rainbow

VIP
  • تعداد محتوا

    315
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های rainbow

  1. به نام خدا جنگ و صلح بخش قابل توجهی از تاریخ زندگی بشر را تشکیل می‌دهد. تصاویر و داستانهای مربوط به جنگ ها، تجاوزات و فتوحات، معاهده‌ها و قراردادهای صلح در مذهب، ادبیات و هنر به صورت برجسته‌ای به چشم میخورد. این حقیقت این سؤال را بر می انگیزد که آیا تکرار مکرّر جنگ و صلح به دلایل وجود پایگاههای روانی، جسمانی در انسان بوده و آیا این دلایل به همراه فرایندهای اقتصادی حاکم بر جوامع انسانی توضیحی برای این حقیقت فراهم می‌آورند؟ جنگ و صلح اغلب به دلایل عملی، به دلیل وجود وضعیت نامساعد یا قابلیت فرصت طلبی، اتفاق میافتند. هرچند جنگ و صلح ابعاد گسترده‌ای دارد ولی تمرکز اصلی فلاسفه روی ملاحظات عملی موضوع بوده، و این مبحث را به عنوان بخشی از فلسفه اخلاق یا فلسفه سیاسی طبقه بندی میکنند.سؤالات اولی که فلسفه جنگ قصد جواب دادن به آنها را دارد این است: جنگ چیست و چگونه میتوان آن را تعریف کرد؟ رابطهٔ بین روان انسان و جنگ چیست؟ تا چه حدی مسؤلیت وقوع جنگ به عهده انسان‌ها است؟ فلاسفه در پاسخ به سؤال که «آیا امکان وجود صلح بین انسانها در سرتاسر عالم وجود دارد؟» همنظر نیستند.آن دسته از فلاسفه که اعتقاد ندارند که جنگ در جوامع انسانی به صورت طبیعی قابل منسوخ کردن است کمر همت را برای یافتن اصول صحیح جنگیدن می بندند: آیا جنگیدن باید محدود به دفاع شخصی باشد یا اینکه تصمیم گیری در این مورد را باید به رهبران سیاسی و نظامی واگذار کرد؟ توافق نظری در جواب به این سؤال و یا حتی در مورد قوانین جنگی پس از شروع جنگ وجود ندارد. برخی از فلاسفه میگویند که نیروی مهاجم تنها باید از آسیب غیر متناسب امتناع بورزد، ولی دیگران هرگونه آسیب به بیگناهان (مانند غیر شهرنشینان غیر جنگجو) را غیراخلاقی میدانند. ولی وقتی که اوضاع بصورت فوق العاده‌ای خطرناک می‌شود ممکن است اعمال اینگونه محدودیتها لازم نباشد هرچند این موضوع جدال آمیزی بین اخلاقیون بوده است. در واقع جواب به سؤالات مشکلی مانند اینکه آیا میتوان به جنگ رفت بحث را به سمت سؤالات بنیادیتری در زمینه خود اخلاقیات و ماهیت آن هدایت میکند. اما آن دسته از فلسفه که اعتقاد دارند که جنگ در جوامع انسانی قابل منسوخ کردن است و صلحی پایدار قابل دسترسی، در مورد شرایط محقق شدن آن به کاوش میپردازند. به عقیده برخی این کار نیاز به این دارد که به اشخاص نوعی از اخلاقیات صلح طلب آموزش داده شود؛ فلاسفه دیگر بر نیاز به حکومت قانون تأکید میورزند. یک جامعه اساساً بدون قانون به افراد آزادی تجاوز به املاک یکدیگر را میدهد که باعث بروز جنگورزی دائمی بین آنها میشود. فیلسوف هوبز (Hobbes) این وضعیت بیقانونی را به "حالت طبیعت" (state of nature) تشبیه کرده است. در حالی که معاهده‌ها میتواند برخی از جنگها را متوقف کند ولی برقراری امنیت و صلح نیاز به تشکیل ارگانهای اجتماعی استواری دارد. منبع
  2. سلام توضیحات: هواپیمای A10 Thunderbolt یکی از بهترین جنگده های پشتیبانی آتش نیرو ی هوایی ارتش امریکا است که فقط توسط این کشور استفاده میشود که مجهز به یک مسلسل هفت لول 30 میلی متری است قیمت هر فروند از این هواپیما 11.800.000 دلار ارزیابی شده است. لینک دانلود: http://fars.tv/uploads/MZg0l10QLTgmoKkXZjUg.flv
  3. سلام در این تاپیک قصد داریم مطرحترین فیلمهای جنگی را معرفی نموده و در پایان تعریفی از ژانر جنگ ارائه کنیم. [size=18]*برای دیدن [color=red]البوم تصاویر[/color] ، اطلاعات بیشتر و [color=red]تریلر[/color] فیلم برروی "اطلاعات بیشتر" کلیک کنید [/size] [color=red]جنگهای ناپلئونی ************[/color] [b]واترلو (WATERLOO)[/b] [url=http://www.tangoll.com.hk/Waterloo.jpg]عکس 1[/url] [url=http://cdn.hometheaterforum.com/7/75/75c63042_htf_imgcache_39102.jpeg]عکس 2[/url] [url=http://www.imdb.com/title/tt0066549/]اطلاعات بیشتر[/url] محصول سال 1970 ايتاليا و شوروي - جنگي بازيگران : راد استايگر، کريستوفر پلامر، اورسن ولز، جک هاوکينز، ويرجينا مکنا، دان اوهرليهي، روپرت ديويس، مايکل وايلدينگ، سرگئي زاخاريادزه و آندره آ چکي. کارگردان: سرگئي بوندار چوک. خلاصه ي داستان: «ناپلئون» (استايگر) پس از کناره گيري از قدرت، به البا تبعيد مي شود اما خيلي زود دوباره قدرت را در دست مي گيرد. «لويي هجدهم» (ولز) نيز تاج و تخت را رها مي کند و مي گريزد. نيروهاي انگليسي و پروسي به فرماندهي «ولينگتن» (پلامر) و «بلوخر» (زاخاريادزه) تصميم مي گيرند تا نيروهاي «ناپلئون» را براي هميشه نابود کنند. شرح فيلم: صحنه هاي نبرد فيلم که با دقت پرداخت شده، تماشايي است. بازي استايگر در حد چند ژست باسمه اي جلوه مي کند و تماشاگر را جلب قهرمان فيلم نمي سازد. تنها بازي موفق از آن پلامر است و البته ولز که مثل هميشه ديدني به نظر مي آيد. *[size=9]من به شخصه فکر میکنم این بهترین فیلم در رابطه با جنگهای ناپلئونی باشه.[/size] [color=red]جنگ جهانی اول و سقوط روسیه ************[/color] [b]راه‌های افتخار (PATHS OF GLORY)[/b] [url=http://up.iranblog.com/images/ltsqc9pwxwjz8c9oxfu.jpg]عکس1[/url] [url=http://www.indelibleinc.com/kubrick/films/paths/images/paths-kirkdoug.jpg]عکس2[/url] [url=http://www.imdb.com/title/tt0050825/]اطلاعات بیشتر[/url] محصول سال 1957 ایالات متحده - جنگی،جنایی،درام بازیگران: کارگردان:استنلی کوبریک خلاصه داستان:در زمان جنگ جهانی اول ارتش فرانسه در یک حمله غیر ممکن سعی می‌کند تا کمی از خاک تصرف شده توسط دشمن را باز پس گیرد که با شکست مواجه می‌شود بنابراین ارتش برای جلوگیری از انتقادها سه سرباز را به علت عقب نشینی در هنگام حمله و سرپیچی از دستورات به پای میز محاکمه می کشاند. توضیحات:راه‌های افتخار (به انگلیسی: Paths of Glory) فیلمی است به کارگردانی استنلی کوبریک و محصول سال ۱۹۵۷ است. نمایش این فیلم بخاطر ترسیم چهره منفی از ارتش فرانسه، در این کشور ممنوع شد. در اسپانیا نیز بخاطر نگرش ضد نظامی اش از سوی ژنرال فرانسیسکو فرانکو ممنوع شد و در سال ۱۹۸۶ در حالیکه ۱۱ سال از مرگ فرانکو می گذشت منتشر شد. در آلمان بخاطر حفظ روابط با فرانسه به مدت دو سال از نمایش فیلم جلوگیری به عمل آمد. [b]در جبهه غرب خبری نیست (All Quiet on the Western Front)[/b] [url=http://cf1.imgobject.com/posters/464/4ca929075e73d643ed000464/all-quiet-on-the-western-front-original.jpg]عکس1[/url] [url=http://cdn.mos.totalfilm.com/images/a/all-quiet-on-the-western-front2-800-75.jpg]عکس2 [/url] [url=http://www.imdb.com/title/tt0020629/]اطلاعات بیشتر[/url] محصول سال 1930 ایالات متحده - اکشن،درام،تاریخی بازیگران:Lew Ayres, Louis Wolheim and John Wray کارگردان:Lewis Milestone خلاصه داستان:روزهای اولیه جنگ جهانی اول، ارتش آلمان تحت عنوان دفاع از سرزمین پدری مشغول سربازگیری است و معلم پیری در کلاس شاگردان خود را تشویق به رفتن به جبهه‌های جنگ می‌کند و شاگردان تهییج شده، همه برای اسم نویسی اقدام می‌کنند... توضیحات:در جبهه غرب خبری نیست (به انگلیسی: All Quiet on the Western Front) فیلمی محصول شرکت آمریکایی یونیورسال پیکچرز و به کارگردانی لوئیس مایلستون است که بر اساس رمانی از اریش ماریا رمارک ساخته شده‌است.(شرح این رمان در پست های بعد خواهد امد) این فیلم که به وقایع جنگ جهانی اول می‌پردازد، در اسکار سال ۱۹۳۰ موفق به جایزه بهترین فیلم و بهترین کارگردانی شد. [b]اسب جنگی (WAR HORSE)[/b] [url=http://www.aftabir.com/news/2011/jul/05/images/6e1c0eb12248490a1553de667c37db28.jpg]عکس[/url] [url=http://www.imdb.com/title/tt1568911/]اطلاعات بیشتر[/url] محصول 2011 تاریخ انتشار:28 دسامبر 2011 امریکا - جنگی بازیگران: کارگردان:استیون اسپیلبرگ توضیحات:جرمی اروین به عنوان بازیگر نقش اصلی فیلم اقتباسی اسب جنگی معرفی شده است. از دیگر بازیگران این پروژه سینمایی می‌توان به امیلی واتسون، پیتر مولان و دیوید تولیز اشاره كرد. رمان اسب جنگی در سال ۱۹۸۲ به قلم مایكل مورپورگو منتشر شده است. داستان این كتاب به انس و الفت پسری نوجوان و یك اسب در خلال سال‌های بحرانی جنگ جهانی اول می‌پردازد. شرکت فیلم‌سازی دریم‌ورکز و کمپانی‌ دیزنی امتیاز برگردان سینمایی این رمان را به‌دست آورده‌اند. لی هال نگارش فیلمنامه‌ی اقتباس اسب جنگی را برعهده گرفته است. ساكنان يك روستاي انگليسي كه استيون اسپيلبرگ، آنجا را به عنوان لوكيشن فيلم اسب جنگی انتخاب كرده، مدعي‌اند كه ساخت اين فيلم زندگي‌شان را كاملا مختل كرده است. اهالي اين روستاي انگليسي مدعي‌اند كه اكثر صحنه‌هاي اين فيلم، جنگي بوده و استفاده گاه و بيگاه از اسلحه باعث مختل شدن زندگي و آرامش ساكنان روستا شده است. در حالي كه تعدادي از روستايي‌ها خانه‌هاي‌شان را در قبال مبالغ قابل توجهي، به عنوان لوكيشن فيلم به اسپيلبرگ اجاره داده‌اند، عده‌‌اي ديگر زندگي‌شان تحت تاثير سر و صداي زياد فيلمبرداري و تدابير شديد امنيتي قرار گرفته و به خاطر طولاني بودن مدت زمان فيلمبرداري صداي‌شان درآمده است. به گزارش هندوستان تايمز، يكي از روستايي‌ها در اين ارتباط گفت: اين قضيه مرا فوق‌العاده عصبي كرده است. من حتي ديگر نمي‌توانم ماشينم را از پاركينگ بيرون بياورم، تدابير امنيتي اتخاذ شده بيش از اندازه شديد و مسخره است، من لحظه‌‌شماري مي‌كنم كه آن‌ها هرچه زودتر اينجا را ترك كنند. مجله امپایر با معرفی این فیلم به عنوان شاهکار جدید اسپیلبرگ، 5 دلیل برای این فرضیه آورده: 1. اسب جنگی بر اساس رمانی به همین نام نوشته مایکل مورپرگو شاخته می شود. فیلم داستان رابطه دوستانه بین پسری به نام آلبرت و اسب او جوئی است و به فراز و نشیب‌‌های جنگ جهانی اول می‌پردازد. به همین خاطر در میان گذر جوئی از دل صحنه‌‌های نبرد جنگ جهانی, اسپیلبرگ شانس این را پیدا خواهد کرد که به دوستی‌های دوران کودکی بپردازد که بهترین نمونه آن در کارنامه اسپیلبرگ، ای.تی. است. جالب است که رمان اسب جنگی در سال 1982 منتشر شد, یعنی درست در همان سالی که ای.تی. ساخته شد و به نمایش در آمد. 2. رمان اسب جنگی و اقتباس تئاتری آن هر دو از نقطه نظر اسب روایت می‌شوند و دوستی او با یکی از اسب‌های سواره‌نظام به نام تاپتورن را هم در بر می‌گیرند. بهترین نمونه برای داستانی که از نقطه نظری کاملا غیرانسانی روایت می‌شوند, همان ای.تی. است. 3. از آنجایی که آلبرت نمی‌تواند به خاطر سن کم به ارتش ملحق بشود, دست به انجام عملیات نجات می‌‌زند تا بتواند جوئی را از فاصله میان دو لشکر متخاصم نجات بدهد. همین چرخش داستانی به اسپیلبرگ فرصت می‌دهد که داستانی دوستانه با پس‌زمینه چشمگیر جنگ جهانی اول به تصویر بکشد, درست مثل کاری که با چشم‌اندازهای جنگ جهانی دوم در نجات سرباز رایان کرد. 4. فیلمنامه‌ای که ریچارد کرتیس و لی هال نوشته‌اند صرفا به جنگ از دید یک اسب محدود نمی‌شود و شخصیت‌های موثر مکمل بسیاری دارد; یک مادر عصبی, پدری دائم‌الخمر و یک آلمانی خوب که هوای اسب‌ها را دارد. 5. فصل‌های پر از تعلیق و تکان‌دهنده هم در کتاب است که بر روی کاغذ هم امضای اسپیلبرگ را دارند; یکی از آن بخش‌های هولناک لحظه‌ای است که جوئی در سیم خاردار گیر می‌افتد. ساخت این فیلم شاید برای اولین بار در پرونده‌ی کاری اسپیلبرگ اجازه حضور آدم بی‌عقل کمیکی در فیلم را هم بدهد. منبع:فارس-ایسنا-دنیای تصویر [b]رزمناو پوتمکین (Battleship Potemkin)[/b] [url=http://www.imdb.com/title/tt0015648/]اطلاعات بیشتر[/url] محصول سال 1925 شوروی-درام،جنگی،تاریخی خلاصه داستان:موضوع فیلم شورش ملوانان رزم‌ناو پوتیومکین در سال ۱۹۰۵ بر علیه افسران تزار مافوق خود در جریان انقلاب ۱۹۰۵ روسیه و همراهی مردمان با آنها می‌باشد. فیلم از پنج فصل (اپیزود) تشکیل شده‌است: «مردان و حشره‌ها» که مقاومت ملوانان به علت این‌که به آنها گوشت فاسد داده می‌شود را نشان می‌دهد. «نمایش در بندر» شورش ملوانان و کشته شدن رهبرشان واکولینچوک را به نمایش می‌گذارد. «مردی مرده برای عدالت فریاد می‌زند.» جنازهٔ واکولینچوک توسط مردم ادسا تشییع می‌شود. «پلکان ادسا» که سربازان تزاری مردم ادسا را قتل عام می‌کنند. «تسلیم سربازان» سربازان به شورشیان می‌پیوندند. توضیحات:رَزم‌ناو پوتیومکین (به روسی: Броненосец Потёмкин، تلفظ: بــِرُنِنُسِـتْس پُتیُمکین) نام فیلمی به کارگردانی سرگئی آیزنشتاین و ساخته شده به سال ۱۹۲۵ است. نام فیلم در زبان روسی «رزم‌ناو پوتیومکین» است که در فارسی به اشتباه به «رزم‌ناو پوتمکین» ترجمه شده بود و در ایران به این نام شناخته می‌شود. [b]نگاهی بر فیلم رزمناو پوتمکین:قدرت بی پایان تدوین در سینما[/b] کارگردان : سرگی آیزنشتاین – فیلمنامه : نینا آگاژانوا چوتکو و سرگی آیزنشتاین – مدیر فیلمبرداری: ادوارد تیسه – موسیقی متن : ادموند میسل – بازیگران : آنتونوف، آلکساندروف، ولادیمیر بارسکی و گوماروف – محصول 1925- شوروی خلاصه فیلم: در ژوئن سال 1905 ملوانان رزمناو پوتمکین علیه افسران خود شورش می کنند و کنترل کشتی را به دست می گیرند. مردم شهر ساحلی اودسا به حمایت از آنها بر می خیزند اما سربازان قزاق مردم را قتل عام می کنند. در نهایت با پیوستن ناوهای دیگر به پوتمکین انقلاب به پیروزی می رسد. رزمناو پوتمکین یکی از شاهکارهای کلاسیک تاریخ سینماست. سرگی آیزنشتاین که در سال 1925 با ساخت فیلم "اعتصاب" شهرتی به هم زده بود، سفارشی را برای ساخت فیلمی درباره انقلاب 1905 دریافت میکند و شهر اودسا را که دارای بزرگترین بندرگاه پلکانی اروپاست، به عنوان لوکیشن فیلمش انتخاب می نماید. رزمناو پوتمکین فیلمی وقایع نگارانه است که در عین حال حالتی درام به خود می گیرد. فیلم فرم دقیق یک تراژدی پنج پرده ایی را نیز داراست که این پنج پرده یا همان پیرنگ فیلم طبق گفته خود آیزنشتاین به صورت زیر است: پرده اول : آدمها و کرمها، نمایش رویدادها، اوضاع و احوال بر فراز رزمناو، گوشت پر از کرم، هیجان و جنبش میان ملوانان. پرده دوم : درام بر عرشه کشتی، همه ملوانان بر عرشه!، امتناع ملوانان از خوردن سوپ با گوشت پر از کرم، صحنه زیر سایبان، برادران!، امتناع از تیراندازی، شورش، تسویه حساب با افسران. پرده سوم : مرده ایی فریاد می کشد: مه، جسد "واکولین چوک" در بندر اودسا، گریستن برای مرده، تظاهرات قیام کنندگان، پرچم سرخ برافراشته می شود. پرده چهارم : پله های بندر اودسا، پیمان برادری میان اهالی شهر و ملوانان رزمناو، فرستادگانی با مواد غذایی، قتل عام روی پله های بندر، تیراندازی رزمناو به مرکز فرماندهی. پرده پنجم: برخورد با دیگر کشتی های هم رزم، شب سرشار از انتظار، برخورد، ماشینها، برادران!، امتناع کشتی های همرزم از تیراندازی، رزمناو با سرافرازی از میان کشتی ها عبور می کند. فیلم با تصاویری از امواج خروشان که به موانعی برخورد می کنند آغاز می شود امواجی که می تواند نشان دهنده امواج انقلاب باشد. به طور کلی آیزنشتاین در فیلم بسیار به نمادگرایی می پردازد: نمای نزدیک از عینکی شکسته می تواند نشان دهنده مرگ صاحب عینک باشد یا نمای نزدیک از پیانویی شکسته نشان دهنده سقوط کشتی است. یا مشتهای گره کرده که نشانه خشم است. آیزنشتاین در این فیلم از هر چیز نمای نزدیک می گیرد: صورتهای افراد و اشیاء مختلف مانند نان ، غذا، ظرف سوپ، لوازم کشتی، شیپور، دسته شمشیر و .... بدین ترتیب به اشیاء نیز نقشی برجسته می دهد. آیزنشتاین در این فیلم "جمعیت" را به عنوان قهرمان داستان انتخاب می کند و کمتر اتفاق می افتد که چند نمونه برگزیده شده در برابر جمعیت قد برافرازد. در میان خیل عظیم شورشیان هر چهره فقط یکی دو دقیقه نقش دارد و بعد نوبت به دیگری می رسد. در این فیلم سالها قبل از همشهری کین، تدوین درون تصویری را می بینیم : نمای نزدیک از دو لوله توپ که در میان آنها پرچم روسیه در نمایی دور پایین می آید. نماهای سوبژکتیو از افسر کشتی که ملوانان را زیر نظر دارد بسیار عالی پرداخت شده اند. تدوین موازی در سکانس شورش در کشتی یا سکانس پله های اودسا بسیار به کار رفته است. در اینجا هم اشیاء نقش غیر قابل انکاری دارند و گاهی نمای دور به نماهای نزدیک از اشیاء قطع می شوند: افسری که از روی عرشه به داخل دریا سقوط می کند و تصویر بلافاصله به نمایی نزدیک از یک تیوپ نجات تعویض می شود. بطن دراماتیک فیلم در این جمله از آن نهفته است: "همه برای یکی و یکی برای همه". هنگامی که کلمه "یکی" بر پرده نقش می بندد بلافاصله جسد واکولین چوک را می بینیم و پس از کلمه "همه" بلافاصله خیل عظیم جمعیت به تصویر کشیده می شود. بازتاب این موضوع در عنوان "برادران!" هربار در عناوین میان پرده ها ظاهر می گردد. بهترین و به یادماندنی ترین سکانس فیلم بدون شک سکانس قتل عام پله های اودساست که از نظر دکوپاژ و تدوین شاهکاری بی نظیر در تاریخ سینماست. در این صحنه سربازان به روی مردم بی دفاع شلیک می کنند و مردم وحشت زده از پله ها سرازیر می شوند. در اینجا آیزنشتاین با استفاده از ریتمی سریع مردم هراسان را به تصویر می کشد. نماهای درشت به نماهای عمومی تعویض می شوند. به دنبال فرار آشفته گروه مردم، بلافاصله حرکت آهنگین پای سربازان ادامه می یابد: آشفتگی در برابر نظم. حرکت نزولی دوربین به حرکت صعودی تبدیل می شود. کودکی تیر خورده و زیر دست و پا می ماند: در نمایی نزدیک دست اورا می بینیم که زیر دست و پا له می شود و مادر آشفته اش که او را در آغوش می گیرد. کالسکه ایی که با نوزاد داخل آن به سمت پایین پله ها حرکت می کند. - سالها بعد برایان دی پالما در سکانس ایستگاه قطار تسخیر ناپذیران به این صحنه ادای دین می کند.