-
تعداد محتوا
315 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
تمامی ارسال های rainbow
-
http://up5.iranblog.com/images/v8hwfi7v625ihjk4al1.jpg این عکس یه مقدار تصنعیه ولی مطلب پست بالا رو به نقل از ماهنامه ی صنایع هوایی گفتم که کلمه ی صنایع هوایی رو تو پست قبلی از قلم انداختم. دنبالشم انشالله فردا اسکن میکنم قرار میدم [quote]مگه ممنوع نیست؟ پس ما چطوری استفاده کردیم؟ [/quote] برای خود من هم سواله . نمیدونم البته عراق هم در مقابل از بمبهای خوشه ای و شیمیایی استفاده میکرد (هر دو ممنوع)
-
با عرض پوزش دکمه ادیت فعال نیست. sami-is-nemesis بله نیروی هوایی ما هم از ناپالم در طول جنگ تحمیلی استفاده کرد عکسی از فانتوم نیروی هوایی در حال پرتاب ناپالم هم قرار داده شده بود اینم یه مثال دیگه که البته مسدوده : http://img432.imageshack.us/img432/3781/index2ue.jpg
-
جناب master-1986 من خودم هم به این نکته مشکوک بودم ولی فکر کنم پوشش گیاهی دو روستا با هم متفاوته. الان یه بار دیگه هم چک کردم میشه گفت زاویه ی دوربین و پوشش گیاهی متفاوته البته این چیزی هم که شما میگه ممکنه صحیح باشه مثلا هردو قسمتی ار یک یک ویدیوی کامل باشند ممنون
-
بسیار جالب//هدف قرار گرفتن ناو استارک (روایتی دیگر)
rainbow پاسخ داد به saiedtomcat تاپیک در تاریخ دریایی ایران
[quote][quote]بعیده یعنی انقدر مطمئن بودند که امریکاییها بویی نمیبرند؟ ریسکش خیلی بالا بود. اگه کار ما بوده باشه و امریکا میفهمید چی؟به چه بهانه ای باید توجیهشون میکردیم ؟ ملت تازه از جنگ رها شده دوباره درگیر یه جنگ دیگه جنگ میشد.[/quote] بحث حمله توسط ايران مطرح نيست . مقاله در مورد احتمال هدف قرار گرفتن استارك توسط سوسانا بحث مي كنه .[/quote] اهان افتاد.ممنون از توضیح -
بسیار جالب//هدف قرار گرفتن ناو استارک (روایتی دیگر)
rainbow پاسخ داد به saiedtomcat تاپیک در تاریخ دریایی ایران
بعیده یعنی انقدر مطمئن بودند که امریکاییها بویی نمیبرند؟ ریسکش خیلی بالا بود. اگه کار ما بوده باشه و امریکا میفهمید چی؟به چه بهانه ای باید توجیهشون میکردیم ؟ ملت تازه از جنگ رها شده دوباره درگیر یه جنگ دیگه جنگ میشد. -
کلنل جان انشالله منابعت یه روز لو بره بچه ها یه فیضی ببرن دست شما درد نکنه یه سوال : چه پرنده ای تانک رو هدف قرار داده بوده؟ اخه موشک انگار از روبرو شلیک میشد!
-
تاپیک جامع رهبر آلمان نازی ..آدولف هیتلر تاپیک جامع رهبر آلمان نازی ..آدولف هیتلر
rainbow پاسخ داد به arash_slayer تاپیک در جنگ آوران
[quote]در کل هیتلر به عقیده بسیاری یه نابغه بود که با شکست ش اسمش رفت تو نوابغی که شکست خورد ! و صدالبته : نوابغی که مغزشون شد هوش سیاه ! Mr. Green Mr. Green Mr. Green [/quote] دوست عزیز چی باعث میشه هیتلر نابغه لقب بگیره؟ چه جور نابغه ای ؟ تابغه ی سیاسی ؟ نظامی؟ -
کلنل جان ، علی اقا دستتون درد نکنه سه فیلم کوتاه از این توپ: [URL=http://www.pic.iran-forum.ir/viewer.php?file=tli8x1qeapy24ndg1.jpg][img]http://www.pic.iran-forum.ir/images/tli8x1qeapy24ndg1_thumb.jpg[/img][/URL] http://www.mediafire.com/?z7nbd689jxg8063 [URL=http://www.pic.iran-forum.ir/viewer.php?file=5k738y0i3di55op298o8.jpg][img]http://www.pic.iran-forum.ir/images/5k738y0i3di55op298o8_thumb.jpg[/img][/URL] http://www.mediafire.com/?zbm8hd82ekbv557 [URL=http://www.pic.iran-forum.ir/viewer.php?file=hz4hn6g63p6rwizu2jn.jpg][img]http://www.pic.iran-forum.ir/images/hz4hn6g63p6rwizu2jn_thumb.jpg[/img][/URL] http://www.mediafire.com/?gaegc54a529tyz4 اینم چند تا کلیپ از بوتیوب من که دسترسی ندارم ، شما ببینین موفع دیدنش یاد ما کنین راستی با دستکاری ادرسش میشه وارد یوتیوب شد ولی خب کلیپهاش رو که نمیشه دید کلنل جان خوش به حالتون http://www.youtube.com/watch?v=rF8KGKt8R5Y http://www.youtube.com/watch?v=P4AwI0TJB6Y http://www.youtube.com/watch?v=GfDZBvA1KJo http://www.youtube.com/watch?v=9zDYoFMXDfo تمرین رزم شبانه خودروی lav-25: http://www.youtube.com/watch?v=HoXDyZ1uf5k یکی از دوستان لطف کنه اینارو به یه اپلود سنتر دیگه منتقل کنه. یه دنیا ممنون
-
ساخته شده، نمونه اش فیلم جنگ (war) محصول 2002 http://en.wikipedia.org/wiki/List_of_war_films_and_TV_specials#First_Chechen_War_.281994.E2.80.931996.29 به این لینک مراجعه کن تا فیلمهای بیشتری پیدا کنی چون بازم هست مربوط به تمامی جنگهاست البته مرتب شده
- 212 پاسخ ها
-
- سینما
- سینمای جنگ
-
(و 4 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
لباس ها و طرح های استتار لباس ها و طرح های استتار
rainbow پاسخ داد به ColonelShak تاپیک در تجهیزات و تسلیحات انفرادی
استتار زیتونی هم خیلی زیباست به نیروهای ویژه میاد کلنل جان اگه میشه چند تا عکس ازش بذار -
شکارچی گوزن (The Deer Hunter 1978)[/b] http://s1.picofile.com/file/7101938060/deer_hunter.jpg شاید در میان فیلمهای مختلفی که تا سالها درباره جنگ ویتنام ساخته شدند، شکارچی گوزن مهمترین و ارزشمندترین آنها باشد. هر چند در دستهبندیهای رایج، هستند منتقدانی که این فیلم را با استدلال این که ربط چندانی به ویتنام ندارد، از این دستهبندی کنار میگذارند، اما در سینمای جنگ سالهای دهه 1970، بیشک شکارچی گوزن یکی از زیباترین و نمونهای از آثار این ژانر است. سینمای جنگ تا اوایل دهه 1970 از نظر فرهنگی مورد غفلت قرار گرفته بود. یکی از دلایل آن احساسات ضد و نقیضی بود که درباه جنگ ویتنام وجود داشت و دلیل دیگر آن عدم موفقیت تجاری آثاری بود که در این زمینه ساخته میشدند. به اسپارتها بگو (تد پست 1978)، بازگشت به خانه (هال اشبی 1978) و اینک آخرالزمان (فرانسیس فورد کاپولا 1979) فروش خوبی نکردند (با این که شکارچی گوزن در 1979 به فروش عظیمی دست یافت، اما همانطور که گفته شد به نظر شاهدان جنگ، ربط چندانی به ویتنام ندارد). اوضاع به همین منوال بود تا اینکه در سال 1986 هنگامی که فیلم جوخه (الیوراستون) مورد توجه قرار گرفت، این ژانر از نو کشف شد و جوخه تبدیل به یکی از سودآورترین فیلمهای تاریخ سینمای آمریکا شد (طبق تحقیقات مجله ورایتی در سال 1988 بیست و ششمین فیلم و در سال 1993 پنجاه و دومین فیلم پرفروش آمریکایی). موفقیت جوخه باعث تولید انبوه فیلمهای جنگی ویتنامی شد که کیفیت و موضعگیریهای سیاسی متفاوتی داشتند. باغهای سنگی (کاپولا 1987)، تپه همبرگر (جان ایروینگ 1987)، صبح به خیر ویتنام (بری لوینسن 1987) و تلفات جنگ (برایان دی پالما 1989) از جمله این آثار بودند. هنگامی که تهیهکنندگان سینما به شعارهای میهنپرستانه ریگان روی خوش نشان دادند، تعدادی فیلم ارتشی رزمی هم ساخته شد که آثار با ارزش و صادقی محسوب نشدند (مثل سلاح برتر و تاپگان). در این بین فیلمهایی هم به اسطوره خیانتهای سیاسی در ویتنام پرداختند: شجاعت نامتعارف (تد کاچف 1983)، رمبو: اولین خون: قسمت دوم (جرج پان کسماتس 1985) و ... اینها شاید معروفترین و مهمترین و جریانسازترین فیلمهایی باشند که درباره جنگ ویتنام و تبعات و ضایعات آن با موضعگیریها و سیاستهای مختلف ساخته شدهاند. اما حکایت چیمینو از جنگ ویتنام در شکارچی گوزن و نوع رویکرد او به این فاجعه چیز دیگری است. او در این فیلم دردناک، بیش از آنکه مستقیما به جنگ ویتنام و عوارض سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آن بپردازد، آن را بهانهای قرار داده است برای نمایش ضایعات و پیامدهای دردبار جنگ بهطور کلی، ضمن اینکه شکارچی گوزن برخلاف فیلمهای معروف و مشهور دیگر این زیر ژانر (مثل غلاف تمام فلزی جوخه اینک آخرالزمان و...) به نمایش تصویری مطلقا مثبت از ویتنامیها و کاملا منفی از آمریکاییها نپرداخته است. در شکارچی گوزن موضوع اصلی و مهم و پرسش اساسی این است که چرا اصولا باید جنگی وجود داشته باشد و این که چرا باید چند جوان سرزنده و شاداب و دوست و همراه (هرچند آمریکایی) قربانی پدیدهای شوند که خود در آن دخالتی ندارند (شاید مهمترین دلیلی که باعث شده علاقهمندان این زیرژانر روی خوشی به این فیلم نشان ندهند و آن را از جرگه فیلمهای مربوط به جنگ ویتنام بیرون بکشند همین باشد). چیمینو در شکارچی گوزن داستان سه دوستی در شهر کوچکی در پنسیلوانیا به نامهای مایک (رابرت دونیرو)، نیک (کریستوفر واکن) و استیون (جان سویج) را روایت میکند که برای اعزام به ویتنام آماده میشوند. پس از برگزاری مراسم ازدواج استیون، مایک و نیک همراه دوستان دیگرشان استن (جان کازال) و جان (جورج دزویزا) که یک کافه محلی را اداره میکند به شکار میروند. در آن جا مایک که مثل بقیه معتقد است که یک شکارچی واقعی باید بتواند یک گوزن را تنها با یک گلوله از پا در آورد موفق به انجام این کار میشود. پس از اعزام به ویتنام، این سه دوست به اسارت در میآیند و ویت کنگها آنها را مجبور به شرکت در شرطبندی مرگبار «رولت روسی» میکنند. مایک نقشهای میکشد و آنها موفق به فرار میشوند و مایک که استیون مجروح را با خود حمل میکند، از نیک جدا میشود. نیک که به یک بیمار روانی تبدیل شده، از بیمارستانی در سایگون مرخص میشود و هنگامی که مایک را در جمع تشکیلدهنده یک مسابقه رولت روسی میبیند، با وحشت فرار میکند. مایک در بازگشت به آمریکا بشدت افسرده است و خود را ناتوان از دیدار دوستانش مییابد. با این حال رابطه صمیمانهای با لیندا (مریل استریپ) که قبلا دوست نیک بوده، پیدا میکند. مایک در دیدار با استیون معلول در یک بیمارستان، متوجه پولهایی میشود که به طور مرتب توسط یک ناشناس از سایگون به او ارسال میشود. مایک برای یافتن نیک به سایگون برمیگردد و او را در حالی پیدا میکند که یک بازیکن حرفهای رولت روسی است. تلاش او برای بازگرداندن نیک راه به جایی نمیبرد، چون نیک به مغز خود شلیک میکند. در پایان دوستان افسرده و به لحاظ روحی متلاشی شده نیک در همان کافه دور هم جمع میشوند. رابین وود در نقد درخشان خود بر شکارچی گوزن، چیمینو را به خاطر این فیلم و فیلم دیگرش دروازه بهشت، یکی از معماران بزرگ سینمای آمریکا و یکی از اصیلترین نوآوران آن در زمینه فرم دانسته است. او بررسی میکند که شکارچی گوزن بر پایه ترکیبی از سه اصل ساختاری بنا شده که هر یک به خودی خود بسیار ساده است: 1 اصل تناوب: که در آن فرم بنیادی فیلم با ظاهر ابتدایی و متقارن آن، آن طور که از محلهای جغرافیایی رویدادها استخراج میشود شکل الف ب الف ب الف را دارد که در آن الف کلیرتون پنسیلوانیاست و ب ویتنام و چیزی که این الگوی تناوبی یک در میان را برجسته و استثنایی میکند، حالت بسته هر یک از بخشهاست که در هیچ یک هیچ ارجاعی به دیگری وجود ندارد. 2 اصل کاهش: که هر یک از این بخشهای متناوب به طور چشمگیری کوتاهتر از بخش قبلی است. مثلا نخستین بخش کلیرتون بیش از یک ساعت طول میکشد و طول آخری 10 دقیقه بیشتر نیست یا نخستین بخش ویتنام چیزی بیش از 40 دقیقه است، اما دومی کمتر از 20 دقیقه. این حرکت کاهش یابنده درمورد شخصیتهای فیلم هم صدق میکند: نیک زندگیاش را از دست میدهد، استیون پاهایش را و مایک روح و رواناش را. 3 تلاقی موتیفها: که با وجه معنایی فیلم ارتباط دارد. مثلا هر یک از بخشهای ویتنام با صدای چرخش بالهای هلیکوپتر شروع میشودو بخش نهایی کلیرتون هم با تصویری از یک فیلم خبری شروع میشود که پیاده کردن هلیکوپترها را از ناوهای جنگی آمریکایی نشان میدهد. در جای دیگر انفجار آتش در کارخانه فولاد کلیرتون که بخش یک با آن گشوده میشود، تبدیل به آتش شعلهافکن مایک میشود که بخش دو را آغاز میکند. به عبارت دیگر دوزخ سایگون به طور نمادین از همان ابتدا در کلیرتون وجود داشته که همه این موارد نشان از معماری دقیق و بسیار پیچیده و هنرمندانه فیلم دارد. ذکر چنین نمونههایی البته با بررسی بیشتر فیلم میتواند همچنان ادامه پیدا کند و به کار اثبات معماری و فرم بینظیر و هنرمندانه آن بیاید. خیلیها به شباهت و دین شکارچی گوزن در کنار خیلی از فیلمهای آمریکایی به جویندگان جان فورد اشاره کردهاند. در شکارچی گوزن، دبی (ناتالی وود) که توسط سرخپوستها دزدیده شده به نیکا (کریستوفر واکن) تبدیل میشود که ویتنام به او ضربه زده است. در هر دو مورد وظیفه قهرمان فیلم نجات شخصیت گرفتار از مخمصه و بازگرداندن او به وضعیت اولیه است. هرچند در جویندگان گمان میکنیم اتان قصد کشتن دبی را دارد، اما در پایان او را نجات میدهد، اما در شکارچی گوزن مایک (دونیرو) به قصد نجات نیکا عامل مرگ او میشود. البته فیلم به قول رابین وود شباهت آشکار دیگری هم به نمونههای کلاسیک تاریخ سینما دارد: مثل ریوبراوو که در آنجا هم 3شخصیت اصلی وجود دارند که درجات گوناگونی از لغزشپذیری را دارند یا شباهت مجلس عروسی فیلم با سکانس رقص جلوی کلیسای کلمانتاین عزیزم (جان فورد). در کنار همه مولفهها ویژگیهای یکتا و استثنایی فیلم، شکارچی گوزن به دلیل یکی از هولناکترین ایدههای تماتیک خود که به نحو عجیبی با کلیت آن در هماهنگی است در یادها مانده است: سکانسهای رولت روسی که هیجان بینظیری را بر اعصاب بیننده وارد میکند. حالا دیگر ثابت شده که ویتکنگها اسرای خود را مجبور به انجام این بازی نمیکردند، اما این نمادپردازی درخشان چیمینو که در آخرین بخشهای فیلم به نحو دیگری تکرار میشود، چیزی از ارزشهای فیلم کم نمیکند. نخستین سکانس بازی وحشیانه رولت روسی، مقدمهای است بر بازی نهایی دو دوست مایک و نیک که این سکانس را تبدیل به یکی از بهیادماندنیترین سکانسهای تاریخ سینما کرده است. در اینجاست که مایک با قصد نجات جان دوستش و با یادآوری روزگار خوش گذشته، ناخواسته باعث مرگ او میشود. شاید تصویری که چیمینو از فاجعه ویتنام در فیلم ارائه میدهد، آنقدرها رئالیستی نباشد، اما از بهترین سالهای زندگی ما (ویلیام وایلر) به بعد، این آخرین فیلمی است که توانسته تا به این حد تاثیرگذار و جانگداز، به عواقب جنگ در زیر ژانر بازگشت به خانه بپردازد. ضمن