Benny_Elizer

Members
  • تعداد محتوا

    4
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های Benny_Elizer

  1. هفته ای که گذشت یادآور سالروز دو جنگ خونین در خاورمیانه بود. دوجنگی که بسیار متفاوت به پایان رسید. در یکی، ملتی که در مقدس ترین روز خود، در یوم کیپور غافگیر شده بود، پس از سه هفته پایداری دلیرانه در برابر دو ارتش مهاجم که یکی از جنوب و دیگری از شمال این کشور را مورد حمله قرار داده و موجودیت آن را به خطر انداخته بودند، جنگ را در حالی به پایان برد که نه تنها تهاجم دو جانبه را دفع کرده بود، بلکه ارتش اسرائیل هنگام اعلام آتش بس، در فاصله 110 کیلومتری قاهره (پایتخت مصر) و 40 کیلومتری دمشق (پایتخت سوریه) قرار داشت. ولی جنگ دومی که هفته گذشته سالروز آن برگزار شد، هشت سال ادامه یافت که در جریان آن صدام حسین شهرهای ایران را هدف موشک قرار داد و تلفات و خسارات بسیار به بار آورد – و بالاخره جنگ در حالی پایان یافت که جمهوری اسلامی ایران ناچار شد آتش بس را بپذیرد و آیت الله خمینی اعلام کرد که این برای او همانند نوشیدن جام زهر است. این دو رویداد را یادآوری کردیم نه بخاطر آن که به خودستائی بپردازیم و از توان کوبنده ارتش اسرائیل سخن بگوئیم و به تمجید از کاردانی فرمانده اسرائیلی و از جان گذشتگی سرباز اسرائیلی بپردازیم. سربازان هر کشوری، هنگامی که خاک وطن و زندگی بستگان آنان به خطر می افتد، با دلاوری از سرزمین خویش دفاع می کنند و ما این شهامت را در سربازان ایرانی کاملا دیدیم که چگونه هنگامی که صدام حسین ناجوانمردانه خاک ایران را هدف قرار داد و نیروهایش قصر شیرین و خرمشهر و دشت آزادگان را به اشغال در آوردند، سرباز غیور ایرانی در برابرشان ایستاد و متجاوز را تقریبا با دست خالی از خاک میهن بیرون راند. با دست خالی - زیرا در آن هنگام ملایانی که بر ایران پاک اهورائی چنگ انداخته بودند، دنیا را به چالش طلبیده و قصد به راه انداختن یک فتنه جهانی داشتند – و سفارت آمریکا در تهران را به اشغال گرفته بودند و از این رو دنیا آنها را تحریم کرده بود و اجازه رسیدن اسلحه را نمی داد. ولی از همان روزی که ارتش تجاوزگر صدام حسین از خاک ایران بیرون رانده شد – و آیت الله خمینی می خواست جنگ را به خاک عراق بکشاند تا حکومت حزب بعث را براندازد و رژیم اسلامی شیعه در آن خاک برپا سازد، دیدیم که سربازان ایرانی هیچ التهابی در اشغال خاک دشمن از خود نشان ندادند و جنگ شش سال دیگر ادامه یافت و شهرهای ایران ویران شد و سربازان ایرانی ناجوانمردانه هدف بمبهای شیمیائی صدام قرار گرفتند – تا آنجا که آیت الله خمینی ناچار شد جام زهر را بنوشد و آتش بس را بپذیرد. این دو رویداد را نه برای لافزنی یادآوری کردیم، که به خاطر آن که منطقه خاورمیانه 34 سال پس از جنگ یوم کیپور و 27 سال پس از آغاز جنگ هشت ساله ایران و عراق، دوباره در آستانه جنگ قرار گرفته و به خوبی احساس می شود که نابخردان جنگ 27 سال پیش، اکنون از روی جهل و تعصب و بی اعتنائی به جان انسانها و بی اهمیت دانستن سرنوشت ایران، منطقه را به سوی جنگ دیگری می کشانند. هیچ جنگی را با جنگ پیش از آن و یا پس از آن قیاس نتوان کرد. هر جنگ در شرائط خاص خود برگزار می شود و امکانات ویژه خویش را دارد. سران حکومت ایران و فرماندهان گوش به فرمان سپاه پاسداران و ارتش، در سخنانی که هفته پیش به مناسبت سالروز جنگ هشت ساله بیان کردند، آیت