- تمام اینها تلاشهایی است برای دراماتیزه کردن انقلاب با استفاده از تکنیکهای سینمایی. اینجاست که فرم به خدمت محتوا در می آید و آیزنشتاین اوج خلاقیتش را به نمایش می گذارد: در نمایی بسیار زیبا سه شیر سنگی را به تصور می کشد که با خشم به این وقایع می نگرند. [url=http://cinema-forever.blogfa.com/post-10.aspx]منبع[/url] [color=red] جنگ جهانی دوم[/color] [color=red]************[/color] [b]نجات سرباز رایان (Saving Private Ryan)[/b] [img]http://photo.blog4i.com/webloguploads/images/final/2007/subtitles_1194785214.jpg[/img] [img]http://www.movie-page.com/1998/spr/saving06.jpg[/img] [url=http://www.imdb.com/title/tt0120815/]اطلاعات بیشتر[/url] محصول سال 1998 امریکا-اکشن،درام،تاریخی بازیگران:تام هنکس ،ادوارد برنز،تام سایزمور،بری پپر،آدام گولدبرگ،مت دیمون ،وین دیزل کارگردان:استیون اسپیلبرگ خلاصه داستان:روز دی، کاپیتان میلر نیروی خود را به ساحل ساحل اوماها در فرانسه می‌ریزد. تعداد زیادی از افراد خود را از دست می‌دهد ولی سرانجام ساحل را می‌گیرد و به دشمن چیره می‌شود. همین موقع داستان تبلیغاتی شروع می‌شود از طرف فرماندهٔ کل نیروهای مسلح ایالات متحده (رئیس جمهور) دستور داده می‌شود به دنبال پسری که تاکنون سه برادر خود را از دست داده بروند و او را از جنگ بازگردانند. این پی‌گیری تنها بخاطر مادر سرباز رایان است. کاپیتان میلر این موضوع را می‌پذیرد و با گروهی ۸ نفره به دنبال سرباز رایان می‌روند... [b]توضیحات[/b]:نجات سرباز رایان (به انگلیسی: Saving Private Ryan) نام فیلمی جنگی محصول سال ۱۹۹۸ می‌باشد که به کارگردانی استیون اسپیلبرگ ساخته شده‌است. داستان این فیلم در طول نبرد نرماندی در جنگ جهانی دوم اتفاق می‌افتد. ۲۷ دقیقه آغازین فیلم که رسیدن نیروهای متفقین به فرانسه در ۶ ژوئن ۱۹۴۴ را نشان می‌دهد، بسیار مشهور است. تام هنکس در نقش کاپیتان جان میلر به همراه هفت سرباز دیگر مأموریت می‌گیرند تا سرباز جیمز فرانسیس رایان را پیدا کنند و به خانه برگردانند. او سه برادر داشته که همگی در جنگ کشته شده‌اند و به دستور فرمانده کل ارتش، رایان می‌تواند به پیش مادرش بازگردد. داستان این فیلم در سال ۱۹۹۴ و زمانی در ذهن رودات شکل گرفت که داشت از بنای یادبود چهار برادر کشته شده در جنگ داخلی آمریکا دیدن می‌کرد. رودات تصمیم گرفت تا داستانی شبیه به آن‌ها در جنگ جهانی دوم بنویسد. او فیلم‌نامه را نوشت و در اختیار مارک گوردون قرار داد. نهایتاً استیون اسپیلبرگ به عنوان کارگردان انتخاب شد. نجات سرباز رایان، با استقبال خوبی از سوی تماشاگران ومنتقدین رو‌به‌رو شد. این فیلم به صورت جهانی، ۴۸۱٫۸ میلیون دلار در گیشه فروش داشت که آن را به پرفروش‌ترین فیلم سال ۱۹۹۸ تبدیل کرد. آکادمی علوم و هنرهای تصاویر متحرک این فیلم را نامزد ۱۱ جایزه اسکار کرد، از جمله اسپیلبرگ که جایزه بهترین کارگردانی را برد. نجات سرباز رایان در سال ۱۹۹۹، وارد شبکه ویدئویی خانگی شد که ۴۴ میلیون دلار فروخت. [b]به تصویر کشیدن تاریخ[/b]:نجات سرباز رایان به خاطر به تصویر کشیدن صحنه‌های درگیری در جنگ جهانی دوم، به صورت بسیار به واقعیت نزدیک هستند، مورد توجه مخاطبین و منتقدان قرار گرفته است. به خصوص سکانس اول فیلم که پیاده شدن سربازان آمریکایی در سال اوهاما را نشان می‌دهد. این سکانس از سوی مجله امپایر به عنوان بهترین سکانس نبرد تاریخ سینما انتخاب شده‌است. TV Guide نیز این سکانس را در بین ۵۰ سکانس دیگر، در رتبه نخست به یادماندنی‌ترین سکانس‌ها قرار داده‌است. این سکانس به تنهایی ۱۲ میلیون دلار خرج برداشت و در آن از بیش از ۱۵۰۰ بازیگر استفاده شده‌است که برخی از آن‌ها، اعضای ذخیره ارتش ایرلند بودند. هم‌چنین از ۲۰ تا ۳۰ نقص عضو واقعی برای به تصویر کشیدن سربازانی که در این نبرد، دست و پای خود را از دست می‌دادند، استفاده شد. [b] روایت چند نکته کوتاه از فیلم[/b] نجات سرباز رایان فیلمی سراسر درس و الهام است و در طول تاریخ پرفراز و نشیب سینما، یک فیلم استثنایی محسوب میشود. این فیلم با وجود تمام خشونتهای تماتیک و باطنی خود توانسته از بار عاطفی کافی نیز برخوردار باشد. در بسیاری از صحنه های این فیلم متوجه میشویم فاکتور خشونت نه تنها به تاثیرگذاری عاطفی فیلم لطمه نزده، بلکه به نوعی کاتالیزور برای هضم سریعتر مفاهیم عاطفی مبدل گشته است. به عبارت بهتر میتوان گفت، با پس زمینه سیاه "خشونت"، جلوه سفیدی "عاطفه" بهتر نمایان میشود. این فیلم چون فیلمهای دیگر، از جنگ یک نماد زشت میسازد و مجسمه ای به یادماندنی از حماقت بشری برپا میکند. جنگ در زندگی بشر یک حقیقت انکار نشدنیست. از زمانی که انسان آفریده شد، حس خودخواهی و سیری ناپذیری او نیز پا به عرصه وجود گذاشت. بشر زمانه ما از این حیث به مراتب حریصتر از گذشته شده است. پس از تماشای این فیلم، فقط یک سوال از خود بپرسید. آیا تمام این مصبتها و رنجها تنها بخاطر یک نفر نیست؟ آدلف هیتلر یک خوناشام به تمام معنا بود. از طرفی تاریخ، این لقب اغواگرانه را برای او انتخاب میکند و از طرف دیگر با سوالی روبرو میشویم که از ما میپرسد اگر شخصی به نام آدلف هیتلر در دنیا وجود نداشت آیا تمام این ماجراها، تمام این اتفاقات خوب و زشت و تمام این نکات ظریفی که در زندگی روزمره و عادی ما به دست فراموشی سپرده شده است به مرحله ظهور میرسید؟ جواب این پرسش در همان جمله معروفیست که میگوید: در دنیا، خوبها بدجوری مدیون بدها هستند، چرا که اگر بدی وجود نمیداشت، هرگز خوبها شناخته نمیشدند. این روند خاکستری گونه فیلم به همراه تعلیق واقعیتی پذیرفته شده به نام زشتی جنگ با درگیر کردن ذهنها و اینکه طرفهای درگیر در جنگ هیچکدام مقصر نیستند یک رخداد تازه و جدید در صنعت فیلم سازی محسوب میشود. صحنه ای از فیلم را به خاطر بیاورید که در یک کلیسای متروک، سربازها از خود یک سوال میپرسند، سوالی که تعلیق کننده زشتی جنگ است: اگر خدا با ماست، پس چه کسی با دشمن است؟ یا در صحنه ای دیگر از این فیلم همین مفهوم به شکلی دیگر با بیانی غیرمستقیم به تماشاچی القا میشود: سربازها از میان کوچه های باران خورده با دیوارهای مرتفع میگذرند، در قسمتی از مسیر لحظه ای برای استراحت می ایستند و وقتی یکی از سربازها روی الواری که به دیواری خیس و ترک خورده تکیه داده شده است، لم میدهد، فشار ناشی از الوار روی دیوار ترک خورده باعث میشود، کل دیوار فروریخته و در صحنه ای به یاد ماندنی مشاهده میشود که چند سرباز آلمانی نیز چون سربازهای آمریکایی پشت دیوار در حال استراحت هستند. حین این صحنه هر دو گروه تفنگهایشان را باالتهاب و اضطراب به سمت یکدیگر نشانه رفته و با داد و فریاد از یکدیگر میخواهند که اسلحه هایشان را روی زمین گذاشته و تسلیم شوند. داد و فریادها ادامه دارد تا اینکه گروه سومی وارد معرکه شده و از طبقه دوم ساختمان روبرو سربازهای آلمانی را هدف قرار داده و از پا در می آورند. کشتن، به نوعی شغل یک سرباز است. همان طور که شغل یک عکاس، گرفتن عکس و شغل یک تایپیست، تایپ کردن متون است. این مسئله به همین سادگیست. یک سرباز نباید نسبت به آنچه انجام میدهد شک و تردیدی داشته باشد. کشتن یک انسان به خودی خود یک امر بسیار مهم و قابل توجه است. یک عمل بسیار قبیح و یک فعل سرتاسر منفی. اما وقتی پای دفاع از ارزشها به میان می آید همین کشتن به یک فعل مثبت و عملی پسندیده مبدل میگردد. http://www.3point.blogfa.com/post-301.aspx [b]فهرست شیندلر (Schindler's List )[/b] [url=http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/2/22/Schindler%27sList.jpg]عکس1[/url] [url=http://www.tops-music.com/uploads/posts/2011-03/1299361860_schindler.jpg]عکس2[/url] [url=http://www.imdb.com/title/tt0108052/]اطلاعات بیشتر[/url] محصول سال 1993 ایالات متحده-بیوگرافی، درام،تاریخی بازیگران:لیام نسون، رالف فاینز،بن کینگزلی ، کاترین گودال کارگردان:استیون اسپیلبرگ خلاصه داستان:فیلم فهرست شیندلر، داستان واقعی مقطعی از زندگی اسکار شیندلر، سرمایه دار آلمانی در خلال جنگ جهانی دوم است. توضیحات:فهرست شیندلر (به انگلیسی: Schindler's List) فیلمی آمریکایی به کارگردانی استیون اسپیلبرگ، محصول سال ۱۹۹۳ است. فهرست شیندلر بر پایه زندگی واقعی اسکار شیندلر، صنعتگر آلمانی که جان بیش از هزار لهستانی یهودی را در جریان هولوکاست نجات داد، می‌باشد. فیلم بر پایهٔ کتاب «شیندلرز آرک» که برندهٔ جایزه بوکر شده، ساخته شده است. فهرست شیندلر یک موفقیت تجاری با فروش ۳۲۱ میلیون دلاری بود و در کنار آن توانست جوایز بسیاری از جمله جایزه اسکار بهترین فیلم و جایزه اسکار بهترین کارگردانی را بدست بیاورد. فهرست شیندلر تنها فیلم سیاه و سفیدی است که جایزه اسکار بهترین فیلم را بعد از سال ۱۹۶۰ برنده شده است. [color=blue]-روايت تكان دهنده ي اسپيلبرگ از هولوكاست، جدا از ساختار فوق العاده و تأثيرگذارش، به خاطر ترديد در حقيقت داشتن يا نداشتنش باعث بحث هاي بسياري شده است. عده اي عقيده داشتند كه اسپيلبرگ با توجه به يهودي بودن خودش، از يهودي ها حمايت كرده است. با اين وجود توانايي اسپيلبرگ در تحريك احساسات تماشاگر در صحنه هاي كشت و كشتار، تحسين برانگيز است. تا حدي كه اگر فهرست شيندلر را بهترين فيلم جنگي تاريخ سينما بناميم، اغراق نكرده ايم.[/color] [b]پل رودخانه کوای (The Bridge on the River Kwai)[/b] [url=http://mooviemart.ie/Catalogue/Image_Files/BridgeRiverKwai.jpg]عکس1[/url] [url=http://www.imdb.com/title/tt0050212/]اطلاعات بیشتر[/url] محصول سال 1957 امریکا-ماجرایی، درام ،جنگی بازیگران کارگردان: دیوید لین رمان: یک گردان از سربازان اسیر انگلیسی در جنگ جهانی دوم به همراه فرمانده‌اشان سرهنگ نیکلسون به یک اسارتگاه در ژاپن فرستاده می‌شوند. فرمانده اردوگاه سرهنگ سایتو به نیکلسون دستور می‌دهد که همراه با زیر دستانش پلی بر روی رودخانه کوای بسازند. اما نیکلسون زیر بار نمی‌رود چون معتقد است آنها نیروهای ارتشی تحت امر انگلستان هستند که حالا اسیر شده‌اند و برده نیستند. سایتو با نیکلسون بحث می‌کند و نظر او را عوض می‌کند. اسرای انگلیسی شروع به طراحی و آماده سازی پل می‌کنند بی خبر از اینکه گروهی از سربازان انگلیسی هنگ 316، در حال نزدیک شدن به پل برای نابود کردن آن هستند. در پایان، تمام سربازان فرستاده شده از هنگ 316، به همراه نیکلسون و سایتو کشته می‌شوند. نویسنده کتاب یعنی پیر بول بیشتر برای آثار علمی تخیلی‌اش معروف است که از جمله می‌توان به «سیاره میمونها» (1963) اشاره کرد. اقتباس سینمایی: تنها اقتباس سینمایی از این اثر که الک گینس را به نقش نیکلسون و سسوئه هایاکاوا به نقش سایتو را در خود دارد، موفق به کسب هفت جایزه اسکار شد. بول (نویسنده رمان) انگلیسی بلد نبود و بنابراین کارل فورمن و مایکل ویلسون در کنار تهیه کننده فیلم، سام اشپیگل، بر نحوه ترجمه اثر جهت اقتباس نظارت داشتند. نتیجه کار نویسندگان فیلمنامه‌ای عالی بود، هر چند که فیلم به اثری کاملا هالیوودی تبدیل شد. شاید بزرگترین تفاوت فیلم و رمان برجسته شدن نقش شیرز (با بازی ویلیام هولدن) در فیلم باشد که در رمان یک سرباز معمولی است. شیرز تبدیل به شخصیتی امریکایی شده که از پس وظیفه‌اش که در واقع تزریق حسی هالیوودی به فیلم است به خوبی برمی‌آید. بر خلاف آنچه در فیلم است، در رمان شیرز یک سرباز خسته و بی انگیزه است و حتی جایی به یک پرستار (بر طبق آنچه در متن رمان آمده) می‌گوید که قلبا خود را یک نظامی نمی‌داند. دیوید لین درباره بازی هولدن در این فیلم و نحوه تبدیل آن به یک سرباز امریکایی هولدن را "به نرمی سطح نرمترین پودینگ‌های یورکشایر" توصیف کرده که البته همینطور هم هست. هولدن در اینجا بازی شبیه به آنچه در فیلم «پیک‌نیک» (1955 ساخته جاشوا لوگان) انجام داده بود ارائه می‌دهد و در اکثر لحظات ِحضور بر پرده، نیم تنه بالایی‌اش برهنه است. البته جالب است که لین «پیک‌نیک» را یک فیلم امریکایی می‌داند که به طرز غریبی خوب است. از نکات دیگری که در رمان نیست و به فیلم اضافه شده است پایان دراماتیک آن یعنی صحنه افتادن نیکلسون بر روی چاشنی انفجار است که باعث نابودی پل می‌شود. بر خلاف رمان، پل کاملا نابود می‌شود و قطار به داخل رودخانه می‌افتد. کاری که نیکلسون می‌کند و بعد از آن جنازه خودش نیز در بین ویرانه‌های پل رودخانه کوای باقی می‌ماند این است: یک نفر ناگهان یاد غرور مسخره انگلیسی‌اش می‌افتد و در همان لحظه به خودش می‌آید و باعث نابودی همه چیز می‌شود (تا همه دنیا بدانند که این شاهکار، ساخته انگلیسی‌هاست!). حتی با وجود این تغییرات، «پل رودخانه کوای» فیلمی قدرتمند است که از بازی فوق‌العاده الک گینس بهره می‌برد. حتی به رغم تلاش برای هر چه بیشتر هالیوودی شدن اثر، سکانس‌هایی وجود دارند که مستقیما از رمان برداشته شده‌اند. مثل جایی که هر کدام از سربازان هنگ 316، تک به تک متوجه می‌شوند که آب رودخانه در شب کاهش یافته و سیم‌های چاشنی‌های انفجاری در معرض دید قرار خواهند گرفت و احتمال کشف آنها می‌رود. با سکانس‌های پر تعلیقی مثل این سکانس، فیلم به سادگی تبدیل به یکی از شاهکارهای ژانر ماجرایی (adventure) در هالیوود شد. این فیلم برنده هفت اسکار از جمله بهترین فیلم، کارگردانی بازیگر نقش اول (الک گینس) و فیلمنامه اقتباسی شد. منبع:louh.com [b]طولانی ترین روز (The Longest Day)[/b] [url=http://www.dvdvideo.co.nz/shop/images/roadshow/longest_day_the_2_disc_3dbluray.jpg]عکس1[/url] [url=http://cdn.screenrant.com/wp-content/uploads/the-longest-day1.jpg]عکس2[/url] [url=http://www.imdb.com/title/tt0056197/]اطلاعات بیشتر[/url] محصول سال 1962 امریکا-تاریخی اکشن و درام بازیگران:John Wayne, Robert Ryan and Richard Burton کارگردانان:اندرو مارتن، کن آناکین، برنهارت ویکی و گرت آزوالد خلاصه داستان:جنگ جهانی دوم، سال ۱۹۴۴. "ژنرال دوایت د. آیزنهاور" (گریس) تصمیمی حیاتی می‌گیرد که نیروهای متفقین در ششم ژوئن به اروپا حمه کنند. در این روز، به‌دلیل هوای نامساعد، آلمانی‌ها انتظار هیچ‌گونه عملیاتی را ندارند. از طرف دیگر تصور می‌کنند حمله به شهر بندری "دوور" انجام خواهد شد؛ نیروی هوائی دچار پراکندگی است؛... و خود "هیتلر" قرض خواب خورده و دستور داده است که کسی مزاحمش نشود. در حالی که از اعضای نهضت مقاومت فرانسه خواسته شده سیم‌های تلگراف را قطع کنند و قطارهای حاوی مهمات جنگی را منهدم کنند؛... و چتربازی‌های عروسکی، برای گیچ کردن دشمن، به مناطق مختلف فرود آمده‌اند. سرانجام حمله به شرکت ۱۵۰ هزار سرباز آغاز می‌شود و متفقین در سه سرپل ساحل نورماندی نبرد را آغاز می‌کنند... توضیحات: فیلمی پرهزینه که در آن رئیس بزرگ تمام تلاش خود را به خرج می‌دهد تا عملیات نورماندی را به زنده‌ترین و واقعی ترین شکل ممکن به تصویر در بیاورد. این‌جا، قهرمان واقعی نه هیچ یک از انبوه ستارگان رنگ وارنگ، بلکه خود عملیات است. در حالی که مشکل کار مثل فیلم بسیار بدتر پلی در دور دست (ریچارد آتن‌بارو، ۱۹۷۷) فقدان روح انسانی در صحنه‌هاست. تماشای فیلمی سه ساعته که تنها قرار است محیرالعقول بودن یک عملیات را نشان دهد، کسالت‌بار و خسته کنند است. با این همه، فیلم خوب فروش می‌کند [url=HTTP://WWW.VISTA.IR]منبع[/url] [b]ارتش سایه ها (Army of Shadows)[/b] [url=http://www.img4up.com/up2/81483763136762145056.jpg]عکس [/url] [url=http://www.imdb.com/title/tt0064040/]اطلاعات بیشتر[/url] محصول 1969 فرانسه و ایتالیا-جنگی ، درام بازیگران: لینو ونتورا،پائول مئوریس کارگردان: ژان پیر ملویل خلاصه ی داستان: داستان در مورد گروهی چریکی و سیاسی فرانسوی است که در خلال جنگ جهانی دوم برای آزادی فرانسه از اشغال آلمان ها تلاش می کنند و... [b]سقوط (DOWNFALL)[/b] [url=http://www.georgecamerongrant.com/posters_large/downfall_large.jpg]عکس 1[/url] [url=http://www.offoffoff.com/film/2005/images/downfall.jpg]عکس2[/url] [url=http://www.imdb.com/title/tt0363163/]اطلاعات بیشتر[/url] محصول سال 2004 اتریش ایتالیا المان-بیوگرافی،درام،تاریخی کارگردان: الیور هیرشبیگل بازیگران:برونو گانتز ،آلکساندرا ماریا لارا، کورینا هارفوش، الریش ماتیس، جولین کوهلر، توماس کرچمن خلاصه داستان:فیلم، دو هفته آخر زندگی «پیشوا» یعنی از ۱۷ تا آخر آوریل سال ۱۹۴۵ میلادی را در سنگر زیرزمینی فرماندهی هیتلر به تصویر کشیده است. در این مرحله، فیلم از فرو ریختن ماشین نظامی و دستگاه سیاسی عظیم رژیم نازی آلمان و سقوط اخلاقی آن پرده بر می‌دارد. توضیحات:بسیاری از فیلم هایی که در مورد جنگ جهانی دوم، حکومت ظالمانه آدولف هیتلر، نسل کشی و چگونگی به اتمام رسیدن آن دیده ایم از نگاه کشورهای متفق در زمان جنگ بوده است، فیلم هایی همچون "پیانیست"(رومن پولانسکی)و "فهرست شیندلر"(ستیون سپیلبرگ). اما این بار در فیلم سقوط ساخته الیور ایرشبیگل(متولد 26 مارچ 1957) محصول سال 2004 ما شاهد اتمام جنگ و نابودی هیتلر از نگاه خود آلمان ها هستیم. روزهای پایانی هیتلر و سران نظامی کشور آلمان از دید خود آلمانی ها داستانی جالب به وجود آورده است. برونو گانز (در نقش هیتلر) در این فیلم فقط قسمتی از شخصیت و خصوصیات هیتلر را بازی می کند اما به نوعی روایت فیلم به گونه ای است که می خواهد بخش عظیمی از رفتار و خصوصیات هیتلر را نشان دهد. همچنین نباید منتظر یک فیلم تماما جنگی باشید چرا که صحنه هایی جنگی بسیار محدوداند و محوریت اصلی فیلم بر دیالوگ های هیتلر و اطرافیانش محدود می شود. در سقوط ما شاهد سقوط شهر برلین هستیم و بسیاری از لوکشین ها در مقر اصلی و پایگاه نظامی هیتلر قرار دارند. هرچند به وضوح نابودی کشور برای همگان مشخص شده است اما بسیاری از نیروهای نظامی وفادار به هیتلر، همسرش و کارکنان پایگاه در کنار هیتلر که حاضر به ترک برلین نبود، ماندند و ما در پایان می بینیم که چه بر سر تمامی افراد می آید. خیانت و وفاداری حرف اول را در اواخر زندگی هیتلر می زند. در میان شخصیت های فیلم که همگی بر اساس واقعیت می باشند تنها یک نفر در حال حاضر زنده است که این فرد هم منشی خصوصی هیتلر می باشد و برای ما فیلم را روایت می کند. در کل، سقوط ساخته ی الیور ایرشبیگل را باید فیلمی قابل قبول و موفق دانست. این فیلم لقب پرفروش ترین فیلم سینمای آلمان را در سال 2005 و جوایزی از فستیوال های اروپا را به خود اختصاص داد. از دیگر فیلم های ایرشبیگل می توان به تجربه (2001)، مانند خاک رس(2005)، هجوم(2007)، پنچ دقیقه از آسمان(2009) اشاره کرد. [url=http://cinemaart7th.blogfa.com/post-9.aspx]منبع[/url] [b]پلی در دور دست (A BRIDGE TOO FAR)[/b] [url=http://www.imdb.com/title/tt0075784/mediaindex]البوم عکس[/url] [size=7]اینجا دیگه از دست شیلتراسیون اشکم دراومد واسه همین لینک البوم رو قرار میدم[/size] [url=http://www.imdb.com/title/tt0075784/]اطلاعات بیشتر[/url] محصول سال 1977 انگلستان-اکشن، درام، تاریخی هنرپیشگان : درک بوگارد، جیمز کان، مایکل کین، شان کانری، ادوارد فاکس، الیوت گولد، جین هاکمن، آنتونی هاپکینز، هاردی کروگر، لارنس اولیویر، رایان اونیل، رابرت ردفورد، ماکسیمیلیان شل، لیو اولمان، پل ماکسول و والتر کوت. کارگردان : ریچارد آتن‌بارو. خلاصه داستان : سپتامبر سال 1944. عملیات متفقین برای تسخیر شش پل آلمانی‌ها، که مقدمه‌ای برای اشغال «رور» و پیروزی نهائی است، از همان ابتدا دچار مشکل می‌شود؛ چون بخشی از گردان انگلیسی لشکر یکم هوابرد تحت فرماندهی «سرهنگ دوم فراست» (هاپکینز) که با چتر در نزدیکی آرنهم فرود آمده، توسط دو لشکر زرهی آلمانی - که قاعدتاً باید عقب‌نشینی کرده باشند - تحت فرماندهی «سرلشکر دوم بیتریش» (شل) محاصره شده‌اند، در حالی که مهمات‌شان نیز تمام شده است. لشکر صد و یک هوابرد آمریکا تحت فرماندهی «ژنرال تیلر» (ماکسول)، ایندهوون را فتح می‌کند