این که اگر هم تصویر صادقی از ویتنامیها در فیلم نمیبینیم، هیچ جا در فیلم نشانه و دلالتی مبنی بر صحه گذاشتن بر تجاوز امپریالیستی آمریکا به ویتنام دیده نمیشود. در سکانس پایانی فیلم که شخصیتها دور هم جمع شدهاند و سرود «خداوند آمریکا را سعادتمند سازد» را میخوانند، باز به قول رابین وود بهترین راه شاید این باشد که ببینیم از خداوند برای سعادتمند کردن کدام آمریکا تقاضا میشود؛ دشوار بتوان باور کرد که منظور همان آمریکایی باشد که سایگون را به فساد کشیده و این آدمها را به لحاظ جسمی و روحی تا به این حد ویران کرده است. یعنی آمریکای واقعی امپریالیستی و سرمایهداری مصرفی معاصر. هر طور هم که بخواهیم فیلم را تفسیر کنیم، این سرود آن چیزی را میخواهد و آرزو میکند که روزگاری وجود داشته و اینک از دست رفته است. در کنار همه اینها باید از کارگردانی فوقالعاده چیمینو یاد کرد و این که چطور با پیوستگی و فرم درخشان و بینظیر فیلم، آن را تبدیل به یکی از عمیقترین و چند لایهترین فیلمهای دهه 1970 و اصلا کل تاریخ سینما کرده است. ادای دین او به بهترین فیلم ویلیام وایلر بهترین سالهای زندگی ما، تنها در شباهت تم و درونمایه آن با شکارچی گوزن محدود نمیشود، بلکه استفاده از برداشت بلند و بخصوص عمق میدان (در صحنههای مربوط به شکار) این تاثیرپذیری و ادای دین را در شیوه ساخت و تکنیک فیلم هم به رخ میکشد. در کنار بازی درخشان رابرت دونیرو که نامزدی اسکار را برای او به همراه داشت، باید از بازی درخشان و به یادماندنی کریستوفر واکن در نقش نیک یاد کرد که به حق اسکار بهترین بازیگر نقش دوم را نصیباش کرد. مایکل چیمینو اسکار بهترین کارگردانی را گرفت و خود فیلم به عنوان بهترین فیلم آکادمی اسکار در سال 1978 انتخاب شد. مریل استریپ نیز نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش دوم شد و پیتر زینر جایزه بهترین تدوین را به خاطر این فیلم دریافت کرد. فیلم همچنین در رشتههای فیلمنامه و فیلمبرداری هم نامزد دریافت اسکار شد. جایزه گلدن گلوب برای بهترین کارگردانی و انتخاب آن به عنوان بهترین فیلم سال توسط منتقدان فیلم نیویورک از دیگر افتخارات آن بود. شکارچی گوزن همچنین در فهرست 10 فیلم برتر سال نشریات تایم و نیویورکتایمز قرار گرفت. لحن تراژیک فیلم تا حدی مرهون موسیقی زیبا و به یادماندنی آن نیز هست. بخصوص تک نوازی گیتار عنوانبندی ابتدایی و انتهایی آن توسط جان ویلیامز (البته نه آن جان ویلیامز آهنگساز فیلمهای اسپیلبرگ) که بر غم و نوستالژی پنهان آن میافزاید. میتوان ساعتها درباره این شاهکار بزرگ و منحصربهفرد صحبت کرد و از زوایای مختلف آن را مورد بررسی قرار داد. این مطلب را هم نوعی معرفی در نظر بگیرید برای خواندن نقد درخشان رابین وود بر این فیلم که در نوشتن این مطلب هم از آن فراوان استفاده شده است.* * در کتاب اومانیسم در نقد فیلم با ترجمه روان و سلیس روبرت صافاریان جوخه ( 1986 Platoon) امریکا،انگلستان-اکشن ، درام ، جنگی کارگردان:الیور استون بازیگران: خلاصه داستان:جوخه ماجراهای تعدادی از جوانان آمریکایی در جریان جنگ ویتنام طی اواخر 1967 و اوایل 1968 میباشد.هنگامی که با وحشت و دوگانگی انسان ها روبرو می شوند... توضیحات:فیلم جوخه درباره ی سربازان امریکایی در جنگ ویتنام میباشد , از جوخه میتوان به عنوان بهترین فیلم الیور استون کارگردان فیلم های بزرگی چون اکساندر , وال استریت و... دانست .فیلم جوخه برنده ی 4 جایزه ی اسکار در بخش های بهترین کارگردان , بهترین فیلم , بهترین صدابرداری و بهترین ویرایش شده است . رتبه ی 145 از 250 فیلم برتر دنیا و امتیاز بسیاربالای 8.2 از 10 از جمله نکات برتر فیلم میباشد . «اليور استون» بر مبناي فيلمنامه اي از خودش جوخه را ساخت . او كه در جنگ ويتنام حضور دارد با نگرشي كاملا واقعي و حتي مستند روابط بين آدم ها و موقعيت هايشان را در مناطق جنگي توصيف مي كند. فيلم از ديد كريس (چارلي شين) روايت مي شود كه در جريان جنگ از جواني خام و بي تجربه به يك مرد جنگي بدل مي شود. محور اصلي فيلم بر مبناي درگيري ويليام دافو و تام برنجر شكل مي گيرد كه اولي سمبل خير و دومي به عنوان سمبل شر معرفي مي شوند و در خلال اين درگيري خشونت و كينه توزي تام برنجر در نهايت به مرگ ويليام دافو منتهي مي گردد. صحنه مرگ دافو تكان دهنده ترين بخش فيلم به شمار مي رود. اليور استون در جوخه با ديدي انتقادي به جنگ نگاه مي كند و روابط پرتنش و بي ملاحظه و خودخواهانه نظاميان را در بحبوحه جنگ به تصوير مي كشد. نگاه تلخ و زبان تند و تيز استون در جوخه به گونه اي است كه در برخي بخش ها به فيلم حالتي شعارگونه مي دهد ولي در عين حال رئاليسم كوبنده فيلم آن قدر قوي و فراوان است كه اين بخش ها را به راحتي مي پوشاند. در عين حال جوخه يكي از هاليوودي ترين فيلم هاي استون است (شايد هاليوودي ترين آنها) و تلفيقي است از ديدگاه هاي خاص استون و مولفه هاي هميشگي هاليوود. به همين دليل هم فيلم با فروش بسيار خوب و غيرمنتظره اي روبه رو شد و توانست جايزه اسكار بهترين فيلم را در سال 1986 از آن خود سازد. غلاف تمام فلزی (Full Metal Jacket 1987) کارگردان : استنلی کوبریک بازیگران : متیو مادین آدام بالدوین وینسنت دی اونفورویو لی ارمی خلاصه داستان : فیلم درباره جنگ ویتنام هست . این فیلم از 2 بخش اصلی تشکیل شده است . در قسمت اول فیلم شاهد آموزش سربازان امریکایی در اردوگاه های آموزشی هستیم . جایی که آنها زیر بدترین و سنگین ترین فشارهای روحی وجسمی قرار می گیرند تا از آنان مردانی قاتل درست شود . در این قسمت فیلم شاهد سختی های تمرین و سخت گیری های مربی های آموزشی هستیم که این قسمت فیلم را پایان تراژیکی به ارمغان می آورد . یکی از سربازان که زیر فشار روحی تمرینات کاملا تبدیل به یک روانی شده است ابتدا افسر تمرین و سپس خود را می کشد . می رسیم به بخش دوم فیلم . خط مقدم ! جایی که سربازان آبدیده آماده نبرد اند . در این بخش فیلم نیز شاهد تعدادی از نبرد هایی هستیم که باعث می شود سربازان پی ببرند که هن.ز ذره ای انسانیت در وجودشان نهفته است . در کل این فیلم یکی از بهترین فیلم هایی هست که در مورد جنگ ویتنام ساخته شده و دیدن این فیلم رو به همه عزیزان توصیه میکنم . توضیحات:غلاف تمام فلزی (به انگلیسی: Full Metal Jacket) فیلمی بحث برانگیز ساختهٔ استنلی کوبریک در سال ۱۹۸۷ (میلادی)، است. غلاف تمام فلزی ماجرایی تلخ و گزنده را در خلال جنگ ویتنام و در یک پایگاه آموزش تفنگداران نیروی دریایی ارتش آمریکا و بعد از آن در میدانهای جنگ در ویتنام روایت میکرد. فیلم انتقادی به تزریق روحیه وحشیگری و جنگطلبی به سربازان بیچاره آمریکایی و تبدیل کردن آنها به حیوانات دست آموز است. ساخته استنلي كوبريك (1986) قبل از «غلاف تمام فلزي» از كوبريك يك فيلم كاملا جنگي (راه هاي افتخار 1956) با بازي كرك داگلاس و يك كمدي سياه راجع به جنگ (دكتر استرنج لاو 1963) ديده بوديم. به قول معروف كوبريك با فيلم هاي جنگي بيگانه نبود. غلاف تمام فلزي بيشتر فيلمي است شبيه راه هاي افتخار كه به وضعيت سربازان در موقعيت هاي خاص جنگي اشاره مي كند ولي در غلاف تمام فلزي كوبريك ابتدا به واسطه جوانان تازه وارد به ارتش تصويري بي نهايت خشن و ترسناك از محيط سربازخانه و آموزش هاي نظامي ترسيم مي كند. خشونت و درندگي مافوق تصور بخش نخست فيلم كه در پادگان مي گذرد در تمام تاريخ سينما مانند ندارد و از اين فيلم به بعد بود كه نمايش خشونت نظامي گري در سينما همواره با محك غلاف تمام فلزي سنجيده شده و مي شود. خشونت و عصبيت باور نكردني فيلم به ميزان قابل ملاحظه اي از فيلم قبلي كوبريك يعني پرتقال كوكي مي آيد كه در اينجا حالتي قانونمند و موجه به خود مي گيرد. در نهايت همين خشونت باعث جنون يكي از سربازان مي شود و او در يك حالت حمله رواني مافوق خود را مي كشد و سپس خودكشي مي كند. در بخش دوم فيلم همين سربازان به عملياتي در ويتنام اعزام و آنجا با خشونتي مرگبار مواجه مي شوند و خشونتي عريان، كوبنده و بي ترحم را جنگ به آنها تحميل مي كند. هر چه فيلم جلوتر مي رود لحظه به لحظه بر شدت خشونت آن افزوده مي شود و در نهايت در سكانس هاي پاياني فيلم شاهديم كه سربازان ديگر شباهتي به انسان ندارند و همگي به حيواناتي خونخوار تبديل شده اند. كوبريك با غلاف تمام فلزي روانشناسي خشونت را به چالش مي گذارد و بدون كوچك ترين شفقت و محبتي شخصيت هاي فيلمش را به مفهوم مطلق كلمه از لحاظ روحي و رواني نابود مي كند. با وجودي كه تنها 16 سال از زمان ساخت فيلم مي گذرد غلاف تمام فلزي ديگر به فيلمي كاملا كلاسيك بدل شده است. شعار فیلم : توی ویتنام باد ضربه نمی زنه ! داغون میکنه ! منبع:سینما سنتر متولد چهارم جولای (Born On The Fourth Of July 1998 ) امریکا-جنگی/درام کارگردان:الیور استون بازیگران:«ران کوویک» (کروز) مرد جوانی که با روحیه میهنپرست و مذهبی بزرگ شده است، با غرور و اعتقاد به موضوع عادلانه آمریکا، به نیروی دریائی میپیوندد و به ویتنام میرود. در میدان جنگ او کاملاً آشفته است و پس از اینکه یکی از همرزمانش را بهطور تصادفی میکشد، پریشانتر میشود. کمی بعد در اثر اصابت گلوله از کمر به پائین فلج میشود. در بازگشت به خانه و نزد خانوادهاش که دیگر او را درک نمیکنند، او به فردی دائمالخمر و افسرده بدل میشود. تا اینکه پس از پشت سر گذاشتن یک دوره بیبند و باری در مکزیک دوباره بر خود مسلط میشود و با تغییراتی که در احساس و نگاهش به زندگی و کشورش رخ داده، فعالیتهای ضد جنگ را آغاز میکند. * فیلم برمبنای خود سرگذشت نامه کوویک ساخته شده است. استون در این اثر احسا برانگیز، دوباره (پس از دسته نظامی، 1986) به جنگ ویتنام میپردازد. اما این بار به عواقب و لطمههای جسمی و روحی جنگ نظر دارد و بیش از حد بر وضعیت رقتانگیز شخصیت اصلی تأکید میکند. همچنین تحول «کوویک» بدون زمینهسازی کافی و صرفاً پس از یک «فید اوت» صورت میگیرد. کروز گرچه نقشی نامعمول و دشوار را بر عهده داشته، اما به خوبی از عهده آن برآمده است. تپه ی همبرگر (Hamburger Hill 1987) امریکا-درام/اکشن/جنگی کارگردان:جان ایروین بازیگران:Anthony Barrile, Michael Boatman and Don Cheadle شرح فیلم:اقتباسی واقعی از یکی از خونینترین نبردهای جنگ ویتنام... یازگشت به خانه (coming home 1978) هال اشبي در سال 1978 يكي از معروف ترين آثار ضدجنگ سال را ساخت كه جان وويت و جين فوندا براي آن برنده جايزه اسكار شدند. جين فوندا زني ا ست كه شوهرش (با بازي بروس درن) در ويتنام مشغول نبرد است و خود دل باخته يك معلول جنگي با بازي جان وويت مي شود كه از دوپا فلج است. مثلث عشقي دل خراش فيلم، بي نهايت تاثيرگذار است و سه بازي قدرتمند بازيگران فيلم، حال و هواي خاصي به اين فيلم تلخ ضد جنگ داده است. بازگشت به خانه از معدود آثار ضدجنگ ويتنام است كه تاثيرات غير مستقيم جنگ را در جامعه امريكا بررسي مي كند. بدون آن كه بي دليل، خود را درگير خشونت واضح صحنه هاي نبرد سازد. خشونت نامحسوس اما جاري بازگشت به خانه به مراتب تكان دهنده تر از بسياري از فيلم هاي جنگي ا ست كه تصاوير دست و پاي قطع شده سربازان را به خورد تماشاگر مي دهند. تلفات جنگ Casualties of War (1989) پنج سرباز به يكي از روستاهاي ويتنام حمله مي كنند و در آن جا دختر بچه اي را گير مي اندازند. چهار سرباز به دختر بچه تعرض مي كنند، اما سرباز پنجم كه همين شون پن باشد اين كار را نمي كند. دختر در اين ماجرا كشته مي شود. سال ها مي گذرد ولي شون پن هنوز اين ماجرا را فراموش نكرده. او مي خواهد عدالت اجرا شود و چهار سرباز ديگر به سزاي عمل شان برسند. فيلم بيشتر از آن كه درباره جنگ ويتنام باشد نقدي كلي بر واقعيات جنگ است؛ چه جنگ ويتنام باشد، چه جنگ جهاني دوم و چه جنگ عراق. يكي از جذابيت هاي اين فيلم آهنگ زيباي انيو موريكونه است كه حس و حال خاصي به بيشتر صحنه ها داده است. سرزمین ببرها Tigerland (2000) کارگردان : جوئل شوماخر بازیگران : کالین فارل، متیو دیویس، کلیفتن کالینز جونیر و تام گیر داستان "تایگرلند" سال 1971 روی میدهد و درباره گروهی سرباز جدید است که پیش از اعزام به جنگ ویتنام برای گذراندن دورههای آموزشی پیادهنظام به اردوگاه بدنام تایگرلند در لوئیزیانا فرستاده میشوند صبح بخیر ویتنام (Good Morning, Vietnam 1987) فيلم نيمه كمدي باري لوينسون (1987) ماجراي واقعي يكي از گويندگان راديو ارتش امريكا هنگام جنگ ويتنام را روايت مي كند كه با پخش موسيقي هاي شاد و اخبار جنجالي و سانسور نشده شور و شوقي در سربازان امريكايي ايجاد مي كند كه اصلا با استقبال فرماندهان نظامي و سياسي امريكا روبه رو نمي شود و در نهايت او را وادار به كناره گيري مي كنند. رابين ويليامز در نقش اين گوينده بي نظير است و با وجود حال و هواي بعضا شوخ فيلم، وضعيت تلخ و ناخوشايند سربازان امريكايي را با گوشه و كنايه به رخ مي كشد. اين فيلم در همان سال با استقبال قابل توجهي از سوي تماشاگران روبه رو شد. نردبان جيكوب (Jacob's Ladder 1990) جيكوب سينگر مرد تنهايي است كه گرفتار خاطرات گذشته اش است، خاطراتي از ازدواجش، پسر تازه مرده اش و حضورش در ويتنام. جيكوب يك كارگر ساده اداره پست نيويورك است كه زندگي اش در حال فروپاشي است. همسر جديدش به او كمك مي كند كه از خاطراتش جدا شود، خاطراتي كه او را بين واقعيت و توهم معلق نگه داشته آدريان لين با ساختن اين فيلم سعي كرد تاثيرات جنگ ويتنام را بر زندگي و روح و روان سربازان امريكايي نشان دهد؛ فيلمي با ساختاري پيچيده و تودرتو كه تماشاگر را درگير دنياي ماليخوليايي فيلم مي كند. عملیات مرداب (Southern Comfort 1981) کارگردان: والتر هیل محصول کشور: ایالات متحده امریکا خلاصه داستان: تعدادی از نفرات گارد ملی امریکا را که در جنگ ویتنام از جنگیدن امتناع کرده بودند بعنوان رزمایش به سرزمین های باتلاقی می برند و یکایک آنها به دست افرادی مسلح کشته می شوند. این فیلم خیلی خاطره انگیزه چون سیما 100 دفعه پخشش کرد ادامه دارد...
