-
تعداد محتوا
767 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
-
Days Won
2
تمامی ارسال های marshal1987
-
کلیپی از challenger 2 زمان : 4 دقیقه حجم : 6 مگ http://www.hyperfileshare.com/d/07a31521
-
کلیپ دیگه ای از لئوپارد2 با کیفیت خوب. فرمت: 3gp حجم: 8 مگ زمان: 6 دقیقه http://www.hyperfileshare.com/d/b3cc26b8
-
کلیپی از تانک آلمانی leopard 2 : زمان 1:30 حجم : 800 کیلوبایت http://www.hyperfileshare.com/d/654949d2
-
[quote][quote]اما دوستان نمیتونند! اونا کلیپ کوتاه با فرمت 3gp نیاز دارند چون سرعتشون پایینه! یاد بگیریم که فقط به خودمون فکر نکنیم![/quote] سلام اخوی - ناراحت شدی!! ؟؟ چرا اینجوری میگی آخه - من خواستم تاپیکت کامل تر بشه - گفتم اگه دوستان خواستم مرجع اصلی رو ببینن و اطلاعات تکمیلی رو بدست بیارن برن و به اون آدرس مراجعه کنند. خلاصه ببخشید - ارادت داریم داداش[/quote] ما بیشتر
-
[quote][quote]کلیپی از تانک M1 Abrams [/quote] marshal1987 عزیز این کلیپی که شما آپلود فرمودید- قسمتی از مستند فوق العاده National.Geographic.War.Machines هست- شما میتونید این مستند رو از آرشیو مستندهای نظامی سایت www.alborzdownload.com دانلود کرده و لذتشو ببرید.[/quote] من میتونم دانلود کنم! از تورنتم میتونم!! با سرعتی که دارم میتون بازی دانلود کنم یا هرچی دیگه و لذتشو ببرم!!!! اما دوستان نمیتونند! اونا کلیپ کوتاه با فرمت 3gp نیاز دارند چون سرعتشون پایینه! [b]یاد بگیریم که فقط به خودمون فکر نکنیم![/b]
-
[quote]حاجی لینکاشو ببر جای دیگه ، هر چند اگه جایی مونده باشه که فیلتر نکرده باشن[/quote] من دیگه بیشتر از این دوتا سرور مخم نمیکشه... خوب معرفی کنید آپ میکنم. فعلاً [b]کلیپی کوتاه از تانک T80 :[/b] http://www.filefactory.com/file/ca0cd9e/n/T-80_MBT_Trial_-_Video.flv لینکهای 3gp : http://www.hyperfileshare.com/d/4c1cabc1 http://uploadshare.org/data/1299965604.T-80_MBT_Trial_-_Video_h263.3gp http://rapidshare.com/files/452243038/T-80_MBT_Trial_-_Video_h263.3gp
-
[quote]قربون دستتون امکان نداره با فرمت 3gp یا همچین چیزی بزارید ما فقرای دیال آپ هم بتونیم دانلود کنیم؟ [/quote] سمعاً و طاعتا. کلیپ ها به فرمت 3gp تبدیل و دوباره آپلود شد. از به بعد هم سهی میشه در دو فرمت 3gp و flv ارائه بشه. لینک کلیپها: http://rapidshare.com/files/452054486/Indian_Army_T_72_Battle_Tank_h263.3gp http://rapidshare.com/files/452054720/T90_Russian_Tank_h263.3gp http://rapidshare.com/files/452054848/Modern_Russian_Main_Battle_Tanks._h263.3gp http://rapidshare.com/files/452054909/Russian_T-90_Main_Battle_Tank_h263.3gp
-
[quote]دمتون گرم ولی نتونستن بگیرمشون [/quote] مشکل چیه ؟ بگید تا با راهنمایی شما و دوستان حل کنیم . حیف واقعاً
-
[quote]marshal1987 دستت درد نکنه برادر - ولی ای کاش جای بهتری آپلود میکردی - گفتو گیر داره !![/quote] ممنون. والا منم دوست داشتم تو مدیا فایر آپ کنم اما چه میشه کرد که تمام آپلود سنتر ها به جز rapidshare در معرض فیلترن! بنابراین مجبورم برای حفظ لینکها و قابل دسترس بودنشون اینجا آپ کنم یه کلیپ دیگه از نمایش تانکهای روسی اونم با آهنگ(!) البته بیشتر آدم یاد شوی لباس میندازه حجم : 13 مگ زمان: 5 دقیقه http://rapidshare.com/files/452017329/Modern_Russian_Main_Battle_Tanks..flv
-
[quote]تایپیک جالبی می شه دستتان درد نگیره البته اگر زیپ شه حجمش کمتر می شه[/quote] بسیار ممنون. البته فایلها چندان موقع زیپ شدن کاهش حجم پیدا نمیکنن متاسفانه ، و در این مورد چندان تاثیری نداره. اما کلیپی دیگه از تانک T72 ارتش هند (هندی ها واقعاً جو گیرند ها!!) حجم 18 مگ و زمان 8 دقیقه: http://rapidshare.com/files/451940142/Indian_Army_T_72_Battle_Tank.flv
-
بالگرد ترابری چندماموریته کاموف-60 کاساتکا بالگرد ترابری چندماموریته کاموف-60 ( Kamov Ka-60/Kasatka )
marshal1987 پاسخ داد به LAST-WAR تاپیک در بالگردهای ترابری
این هم ویدئویی از هلی کوپتر Ka-60 "Kasatka" : http://rapidshare.com/files/451921968/KA-60_kasatka.flv -
جنگنده چندماموریته برتری هوایی سوخو-30 جنگنده چندماموریته برتری هوایی سوخو-30 ( Su-30/Flanker-C/G/H)
marshal1987 پاسخ داد به farmandekoll تاپیک در جنگنده و رهگیر
اینم یه ویدئو از su 30 mk به فرمت mp4 ) mp4 کردم تا حجمش کم شه اگه نپسندیدید بگید تا از این به بعد Divx آپلود کنم) لینک: http://www.filefactory.com/file/c47b30b/n/default.mp4- 319 پاسخ ها
-
- فلانکر su-30
- سوخو-33
-
(و 6 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
اخبار دفاعی جمهوری اسلامی ایران اخبار دفاعی جمهوری اسلامی ایران I
marshal1987 پاسخ داد به SAEID تاپیک در اخبار نظامی
این تاپیک قبلاً ایجاد شده بود. http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=14276 از دوستان با سابقه انجمن انتظار بیشتری داشتیم- 6,703 پاسخ ها