و به صف سپاه سی‌ام نیروی زمینی انگلستان، تحت فرماندهی «سرهنگ دوم واندلور» (کین) ملحق می‌شود؛ اما تحکیم مواضع شمالی که بسیار هم حیاتی است، به‌دلیل تخریب پل سان به تأخیر می‌افتد. در همین بین، «سرتیپ گاوین» (اونیل) از لشکر هشتاد و دوم هوابرد آمریکا که دیگر برای رسیدن به نیروهای کمکی امیدی ندارد، به «سرگردکوک» دستور می‌دهد طی عملیاتی خطرناک در روشنائی روز از راین بگذرد؛ این عملیات با موفقیت انجام می‌شود که بیشتر به‌دلیل مسامحه «فیلد مارشال مودل» (کوت) و منفجر نشدن تصادفی پل نیماخن توسط آلمانی‌هاست. پیش‌روی تعیین‌کننده لشکر هشتاد و دوم به طرف آرنهم متوقف می‌شود، تا اینکه نیروهای اصلی انگلیسی و آمریکائی از راه می‌رسند. پس از چهار روز نبرد خونین و بی‌حاصل، گروه چتربازان هنوز هم در محاصره‌اند و سرسختانه یک سر پل آرنهم را نگه‌داشته‌اند... توضیحات: حضور این همه ستاره سرشناس، بیش از آنکه ترفندی برای نزدیک کردن تماشاگر به شخصیت‌ها باشد، نشان از عقده حقارت کارگردان نسبت به مقوله سینما دارد. بدون حتی یک شخصیت برحسته و قابل توجه. از دقیقه شصت به بعد همه بی‌صبرانه در انتظار پایان این فیلم ملالت‌بار هستند. [url=HTTP://WWW.VISTA.IR]منبع[/url] [b]فرار بزرگ (The Great Escape) [/b] [url=http://images.teamtalk.com/09/03/800x600/The-Great-Escape-2_1987876.jpg]پوستر فیلم[/url] [url=http://www.imdb.com/title/tt0057115/]اطلاعات بیشتر[/url] محصول سال 1963 امریکا-ماجرایی ، درام، تاریخی بازیگران: استيو مك کويين، جيمز گارنر، جيمز كوبرن، چارلز برانسن، جيمز دانلد، ديويد مكالم، گوردون جكسن، جاد تيلر، ريچارد آتن بارو و دانلد پلزنس. کارگردان:جان استرجس خلاصه داستان: جنگ جهانى دوم.76 نفر از اسراى جنگى متفقين در اردوگاهى آلمانى، تصميم به فرار مى‏گيرند،اما... توضیحات: از پرفروش‏ترين‏هاى سال 1963 با انبوهى از ستارگان روز هاليوود، بر مبناى داستاى واقعى. فيلمى گرم و نفس‏گير كه به خوبى از پس پرداخت تمام شخصيت‏هاى متعددش بر می‏آيد. بيست و پنج سال بعد دنباله‏اى تلويزيونى با كارگردانى پل وندكاس و جاد تيلر ساخته مى‏شود. [b]پرچمهای پدران ما (Flags of Our Fathers)[/b] [url=http://st-listas.20minutos.es/images/2010-01/181116/2053701_640px.jpg?1265125450]پوستر فیلم[/url] [url=http://www.imdb.com/title/tt0418689/]اطلاعات بیشتر[/url] محصول سال 2006 امریکا-درام ، تاریخی و جنگی بازیگران:رایان فیلیپ، آدام بیچ کارگردان:کلینت ایستوود خلاصه داستان: فوريه ١٩٤٥. آخرين روزهاي جنگ جهاني دوم... سربازان آمريکايي براي به دست آوردن جزيره ايووجيما که تحت کنترل نيروهاي ژاپني قرار دارد، به آن جا حمله مي کنند. بعد از نبردي خونين، پنج سرباز آمريکايي روي بلندترين نقطه جزيره-تپه سوربياجي-، به نشانه پيروزي پرچم آمريکا را به اهتزاز در مي آورند. اين لحظه توسط يک عکاس ثبت و تبديل به سمبل پيروزي متفقين مي شود. بعد از جنگ تنها سه نفر-رنه گاگنون، ايرا هيز و جان برادلي-از اين پنج سرباز که عنوان قهرماني دريافت مي کنند، سالم به خانه بازمي گردند، اما زندگي چندان راحتي در انتظارشان نيست و خيلي زود درمي يابند که ميان قهرماني هاي توخالي و حقيقت هاي زندگي فاصله بسيار است. و از همه مهم تر خاطره مرگ دوستان و همرزمان شان در خاک تيره ايووجيما نيز آنها را ترک نمي کند. گويي تکه هايي از روح خود را در جزيره جا گذاشته اند... توضیحات:پرچم‌های پدران ما ( به انگلیسی :Flags of our fathers) نام یک فیلم درام جنگی به کارگردانی کلینت ایستوود است که در سال 2006 ساخته شده است. این فیلم اقتباسی است از کتابی با همین نام. کلینت ایستوود که هم کارگردانی و هم تهیه کنندگی و هم موسیقی فیلم را بر عهده داشته، به عملیات جزیره ایوجیما در جنگ جهانی دوم از دید آمریکایی‌ها می پردازد. البته در کار تهیه کنندگی استیون اسپیلبرگ نیز به او کمک کرده است. از این فیلم دنباله ای با عنوان نامه هایی از ایوجیما نیز ساخته شده است. [b]نامه هایی از ایووجیما (Letters from Iwo Jima)[/b] [url=http://getthetally.way-nifty.com/photos/uncategorized/2007/08/05/let717_3.jpg]پوستر فیلم[/url] [url=http://www.jonathanrosenbaum.com/wp-content/uploads/2010/02/lettersfromiwojima.jpg]عکس[/url] [url=http://www.imdb.com/title/tt0498380/]اطلاعات بیشتر[/url] محصول سال 2006 امریکا-درام،تاریخی،جنگی بازیگران:کن واتانابه (Ken Watanabe)، کازوناری نینومیا (Kazunari Ninomiya)، تسویوشی ایهارا (Tesuyoshi Ihara)، ریو کاسه (Ryo Kase) کارگردان:کلینت ایستوود خلاصه داستان: در سال 1945، جنگ جهانی دوم به روزهای آخرش نزدیک می شود و نیروهای امریکایی خیال دارند به جزیره کوچکی به نام «ایوجیما» حمله کنند که در دست نیروهای ژاپنی است. اما رهبران ژاپنی آن جزیره را به چشم آخرین سنگر برای مقابله با تهاجم متفقین می بینند ... توضیحات:نامه‌هایی از ایوجیما (به انگلیسی: Letters From Iwo Jima) نام یک فیلم درام جنگی به کارگردانی کلینت ایستوود در سال ۲۰۰۶ است. این فیلم دنباله فیلم پرچم‌های پدران ما در همین سال است که البته در نظر سنجی‌ها نمرات بهتری دریافت کرده‌است. فیلم به طور کامل به زبان ژاپنی تهیه شده‌است. چون این دنباله سازی موفق دقیقا همان داستان پرچم‌های پدران ما را از دید ژاپن روایت می‌کند. *نامه‌هایی از ایو جیما در همه جشنواره‌های فیلم برلین،BFCA Critics' Choice Awards، جشنواره شیکاگو، دالاس فورت و گلدن گلوب جایزه بهترین فیلم خارجی زبان را دریافت کرد. [b]صلیب اهنی(Cross of Iron)[/b] [url=http://shop1.tiktakfilm.org/images/CROSS%20OF%20IRON%20(1977).jpg]پوستر فیلم[/url] [url=http://www.imdb.com/title/tt0074695/]اطلاعات بیشتر[/url] محصول سال 1977 انگلستان و آلمان غربي- جنگي بازيگران: جيمز کوبرن، ماکسيميليان شل، ديويد وارنر، جيمز ميسن و سنتا برگر. کارگردان: سام پکين پا خلاصه ي داستان: سال 1943، جنگ جهاني دوم، جبهه ي شوروي. ارتش آلمان مقابل حمله ي روس هاه عقب نشيني مي کند. «اشتاينر» (کوبرن)، سرجوخه ي آلماني که از يونيفورم خود نفرت دارد و نه به نازيسم بلکه به گروهي ازهم رزمانش وفادار است. صرفا براي بقا مي جنگد... توضیحات: يکي ديگر از فيلم هاي مثله شده ي پکين پا توسط کمپاني ها که با نگاهي تيره و تلخ، چهره ي زشت جنگ را به تصوير مي کشد، صليب آهني عميقا به پوچي جنگ، نابودي ارزش هاي اخلاقي و لگدمال شدن معصوميت ها مي پردازد. کوبرن در کم تر فيلمي چنين با قدرت بازي کرده است. [b]محاکمه در نورمبرگ (Judgment at Nuremberg)[/b] [url=http://www.thejudyroom.com/discography/discs/sndtrk/judgement-LG.jpg]پوستر[/url] [url=http://www.imdb.com/title/tt0055031/]اطلاعات بیشتر[/url] سال تولید: 1961 آمريكا - درام‏ بازيگران: اسپنسر تريسى، برت لنكستر، ريچارد ويدمارك، مارلنه ديتريش، ماكسيميليان شل، جودى گارلند، مونتگامرى كليفت، ويليام شاتنر و اد مكنا. كارگردان: استنلى كريمر. خلاصه داستان: سال 1948. » دان هيوود « ( تريسى ) قاضى آمريكايى به نورمبرگ آلمان مى‏رود تا تعدادى از جنايتكاران جنگى نازى را محاكمه كند. » تد لاوسن « ( ويدمارك)، سرهنگ ارتش، دادستان است و » هانس رولف « ( شل ) وظيفه‏ ى دفاع از متهمان را به عهده دارد... توضیحات: فيلمى مؤثر كه فضايى تلخ و عبوس دارد، با اين همه سخت توجه برانگيز است. تريسى با بازى هوشمندانه و بديعش شخصيتى آرام و با احساس مى‏سازد كه در عين حال قوى و واقع‏بين نيز هست. شل هم در بازى‏اش نوعى صداقت و غرور ملى را بروز مى‏دهد. [b]دشمن پشت دروازه (Enemy at the Gates)[/b] [url=http://egy.pariscine.com/sites/default/files/posters/enemy_at_the_gates.jpg]پوستر[/url] [url=http://www.imdb.com/title/tt0215750/]اطلاعات بیشتر[/url] سال تولید: 2001 امريکا... / حادثه اي / تاريخي / درام بازيگران : جود لو، اد هريس، ريچل وايس، جوزف فاينز، باب هاسکينز و ران پرلمن. کارگردان: ژان ژاک آنو. خلاصه ي داستان: نبرد استالينگراد. «واسيلي» (لو) تک تيزاندازي اهل اورال است که در سال 1942 به استالينگراد منتقل شده؛ و «سرگرد کونينگ» (هريس) آلماني، استاد تک تيزاندازي است که به هر وسيله اي شده تصميم گرفته دشمن قدرش را از ميان بردارد. شرح فيلم: در تب ساخت فيلم هاي جنگي پس از نمايش نجات سرباز رايان (استيون اسپيلبرگ، 1998) اين يکي از بهترين ها و در عين حال مهجورترين هاست. هريس اين جا به نقش تک تيرانداز آلماني چنان نفرتي در تماشاگرش برمي انگيزد که به سهولت مي توان شخصيتش را در زمره ي بهترين خبيث هاي دهه ي اول هزاره ي جديد قرار داد. [b]والکری (Valkyrie)[/b] [url=http://jahan.cinemaema.com/index.php?module=pagesetter&type=file&func=get&tid=1&fid=image&pid=2609]والکری[/url] [url=http://www.imdb.com/title/tt0985699/]اطلاعات بیشتر[/url] سال تولید:2008 امریکا و المان-درام،تاریخی ،حادثه ای بازیگران:Tom Cruise, Bill Nighy and Carice van Houten کارگردان:برایان سینگر خلاصه داستان:داستان عملیات واکری که طی آن گروهی از افسران نازی که مخالف «هیتلر» بودند دور هم جمع می‌شوند تا با ترور هیتلر و کودتایی جلوی خون ریزی‌های هیتلر را بگیرند ولی مشکل اینجاست که سرنوشت هیتلر جور دیگری نوشته شده است و او باید دنیا را به خاک و خون بکشد. امضای جناب hans هم مال همین فیلمه [img]http://dieciseis-novenos.com/userfiles/image/Noticias/valkyrie%20film.jpg[/img] خواهشا نظر یادتون نره
  4. به نام خدا بازسازی شمایل یک کاتافراکت ساسانی کاتافراکت‌ها (به یونانی: κατάφρακτος) سواره نظام سنگین اسلحه زبده‌ای بودند که وظیفه اصلی شان در هم شکستن پیاده نظام و از بین بردن آرایش سواره نظام های سبک بود هر چند که ممکن بود گاهی به عنوان نیروهای تهاجمی نیز به کار گرفته شوند. برخی مورخان آن ها را اولین شوالیه های دنیا می دانند چرا که از زره های سنگین و براق اشرافی بهره می بردند. ایرانیان به مدت حدود ۱۲۰۰ سال از دوران باستان تا قرون وسطی، از شوالیه های کاتراکت بهره بردند. کاتافراکت‌ها با شوالیه‌ها در سده‌های میانه تفاوتی داشتند و آن این بود که ایشان دارای آن نقش اجتماعی آیندهٔ شوالیه‌ها نبودند. در تاریخ اشکانیان، سرمتی‌ها، ساسانیان، ارمنی‌ها، سلوکیان، پرگامون‌ها، رومیان و بیزانسی‌ها از کاتافراکت‌ها بهره می‌برده‌اند. واژه شناسی واژهٔ کاتافراکت از دو بخش κατά به معنای سراسر و φρακτός به معنای پوشیده، پاس‌داشته پدیدآمده و معنای زره‌پوش را می‌دهد. گریوپنور نام شکل دیگر کاتافراکت است که از واژه پهلوی گریوبان یعنی “محافظ گردن” – اشاره به کلاه خود- ریشه گرفته است. پیشینه و حضور در جنگ ها ارتش ایرانیان از اوایل قرن ششم پیش از میلاد و سراسر دوران هخامنشیان از شوالیه های سنگین اسلحه بهره می جست. این کوروش کبیر (قدرت: ۵۵۹ تا ۵۳۹ پیش از میلاد) بود که متوجه شد برای پیروزی های قاطع تر و موثرتر در آسیای مرکزی و خاورمیانه باید از شوالیه های سواره نظام استفاده کند. هشتاد درصد ارتش او پیاده نظام بودند و بیست درصد باقی مانده شوالیه های سواره نظام. در اوایل دوران هخامنشیان بیشتر سپاه ایران سبک اسلحه بودند. آن عده ای که سنگین اسلحه تر بودند، چرم ضخیم و جوشن در بر می کردند. با کمک این ارتش، ایرانیان می توانستند بر امپراتوری عظیمی که از هند تا یونان گسترش یافته بود تسلط داشته باشند. بالاخره در دوران داریوش بزرگ در سال ۴۹۰ پیش از میلاد ایرانیان اولین بار در نبرد ماراتن شکست خوردند اما تنها پس از شکست خشایارشا در جنگ های ایران و یونان بود که ایرانیان دریافتند نیاز به تحولی در ارتش خود دارند. اردشیر سوم هخامنشی (۳۵۸ تا ۳۳۸ پیش از میلاد) دست به اصلاحات گسترده ای در ارتش اواخر دوران هخامنشی زد و آن را به سمت سنگین اسلحه شدن سوق داد. اولین کارتافراکت های واقعی در این دوران به کار گرفته شدند که متشکل از اشراف ایرانی بود و به عنوان نیروهای ویژه عمل می کردند. این سلحشوران با زره هایی پوشیده شده بودند و نکته جالب توجه در مورد آن ها این است که حتی اسب های این کاتافراکت های ایرانی نیز با زره محافظت می شدند. این ویژگی بعد از ورود اسکندر مدتی پدیدار نبود تا اینکه در اواخر قرن سوم پیش از میلاد مسیح از سوی پارتیان (اشکانی ها)، دولت یونانی بلخ و سکاها احیا شد. جنبه جالب توجه دیگر کاتافراکت های هخامنشی این است که از سرمتی ها و سکا ها تاثیر بسیار یافتند که البته این ها هم مردم چادر نشین ایرانی بودند. به نظر می رسد که سکاها پادشاهی ای تحت حاکمیت یا حداقل در سایه عظمت امپراتوری هخامنشیان ایران بودند. اولین استفاده از کاتافراکت ها جنگ گوگمل در ۳۳۱ قبل از میلاد بود که امپراتور ایرانی داریوش سوم در مقابل نخبه نظامی جوان، سردار و پادشاه مقدونی اسکندر قرار گرفت. “آریان” مورخ گزارش می کند در جریان نبرد، داریوش سوم در میان گارد پیاده نظام معروف و نخبه جاویدان خود بود و سواره نظام های کاتافراکت هم در سمت راست وی ایستاده بودند. علیرغم وجود این نیروهای ویژه، ایرانیان نتوانستند اسکندر شجاع و مستعد و سواره نظام های همراهشان را شکست دهند. گفته می شود این سوارکارها در قیاس با کاتافراکت ها سبک اسلحه تر بودند. با قاطعیت می توان گفت علت شکست سپاه عظیم داریوش سوم کمبود انضباط و روحیه شان در قیاس با جنگجویان سپاه اسکندر بود. برای همین کاتافراکت های ایرانی طی چند سده بعدی در دوران اشکانی ها به اصلاح و تحول ادامه دادند. کاتافراکت اشکانی در حال نبرد با یک شیر کاتافراکت ها در خدمت اشکانیان اسکندر در ۲۵ سالگی قدرتمند ترین پادشاهی روی زمین را از بین برد. او در ادامه فتوحاتش به هند رسید هرچند که به شهر بابل عقب نشینی کرد و در سال ۳۲۳ قبل از میلاد در آن جا به علت بیماری درگذشت. در بستر بیماری، فرماندهان و افسران تحت فرمانش از وی پرسیدند:”بعد از تو امپراتوری به چه کسی می رسد؟” و مشهور است که وی پاسخ داد “به قوی ترین!”. قلمرو گسترده وی بعد از مرگش صحنه کشمکش و بدبختی شد. فرماندهان وی در جنگ مشهور دیادوچی علیه یکدیگر جنگیدند. در پایان جنگ، بخش بزرگ امپراتوری هخامنشی به سلوکوس رسید که در بردارنده میانرودان (عراق)، ایران، سوریه و بخش هایی از آسیای صغیر بود. بطلمیوس ژنرال دیگر ارتش اسکندر مصر، لیبی، یهودیه (اسرائیل جنوبی) و کیلیکیه (جنوب ترکیه امروزی) را تصاحب کرد و قلمرو کاسندر دربردارنده مقدونیه و تراکیه (شمال یونان) بود. اشکانیان (۲۵۰ قبل از میلاد تا ۲۲۴ پس از میلاد) در حدود ۲۵۰ پیش از میلاد از شمالغربی ایران به این سرزمین وارد شده و امپراتوری خود را در سراسر ایران گسترش دادند. رهبر اشکانی های ایرانی، شخصی با نام اشک بود که ارتش خود را از ترکمنستان و خراسان امروزی وارد سرزمین ایران کرد. اشکانی ها تاکتیک “شوک” را در سپاه تمام سواره نظام خود توسعه داده بودند. به این ترتیب که ابتدا زره های دشمن را با شلیک تیرهای فراوان تکه تکه می کردند و سپس حمله کاتافراکت ها کار را تمام می کرد. این کاتافراکت ها به وسیله جوشن های فلزی (با حلقه های فلزی در هم تنیده)، زره های سینه پوش و زره های پولکی محافظت می شدند. آن ها همچنین نیزه های مشهور کونتوز را به کار می بردند که در میان ایرانیان باستان کاربرد زیادی داشت. نیزه زنی احتمالا راه را برای استفاده از جنگ افزارهایی چون شمشیرها و گرزهای بلند ایرانی همواره می ساخت. این جنگ افزار بسیار به جنگ افزارهایی که چندین سده بعد اروپائیان در قرون وسطی استفاده می کردند شباهت داشت. بیشتر ارتش قدرتمند و موثر اشکانی از سواره نظام هایی تشکیل شده بود که کمانداران سواره نظام آن و تیرهای سبکی که شلیک می کردند می توانست سپر و زره دشمنانش را هم سوراخ کند. اشکانی ها بیشتر ایران را از چنگ سلوکیانی درآورد که با مشکلاتی چون درگیری با مصری ها و باختری ها دست و پنجه نرم می کردند. سلوکیان عمدتا از آرایش فالانژ پیروی می کردند که یک مجموعه درهم فشرده مستطیل شکل از پیاده نظام های سنگین اسلحه بود. این آرایش سربازان در حمله رو به جلو بسیار موثر است ولی از پشت و جانب آسیب پذیر بوده و سوارکاران کماندار اشکانی می توانستند به راحتی آن ها را دور زده و قتل عام کند. آن گاه کاتافراکت ها می توانستند به آسانی وارد بدنه ضعیف شده سربازان اشکانی شده و باقیمانده آن ها را از بین ببرد. سواره نظام های سلوکی نیز در برابر کاتافراکت های اشکانی کارآیی نداشتند و به سادگی شکست می خوردند چرا که زره های سلوکیان در برابر نیزه های سنگین کنتوز مقاومتی نداشتند و حتی سواره نظام سنگین سلوکیان درهم شکسته می شدند و در مقابل، زره کاتافراکت ها نفوذ ناپذیر می نمودند. سلوکی ها از فیل های جنگی نیز برای استفاده علیه اشکانیان استفاده کردند اما اشکانی ها به سادگی با چشم و پا های فیل ها را به رگبار گلوله می بستند تا این که فیل ها با وحشت فرار کرده و آنگاه کاتافراکت ها به حیوان ها حمله می کردند تا به آرایش نظامی خود سلوکی ها حمله ببرند. استفاده از کاتافراکت ها پیروزی های بسیاری را برای اشکانی ها به ارمغان آورد که در نتیجه این پیروزی ها، امپراتوری در قرن اول قبل از میلاد بسیار ثروتمند و نیرومند گشت. این باعث شد ایران توجه ثروتمندترین فرد روم، مارکوس کراسوس را به خود جلب کند. وی تصمیم گرفت با حمله به اشکانی ها (پارتیان) و تصرف آن به “اسکندر ثانی” بدل شود؛ عنوان با شکوهی که بسیاری از رومی ها مشتاق به دست آوردن آن بودند. در سال ۵۳ پیش از میلاد کراسوس با ۳۵۰۰۰ لژیونر رومی و ۴۰۰۰ سوارکار سبک اسلحه و همراهی پسرش پوبلیوس به پارتیا (ایران دوران اشکانی) حمله کرد. کراسوس در پیشروی خود به داخل سرزمین های ایران با مقاومتی روبرو نشده بود تا اینکه وقتی به نزدیکی شهر حران (جنوب شرقی ترکیه امروزی) رسید به نیروی نسبتا کوچک اشکانی ها به فرماندهی سپهبد سورناسورنای جوان برخورد کرد. ارتش سورنا در جنگ حران از ۹۰۰۰ اسب سوار کماندار و ۱۰۰۰ کاتافراکت تشکیل شده بود. در این دوران کاتافراکت ها که کاملا زره پوش بودند و اسب هایشان هم نیمه زره پوش بود شهسوار /شوالیه هم خوانده می شدند. این اسب های پرتوان از نژاد نیسایی، بومی مناطق کوهستان زاگرس در غرب ایرن بودند و توانایی حمل یک زره پوش سنگین اسلحه را بر پشت خود کنند. کاتافراکت ها کلاهخود های پولادین بر سر داشتند. جالب اینجاست که اشکانی ها تلاش می کردند ارتش رومی ها را بترسانند و از ابتدا بر تعداد زیادی طبل توخالی می کوبیدند که صدای بلند و ناهنجار آن تا انتهای نبرد آرامش و تمرکز را از سربازان رومی می گرفت. آن گاه سورنا فرمان داد کاتافراکت هایش زره خود را با لباس پوشانده و سپس پیشروی کنند. وقتی به نزدیکی رومی ها رسیدند لباس ها را دور انداختند تا زره براق آن به یکباره چشم رومی ها را خیره کند. اما سورنا از اینکه این