patriot1979

VIP
  • تعداد محتوا

    1,120
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    1

تمامی ارسال های patriot1979

  1. دوست عزیز به عمل در میدان نبرد ایران رو خواهند شناخت ... حکومت بعثی هم باور کرده بود که ایران دارای ارتش گرفتار در هم ریختگی های ناشی از وضعیت خاص کشور لقمه بسیار آسانی برای ماشین جنگی اش محسوب می شود ... در ضمن، یکی از مزایای ایران رو نبودن دستش در بسیاری از موارده، وانگهی همه داستان یک نبرد نظامی رو تجهیزات نمی نویسن، بلکه تاکتیک، استراتژی و خوش فکری و هوشمندی و مدیریت نبرد هم در زمره نویسندگان این روایت خواهند بود. چه کسی به شما این اطمینان رو داده که ایران در دریا و زمین و هوا بطرز هولناکی ضعیفه؟؟؟ ایران هم توانایی های خاص خودشو داره و به موقعش این دشنه ها رو در قلب دشمن اش فرو خواهد کرد ... به شما اطمینان می دم که مهاجمین می تونن شروع کننده باشن اما قطعا تمام کننده نخواهند بود.
  2. مطالعه این متن حقیر رو هم دلشاد کرد هم آزرده و محزون ... شاهکاری عجیب از پیکاسو نقاش در موزه ملی هنر معاصر مادرید وجود داره به نام «کشتار در کره» پیکاسو این اثر رو در اعتراض به کشتار کشاورزان کره ای بدست یانکی ها در نبرد شبه جزیره کره خلق کرد، فضای تابلو بسیار تکان دهنده است سربازان آدمکش و متجاوز بطرزی مضحک ترسیم شدن با بازوانی که بقدر یک گاو تنومند ان و اندام های شرمگاهی نامتعارف و ابزار کشتارشون که در دستانشون بسوی قربانیان نشانه رفتن بشکلی مضحک تر به هر چیز جز سلاح شبیه ان بیشتر به شیپورهایی دراز و بی قواره و ... سیاه ... هیچ اثری از هویت انسانی در پیکره این سربازان بی چهره دیده نمیشه این قاتلان در سوی مقابل ... قربانیان زنان مادران برهنه با فرزندان خردسال مرده نوزادان مرده در آغوش شون ایستادن با چهره هایی بسیار واضح تر و نگاهی روشن و مطمئن رو به آسمان ... رو به قاتلان رو به استعلا ... در این رویارویی نابرابر زمینی ... پیروز میدان به گمان من آن کسانی هستن که مزه پیروزی هستی شناختی رو در دنیای هنجار انسان بودن و نه تندیس/جانور بودن می چشن ... این شهامت آنتولوژیک در تک تک صحنه هایی که مردان و زنان مدافع این سرزمین مقدس خلق کردن چه با دست چه با پولاد داغ ... سرشاره ... مشهوده و درخشانه اینا رو که می نویسم نمی تونم جلوی گریه خودمو بگیرم ... بعد از 7000 هزار سال خلق تمدن ثبت شده با کمال تأسف باید گفت که ما همچنان از درخت تکاملی خودمون فاصله چندانی نگرفتیم: توحش ... همچنان در واریانت های بزک شده با اسامی متعدد و از راه های مختلف باز تولید میشه ... من دست این خلبان قهرمان، دستان یاران ایشون و دستان تک تک مدافعان کشورم رو بوسه می زنم، و در برابرشون با نهایت افتخار تعظیم می کنم، هست بودنم، موجودیت انسانی خودم، گفتگوی خودم رو با شما دوستان بزرگوارم و همه چیزم رو مرهون تک تک قطرات خون و عرق جبینی هستم که چه از پیشانی دخترک پرستار و چه از پیشانی این خلبان قهرمان سرازیر شدن ... از یاد نبریم شون ...
  3. [b]پیوست 1[/b] 1) در زبان یونانی پس از عصر پایدیا [پیش سقراطیان] (که در حوالی سده پیش از میلاد آغاز گردیده است) حتی پس از ظهور سقراط و تداوم روش/منش وی توسط شاگردان و علاقمندان اش (که مفاهیم عقلانی و هنجارهای اخلاقی بسیاری را احیا و تولید نمودند) هیچ واژه ای وجود نداشت که دقیقا معادل «family» (خانواده؛ بالاخص خانواده ای که از میان خرابه های اروپای post-feudalism era شکل گرفت) باشد، این امر برای زبان لاتین کهن نیز صدق می کند و واژه familia بیشتر به معنای household یا «اهل خانه [مراد متریال (بنا، شاکله و ... قس علیهذا) خانه است و نه spirit منزل]» (در شکل کهن آن) بکار می رود. بطریقی مشابه، واژه کهن «paterfamilias» که در لغت نامه های جدید به مفهوم «[زن] خانه دار و نه لزوما همسر» بکار می رود در فرهنگ عمومی روم باستان سده های 6 تا 14 اغلب به معنای «متعلقات ارباب (یا خانه اربابی)» بکار برده می شده است. لذا ساختار واحدهای بنیادین جامعه روم باستان در مگاپولیس های کهن اش خانه ای ارباب (یک مرد- انسان که اغلب به شغل نظامی گری اشتغال داشتند یا شغل دوم شان کسب و کار خرده پا یا فلاحت و یا تجارت و بازرگانی بود؛ در حقیقت این واحد بنیادی حول محور یک مرد/ارباب شکل می گرفت) و متعلقاتی بود که در جوار (یا آن گونه که از معانی برخی واژگان متبادر می شود: [b]ظل[/b]) آن مرد زندگی می کردند. 2) در دو تمدن کهن غرب جغرافیایی یعنی یونان و روم باستان هیچ هویت مستقل و جایگاه و رتبه مستقل، ارزشمند و موثری برای «لایه جنسیتی زنانه» در نظر گرفته نمی شد. زنان یا موجوداتی مزاحم بودند یا اشیایی برای توارث و تناسل و در خوش بینانه ترین مُد، کارگرانی ساکت و بی دفاع در برابر مشقت کار چنانکه در روم باستان حتی به ازای بکارگیری زنان مالیاتی پرداخت نمی شد و در صورت محاسبات سالانه یک اعیان رومی تنها شمار مردان پیشکار و کارگر در نظر آورده می شدند و زنان در این مقام جایگاهی برابر با بردگان روم داشتند. حتی زنان حلقه شاهی و دربار نیز چندان مجالی برای عرض اندام و دست کم سخن سرایی نمی یافتند. 3) با چنین پیشینه تاریخی، می توان حدس زد که سنت های ازدواج برای دختران تازه بالغ تا چه پایه تحقیرکننده و سخت گیرانه بوده است. بر اساس مستندات تاریخی، سن ازدواج دختران در دوران اقتدار روم باستان در جوامع شهری عموما از 14 سال تجاوز نمی کرده است. تجانس/تناسب کاست های اجتماعی شرطی اساسی و غیرقابل چشم پوشی در برقراری چنین پیوندی محسوب می شده است؛ پسران جوانی که دست به قاعده شکنی می زدند و به هر شکل رضایت پدران را جلب می کردند برای همیشه از خانه پدر رانده و از هر گونه میراثی محروم می شدند. ازدواج با سوگند رضایت قطعی پدران زوجین در حضور شهود محلی رسمیت می یافت. پلی گامی در جامعه روم باستان بطرزی مضحک شیوع داشته است. عرف و قواعد حیات اجتماعی روم باستان به مردان اجازه می داد تا به کمترین بهانه ای همسران خویش را ترک گویند و این زنان در زمره مطرودین جامعه روم باستان بودند. دختران هرگز از حق ارث از پدر و همسر برخوردار نبودند. جامعه رومی همچون سایر جوامع انسانی مألوف آن اعصار تا بُن جان «مردسالار»، «مرد محور» و «مرد پرست» بود به گونه ای که می توان مدل آنالیز جنسیتی «مرد/انسان در مقابل زن/شیء» را برای موشکافی برهمکنش جنس ها در آن جامعه پذیرفت مضاف بر اینکه جامعه رومی بر پایه نظامی گری و ارج نهادن به ارزش های جهان گشایانه و سلک نظامی گری بنا نهاده شده بود و لذا ارمغان احساس امنیت در مرزها که نتیجه اش ساخت خانه هایی بزرگ و وسیع با محوطه هایی بسیار گشاده بود به مثابه دستاورد مردان نظامی آن جامعه به رسمیت شناخته شده و تا حد ستایش مورد احترام جامعه رومی بود؛ حتی در برخی ادوار تاریخی روم باستان مرد بودن بطور رسمی به مثابه ارزشی در برابر ضد ارزش زن بودن طرح و بحث می شد (ر.ک. بیوگرافی و اندیشه های سنکا حکیم و سوفوکل سخنور) و این مساله گاه و بی گاه در هنر نمایشی رومیان باستان آشکارا بازتاب یافته است. روابط اخلاقی میان زنان و مردان در روم باستان سرشار از مغاک های تاریکی است که بیان شان مایه تلویث تاریخ است. راه اندازی کسب و کار، تجارت، مالکیت و .. قس علیهذا برای زنان تا آخرین روزهای موجودیت روم باستان پذیرفتنی نبود؛ شرایطی که برای بیش از 800 سال بنحوی دیگر در تاریخ قاره سبز و همچنین جزیره ای که مهاجرین ژرمانیکی که از سواحل خلیج کیل (Kiel) در کرانه دریای بالتیک به آنجا آمدند و جزیره فرشتگان اش نامیدند (انگلستان) پژواکی سخت تر و قاعده مندتر یافت. این مقال تداوم خواهد یافت ... زیاده جسارت است ... ارادتمند شما worior و fath عزیزم
  4. جناب worior عزیزم گذشته از اینکه نگاه Umberto Cerroni به این پروفایل خاص تاریخی البته نگرش یک منتقد متوسط اجتماعی (نه حتی یک تئوریسین/موءلف اجتماعی) است، مثال های متعددی از برهه های تاریخی متفاوت در سپهر حیات اجتماعی اعصار میانه که مبتنی بر اسناد متقن تاریخی است این حقیقت را نمایان می سازد که «سلول اجتماعی/اقتصادی بنیادین خانوادگی» نه در شکل متجدد «هسته ای و خصوصی شده اش» بلکه در شکل یک عامل تولید/باز تولید مالکیت سنتی و اندکی بعد فئودالیته نوپا بشکلی تقریبا قابل تعمیم در اقلیم اروپایی موجودیت، قوام و دوام یافته است. اصولا وجه تسمیه اعصار میانه آشکار است و در خصوص موضوع محوری گفتاوردمان، شکلی از خانواده مرد (اغلب شوالیه/نظامی) محور که متفاوت از خانه اربابی روم باستان و متمایز از خانواده شهری/ اعیان کاخ نشین اروپای اواخر سده 17 اروپای مرکزی است طی 900 سال نسج می گیرد و بتدریج رو به زوال می نهد از همین رو نمی توان بسادگی طرح کرد که «سلول بنیادین خانوادگی» یا «norm خانوادگی» (و اتفاقا «دقیقا» از سنخ سنت مدار و سنت زده اش) در اروپا اعصار میانه بچشم نمی خورده است. اما در باب اصالت قومی، شاید اندکی بعد و شاید فردا بیشتر در این خصوص مصدع اوقات شریف تان شوم. داستان شکل گیری سنت های حاکم بر روابط میان زنان و مردان در اروپای مرکزی جالب توجه است و احتمالا قدری بیشتر در این مورد صحبت می کنیم.