-
- اخبار داخلی
- نظامی
- (و 10 بیشتر)
-
اخبار دفاعی جمهوری اسلامی ایران اخبار دفاعی جمهوری اسلامی ایران I
marshal1987 پاسخ داد به SAEID تاپیک در اخبار نظامی
[b]اطلاعات تکمیلی:[/b] به گزارش گروه امنيتي دفاعي خبرگزاري فارس، سردار سرلشكر محمدعلي جعفري فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي صبح امروز در نشست خبري از توليد انبوه جديدترين موشك بالستيك و هوشمند سپاه ضد اهداف دريايي خبر داد و گفت: دشمن توانايي ردگيري و خنثي كردن اين موشك را نخواهد داشت. در همين راستا سردار اميرعلي حاجيزاده فرمانده نيروي هوافضاي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در گفتوگو با خبرنگار دفاعي خبرگزاري فارس، ويژگيها و مشخصات اين موشك را كه به نام "خليج فارس " نام گذاري شده است، به شرح زير عنوان كرد: موشك هوشمند و بالستيك "خليج فارس " يك موشك مافوق صوت و كشتيزن بوده و تفاوت آن با موشكهاي قبلي اين است كه ديگر موشكها عمدتاً با سرعتي زير صوت و به صورت كروز عمل ميكردند اما "خليج فارس " با سرعتي مافوق صوت و به صورت بالستيك از سطح زمين شليك شده و به صورت عمودي از ارتفاع بالا ميتواند هرگونه ناو و يا شناور دشمن را مورد هدف قرار دهد. شعاع برد عملياتي اين موشك 300 كيلومتر است كه در آينده نزديك نسل جديد آن با بردي بيشتر توليد خواهد شد. موشك "خليج فارس " به صورت هدايت تركيبي عمل كرده به طوري كه جستجوگر آن در فاز نهايي بر روي هدف قفل مي كند و در اين حالت هرگونه شناور دشمن هيچ راه گريزي از اصابت اين موشك كه كلاهكي با حدود 650 كيلوگرم مواد منفجره دارد، نخواهد داشت. سوخت موشك "خليج فارس " جامد است و اين موشك توسط مركز تحقيقاتي نيروي هوافضاي سپاه طراحي و توسط وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح توليد شده است.- 6,703 پاسخ ها
-
- اخبار داخلی
- نظامی
- (و 10 بیشتر)
-
اخبار دفاعی جمهوری اسلامی ایران اخبار دفاعی جمهوری اسلامی ایران I
marshal1987 پاسخ داد به SAEID تاپیک در اخبار نظامی
به گزارش خبرنگار دفاعي خبرگزاري فارس، سردار سرلشكر محمدعلي جعفري فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي صبح امروز دوشنبه در نشست خبري كه به منظور اعلام دستاوردهاي جديد سپاه پاسداران صورت گرفت، در جمع خبرنگاران گفت: موشكهاي باستيك و هوشمند سپاه پاسداران ضداهداف دريايي به توليد انبوه رسيده كه اين موشكها ميتوانند با دقت بسيار بالا اهداف مورد نظر را منهدم كنند. وي با بيان اينكه فيلم شليك اين موشكها به زودي در اختيار رسانهها قرار خواهد گرفت، افزود: اين موشكهاي جديد، سرعتي مافوق صوت دارد و قابل ردگيري و خنثي سازي توسط دشمن نيست. فرمانده كل سپاه در پاسخ به اين سؤال كه آيا اين موشك همان موشكهاي 300 كيلومتري دريايي سپاه است كه 2 سال پيش اعلام شد، با تأييد اين سؤال گفت: اين موشكها با دقت بسيار بالاتري اهداف را منهدم خواهند كرد. [color=red]ادغام و منتقل شد امین [/color]- 6,703 پاسخ ها
-
- اخبار داخلی
- نظامی
- (و 10 بیشتر)
-
تاپیک جامع برنامه فضایی ایران تاپیک جامع برنامه فضایی ایران
marshal1987 پاسخ داد به EBRAHIM تاپیک در اخبار نظامی
گفتید بهره برداری یادم افتاد دهه فجره و .... اون ماهواره ای که قرار بود به فضا پرتاب شه چی شد قضیش؟ .... حالا اون ماهواره رو بی خیال... اون زیردریایی 500تنی چی شد؟ -
تاپیک جامع برنامه فضایی ایران تاپیک جامع برنامه فضایی ایران
marshal1987 پاسخ داد به EBRAHIM تاپیک در اخبار نظامی
لطفاً نسبت به دانشمندان ایرانی مودب باشید. اگه اونا ما رو به اینجا نرسوندن قطعاً یکی مثل شما هم نرسونده!! هنرت چیه که به سایرین میگی بی هنر؟! به جای اینکه برای دانشمندامون شرایط خوب فراهم کنیم ، اونا رو تخریب میکنم! و برای کسایی شرایط خوب فراهم میکنیم که هیچ کاری برای این مملکت و انقلاب از دستشون بر نمیاد! (البته به جز رجز خوندن!! که ماشاءالله خیلی خوب بلدن) ----------------------------------------- یکی از دوستان اشاره کرد به شباهتهای این طرح افتتاح شده با نمونه های خارجی.... نمیدونم چقدر شبیه واقعاً اما برای نمونه های پیشرفته تر ... ولی یه مثال یادم افتاد... مثل امتحان تافل میمونه شما 6 ماه برای تافل بخونی (با پیش زمینه خوب زبان) ibt 80 میشی ولی برای اینکه این 80 رو برسونی به 100 باید یه سال بخونی و برای اینکه برسونی به 110 باید دو سه سال بخونی !! (سقف امتحان 120) ------------- بعضی تکنولوژی ها اینجورین یه جهش در اونها نیازه که این جهش خیلی وقت بر ، انرژی بر و هزینه بره! اینطوری نیست که همه ابعاد موشک رو دوبرابر کنی و موتورشم قوی کنی دیگه دوبرابر اوج بگیره! یکی از انفجارهای سفینه امریکایی در سالهای گذشته که باعث کشته شدن چند نفر شدن [b]در نظر نگرفتن سرمای هوای اون سال[/b] اتفاق افتاد!!!!! که این چند درجه اختلاف دما باعث انفجار مخزن سوخت در هنگام خروج از جو شد!(چیزی که ناسا اعلام کرد) انشاءالله با گسترش زمینه های علمی و بها دادن به این فعالیت ها زمینه پیشرفت های بزرگ فراهم شه. انصافاً در این دولت ارزش بیشتری داره به دانشمندان داده میشه، امیدوارم در دولتهای بعد هم ادامه پیدا کنه. -