تاکتیک تاثیر چندانی بر رومی ها نداشت تعجب کرد! تاکتیک دیگر اشکانیان این بود که هزاران شتر که مرکوبشان پر از تیر بود با خود آورده بودند. یک فراز جالب این نبرد وقتی بود که پوبلیوس ۱۳۰۰ سوارکار گل (فرانسه باستان) خود را به تعقیب سوارکاران کماندار اشکانی فرستاد و با کاتافراکت های سنگین اسلحه آن ها روبرو شد. کاتافراکت ها سواره نظام سبک اسلحه پوبلیوس را تار و مار کردند. سربازان گلی با نا امیدی تلاش کردند بر پشت اسب های کاتافراکت بجهند اما نیزه ی سوارکاران کاتافراکت آن ها را به سیخ می کشید. در تاکتیک دیگری سربازان گل باقیمانده تلاش کردند کاتافراکت ها را سرنگون کرده و از اسب فرود بیاورند که البته در این کار خطرناک خود موفق نشدند. در نبرد سواره نظام ها پوبلیوس کشته شد و سرش را بر دیرکی نصب کردند. کراسوس در حران به سختی شکست خورد وخود نیز کشته شد. تلفات رومی ها حدود ۲۰۰۰۰ نفر بود و ۱۰۰۰۰ نفر هم اسیر شدند که این نبرد را به یکی از سنگین ترین شکست های تاریخ روم بدل می کند. گفته می شود شاه ایران، ارد دوم طلای ذوب شده در گلوی جسد کراسوس ریخت و گفت “بگذارید به آرزوی دوران حیاتش برسد!” که درواقع تمسخر حریص بودن کراسوس است. خسروپرویز در حالی که زره یک کاتافراکت را بر تن نموده است ، طاق بستان کاتافراکت ها در خدمت ساسانیان سلسله اشکانیان به دست ساسانیان (۶۵۱-۲۲۴ میلادی) منقرض شد. نبرد نهایی که بسیار خونین بود در ۲۲۴ میلادی در هرمزگان رخ داد که اولین نبرد نیزه زنی تاریخ به شمار می رود. در جریان این نبرد اردوان پنجم اشکانی با اردشیر اول – بعدا شاهنشاه- ساسانی دوئل کرد که کشته شد و ساسانیان به پیروزی رسیدند. ساسانیان سنت جنگاوری سواره نظام را که تحت حاکمیت اشکانیان به پیشرفت و غنای فراوان رسیده بود به ارث بردند. چون امپراتوری ساسانیان به مراتب سازمان یافته تر از اشکانیان بود، ارتش آن ها نیز در نتیجه موثرتر و قوی تر بودند و تاثیرات بسیاری بر غربیان گذاشت. ساسانیان کاتافراکت ها را توسعه و بهبود دادند. منابع رومی متعددی گزارش کرده اند سراسر بدن کاتافراکت های ساسانی با آهن ضخیم پوشیده شده بود. این پوشش آن ها را شبیه مجسمه آهنی متحرک می کرد که هم یک ابزار تخریب روانی و هم سلاح شوک آور به شمار می رفت. خیلی از گونه های کاتافراکت تشکیل شدند، از جمله گارد سلطنتی پشتیگبان و ژایدان (جاویدان). ساسانیان هم مانند پیشینیان خود از کاتافراکت ها تقریبا در تمام نبرد ها استفاده می کردند که سه تا را برای نمونه می آوریم. نمونه اول: محاصره امیدا در ۳۵۹ میلادی. در طی هفتاد و دو روز محاصره امیدا که از سوی شاپور دوم هدایت می شد سپاه عظیمی از سراسر امپراتوری وی جمع آوری شدند. کاتافراکت های سنگین با قدرت تمام به دروازه های شهر حمله می کردند اما باران تیر، سنگ و زوبین بر سر آن ها می بارید که درنهایت بالاخره از زره آن ها عبور می کردند. اما به علت اراده محض شاپور دوم و نیروهای وی امیدا سقوط کرد. نمونه دوم: نبرد تیسپون در ۳۶۳ که امپراتور روم جولیان معروف به مرتد-چون به مسیحیت پشت کرده بود- ارتش ۶۰۰۰۰ نفره روم را در قلمرو ساسانیان پیش راند تا پایتخت امپراتوری، شهر تیسپون را ویران کند. شاهنشاه ایرانی، شاپور دوم آنقدر رزمارای با تدبیری بود که دریابد تنها راه مقابله با رومی ها که ساز و برگ و مشق نظامی برتری دارند حمله غافلگیرانه است. در حالی که رومیان در بیرون از دیوارهای تیسپون چادر زده بودند، ایرانی ها حمله غافلگیرانه ای را ترتیب دادند و به وسیله پیاده نظام سنگین، کاتافراکت ها و فیل ها به سربازان رومی که انتظار این حمله را نداشتند یوش بردند. سربازان رومی با شجاعت جنگیدند ولی در نهایت نبرد را واگذار کردند. امیانوس مارسلینوسمی نویسد: “این اولین نبردی بود که سواره نظام پشتیگبان در آن شرکت داشتند”. پشتیگبان ها که سواره نظام های بسیار سنگین و نیرومندی بودند می توانستند با یک نیزه دو سرباز دشمن را به سیخ بکشند. در اوایل قرن هفتم میلادی ساسانیان به استفاده از “سواره نظام کلیبیناری” روی آوردند که نام مستعارش “حامل اجاق” بود، چرا که به علت استفاده از زره های فراوان، در میدان نبرد در بحبوحه جنگ سرباز سواره نظام به شدت داغ می شد. ساسانیان حتی از کاتافراکت های فیل سوار نیز استفاده کردند که زره پوشان بر کجاوه بزرگی بر روی فیل قرار می گرفتند و به این ترتب به سکوهای شلیک متحرکی بدل می شدند که می توانستند به مواضع دشمن هم هجوم ببرند. این سواره نظام ها با سواره نظام های اسب سوار شباهت داشته و می توانست به مناسبت موقعیت جنگی کمان یا نیزه به کار گیرند. سه یا چهار نفر بر کجاوه سوار می شدند که متشکل از فیلبان و پرتاب کننده های نیزه و کماندرانی بود که دشمنان را هدف قرار می دادند. قرار گرفتن بر پشت فیل آن ها را دست نیافتنی می ساخت و جوشن های حلقوی و زره های پولکی شان آن ها را در برابر پرتابه هایی چون تیر نفوذ ناپذیر می ساخت. نمونه سوم: علیرغم همه این تحولات نظامی، فرمانده ساسانی رستم فرخزاد در نبرد قادسیه (۶۳۵ میلادی) به سختی از سپاه اعراب شکست خورد. ارتش شصت هزار نفره ایرانیان عمدتا به سه دسته تقسیم می شدند: پیاده نظام، سواره نظام سنگین یعنی دو گروه کاتافراکت های مسلح به زره و نیزه و سواره نظام سنگین کلیبیناری و دسته سوم هم فیل ها بودند که سپاهیان هندی هم خوانده می شدند.در برابر آن ها نیروی اعراب مسلمان به استعداد ۳۰۰۰۰ پیاده نظام و ۷۰۰۰ سواره نظام بود. نبرد قادسیه چهار روز به درازا انجامید. در این چهار روز، نبرد شدید و خونینی درگرفت و از هر دو طرف، بسیار کشته شدند. کاتافراکت های ساسانی در روز چهارم که رستم کشته و سر از تنش جدا شد به سختی شکست خوردند. کاتافراکت ها از کشته شدن فرمانده شان مطلع نبودند و آنقدر جنگیدند تا خط مقدم ساسانیان پس از یک نبرد دلیرانه در برابر اعراب شکسته شد. وقتی ساسانیان شنیدند که خطوط اصلی ساسانیان در هم شکسته شده و فرمانده شان هم کشته شده است از میدان فرار کردند و جالینوس فرماندهی نیروهای باقیمانده ارتش ساسانی را برعهده گرفت. او کنترل پلی که بر نهر عتیق بسته شده بود را برعهده گرفت و موفق شد تعداد زیادی از ایرانیان را از آن پل به سلامت عبور دهد. امپراتوری ساسانی در سال ۶۵۱ میلادی به دست اعراب از بین رفت و آخرین پادشاه ساسانی یزدگرد سوم به دست یک آسیابان به قتل رسید. زره پولکی برای حفاظت از اسب ها زره یک کاتافراکت سکا ، لازم بذکر است که اغلب ملل از چین تا امپراطوری بیزانس از سواره نظام کاتافراکت در ارتش خود بهره می بردند. میراث کاتافراکت ها اعراب از کاتافراکت ها به عنوان سربازان مزدور استفاده می کردند و مشهور است که دستمزدشان از سربازان عرب معمولی بیشتر بود. اصلی ترین و واضح ترین میراث کاتافراکت های ایرانی تاثیرشان بر اروپاییان بود. اروپایی انگیزه یافتند که کاتافراکت های خود را بسازند که سواره نظام هایی بودند موسوم به شوالیه/شهسوار که مبنایشان افتخار، غرور و مهارت جنگی بالا بود. ریشه این شوالیه ها همان کاتافراکت های ایرانی بود و در تاکتیک ها و طراحی شان تغییر چندانی داده نشده بود تا این که در سده ۱۴۰۰ استفاده از باروت و سلاح های گرم فراگیر شد. کاتافراکت های اشکانی در بازی ROME : total war (چه خاطراتی با روم توتال وار داشتیم ) منبع
  5. [quote name='rasoolmr' timestamp='1407783255' post='401174'] ملعون بمعنی دوری از رحمت خداست . مطمئنا در تمام تاریخ چند هزار ساله ایران هیچ سلسله ای باندازه پهلوی اونقدر پلید و شیطانی نبوده که بهش ملعون خطاب بشه و دشمن خدا تمامی سلسله های طول تاریخ ایران خداپرست بودن الا پهلوی ها که با خدا دشمنی کردند [/quote] رسول خان. قضاوت ملعونیت و طاغوتیت بمونه برای خودمون. مهم نیست من چی فکر میکنم یا شما چی فکر میکنی. قریب به نود و اندی سال از کودتای سیاه رضا پهلوی، رضا میرپنج یا رضا قلدر میگذره. طرف هفتاد تا کفن پوسونده. فقط یه تعداد اسم از این ادما امونده واسه من و تو تا هرجوری که دوست داریم تاریخ بخونیم و قضاوت کنیم. کی به کیه؟! [quote]تمامی سلسله های طول تاریخ ایران خداپرست بودن الا پهلوی ها که با خدا دشمنی کردند[/quote] این ازون مدل حرف زدناییه که اصلا حال نمیکنم باهاش. یه سری ادم بودن تموم شدن و رفتن. مجموعه عواملی پهلوی‌ها رو برد سمت فساد . مث خیلیای دیگه در طول تاریخ. تاریخدان نیستم. تحلیلش باشه مال حضرات. اگر مرد حرف زدنی (که من نیستم) بشین ی سری حقایق تاریخی رو مرور کن کلا استفاده کنن همه. وگرنه مونولوگ گفتن و به طبل ملعونیت کسی کوبوندن از هر طفل صغیری بر میاد. قصد نداشتم تند حرف بزنم! سر شبه و مغزها خسته، پلک ها سنگین...
  6. به نام خدا مقدمه: این تانک که با نام تایپ 10 نیز شناخته میشود، طی طرحی به نام MBT-X تولید شد هدف از این طرح ، طراحی و تولید یک تانک جدید برای جایگزین کردن تانک قدیمی ژاپنی تایپ 74 بود. در سال 1990 نیروهای ژاپن به فکر تولید یک تانک جدید به منظور جایگزینی Type-74 بودند و در همان سال با تخصیص بودجه این طرح رسما اغاز شد. در 15 اکتبر سال 2001 طرح این تانک تکمیل شد و در همان سال تعداد 35 دستگاه از ان ساخته و تحویل نیروها ینظامی این کشور در هوکایدو قرار داده شد تا عملیات بازبینی و بازنگری انرا انجام دهند در 13 فوریه سال 2008 یک سری بازبینی هایی بر روی این طرح اغاز شد و یک سری سیستم های ان اصلاح شد. بنابر اعلام مقامات ژاپن تولید این تانک در سال 2011 اغاز خواهد شد. بنابر اعلام رسمی مقامات ژاپن این تانک در ابتدا تنها برای نیروهای ژاپنی تولید خواهد شد و تا تکمیل نیاز نیروهای نظامی ژاپن برای جایگزینی تانکهای قدیمی خود ، این کشور قصد صادرات تانک خود را نخواهد داشت . تولید قطعات مکانیکی این تانک به صنایع سنگین میتسوبیشی سپرده شد شرکت اصلی طرف قرارداد نیز گروه تحقیقات صنعتی TRDI در استان ساگامی هارا میباشد. هزینه های اولیه این طرح تا سال 2001 که نمونه های اولیه این تانک عرضه شد ، معادل 48 میلیارد ین ژاپن ( معادل 450 میلیون دلار به ارزش زمانی سال 2001) هزینه داشته است بنابه اعلام مقامات ژاپنی قیمت این تانک در حدود 6.5 میلیون دلار خواهد بود. به عقیده اکثر کارشناسان نظامی در جهان ، ساخت این تانک توسط ژاپن در واقع پاسخی بود به ساخت تانک پیشرفته Type 99 توسط چین ، که با ساخته شدن این تانک مدرن توسط ژاپن موازنه زرهی بین دو کشور مجددا برقرار شد. این تانک بطور متوسط 20 تن سبک تر از تانکهای مطرح جهان میباشد. علت این امر نیز فشار مسئولین بدلیل رعایت مقررات محدودیت وزن در جاده های ژاپن میباشد. تانک تایپ 90 به دلیل داشتن وزن سنگین در بسیاری از موارد مجاز به خارج شدن از هوکایدو نبود. حفاظت زرهی : این تانک باریک و جمع و جور بیشتر به منظور استفاده در مناطق کوهستانی طراحی شده است. هرچند از این تانک میتوان در انواع مناطق ژئوگرافیک مثل مناطق کویری ، مناطق جنگلی و مناطق شهری نیز استفاده کرد ولی با این حال بهترین کارایی این تانک در مناطق کوهستانی است. می بایست توجه کرد که اکثر تانکهای غربی مثل ابرامز و لئوپارد و لکلرک بیشتر به منظور استفاده در مناطق شهری و کویری طراحی شده اند و قابلیت نبرد در مناطق کوهستانی تانک های غربی به اندازه این تانک TK-X نیست. در طراحی این تانک به چهار عامل توجه خاصی شده است ، این چهار عامل عبارتند از: افزایش قابلیت های اجرایی ، قدرت اتش ، دفاع و تحرک.رگه هایی از برجک این تانک با تانک لکلرک و Leopard2A5 دیده میشود و طرح قرار گرفتن زره های برجک و همچنین نوع محافظت برجک بسیار به تانک لکلرک ولئوپارد شباهت دارد. طراحی برجک از دو پهلو و پشت شبیه برجک تانک لکلرک میباشد و طرح جلوی برجکنیز شبیه به برجک تانک Leopard2A5 می باشد. طراحی مدولار سیستم حفاظت این تانک در مقایسه با تانک قبلی ژاپن ، یعنی تانک Type 90 باعث افزایش حفاظت و بقاپذیری این تانک شده است. طراحی مدولار زره این تانک این قابلیت را فراهم می اورد بسته به نوع ماموریت و شدت خطری که تانک را تهدید میکند ، زره های مورد نیاز بر روی این تانک نصب شود. به عنوان مثال در جنگ های شهری که بیشترین خطر متوجه تانک است ، از حداکثر زره ممکن به علاوه زره های واکنش گر می توان بر روی این تانک استفاده کرد. در شرایط پیشروی و دفاع در برابر لشگر های زرهی دشمن ، که در این موارد تانک نیازمند شتاب و تحرک بیشتر است ، از زره های معمولی و متعارف و بدین وسیله با متعادل ساختن تانک باعث افزایش قدرت تحرک تانک می شود. زمانی هم که از تانک به عنوان پشتیبانی و نفوذ نقطه ای در استحکامات دشمن استفاده می شود از زره های سبک به علاوه ی زره های واکنشگر (RA) استفاده میشود. زره اصلی این تانک در جهان تانک های رزمی بی نظیر است. این تانک از زره های فولادی نانو کریستال استفاده می کند که درجه ی سختی ان در حد کولار است ولی از ان سبک تر است. از اینرو می توان این تانک را اولین تانک در جهان دانست که از فناوری نانو در ساخت زره ان استفاده می شود. بر روی زره نانو کریستال این تانک ، زره های سرامیکی بصورت مدولار نصب شده است که وظیفه ان دفع خطر حملات گلوله های انرژی جنبشی ( مثل گلوله های APFSDS که از تانکها شلیک می شوند) است. بر روی این زره های سرامیکی نیز لایه ای از قالب های مواد پلیمری فشرده تعبیه شده است که این لایه های پلیمری با جذب انرژی تسلیحات ضد تانک ، خطر ان ها را دفع می کند. بر روی این لایه پلیمر نیز یک لایه زره از جنس ترکیبات بسیار سخت کولار و کبالت قرار دارد که این لایه وظیفه محافظت در برابر گلوله های انرژی شیمیایی (مثل گلوله های خرج گود و راکت های ضد تانک) را دارا می باشد.این چهار لایه زره اصلی تانک را تشکیل می دهند و حداقل زره مورد نیاز تانک را این چهار لایه زره تشکیل می دهند. همانطور پیشتر اشاره شد درصورتی که تانک بنا به نوع ماموریت خود نیاز به حفاظت بیشتری داشته باشد ، یک لایه زره اضافی که ترکیبی از زره های کولار و سرامیک است بر روی چهار لایه زره قبلی نصب می شود . سرانجام در صورت نیاز زره های واکنشگر از نوع ERI-L را نیز می توان بر روی خارجی ترین لایه زره تانک نصب کرد. زره های واکنشگر در این تانک وظیفه ی مقابله با موشک ها و راکت های ضدتانک از نوع تاندم (دو مرحله ای) مثل RPG-29 را بر عهده دارند. این تانک در حالت معمولی و با زره اصلی بدنه (سه لایه اول زرهی) دارای 40 تن وزن خالص می باشد که بسته به نوع ماموریت و نوع زرهی که بر روی این تانک نصب می شود می تواند تا 48 تن افزایش یابد به این صورت که اگر حداکثر زره تقویتی ممکن بر روی این تانک نصب شود دارای حداکثر وزنی در حدود 48 تن خواهد بود. این تانک مجهز به سیستم هشدار قفل لیزری می باشد و زمانی که تسلیحات ضد تانک لیزری بر روی این تانک نشانه گیری شود، در این حالت این سیستم با هشدار دادن به خدمه انها را از خطر تسلیحات ضدتانک دشمن اگاه می سازد با کیت های مخصوص مقابله با تسلیحات لیزری و با پراکنده کردن دود اگزوز خود به مفابله می پردازد. ادامه دارد..... منبع : مجله جنگ افزار شماره 80 نویسنده : علی محمدی
  7. یاد بازی های سری توتال وار افتادم؛ تو هر لودینگ همچین جمله‌هایی نمایش میداد. http://www.gameedukasi.com/wp-content/uploads/2010/10/ETW_loading_screen_01.jpg
  8. [center][font=comic sans ms,cursive][b][size=5]به نام خدا [font=times new roman,times,serif][size=4]گروهی از سربازان انگلیسی حین ماموریت گشت در هلمند افغانستان هدف کمین نیروهای طالبا ن قرار میگیرند. یکی از تک تیراندازان با مسلسلچی های طالبان از فاصله 1.5 مایلی درگیر می‌شود.[/size][/font][/size] [url="http://upcity.ir/viewer.php?file=51248334154611409374.jpg"][img]http://upcity.ir/images2/51248334154611409374_thumb.jpg[/img][img]http://upcity.ir/images2/60553287250480894557_thumb.jpg[/img][/url][url="http://upcity.ir/viewer.php?file=38584593626075427266.jpg"][img]http://upcity.ir/images2/38584593626075427266_thumb.jpg[/img][/url] [url="http://upcity.ir/viewer.php?file=86758579615230806239.jpg"][img]http://upcity.ir/images2/86758579615230806239_thumb.jpg[/img][/url][url="http://upcity.ir/viewer.php?file=08239938699659268314.jpg"][img]http://upcity.ir/images2/08239938699659268314_thumb.jpg[/img][/url] [url="http://www.rodfile.com/84y62ainsl4i"]http://www.rodfile.com/84y62ainsl4i[/url] [size=2]*گالری سایت عکس هارو اپلود نکرد.[/size][/b][/font][/center] [center][font=comic sans ms,cursive][b][size=2][size=4]فکرکنم تا کنکور سال دیگه اخرین تاپیک و پستیه که میدم! [/size][/size][/b][/font][font=comic sans ms,cursive][b][size=2][size=4] [/size][/size][/b][/font][/center]
  9. [center]به نام خدا[/center] [center]سی سال جنگ های پی هم، معضل افغانستان را به یکی از طولانی ترین و دشوارترین منازعات بین المللی مبدل کرده است. این منازعه که ریشه در ابعاد داخلی، منطقه ای و جهانی دارد، سبب تنش های پیچیده گردیده که چالش های کلان جهانی را در پی داشته است. در این مستند ما به مدت یکسال با سربازانی از نیروی هوایی و زمینی ارتش ناتو (و ایالات متحده) در یکی از استراتژیک ترین و خطرناک ترین مناطق افغانستان همراه خواهیم شد و خواهیم دید که این سربازان چگونه برای مبارزه با اشرار جان خود را در کوه ها و صحرای مناطق مرزی افغانستان به خطر می اندازند تا از خود و دوستانشان محافظت کنند. این مستند در سال ۲۰۱۰ میلادی (سال تولید) نامزد دریافت بیش از ۱۰ فستیوال و جشنواره بین المللی گشته که در این میان می توان به دریافت جایزه «امی» اشاره کرد.[/center] [center].[/center] [center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10213/Restrepo-2010.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10213/thumb_Restrepo-2010.jpg[/img][/url][/center] [center]توضیح در مورد بخش های ویژه : بخش ویژه یا همان Extra ، شامل قسمت هایی اضافی مانند بحث های تکمیلی یا پشت صحنه و بخش هایی از این قبیل است که معمولا پخش عمومی نمی شوند و تنها در بسته های خریداری شده نسخه اصل (Original) یک محصول مالتی مدیا موجود می باشند.[/center] [center][b]دانلود با دو کیفیت 1080[/b][b]p و DVD-Rip[/b][/center] [center]بعلت مشکل در ادیتور سایت! از صفحه ی اصلی دانلود بفرمایید:[/center] [center]http://ariyadownload.com/1391/08/multimedia/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D9%85%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-restrepo/[/center] [center][b]password: www.ariyadownload.com[/b][/center]
  10. من هرچی سعی کردم لینک هارو کپی کنم نمیشه. پیغام میده باید مطلبی وارد نمایید. لینک صفحه اصلی رو قرار دادم.