  5. جناب worior عزیزم در یک فرصت مناسب همین امروز احتمالا مجددا مصدع اوقات شریف شما میشم. شاید دو یا سه ساعت بعد ... ارادتمند از باب تاخیر و خلف وعده از شما worior و fath عزیزم عذرخواهی می کنم در باب بحث مطروحه نگاهی به متن ذیل بیندازید: تفكیك اعضاء یك گروه خاص و همین طور تكثر و مسوولیت پذیری وذهنیت گرایی سیاسی و اجتماعی درون گروهی افراد، از فردیت پذیری های دوران قرون وسطا ست كه شكل می گیرد. می توان گفت در دوران قرون وسطا، تغییر و تحوّل معنایی، حداقل تا پس از هزاره ی نخستین میلاد موجود نبوده و حول وحوش هزاره ی نخست میلادی است كه چند نحله از این جریان بسیار مهم انشعاب می یابند. درست از آغاز هزاره ی اول میلادی است كه بنا بر شواهد دانشمندان و دانش پژوهان كه ما از ایشان به ذكر نام سه تن اكتفا می كنیم می توان كندی یا لااقل ركود این روند را مشاهده كرد كه خود موجبی بر تفكیك فردفرد اعضاء یك گروه به حساب می آید. بنا به گفته ی " گادمت" ارتباط خانوادگی می تواند همچون مبدائی بر تشكیل جامعه ی قرون وسطا محسوب شود و این خود در مثل آینه ای را می ماند كه نقش و تصویر درون آن چندان اختیاری و انتخابی نیست. چراكه سازمان خانواده در دوران قرون وسطا، حتا در معنای خاص خود نیز ، عملكرد چندان درستی نداشته است. به عقیده ی " بلاك" احتساب ازدواج در مركز یك گروه خانوادگی بدون شك به معنای دگرگونی صوری فئودالیته در آن دوران، از لحاظ واقعیت سنی افراد است. در نظر " استون" ازدواج فی نفسه ، یكپارچگی و وحدتی برای ارضاء حوائج روانی و فیزیولوژیك نبوده، بلكه مكانیسم نهادینه ای بوده برای تحصیل اطمینان از تداوم خانواده و حمایت از مالكیت اراضی. " انگلس" تعریف دقیقی دارد بدین مضمون كه برای یك " شوالیه" یا یك" بارون" ، درست به همان نسبتی كه برای یك " پرنس" ، ازدواج یك فعل سیاسی محسوب می شده و موقعیتی بوده برای رشد و تعالی بخشی به قدرت فرد كه این مهم خود در نتیجه ائتلاف های خانوادگی جدید حاصل می آمده و میلی درونی و اختیاری بوده نسبت به خان و مان و نه نسبت به علائق قلبی و فردی. با وجود بر این آیا رواست این گونه استنتاج كنیم كه ازدواج در سازمان های سیاسی ، كما فی السابق، یك فعل سیاسی محسوب می شود؟ و مثلا ً آیا نمی توان گفت كه ازدواج میان شاهان و روسای ایالات عملا ً فعلی سیاسی است؟ بنابراین استنتاج تاریخی می توان اینگونه استدلال كرد كه ارتباط میان اعضاء یك خانواده ی سلطنتی ارتباطی بوده با نمودی سیاسی و با پیشینه ای بسیاركهن و البته بسیار محدود و آزار دهنده و با حداقل آیین ها كه در آن مصالحه ی ازدواج در حكم یك قرارداد سیاسی محسوب می شده و موافقت فرد در آن هیچگونه دخالتی نداشته یا در حداقل تاثیرگذاری بوده است. سرتاسر ادبیات منظوم دوران قرون وسطا( بنا به گفته ی انگلس) انباشته است از درخواست شاه ِ پدر از فرزند پسر یا دختر خود در چشم پوشی از میل درونی خویش. چراكه فرزند عملا هیچ تمایلی به ایجاد زندگی مشترك با فرد مورد نظر شاه نداشته است. به عنوان شاهدی بر این مدعا می توان به ذكر این مثال اكتفا كرد كه پسر و دختری به نام های فلان و بهمان به جهت تقدیس فرمان پدر تن به این ازدواج می دهند و می بینیم كه بنا به گفته ی انگلس نطفه ی شعر غنایی تحت عنوان " ترانه های دوستان" (1) كه انباشته است از سروده های خیانت آمیز افراد به همسرانشان چندان هم تصادفی به وجود نیامده. زیرا در یك ازدواج نه چندان آزادانه و صرفا ً سیاسی، خیانت به همسر رسمی در حكم یك انتقام بوده و خود با ایجاد یك رابطه ی سالم عاشقانه رخ می نمایانده و این خود دلیلی است بر این مدعا كه چرا الهام های شاعرانه درست در چنین مواقعی پا به عرصه ی وجود می گذاشته اند. البته انجام این كار صرفا ً برای لذت بردن از فعل خیانت نبوده، چراكه خیانت در اصل برقراری یك رابطه ی حقیقی و عاشقانه بوده. حال آن كه ازدواج رسمی تنها رابطه ای بوده سیاسی كه علاقه ی فرد در آن هیچ گونه تاثیری نداشته كه البته ما در تعریف و تحلیل خود از ساز و كار خانواده های قدیم دوباره به آن باز خواهیم گشت. متن برگردان توسط جناب مهدی فتوحی ریشه های تمدن اروپایی، 2001، دانشگاه لچه ایتالیا ریشه های فرهنگ اروپایی، 2001، دانشگاه لچه ایتالیا
  6. worior عزیزم شما در جایگاه استاد من هستید پیشنهاد می کنم تاریخ تحولات [b]اجتماعی[/b] سده های 12 تا 18میلادی رو در اروپای مرکزی (پروسیا و فرانسه) با تاکید بر «هنجارشناسی عرفی/حقوقی رایج و روابط لایه های اجتماعی با یکدیگر » به اختصار مرور بفرمائید. باز هم در محضر شما خواهم بود. ارادتمند
  7. [quote][quote]fath نوشت: اما نکته قابل تامل این هست که این نوع روابط در دنیای غرب چیزی ناملموس نیست چون شما در تاریخ اونها به شکلی اثری چندان هم از طایفه و ایل بازی و... نمی بینید و روابط خونی هم آنچنان محکم نبوده و در نتیجه تجدد و مدرنیسم هم این موضوع مقداری تشدید شده اما در جوامع شرق و شرق میانه این موضوع به شدت باعث مشکل میشه چون این مناطق به طور طبیعی اصول حاکم اونها اصول خانوادگی و روابط صمیمانه و..... است در عین حال تفکر اسلامی و ادیان آسمانی تاکیدی خاص بر روابط قومی و صله رحم و... دارند و در این شرایط یک نوع تقابل و ضدیت و یا بهتر عرض کنم دیالکتیک در بین دو تفکر شکل می گیره که در حوزه اجتماعی خیلی شدیدتر از غرب خودش رو نشون میده و اصولا جامعه شناسی ایران هنوز اینقدر در دانشگاه ها پیشرفت نکرده که در طرح های خودش این موارد رو در نظر بگیره چرا که در پی فهم فلسفه دو طرف مقابل و تحلیل اون و نقاط افتراق بر نیومده و این عدم شناخت باعث لنگیدن تمام طرح های جامعه شناسانه و مدیرتی شده.[/quote] [quote]worior نوشت: درسته که الان چنین چیزی نیست و نمود نداره ؛ علت اصلیش هم تشکیل دولتهای "ملی سکولار " هست که در تعارض با دوران فئودالی (کاملا نژادی و قومی وام گرفته از کلیسا) شکل گرفته ، چیزی که برای رسیدن به اون و فرار از فئودالیسم قومگرا متوسل به لیبرالیسم و بی ریشه کردن توده به جهت کنترل و جلوگیری از جنگ شدند ، البته دودمان های قومی در اروپا هنوز هم قوی هست .. [/quote] [quote] fath نوشت: حتی در اون زمان هم پایه های خانوادگی به شدت شرق قوی نبوده در غرب منظور بنده این هست. مدرنیسم و دنیای صنعتی و پس از این دوران ها دنیای پسا مدرن تمام شالوده های باقی مانده رو هم نابود کرده و کشورهای غربی از زمین نیم بند و نیم سفتی که در دوران قبل از تجدد و مدرنیسم داشتند الان روی آب هستند و آب هم اساس و پایه ای نداره و به راحتی در اون فرو خواهند رفت. [/quote] [quote]worior نوشت: موافقم ، اما این مسئله به مقدار زیادی ناشی سایر عوامل تغییرات اجتماعی هست ، منجمله جنگ های طولانی مهاجرت ها و ... که البته امروز دیگه این مسئله رو بصورت عام عنوان میکنند تا حل شده پنداشته بشه ، بخصوص نظریه " غرب مسیحی " یکه تاز "آرنولد توینبی" [/quote][/quote] worior و fath عزیزم از کدام برهه (های) تاریخی در کدامین غرب جغرافیایی صحبت می کنید؟ تنویر بفرمائید تا در ادامه مصدع اوقات شریف تان باشم. زیاده جسارت است ...