هواگرد پیش اخطارهوابرد ساب-340 آرگوس هواگرد پیش اخطارهوابرد ساب-340 آرگوس ( Saab 340/Argus )
marshal1987 پاسخ داد به marshal1987 تاپیک در شناسایی و جاسوسی
یه سری اطلاعات دیگه از این آواکس عرض کنم --------------------------------------------------------- اول از همه کشورهایی که این آواکس رو در اختیار دارن: [b]1- امارات متحده عربی[/b] 2- پاکستان (پاکستان 14 فروند SAAB 2000 خریده که 7 فروند اونا قراره به عنوان آواکس فعالیت کنند.) 3-تایلند 4-برزیل 5-مکزیک 6-سوئد ---------------------------------------------------------- 1- مساحتی که رادار میتونه پوشش بده حدود 500000 کیلو متر مربع هست. 2- این آواکس توانایی ترکیب نظارت هوایی و دریایی رو داره و میتونه این دو تا رو همزمان انجام بده. 3- حداکثر توانایی مداومت پروازی اون 9.5 ساعته. 4- قیمت هر فروند حدود 1.2 میلیون دلاره. [img]http://www.fas.org/man/dod-101/sys/ac/row/s-100-3tv.gif[/img] -
هواگرد پیش اخطارهوابرد ساب-340 آرگوس هواگرد پیش اخطارهوابرد ساب-340 آرگوس ( Saab 340/Argus )
marshal1987 پاسخ داد به marshal1987 تاپیک در شناسایی و جاسوسی
با تشکر از ابراز لطف همه دوستان. [quote] به نظر من هم این گونه هواپیما های توربو پراپ برای ایران مناسب ترند تا هواپیما هایی مثل E3 و جوبینت استار . حتی می توان با نصب رادار های دریایی ، این هواپیما را تبدیل به یک هواپیمای گشت دریایی و ضد زیردریایی کرد . البته ایران 140 برای مقاصد هوایی برای استفاده در ایران نسبتا مناسبتر است . اما برای استفاده به منظور هواپیمای گشت دریایی به هیچ وجه مناسب نیست . به نظر من ما باید به فکر گزینه هایی اینچنین برای نیروی دریایی خود به منظور استفاده به عنوان هواپیمای گشت دریایی و ضد زیر دریایی باشیم ، به خصوص اینکه اوریون های ایران از قرار معلوم خیلی سر پا نیستند . [/quote] یکی از امتیازهای این هواپیما توانایی پرواز در ارتفاع پایین با سرعت کم هست که با توجه به رادار قدرتمند و نصب تجهیزات شناسایی زیردریایی می تونه منطقه ای به وسعت تمام خلیج فارس رو از نظر رصد شناور و زیر دریایی پوشش بده ! فقط در مورد ایران 140 بیشتر بابد به فکر تجهیزات راداری و سیستمهای کامپیوتری بود چون بهر حال توپولوف بیکار الان تو ایران زیاده! مشکل گویا همین تبدیل به آواکسه بیشتر!! [quote] در همين منبع بالا ، عنوان شده كه سرعت خط ارتباطي امن اين پرنده براي ارتباط صدا و داده 4,800bps هست . حالا اساتيد مي نتونن نظر بدن بگن اين سرعت براي چنين ارتباطاتي كافيه ! [/quote] در این مورد باید دید چه ماموریتی برای آواکس تعریف شده وگرنه بالا بردن فرکانس ارتباطی به منظور افزایش پهنای باند، کار غیر ممکنی نیست و خیلی هم هزینه بر نیست! [quote]عكساش كه فيلتره!!!!!!! ممنون[/quote] برای عکس ها مشکلی نمیبینم! اگه دوستان دیگه هم مشکل دارن با عکسها اطلاع بدید تا یکی از مدیران محترم منتقل کنند عکس ها رو به گالری سایت. -
هواگرد پیش اخطارهوابرد ساب-340 آرگوس هواگرد پیش اخطارهوابرد ساب-340 آرگوس ( Saab 340/Argus )
marshal1987 پاسخ داد به marshal1987 تاپیک در شناسایی و جاسوسی
** منبع : سايت علمي نخبگان جوان -
هواگرد هشدار دهنده زودهنگام هوابرد ئی-7 وجتیل هواگردهشداردهنده زودهنگام هوابرد ئی-7وجتیل (E-7A Wedgetail )
marshal1987 پاسخ داد به marshal1987 تاپیک در شناسایی و جاسوسی
منبع : سايت علمي نخبگان جوان -
هواگرد گشت دریایی و ضد زیردریایی نیمراد ام.آر.ای-4 هواگرد گشت دریایی و ضد زیردریایی نیمراد ام.آر.ای-4 ( BAE Systems Nimrod MRA4)
marshal1987 پاسخ داد به TANK تاپیک در کنترل و گشت دریایی
منبع: سایت www.aerospacetalk.ir -
[b]انهدام یگان توپخانه دشمن درمنطقه حاج عمران[/b] برای این که بتوانم چشمانم را باز کنم کوشش زیادی کردم . به صورتی تار و مبهم اطراف خودم را دیدم. به تدریج اطرافم را تشخیص دادم . یک نفر در بالای سرم بود که به محض این که چشمم را باز کردم گفت : - مثل این که الحمدللّه به هوش آمد. بعد از آن صدای آشنایی گفت: - آره شکر خدا دارد به چشمانش فشار می آورد تا باز شوند. ماشاا... جوان است و قدرت تحملش خوب است . می بینید که توانسته در برابر این همه حادثه خوب مقاومت کند . نمی دانستم از کدام حادثه حرف می زنند. چند دقیقه بعد توانستم چشمانم را باز کنم. تازه یادم آمد چه بر من گذشته است. بدون چتر با زمین برخورد کرده بودم هر چه تلاش کردم چتر باز نمی شد و بعد محکم به زمین کوبیده شده بودم . درد عمیقی در ناحیه کمر و پای راستم احساس کردم. با چرخشی که به بدنم دادم متوجه شدم در اتاق بیمارستان هستم . آقایی با روپوش سفید در یک طرف تخت و در طرف دیگر یکی از خلبانان ایستاده بودند . دوست خلبانم گفت: - ای بابا تو که ما را کشتی ، می گویند بادمجان بم هستی حتی صدام هم آفتت نشد . دکتر ببینید هنوز سه ساعت نشده چطور غلط می زند. دکتر با تبسمی گفت: - جناب سروان سلام ، حالتان چطوراست؟ شکر خدا به خیر گذشت، کوفتگی بسیار شدیدی دارید اما شکستگی ندارید . خونمردگی در ناحیه پشتتان هم جای نگرانی ندارد . استراحت به شما کمک می کند تا زودتر خوب شوید. سپس به پرستار گفت: - ایشان به مدت 2 روز باید بدون هیچ حرکتی استراحت کنند. دوستم گفت: - هواپیمای همراهت بلافاصله پس از این که تو بیرون پریدی جریان را به یگان گزارش داد تقاضای هلی کوپتر کرد که فوری از طریق پست فرماندهی پایگاه اقدام شد و تو را به بیمارستان رساندند . خانم پرستار اتاق را ترک کرد و به فاصله چند دقیقه بعد دوستم نیز با اصرار من از بیمارستان خارج شد . حالا من مانده بودم و درد طاقت فرسا... در ذهنم شروع به مرور ماجرا کردم آن چه از صبح برایم رخ داده بود را در ذهنم مرور کردم . درست 50 روز از یورش ویرانگر دشمن علیه ملت ما می گذشت. من هم مثل سایر افراد نیروی هوایی از ابتدای دفاع مقدس همراه با دیگر دوستان خلبانم روزانه پروازهای زیادی را جهت مقابله با دشمن انجام می دادیم . ماموریت برون مرزی ما برای انهدام یک هدف کاملاً مهم در نظر گرفته شده بود . دشمن در منطقه حاج عمران تعدادی توپ دوربرد در مکانی کوهستانی ودر سراشیبی تپه ای مستقر کرده بود . آتش سنگین این توپ ها بر یگان های ما می بارید و این امر علاوه بر خسارت های زیاد از مانورهای پدافندی و آفندی نیروهای ما نیز جلوگیری به عمل می آورد . این توپ ها هم از لحاظ تاکتیکی خطر زیادی داشتند و هم در عملیات استراتژیکی مانع اجرای کامل اهداف ارتش و نیروهای نظامی می شدند . محل استقرار آنها از هر نظر بسیار خوب انتخاب شده بود . این توپ ها در شیب یک تپه در درّه ای در میان ارتفاعات سر به فلک کشیده شمال عراق قرار داشتند . کوهستانی بودن آن منطقه دید ما را بسیار محدود کرده بود. چون اوایل جنگ بود و لشکریان اسلام هنوز صددر صد آمادگی مقابله با این هجوم وحشیانه را نداشتند اطلاعات لازم در مورد تجهیزات و محل استقرار یکان ها ی دشمن را از طریق اشخاص محلی به دست می آوردیم و اجرای عملیات متکی بر این گونه اطلاعات حساس تر بود. زیرا در این مواقع علاوه بر هدف اولیه هدف دومی نیز تعیین می شد . تعیین هدف دوم اطمینانی برای جلوگیری از ضایع شدن ماموریت و خطرهای پرواز بود . اگر خلبان به دلایلی نمی توانست هدف اولیه را بزند بلافاصله هدف دوم را مورد اصابت قرار می داد. دوفروند به فرماندهی من به سمت هدف حرکت کردیم لیدر پرواز من بودم و یکی از دوستان خلبان هدایت هواپیمای شماره 2 را بر عهده داشت . با توجه به حساس بودن ماموریت ، کوهستانی بودن منطقه و تجربه کم جنگی خلبان شماره 2 ، قبل از پرواز بطور کامل او را توجیه نمودم و به او یادآور شدم که در تمامی موارد با من هماهنگ باشد . راس ساعت 9 صبح با یاد خدا به پرواز در آمدیم . ماموریت تا منطقه بدون مشکلی انجام شد. هوای خوب باعث شد که خیلی زود و راحت منطقه و درّه مورد نظر را پیدا کنم اما به علت استتار و شیب تند تپه محل توپ ها را که هدف اصلی ما بود پیدا نکردم . دره فقط یک راه عبور داشت که مسیر پرواز ما از داخل آن بود و امتداد آن راه خروجی محسوب می شد . صلاح ندیدم که با مانور بیشتر در آن جا معطل شوم بنابراین به هواپیمای شماره 2 گفتم به سمت هدف دوم می رویم . برای حمله به هدف دوم آماده شدیم و از هم فاصله گرفتیم . در حال شیرجه زدن به سمت هدف بودم که ناگهان چشمم روی سراشیبی تپه به نقطه کدری خورد . خدای من آن هدف اولیه بود. هدف اصلی را پیدا کرده ، آن را بمباران کردم که ... شماره دو در پشت سرم و در فاصله سه تا چهار هزارپایی بود . هدف دوم به وضوح مشخص بود و لحظه رهایی مهمات بود . تصمیم گرفتم خودم را در موقعیت هدف اول قرار دهم . نباید شماره دو را درگیر این خطر می کردم . به او گفتم: - من هدف اصلی را پیدا کردم . تو به بمباران هدف دوم ادامه بده من در مسیر برگشت به تو ملحق می شوم. سعی کردم که هواپیما را در موقعیت هدف اصلی قرار دهم که اصابت موشک زمین به هوای دشمن این فرصت را از من گرفت و هواپیما چندین متر به جلوتر پرت شد. داشتم به حالت شیرجه بسیار کم و در خط افق از روی هدف اصلی می گذشتم. درنگ نکردم. در بهترین موقعیت برای زدن هدف بودم که بمب ها را روی هدف رها کردم. حالا هواپیما سبک شده بود. با شماره 2 تماس گرتم و گفتم: - من مورد اصابت موشک قرار گرفتم. هر چه سریع تر از منطقه دور شو . او در پاسخ گفت : - شما را می بینم. قسمت عقب هواپیما آتش گرفته و بهتر است هواپیما را ترک کنی. به او جواب دادم : - صبر کن ببینم چه می شود در همین حال دود وارد کابین شد و چراغ های هشدار دهنده آتش هر دو موتور روشن شد . سرعتم 300 مایل و مرتب در حال کاهش بود . همه چیز حاکی بر لزوم ترک هواپیما بود اما به هیچ وجه نمی خواستم این کار را بکنم . هواپیمای شماره دو اصرار داشت که هواپیما را ترک کنم . گفتم: - سعی می کنم خودم را به آن سوی مرز برسانم تا ببینم بعد چه می شود . تو فقط