-
تعداد محتوا
113 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
تمامی ارسال های WA-2000
-
تاپیک جامع تکخال زرهی مایکل ویتمن تاپیک جامع تکخال زرهی مایکل ویتمن
WA-2000 افزود یک موضوع در جنگ آوران
او خدمت خود را به عنوان فرمانده گردان دوم تانک از تیپ 101 زرهی اس اس از لشگر آدولف هیتلر به پایان رساند و طی این مدت موفق به نابود کردن 138 تانک و 132 توپ ضد تانک متفقین شد . ************************* سروان اس اس، مایکل ویتمن، سرشناس ترین و موفقترین فرمانده تانک در جنگ جهانی دوم بود . او در 22 آپریل 1914 در آلمان متولد شد . مایکل پسر یک کشاورز محلی به نام جان ویتمن در اوبلفالز بود . روز اول فبریه 1936 و در سن 22 سالگی ویتمن به RAD ( سپاه کار آلمان ) ملحق شد و تا ماه جولای یعنی به مدت 6 ماه در آنجا خدمت می کرد . روز 30 اکتبر همان سال او در هنگ 19 پیاده به عنوان سرباز صفر ثبت نام کرد . دو سال بعد ، در سال 1936، در حالی از خدمت در ورماخت کنار رفت که افسری دون پایه به شمار می آمد . مدت کوتاهی بعد از آن ویتمن به اس اس ملحق شد و در لشگر نخبه آدولف هیتلر ( نام لشگر اول اس اس که بعدها به لشگر زرهی تبدیل گشت ) مشغول به خدمت شد . سال 1937 دوره آموزشی رانندگی با Sd.Kfz.222 ( خودروی سبک زرهی چهار چرخ ) و Sd.Kfz.232 ( خودروی سبک زرهی شش چرخ ) را طی نمود و در پایان راننده ای فوق العاده از آب درامد که مهارتی مثال زدنی در هدایت انواع زره پوشهای رایج آلمانی داشت . بعد از آن به گروهان شناسایی زرهی LSSAH یا لشگر آدولف هیتلر پیوست . با آغاز جنگ در سپتامبر 1939 او به فرماندهی Sd.Kfz.232 های یگان شناسایی LSSAH گمارده شد و بدین ترتیب قسمتی از عملیات جنگی بر علیه لهستان را بر عهده گرفت . در اکتبر 1939 ویتمن به گروهان تانک مستقر در برلین که در واقع آکادمی توپهای هجومی بود منتقل شد . در فوریه سال بعد ویتمن به واحد تازه شکل گرفته ی اس اس استروم ( توپهای هجومی ) از لشگر LSSAH که با جنگ افزار جدید Ausf A تجهیز شده بود منتقل گردید . دلیل این انتقال آشنایی کامل مایکل ویتمن با خودروهای زرهی و سه سال تجربه او در کار با زره پوشها و تانکهای مختلف بود . در اواخر 1940 ویتمن و یگان تابعش عازم نبرد بالکان ( یونان و یوگسلاوی ) شدند . او مدتی در یونان فرماندهی گروهان استروم شوتزIII با Ausf A ها ( قسمتی از واحد اس اس استروم از لشگر یک آدولف هیتلر ) را برعهده داشت و تا سال 1941 در همانجا مشغول جنگ بود . روز یازدهم جولای 1941 مایکل ویتمن به همراه لشگر یکم زرهی آدولف هیتلر به شرق منتقل شد تا برای عملیات تهاجمی بارباروسا آماده گردند . به لشگر یک فرمان داده شده بود تا به سمت جنوب شوروی پیشروی کنند . چند ماه بعد ، ویتمن به دلیل نشان دادن لیاقت در جنگ مفتخر به دریافت مدال صلیب آهنین ( درجه دو ) گردید . مدتی کوتاهی پس از این موفقیت ویتمن طی یک درگیری مجروح میشود ولی بنا به خواست خود در واحد خود باقی میماند و نشان جراحت دریافت می کند ( نشانی که در مواقع مجروح شدن سرباز به پاس ازجان گذشتگی ، به او داده میشود . مثل نشان قلب بنفش که به سربازان آمریکایی داده میشود ) . به فاصله دو ماه بعد از این ، از ویتمن قدردانی میشود و این بار مدال صلیب آهنین ( درجه یک ) را تصاحب میکند و بعد از نبرد در منطقه روستوف نشان لیاقت زرهی آلمان ( برای از بین بردن 6 تانک شوروی در یک درگیری ) به کلکسیون مدالهای او افزوده میشود . تا تابستان 1942 ویتمن به نبرد در روسیه ادامه میدهد . در پنجم جولای 1942 ویتمن به خاطر حسن خدمات برای دیدن دوره به مدرسه عالی زرهی اس اس در یادتولز ایالت باواریا فرستاده شد . در بیست و یکم دسامبر همان سال ویتمن آموزشگاه بادتولز را به عنوان تعلیم دهنده فنون تانک ترک گفت و همزمان با این اتفاق به درجه ستوان دومی نیز نایل گشت . سپس مجددا به گردان سیزدهم تانک از لشگر یکم زرهی آدولف هیتلر ملحق شد . ویتمن فرمانده گروهان سوم Ausf L/M از گردان تانکهای نو ظهور تایگر شد . وظیفه اصلی گروهان او حمایت و پشتیبانی از تانکهای تایگر در مقابل پیاده نظام شوروی بود . در اوایل سال 1943 بود که به گردان اصلی تانکهای تایگر پیوست و از گروهان پشتیبانی خود جدا شد . در ماه جولای 1943 نیرد سیتادل آغاز گشت و اولین ماموریت مهم جنگی ویتمن با تانکهای تایگر شروع شد . لشگر یکم زرهی اس اس در جنوب منطقه نبرد مستقر شده بود . در اولین روز عملیات ویتمن دست به کار بزرگی زد و گروهان تانک هلموت وندورف را که موقعیت خطرناکی داشت و در شرف نابودی بود را نجات داد که طی آن دو توپ ضد تانک و سه تانک T34 را از کار انداخت . در هفتم و هشتم جولای دو تانک T34 و دو SU-122 و سه تانک T60/70 دیگر نیز به دست او نابود میشوند . در 21 جولای، 8 تانک شوروی به همراه یک واحد آتشبار و سه توپ ضد تانک در اثر حمله او منهدم میشود . عملیات سیتادل که شامل عملیات خارکوف و کورسک نیز بود در 17 جولای متوقف شد . در پایان نتیجه ای که برای تانک تایگر ویتمن حاصل شد نابودی بیش از 30 دستگاه تانک شوروی و 28 توپ ضد تانک بود . در پایان گردان 13 به تیپ زرهی 101 که ضمیمه لشگر یک زرهی آدولف هیتلر بود تبدیل شد . در آگوست 1943 لشگر LSSAH برای تجدید قوا به ایتالیا فرستاده شد . در تیپ 101 ویتمن با تعداد دیگری از شکارچیان و فرماندهان قهار تانک خدمت میکرد که از این افراد میتوان به هلموت وندورف ، یورگن برانت و فرانک استادگر اشاره کرد . فرماندهی تیپ مذبور نیز با سروان هاینز کلینگ بود . در اکتبر 1943 و همزمان با شروع تهاجم پائیزی شوروی لشگر یکم دوباره به جبهه شرق فرستاده شد و اینبار در منطقه کیف مستقر شد . چند روز بعد طی یک درگیری شدید ، تانک تایگر ویتمن موفق به نابوردی بیست دستگاه تانک تی 34 و بیست و سه سرباز پیاده و تعدادی توپ ضد تانک میشود . همین موفقیتها باعث میشود که در بهار 1944 مفتخر به دریافت نشان صلیب شوالیه گردد . در این زمان ویتمن ستوان یکم بود . همزمان با دریافت این مدال توپچی تانک او بالتازار وول معروف به بابی نیز نشان صلیب شواله گرفت . بابی یکی از بهترین و فوق آلعاده ترین توپچی های تانک بود ، به اندازه ای که حتی قادر بود در حال حرکت نیز نشانه گیری کرده و با موفقیت اهداف را شکار کند . دو هفته بعد ، 30 ژانویه 1944 پیغام ذیل از طرف شخص آدولف هیتلر برای او فرستاده شد : " در سپاس از اعمال قهرمانانه شما برای آینده ی ملت آلمان ، من شما را مفتخر به دریافت نشان بلوط (Oakleaves ) بر نشان صلیب شوالیه ، به عنوان سیصد و هشتادمین سرباز نیروی زمینی آلمان میکنم . آدولف هیتلر " (نشانی به شکل برگ بلوط به رنگ نقره ای بوده که به صلیب شوالیه الساق و بر بالای آن نصب میشده ) . متعاقب آن روز 24 دسامبر و در لانه گرگ ، قرار گاه هیتلر ، نشان بلوط با دست شخص پیشوا بر روی صلیب شوالیه او نصب میشود . طی روزهای 29 فوریه تا دوم مارچ 1944 بخش اعظم تیپ 101 لشگر یک آدولف هیتلر به ناحیه مونز در بلژیک منتقل شد . در موقع انتقال ویمت فرماندهی گردان دوم تیپ 101 را عهده دار شد . روز اول مارچ ویتمن با هیلدگارد برومستر ازدواج کرد و شاهد عقد ایشان هم توپچی او بابی وول بود ! در همین زمان ویتمن به قهرمان ملی آلمان بدل گشت و دستگاه تبلیغات رایش از او به عنوان قهرمان تمام ملت یاد میکرد . این اتفاق باعث حضور ویتمن در مجامع و جلسات گوناگون شد ، از جمله بازدید از کارخانه هنشل اند سان در کاسل و گفتگو با کارکنان آنجا وتقدیر از زحمات ایشان در ساخت تانک تایگر یک بود . در می 1944 به واحد خود مراجعت نمود که در منطقه نورماندی فرانسه اردو زده بود . LSSAH قسمتی از لشگر های ذخیره زرهی که شامل لشگر دوازده اس اس "Hitlerjugend" ( جوانان هیتلری ) و لشگر زرهی Lehr هم میشد بود . همزمان با این فرماندهی تیپ 101SSPzAbt به هاینز فون وسترنهاگن سپرده شد . در روز ششم ژوئن 1944 عملیات روز دی ( day D که حرف D مخفف Decision ، به معنای تصمیم گیری است و نامی بوده که متفقین بر روی عملیات پیاده سازی نیرو در سواحل تحت اشغال فرانسه نهاده بودند ) آغاز شد و مقارن با این اتفاق ویتمن مدلی جدید از تانک تایگر را دریافت کرد که دارای قابلیت های زیاد تری نسبت به تانک قبلی داشت . طی شش روز آینده تیپ 101 به خط مقدم جبهه در نورماندی اعزام شد . در راه رسیدن به منطقه تعداد تانکها ی تحت فرمان ویتمن بر اثر هجوم جنگنده های متفقین به 6 دستگاه کاهش یافت . گردان دوم زرهی از تیپ 101 که در اختیار ویتمن بود به همراه لشگر 12 و لشگر Lehr قسمتی از سپاه غرب تحت فرماندهی اروین رومل را تشکیل میدادند . روز سیزدهم ژوئن نبرد در نزدیکی منطقه بایوکس آغاز شد . گردان ویتمن در نزدیکی ویلربوکاژ در جنوب تیلی سورسولس استقرار داشت . در این روز گردان تانک ویتمن تمام هنگ چهارم سواره نظام لندن را که از جاده شماره 175 به سمت تیلی سورسولس حرکت میکرد از بین برد . تانکهای ویتمن در پناه تپه ای پنهان شده بودند و توانستند هنگ مذبور را غافلگیر نمایند و تک تک کامیون ها و دیگر خودروهای آن را نابود کنند . دستور او برای حمله چنین بود که به خودروی جلویی و عقبی کاروان شلیک میشد تا راه فرار برای بقیه مسدود شود . سپس با خاطری آسوده یکی یکی اهداف را نابود میکند ! جنگ به جاده 175 ختم نشد و تا دهکده ویلر بوکاژ ادامه داد . در این درگیری هم نیروهای انگلیسی و هم آلمانی تعدادی از تانکهای خود را از دست دادند . بعد از این موفقیت چشمگیر