- 212 پاسخ ها
-
- سینما
- سینمای جنگ
-
(و 4 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
تاپیک جامع رزمایشهای نیروهای مسلح تاپیک جامع رزمایشهای نیروهای مسلح از اردیبهشت 1386
rainbow پاسخ داد به amirhosin تاپیک در اخبار نظامی
گزارش تصویری چهارمین روز رزمایش مدافعان حریم ولایت: http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2011/09/692541_orig.jpg http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2011/09/692546_orig.jpg http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2011/09/692543_orig.jpg http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2011/09/692539_orig.jpg http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2011/09/692547_orig.jpg http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2011/09/692544_orig.jpg http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2011/09/692542_orig.jpg http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2011/09/692538_orig.jpg http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2011/09/692591_orig.jpg http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2011/09/692533_orig.jpg http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2011/09/692531_orig.jpg http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2011/09/692527_orig.jpg http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2011/09/692530_orig.jpg http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2011/09/692523_orig.jpg http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2011/09/692525_orig.jpg http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2011/09/692522_orig.jpg http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2011/09/692520_orig.jpg http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2011/09/692548_orig.jpg http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2011/09/692519_orig.jpg منبع: http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=1407198- 6,879 پاسخ ها
-
- نیروی انتظامی
- نیروی هوایی
-
(و 6 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
[quote][quote][quote]به نظر من داشتن روابط دیپلماتیک به معنی دوست بودن یا طی کردن همون مسیر نیست . چون در حال حاضر با خیلی از کشورها روابط دیپلماتیک داریم در صورتیکه کاملاً لائیک و دارای نظامهای سوسیالیستی و کمونیستی هستند. [/quote] ولی فعالیتهای استکباری ندارن.منظورت کوباست؟[/quote] خیلی ها هستن، کوبا ، ونزوئلا ، چین ، روسیه، کره ی شمالی ، ترکیه و... البته به نظر من روسیه از استکبار جهانی هم بدتره![/quote] دشمن دشمن تو دوست توست به نقل از ادیب ارنستو رومل
-
[quote]به نظر من داشتن روابط دیپلماتیک به معنی دوست بودن یا طی کردن همون مسیر نیست . چون در حال حاضر با خیلی از کشورها روابط دیپلماتیک داریم در صورتیکه کاملاً لائیک و دارای نظامهای سوسیالیستی و کمونیستی هستند. [/quote] ولی فعالیتهای استکباری ندارن.منظورت کوباست؟
-
با پدافند امریکایی میگ عراقی میزدیم و از تسلیحات امریکایی استفاده میکردیم ولی بسیار ضمن خرید ادوات نظامی چاپیده شدیم. مسئله ی واضح اینه که دولت امریکا هیچ وقت دلش برای ما نمیسوخت و نخواهد هم سوخت.با پول حاصل از فروش اف 14 به ایران نورثروپ گرومن سرپا مونده. ببین حالا این شرکت چه تسلیحاتی به ارتش امریکا ارائه میده ؟! تازه این همه ولخرجی برای ارتش و خرید از امریکا سودش به جیب کی رفت؟ همین امریکا چرا بخش اعظم دارایی های ملت رو بعد از انقلاب پس نداد؟ چرا با ناوگان ما در جنگ تحمیلی درگیر شدن؟ چرا این همه سال تحریم شدیم؟چرا دارو به ما نمیدن؟چرا از رژیم بعث در جنگ 8 ساله دفاع کردن؟ چرا با گروهک های معاند ارتباط دارن؟ چرا با ریگی ارتباط داشتند؟ ایا بخش اعظم تلفات مردم بیدفاع و تعدادی پلیس و سرباز وظیفه نبودن؟ اینا رو از جناب ali75 بپرس تا مستند بهت بگه. ناو کدوم کشور هواپیمای مسافربری ما رو ارواح عمش با اف14 اشتباه گرفت؟ چرا از روز اول انقلاب هدفشون رخنه در دولت بود؟ چرا از اسرائیل حمایت میکنه؟ چند دفعه قطعنامه ی ضد اسرائیلی توسط امریکا وتو شده؟ کدوم کشور خواستار اسلام لیبرالیه؟ چرا سی آی ای در سرنگونی دولت مصدق نقش بازی کرد؟ چرا تو این مملکت قانون کاپیتولاسیون راه انداختن؟ چرا شاه رو تحویل ندادن؟ چرا دخالت نظامی در عراق و افغانستان داره؟ چرا در فعالیت هسته ای ما کارشکنی میکنه؟با وجود اینکه بارها اظهار امادگی شد از طرف ما برای بازرسی بازرس های اژانس چرا عده ای بدون اینکه به سوالات بالا جواب بدن فکر میکنن ما با سایر ملل پدر کشتگی داریم؟ امریکا کی ناجی ملت بود که این بار دومش باشه؟ چرا همواره سعی داره از جریانهای داخلی بهره برداری کنه؟ و دهها سوال دیگه . و همین درسته: به نظر شما بايد آمريكا از رفتار خصمانه و خوي استكباري خود دست بردارد و در راهبردهايش تجديد نظر كند و مجددا روابطش را كه يكطرفه با ايران قطع كرده برقرار كند و...؟" چرا امام امریکا رو شیطان بزرگ خطاب کرد؟
-
به نام خدا [size=9]من پیشاپیش از اعضای گروه جنگ و مدیران به علت زدن تاپیک در جای نامربوط عذر خواهی میکنم.اخه حتی کتابخانه هم قابل دسترسی نبود[/size] اسپم یا جفنگ (به انگلیسی: Spam)، به معنای پیامی الکترونیکی است که بدون درخواست گیرنده و برای افراد بیشمار فرستاده میشود. یکی از مشهورترین انواع اسپم هرزنامه است اما اسپم میتواند شامل اسپم در پیامرسانها، اسپم در گروههای خبری یوزنت، اسپم در بخش نظرات وبلاگها و صفحات ویکی و فرومهای خبری و غیره هم بشود. [size=18]پیشینه[/size] اولین اسپم در سال ۱۹۷۸ توسط گری فورک ارسال شد او به قصد تبلیغ شرکتش ششصد نامه به کاربران فرستاد از نظر فنی، ارسال اسپم تقریباً بدون هزینهاست و این مساله باعث شده شرکتهای بازاریابی، به سمت آن حرکت کنند. از آنجایی که ارسال اسپم مشکل فنی چندانی ندارد، بیشتر و بیشتر شاهد افرادی هستیم که به سراغ فرستادن اسپم میروند و به همین دلیل کشورها در حال تصویب قوانینی برای مبارزه با این امر هستند. [size=18]تعریف اسپم[/size] به سوءاستفاده از ابزارهای الکترونیکی مانند ایمیل، مسنجر، گروههای خبری ایمیلی، فکس، پیام کوتاه و... برای ارسال پیام به تعداد زیاد و به صورت ناخواسته اسپم میگویند. با توجه به هزینه اندک این روش نسبت به پست سنتی که در گذشته برای ارسال پلاک به پلاک تبلیغات مورد استفاده قرار میگرفت و همچنین ناقص بودن قوانین بینالمللی برای محدود کردن هرزنامه، این قبیل ایمیلها در سطح وسیعی ارسال میشوند. «اسپم» در واقع عنوان علامت تجاری تولیدات گوشت بستهبندی محصولات غذایی معروف «هرمل» است و یکی از محصولات گوشتی کمی بود که در دوران جنگ جهانی دوم از جیره دهی مستثنی شده بود و از این رو به طور گستردهای در دسترس بود. بعد از مدتی از این واژه در یک برنامهٔ طنز تلویزیونی انگلیسی (به نام میدان پرواز پیتون) استفاده کردند که در آن اسپم به شیوهای غیرمعمول و طنز گونه در فهرست غذاهای رستوران تکرار شده بود. به طور کلی اسپم به معنای فرستادن پیامهای متعدد و مشابه است و اسپمینگ تکرار این عمل نامیده میشود. اسپمها به گونههای مختلفی در اینترنت گسترش مییابند که تعدادی از آنها در زیر آمدهاست: [color=red]اسپم ایمیل [/color] اسپم ایمیل، که بنام ایمیل فلهای ناخواسته نیزنامیده میشود، عمل ارسال پیامهای ایمیلی بدون درخواست و بطور مکرر با محتوی تجاری در مقیاس بزرگ به دریافت کنندگان، بدون استثنا قایل شدن میباشد. اسپم ایمیل در اواسط ۱۹۹۰ وقتی که وارد اینترنت شد تبدیل به یک معضل شد و روز به روز گسترش یافت به صورتی که امروزه با یک تخمین محافظهکارانه ۸۰ تا ۸۵ درصد ایمیلها را در بر میگیرد و در بعضی منابع از ۹۵ درصد بالاتر میرود. [color=red] اسپم پیامدهی آنی یا لحظهای [/color] اسپم پیامدهی آنی، که به اسپیم (واژهای مرکب از اسپم و پیامدهی آنی) معروف است از سیستمهای پیامدهی آنی استفاده میکند. بسیاری از سیستمهای پیامدهی آنی یک دایرکتوری کاربری شامل اطلاعات آماری را در اختیار یک ناشر برای جمع آوری اطلاعات، علامت گذاری روی سیستم، وارسال پیامهای ناخواسته قرار میدهند. برای ارسال پیامهای آنی به میلیونها نفر از کاربران نیازمند یک نرمافزار با قابلیت ذخیرهسازی و اسامی دریافتکنندگان است. اسپمرها معمولاً کانالهای متداول چت اینترنتی را هدف قرار میدهند و با بکارگیری بوتهای آیآرسی که کانالها را متصل میکند، پیامها را منتشر مینمایند. [color=red]موتورهای جستجوی با اهداف اسپم(اسپم دکسینگ) [/color] اسپم دکسینگ (مرکب از واژه اسپم کردن و ضمیمه کردن پیام میباشد.)به عملکردی روی وب جهانی برای تبدیل صفحات اچتیامال برای تقویت و بالا بردن شانس آنها در قرارگیری روی لیست اعتباری موتورهای جستجو اطلاق میشود. این سایتها فنون بهینهسازی موتور جستجوی کلاه مشکی را برای افزایش نامنصفانه رتبه در موتورهای جستجو بکار میبرند. بیشتر موتورهای جستجوی مدرن الگوریتم جستجویشان برای محروم نمودن تاکتیکهای اسپم دکسینگ تقویت کردهاند. [color=red]اسپم وبلاگی [/color] اسپم بلاگ و یا بلام مخفف اسپم کردن در وبلاگهاست. در سال ۲۰۰۳، این نوع از اسپم با نوشتن مطالب تجاری درنرمافزارهای متحرک وبلاگی و با تکرار این توضیحات در پستهای بلاگی مزیت پیدا کرد که چیزی بیش از یک لینک به وب سایت اسپمرهای تجارتی تهیه کرد. [color=red]اسپم انجمنی [/color] اسپم انجمنی نوعی از اسپم است که در انجمنهای گفتگو بسیار مشاهده میشود و گاه به عنوان یک معضل و در جایی به عنوان سرگرمی تلقی میشود. [size=18] اهداف انتشار اسپم[/size] اهداف متفاوتی برای به وجود آمدن اسپم وجود دارد، امروزه اسپمها به طور عمده با هدفهای تجاری منتشر میشوند ولی اسپمهای غیرتجاری با هدفهای دیگری نیز وجود دارند. ایمیل و دیگر شکلهای اسپم کردن، برای اهداف دیگری غیر از اعلانات وآگهیها مانند موارد سیاسی یا مذهبی نیز بهکار رفتهاند. برای مثال، سردار ارژیک، شبکهٔ کاربری یوزنت و ایمیل را با درددلهای تجدید نظر طلبی تاریخی، اسپم کرد. همچنین تعدادی از مسیحیان با پیامهای موعظهای، شبکهٔ کاربری و ایمیلها را اسپم نمودهاند. تعداد فزایندهای ازتبهکاران نیز با بکار گیری اسپمها مرتکب انواع مختلفی از کلاهبرداریها میشوند و در بعضی موارد آن را برای تطمیع وفریب مردم در موقعیتهای بچه دزدی، باجخواهی و حتی قتل به کار میبرند. [size=18]مناطق جغرافیایی اسپمها[/size] متخصصانی از آزمایشگاههای سوفوسلِس پیامهای اسپم را که توسط فیلتر اسپم بعضی شرکتها گرفته شده بود آنالیز کردند، آنها دریافتند که طی سه ماهٔ سوم ۲۰۰۷، آمریکا بیشترین پیامهای اسپمی را در دنیا پخش کردهاست. طبق نظر متخصصین سوفوز ٪۲۸٫۴ اسپم دنیا از آمریکا میآیند. دومین محل در لیست کشورهای اسپمکننده کره جنوبی با ٪۵٫۲ در کل اسپم جهانی است. اسپمرهای کل دنیا از هزاران کامپیوتر زومبی قرار گرفته در آمریکا برای ارسال اسپم استفاده میکنند. [size=18]هزینههای اسپم [/size] کمیسیون بازار مشترک داخلی اتحادیه اروپا در سال ۲۰۰۱ تخمین زد که هزینهٔ ایمیلهای اسپم برای کاربران اینترنت بالغ بر ۱۰ میلیارد یورو در سال است. قوهٔ مقننهٔ کالیفرنیا دریافت که هزینهٔ اسپم در ایالات متحده که شامل پایین آمدن کارایی، اتلاف تجهیزات و نیروی کار لازم است، بالغ بر ۱۳ میلیارد دلار در سال ۲۰۰۷ میباشد. تاثیرات مالی مستقیم اسپم شامل مصرف کامپیوتر و منابع شبکه، اتلاف زمان و منابع انسانی و توجه به روانه نمودن پیامهای ناخواستهاست. به علاوه اسپم از چندین بعد دارای هزینه است، از جمله، روشهای اسپمکنندگان برای ارسال این پیامها، هزینه ناشی از اجرای قوانین مربوط به اسپم و راههای مقابله با اسپم سبب هدر رفتن منابع مالی میشود. همچنین هزینههای غیر مستقیمی نیز توسط اسپمها تحمیل میشود مثل سرقت مالی، سرقت داده، دزدی هویت و دستاوردهای فکری دیگران، انتشار ویروس و دیگر آلودهسازیهای فایلی، کلاهبرداری و فروش فریب دهنده. نتیجهٔ دیگر اسپم کردن آن است که ضمایم موتور جستجو با صفحات بیمصرف پر میشود و هزینهٔ جستار انجام شده بالا میرود. هزینهٔ روشهای اسپمکنندگان بالا است. چون اسپم کردن مقدار زیادی از سیاست کاربرد قابل قبول خدماتدهندههای اینترنت را نقض میکند، بیشتر اسپمکنندگان سالهای زیادی برای پنهان کردن منشاء اسپم شان زحمت میکشند. اسپم ایمیل، یوزنت و پیامهای آنی اغلب از طریق پروکسی سرورهای ناامن، ارسال میشوند. اسپمکنندگان مکرراً از نامها، آدرسها، شماره تلفنها و دیگر اطلاعات تماسی دروغین استفاده میکنند. در بعضی موارد، آنها از شمارههای کارت اعتباری دزدی و یا جعلی برای پرداخت حسابها استفاده کردهاند. این کار به آنها اجازه میدهد سریعا از حسابی به حساب دیگر در صورت برملا شدن حرکت کنند. [size=18]ابعاد مخرب نامههای الکترونیکی ناخواسته [/size] صرفاً درطی یک روز در سال ۲۰۰۳، یکی از عظیمترین ارائهدهندگان خدمات اینترنتی، بیش از دو میلیارد پیام ناخواسته را بلاک نمودهاست. شرکت مایکروسافت که دومین ارائه دهنده سرویس اینترنت اِماِساِن و سرویس هات مِیل میباشد، اظهار داشتهاست که به طور متوسط روزانه حدود ۲٫۴ میلیارد پیام ناخواسته را بلاک مینماید. براساس بررسی انجام شده در موسسه تحقیقاتی ردیکیت در ارتباط با نامههای الکترونیکی ناخواسته، بیش از چهل و پنج درصد از ۱۰٫۹ تریلیون پیام ارسال شده در سال ۲۰۰۳، اسپم بوده اند. یکی از مسائل مرتبط با اسپم این است که چرا حجم آنان تا به این اندازه زیاد میباشد، به سهولت در ایجاد آنان، برمی گردد. در حال حاضر، صدها شرکت وجود دارد که لوحهای فشرده شامل میلیونها آدرس معتبر پست الکترونیکی را میفروشند. با استفاده از نرمافزارهایی نظیر ورد، میتوان به سادگی آدرسهای فوق را به خطوطی مشتمل بر یکصد آدرس در هر خط تبدیل و در ادامه با استفاده از پتانسیل همیشه جذاب بریدن و چسباندن، آنها را در فیلد TO هر برنامه معمولی نامه الکترونیکی، قرار دارد. پس از فشردن دکمه فرستادن، در کمتر از چندین ثانیه، صدها نامه الکترونیکی ارسال خواهد شد. سادگی در ایجاد و توزیع این نوع از نامههای الکترونیکی، از مهمترین مسائل و مشکلات مرتبط با اسپم است. [size=18]چگونگی جمعآوری آدرسهای پست الکترونیکی [/size] همیشه این سوال مطرح است که یک شرکت چگونه میلیونها آدرس پست الکترونیکی معتبر را جمعآوری میکند تا پس از استقرار آنان بر روی سیدی، امکان فروش آنان را فراهم نماید. در این رابطه منابع متعددی وجود دارد: اولین منبع جمع آوری آدرسهای پست الکترونیکی، گروههای خبری و اتاقهای چت، میباشند. خصوصاً بر روی سایتهای بزرگ، کاربران (به خصوص افرادی که اولین بار از این امکانات استفاده مینمایند)، اغلب از اسامی واضح استفاده نموده و یا آدرس واقعی پست الکترونیکی خود را در گروههای خبری قرار میدهند. ارسالکنندگان نامههای الکترونیکی ناخواسته، از یک نرمافزار خاص برای استخراج اسامی واضح و آدرسهای پست الکترونیکی به صورت اتوماتیک استفاده مینمایند. دومین منبع برای جمعآوری آدرسهای پست الکترونیکی، وب میباشد. در حال حاضر دهها میلیون سایت بر روی اینترنت وجود دارد و ارسالکنندگان نامههای الکترونیکی ناخواسته میتوانند با ایجاد «مراکز جستجو»، عملیات جستجو به منظور یافتن علامت «@» را که نشاندهنده یک آدرس الکترونیکی میباشد را پیمایش مینمایند. این نوع از برنامهها را اسپم باتز مینامند. سومین منبع تامین کننده آدرسهای پست الکترونیکی، سایتهایی میباشند که صرفاً با هدف جذب آدرسهای پست الکترونیکی، ایجاد میگردند. مثلاً یک ارسالکننده نامههای الکترونیکی ناخواسته میتواند، سایتی را ایجاد نماید که به کاربر بگوید که «یک میلیون دلار» برنده شدهاست و صرفاً آدرس پست الکترونیکی خود را در این محل تایپ و یا درج نماید. یکی دیگر از روشهای جمعآوری آدرسهای پستالکترونیکی که در گذشته بیشتر استفاده میشد، فروش آدرس پستالکترونیکی اعضاء توسط سایتهای بزرگ است. برخی دیگر از سایتها، مخاطبان خود را با این سوال مواجه مینمودند که آیا تمایل به دریافت خبرنامه پست الکترونیکی را دارید؟ در صورت پاسخ مثبت به سوال فوق، آدرس کاربر دریافت و در ادامه به یک ارسالکننده نامه الکترونیکی فروخته میگردید. بزرگترین و متداولترین منبع تامینکننده آدرسهای نامههای الکترونیکی، جستجو بر حسب کلید واژه «دیکشنری»، مربوط به سرویسدهنده پست الکترونیکی شرکتهای عظیم خدمات اینترنتی و پست الکترونیکی نظیر اِیاُاِل، اِماِساِن و یا هات میل، میباشد. یک حمله مبتنی بر دیکشنری، در ابتدا ارتباطی را با یک سرویس دهنده پست الکترونیکی به عنوان هدف، برقرار نموده و در ادامه و با سرعت به صورت تصادفی اقدام به ارسال میلیونها آدرس پست الکترونیکی، مینماید. تعداد زیادی از این آدرسها دارای تفاوتهای اندکی با یکدیگر میباشند. نرمافزار مورد نظر در ادامه بررسی لازم در خصوص موجود بودن آدرسهای فوق را انجام میدهد و در ادامه آنان را به لیست آدرس ارسالکننده نامه الکترونیکی، اضافه مینماید. در نهایت لیست آماده شده به تعداد زیادی از ارسالکنندگان نامههای الکترونیکی ناخواسته، فروخته میگردد. آدرسهای نامههای الکترونیکی، عموماً خصوصی تلقی نمیگردند (نظیر درج شماره تلفن شما در لیست دفترچه تلفن عمومی). زمانی که یک ارسالکننده نامه الکترونیکی، موفق به آگاهی از آدرس پست الکترونیکی شما گردد، آن را در اختیار سایر ارسالکنندگان نامههای الکترونیکی قرار میدهد. در چنین مواردی میبایست در انتظار دریافت تعداد زیادی از نامههای الکترونیکی ناخواسته باشیم. [size=18] شرکتهای بزرگ ارسال کننده اسپم [/size] برخی از شرکتهایی که در این رابطه فعالیت مینمایند، قادر به ارسال میلیاردها اسپم در طی یک روز میباشند. این شرکتها در کشورهای متعدد تاسیس و فعالیت مینمایند (خصوصاً در کشورهایی که برای برخورد قانونی با اینچنین فعالیت هایی، قانون مشخصی تدوین و تعریف نشدهاست). برای این که با برخی از این شرکتها بیشتر آشنا شویم بد نیست به سراغ گوگل رفته و بر حسب کلید واژه «اسپم» جستجو نمائیم. نتایج جالب زیر را مشاهده خواهیم کرد: شرکت فوق، اعلام مینماید که در طی یک روز قادر به ارسال ۲٫۷ میلیون نامه الکترونیکی به ازای پرداخت سی دلار میباشد. تمامی موسسات و شرکتهای فوق، ادعا مینمایند که عملیات آنان خالی از اسپم، بوده و صرفاً پس از تائید متقاضی مبنی بر دریافت نامه الکترونیکی، اقدام به ارسال نامه الکترونیکی برای آنان مینمایند. در مواردی دیگر، ممکن است کاربر یک کالا را سفارش داده و یا یک فرم آنلاین را تکمیل نماید که دارای یک کادر در قسمت انتهایی میباشد که اعلام مینماید «در صورت عدم تمایل برای درج آدرس پست الکترونیکی در لیست مربوطه، میتوان کادر مربوطه را غیر فعال کرد.»