زیر هواپیما را نگاه کن منطقه مسکونی نباشد می خواهم باک بنزین را خالی کنم . با اعلام او باک را رها کردم و سپس با عمل مکش مقدار دود داخل کابین را کم کردم. با کم کردن ارتفاع بر سرعتم افزودم و اوج گیری کردم . موتور راست کاملاً از بین رفته بود و در آتش می سوخت. موتور چپ نیز فقط هفتاد در صد کارایی داشت و اگر کم تر از این می شد چراغ هشدار دهنده آتش روشن می شد و صدای ناهنجاری از موتور شنیده می شد . از مرز عبور کردم و تصمیم گرفتم در فرودگاه کمکی بشینم با حفظ این موقعیت و گذر از دو دره از مرز گذشتم . در آن شرایط نمی توانستم به پایگاه خودمان برسم و فرودگاه کمکی هم فاصله زیادی داشت. می دانستم که در آن حوالی باند اضطراری وجود دارد . به شماره دو گفتم: - حالت اضطراری را به پایگاه اعلام کن و بگو که من در باند اضطراری می نشینم به کمکم بیایند. هواپیمای شماره دو در حدود 500 پایی سمت چپ من پرواز می کرد . تصمیم گرفتم از طرف جنوب به شمال بنشینم ولی به دلیل اشکال موجود در سیستم فرامین موقعیت از دست رفت . این بار خواستم از شمال به جنوب بنشینم اما در حال گردش چرخ ها پایین نیامدند و هواپیما از گردش خارج شد . می خواستم به بیرون بپرم ناگهان هواپیما در خط افق قرار گرفت ولی دیگر موقعیت نشستن را از دست داده بودم. برای سومین بار خواستم که از جنوب به شمال بنشینم که این بار چرخ ها با استفاده از سیستم اضطراری باز شد و با هر زحمتی که بود هواپیما نشست . از هواپیما بیرون پریدم ولی چترم بازنشد ولی وضعیت باند بسیار بدتر از آنی بود که من از بالا دیده بودم. تکان های بسیار شدید و تغییر در مسیر هواپیما به قدری بود که احتمال می دادم هر آن هواپیما واژگون شود. از طرف دیگر شماره دو مرتباً فریاد می زد که از چرخ های عقب آتش بلند می شود. هواپیما به سمت راست باند منحرف شد . تصمیم به استفاده از صندلی و چتر نجات گرفتم . پس از ترک ناگهانی هواپیما و تحمل فشار شدید ناشی از پرش منتظر باز شدن چتر بودم که محکم به زمین خوردم و از هوش رفتم. زمانی به هوش آمدم که روی تخت بیمارستان بودم. هواپیمای آسیب دیده ام را با هلی کوپتر به پایگاه منتقل کردند . دوستان عزیز در گردان نگهداری با حدود سه هزار ساعت کار، آن را آماده کردند و در مراسمی رسمی در حضور مقام معظم رهبری و فرماندهی کل قوا حضرت آیت الله خامنه ای که در آن زمان مقام ریاست جمهوری ایران را بر عهده داشتند، هواپیمای بازسازی شده با موفقیت پرواز آزمایشی را به انجام رسانیده و دوباره به خدمت نیروی هوایی در آمد. منبع: سنترال کلابز با تشکر از moh-597
-
[b]پرواز پر مخاطره خاطره از: سرهنگ خلبان، عباس رمضانی [/b] 23مرداد ماه 1365بود. با این که در صبح آن روز ماموریت های انهدامی مختلفی توسط خلبانان شجاع نیروی هوایی بر روی چندین نقطه از مواضع مهم نظامی و اقتصادی عراق انجام شده بود، اما با این حال در بعد از ظهر که از نظر دشمن زمان غیر معقولی به نظر می رسید، از طریق فرماندهی عملیات ماموریتی به ما محول شد. پروازهای عصر هنگام تا زمان غروب آفتاب، به دلایل بسیاری خطرناکند. در چنین زمانی شرایط جوی برای پرواز مساعد نیست. چرا که هدف به خاطر ایجاد سایه های شدید و نیز گرد و خاکی بودن هوا به درستی نمایان نیست. دید خلبانان نیز به خاطر زاویه تابش آفتاب کم است و در عوض دشمن، دید کامل دارد. [b]به سوی هدف پرواز کردیم[/b] فرماندهی عملیات مایل بود که با انجام عملیات در فواصل مختلف زمانی حتی در زمان غیر قابل انتظار برای عراقی ها، دشمن غافلگیر شود. در ساعت 6بعد از ظهر آن روز من و یکی دیگر از همکاران خلبان (سرهنگ خلبان یوسف سمندریان) در غالب دو گروه پروازی، باند را به قصد بمباران اهداف از پیش تعین شده در خاک عراق ترک کردیم. هواپیما از میان قطعات پاره پاره ابرها به سرعت می گذشت. اشعه طلایی خورشید به داخل کابین می تابید و چشمانم را به شدت آزار می داد. به ناچار هواپیما را در موقعیت مناسبی قرار دادم تا از نور مستقیم خورشید در امان باشم. هماهنگی خود را با گروه پروازی شماره یک کاملا حفظ می کردم. به نزدیکی مرز عراق رسیدیم. تا این لحظه هیچ برخوردی با هواپیماهای شکاری دشمن نداشتیم. طبق دستورات صادر شده از فرماندهی عملیات ماموریت داشتیم مخازن سوخت دشمن را در شمال سلیمانیه و در نقطه ای که از حساسیت خاصی برخوردار بود و توسط نیروهای بعثی به شدت محافظت می شد، بمباران نماییم. [b]وارد خاک عراق شدیم ولی هواپیمای شماره یک را زدند[/b] به محض ورود به خاک عراق، عرض ارادتی به آقا اباعبدالله الحسین(ع) و اباالفضل العباس(ع) کردیم، آرایش پروازی خود را تغییر داده و به طرف غرب گردش کردیم. هنوز به هدف نرسیده بودیم که در دید رادارهای دشمن قرار گرفتیم. نیروهای عراقی با ایجاد سدی از آتش می خواستند ما را متواری کنند اما آتشباران آنها در تصمیم و اراده ما خللی وارد نمی کرد. گهگاه گلوله های ریز و درشت به هواپیما اصابت می کردند که باعث تنفر یبشتر ما نسبت به دشمن می شدند و ما را در انهدام هدف مصمم تر می ساختند. هنوز چند مایل با