الله خمینی را به عنوان شایسته ترین فرمانده کل قوا مورد تجلیل قرار دادند. آنان وظیفه و دستور دارند چنین بگویند – و گرنه از سمت خویش برکنار خواهند شد. ولی دیگرانی در ایران وجود دارند که آیت الله خمینی و مشاوران نابخرد او را مسوول مصیبت ایران می دانند. زیرا از جنگاوری و سپهسالاری درسی نیاموخته و تجربه ای نیاندوخته بودند و میدان جنگ را با صحن نماز و خطبه و روزه اشتباه گرفته بودند. ولی فرماندهان امروز سپاه و ارتش هم دست کمی از آنان ندارند و ادعا می کنند که اگر تاسیسات اتمی ایران مورد حمله قرار گیرد، آنان متجاوز را به خاک سیاه خواهند نشاند و آمریکا را نابود خواهند کرد. آقای داوود احمدی نژاد، که از خلق و خوی محمود احمدی نژاد چندان دور نیست، مژده می دهد که آمریکا در آستانه اضمحلال و شکست قرار دارد، پس بشتابید و به استقبال جنگ بروید. (خود احمدی نژاد نیز در دیدار ماه گذشته از سوریه به سران سازمانهای ترور فلسطینی گفته بود که اسرائیل را به آسانی می توان شکست داد). این سخنان او همان فرمان سلطان عثمانی در رویاروئی با ارتش امپراطوری اتریش را به یاد می آورد که به سربازان خود دستور داده بود شمشیر به دست و الله اکبر گویان، به مصاف توپخانه مدرن و مرگ آفرین ارتش اتریش بروند که نتیجه آن را دیدیم. فرماندهان کنونی سپاه و ارتش، هنوز هم مانند آیت الله خمینی بر این باورند که با دست خالی و جنگ افزار اندک و الله اکبر گویان، می توان دشمن را از پای درآورد. (یکی از فرماندهان سپاه گفته بود: آنچه باعث "پیروزی" شد، ایمان رزمندگان ما بود!). سخنان آنان ایامی را یادآوری می کند که آقای ابوالحسن بنی صدر به عنوان رئیس جمهوری و کسی که فرماندهی کل قوا به طور موقت به او سپرده شده بود، به دیدار آیت الله خمینی رفت و او را از این واقعیت تلخ آگاه ساخت که ایران بدون اسلحه مانده، زیرا سیاستهای ستیزجویانه رژیم موجب انزوای کشور گردیده و دنیا درهای خود را به روی ایرانیان بسته است – آنگاه آیت الله خمینی، همانند آن سلطان عثمانی در یکصد و اندی سال پیش از آن گفت: سلاح ایمان از هر سلاح دیگری برنده تر است. این یادآوریها همه به هدف آن است که نشان داده شود سران رژیم و فرماندهان نیروهای مسلح آن نه از پیامدهای تلخ جنگ هشت ساله با اعراب پندی آموخته اند و نه، حتی امروز، از واقعیات سیاسی و نظامی جهان بوئی برده اند. اکنون مدتی است که آنها تقریبا هرماه و هر هفته از تولید جنگ افزار جدیدی سخن می گویند – و اصرار عجیبی دارند ادعا کنند که همه این جنگ افزارها را خودشان طراحی کرده و خودشان ساخته اند – و این در حالی که کارشناسان به خوبی می دانند که اکثر آنها تقلید و نسخه برداری از سلاحهای دیگران است – بی آن که توانائیهای جنگ افزارهای اصلی را داشته باشد. داستاني تخيلي به نام آذرخش و صاعقه! آنها اعلام می کنند که هواپیمای آذرخش را طراحی و تولید کرده اند – که در واقع همان هواپیماهای آمریکائی اف-5 است که در همه کشورها از رده خارج شده و حالا حکومت ایران تغییراتی جزئی در بال و هواگیر هواپیما داده و آن را به عنوان هواپیمای جدید و اختراعی ایران به نام آذرخش در برابر دوربینها قرار می دهد و چندی بعد اعلام می دارد که آن را بهینه سازی کرده و این بار همان آش پخته را دوباره گرم می کند و چند دانه گندم به آن اضافه می کند و اعلام می دارد که هواپیمای صاعقه را به میدان فرستاده است! هواپیمای اف-5 آمريكائي ساده