در برخی موارد ممکن است چنین پیامهایی در قسمت پایین فرمهای آنلاین وجود نداشته باشد. در صورتی که به هر حال نام کاربر در لیست مجاز ارسال نامه الکترونیکی قرار گیرد، همواره امکان دریافت تعداد زیادی اسپم وجود خواهد داشت. [size=18]برخورد با اسپم [/size] برای مقابله با نامههای الکترونیکی ناخواسته تاکنون روشهای متعددی ایجاد و این روند با توجه به ابعاد گسترده آن، همچنان ادامه دارد. بهترین تکنولوژی که در حال حاضر برای توقف اسپم وجود دارد، استفاده از نرمافزارهای فیلترینگ است. این نوع برنامهها، وجود کلید واژههای خاصی را در خط موضوع پیام، بررسی و در صورت شناسائی آنان، نامه الکترونیکی مورد نظر را حذف مینماید. برنامههای فیلترینگ، کلید واژههای مورد نظر را از نظر املایی شناسایی مینماید. برای املای یک کلید واژه، روشهای متعددی وجود داشته و در برخی موارد ممکن است فرآیند هجی کردن نتایج مطلوبی را به دنبال نداشته و باعث حذف نادرست نامههایی گردد که تمایل به دریافت آنان را داشته باشیم. برخی از برنامههای فیلترینگ پیشرفته، نظیر هِریستیک و یا بِیشِن، با استفاده از روشهای متعدد آماری (مانند فیلترینگ اسپم بیزی) اقدام به شناسائی اسپم بر اساس الگوهایی خاص مینمایند. سازمانهای متعددی اقدام به انتشار لیست آدرسهای آیپی استفاده شده توسط ارسالکنندگان نامههای الکترونیکی ناخواسته، مینمایند. هر اسپمر بزرگ، قطعاً دارای مجموعهای از ماشینهای سرویسدهنده است که اقدام به ارسال پیامهای اسپم نموده و هر ماشین نیز دارای آدرس آیپی اختصاصی مربوط به خود است. پس از تشخیص اسپم از طریق آدرس آیپی آن، آدرس فوق به لیست سیاه اضافه میگردد. هاروستر یکی از مراکزی است که چنین لیستهایی را ایجاد و بطور دائم آنان را به روز مینماید. شرکت هایی که صورت حساب پست الکترونیکی را هاست مینمایند، میتوانند با بررسی آدرس آیپی فرستنده و مقایسه آن با لیست سیاه ارائه شده، آن را فیلتر و بلاک نمایند. ارسالکنندگان نامههای الکترونیکی نیز در این زمینه ساکت ننشسته و در این رابطه از رویکردهای متعددی استفاده مینمایند. تغییر متناوب آدرسهای آیپی با توجه به وجود اینگونه آدرسهای آیپی در لیست سیاه، در صورتی که آدرسهای فوق در اختیار سازمانها و یا موسساتی دیگر قرار گیرد، عملاً برای استفادهکنندگان غیرقابل استفاده بوده و آنان نمیتوانند از چنین آدرسهایی برای ارسال نامههای الکترونیکی واقعی، استفاده نمایند. استفاده از توان سایر کامپیوترهایی که به آنان شکی وجود ندارد: ارسالکنندگان اسپم، با استفاده از تکنیکهای خاصی از بین کامپیوترهای مطمئن موجود در شبکه که به آنان سو ظنی وجود ندارد، اصطلاحاً یارگیری نموده و از آنان برای ارسال نامههای الکترونیکی ناخواسته، استفاده مینمایند. در چنین مواردی عملاً ماشین مورد نظر در اختیار ارسالکنندگان اسپم، قرار خواهد گرفت. از طرفی چون آدرسهای آیپی این نوع از ماشینها جدید بوده و در لیست سیاه آدرسهای آیپی قرار ندارند، امکان ارسال میلیونها پیام الکترونیکی با استفاده از آنان فراهم میگردد (قبل از این که شناسایی و در لیست سیاه قرار گیرند).از دیگر راهکارهای مقابله با اسپم، میتوان به تدوین مجموعه قوانین مناسب برای برخورد با افراد و یا موسسات ارسال کننده این نوع نامههای الکترونیکی، تهیه یک لیست اختیاری برای افرادی که تمایل به دریافت اسپم را دارند و استفاده از گزینه هایی نظیر فرمهای آنلاین در مقابل ایمیل، اشاره نمود. با توجه به حجم نامههای ارسالی ناخواسته و غیر قابل کنترل بودن آن، میبایست تغییرات عمدهای در سرویسدهندگان پست الکترونیکی سنتی ایجاد و آنان خود را مجهز به تکنولوژیهای پیشرفتهای به منظور ایمن سازی سرویس دهنده، نمایند. هم اینک موضوع مقابله با اسپم در دستور کار شرکتهای عظیم تولیدکننده نرمافزار (سرویسدهندگان پست الکترونیکی)، سختافزار و امنیت اطلاعات قرار گرفته و تمامی آنان در تلاش برای ایجاد روشها و تکنیکهایی خاص برای مقابله با اسپم میباشند. [size=18]روشهایی برای کاهش اسپمها [/size] با درنظر گرفتن برخی نکات تعداد اسپمها را میتوان کاهش داد. اسپمها ارتباط مستقیمی با ویروسها نداشته و حتی ممکن است ایمیلهایی که از منابع معتبر ارسال شدهاند نیز در زمره این گروه قرار گیرند. با رعایت موارد زیر میتوان تعداد اسپمهای دریافتی در ایمیل را کاهش داد: - قبل از ارسال آدرس ایمیل به صورت آنلاین، باید به دنبال قوانین و حریم خصوصی یک سایت مورد نظر گشت. سایتهای شناخته شده دارای یک لینک خاص بر روی سایت خود به منظور آشنائی کاربران با سیاستهای آن سایت در خصوص نحوه برخورد با اطلاعات ارسالی میباشند. میبایست قبل از ارسال آدرس ایمیل خود یا سایر اطلاعات شخصی، آن را مطالعه نمود واز این که مالکین و یا مسئولین سایت قصد انجام چه کاری را با اطلاعات ارسالی دارند آگاه شد. - هنگامیکه برای دریافت خدمات و یا صورت حساب جدید عملیات وارد شدن انجام میشود، ممکن است بخشی گزینهها به صورت پیشفرض انتخاب شده باشند که در خصوص محصولات و یا سرویسهای جدید به آن آدرس ایمیل ارسال شود. بنابراین در صورتی که آنان به همان وضعیت باقی بمانند، به زودی حجم زیادی از نامههای الکترونیکی دور از انتظار، ارسال خواهد شد. - باید قابلیت فیلترینگ برنامهها و سرویسهای پست الکترونیکی را شناسایی و به کار برد. دربسیاری موارد میتوان آدرس یا دامنههای ناخواسته را بلوک کرد. -هرگز بر روی لینکهای موجود در یک اسپم نباید کلیک کرد. برخی از منابع ارسالکننده اسپم با ارسال آدرسهای ایمیل متغیر در یک دومین خاص مثل یاهو یا هاتمیل، سعی در تشخیص معتبر بودن یک آدرس ایمیل مینمایند. با کلیک لینک ارسالی توسط یک اسپم، صرفاً معتبر بودن آدرس ایمیل به اطلاع آنان رسانده شدهاست. گزینه «عدم عضویت» نیز روش دیگری به منظور جمعآوری آدرسهای ایمیل معتبر است. - باید مراقب ایمیلها با فرمت اچتیامال نیز بود. بسیاری از شرکتها این ایمیلها را همراه با یک فایل گرافیکی لینک شده ارسال مینمایند. زمانی که برنامه سرویسگیرنده ایمیل، اقدام به دانلود گرافیک مینماید، آنان میدانند که ایمیل باز شدهاست. با غیر فعال نمودن گزینه دریافت اتوماتیک گرافیک در ایمیل و مشاهده ایمیلها با فرمت صرفاً متن، میتوان پیشگیری لازم در خصوص این مسئله را انجام داد. [size=18]مبارزه علیه اسپم [/size] در نخستین روزهای حیات اینترنت، رفتار اجتماعی به شکلی دوستانه با عنوان اخلاق شبکه، راهبری و هدایت میشد. اصول اخلاقی شبکه بیشتر، از رویههای دوستانه مورد استفادهٔ سرویسدهندگان سرچشمه میگیرد. این رویهها به عنوان توافقی بین سرورها و کاربران مطرح است و تعیین میکند که هنگام استفاده از اینترنت، چه مواردی پذیرفتنی و چه مواردی غیرقابل پذیرش و نامطلوب است. این رویهها همچنین به وسیلهٔ محدودیتهای فنی که پروتکل اینترنت ایجاد میکند، به گونهای موثرتر عمل میکنند. با گذشت زمان، این رویههای معمول به موضوعاتی شناخته شده در اینترنت تبدیل شدهاند. بدین صورت که از طرفی سرویسدهندگان شبکه یک توافق ضمنی را شکل میدهند و دنباله رو استانداردهای یکسانی هستند و از طرف دیگر، کاربران اینترنت خود را مقید کردهاند به اصول اخلاقی شبکه با رضایت تن دهند. هرگونه تخلف آشکار در اینترنت خشم کاربران را برمیانگیزد و مجازاتهایی از انواع مختلف، از جمله توبیخ رسمی یا جلوگیری از دسترسی به شبکه را برای متخلفان دربردارد. همچنین برخی اوقات سرویسدهندگان شبکه به علت ناتوانی در جلب رفتارهای مناسب، مورد توبیخ و سرزنش قرارگرفتهاند. این عدالت هوشیار کاربران جدید را وادار میکند تا به اصول اخلاقی موجود توجه کنند. در همین راستا، نظریهپردازان اظهار میدارند که این اصول اخلاقی همانند حقوق عرفی وزنههایی مطرح و بااعتبار هستند. اما از زمانی که اینترنت از یک شبکه دانشگاهی و علمی-تحقیقی، به ابزاری تجاری تبدیل شدهاست، مفاهیم دچار تغییر و تحول شدهاند. به دنبال آن بسیاری از کاربران غیرفنی با جهل نسبت به این اصول، شروع به استفاده از اینترنت کردند. در همین زمان، جنبههای تجاری و تبلیغاتی، به عنوان بخشی از خدمات اینترنت، نمود پیدا کردند و کاربران بیشتر وارد مفاهیم تجاری شدند و از آن پس بود که اسپمرهای تجاری شروع به کارکردهاند. هرزنامهٔ وکلای آمریکایی «کانتروسیگل» از اولین و معروفترین هرزنامههاست. در سال ۱۹۹۳ آنها آگهی «کاست سبز» یکسانی را برای گروههای خبری که پیشتر شناسایی کرده بودند، فرستادند و گرچه در این راه از دیگران پیشی گرفتهاند، با این اقدام، خود را در معرض دریافت پاسخهای خشمگین و غضبآلود قرار دادند. بدین شکل که، کاربران با ارسال نامههای الترونیکی متعدد، به آنها در صدد تلافی برآمدند و باعث شدند، که صندوق پستی آنها و سرور شبکه لبریز شود. سایر هکرهای خشمگین نیز سعی کردند با هک کردن سرورها به آنها لطمه بزند و در نهایت یک هکر خلاق و با هوش، به طور خودکار «کنسل بوت» را برای پاک کردن هریک از کپی پیامهای تخلفآمیز در گروههای خبری، طراحی و ایجاد کرد. قضیه «کانتروسی گل» به خوبی نشان داد که قوانین لازم الاجرای زیادی وجود دارد که در آن بدون وجود دادگاه، داور، دادستان و مدعیالعموم و در عوض با حضور کاربران، قانون به اجرا در خواهد آمد. قانونی که مجازاتهای گوناگون و فراوان دربردارد و زیر عنوان قانون توده یا قانون هوشمند اعمال میشود. البته باید توجه داشت که امروزه اسپمرها، هوشمندتر عمل میکنند، به گونهای که آدرسهای الکترونیکی را جعل میکنند، نامههای مشکوک را به سرورها نسبت میدهند و زمینههای برگشت به آدرسهای غلط را فراهم میآورند. این پدیده به مشکلات اینترنتی و به ویژه سرورها بیشتر دامن میزند. هماکنون نمونههای زیادی از مجبور ساختن سرویسدهندگان برای استفاده از دامنهها و حوزههای جعلی وجود دارد. چه آنها با تهدیداتی همچون: خاموش کردن کامپیوتر، فرورفتن در باتلاق نامههای الکترونیکی برگشتی به فرستنده و پس فرستادن نامههای نفرتانگیز روبهرو شدهاند. از زمان فرستادن اولین هرزنامه، سرورهای شبکه و کاربران اینترنت، روشهای تکنیکی مختلفی جهت غلبه بر مشکلات هرزنامه، تدارک دیدهاند. از جمله: فیلتردار کردن نامههایی که فرستاده میشود، بلوکه کردن هرزنامهها و نامههایی که از سوی سرورها فرستاده میشود، بلوکه کردن هرزنامههای ناخواسته گروههای خبری که برای ورود به سرورها فرستاده میشود و بلوکه کردن آیپی ارتباطی از سایتهای دارای هرزنامه. یکی از ارایهدهندگان خدمات پست الکترونیکی سعی کردهاند اسپمرهای خود را برای اهداف تحقیقاتی، مجوزدار کنند. استدلال آنها بر این اساس است که: با استفاده از این نوع هرزنامهها، زمان آموزش متقاضیان کمتر میشود، سرورها محو میشوند و در فضایی که اسناد اسپمرها در آنها ذخیره میشود، صرفهجویی میشود. در هرحال، آنها تاکنون در دستیابی به هدف خود موفق نبودهاند. از منظر قانونی تا به حال تعدادی از عرضهکنندگان خدمات پستهای الکترونیکی با طرح دعوا، اسپمرها را به محکمه کشاندهاند. از دیدگاه خدماتدهنده اینترنت ارسال نامههای تجاری ناخواسته بعد از درخواستهای مکرر آنها و اخطار به توقف این عمل، تجاوز به داشتههای آنها قلمداد میشود. این استدلال در دادگاه مورد پذیرش و تایید قرار گرفتهاست. سایر استدلالها برای طرح دعوا بر این اساس است که اسپمرها با فرستادن اسپم، در واقع قرارداد خود را با خدماتدهندههای اینترنت نقض کردهاند. همچنین اسپمهای آنها، کاربران اینترنت را به اعمال تلافیجویانه واداشتهاند که منجر به تعطیلی خدماتدهندههای اینترنت شدهاست. افزون بر این، جعل کردن آدرسها و برگرداندن آنها به آدرسهای برگشتی باعث از بین رفتن شهرت و اعتبار بازرگانان شدهاست. بنابراین اقامهٔ دعوا به استناد نقض حقوق علامت تجارتیِ گمراه کننده، نیز تا حدودی پذیرفتنی است. فرستادن اسپم در محاکم ایالات متحده، به عنوان یک فعالیت غیرقابلقبول شناخته شدهاست و دادگاهها مجازاتهایی را علیه هرزنامهنویسان که نامههای تجاری ناخواسته را به برخی سایتها فرستادهاند، مقرر نمودهاند. همچنین به تازگی یک دادگاه کانادایی عمل ارسال هرزنامهها را به عنوان اقدامی علیه اصول اخلاقی شبکه، شناسایی کرده و موقعیت خدماتدهندههای اینترنت را در مقابل هرزنامهها تقویت نمودهاست. [size=18] قانونمند کردن اسپم [/size] بسیاری از کشورها، قوانینی را برای قانونمند کردن اسپم وضع کردهاند و یا در حال تدوین آن هستند. به عنوان نمونه، بسیاری از ایالات کشور آمریکا، مجوزهایی برای این کار ایجاد کردهاند. در اتحادیهٔ اروپا نیز شورا و پارلمان اروپا، دستورالعملهای مناسبی در این زمینه ارایه کردهاند. خوشبختانه هم اکنون ایران نیز به فکر تصویب قانونی برای مقابله با پیامهای ناخواسته افتادهاست. به گفته یکی از مسئولان، پیش نویس لایحه «مدیریت پیامهای ناخواسته الکترونیکی» نهایی و به هیئت دولت ارسال شدهاست. وی در خصوص تعریف اسپم در این لایحه گفت: هرگونه پیامی که بدون رضایت دریافت کننده و بدون وجود رابطه میان دریافتکننده و ارسال کننده از طریق سیستمهای پست الکترونیکی (ایمیل)و پیام کوتاه برای اشخاص ارسال شود، اسپم خوانده میشود. براساس پیش نویس لایحه اسپم کمیتههای تحت عنوان «کمیته مدیریت پیامهای ناخواسته الکترونیکی» تشکیل خواهد شد که موارد مربوط به انتشار اسپم را هدایت و مدیریت خواهد کرد. نمایندگان وزارتخانههای ارتباطات و فناوری اطلاعات، بازرگانی، امور اقتصادی و دارایی، فرهنگ و ارشاد اسلامی و سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور، افراد تشکیل دهنده این کمیته خواهند بود. با توجه به این پیشنویس، ارسال پیامهای ناخواسته برای کاربران ممنوع بوده و جرم تلقی خواهد شد. بر همین اساس، ارسال عمومی پیام ناخواسته الکترونیکی جزای نقدی داشته و در صورت تکرار، این مبلغ چند برابر خواهد شد. در صورتیکه به واسطه ارسال پیامهای تکراری و بیهوده از سوی افراد، به شبکههای ارائه دهنده خدمات و یا سیستمهای پپام رسان الکترونیکی، خسارتی وارد شود، مجرم باید علاوه بر پرداخت جریمه نقدی، کلیه خسارات وارده را نیز جبران کند. منبع: ویکی پدیا[size=12][/size][size=12][/size]
-
مدیران اگه صلاح میدونن اینو به نوار بالای سایت اضافه کنند یا به صورت اطلاعیه عمومی در بیارند. بعد اگه ممکنه سایر بخشها رو باز کنید . کتابخانه هم بسته شد واسه کاربرا
-
ویدئو از درگیری های اخیر نیروهای سپاه و پژاک
rainbow پاسخ داد به ColonelShak تاپیک در گالري نيروي زميني
[quote][quote][quote]همین الان فیلم کامل دیروز رو که لینک نزاشتم اینجا به دست اوردم بسیار تاسف بار و ناراحت کننده س و فکر کنم اینبار بچه ها نتونند چیزی بگن خودم هم حالم گرفت 6 دقیقه و سی ثانیه فقط فیلم جنازه هاست ... وحشتناکه ، حالم گرفت اساسی اغلب شون فکر کنم از نیروهای ویژه ایران باشند همگی مجهز به جلیقه ضدگلوله و لباس ویژه ... نمیدونم کمین خوردند یا هرچی نمیدونم ولی فاجعه س فاجعه دیروز خودمم شک داشتم رو قسمتایی از اون فیلم که اوایل کلیپ نشون میداد اما انگار اینا صدا شک مون رو شنیدن /... نمیدونم حالا تاریخ فیلم زده 8 سپتامبر و اپلود دیروز هست ... اینو برا این میگم که الان ممکنه بعضی از دوستان بگن این فیلم ماله قبلا هست و دروغه و ... ! ولی خوب شایدم باشه شایدم نباشه نمیدونم ولی فیلم همون فیلمه و .... ایرانین قطع به یقین فعلا باید برم سرکار دوستانی که مایلند فیلم رو ببینند پیام بدن[/quote] الان اون 6 دقیقه و 30 ثانیه رو دارم - ممکنه بر اثر انفجار شهید شده باشند . تن همه سرباز های استتار Multicam مدرن و جدید امریکایی است و اگر اشتباه نکنم یک جلیقه ضد گلوله انگلیسی هم تن یکی از شهدا بود ![/quote] اينقدر علاقه نشون نديد به آمار شهدا فقط اينو بگم كه آمار تلفات ما نسبت به اونا يك به دهم است و حتي از اينم كمتر . الان جنگ داره برا ما رو فرم ميفته نيرو ها الان تازه دارن به صورت عملي استفاده از انواع سلاح و تجهيزات رو در جاي مناسب ياد ميگيرند . يكي از علل تلفات ما اينه كه نيرو ها بخشيشون غير بومي اند صابرين هم خيلي خوب با اوضاع وفق اومده و داره كارش رو ميكنه يه چيزي ام بگم واسه روحيه خوبه ؛ تو يه ضد حمله صابرين 5 تا 7 نفر از پژاك به هلاكت ميرسه ، دوستان دقت كنند تو يه ضد حمله تلفات صابرين هم فقط يه نفر بوده ، پس همچين هم كه شما فكر مي كنيد تلفات طرف ايراني زياد نيست ، آمار پژاك هم كشكه فقط كشك . در ضمن دوستان چون تا حالا فقط تو cs , black ops , .. جنگيدند فكر ميكنند مثل همين بازي هاست كه يه هو بياي وسط و 10 نفر رو بكشي ، اصلا اينطور نيست ، اين تلفات در سراسر مرزه كه پژاك تونسته اينها رو جمع بكنه تو يه جا و ازشون فيلم بگيره ، الان تو خيلي از جاها كه جنگ سنگينه تانك ها و كبري ها وارد ميشن ، به هر حال من فكر ميكنم اين گونه آمار دادن هاي شما با نظرات جالبي كه مي فرماييد دقيقا همون هدف كساييه كه اون فيلم هارو گرفتن . برا شادي روح شهدا و هم چنين پيروزي رزمندگان اسلام صلوات محمدي[/quote] برادر اتفاقا اونجور که من یه پرس و جویی کردم شنیدم که نبود نیروهای امنیتی کارامد یکی از دلایل تلفات سپاه شده. همون مردمی که شب تو با سپاه در حال زد و خوردند فرداش تو سردشت با لباس بومی میچرخن .یعنی یجورایی تشخیص دشمن از مردم بومی مشکل شده. یه نکته دیگه کمبود نیرو هایی که اموزش های چریکی کافی دیدند. بعد شما مطمئنی از تانک و هواپیما استفاده کردن؟ -
ببخشید چرا بمب هایی رو که در محوطه باز قرار دارند یا از قدرت تخریبی کمی برخوردارند منفجر نمی کنند؟!