  8. درود بر شکل دهندگان خاورمیانه نو ... خون تک تک این شهداء تک تک سطرهای آینده این منطقه تا ابد راهبردی رو ترسیم می کنه ... [b][i]در اوج در آسمان انسانی را یارای آن نیست کین بلندمرتبگی را بازستاندم گرچه تندباد در دستان اش جای داشته باشد سخن من در شمشیر من است و کلمات ام در گداختگی پولاد داغ را شرمسار می کند ...[/i][/b] روزی در آینده ای نزدیک که این تیره خاورمیانه ای خود را هر چه بیشتر در خواهد یافت ...
  9. oldmagina عزیزم سلامی دوباره برادرم، مدلینگ جعبه سیاه به همین دلیل که اتفاقا خود شما اشاره فرمودید دیگر آن جذابیت ویژه را برای استراتژیست های اجنبی بویژه کارشناسان دیپلماسی و امنیت راهبردی ایالات متحده ندارد، نمونه های بسیاری در این مورد وجود دارد؛ بر فرض مثال: اینکه بویژه طی دهه اخیر نظام جمهوری اسلامی ایران وجود گروهی تحت عنوان «منتقدین» را پذیرفته و همزمان با دقت تام و تمام تعاریفی متمایز را متناسب با شرایط داخلی/بین المللی برای مخالفان و معاندین ارائه می کند دردآورترین خار در چشمان دشمنان این کشور بوده است و شالوده شکن هسته مرکزی پروپاگاند سیاسی شان یعنی تصویرسازی رسانه ای «آنچنانی» از نظام جمهوری اسلامی ایران به مثابه «دیکتاتورشیپ تئوکراتیک ورشکسته در نقطه مقابل نظام لیبرال دموکراتیک پویا و موفق» (در حقیقت این روند نشانگر این است که بدنه تئوری پردازی نظام با هوشمندی خاصی از ابزارهای قدرت یا قدرت نمایی طرف متخاصم البته منطبق بر شرایط داخلی گیرم [به تعبیر برخی کارشناسان] دوره ای که اصلاح طلبان بر سر کار آمدند نهایت بهره را بسود نظام برده اند و دست کم خط مقدم جبهه طرف مقابل را تا حدودی شکسته اند). برادر خوبم، نظام حاکم بر ایران دیگر ساختار دهه شصتی را ندارد، ساختاری است پویا و فعال و در جای خود: پراگماتیست در عرصه سیاست جهانی است که در سلوک منافع و مصالح ملی تا حدود ممکن دست به بازی و حتی ریسک می زند، یارگیری می کند، قدرت چانه زنی اش را افزون می سازد و ... قس علیهذا بنابراین: اول آنکه اگر مقصودتان از عمل، عمل سیاسی است یا امر سیاسی ... (؟) چنین فرآیندی جاری و ساری است و مساله به مدارس نظریه پردازی و اتاق های فکر منحصر نمانده است، دوم آنکه چنین ساختار حاکمیتی با این ویژگی ها بنا به قاعده نمی تواند ساختاری ایستا و مرداب گونه باشد، اگر به پست حقیر در خصوص مثال هندوستان دقت می فرمودید بنده با یک گشتار و ترتیب خاص در ارائه آماره ها پیش آمدم تا نکاتی نهایی را به دوستان عزیزمان عرض کنم: و آن اینکه چهره های متفاوت، متضاد و متباین یک جامعه انسانی بویژه بهره مند از تاریخ تمدنی و سابقه فرهنگ سازی تأمل برانگیز را باید در کنار یکدیگر مشاهده و تحلیل کرد: به پشتوانه چنین تلقی است که جناب وحیدی، وزیر محترم دفاع، به دشمنان هشدار می دهد شاید در نبرد حقیقی با فضای متفاوتی روبرو شوند ... اتمسفری که بنا به مشاهدات مبتنی بر پروتکل های مدلینگ جعبه سیاه گاه و بی گاه برای شان پیش بینی ناپذیر خواهد بود ... حال که این نکته را به محضر شما، برادر و معلم خوبم، عارض شدم بگذاریم گمانه زنی را طرح کنم و این بحث به زیبایی ادامه یابد، تصور شخصی حقیر این است که کارشناسان سیاسی، امنیتی و اطلاعاتی دشمن مدت هاست که اقبال بیشتری به مدلسازی های سیاسی/امنیتی/نظامی جامع تر و چند جانبه نگرتر نشان می دهند نشانه و گواه حدس خویش را نیز «تاکیدات مستمر جامعه اطلاعاتی ایالات متحده بر پیامدهای میان مدت و درازمدت اصطکاک های سیاسی/نظامی با جمهوری اسلامی ایران در گزارش های 2007 به بعد» و «صحه نهادن فرماندهان عالی رتبه و مدیران کلان نظامی ایالات متحده بر بازدارندگی بجای اصرار و پافشاری بر رویارویی با جمهوری اسلامی ایران تا آستانه رسیدن به فضای هم کفی هسته ای ایران:رژیم صهیونیستی» می دانم (از آن میان: جملات صریح و تا حدودی عصبی ژنرال پترائوس در کمیته امنیت ملی سنای آمریکا، یادبود 11 سپتامبر، 2011) چنین اظهاراتی به گمان حقیر (که بسیار مهم تر و تعیین کننده تر از ابراز نظر رسمی رییس جمهور آمریکاست!) نشان از یک تغییر رویکرد آنالیتیک در برخورد با سوژه ایران و بازیگری آن در خاورمیانه دارد ... هر چند هنوز هستند کسانی که بر تقابل با ایران و ارائه تحلیل های روباتیک/مکانیک از نبرد آرماگدونی با ایران اصرار می ورزند. حقیر سراپا نادانی نیز از بذل توجه شما به چند سطر اینجانب صمیمانه سپاسگزارم. مشتاقانه در انتظار گفتارتان می مانم.
