحث دارد. در دوره مدرن يكي از شاخص‌ترين كارهايي كه مي‌توانيم ببينيم از "الكساندر دوما" اثر معروف "كنت‌ مونت كريستو" در زندان معروف فرانسه است. فرار از آن زندان‌ها دست‌مايه نويسندگان مشهور اين دوره‌هاست. در دوره‌اي هم كه ويكتور هوگو ‌كتاب "بينوايان" را مي‌نوشت، چهره اصلي داستان از ماهيتي كه در آن زندان برايش رقم مي‌خورد مي‌گريزد. عمده ادبياتي كه از "شكسپير" به اين سو در آثار "ديكنز" و سايرين در آراي ادبيات هم نمايشي و هم مكتوب انگليس وجود دارد اين است كه باز هم مقوله فرار مقوله بسيار مهمي است. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/10243.jpg[/img] اين موضوع در مسئله كنت مونت كريستو جايگاه ويژه‌اي دارد. مونت كريستو به دليلي به زندان مي‌افتد. يك طرح طولاني مدت فرار را برنامه‌ريزي مي‌كند و در نهايت موفق مي‌شود كه بگريزد. غير از داستان معروف "كنت مونت كريستو" كه در ژانر فرانسوي آن ديده مي‌شود، انيميشن آن در سي چهل سال گذشته بارها ساخته شده و كتاب آن در سراسر دنيا ترجمه شده است. به ويژه فيلم سينمايي و سريال آن بارها از تلويزيون‌هاي جهان پخش شده است. كار مهم ديگري كه مي‌توانيم از آن نام ببريم داستان معروف "فرار بزرگ" است. فيلمي كه بازيگراني چون استيو مك‌كوئين، جيمز گارنر، ريچارد بوستون و تعداد ديگري از هنرپيشه‌هاي مطرح آن دوران در آن بازي ‌كردند. يك زندان مخوف و كمپي از اسرا در آلمان نازي بود كه اين زنداني‌ها سعي كردند از آنجا فرار كنند. البته همان زمان كارهايي از زندان ساخته مي‌شد كه در آنها نيت فرار نبود."المپيك در بازداشتگاه" متقارن با چهار سال بعد از المپيك برلين بود. در اين فيلم تعدادي زنداني لهستاني و اسراي كشورهاي ديگر طرح المپيكي را داخل زندان دادند و آن را در همان زندان برگزار كردند. اما اثر معروف "فرار بزرگ" كه بسيار تأثيرگذار بود و با بازي هنرمندانه استيو مك‌كوئين انجام شد چهارچوب و ملاحظات اساسي فرار را در دوره طولاني در ذهن‌ها بست. كار ديگري از استيو مك‌كوئين در مقوله فرار مي‌بينيم. "ويليام شايرر" كتابي در دوره استعمار نو از يكي از جزاير حوالي جزاير گوام و جاهاي ديگر نوشت. در آن كتاب ماجراي زنداني بودن و فرار خود را بازگو كرد. كاري كه ويليام شايرر انجام داد در كتابي تحت عنوان "پاپيون" به نگارش در آمد. پاپيون كتاب معروفي بود كه يك ماجراي واقعي را به تصوير كشيد. از روي اثر پاپيون ويليام شايرر، يك فيلم سينمايي با همين عنوان ساخته شد. هنرمندي "داستين هافمن" در اين فيلم در اوايل دوره‌اي بود كه او استعداد بازيگري خود را به عنوان يك فوق ستاره بروز مي‌داد. داستين هافمن در كنار استيو مك‌كوئين موفق شد اين كار را يك اثر جاودانه كند. فراري كه در اثر معروف ويليام شايرر يعني پاپيون از استيو مك‌كوئين و داستين هافمن ديده مي‌شود ويژگي‌هاي خاص خود را ارائه كرد. كار معروفي از زندان بسيار شاخص آمريكا يعني "آلكاتراز" كه به همان شهرت زندان "باستيل" فرانسه است در دو سه دوره ساخته شد. سريال فرار از آلكاتراز و به‌ خصوص فيلم بسيار مهم "پرنده‌باز آلكاتراز" از اين جمله بود. برترند كاستر يكي از ستاره‌هاي خاص هاليوود در آن دوره بازيگر فيلم پرنده‌باز آلكاتراز بود. در اين فيلم وجوه، جوانب و ابعاد مسئله فرار به صورت جدي مطرح شده است.البته الان آلكاتراز به عنوان يك زندان شناخته نمي‌شود و تبديل به موزه شده است و توريست‌ها از آنجا بازديد مي‌كنند. به هرحال در تاريخ هر جامعه يك زندان شاخص و مشخص بخشي از ابعاد تاريخي آن را رقم مي‌زند. در مناسبات تمدني هر تمدن، بازار، عبادت‌گاه، كليسا، كنيسه، معبد يا مسجدي دارد. در واقع هر تمدن ساختمان و عمارت حكومتي شاخصي دارد كه ممكن است به عنوان موزه مورد بازديد و ارزيابي قرار بگيرد. يك جزء همه حوزه‌هاي تمدني زندان است. يعني داشتن زندان و بازديد از زندان‌هاي پيشين و سابقه كهن هر جامعه ملاحظه اساسي اين حوزه است. زندان باستيل فرانسه و زندان آلكاتراز در آمريكا در ادبيات اين كشورها و به خصوص در دوره جديد در سينماي اين كشورها جايگاه ويژه‌اي دارند. به ويژه اينكه فيلم‌هاي شاخصي از آنها ساخته شده است و اين مكان‌ها كاملاً به جهان معرفي شده‌اند. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/10248.jpg[/img] بعد از اين موارد، در اين حوزه فيلم ديگري ارائه شد كه در حوزه روان‌شناختي بود و ماهيت روان‌كاوي داشت. فرار از بازداشتگاه خاصي تحت عنوان زندان و حصارهايي كه به عنوان زندان و زندان‌بان مي‌شناسيم نبود. از دهه 50 قرن گذشته به بعد با ژانري از سينما و ادبيات در اين دوره آشنا مي‌شويم كه در آسايشگاه‌ها و جاهايي كه بيماران رواني را نگه مي‌دارند افرادي هستند كه مايل به فرارند. در اينجا ديگر زندان‌بان يونيفورم به تن ندارد. در اينجا نام زندان‌بان دكتر است. زندان‌بان يك پرستار يا يك امدادگر است. روپوش سفيد دارد و در دستش به جاي اسلحه، باتوم و شوكر آمپولي است كه بلافاصله به او مي‌زنند و او را آرام مي‌كنند و به تخت مي‌بندند. اين دسته از زندان‌هاي جديد ماهيت جدي داشت. شاخص‌ترين فيلمي كه در اين زمينه مي‌شناسيد "ديوانه از قفس پريد" با بازي جك نيكلسون بود كه در حوزه روان‌شناختي و ماهيت روان‌كاوي نگاه جديدي به اين گزاره‌ها داشت. در واقع اين فيلم سرآغاز دوره‌اي بود كه تعداد زيادي فيلم در اين باره ساخته شد. همين الآن كه جشنواره بين‌المللي فيلم فجر در تهران در حال برگزاري است، تعدادي از فيلم‌هايي كه از كشورهاي خارجي در بخش خارجي جشنواره شركت‌ كرده‌اند داراي همان ژانرند. افرادي هستند كه زنداني‌اند و اين زندان ماهيت خاصي دارد و يك زندان رسمي نيست. افراد محصور و محبوس شده‌اند. آثاري كه از نروژ، فنلاند، شمال اروپا و جاهاي ديگر آمده است همان دغدغه را دارد. ماهيت اين رويكرد هنوز زنده است. يعني آنچه كه در كار جك نيكلسون در فيلم ديوانه از قفس پريد ديديد هنوز عينيت دارد. هنوز گروهي در جايي هستند و مايلند از پشت ديوارهاي آن آسايشگاه رواني و به قول عوام ديوانه‌خانه فرار كنند. اين افراد از سوي جامعه آزاد جمع‌آوري و به اين مكان منتقل شده‌اند و در آنجا نگهداري مي‌شوند. طبيعتاً بايستي در آنجا محبوس بمانند. پس اين ژانر همچنان زنده است. مي‌توانيم در ادبيات غرب و ادبيات عمومي جهان سه دسته زندان برشماريم. اولي زنداني است كه ديگران رقم مي‌زنند. كسي را مي‌گيرند و پشت ديوارها نگه مي‌دارند. آن شخص هر لحظه كه بتواند فرار مي‌كند. اين زندان، "زندان سخت" ناميده مي‌شود و زنداني است كه ديگري رقم زده است. دومي زندان تشويقي‌‌ـ‌ تنبيهي است كه زندان نيمه سخت است. اين زنداني است كه حكومت‌ها مي‌سازند. نه آن ديوار رسمي حكومت و دستگاه قضايي آن، بلكه فضاي عمومي قوانين و مقررات حاكم و رايج و دست‌هاي پيدا و پنهاني كه در پشت حكومت‌ها وجود دارد و احزاب، گروه‌ها و عناصر اطلاعاتي و... آن را سامان و شكل مي‌دهند. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/10242.jpg[/img] سومي زنداني است كه خود انسان براي خود مي‌سازد. انسان‌ها از تن و وجودشان براي خود زندان مي‌سازند و از آن مي‌گريزند. ويژگي سريال "فرار از زندان" اين است كه هر سه ويژگي را با هم دارد. يعني در قسمت اول، فصل 1، فرار از يك زندان سخت است. زندان به همين معني شناخته شده و رايج است. در اين سريال زنداني در شيكاگو است كه سعي مي‌كنند از آن بگريزند. در فصل دوم زنداني است كه حكومت ساخته است. قوانين، مقررات و چهارچوب‌هايي است كه امكان آن نيست كه آنها در آمريكا بمانند. از اين رو به كشور پاناما مي‌گريزند. در مراحل آخر وقتي به آمريكا برمي‌گردند و وقايع را دنبال مي‌كنند زندان خودشان موضوعيت دارد. نوع زندان سوم مقوله مهمي است كه باز در ادبيات ويژه انسان غربي جايگاه حائز اهميتي دارد. شناخت و ادراك آن بسيار مهم است. در اين نوع زندان، انسان تلاش مي‌كند از خودش فرار كند. انساني كه سعي مي‌كند ماهيت وجودي خودش را درنوردد و از خود بگريزد. اين ديگر راه نجاتي ندارد. يعني كسي كه از زنداني كه ديگري برايش رقم زده است مي‌گريزد شكل خوبي دارد. وقتي انسان از زنداني كه حكومت با قوانين و مقررات برايش ايجاد مي‌كند عبور و فرار مي‌كند قابل فهم است، ولي وقتي انسان از خودش فرار مي‌كند معلوم نيست كه مي‌خواهد به كدام مقصد و مبدأ بگريزد. در اينجا موضوعي به نام "خودكشي" مطرح مي‌شود. خودكشي يك ژانر بسيار مهم در ادبيات نمايشي، رمان و مجموعه‌هاي نول‌ها و داستان‌ها در ادبيات غربي است. شما بارها در فيلم‌هاي سينمايي مختلف ديده‌ايد كه كسي بالاي ديواري رفته و تصميم گرفته است پايين بپرد و مردم مي‌روند تا مانع او شوند. پليس به او وعده‌هايي مي‌دهد. روانكاو و روانشناس مي‌آورند تا او را تسكين بدهد. احياناً يك كشيش يا فرد مذهبي مي‌آورند كه او را تسلّي و دلداري بدهد. در اين ميان وعده و وعيدي مدّ نظر است. آن شخص توقعات و انتظاراتي دارد و آنها بايد اين توقعات و انتظارات را برآورده كنند تا او پايين بيايد. به هر حال اين نوع خودكشي و فرار كه فرار از خود است، اصطلاحاً "فرار نرم" ناميده مي‌شود. در فرار نرم در مقايسه با فرار نيمه سخت و سخت، ماهيت فرار ابعاد و جوانب ديگري دارد. پس تصوير استراتژيكي كه در اين دسته از فيلم‌ها از بقا و مناسبات اجتماعي يك جامعه در ذهن ما مي‌ماند اين است كه افراد يا از خود يا از جامعه‌شان فرار مي‌كنند. چه مي‌شود كه در جامعه‌اي افراد از خودشان مي‌گريزند و خودكشي مي‌كنند؟ علت چيست كه در جامعه ما در بعضي از استان‌ها آمار خودكشي بالاست؟ چرا در مناسبات اجتماعي انساني به جايي مي‌رسد كه بايستي خودكشي كند؟ چرا بعضي افراد از جامعه و كشورشان فرار مي‌كنند؟ مناسبات، قوانين و مقررات آن جامعه را براي خود به مثابه يك زندان مي‌بينند. چه مي‌شود كه بعضي افراد به زندان مي‌افتند و زندان‌ها در همه دنيا حجيم و گسترده مي‌شود و عده‌اي از آن زندان‌ها مي‌گريزند؟ اساساً چرا افرادي نابهنجاري‌هايي را در برابر مقررات رسمي اعمال مي‌كنند كه لازم باشد به زندان بيفتند و حالا لازم باشد كه از آنجا فرار كنند؟ اين مقررات رسمي يك بار به صورت مقررات رسمي سخت و متصلب شناخته شده است و يك بار به صورت قوانين رايج كشور است و كسي نمي‌تواند در آن قواعد بماند. مثلاً شخصي از شوروي سوسياليستي، نظام پيچيده و بسته كره شمالي يا از جايي مثل كوبا فرار مي‌كند. شخصي برعكس از جامعه‌ به اصطلاح آزادي مثل فرانسه، انگليس، استراليا يا جاي ديگر فرار مي‌كند. ماهيت و زمينه اين فرارها چيست. هر پاسخي كه شما به اين موضوع بدهيد يك انگاره استراتژيك محسوب مي‌شود و اصل، مناسبات و تنازع بقا را برمي‌تابد. پس وقتي ما با دغدغه يك سناريست، نويسنده، كارگردان و سينماگر مواجه مي‌شويم كه فيلمي در حوزه فرار مي‌سازد، قصد دارد چه موضوعي را در جامعه خود مطرح كند. چه اتفاقي افتاده است. در واقع اين كار ما به ازا دارد. اين ما به ازاء خودكشي‌ها و فرارهايي است كه از زندان‌هاي مختلف صورت مي‌گيرد. همين طور خارج شدن افراد بسياري از كشور خودشان است. افراد بسياري از كشور خودشان خارج مي‌شوند و به عنوان كساني كه يا پناهنده يا جابجا و منتقل مي‌شوند تغيير هويت مي‌دهند. سريال فرار از زندان به اين دليل حائز اهميت است كه هر سه ژانر مختلف فرار را در متن خود برتافته است. نوع ديگري از اين فرارها را مي‌توانيم در نمونه‌هايي كه در ادبيات معاصر ديده‌ايد "فرار از گولاك" برشماريم. گولاك زندان مخوف و معروفي در شمال كشور روسيه فعلي يا شوروي سابق است. اين زندان در عصر استالين خيلي معروف شد. بسياري از مخالفين را به آنجا منتقل مي‌كردند. در سال 1980، بعد از اينكه المپيك مسكو برگزار شد. گفته شد (K.G. سرويس امنيتي شوروي در آن دوره زمينه‌سازي كرد و يك ورزشكار يا شخصي را از تيم‌هايي كه به آنجا رفته بودند دستگير كرد. به عبارتي براي او پاپوش درست كردند و او را دستگير كردند. به بهانه‌هاي مختلف او را به گولاك منتقل كردند. كتاب گولاك كه يادم هست آن زمان در ايران اصل آن كتاب ترجمه شد و فيلم سينمايي كه غربي‌ها براي آن ساختند ماجراي فراري بود كه آن شخص از گولاك انجام داد و از مناطق بسيار برف‌گير و صعب‌العبوري خود را به اروپا رساند. سه چهار نفري كه فرار مي‌كنند وقتي در مسير غذا گيرشان نمي‌آيد زماني كه يكي از آنها از سرما مرد، مجبور مي‌شوند او را بخورند تا زنده بمانند. اين صحنه‌ها صحنه‌هاي خاصي است. صحنه معروفي كه در فيلم پاپيون است، صحنه‌اي است كه در آن استيو مك‌كوئين كه در زندان از گرسنگي مي‌ميرد به زحمت پاي سوسكي را كه رد مي‌شود مي‌گيرد و عامل بقاي او خوردن آن سوسك است. تا آنجايي كه شما در صحنه‌اي از فيلم فرار از گولاك مي‌بينيد كه انسان‌ها براي آنكه زنده بمانند تا به مقصدي برسند همديگر را مي‌خورند. همه اين نكات يك خط تعليق فرعي يا بستر تعليق يا خط تعليق اصلي در داستان‌ها و فيلم‌ها براي ما به وجود مي‌آورد كه مقوله مهم فرار است. پس يك چهارچوب كلي در اين مسير و درك و شناخت چنين موضوعي را داريم. من به اثر كنت مونت كريستو از الكساندر دوما درباره زندان معروف باستيل فرانسه اشاره كردم. همچنين به كاري كه برترند كاستر در پرنده‌باز آلكاتراز انجام داده بود. اين فيلم راجع به زندان معروف آلكاتراز بود. ديوانه از قفس پريد با بازي جك نيكلسون يك كار روان‌شناختي بود. فيلم فرار بزرگ با هنرمندي استيو مك‌كوئين كه در حوزه فرار نظامي‌هايي كه اسير مي‌شوند بود، همگي راجع به مقوله فرار هستند. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/10244.jpg[/img] مي‌دانيد در زمان جنگ وقتي نظامي‌ها درس تاكتيكي ياد مي‌گيرند، در زمان اسارتشان يك درس را فرا مي‌گيرند. وقتي اسير شديد به سه چيز اول به فرار، دوم به فرار و سوم به فرار فكر كنيد. اين اصل را در فيلم معروف استيو مك‌كوئين يعني فرار بزرگ مي‌بينيد. در مقابل آن فرار آلماني‌‌ها هم طراحي شده بود. آلماني‌ها خلباني داشتند كه هاردي كروكر هنرپيشه آلماني نقش آن را بازي مي‌كرد. اين فيلم سياه و سفيد و قديمي است. وقتي هواپيمايش در بمباران لندن در لندن سقوط كرد او را به همراه ساير اسرا به زنداني در كانادا منتقل مي‌كنند. او سعي مي‌كند از كانادا بگريزد. اين فيلم هم جايگاه خاص خود را دارد. فيلم پاپيون مربوط به ويليام شايرر است و در آن استيو مك‌كوئين و داستين هافمن بازي كرده بودند. فيلم معروف ديگر فرار از گولاك است. اين دسته از فيلم‌ها جايگاه خاص خودشان را دارند. فرار از يك مكان و محل مشخصي كه ماهيت زندان را برمي‌تابد و البته زندان سخت است. اما وقتي ماهيت زندان خود انسان باشد، مسئله دروني و داخلي مي‌شود. چهارچوبي كه مبناي فلسفه دوره پست مدرن در اين خصوص است و دغدغه‌اي كه وجود دارد گريختن است. شما شخصي مثل ميشل فوكو را ببينيد. مهم‌ترين كتاب ميشل فوكو دو حوزه اصلي است. ميشل فوكو يك تريلوژي يا كتاب سه گانه دارد كه مناسبات جنسي انسان را مبناي معرفت‌ شناسي قرار مي‌دهد. همان طور كه "فرويد" مقوله جنسي و ابعاد سكشوال انسان را مبناي هستي انسان قرار مي‌دهد و اگو، سوپر اگو و ايد را از مناسبات جنسي انسان مي‌چيند و آغاز مي‌كند و جلو مي‌آيد. در مقايسه با آن ميشل فوكو هم نگاه متفاوتي دارد. مهم‌ترين كتاب او كه يك كتاب سه گانه يا تريلوژي است، اصل نگاه به انسان را از مناسبات جنسي مي‌گيرد. فوكو دغدغه ديگري هم دارد كه در كتاب " مراقبت و تنبيه" او آمده است. اصل پايه‌هاي فلسفي شخصي مثل ميشل فوكو در نگاه چپ پست مدرن در فرانسه به اين موضوع برمي‌گردد كه زندان چه جايگاه، موقعيت و ويژگي‌ دارد. اگر ما از اين زاويه وارد شويم و چنين نگاهي داشته باشيم، نشان مي‌دهد اين دسته از فيلم‌ها داراي چه ويژگي و جايگاهي هستند. وقتي كه آراي ميشل فوكو و امثالهم را در اين زمينه مي‌ديدم تقارني بين آنچه كه شما در "ديوانه از قفس پريد" از جك نيكلسون مي‌بينيد و نياز انسان به اينكه از آن زنداني كه زندانبان‌هايي با روپوش سفيد دارد، بگريزد وجود دارد. اين زندانبان‌ها پزشكان، پرستارها و روانكاوان و افرادي هستند كه وقتي مي‌خواهند آنها را آرام كنند باتوم به سر زنداني‌ها نمي‌زنند. شوكر استفاده نمي‌كنند. بلكه به آنها آمپول مي‌زنند تا آرام و ساكت شود. آنچه كه شما در اين آسايشگاه‌هاي رواني مي‌بينيد اين است كه دغدغه يك سينماگر متقارن با دغدغه‌اي است كه شخص آقاي ميشل فوكو دارد. يعني در يك شرايط فيلسوف جامعه با سناريست و كارگردان جامعه در يك سطح فكر مي‌كند. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/10245.jpg[/img] اگر دغدغه فيلسوفي مثل ميشل فوكو در آن تريلوژي كه مسائل جنسي را مبنا قرار مي‌دهد اين شد كه انسان يك مسئله ذاتي و ماهيت وجودي بيشتر ندارد و آن هم برتافتن مناسبات جنسي اوست و اين نگاه را جدي گرفتيم در اين صورت زندان انسان هواهاي نفس اوست. مسائل جنسي به حوزه نفساني انسان برمي‌گردد. هرقدر به مناسبات جنسي بيشتر پرداخته شود بيشتر براي انسان زندان مي‌سازد. بيشتر او را محصور و محدود مي‌كند. وقتي اين اتفاق بسط و گسترش مي‌يابد چهارچوب دامنه‌داري پيدا مي‌كند. در اينجا ما مراقبت و تنبيه را مبنا قرار مي‌دهيم. فرار از اين حوزه فرار ناممكني است. نگاه فرويدي و ماهيت روان‌شناسي فرويد، بعد هم نگاه ميشل فوكو و ماهيت نگاه فوكويي بر بستر غرب مدرن اين است كه انسان دائماً در بستر فرار است. كنت مونت كريستو اثر الكساندر دوما، پاپيون اثر ويليام شايرر با بازي استيو مك‌كوئين و داستين هافمن، فرار از آلكاتراز و به خصوص پرنده‌باز آلكاتراز با بازي برترند كاستر، ديوانه از قفس پريد با هنرمندي جك نيكلسون و چهره‌هايي از اين دست دائماً به فرار اشاره مي‌كنند. اگر اين فرار از يك جاي فيزيكي نباشد شخصي بالاي پشت بام يا پلي مي‌رود و از آنجا پايين مي‌پرد. در اين باره چه بايد كرد؟ تصويري كه يك سينماگر از اين مناسبات اجتماعي ارائه مي‌كند، مناسبات استراتژيك است. بقاي جامعه مخدوش است. بايد به اين سئوال جواب بدهيم كه چرا امروزه آمار خودكشي در جوامع مختلف حتي در جامعه خودمان نگران كننده است؟ چرا بايد در يك جامعه زنداني زياد باشد تا مقوله فرار از زندان مطرح شود؟ اگر قرار باشد شما به عنوان پزشك جامعه نخواهيد مناسبات بقاي تمدني را تنظيم، رصد و ارزيابي كنيد براي اين فجايع چه پاسخي داريد؟ آنچه كه بخشي از اهميت و ارزش سريال "فرار از زندان" را مشخص مي‌كند در اين سه دسته فرار است؛[b] 1- فرار از زندان سخت يعني فرار از همين زندان‌هايي كه مي‌شناسيد. 2- فرار از حكومت و جامعه. در فصل دوم اين سريال وقتي از آمريكا فرار مي‌كنند. مناسبات و روابط قدرت به گونه‌اي چيده شده است كه اين افراد نمي‌توانند در آمريكا بمانند. 3- مسئله فرار از خود است.[/b] وقتي به فصل 3 و به خصوص فصل 4 مي‌رسيد، مي‌بينيد پدر و مادر مايكل اسكوفيلد (Michael Scofield) عضو يك كمپاني بودند و آن كمپاني همان حزب و گروه هيئت حاكمه‌اي است كه قدرت آن از رئيس جمهور آمريكا بالاتر است. مي‌بينيد مأمور اف.بي.آي، سي.آي.اِي و مأمور وزارت امنيت داخلي سه مأمور امنيتي از سه حوزه مختلف زنداني‌اند و اين افراد فدا مي‌شوند. زندانبان‌ها را مي‌بينيد. بليك (Bellick) به عنوان مهم‌ترين زندانبان كه در سري اول مي‌بينيد اين قدر جلوي اينها را مي‌گيرد، وقتي بعداً كشته مي‌شود به عنوان يك چهره شهيد و فداكار تشييع جنازه مي‌شود. اين بسيار اهميت دارد. در چنين ساز و كاري اهميت سريال «فرار از زندان» را در اين مي‌دانيم كه به تعبير امروزي سه دسته زندان سخت، نيمه سخت و نرم را براي انسان رقم زده است. ماجراي اين سريال طوري است كه حدود ده يازده نفر فيلم‌نامه آن را نوشته‌ و بيش از ده كارگردان آن را ساخته‌اند. اشكالي نيست. اشاره كرده‌ام كه سريال‌هاي 24 و اليس (Alias) را هم سناريست‌ها و كارگردان‌هاي مختلف نوشته و كارگرداني كرده‌اند، اما واقعيت اين است كه فصل‌هاي 2، 3 و 4 اين سريال مشكلات عديده‌اي دارد. فقط سري اول آن موفق بوده است. سري‌هاي 2، 3 و 4 آن ناموفق بوده و اشكالات جدي‌‌اي بر آن وارد است. البته ما تمركزمان را روي سري اول نمي‌گذاريم. اين مكانيسم كه اگر قرار باشد گروه سناريست‌ها و گروه كارگردان‌ها فيلم اين چنيني را بسازند بايستي ملاحظات اصلي در آن مترصد شود. در اين سريال داستان خيلي ساده است. من سري اول آن را مي‌گويم. مردي در زندان به جرم قتل برادر معاون اول رئيس جمهور آمريكا منتظر اعدام است. اين زندان در شيكاگو است. خانمي معاون اول رئيس جمهور آمريكاست. گفته شده كه برادر اين خانم توسط اين مرد كشته شده است. در واقع صحنه‌ سازي شده است تا نشان داده شود اين مرد او را كشته است. اين فرد يعني لينكلن (Lincoln) كه قاتل محسوب مي‌شود برادري به نام مايكل اسكوفيلد دارد. مايكل اسكوفيلد صحنه سازي سرقت مسلحانه‌اي را انجام مي‌دهد تا او را در همان زندان شيكاگو بيندازند و از اين طريق بتواند برادرش را نجات دهد. او با اين قصد وارد اين زندان مي‌شود تا برادرش را نجات بدهد. از سوي ديگر همسر معاون رئيس جمهور و شبكه امنيتي‌ موجود صحنه سازي قتل را هدايت كرده‌اند تا بتوانند برادر معاون اول رئيس جمهور را كه در واقع كشته نشده است از ديد عموم كنار ببرند و اعلام كنند كه او كشته شده است تا بتوانند با اين صحنه سازي شرايطي را رقم بزنند. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/10246.jpg[/img] همين‌جا انتهاي داستان را به شما مي‌گويم. اين خانم كه معاون اول رئيس جمهور است با برادرش رابطه غير اخلاقي و جنسي داشته است. اين رابطه نمادي از مناسبات آلوده بيرون قدرت آنچه كه در فيلم به عنوان كمپاني خوانده مي‌شود و قدرت رسمي كه در اينجا زن به عنوان نماد سرزمين و عقيده و حكومت كسي است كه با او پيوند داشته است، مي‌باشد. اينكه ما مي‌گوييم پارتي‌بازي مي‌كنند يعني حزب بازي مي‌كنند و روابط اين چنيني دارند، اين رابطه نامشروع استفاده غير قانوني و نامشروع از مناسبات قدرت را تداعي مي‌كند. مي‌دانيد تنها راهي كه اين خانم بتواند برادرش را تبرئه كند اين است كه رئيس جمهور شود و از قدرت رئيس جمهور به عنوان حكم رسمي براي تبرئه كردن برادرش استفاده كند. تمام تلاش در سري اول اين است كه اين خانم قدرت را به دست بياورد. بخش ديگر مربوط به آن فردي است كه به زندان افتاده است و برادرش براي نجات او به زندان راه مي‌يابد. يك گروه معاون اول رئيس جمهور و شبكه امنيتي او و يك گروه هم كميسيون انرژي فدرال آمريكاست. كميسيون انرژي فدرال آمريكا و شركتي از سنت استيتمنت و دفتر اكوفيلا وجود دارد كه اينها منافع انرژي و شركت‌هاي نفتي و اقتصاد آمريكا و تراست‌هاي نفتي آمريكا را مبنا قرار مي‌دهند كه هر نوع صحنه سازي را صورت بدهند تا بتوانند لينكلن را حذف كنند. از طرف ديگر دفتري به نام پروژه عدالت هم وجود دارد. گروهي هستند كه به دنبال عدالت‌اند. مثل جواناني كه در كشور خودمان تشكّلي به نام جنبش مطالبه عدالت تشكيل داده‌اند. دستشان به جايي بند نيست. بيانيه و شعاري مي‌دهند و در جايي تجمعي مي‌كنند. پروژه عدالت هم گروهي وكيل هستند كه دور هم جمع مي‌شوند و به عنوان پروژه عدالت افراد اين چنيني را دنبال مي‌كنند كه اعدام نشوند. اين وكلا به همراه وكيل خانوادگي مايكل و لينكلن تلاش مي‌كنند او را نجات بدهند. در نهايت، "عدالت" آنها شكست مي‌خورد. سرويس‌هاي امنيتي يعني مأمورين سي.آي.اِي مي‌آيند و آنها را مي‌كشند، دستگير مي‌كنند و در واقع از ميدان بيرون مي‌كنند. اين بخش از سري اول چهره سياهي از اينكه در فضاي غير رسمي و عمومي تا چه حد مي‌توان تأثيرگذار بود نشان مي‌دهد و اينكه نمي‌شود از بيرون عدالت را محقق كرد. سيطره دستگاه‌هاي اطلاعاتي و امنيتي آمريكا را به مثابه اليس و 24 نشان مي‌دهد. لذا مايكل ايثار مي‌كند. از آنجايي كه شريك شركتي بوده كه در تعمير و ساخت بخشي از اين زندان دخيل بوده است خودش نقشه زندان را دارد. چون او هم جزو آن كارخانه و كمپاني بوده است كه آن زندان را تعمير كرده و ساخته‌اند. مايكل روي نقشه فرار متمركز مي‌شود و نقشه فرار را روي بدنش خالكوبي مي‌كند و وارد زندان مي‌شود و با صحنه سازي، فرار را رقم مي‌زند و افراد را از آنجا بيرون مي‌آورد. بخشي كه اشاره كردم كه مايكل اسكوفيلد نقشه را روي بدنش خالكوبي مي‌كند، مي‌رود و اينها را از زندان بيرون مي‌آورد همان "مُثُل افلاطون" است. اهميت سري اول به يك دليل است كه توانسته است تمام قد مثل افلاطون را ارائه كند. در اين باره افلاطون مي‌گويد، ما در عالم هستي در انتهاي غاري هستيم و روي صندلي‌هايي نشستيم كه ته غار را مي‌بينيم. از ابتداي غار نوري مي‌آيد و افرادي در حال عبورند. سايه و شبح حركت آنها روي ديوار مي‌افتد. آنچه كه ما از عالم معنا و عالم وجود مي‌بينيم همين سايه‌هاست. شخصي بلند مي‌شود و بيرون مي‌رود. يعني خود را آزاد مي‌كند و بيرون مي‌رود. در بيرون حقيقت را مي‌بيند. واقعيت را درك مي‌كند. برمي‌گردد بقيه را آزاد مي‌كند و با خود بيرون مي‌برد. اين روندي كه در غار افلاطون يا مثل افلاطوني رقم خورده هماني است كه ملاصدرا آن را به يك فلسفه تبديل كرده است. فلسفه حكمت متعاليه "اسفار اربعه" يا سفرهاي چهارگانه؛ سفر اول سفر از خلق به حق، يعني از ته زندان به بيرون است. سفر دوم سفر در حق، يعني در نور، روشنايي و عالم آزاد است. سفر سوم سفر از حق به خلق، يعني دوباره به انتهاي غار برمي‌گردد و سفر چهارم سفر با خلق به حق، يعني اينها را آزاد مي‌كند و با خود بيرون مي‌برد. آنچه كه شما مقوله نگاه افلاطون در مثل افلاطوني مي‌بينيد و جمع‌بندي آن، زماني كه منتج به مفهومي كه 2100 سال بعد، فلسفه ملاصدرا را در اسفار اربعه ملاصدرا رقم مي‌زند، در سري اول اين سريال در 23 قسمت به بهترين كيفيت به تصوير در آمده است. اين سريال 81 قسمتي است. فصل 1 و 2 آن هر كدام 22 قسمت است. سري 3 آن 13 و سري 4 آن 24 قسمت است كه مجموعاً 81 قسمت مي‌شود. اگر بخواهيد فلسفه ملاصدرا يا افلاطون را ادراك كنيد در فصل اول آن كه 22 قسمت است اين چشم‌انداز به شما داده خواهد شد. يعني شخصي بيرون زندان است و با مناسبات زندان آشناست. خودش اين زندان يا غار را طراحي كرده است. يك "منجي" و اسطوره است. انساني است كه دم مسيحايي دارد. داخل زندان مي‌شود. ترتيباتي را اتخاذ مي‌كند كه افراد را نجات مي‌دهد. گزينش نمي‌كند. فاسدترين افراد تا شاخص‌ترين آنها را كه برادرش بوده و هدف هم نجات برادرش بوده است، همه را بيرون مي‌آورد. "سارا" يك اسم عبري است. دكتر سارا (Dr. sara tancredi) در زندان پزشك زندان است و با مايكل اسكوفيلد آشنا مي‌شود و در نهايت در سري 4 با او ازدواج مي‌كند و بچه‌دار مي‌شوند. سارا معتاد است و خودكشي مي‌كند. يكي از كساني كه نوع سوم فرار را در اين فيلم به خوبي نشان مي‌دهد دكتر سارا است. فضايي كه در اين فيلم مي‌بينيد، همه اينها هستند. سارا به عنوان مادر است يعني ما "هاجر" و سارا را داريم. در اديان ابراهيمي "اسماعيل" و "اسحاق" را مي‌بينيم. اسلام از "اسماعيليون" است و يهود و مسيحيت از "اسحاقيون" هستند. استمرار حركت مسلمان‌ها به هاجر و يهود و مسيحيت به ساره برمي‌گردد. هاجر مادر اديان ابراهيمي از اين حيث كه اسماعيل فرزند اوست. در اينجا سارا در زمينه سازي براي فرار اينها نقش بسيار مهمي دارد. يكي از كساني كه در اين فيلم ايفاي نقش كرده است به نام آبروزي (Abruzzi)، يكي