-
[quote]یه سوال کدوم قسمت از بالاتنه انسان موقع گلوله خوردن اسیب کمتری نسبت به قسمتهای دیگری میبینه؟ [/quote] البته سوای از خونریزی، انرژی جنبشی که گلوله های کالیبر بالا مثل 14.5 توسط مایعات بدن پخش میشه و نهایتا باعث پارگی مویرگها و مرگ میشه.(فشار هیدرو استاتیک) گلوله اسنایپر های 14.5 تا 800 متری اگه بدست یا پا برخورد کنه علاوه بر کنده شدن عضو باعث مرگ هم میشه.
-
نازعات10 جان پیدا کردن کلیپ واسه دانلود یکمی سخته اما با internet download manager میتونید تریلر های که لینکشونو گذاشتم دانلود کنید [color=red]جنگ ویتنام ********** [/color] [b]اینک آخرالزمان ( 1979 Apocalypse Now) [/b] امریکا-جنگی،درام کارگردان : فرانسیس فورد کاپولا بازیگران:مارتین شین ، مارلون براندو ، رابرت دووال خلاصه داستان:سخه اصلی اين فيلم در سال 1979 بر اساس ناول Heart of Darkness ساخته شد . در نسخه جديد يکسری تغييرات در فيلم داده شده است از جمله افزودن برخی جلوه های ويژه به فيلم . داستان فيلم در زمان جنگهای ويتنام اتفاق می افتد . داستان از جائی آغاز می شود که به کاپيتان ويلارد دستور داده می شود که به جنگلی در کامبوديا رفته و کلونل کورتز خائن را که درون جنگل برای خودش ارتشی تشکيل داده را پيدا کرده و بکشد . زمانيکه او در جنگل فرود می آيد کم کم توسط نيروهای مرموزی در جنگل گرفتار شده تا حدی که کم کم دچار جنون می شود . همراهان وی هم يکی يکی به قتل می رسند . همينطور که ويلارد به مسيرش ادامه می دهد بيشتر و بيشتر شبيه کسی می شود که برای کشتنش فرستاده شده است . توضیحات:اینک آخرالزمان (به انگلیسی: Apocalypse Now) محصول ۱۹۷۹، نام یکی از فیلمهای مشهور آمریکایی است. کارگردان آن فرانسیس فورد کاپولا، و فیلمنامهنویسان آن جان میلوس و فرانسیس فورد کاپولا هستند. داستان این فیلم برداشتی آزاد از رمان دل تاریکی نوشتهٔ جوزف کنراد است. این فیلم برنده ی نخل طلای کن و دو جایزه ی اسکار میباشد. [url=http://www.imdb.com/title/tt0078788/]اطلاعات بیشتر[/url] [img]http://www.fond-ecran.com/ORIGINAUX/cinema/apocalypse_now-usa/apocalypse_now-usa_001.jpg[/img] [img]http://www.jonathanrosenbaum.com/wp-content/uploads/2010/01/apocalypse-now_01.jpg[/img] نقد سایت سینما سنتر: سرهنگ کیلگور: بو رو استشمام میکنی؟ سرهنگ کیلگور : عاشق بوی ناپالم در صبح گاه ویتنام هستم!!! سرهنگ کیلگور : بوی پیروزی میده!!! [img]http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/1225/ii/robert_duvall_apocalypse_now_redux_001.jpg[/img] این بخشی از تک گوئی رابرت دووال در نقش سرهنگ کیلگور در برابر مارتین شین در نقش سروان ویلارد در شاهکار به یاد ماندنی فرانسیس فورد کاپولاست. تک گوئی ای که خیلی زود به یکی از بهترین تک گوئی های تاریخ سینما بدل شد. اینک آخر الزمان ساخته فرانسیس فورد کاپولا، اثری است از سینمای مستقل ایالات متحده. اثری که کاپولا با صرف هزینه شخصی و زمان بسیار زیاد موفق به ساخت آن شد. تقریبا ارتش آمریکا حاضر به هیچ گونه کمکی به فرانسیس فورد کاپولا نشد و او با استفاده از سرمایه شخصی و کمک دولت فیلیپین امکان ساخت آنرا یافت. داستان این شاهکار اقتباسیست از کتاب قلب تاریکی اثر ژوزف کنراد که البته در کتاب ماوقع داستان در کنگو اتفاق می افتد, ولی کاپولا با تسلطی که در نوشتن فیلم نامه داشت, آنرا به حوزه ویتنام و در زمان حمله آمریکا به ویتنام تغییر داد. در این فیلم شاهد اولین بازی های هریسون فورد, لارنس فیشبرن و دنیس هوپر هستیم که اگر بازی های آنها را در کنار بزرگانی چون مالون براندو, رابرت دووال و مارتین شین بگذاریم, خواهیم دید که اینک آخرالزمان از نظر بازیگری در جایگاه خاصی قرار دارد. مارلون براندو برای حدود 7 تا 9 دقیقه بازی در این فیلم در سال 1979 هفت میلیون دلار دریافت کرد که هنوز هم رکوردی در نوع خود به شمار می آید. به دلیل این که کل ماکتهای ساخته شده در فیلیپین به دلیل طوفان از بین رفت, کاپولا مجبور شد یکبار دیگر همه اینها را بازسازی کند. چاقی بیش از حد مالون براندو و مریضی مارتین شین عملا فیلم را تا حد یک شکست کامل پیش برد, اما کاپولا ناامید نشد و کار را تا به پایان پیش برد. به گفته افراد نزدیک به فرانسیس فورد کاپولا، او همه ثروتی را که از راه ساخت پدرخوانده های یک و دو به دست آورده بود در این فیلم صرف کرد و تا سالها برای پرداخت بدهی هایش برای این فیلم کار میکرد. همه و همه این موارد نشان میدهد که عزم او برای ساخت این فیلم چقدر راسخ بوده است و او تا چه حد در این باره ریسک کرده است. نتیجه حاصله یکی از آثار خاص سینمای مستقل آمریکا شد, اثری که دولت آمریکا سعی کرد برای ساخته نشدنش تلاش خود را بکند, اما نتوانست بر اراده کاپولا غلبه کند. فیلمنامه اقتباس شده این فیلم که نوشته فرانسیس فورد کاپولا و جان میلوش است، توانست در سال 1980 سیلی از جوایز جشنواره های مختلف و مستقل جهانی را از آن خود کند و فیلم نیر در اکثر فستیوالهای مختلف جهانی درخشش خوبی داشت و حتی در گلدن گلوب همان سال جوایز بهترین فیلم, بهترین بازیگر نقش مکمل "رابرت دووال" و بهترین صدابرداری را به دست آورد. اما در مراسم اسکار جایزه بهترین فیلم از دستان کاپولا دور ماند و میتوان این عدم بهره مندی را به حساب دستهای پشت پرده گذاشت. چرا که فیلم اینک آخرالزمان بیش از نمونه های مشابه آن روزگار دست به نشان دادن واقعیات جنگ زده بود. اینک آخرالزمان پرداختی دارد به جنگ ویتنام, ولی با این که به نظر میرسد که همه اتفاقات در خلال این جنگ خانمان سوز رخ میدهد, آنچه کاپولا قصد پرداختن به آن را دارد ماهیت خود جنگ نیست. برعکس اکثر فیلمهایی که درباره جنگ ویتنام هستند, اینک آخر الزمان قصد پرداختن به آدمهائی را دارد که در جایگاههای مختلف در این پهنه نبرد قرار دارند. داستان از ویلارد آغاز میشود که یک افسر سرخورده و افسرده آمریکائیست و سرانجام به کورتز میرسد که یک سرهنگ منفک از ارتش آمریکاست. اما همین ماهیت منفک بودن کورتز است که باعث ایجاد ماموریتی اختصاصی برای ویلارد میشود. کورتز فردیست که با گروهی که به او وفادار هستند, به عمق جنگلهای ویتنام خزیده و در آنجا سیستمی خاص و ماورائی را ترتیب داده است. اما این از تحمل ازتش آمریکا خارج است و به همین منظور سروان ویلارد برای ماموریتی خاص که همان نابودی کورتز است به منطقه اعزام میشود. ویلارد برای این که بتواند کورتز را نابود کند, به بررسی لحظه به لحظه پرونده کورتز می پردازد اما در همین تلاش برای بیشتر شناختن کورتز است که کاپولا بیننده را با تلخی های فضائی که ویلارد و بقیه در آن قرار دارند آشنا میکند. اما نکته ای که باید در هر بخش به آن توجه کرد, وحشتی است که هر دم در فیلم جاریست, در این باره نباید فراموش کرد که وحشت به عنوان عنصر اصلی فیلم در لابه لای جملات, در تمامی صحنه ها و در تک تک کاراکترهای فیلم حضور دارد ولی آنچه در این میان مهم است این موضوع است که کاپولا در حرکتی هدفمند بیننده را برای معنی کردن این وحشت تا به آخر داستان با خود همراه میکند... بر روی تیـــــغ!! ویلارد که یک مال باخته در قمار است, در حالی که فردی دارای ذهنی پریشان است, از طرف ارتش برای انجام ماموریتی در نظر گرفته می شود. در جلسه ای که میان او و چند تن از فرماندهان ارشد برگذار میشود, جمله ای ضبط شده از کورتز پخش میشود, جمله ای که در واقع نشان دهنده فلسفه اصلی این فیلم و از طرفی دلیل اصلی خروج کورتز بر ارتش است. کورتز : من حلزونی را دیدم که در روی لبه تیغی در حال حرکت بود, این رویای من است!!! [img]http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/1225/ii/ApocalypseNowHeartofDarknessBrandoMartinSheen.jpg[/img] اوج زندگی در ترس و تعلیق چیزیست که وجود کورتز را احاطه کرده و در نهایت او را تا حد یک خدا برای طرفدارانش بالا برده است. صدای کورتز در این نوار ضبط آنچنان بیمارگونه و در عین حال از اعماق است که بی شک بیننده حس میکند که با موجودی روبروست که مخلوقی ماورائی است. شکی نیست که صدای با طمانینه و خش دار مارلون براندو به ماورائی تر شدن این حس افزوده است. قبلا در پدرخوانده نیز کاپولا از صدای خش دار مارلون براندو استفاده کرده بود. البته در آن فیلم غرض نزدیک تر کردن بیننده با اصل داستان (کتاب) بود, ولی در این جا غرض عمق بخشیدن بیشتر به شخصیت نادیده کورتز است. ژنرال آمریکائی در جلسه توجیهی به ویلارد جمله ای میگوید که با اینکه ممکن است شنیدن آن از زبان یک ژنرال آمریکائی جنگ ویتنام عجیب باشد, اما قطعا خبر از ذات آدمهائی میدهد که با این که درگیر نوعی نسل کشی شده اند, اما همه درگیر یک فرایند پیچیده روانی هستند. و فقط چون در این چرخه قرار دارند دست به این اعمال میزنند. ژنرال به ویلارد میگوید: هر انسانی در قلب خود دارای یک تناقض منطقی بودن و غیر منطقی بودن است, بین خوبی و بدی، و این همیشه طرف خوب نیست که پیروز میشه. بعضی وقتها طرف شر بر طرف خوب غلبه میکنه. هر انسانی یک نقطه شکست داره و کورتز الان به نقطه شکستش رسیده... برای بهتر فهمیدن ماجرا باید همواره دو جمله بنیادین این ژنرال آمریکائی و همچنین گفته های کورتز را به خاطر داشت. اینک آخرالزمان داستان همین آدمهائی است که در خلال جنگ و فشارهای خاص آن مبدل به افرادی روانی و غیرقابل پیش بینی شده اند. زمانی که ویلارد در ابتدای مسیر با شخصیت استثنائی سرهنگ کیلگور آشنا میشود, بیننده میتواند آغاز یک فرایند روانی را در کیلگور مشاهده کند و در نهایت تصور کند که افرادی مانند کورتز چگونه از این جنگ سر برآورده اند. یک چرخه کامل بر رفتارشناسی کاراکترهای فیلم حکم فرماست. مجموعه افرادی که مرتب در حال تبدیل شدن به یکدیگر هستند و در مرحله های مختلف این چرخه قرار دارند و اتفاقا در پایان هم چیزی جز نیستی کامل بر زندگیشان حکم فرما نیست و البته همین نیستی هم با شکلهای مختلفی به سراغشان می آید. با این که شخصیت کورتز و کیلگور در دو جهت مختلف به پیش رفته اند, اما شکی نیست که عامل هر نوع سوء رفتار در این دو نفر جنگی بوده که در آن درگیر هستند. اوج روان پریشی فردی مانند کیلگور را در سکانس حمله به دهکده ویتنامی میتوان دید, نکته جالب اینست که دیگر برای او حمله به این دهکده و گرفتن آن مهم نیست, کیلگور به دنبال به دست آوردن ساحل این دهکده برای موج سواری افرادش است که از قهرمانان موج سواری هستند. روندی که او در آن موفق به تصرف این دهکده میشود نیز در نوع خود خاص و به یادماندنی است. غرش بالگردها به همراه موسیقی فوق العاده ریچارد واگنر که برای سربازان آمریکائی قرار است که روحیه ساز باشد, اما برای ویتنامی های بخت برگشته مانند ناقوس مرگ عمل میکند. آنچه در این باره جالب است این است که این موسیقی در واقع جزو موسیقی متن فیلم نیست. این موسیقی نیز سرچشمه در دیوانگی کیلگور دارد که میان همه بالگردها بلندگوهای بزرگی نصب کرده تا در زمان حمله موسیقی موردعلاقه اش را بشنود. کاپولا قدم به قدم بیننده را با حقایق مختلف در خلال جنگ آشنا میکند و این حقایل الزاما ماهیت اصلی جنگ نیستند. هنر اصلی کاپولا در شخصیت پردازی های نابی است که در کتاب هم به این قوت وجود ندارد. اولین شخصیت از این چرخه سرهنگ کیلگور است. یک نظامی مستبد که با بازی رابرت دووال مبدل به یک اسطوره سینمائی شده است. فردی که کشته شدگان ویتنامی را با کارتهای بازی مشخص میکند و به هر کدام یک نسبتی میدهد و در نهایت هم میگوید که قرار است به آنان کمک کند. فردی که گاهی آنقدر بی رحم است که برای موج سواری، یک دهکده ویتنامی ها را نابود میکند و در جائی دیگر نگران نوزاد همان ویتنامی ها میشود. در یک جا از کشتن افراد و موسیقی توامان لذت می برد، و در جای دیگر از استشمام بوی بمبهای آتش زای ناپالم در صبح گاه ویتنام! با این حال کاریزمای این شخصیت آنقدر خاص است که نمیشود این فیلم را دید و مجذوب حرکاتش نشد. برای او بمبهایی که در اطرافش منفجر میشوند هم ناچیزند, آنقدر ناچیز که حتی برای دیدن انفجارشان بعد از شنیدن سوت انفجار از جای خود تکان نمیخورد و به نظر میرسد که از این انفجارها هم برای درهم شکستن روحیه نظامی او کاری ساخته نیست. اما همین شخصیت زمانی که درباره کورتز صحبت میکند, او را فردی مینامد که آدم در کنارش مطمئن است, فردی که مطمئن بود آسیبی نمیبیند. در واقع این همان خط جدا کننده کورتز از کیلگور است. خطی که باعث میشود کورتز یک شورشی باشد و کیلگور یک فرد مستبد اما تحت پرچم. خط سیر داستان از شروع ماموریت ویلارد آغار میشود و او در طی فرایند جستجو به دنبال کورتز باید به نوعی خودآگاهی برسد. مشکل کلی ویلارد این است که نمیتواند بدون دلیلی که به خودش اثبات شده باشد دست به نابودی کورتز بزند. به همین منظور یکسره به خواندن پرونده کورتز می پردازد تا بتواند با او آشنائی بیشتری پیدا کند و در همین شرایط کاپولا فرصت دارد تا ما را با شرایط جنگی که در اطراف آنها اتفاق می افتد بیشتر آشنا کند. آشنائی بیننده با شرایط مختلف جنگ شامل همه چیزهائی میشود که میتواند در چنین جنگی مد نظر باشد, از اهداف سیاسی و اقتصادی گرفته تا رویاهائی که جنگ سالاران در سر می پرورانند. رویاهائی که با این که به حقیقت نمی پیوندند اما آشناشدن بیننده با آنها اسباب کنار آمدنشان با خط سیر داستان است. نمایش دختران... یکی از زیباترین قسمتهای فیلم، سکانسی است که در آن ارتش آمریکا برای ایجاد سرگرمی برای سربازان اقدام به آوردن تعدادی از دختران نمایش به ویتنام کرده است. اگر با دقت این موضوع را بررسی کنیم به این نتیجه میرسیم که این صحنه نمایش کوچک را میتوان در ابعاد بزرگ تشبیه به کل جنگ ویتنام کرد... [img]http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/1225/ii/Apocalypse-Now-Redux-thumb-560xauto-23222.jpg[/img] جالب است که تمام برنامه ریزی ها برای یک نمایش موفق برای سربازان کاملا اشتباه از آب در می آید و همه تمهیدات ناکار آمد نشان میدهد و در نهایت با یورش سربازان به صحنه نمایش، دختران و کارگردان گروه مجبور به ترک صحنه با بالگرد میشوند. همان کاری که در پایان جنگ ویتنام در تلویزیون ها بارها و بارها شاهدش بودیم. اما چهره بی رحم جنگ بسیار ناراحت کننده تر از این است. بالگرد دختران به دلیل نداشتن سوخت در منطقه ای زمین گیر میشود. یکی از طعنه آمیز ترین اتفاقات فیلم در همین جا شکل میگیرد. حال زمانیست که ویلارد با سوخت از راه می رسد و تصمیم می گیرد که سوخت مورد نیاز را با تفریح