ویتمن مدالی دیگر یعنی مدال شمشیر را به توصیه فرمانده لشگر یکم زرهی اس اس آدولف هیتلر ، ژنرال اس اس سپ دیتریش از ستاد فرماندهی دریافت نمود . به همین مناسبت جشنی در 24 ژوئن برگزار گردید که هیتلر شخصا مدال جدید ویتمن را به اونیفورم وی آویخت و بدین ترتیب ویتمن به پر افتخار ترین فرمانده تانک در جنگ جهانی دوم تبدیل شد . همزمان با این ویتمن به درجه سروانی رسید . به وی پیش نهاد داده شد مقام استادیاری را در مدرسه زرهی بر عهده بگیرد ولی او قبول نکرد و دوباره به جبهه نورماندی که اکنون به منطقه سن رسیده بود بازگشت . در تمام ماه جولای تا آگوست ، ویتمن در نزدیکی سن به نبرد ادامه میداد . در همین زمان ویتمن یک تایگر جدید به شماره 007# دریافت نمود . در آغاز ماه آگوست ، تیپ 101 زرهی همراه با ویتمن به منطقه سینتیاش اعزام شد . در این مکان آخرین نبرد ویتمن به وقوع پیوست . ساعت 12:55 صبح ( بنا به اظهارات ستوان هالفینگر که در همان نقطه و درست پشت سر تانک ویتمن قرار داشت ) طی یک درگیری در میدان نبرد در نزدیکی جاده سن به سینتیاش ، تایگر مایکل ویتمن منهدم و تمام خدمه آن کشته شدند . بعد از نبرد بقایای جسد ویتمن همراه با دیگر خدمه در کنار لاشه تانک تایگرش به خاک سپرده شد بدون آنکه هیچ نشانه ای بر روی محل دفن قرار داده شود . تا سال 1983 نابودی تانک ویتمن حتی برای پرسنل نیپ 101 به صورت یک راز باقی مانده بود . بسیاری از منابع ادعا میکردند که تانک ویتمن در اثر حمله هوایی جنگنده های متفقین منهدم شده است ، اما واحدهای بسیاری نیز مدعی بودند ویتمن بر اثر کمین آنها کشته شتده است . به عنوان مثال لشگر یکم زرهی لهستان ، لشگر چهرم زرهی کانادا ، تیپ 103 مستقل از بریتانیا که همگی ادعای زدن تانک ویتمن را داشتند . در دفتر شرح حال اعضای سابق تیپ 101 ، به طور رسمی نوشته شده است که تایگر ویتمن به وسیله بمب رها شده از یک جنگنده از بین رفته است . هر دوی این منابع تصویری از تانک ویتمن بدون برجک را در اختیار داشتند که لوله توپ بر روی بدنه افتاده بوده که البته بعدا ثابت شد که این تانک گروهبان آلفرد گونتر بوده که به وسیله هواپیما در ناحیه اورسی منهدم گشته است . علاوه بر این دو مدعا که آورده شد ، برخی واحدهای دیگر افتخار زدن تانک ویتمن را از آن خود میدانستند ، در حالی که در هنگام روی دادن حادثه ، اصولا در محلی دیگر قرار داشته اند ! بعد از پایان جنگ ، اشتباه بودن تمام فرضیه ها به اثبات رسید چرا که در سال 1945 آقای سرژ وارین تانک شماره 007# را پیدا کرد . آقای وارین از دیدن تانک شگفت زده شد زیرا برجک تانک تایگر ویتمن پاره و از بدنه جدا شده بود . وارین تانک ویتمن را مورد بررسی قرار داد و به این نتیجه رسید که هیچ گلوله ای در حین نبرد زمینی به آن برخورد نکرده . تنها خسارت وارد آمده به تانک یک حفره بزرگ در قسمت عقب بدنه تانک و در نزدیکی محفظه موتور بود . ( که از زره مقاوم 25 میلیمتری ساخته شده است ) وارین به این نتیجه رسید که اصابت گلوله از سمت بالا و توسط یک هواگرد بوده است . راکت به قسمت عقب اصابت کرده ، به داخل مجرای هوا رخنه کرده ، منفجر میشود و این انفجار موجب احتراق محفظه موتور و جایگاه سرنشینان تانک میشود . این باعث آتش افتادن در مخزن مهمات تانک و به وقوع پیوستن انفجار دومی و در نهایت ، پرتاب شدن برجک به آسمان و در دم کشته شدن تمامی خدمه تانک میشود . تانک ویتمن توسط راکت شلیک شده از یک هواپیمای هجومی هاکر نیروی هوایی سلطنتی منهدم شده بود . هاکر ها مجهز به راکتهای انفجار قوی بودند که تعداد بیشماری تانک آلمانی را در نبرد نرماندی نابود کرد ( به عنوان مثال زور 8 آگوست 1944 135 تانک آلمانی که در میان آنها 077# هم بود نابود شدند ) . میکل ویتمن و گروهش در روز 8 آگوست 1944 درنزدیکی سینتیاش و در حین عملیات کشته شدند . در مارچ 1983 طی یک عملیات خاک برداری برای ساخت جاده ، محل دفن ناشناخته ی خدمه 007# پیدا شد . جسد ویتمن از روی سوابق دندانپزشکی او شناسایی شد . جسد هاینریش ریمر ، راننده تانک را نیز از روی اتیکت روی لباسش شناختند . آنگاه ویتمن و گروهش در قبرستان سربازان آلمانی در نورماندی فرانسه ، رسما به خاک سپرده شدند . خدمه تانک 077# از گردان دوم تیپ 101 از لشگر اول زرهی اس اس آدولف هیتلر در روز 8 آگوست 1944 : 1 - رودولف – رودی – هرشل : بیسیم چی ( 20 سال سن ) 2 – هاینریش ریمر : راننده ( 20 سال سن ) 3 – کارل واگنر : دیده بان ( 24 سال سن ) 4 – گونتر وبر : بارگذار مهمات و توپچی ( 20 سال سن ) 5 – مایکل ویتمن : فرمانده تانک ( 30 سال سن ) او خدمت خود را به عنوان فرمانده گردان دوم تانک از تیپ 101 زرهی اس اس از لشگر آدولف هیتلر به پایان رساند و طی این مدت موفق به نابود کردن 138 تانک و 132 توپ ضد تانک متفقین شد . سروان مایکل ویتمن موفق ترین تکخال تانک در جنگ جهانی دوم لقب گرفت . دوستانش او را مردی آرام و ساکت ، حتی در هنگام نبرد و دارای حس ششم توصیف میکنند که همیشه میدانست کجا و چه طور با دشمن رو به رو شود . ویتمن یک گروه عالی را فرماندهی میکرد که کاملا با او هماهنگ بودند و میتوانستند دستورات او را پیش بینی کنند . او نمایشی قهرمانانه اما سرانجامی تلخ در دفاع از سرزمین مادری خود داشت . شجاعت ویتمن در طول خدمت غیر قابل تردید است و نام او همواره در تارخ نظامی زنده خواهد ماند . منبع:سایت هوانورد- 1 reply
-
- 1
-
تاپیک جامع خلبان اشتوکا ،هانس اولریش رودل تاپیک جامع خلبان اشتوکا ،هانس اولریش رودل
WA-2000 افزود یک موضوع در جنگ آوران
شکارچی تانک t-34 او کیست ؟ او را می شناسید.به شما خواهیم گفت .او تک خال المانی ها بود .مردی که استالین برای سرش جایزه گذاشت ... هانس اولریخ رودل .بالاترین مدال نظامی المان را تصاحب کرد ... او دارای نشان صلیب شوالیه با برگهای طلایی بلوط و الماس بود ...بالاترین نشان نظامی المان که از دست پیشوای رایش هیتلر دریافت کرد . در 1916 در کنرادوالدائو در سیلسیا در شرق المان هانس در خانواده مردی که از اعضای کلیسای منطقه بود بدنیا امد ...این دانش اموز ضعیف دوران مدرسه و علاقمند دیوانه همه ورزشها در دوران نوجوانی شاهد به قدرت رسیدن نازیها بود ... سرانجام عطش قوی درونش او را به طرف هیجان پرواز کشاند و در 1936 به لوفت وافه پیوست .... با پایان دوره های ابتدایی پرواز با درخواست او مبنی بر دیدن دوره های تخصصی خلبان بمب افکنهای شیرجه رو موافقت نگردید و او بعنوان دیده بان هوایی به کاریر خود در لوفت وافه ادامه داد و آموزشهای لازم را دید قبل از شروع جنگ او پروازهای شناسایی زیادی برفراز لهستان انجام داد . بعد از اشغال لهستان رودل دوباره تقاضای عضویت در واحدهای بمب افکنهای شیرجه رو را نمود این بار افسران مافوق با تقاضای او موافقت کردند و بعد از پایان دوره های اموزشی تئوری با یک فروند اشتوکا به یک پایگاه اموزشی فرستاده شد ... در زمان حمله به فرانسه او دور از جبهه در حال گذراندن دوره های امورشی بود بعد از اموزشهای کامل رودل با هواپیمای اشتوکای خود به اسکادران شماره یک از گروه دوم بمب افکنهای شیرجه رو پیوست در مه 1941 در بزرگترین حمله هوابرد ان زمان که جهت تسخیر جزیره اساطیر یعنی کرت یونان توسط المانها صورت گرفت اسکادران رودل بصورت فعال وارد صحنه جنگ شد ولی با رودل فرصت حضور در جبهه اصلی را نیافت ... با تصمیم مارشال گورینگ بنیانگذار نیروی هوایی رایش گروه دوم بمب افکنهای شیرجه روی المان که رودل جزیی از انها بود قبل از عملیات بارباروسا که توسط خداوند زرهی رایش یعنی گودریان طراحی شده بود به شرق اعزام شد در ساعت سه صبح 23 ژوئن 1941 رودل اولین عملیات پروازی خود را بعنوان خلبان اشتوکا انجام داد و در همان روز تا شب چهار سورتی پرواز را با موفقیت به انجام رساند. و تنها در ماه بعد بود که رودل مدل صلیب اهنین دریجه یک را به پاس شجاعت و دقت در عملیات دریافت کرد.در سپتامبر گروه دوم بمب افکنهای شیرجه رو رایش به ناوگان بالتیک ارتش سرخ مستقر در بندر کرون اشتاد در نزدیکی لنینگراد حمله کردند و اولین شاهکار رودل در اینجا و در 23 سپتامبر شکل گرفت . هدف ناو 26000تنی مارات بود ...رودل این ناو را با یک بمب 1000کیلویی مورد هدف قرار داد. بمب در انبار مهمات کشتی منفجر شد و مارات به اعماق ابهای سرد بالتیک فرو رفت . در کریسمس رودل پانصدمین پرواز خود را انجام داد و توانست مدال صلیب طلایی المان را از دستان پسر عمو تکخال بزرگ المان در جنگ جهانی اول مانفرد ریشتهوفن یعنی ژنرال ولفروم ریشتهوفن دریافت کند. رودل به المان بازگردانده شد دلیلش نیز این بود که لوفت وافه میخواست تا رودل خلبانان جوان لوفت وافه را که قرار بود با استوکا پرواز کنند را اموزش دهد و انها بتوانند یک بت زنده را از نزدیک ببینند و از او تجارب ارزشمندی با بیاندوزند. ولی با اصرار رودل او با به جبهه شرق بازگشت و این ژوئن 1943 بود. او بعنوان فرمانده اسکادران 11 از گروه دوم انتخاب شد . وظیفه اسکادران رودل شکار تانکهای افسانه ایی تی 34 بود . این تانک بدلیل ضخامت زره تبدیل به کابوس المانها شده بود. در فوریه رودل ده هزارمین پرواز خود را انجام داد . حالا او یک قهرمان الهام بخش ملی بود و بسیاری از خلبانان جوان المانی ارزوی دیدار او از نزدیک را داشتند. حول نام رودل افسانه ها ساخته شد ... رودل حالا فرمانده اسکادران بریانسک بود که وظیفه اصلیش مبارزه و جنگ بر علیه تانکهای تی 34 بود. هواپیماهای این اسکادران اشتوکاهای مدل جی بودند که با دو توپ 37 میلیمتری میتوانستند شش دور شلیک کنند . در بزرگترین نبرد زرهی جنگ دوم جهانی در کورسک که در 5جولای 1943 در گرفت اسکادران رودل وظیفه پشتیبانی از لشکر سوم اس اس را برعهده داشت . در این روز رودل 12 تانک تی 34 را به تنهایی شکار کرد ولی کورسک با شکست سنگین المانها به اتمام رسید رودل با تجارب زیاد در جنگ بر علیه تی 34 های روسی در یافت بود که بهترین تاکتیک برای جنگ با این هیولاهای زرهی حمله از پشت به این تانکهاست . با توجه به نصب سیستم خنک کننده در قسمت عقب این تانک از زره قدرتمند در این قسمت بی بهره بود و این پاشنه اشیل تی 34 محسوب میشد . از طرفی حمله از پشت این اجازه را به خلبان میداد با توجه به جهت پرواز که به طرف نیروهای خودی بود در صورت اسیب دیدن خلبان میتوانست در بین نیروهای خودی فرو بیاید و نجات یابد . مارس 1944 مصادف با هزار پانصدمین پرواز رودل بود حالا دیگر ما با سرهنگ رودل روبرو هستیم در اواخر همین ماه در جریان یک عملیات اسکادران رودل مورد تهاجم یک اسکادران از LA-5 های روسی قرار گرفت یکی از اشتوکاها به شدت اسیب دید ...