از سردسته‌هاي گروه‌هاي مافيايي است. اين همان كسي است كه در فيلم معروف ترنس مدرن «كنستانتين» در حالي كه كيانو ريوز به عنوان چهره اصلي بازي مي‌كرد، نقش امام زمان شيطان را ايفا مي‌كرد. يعني شيطان زمان كه مي‌آيد همان كسي كه شما تحت عنوان لوسيفر در فيلم معروف «كنستانتين» مي‌شناسيد، پيش زمينه‌اي كه در ذهن همه هست اوست. حالا آن كسي كه در آنجا لوسيفر و خود شيطان است، در اينجا سردسته بسياري از وقايع در داخل زندان است كه جايگاه خاص خود را دارد. چهره مخوف و بسيار خاصي اين گروه تي‌بگ (T-Bag) است. او در اثر مجامعت جنسي پدرش با عمه عقب افتاده‌اش، متولد شده است. تيبگ در تمام فصل‌هاي اين سريال چهره شاخصي است. كسي است كه در نهايت بعد از اين فرار و وقتي به زندان سونا در پاناما مي‌روند و دوباره به آمريكا برمي‌گردند، همه جا حاكم است. يعني به سادگي صحنه را در زندان شيكاگو به دست مي‌گيرد. فساد اخلاقي و مناسبات هم‌جنس‌بازي‌اش در آنجا در اوج است. شخصي است كه كتاب مقدس را از حفظ است. يك زنازاده و حاصل زناي با محارم است. شخصي است كه در زندان سونا در پاناما روش سوسياليستي حاكم بر زندان را كنار مي‌گذارد. با بذل و بخشش پول اختيار همه را به دست مي‌گيرد و زندان را حاكم مي‌شود. در نهايت در سري 4 دوباره او را به آمريكا برمي‌گردانند. مناسباتي كه صحنه‌هاي فيلم را واقعي نشان مي‌دهد اين است كه همه گونه‌ها هستند. سينماي ما نمي‌تواند چنين كاري كند. سينماي ما در نمايش چهره انسان‌هاي پليد يكسري آدم زمخت با بيني‌هاي پخ شده، چشم‌هاي پف كرده، لپ‌ها و سبيل‌هاي درشت را نشان مي‌دهد. يعني افراد بسيار قطبي‌اند. يعني از صفر تا صد، صد نوع شخصيت را بايد بچينيد تا واقعيت جامعه باشد. سينما، تلويزيون و ادبيات ما چنين كاري را نمي‌كند. اين خصوصاً براي دوستان جواني كه به سينما و ادبيات علاقمندند يك درس است. در جمعي كه شما در زندان سونا در پاناما يا در سري اول در زنداني در شيكاگو، تنوع اين كاراكترها با مسائل شخصي‌شان و شخصيت‌پردازي بسيار حرفه‌اي در سري اول مي‌بينيد و متوجه مي‌شويد كه مايكل اسكوفيلد مايل نيست همه را بيرون ببرد، اما واقعيت اينكه در اين فضاي غار افلاطوني، مثل افلاطوني وقتي به سمت خلق آمد بايد همه را به سمت نور، نجات و حق ببرد، اتفاق زيبايي است كه در اين فيلم مي‌افتد. آلوده‌ترين افراد تا سالم‌ترينشان را منتقل مي‌كند. فصل اول كه اشاره كردم مهم‌ترين فصل اين سريال است فرازهاي مهمي دارد كه عيناً مي‌خوانم. در قسمت اول آن دكتر سارا مي‌گويد: "من عقيده دارم آدم بايد بخشي از راه‌حل باشد نه صورت مسئله" مايكل به او مي‌گويد: "هميشه جزئي از تغييراتي باش كه مي‌خواهي در دنيا ببيني" به اين جمله خوب دقت كنيد كه چقدر از نظر فلسفي مهم است. يعني دوست داري دنيا تغيير كند، ولي كنار مي‌نشيني و آرزو مي‌كني كه تغيير كند. بعضي‌ها هستند كه منتظرند حضرت مهدي(عج) ظهور كند. اين گونه افراد مي‌گويند كنار بنشينيم تا ظهور كند. به اين افراد "حجتيه" مي‌گويند. يعني كساني كه مي‌خواهند تغييري رخ بدهد، اما نمي‌خواهند در آن تغيير باشند. اين ترجمان فلسفي همان آيه است كه مي‌فرمايد: "إنّ الله لايغير ما بقوم حتي يغير ما بأنفسهم" تا شما در نفستان تغييري ايجاد نكنيد تغييري در آن جامعه و قوم به وجود نمي‌آيد. [img]http://www.rajanews.com/Files_Upload/10247.jpg[/img] در ادامه سارا مي‌گويد: "اين جمله مال من است!" مايكل به او مي‌گويد: "فكر مي‌كردم مال گاندي است" سارا مي‌گويد: "جمله "به من اعتماد كن" هيچ ارزشي در ديوارهاي اين زندان ندارد". به انگاره‌اي كه در 24 و اِ.بي.اس ديديد برگرديم. يعني فقدان اعتماد، فقدان اعتماد و فقدان اعتماد. پيامي كه دائماً فيلم‌هاي آمريكايي ديكته مي‌كنند. وقتي برادر مايكل، لينكلن را به جرم اينكه برادر معاون اول رئيس جمهور را كشته است به زندان آوردند تا اعدام كنند، همسرش كه الان با شخص ديگري زندگي مي‌كند پسري دارد كه از لينكلن است و حاصل يك رابطه نامشروع بوده است. اين موضوع خيلي مهم است. شما در سريال 24 روابط خيلي از افراد را نامشروع مي‌بينيد كه زنازاده هستند. همين طور در اليس (Alias)، لاست و بسياري از اين سريال‌ها به صراحت روي زنازاده بودن افراد تأكيد مي‌شود. در اين سريال هم وقتي سوابق و زندگي كاراكترهاي مختلف را مي‌گويد روي اين موضوع كه زنازاده هستند تأكيد مي‌كند. در انديشه اسلامي مفهومي به نام "صله رحم" داريم. اصالت، سلامت و پاكي رحم اساس سلامت تمدن است. وقتي مي‌گوييم دانش پزشكي دانش سلامت انسان و دانش استراتژي دانش سلامت جامعه و تمدن است، زماني جامعه و تمدن سالم است كه رحم‌هاي جامعه پاك باشد و رستنگاه و خاستگاه افراد كه همان رحم‌هاست سلامت و پاك باشد. يعني بعد مادي آنها از جاي سالم و پاكي نشأت گرفته باشد. پيامي كه سريال‌هاي متعدد دوره اخير غرب و فيلم‌هاي سينمايي دوره جديدشان دارد به شدت اين موضوع را مورد هجوم قرار داده و كوبيده‌اند و دراين باره صراحت دارند. مثلاً در اين سريال صريحاً اعلام مي‌كند كه تي-بگ حاصل مجامعت جنسي پدرش با عمه عقب افتاده‌اش است. با توجه به اينكه تي-بگ حاصل چنين مناسبات غير اخلاقي و نامشروع بوده است، اگر در جامعه‌اي ضريب تعداد افراد زنازاده آن بالا باشد چه خواهد ‌شد. طبق آمار رسمي بيش از 50 درصد فرزنداني كه در غرب متولد مي‌شوند مشخص نيست پدرانشان كيستند. اين رقم از پنجاه و سه چهار درصد تا نود و دو سه درصد مشكوك است. واقعيت اين است كه اين هرج و مرج و انقلاب جنسي كه از دهه 60 ميلادي در آمريكا شروع شد و اروپا را درنورديد و يكباره در حال نابود كردن جهان است، در حال برجسته كردن مفهومي به نام "زنازادگي تمدن" است. به راحتي قبح اين مسئله در چنين فيلم‌هايي در حال شكسته شدن است. افراد با هشتاد قسمت، صد قسمت و بعضي سريال‌ها چهارصد قسمت و كاراكترهاي آنها زندگي مي‌كنند. دائماً اين موضوع در ذهن افراد مي‌نشيند. با توجه به اين پيش زمينه كه مي‌دانند فلان كاراكتر زنازاده است و مشكل دارد. در همه سريال‌ها هم اين مسئله وجود دارد. وقتي لينكلن در زندان منتظر اعدام بود همسرش زماني كه براي ملاقات مي‌آيد پسرش را هم به زندان مي‌آورد تا اگر در آينده لينكلن اعدام شد، پسرش پدرش را ديده باشد. اين پسر حاصل يك رابطه نامشروع جنسي است. بارها گفته‌ام ديه‌گو مارادونا فوتباليست معروف آرژانتيني موقعي كه مي‌خواست با همسرش ازدواج كند و همه رؤساي جمهور، نخست وزيرها و پاد‌شاه‌ها در مراسم ازدواج او شركت كردند از همسرش دو پسر داشت. بعضي‌ها به شوخي مي گويند، ازدواج پدر و مادرشان در خاطرشان هست، بچه‌هاي ديه‌گو مارادونا ازدواج پدر و مادرشان در خاطرشان بود. اين اصطلاحي از فلسفه خانواده در غرب به معني "هم‌باشي" است. يعني مدتي با هم دوست پسر دوست دختر بودند. از همديگر بچه هم داشته‌اند و حالا تصميم گرفته‌اند ازدواج كنند. در اين قسمت لينكلن برادر مايكل به پسرش مي‌گويد: "نمي‌خواهم مرا دوست داشته باشي. خودت را دوست داشته باش. تا يك ماه ديگر من مرده‌ام" چون مرا اعدام مي‌كنند. بهتر است خودت را دوست داشته باشي. تو كه از من نفرت داري نمي‌خواهم مرا دوست داشته باشي، ولي سعي كن لااقل خودت را دوست داشته باشي. جواب پسرش اين است: "همين حالا هم تو براي من مردي!" اگر اين اتفاق در جوامع افتاد كه براي يك نوجوان پدر و مادرش مرده تلقي شوند، مفهومي كه معصومين‌عليهم‌السلام به عنوان صله رحم بر آن تأكيد مي‌كنند ديگر موضوعيت ندارد. وقتي پدر و مادر مرده هستند و در زندگي ديده نمي‌شوند، اين تمدن منقطع مي‌شود. حالا هر قدر تكنولوژي، سينما، به فضا رفتن، بمب اتمي و همه چيز آن چشم همه را كور كند يك‌باره فرو مي‌ريزد. مگر تمدن "رم" اين گونه نبود. مگر آنچه كه در مصر ساخته شد. اهرام ثلاثه كه چهار پنج هزار سال همچنان پا بر جا مانده است. در حالي كه همين ساختمان را كه شما مي‌بينيد بايد پنجاه سال ديگر خراب كرد. صد مهندس و معمار از دانشگاه فارغ‌التحصيل شدند تا بتوانند اين ساختمان را بسازند. چه كسي باور مي‌كند جادوگران دوره فرعون آن اهرام را ساخته‌اند كه چهار هزار سال است كه پا بر جا مانده است. آن تمدن‌ها پاشيدند. آن عظمتي كه شما در تخت جمشيد شيراز، آكروپوليس يونان و ديوار چين مي‌بينيد، تمدن كنوني غرب هم مانند اينها مي‌پاشد. چرا؟ چون اين مناسبات در آنها وجود ندارد. يكي از دوستان آبروزي، چهره‌اي كه در زندان براي خود مافيا دارد و سركرده زندانيان خدماتي است، به آبروزي مي‌گويد: "چرا مايكل را استخدام كردي؟" وقتي مايكل كاري كرد كه در زندان بيفتد آبروزي او را استخدام كرد تا در كارهاي خدماتي به او كمك كند. آبروزي در جواب مي‌گويد:‌ "دوستانت را نزديك خودت نگه دار و دشمنانت را نزديك‌تر" اين جواب بسيار مهم است و يك دكترين در انديشه ماكياوليسم است. آنجايي كه گفته مي‌شود هدف وسيله را توجيه مي‌كند عمده تمركز در چنين نگاه‌هايي است. مايكل به برادرش كه در زندان است مي‌گويد: "من تو را از اينجا بيرون مي‌برم" لينكلن مي‌گويد: "اين غير ممكن است" پاسخ مايكل اين است: "نه در صورتي كه تو اينجا را طراحي كرده باشي" منظورش اين است كه اين غير ممكن بود اگر من اينجا را طراحي نكرده باشم، اما من خودم اينجا را طراحي كرده‌ام. مبتني بر مثل افلاطون نقشه زندان را بر بدنش خال‌كوبي كرده است و بر اساس آن نقشه راه‌هاي فرار از زندان حتي راه‌هاي فرار از خاك آمريكا را تنظيم كرده است. يكي از نكات مهم فيلم مقوله "ترس" است. اين مقوله را از ميشل فوكو گرفته است. دكتر سارا ترسيدن در زندان را علامت و نشانه انسان بودن مي‌داند. دكتر سارا به مايكل مي‌گويد: "همين كه تو مي‌ترسي نشان مي‌دهد كه هنوز انساني" مايكل به او مي‌گويد: "نوجوان كه بودم. تصور مي‌كردم داخل كمد يك هيولاست. برادرم به من گفت كافي است بروي و در را باز كني و با او مواجه شوي. مي‌بيني كه آنجا خالي است. در آنجا اصلاً هيولايي نيست. بلكه ترس است. پس در را باز كن و ترس را كنار بگذار" پاسخ سارا بسيار تكان دهنده است. او مي‌گويد: "اما اينجا زندان است؛ يك در را كه باز كني، پشت آن هزاران در ديگر است كه پشت هر يك از آنها واقعاً يك هيولا ايستاده است"، اصل نگاه به ترس موضوعي است كه در سري 3 و 4 الكس (Alex)، مأمور اف.بي.آي آن را تشريح مي‌كند كه اساساً چنين گزاره‌اي چه ماهيت، جوانب و ابعادي دارد. مقوله ترس يكي از مؤلفه‌هاي اصلي اين فيلم است. در سري دوم، وقتي مايكل اسكوفيلد و گروهش از زندان فرار مي‌كنند و به كشور پاناما مي‌روند. الكس مأمور اف.بي.آي به دنبال مايكل اسكوفيلد مي‌رود. قضيه فرار آنها به اين صورت است؛ آن خانم كه معاون اول رئيس جمهور بود بعد از آنكه رئيس جمهور را كنار گذاشتند كفيل رياست جمهوري شد. برادرش هم متهم است و شخصي را هم دستگير كردند و به زندان انداخته‌اند تا اعدام كنند تا قضيه برادرش فيصله يابد، مشكل انرژي آمريكا مطرح است كه اين كمپاني كه همان سرويس‌هاي اطلاعاتي و مقوله احزاب هستند، تصميم گرفتند رئيس جمهور بايد اين كار را بكند. مايكل اسكوفيلد بالاخره رئيس جمهور را مي‌بيند و به او مي‌گويد: "خانم رئيس جمهور! ما مي‌دانيم كه برادرت زنده است و تو پاپوش درست كرده‌اي" و او را مجاب مي‌كند كه اعلام برائت و تبرئه كند، اما اتفاقي كه مي‌افتد اين است كه متوجه مي‌شود در قدرت بالاتر از رئيس جمهور آمريكا هم قدرتي است كه اجازه نمي‌دهد. آنجاست كه تنها راهي كه براي گروه مايكل اسكوفيلد، برادرش و آن افرادي كه با او از زندان فرار كرده‌اند باقي مي‌ماند اين است كه از خاك آمريكا بگريزند. بنابراين اولي فرار از يك زندان فيزيكي يعني زندان سخت، دومي از قوانين و مقررات و سيطره غير رسمي است كه در آمريكا حاكم است. به اين ترتيب آنها به كشور پاناما فرار مي‌كنند. الكس مأمور اف.بي.آي به دنبال آنها مي‌رود تا آنها را پيدا كند و از بين ببرد. در سري اول چهره‌اي به نام كلرمن (Kellerman) مي‌بينيم. او مأمور سي.آي.اِي دستيار امنيتي همان خانمي است كه معاون اول رئيس جمهور است. كسي را كه مي‌خواهند از سر راه بردارند آن خانم معاون اول به كلرمن اطلاع مي‌داد و او هم بي‌سر و صدا آن شخص را مي‌كشت. كلرمن در چنين قضايايي دخيل بود. بعد از اينكه اين خانم رئيس جمهور مي‌شود، كلرمن را كنار مي‌گذارد. كلرمن چون ناديده گرفته شد دو بار دست به خودكشي زد. در اينجا به فرار نرم توجه مي‌كنيم كه انسان از خود مي‌گريزد. همان طور كه اشاره كردم سه نوع فرار داشتيم: 1) فرار از زندان. 2) فرار از قوانين و مقررات حكومتي و تمدن. 3) فرار از خود. كلرمن در فرار از خود تصميم مي‌گيرد دو بار خودكشي كند. او تفنگ را به سمت خود مي‌گيرد ولي گلوله گير مي‌كند. در اين ميان احساس مي‌كند كه يك كار نيمه تمام دارد. حالا كه خانم معاون اول رئيس جمهور رئيس جمهور شده و به قدرت رسيده و او را كنار گذاشته است، كلرمن از اين موضوع بسيار ناراحت است. به همين دليل در دادگاه به عنوان شاهد دكتر سارا حاضر مي‌شود و به نفع او شهادت مي‌دهد.
  4. دوستان، کسی سالهای بعد از اون محل بازدید کرده. مثلا افراد دیوانه زیادند که میرن تو چرنوبیل و سیاحت میکنند!!! میخوام ببینم ، اون منطقه چه شکلیه؟؟ و آیا سطح زمین رو هم گود کرده؟؟؟ چون در ارتفاع 4000 متری منفجر شده. اگر رو زمین منفجر میشد، چه زلزله ای میشده!!!؟؟؟؟
  5. کاربردش چیه؟ پس این رو با سیمرغ میرفرستند؟ مگه مصباح 2 تو نوبت نیست؟؟ [quote]ایران ست[/quote] !!!! مگه ماهواره ی تلویزیونی هست که این اسم رو گذاشتند؟ بعدش هم مگه نگفتند که باید از اسامی فارسی و ایرانی استفاده بشه، این چه حماقتیه؟ آخه . در اسم گذاری؟ ایران ست. چقدر fake و آماتور.
  6. REZAT1980