  10. دوست خوب، برادر بزرگوار و آگاهم سلام شما می دانید حقیر هم بقدر بضاعت خویش می دانم که سرعت خیره کننده تحولات و «ضرورتا» بحران زا بودن جهان فرهنگی پسامدرن مجال دقت و راندمان آنچنانی را از این تکنیک کلاسیک تحلیلی/ابزاری دهه 60 میلادی ربوده است موافق اید؟ علت کمرنگ تر شدن برخی روشمندی های دشمنان قسم خورده رشد تأمل برانگیز مفهومی/ادراکی ما ایرانیان از نقاط ضعف تاریخی این قبیل متدولوژی هاست موافق اید؟ تصور می کنید چرا دشمنان ما مزورانه و خزنده و به نام آگاهی و به کام تحمیق سعی در تهی سازی فکری و ترویج اندیشه های بازاری در میان لایه های سنی جوان مان را دارد ... ؟
  11. oldmagina عزیزم تکنیک modeling جعبه سیاه برای رفتارشناسی/تصمیم گیری در باب ایران و ایرانی بارها مورد استفاده قرار گرفته و تجربه شده است اما ... به گمان شما بازخورد کاملا مناسبی نیز داشته است؟
  12. طاها جانم سلام با احترام و صبح بر شما خوش این جمله که فرمودید درباره تحلیل یک خطی در مقابل چند خطی ... اکیدا در نگارش پست خطاب اخص به شما و اعم به سایر اساتید و سروران میلیتاری مدنظر حقیر نبوده و نیست ... هرگز نیت جسارت نداشتم. یکی از جوهری ترین عناصر متدولوژی یانکی ها در صحنه سیاست های خارجی در شرق نزدیک و دور، و بخشی از اوراسیا همواره «گفتگوی نرم و توأم با لبخند همزمان با گرفتن یک چماق بدقواره و کریه المنظر در دست» بوده ... بنابراین یانکی ها همیشه از دهه 50 میلادی تا حال با هر دو چهره در حال بازی در شرق ما هستن، گاهی به فرمایش شما بازی تبدیل به مجادله و به تیع اون دعوای سیاسی و نظامی میشه ... و گاهی مساله با لبخند احمقانه سیاست بازان دو سوی غائله ختم میشه ... سوژه ایران اما قدری متفاوته ... برای یانکی ایران کشوری در کلاس و رده منحصربفرد خودش ... نه میشه او رو در طبقه گروه هندوستان، برزیل و ... قرار داد، نه دقیقا میشه او رو دلبسته روس ها دونست، نه حقیقتا میشه این کشور در باند خاص ساینوسیایی قرار داد .... و نه حتی میشه نشانی از سرسپردگی این کشور (پس از انقلاب 1979) به کشوری اروپایی مانند فرانسه یا آلمان و ... بریتانیا پیدا کرد ... نسبت این کشور و ساختار حاکم بر اون هم که با یانکی ها مدت هاست تعیین تکلیف شده ... برای اونها تقریبا یک سیاره مخصوص به خودشه در همون زمان، ایران روی همین کره ارض چشم سیاوش خاور نزدیکه ... این یک روی سکه مشکل یانکی ها در برخورد با موضوعیتی است به نام «ایران» حال، باید تفاوتی رو طرح کرد که روی دیگر سکه پیچیدگی و گرفتاری یانکی ها رو با کشورمون آشکار می کنه، نظام های اسبق حاکم بر ایران از 100 قبل تا حال هرگز (با لحاظ کردن مجموعه درگیری های داخلی/محوریت سیاست های خارجی) درصدد «تولید قدرت ملی مستقل» و «توسعه نفوذ [از هر رنگ و شکل]» و «چیرگی و اشراف و سیادت سیاسی/امنیتی» در حیاط خلوت های خودشون و در کشورهای مجاور برنیومدن (هر چند طی عصر پهلوی دوم سیستم خودش رو به آب و آتش می زد که توده عوام رو مجاب کنه آقای منطقه است و مردم و مابقی آسوده بخوابند یا به «بخورید بخورید های جناب هویدای ...! برسن و کارها رو به بزرگ ترهای خودشون واگذار کنن» الخ ... [شما می تونید برای کسب اطلاعات بسیار مستندتر از سخنان جوجه کوچکی مانند حقیر به کتاب ایران میان دو انقلاب شاهکار یرواند آبراهامیان رجوع بفرمایید])، اصولا در نظام های راهبرنده اسبق در این کشور مساله ای تحت عنوان «تعریف/اصالت منافع ملی» بطور اصولی و جدی طرح و بحث نشده ... واقعیت اینه که یانکی ها در ایران هنگامی در آستانه دهه 80 میلادی در ایران با «فن سالاران مستقل تر (و بسیار مستقل تر از گذشته های این سرزمین)» رویرو شدن برای مدتی شوک و سرگیجه سیاسی رو تجربه کردن ... (ایران بصراحت اعلام کرده بود که اومده تا تغییراتی اساسی و تعیین کننده رو در آرایش سیاسی منطقه ایجاد کنه، مولفه های قدرت ایران اونجایی که مساله وجه ایدئولوژیک پیدا می کرد باعث نگرانی های شدیدتر آمریکایی ها می شد) پس تا اینجا دو مساله طرح شد: 1) فرمیشن سیاسی داخلی/جهانی و البته موقعیت ژئوپلیتیک منحصربفرد ایران و 2) جهت گیری و اوج گیری ایران بسوی سیادت منطقه ای و تولید قدرت ملی و افزایش ضریب نفوذ سیاسی/امنیتی و ... اینجاست که پیاده سازی اون عنصر شالوده ای در روش شناسی یانکی ها برای رویارویی با ما قدری با مشکل مواجه میشه: ایران جدید نه خریدار لبخند و دیالوگ نرم با یانکی هاست ... (دست کم تا این لحظه نبوده) و نه میشه بسادگی به هزاران دلیل با چماق او رو مرعوب کرد ... (که طی 8 سال دفاع مقدس نشد ... و حتی [b]صرف نمایش[/b] روبرو شدن یک قایق موتوری با چند جوان با دو موشک ... با یک گروه ورزیده جنگی در میانه آب های سرزمینی تصویر بسیار بدیع و مبهوت کننده ای بود از روبرو شدن [b]یک کشور در قلب خاور نزدیک با یک ابرقدرت مدعی سیادت جهانی[/b] که تاثیر خود رو بر اونهایی که باید پیام ایران رو در این ماجرا دریافت می کردن گذارد ...) همه اینها نشون می ده که یانکی علاوه بر نگرانی از هسته مرکزی داستان، از حواشی اون هم بشدت نگران هستن، همونطور که فرمودید این تنها یک الگوست که بر شبکه بسیار تو در تویی از شاخص ها/موءلفه های قدرت نرم و سخت حکومت می کند، هر چند که الگوها هم متغیر می شوند، در ترجمانی دیگر قدرت ها نیز غروب می کنند. در مجموع، ایران در حال حاضر از قواره ای برخوردار شده که هژمونی خاص و مستقل خودش رو در مقابل هژمونی آمریکایی در منطقه راهبری و مدیریت می کنه، راستش رو بخواید آدم های عاقل تر دستگاه سیاست خارجه آمریکا مثال برژینسکی تنها یکی دو سال بعد از وقایع انقلاب اسلامی فرا رسیدن چنین روزهایی رو پیش بینی می کردن ... اما ذهنیت بوی بیات گرفته برخی مدیران کلان دستگاه دیپلماسی یانکی اجازه بروز و ظهور یک روشمندی عقلایی تر و احترام آمیزتر رو نمی داد که این وضعیت تا همین امروز تداوم داره ... نمی خوام روده درازی کنم منتظر تداوم بحث از سوی شما برادر بزرگوارم هستم
  13. جناب TAHA-SH عزیزم هر کشور ریشه دار و قدرتمند (حسب موءلفه های متشکله کمپلکس قدرت سیاسی/امنیتی/نظامی در سطح ملی/منطقه ای/جهانی) چند چهره متفاوت داره: هندوستان رو مثال می زنم ... علت انتخاب هندوستان اینه که این کشور جزو معدود کشورهایی در جهان رو به توسعه (پایدار) است که اغلب گفته شده صادقانه ترین آماره های اجتماعی- اقتصادی را (گاه دسترسی به چنین پارامترهایی توسط استراتژیست های دشمن خطرناک تر از هر جنگ افزار نامتعارف خواهد بود ... بگذریم) مختصرا خدمت شما استاد عزیزم عارض می شم که: 1) جمعیت روستایی بیش از 60% جمعیت کل هندوستان رو تشکیل میده با این حساب دیدن مناظر حومه، پرت افتاده و ... و ... قس علیهذا در نزدیکی اغلب شهرهای این کشور بزرگ امر غریبی محسوب نمیشه 2) شاخص های توسعه انسانی/فرهنگی در چیزی حدود 70 از از این جمعیت روستایی بسیار تأسف باره ... بنابراین مشاهده روستاهای محروم و کمتر برخوردار و انسان هایی که برای زنده مانی دست به اعمال ... می زنن بسیار متدواله ... 3) تلاش هند برای اعمال مدیریت ترویجی/توسعه ای کشاورزی/نیمه صنعتی در محروم ترین نقاط هند (اغلب در مرکز و جنوب این شبه قاره) به اعتراف منابع تحلیلی همچون مجله اکونومیست قابل ستایشه ... 4) همزمان: قدرت خرید جمعیت شهری هندوستان در دهک های درآمدی متوسط و نسبتا بالا طی دو دهه اخیر تا 1/3 برابر افزایش پیدا کرده که به نسبت سایز جمعیت هندوستان واقعا قابل تقدیره ... 