  11. [b]روايت امير دريادار "ناصر سرنوشت" از حماسه ناوچه هميشه جاويد پيکان[/b] [b]من و اسير عراقي 2 روز گرفتار امواج خليج فارس بوديم[/b] [b]ويژه‌نامه - ويژه نامه جلوه هاي اقتدار خليج فارس - مورخ دوشنبه 1390/09/07 شماره انتشار[/b] [b]17993[/b] مي توانست بعد از دريافت مدرک فوق ليسانس در ينگه دنيا، فرماندهي زيردريايي در آمريکا را رها نکند و پس از پيروزي انقلاب اسلامي هم به ايران برنگردد و همان جا، به عافيت هاي دنيوي خود برسد. اما سرنوشت اين بود که در ميان همه کساني که براثر حمله موشکي به ناوچه هميشه جاويد "پيکان" به شدت مصدوم شده بودند سالم تر باشد تا به بقيه مصدومان کمک کند. اين که محاسن و پوست سر و صورتش، بر اثر حرارت ناشي از انفجار موشک روي عرشه ناوچه پيکان سوخته بود و اين که قسمتي از توپ روي عرشه به او برخورد کرده بود ، هيچ کدام باعث نشد دست از تلاش براي نجات بازماندگان بردارد. سرنوشت اين بود که با همان صورت سوخته و چشمي که ديگر جايي را نمي ديد و گوش هايي که براثر انفجار پاره شده بودند و خون ريزي داشتند و آب از آن ها وارد گلويش مي شد، زنده بماند تا کمک کند بازماندگان ناوچه هميشه جاويد «پيکان» به خاک پاک ميهن بازگردند. سرنوشت اين بود که امير دريادار "ناصر سرنوشت" دو روز و يک شب از عمرش را در شب هاي سرد پاييز سال 1359، در ميان آب هاي خليج فارس شنا کند تا شايد به اسکله هاي خودي برسد و زخم هاي متلاشي شده صورت و سرش را مرهمي بگذارند. حالا از پس آن روزها و ساعت هاي سخت و طاقت فرسا، در صبح يک روز پاييزي درحالي که دوهفته مانده تا سي و يکمين سالگشت عمليات غرور آفرين "مرواريد"، امير دريادار سرنوشت به دفتر روزنامه خراسان آمده است تا از آن ساعت هاي سخت بگويد. گزارشي که مي خوانيد روايتي از عمليات غرور آفرين «مرواريد» است که حاصل گفت و گوي 72 دقيقه اي ماست با وي و نيز جزيياتي از خاطرات او از آن عمليات که به دليل کم بودن زمان مصاحبه، مجال مطرح شدن نيافت و از مجموعه اي با عنوان "آب و آتش" اضافه شده است. پس از آن که صدام اعلام کرد که ايراني ها را شکست داده است و مدعي شد که ايران نمي توان نفت صادر کند، براي ما که کارکنان نيروي دريايي بوديم اين حرف ها بسيار سنگين بود.به خصوص براي کارکنان فني که از سال 57 نيروي دريايي را سرپا نگه داشته بودند، تحمل اين ادعاهاي دشمن ناممکن بود. به همين دليل تصميم گرفته شد تا ضرب شست محکمي به دشمن، نشان دهيم و ضمن فلج کردن دشمن بتوانيم چند واحد آن ها را نيز تصرف کنيم و نشان دهيم که هر لحظه اراده کنيم قادريم حتي با تعداد محدودي ازکارکنان، اين کار را انجام دهيم. ساعت 16:30 روز پنجم آذر ماه، گروه ما مأمور اجراي عمليات «مرواريد» شد که من هم جز و آنان بودم . به وسيله تعدادي از بالگردهاي نيروي دريايي جمهوري اسلامي ايران، روي سکوي "البکر" عراق پياده شديم. به محض پياده شدن ، عراقي ها که فکر مي کردند حمله گسترده اي براي تصرف سکوها آغاز شده است، شروع به تيراندازي به سوي ما کردند. اما از آن جا که ما پيش از آن، تمام مواضع سکوها و نقاط دشمن را شناسايي کرده بوديم ، از زاويه اي وارد شديم که به هيچ وجه نتوانستند در برابر ما مقاومت کنند، با وجود اين که سکوها را در اختيار داشتند و مجهز به سامانه پدافند ضدهوايي و موشک بودند. البته بعد از تصرف سکو به وجود آ ن ها پي برديم و همه اين ادوات و تجهيزات جنگي به تصرف ما درآمد. حتي با همه سلاح ها و جنگ افزارهايي که داشتند ، نتوانستند در برابر ما مقاومت کنند .بعد از پياده شدن چون تيراندازي خيلي شديد بود ، در همان لحظات اوليه اجراي مأموريت، احتمال کشته شدن نيروها وجود داشت اما به عمليات خود ادامه داديم و با آرپي جي هفت بر اساس شناسايي قبلي ساختمان هاي پشت سر عراقي ها را به آتش کشيديم و يک خط آتش بسيار بزرگ پشت سر آن ها به وجود آورديم. نيروهاي عراقي غافلگير شده بودند و چون خود را در محاصره آتش ديدند، حدود پنجاه تن از آن ها خود را به آب انداختند و با شنا، قايق و ديگر وسايل، از منطقه فرار کردند . چند دقيقه اي بعد از اين وقايع که تيراندازي هم به شدت از سوي افراد ما ادامه داشت ، ناگهان ديدم مردي از و سط آتش و دود با عجله به طرف ما مي آيد. او که بعد معلوم شد فرمانده گروه پدافند سکوهاست، کلاشينکفي در دست داشت. چون احتمال مي رفت قصد اجراي حقه جنگي داشته باشد، رگباري به قسمت جلو پاي او شليک کرديم، او ناچار شد اسلحه اش را به زمين بيندازد . پس از آن که به ما نزديک شد ، فهميديم افرادي که روي سکو هستند، ا غلب غواص و جزو مردان قورباغه اي عراق هستند . از اين نظر اقدام لازم براي مبارزه با غواصان ر ا بر روي سکو انجام داديم. چون براي اين قسمت از عمليات، طرح ريزي کاملي انجام گرفته بود. ما بايد در مراحلي که با خطرات احتمالي برخورد مي کرديم، عمليات مخصوص براي دفع آن را به اجرا درمي آورديم و خطر را خنثي مي کرديم . بعد از اين که اين شخص خود را تسليم کرد، طوري برنامه ريزي کرديم که بتوانيم او را به منطقه ستاد عملياتي خودمان در خاک ايران اعزام کنيم . از آن جا که هنوز بالگردها در حوالي ما بودند، او را به داخل يکي از بالگردها انتقال داديم. به خلبانان اشاره کرديم که منطقه را ترک کنند، زيرا حجم و صداي بالگردها هم ما و هم بالگردها را تهديد مي کرد و باعث مي شد مأموران عراقي از داخل برجک هاي نگهباني و ديده باني داخل خاک عراق، که محل اسکله را زير نظر داشتند، متوجه شوند که بالگردهاي ايراني روي منطقه به عمليات مشغول اند . به همين دليل بالگردها منطقه را ترک کردند. هنوز لحظاتي از ترک بالگردها نگذشته بود که دو فروند ميگ عراقي، بالاي سر ما در ارتفاع پا يين ظاهر شد. به ظاهر اين هواپيماها براي کوبيدن وتصرف مجدد سکوها آمده بودند. ما که بالگردها را در خطر مي ديديم، بهترين راه را اين ديديم که هواپيماهاي عراقي را متوجه خودمان کنيم. مي دانستيم که ميگ هاي عراقي تا مطمئن نشوند که سکوها در تسخير نيروهاي ايراني است، تأسيسات را نخواهند زد . از اين رو با تکان دادن دست و اشاره و ديگر حرکات، لازم توانستيم خلبانان ميگ را متوجه خود کنيم. خوشبختانه آنها نيز با پي بردن به حضور ما برروي اسکله، به طرف ما آمدند و مشغول دور زدن بالاي سر ما شدند. بالگردهاي خودمان هم با استفاده از اين فرصت، با سرعت زياد از منطقه دور شدند و خود را به نزديکي خاک ايران رساندند . به محض اينکه بالگردها از افق ديدمان ناپديد شدند و تقريبا خيالمان راحت شد، صداي فانتوم هاي خودمان را شنيديم که به منطقه نزديک شدند .در ارتفاع کم بين ميگ هاي عراق و فانتوم هاي ايران يک درگيري هوايي آغاز شد. لحظاتي بعد دو فروند ميگ عراق توسط فانتوم هاي ايران، که به کمک بالگردهاي مان آمده بودند ، سرنگون شدند و به قعر دريا فرو رفتند. بار ديگر با خيال راحت تر عمليات خود را از سر گرفتيم، تا غروب آفتاب هنوز يک ساعت و 45 دقيقه ديگر وقت بود. در اين فاصله مي بايست سکوها را پاکسازي مي کرديم و آن ها را در اختيار خود مي گرفتيم تا بعدها نيروهاي خودي پياده شوند. در اين فاصله، تيراندازي هاي ما روي سکوها بيش تر شد و به صورت هاي مختلف تيراندازي مي کرديم. گروه در حين اجراي عمليات، پست هاي ديده باني و تماس مخابراتي بين خودمان را هم برقرار کرد .سکو خيلي بزرگ و از سه طبقه تشکيل شده بود . طبقه اول هم سطح دريا بود . طبقه دوم را قسمت هاي فني و سامانه هاي تأمين برق، از توربين گاز و موتورهاي ديزل گرفته تا تأسيسات و لوازم زندگي و نيز يک دکل تشکيل مي داد. در اين هنگام در قسمت جنوبي سکو بوديم و پيشروي مي کرديم. عراقي ها با پشتيباني قايق هايي که شناسايي شده بودند، در قسمت شمالي سکو قرار داشتند. [b]تماس با مرکز فرماندهي[/b] بعد از کم تر شدن درگيري هوايي در بالا ي سرمان ، حدود 200 متر پيشروي کرديم که بارندگي شروع شد. اگر چه فصل سرما بود ولي ما در اين مورد هيچ گونه پيش بيني نکرده بوديم، چون مي دانستيم در آن منطقه پيش از اين بارندگي نشده و اين امر براي ما تعجب آور بود .بارش قريب به نيم ساعت ادامه داشت و سپس باران قطع شد. جاي مان را عوض کرديم ، يعني يک سازمان چرخش به وجود آورديم و پست هاي ديده باني گذاشتيم و برنامه تيراندازي هم کماکان ادامه داشت. در طرح عملياتي ما قرار بر اين بود که اگر تا ساعت 11 نتوانستيم سکو را بگيريم، معني اش اين است يا اسير شده يا به شهادت رسيد ه ايم . يکي از برنامه هايي که در اين قسمت از طرح گنجانده شده بود، بمباران و از بين بردن سکوها به وسيله واحدهاي هوايي و دريايي بود. تنها وسيله اي که مي توانستيم جلو اجراي مرحله بعدي اين طرح را بگيريم اين بود که تماس مخابراتي برقرار کنيم يا اين که سکوها را تسخير و يا افراد عراقي را اسير کنيم . بعد از نيم ساعت که دستگاه هاي مختلف را بررسي کردم. با آن که بر اثر سرعت عمل و استفاده از بالگرد يکي دوتا از دستگاهايمان صدمه ديده بود، سرانجام به ياري حق توانستيم تماس مخابراتي با منطقه عملياتي پايگاه بوشهر برقرار کنيم . در تماسي که گرفتيم، وضعيت گروه را گزارش کرديم. در اين مرحله از عمليات، تيراندازي هم چنان ادامه داشت . حدود 15 دقيقه بعد از تماس مخابراتي با ستاد عملياتي در خاک ايران، ناگهان متوجه شديم در ميان آتش و دودي که از ساختما ن هاي پشت سر عراقي ها بلند شده بود ، صداي همهمه عراقي ها به گوش مي رسد. لحظاتي بعد مشاهده کرديم تعداد زيادي از عراقي ها از ميان آتش و دود بيرون مي آيند. آ ن ها درست در تيررس ما بودند . ولي ما آتش بس داديم و متوجه شديم که آن ها در يک حالت تصميم گيري، شک و دودلي قرار دارند. به نظر مي آمد دارند در چگونگي تسليم شدن، تصميم مي گيرند. منتظر شديم ببينيم آيا به راستي تسليم مي شوند يا نه؟ حدود 20 تا 30 نفر بودند که بعد از چند دقيقه گروهي از آن ها بازگشتند و عد ه اي قريب به 10 نفر ، پشت سر هم در يک صف به طرف ما حرکت کردند . هنوز مسلح بودند . ناچار براي خلع سلاح کردن آنها، با يک رگبار آنان را متوجه کرديم که بايد اسلحه هاي شان را بيندازند. آن ها نيز علامت را دريافتند و سلا ح هايشان را به زمين انداختند و به طرف ما آمدند. آن ها را شمارش کر ديم، 9 نفر بودند که ا غلب لباس غواصي بر تن داشتند . بعد از تسليم شدن آن ها، دست هايشان را بستيم و آنها را به حالت نشسته وسط سکو نگه داشتيم. دو تن از افراد گروه آماده و مأمور پاسداري و حفاظت از آنها شدند. مرحله بعدي عمليات بايد در تاريکي ا نجام مي گرفت. آفتاب در حال غروب کردن بود و ما در تمام مدت شب، بايد هوشيار مي بوديم تا مورد حمله قرار نگيريم. در ضمن با استفاده از تاريکي شب و بدون تلفات ، تأسيسات را به تصرف درآوريم . با ستاد عملياتي مان تماس گرفتيم و به آنان اطلاع داديم که 9 نفر اسير داريم . تلفات نداريم، وضعيت خوب و روحيه عالي است و احتياج به کمک داريم. ابتدا فکر مي کرديم تسليم شدن اين 9 نفر نوعي حقه جنگي است، تا ضمن شناسايي ما را غافلگير کنند. [b]آغاز حماسه آفريني ناوچه پيکان[/b] در تماس مخابراتي خود با ستاد عملياتي، درخواست کرديم يکي ازناوچه هاي جنگي را که در نزديکي ما در حال گشت، بود براي تحويل گرفتن اسرا به ما ملحق شود . در پي درخواست ما دقايقي بعد صداي ناوچه پيکان را روي مدار دريافت کرديم که اعلام کرد:"در نزديکي شما هستم و در تاريکي کامل به سوي شما مي آيم تا اسرا را تحويل بگيرم." در همين حال که ناوچه پيکان به سوي ما مي آمد، دو فروند ناوچه هاي عراقي نيز از دهانه اروند خارج شدند و به سمت ما حرکت کردند. با نزديک شدن پيکان بارديگر با آن تماس گرفتيم . پيکان اعلام کرد: "دو هدف سطحي دارم که به احتمال زياد ناوچه هاي عراقي هستند. به طرف آن ها مي روم تا با آن ها درگير شوم." به اين ترتيب ناوچه هميشه جاويد «پيکان» به ناوچه هاي عراقي نزديک تر شد . تا نيم ساعت فقط صداي تيراندازي ناوچه ها به سوي يکديگر را مي شنيديم. تيراندازي هاي پيکان بسيار دقيق و با توپ انجام مي شد. تيرهاي ناوچه هاي عراقي ا غلب جلو ناوچه ما و به داخل آب مي افتاد، اما گلوله هاي توپ پيکان بيشتر به طور دقيق و حساب شده به هدف برخورد مي کرد. بعد از نيم ساعت، پيکان اعلام کرد هدف اول را منهدم کرده است و هدف دوم هم در حال غرق شدن است. پيکان پس از تمام شدن درگيري به طرف ما آمد. چون يک بخش از تأسيسات در دست ما و قسمتي ديگر در دست عراقي ها بود، براي آن که ناوچه در قسمت عراقي ها پهلو نگيرد ، با علامت دادن کمک کرديم تا پيکان در محل استقرار ما پهلو بگيرد. او نيز در همان محلي که ما پيش از اين پياده شده بوديم ، پهلو گرفت و ما اسرا را به پيکان تحويل داديم. بارديگر مقداري مهمات از پيکان گرفتيم، چون مهمات ما نزديک به اتمام بود و مراحل پاکسازي و پيشروي ما با مصرف مهمات زياد، به سرعت انجام مي گرفت. پيکان بعد از تحويل گرفتن اسرا دريافت که يک ناوچه عراقي ديگر، در حال خارج شدن از "خورعبدا..." است . به همين سبب آماده شليک موشک شد و ما را ترک کرد . بعد از جدا شدن پيکان از اسکله، به تيراندازي خودمان ادامه داديم، اين برنامه دو ساعتي ادامه داشت و بعد به صورت خيلي خفيف، تا ساعت 12 نيمه شب تيراندازي و پيشروي مي کرديم. در اين ساعت پيکان بارديگر براي بررسي وضعيت ما کنار اسکله برگشت. در اين مرحله يکي از کارکنان آن حاضر به همراهي داوطلبانه با ما شد و ما از اين همکاري استقبال کرديم . به او مأموريت داديم در مدتي که ناوچه در سکوي" البکر" پهلو گرفته است، مسئول ديد ه باني و گزارش هدف به ما باشد . گروه ما که يک نفر هم به آن اضافه شده بود بار ديگر شروع به پيشروي کرد . حدود 500 متر پيشروي کرديم و کم کم به ميانه اسکله رسيديم . در اين لحظه بار ديگر، پيکان يک هدف سطحي روي رادار مشاهده کرد و براي انهدام آن از اسکله جدا شد . بعدها از طريق اطلاعاتي که از اسرا دريافت کرديم ، فهميديم از ساعت 12 شب تا 6 صبح چندين هدف سطحي از اسکله جدا شد و گروهي از نيروهاي عراقي، با قايق و وسايلي که در اختيار داشتند فرار کردند. ساعت 6 صبح، يک ناوچه مين جمع کن عراق که براي سوارکردن بقيه نيروها، در اسکله پهلو گرفته و 30 تا 40 عراقي را سوار کرده بود، از اسکله جدا شد. ولي در حال فرار به سوي خاک عراق، هدف ناوچه موشک انداز پيکان قرار گرفت و منهدم شد . پيکان در طول شب کليه هد ف هايي را که از سکو جدا شده بودند از ميان برده بود. [b]خطر اصابت موشک[/b] وقتي سپيده دميد و فلق زد، هواپيماهاي ما بلافاصله در آسمان منطقه پيدا شدند. با روشن شدن هوا درست بالاي سرمان، درگيري هوايي با هواپيماهاي دشمن آغاز شد. در اين عمليات ما به موشک هم مجهز بوديم و با نزديک شدن هواپيماها، وقتي آن ها در برد مؤثر ما قرار مي گرفتند، مي توانستيم آن ها را هدف قرار دهيم . در اين درگيري درست خاطرم نيست که يک يا دو فروند ميگ عراقي را با موشک هاي که در اختيار داشتيم، از روي تأسيسات مورد اصابت قرار داديم. ساعت 8:30 صبح يکي از افراد گروه که در قسمت جلو ي خط حمله بود، فرياد زد که يکي از ميگ هاي عراقي که آتش گرفته است به طرف ما مي آيد، تماشا کنيد. ديدن سقوط ميگ ها براي ما عادي شده بود. فقط تعداد ميگ هاي سرنگون شده را مي شمرديم. براي اطمينان يافتن از سقوط ميگ مور د اشاره، به آن چشم دوختيم. يکي ديگر از افراد گروه هم به آن چشم دوخته بود. ناگهان هردو در يک لحظه متوجه شديم که اين ميگ نيست، بلکه يک موشک است که از ساحل عراق يا توسط يک ناوچه دشمن ، به سوي ما شليک شده است .در همان نگاه اول مي شد فهميد که شبيه ميگ نيست، چون بالک قسمت عقب را نداشت بلافاصله کمين گرفتيم و لحظاتي بعد موشک به قسمت جنوبي سکو اصابت کرد . قدرت تخريب اين موشک به حدي بود که کليه تأسيسات را به لرزه درآورد و بشکه هاي روي اسکله به دريا پرت شد. پايه هاي قسمت جنوبي اسکله که پيش از اين آن جا را تصرف و به سوي آن پيشروي کرده بوديم ، منهدم کرد . البته هيچ گونه خسارتي، به وسايلي که در اختيار داشتيم و همين طور نيروهاي ما وارد نشد . بعد از اين حادثه ما وضعيت و ميزان خسارت وارده و قدرت تخريبي موشک را، براي درگيري احتمالي آينده بررسي کرديم . موشک از يک ناوچه عراقي شليک شده بود. ما پيش تر به عراقي ها اخطار کرده بوديم که سکو را به وسيله واحدهاي دريايي مان خواهيم کوبيد و بهتر است تسليم شوند. حدود نيم ساعت بعد کليه تأسيسات را تصرف کرديم. هر قسمتي را که به تصرف خود در مي آورديم، از نيروهاي عراقي خبري نبود . در يک قسمت که پس از يک درگيري بسيار شديد آن جا را گرفتيم، حتي دستگاه هاي مخابراتي روشن و لبا س ها نيز به ميخ هايي که به بدنه اسکله کوبيده بودند آويزان بود. اتاق پايش تأسيسات که مرکز رايانه، نظارت، توزيع و تلمبه زني نفت بود، به عنوان خوابگاه و محل استقرار مأموران بعثي مورد استفاده قرار گرفته بود . بلافاصله پس از ورود به اين قسمت، لباس ها و آثاري را که از نيروهاي عراقي به جا مانده بود، اعم از کارت هاي شناسايي ، دفتر وقايع روزانه، تقويم و ديگر مدارک مهم نمونه برداري کرديم و به بررسي ديگر قسمت ها پرداختيم . معلوم بود که بهترين و مهم ترين افراد، خود را براي حفاظت از اين تأسيسات مأمور کرده بودند. از لباس هاي باقيمانده در اسکله مشخص بود که اغلب مأموران افسر بودند . هر قسمت را که باز مي کرديم با مقدار زيادي مهمات مواجه مي شديم. در يک قسمت تعداد خيلي زيادي اسلحه کلاشينکف، از درون جعبه هاي در بسته به دست آورديم. آن ها دور تا دور خود را مسلسل هاي ضد هوا يي کاليبر 50 کار گذاشته بودند که با کمک آچار و ديگر وسائلي که در آن جا بود، آن ها را باز کرديم و مورد استفاده قرار داديم. از جمله تعداد زيادي موشک سام، اسلحه کمري، مقدار زيادي آذوقه و کنسرو که بعد ها از مهمات به دست آمده بود، براي تخريب همان تأسيسات استفاده کرديم. اين جا بود که فهميديم اغلب نيروهاي مستقر در اسکله شبانه با شنا، قايق يا ديگر واحدهاي شناور، اسکله را ترک کرده اند. البته اغلب آن ها هنگام فرار توسط ناوچه پيکان از بين رفته بودند. بعد از تصرف کامل اسکله، بلافاصله با ستاد عمليا ت تماس برقرار و اعلام کرديم که منطقه در اختيار ما است. پاکسازي کامل، بدون تلفات، روحيه عالي و آماده اجراي عمليات بعدي هستيم، اگر پيام خاصي هست، ما را در جريان قرار دهيد. پس از آن در تمام مناطق سکو، پست هاي ديده باني برقرارکرديم و در ميان تأسيسات تقسيم شديم تا بتوانيم به نحو احسن کار کنيم. [b]برافراشتن پرچم جمهوري اسلامي[/b] موضوعي که براي مان مهم بود و در روز اول مي بايست انجام مي شد ولي به دليل شروع درگيري شديد عملي نشد، موضوع رساندن مهمات و آذوقه به وسيله واحدهاي شناور بود . مرحله بعدي عمليات، رساندن مقدار زيادي مهمات براي تخريب تأسيسات و هم چنين رساندن آذوقه و مهمات دستي براي اعضاي گروه بود . وقتي درخواست خود را مخابره کرديم، بعد از گذشت نيم ساعت از ستاد عملياتي پيام داده شد که فوري تماس بگيريد. پيام مهمي براي شما داريم . وقتي تماس گرفتيم ، متن چنين بود: "خيلي زود مرحله آخر عمليات را اجرا و اسکله را ترک کنيد، وسيله ترابري براي تان فرستاده نخواهد شد". مي بايست بعد از پايان عمليات با ناوچه پيکان که محور اصلي عمليات و نزديک ترين ناوچه به تأسيسات بود، به طرف آب هاي ايران حرکت مي کرديم. فاصله ما با جزيره" بوبيان" حدود چهار مايل بود و جزيره و برجک هاي د يده باني آن را به خوبي مي ديديم . بعد از دريافت پيام و شناسايي آن، هنوز پنج روز از عمليات ما باقي مانده بود که مي بايست قسمت هاي بعدي عمليات را اجرا مي کرديم و براي تخليه اسکله و اقدام براي عمليات پاياني آماده مي شديم . يکي از مراحلي که بسيار براي ما ا هميت داشت و در برنامه عمليات گنجانده شده بود، به اهتزاز درآوردن پرچم جمهوري اسلامي ايران روي تأسيسات و فيلم برداري از اين مراسم بود که ارزش زيادي هم براي ما داشت . در ميان وسايلي که به همراه برده بوديم پرچم سه رنگ و بزرگ جمهوري اسلامي ايران راهمراه داشتيم. بلافاصله آن را به گردنم بستم و از دکل عظيم مخابراتي تأسيسات که 420 پله داشت، بالا رفتم . در حال بالا رفتن تعداد پله ها را مي شمردم. وقتي به بالاي دکل رسيدم ، متوجه شدم درگيري هوايي هنوز هم در بالاي سرما ادامه دارد. يک فانتوم ايراني با يک ميگ عراقي در حال نبرد بود. بعد از چند دقيقه ميگ در حالي که شعله هاي آتش از آن زبانه مي کشيد به درون دريا سرنگون شد. وقتي به بالاي دکل رسيدم، تازه متوجه شدم که از فرط عجله با خود طناب نياورده ام. بلافاصله زبانه چاقويم را باز کردم و با استفاده از کابل آنتن تلويزيون، طنابي درست کردم و پرچم جمهوري اسلامي ايران را برفراز تأسيسات عراقي ها به اهتزاز در آوردم . در اين لحظه از شادي در پوستم نمي گنجيدم. به اطراف نگاه کردم، ارتفاع به قدري زياد بود که مي شد تا مسافت زيادي را ديده باني کرد . کمي با دقت به ساحل عراق نگاه کردم ، ناگهان متوجه شدم که يک ناوچه عراقي، به طرف تأسيسات در حرکت است . چون صدا به پا يين نمي رسيد، به سرعت پايين آمدم، تا بتوانم از دستگاه هاي مخابراتي تماس با ناوچه ها که روي سکو قرار داشت ، استفاده کنم . به حدي سريع به پايين آمدم که ماهيچه هاي پشت پاهايم پاره شد. بعد از رسيدن به سکو متوجه آن شدم. با افسر نيروي هوايي مسئول همکاري با گروه مان تماس گرفتم. بلافاصله يکي از جنگنده هاي ما روي آن هدف هدايت شد و دو سه دقيقه بعد، توانست ناوچه عراقي را به قعر دريا بفرستد . وقتي آن هدف منهدم شد تصور کرديم ديگر چيزي در منطقه نيست . به ما گفته شد منطقه به طور کامل خالي است و مي توانيد حرکت کنيد . اين در حالي بود که در قسمت بعدي عمليات فهميديم يکي از واحدهاي دشمن، پشت همين تأسيسات مخفي شده است و ما متوجه حضور آن نشده بوديم. بلافاصله شروع به تخليه تأسيسات کرديم ، همه وسايلي را که به کارمان مي آمد و مورد احتياج بود ، مثل مهمات و اسلحه هايي را که از عراقي ها به غنيمت گرفته بوديم، به درون ناوچه حمل کرديم . به کمک کارکنان ناوچه پيکان توانستيم در عرض 20 دقيقه، اسکله را تخليه کنيم. هر قسمتي را که ترک مي کرديم آن قسمت از اسکله را ، با مهماتي که عراقي ها بر جاي گذاشته بودند تخريب مي کرديم. البته مهماتي که در اختيار ما قرار گرفته بود ، کافي نبود و ما منتظر مهمات و آذوقه بوديم و در اين مدت گروه ما بدون آذوقه کافي مشغول مبارزه روي تأسيسات بود. به ما گفته بودند آذوقه لازم براي بازگشت در درون ناوچه در نظر گرفته شده است. [b]حرکت به سوي ايران[/b] بلافاصله بعد از اين که گروه ما وارد ناوچه شد ، ناوچه به سرعت به سوي آ ب هاي ايران به حرکت در آمد. بعد از اين که ناوچه از اسکله فاصله گرفت با کارکنان ناوچه که هر يک به نوعي در عمليات با ما همکاري داشتند، در مورد تعداد واحدها يي که توسط پيکان غرق شده بود و ضرباتي که طي اين دو روز به دشمن زده بوديم، صحبت مي کرديم. نزديک 20 دقيقه از حرکت ما مي گذشت، يک بار ديگر به طرف تأسيسات نگاه کردم تا ببينم آيا قسمت هايي که به وسيله گروه ما تخريب شده بود، هم چنان مي سوزد يا نه؟ در همين لحظه متوجه توده اي دود مانند در گوشه سمت چپ تأسيسات شدم، فرياد زدم :موشک! در اين زمان ناو سروان حسين حفيظي ، يکي از دوستان صميمي و از بهترين هم دوره اي هايم که فرمانده دوم ناوچه بود، با حرکت صحيحي که انجام داد، سبب شد از اين شليک موشک عراقي ها جان سالم به در ببريم. درباره "حسين" اين را بگويم که او وقتي که سه گلوله مي زد. عراقي ها خودشان مي دانستند که "حسين" آمده است. بعد از اين سه شليک نوبت به نواخت 8گلوله مي رسيد بنابراين جليقه نجات مي پوشيدند و از شناور خارج مي شدند. چراکه مي دانستند «حسين» اين زمان را به آن ها داده است تا خود را نجات دهند. درهرحال از دو موشک عراقي که به سوي ما شليک شده بود و ما در آخرين لحظه متوجه آن شديم، اولين موشک رنگ ماشي و نوکي قرمز رنگ داشت. از بالاي سر ما رد شد و درون آب افتاد . موشک دوم که حدود 2 تا 3 ثانيه به دنبال موشک اول شليک شده بود، چون ناوچه با سرعت زياد در حال چرخش به سمت چپ بود، داخل موجي افتاد که در قسمت پاشنه ناوچه (عقب ناوچه) به وجود آمده بود. قدرت انفجار ش به قدري زياد بود که باوجود منفجر شدن در ميان آب، توپ ضد هوايي قسمت عقب ناوچه را کامل ذوب کرد، پروانه هاي ناوچه را از جا کند و پاشنه ناوچه کامل نابود شد. به طوري که قسمت هاي داخلي ناوچه و قسمت هاي فني را که نيروها داخل آن بودند، به طور کامل آب فرا گرفت. انفجار موشک چند لحظه بيشتر ديده نشد، اما آن چه در همان چند لحظه ديدم، مانند يک نوار تصويري در ذهنم نقش بسته است . براثر انفجار موشک، تمام قايق هاي نجاتي که در قسمت عقب بالاي ناوچه وجود داشت، ذوب شد. کارکنان ناوچه جليقه هاي نجات به گردن داشتند، اما از آن جا که جنس اين جليقه ها پلاستيکي و آسيب پذير است، بر اثر انفجار موشک در يک لحظه ذوب شد و افرادي که در قسمت پاشنه بودند، دست يا قسمت هاي ديگري از بدن شان قطع شد. [b]سقوط در دريا[/b] با اين که دستور تخليه و ترک ناوچه داده شده بود، هيچ يک از نيروها حاضر به ترک ناوچه نبودند. در آن حالت اضطراري بارديگر برا ي دفاع آماده شدند و با تلاش بسيار، يکي از مولدهاي برق را روشن کردند . توپ سينه ناو هم از کار افتاده بود . بار ديگر آماده شدند آن را به کار بيندازند. من بر اثر اصابت ترکش مجروح شده بودم و به اطرافم نگاه کردم . بسياري از افراد زخمي شده بود و گوش هايشان بر اثر موج انفجار پاره شده و خون از آنها جاري بود . صورت ها به قدري زخم برداشته بود که افراد قابل شناسا يي نبودند . آن جا که ما ايستاده بوديم، خون پاشيده بود و من از ديگران وضع بهتري داشتم. زيرا به خاطر مي آورم در لحظه اصابت موشک به پاشنه ، کاري که کردم اين بود که يکي از دست ها يم را جلو صورتم آوردم . در نتيجه يکي از چشم هايم مورد اصابت ترکش قرار نگرفت، ولي سمت راست صورتم خونين و مجروح شد و بلافاصله ورم کرد. تنها با يک چشم قادر به ديدن بودم . بعد از اين که وضع خودم و بچه ها را ارزيابي کردم، به يکي از افراد گروه که پشت سرم ايستاده بود، گفتم يکي از اسلحه ها را به من بده... وقتي اسلحه را گرفتم ،آن را مسلح کردم، زيرا مي دانستم با توجه به از کار افتادن مولد برق و رفتن برق اضطراري، تنها راه مقابله با خطر در حال حاضر استفاده از اسلحه سبک است . خودم را به بالاي پل فرماندهي رساندم. مي دانستم که هنوز روي رادار دشمن يک هدف هستيم . آماده دريافت موشک هاي بعدي بوديم و هيچ قدرت دفاعي جز اسلحه سبکي که در دستمان بود، نداشتيم . بچه هايي که زخمي شده بودند، احتياج به کمک هاي اوليه داشتند. فرياد زدم پزشک را بفرستيد قسمت پاشنه . پزشک لحظه اي بعد براي کمک به يکي از افرادي که در قسمت سينه(جلو ناوچه)کمک مي خواست، حاضر شد . در همين لحظه يکي از افرادي که در قسمت سينه ناوچه بود فرياد زد: موشک! بلافاصله به افق روبه رو چشم دوختيم و متوجه موشک شديم، تصميم داشتيم در آخرين لحظه موشک را بزنيم و وقتي فشنگ هايمان تمام شد، در آب بپريم . وقتي فرياد زدم موشک، افرادي که در داخل ناوچه بودند، آن هايي که توانايي داشتند ، به داخل آب پريدند . ما هم آماد ه شليک شديم . من و نفري که از گروه ما بود و يوزي به دست داشت موشک را هدف گرفتيم و ماشه را کشيديم. چند ثانيه فقط صداي تيراندازي شنيدم و وقتي متوجه شدم خشاب خالي شده است ، بلند شدم به طرف جلو تا در آب بپرم ولي دير شده بود. وسط زمين و هوا بودم که ديگر چيزي نفهميدم و بيهوش شدم . قبل از بي هوش شدن متوجه شدم که موشک آمد بالاي سر ما و در فاصله خيلي نزديک، بالاي ناوچه منفجر شد . بعد از چند ثانيه ناگهان انفجار شدت گرفت . تصور مي کنم دو موشک که در پي هم شليک شده بود و موشک چهارم با اصابت به موشک سوم منفجر شد. در قسمت بالاي پل فرماندهي، يعني بالاترين قسمت ناوچه ايستاده بودم که اين اتفاق افتاد . شدت موج انفجار به حدي قوي و شديد بود که به قسمت هاي جلو ناوچه صدمات زيادي وارد شد و من ديگر چيزي نفهميدم. [b]مبارزه مرگ و زندگي[/b] در حالي که حالت خفگي به من دست داده بود، خود را در عمق آب يافتم. هنوز اسلحه ژ-3 در دستم بود و مهمات به همراه داشتم . بنابراين در يک لحظه تصميم گرفتم اسلحه و مهمات را از خود دور کنم . همراه داشتن اسلحه در دست و مهمات در داخل اورکت باعث شده بود که با سرعت بيش تري در آب فرو روم و از صدمات انفجار و شعاع برد ترکش هاي ناشي از انفجار موشک در آب مصون بمانم . پس از سبک کردن خودم تلاش کردم به سطح آب بيايم . شروع به بالا آمدن کردم تا اينکه سرم به مانعي برخورد کرد . به لحاظ تنفسي در عذاب بودم، همين موقع از طرف ديگر نوري مشاهده کردم از اين موضوع فهميدم ديد خود را به طور کامل از دست نداده ام. به هر زحمتي بود خودم را به سطح آب رساندم و با يک تنفس عميق حالت عادي برگشتم . چند نفر از ز خمي ها، خود را به بدنه ناوچه صدمه ديده چسبانده بودند. چون فاقد جليقه نجات بودند، قصد داشتند به داخل ناوچه بروند . در قسمت عقب ناوچه هم وضع همين گونه بود . يک نفر که سر و روي او خون آلود بود، خود را از قسمت پاره شده ناوچه بيرون مي کشيد. از آن جا که آخرين لحظات عمرش را مي گذراند بيرون آمدن از ناوچه برايش تا حدودي غيرممکن بود . پس از اين که به حالت عادي برگشتم، با فرياد از بچه ها خواستم از بدنه ناوچه جدا شوند ، چون هرلحظه ممکن بود توپ هاي روي عرشه منفجر شوند. به پشت شنا و تصور مي کردم که فقط من زنده مانده ام. آب دريا از خون شهيدان قرمز رنگ شده بود .تکه هايي از بدن کارکنان ناوچه روي آب شناور بود. از آن جا که خون يکي از محر ک هاي کوسه هاست و در منطقه محل وقوع حادثه کوسه زياد وجود داشت، با شنا و تقلاي زياد خود را از آ ب هاي خون آلود دور کردم. در همين زمان يکي از افراد گروهم را در حال شنا ديدم، به طرفش رفتم و فهميدم سالم است . از او خواستم که با چاقويش بندهاي پوتينم را پاره کند. به اين ترتيب با خارج کردن پوتين سبک تر شدم و راحت تر شنا مي کردم. در همين لحظه متوجه چند تن از سر نشينان ناوچه شدم که به يکي از قايق هاي نجات نيمه سوخته آويزان شده بودند. قصد داشتم به طرف آن ها بروم ، ولي متوجه فردي شدم که داشت با شنا از ما دور مي شد. با دقت بيش تر به او نگاه کردم . متوجه شدم يکي از اسيران عراقي است که در حال فرار است . با کلمات و جملات محدود عربي که مي دانستم از او خواستم که به طرف مان بيايد. وقتي به او نزديک شدم،او هم تغيير جهت داد و به سويم آمد . به او گفتم من با ستاد عمليات تماس گرفته و تقاضاي بالگرد کرده ام و تا چند لحظه ديگر نجات خواهيم يافت. خوشبختانه اسير عراقي که يک غواص بود به زبان انگليسي آشنا بود.با توجه به اين که سالم مانده بود و لباس غواصي بر تن داشت و مي توانست کمک خوبي براي ما باشد به او نزديک تر شدم و با او دست دادم و به زبان عربي خدا را شکر کردم. دونفرمان به سوي ديگر برادران ايراني شنا کرديم که به قايق نجات نيمه سوخته آويزان شده بودند. [b]اقدام براي نجات[/b] در اين لحظه متوجه شدم دو نفر ديگر از افراد ايراني داخل يک قايق نجات هستند. با شنا به طرف آن ها رفتيم. ولي هرچه به طرف آن ها شنا مي کرديم، به علت وزش باد شديد فاصله ما با آن ها بيشتر مي شد. بعد از مقداري کوشش بي حاصل، با فرياد از آن ها خواستيم که از پاروهاي داخل قايق استفاده کنند و به سوي ما بيايند. ولي اين طور به نظر مي آمد که آن ها به دليل وضع نامساعد روحي، دست و پايشان را گم کرده بودند و برعکس پارو مي زدند. آن لحظه فکر کردم شايد آن ها از اسراي عراقي هستند . متأسفانه نتوانستيم خود را به قايق آن ها برسانيم و ناچار به بقيه افراد پيوستيم . البته بعد ها معلوم شد سرنشينان قايق مذکور، ايراني بودند که توسط بالگردهاي «هوادريا» نجات يافتند. بعد از پيوستن به بچه هاي ديگر، دو نفر ديگر از گروه را ديدم که مي توانستند شنا کنند. از آن ها خواستم قسمت عقب قايق نيم سوخته را حمايت کنند تا از پراکندگي ا فراد جلوگيري شود . تعداد افرادي که روي آب مانده بودند حدود 16 نفر بودند. برخي از آنها دچار نقص عضو، پارگي اعضاي بدن و شکستگي شده بودند. بعد از اين که بچه ها را جمع کرديم، به زير قايق رفتم. طناب مخصوص قايق را که در زير آن قرار دارد پيدا کردم و آن را با خودم بالا آوردم . يک سر آن را به اسير عراقي دادم و سر ديگرش را خودم در دست گرفتم . با بچه ها صحبت کردم که فاصله چنداني با چراغ دريايي نداريم. اگر قدري مقاومت و استقامت به خرج دهيم، مي توانيم خودمان را به چراغ دريايي برسانيم و نجات يابيم . اين را يقين داشتم زيرا پيش از اين، ساعت ها با بالگرد روي منطقه پرواز کرده بودم. و مي دانستم که نزديک ترين چراغ دريايي کجا قرار دارد. براي ما خيلي مهم بود که خود را به چراغ دريايي برسانيم زيرا قايق نيم سوخته اي که به آن اتکا کرده بوديم و نقطه اميد ما براي حمل مجروحان بود، به دليل سوراخ شدن چندان مورد اعتماد نبود. بادش داشت خالي مي شد و هر لحظه امکان داشت زير آب فرو رود. در آن صورت نمي توانستيم بيش از يکي دو نفر از مجروحان را نجات دهيم. بنابراين همگي دست به کار شديم با گفتن و تکرار اين کلام نيرو بخش "يا علي "، بيش از دو ساعت شنا کرديم و خودمان را به يک مايلي چراغ دريايي رسانديم. به راحتي چراغ دريايي با چشم ديده مي شد و من آن را در مقابل خودم مي ديدم. هر لحظه اميد نجات ما بيشتر مي شد. اما متأسفانه در يک لحظه جريان آب عوض شد . يعني آب دريا که در حالت "جزر" بود به "مد" تبديل شد. جرياني هم که به پيشروي ما کمک مي کرد برعکس شد . هر چه شنا مي کرديم که پيش برويم فاصله مان بيشتر مي شد. هر لحظه از چراغ دريايي بيشتر دور مي شديم تا اين که بارديگر خود را در منطقه اي يافتيم که چند ساعت قبل آن جا بوديم. [b]بازگشت بالگرد[/b] ساعت نزديک چهار بعدازظهر بود که صداي بالگردهاي ايراني را شنيديم. اين بالگردها از سوي ستاد عمليات براي نجات باقي مانده افراد ناوچه و گروه ما به محل وقوع حادثه اعزام شده بود. بعد از اين که بالگردها ما را شناسايي کردند، براي بالا فرستادن افراد زخمي و نجات آن ها اقدام کرديم . با اسير عراقي هفده نفر بوديم که به غير از سه نفر، بقيه همه زخمي بودند . من هم بر اثر اصابت ترکش وضع خوبي نداشتم و از لحاظ ديد با مشکل مواجه بودم. ولي حالم از ديگران بهتر بود ومي توانستم به بقيه کمک کنم. برنامه نجات به وسيله بالگرد به اين صورت است که بالگرد به بالاي سر شخصي که در آب هست مي آيد. يک رشته طناب به پايين مي فرستد و در اين حالت فرد زخمي که در آب است، بايد خود را در حلقه طناب جا دهد. به وسيله دستگاه مخصوص به داخل بالگرد کشيده شود و اين کار نفر به نفر انجام مي شود. وقتي بالگرد به بالاي سر ما آمد، اوضاع جوي دريا خراب و به دنبال آن موج هاي شديد ايجاد شد. از سوي ديگر فشار چرخش پروانه بالگرد نيز بر اين مشکل افزوده شود و باعث تأخير در رسيدن به حلقه نجات مي شد. در مرحله اول زخمي ها را به بالا فرستاد يم. در اين مرحله چند فروند ميگ عراقي به قصد انهدام بالگرد به سوي ما حرکت کردند. عقاب هاي تيزپرواز نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران راه را بر آنان سد کردند و عمليات نجات مجروحان از دريا، در زير جنگ هوايي که بالاي سرمان جريان داشت ادامه يافت. براي فرستادن هر فرد به بالا نزديک به 20 دقيقه وقت صرف مي شد. من در اين جا از تجربه هاي قبلي ام استفاده کردم، طناب قايق نجات را جلوگيري از پراکنده شدن افراد دولا کردم و به کمر خود بستم . اسير عراقي نيز همين کار را کرد . به اين ترتيب يک بار من حلقه نجات را مي آوردم و يک نفر را بالا مي فرستادم. يک بار هم اسير عراقي اين کار را انجام مي داد. اين عمليات تا غروب آفتاب ادامه داشت و نبرد هوايي نيز هم چنان در حال انجام بوده تا اين که آفتاب غروب کرد. هنوز من، اسير عراقي و يک نفر ديگر از مجروحان که از کارکنان ناوچه بود در آب مانده بوديم . دقايقي از غروب آفتاب نگذشته بود که آخرين بالگرد براي نجات، ما آمد و حلقه نجات را به پايين فرستاد و من براي گرفتن حلقه نجات از دو نفر جدا شدم و بالگرد مرا بالا کشيد . درهمين لحظه يکي از ميگ هاي عراقي به بالگرد حمله کرد. تنها راه نجات اين بود که به سرعت از منطقه دور شود، از سوي ديگر تا وقتي که من به طناب آويزان بودم، فرار بالگرد امکان نداشت. وقتي هم براي بالا کشيدن من نبود. ناگزير بين دريا و هوا طناب را رها کردم و به داخل آب افتادم. بالگرد نيز با استفاده از فرصت از منطقه فرار کرد و با تاريک شدن هوا، هيچ اميدي براي بازگشت بالگرد وجود نداشت . در حقيقت تا صبح روز بعد اقدام براي نجات ما امکان پذير نبود. البته اين کار به چند دليل امکان پذير نبود ، زيرا اولا ما در منطقه عملياتي دشمن بوديم. در ثاني براساس محاسباتي که پيش از اين انجام شده بود، در آن شب از نور ماه خبري نبود و تاريکي مطلق بر دريا حکمفرما بود. از اين رو به هيچ وجه امکان گشت براي بالگردها و ساير واحدها، چه عراقي و چه ايراني وجود نداشت . ناگزير مي بايست تا صبح روز بعد خودمان را به هر شکل ممکن زنده نگه مي داشتيم. ساعت حدود هفت يا هشت شب بود و آب نيز هر لحظه سردتر مي شد. براي اين که از سرما مصون بمانيم. بيشتر شنا مي کرديم تا بدن مان گرم باشد . اسير عراقي به دليل داشتن لباس غواصي مشکلي از اين بابت نداشت. ولي لباس من کتان بود و مقاومتي در برابر سرما نداشت. [b]ترس از اسير همراه[/b] براي اينکه سرما مرا از پا نيندازد، هر چند دقيقه يک بار به زير آب مي رفتم تا گرم شوم . وقتي از آب خارج مي شدم به علت وزش باد سرم يخ مي کرد. در طول مسير ناگزير بودم که هر لحظه با اسير عراقي صحبت کنم. سعي در شناخت روحيه او و تحت نظارت قرار دادن مداوم وي داشتم. زيرا امکان داشت در صورت غفلت، مورد حمله اش قرار گيرم. يکي از مسايلي که با هم در دل دريا صحبت مي کرديم، موضوع جنگ تحميلي عراق با ايران بود . از او پرسيدم به چه دليل عراق به ايران حمله کرده است در صورتي که ما مسلمان هستيم و شما هم مسلمان هستيد؛ پس چرا با اسراييل نمي جنگيد؟ به بعضي از سؤال ها پاسخ مي داد و گاهي هم که پاسخي نداشت ، سکوت مي کرد . مي گفت: ما تحت فشار هستيم تا با شما بجنگيم وگرنه خودمان انگيزه اي براي جنگ نداريم. هنگام صحبت، پيشروي ما ادامه داشت زيرا ناچار بوديم که مدام در تحرک باشيم. شايد بدانيد خليج فارس داراي ماهي هاي گوشت خوار فراواني است . اگر در نقطه اي از آب به طور ساکن قرار گيريد و حرکتي نداشته باشيد، مورد حمله اين ماهي هاي گوشتخوار قرار مي گيريد و گوشت تن شما را تکه تکه خواهد شد . مشکل ديگر در اين منطقه وجود کوسه ها بود و خوشبختانه من آگاه بودم که چه بايد کرد و راه مقابله با اين حيوانات دريايي را مي دانستم. تنها راه نجات، حرکت بود. اگر حرکت مي کرديم هيچ موجود زنده اي قادر نبود به ما حمله کند يا حتي به ما نزديک شود . چون کوسه به طور کلي از هر جسم بزرگي که در سطح آب حرکت داشته باشد مي ترسد، مگر اين که خيلي گرسنه باشد . در اين مدت به اسير عراقي نيز يادآوري کردم چگونه در صورت ديدن بالگرد، به آن علامت دهد . خودم قطعه اي شبرنگ مانند را از بدنه قايق جدا کردم و به کمرم بسته بودم تا در صورت پيدا شدن بالگرد، به آن علامت دهم. هر چه به صبح نزديک تر مي شديم، سرما هم بيشتر مي شد. از سوي ديگر دو روز بود که غذا نخورده بوديم و انرژي چنداني در بدن نداشتيم . تنها نيروي ايمان به پروردگار و لطف خداوند موجب مي شد به شنا ادامه دهم. [b]رفع تشنگي[/b] يکي از اتفاقات جالب در اين شب اين بود که نيمه هاي شب در حال شنا، جسم سختي به پايم خورد. يک باره براي چند لحظه درد شديدي در سراسر پاهايم پيچيد. يک آن تصور کردم کوسه پايم را زده است. در کمال يأس و نااميدي پاهايم را حرکت دادم متوجه شدم پاهايم حرکت مي کند کمي در اطرافم و در زير آب جست وجو کردم و متوجه شدم جسمي که به پايم اصابت کرده است يک کارتن بود(معمولا در قايق هاي نجات کارتن غذا شامل کنسرو و شکلات و يک کارتن محتوي آب وجود دارد) وقتي با کارتن مواجه شدم موجي از شادي وجودم را در برگرفت. گمان مي بردم کارتن بايد محتوي غذا باشد. کارتن را به سختي روي سطح آب آوردم . ولي با کمال تأسف متوجه شدم کارتن محتوي آب است . ولي باز هم جاي خوشبختي بود. براي باز کردن کارتن بيش از نيم ساعت تلاش کرديم و پس از باز شدن آن، در حدود سي چهل قوطي آب در سطح دريا شناور شد. صداي برخورد قوطي ها در آن شب ظلماني و ساکت دريا، مانند صداي ناقوس در گوش هايمان مي پيچيد. مشکل بزرگ بعدي باز کردن در قوطي بود چون براي اين کار وسيله اي نداشتيم . براي حل اين مشکل از اسير عراقي هم کمک خواستم و يکي دو ساعت تمام تلاش کرديم. با مشت به قوطي کوبيديم تا باز شود. براي من خيلي مهم بود که بتوانيم قوطي را باز کنيم . زيرا مسئله بزرگي که مرا نگران مي کرد، اين بود که ممکن است اسير عراقي از فرط تشنگي از آب دريا بخورد و اگر اين کار را مي کرد بعد از گذشت چند ساعت دچار جنون آني مي شد و ممکن بود مرا در آن حالت مورد حمله قرار دهد. به همين دليل هميشه فاصله منطقي با او را رعايت مي کردم. بعداز تلاش طاقت فرسا و خسته کننده، بار آخر قوطي را از دست او گرفتم و به زير آب بردم و با استفاده از پا و مشت، آن قدر به قوطي کوبيدم تا سوراخي ته آن ايجاد شد. آب به صورت قطره قطره از آن خارج شد و پس از آن، قوطي دست به دست مي چرخيد. در روشنايي شيري رنگ صبح، صداي غرش چند فروند هواپيما را شنيدم که از بالاي سرمان در ارتفاع خيلي زياد رد شدند. ساعت هفت صبح، آفتاب کامل بالا آمد. کمي گرم تر شديم و اين موجب تقويت روحيه و انرژي ما شد. با سرعت بيشتري به شنا ادامه داديم. با سمت گيري از خورشيد، مسير را به سوي واحدهاي خودمان ادامه مي داديم. با محاسبه اي که نزد خود کرده بودم اگر براي نجات ما اقدامي نمي شد، مي بايست چهل و هشت ساعت ديگر شنا مي کرديم تا به تأسيسات ايران برسيم. ساعت ۱۲ وضع دريا دگرگون شد و مو ج هاي پي درپي ما را به گوشه اي ديگر پرتاب کرد . تمام سعي ما اين بود که زير آب نرويم و در اين موقع اسير عراقي اشاره کرد صداي بالگرد از دور شنيده مي شود. البته ما در طول روز هر چه را مي يافتيم، را به وسايل همراهمان متصل مي کرديم تا ديد از بالا بيشتر شود. در طول مسير با جنازه هاي تعداد زيادي عراقي برخورد کرديم که بدن شان سالم بود و اين نشان مي داد توانسته بودند مدت زيادي خودشان را در آب حفظ کنند. جليقه هاي نجات را از تن اجساد بيرون آورديم و براي بزرگتر کردن سطح ديد، از آنها استفاده کرديم. کمي از ساعت دوازده گذشته بود که دو فروند بالگرد از دور نمايان شد. متأسفانه بالگردها در مسيري موازي با ما در فاصله پنج تا شش مايلي، سرگرم عمليات تجسس بود. عمليات نزديک به دو ساعت طول کشيد و هنگامي که ديگر نااميد شده بوديم و فکر مي کرديم آن ها نخواهند توانست ما را پيدا کنند، يکي از بالگردها به طرف ما آمد. ما با تکان دادن دست و دادن علامت سعي کرديم او را متوجه خود کنيم. خوشبختانه خلبان بالگرد ما را ديد و بالاي سرمان آمد . از اسير عراقي خواستم اول او به بالابرود ولي قبول نمي کرد. مي گفت اول من بالا بروم . هنگامي که بالا مي رفتم چون لباسي که بر تن داشتم خيس بود، بر اثر چرخش ملخ هاي بالگرد ناگهان يک حالت انجماد در بدنم ايجاد شد. يک لحظه تصميم گرفتم دوباره خود را به داخل آب بيندازم، ولي ناگهان احساس کردم زير پايم سفت شده است. خود را در درون بالگرد يافتم و بلافاصله يکي از افراد بالگرد مرا در داخل پتو پيچيد. در آغوش او از حال رفتم . زماني که بالگرد، روي زمين نشست به هوش آمدم و ديدم که در بالگرد تعداد زيادي اسير عراقي است. من تنها ايراني زنده در آن به جز خدمه بالگرد، بودم. از اين لحظه به بعد برايم مهم اين بود که آن اسير عراقي که به گروه ما کمک فراواني کرده بود، در رديف ساير اسراي عراقي قرار نگيرد. با او مانند ديگران رفتار نشود و از کمک هاي لازم به او مضايقه نشود. وقتي بالگرد به زمين نشست گروه زيادي از دوستان باور نمي کردند که من زنده ام، البته بدنم متلاشي و پوست تنم فاسد شده بود . بعد از رسيدن به پايگاه، من و آن اسير عراقي به بيمارستان اعزام شديم و توانستيم اطلاعات زيادي از عراقي ها به دست آوريم . بعد از اين که تا حدودي بهبود يافتم به ديدار ساير افرادي رفتم که با ما در آب گرفتار شده بودند و بالگرد در روز اول آنها را به ساحل انتقال داده بود. خوشبختانه تمامي آن ها سلامتي خود را به دست آورده بودند. به جز يکي از افسران که به دليل ضر به مغزي شهيد شده بود . بي ترديد اين شهيدان نقشي عظيم در کسب بزرگ ترين پيروزي دريايي جمهوري اسلامي ايران داشتند. پس از آن عمليات که به لطف خدا نجات پيدا کردم، وظيفه داشتم ناوچه اي را که ما را مورد هدف قرار داده بود شناسايي کنم. پس از آن واقعه به ترتيب فرماندهي ناوچه هاي نيزه، خنجر و شمشير را در سال هاي ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۳ بر عهده گرفتم و توانستم آن ناوچه را شناسايي کنم و در فروردين ۱۳۶۲ مورد اصابت قرار دهم. هم چنين در ارديبهشت ۱۳۶۲ دو ناوچه ديگر را هم مورد اصابت قرار دادم و کارکنان اين ناوچه ها را هم نجات دادم. [url="http://www.khorasannews.com/PrintNews.aspx?type=9&year=1390&month=9&day=7&id=3386287"]http://www.khorasann...ay=7&id=3386287[/url]
  12. rainbow

    14 ساعت در کوه تانگ

    جناب کیانی تاپیکتون واقعا فوق العاده بود. [quote name='RezaKiani' timestamp='1357613330' post='292880'] جان خودم می شه از روش یه فیلم ساخت. یه فیلم سامورایی حسابی [/quote] این بدبختا تو سومالی هم همینجوری مکافات کشیدن که Black Hawk Down و اون داستانا پیش اومد! عملیات موفقیت امیز نداشتن؟!