    طراحي آواتار و امضاء برای کاربران

    [quote][quote][quote]دوستان نظرتون در مورداواتاره من چیه ؟ [/quote] کلنل جان نمی دونم چرا فکر می کنم آواتارت همون عکس خودته که با یک تفنگ و یک کلاه میکسش کردی .... [/quote] امضام چطوره ؟ فوق اماتوری دیگه ؟ [/quote] دقیقا همون قبلی. آماتور اما رئال
  7. REZAT1980

    طراحي آواتار و امضاء برای کاربران

    خوبه. آماتوری ، اما رئال.
  8. [b]احمد، مؤسس حزب‌الله لبنان[/b] هرچند نيروهاي اعزامي به لبنان و سوريه نتوانستند در هيچ عمليات نظامي مستقيماً بر ضد اسرائيل وارد عمل شوند اما همين حضور مغفول آنها باعث شكل‌گيري هسته‌هاي مقاومت حزب در لبنان گرديد. فرمانده وقت سپاه پاسداران محسن رضايي در اين باره مي‌گويد: «[b]... خب حاج احمد و ساير دوستان ما كه در قالب قواي محمدرسول‌الله(ص) به سوريه و لبنان رفته بودند، فعاليت‌هايي را هم انجام دادند كه مهمترين آنها پايه‌‌گذاري تشكيلات مقاومت اسلامي در لبنان بود يعني در حقيقت مقاومت اسلامي لبنان از طريق تأثير معنوي و مادي حضور برادران تيپ 27 شكل گرفت منتهي ما خود اين تيپ را نتوانستيم به‌صورت منظم به‌كار بگيريم[/b]». مهم ترین و اساسی ترین اقدام حاج احمد متوسلیان در اعزام به جبهه لبنان و سوریه تأسیس و پایه گذاری «جنبش انقلابی حزب الله لبنان» است. راوي اين روایت جذاب و دلکش معاون وقت حاج احمد در نيروهاي اعزامي به لبنان است. اين روايت بسیار طولانی است اما مختصر آنکه: «حاج احمد متوسلیان از هنگام قدم نهادن به خاک سوریه تا هنگام اسارت، با سران گروه‌های انقلابی شیعه لبنانی، 2 جلسه راهبردی برگزار کرد. این جلسات با پیشنهاد وی و هماهنگی و مشارکت این گروهها برگزار شد. در جلسه نخست، حاج احمد پیشنهاد متحد شدن این گروه‌ها و تأسیس تشکیلات واحدی را به‌منظور مبارزه با اشغالگران صهیونیست و با محوریت تفکر انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی(ره) مطرح کرد و در ضمن به آنان یشنهاد کرد تا فعالیت‌ها و اقدامات خود را با همکاری نیروهای اعزامی محمد رسول الله(ص) هر جه سریعتر آغاز نمایند. جلسه دوم در شهر بعلبک لبنان و در یکی از خانه های سفارت ایران در آن شهر و با حضور سران گروه‌های مبارز شیعه برگزار شد. از آنجا که نیروهای اعزامی و همچنین حاج احمد، شناختی بر این گروه‌ها نداشتند، «سید حسین موسوی» معروف به «ابوهشام»، مؤسس و رهبر گروه «امل اسلامی»(انشعابی از امل به رهبری «نبیه بری») وظیفه معرفی، آشناسازی و نیز فراخوانی سران این گروهها را در این جلسات بر عهده داشت. جلسه دوم درست چند روز پیش از اسارت حاج احمد، با حضور بزرگانی چون شهید «سید عباس موسوی»، «شیخ صبحی طفیلی»، «سید حسین موسوی»، «شیخ محمد یزبک» و دیگر رهبران شیعه صور و صیدا برگزار شد. دراین جلسه، علاوه بر حاج احمد، «حاج ابراهیم همت»، «شهید اکبر حاجی پور»، معاون حاج احمد در نیروهای اعزامی سپاه پاسداران به لبنان و همچنین چند تن از مسئولین سفارت ایران در لبنان حضور داشتند. در این جلسه، حاج احمد با تأکید بر وحدت فرماندهی و رویه گروه‌های مبارز شیعه لبنانی در مبارزه با اسرائیل مسئله جدیدی را طرح کرد. وی پیشنهاد داد تا این گروه‌ها، تشکیلات انقلابی و مقاومت تازه تأسیس خود را «حزب الله» بنامند. وی این مسئله را چندین بار و با تأکید فراوان مطرح کرد و از آنجا که سران این گروه‌ها، حاج احمد و نیروهای اعزامی سپاه پاسداران به لبنان را نماینده امام(ره) می دانستند لذا رابطه ولایی بین حاج احمد و خود می دیدند. بر همین اساس، نه تنها با طرح حاج احمد مخالفت نکرده، بلکه در همان جلسه آن را با آغوش باز پذیرفتند و همگی متفق القول بر آن صحه نهادند و به عنوان صورت جلسه آن را نوشته و امضاء کردند. و اینگونه بود که «حزب الله لبنان» متولد شد.» به‌راستی چه کسی فکر می کرد که نهال نورس و کوچک حزب الله لبنان که آن روز در آن جلسه در شهر بعلبک به دست پر اخلاص وپرتوان حاج احمد کاشته شد، امروزه به سرو تناور و تنومند حزب الله لبنان به رهبری خلف صالح حاج احمد متوسلیان و سید عباس موسوی تبدیل شود. حزب الله لبنان امروز تأویل همان «شجره طیبه»ای است که قرآن درباره‌اش فرموده است «واصلها ثابت و فرعها فی السماء». همان جنود حقی که پشت ارتش چهارم جهان را در جنگ 33روزه به خاک مالید و هیمنه دجال صفت آن را در هم کوبید تا دیگر بار مصداق این آیه شریفه باشد که «کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله». شجره ای که درست به فاصله 2 سال پس از آن جلسه پربرکت، عرصه را آن همه بر فرزندان غاصب و صهیونیست آل یهودا تنگ کرد که برای شناخت این دشمن جدید و پیچیده از نظر آن‌ها، مجبور شدند اولین «کنفرانس شیعه شناسی» را در سال 1984 در دانشگاه تل‌آویو و با حضور 400 تن از برجسته ترین شیعه شناسان و اسلام شناسان اسرائیل و غرب برگزار کنند. سلام و درود خدا بر احمد متوسلیان و 3 یار در بندش، "بنی‌مسجون" حضرت روح الله(س). سلام بر او که هماره سپاه محمد رسول الله(ص) را فرمانده است. آری حاج احمد برای ما همیشه فرمانده است. فرمانده سپاه محمد رسول الله(ص) و فرمانده و علمدار رشید «حزب الله». سلام بر او و سلام بر رزمندگان حزب الله. سلام خدا بر او آن هنگام که به‌دنیا آمد، و آنگاه که از این دنیا می‌رود و آن هنگام که در روز رستاخیز بر می‌خیزد. ما چشم به راه دیدن روی «شمشیر خمینی(ره)» در سپاه مهدی موعود(عج) و در روز موعودیم. [b]منابع:[/b] 1.همپای صاعقه. گلعلی بابایی و حسین بهزاد 2.در انتهای افق. حسین بهزاد 3.چهل و شش یادداشت. رضا گلپور 4.پاره های پولاد. حمید داوودآبادی 5.پس از بحران. اکبر هاشمی رفسنجانی، خاطرات سال 1361 -------------------------------------------------------------- به امید روزی که در کنار یکدیگر ، با خون سرخ خود ، قدس شریف را آزاد کنیم، و از بلندای آن مسجد مبارک، پرچم مقدس لشگر همیشه فاتح 27 را با ذکر > برافراشته کنیم. انشالله. > رجانیوز. لطفا عکس ها رو منتقل کنید. و اگر صلاح دیدید تایپک رو ببرید اسکرول.
  9. نوشتاری خواندنی از سعید قاسمی پیرامون سردار اسطوره‌ای جبهه‎ی مستضعفین احمد متوسلیان؛ فرمانده بی‎نشان و موسس حزب الله لبنان گروه تاریخ- نوشتاری که در پیش رو دارید، متنی است از مهندس سعید قاسمی، یکی از همرزمان سردارجاویدالاثر حاج احمد متوسلیان که سال گذشته و در آستانه سالگرد ربوده شدن وی و سه دیپلمات ایرانی در لبنان به رشته تحریر درآمده است. نظر به حضور سعید قاسمی در سالیان پررنج مبارزه از جبهه های کردستان تا جنوب کشور و سپس سوریه و لبنان، در کنار این سردار اسطوره ای جبهه مستضعفین، این نوشتار خواندنی، مجددا به دوستداران حاج احمد متوسلیان تقدیم می شود. [align=center][/align] يك قوم تو را شهيد مي‌خوانند يك قوم تو را اسير مي‌دانند اما چه كنم كه ناجوانمردان تصوير تو را زخويش مي‌رانند مرحوم محمد رضا آقاسی اشاره به‌راستي كه «انتظار» چه سخت است و نيز چشم به راه بودن عزيزي كه حاضري براي ديدنش جانت را هم بدهي. همانند «يعقوب» كه سالها چشم انتظار «يوسف» بود هم به كهف دل و هم به اشك چشم. تو گوئي اين تقدير آدميزاد است، انتظار را مي گويم. چرا كه خداوند قامت دين و عزت بندگانش را بر قيام مومنین و منتظران استوار كرده است و ذلت شان را در قعود، ودر اين ميان ناب ترين مكتب وحي (مذهب اهل بيت(ع)) را به‌درستي «مذهب انتظار» ناميده اند. مذهبي كه پيروانش را يعقوب وار به چشم انتظاري «يوسف زهرا» فراخوانده اند. و از ميان يعقوبان زمانه پر بلاي ما كه به ابتلاي فراغ يوسفشان آزموده شدند يكي هم يعقوب داستان ماست. [align=left] [/align] 26 سال بود كه حاج غلامحسين هر روز كه براي نماز صبح برمي‌خواست، نمازش را به اين اميد اقامه مي‌كرد شايد كه امروز چشمش به جمال برومند فرزندش و قامت رشيدش منور گردد. 26 سال بود كه حاج غلامحسين صاحب قنادي متوسليان هر روز به اين اميد كه امروز شيريني رهايي پسرش را خواهد پخت، كسب روزانه‌اش را آغاز مي‌كرد. 26 سال بود كه حاج غلامحسين اميد آن را داشت كه امروز ديگر خبر آزادي فرزندش را به مادر احمد خواهد داد و او را از انتظار خواهد رهانيد. زمزمه هر روزه حاج غلامحسين در اين 26 سال با خود اين بيت حافظ بود كه: يوسف گمگشته باز آيد به كنعان غم مخور كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور 26 سال كه براي او 26 سال حسرت بود، رنج بود، آب شدن بود، 26 سال سوختن و دم برنياوردن و 26 سال داغ فراغ فرزند بر دل. 26 سالي كه شاه بيت دعاهاي شب و روز پدر اين بيت بود كه: آن سفر كرده كه صد قافله دل همره اوست، هر كجا هست خدايا به سلامت دارش فرزندي كه 26 سال پيش براي اداي تكليف و مأموريتي كه ولي امر زمانه، انقلاب و نظام بر دوشش نهاده بود و به منظور جهاد با فرزندان صهيونيست آل يهودا و دفاع از مردمان مظلوم و رنج ديده سرزمين سدر و سلام رنج هجرت و جهاد و نيز اسارت را به جان خريد. هجرتي بي‌بازگشت توأم با 26 سال بي خبري از سرنوشت او و همرزمانش. هجرتي براي جهاد كه ثمره بزرگي بر جاي نهاد. رويش شجره طيبه مقاومت اسلامي در خاك سرزمين سدر و سلام، شجره اي طيبه كه ثابت كرد خانه غاصبين قدس از لانه عنكبوت هم سست تر است. احمد اگرچه نيامد اما حاج غلامحسين رفت. حاج غلامحسين در اين 26 سال هم‌چون پروانه در شعله‌هاي آتش اشتياق وصل احمد سوخت تا به مقام فناء رسيد و اگرچه به وصل احمد نرسيد اما به وصل خداي احمد رسيد و اين چنين شد كه «حاج غلامحسين متوسليان» در شب شانزدهم خرداد ماه 1387 دعوت حق را لبيك گفت و به ملكوت خدا پيوست. داستان يوسفان گمگشته سرزمين ما هنوز به سرانجامي نرسيده است و پدراني «يعقوب وار» چشم انتظارند آنچنان كه گاه اين چشم انتظاري با ملك مرگ پيوند مي خورد و بوي پيراهن به جای عطر ياس به بوي كافور تبديل مي شود. سالگرد اسارت 4 ديپلمات، بهانه‌اي شد تا ديگربار خاطره شير در زنجير، حيدر كرار رزمندگان صف‌شكن سپاه خميني(ره)، علمدار رشيد تيپ خيبرشكن 27 محمد رسول‌الله(ص) و فاتح خرمشهر، «حاج احمد متوسليان» از بايگاني به‌در آيد. همو كه اگر اميرمؤمنان در وصف «مالك اشتر نخعي» سردار بي بديل سپاهش فرمود «انه سيف من سيوف الله» هم بر اين قياس مي‌توان احمد را نيز «شمشيري از شمشيرهاي خميني» انگاشت. مرد غريبي كه هنوز از يادها نرفته است با آنكه تا هم امروز پيش از 9826 روز از اسارت‌اش در دستان فرزندان صهيونيست آل يهودا مي‌گذرد. مردي كه كافي بود تا فقط يكبار طعم هم‌نفسي با او را چشيده باشي تا حلاوت آن هم نفسي مانع از آن شود كه او را از لوح ضميردلت پاك كني و بر آن باشي، تا حلاوت يادش را هماره با خود داشته باشي و نه يادش را، كه صلابتش را، مهر و عطوفتش را، چشمان نافذ و پر از شرمش را، تدبير و درايتش را و مهمتر از همه ولايت پذيريش را. اين نوشتار در حكم «يادكرد» و غبارروبي از ياد و خاطره حاج احمد متوسليان است. مردي كه به شهادت كارنامه عملياتي و جهادي‌‌اش، به مثابه زبده‌ترين و نخبه‌ترين فرمانده عملياتي و رزمي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تا مقطع اسارتش توانست تيپ تازه تأسيس «محمد رسول‌الله (ص)» را به مرتبه و مقام زبده‌ترين و برترين يگان رزمي سپاه پاسداران بركشد و اين جايگاه را طي 2 عمليات غرورآفرين «فتح‌المبين» و «الي‌بيت‌المقدس» تثبيت نمايد. مردي كه با چنين كارنامه درخشان و بي نظيري در عداد بي‌ادعاترين و متواضع‌ترين فرماندهان جنگ قرار داشت و به چيزي جز اداي تكليف و اجراي امر ولي تا پاي جان نمي‌انديشيد. اين قلم مناسب ديد در سالگرد اسارت احمد و در پاسخ به روايت مغشوش، نادرست، تجديدنظرطلبانه و شبهه افكنانه يكي از نامزدهاي انتخابات دهم رياست جمهوري كه از قضا خود در آن زمان از مسئولين ارشد اجرایي كشور و دست اندر كار آن قضايا بوده است، يك‌بار براي هميشه اين مهم را به انجام رساند. حقيقت احمد متوسليان و حركت ولایي و ايماني‌اش و نيز حقيقت امامِ احمد تابناك‌تر و تابنده‌تر از آنست كه مغرضان و كج انديشان بتوانند در پي تكذيبش بر آيند كه « شجره طيبه» اي را ماند كه «اصلها ثابت و فرعها في السماء». لبنان سرزمين بي‌دفاع 26 سال پيش از اين در روز پنجم ژوئن 1983 برابر با پانزدهم خرداد ماه 1361 و درست 12 روز پس از فتح عظيم خرمشهر در عمليات «الي بيت‌المقدس» كه از نظر استراتژيست هاي جهاني به مثابه شكسته شدن ستون فقرات ارتش بعث صدام حسين تكريتي تلقي شد، رژيم صيهونيستي طي عملياتي تحت عنوان «صلح براي الجليل» خاك لبنان بي‌دفاع را از زمين، هوا و دريا را مورد هجومي سرتاسري و همه جانبه قرار داد. حمله‌اي تهاجمي كه بر اساس دكترين نظامي ارتش فاشيستي نازي‌ها در جنگ بين‌الملل دوم تحت عنوان «حمله برق‌آسا»BLITZKRIEG طراحي شده بود. استراتژي نظامي كه اساس آن بر 2 ستون «آتشباري پر حجم وسنگين» وحملات گسترده و برق‌آساي زميني استوار بود. حمله زماني آغاز شد كه ژنرال «آريل شارون» وزير جنگ دولت مناخيم بگين در حالي كه در كنيساي مركزي بيت‌المقدس «تفيليم» (لباس مذهبي يهود در هنگام اداي نماز يوميه) بر تن كرده و مشغول انجام «تفيلاي» (نماز) يهود بود، واژه عبراني «اوراني» (به معناي درخت سدر) بر زبان آورد، واژه اي كه همان رمز آغاز عمليات صلح براي الجليل بود، واين يعني آغاز حمله همه جانبه به لبنان بي دفاع. طرح عمليات تهاجمي چنين بود كه نيروي هوايي رژيم صيهونيستي IAF،310 فروند جنگنده شامل انواع فانتوم F-4ايگل 15-F و فالكنF-16 و هم‌چنين جنگنده‌هاي «كفير» ساخت اسرائيل را در كنار 7 لشكر از 9 لشكر زرهي نيروهاي زميني اسرائيل را كه به‌وسيله 4 تيپ ويژه و نيرو مخصوص «گولاني»، «گيوعاتي»، «ناخال» و «تزانهانيم» (چترباز) تقويت شده بود، سامان داده بود، به انضمام تمامي ناوگان دريايي ارتش صيهونيستي. تهاجم زميني در 4 محور عملياتي از جنوب لبنان آغاز شد و قرار بود تا قلب بيروت پيش تازد و با تصرف بيروت كار را به اتمام رساند و اين يعني تصرف دومين پايتخت اسلامي پس از قدس شريف به‌دست صيهونيست‌ها. دولت بگين از زبان آريل شاورن طي يك كنفرانس مطبوعاتي اهداف خود از تهاجم به لبنان را چنين بيان مي‌كند: 1-اخراج چريك‌هاي سازمان آزاديبخش فلسطين PLO از لبنان. 