5) همزمان: رشد فقر، هویدا شدن چهره های گوناگون از فقر در حومه شهرهای صنعتی/تجاری/دانشگاهی هندوستان سرسام آور و ترسناکه ... (وسعت زاغه نشین دهلی نو در فاصله 1991 تا 2001 به سه برابر افزایش پیدا کرده ...) 6) همزمان: در اغلب موارد دولت حتی با ارائه مشوق هایی مانند کمک های بلاعوض کوچک مقیاس و امکان تصدی گری داخلی در محیط های روستایی نتونسته جلوی سیل مهاجرت روستانشینان به شهرهای بسیار بزرگ هندوستان (مگاپولیس های هند) رو بگیره ... 7) شکاف طبقاتی در حال گسترشه ... 8) فاصله حدود بیشینه و کمینه درآمدهای قانونی/مالیاتی در حال گسترشه 9) اما: توسعه سریع و خیره کننده ای از دهه 80 تا کنون در صنایع نوین و فوق مدرن بوِیژه حوزه های انفورماتیک، علوم برتر زیستی، فوتونیک، علوم ارتباطات، نانوتکنولوژی، مهندسی هسته ای، ... انکارناپذیره ... 10) سطح رفاه در طبقات متوسط اجتماعی بشکلی نه چندان رضایتبخش اما قابل تحمل در حال تثبیت شدنه ... 11) اما: ایجاد شغل یکی از مشکلات ابدی نظام حاکم بر هندوستان بوده و هست و خواهد بود ... نرخ بیکاری تا اواسط 2011حدود 11% بوده که برابر با توده ای معادل 1/5 برابر جمعیت فعلی ژاپن است ... نرخ بیکاری جمعیت جوان بین 15 تا 25 سال تا سال 2010 تقریبا 10.5% بوده ... 12) پس از 70 سال استقلال از سایه استعمار همچنان مشکلات پیچیده ای در مسائلی مانند مالکیت اراضی، آمایش سرزمینی، مدیریت بحران های طبیعی و ... در مجموعه عملکرد ساختار حاکم بر هند بچشم می خوره ... 13) مسائل فرهنگی بخش مهمی از نگرانی های متخصصان و متصدیان امور اجتماعی و اقتصادی هندوستان رو تشکیل می دن و نمیشه از کنار تنوع فرهنگی چشمگیر توده ای که به نام جمعیت هندوستان میشناسیم بسادگی گذر کرد، همین واقعیت در بسیاری از موارد عامل بحران ساز داخلی بوده و هست، اصولا پتانسیل تقابل فرهنگی همواره در جوامع محلی هندو/مسلمان/سیک بسیار بالا بوده و هست، در هندوستان بیش از ششصد فرقه دینی، مذهبی، معنوی، عرفانی و ... و ... حتی قومی ... وجود داره ... 14) توسعه علمی بر اساس اصول سیاست توسعه نهرو همیشه در صدر اولویت های سرمایه گذاری های داخلی (و گاه خارجی) قرار داشته و داره، اتمسفرهای علمی/پژوهشی هندوستان بطرزی باورنکردنی با محیط اجتماعی معمول و موجود جامعه هند متفاوت و متباینه ... بنحوی که گاه نوعی عدم تناسب فانتزیایی رو القا می کنه ... گویی در برخی مکان ها سفینه ای از سیاره ای دور بر زمین نشسته ... و این پژوهشگران وطنی با اون قیافه های شهروند آدم حسابی خودشون مریخی هایی هستن در پوست انسان ... 15) رشد علمی هندوستان در فناوری های نو در سال های دهه 90 تا کنون انفجاری بوده به نحوی که حسب آمارهای منتشره این کشور صاحب دست کم 20 مجله ISI با Impact Factor بالای 3 هستش (حوزه های پزشکی، بیولوژی مولکولی و ... ) 16) تراز مثبت صادرات هندوستان بر کسی پوشیده نیست، افزایش ارزش پول ملی هم یکی از برنامه های همیشگی این کشور بزرگ بوده ... 17) همزمان هندوستان صاحب فناوری هسته ای متعارف و نظامی هستش 18) هندوستان از دارندگان و مولف های فناوری موشکی بالیستیک محسوب میشه 19) در رده بندی قدرت های نظامی جهان هندوستان در جایگاه چهارم حتی یک پله بالاتر از بریتانیا استعمارگر سابق خودش قرار می گیره ... و این در حالی که حدود 40% جمعیت هندوستان زیر خط فقر قرار می گیرن ... یعنی چیزی حدود 700 میلیون نفر ... و ... و ... و ... برادر عزیزم که شما رو استاد خودم خطاب می کنم، در حقیقت برای تحلیل راهبرد تقابل دو کشور مانند ایران و ایالات متحده آمریکا باید هزاران نفرساعت وقت گذاشت چرا که همونطور که عرض کردم هر کشور مقتدر و ریشه دار چندین چهره متفاوت داره ... و بنا به فرمایش جناب worior بسختی میشه صورت مساله رو به سطح «هویت ماشینی» نبرد نظامی تقلیل داد ... نباید فریب بسیاری از ظواهر رو خورد ...
  14. جناب worior عزیزم با شما کاملا موافق ام که روشمندی ایران نباید اینجا مورد بحث قرار بگیره و تصور می کنم تاپیک «به جای دشمن!!!» هم به همین علت مهم حذف شده ... نکته دیگه اینکه همون لینک اخیری رو که بنده قرار دادم ملاحظه بفرمائید صحبت از نقشه دوم یانکی ها به میون اومده پس این اشاره به Plan A و Plan B که احتمالا زنجیره ای از طرح ها رو تا n جایگزین مورد نظر در بر می گیره تصریح به راهبرد هم هست ... موافق اید؟
  15. گوبلز عزیزم اول اینکه خسارات جهود در جنگ با اعراب چندان هم قابل اغماض نیست دوم اینکه پشتیبانی یانکی ها و فرانسوی ها از جهود به مراتب آشکارتر، وقاحت آمیز و گسترده تر از لجستیک متوسط الحالی بود که سرخ ها با هزاران مصلحت و منطق خاص برای اعراب تهیه می دیدن ... و سوم ... خیانت و ترس در حکام عرب (بجز یک ساختار حکومتی که اون هم بیشتر متکی به کاریزمای شخصی بود ...) موج میزد ... متن ذیل رو مطالعه بفرمائید ... (و به جملاتی که برجسته کردم عنایت داشته باشید) (منبع: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910225001695) اسرائیلی‌ها نجات خود را مدیون عربستان و قطر هستند عرب تایمز: واکنش سوریه به انفجارهای دمشق باید در تل‌آویو ظاهر شود/ غرب در سوریه کاملا تحقیر شد خبرگزاری فارس: یک نویسنده سوری با بیان اینکه اسرائیل بدون پول و حمایت عربستان و قطر نمی‌توانست خیلی اقدامات را انجام دهد، خواستار واکنش سوریه به انفجارهای دمشق در تل‌آویو شد. به گزارش فارس، نارام سرجون در مقاله‌ای با رسوا کردن عربستان و قطر اعلام کرد، زمانی بود که اسرائیل از اقدامات شهادت‌طلبانه وحشت داشت اما امروز با حمایت عربستان و قطر ناآرامی را به جهان عرب منتقل کرده و اکنون شاهد انفجارهای انتحاری در دمشق هستیم که پول آن را قطر و عربستان تامین می‌کنند. نویسنده نوشت: من از کسانی نیستم که دعوت به خشم کنم و از کسانی نیستم که وقتی روی اعصابم می‌روند خشمگین شوم اما عادت ندارم که باب عقل را ببندم اگر مجانین شر مرا بخواهند. بلکه کاملا با لباس رزم روبه‌روی آنان ظاهر می‌شوم و آماده مبارزه می‌شوم. گاهی عقل حکم می‌کند که برای متوقف کردن مجنون‌ها به جنگ بروی. زیرا برخی انواع جنون را جنگ آغاز می‌کند اما بسیاری از جنون‌ها را سلاح به جاده صواب بازمی‌گرداند. نارام سرجون افزود: چند روز گذشته تصاویری از سواحل تل‌آویو به دستم رسید که مملوء از جهانگردان خوشحال و اسرائیلی‌هایی بود که روی صندلی‌ها آرمیده بودند و نوشیدنی‌های خود را سر می‌کشیدند... چهره‌ها خیلی آرام بود... همه انفجارهایی که گریبان اسرائیلی‌ها را در تل‌آویو می‌گرفت، اکنون به خیابان‌های دمشق و بغداد رسیده است. همه آشوبی که در شهرکهای اسرائیلی در زمان انتفاضه فلسطین برای آزادی شکل می‌گرفت، اسرائیلی‌ها با درایت آن را با همان شعار به جهان عرب منتقل کردند. شعار آزادی همان شعار است اما مردم همان مردم نستند و اندیشه‌ها آلوده شده است... می‌توانید مشاهده کنید که در زمان انتفاضه فلسطین شهرک‌نشین‌ها فوج فوج به هر گوشه‌ای فرار کردند و اکنون از همه جا بازگشته‌اند و مشغول کار [و زندگی] هستند... بلکه اطلاعیه‌های تاسیسات عمرانی [در اسرائیل] دوباره افزایش یافته است... اسرائیل موفق شد و از فاجعه به سوی زندگی حرکت کرد تا دوباره سوار همان خر شیطانی شود که اسمش بهار عربی است. [b]اما اسرائیلی‌ها نجات خود را مدیون عربستان و قطر هستند. [باور کنید] اغراق نمی‌کنم اگر بگویم که بزرگترین عملیات نجات در اسرائیل، عملیاتی است که قطری‌ها و حاکمان حجاز آن را هدایت کردند. تونل هوایی که در ابتدای جنگ 67 آمریکایی‌ها برای نجات اسرائیلی‌ها باز کردند، هیچگاه به پل زندگی و بقا و نجاتی که حکام سعودی و قطری برای اسرائیل فراهم کردند نمی‌رسد. آن هم پس از آنکه اسرائیل پس از پیروزی‌های نیروهای مردمی مقاومت که بزرگتر از دستاوردهای 1973 بود، در معرض هلاکت قرار گرفت. همچنانکه در قدس خیابانی به نام انور سادات و ملک حسین [پادشاه سابق اردن، پدر شاه کنونی] وجود دارد و از این پس هم باید نام ملک عبدالله بن عبدالعزیز [شاه سعودی] و حمد بن خلیفه [امیر قطر] هم باید بر دیوارهای پارلمان اسرائیل نقش ببندد.