  13. rainbow

    ژنرالها در اسارت

    سلام اخر نفهمیدیم این قول مشهور سندی هم داره یا نه؟!
  14. [b] [size=4]چه کسانی از نیمه پنهان آوینی می‌ترسند؟ [img]http://www.khabaronline.ir/Images/Kind/1.png[/img][/size][/b] [b] [size=4]اسدزاده، محمدرضا - محمدرضا اسدزاده - روزی که زندگی و شخصیت شهید مرتضی آوینی را در سال 1384 پی جویی می کردم تا تحقیقی را در این باره تبدیل به کتابی متفاوت کنم، با سرکار خانم مریم امینی( همسر شهید) دیدار و گفت وگو کردم (فروردین سال 1386)و ماجرا را با آقای نادر طالب زاده در میان گذاشتم.[/size][/b] [b] [/b] اینها از پی گیری هایم و انجام این کار استقبال کردند، اما ناگهان جناب سید محمد آوینی به واسطه جناب جهانشاهی مرا به موسسه روایت فتح دعوت کرد تا در این باره گفت وگو کند و از بنده خواست تا این کار را ادامه ندهم. آن کتاب هنوز منتشر نشده اما بنده خلاصه ای از تحقیقاتم را با همه سانسور های موجود در ویژه نامه نیمه پنهان شهید آوینی در مجله سپیده دانایی دکتر محمود گلزاری ( فروردین 1387) منتشر کردم. این یادداشت مقدمه ای بود بر آن تحقیق که در سال 1387 منتشر شده است. [b]چه کسانی و چرا از تحول شخصیت شهیدآوینی وگذشته او می‌ترسند؟[/b] سال‌هاست که دوستان و نزدیکان و مراکز برگزار کننده بزرگداشت شهید مرتضی آوینی، به تکرار خسته‌کننده و بیهوده‌ای دست می‌زنند که - گذشته از حاصل اقتصادی آن برای مجریان و برگزارکنندگان -هیچ خروجی مشخص و مطلوبی برای شرکت‌کنندگان و علاقه‌مندان ندارد. سال‌هاست که گفتن و شنیدن درباره شهید آوینی حاصلش اشک و آه و ناله شده است و غصه گذشته از دست رفته و ... در سال های گذشته برگزاری بزرگداشت شهید آوینی در تالار وزارت کشور با حضور چند صد نفر علاقمند و شرکت‌کننده، گویای همین نکته بود. تا آن جا که در پانزدهمین سا «بهروز افخمی» و حجت‌الاسلام «زم» نیز به این تکرار اشاره کردند و پرسش مشترک ایشان این بود که: "نمی‌دانیم باید چه چیزی از آوینی گفته شود و چه چیز او به درد نسل جدید و فضای جدید امروز جامعه ما می‌خورد؟ " این پرسش اگر چه بی‌پاسخ ماند اما بسیار قابل تامل بود. سپس پخش برنامه تلویزیونی به کارگردانی «حسین معززی نیا» - داماد شهید آوینی- و حرف‌های تکراری گویندگان برنامه، نامه تند «علی اکبر عبدالعلی زاده» به «نادر طالب‌زاده» را در رسانه‌ها در پی داشت. در این میان و در کنار همه تکرار‌ها، یادداشت «سیده کوثر آوینی» - دختر شهید- با عنوان «آوینی خوب، آوینی مرده» تکان کوچکی برای رسانه‌ها بود و دریچه‌ای نو می‌گشود. ازسوی دیگر یادداشت «ابراهیم حاتمی‌کیا» در مجله «شهروند امروز» - سال 1387- و انعکاس آن در سایت‌ها بازتاب‌های گسترده‌ای یافت. او در یادداشت کوتاهی، پرسش های مهمی را درباره آوینی مطرح کرد. ازجمله این‌که «آیا کسی مرتضای قبل از انقلاب را می‌شناسد. آنانی که در آن دوران با او حشر و نشر داشته‌اند از مرتضای تثبیت شده بعد از شهادتش راضی‌اند؟» با این ‌وجود حاتمی کیا تصریح کرد که قدرت و جسارت پاسخ‌گویی به این سوالات را ندارد. اگر‌چه هیچ‌کدام از این وقایع علت تهیه و تدوین پرونده «نیمه پنهان آوینی» نبودند. چه آن که ما پیش‌تر- در سال گذشته- تکلیف خویش را برای شناسایی و شناساندن زوایای پنهان یک شخصیت فرهنگی و تأثیرگذار روشن کرده بودیم. نویسنده این قلم نیز از سالیانی پیش در جست و جوی نیمه پنهان آوینی بوده است. این نیمه پنهان، دریافتی نو، ناگفته‌هایی شنیدنی و رویکردی شگفت‌انگیز به آن سوی زندگی مردی داشته که امروز از او «تابوتی» ساخته‌اند برای اشک و آه و «تابویی» ساخته‌اند در دوردست و دست نیافتنی. شخصیتی که از عادت و تکرار، بی‌زار بود و در هر دوره زمانی با فکر و اندیشه و آرمانش، شخصیتی متحول از خود می‌ساخت. آن‌گونه که همسرش گفت:«او جرأت تجربه کردن داشت» و به قول دخترش: «جسارت زندگی کردن» و به قول دوست نزدیکش «نادر طالب‌زاده»: «فرزند زمان خویش بودن.» [b]از کامران تا سیدمرتضی [/b] گریزی به سال‌هایی از دهه 40 و زندگی یک هنرمند روشنفکر با مدلی از فکر و زندگی و تیپ غربی‌اش تا زمان عبور و بازگشت او به دهه‌ای دیگر؛ دهه انقلاب و انقلابی شدنش و بینش‌ها و گرایش‌های عمیق مسلمانی‌اش. مسیری که او را تا قلب شهادت پیش می‌برد: «مسیر طی شده»، مسیر «کامران آوینی» دهه 40 تا «سید مرتضی آوینی» دهه 60. عبور از «کامران» به «مرتضی» . بازگشت از اوج روشنفکری به عمق مسلمانی . جدایی از نما و نام و نان و اتصال به نماز و بی‌نامی و ایمان. همه اینها دو روی سکه یک جوان است اما در دو زمان و دو دهه متفاوت. سال ها پیش گریزی داشتم به هر دو دهه و دو گونه جوانی او. خاطرات دهه 40 او را از زبان دوستان همکلاسی و هم‌دانشگاهی‌اش جستم. دوستانی که هیچ‌کدامشان ایران نبودند. مهندس «امیر اردلان»، آرشیتکت معروف ایرانی در امریکا، دکتر «عطاءالله امیدوار»، معمار پیشکسوت ایرانی در فرانسه، دکتر «شهرزاد بهشتی» شاعر نوپرداز و فارغ‌التحصیل تئاتر در فرانسه. یافتن شماره‌های هر یک از اینان و تماس با آنها و راضی‌کردنشان برای گفت‌وگو درباره دوستشان «آوینی» در دوران دهه 40 کار دشواری بود. سپس بازگشت به آوینی در شاکله یک جوان انقلابی و هنرمند جبهه و جنگ و راوی روایت فتح و نویسنده و سردبیر مجله سوره. اگرچه این روی سکه‌اش بسیار گفته و خوانده شده است اما هنوز ناگفته‌های بسیار دارد. همچنین می‌دانستم که پرداختن به ناگفته‌های هر دو زمان، مخالفان و منتقدان بسیار دارد. سکوت در مقابل «سیدمرتضی آوینی» دهه 40 و تغییراتش پس از انقلاب اسلامی، به فراموشی سپردن یک شخصیت متحول شده است. کسی که جوانی‌اش را با اوج روشنفکری آغاز کرد و پایان دوران جوانی‌اش با شهادت در قتلگاه فکه رقم خورد. حیف است اگر همه ابعاد یک انسان متحول، پیش رویمان روشن نباشد. [b]چه کسانی می‌ترسند؟[/b] شناسایی آنهایی که از بیان تحول شخصیت آوینی از روشنفکری غربی به مسلمانی انقلابی می‌هراسند، دشوار نیست. اول: آنها که با نگاه قشری و محدود خود، همواره از شخصیت‌های بزرگ اجتماعی و فرهنگی، پوسته‌هایی می‌سازند که مطلوب نظر و مقاصد خودشان باشد و از معرفی و بزرگ کردن چهره‌ها، به دنبال نتایج دلخواه فرهنگی و سیاسی جریان خود هستند، نه حقیقت زندگی، ایمان و فرهنگ آنان. اینان از آوینی، چهره‌ای مظلوم،سرافکنده، به غربت نشسته و نوستالوژیک می‌سازند که غصه‌دار جهان جدید است و از سر بی‌چاره‌گی راهی نداشته مگر آن‌که کنج عزلتی گزیند و مقاله بنویسد یا راهی دشت‌ها و بیابان‌های جبهه شود و آه بکشد. دوربین، فیلم، هنر و حتی فرهنگ هم برای این مدل آوینی، فقط ابزاری پوچ است که از سر اجبار در دست گرفته و بالاخره تنها کار ما هم هر ساله این است که برای از دست دادنش غصه بخوریم و «بزرگداشت اشک» برگزار کنیم. دوم: «کاسبان فرهنگ» که از بزرگ نمایی نام‌ها و تصویر‌ها، به کار خود مشغول‌اند و نام و تصویر هر شخصیتی تا آن‌جایی برایشان مطرح است که کسب‌شان را رونق ببخشد و هر آنچه خللی در بازارشان ایجاد کند، حتی اگر حق باشد، منفور و مرتد است. چه آنکه برای اینان، حق تا آن‌جایی حق است که به کام و کسب‌شان باشد! سوم: جریان کهنه و جدید «مقدس مآبان حاشیه‌نشین» هستند. امام خمینی (ره) در بخشی از نامه‌اش به تاریخ‌نویسان انقلاب، به نکته‌ای مهم اشاره دارد که مبادا مقدس مآبان حاشیه‌نشین در جریانات اجتماعی، تاریخ را بر اساس مقاصد خود، تحریف کنند. آنانکه از آوینی چهره‌ای مقدس مآب و ظاهر‌ساز می‌سازند، از بیان تحول شخصیت او و زندگی روشنفکری‌اش، می‌ترسند. چرا که می‌دانند در کانون مقدس‌مآبی و ظاهر‌سازی، تجربه زندگی‌های گوناگون داشتن و تغییر وآزمون و خطا کردن تعریفی ندارد. اینان نمی‌توانند بفهمند که آوینی حتی تا پایان‌ روز‌های زندگی، از موسیقی درکی عمیق داشت و آخرین فیلم‌های غرب را می‌شناخت و مهم‌ترین آثار هنر را می‌فهمید. زیرا مقدس مآبی با هیچ یک از این رویکرد‌ها سازگاری ندارد. غافل از اینکه سید مرتضی آوینی، از روشنفکر مآبی کناره نگرفت که در دام مقدس مآبی گرفتار آید. او در عمق نگاه مسلمانی‌اش و درک و عمل ایمانی‌اش از دین و دینداری، می‌فهمید که تظاهر به دینداری (به مفهوم ریاکارانه و مقدس بازی‌های عوامانه) از تظاهر به دانایی (که آوینی از آن پرهیز می‌کرد) بدتر است. اما اگر آوینی را اینگونه تعریف کنیم برای مقدس مآبان همان بهتر که آوینی مرده باشد. به قول جناب میرشکاک :"روشنفکر خوب، روشنفکر مرده است"، چراکه آوینی زنده خطرناک است و دردسر ساز. [b]نشانه‌های نیمه پنهان آوینی[/b] آوینی، تنها شخصیت متحول شده جهان مسلمانی ما نیست. اگر چه در روزگار ما، همه شخصیت‌های متحول و موثر در سکوتی مرموز، به حاشیه رانده شده‌اند. تاریخ ایران و اسلام پر است از آدم‌هایی که گونه‌های مختلفی از زندگی را تجربه کرده‌اند. از «حر ابن ریاحی» و «زهیر ابن قیس» در کربلا، «سنایی» و «غزالی» در ادبیات و فلسفه ، «فضیل عیاض» و «رسول ترک» و « شیخ جعفر مجتهدی» در عرفان گرفته تا «مصطفی چمران» و «مرتضی آوینی» و ... در این دوران؛ نیز بسیاری از هم روزگاران‌مان که از ایشان غافلیم. حال باید پرسید که چرا نیمه‌ای از زندگی آوینی را پنهان کرده‌اند با وجودی که این نیمه پنهان پر است از درس آموزی و تجربه‌اندوزی برای نسل های جدید. نیمه پنهان آوینی نشانه‌های دقیقی دارد که از رفتار‌ها و نوشته‌هایش پیداست: 1. شخصیت دهه 40 او که چهره هنرمندی روشنفکر با مدل غربی است، مملو از صداقت و حقیقت‌جویی است. 2. جسارت و جرأت او در انتخاب آزاد مدل‌های زندگی کردن، از او آدمی جری و غرق شده در غفلت‌ها و قالب‌های عادی روزمره نساخته و باید از آن به دوران جوانی و تجربه آموزی آزاد یاد کرد. 3. تحول شخصیت او نشان از تغییرات مثبت دارد که تمام رگه‌های مثبت گرایی روانشناسانه را می‌توان در آن یافت و کاملاً قابل تحلیل‌های روانشناختی است. 4. آزادمنشی او نشانه‌ای انکار نشدنی است. جرأت گذار و عبور او از گذشته و تغییر مواضع فکری و شخصیتی، نشانه‌ای از همین رویکرد دارد. او آزادمنشانه به استقبال حقیقت می‌رود. این است که برای آوینی انقلابی هم حتی پایان‌جنگ، پایان همه چیز نیست. او همان گونه که آزادانه از دوران غرب زدگی روشنفکرانه‌اش گذر می‌کند و خود را در فضای زمان دیگری می‌یابد، پس از جنگ نیز، شخصیت خود را در فضای جدیدی تأثیر گذارتر و آوانگارتر به نفع آرمان‌هایش به عرصه ظهور می‌رساند. نه همچون دیگران که از قافله زمان عقب‌مانده و به اشک و آه و ناله می‌نشینند. بلکه او همپای زمان پیش می‌تازد. 5. شخصیت متحول آوینی از آغاز جوانی تا آغاز شهادت، همواره پر از امید آفرینی است. چه امید به زندگی که می‌گوید: «زندگی زیباست» و چه امید به شهادت –حتی سال‌ها پس از جنگ- که می‌گوید «شهادت از زندگی زیباتر است». این‌ها همه نکته‌هایی است که نیازمند موشکافی عمیق روانشناسانه و جامعه شناسانه در شخصیت «مهندس شهید سید مرتضی آوینی» است. البته اگر او را مصادره و محاصره نکنند و حصارهای کاسبان و قشری گرایان و مقدس مآبان روزگار ما اجازه بازشناسی شخصیت‌های فرهنگی و اجتماعی ایران و اسلام را فراهم آورد. http://www.khabaronline.ir/detail/206933/weblog/asadzadeh ****** [b]اوینی خوب اوینی مرده![/b] پانزده سال پيش در چنين روزهايي، خبر شهادت سيد مرتضي آويني منتشر شد. در آن روزهاي تلخ بهار سال هفتاد و دو، در اكثر بزرگداشت‌هايي كه برگزار شد، صحبت از زندگي كوتاه، اما دشوار آن مرد بود. در فيلم «مرتضي و ما» كه كيومرث پوراحمد در همان ايام ساخت، دوستان و همكاران مرتضي آويني از نحوه دشوار زيستن و تفكر و راه سخت او مي‌گفتند. آنها درباره مرگ كسي صحبت مي‌كردند كه شهامت زندگي كردن را داشت، كه از تجربه كردن نمي‌هراسيد، كه با پاي خود به استقبال مرگ رفته بود تا به زندگي‌اش معنا ببخشد. در آن روزها، صحبت از كسي بود كه از ابتداي جواني، چيزي مي‌خواست و تا آخر كار و تا پاي جان براي رسيدن به آن تلاش كرد؛ اين نوع زيستن، ساده نيست. شهامت زندگي كردن، چيزي است كه كمتر در مردمان اين دوران ديده مي‌شود. مرتضي آويني شهامت زندگي كردن داشت، و اين بارزترين خصلت‌اش بود. چه در جواني كه به دانشكده هنرهاي زيبا مي‌رفت و معماري مي‌خواند و به مطالعه فرهنگ و فلسفه غرب مشغول بود، چه در دوراني كه همه‌ گذشته‌اش را به كناري نهاد و تمام وجودش را صرف ساختن فيلم‌هاي مستند جنگي كرد تا حقيقت را در جبهه‌هاي جنگ بيابد، و چه در سال‌هاي بعد كه دغدغه‌هايش را در قالب مقالات نظري نوشت و منتشر كرد، در همه اين دوره‌هاي به ظاهر متفاوت، آشكارترين خصوصيتش، شهامت در زندگي كردن بود. وقتي راهي را برمي‌گزيد، تا پايان مي‌رفت، بدون اين كه در ميانه‌هاي راه سستي كند. آنها كه سير فكري‌اش را در آن سال‌هاي آخر دنبال كرده‌اند، مي‌دانند كه تمام وجودش پر از سؤال بود؛ همان سؤالاتي كه به دوره‌هاي متفاوت زندگي‌اش وحدت مي‌بخشيد. سؤالاتي كه مي‌توانست پاسخ‌هايي ترسناك داشته باشد، پاسخ‌هايي كه مردمان اين روزگار به دليل هراس از عواقب آنها، از طرح اصل سؤال خودداري مي‌كنند. كساني كه آثارش را خوانده‌اند و با سير تفكرش آشنا شده‌اند، ديده‌اند كه او در مقالاتش با شهامت از دريافت‌هاي جديدش مي‌نويسد، و چه بسا برخي از اين دريافت‌هاي جديد، باطل‌كننده پيش‌فرض‌هاي قبلي خودش هم باشد؛ اما چه باك. دوستانش مي‌دانند كه هميشه و در همه حال آمادگي بحث كردن داشت، بدون آن كه به اعتقادات‌اش تعصب بورزد، و مي‌دانند كه هميشه آمادگي شنيدن نظرات مخالفان را داشت، و آمادگي تشخيص حقيقت را در اعتقادات آنها. [center][img]http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1387/1/21/7251_167.jpg[/img][/center] همين خصوصيتش باعث شد در آن چند سال واپسين كه سردبيري مجله سوره را پذيرفته بود، روز به روز بر تعداد دشمنانش افزوده شود، و همه مي‌دانند كه در شرايطي كه عقب‌نشيني، ساده‌ترين و شايد عاقلانه‌ترين راه بود، مرتضي آويني با شهامت در مقابل فشار ويران‌گر گردبادها ايستاد و خود را در معرض انواع تهمت‌ها قرار داد و باز هم پا پس نكشيد. همين نوع زندگي مردانه بود كه باعث شد بزدلان روزگار، حتي مسلمان بودنش را هم مورد ترديد قرار دهند. در دوراني زندگي مي‌كنيم كه بارزترين صفتش بزدلي است و البته براي آن كه خاطر خودمان را مكدر نكنيم، براي اين صفت، مترادف‌هاي ديگري دست و پا كرده‌ايم. مرتضي آويني در دوران حيات، دامن خود را به اين بزدلي آلوده نكرد، اما پس از مرگش، و در گذر ايام، جمعي از بزدلان آن روزها به ستايشش مشغول شده‌اند. آنها كه در سال‌هاي حيات مرتضي آويني از راهي كه او برگزيده بود مي‌هراسيدند، و با انواع تهمت‌ها و بدگويي‌ها سعي در حذف او داشتند، پس از مرگش هم از روبه‌رو شدن با آثار و تفكرات او وحشت دارند؛ مي‌ترسند كه در اثر مجاورت با تفكر او، ويران شوند. آنها كه جرأت مردانه زندگي كردن را ندارند، تفكر آويني را تا حد خود پايين آورده‌اند و تصورات خودشان را به نام او مي‌نويسند و بسط مي‌دهند. وجوهي از زندگي و تفكرات او را كه به اعتقادات خودشان شباهت دارد، جدا كرده‌اند و يك «شهيد آويني» مطلوب و شبيه به خودشان ساخته‌اند تا بتوانند با خيال آسوده به زندگي‌شان ادامه دهند، چرا كه به حكم غريزه فهميده‌اند در جست‌و‌جوي حقيقت بودن، مانع از خواب خوش و زندگي آسان است. بزدلانه روبه‌رو شدن با مردي كه خانه خود را در دامنه آتشفشان بنا كرده بود، اگرچه اتفاقي است از جنس اين روزگار، عملي است بس ناجوانمردانه و حقير. پانزده سال زماني كوتاه براي از ياد نبردن، و زماني كافي براي فراموش كردن است. [color=#006400]*دختر شهید سید مرتضی آوینی[/color] http://www.tabnak.ir/pages/?cid=8777 **** [font="Arial"][color="#010101"][size=4][font="Tahoma"][color="#010101"][size=1][color="#313131"][url="http://ayenehyjado.blogfa.com/post/11"][b]یادداشت حاتمی کیا در باره شهید آوینی در شهروند امروز [/b][/url][/color][/size][/color][/font][/size][/color][/font] [size=4][font="Arial"][color="#010101"][size=4][font="Tahoma"][color="#010101"][size=1][color="#313131"][font="arial, helvetica, sans-serif"]متن کامل این یادداشت به شرح زیر است : «از وقتی مرتضی رفت، هر چه كردم درباره او حرفی بزنم، زبانم باز نشد. دستگاه رسمی از مرتضی موجی ساخت و عده‌ای دانسته و ندانسته سوار بر آن موج شدند و عملاً مرتضی منجمد شد. آنانی كه مرتضی را از نزدیك می‌شناختند می‌دانند كه مرتضی اهل انجماد نبود. مرتضی منش‌ساز بود. نحوه برخورد مرتضی در دوران جنگ و بعد از جنگ بهترین نمونه‌ایست كه می‌شود حركت جوهری مرتضی را در آن دید. واقعاً نمی‌دانم اگر مرتضی بود، الان در چه شرایطی بود. من سوالاتی دارم كه مطمئنم از طرف دوستان مرتضی جواب یكسانی نخواهم شنید. آیا وقتش نرسیده كه مرتضی را تمام‌قد نشانش دهیم تا چشم‌های بیشتری قادر به درك او باشند. - آیا این مرتضی معرفی شده بعد از شهادتش، همان مرتضی‌ایست كه باید می‌شناختیم؟ - آیا كسی مرتضی قبل از انقلاب را می‌شناسد. آنانی كه در آن دوران با او حشر و نشر داشتند، از مرتضی تثبیت‌شده بعد از شهادتش راضی‌اند؟ - نزدیكان سببی و نسبی مرتضی از این مرتضی معرفی شده راضی‌اند؟ - آیا كسانی كه بر مزار مرتضی می‌روند و در خلوت عارفانه شمعی روشن می‌كنند و ساعت‌ها با او نذر و نیاز می‌كنند، ارجح‌ترین كسانی هستند كه باید مرتضی را می‌شناختند؟ - آیا اگر مرتضی بود، در این خیمه‌بندی‌های رایج سیاسی، در كدامین آن‌ها آرام و قرار می‌گرفت. - آیا مرتضی مرد ثابت‌نظری بود. مثلاً درباره اسلام، فرهنگ، سینما، جنگ. آیا هیچ تغییری در منش و روش و تفكر او در طول سالیان عمرش رخ نداد؟ كاش این قلم قدرت و جسارت داشت و همان‌گونه كه او درباره من نوشت، من نیز درباره او می‌نوشتم. مرتضی قایق نبود كه فقط عده‌ای آن را مصادره كنند. او می‌توانست كشتی نوح در عرصه فرهنگی باشد كه نگاه‌های مختلفی را با خود همراه كند. مرتضی اگر بود خط سوم فرهنگی قوی‌تر بود[/font].[/color][/size][/color][/font][/size][/color][/font][/size]