2-ايجاد منطقه‌اي امنيتي به وسعت 40 كيلومتر مربع در منطقه مشترك بين لبنان و فلسطين. 3-روي كار آوردن حكومتي دست نشانده در لبنان و منعقد كردن قرارداد جداگانه‌اي مانند كمپ ديويد با آن. جالب آنكه اسرائيل از حيث زماني، هنگامي حمله را آغاز كرد كه جهانيان سرتا پا سرگرم خيمه شب‌بازي بازي‌هاي جام جهاني فوتبال در اسپانيا بودند و لذا اسرائيل از اين غفلت جهانيان به خوبي سود جست. (آنچنانكه 24 سال بعد در هنگام جام جهاني فوتبال 2006 هجوم به غزه و لبنان را در جنگ 33 روزه سامان داد) اما حقيقت آن بود كه اهداف تهاجم به لبنان به اهداف فوق محدود نبود و اين تنها ظاهر قضيه بود. حقيقت آن بود كه رژيم صهيونيستي و حامي جهاني‌اش ايالات متحده امریکا و نيز غرب، مقاصد پيچيده‌تر و خطرناك‌تري را تعقيب مي‌كردند. درست يك هفته پيش از آغاز تهاجم يعني در روز نهم خرداد 1361 (29 مي 1982) ژنرال الكساندرهيگ وزير خارجه وقت امریکا طي مصاحبه‌اي مطبوعاتي «استراتژي بين‌المللي» امریکا را معطوف به حل 3 بحران بين‌المللي اعلام كرد؛ نخست حل «بحران جنگ ايران و عراق».هيگ اعلام كرد اكنون ايران، ارتش عراق را از شهرهاي اشغالي خود از جمله بندر خرمشهر به بيرون رانده و قادر به ورود به خاك عراق مي‌باشد و دولت پرزيدنت «صدام حسين» به عنوان دوست ما در خاورميانه در خطر تهاجم امواج انساني نيروهاي «آيت‌الله خميني» هستند و اين بحران بايد هرچه زودتر به نفع ما پايان پذيرد. بحران دوم، ا حتمال شكل‌گيري يك جريان مكنده جديد بين‌المللي كه موجبات اتحاد كشورهاي منطقه خليج فارس و خاورميانه را در جهتي مذهبي فراهم آورده و امنيت ملي ايالات متحده امریکا را به خطر بياندازد؛ و بحران سوم، مشكل حضور نيروهاي سازمان ملل در جنوب لبنان و تداوم جنگ 7 ساله داخلي در لبنان كه فجايع عظيم انساني را ايجاد كرده كه دولت ايالت متحده، تمام توان خود را براي اتمام اين بحران به كار خواهد بست. (منبع ش 3، ص 133-132) در واكنشي كم‌سابقه نسبت به اين سخنان هيگ، «اسحاق شامير» وزير خارجه كابينه بگين، از طريق سفير حكومت صيهونيستي در واشنگتن يادداشت اعتراض‌آميز دولت صهيونيستي را به وزارت خارجه امریکا تحويل مي دهد. مهمترين بخش پيام مزبور اين است كه چرا اسرار و اهداف نظامي دولت اسرائيل در تريبون‌هاي عمومي آن هم از طريق شخص وزير خارجه ايالات متحده امریکا فاش مي‌شود؟ (همان ص 133) آنچه از زبان هيگ خارج شد، در كنار فتح بزرگ خرمشهر و شكسته شدن كمر ارتش عراق و دژهاي حزب بعث در برابر امواج نوراني انقلاب خميني به خوبي روشنگر آن بود كه در حقيقت تهاجم اسرائيل به لبنان در پي چه بود و چه هدفي را دنبال مي‌كرد؟ اما بهانه اين تهاجم كه از مدت‌ها پيش برنامه‌ريزي آن آغاز شده بود، در نيمه شب پنجشنبه 13 خرداد ماه 1361 (3 ژوئن 1982) فراهم آمد، آن هنگام كه «شلوموآرگوف» سفير تل آويو در لندن، در خارج از هتل «دورچستر» لندن با گلوله‌هاي نيروهاي گروه «ابونضال» به زمين دوخته شد. ابونضال (صبري البنا) عضو پيشين سازمان آزاديبخش فلسطين، يكي از تندروترين و افراطي‌ترين عناصر اين سازمان به شمار مي‌آمد كه از سوي دولت بعث عراق حمايت مي‌شد و نيز به دليل مخالفت با رهبري عرفات از اين سازمان انشعاب كرد و با تأسيس «سازمان اقدام انقلابي» بيش از پيش خود را به رژيم بعث عراق نزديك ساخت. از همان نخستين ساعات حمله اين گروه به سفير اسرائيل در لندن، اينگونه به نظر مي‌رسيد كه اين ترور دقيقاً به خاطر ايجاد انگيزه‌اي براي حمله ارتش اسرائيل عليه نيروها و پايگاه‌هاي عرفات در لبنان طراحي شده بود. نام ياسر عرفات و ديگر رهبران ساف همواره در ليست ترور گروه ابونضال قرار داشت و اين در حالي بود كه روابط اين گروه با ساف به حدي خصمانه بود كه حكم قتل ابونضال نيز از سوي عرفات صادر شده بود. از ديگرسو تحليل‌گران بر اين باور بودند كه اين ترور نمي‌توانسته است بدون سرانگشت اشاره رژيم بعث صدام حسين به گروه ابونضال انجام پذيرد. مناخيم بگين بي‌آنكه به انكار دخالت عرفات در اين اقدام و محكوم كردن آن از سوي عرفات اهميت دهد، فرداي حادثه، كابينه امنيتی- سياسي تل آويو را به جلسه‌اي اضطراري فراخوانده و تصميمي را كه از قبل اتخاذ شده و تنها به دنبال بهانه‌اي بود تا آ ن را رسماً اعلان نمايد، پس از پايان جلسه‌ اعلام كرد: «حمله به لبنان». تو گويي همه چيز بر اساس سناريويي از قبل نوشته شده پيش مي‌رفت، سناريويي با مشاركت امریکا، اسرائيل، رژيم بعث عراق، دولت‌هاي مرتجع عرب و نيز كشورهاي اروپايي. چنانچه 9 ماه بعد، روزنامه «گاردين چاپ لندن روز دوشنبه 7 مارس 1983 چنين نوشت: «دولت عراق قصد داشت تا تجاوز لبنان را به جلو بيندازد و به اين وسيله به تحريك اسرائيل بپردازد و به نام «وحدت اعراب در مقابل دولت صهيونيستي» بهانه اي جهت قطع جنگ با ايران قرار دهد...» گاردين همچنين تأكيد كرد: «نائو روزان رئيس گروه تروريستي، سرهنگ سازمان استخبارات (اطلاعات) عراق مي‌باشد ولي در اعترافات خود اظهار داشته است كه واحد گروه تروريستي ابونضال را كه مأموريت ترور سفير اسرائيل را بر عهده داشت، رهبري مي‌كرده است و همواره مراقب اعمال گروه ابونضال بوده تا با خواسته‌ها و اهداف رژيم صدام همخواني‌ داشته باشد». (منبع ش 4 ص 23) ارتش صيهونيستي توانست در مدت يك هفته در 4 محور عملياتي به بيروت رسيده و آن را به محاصره كامل خود در آورد. محور غربي شامل يك لشكر به فرماندهي ژنرال «استحاق مردخاي»، محور مركزي شامل يك لشكر به فرماندهي ژنرال «آويگدور كالاهاني»، محور دوم مركزي شامل يك لشكر به فرماندهي ژنرال «مناخيم اينان» و محور شرقي شامل 2 لشكر به فرماندهي ژنرال «آويگدور بن گال»، به انضمام يك محور دريايي به فرماندهي ژنرال «عاموس يارون». سرانجام ژنرال آريل شارون با تانك‌هايش به بيروت رسيد و وارد دفتر كار فرمانده ژاندارمري لبنان در سراي قديمي واقع در نزديكي كاخ رياست جمهوري در «بعبدا» پايتخت قديمي جبل لبنان در حومه بيروت شد. (منبع 4 ص 32) در اين ميان تنها بيروت غربي (منطقه سلمان نشين) خاصه جنوب بيروت يعني منطقه «ضاحيه» (منطقه شيعه نشين بيروت) بود كه در مقابل ارتش صهيونيستي سنگرهاي مقاومت را برپا كرده بود. بيشترين مقاومت‌ در محله «خلده» در ضاحيه صورت گرفت، يك ماه پس از محاصره بيروت، مقاومت ضاميه خاصه «خلده» هنوز ارتش اسرائيل را زمين‌گير ساخته بود و جلوي پيشروي و تصرف كامل بيروت را گرفته بود. فرماندهي اين نيروها بر عهده جواني 26 ساله به نام «سيد عباس موسوي» بود. آنچه در اين ميان شگفت‌آوربود، سكوت معنادار كشورهاي عربي در برابر تجاوز اسرائيل به لبنان بود. در توضيح اين مهم بايد متذكر شد كه درجهت فراهم شدن امكان هجوم غافلگيرانه به لبنان، «مناخيم بگين» در يك پيمان به كلي محرمانه، از «حسني مبارك» رئيس‌جمهور مصر تعهد گرفت كه در صورت جابجايي 3 لشکر زرهي ارتش صهيونيستي در صحراي سينا به شمال فلسطين جهت حمله به لبنان، جمهوري عربي مصر، هيچ‌گونه تحرك نظامي حتي در حد شليك يك گلوله انجام ندهد. در عربستان نيز، اين مهد سنتي ارتجاع عرب نيز با توجه به حضور «ملك خالد» به عنوان پادشاه حكومت سعودي، فردي كه امكان داشت پس از آغاز تهاجم، به دليل گرايشات ناسيوناليستي خود، واكنشي ولو هرچند ضعيف مغاير با منافع امریکايي‌ها انجام دهد، در روزهاي آغازين حمله به نحو مشكوكي مرد و وليعهد «فهد» به مثابه عنصري به شدت نزديك به امریکا زمام پادشاهي ثروتمندترين كشور عربي شرق ميانه را بر عهده گرفت. مضاف بر آنكه دولت‌هاي عربي در تهيه دستور كار اجلاس كنفرانس سران عرب، هم و غم خود را در حمايت هر چه بيشتر از «صدام» و حفاظت دروازه شرقي جهان عرب را در برابر «خطر ايران خميني» مصروف كردند. جالب آنکه در هنگامه تجاوز به لبنان، رسانه‌هاي گروهي جهان به عادت معمول خود در استقبال از سالروز به اصطلاح واقعه «هولوكاست» چند هفته‌اي بود كه مظلوم نمايي بسيار شديد يهوديان يا همان دروغ بزرگ «6 ميليون قرباني يهود» را در دستور اصلي خود قرار داده بودند. (منبع ش 3 ص 131) لبيك ايرانِ خميني در گذر از تهاجم ارتش رژيم صيهونيستي به لبنان، بيروت جنگ‌زده بر گرداگرد خود حلقه‌اي پولادين از لشكرهاي تانك و زره‌پوش و مكانيزه اشغالگران را تجربه مي‌كرد. «الياس سركيس» رئيس‌جمهور لبنان در پيامي به همه دولت‌ها و مجامع جهاني درخواست امداد نظامي، غذايي، دارويي و ساير اقلام حياتي نمود و هيچ‌كس جز ايران خميني به اين فرياد امدادخواهي لبيك نگفت. جمعي ازبلندپايه‌ترين مسئولين سياسی- نظامي جمهوري اسلامي ايران براي بررسي اوضاع و شرايط مظلومين منطقه در حالي وارد كشور سوريه شدند كه پايتخت آن بطور مستقيم زير بارش گلوله‌هاي توپخانه صهيونيست‌ها قرار داشت و وضعيت فوق‌العاده، تمام شهر را دربرگرفته بود. اعضاي اين هيئت عبارت بودند از: دكتر«علي اكبر ولايتي» وزير خارجه، سرهنگ «سليمي» وزير دفاع، «محسن رضایي» فرمانده سپاه پاسداران، «محسن رفيق دوست» مسئول تدارکات سپاه پاسداران، سرهنگ «علي صيادشيرازي» فرمانده نيروي زميني ارتش و «احمد متوسليان» فرمانده تيپ 27 حضرت رسول(ص) که در معيت حجت‌الاسلام «علي اكبر محتشمي پور» سفير ايران در سوريه، قرار داشتند. هيئتي كه بر حسب دستور امام(ره) و ابلاغيه «شوراي عالي دفاع» جمهوري اسلامي ايران به رياست رئيس‌جمهور وقت حضرت آيت‌الله خامنه اي به سوريه اعزام شده بود. (منبع ا، ص 8-757 و منبع ش 2 ص 276) سوريه در ابتدا به متحد سنتي خود، روسيه شوروي متوسل شد تا حمايت این کشور را جلب كند، اما با پاسخ سرد و امتناع‌آميز قطب كمونيسم جهاني مواجه شد، پس به ناگزير دولت سوريه با استيصال از تمام كشورهاي عربي و اسلامي درخواست كمك فوري براي دفع تجاوزارت اسرائيل به عمل آورد، اما تنها كشوري كه به اين مددخواهي پاسخ داد جمهوري اسلامي بود. (منبع ش 2 ص 276) حضرت آيت الله خامنه اي رئيس‌جمهور وقت و رئيس شوراي عالي دفاع، طي پيامي به حافظ اسد رئيس‌جمهور سوريه، ضمن اظهارتأسف از اين تهاجم نوشت: «امروز وقت آن است كه امكانات انساني، تسليحاتي، تبليغاتي، سياسي و اقتصادي جهان اسلام عليه تجاوزات مكرري كه نسبت به حريم مستضعفان صورت مي گيرد، بسيج شود. جمهوری اسلامی ایران با وجود اینکه در جنگ است، اعلام می کند که در حد توان، قوای خویش را وقف دفع حملات رژیم اشغالگر قدس به جنوب لبنان خواهد کرد».(کیهان،17/3/61) امام خميني(ره) در پيامي ضمن محكوم كردن حمله اسرائيل به جنوب لبنان و سوريه با آوردن كلمه استرجاع در ابتداي پيام، نارضايتي خود را از سكوت و بي‌تفاوتي كشورهاي اسلامي ابراز داشتند. پيامي كه در 17 خرداد 1361 منتشر شد: «من كلمه مباركه استرجاع را نه براي جنايات اسرائيل و شهادت و آسيب بسياري از مسلمانان مظلوم جنوب لبنان عزيز مي‌گويم، گرچه آن هم استرجاع دارد و نه براي شهرها و روستاهاي آن كشور اسلامي كه به‌دست جنايتكار رژيم صهيونيستي كافر اسرائيل، اشغال و خراب شده است، گرچه آن هم استراجاع دارد، و نه براي آواره شدن هزاران خواهر و برادر آن محيط مظلوم اسلامي گرچه آن هم استرجاع دارد... بلكه براي بي‌تفاوتي كشورهاي اسلامي يعني حكومت‌هاي آنها استرجاع مي‌كنم و اي‌كاش فقط بي‌تفاوتي بود. من استرجاع برای پشتیبانی بسیاری از حکومت‌ها از اسرائیل و صدام، این، دو ولد نامشروع آمریکا می کنم. من و هر مسلمانی در هر جا هست، باید استرجاع کنیم براي كمك‌هاي مادي و معنوي دولت‌هاي كشورهاي اسلامي به امریکا -رأس جنايتكاران- و اسرائيل و بعث عفلقی که پياده كننده منويات شوم امریکا و صهيونيسم جهانی است». (به نقل از منبع ش 1 ص 756) هیئت اعزامی جمهوری اسلامی ایران که در روز يكشنبه 16 خرداد 61 (يك روز پس از تهاجم) به سوريه اعزام شده بود، (منبع ش ل ص 132) پس از بررسي اوضاع و شرايط جبل سوريه و لبنان در جلسه مربوطه شوراي عالي دفاع كه در دفاتر امام(ره) در پنجشنبه 20 خرداد 61 تشكيل شد، گزارش نهايي خود را ارائه داد و اعلام كرد كه: «اسرائيل بر اكثر نقاط جنوب لبنان مسلط شده است و سوريه نمي‌تواند وارد جنگ شود».