رودل با شجاعت تصمیم به فرود و نجات خلبان گرفت ولی دلیل خاک سست منطقه موفق به لندینگ موفق نشد و ناچار انها با پای پیاده با عبور از رود دنیستر در سرمای شدید روسیه توانستند به واحدهای خودی برسند ...رودل در زمان عبور از عرض رودخانه از دوستانش جدا افتاد ولی وقتی به نیروی های المانی رسید متوجه شد سایر خلبانان دسته نیز نجات یافتند. فوریه 1945 بدیترین خاطره رودل از پرواز بود ...اشتوکای او در بوداپست توسط توپهای ضد هوایی روس مورد اصابت قرار گرفت ولی رودل شجاعانه هواپیما را کنترل کرد و در پایگاه خودی موفق به لندینگ شد ولی جراحت شدید ناشی شد تا پزشکان یک پای او را قطع کنند . با توجه به اینکه رودل هنوز بهبود کامل نیافته بود به تقاضای خودش به جبهه جنگ بازگشت و توانست با وجود یک پای بریده شده 26 تانک روسی را تا پایان جنگ شکار کند . ... اخرین روزهای جنگ بود ...فرودگاه اشتوکاها در بوهمیا چک توسط روسها محاصره شده بود ...با توجه به دستور اکید شخص استالین مبنی بر جایزه برای سر رودل او بهمراه چند فروند اشتوکا دیگر و البته تعدادی فوکه وافه 190 به شمت امریکایی ها پرواز کردند تا بدست روسها نیافتند ...انها در فرودگاه کیتزینگن فرود امدند ولی رودل دستور داد تا همه هواپیماها با چرخهای بسته به زمین بنشینند تا هواپیماها سالم بدست امریکاییها نیافتد ...شکارچی تی 34 به دست امریکایی ها اسیر شد ... براساس اسناد او 2530 سورتی پرواز را انجام داد که 400 سورتی با فوکه ولف 190 بود که توانست 11 هواپیمای روسی را شکار کند ..... در این مدت رودل توانست بالغ بر 500 تانک ، 150 توپ ، چهار قطار حامل مهمات و کشتی جنگی مارات را نابود کند.... مبلغ جایزه تعیین شده برای سر رودل توسط استالین در حدود 100000روبل بود ... یکی از خاطرات جالبش برخورد با لئو شستاکوف تخال روسها بود ... او میگوید مهم نیست که او بر اثر اتش مسلسل عقبی من یا ارتعاشات جریان هوای ناشی از موتور سقوط کرد ...گوشی من ناگهان از جیغهای سردرگم روسها و فریادهایشان به مرز انفجار رسید ..روسها در رادیو بشدت جیغ میزدند و مشخص بود چیز خاصی اتفاق افتاده است ...انها دیده بودند که یک هواپیما سقوط کرده است ...با مطالعه پیامهای رادیویی ما در یافتیم کسی که سقوط کرده است یک تکخال روس بود ... او یک قهرمان بزرگ و یک خلبان خوب بود . این خلبان روس قهرمان روسها در زمان جنگ داخلی اسپانیا بود ...شاهدان ادعا میکنند که او با اتش رودل سرنگون شد و این اتفاق در 12مارس 1944 روی داد و او دیگر هرگز دیده نشد ..او 65 پیروزی هوایی داشت و این افتخار به نام رودل ثبت گردید که او را شکار کرد .... بعد از جنگ رودل به آرژانتین رفت و از دوستان نزدیک دیکتاتور این کشور خوان پرون گردید و مهندس نیروی هوایی نوین ارژانتین نام گرفت ...او همچنین از دوستان بسیار نزدیک دیکتاتور وحشی پاراگوئه و ستایشگر نازیها یعنی الفردو استروسنر بود .... او در واقع فعالانه برنامه بازسازی نیروی هوایی کشور آرژانتین را زیر نظر داشت ... رودل با یک پا تنیس بازی میکرد و از قهرمانان اسکی بود ...او به بلندترین قله ارژانتین یعنی آکونکاگوا با ارتفاعی در حدود 6962نیز صعود کرد و توجه کنید او فقط یک پا داشت ....او سه بار نیز به دومین اتشفشان بلند روی زمین یعنی یولای یاکو صعود کرد که ارتفاعی در حدود 6700متر دارد ...یکی از نقاط تاریک زندگیش دوستی با فرشته مرگ یعنی جوزف منگل دکتری که جنایت وجشیانه ایی را در اشویتس برعلیه کودکان یهودی اجرا میکرد بود ... جوزف منگل لقب فرشته مرگ را داشت ... در بازگشت به المان او یکی از رهبران نئو نازیها المان بود ... خاطرات زمان جنگش را نیز منتشر کرد ...کتاب موجب جنجالهای زیادی شد ...زیرا رودل یکی از نازیها شناخته میشد ..او در این کتاب از تمامی سیاستهای نازیها دفاع کرد... این کتاب در امریکا با عنوان خاطرات خلبان اشتوکا چاپ شد ... البته قبل از چاپ یک بار کاملا بازبینی شد ... با توجه به ماموریتهای مشابه اشتوکا و هیولای پرنده A-10 رودل از مشاوران برنامه طراجی و ساخت A-10 بود ... او قسمت اصلی یک رسوایی سیاسی بود که در المان غربی بعنوان پرونده رسوایی رودل نام گرفت و منجر به بازنشستگی زود هنگام دو ژنرال بلند پایه ارتش به نامهای کارل هاینس فرانکه و والتر کروپینسکی گردید ... در 1982 این شکارچی تانک تی 34 و افسانه پرنده اشتوکا در روزن هایم المان در گذشت و جسدش در گورستان دورنهاوزن دفن گردید ...- 9 پاسخ ها
-
- رودل
- جنگ دوم جهانی
-
(و 2 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
در یک شهر کوچک کشاورزی در برزیل به نام «کاندیدو گودوی»Candido Godoi آمار دوقلوییزایی بسیار بالاست، از هر ۵ حاملگی در این شهر، یکی منجر به دوقلوزایی میشود، آن هم دوقلوهایی با چشمان آبی و موهای بلوند! به طور معمول از هر ۸۰ زن حامله، یکی جنینهای دوقلو دارد. میزان بالای حاملگیهای دوقلو در کاندیدو گودوی، سالها پزشکان و دانشمندان را کنجکاوکرده بود که پاسخی برای توجیه، پیدا کنند، اما کسی که بعد از سالها،ادعای یافتن پاسخ را دارد، یک دانشمند علوم زیستی یا یک پزشک نیست، بلکه یک مورخ است! یک مورخ آرژانتینی به نام خوزه کاماراسا در کتابی با عنوان «منگل: فرشته مرگ در آمریکای جنوبی»، ادعای جالبی مطرح کرده است. ساکنان این شهر، شخصی با نام «رودولف ویس» را به یاد میآورند که درسالهای دهه ۱۹۶۰، به شهر آنها آمده بود، او ابتدا خود را یک دامپزشک معرفی کرده بود و به درمان گاوهای دامداران شهر میپرداخت، مثلا گاوهای آنها را علیه سل مایهکوبی میکرد، اما بعد از مدتی او خدمات پزشکی هم برای ساکنان شهر انجام میداد، زنان باردار را ویزیت میکرد و به آنهادارو و ترکیبات مختلفی میداد. او حتی در گفتگو با ساکنان محلی صحبت ازتلقیح مصنوعی میکرد، چیزی که در آن سالها معمول نبود. از همین زمان بودکه میزان دوقلوزایی در این شهر ناگهان افزایش یافت. این شخص چه کسی بود؟ چرا درست مقارن با دیدار او از شهر، میزان دوقلوزایی به طرز غیرقابل توجیهی افزایش پیدا کرد؟! بررسیهای این تاریخدان نشان می دهد که رودولف ویس، نام مستعار دکتر جوزف منگل Josef Mengele، پزشک جنایتکار نازی بود! جوزف منگل (۱۶ مارس ۱۹۱۱، ۷ فوریه ۱۹۷۹)، پزشک و افسر اساس آلمان نازی در اردوگاه آشویتس بود. لقب او «فرشته مرگ» بود، چرا که وقتی زندانیهای به اردوگاه آورده میشدند، تحت نظارت او بود که معین میشد، چه کسی بایدبه اتاق گاز فرستاده شود، چه کسی باید به کار اجباری برود و یا روی چه کسانی باید آزمایشات بیرحمانه انسانی انجام شود. منگل، در ۱۶ مارس سال ۱۹۱۱ در گونزبرگ آلمان به دنیا آمد. در سال ۱۹۴۳او جانشین پزشک دیگری در اردوگاه مرگ آشویتس شد. اردوگاه مشهور آشویتس در۲۸۰ کیلومتری جنوب ورشو، جایی است که در آن هزاران یهودی در طی جنگ جهانیدر اتاقهای گاز کشته شدند. در ۲۴ می سال ۱۹۴۳ او افسر پزشک اردوگاهآشویتس شد. به مدت۲۱ ماه، منگل با روپوش و دستان سپیدی که او را ملقب به فرشته سفید هم کرده بود، جنایتهای متعددی در این اردوگاه انجام داد. در مورد اواقدامات او در آشویتس چیزهای زیادی میگویند: - مشهور است که او در قسمت کودکان اردوگاه، روی دیوار خطی افقی به بلندی حدود ۱۵۰ تا ۱۵۶ سانتیمتر کشیده بود. او کودکانی را که بلندی سرشان زیر این خط بود، به اتاق گاز میفرستاد. - زمانی که در یک از آسایشگاههای اردوگاه تیفوس شایع شد، او دستور داد که همه ۷۵۰ زن مقیم کشته شوند. - منگل از زندانیان برای آزمایشات پزشکی و ژنتیکی استفاده میکرد. او به آزمایش روی دوقلوهای یکسان علاقه زیادی داشت. این دوقلوها در آسایشگاههای ویژهای اسکان داده میشدند. او یک پزشک اطفال یهودی به نام برتولد اپشتینرا هم برای کمک استخدام کرده بود. - منگل به مطالعه روی بیماری«نوما» که یک بیماری التهابی مخاط لثه و دهان است، علاقه داشت. البته نه به منظور پیدا کرد راهی برای درمان آن، بلکه برای اثبات اینکه این بیماری خاص افراد نژاد پست است! این بیماری که میتواند منجر به گانگرن بافت نرم دهان شود، در افرادی رخ میدهد که دچارسوء تغذیه شدید و یا ضعف سیستم ایمنی هستند. - منگل به مطالعه ناهنجاریهای ژنتیکی علاقه زیادی داشت. یک خانواده رومانیایی یهودی که به علل ارثی کوتاهقامت بودند و از طریق نواختن موسیقی و برقراری تورهای نمایشی در