هدف فاصله داشتیم، از دور دکل ها و تاسیسات به وضوح مشخص بودند. در این حال به یکباره هواپیمای شماره یک را دیدم که توسط پدافند راداری و موشکی دشمن هدف قرار گرفته بود و آتشی به طول تقریبی 10متراز انتهای آن زبانه می کشید و چون من در سمت راست هواپیما پرواز می کردم او قادر به گردش به راست نبود. سریعا موقعیت خود را تغییر دادم و از طریق رادیو، سمندریان را در جریان آتش گرفتن هواپیمایش قرار دادم. او در جریان سانحه بود و از من راهنمایی خواست. گفتم: - بگرد به سمت راست در غیر این صورت از بالای سلیمانیه سر در می آوری. او گردش به راستی انجام داد و تا حدودی از مهلکه دور شد. شرایط موجود به شدت آزارم می داد. هنوز بمب هایم را بر روی هدف رها نکرده بودم و هواپیما سنگین بود. با سرعتی تقریبا معادل هزار کیلومتر در ساعت در حرکت بودم. مترصد فرصتی بودم تا به سمندریان کمک کنم. چه باید می کردم؟ اندیشه های مختلفی به ذهنم خطور کرد اگر خدای نکرده تنها به پایگاه بر می گشتم چگونه باید وضعیت او را به زن و فرزندانش اطلاع می دادم؟ [b]هدف را بمباران کردم[/b] از آن جا که ماموریت های مختلفی بر روی منطقه انجام داده بودم، آن جا را به خوبی می شناختم. به همین دلیل ابتدا بدون از دست دادن فرصت، منطقه از پیش تعیین شده را به شدت بمباران نمودم و پس از بمباران تمام افکارم را متوجه هواپیمای شماره یک ساختم. با بحرانی شدن اوضاع چه باید می کردم؟ به کلی خودم را گم کرده بودم. از طرفی دوست و همکارم دچار سانحه شده بود و از طرف دیگر در خاک دشمن پرواز می کردم. در هر صورت به سمت پایگاه پرواز کردم مسیری که حدس می زدم شماره یک هم همان را انتخاب کرده باشد. با تغییر سمت 180درجه به دنبال شماره یک خود گشتم. او را ندیدم از طریق رادیو تماس گرفتم: - شماره یک وضعیت خودت را به من اطلاع بده. جوابی نشنیدم. مجددا به سمت راست گردش کردم. از دور شماره یک را دیدم که خیلی از هواپیمای من عقب افتاده و درحال پرپر زدن است. مشخص بود هواپیما دیگر توان آن را ندارد که حتی تا نزدیک ترین پایگاه دوام بیاورد. [b]شماره یک سقوط کرد[/b] بار دیگر سراسیمه با او تماس گرفتم: - شماره یک جواب بده. و خلبان درحالی که از لحن صدایش آشکارا اضطراب و نگرانی احساس می شد در جمله کوتاهی گفت: - هواپیما در کنترل من نیست. از او خواستم سریعا هواپیما را ترک کند. هنوز لحظه ای از آخرین تماس من با او نگذشته بود که دیدم هواپیمایش پایین و پایین تر رفت و با شیرجه ای محکم به زمین خورد و از دید من خارج شد. خیلی منقلب شدم چرا که از سرنوشت همکارم چیزی نفهمیدم. آیا او کابین را ترک کرده بود؟ ذهنم بسیار مغشوش بود. قطع امید کردن از نجات دوستم سمندریان، برایم دشوار بود ولی در آن شرایط کاری از دستم ساخته نبود هیچ کاری جز دعا کردن برای سلامتی او . . . [b]ناگهان همه چیز بهم ریخت[/b] سرانجام به قصد ترک منطقه دشمن ارتفاع پرواز را کاهش داده و بر سرعت خود افزودم. اما ناگهان هدف پدافند راداری و موشکی دشمن قرار گرفتم که از نوع پیشرفته ای بود و در اولین لحظه هواپیما را از کنترل من خارج کرد. هواپیما با سرعتی معادل 500نات، هر لحظه از بال چپ به بال راست در می آمد. تمامی عقربه های نشان دهنده سیر نزولی یافته و به سمت صفر در حرکت بودند. چراغ های اعلام وضعیت اضطراری روشن شده و همگی از وضعیت بد هواپیما خبر می دادند. آژیر وضعیت اضطراری هواپیما چون پتکی بر مغزم می کوبید و همه چیز مرا به ترک هواپیما فرا می خواند. مهم تر از همه این که هر دو موتور سمت چپ و راست هواپیما در آتش می سوختند. هواپیما آتش گرفته بود و چرخ ها هم بی موقع باز شده بودند. . . . . در آن لحظات پر اضطراب تمامی دستورالعمل های پروازی را در ذهنم مرور کردم. باید سرعت خود را به حدی می رساندم که امکان ترک هواپیما را بیابم. به همین دلیل دست خود را محکم بر سر دسته فرمان(استیک) کوبیدم تا از سرعت خود بکاهم. هواپیما ناگهان از بال چپ به بال راست در آمد و من از بالای کاناپی به عمق صندلی ام فرو افتادم. فرصتی پیش آمد که دستم را به دستگیره رها کننده صندلی برسانم اما برای لحظه ای حس کردم هواپیما به کنترل من در آمده است. [b]هواپیما را ترک کردم[/b] با زدن دکمه ای باک مرکزی را که خالی هم بود به منظور کم کردن وزن هواپیما رها کردم. بار دیگر از بال راست به چپ در آمدم. در این لحظات آن قدر ارتفاع پرواز کم بود که فکر می کردم به زودی به صخره ها و ستیغ کوه ها برخورد خواهم کرد. در چنین شرایطی که با مرگ دست و پنجه نرم می کردم توانستم خود را به آن سوی ارتفاعات مشرف بر منطقه سلیمانیه برسانم. بر روی دره عمیقی قرار گرفتم هواپیما به کلی تعادل خود را از دست داد و از اختیار من خارج شد، ثانیه ای بعد نیز قفل کرد و به حالت شیرجه در آمد. دستی بر روی استیک زدم و همزمان در آخرین ارتباط رادیویی ام با رادار، به او اطلاع دادم که آماده ترک هواپیما هستم. دماغه هواپیما 40درجه به پایین افتاد. پاها و سر خود را برای پرش آماده کردم. هر دو دستگیره صندلی و کاناپی را کشیدم و لحظه