(همان ص 136) پس از اين گزارش بود كه شوراي عالي دفاع تصميم به كمك به جبهه لبنان (همان ص 136) آن هم در قالب اعزام نيرو به جبهه لبنان و سوریه گرفت. به اين ترتيب، شوراي عالي دفاع با تأييد امام تصميم به اعزام نيروي نظامي به جبهه سوريه و لبنان را اتخاذ كرد و اولين گروه از نيروهاي اعزامي در 21 خزداد 61 اعزام شدند و اولين هواپيماي كمك عازم سوريه شد. (منبع ش 5 ص 138) جلسه دوم در يكشنبه 30 خرداد 61 در دفتر امام(ره) با حضور رئيس‌جمهور و رئيس شوراي عالي دفاع، رئيس مجلس فرماندهي سپاه (محسن رضايي)، نيروي زميني ارتش (شهيد صياد شيرازي) وزير خارجه (دكتر ولايتي) و وزير دفاع (سرهنگ سليمي) برگزار گرديد. سرهنگ سليمي و دكتر ولايتي پس از آنكه جلسه سران در دفتر رياست جمهوري در مورخه چهارشنبه 26 خرداد تشكيل شد و تصميم به اعزام هيئت بلندپايه سياسی- نظامي به سوريه را اتخاذ كرد، در مورخه پنجشنبه 27 خرداد به سوريه اعزام و پس از بازگشت در همان روز يكشنبه 30 خرداد در جلسه بيت امام(ره) شركت و اعلام كردند كه: «سوريه مايل به جنگ است ولي بايد مطمئن به كمك كشورهاي اسلامي باشد، آنها از تركيه هم اجازه گرفته‌اند كه بتوانيم كمك‌هاي انساني دوستانه به سوريه منتقل كنيم». (منبع ش 5 ص 147) مقرر شد نيروهاي اعزامي جمهوری اسلامی ایران، شامل بخشي از تيپ محمد رسول‌الله(ص) و نیز بخشی از نیروهای «تیپ 58 تکاور ذوالفقار» ارتش باشند که براي اعزام به لبنان توسط شوراي عالي دفاع انتخاب شدند. دلايل يك انتخاب در جلسه شوراي عالي دفاع مقرر شد تا براي كمك به مردم بي‌دفاع لبنان و سوريه يكي از زبده‌ترين يگان‌هاي رزمي جمهوري اسلامي ايران به سوريه اعزام شود و لذا قرعه به‌نام تيپ حضرت رسول(ص) افتاد. محسن رضايی فرمانده وقت سپاه پاسداران دلايل اين انتخاب را اين چنين بازگو مي‌كند: «... ما مي‌خواستيم با اعزام نيروي كمكي در حقيقت صداقت خودمان را به جهان اسلام نشان بدهيم با بعد از آن از كشورهاي اسلامي بخواهيم كه آنها با ما همراه باشند. قبل از اعزام هر نيرويي، اول خودمان به سوريه رفتيم، منطقه را از نزديك ديديم. دقيقاً آنجا را وارسي كرديم و بعد به اين نتيجه رسيديم كه بهترين تيپي كه مي‌شود، اعزام كرد، تيپ 27 محمد رسول‌الله(ص) است، هم به دليل رزمندگي بچه‌هاي اين تيپ كه در 2 عمليات «فتح‌المبين» و «بيت‌المقدس» ديده بوديم، هم اينكه اين بچه ها توي پايتخت زندگي مي‌كردند و با مسائل سياسي اعم از سياست داخلي و خارجي بيشتر آشنا بودند. ما بايد در آنجا هم به دمشق مي‌رفتيم و هم به بيروت و اين براي ما خيلي مهم بود كه نيروهايي كه به آنجا وارد مي‌شوند، بايد از لحاظ مسائل سياسي، اطلاعات بيشتري داشته باشند، معارف بيشتري داشته باشند و بعد از لحاظ رزمندگي هم بتواند آنجا خوب بجنگند. درثاني اينها بايد توانايي كارهاي چريكي را هم داشته باشند و بتوانند كارهاي نامنظم [جنگ پارتيزاني] انجام بدهند. خب تيپ 27 هر 3 اين ویژگي يعني رزمندگي، سطح بالاي آگاهي سياسي و آشنايي با شيوه‌هاي جنگ‌هاي چريكي را داشت. چرا؟ چون اولاً حاج احمد و حاج همت توي كردستان جنگيده بودند،‌ هم جنگ چريكي را در غرب ديده بودند، هم با دشمن در جبهه‌هاي جنوب به شيوه كلاسيك جنگيده بودند. اين ويژگي‌ها باعث شد كه ما تيپ 27 را براي اين مأموريت انتخاب مي‌كنيم». (منبع ش 1 ص 758) محمدعلي جعفري، فرمانده كنوني سپاه پاسداران در خصوص علت انتخاب تيپ 27 براي اين مأموريت مي‌گويد: «همانطور كه مشخص بود، از جمله دلايل انتخاب اين يگان، توانمندي فرماندهي آن، كيفيت نيروها و عملكرد بسيار خوب اين تيپ در عمليات فتح‌المبين و بيت‌المقدس بود. همين عوامل موجب انتخاب اين تيپ براي اعزام به جبهه‌هاي سوريه و لبنان شد...» (همان ص 759) جعفر جهروتي زاده، يكي از فرماندهان تيپ 27 در خصوص نحوه انتخاب اين واحد اعزامي مي‌گويد: «... با حاج احمد قرار داشتيم به منزل يكي از شهدا سربزنيم. وقتي رسيدم، گفت برادر جهروتي، امروز در يك جلسه شركت داشتم. از من خواسته‌اند بروم پيش آقاي خامنه‌اي، رئيس‌جمهور. قرار است ايشان راجع به سفر قريب‌الوقوع ما با بنده صحبت كنند. پرسيدم: حالا بفرماييد قضيه چي هست؟ حاج احمد گفت: مثل اينكه قرار است ما را بفرستند به لبنان. ... براي ملاقات با «آقا» بنده هم همراه حاج احمد به رياست جمهوري رفتم. البته حاجي رفت داخل و در جلسه شركت كرد. من هم همان بيرون ماندم و خودم را به كاري مشغول كردم تا مذاكرات تمام شود. نهايتاً در اين جلسه شوراي عالي دفاع كه آن زمان رياستش بر عهده حضرت آيت‌الله خامنه‌اي بود، تصويب شد كه بخشي از تيپ 27 حضرت رسول‌الله(ص) به اتفاق تيپ 58 تكاور ذوالفقار از نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران، عازم لبنان شود. مقرر شد كه اين 2 مجموعه در قالب تشكيلات رزمي واحدي تحت عنوان «قواي محمد رسول‌الله(ص)» به فرماندهي شخص حاج احمد متوسليان به سوريه عزيمت كند...» (همان ص 759) محسن رضايي ملاقات حاج احمد متوسليان با حضرت آيت‌الله خامنه‌اي را اينگونه توصيف مي‌كند: «... برادرمان حاج احمد را بردم خدمت مقام معظم رهبري كه در آن زمان مسئول شوراي عالي دفاع بودند. در آن ملاقات، من خدمت «آقا» گفتم كه ايشان [حاج احمد] كاملاً آماده قبول اين مأموريت است. منتهي مايل است از زبان شما بشنود كه بايد اين كار را انجام بدهد وقتي «آقا» به حاج احمد گفتند كه شما انتخاب شده‌ايد تا به عنوان نماينده نظام جمهوري اسلامي ايران به آنجا برويد، حاج احمد خيلي تحت تأثير قرار گرفت. خود آقا هم تاكنون بارها آن جملاتي را كه احمد در ‌آن ملاقات به كار برده، به ما يادآور شده‌اند. احمد در آن ملاقات خدمت «آقا» عرض كرد: يعني خداوند متعال ما را انتخاب كرده كه برويم با اسرائيلي‌ها بجنگيم؟ آقا فرمودند: بله! شما نماينده نظام هستيد، برويد آنجا و جلوي اسرائيلي‌ها را سد كنيد...» (همان ص 760-759) تیپ محمد رسول الله از همان بدو تأسیس و به مدد فرماندهی فوق العاده حاج احمد چنان برجستگی و توانمندی از خود به نمایش گذارده بود که به دیگر فرماندهان سپاه باورانده بود که تمام فرماندهان و مديراني كه در تيپ 27 حضور داشتند، هر یک به تنهایی قابليت و شايستگي فرماندهي تيپ و لشكر را داشتند و از اين جهت تيپ 27 در عمليات فتح المبين خط شكن شد. تيپ 27 در همان شب اول عمليات فتح المبین بيش از 3 الي 4 هزار نفر اسير گرفت؛ همچنين دشت ذهاب و سايت را آزاد كرد، با اينكه «سايت» جزو اهداف عمليات بيت المقدس نبود. ذکاوت و درایت حاج احمد آن چنان بود كه براي يك گردان، 5 فرمانده قرار داده بود كه به محض شهادت يكي، ديگري جايگزين شود. فرمانده گردان هايي چون حاجي پور، چراغي، كريمي، دستواره که بعدها هر یک فرماندهان بزرگي شدند. اولين كاري كه حاج احمد بعد از عمليات فتح المبين انجام داد، سركشي به خانواده شهدا بود و بعد به پدر و مادر خودش. حدود يك هفته بعد هم تيپ را براي عمليات بيت المقدس آماده كرد. درعمليات بيت المقدس هم حاج احمد این عملیات را با درايت و شايستگي اداره كرد. در مرحله اول عمليات كه مدت 2 روز به طول انجاميد، لشكر 27 به قدري ايستادگي كرد تا نيروهاي بعدي سپاه خود را به موقعیت‌های از پیش تعیین شده رساندند. در مرحله دوم عمليات، حاج احمد مجروح شد و تركش كاتيوشا در پايش بود. همه پزشكان دستور به خارج شدن او از منطقه دادند اما گوش نكرد و همچنان فرماندهي تيپ را با همان جراحت به‌عهده داشت. تصميم بر اين شد؛ حاج احمد را بدون بيهوشي در اورژانس بيمارستان صحرايي عمل كنند تا بتواند در منطقه حضور يابد. زماني كه تیپ به نزديكی خرمشهر رسيد، عراقي ها در كمربندي خرمشهر هنوز به شدت مقاومت مي كردند. حاج احمد به يگانش دستور داد كه جهت فلش را عوض كنند و به پل «نو» بروند و وارد نخلستان هاي خرمشهر شوند. اولين واحدهاي تيپ 27 كه وارد نخلستان شدند، سربازان عراقي در محاصره قرار گرفتند. فرماندهان عراقي تا آن موقع حاضر به عقب نشيني نبودند، ولی وقتي تيپ 27 وارد نخلستان شد؛ تقريباً خرمشهر در محاصره قرار گرفت و بقيه يگان ها توانستند از سمت جاده وارد شهر خرمشهر شدند. بعد از عمليات بيت المقدس ضمن اينكه حاج احمد در پي آماده سازي تيپ بود و اصرار داشت كه هيچ مانعي وجود ندارد تا وارد بصره شويم، به تيپ استراحت دادند تا بازسازي شود. حاج احمد بعد از عمليات به تهران آمد و ديگر به منطقه بازنگشت. و اينگونه بود كه تيپ حضرت رسول(ص) با فرماندهي احمد متوسليان به عنوان زبده‌ترين يگان رزمي در آن زمان براي مبارزه با صهيونيست‌ها توسط شوراي عالي دفاع و رياست وقت آن حضرت آيت‌الله خامنه‌اي برگزيده شد و با تأييد امام خميني(ره) به جبهه لبنان گسيل شد. سپاه محمد(ص) می‌آید غروب روز 21 خرداد 1361، چرخهاي يك فروند هواپيماي بوئينگ 747 نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران، در انتهاي باند فرود فرودگاه دمشق از گردش بازايستاد. لحظاتي بعد شماري از مقامات بلند پايه سياسي- نظامي دولت سوريه به نمايندگي از سوي «حافظ اسد» رئيس‌جمهور سوريه در معيت سفير وقت جمهوري اسلامي ايران در دمشق، حجت‌الاسلام علي‌اكبر محتشمي‌پور وارد باند فرودگاه شدند تا از حاج احمد و نيروهايش استقبال رسمي بعمل آورند. اعزام قواي محمد رسول‌الله(ص) به سوريه، در 3 مرحله انجام گرفت، در مرحله اول، احمد متوسليان به همراه تعدادي از نيروها عازم شدند و در حقيقت آنها رفتند تا به عنوان جلودار قواي اعزامي ايران، در دمشق زمينه را براي اعزام ديگر نيروها آماده كنند. پس از آن مرحله دوم اعزام انجام گرفت و سپس مجموعه سوم را شهيد محمد ابراهيم همت بر عهده داشت. (همان ص 765) پس از بر زمين نشستن بوئينگ 747 در فرودگاه دمشق در غروب 21 خرداد 1361، احمد متوسليان خطاب به نيروهاي اعزامي چنين فرمود: «برادرها، قبل از رسيدن به اينجا، در ايران آنچه گفتني بود، ما براي شما گفتيم. خيلي كوتاه من عرض مي‌كنم، امام(ره) عزيزمان فرموده‌اند بايد كه اسرائيل از صحنه جهان زدوده شود (انشاءالله رزمندگان) و شما مردان بزرگ بايد كه اين حرف امام عزيزمان را جامع عمل بپوشانيد». (همان ص 762) هر چند كه غالب كشورهاي جهان، پروازهاي خود را به دليل شرايط بحراني منطقه به سوريه و لبنان قطع کرده بودند اما خلبانان متعهد نيروي هوايي ارتش، بوئينگ نيروهاي اعزامي ايران را بر روي باند پرواز فرودگاه بين‌المللي دمشق بر زمين نشاندند. نيروهاي نظامي ايران موسوم به قواي محمد رسول‌الله(ص) در حالي كه هنوز غبار جهاد و شهادت‌طلبي را در جبهه‌هاي جنوب و غرب كشور را بر سر و رو داشتند، به فرماندهي حاج احمد با سربندهاي متبرك به «الي بيت‌المقدس» به طرف حرم «حضرت زينب(س)» عازم شدند. مردمان داغديده سوريه و آوارگان لبنان با فريادهاي بلند آميخته با اشك چشم فرياد مي‌زدند «يا لبنان يا لبنان... هذا جيوش‌القرآن» و «خيبر خيبر يا صهيون، جيش محمد قادمون» پس از اقامه نماز در حرم «حضرت زينب(س)» نيروهاي ايراني عازم مسجد اموي محل نگهداري اسراي اهل بيت(س) شدند. تاريخ دوباره تكرار مي‌شد. حسينيان يك بار ديگر به سمت آن مسجد رهسپار بودند با اين تفاوت كه در سال 61 هجري قمري اسير لشكريان يزيد بودند و اين بار در سال 61 هجري شمسي پيروز و فاتح. زيارت آن روز مقام رأس ‌الحسين محل نگهداري سر مبارك «حضرت سيدالشهدا(ع)» و عزاداري كم سابقه بسيجيان خميني بالاخص بسيجيان مخلصي چون «حاج محمد ابراهيم همت» «حاج كاظم رستگار»،«حاج علي موحد دانش»، «حاج قاسم دهقان»، «سيد رضا دستواره» و ديگراني كه بعدها با رسيدن به مقام شهادت بسيجي بودن خود را به مهر خون تأييد کردند، در اذهان آن ديار اثري فراموش نشدني بر جاي گذاشت. به محض انعكاس خبر ورود قواي اعزامي «محمد رسول‌الله(ص)»، نيروهاي اسرائيلي آتش‌بس يك‌جانبه اعلام کردند. بلافاصله هم رژيم صهيونيستي و هم مزدوران فالانژ با راه‌ا‌ندازي بخش فارسي راديويي انفعال خود را از حضور اينگونه نيروهاي ايراني در منطقه شامات بیان داشتند. نخستین اقدامات سران صهيونيسم و امریکا، هرچند كه مقدمات توطئه خود يعني درگير كردن نيروهاي مسلح ايران در جبهه لبنان را موفق مي‌يافتند اما به‌شدت از شكسته شدن جو كاذب تبليغاتي خود درباره نيروهاي ايراني به هراس افتاده و از خطر ريشه‌يابي تفكر جهادي و انديشه اسلام ناب محمدي(ص) در قالب تفكر خميني(ره) در ميان نسل جوان لبناني و فلسطيني در وحشت و هراس به سر مي‌بردند، خاصه آنكه حاج احمد و نيروهايش از همان بدو ورود با جديت بي‌نظيري اقدامات خود را به ويژه در تمامی حوزه ها آغاز كردند. اهم این اقدامات را چنین می توان بر شمرد: 1. برگزاری جلسات متعدد نظامی با سران عالی‌رتبه نظامی سوریه مانند رفعت اسد برادر حافظ اسد. هدف از این جلسات یافتن «راهکارهای» مناسب برای اقدام نظامی بر علیه اسرائیل بود. 2. تشکیل تیم‌های متعدد اطلاعات و شناسایی برای نفوذ در عمق مناطق اشغالی و جمع آوری اطلاعات تاکتیکی از وضعیت نظامی دشمن صهیونیستی و نیز تهیه «برآورد اطلاعاتی» از نیروهای نظامی اسرائیل و شناسایی نقاط ضعف و آسیب پذیری آن. لازم به ذکر است که تیم‌های شناسایی ایرانی در عمق هایی از مناطق اشغالی نفوذ و رخنه کردند که سوری‌ها هیچگاه جرأت آن را نیافتند و لذا موجب تحسین و شگفتی آنها شد. جالب آنکه حاج احمد خود در بسیاری از این شناسایی‌ها حضوری فعال داشت و در اين مسير، كارهاي خارق‌العاده‌اي را به ثبت رسانده بودند كه در دل تاريخ مكتوم مانده است. 3. ترسیم وضعیت «ترتیب نیروی» ارتش اسرائیل در جوار مرزهای سوریه بر اساس گزارش‌های تیم‌های اطلاعاتی. 