نقاط مختلف اروپا، امرار معاش میکردند، ازجمله افراد نگونبختی بودند که مورد علاقه او بودند. البته این خانواده به نام خانواده «اویتس» سرانجام نجات پیدا کردند. - تشریح شیرخواران، اخته کردن پسران و مردان بدون بیهوشی، دادن شوک الکتریکی به زنان برای آزمایش مقاومت آنها، از جمله کارهای وحشتناکی است که منگل انجام داده بود. - نقل شده است که او گروهی از راهبههای یهودی را با تابش اشعه ایکس، نازاکرد. این کار منجر به بروز زخمهای وحشتناکی روی بدن آنها شد. - عوض کردن رنگ چشم با تزریق داروهایی به چشم، قطع کردن اندامها وجراحیهای وحشتناک مثل به هم دوختن دو کودک دوقلو برای ایجاد یک دوقلوی بههم چسبیده، هم از جمله کارهایی است که در آشویتس انجام میداد. - سوژههای آزمایشات منگل بهتر تغذیه میشدند و بهتر اسکان داده میشدند،منگل خود را به کودکانی که برای آزمایشات برمیگزید، تحت نام «عمو منگل»معرفی میکرد و به آنها شیرینی میداد. هیچ کس اعتقاد ندارد که آزمایشت وحشتناک او واقعا جنبه علمی داشته باشند و بسیاری تصور میکنند که این آزمایشات تنها ناشی از جنون و حس سرمستی او از اعمال قدرت بودند. سرانجام در ژانویه سال ۱۹۴۵، اردوگاه آشویتس منحل شد، مدت کوتاهی منگل به اردوگاههای دیگر رفت. بعد از مرگ هیتلر و سقوط آلمان نازی، او مدتی هم به یک واحد پزشکی پیوست. او به مدت ۴ سال از جولای سال ۱۹۴۵ تا می ۱۹۴۹،در دهکده کوچکی نزدیک روزنهایم باواریا به عنوان یک کارگر مزرعه زندگی کردتا اینکه توسط تشکیلات اودسا ODESSA به آرژانتین فرستاده شد. شبکه اودسامتشکل از افسرهای سابق آلمان نازی، برای پناه دادن و فراری دادن افسران نازی ایجاد شده بود. گرچه نام او در صدر جنایتکاران جنگی ثبت شده بود، اما همسرش -ایرینه- وخانوادهاش ادعا کردند که او مرده است و متفقین هم به این جمعبندی رسیدندکه او دیگر زنده نیست. در سال ۱۹۵۸ نشانههایی از زنده بودن او به دست آمد، موساد رد او را تا پاراگوئه گرفت ولی موفق به پیدا کردنش نشد. در بوینس آیرس او نخست به عنوان یک کارگر ساختمانی کار می کرد، اما به زودی آلمانیهای صاحب قدرت به او کمک کردند و توانست از خانوادهاش پول دریافت کند. بعد از مدتی او باز هم کارهای غیرقانونی پزشکی را از سر گرفتو در زمینه سقط جنین فعالیت کرد، حتی یک بار هم به دنبال مرگ یکی ازبیمارانش بازداشت شد. به زودی او آلمانیهای دیگر مقیم آرژانتین را شناخت. وضعیت مالیاش بهتر شد و ۵۰ درصد سهام یک شرکت دارویی را خرید. در همین سال او از همسرش جدا شد و با بیوه برادرش ازدواج کرد. در سال ۱۹۶۰ سازمان موساد، موفق شد آیشمن را در آرژانتین دستگیر کند،این موضع ترس منگل را بیشتر کرد و او مجددا فرار کرد. در سال ۱۹۶۲ او ازترس اینکه دستگیر شود، آرژانتین را به مقصد پارگوئه ترک کرد، در این زمان او یک گذرنامه با نام منگل خوزه داشت. شهر مو بلوندها و چشم آبیهای دوقلو! خوزه کاماراسا، مورخ آرژانتینی که در ابتدای این پست، به نام او اشاره شد،بعد از مصاحبهها با دهها نفر از ساکنان شهر کاندیدو گودوی به این نتیجه رسید که منگل این شهر را مبدل به آزمایشگاه دیگری کرده بود. او سالها بعداز مرگ هیتلر، باز هم به دنبال ایده ایجاد نژاد برتر خالص آریایی و افزایش میزان زاد و ولد در این نژاد به اصطلاح برتر بود. دوقلوزایی به حدی در این شهر بالاست که تابلوی خوشامدگویی شهر هم به این موضوع اشاره دارد: جامعه کشاورزی و شهر دوقلوها! سالها تغییر محل اقامت و جابجایی در کشورهای برزیل، آرژانتین وپاراگوئه، منگل را افسرده و تحریکپذیر کرده بود. در آخرین سالهایزندگیاش او در یک خانه ییلاقی در نزدیکی سائو پائولو زندگی میکرد. تااینکه در هفتم فوریه سال ۱۹۷۹، او که وضعیت پزشکی خوبی هم نداشت، در حالشنا به صورت تصادفی غرق شد و به اعتقاد برخیها بعد از سکته، غرق شد. کسی چه میداند! او با نام «ولفگانگ گرهارد» به خاک سپرده شد. خانه منگل در پاراگوئه تازه ۶ سال بعد از مرگ او بود، که هویت که کشف شد. در سال ۱۹۸۵، پلیس آلمان به خانه «هانس سدلهایمر»، یکی از دوستان نزدیک منگل، حمله کرد. بابررسی نامهها و اسناد و نشانیها، محل اقامت منگل پیدا شد، نبش قبر انجامشد و متخصصان هویت او را تأیید کردند. در ۱۷ سپتامبر ۲۰۰۷، برای نخستین بار عکسهایی از دکتر منگل در اردوگاه آشویتس به دست آمد. لینک منبع
-
فعالیت و آموزش کماندوها آموزش های یک کماندو آموزش های سخت و طاقت فرسا هستند که پشتکار میخواد،اگه شما فقط تو خونتون بخور و بخوابه باید بگم که اصلاً یک کماندوی خوب نمیشید،یک کماندو فرد بسیار فعال از جامعه ی نظامیه! آموزش های یک کماندو که شامل گذروندن دورهای آبیخاکی، عملیات ویژه، چتربازی اتوماتیک ( و بعد از اون سقوط آزاد)، رزم انفرادی پیشرفته و کلی دوره دیگه که عمومی هستند.یعنی تمامی پرسنل ارتش باید اونها رو بگذروونند.بعدش دوره ی تخصصی شروع میشه که فرق بین یک کماندو، یک تکاور و یک نقشه کش رو هم مشخص میکنه. مثلاًوقتی یک کماندو دوره ی عمومی اش تمام شد دوره ی تخصصی شروع میشه.یعنی یک کماندو در یک رشته از فعالیت های نظامی خبره میشه.مثلاً وقتی که دوره های عمومی تموم شد یک کماندو باید این دوره ها رو بگذروونه. آبیخاکی، دوره تخصصی غواصی، دوره تخصصی تخریب ( شامل تخصص های دریایی، الکترونیک) و دوره تخصصی ناوبری و تکاور غواص، ناوبر، کمین و ضدکمین، تخریب دریایی، کوهستان، جنگل، راپلیسم ، بیابان، تک تیرزن، رهایی گروگان ، عملیات روانی ، جنگ نوین ، مخابرات و جنگ الکترونیک ، پشتیبان ، نفوذ ، پاکسازی، تخصص هر یک از سلاح های موجود در یگان خدمتی. حالا من براتون این دوره ها رو توضیح میدم . 1)آبیخاکی:شما باید از طریق دریا به نقطه نفوذ کنید که احتمال درگیری بسیار شدید وجود داره.شما باید چگونگی رزم در اینگونه مناطق رو یاد بگیرید یا مثلاً شما باید یک کیلومتر رو شنا کنید(پس از جدا شدن از کشتی یا قایق مادر)سپس باید عملیات محموله رو انجام بدبد. 2)چتر بازی اتوماتیک:شما رو مثلاً هلی برن میکنن(جابجایی با هلی کوپتر یا هواپیما رو میگن)شما باید چگونگی استفاده از این وسایل که شامل چتر هم میشه رو یاد بگیرید و باید بدونین که چتر بازی معمولی با چتر بازی اوتوماتیک و پیشرفته از زمین تا آسمون فرق داره(شما تو چتر بازی بلدید چطوری وسایلتون رو حالا نظامی هم که هست بچینید که دست و پا گیر نباشه؟) 3) سقوط آزاد:تمامی پرسنل کماندویی این درسشون رو باید با دقت یاد بگیرنند چون وقتی شما از هواپیما میپرید میتونین هر وقت خواستید چترتون رو باز کنید.اما در سقوط آزاد باید چگونگی محاسبه ارتفاع هوایی،به موقع باز کردن چتر رو بلد باشید و گر نه مثلاً همرزماتون در یک زمان چتر رو باز میکنن اما شما 10 دقیقه بعد باز میکنین که باعث میشه شما در حدود شاید یک کیلومتر از دوستاتون عقب بیوفتید(تو مناطق جنگلی،صحرایی،برفی یا جایی که شما اصلاً نمیشناسید ) 4) دوره تخصصی غواصی:شما فقط در مناطق باز مثل جنگل نمیجنگید.مثلاًدشمن کنار رودخونه پایگاه زده،شما نمیتونین که مستقیم تو شکم دشمن برید در این گونه موارد هست که میفهمین که غواصی به چه دردی میخوره 5)تخریب:شما باید بدونین که در بعضی مواقع نمیشه که فقط دفاع یا حمله کرد.مثلاً دشمن استحکامات و یا وسایلی برای مقابله با شما داره.شما باید در این گونه موارد از یک تخریبچی استفاده کنید.این نظامی چگونگی تخریب تمامی وسایل نظامی رو بلده به طوریکه اصلاًقابل تعمیر نباشه!!! 6)ناوبری : نبردی در دریا اتفاق میافتد،کماندو ها تمامی افراد دشمن را کشته اند و یک افسر نیروی دریایی هم با آنها نیست ، نیروی کمکی دشمن نزدیک میشود ،آیا باید کشته شدن خود را تماشا کرد؟ در حالی که یک نفر از آنان هم ناوبری را بلد نیست؟؟؟ 7) کمین و ضد کمین : شما میخواهید که با کمترین تلفات به دشمن ضربه بزنید،ضربه ای که خیلی سخت باشد. در این گونه موارد کمین زدن بهترین راه است.یا برعکس دشمن به شما کمین میزند باید راه دفاع را بلد بود. 8)جنگل و کوهستان : در این دوره ها شما باید چگونگی زنده ماندن در شرایط سخت در بیابان و جنگل و کوهستان رو در تمامی فصول بلد باشید.ماموریت شما ممکنه تا یک هفته طول بکشه.شما میتونین که یک کامیون غذا با خودتون ببرید؟؟؟ به غیر از غذا شما باد چگونگی استفاده از این محیط ها را در تاکتیک های اختفا،استتار و پوشش بلد باشد. 9)راپلیسم : راپلیسم یا راپل یعنی این که شما بتوانید از یک صخره،دیوار یا کوه بالا برید اونهم با طناب.فقط بالا رفتن نیست بلکه پایین اومدن هم مهمه به این کارا میگن راپل. 10) تک تیر زن:شما باید تیر اندازی با انواع و اقسام اسلحه ها رو بلد باشید.تفنگ های تک تیر اندازی رو هم شامل میشه. 11)رهایی گروگان:نیروهای کماندویی یا تکاوران هم باید این دوره رو پشت سر بگذرونن که شایداصلاً ربطی به عملیاتاشون نداشته باشه(نظامه دیگه باید طی کرد) 12)مخابرات:شما باید چگونگی استفاده از بیسیم های کوله ای و یا دکل های مخابراتی برای ارسال پیام رو بلد باشید. 13) جنگ الکترونیک: جنگ الکترونیک یعنی جنگی که تمامی وسایل آشکار کننده ی دشمن اعم از ردیاب،دور بین و ... رو از کار بندازه که بیسیم هم جزوشه.شما باید چگونگی اجرای این جنگ و راههای مقابله ی آنرا بلد باشید. 14) ، پشتیبان : در بعضی موارد شما نمیتوانید بجنگید بلکه وظیفه ی شما پشتیبانیه.شما باید حتماًچگونگی کار با توپ های جنگی برای پشتیبانی از راه دور یا فرستادن نیروی کمکی رو بلد باشید. 15) نفوذ : یعنی پیدا کردن راههای نفوذ به منطقه ی دشمن.حالا میخواد شهری باشه، قرارگاهی و ... 16) پاکسازی :پاکسازی دشمن یا سلاحهای دشمن برای تصرف یک منطقه یا برای ایجاد آفند(حمله) یا پدافند(دفاع) در برابر دشمن. 17) تخصص هر یک از سلاح های موجود در یگان خدمتی : یک کماندو باید طرز به کار انداختن نمامی سلاحها رو بلد باشه.مثل توپخونه،تانک،هواپیما،قایق و... این ها دوره های فاش شده بود و گر نه اونقدر دوره ی نظامی مثل نقل و نبات وجود داره که حد نداره. عمیات: یک کماندو باید توانایی انجام عملیات های آبی، خاکی و یا هوایی رو داشته باشه. عملیات شما یا برون مرزی یا درون مرزیه. شما در پادگان چند تا زبان رو یاد میگیرید باید عملیات برون مرزی هم انجام بدید(ترور،آشفتگی،برداشتن زیر بنای اقتصادی مثل سیلوها،ربودن افراد و ....) خوب بید [url=http://nazaja.blogfa.com/]منبع[/url]