ترین و ضعیف ترین نوع هواپیماهای آمریکائی در سه دهه پیش بودند که نه رادار قابل توجهی داشتند و نه قدرت حمل موشک و بمبهای سنگین – و از این رو بهای آنها بسیار ارزان بود و کشورهای جهان سوم آن را می خریدند که به الکترونیک پیشرفته و رادار قوی و بمبهای پرقدرت نیاز نداشتند و بودجه های کلان در اختیارشان نبود. آیا مقامات تسلیحاتی حکومت ایران حاضرند برای مردم ایران فاش کنند که هواپیماهای آذرخش و صاعقه و امثالهم (که حکومت هر از گاهی ادعا می کند که آنها را طراحی و تولید کرده است) رادار هم دارند، و اگر دارند، قدرت آنها در چه سطح است و آیا تولید انبوه آنها آغاز شده – و اگر آغاز شده، چند فروند از آن را تا کنون تولید کرده و در اختیار ارتش قرار داده اند؟ (در حاشیه بگوئیم که از لحظه پرواز آزمایشی موفقیت آمیز یک هواپیمای نمونه، تا هنگام آغاز تولید انبوه آن ممکن است بین هشت سال تا ده سال بگذرد). آیا آنان می توانند با این هواپیماهای کهنه (حتی اگر بهینه سازی شده باشد) با موشکهای کروز و جنگنده های مرئی و نامرئی ایالات متحده رویاروئی کنند؟ سرلشگر پاسدار جعفری می گوید: ما از شیوه جنگ نامتقارن استفاده خواهیم کرد. چنین شیوه ای در صورت حمله هوائی گسترده آمریکائی علیه تاسیسات اتمی حکومت ایران چه تاثیری می تواند داشته باشد؟ آیا موشک شهاب-3 و شهاب-4 (که تولید آن را قاطعانه انکار می کنند) و زلزال و قاصد و رائد و موشکهای دیگری با نامهای متفاوت، می تواند در برابر موشکهای هدایت شونده و تهاجمی آمریکا کارساز باشد؟ این چند کلامی درباره امور جنگ و دفاع بود. ولی در امور سیاست بین المللی نیز رهبران جمهوری اسلامی ایران هنوز الفبای دیپلماسی را نیاموخته اند. آنها سالیان دراز به امید آن بودند که اتحادیه اروپا به قدرتی در برابر آمریکا مبدل شود و بتواند رویاروی آن بایستد، که نشد! سالیان دراز تلاش کردند و از بودجه ملت ایران به حاتم بخشی پرداختند که رژیمهای کشورهای عرب را براندازند و خود جایگزین آنان شوند، که نشد! سالها در انتظار اتحاد چین و روسیه بودند که ابر قدرت جدیدی به وجود آورند، که نشد! از در دوستی با کشورهای عرب در آمدند تا شاید اکنون که نتوانسته اند رژیمهای آنها را براندازند، شاید بتوانند آنها را به جرگه همکاری و همیاری با خود بکشاند، که نشد! و حالا احمدی نژاد برای آن که با لامذهبان و ضدخدایان مدعی سوسیالیسم، و یا آن کاتولیکهای متعصب آمریکای جنوبی بتواند جبهه ای به وجود آورد، به ونزوئلا یک میلیارد دلار باج می دهد، به نیکاراگوا رشوه می پردازد، به بولیوی یک میلیادر دلار وعده مالی می سپرد – والبته همه اینها را از بیت المال ملت ایران – تا شاید آنها را به سوی خود بکشاند و بتواند جبهه جدیدی برپا سازد. کشورهای عرب و اسلامی حکومت ایران را رانده اند و آن را دشمن عرب و دشمن اسلام و مسلمانان می دانند، و احمدی نژاد به جای آنها ، به کفار آن قاره دور دست پناه می برد و مرتبا حاتم بخشی می کند. غافل از این که آن کشورها، تا هنگامی که ایران را می دوشند، حاضر به همکاری هستند و روزی که رشوه قطع شود، به حکومت ایران پشت خواهند کرد. علاوه بر این، کشورهای آمریکای جنوبی هرگز حکومتهای باثبات و بادوام نداشته اند و همین چند ماه دیگر یا چند سال دیگر خواهد بود که فرمانروای جدیدی می آید و همه سرمایه گذاریهای ایران به باد می رود – ولی سر ملت ایران است که بی کلاه می ماند! اورشلیم، 20ر9ر2007