چند ساعته سربازانش با این دختران تعویض کند. جمله یکی از سربازان در این جا واقعا جالب است. او به یکی از دختران میگوید: اگر جنگ نشده بود من هیچ وقت تو را نمیدیدم!!! محل نمایش یک شب بعد مورد حمله ویت کنگها قرار میگیرد و نه تنها منطقه نا امن میشود که کل امکانات نمایشی هم از بین میرود و تعدادی از سربازان دو طرف کشته میشوند. طعنه ای که بارها کاپولا در شرایط مختلف مانند یک نهیب از آن استفاده کرده است. یکبار در زمانی که ویلارد اقدام به دزدیدن بردهای موج سواری کیلگور کرد و بار دیگر هم در همین صحنه, کل ماهیت جنگ و آدمهای آن به سخره گرفته میشوند. اما نظارت بی طرفانه ویلارد و گروهش و خویشتن داری آنها نیز دیری نمی پاید, در ادامه مسیر وقتی که دیگر گروه به اوج عصبیت و وحشت از اتفاقات پیش رو رسیده، میبینیم که دیگر گروه ویلارد هم قادر به برخورد منطقی نیست. برخورد آنها یا یک قایق ویتنامی که مربوط به ماهیگیران است مبدل به فاجعه میگردد. قتل عام این گروه ویتنامی بیگناه قبل از آنکه نشانه از قصاوت قلب سربازان آمریکائی داشته باشد نشان از وحشت عمیق آنهاست. دلیل کشتن ویتنامی ها هیچ چیز نیست جز ترس!! ترسی که سراپای وجود آنها را فرا گرفته است و لحظه به لحظه نیز بیشتر میشود. ویلارد با گلوله خلاصی که به دختر ویتنامی میزند با این که شاید قصدش خلاص کردن او از درد باشد, اما همچنان نشانگر این موضوع است که آمریکائی ها در جنگ هیچ ارزشی برای مردم ویتنام قائل نبودند و تنها چیزی که برایشان مهم بود, جنگ قدرتی بود که با شوروی داشتند. در این صحنه به وضوح میبینیم که ارزش توله سگ دختر ویتنامی از خود او برای آمریکائی ها بیشتر است. وحشتی که در وجود افراد ویلارد رخنه کرده خیلی زود به واقعیت تبدیل میشود و در سکانسی که صحنه نمایش مورد حمله ویت کنگ ها قرار میگیرد وحشت از خطری که هر لحظه آنها را تهدید میکند بیشتر میشود ولی فردای آن روز زمانی که بر اثر حمله غافلگیرانه ویت کنگها میلر نیز کشته میشود این وحشت به حداکثر میرسد. ملاقات با فرانسوی ها [img]http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/1225/ii/apocalypse.jpg[/img] بخش ملاقات با فرانسوی ها از جمله بخشهائی بود که در نسخه اولیه از فیلم حذف شده بود و البته یکی از نمادهای اصلی فیلم نیز بود. تقریبا در تمام تبلیغات اولیه صحنه مواجهه با فرانسوی ها وجود دارد. اما بعد از نمایش خصوصی فیلم کاپولا آنرا برای نمایش عمومی حذف کرد و البته به روایتی هم تحت فشار این صحنه ها حذف شد. بخش ملاقات با فرانسوی ها تقریبا از بخشهائی است که به روایت کتاب قلب تاریکی بسیار نزدیک است و با زمانی حدود بیست و هفت دقیقه از بزرگترین بخشهای حذف شده فیلم بود. درست زمانی که ویلارد و گروهش در اوج وحشت و عصبانیت هستند و هنوز موفق به خاکسپاری میلر نیز نشده اند, در یک محیط پر از دود گرفتار محاصره افراد گروه فرانسوی میشوند. ابتدا به نظر میرسد که این افراد باید تحت فرمان یک دولت و یا نماینده فرانسوی ها در محل باشند. اما بلافاصله مشخص میشود که در محیط بحران زده ویتنام سرهنگ کورتز تنها یاغی ای نیست که وجود دارد. مرد فرانسوی با گروهی که از تعدادی فرانسوی و تعدادی کامبوجی و ویتنامی تشکیل شده، برای خود در بخشی از این منطقه زندگی میکند. این زندگی شبیه زندگی عادی نیست. مرد فرانسوی به همراه اعضای خانواده اش در این محل شبه حکومت میکند و البته این حکومت نیازهائی هم دارد و البته فرانسوی ها این منطقه را وطن خود میدانند. حضور در گروه پرشمار فرانسوی ها و دعوت به صرف غذا با آنها و حتی فرستادن دختر مرد فرانسوی به سراغ ویلارد همه و همه یک هدف بیشتر ندارد و آن به دست آوردن اسلحه و مهمات است. اما ویلارد قبل از آن فکر این جای کار را کرده و مهمات را مخفی کرده تا در زمانی که او پس از مصرف تریاک در حال گذرانیدن وقت خود با دختر فرانسوی است, افراد فرانسوی در قایق او هیچ چیزی پیدا نکنند. بحثهای بی فرجام مرد فرانسوی و افراد دیگر گروهش بر سر سوسیالیست بودن و یا کمونیست بودن ویتنامی ها و خاطره تعریف کردن مرد مسن فرانسوی نیز نمیتواند ذهن ویلارد را گمراه کند. اما تنها حسن مواجهه با فرانسوی ها این است که سرانجام جسد میلر از بلاتکلیفی خلاص میشود. صحنه های مربوط به فرانسوی ها که در کتاب قلب تاریکی آمده بود با توجه به این که اتفاقات این کتاب در کنگو رخ میداد با آن داستان هماهنگی بیشتری داشت. اما اضافه شدن آن به فیلم اصلی سبب پدید آمدن حس جدیدی در داستان شد. میشود گفت که هدف اصلی داستان و کلمه ای که در این فیلم بارها و بارها آنرا میشنویم و با مفهوم آن آشنا میشویم "وحشت" در خلال ملاقات با فرانسوی ها شکل اصلی خود را می یابد. زمانی که مرد فرانسوی از وحشتی که بر عمق این جنگلهای انبوه حکمفرماست صحبت میکند و زمانی که میبینیم مرد فرانسوی حاضر است برای به دست آوردن مهمات و اسلحه همه چیزش را فدا کند, متوجه میشویم که در حال مواجهه با وحشت غریبی هستیم. همانقدر که اهالی آن دهکده ویتنامی از حملات فردی مانند کیلگور وحشت دارند, کیلگور و افرادی مانند او نیز از همین ویتنامی های کوچک اندام اما هوشیار وحشت میکنند. مردم در ویتنام بر سر هیچ و پوچ جان خود را از دست میدهند و در این مرگها آمریکایی ها هم سهیم هستند. مرگ فیلیپس, یکی دیگر از افراد ویلارد، آن هم با نیزه یکی از بومیان که حتی دلیلی برای دشمنیشان با گروه ویلارد وجود ندارد بیش از پیش بر این وحشت صحه میگذارد. اکنون به نظر میرسد که ویلارد و گروهش برای مواجهه با پایان ماجرا آماده تر شده اند. ندایی از اعماق ... حرکت آرام قایق در میان رودخانه ای که با رنگ غروب خورشید به قرمزی میگراید, جا به جا شدن آرام آب در هنگام عبور قایق و سکوت مطلق حاکم بر فضا خبر از نزدیک شدن به محلی دارد که قرار است در آن پایان بندی ماجرا شکل بگیرد. [img]http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/1225/ii/apocnow.jpg[/img] در این جا باید یادی بکنیم از فیلم برداری خاص استرارو برای این فیلم. شکی نیست که اینک آخرالزمان با توجه به مفهومی که قصد رسانیدن آنرا داشت نیاز به تمهیدات خاصی در تصویر برداری داشته است. علاقه کاپولا به تصویر برداری در نورهای کم از سوئی و علاقه استرارو در به کارگیری رنگهای متنوع سبب شد که نتیجه کار بسیار جالب از کار درآید... به نظر میرسد که حتی در فیلم برداری های شبانه نیز استرارو موفق شد که متدهای خود را برای استفاده از حداکثر نور در صحنه به کار گیرد. برخی از لحظات ابتدائی فیلم و یا لحظات پایانی فیلم نتیجه فیلم برداری استرارو شبیه به رنگین کمانی از رنگهای مختلف است که در آن رنگهای سبز و نارنجی مایل به قرمز بیشتر نمود دارد و این رنگها دقیقا همان رنگهائی است که از طرفی باید فضای جنگلی را تعریف کند و از طرفی به حس وحشت در داستان کمک کند. قاب های استفاده شده توسط استرارو گاهی اوقات از مدل فیلم خارج میشود و تصور میکنیم که در حال دیدن یک نقاشی خوف آور از طبیعت هستیم. این متد از فیلم برداری بخصوص در تمام لحظات پس از ورود گروه ویلارد به محل استقرار کورتز نمود دارد. شاید یکی از بهترین مثالها سکانس ورود قایق ویلارد به خلیج کوچک محل استقرار کورتز باشد. جائی که به نظر میرسد ترکیب رنگها و طراحی صحنه کاملا در خدمت این هستند که نشان دهند ویلارد به شکلی کاشف گونه در حال ورود به قاره ای کشف نشده است... عناصر صحنه و مکانی که ویلارد در روی قایق به خود اختصاص داده و همچنین فیلم برداری نرم و متحرک استرارو, حسی را تداعی میکند که باید بیننده در این لحظات داشته باشد. ابهام, تعلیق و وحشت از فرجام کار... در زمانی که هنوز ویلارد به محل مورد نظر نرسیده, در جای جای مسیر قایق او، شاهد آثار جنایاتی هستیم که افراد گروه کورتز مرتکب شده اند. نحوه کار در راستای وحشت بیشتر از فرجام کار است. این آثار در اردوگاه باستانی کورتز نیز کاملا دیده میشود. سوءقصد به خدا !! [img]http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/1225/ii/apocalypse-now-poster.jpg[/img] به بخش فینال ماجرا میرسیم. جائی که میتوان از آن درک مختلفی داشت. آنچه که در این پایان اتفاق می افتد برای هیچ کس خوش آیند نیست. به نظر می رسید که ویلارد نیز باید تحت تاثیر کورتز قرار میگرفت و به نظر میرسید که کورتز باید برنده نهائی این ماجرا باشد. اما با ورود به منطقه تحت تسلط کورتز، همه پیش فرضها درباره او تغییر میکند. به نظر میرسد که کورتز نیز نسخه تندروئی از آمریکائی هاست که در یک مرحله قبل از آنها اقدام به نابودی میکند و البته او این کار را با یک دریافت ماورائی از محلی نامعلوم انجام میدهد. در ورود به منطقه کورتز میبینم که در جای جای این محل باستانی افراد مختلفی کشته شده اند و یا به قولی میتوان گفت که قربانی شده اند. ایده های کورتز در تنها نوع ایجاد وحشت، با آمریکائی ها تفاوت دارد. آمریکائی ها از وحشت میکشند و ویتنامی ها هم از وحشت میمیرند, اما کورتز از وحشت مانند یک اعتقاد استفاده میکند. اعتقادی که بر اساس آن باید سرنوشت را به دست گرفت و حتی اجازه انتقاد به منتقد نداد و این همان ایده مشهور است که میگوید گاهی اوقات باید به صاحب نبوغ احترام گذاشت, حتی اگر نبوغش در راه جنایت باشد. کورتز به ویلارد میگوید که شما میتوانید من را بکشید, اما نمیتوانید مرا قاتل خطاب کنید. این بحث سرچشمه در همان اعتقاد کورتز به مسلک جدید خود دارد. از سویی وقتی به شرایط محیطی این محل دقت میکنیم به نتایج جالب تری هم میرسیم. با توجه به محلی که برای استقرار کورتز در نظر گرفته شده و وجود بناهای تاریخی در این مکان میتوان این گونه برداشت کرد که کورتز در نتیجه یک سری مطالعات خاص بر روی مستندات این قوم, در واقع شیفته یک مسلک باستانی شده است, مسلکی که تا قبل از آن مردم منطقه برداشتی درباره آن به شکل کورتز نداشته اند. اما به خوبی آنرا فهمیده اند. میتوان بزرگترین قسمت از هنر فیلمنامه نویسی کاپولا را مربوط به این بخشهای نهائی دانست. جائی نزدیک به 50 دقیقه از فیلم صرف فلسفه پردازی های کورتز و گاهی هم حرفهای برآمده از ذهن کورتز، توسط عکاس (دنیس هوپر) میشود. اگر با دقت به جمله جمله های کورتز بنگریم در پایان راه متوجه میشویم که هنر این داستان در کجاست و متوجه خواهیم شد که چرا در پایان شاهد مرگ کورتز هستیم. در پایان راه با ویلارد تنها دو نفر باقی مانده اند که نفر اول هم به دست کورتز کشته میشود و میماند ویلارد و تنها یک نفر. کورتز سر هایکز را هم به ویلارد هدیه میدهد تا وحشت از مرگ در ویلارد هم به حد نهایت برسد. سرانجام کورتز تصمیم میگیرد که به صحبت نهائی با ویلارد بنشیند و جالب اینجاست که کورتز به ماموریت ویلارد کاملا واقف است. ویلارد در پایان و پس از شنیدن حرفهای کورتز تصمیم میگیرد که ماموریتش را به پایان برساند, با شروع مراسم مذهبی قربانی کردن گاو, ویلارد هم که اکنون دیگر در بند نیست به سراغ کورتز میرود که به نظر میرسد حس میکند که خودش هم به پایان راه رسیده است. کشتن گاو در مراسم مذهبی همانقدر خشونت بار است که کشته شدن کورتز به دست ویلارد, اما داستانی که جزء به جزء آن درباره وحشت است, سرانجام با این کلمات کورتز به پایان میرسد... وحشت... وحشت... برآینــــــد ... [img]http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/1225/ii/apocalypse1.jpg[/img] کاپولا با اینک آخرالزمان به عمق چالشهائی میرود که ممکن است هر انسانی با خود داشته باشد, حال آنکه گاهی این چالش در مورد جنگ است و گاهی در زمان صلح, اما آنچه که درباره داستان اینک آخرالزمان صادق است استفاده از فاکتور ترس و وحشت در تمام لحظات داستان است, آن هم نه ترس و وحشتی که در بیننده پدید بیاید, بیننده در تمام زمان 202 دقیقه ای فیلم شاهد وحشتی به مراتب هولناک تر در میان عناصر داستان است. از دید کورتز این وحشت و ترس کاملا مفید است و میتواند دوست هر انسانی باشد. از این جمله کورتز یاد داستان مشهور ایلیاد افتادم که در گفتگویی در پشت دروازه های تروی, اودیسه به آشیل درباره مزایای وجود وحشت در هر انسانی میگوید, جائی که به او میگوید وحشت و ترس برای انسان مفید است و آشیل را دارای مشکل میداند که هراس از هیچ چیز و هیچ کس ندارد. در تمام لحظات فیلم, تصویر برداری های فوق العاده استرارو در خدمت ایجاد این حس وحشت در ذهن بیننده است و به شکلی هوشمندانه، بیننده نباید خود بترسد بلکه باید ترس را حس کند و الحق که استرارو که تقدیر شده ترین فیلم بردار همان سال شد, به خوبی توانسته این کار را انجام دهد. دوربین استرارو در فینال داستان یکسره در حال حرکت است و این حرکات باید کاملا در جهت هدف داستان باشد, تصویر برداری های سایه روشن از کورتز در حالی که هیچ گاه او را به طور کامل مشاهده نمیکنیم و همچنین طراح رنگهای گرم برای نشان دادن هر چه بیشتر حس ماورائی حاکم بر سکانسهای نهائی از دستاوردهای استرارو در این پایان بندی است. اینک آخرالزمان یکی از فیلمهائی است که در زمان خود کمتر مورد توجه قرار گرفت و انگار در مورد کاپولا این یک اصل ثابت است, پدرخوانده هم در سال 1972 آنچنان که باید مورد توجه منتقدان واقع نگردید, اما اگر همین الان اسکار مجددی برگذار میشد, شکی نیست که این فیلم بیش از 12 اسکار اصلی را به خود اختصاص میداد. نمونه هائی دیگر مانند همشهری کین نیز دچار همین بی مهری ها شدند. اما قدر مسلم اینک آخرالزمان بهترین اثر سینمائی 40 سال اخیر است و به نظر بسیاری از کارشناسان این اثر برترین ساخته مستقل سینماست و برترین فیلم بلند سینمایی پس از پدرخوانده است. در سال 2002 نیز این فیلم در رای گیری سایت اند ساند به عنوان برترین اثر 25 سال گذشته انتخاب گردید که از این حیث بر بسیاری آثار نمونه سینما پیشی گرفت. اکنون در میان برترین فیلمهای تاریخ این فیلم چون ستاره ای میدرخشد و جزو شاهکارهای سینماست و این نشانگر اراده پولادین کاپولاست که با از دست دادن بیش از 50 میلیون دلار که بخش زیادی از آن بازنگشت و با مقابله با بسیاری مشکلات آنرا به پایان رسانید, تا امروز ما شاهد این اثر برجسته باشیم. اما واقعا چرا این اثر تا این حد برجسته شده است؟ آیا پرداختن به ماهیت ترس, این عنصر ماورائی و عمیق, اینقدر جای کار داشته است؟ پاسخ را باید به بیننده واگذار کرد. همان طور که کورتز به ویلارد واگذار میکند. ویلارد میداند که چاره ای جز کشتن این مرد مصمم ندارد. زیرا کورتز تاثیر بر جائی از روح انسان میگذارد که قبل از آنکه به فکر نابودی اش باشد خود بخشی از آن شده است. وحشت در کلام کورتز آنقدر هراسناک نیست که در شخصیت او. ویلارد با این که دست به نابودی کورتز میزند اما ترسش از این نیست که کورتز خطرناک است, او مطمئن میشود که این ایده او درباره وحشت است که خطرآفرین خواهد شد و مانند یک ویروس خطرناک رشد و نمو پیدا خواهد کرد. همان طور که زمانی که به حرفهای کورتز گوش میدهیم حس میکنیم که به کلمه کلمه اش معتقد شده ایم. کشتن کورتز کشتن یک فرد نیست, کشتن ایده ایست که میرود مانند ایده فرانسوی ها به این که ویتنام وطن آنهاست مبدل شود. به یک اعتقاد عمیق و البته بسیار خطرناک تر. وقتی به وحشت مانند یک اعتقاد نگاه کنیم, خواهیم دید که خیلی از خط قرمزها کنار خواهند رفت و آنچه باقی خواهد ماند باز همان وحشت است و این بار برای دیگران و نه خود فرد. کورتز در آخرین لحظات زندگی نیز بر این جمله تاکید دارد. اما قدر مسلم با مرگ کورتز, صورت مسئله همچنان بر جای خود باقیست. حتی به نظر میرسد که با مرگ کورتز افرادش که بخش مهمی از آنها همچنان آمریکائی هستند, با ویلارد به نحوی رفتار میکنند که انگار خداوند جدیدی پا به عرصه وجود گذاشته است. این همان نبوغی است که باید حتی دشمن هم به آن احترام بگذارد, نبوغی که حتی دشمن را هم چاره ای جز تبعیت از آن نیست. کورتز در زمان تعریف کردن از اتفاقات یک دهکده ویتنامی که در آن فرزندانشان را به خاطر واکسینه شدن توسط آمریکائی ها قطع دست کرده بودند به این مسئله اعتراف میکند که در نهایت آمریکا برنده این جنگ نیست, چون که ویتنامی ها مبارزه را بر مبنای قوانین دیگری تعریف کرده اند که برخواسته از قلب آنهاست. این همان جائیست که باید ترس را پشت سر گذاشت تا در نهایت برنده یک نبرد اینچنینی شد. دقیقا در اینجا به یاد جمله کورتز در نوار ضبط شده می افتیم, جائی که از کرمی در کنار تیغ صحبت میکند. کاملا مشخص است که ویتنامی ها مدتهاست که به این تیغ عادت کرده اند و حضور بیگانگان مختلفی را در کشورشان تجربه کرده اند و به همین علت است که راه پیروزی را خوب میدانند, حتی اگر برای آن پای کشوری مانند شوروی را به ویتنام باز کنند. در اینجا باید دید که چقدر گفته ژنرال آمریکائی حقیقت بود و چقدر دروغ... آیا کورتز به نقطه شکست خود رسیده بود؟ آیا این فیلم نشان نمیداد که در حقیقت آنکه به نقطه شکست رسیده است آمریکائی ها هستند؟ آمریکائی هائی که بر سر اجساد ویتنامی ها ادعای کمک به آنها را داشتند؟ پاسخ این سوالات اکنون بر همه بینندگان روشن است. باید گفت که اینک آخرالزمان از آنجا که از دل برآمده بر دل مینشیند. تمام قابهائی که کاپولا تصویر میکند, یک به یک دارای جذابیت خاص هستند. تلفیق صدا و تصویر توانسته در برخی از مواقع در فیلم اعجاز کند, نمونه بارز این مدل که اکثر کارشناسان هم درباره آن سخن گفته اند, ترکیباتی است که در ابتدای فیلم شاهد آن هستیم. گردش آتش ناشی از انفجار به دور سر ویلارد, تبدیل حرکت بالگرد و صدای چرخش پنکه سقفی و تبدیل تصاویر به یکدیگر, صدابرداری همزمان در صحنه حمله به دهکده ویتنامی و در کنار آن استفاده از موسیقی واگنر به عنوان موسیقی متن, استفاده حداکثری از فیلم برداری های استثنائی استرارو که لحظه ای در این فیلم بیننده را به حال خود رها نمیکند و اوج آن را میتوان در همان صحنه های فینال دید, جائی که کورتز و ویلارد هر دو در سایه روشنهای جداگانه نشان داده میشوند. نقش کاگردان هنری نیز در این فیلم بسیار بارز است و البته تدوینی که نمیتوان از کنار آن گذشت. با این همه این فیلم متاسفانه در اسکار مورد بی مهری بود و تنها اسکارهائی که به دست آورد مربوط به صدابرداری و فیلم برداری بود که درباره فیلم برداری باید گفت که یکی از به حق ترین اسکارهای تاریخ به ویتوریو استرارو داده شد. در پایان باز میگردیم به ابتدای تحلیل, یادی میکنم از بازی به یاد ماندنی رابرت دووال در نقش سرهنگ کیلگور. رابرت دووال که همیشه دوست داشتنی است, در این فیلم نیز با این که نزدیک به بیست دقیقه بیشتر حضور ندارد اما بازی درخشانی از خود به نمایش میگذارد, همین بیست دقیقه تاریخ ساز میشود و در بهترین لحظه این بیست دقیقه توانست در یکی از تک گوئی های بدیع تاریخ سینما, سکانسی را خلق کند که هنوز هم بهترین نمونه تک گوئی سینمائی است. با جمله ای از سرهنگ کورتز اسطوره ای این مطلب را به پایان میبرم. در زندگی این قضاوت ماست که اسباب شکست ما میشود... ادامه دارد....
- 212 پاسخ ها
-
- سینما
- سینمای جنگ
-
(و 4 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
بالگرد ترابری سنگین میل-26 هالو ( mi-26/halo) بالگرد ترابری سنگین میل-26 هالو ( Mi-26/Halo)
rainbow پاسخ داد به RedArmy تاپیک در بالگردهای ترابری
[img]http://bemil.chosun.com/nbrd/files/BEMIL085/upload/2007/10/%C0%FC%C0%E5%C0%C7%20%BF%EE%B8%ED%C0%BA%20%BE%CB%20%BC%F6%20%BE%F8%B4%C2%20%B0%CD%20-%20%B0%DD%C3%DF%B5%C8%20MI-26%A1%A1%C3%BC%C3%BE.jpg[/img] این هم علی الظاهر همونیه که در چچن سرنگون شده -
jrzm جان اون مربوط به بخش جنگ افغانستانه در ادامه چشم لینک دانلود اگه میخوای برات pm کنم این داشت یادم میرفت با تشکر از جناب اشتوکا و k-alavi [b]تا جایی که پاهایم توان رفتن دارد (As Far As My Feet Will Carry Me)[/b] [url=http://www.imdb.com/title/tt0277327/]اطلاعات بیشتر[/url] هاردی مارتینز سال 2001 "تا جایی که پاهایم توان رفتن داشت" را ساخت. این فیلم محصول مشترک آلمان و روسیه است و برنهارد بترمان، میشائیل مندی، آناتولی کوتنیف، ارینا پانتوا و آیریس بوم در آن بازی کردهاند. فیلمنامه را باستین کلو، هاردی مارتینز و برند شوام بر مبنای کتاب "تا جایی که پاهایم توان رفتن داشت" نوشته جوزف ام. بوئر نوشتند. داستان فیلم درباره فردی به نام کلمنز فورل است که در زمان جنگ جهانی دوم سرباز نازی ها بوده و اکنون یک زندانی جنگی است. او به یک اردوگاه کار اجباری در سیبری منتقل می شود. فورل پس از چهار سال کار در معادن از اردوگاه می گریزد و می کوشد به خانه بازگردد. سفری که سه سال طول می کشد. هاردی مارتینز سال 1963 در آلمان به دنیا آمد. او دو سال در انجمن بین المللی بدلکاران در لس آنجلس آموزش دید. او از اواسط دهه 1980 در تعدادی از فیلم های آلمانی به عنوان بدلکار مشغول کار شد. سال 1996 یک کمپانی فیلمسازی راه انداخت که Cassadeur در سال 1998 اولین فیلم تولید شده آن بود. داستان "تا جایی که پاهایم توان رفتن داشت" واقعی است و کتاب آن بیش از 12 میلیون نسخه فروخته است. فورل در گفتگوهای طولانی خود با نویسنده آلمانی سفر شگفت انگیز خود را که تا ایران هم ادامه پیدا کرد، شرح داد. سفری که بیش از 14 هزار کیلومتر ادامه داشت.
- 212 پاسخ ها
-
- سینما
- سینمای جنگ
-
(و 4 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
نقد اول:«والکری» آخرین ساختهی «برایان سینگر» قصد روایت کردن یکی دیگر از اتفاقات جنگ دوم جهانی را دارد. داستان عملیات واکری که طی آن گروهی از افسران نازی که مخالف «هیتلر» بودند دور هم جمع میشوند تا با ترور هیتلر و کودتایی جلوی خون ریزیهای هیتلر را بگیرند ولی مشکل اینجاست که سرنوشت هیتلر جور دیگری نوشته شده است و او باید دنیا را به خاک و خون بکشد. فیلم تمام تلاشش را میکند تا کاملا وفادارانه داستان عملیات والکری را روایت کند و باید بگویم که در این زمینه هم کاملا موفق عمل میکند. اما در انجام وظیفهی مهمترش که همان تبدیل شدن به یک فیلم قوی و سرگرم کننده تا حد زیادی ناموفق است. والکری اگر چه فیلم خوش ساختی از آب در آمده است اما ریتم کندش و نقص بزرگی که در گره گذاری و ایجاد حس هیجان در مخاطبش دارد باعث میشود که به فیلمی کاملا معمولی تبدیل شود. ریتم کند فیلم با صحنههای خسته کنندهی حرف زدن طولانی کاراکترها مدت فیلم را برای بیننده بیش از اندازه طولانی کرده است و دیگر عوامل فیلم هرگز قابل توجه نیستند و در حدی معمولی باقی میمانند. به جز چند لحظهی قابل توجه در فیلم چیز چندان دندان گیری برای دل خوش کردن پیدا نمیشود و این بزرگترین عیبیست که یک فیلم میتواند داشته باشد. کلیشههای نخ نما برای گره گذاری در داستان و سعی بی سرانجام عوامل فیلم مخصوصا کارگردان برای جالب تر کردن داستان راه به جایی نمیبرد. ولی مهم ترین عاملی که باعث می شود که کاملا بی توجه به تماشای فیلم ادامه دهید مطلع بودن شما از این واقعیت است که بر سر هیتلر هیچ بلایی نمیآید. درست در لحظههایی که بمب منفجر شده است و «کلنل استفانبرگ» (تام کروز) در حال تلاش برای فرار از آن مهلکه است شما میدانید که هیچ اتفاقی برای هیتلر نیافتاده است. و تمام تلاش فیلم برای ایجاد حس تشنج و استرس در مخاطب خود نقش بر آب میشود. شاید این موضوع را نتوان زیاد به تقصیر سازندگان فیلم انداخت چرا که تقریبا تمام مردم جهان سرگذشت هیتلر را میدانند و سینگر و همکارانش بدون تقصیر موفق نمیشوند بینندهای را فریب دهند که میداند هیتلر نمرده است و تمام تلاش قهرمانان فیلم بر باد خواهد رفت. و با بد شانسی تمام سهم سینگر و همکارانش لبخند تمسخر آمیز مخاطب فیلمشان است که تلاش آنها را برای هیجان انگیز کردن داستانشان و اینکه تلاش میکنند برای لحظهای هم که شده به او به قبولانند که هیتلر مرده است. اما باز هم همان طور که قبلا اشاره کردم والکری فیلم خوش ساختی از آب درآمده است. مسئلهی دیگری که در فیلم زیاد به چشم میآید چهرهی بی فروغ «تام کروز» افسانهای است. این مرد با تمام محبوبیتش و چهرهی زیبایش و حتی ثروتی که دارد دیگر آن تاثیر گذاشته را ندارد. معلوم نیست چرا تام کروز اینگونه چهرهی جادویی خودش را از دست داده است. شاید دلیل ظهور ستارگان دیگر باشد ولی این دلیل قانع کننده نیست. خود تام کروز هم این موضوع را میداند ولی تلاشش برای بازگشتن به روزهای اوجش چندان با ثمر نیست. آخرین باری که حضور تام در فیلمی واقعا سنگینی میکرد «آخرین سامورائی» بود. بعد از این فیلم دیگر خبری از تام کروز محبوب نیست. بازیهای او مانند قبل هستند و فیلمهایی هم که بازی کرده است خوب و خوش ساخت هستند ولی او دیگر مانند گذشته مطرح نیست. حتی تلاش تام برای تهیه کردن فیلم و بازی کردن در نقش اولهای جذاب فیلمهایش باز هم راه به جایی نمیبرد و بزرگترین شکستش را باید «ماموریت غیرممکن ۳» دانست. برگردیم سر والکری. فیلم با تمام یکنواخت و خسته کننده بودنش یک نمای شاهکار دارد که شاید خستگی دیدن کل فیلم را از تن هر کسی در آورد. کلنل استفانبرگ که در جنگ یک دست و یک چشم را از دست داده است هرگز حاضر نیست در هیچ مکانی سلام هیتلری بدهد ولی در یک جا مجبور میشود برای اطاعت از مافوق خودش سلام بدهد و اینجاست که شاهکار فیلم رو میشود. دست قطع شدهای که سلام هیتلری میدهد و صدای لرزان از خشم کلنل تمسخریست تلخ بر پیکرهی منحوس نازیسم و اینجا فیلم به خاطر دیدن این صحنه هم که شده ثابت میکند که ارزش دیدن دارد. شاید این صحنه بعد از شاهکار «چاپلین» محکم ترین اعتراض و تمسخر سینما از نازیسم باشد. مورد دیگری هم در فیلم به چشم میخورد که شاید تاثیر کوچکی در ناموفق بودن فیلم داشته باشد. بازیگر نقش هیتلر و گریمش بدترین هیتلری است که تا کنون در پردهی سینما دیده شده است. این بازیگر و این چهره پردازی ابهت سنگین هیتلر را ندارد و بسیار دل سرد کننده هم هست. بعد از دیدن فیلمی مانند «سقوط» دیدن هیتلر این فیلم بد توی ذوق می زند. و در نهایت پایان بندی فیلم که تا حدودی تاثیر گذار از آب درآمده است و لحظهی گلوله باران شدن کلونل که معاونش خود را سپر رئیسش میکند زیبا کار شدهاند. والکری شاید میتوانست بهتر از این ساخته شود. داستان گروهی از افسران نازی که تلاش میکنند هیتلر را از بین ببرند نشان دهندهی تاقض و دو دلی بسیاری از زیر دستان دیکتاتورهای بزرگ است. وضعیتی که فیلم روایت گر آن میشود نقبیست به درون این گونه حکومتها و بیدار شدن افراد زیر دست این گونه دیکتاتورها از خواب خفلت و تلاش ناکامشان برای رهاند خود و دیگران از این وضعیت. ولی این نوع حکومتها معلوم نیست چرا اینقدر دوام میآورند و چطور میتوانند افراد زیادی را مسخ کنند. لحظهای در فیلم است که تایپست تلگراف مرکز ارتباطات ارتش در لحظهای که خبر مرگ هیتلر مخابره میشود بعد از تایپ کردن این خبر خشکش میزند و اشک در گوشهی چشمش حلقه میزند. در لحظهی دیدن این صحنه به این موضوع فکر میکردم که این نوع حکومتها با این همه ظلمی که میکنند چطور میتوانند در مقطعی اینقدر محبوب شوند و شخصیت مثل هیتلر، موسولینی، استالین و یا صدام چگونه میتوانند اینقدر کاریزماتیک و تاثیر گذار شوند. ولی واقعیتی که وجود دارد این است که این نوع حکومتها از دورن میپوسند ولی با این همه درست تا آخرین لحظه محکم میایستند و با شکستنشان دنیایی متحیر میشوند. فیلم دیگری به نام «تقابل» وجود دارد که داستانش در آیندهای درو اتفاق میافتد. در داستان این فیلم نازیسم در جنگ پیروز شده است و دنیا را تسخیر کرده است. و یکی از وفادار ترین ماموران این نظام در لحظهای از خواب بیدار میشود و ماده ی نابود کنندهی احساسات را تزریق نمیکند و اینجاست که از درون سیستم تلاش میکند تا آن را از بین ببرد. عملیات والکری هم چنین عملکردی دارد ولی تفاوتش با آن فیلم در این است که عملیات والکری واقعا روی داده است ولی هر دوی این فیلمهای می خواهند یک حرف بزنند و درنهایت نابود شدن این نظامهای دیکتاتوریست. خودتان تصمیم بگیرد که میخواهید این فیلم را ببینید یا نه. در یک طرف ریتمی کند و فیلمی معمولی و در طرف دیگر لحظههای کوتاه و درخشانی که باعث میشود به فکر فرو بروید. نقد دوم:«والکری» یک تریلر دقیق و بسیار خوشساخت بر اساس ماجرایی واقعی از توطئهای بزرگ و وسیع و بمبگذاری ناموفق برای ترور هیتلر در 20 جولای 1944 است. در مرکز توطئه کلنل فون اِشتافن بِرگ قرار داشت که در این فیلم تام کروز به بهترین شکل ممکن در نقش وی ظاهر شده است. عملیات یاد شده به شکست انجامید که در جریان آن 700 نفر دستگیر و بازداشت و 200 نفر از جمله اشتفان برگ اعدام شدند. منبع: سینمای ما ما به خوبی میدانیم که هیتلر از این توطئه جان سالم به در برد. شرکتکنندگان در این عملیاتِ براندازی از ابتدا تا انتها در هیجان و دلهره به سر بردند، تا اینکه پرده از توطئه بمبگذاریشان برداشته شد و توسط افسران اِس اِس بازداشت شدند تا بیشترشان به جرم خیانت آماج گلولههای آنها قرار گیرند. آنها همانطور که خیانت بزرگ خودشان را طراحی و برنامهریزی میکردند، وجود و احتمال هر خطری را هم پیشبینی کرده بودند. در واقع آنها به استقبال خطر بزرگی رفته بودند که در صورت عدم