-
[quote name="biskivit2000"][code] تولید سوخو 27 جعلی در چین [quote] انشاالله تولید جعلی تی 50 در ایران[/quote] چرا جعلی؟یکی بهترشو میسازیم انشاءالله
-
با سلام خدمت همه دوستان.ابتدا باید این را عرض کنم که ایران تاریخ بسیار غنی و اصیلی را دارا است و متاسفانه بسیاری از ما تاریخ دیگر کشور ها را بهتر و بیشتر از کشور خودمان میدانیم.و من تصمیم گرفتم با بیان داستان های ایرانی ارزش اساطیر ایرانیان و میهن پرستی و جوانمردی ان ها را بیان کنم و ابتدا به این داستان توجه کنید: ا[color=red]رزش اساطیر ایران زمین [/color] گفت فلانی این همه داستان از اساطیر ایران نوشته ایی ! واقعا چرا ؟! آیا اساطیر ما زنده می شوند و آیا اساطیر ایران ، در حال حاضر می توانند معنایی فیزیکی و حقیقی داشته باشند و ما را از هزار درد بی درمان نجات دهند ؟! و در آخر هم خیلی محکم گفت : به نظر من شما بیخود به گذشته پر افتخار ایران می پردازید ... کمی نگاهش کردم دو جمله از ارد بزرگ به ذهنم آمد اما قبل از مطرح کردن جملات به آن دوست گفتم : به امید و قابلیت آن باور داری ؟ گفت : بله ، صد در صد گفتم : ارد بزرگ می گوید : اسطوره ها زاینده اند ! آنان برای فرزندان سرزمین خویش همواره امید به ارمغان می آورند . و بعد دوباره به آن دوست گفتم : قبول داری که جوانان نا امید بدنبال پر کردن خلاء درونیشان هستند ؟ و او گفت : بله و جمله دوم ارد بزرگ را گفتم : سرزمینی که اسطوره های خویش را فراموش کند به اسطورهای کشورهای دیگر دلخوش می کند فرزندان چنین دودمانی بی پناه و آسیب پذیرند . آن دوست اینگار یک چیز تازه یافته بود و به آرامی گفت پس برای همین بروسلی ، جومونگ ، آرنولد ، مارلون براندو و... می شوند همه چیز جوانان ما ... از دوستان درخواست میکنم که اگر داستانی اینچنینی دارند دریغ نکنند
-
[color=red]ایرانم ایرانم یارانم... [/color] آنگاه که شمشیر پلید و اهریمنی خائنین پشت فرمانروای بزرگ تاریخ ایران را شکافت و شیرمرد کشورمان نادرشاه افشار را به زانو انداخت ، نادر با دست خون آلود خویش مشتی خاک به دست گرفت و گفت خاک ایران نادرها دارد ... فیلسوف خردمند کشورمان ارد بزرگ می گوید : کجا دلبری زیباتر از "ایران" سراغ دارید ؟ معشوقی که هزاران هزار پیکر عاشق در زیر پایش ، تن به خاک کشیده اند . آنگاه که نانجیبان خواستند سر نادرشاه افشار منجی ایران در هنگامه تاراج کشور را از تن جدا کنند او با صدای نحیف می گفت ایرانم ایرانم یارانم... ....................................................................................................... [color=red]پیشنهاد فرمانروای روسیه به نادرشاه افشار [/color] فرمانروای روسیه برای نادر شاه افشار پیام فرستاد در صورتی که پادشاه ایران بخواهد می تواند برای فتح هند کمک های بسیاری به ایران بنماید منوط بر این که به او کمک کند تا روسیه خاور اروپا را متصرف شود . این در حالی بود که فرمانروای روسیه می دانست ارتش ایران نیرومند ترین ارتش آن روز جهان است اما از آنجایی که برایش فتح اروپای خاوری یک آرزو بود این پیشنهاد را برای فرمانروای ایران فرستاد . نادر برایش نامه ایی نوشت که پس از سلام چنین بود . ما برای کشور گشایی به هند نخواهیم رفت . آنچه ما می خواهیم محاکمه ۸۰۰ خونخواریست که بیست سال به ایران ستم کرده اند ، برای این کار نیازی به کمک شما نیست . در ضمن ما ایرانیان نیاز به خانه و کاشانه مردم دیگر کشورها نداریم . پاسخ نادرشاه افشار گویای این حقیقت است که او برای آرمان های بزرگش چشم کمک از جایی جز مردم ایران را نداشت و بگفته ارد بزرگ متفکر برجسته کشورمان : مردان پیشآهنگ ، راه را با داشته های میهنی خویش باز می کنند و نه کمک اجنبی . خوی تجاوز گری روس ها در طول تاریخ همواره همانند دولتهای انگلیس و فرانسه دیده می شود که این سه مورد در تمام دودمانهای ایران باید مورد توجه قرار گیرد . ............................................................................................... [color=red]هدایای کورنلیوس سولا برای مهرداد دوم[/color] روز آغاز جشن مهرگان بود و نمایندگان کشورهای گوناگون همراه با هدایایی نفیس به کاخ فرمانروای ایران در شهر صد دروازه ( دامغان امروزی ) وارد می شدند عجیب ترین هدیه مربوط می شد به کورنلیوس سولا فرمانده ارشد روم که سه دختر بسیار زیبا به پادشاه ایران هدیه نمود . آن سه دختر آنقدر زیبا بودند که همگان از دیدن آنها شگفت زده شدند . نماینده روم گفت فرمانروای ما به پاس آرامش مرز هایمان این سه بانوی زیبا که همه از نجیب زادگان کشورمان هستند را تقدیم پادشاه ایران زمین می کند . پس از پایان مراسم رایزن ارشد مهرداد دوم ( اشک نهم ) که پیری سالخورده بود نزد فرمانروای ایران آمد و گفت کشور روم بزودی به ایران یورش خواهد آورد اشک نهم با تعجب گفت او امروز سه پریزاد به ما هدیه کرد ! چگونه فردا به ایران خواهد تاخت ؟ آن پیر سالخورده گفت وقتی دشمن از آرامش مرزها سخن می گوید و هدیه به این خاطر می فرستد بدین معناست که به این آرامش وفادار نیست و آن را خواهد شکست این سه خوبرو را هم از برای گرفتار نمودن دل فرمانروا فرستاده است . اشک نهم با شنیدن این سخن سران ارتش ایران را فرا خواند و از آنها خواست لشکریان را آماده رزم نموده و به سوی باختر ایران و مرز های روم حرکت کنند . روزی که لشکر ایران از میان رودان گذشت لشکر آماده به رزم کورنلیوس سولا در پیش روی آنها ایستاده بودند . رومیان پس از دیدن دهها هزار جنگاور آماده به رزم ایران در بهت فرو رفتند ، کورنلیوس سولا نامه ایی برای اشک نهم فرستاد و در آن نامه پایبندیش را به پیمانهای گذشته یادآوری نموده و با لشکرش از برابر سپاه ایران دور شد . اندیشمند برجسته کشورمان ارد بزرگ می گوید : پیران اندیشمند به ریشه ها می پردازند نه به شاخه ها . و اشک نهم پشتیبان اندیشه های رایزنان دانای خویش بود . اندیشمندانی که پیشاپیش آینده را پیش بینی می نمودند . و بدین گونه بود که ایران در دوران مهرداد دوم به پنهاورترین دوران دودمان اشکانیان رسید .......................................................................................................... [color=red]مازیار و بانو گلدیس [/color] تمیستوکل پادشاه یونان در آرزوی کاخی به زیبایی تخت جمشید بود یکی سرداران خویش که زبان ایرانیان را می دانست فرا خواند و به او گفت شنیده ام سنگ تراشی بنام مازیار و شاگردش بانو گلدیس پرسپولیس را همچون جواهرات تراش داده اند آنهم به گونه ایی که پیک های سرزمینهای دیگر از این همه زیبایی در شگفت شده اند به ایران رو و به هر گونه که امکان دارد این دو را به یونان بیاور می خواهم آنها پرسپولیس زیباتری در آتن بسازند . آن فرمانده یونانی با چند سرباز دیگر با تن پوشی ایرانی به سرزمین ما آمده و پس از چندی با دو هنرمند ایرانی بازگشت . در حالی که دست های آنها بسته ، رویشان زرد و بسیار نحیف و لاغر شده بودند . تمیستوکل دستور داد دست های آنها را باز کنند و به آنها گفت می خواهم هنرمندان یونانی را آموزش دهید و با کمک آنها کاخی باشکوه تر از پرسپولیس برایم بسازید . مازیار سالخورده گفت نقشی که بر دیوارهای تخت جمشید می تراشیم همه عشق است ما نمی توانیم خواسته شما را انجام دهیم پادشاه یونان تمیستوکل برافروخت و آن دو را به زندان افکند . مازیار و بانو گلدیس یک سال در بدترین شرایط شکنجه شدند اما برای اجنبی خدمتی نکردند تا اینکه خشایارشاه پس از شکست دادن یونان و فتح آتن آن دو هنرمند دلیر و میهن پرست ایرانزمین را آزاد و به همراه خود به ایران بازگرداند و به هر دوی آنها هدیه های ارزشمندی داد . آن هنرمندان نسبت به سرزمین خویش وفادار بودند چرا که پی به قدرت هنر برده بودند به سخن ارد بزرگ اندیشمند برجسته ایرانزمین : در بلند هنگام هیچ نیرویی نمی تواند در برابر فرهنگ و هنر ایستادگی کند . مازیار و بانو گلدیس مایه فر و شکوه سرزمین ما هستند و از این روست که این نخستین نام های تاریخ هنر ایران بسیار دوست داشتنی هستند . پادشاه ایران خشایارشا پس از بازگشت از آتن در تخت جمشید نوشت : داریوش را پسران دیگری بودند٬ ولی چنان که اهورامزدا را کام بود٬ داریوش٬ پدر من٬ پس از خود٬ مرا بزرگترین کرد. هنگامی که پدر من داریوش از تخت کنار رفت٬ به خواست اهورامزدا من بر جایگاه پدر شاه شدم. هنگامی که من شاه شدم٬ بسیار ساختمانهای والا ساختم. آن چه را که به دست پدرم ساخته شده بود٬ من آن را پاییدم و ساختمان دیگری افزودم. آن چه را که من ساختم و آن چه که پدرم ساخت آن همه را به خواست اهورامزدا ساختیم.