[/b] همچنین زمانی را که در آن در انتفاضه دوم خیابان‌های تل‌آویو از طریق عملیات استشهادی منفجر می‌شد و اسرائیل دچار سرگیجه شد و آسیب دید هنوز به یاد داریم... اما انتفاضه فلسطین بسرعت فروکش کرد و عملیات نابودی اسرائیل فروپاشید. زمانیکه اسرائیل با دو شکست مردمی متوالی و با مقاومت اسلامگرایان لبنانی و غزه محاصره شد، انقلاب‌های عربی آغاز شد اما اسرائیل آن را بهار عربی (نسخه‌ای از القاعده) برای ما درست کرد و آن را از قطر و مساجد ریاض آغاز کرد و ما را با همان سلاح، سلاح اسلامگرایان مجازات کرد. سرجون در ادامه این مقاله که در عرب‌تایمز منتشر شد نوشت: اگر کسی الان شایسته تبریک گفتن باشد، اسرائیلی‌هایی هستند که خود را در حلقه حکام مخلص عربی جای داده‌اند که آنان نیز محصور به افرادی ساده و ابله و منافق و به اصطلاح اسلامگرا هستند. این دو حلقه در حقیقت سپر بزرگ اسرائیل هستند تا جایی که دیگر می‌توانیم سوال کنیم که اصلا طرح [سامانه ضدموشکی] گنبد آهنین اسرائیل دیگر به چه درد [تل‌آویو] می‌خورد. زیرا روشن شد که اکنون بهار عربی اسرائیل را با فتواهای سعودی و عبای شیخ یوسف قرضاوی [که فتوای جهاد علیه نظام سوریه داد] و با اتحاد علمای مسلمان به ریاست قرضاوی حفظ می‌کند. شما ملاحظه کنید که امروز از مرزوقی در تونس گرفته تا اردوغان در ترکیه چه کسی از اسلامگرایان از اسرائیل حمایت می‌کند؟ چه کسانی کارشناسان ارتش سوریه در جنگ الکترونیک و خلبانان و نظامیان بلندپایه در یگان‌های جنگجو مانند کماندوهای حرفه‌ای را غیر از عربستان و قطر می‌کشد؟ چه کسی در دو انفجار اخیر در دمشق 500 خانواده سوری را یکجا نابود کرد؟ نه غرب نه آمریکا، نه کلاه‌آبی‌های سازمان ملل و نه گنبدآهنین هیچ کدام نمی‌تواند از اسرائیل محافظت کند اگر ملل منطقه ضربات خود را متوجه اسرائیل کنند اما اسرائیل را مساجد و عباهای سفید و ریش‌های بلند حفظ می‌کند و مالی و ثروتی که با دست‌ودل‌بازی بی‌حدومرز و سقف [از طرف شیوخ خلیج فارس] برای او خرج می‌شود. پس اسرائیل بدون کمک عربستان که انتحاری‌ها را برای کشتار عراقی‌ها و سوری‌ها و ترویج آشوب در مصر اعزام می‌کند و پول خرج می‌کند، چه می‌تواند بکند؟ اسرائیل چه می‌توانست با حزب‌الله بکند اگر عربستان سید حسن نصرالله را قاتل خلیفه عثمان نمی‌کرد و حتی لباس قاتل عمر را بر تن او نمی‌کرد؟ اسرائیل با حزب‌الله و ایران و سوریه چه می‌توانست بکند اگر امیران نفت و گاز نبودند که همه دارایی خود را برای از بین بردن جهاد در فلسطین خرج می‌کنند، و نزدیک بود که بر اساس قرآن، فتوای جهاد علیه ایران و شیعه بدهند. اسرائیل با اندیشه میلیون‌ها عربی که اسرائیل را دوست نداشتند، چه می‌توانست بکند اگر قطر و شبکه الجزیره و لشکر نویسندگانی نبودند که در بیشتر جراید چابلوسی می‌کنند؛ جرایدی مانند الشرق‌الاوسط، القدس العربی و الحیات. اینها کسانی هستند که پرچم اسرائیل را در حمص سوریه برافراشتند. اینها همان کسانی هستند که اشغال خارجی وحشی‌گرانه را قالب پدیده‌ای که بشر تا به حال به خود ندیده بود، امری مطلوب برای عقول ملت عرب قرار داد. بله، پدیده‌ای که بشریت تاکنون به خود ندیده بود. این پدیده این است که بخشی از مردم تصور کنند که بمب‌افکن‌های آمریکایی که همه آزادی‌خواهان جهان را کشته است، آزادی به ارمغان می‌آورد و آزادی با اورانیوم ضعیف شده آبیاری می‌شود. عربستان و قطر انفجارها و خشم مردم را از خیابان‌های تل‌آویو دور کردند و آن را انداختند در خیابان‌های ما [در سوریه] و در خیابان‌های عراق. عربستان جنگجویان عرب را به خدمت می‌گیرد نه برای آنکه علیه اسرائیل و در آن بجنگند (چرا که طبق گفته واعظانش خود را در مهلکه انداختن است) بلکه برای اینکه آنان را وارد مهلکه افغانستان و عراق و سوریه و لیبی و همه دنیا جز اسرائیل بکند. امـا آیـا زمان آن نرسیـده است که درگیری را به خاک دشمـن منتقـل کنیـم؟ سوریه باید پاسخ سختش را متوجه کدام سو کند؟ شاید بسیاری با من هم‌عقیده نباشند که زمان آن رسیده است که از حالت انفعالی در بحران سوریه به حالت فعال منتقل شویم تا سر افعی را بکوبیم. زیرا من به عوامل قدرت خود بیش از هم اعتماد دارم. این را اعلام می‌کنم زیرا می‌دانم که دستاورد عملی سوریه بزرگ بود. طرح تغییر [نظام] در سوریه که کاملا به پایان رسید و غرب چنان تحقیر شد که از زمان سقوط یوگسلاوی نشده بود. غرب نتوانست اراده خود را برای تغییر [نظام سوریه] تحمیل کند. غرب توانست یوگسلاوی را تجزیه و سران آن را نابود کند. غرب توانست عراق را نابود کند. همچنین توانست لیبی و سران آن را نابود کند اما سرانجام در سوریه شکست خورد و هیچ امیدی برای ساقط کردن سوریه از راههای کلاسیک ندارد که به آن عادت کرده است. عرب‌تایمز نوشت: دستاورد سوریه مقابل اشخاص حقیری که فریب پول قطر و فریب اتحادیه عرب را خوردند، وصف‌نشدنی است. رجب طیب اردوغان [نخست وزیر ترکیه] بزرگترین ذلیل خیابان‌های شق شده پس از آنکه در سخنانش، آنچه دیده نمی‌شد، پیروزی بود. دستاورد سوریه در متزلزل کردن نقش عربستان که هیچ گاه در منطقه متزلزل نبود، باورنکردنی است چرا که آل سعود اکنون می‌بینند که آنچه در راه است هیچ تردیدی در آن نیست... کودتایی نهایی برای معادله‌ای قدیمی که ریاض در آن، رهبری بر عرب و پایتخت‌ها آن مانند بغداد، قاهره و دمشق را تقسیم کرده بود... اما معادله جدید امروز این است: رهبر جهان عرب، یا ریاض یا دمشق. حقیقتی که گزیری از آن نیست این است که بهار عربی [در سوریه] را عربستان و قطر و ترکیه به رهبری اسرائیل و غرب اجرا می‌کنند. هدف نهایی هم طولانی کردن عمر اسرائیل تا حد ممکن است همچنانکه همه طرح‌های سعودی همینطور است. هدف نهایی از بهار عربی [در سوریه] زنده کردن بهار اسرائیل با تجزیه محیط پیرامونی اسرائیل و پایان دادن به عملیات خلاصی از ارتش سه‌گانه عربی است که با اسرائیل جنگیدند؛ یعنی عراق، مصر و سوریه. هدف نهایی شامل تجزیه باقیمانده سوریه قدیم نیز هست تا اسرائیل بزرگی که دیگر قادر نیست همه یهودیان مهاجر را در خود جای بدهد مگر اینکه تهدید بشری و جمعیتی محیط پیرامون خود را خنثی کند، زنده شود. شاید مهم‌ترین نگرانی اسرائیل دقیقا تهدید نظامی سوریه‌ای است که با هزارن تانک و موشک بیخ گوش اسرائیل ایستاده. اسرائیلی‌ها می‌دانند که در هم شکستن سوریه، تهدیدهای ایران را بی‌معنا می‌کند بنابراین ایران دیگر قدرتی برای آسیب زدن به ایران نخواهد داشت اگر در مرز فلسطین اشغالی در سوریه و لبنان [حزب‌الله] حضور نداشته باشد. اسرائیل می‌داند که زدن عراق، جبهه عربی را خیلی تضعیف کرد اما اسرائیل می‌داند که عراق به دلیل سوریه، بازگشت و اکنون آزاد است. پاسخ سوریه به انفجارهای دمشق چه باید باشد؟ زدن عربستان و قطر یا اسرائیل؟ نویسنده نوشت: برخی معتقدند که پاسخ سوریه به تروریسمی که در خیابان‌های دمشق وارد شده باید به ترکیه، یا قطر یا عربستان باشد چرا که اینها بازوهای امریکا و اسرائیل هستند. اما این وقت تلف کردن است به نظر من. پاسخ با اقدامی تروریستی در شهرهای این کشورها اخلاقی نیست و فقط مردم بیگناه را می‌کشد. مانند آنچه در دمشق روی داد. همانطور که این کشورها اگر نیمی از مردمشان هم در انفجارهای تروریستی کشته شوند، برایشان مهم نیست. این دولت‌ها چیزی برایشان مهم نیست جز کاخ‌هایشان. حتی این نوع واکنشها همان چیزی است که این کشورها یعنی عربستان و قطر به دنبال آن می‌گردند تا ملت‌های خود از از آزادی‌خواهی و مبارزه با فساد و حقیقت‌طلبی گمراه و به این اتفاقات مشغول کنند. همینطور این اقدام در این کشورها سبب می‌شود دولت‌های آن اعلام کنند که حق دارند برای سرنگونی نظام سوریه تلاش کنند و سوری‌ها شر آنان را می‌خواهند و خیلی زود آراء مردم هم تغییر می‌کند و مشکل را در نظام سوریه می‌بینند نه در فساد دولت‌های سعودی و قطری. ممکن است بخشی از مردم ترکیه نیز معتقد باشند که اردوغان آنان را وارد مشکل کرده است اما برخی به او حق خواهند داد تا از شورش علیه سوریه حمایت کند تا ترکیه از مردم سوریه انتقام بگیرد. همانطور که الان تمایل انتقام از استانبول و ریاض وجود دارد. بنابراین ملت‌های منطقه وارد درگیری بی‌حدومرزی می‌شود و اسرائیل هم به راه خود ادامه می‌دهد. پس اگر عربستان و ترکیه نباید هدف گرفته شوند، هدف چیست؟ سر افعی بزرگی که باید کوبیده شود، اسرائیل است. حقایقی وجود دارد که باید آن را مرور کنیم: - اسرائیل حامی حقیقی شورش مسلحانه در سوریه است. اسرائیل مرکز ثقل اصلی حمایت از طریق لابی یهودی در غرب است. هیچ کس جز اسرائیل تاثیر اثرگذار بر نیروهای خشونت‌طلب ندارد. اسرائیلی است که اوامر را برای قطر و عربستان و ترکیه صادر می‌کند که حمایت مالی یا تسلیحاتی کنند یا میزبان [عناصر مسلح] باشند. دقیقا همانطور که اسرائیل می‌داند که سوریه و ایران دو قدرت حامی حزب‌الله در درگیری‌اش با اسرائیل است. بازی همان بازی است. - تداوم این نوع عملیات تروریستی بافت اجتماعی سوریه را آسیب می‌زند و در مدتی کوتاه نسلی آسیب‌دیده از لحاظ روانی که او را به خشونت‌های دیگری می‌کشاند، تحویل می‌دهد. حتی سکوت بر این اقدامات تروریستی سبب می‌شود به چیزی عادی تبدیل شود همانطور که در عراق اینطور شده است. و از آنجا که طرح و برنامه این عملیات‌ها خارجی است، پس جز با کار خارج [از مرز] هم متوقف نمی‌شود و به ممانعت از ورود افراد مسلح تروریستی و جلوگیری از حمایت مالی از عملیات انتحاری منجر نمی‌شود. دقیقا همان نتیجه‌ای که اسرائیل در قطعنامه 1701 مبنی بر منع تجهیز و صادرات سلاح به حزب‌الله رسید. همانطور که ترکیه در خصوص حزب کارگر کردستان به این نتیجه رسید و می‌توان برای ایجاد تفاهمنامه‌ای که اسرائیل و دوستانش را ملزم کند، تلاش کرد. - کشورهای تابع غرب (ترکیه و اعراب خلیج [فارس])، به اوامر غربی‌ها در توقف حمایت مالی از افراد مسلح در سوریه و پناه دادن به آنان گوش فرا خواهند داد اگر اسرائیل دچار مشکل شود و به جای ورود به منازعه چندجبهه‌ای، باید با مرکز اصلی مشکل مبارزه کرد. - عربستان از این هراس دارد که کشوری اسرائیل را مستقیم تهدید کند، چرا که آن کشور اخلاقا مشروعیت زیادی کسب می‌کند و عربستان نمی‌تواند با آن رقابت کند. مشکل عربستان با بشار اسد و سید حسن نصرالله است. این دو بسادگی ساقط نمی‌شوند زیرا عملیات سلب مشروعیت از آنان در نزد افکار عمومی جهان عرب ساده نیست هرچند که به وسیله رسانه‌ها محبوبیتشان هم اندکی کاهش بیابد. مثلا جمال عبدالناصر (رئیس جمهوری اسبق مصر) نمونه این امر است که هیچ حاکم عربی جرأت اعتراض به او را نداشت وقتی که اسرائیل را با قدرت تهدید می‌کرد اما زمانی که هیبت او را در توطئه سال 1967 شکستند، اعراب علیه‌ او برخاستند و شیر شدند. حکام عرب در خلیج [فارس] تا زمانی که صدام در عراق بود جرأت باز کردن دفتر روابط تجاری با اسرائیل را نداشتند اما پس از سقوط او، همه رفتند به مادرید و اوسلو و مذاکره با اسرائیل هیچ کاری نکرد جز اینکه اسرائیل را ثابت‌قدم‌تر کرد... پس از آنکه، کسی که از او می‌ترسیدند، سقوط کرد. - هر جنگی با اسرائیل اینقدر خسارت وارد نمی‌کند که توطئه کنونی به سوریه وارد کرد. همچنانکه هر زیانی در جنگ با آن، سبب زیان بیشتر در جنگ فرسایشی می‌شود که این جنگ نیز می‌تواند با پول اعراب که قدرتی بی‌حدی در حمایت از تروریسم و جذب طالبان حوری‌های بهشتی دارد، طولانی شود. بدین معنا که جنگی کوتاه با اسرائیل جنگ فرسایشی را که اسرائیل با مزدوران عرب وارد آن می‌شود، کوتاه می‌کند و آمریکا از مصطفی عبدالجلیل [رئیس شورای انتقالی لیبی] و ایمن ظواهری [سرکرده القاعده] خواهد خواست تا جنگجویان خود را از خاک سوریه بیرون بکشند. - جنگ با اسرائیل از شور و هیجان بی‌نظیر جوانان سوری برخوردار است که می‌بینند در پیاده‌رو می‌میرند یا با گلوله تک‌تیرانداز در نقطه ایست [مرزی] کشته می‌شوند... اما مرگ در جولان [اشغالی] و در درگیری با نیروهای اسرائیلی ارزشی بی‌اندازه دارد. - جنگ با اسرائیل معمولا با نیروها و پیکره اصلی و مستقیم نیست و نیاز ندارد که کل ارتش وارد معرکه شود بلکه با بمباران متقابل تاسیسات نظام و اقتصادی است... اسرائیل جرأت نمی‌کند خیابانی را در دمشق (آنچنانکه اکنون از طریق وکلا و انتحاری‌هایش انجام می‌دهد) هدف بگیرد... و حتی محله یا منطقه‌ای را بزند زیرا می‌داند که بومبرنگ بمباران دمشق، موشکی بزرگ است که زودتر از بومبرنگ به هدف یعنی مناطق تل‌آویو می‌خورد بنابراین در مقابل اهداف مدنی بازدارندگی متقابلی وجود دارد. و اسرائیل به جنگ تاسیسات و نقاط نظامی که الان از طریق نمایندگانش در مخالفان سوریه و کشورهای خلیج [فارس] هدف گرفته می‌شود، بسنده می‌کند. - بشار اسد محبوبیت گسترده‌ای دارد و آن را از دست خواهد داد اگر از انتقال درگیری به خاک دشمن زیاد دم بزند. دشمن در تل‌آویو است اما جوش‌های چرکین در عربستان سکوت خواهند کرد اگر دستور سکوت از تل‌آویو برای آنان صادر شود. غافلگیر هم نمی‌شویم اگر اسرائیل بخواهد، مبلغان سعودی از مساجد عربستان برای بشار اسد دعا کنند تا او راضی شود و موشک‌هایش را [از اسرائیل] دور کند. - جغرافیا و فناوری هم تاثیر خود را دارد برای همین موشک‌های سوریه به سوی اسرائیل شبیه موشک‌های صدام نیست... اسرائیلی‌ها این را خیلی خوب می‌دانند و اصلا نمی‌خواهند طعم آن را بچشند. - دولت [رجب طیب] اردوغان [در ترکیه] جرأت نمی‌کند تحت هر بهانه‌ای که باشد، وارد جنگ برای کمک به اسرائیل شود همچنانکه عامل ایرانی، بدون شک عاملی بازدارنده‌ای برای مهار اردوغان خواهد بود. - بازگشت [ولادیمیر] پوتین [به منصب ریاست جمهوری روسیه] هم بازگشت بی‌معنایی نیست. این مرد می‌خواهد هیبت روسیه را بازگرداند. این مرد می‌داند که موفقیت طرح اسلامی-اسرائیلی [یعنی سوء استفاده از جریان‌های اسلامگرا] به روسیه هم خواهد رسید؛ کشوری که فهمید اسرائیل در موضوع گرجستان علیه‌ش توطئه کرد اما سرانجام روسیه خود را وارد آبخازی کرد. کمک نامحدود پوتین به کشور سوریه معروف است. بازی احیای هیبت روسیه ممکن است ممکن است دست سوریه را در صورت اسرائیل بکوبد؛ سیلی به اسرائیل که نماد غرب است. - جنگ خسارت دارد اما دشمن هم آسیب و خسارت خواهد دید. اسرائیلی‌ها باید بدانند که جولان از چانه‌زنی‌های صلح و بده‌بستان‌های زمین خارج شده و پس از 40 سال وارد منحنی جنگ شده است. - بازگشت به جولان راهی ندارد جز جنگ. زمان آن هم رسیده است که این معادله جای هیئت‌های سلح و سازش را بگیرد. زمان «خداحافظ سلاح و سلام مذاکرات» گذشت و زمان، زمان «سلام بر سلاح و خداحافظ مذاکرات و ابتکارات» است. - جنگ ملی مخالفان را فرسوده می‌کند هرچند که مخالفان بگویند که جنگ نامشروع است و برای نجات اسد است. معارضان خیلی چیزها را از دست می‌دهند... زیرا احساس