ای بعد خود را در دل آسمان یافتم. [b]به سختی فرود آمدم و بی هوش شدم[/b] به سرعت درحال سقوط بودم. مکان فرودم دامنه ای جنگلی در کنار همان دره عمیق بود. چتر نجات به آرامی باز شد و در همین لحظه هواپیمای من به صخره ای برخورد کرد و به کوهی از آتش تبدیل شد. متوجه شدم که ساعد هر دو دست و مهره های گردنم به هنگام پرش به لبه کابین برخورد نموده و به شدت آسیب دیده است. اما خدا را شکر کردم که سقوط من در دره، باعث شده بود که ارتفاع لازم برای فرود را بیابم. فکر می کردم فرود مناسبی خواهم داشت، که ناگهان با ضربه ای محکم در فضایی خالی از درخت فرود آمدم. درد شدیدی تمام بدنم را فرا گرفت. درحالی که زمین و آسمان دور سرم می چرخید، برای لحظاتی تعدادی از دوستان شهیدم پیش چشمم مجسم شدند. آنها را شناختم و سعی کردم صدای شان کنم ولی نتوانستم. تصویرها از پیش چشمم محو شدند. دوباره درد شدیدی تمام بدنم را فرا گرفت و بی هوش شدم. [b]به بررسی اوضاع مشغول بودم که . . .[/b] به هوش که آمدم دیدم در لبه پرتگاه عمیقی قرار گرفته ام و چتر نجاتم که به صخره ای گیر کرده بود مانع از سقوطم شده است. احساس مبهمی از غم و شادی، غوغای عجیبی در دلم ایجاد کرده بود. شادی به خاطر نجات از هواپیمای در هم شکسته درحال سقوط و غم ناشی از احتمال اسارت. می خواستم چتر نجاتم را که نقطه دید خوبی برای افراد دشمن بود از صخره جدا کرده و در جایی مخفی کنم ولی قادر به این کار نبودم. قلبم به شدت می تپید و خون ریزی و درد زیاد به تدریج طاقتم را ربوده بود. با زحمت زیاد جعبه کمک های اولیه را که به همراه داشتم باز نموده و به پانسمان موقت زخم هایم پرداختم. آیا شانس نجات از دست دشمن را داشتم؟ با آن که به کمک خداوند بزرگ امید داشتم اما زخمی بودنم، نامشخص بودن موقعیت خودم و عراقی ها، نزدیک بودن تاریکی هوا و همچنین لاشه هواپیمای منهدم شده و چتر نجات که دشمن را به سوی من هدایت می کرد، دست به دست هم داده بودند تا یاس و تردید را در وجود من تقویت کنند. به بررسی دقیق منطقه پرداختم و سعی کردم به وسیله قطب نما جهتی را برای حرکت انتخاب کنم. ناگهان صداهایی در دره پیچید. صدای ماشین و صحبت کردن آدم ها بود. برای این که اطلاعات کم تری به دشمن داده باشم، چاله ای کندم و لوازم غیر ضروری و حتی نقشه و کاغذهای درون کیفم را در آن دفن کردم. لحظاتی بعد صداها تقویت شدند. [b]توسط اعضای "اتحادیه میهنی کردستان عراق" دستگیر شدم[/b] به جاده ای که در پایین دره قرار داشتف خیره شدم اتومبیل سفید رنگی را دیدم که از فاصله تقریبا یک کیلومتری به سمت من می آمد. لحظه ای بعد به من رسیده و توقف کرد. چند نفر از آن خارج شدند و گویی شکار زخم خورده ای را دیده باشند، با شتاب و هیجان از سینه کش کوه بالا آمدند. راه گریزی نبود چرا که قادر به بالا رفتن از کوه نبودم. چیزی به غروب آفتاب باقی نمانده بود. بدون تردید سرنوشتی جز اسارت نداشتم. در همین فکر بودم که با صدای ناهنجاری از پشت سر، بر جایم میخکوب شدم. درحالی که کوچک ترین حرکت حساب نشده ای می توانست به سقوطم در پرتگاه منجر شود، رویم را بدان سوی برگرداندم. مردی را دیدم که با انواع و اقسام تجهیزات مسلح بود و درحالی که اسلحه خود را به سمت من گرفته بود به زبان کردی چیزهایی می گفت که من نفهمیدم. زبانم که لای دندان هایم گیر کرده بود و خون ریزی داشت، قدرت سخن گفتن را از من سلب کرده بود. به همین دلیل نمی توانستم جواب آن مرد کرد را که از من اسلحه می خواست بدهم. او نیز عصبانی شده و آماده شلیک شد. وحشت سراپای وجودم را فرا گرفت. با اشاره به او فهماندم که اسلحه ندارم و چاقویی را که به همراه داشتم برای او انداختم. با خشونت از من پرسید ایرانی هستم یا عراقی؟ و وقتی فهمید ایرانی ام، رفتارش با من کمی نرم تر شد و کمکم کرد تا از خطر سقوط رهایی یابم. [b]کردهای عراقی به من کمک کردند و مرا تحویل نیروهای ایرانی دادند[/b] گروه کردها کامل شد و دور من حلقه زدند. یکی از آنها که فارسی می دانست اسم و مشخصات مرا پرسید و برای اطمینان از من کارت شناسایی خواست. وقتی از ایرانی بودن من مطمئن شدند با هم مشورتی کردند و همان که فارسی می دانست رو به من کرد و گفت: - ناراحت نباش ما تو را پیش دوستانت خواهیم برد. تعجب کردم من آن جا در خاک دشمن چه دوستانی می توانستم داشته باشم؟ از آنها پرسیدم شما که هستید؟ گفتند: - ما اعضای اتحادیه میهنی کردستان عراق هستیم. کردها کمک زیادی به من کردند. آنها درحالی که هر لحظه خطر سر رسیدن عراقی ها وجود داشت، چتر را از من باز کردند و مرا از منطقه خطر خارج ساختند و به کلبه ای در همان حوالی بردند و لباس کردی بر من پوشاندند. حتی بعد از پانسمان زخم هایم دو سه روز در آن جا از من مراقبت نمودند تا کمی بهبود یافتم. سپس به وسیله قاطر مرا به نیروهای سپاه پاسداران که در کردستان عراق مستقر بودند، تحویل دادند. عراقی ها برای تحویل دادنم جایزه تعیین کرده بودند در مدت اقامتم در خاک عراق و در کنار برادران کرد عراقی، هواپیماهای شناسایی عراق هر روز بر فراز منطقه گشت می زد و برای دستگیری من اطلاعیه ای نیز به طور مرتب از تلویزیون عراق پخش می شد که از مردم عراق و ملت کرد می خواست که با دستگیری و تحویل دادن من به دولت عراقف جوایز ارزنده ای دریافت نمایند. اما خوشبختانه من سالم به خاک میهن اسلامی مان باز گشتم. [b]ورود به میهن اسلامی[/b] با ورود به میهن و بازگشت به فضای کار و زندگی، آن چه آزارم می داد بی اطلاعی از سرنوشت دوست و همکارم یوسف سمندریان بود. من خروج او را از هواپیما ندیده بودم اما از آن جا که سرعت ترک کابین توسط خلبان در لحظات اولیه بسیار زیاد است و در این شرایط نمی توان خلبان را با چشم غیر مسلح دید، احتمال می دادم او نجات یافته و به دست عراقی ها اسیر شده باشد. که همین گونه نیز بود. او هواپیما را ترک گفته و به اسارت نیروهای عراقی درآمده بود و سرانجام با عزت و سر بلندی به همراه دیگر آزادگان سلحشور و قهرمان کشورمان، به خاک میهن اسلامی باز گشت. منبع: سنترال کلابز با تشکر از moh-597
-
[b]ماموریتی منحصر به فرد خاطره از یکی از خلبان شنوک نیروی هوایی[/b] هفتمین روز از آخرین ماه فصل زمستان شصت و دو بود و من همراه با دیگر رزمندگان، سرگرم انتقال نیرو و تجهیزات به خط مقدم جبهه در جزایر مجنون بودم که به من ابلاغ گردید که سریعاً از منطقه عملیات پرواز نموده و خود را به پایگاه تبریز معرفی نمایم و پس از آن ظرف مدت 24 ساعت یک فروند هواپیمای " اف – 5" را که در حین انجام ماموریت برون مرزی مجبور به فرود اجباری در یکی از جاده های مرزی در شمال غرب کشور شده بود، به وسیله یک فروند هلیکوپتر "شنوک" به پایگاه اصلی حمل نمایم. این فکر که در مکان دیگری از این آب و خاک گروهی نیازمند کمک هستند، مرا وادار کرد که علیرغم هوای بسیار بد و یخبندان و سقف پایین ابر و دید کم، خودم را به تبریز برسانم. در بین راه به علت وجود ابرهای متراکم با مسائل مختلف روبه رو شدیم. هواپیما در شرایطی که از یک سو امکان پرواز در شرایط مناسب وجود ندارد و از سوی دیگر یاد و اندیشه آدمی همواره متوجه دوستان و یاران است، بسیار سخت و طاقت فرساست. به تبریز رسیدم به هر حال ضمن عبور از میان انبوه ابرها و نداشتن دید کافی، به پایگاه رسیدیم و در آن جا ضمن هماهنگی با فرمانده پایگاه سوخت گیری نموده و همزمان یک فروند هلیکوپتر را با نفرات مورد نیاز جهت آماده نمودن هواپیمای شکاری آسیب دیده به محلل اعزام و من پس از ادامه سوخت گیری به طرف مقصد به پرواز در آمدم. سرانجام به محل حادثه رسیدیم. از هلیکوپتر اعزامی خبری نبود. دو دستگاه چادر گروهی و مقدار زیادی وسایل در اطراف هواپیما پراکنده بودند. با توجه به تنگی وقت و فرصت کم، سریعاً در نزدیکی هواپیما فرود آمدیم و به پاکسازی محوطه همت گماردیم. چادرها را از مکان جمع آوری کردیم و به همراه افراد و همچنین با استفاده از تجهیزات یدکی که همراه خویش داشتیم، هواپیما را برای حمل به وسیله هلیکوپتر آماده نمودیم. با گذشت زمان به تاریک شدن هوا نزدیک می شدیم. برای این که بتوانیم قبل از غروب آفتاب ماموریت را به اتمام برسانیم، هلیکوپتر را روشن نمودیم و با این ترتیب پس از گذشت زمانی کوتاه با سر و صدای زیاد در دل آسمان جای گرفتیم. هلیکوپتر دوم را پیدا کردیم روی فرکانش اضطراری به جست و جوی هلیکوپتر قبلی پرداختیم. با شنیدن صدای آنان، خوشی سراپای وجودمان را فرا گرفت. آنان پاسخ دادند و من موقعیت هلیکوپتر را از آنان جویا شدم. خلبان در جواب به این سوال اعلام کرد که در نزدیکی مهاباد به سر می برد ولی متاسفانه موقعیت هواپیما را ندارد. برای کمک به آنان به وسیله دستگاه جهت یاب رادیویی، آنها را هدایت کردم. حدود 15 دقیقه بعد هلیکوپتر به ما ملحق شد و پیاده نمودن نفرات آغاز گردید. هواپیمای شکاری به زیر هلیکوپتر شنوک وصل شد و زمان پرواز فرا رسید. به پرواز در آمدیم و یک ساعت و نیم پس از آن هواپیما را سالم به پایگاه شکاری رساندیم و آن را بر زمین نهادیم. حمل یک هواپیما توسط هلیکوپتر در شرایط نامساعد آن زمان که همواره خطر حمله از سوی دشمن می رفت و همچنین اهمیتی که این وسایل جنگی برای ما داشت و با توجه به این مسئله که کوچک ترین غفلت ما را با مشکلات جبران ناپذیری مواجه می ساخت، مسئولیت سنگینی بود که ما به یاری خداوند با موفقیت به پایان رسانده بودیم. به هر حال با رسیدن این وسیله جنگی، تعمیرات لازم برای آماده کردن هواپیما و تحویل به خلبان جان بر کف آغاز شد تا دگرباره علیه قوای پلید دشمن بعثی به کار گرفته شود. به سلامت هواپیما را انتقال دادیم به دلیل نا امن بودن منطقه، پرواز هلیکوپترها بدون پشتیبانی هلیکوپترهای تهاجمی ممنوع بود ولی با توجه به اهمیت ماموریت و تنگی وقت، امکان هماهنگی جهت تامین هلیکوپترهای اسکورت وجود نداشت؛ لذا پرواز بدون پشتیبانی هلیکوپتر تهاجمی انجام گرفت. این چهارمین هواپیمایی بود که من در طول جنگ تحمیلی از مناطق مرزی به پایگاه دوم شکاری حمل می نمودم. هواپیماهای قبلی نیز با اندک کار فنی آماده عملیات رزمی شده بودند. منبع: سنترال کلابز با تشکر از moh-597