  15. [center]به نام خدا[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10213/e214a5559b7089ed7c11cd35386db8b0.jpg[/img][/center] [center][color=#FF0000][b]دانلود مستند ناپلئون بناپارت از بدو حکومت تا زمان سقوط [/b][/color][/center] [center][color=#FF0000][b]Napoleon Bonapart[/b][/color][/center] [center][color=#000000]Napoleon Bonaparte یک مستند بسیار زیبا و دیدنی در مورد زندگی این شخصیت برجسته و از سری مستندهای PBS می باشد. این مستند زیبا توانست امتیاز 8.1 از 10 را بدست آورد و جز یکی از کامل ترین مستندهایی باشد که تا به حال از این شخصیت مهم و تاریخی ساخته شده است. این مستند زیبا و تاریخی نگاه کلی خواهد داشت به زندگی ناپلئون بناپارت و از اول زندگی وی تا زمان حکومت , فرمانروایی , فتح کردن کشورها و در نهایت نابودی این مرد بزرگ. شما در این مستند از تمامی حقایق و رویدادهایی که در آن زمان اتفاق افتاده است آگاه خواهید شد و مرگ و زندگی ناپلئون را خواهید دید. در این مستند 4 قسمته سعی شده است به تمامی نکات ریز و درشت پرداخته شود و تمامی حقایق به تصویر کشیده شوند. در واقع ناپلئون بناپارت زاده ۱۵ اوت ۱۷۶۹ میلادی , نخستین امپراتور فرانسه (در سال‌های ۱۸۰۴ تا ۱۸۱۵ میلادی) بود. وی، در جزیره کرس در خانواده‌ای پرجمعیت بدنیا آمد، سه خواهر و چهار برادر داشت. زمانی که کرس توسط جمهوری جنوا (حکومتی ایتالیایی) به فرانسه واگذار شده بود. در آن زمان، این جزیره، جزء حکومت جنوا (واقع در ایتالیای امروزی) بود. اما بعدها به اشغال فرانسه در آمد. ناپلئون نخست در مارسی افسر ارتش بود و در ۲۶ سالگی از سوی رهبران انقلاب فرانسه مامور حفظ نظم و ایجاد حکومت نظامی در پاریس شد. او که تشنه قدرت بود خیلی زود بر ضد جمهوری خواهان کودتا و جمهوری را لغو کرد. سپس با تاج گذاری خود را امپراتور فرانسه خواند و قدرت برتر اروپا شد. سپس به ایتالیا حمله کرد و با حمایت مردم این کشور، آنجا را از دست حکومت اتریش خارج نمود. سپس به مصر رفت و به سلطه مملوک‌های مصری نیز پایان بخشید و سوریه را نیز ضمیمه خاک کشور خود کرد. ر بازگشت به فرانسه با کمک دو برادر خود لوسین و ژوزف مجلس را منحل کرده و خود را امپراتور نامید. سپس پروس، هلند، لهستان، بلژیک و نیز سرزمین اتریش را تسخیر کرد. در جنگ دریایی با انگلیس شکست خورد. اما اسپانیا و پرتغال را هم به متصرفات خود افزود. آنگاه عازم روسیه شد و تا مسکو پیش رفت. ضمن اینکه در این دوره طی قرارداد فین کن اشتاین با فتحعلی شاه (حاکم ایران) که با روسها در جنگ بود همکاری نمود. اما بعد از انکه اتحادیه سوم را شکست داد با امپراتور روسیه علیه بریتانیا متحد گردید و با قرارداد صلح تیلسیت با روسیه آشتی و به فتحعلی شاه شاه ایران خیانت نمود...[/color][/center] [center][size=3][b][color=#0000FF]دانلود قسمت اول:[/color] [/b][b] [/b][url="http://dl9.p30day.com/users/feisal/Mostanad/PBS_Napoleon_Bonaparte/PBS_Napoleon_Bonaparte_S01_E01_%5Bwww.P30Day.com%5D.rar"][b]لینک مستقیم[/b][b] پی سی دی[/b][/url][b] - [/b][color=#800080][b]غیر مستقیم از Rapidshare[/b][/color][b] - [/b][b][color=#008080]غیر مستقیم از Multiupload[/color][/b] [b]212 MB[/b] [b][color=#0000FF]دانلود [/color][/b][b][color=#0000FF]قسمت[/color][/b][b][color=#0000FF] دوم:[/color] [/b][url="http://dl9.p30day.com/users/feisal/Mostanad/PBS_Napoleon_Bonaparte/PBS_Napoleon_Bonaparte_S01_E02_%5Bwww.P30Day.com%5D.rar"][b]لینک مستقیم[/b][b] پی سی دی[/b][/url][b] - [/b][color=#800080][b]غیر مستقیم از Rapidshare[/b][/color][b] - [/b][b][color=#008080]غیر مستقیم از Multiupload[/color][/b] [b]216 MB[/b] [b][color=#0000FF]دانلود [/color][/b][b][color=#0000FF]قسمت سوم[/color][/b][b][color=#0000FF]:[/color] [/b][url="http://dl9.p30day.com/users/feisal/Mostanad/PBS_Napoleon_Bonaparte/PBS_Napoleon_Bonaparte_S01_E03_%5Bwww.P30Day.com%5D.rar"][b] [/b][b]لینک مستقیم[/b][b] پی سی دی[/b][/url][b] - [/b][color=#800080][b]غیر مستقیم از Rapidshare[/b][/color][b] - [/b][b][color=#008080]غیر مستقیم از Multiupload[/color][/b] [b]219 MB[/b] [b][color=#0000FF] دانلود [/color][/b][b][color=#0000FF]قسمت چهارم[/color][/b][b][color=#0000FF]:[/color] [/b][url="http://dl9.p30day.com/users/feisal/Mostanad/PBS_Napoleon_Bonaparte/PBS_Napoleon_Bonaparte_S01_E04_%5Bwww.P30Day.com%5D.rar"][b]لینک مستقیم[/b][b] پی سی دی[/b][/url][b] - [/b][color=#800080][b]غیر مستقیم از Rapidshare[/b][/color][b] - [/b][b][color=#008080]غیر مستقیم از Multiupload[/color][/b] [b]212 MB[/b] [b][color=#008080]کیفیت: DVDRip - MKV[/color] [/b] [b][color=#FF6600]زمان: 241 بصورت کامل[/color][/b] [b][color=#FF6600]زبان: انگلیسی[/color][/b][/size][/center] [center][size=3][b][color=#FF0000]رمز: [/color][/b][/size][/center] [center][size=3][b][color=#FF0000]www.p30day.com[/color][/b][/size][/center] [center][color=#b22222][size=3][b]منبع:[/b][/size][/color][/center] [center][color=#b22222][size=3][b]http://www.p30day.com/دانلود-مستند-ناپلئون-بناپارت-از-بدو-حکومت-تا-زمان-سقوط-napoleon-bonapart-12017.html[/b][/size][/color][/center]
  16. [quote name='patriot1979' timestamp='1341479220' post='258804'] [right]برادر عزیزم[/right] [right]با سلام و احترام به محضر شما[/right] [right]ایران هرگز آغازگر جنگ نبود و نیست و قطع به یقین کشورمان شروع کننده هیچ اصطکاک نظامی نیز نخواهد بود[/right] [right]انتظار می رود شما برنا دل ایرانی، در رفتار تاریخی کشورمان در حوزه دفاع سرزمینی طی سه دهه اخیر بیشتر مداقه فرمائید[/right] [right]سپس داوری کنید[/right] [/quote] با سلام برای بنده ، شما و خیلی های دیگر بله ! ولی با روشن شدن اولین کبریت افکار عمومی چه فکری میکنه ؟ تبعات رسانه‌ایش چیه؟ امیدوارم این مسئله برای افکار عمومی براحتی توجبه پذیر باشه . اولین جرقه کدومه ؟ اغاز کننده چیه؟ بستن هرمز ؟ تحریم نفتی ؟ شلیک اولین موشک از سوی ما ؟ مردم اماده‌ی پذیرش چنین درگیری هستند ؟ اصلا چرا شما بزرگوار فقط تبعات نظامی جنگ رو بررسی می‌فرمایید ؟ از لحاظ روانی چه اتفاقی می‌افته ؟
  17. پاتریوت گرامی شروع یک جنگ رو چگونه برای افکار عمومی توجیه میکنید ؟ ایا این مسئله توجیه پذیره ؟
  18. [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10213/thumb_retromap_061942_cc.jpg[/img] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10213/retromap_061942_121.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10213/thumb_retromap_061942_121.jpg[/img][/url] کرملین [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10213/retromap_061942_60.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10213/thumb_retromap_061942_60.jpg[/img][/url] ویلای استالین [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10213/retromap_061942_28f.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10213/thumb_retromap_061942_28f.jpg[/img][/url] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10213/thumb_other_none861.jpg[/img]
  19. درسته اقا مصطفی. به اون قسمت دقت نکرده بودم. در واقع در ورژن جدید این مشکل کاملا رفع شده.
  20. با سلام اقا سعید مشکلی هست که بعضا زجر اوره! برخی تاپیک ها نزدیک 30 یا 40 صفحه میشن. کاربری که بخواد به صفحه‌ی 20 ام برسه پدرش درمیاد! بخصوص الان که تنها شماره‌ی 4 صفحه‌ متوالی در زیر تاپیک نمایش داده میشه. گزینه‌هایی مثل "بازگشت به اولین صفحه" یا " نمایش اخرین صفحه" هم میتونند مفید باشند.
  21. rainbow

    در الجزایر چه گذشت؟

    [b]حکومت عثمانی‌ها[/b] در سال 1516 سلطان سلیم، امیر الجزیره از از عروج و خیرالدین بربروس، دو برادر دریاسالار ترک برای بیرون راندن اسپانیایی‌ها از کشورش کمک خواست. عروج به الجزایر رفت و پس از کشتن سلیم و تصرف شهر، اسپانیایی‌ها را بیرون راند. خیرالدین، پاشالوک الجزایر را پس از مرگ برادرش در جنگ تلمسان(1517) بنیان نهاد که متعقابا به بیلیک الجزایر تبدیل شد. بربروس الجزیره را در 1524 از دست داد اما در سال 1529 مجددا موفق به فتح ان شد. سپس از سلطان سلیمان قانونی خواست تا رسما با پذیرفتن حاکمیت و سیادت خود بر الجزایر ان را به قلمرو امپراطوری ضمیمه کند. [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10213/457px-Barbarossa_Hayreddin_Pasha.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10213/thumb_457px-Barbarossa_Hayreddin_Pasha.jpg[/img][/url] خیرالدین بربروس (بارباروسا) [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10213/403px-Arudsch-barbarossa.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10213/thumb_403px-Arudsch-barbarossa.jpg[/img][/url] عروج بربروس از ان پس الجزیره مهمترین مقر استقرار دریانوردان بربر شد. لشگرکشی 30000 نفره‌ی شارل پنجم شاه هاپسبورگ اسپانیا و روم مقدس به الجزیره در اکتبر سال 1541نیز راه بجایی نبرد. طوفانی سهمگین بسیاری از سربازان اسپانیایی را هلاک کرد و حسن اقا پاشای الجزایر اسپانیایی ها را شکست داد. شارل توسط تعدادی از شوالیه‌های مالتی‌اش از محاصره نجات داده شد و سر انجام در 3 دسامبر همان سال به بندری کوچک در جنوب اسپانیا رسید. 300 افسر، 8000 سرباز و ملوان، 17 کشتی گالئون و 150 کشتی ترابری تلفات این اردوکشی ناموفق بود. هرچند الجزایر بخشی از امپراطوری عثمانی بود اما در اصل بصورت خودمختار اداره می‌شد. در قرن هفدهم میلادی به سبب حضور ان‌ها در سواحل مدیترانه که بطور فزاینده‌ای تحت کنترل کشتیرانی اروپاییان و در حمایت ناوگان انان بود، و دسترسی به مسیرهای بازرگانی عثمانی‌ها و اروپایی‌ها، راهزنی به مهمترین فعالیت تجاری ان‌ها مبدل گشت. تلاش‌هایی از سوی ملل مختلف برای مطیع کردن دزدان دریایی که کشتیرانی را در مدیترانه مختل کرده بودند و اکنون حوزه فعالیتشان در شمال تا ایسلند نیز میرسید، صورت گرفت. بمباران الجزایر در سال 1816 توسط قوای مشترک بریتانیا و هلند و جنگ‌های دریایی ایالات متحده -از سال 1801 تا 1815- از جمله این تلاشها بود. [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10213/800px-Martinus_Schouman_-_Het_bombardement_van_Algiers.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10213/thumb_800px-Martinus_Schouman_-_Het_bombardement_van_Algiers.jpg[/img][/url] [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10213/Sm_Bombardment_of_Algiers2C_August_1816-Luny.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10213/thumb_Sm_Bombardment_of_Algiers2C_August_1816-Luny.jpg[/img][/url] بمباران الجزیره در سال 1816 عثمانی‌ها دیواری سنگی با پنج دروازه بدور شهر کشیدند. بدور اسکله و قسمت‌های مشرف به دریا نیز دیوار کشیده شد. 5 جاده از هر دروازه شهر را تقسیم میکردند و روبروی مسجد کتشاوه بهم میرسیدند.در سال 1556 در بلندترین نقطه‌ی شهر یک پادگان نظامی برپا شد. جاده‌ای در امتداد شمال-جنوب شهر را به دو قسمت تقسیم میکرد. بخش بالایی ("الجبل" یا "کوه") که از مساکن 50 قوم مختلف همچون اندلسی‌ها، یهودیان، مغربی‌ها و امازیغ تشکیل می‌شد و بخش پایینی که مرکز اداری، اقتصادی و نظامی شهر به حساب می‌امد و اغلب، بزرگان ترک و طبقات بالای اجتماع در ان ساکن بودند. در سال 1817، شهر توسط ناوگان مشترک انگلستان و هلند بفرماندهی لرد اکسموث بمبارن و ناوگان دزدان دریایی که در بندر لنگر انداخته بود نابود شد. [b]حاکمیت فرانسه[/b] تاریخ الجزیره سال 1815 تا 1962 به گسترده ترین بخش تاریخ الجزایر و روابط ان با فرانسه محدود شده است. در 4ام اکتبر سال 1830 فرانسوی‌ها به بهانه‌ی هتاکی به کنسول فرانسه –ضربه زدن دای الجزایر (حاکم) با مگس پران بصورت کنسول، بدلیل ناتوانی دولت فرانسه در پرداخت وامی که از دو تاجر الجزایری گرفته بود - به فرماندهی ژنرال بورمون به الجزایر حمله کردند. شهر در همان روز سقوط کرد و به پایتختی "الجزایر فرانسه" انتخاب شد. در اوایل قرن بیستم این اروپاییان بودند که غالب جمعیت شهر را تشکیل میدادند. در سال 1930 لوکربیه، معمار فرانسوی، نقشه‌ی شهر را از نو طراحی کرد. او معتقد بود محله‌ی اروپاییان چیزی جز دیوارهای فروریخته و طبیعتی ویران شده نیست و ان را لکه‌ی ننگ می‌خواند. وی همچنین از اختلاق طبقاتی میان ساکنان اروپایی و افریقایی انجا شکایت داشت و وضع زندگی بومیان افریقایی را بسیار بد توصیف می‌کرد. "متمدن شده‌ها، مانند موش‌هایی در سوراخ زندگی می‌کنند." البته حاکمان فرانسوی نقشه‌های وی را نادیده گرفتند. در جنگ جهانی دوم الجزیره اخرین شهری بود که طی "عملیات مشعل" از اشغال المان‌ها رهانده شد. در سال 1962، پس از یک جنگ استقلال خونین که طی ان صدها هزار نفر -بین 500.000 تا 1.500.000 نفر تخمین زده می‌شود- بدست ارتش فرانسه و جبهه ملی ازادی کشته شدند، کشور الجزایر به پایتختی الجزیره اعلام استقلال کرد. [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10213/800px-Algiers_CNE-v1-p58-J.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10213/thumb_800px-Algiers_CNE-v1-p58-J.jpg[/img][/url] شهر و بندر الجزیره 1920 مترجم : rainbow منبع : wiki
  22. شماره 66ام ماهنامه‌ نوآور به نقل از برنامه افسانه شکنان (myth busters) شبکه‌ی دیسکاوری این مطلب رو با فرض اینکه دروغه بررسی میکنه. هرچند در انتها رفتن اپولو 11 و ارمسترانگ به ماه رو تایید میکنه.
  23. rainbow

    گاتلینگ قدرتمند GECAL / GAU 19 A/B

    [quote]بازم سلام این اسلحه هایی که تو فیلمای وسترن نشون میدن و با دست میچرخونن شبیه همین ام 61 ولکان البته با قیافه بدتر ...میخواستم بدونم اینها اجداد همین گتلینگ ها نیست؟ یا نه کلا این اسلحه با گتلینگ متفاوته؟[/quote] پدر جد همینان! [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/Gatling_gun_1865.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_Gatling_gun_1865.jpg[/img][/url] [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/GatlingGunDrawing.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_GatlingGunDrawing.jpg[/img][/url] [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/GatlingGun.jpeg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_GatlingGun.jpeg[/img][/url] [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/Gatling_gun.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_Gatling_gun.jpg[/img][/url] [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/Totem_Bight_Gatling2.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_Totem_Bight_Gatling2.jpg[/img][/url] [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/Gatling.gif][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_Gatling.gif[/img][/url] http://en.wikipedia.org/wiki/Gatling http://commons.wikimedia.org/wiki/Category:Gatling_guns ---------------- علی اقا بیزحمت راجع به سه اصطلاح گاتلینگ ، rotary cannon ، revolver cannon و گاتلینگ توضیح بدین. دستتون درد نکنه.
  24. دست شما درد نکنه جناب چکا. برای دفاع هوایی از چی استفاده میکنه؟! یا همواره در کنار خودروهای پشتیبانی حرکت میکنه؟