فطری مردم در درون کشور فرق می‌کند و زمانیکه جنگی کلاسیک با دشمنی کلاسیک در بگیرد باید که در یک صف بایستند. جنگ ملی درمان سریع درگیری‌های نژادی، دینی، و تعصبی است و دارویی موثر برای جراحات و شکستهای اجتماعی و بحران‌های مذهبی است. -باید بر مقاومت مردم سوریه که کشور و رهبران خود را حفظ کرده است، سرمایه‌گذاری کرد. انتظار خیلی اوقات این مقاومت را در خود جذب می‌کند. در نهایت باید تاکید کرد که فیلسوفی یونانی دیوجین الکلبی می‌گوید: کسی چراغی در روز در دست گرفته بود و می‌گفت: در جست‌وجوی انسان هستم. زمانیکه اسکندر مقدونی مقابل او ایستاد و خدماتش را ذکر کرد، دیوجین با بی‌توجهی به او گفت: بله می‌توانی به من کمک کنی... اینکه کنار بروی و مانع تابش نور خورشید به من نشوی... این همان چیزی است که باید به مخالفان گفت. هر چند که قامت مخالفان سوریه بسیار کوتاه‌تر از اسکندر بزرگ است. مخالفانی که مانع تابش نور خورشید به ما [مردم سوریه] شده‌اند. باید به آنان گفت: دور شوید... شما مانع تابش نور خورشید شده‌اید... خورشید از جولان طلوع می‌کند. گوبلز عزیزم، من هم شواهد و ادله ای رو که شما از اون سخن می رونید بارها و بارها مرور کردم، به نتایجی هم در ذهن سرشار از خطای خودم رسیدم ... که لزوما ضعف مفرط اعراب رو تایید نمی کنه ... متاسفانه در همون زمانه فاکتورها تنها به میدان نبرد خلاصه نمی شن ... چند سال قبل، خاطرات یک درجه دار مصری رو می خوندم که لعنت می فرستاد به ارتش مصر بابت بی انگیزگی و ولنگاری حتی قومی/نژادی ... گوبلز عزیزم اینجا بحث از موقعیت تاریخی طرح میشه که از حوصله و محوریت این تاپیک خارجه، بصورت خصوصی اگر تمایل داشتید در خدمت شما خواهم بود. ارادتمند تو گوبلز عزیز و سورنا خوب
  16. جناب گوبلز جناب سورنا عزیزم بدیهی است که اینجا بحثی خصوصی در میان نیست، محور گفتاورد یک سوژه معین، اینجا تحولات سوریه است ... در تاریخ جنگ ها و برخوردهای نظامی میان اعراب و جهود صهیون شک نیست که دست برتر نظامی جهود بسبب پشتیبانی آشکار و همه جانبه یانکی ها نقش مهمی در پیشتازی شان در صحنه نبرد داشته است، وگرنه اعراب تا این میزان هم که شما دوستان فرمایش کردید بی عرضه و بی لیاقت و کم هوش نبودند (ساقط کردن 102 هواپیما جهود طی نبرد یوم کیپور قابل تأمل است)، مساله برتری تجهیزات در بسیاری از موارد کمک حال جهود بوده است مانند جریان نبرد دریایی مشهور لاذقیه ...، عوامل سیاسی، امنیتی جهان آن روز و سرمایه گذاری های نظامی طرفین را نیز به همه این مسائل اضافه کنید. با این حال، و صرفنظر از رویکرد تاریخی و مرور خاطرات، اکنون مدت هاست که از آن زمانه می گذرد و سوریه روابط متفاوتی را با برخی کشورها من جمله ایران تجربه کرده است و می کند. مضاف بر اینکه، احتمالا سوریه از بکار گیری تسلیحات نامتعارف در برابر جهود ابایی نخواهد داشت حتی اگر بدین دلیل باشد که چیزی برای از دست ندادن نداشته باشد.
  17. جناب سورنا عزیزم زمان میگذره و اوضاع و چیزها و از همه مهم تر آدم ها متغیر میشن ... به این هم فکر کنید ... در ضمن شما روی چند مثال خاص دست گذاشتید، ارتش سوریه در تمام جنگ هاش با جهود محو شد!؟
  18. جناب گوبلز عزیزم پیش از هر چیز، شما را بعنوان یک برادر وطنی و هم کیش و همدل و همدرد دوست می دارم، دشمن شما نیستم، هم کلام تان هستم و هم صحبتی با یک جوان ایرانی آگاه را مایه فخر و مباهات خویش می دانم از مواجه با ادبیات تندخویانه و پلاریزه شما محظوظ می شوم ... با توجه به تجربیات شخصی که دارم بسیار عادی و معمول است ... وانگهی گویا شما خود را جای استراتژیست ها و تئوریسین های نظامی سوری گذارده اید، مدتی را نیز در اتاق های سری برنامه ریزان نظامی/امنیتی سوری سر کرده اید ... دست کم متن شما نشان از این نکات دارد که عرض شد، وگرنه از کجا تا بدین پایه اطمینان خاطر دارید که در صورت بروز درگیری نظامی میان طرفین سوری و جهود، نیروی های نظامی سوری دقیقا از چه راهبردی بهره می برند ... بمباران هدف کور در بیابان، یا هتک حریم هوایی نیز لزوما نشان از ضعف مفرط نیست چه همین کشور همسایه ترکیه بود که در فاصله سال های 72 تا 75 چند ده بار آشکارا حریم هوایی ایران عزیزمان را نقض کرد و در مواردی معدود اقدام به بمباران برخی روستاهای مرزی نمود پس ایران ما از ضعف نظامی چنین و چنان رنج می برد ... ؟ من موافق این چنین خطی سازی ها و ساده سازی هایی در محاسبات نیستم ... در ضمن، چرا مغلطه می کنید برادر عزیزم، قوانین وب سایت تاکید بر احترام و ادب به دوست و دشمن دارد به جز یک یا دو مورد خاص ...، اگر دولت قانونی سوریه «رژیم اسد» است!؟ پس آن گنداب مجعول «رژِیم صهیون» چیست!؟ فضای عمومی نوشتارتان نشان از برخی پیش فرض ها و پیش داوری های تاریخی دارد که صمیمانه و برادرانه خدمت شما عرض می کنم گوبلز عزیزم، مرز تاریک و روشناست ...
  19. گوبلز عزیزم بنظر منم شما داری در این مورد خاص قدری تند میری ... باید دید ... قبل از درگیری جهودها با رزمندگان حزب الله هم بسیاری از کارشناسان با پوزخند می گفتن که حزب الله حتی ... نمی تونه جلوی ماشین جنگی و نیروهای ویژه جهود پهن کنه ... ولی دیدیم چه وقایعی رخ داد ... حالا هم صبر می کنیم و می بینیم ... در ضمن چه خبرته دوست من اینقدر بنای رژیم اسد رژیم اسد گذاشتی!؟ خوب منم میگم رژیم یانکی ها!؟ رژیم ساکسون های ...ی!؟ رژیم ژرمن های مجنون و نارسیسیست!؟
  20. دوستان لطفا این لینک رو ویزیت کنن: http://rt.com/news/pentagon-iran-attack-missiles-606/
  21. برادر TAHA-SH عزیزم با سلام و احترام بیکران خوشبختانه احیانا بعلت قدری آدمیزادی که هنوز از حقیر سراپا تقصیر باقی مونده نمی تونم لفاظی و زیاده گویی کنم، اما با تمام صمیمیت، برادری و فروتنی خدمت شما عارض می شم که یانکی ها با بهره گیری از تاماهاوک های پیشرفته خودشون در اولین تا صدمین موج حملات (!) به سرزمین مون تنها خودشون رو مضحکه جهانیان می کنن ... شما برادر بزرگوار و آگاهم، می تونید دست کم در مقیاس «اپسیلون» به قابلیت ها، سرمایه گذاری ها، هدف گذاری ها و برنامه ریزی های نظامی/دفاعی و احیانا تهاجمی کشورمون اعتماد بفرمائید. و ... باور کنید، برادر عزیزم، استراتژیست ها و تئوریسین های نظامی کشورمون خدا را شکر و زبانم لال زبانم لال نه کر اند، نه کور اند، نه افلیج اند و نه دچار dawn syndrome (مونگولیسم) این کشور بیش از سه دهه است که خود رو برای بدترین و خشن ترین و غافلگیرکننده ترین سناریوهای تهاجم سرزمینی ممکنه (با در نظر گرفتن به روزسازی پلان ها و داده پردازی های منظم) آماده می کنه ... مطمئن هستم که به اهمیت این چنین روند سیاسی/نظامی در تاریخ پس از انقلاب واقف هستید. با چنین کشور و ملتی اساسا نمیشه بسادگی درافتاد ...
  22. واژه ها چقدر کم توان هستن برای توصیف این واقعه ... این مرد ... این انسان ... با افتخار، خاک پای این مرد بزرگ رو می بوسم. کاش لایق استمرار زیبایی و نیکی و بزرگی اش باشیم ... همین جاست ... بسیار نزدیکه ... زنده است ... داره با ما حرف می زنه و از ما انتظاراتی داره، انتظارات اش چندان پیچیده نیستن: ایمان، وطن ... ایمان، وطن ... ایمان، وطن ... حالم خیلی بد شد ... من حقیرتر از اون ام که برای چنین قهرمانی طلب مغفرت کنم، این بزرگان زنده دل رو در ذهن ها و قلب های جوان مون حک کنیم و جاودانه نگه داریم
  23. خواهش می کنم جدل نکنید، ایراد از من بود سوال بی ربط و رابطه پرسیدم عذر می خوام و تکرار نمیشه
  24. با عرض پوزش فراوان از خانواده میلیتاری بابت طرح سوال نامربوط اصلاح شد