موفقیت در اجرای ترور هیتلر مرگشان قطعی بود. نکته جالب توجه درباره گروه توطئهگران این است که تقریباً آشکارا و به شکلی علنی در صحبتها و حرف زدنهایشان هیتلر را تحقیر میکردند. احتمالاً این توطئه از آنجا شکل گرفته بود که برخی از افسران بلند پایه و قدیمی ارتش از هیتلر به خاطر اقدامات و رویکردهای غلطش متنفر بودند و از او ابراز انزجار میکردند. بعد از پیاده شدن متفقین در نورماندی برای همه مسلم شد که ادامه جنگ جز شکست نتیجه دیگری برای آلمان در بر ندارد. از این زمان به بعد آنها به دنبال جامه عمل پوشاندن به برنامه و نقشه ترور هیتلر بودند، با این امید که زندگی و جان صدها هزار نظامی و شهروند آلمانی را نجات دهند. فون اِشتافن بِرگ به خوبی از رنج و اذیت و آزاری که توسط نازیها در دهه 1930 نسبت به یهودیها روا شده بود، آگاه بود و از نزدیک شاهد انحطاط اخلاقی آلمان از جمهوری به دیکتاتوری خودکامه هیتلر بود که این امر باعث آشفتگی و پریشانی او شده بود. همین امر سرنوشت او را در آینده تا حدِ یک قربانی ترسیم میکرد. هر شب، بحثهایی هر چند کوتاه میان توطئهگران درباره نسلکشی رو به افزایش در سرزمینهای تحت اشغال آلمان و جبهههای نبرد شکل میگرفت. آنها ضمن اینکه از عملکرد اِس اِس ناخشنود بودند شاید هم واقعاً از خیلی چیزهایی که اتفاق میافتاد اطلاعی نداشتند. آنها حتی به طور مکرر و پی در پی درباره اینکه موفق نخواهند شد با یکدیگر صحبت میکردند و کمتر کسی در دنیا میدانست و خبر داشت که همه آلمانها از هیتلر پشتیبانی نکردند. انگیزه کشتن هیتلر در آنها آنقدر قوی بود که که در رابطه با آن دست به کوشش و تلاش وصفناپذیری زده و در نهایت در راه رسیدن به این هدف زندگیشان را فدا کنند. کارگردان فیلم برایان سینگر («مظنونین همیشگی») است که کارهای ابر قهرمانیاش مثل «مردان ایکس» و «بازگشت سوپرمن» را همه میشناسیم که در ابعادی وسیعتر و بزرگتر از این فیلم به لحاظ تولید و ساخت محسوب میشوند. از میان نقشههای فرعی فیلم دو تا از بهترین اجراها و بازیها یکی مربوط به کِنِت برانا در نقش ژنرال ارشد است. او کسی است که مخفیانه و قاچاقی بمب را به دفتر هیتلر وارد میکند و دوباره از آنجا خارج میشود. نقش فرعی دیگر، تام ویلکینسون در نقش ژنرال است. هر دو در نقشهایشان هنرمندانه و کاملاً مسلط ظاهر شدهاند. یکی به اجرایی کردن توطئه میپردازد و دیگری نقشی بیطرف در ماجرا دارد تا زمانیکه ترور با ناکامی روبرو میشود. تام کروز اگر چه در نقش اصلی فیلم شما را تکان نمیدهد و مات و مبهوتتان نمیکند اما کاملاً قانعکننده است و بازی مسلط و تقریباً بیعیب و نقصی از خود ارائه نموده است. من نمیخواهم درباره او و فیلم پرچانگی کنم و یا به بازی او عیب و ایرادی بگیرم، اما میتوانم شور و اشتیاق کروز برای بازی در نقش قهرمان نازیِ نیمه نابینا و یک دست را درک کنم. دو عامل ممکن است مورد انتقاد قرار گیرد: (الف) در طول فیلم سعی شده تا رفتار و کردار کروز بسیار جذاب به نظر برسد (مثل علاقه او به اپرای کخ و ...) که چنین حرکات و رفتاری برای یک نظامی در آن سطح تا اندازهای مضحک و مسخره به نظر میرسد. (ب) در حال حاضر تولید فیلمهای سینمایی تبلیغاتی و تجاری در راستای شایعات، ادعاهای بیاساس و علاقه، تقاضا و اشتیاق مخاطبین اینگونه فیلم ها صورت میگیرد تا شاید بتوانند بر این اساس در مقابل نظرات مخالف منتقدین که تقریباً این فیلمها را ندیدهاند، خودی نشان دهند. اگر گفتم کروز مات و مبهوتتان نمیکند، باید این را هم اضافه کنم که این کاراکتر در چنین داستانی نمیتواند و نباید چنین کارکرد و اثرگذاری بر روی مخاطب داشته باشد. «والکری» فیلمی است درباره یک افسر کهنهکار و با تجربه با همه ویژگیهای اخلاقی و کاریاش که همین مورد افسرها و نظامیها از دیگر افراد و مشاغل متمایز و متفاوت میکند. آنها با صدای بلند نمیخندند و سر و صدا راه نمیاندازند یا در انجام کارهایشان عجله و شتاب به خرج نمیدهند و علاقهای هم به دیدن راه و روش معمول زندگی مردم عادی از خود نشان نمیدهند. آنها آموختهاند که زیر آتش دشمن و هنگامی در معرض تیراندازی قرار گرفتهاند سراسیمه نشده و ترسی به دل راه ندهند. عنصر اصلی نقشه توطئهگران استفاده هیتلر از برنامه والکری است. سربازان ذخیره از برلین و هیتلر در وضعیت یکپارچهای حفاظت میکنند. اِشتافِن بِرگ هم به شدت استراتژی کشتن هیتلر را دنبال میکند و به آن معتقد است. او بر روی عدم تحرک و واکنش به موقع نیروهای اِس اِس در موقعیتهای حساس حساب ویژهای باز کرده است. ما شاهد برنامهریزی از سوی اِشتافن بِرگ و اطرافیانش هستیم که ممکن است موفقیتآمیز باشد و شاید هم نباشد. اخبار این توطئه به هیتلر میرسد تا او زنده بماند. پیشوا فرامیناش را طی نطقی آتشین از طریق رادیو برای سربازان وفادار و شهروندان آلمانی میخواند، و آلمان بار دیگر بعد از عقیم ماندن این توطئه، آشکارا روی خود را از واقعیتها بر میگرداند تا شاهد نابودی و فروپاشی در آیندهای نزدیک باشد. [b]پیانیست (The Pianist)[/b] [url=http://st-listas.20minutos.es/images/2009-07/118613/2387949_640px.jpg?1307070984]پوستر[/url] [url=http://www.imdb.com/title/tt0253474/]اطلاعات بیشتر[/url] سال تولید:2002 فرانسه ، المان ، لهستان ، بریتانیا-درام ، بیوگرافی ، جنگی بازیگران:آدرین برودی، توماس کرشمان ،فرنک فینالی ،مورین لیپمن ،امیلیا فاکس کارگردان:رومن پولانسکی خلاضه داستان:خانواده اشپیلمن خانواده خوشبختی بودند و در آغاز جنگ در امنیت بودند. واکنش اولیه آنها این بود: ما هیچ جا نمیرویم. حلقه نازیها روز به روز تنگ تر میشد ولی با این حال خانواده او از گزارشهای مربوط به اعلام جنگ انگلستان و فرانسه علیه آلمان دلگرم میشدند و امیدراور بودند نازیها به زودی عقب رانده میشوند و زندگی به حالت عادی بر میگردد. اما چنین اتفاقی نمیافتد. یهودیان شهر مجبور به تسلیم دارایی هایشان و نقل مکان به منطقهای که با دیوارهای آجری از بقیه شهر جدا شده میگردند. یک نیروی پلیس یهود (که برای اجرای قوانین نازیها فعالیت میکردند) به اشپیلمن پستی در این نیرو پیشنهاد میکند، اما او امتنا میکند، اما یک دوست خوب که به این نیرو پیوسته بعداً زندگی اشپیلمن را با بیرون کشیدن او از قطاری که عازم کمپهای مرگ است نجات میدهد.( اشتباه، همان افسر پلیس که در بالا ذکر شد با خارج کردن اشپیلمن از صف قطار او را از مرگ نجات میدهد. منبع خود فیلم ) سپس فیلم داستانی بلند و باورنکردنی از چگونگی نجات اشپیلمن از جنگ با پنهان شدن در ورشو و کمک نیروی مقاومت لهستان روایت میکند. در طول فیلم چندین بار میشنویم که اشپیلمن به دیگران اطمینان میدهد که همه چیز به حالت اول باز میگردد، این ایمان و عقیده او بر پایه اطلاعات و یا خوش بینی او نیست، بلکه این اعتقاد از عشق او به موسیقی سرچشمه میگیرد و در تمام صحنههای فیلم مشهود است. اشپیلمن برای مدتی امنیت دارد اما گرسنه، تنها، بیمار و وحشت زدهاست. پایان جنگ نزدیک است و شهر ویران شده، در یک صحنه اشپیلمن در میان ویرانهها اتاقی پیدا میکند که یک پیانو به طور کنایه آمیزی در آن باقی مانده اما او دیگر شهامت نواختن ندارد. صحنههای پایانی فیلم شامل مواجه اشپیلمن با یک سروان آلمانی است که به طور اتفاقی محل اختفای او را پیدا کردهاست. او به اشپیلمن کمک میکند نجات یابد اما بعد از جنگ خودش به کمک اشپیلمن نیاز پیدا میکند و اشپیلمن نمیتواند به موقع برسد. توضیحات: پیانیست (به انگلیسی: The Pianist) فیلمی است ساخته رومن پولانسکی. فیلم بر مبنای داستان واقعی زندگی نوازندهٔ پیانوی یهودی، ولادیسلاو اشپیلمن در دوران جنگ جهانی دوم در لهستان و اشغال این کشور توسط آلمان به قلم خودش ساخته شدهاست. وی در آن دوران آثار موسیقی شوپن را در ایستگاه رادیویی ورشو مینواخت. رومن پولانسکی کارگردان این فیلم، از آن به عنوان مهمترین فیلم خود یاد کردهاست. وی در کودکی بمبارانهای ورشو توسط نازیها را تجربه کرده و مادرش را در همین بمبارانها از دست دادهاست. [b]لعنتی های بی ابرو (Inglourious Basterds)[/b] [url=http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/thumb/1/12/Poster_inglorious_basterds3.jpg/405px-Poster_inglorious_basterds3.jpg]پوستر[/url] [url=http://www.imdb.com/title/tt0361748/]اطلاعات بیشتر[/url] محصول سال 2009 المان،امریکا-ماجرایی،درام،جنگی بازیگران:ساموئل ال. جکسون (راوی) برد پیت،کریستوف والتز،بی. جی. نواک،تیل شوایگر،دیانه کروگر،دانیل برول کارگردان:کویینتین تارانتینو خلاصه داستان:گروهی از سربازان آمریکایی – یهودی با معروفیت "حرومزاده ها" برای گسترش ترس در رایش از راه کشتن وحشیانه نازی ها هستند. آنهادر طی مسیرشان به یک دختر فرانسوی – یهودی در یک سالن سینما بر می خورند که مورد هدف نازی ها قرار گرفته است…..از سویی دیگر دختر جوانی"شوشانا" که از دست سربازان نازی جان سالم به در برده اکنون در سینمایی که به ادعای خودش به او ارث رسیده به همراه کارگر سینما تصمیم دارند تا با نقشه ای از پیش تعیین شده نازیها و البته "هیتلر" را در سینما به آتش بکشند.... [b]زیردریایی(قایق) (Das Boot) [/b] [url=http://www.cinematex.ro/posters/6/movie6373.jpg]پوستر[/url] [url=http://www.imdb.com/title/tt0082096/]اطلاعات بیشتر[/url] سال ساخت: 1981 آلمان غربی-اکشن درام تاریخی بازیگران:Jürgen Prochnow, Herbert Grönemeyer and Klaus Wennemann کارگردان: Wolfgang Petersen خلاصه داستان:سال 1941. «ستوان ورنر» (کرونهمایر) بهعنوان خبرنگار جنگی، در مأموریت زیردریائی آلمانی «یو - 96» به فرماندهی «کاپیتان» (پروخنو) شرکت میکند. اندکی پس از ترک بندر لاروشل در نورماندی، زیردریائی مورد حمله قرار میگیرد و مجبور به فرو رفتن به اعماق ناشناخته میشود. پس از بالا آمدن مجدد، «کاپیتان» قصد دارد زیردریائی آسیبدیده را به لا روشل برساند، اما دستور میگیرد که به طرف بندر لا سپتسیا در ایتالیا پیش برود. لیکن این بار نیز، توسط هواپیماهای جنگی دشمن، مورد حمله قرار میگیرد... توضیحات: این فیلم از پُرخرجترین و پُرفروشترین فیلمهای آلمانغربی در دوران خود بوده است. [b] مقاومت(Defiance)[/b] [url=http://www.dvdactive.com/images/news/screenshot/2009/4/defiance2d.jpg]پوستر[/url] [url=http://www.imdb.com/title/tt1034303/]اطلاعات بیشتر[/url] سال تولید:2008 امریکا-اکشن،درام،تاریخی کارگردان: ادوارد زوئیک بازیگران:دانیل کریگ، لیو شرایبر، جیمی بل، الکسا داوالوس خلاصه داستان:توویا بیلسکی (کریگ) یکی از سه برادر در لهستان تحت اشغال نازیها در جنگ جهانی دوم است که به جنگلهای بلاروس میگریزند و رهبری پارتیزانهای یهودی را به عهده میگیرند. توضیحات: - «الماس خونین» فیلم قبلی ادوارد زوئیک کارگردان فیلم سال 2006 در پنج رشته نامزد اسکار بود. او پیش از این فیلمهای «افتخار» و «شجاعت زیر آتش» را در حوزه سینمای جنگ ساخته است. «افسانههای پائیزی»، «محاصره» و «آخرین سامورایی» از دیگر فیلمهای این فیلمساز 56 ساله آمریکایی است. - نقش اصلی فیلم را بازیگر تحسینشده جیمز باند ایفا میکند. [b]پاتن(Patton)[/b] [url=http://edu.glogster.com/media/5/25/22/35/25223511.jpg]پاتن[/url] [url=http://www.imdb.com/title/tt0066206/]اطلاعات بیشتر[/url] سال تولید:1970 امریکا-بیوگرافی، درام، جنگی کارگردان:فرانکين ج. شفنر بازيگران : جرج سی. اسکات، کارل مالدن، مايکل بيتس، ادوراد بينز، لارنس دابکين، فرانک لاتيمور، پس استيونز و کارل ميشائل فوگلر. سال 1943. «ژنرال جرج پاتن» (اسکات) براي سرپرستي واحدهاي امريکايي در شمال افريقا به تونس اعزام مي شود. خيلي زود «پاتن» با کمک «ژنرال برادلي» (مالدن) به پيروزي چشم گيري بر «فيلد مارشال رومل» (فولگر) دست پيدا مي کند، به طوري که در نهايت باعث خروج نيروهاي آلماني از شمال آفريقا مي شوند. شرح فيلم: وقايع نگاري زندگي يکي از مشهورترين فرماندهان جنگي امريکا که مي کوشد در لايه هاي زيرينش کند و کاوي در فلسفه ي جنگ و قدرت را نيز ارائه بدهد. اين جا اسکات تصويري درخشان از چهره اي مخالف خوان و ناسازگار به دست مي دهد. [b]پل (The Bridge) [/b] [size=9]Die Brücke (original title)[/size] [url=http://www.imdb.com/title/tt0052654/]اطلاعات بیشتر[/url] سال تولید:1959 المان غربی- درام،جنگی کارگردان:Bernhard Wicki بازیگران:Folker Bohnet, Fritz Wepper and Michael Hinz خلاصه داستان: در سال 1945 المان نازی در حال سقوط است.وکسی برای دفاع نمانده، بجز نوجوانان. به گروهی از نوجوانان المانی دستور داده میشود تا از پلی بی اهمیت در روستایشان، در برابر متفقین دفاع کنند. در حالی که سربازان ورماخت دست به فرار میزنند نوجوانان تصمیم به ایستادگی میگیرند. [b]استالینگراد (Stalingrad)[/b] [url=http://cinemastore.hu/data/images/film/28595.gif]پوستر[/url] [url=http://www.imdb.com/title/tt0108211/]اطلاعات بیشتر[/url] سال تولید: 1993 المان-درام،جنگی کارگردان:جوزف ویلسمایر بازیگران:توماس کرشمان، دومینیک هوروتیس، یوش نیکل، سباستین رودولف و دانا واورووا خلاصه داستان:داستان این فیلم تصویری از نبرد هولناک استالینگراد، نقطه اوج "رایش سوم" است که از نگاه یک افسر آلمانی و گردان تحت فرماندهی او روایت می شود. و اما خشنترین ، خونبار ترین و تکان دهنده ترین فیلم جنگی [size=18]دیکتاتور بزرگ[/size] [img]http://www.khaterat-koodaki.com/pics/15773_1235363507.jpg[/img] اثری ماندگار از چارلی چاپلین.نیاز به معرفی هم که نداره جالب اینکه چاپلین این فیلم رو در سال 1940 ساخته [url=http://www.imdb.com/video/screenplay/vi3851590681/]تماشای تریلر فیلم [/url] [url=http://www.imdb.com/title/tt0032553/]اطلاعات بیشتر[/url] هجونامه ی چاپلین در مورد نازی های آلمانی و یک آرایشگر یهودی که با دیکتاتور آدنوید هینکل اشتباه گرفته می شود کارگردان : چارلز چاپلین نویسنده : چارلز چاپلین نقش های اصلی : چارلز چاپلین , پائولتا گادارد , جک اواکی ادامه دارد........ فقط اگه ممکنه بعضی عکسهارو لطفا به گالری منتقل کنید. در ضمن یه سوال ساده رده پای چه کسانی در اغلب فیلمهای بالا دیده میشه؟ متاسفانه؟ با تشکر از عوامل سایت راسخون خواهشا نظر یادتون نره
- 212 پاسخ ها
-
- سینما
- سینمای جنگ
-
(و 4 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
اینم بمبش http://www.publishe.ru/pic2/vacuum_bomb%20(2).jpg این انفجار هم نوشته بود مال این بمبه http://www.publishe.ru/pic2/vacuum_bomb%20(1).jpg