4. طراحی «استراتژی نبرد» با اسرائیل با جزییات دقیق استراتژیکی، عملیاتی و تاکتیکی توسط حاج احمد بر اساس اطلاعات جمع آوری شده تیم‌های اطلاعات و شناسایی و نیز متناسب با ترتیب نیروی دشمن. 5. فراهم ساختن مقدمات آموزش انقلابیون مسلمان و شیعه لبنانی در پادگان زبدانی و نیز راه اندازی کمپ های آموزشی در منطقه بعلبک و دره بقاع لبنان. راه قدس از کربلا می‌گذرد اميد مبارزه با اسرائيل اما خيلي زود رنگ باخت چه اينكه نيروهاي ايراني و نيز مقامات سياسي تهران دريافتند كه سوري‌ها قصد جنگ نداشته و با آوردن بهانه‌های گوناگون وقت کشی می کنند و بيشتر در پي آن هستند تا از نيروهاي ايراني به عنوان وجه‌المصالحه و برگ برنده در پشت ميز مذاكرات بهره برند و در واقع آنها در فكر تنها چيزي كه نيستند، جنگ با اسرائيل است. در اين زمان بود كه وضعيت جبهه سوريه- لبنان چند شاخصه كلي را به نمايش مي‌گذارد: 1-پي بردن رهبري نظام جمهوري اسلامي ايران به نيت اسرائيل از حمله به لبنان. در واقع هدف اصلي از اين اقدام دور كردن ذهن تهران از جبهه‌هاي جنگ و مشغول داشتن آن به جبهه لبنان بوده است. 2-گرفتن زمان و فرصت مناسب براي بازسازي ارتش بعث عراق كه در فتح خرمشهر به كلي نابود شده بود. در اين فرصت، دول عربي با طرح مبهم مباحثي چون آتش‌بس و پرداخت غرامت در كنار جنگ لبنان به دنبال اخذ فرصت بودند تا تمام حاميان رژيم بعث ديگربار ماشين جنگي عراق را كه در فتح خرمشهر منهدم شده بود، از نو بازسازي نمايند آن هم با حضور مستقيم كارشناسان نظامي از اتحاد جماهير شوروي گرفته تا امریکا، فرانسه،‌ انگليس و... 3-عدم وجود اراده به جنگ در دولت سوريه و بازي سياسي با تهران بر سر نيروهاي اعزامي و عدم همكاري با این نيروها، از جمله عدم در اختيار گذاردن سلاح در دسترس آن‌ها. 4-بسته شدن دالان هوايي تركيه بر روي پروازهاي نظامي تهران و از بين رفتن امكان ارسال نيرو و تجهيزات. اين همه موجب شد تا حضرت امام در جلسه با حضور رئيس‌جمهور (آيت‌الله خامنه‌اي) و رئيس مجلس (هاشمي رفسنجاني) اعلام كند كه: «با حضور ما در آن جبهه با شرايط موجود مخالفت دارند و معتقدند كه عرب‌ها جنگ جدي نخواهند كرد و درگيري بيشتر ما باعث مي‌شود كه در جبهه جنگ با عراق دچار وقفه مي‌شويم و در آنجا هم به جايي نرسيم». (منبع ش1، ص159) و در نهايت ايشان با اين امر موافقت كردند كه «اگر به طور جدي از طرف سوريه جنگ شد، شركت كنيم.» (همان ص 159). حضرت امام(ره) در بياناتي راهبردي در روز 30 خرداد 1361 در جمع گروه كثيري از علما و ائمه جمعه پرده از طرح شيطاني دشمن برداشته و چنين فرمودند: «... امریکا مي‌دانست كه ما و ملت ما نسبت به لبنان حساسيت داريم و نسبت به اسرائيل هم از آن طرف حساسيت داريم. اين دام را امریکا درست كرد، يعني آن نوكر خودش را فرستاد به اينكه حمله كند به لبنان و آن همه خسارت وارد كند و آن همه جنايات. و ما مي‌دانيم كه اگر ميليون‌ها جمعيت از بين بروند و يك مطلبي براي امریکا حاصل بشود و يك نفعي برسد، مي‌گويد همه بروند از بين. اين را ما از ابر قدرت‌ها شناخته‌ايم. آنها در فكر اين نيستند كه در لبنان به زن و بچه مردم و به بلاد و اين مستمندان و بيچارگان چه مي‌گذرد، آنها دنبال اين هستند كه «صدام» را در اين طرف سر جاي خودش نگه دارند و ايران را كه از نظر آنها خيلي اهميتش بيشتر از لبنان و جاهاي ديگر است، براي آنها محفوظ بماند. اين نقشه اين است كه «بگين» را وادار كند به اينكه تو حمله كن به لبنان، لبنان كه تو حمله كردي، ايران حساسيت نسبت به او دارد و همه قوايش را متمركز مي‌كند در اينكه تو را از بين ببرد و اگر ايران از جنگ عراق غافل بماند، عراق كار خودش را انجام مي‌دهد و ايران در اينجا هم نمي‌تواند كاري بكند نقشه اين است». حضرت امام(ره) با فراست و زيركي خويش با طرح استراتژي «راه قدس از كربلا مي‌گذرد» با تأكيد بر اولويت جبهه جنگ با عراق و مقدم داشتن آن و درك اين مهم كه ايران توان جنگ هم زمان در 2 جبهه را ندارد، دستور بازگشت نيروهاي بلاتكليف از سوريه را صادر فرمودند. اسارت با توجه به فرمان امام(ره) مبني بر بازگشت نيروها از سوريه به ايران، عده زيادي از نيروهاي اعزامي به ايران بازگشتند و تعداد كمي از آنها همانجا ماندند تا تكليف نهايي مشخص شود. مقارن همين ايام خبر رسيد كه فالانژها و اسرائيلي‌ها سفارت جمهوري اسلامي ايران در بيرون را محاصره كرده‌اند. اين را همه مي‌دانستند كه در صورت تصرف سفارت ايران، تمامي اسناد محرمانه فاش خواهد شد. صبح روز 14 تير 1361، سيدمحسن موسوي كاردار سفارت ايران در لبنان به محل استقرار قواي محمد رسول‌الله(ص) در پادگان زبداني آمد و خواستار ملاقات فوري با فرمانده نيروهاي اعزامي شد. موسوي تمام ماجرا را براي احمد تعريف كرد و احمد بلافاصله آماده رفتن شد، گروهي از نيروها از او خواستند تا اين مأموريت را به آنها واگذارد اما احمد با لحني ملايم گفت: «نه برادرها! خودم بايد بروم، شماها آماده باشيد كه هر چه زودتر برگرديد تهران». حاج احمد متوسليان به همراه «سيد محسن موسوي»، «كاظم اخوان» و «تقي رستگار»، با ماشين پلاك سياسي سفارت و اكيپ‌هاي حفاظت ديپلماتيك ژاندارمري لبنان عازم بيروت شدند. در فاصله 20 كيلومتري بيروت، اتومبيل آن‌ها درمنطقه معروف به «حاجز برباره» توسط يك پست ايست- بازرسي متوقف شد. نيروهاي شبه نظامي «فالانژ» به رياست «ايلي جبيقه» و فرماندهي نظامي «سمير جعجع» (فرمانده نیروهای موسوم به «قوات لبنان») چند روز قبل پاسگاه حاجز برباره را برپا كرده بودند. آنها ماشين سفارت را متوقف ساخته و بدين ترتيب حاج احمد متوسليان و 3 تن از همراهانش در ساعت 12 ظهر روز 14 تير 1361 به اسارت فالانژيست‌هاي لبنان در آمدند. آنگاه «جورج سوري» از اعضاي فالانژها، خودروي ديپلمات هاي ايراني را براي صحنه سازي پس از گروگان‌گيري، از محل حاجزبرباره به شهربندري طرابلس درشمال لبنان منتقل و در یکی از خیابانهای طرابلس آن را رها کرد. امروز پس از گذشت 26 سال از آن واقعه تلخ و سپری شدن بیش از 9490 روز، تقدیری جز نامعلومی سرنوشت برای احمد و یارانش رقم نخورده است. اگر چه مسئولیت مستقیم این جنایت بر دوش رژیم صهیونیستی است و این رژیم باید پاسخگو باشد اما از اهمال، سستی و بی‌توجهی مسئولین سیاسی و دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران، به‌ویژه دستگاه دیپلماسی کشور (وزارت خارجه) نباید چشم پوشی کرد.
  10. دوستان به یک نکته توجه کردید؟؟؟!!! اون هم اینه که اونها یک کشور به اسم مسلمان هستند. و بدونید که تقریبا محاله جنگ ما با عربستان. جمهوری اسلامی بنای جنگیدن با اونها رو نداره. نه اینکه از خودش دفاع نمیکنه. دفاع میکنه اما اونها هم عمرا حمله ی پیش دستانه بکنند. جمهوری اسلامی از خیلی چیزهاش گذشته به خاطر اینکه تفرقه و برادر کشی در منطقه راه نیفته. [b]هیچ میدونید اگر ایران و عربستان جنگ بشه، در عراق و بحرین ( شیعه و سنی) و در افغانستان( بلوچ و اردو و طالبان) و در اردن و یمن و .... چه کشتاری میشه. میدونید چند هزار نفر فقط دور از میدان جنگ کشته میشن؟؟ و این وسط فقط انگلیس و امریکا و روسیه سود میبرند و میشنند و به دو طرف سلاح میفروشن و آتیش جنگ رو شعله ور نگه میدارند و نمیگذارند هیچ طرفی کم بیاره. تا با راحتی مسلمانان خودشون به دست خودشون، برگردند به 150 سال قبل و به خاک سیاه بشینند.[/b] لطفا این بحث ها رو ادامه ندید. مطمئنا عربستان و عرب ها حمله نمیکنند و یک درصد هم اگر حمله کنند، پاسخشون مشخصه. دیگه نیاز به بحث نداره.
  11. شاید باورتان نشود اما این تصویر واقعی است که بعنوان خارق العاده ترین عکس صنایع هوانوردی دنیا در زمینه مانور هوایی مشهور شده است. در این تصویر خلبانان ژاپنی را در مانور می بینید که بطرز ماهرانه ای دو جت جنگنده کاوازاکی تی چهار را از شکم به هم چسبانده اند. سرعت این دو هواپیما متعلق به اسکادران فرشتگان آبی و پرندگان تندر هنگام اجرای مانور بیش از 1000 کیلومتر است. [img]http://khabaronline.ir/images/2010/7/13d629b64242228_jpg.jpg[/img] لطفا یکی منتقل کنه به گالری. به نظرتون واقعیه؟
  12. [b]اختلاف آمریکا و رژیم صهیونیستی بر سر فروش اف15 های جدید به عربستان؛ کاخ سفید: برای بازدارندگی ایران است/ تل آویو: ما می ترسیم[/b] سرویس بین الملل ـ یکی از اهداف سفر "بنیامین نتانیاهو" نخست وزیر رژیم صهیونیستی به واشینگتن در این هفته، تلاش برای جلوگیری از انجام یک معامله تسلیحاتی بزرگ میان آمریکا و عربستان سعودی است. به گزارش "تابناک"، موضوع بالا را روزنامه صهیونیستی هاآرتص در قالب گزارشی منتشر کرده و به تحلیل آن پرداخته است. در این گزارش با اشاره به دیدار هفته گذشته "ملک عبدالله" پادشاه عربستان سعودی با "باراک اوباما" رئیس جمهور آمریکا سخن از ناخشنودی تل آویو نسبت به موافقت اولیه اوباما با فروش جنگنده های مدرن آمریکایی به سعودی ها به میان آمده است. بر پایه این گزارش، "ملک عبدالله" در دیدار اخیرش با اوباما، ابراز تمایل کرده بود که به روند خریداری ده ها فروند هواپیمای "اف ـ 15" مدرنیزه و بهینه سازی 150 فروند از انواع قبلی هواپیما های اف ـ 15 که در نیروی هوایی عربستان وجود دارند، شتاب بخشیده شود. موضوعی که به شدت صهیونیست ها را نگران کرده است. این روزنامه صهیونیستی در تحلیل خود می نویسد: در کاخ سفید عربستان را وزنه ای در مقابل ایران می دانند اما اسرائیلی ها نگران آن هستند اسلحه ای که برای ترساندن ایران فروخته می شود، در آینده نزدیک بر ضد اسرائیل مورد استفاده قرار گیرد. معاملات تسلیحاتی میان آمریکا و کشور های عربی دائماً باعث نگرانی رهبران اسرائیل می شود. پنتاگون از جمله در ماه ژانویه سال 2010 معامله های بزرگی را با عربستان سعودی، مصر، امارات عربی متحده و اردن امضا کرده است. اکنون بر سر خطرناک بودن یا نبودن فروش جنگنده های جدید و حتی برخی دیگر از تسلیحات پیشرفته به عربستان سعودی و دیگر کشورهای عربی منطقه، میان واشینگتن و تل آویو اختلافاتی وجود دارد و نتانیاهو امیدوار است بتواند در سفر آتی خود به ایالات متحده بتواند نظر کاخ سفید را در این باره جلب کند. همچنین گفته می شود، در حال حاضر امارات متحده عربی، عربستان سعودی و کویت به سیستم های پدافند موشکی "پاتریوت" که از شرکت های آمریکایی خریداری شده، مجهز شده اند اما این کشورها خواستار آن هستند که چتر دومی هم برای خود ایجاد کنند. کشورهای یاد شده از این هراس دارند که موشک های پاتریوت توانایی چندانی برای دفع موشکی نداشته باشند. بر اساس پیش بینی های کمپانی "بلنهیم کاپیتال"، طی پنج سال آتی امارات متحده عربی برای واردات تسلیحاتی 35 میلیارد دلار تخصیص خواهد داد که بخش اعظم آن (بیش از 25%) برای دفاع ضد هوایی در نظر گرفته شده است. عربستان سعودی نیز به اعتقاد تحلیلگران طی این مدت 50 میلیارد دلار هزینه خواهد کرد و حتی کشور کوچک کویت برای این منظور 5 تا 10 میلیارد در نظر گرفته تا سیستم های دفاع ضد هوایی خود را بهبود بخشد. هرچند خرید تسلیحات نظامی از سوی کشورهای عربی منطقه سابقه دار بوده و به نوعی عادت تبدیل شده است اما تشدید این روند بیش از آنکه از حیث ایجاد رقابت تسلیحاتی در منطقه نگران کننده باشد از این جنبه نگران کننده است که اعراب بیش از هر زمان دیگری از ناحیه ایران احساس خطر می کنند زیرا مواضع پیدا و پنهان مقامات عربی حکایت از آن دارد که خرید تسلیحات جدید نوعی بازدارندگی در برابر ایران است. به همین منظور به نظر می رسد ایران نیازمند تلاش بیشتر در اقناع اعراب مبنی بر بی خطر بودن پیشرفت های نظامی ایران برای کشورهای عربی است و شاید بهترین ابزار برای این مهم همانا انعقاد قراردادهای دو یا چند جانبه ایران با کشورهای منطقه باشد. http://tabnak.ir/fa/pages/?cid=107523
  13. REZAT1980