-
منبع:[url]http://yasamin-atashi.blogspot.com[/url]
-
[color=red]کلنل محمدتقی خان پسیان : قطرات خونم نام ایران را خواهد نوشت [/color] نهم مهرماه هر سال ، باید به یاد کلنل محمدتقی خان پسیان بود در این روز او سرش را برای رفع فساد از میهن عزیزمان از دست داد . او خود قبل از آنکه سرش را مفسدان و غارتگران از بدن جدا کنند گفته بود : مرا اگر بکشند قطرات خونم نام ایران را خواهد نوشت و اگر بسوزانند خاکسترم نام وطن را تشکیل خواهد داد. - گفته می شود زمانی ، شخصی را که وابستگی اش به قوامالسلطنه (نخست وزیر وقت و هدایت کننده قتل کلنل) بر کلنل پوشیده نبود را خواستند به هر قیمتی به دفترش به عنوان پیشکار وارد کنند ، کلنل آن فرد را به اتاقش خواست و از او پرسید اگر صلاح بدانی به خاطر من دروغ خواهی گفت ؟! آن شخص که می خواست دل کلنل را به هر شکلی بدست آورد گفت آری من برای خدمت به شما حاضرم دروغ هم بگویم مهم صلاح دید شماست ! ... کلنل خندید و گفت احتمالا آدرس دفتر قوام السلطنه را با من اشتباه گرفته ایی و با پشت دست مسیر در خروجی را به او نشان داد . ارد بزرگ متفکر و اندیشمند برجسته کشورمان می گوید : ( رَد راستی ، رَد خویشتن است ) . همین پاکی و وارستگی کلنل پسیان موجب خشم قوام السلطنه و دیگر دولتمردان شد . تا جایی که سر این سرباز شجاع وطن را از تن جدا ساختند . پیکر پاک کلنل محمدتقی خان پسیان در كنار قبر پادشاه سترگ ایرانزمین نادر شاه افشار در مجموعه ي باغ نادري مشهد به خاك سپرده شد، در تشییع جنازه او در سال ۱۳۰۰ خورشیدی عارف قزوینی شعری برای سنگ قبر وی سرود . این سر که نشان سرپرستیست --- امروز رها ز قید هستیست با دیدهٔ عبرتش ببینید --- کاین عاقبت وطنپرستیست ادامه دارد........
-
[color=red]پارمیس [/color] لشکر ایران آماده جنگ شده و سواران پا بر رکاب اسب ، کورش پادشاه ایران از نزدیکان خداحافظی کرده و قصد راهبری سپاه ایران را داشت . یکی از نزدیکان خبر آورد همسر سربازی چهار فرزند بدنیا آورده ، فروانروای ایران خندید و گفت این خبر خوش پیش از حرکت سپاه ایران بسیار روحیه بخش و خوش یومن است . دستور داد پدر کودکان لباس رزم از تن بدر آورده به خانه اش برود پدر اشک ریزان خواهان همراهی فرمانروای ایران بود . فرمانروا با خنده به او گفت نگهداری و پرورش آن چهار کودک از جنگ هم سخت تر است . می گویند وقتی سپاه پیروز ایران از جنگ باز گشت کورش تنها سوغاتی را که با خود به همراه آورده بود چهار لباس زیبا برای فرزندان آن سرباز بود . این داستان نشان می دهد کورش پادشاه ایران ، دلی سرشار از مهر در سینه داشت. ارد بزرگ فیلسوف کشورمان می گوید : فرمانروای مردمدار ، مهر خویش را از کسی دریغ نمی کند . می گویند سالها بعد آن چهار کودک سربازان رشیدی شدند ، آنها نخستین سربازان سپاه ایران بودند که از دیوارهای آتن گذشته و وارد پایتخت یونان شدند . نکته جالب آن است که یکی از آن چهار کودک دختر بود و نامش پارمیس که از نام دختر ارشد کورش بزرگ اقتباس شده بود .
-
[color=red]ارشک و رودخانه مردمی [/color] جوانان ایرانی به ستوه آمده از ستم دودمان سلوکی بارها به پیش ارشک ( اشک یکم ) آمده و خواستار طغیان بر ضد پادشاه سلوکی می شدند و ارشک به رود آرام اترک می نگریست و می گفت تا زمانی که جریان مردمی آرام است طغیان ما همانند فریاد بی پژواک خواهد بود و باید صبر کرد پس از چندی یارانش خبر آوردند که دیودوتس ( دیودوت یکم ) والی یونانی باکتریا بر علیه آنتیوخوس دوم پادشاه سلوکی شورش نموده و دولت مستقل باختر را تشکیل داده است . ارشک دستور گردهمایی جوانان سلحشور پهلوی را در دره وسیع اترک داد و رو به آنها کرد و گفت امروز رودهای مردمی سرشار از حس انتقامند در این هنگامه باید همچون موج بلندی دودمان یونانیان را به زیر آوریم . موج اشکانیان خیلی زود دودمان سلوکی و همچنین باختر را به زیر کشید و کشورمان ایران را باز ابر قدرت بی رقیب جهان نمود . ارد بزرگ متفکر برجسته کشورمان می گوید : بستر اندیشه توده ها همانند بستر رودخانه در حال دگرگونی است جریانی که دارای پسامدهای نیرومند و گاه هولناکی در ریشه و پایه خود است . ارشک با زمان سنجی مناسب ضربه نهایی و کاریی بر دودمان ستم سلوکی وارد آورد و این دروازه شکوه دوباره ایران شد .
-
[color=red]ارد دوم و سورنا [/color] می گویند زمانی که سورنا سردار شجاع سپاه امپراتور ایران (( ارد دوم )) از جنگ بر می گشت به پیرزنی برخورد . پیرزن به او گفت وقتی به جنگ می رفتی به چه دلبسته بودی ؟ گفت به هیچ ! تنها اندیشه ام نجات کشورم بود . پیرزن گفت و اکنون به چه چیز ؟ سورنا پاسخ داد به ادامه نگاهبانی از ایران زمین . پیرزن با نگاهی مهربانانه از او پرسید : آیا کسی هست که بخواهی بخاطرش جان دهی ؟ سورنا گفت : برای شاهنشاه ایران حاضرم هر کاری بکنم . پیرزن گفت : آنانی را که شکست دادی برای آیندگان خواهند نوشت کسی که جانت را برایش میدهی تو را کشته است و فرزندان سرزمینت از تو به بزرگی یاد می کنند و از او به بدی ! سورنا پاسخ داد : ما فدایی این آب و خاکیم . مهم اینست که همه قلبمان برای ایران می تپد . من سربازی بیش نیستم و رشادت سرباز را به شجاعت فرمانده سپاه می شناسند و آن من نیستم . پیرزن گفت : وقتی پادشاه نیک ایران زمین از اینجا می گذشت همین سخن را به او گفتم و او گفت پیروزی سپاه در دست سربازان شجاع ایران زمین است نه فرمان من . اشک در دیدگان سورنا گرد آمد . بر اسب نشست . سپاهش به سوی کاخ فرمانروایی ایران روان شد . ارد دوم ، سورنا و همه میهن پرستان ایران هیچگاه به خود فکر نکردند آنها به سربلندی نام ایران اندیشیدند و در این راه از پای ننشستند . به سخن ارد بزرگ : میهن پرستی هنر برآزندگان نیست که آرمان آنان است . یاد و نام همه آنان گرامی باد .
-
با این جوی که شما درست کردید شرکت های خودروساز ایرانی باید در کارخونه هاشون رو گل بگیرن. اصلا فرض کنیم بیشتر قطعات خارجی باشه و ایران اونا رو سرهم کنه.خب همین هم خیلی خوبه کشور های زیادی حتی توانایی این کار رو هم ندارن. مگه همه ی شرکت های خودرو ساز از اول میان لامبورگینی میسازن.اینطور که شما فکر میکنید نیست بالاخره باید از یه جایی شروع کرد دیگه.الان اینو ساختیم دفعه بعد یکی بهترشو میسازیم. باید اینو هم اضافه کنم که باید خدا رو شکر کنیم که همین رو هم تونستیم بسازیم.چون حداقل از کامیون های هووو که بهتره......
-
در پاسخ به این سوال باید زاویه دیدمان به این موضوع رو مشخص کنیم. خیلی مهم است که شما چه طرز فکری درباره یه کماندو دارید. کماندوها در نگاه تکنیکی و تاکتیکی افرادی هستند که موفق به گذراندن دوره های سنگین و طاقت فرسای نظامی شده باشند. به عنوان مثال گذروندن دورهای آبیخاکی، عملیات ویژه، چتربازی اتوماتیک ( و بعد از اون سقوط آزاد)، رزم انفرادی پیشرفته و … . آموزشهایی که نام بردم جزو سرتیترها هستن وگرنه کلی دوره تخصصی هم باید طی بشود که تعداد اونا تقریبا نامحدوداست. به عنوان مثال بعد از دوره آبیخکی بعضی از کماندوها به دوره تخصصی غواصی، بعضی به دوره تخصصی تخریب ( شامل تخصص های دریایی، الکترونیک و …) ، بعضی به دوره تخصصی ناوبری و … اعزام میشوند.در هر دوره اصلی برخی ار کارآموزان به دورههای تخصصی و زیرمجموعه همون دوره اصلی اعزام میشوند. با تفاسیر فوق مسلم است که بعد از مدتی هر کماندو تنها یک تخصص اصلی دارد که در اون تخصص کاملا خبره میشود. برخی از این تخصص ها عبارتند از: تکاور غواص، ناوبر، کمین و ضدکمین، تخریب دریایی، کوهستان، جنگل، راپلیسم ، بیابان، تک تیرزن، رهایی گروگان ، عملیات روانی ، جنگ نوین ، مخابرات و جنگ الکترونیک ، پشتیبان ، نفوذ ، پاکسازی، تخصص هر یک از سلاح های موجود در یگان خدمتی. باید دقت کرد که همه کماندوها تمام این دورهها رو میگذرانند ولی هر کدام طبق علاقه شخصی تنها در یک رشته متخصص میشوند. مبحث بعدی … یه کماندو باید چه خصوصیاتی داشته باشد. اگه اهل فیلم دیدن باشید احتمالا اولین چیزی که از یه کماندو در ذهنتون ایجاد میشود یه فرد قوی هیکل، گنده، خشن، با صورتی وحشتناک و فوقالعاده بی رحم است. همین اول کار خیالتان رو راحت کنم. این فکر رو از ذهنتون بریزین بیرون …………………… ریختین بیرون ، خوب پس از اول شروع میکنیم در علوم جدید نظامی کماندوها باید تنها و تنها یک خصوصیت اصلی داشته باشند « ذهن خلاق ». اصلا مهم نیست که هیکل شما کوچیک باشد یا 150 کیلو عضله نداشته باشید. اگه باهوش باشید حتما یه کماندوی خوب میشید. داشتن هیکل خوب میتواند یه امتیاز باشد. ولی دقت کنید اگه هیکل خوبی داشته باشید ولی عقل تو کلتون نباشه هیچ فایدهای نداره!!! آمریکایی ها معمولا تو فیلمهاشون سعی میکنن نوعی ابرقهرمان رو تو ذهن بیننده تداعی کنن. ابرقهرمانهایی مثل رامبو و آرنولد که هیچ وقت نمیمیرن، هیچ وقت اشتباه نمیکنن و شکست تو ذهن اونا جایی ندارد. ولی واقعیت چیز دیگری است. در دنیای واقعی باید از هوشت کمک بگیری وگرنه مُردی. در کشور ما دو اصل کلی بر تمام فعالیتهای کماندوها سایه انداخته است. «ایمان» و «اراده». هوش در جایگاه سوم قرار دارد. من شخصا اثر این دو عامل رو صدها بار دیدم. افرادی که علیرغم هیکل کوچیک و نیروی بدنی ضعیف تونستن سختترین مراحل آموزشی رو بگذروننن آنهم در شرایطی که قهرمان تکواندو استان تهران در اثر شدت فعالیت بیهوش شد. افراد ضعیفتر از اون تونستند به خوبی از عهده آموزش بر بیاند. یکی از دوستان پرسیده بود دانستن زبان انگلیسی هم برای کماندوها لازم است؟ بله. البته زبان رو طی آموزشهای پادگانی یاد میگیرید. مسلم است که دانستن چند تا زبان برای عملیات برون مرزی حیاتی است.. تفاوت کماندو و چریک ؟ کماندوها معمولا به صورت تیمی فعالیت میکنند ولی چریک ها بیشتر دوست دارند انفرادی کار کنند. در هر صورت چیزی که مشخصاست کماندوها و چریکها باید همیشه سبک بار باشند. البته اینکه فکر کنید یه چریک فقط با یه چاقو ماموریتش رو انجام میدهد هم فکر اشتباهی است. منظورم از سبک بار بودن این است که چریکهاو کماندوها معمولا سلاح های سنگین و نیمه سنگین همراه خودشون نمیبرند. از بحث چریکی خارج بشیم .تفاوت مهم دیگه کماندوها و چریک ها در این است که کماندوها اعضای رسمی یک ارتش ثبت شده هستند و تحت پوشش مقررات کنوانسیون ژنو قرار دارند ولی چریکها بدلیل اینکه وابسته به هیچ ارگان دولتی نیستند یک جور مبارز آزاد به حساب می اییند و از مفاد کنوانسیون ژنو جارج میشوند. البته استثناء هم وجود دارد. مثلا گروههای چریکی حزب الله با اینکه طبق قوانین، چریک به حساب می آیند ولی به صورت تیمی کار میکنند و در مواردی سلاحهای نیمه سنگین مثل توپ 106 رو به صورت انفرادی حمل و شلیک میکنند! اصول کار نظامی فقط نوعی قاعده محسوب میشود و قانون نیست. هر نظامی میتواند بنا به سلایق شخصی ، نوع ماموریت، نوع هدف و نوع منطقه هدف یک یا چند عدد از این قوانین رو نقض کند یا به کلی نادیده بگیرد مخصوصا زمانی که حرف از جنگ نامتقارن به میان می اید. تیمهای کماندویی : یک تیم استاندارد کماندویی از هفت نفر تشکیل میشه که هر کدوم در زمینه ای متخصص هستن. فرمانده ، پزشک ، مخابرات ، تک تیرانداز ، تخریبچی ، پشتیبان (تیربارچی) و تیرانداز عملیاتی. طبق همون قاعدهای که چند سطر قبل گفتم افراد یک تیم هم ممکن است عناوینی غیر از عناوین ذکر شده داشته باشند. در مواردی اصلا وجود فرمانده نیاز نیست. یا ممکن است متخصص جنگ نوین هم به این گروه اضافه بشود. این هفت نفر درست مثل برادر هستند. صددرصد به هم اعتماد میکنند. وقتی یکی برای انجام کاری میرود هیچ وقت نفر دوم برای مطمئن شدن اعزام نمیشود. وقتی تکتیرزن اعلام میکند منطقه امنه سایر نفرات با آسایش خاطر وارد منطقه خطر میشوند و … وقتی تیم برای انجام ماموریت اعزام میشوند باید کاملا به خودشون متکی باشند. ارتباط رادیویی با عقبه و فرماندهی در محدودترین شکل ممکن انجام میشود. همونطور که گفتم تیم کوماندویی سبک سفر میکنه پس چی میخورند؟ هر چیزی که گیرشون بیاد. ریشه گیاه، برگ، میوه جنگلی، موش، مار و بعضی چیزهای دیگه. مطلبی هم که در مورد خوردن مار، که گفته میشود یه وجب از سر و ته مار میزنند بعد میخورن صحت ندارد و تکنیک خاص خودش را دارد. شاید یک ماری کلا یک وجب اندازه اش باشد! البته جدیدا دیگه نیازی به غذای جنگلی هم نیست. فقط کافیه سی چهل تا قرص مخصوص با خودتان داشته باشید. روزی یکعدد شما رو سرپا نگه میدارد. این قرصا مخدر نیستند. بلکه از نوعی پروتئین ساخته شدهاست برای آب هم خیلی نگران نباشید. تو جاهای خشک انواع گیاهان و حیوانات هستند که حاوی مقدار زیادی آب هستند. اما اگه آب سالم گیرتون نیومد بازم لازم نیست نگران بشین. ما روزانه کلی آب دفع میکنیم ، درسته؟ (روم به دیوار.گلاب به روتون) در شرایط بحرانی و در مواقعی که وضع بسیار اسفناک میباشد میتونید ادرار خودتون رو در ظرفی جمع کرده و از قرصهای مخصوص تصفیه ادرار استفاده کنین. دیگه لازم نیست با کلی بدبختی ادرار خودتون رو تقطیر کنین (کاری که قبلا انجام میشد). قرص رو تو ظرف ادرار بندازین بعد از چند دقیقه املاح ته نشین میشه یه لیوان آب زلال به شما چشمک میزنه!!! فقط باید دمای 37 درجه این نوشیدنی رو تحمل کنید! [url=http://nazaja.blogfa.com/post-39.aspx]منبع[/url]
-
[quote][quote]به نظر من یک کماندو میتونه خیلی موثرتر از یک چریک باشه.چریکها فقط یک برتری نسبت به کماندوها دارن که اون هم شناخت کامل از محیطی هست که درش در حال نبرد هستن و منطقه نبردشون جامعیت نداره.اگر یک کماندو و یک چریک رو در یک جای ناشناخته رها بکنین اونوقت میتونین بفهمین که کدومشون قابلیتهای رزمی و مهارتهای زندگی در شرایط نامساعدش بیشتره. شما هم کماندوهای اسرائیلی رو با کماندوهای ما مقایسه نکنین.اونها خیلی آموزشهای عقیدتیشون بدرد نمیخوره. یک چیز دیگه هم مهمه و اون اینه که کماندوهای تیپ گولانی ظاهرا با چریکهای لبنان میجنگیدن.اما تمام اونها آموزشها کماندویی دیدن.واضحه که از کار انداختن تانک مرکاوا نمیتونه کار یک چریک باشه.چون انجام این کار نیاز به چندین نوع نخصص داره.یکبار توی یه برنامه که از شبکه یک پخش شد دیدم که یکی از جنگجوهای لبنانی که تو یک روستا با نیروی زرهی اسرائیل درگیر شده بودن میگفت برادر متخصص موشک ضد تانک فلان کار رو کرد،بهمان کار رو کرد.این آقایی که ایشون میگفتن حتما یک کماندو بوده که برای عملیات ضد زره آموزش دیده بوده و کاری که انجام داده از عهده یک چریک عادی خارج بوده.حالا بماند که این برادر متخصص موشک ضد تانک کجایی بودن. اگر هم میبینین که عملیاتهای چریکی موفقتر بوده چند دلیل داره.اول اینکه چریکها همیشه در منطقه بومی خودشون درگیر شدن و بقول خودمون تو محل خودشون دعوا کردن و تو منطقه ای که نمیشناختن با کسی درگیر نشدن.دوم اینکه تبلیغات تو کشور ما بیشتر روی نبرد چریکی هست،برخلاف امریکا که روی کماندوها و تفنگداران دریاییش مانور میده.که این کار دلایل خودشو داره.سوم اینکه تو کشور ما اطلاعات کمی از عملیاتهای کماندویی نیروهای ایرانی در زمان جنگ وجود داره.وگرنه نظر دوستان الان این نبود.[/quote] کاملا موافقم چریک بمب کنار جاده ای حمل میکنه و کلاش و ار پی جی و خمپاره میزنه و در میره اما کوماندو نه. دوستان کلمه کوماندو از کجا میاد. خارجیه نه؟[/quote] کلمه کماندو برگرفته از ريشه Commandar به معناي حکومت کردن، رهبري کردن و فرمان دادن. اين واژه در آفريقاي جنوبي و به هنگام جنگ بوئر ها ساخته شده است
-
سامانه دفاع هوایی سام-10 گرامبل سامانه دفاع هوایی سام-10 گرامبل ( SA-10/S-300/Grumble)
WA-2000 پاسخ داد به Davood تاپیک در پدافند هوایی
حالا اگه ما بریم شکایت کنیم و روسیه هم بگه ما نمیدیم اونوقت ما باید چیکار کنیم -
[quote]میدونم داداش ازاینجا فکر کنم گرفتین اتفاقه دیگه میفته [code]http://nazaja.blogfa.com/post-24.aspx[/code][/quote] درست گفتی
-
[quote][quote]چقدر اين قسمت متن برام آشناست ...! [/quote] خوب چه اشکالی داره بعضی وقتا از متن های شمااستفاده بشه http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=63&postdays=0&postorder=asc&start=15[/quote] شما اشتباه میکنید من این قسمت متن رو از یک سایت دیگه گرفتم نه از سایت میلیتاری.حالا هم بر حسب اتفاق اینجوری شده دیگه ........... عیبی که نداره؟
-
[quote]سلام ممنون از مطلبتون احساس میکنم بیشتر مطلب در مورد کماندوها بود و جا داشت که در رابطه با چریک ها بیشتر بنویسید بازم تشکر[/quote] يك چريك، هميشه نسبت به يك ارتشي برتري داره. همونطور كه چريكهايي مثل چه گوارا، رائول و فيدل كاسترو و كاميلو سينفوئگوس (4 فرمانده اصلي و رهبران انقلاب كوبا در سال 1359) نسبت به ارتش باتيستا، در نبرد مستقيم ناموفق و در نبردهاي چريكي كوههاي سيئرا ماسترا موفق بودن. يه چريك، آموزش ميبينه كه با شرايط سخت زندگي كنه. چريك رختخواب درستي نداره. ركورد پيادهروي با وسائل توسط ارتشها، دست ارتش ايرلند هست (فكر كنم 17 ساعت). ولي يك چريك گاهي بايد سه روز بدون استراحت چنداني راه بره (كاري كه فيدل انجام داد). يك چريك بايد به تمامي راهها آگاه باشه و بتونه بهترينشون رو انتخاب كنه (مثل چريكهاي حزب الله كه از هر سوراخ سنبهاي وارد اسرائيل شده و يا ازش خارج ميشن. بد نيست نگاهي به عمليات استشهادي صلاح غندور بندازين و ببينين كه اصلاً چطور وارد شهري شد كه هيچ كس جز نظاميان اسرائيل نميتونستن واردش شن. يك چريك هميشه در حالت آمادهباش به سر ميبره و به خاطر آشنايي با منطقهي رزمياش، هميشه ميتونه با بهترين حركات، بيشترين ضربات رو به دشمنش وارد كنه و دشمن رو وادار به دفاعي كورمال كنه كه تنها نتيجهاش دادن تلفات و عدم دستيابي به موفقيت هست. از همه مهمتر، يه چريك، براي آرمانش ميجنگه و همين آرمان، انگيزهي تحمل هر نوع سختي رو به وي ميده. چيزي كه ارتشيان هميشه ازش بيبهره هستن (البته منهاي ارتش ايران). به همين خاطر هم تيپ گولاني، با اون آموزشهاي سخت و ويژهاش، به اين دليل كه اونها حقيقتاً چريك نبودن، نتونستن در مقابل چريكهاي آموزشديده و چابك حزبالله (و البته سپاه!!) به برتري دست پيدا كنن و خيلي ساده شكست خوردن. [size=18]هدف جنگ چریکی [/size] هدف کلی جنبش مقاومت واژگونی رژیم و یا اخراج و بیرون راندن نیروهای اشغالگر است.جنبش مقاومت جهت نیل به این هدف کلی از طریق جنگهای چریکی اقدام می کند که این اهداف عبارتند از : الف ) کم کردن قدرت رزمی دشمن . ب ) پائین آوردن ظرفیت صنعتی دشمن . شرایط لازم برای عملیات موفقیت آمیز چریکی 1 – پشتیبانی غیر نظامی 2 – کمک خارجی 3 – زمین مناسب 4 – فرماندهی متمرکز 5 – انضباط 6 – استفاده از تبلیغات 7 – تلاش اطلاعاتی 8 – اراده مقاومت [size=18]مشخصات جنگهای چریکی[/size] 1 – غافلگیری : عبارتست از ضربه زدن به نقاط ضعف دشمن در زمان و مکان و شرایطی که هرگز دشمن انتظار آنرا نداشته باشد . 2 – شدت عمل : چریک با تمرکز نیرو و قدرت آتش در زمان و مکان معین با شدت و بی رحمی وارد عمل میشود (بمنظور پائین آوردن روحیه دشمن ) 3 – تحرک : برای حفظ ابتکار عمل و جلوگیری از غافلگیر شدن ،چریک بایستی تحرک کافی داشته باشد تا بتواند به نقطه ای حمله نماید که دشمن انتظار آنرا ندارد و همچنین پخش شدن سریع و بموقع نیروها پس از اجرای عملیات جهت احتراز از مواجهه یا تمرکز نیروهای ضد چریک نیاز به تحرک فوق العاده ای دارد و برای نیل به این هدف ، چریک بایستی سبک حرکت کند و جهت تجدید تدارکات از بومیان محلی کمک بگیرد. 4 – پراکندگی : تفرق نیروها از مشخصات اصولی عملیات چریکی است.نیروهای چریک معمولاً عملیات خود را با مقیاس کوچک ولی در منطقه وسیعی اجرا می کند. (جنگ چریکی جنگی است که پس از وارد ساختن ضربه غافلگیر کننده ،بلافاصله با عقب نشینی همراه است و وقتیکه تحت فشار قرار گرفتند ممکن است بین غیر نظامیان متفرق شده و سپس در محلی که قبلاً تعیین گردیده است دور هم جمع شوند) [size=18]اصول عملیاتی جنگهای چریکی[/size] 1 – حمله به اهداف آسیب پذیر با قدرت و نیروی قابل ملاحظه 2 – اجتناب از درگیری قطعی با نیروی دولتی 3 – تمرکز سریع برای اجرای عملیات رزمی و سپس تفرقه فوری بمنظور رهائی از واکنش 4 – اختلاط با مردم بومی 5 – کلیه عملیات آنها بر مبنای غافلگیری نیروهای ضد چریک اجرا میگردد 6 – عملیات پدافندی چریک شامل عملیات تأخیری ، ایذائی و اقدامات فریبنده است 7 – اکثراً هنگام حمله به تأسیسات لجستیکی ، فرودگاهها از آتش جنگ افزارهای دوربرد استفاده نموده و پس از وارد آوردن خسارت فرار میکنند 8 – داشتن اطلاع کامل از گسترش و نقل و انتقالات دشمن و گرفتن تصمیم بر مبنای شناسایی کامل 9 – خودداری از اسیر گرفتن ،مگر در مواردی که بمنظور بازجوئی و یا کسب اطلاعات باشد 10 – عقب نشینی سریع از مسیر اولیه بعد از انجام عملیات به منطقه تجمع[size=18][/size][size=12][/size][size=12][/size][size=12][/size] خوب بید