    طراحي آواتار و امضاء برای کاربران

    [quote][quote]ایول بابا. حال کردیم. ایوالله.[/quote] خوب برادر يكي از اين تصاوير رو استفاده كن ديگر! من اينارو واسه استفاده شماها طراحي نمودم! چرا استقبال نشد؟ [/quote] خوب داداش من. شما هم لطف کن از شهید عملدار یه دونه درست. کن.( ببخشید پررویی کردم.) اگه ممکنه. این هم عکسش. http://qafeleh.persiangig.com/image/alamdar13.jpg اگه لطف کنی. خیلی ممنون میشم.
  14. REZAT1980

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    خدا بیامرزتش. او پدر معنوی حزب الله و شیعیان لبنان بود. که هیچ وقت با امریکا و قدرت ها کنار نیامد.
  15. REZAT1980

    طراحي آواتار و امضاء برای کاربران

    ایول بابا. حال کردیم. ایوالله.
  16. REZAT1980

    اخبار برتر نظامی

    دوستان چرا توجه نمی کنید؟ یه مقدار سیر تحولات اخیر رو کنار هم بگذارید. نه، اطلاعات روسیه ضعیف شده، نه اطلاعات امریکا قوی شده. مطمئن باشید این افراد هم سالها بوده که تحت نظر بودند و عملا بی خطر. قضیه از جای دیگه آب میخوره. روسیه نزدیک به 6 ماهه که داره از امریکا سر مسئله ی ایران، امتیاز میگیره و تقریبا من تا این اندازه اش رو سراغ نداشتم در روابط امریکا. طبیعیه که امریکا از این به بعد شروع کنه به رو دست زدن به روسی ها. رای رو ازشون گرفتن و فعلا کاری بهشون ندارند.
  17. [quote]عکسها مربوط به کدوم پایگاه هست؟[/quote] ایشون نگفتن. اما احتمالا باید العدید باشه. نمیدونم. شایدم مال افغانستان باشه.
  18. برادر سیداد، UAV که راحت زده میشه با پدافند هوایی.
  19. سلام. جااااااااااااااااانننننننننننننن بالاخره یکی پیدا شد، این سوال ما رو جواب بده. دستت درد نکنه. البته اگر دوستان دوباره ول نکنن بحث رو. دستت درست برادر. من هم گفتم شاید این کار عقلانی نباشه. اما حداقل ارزش بررسی دقیق رو داره. از شما هم ممنونم. راستی من فکر میکنم که حداقل قبضه های ممکن برای این کار رو ببرید به 5 قبضه. نکته ی بعدی اینه که یادتون نره، این حداقل امکان خسارت است. یعنی در صورتی هست که تصور کنیم اونها به راحتی کارشون رو موفقیت آمیز انجام میدهند و نیروها رو پیدا میکنند. که احتمال این هم هست که گیج بزنن. مثل قضیه ی بدون سرنشین سپاه که هفت تا جنگنده رو بلند کردند تا اون رو بزنند و آخرش هم نتونستند. البته گفتم امکانش هست. در مورد آشیانه ها و پناهگاه ها. من فکر میکنم که اکثرا جنگنده های عملیاتیشون زیر همون آشیانه ها باشند نه پناهگاه های بتنی. که مشخصه آشیانه ها کمتر مستحکم هستند. در مورد اون اهداف غیر متعارف هم نفهمیدم که اون اهداف چی بودند؟ توضیح میدید؟ به هر حال ممنون
  20. REZAT1980

    طراحي آواتار و امضاء برای کاربران

    [quote]میشه اون آخریه رو بدی به من ممنون میشم البته بگید چطوری باید استعمالش کرد[/quote] داداش مگه تریاکه؟؟؟؟!!!! خیلی باحال گفتی. دستت شما هم درد نکنه برادر الکترا
  21. REZAT1980

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    سلام. پس اون تایپیک قبلی شهرام امیری کو؟؟؟ بهتر نبود یکجا با هم باشه؟ [quote] همگی دوستان اذعان دارند که قوی ترین سیستم اطلاعاتی دنیا رو آمریکا داره ..... 16 زیرمجموعه داره این بی صاحب ..... هر کی بتونه من رو از این خماری در بیاره بزرگترین ثواب دنیا رو کرده .....[/quote] به هیچ وجه اذعان ندارم. قویترین دستگاه ما هستیم که تنهایی وایستادیم جلوی دستگاه های سیا و mi6 و موساد و... . اون ها همگی در عراق و افغانستان پایگاه رسمی زدند و کاملا پشتیبانی میشوند و بالاترین تجهیزات روز دنیا رو دارند و کاملا ساپورت میشن از طرف همدیگه و حتی دستگاه اطلاعاتی کشوری مثل پاکستان هم با اون ها قرارداد همکاری داره. اما دستگاه های اطلاعاتی ما همکاری های سطحی هم خیلی معدود داره. امریکا تو این چند ساله اخیر کدوم دستاورد اطلاعاتی خیره کننده ای داشته؟ همین چند روز پیش میگن چند تا جاسوس روسی گرفتند . که مشخصه یه تو دهنی به روسیه است، در جواب امتیاز های زیادی که سر قطعنامه ی ایران دادند. ودیگر هیچ.
  22. دقیقا. من یادمه وقتی که بچه تر از الان بودم، اولین نسخه ی کال آف دیوتی رو بازی کردم، دیدم که جل الخالق. کلاش تو جنگ جهانی چه میکنه؟ که دیدم بله . نوشته ام پی 44. بعد ها همیشه به این فکر میکردم که تقلید از 44 بوده ، اما چون کسی نمیگفت، من هم فکر میکردم نیست.
  23. REZAT1980

    عبدالمالك ريگي سحرگاه امروز اعدام شد!

    با سلام. فکر نمیکنید، که یه مقدار در جواب دادن به این دوستمون زیاده روی شده. لطف کنید و فعلا خطاب به ایشون (بیسکویت)، جواب ننویسید ، چون بن شده و توانایی پاسخ دادن نداره. نهایتا اگر اشتباه هم کرده، یه مقدار منطقی تر و مستدل تر شبهه اش رو برطرف میکردید.
  24. سلام. آقا سعید و صدرا خان خیلی زیبا فرمودند. والا ما ترسمون هم از همینه که توی این دولت هم اون روز رو نمی بینیم که برخورد جدی کنن با روس و چین. واقعا دیگه نا امید شدم، الان چند هفته از قطعنامه گذشته و ایران هی میگه که صبر کنید ، ما واکنش میدیم. اما ما که چیزی ندیدیدم. امیدوارم که بعد از این نشانه های آشکاری که روسیه به ایران داد در مورد خیانت، کافی باشه برای سیاستمداران ما. که بالاخره شروع کنن، بازی مقابله با روسیه رو . یا حداقل به قول شما اهرم های فشار رو به کار بندازن. تا ما انقدر از دست این روسی های روسپی صفت، خائن، ... حرص نخوریم.
  25. خدا انشالله سیدحسن نصرالله را حفظ کند و دشمنانش را منکوب کند. نواده ی روح الله، سیدحسن نصرالله.