-
سلام Guardian جان فکر نکنم که دیگه نیاز به قرص بشه الان از یک وسیله شبیه تلمبه استفاده میشه که شما میتونید توی این تایپیک طرز کار اونو ببینید.با این وسیله ادرار تصفیه میشه [url=http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=12090]Web Page Name[/url] همچنین با تشکر از اقای نینوس که لطف کردندو عکس ها رو قرار دادند
-
سلاح انتقامی شماره دو ( v-2) سلاح انتقامی شماره دو ( V-2)
WA-2000 پاسخ داد به karkas تاپیک در موشک های بالستیک
[quote]سلام در مورد سیستم هدایت اینرشال توضیح بدید سپاس[/quote] سیستم اینرشیال هم که بیشتر در موشکها و هواپیماها بکار می ره بر اساس لختی (ماند) یه ژیروسکوپ کار می کنه. حس گرهای نصب شده بر روی این ژیرو بر اساس سرعت اولیه و تغییرات زاویه ای شتاب جسم رو حساب می کنند بدون اینکه احتیاجی به نقاط مرجع خارجی داشته باشند. حالا فرد (یا کامپیوتر) با دانستن این شتاب و جهت اولیه حرکت و موقعیت اولیه حرکت می تونه موقعیت فعلی خودش رو محاسبه کنه. فکر کنم اولین بار آلمان روی موشک وی-2 از این سیستم هدایت استفاده کرد. الان هم تقریبا در تمامی موشکهای بالستیک بکار می ره. برای افزایش دقت این سیستم از سیستمهای کمکی مثه جی پی اس استفاده می کنند. اگه انگلیسی بلدی این هم توضیحات بیشتر http://en.wikipedia.org/wiki/Inertial_guidance_system#History -
پهناي باند 20 مگابيتي بر بستر فيبر نوري تا 3 سال آينده براي منازل در ایران
WA-2000 پاسخ داد به najaf47 تاپیک در رایانه و شبکه
خدا کنه هرچی زودتر این اینترنت پرسرعت بیاد.دیال اپ که حسابی حوصله ادم رو سر میبره. برای هر 1 مگابایت نیم ساعت باید صبر کنیم.این یعنی برای دانلود یه فایل348 مگابایتی باید 172 ساعت صبر کنیم.و172 ساعت میشه 7 روز و نصف. خدا به اونایی که از دیال اپ استفاده میکنند صبر بده -
هانا رایچ خلبان زن المانی در جنگ دوم در روز 29 مارس 1912 در هیرسینبورگ ایلت سیلیشا المان دختری متولد شد که بعدها لقب ملکه سرعت را گرفت …هانا رایتش …فرزند چشم پزشک المانی ابتدا در رشته دارو سازی به تحصیل پرداخت . اما در 1932 این کار را به خاطر عشق به پرواز رها کرد و مسیر زندگی خود را تغییر داد . او تبدیل به یک خلبان ازمایشگر شد . در اواسط و اواخر دهه سی او با بسیاری از گلایدرهای المانی پرواز کرد و رکوردهای بسیاری از خود در زمینه پروازهای استقامتی و نمایشی برجای گذاشت . او اولین زن تاریخ بود که با گلایدر از فراز آلپ پرواز کرد . هنوز بسیاری از رکوردهای وی پابرجاست . در 1937 به دعوت ارنست اودت وزیر صنایع المان هانا به رچلین مرکز ازمایشهای پروازی پرنده های ساخت المان دعوت شد .و زیر نظر معلم پروازی خود کارل فرانک که خود از اسوره های پروازی المان بود تبدیل بک خلبان ازمایشگر اصلی پروژه هایی مانند اشتوکا یا دورنیه گردید . هانا از اولین کسانی بود که با بالگرد قابل کنترل FA-61 پرواز کرد. قیافه جذاب و پروازهای جسورانه هانا از او ستاره ایی در حزب نازی ساخت و او تبدیل به چشم و چراغ نازیها گردید . در سال 1938 و در جریان نمایشگاه خودروی برلین هانا هرشب با بالگرد خود پروازهای نمایشی در ورزشگاه المپیک برلین انجام میداد . جنگ دوم توسط نازیها شروع شد ..هانا دعوت شد تا با لوفت وافه در زمینه ازمایش مسر اشمیت و هاینکل همکاری نماید . در این زمان هانا در هنگام یک پرواز ازمایشی با یک فروند مسر اشمیت 163 دچار حادثه گردید و بشدت مجروح شد …نکته جالب این بود قبل از بیهوشی هانا اصرار داشت تا گزارش پرواز خود را ارائه دهد سرانجام هانا تبدیل به اولین خلبان زن المانی گردید که نشان صلیب شجاعت بهمراه الماس که متعلق به لوفت وافه بود را دریافت کرد. بعد از نمایش فیلمی که توسط جرج پیپارد در مورد پرنده های المانی ساخته شد این سایع در بین مردم عادی رواج یافت که مشکلات وی 1 یا همان اولین موشک المانی با هدایتها و پروازهای جسورانه هانا حل شد … در کتاب اسمان قلمرو من است که به نوعی بیوگرافی هانا محسوب میشود به جزئیات اولین پرواز خود با نمونه سرنشین دار وی 1 اشاره میکند این پروژه به عنوان راینخنبرگ مشهور است که از او دعوت شد تا از نظراتش در مورد مسئله اسیب دیدن و از دست رفتن خلبانان در هنگام فرود در این پروژه استفاده شود. مسئله این بود که بالها درهنگام سرعت بالای فرود دچار واماندگی میشد. و خلبانان ازمایشگر دارای تجربه کافی در این زمینه نبودند . تجارب هانا در پرواز با هواپیماهای فوق سریع مسراشمیت و هواپیماهای مشابه این امکان را به او میداد تا از این تجربه در هنگام تست استفاده کند. در اخرین روزهای جنگ هانا توسط زنرال ریتر فون گریم برای جانشینی مارشال گورینگ بعنوان فرمانده لوفت وافه انتخاب شده بود به برلین دعوت شد تا با هیتلر ملاقات نماید . در 26 اوریل انها با یک هواپیمای فیسلر استورچ که به خاطر استفاده اتو اسکورزینی در عملیات نجات موسویلینی مشهور شده بود در خیابانی در برلین فرود امد. برلین در محاصره ارتش سرخ بود. پای ژنرال بشدت اسیب دید . و سپس انها عازم مقر پیشوا شدند . هانا امیدوار بود که بتواند گوبلز وزیر تبلیغات را بهمراه خانواده از برلین خارج کند که با مخالفت او روبرو شد . سپس هانا با دستور مستقیم ادولف هیتلر ژنرال گریم را در حالی که زیر اتش سنگین پدافند روسها قرار داشت از برلین خارج کرد و به جبهه غرب و آمریکایی ها رساند. ژنرال گریم کیفی محتوی مدارک بسیار مهم و حساس را در اختیار داشت . این زن یک نازیست متعصب با عقاید بسیار فناتیک بود که بشدت وجود اردوگاه های مرگ و شکنجه یهودیان را تکذیب میکرد و هیتلر را میپرستید…او بسیار زیاد از روسها متنفر بود و در جای جای نوشته هایش میتوان این نفرت را حس کرد . در یک مصاحبه به خبرنگار امریکایی گفت سیاهترین روز زندگی من روزی بود که دستور ترک برلین را از پیشوایم دریافت کردم و از این متاسفم که نتوانستم در کنار پیشوایم بمیرم. هانا اعتقاد داشت باید برای احترام به محراب سرزمین پدری زانو زد …خبرنگار پرسید محراب سرزمین پدری ؟؟ منظورتان چیست …او گفت .. مقر پیشوا در برلین ….هانا 18ماه در بازداشت امریکایی ها بود و سپس با مارشال گریم ازدواج کرد و در شهر فرانکفورت ساکن شد. سپس بعد از جنگ و در ابتدای دهه پنجاه زمانی که اجازه پرواز با گلایدر برای المانی ها توسط متفقین صادر شد او اقدام شروع به پرواز با گلایدر نمود و در مسابقات قهرمانی جهان در اسپانیا در سال 1952 او به مقام سوم جهان رسید همچنین سالها قهرمان پرواز با گلایدر در المان محسوب میشد … همچنین بیشترین ارتفاع پرواز با گلایدر به میزان 6848متر در اختیار این زن المانی بود. او تا سالها مهمترین منبع در مورد هواپیماهای مسراشمیت به شمار میرفت . در سال 1959 به درخواست نهرو هانا اولین مرکز گلایدر هندوستان را در این کشور برپا کرد …در 1961 در کاخ سفید میهمان جواهر لعل نهرو بود … در سال 1961 او دعوت کندی را پذیرفت و به کاخ سفید رفت و مهمان او بود . در سال 1962 به دعوت قوام نکرومه به غنا رفت چهار سال زندگی در اکرا هانا را با گوشه هایی از فقر افریقایی اشنا کرد هرچند هانا در این سفر اقدام به تاسیس مدرسه ملی پرواز با گلایدر نمود که اولین نمونه از این دست در افریقا بود. او رکورد جهانی پرواز دوسره با گلایدر را شکست … درتمامی روزهای زندگی او داغ دار مرگ هیتلر و سقوط رایش بود . در اخرین مصاحبه موجود از هانا با ران لی ترنر روزنامه نگار امریکایی چنین گفت … الان ما صاحب چه چیزی در المان هستیم …کشور بانکدارها و تولیدکنندگان اتومبیل .. یک ارتش بی انضباط و شکننده ..سربازانی که دستورات مافوق خود را اطاعت نمیکنند. من از اینکه به نازیسم معتقد بودم شرمنده نیستم و احساس پشیمانی نمیکنم … سالهاست مدال صلیب آهنین را که از دستان پیشوایم گرفتم را به گردن آویخته ام … بسیار از المانها از اینکه مسبب جنگ دوم جهانی هستند احساس شرم میکنند ولی تنها عامل شرم برای من این است که بازنده جنگ بوده ایم … هانا بعد از جنگ با ژنرال گریم که جانش را نجات داده بود ازدواج کرد و سرانجام در 1979 در 67 سالگی بعد از یک حمله قلبی درگذشت [url=http://upload.centerfa.com/uploads/12872622391.jpg]عکس هانا رایچ[/url]
-
اقا سینا اگه منبع باز نشد دوباره امتحان کنید [url=http://ericjew.blogsome.com/2008/12/25/p133/]لینک منبع[/url]
-
رژه فوق العاده زیبای کره ی شمالی در 65 امین سالگرد .... (عکس)
WA-2000 پاسخ داد به REZAT1980 تاپیک در گالري عكس و فيلم
[url=http://upload.centerfa.com/][img]http://upload.centerfa.com/uploads/thumbs/12875084551.jpg[/img][/url] این تانک ها رو خود کره شمالی میسازه یا از جای دیگه میخره