-
تعداد محتوا
634 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
تمامی ارسال های ghermez
-
[size=18]پیشگفتار[/size] پیش از این خاطراتی از دلاوران نیروهای زمینی و به ویژه هوایی ارتش در وبلاگ درج شده است. بجا دانستم که یادی هم از دریادلان نیروی دریایی داشته باشم. آنچه در پی خواهد آمد خاطرات یکی از پرسنل ناوشکن سهند از درگیری دریایی نابرابر با ناوگان آمریکا در سال 1367 است. شایان ذکر است که به دنبال حمله نیروهای آمریکایی به سکوهای نفتی ایران در خلیجفارس در 29 فروردین سال 1367، به ناوچه موشکانداز جوشن که در حال گشت در خلیجفارس بود، مأموریت داده شد که برای بررسی وضعیت به آن منطقه عزیمت کند. نیروهای آمریکایی پس از آنکه متوجه نزدیک شدن ناوچه مذکور به منطقه شدند، به ناوچه جوشن که در آبهای کشور خودمان قرار داشت، اخطار کردند که از منطقه خارج شود. فرمانده ناوچه در پاسخ به آمریکاییها گفت که «این آبهای ماست و شما باید از منطقه و از آبهای ایران خارج شوید.» سپس آمریکاییها با هدف قرار دادن ناوچه موشکانداز جوشن با شلیک چند موشک در نزدیکی جزیره کیش، این ناوچه را غرق و تعداد زیادی از نفرات آن را به شهادت رساند. ناوشکن سهند که از بندرعباس عازم غرب خلیجفارس بود تا جایگزین ناوشکن سبلان شده و به گشت و مراقبت از جزیره خارک و سکوهای نفتی بپردازد، مأموریت یافت که به منطقه درگیری ناوچه جوشن رفته و آنها را کمک کند. نیروهای آمریکایی که از قبل آماده درگیری بودند، با شناسایی ناوشکن سهند، این ناو را در نزدیکی جزیره هنگام مورد حمله بالگردها و ناوشکنهای خود قرار دادند. در ابتدا بالگردها به ناوشکن سهند حمله کردند که با تیراندازی توپ پاشنه به طرف آنها، مجبور به عقبنشینی شدند. سپس از راه دور ناوشکن سهند را با موشک مورد هجوم قرار دادند و یکی پس از دیگری موشک به طرف این ناوشکن شلیک کردند، به گونهای که دود و آتش از سرتاسر ناوشکن برمیخاست و سلاحهای آن از کار افتادند. به این ترتیب ناوشکن سهند نیز غرق و تعداد زیادی از کارکنان آن به شهادت رسیده و عدهای نیز مجروح شدند. در خاطره ذیل از زبان ناخداسوم بازنشسته نادرمبارکی، از بازماندگان ناوشکن سهند، به شرح وقایع آن روز پرداخته شده است. [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/x5073lqtvt254k2cfmj%7E0.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_x5073lqtvt254k2cfmj%7E0.jpg[/img][/url] [size=18] سهند، اسطوره مقاومت[/size] 4 صبح روز 29 فروردین سال 1367، مصادف با اولین روز ماه مبارک رمضان، نگهبان میز پاس بودم. مسعود عباسچی یکی از کارکنان ناو که از مرخصی برگشته بود، وارد ناو شد. با دیدن او از جایم بلند شدم و او را در آغوش گرفتم و به شوخی به او گفتم: مسعود از ترس موشکباران تهران فرار کردی؟ او که بچه تهران بود در جوابم گفت: اجل آدم درهر کجا مقدر شده باشد درهمانجا به وقوع خواهد پیوست، چه در تهران، چه در خلیج فارس. ازهم جدا شدیم، او رفت و من هم که مدت نگهبانی ام به پایان رسیده بود پست نگهبانی خود را تعویض کردم و بعد از خوردن سحری برای استراحت به خوابگاه ناو رفتم. حوالی ساعت 8 صبح مرا از خواب بیدار کردند و گفتند: یک ماموریت فوری برای ناو مشخص شده است، سریع آماده شو! در آن زمان ناو ما برای پاره ای از تعمیرات از دریا به اسکله برگشته بود و در اسکله به سر می برد. افسر رسته پس از دریافت پیام، بلافاصله ما را در سینه ناو جمع کرد وخبر این مأموریت را بدون اشاره به جزئیات آن به ما داد. با شنیدن خبر مأموریت حساس، شور و شعف خاصی در میان بچه ها به وجود آمد. بعضی دوست داشتند با خانواده هایشان خداحافظی کنند، برخی دیگر خانواده وهمه چیز خود را فراموش کرده بودند و فقط به مسلح و آماده کردن ناو فکر می کردند. گویی به همه آنها الهام شده بود که آن روز، روز دیگری است. شهید صفرزایی رو به افسر رسته کرد و گفت چرا حقیقت را به ما نمی گویی، یک دفعه بگو می خواهیم برویم شهید شویم. ما که آمادگی برای شهادت داریم، فقط اجازه بدهید که بریمأخرین خداحافظی خودمان را با خانواده هایمان انجام دهیم؟ افسر رسته در جوابش گفت: نه اینجوری نیست، شما چرا اینجوری فکر می کنید؟ سرانجام مقدمات آماده سازی ناو تمام شد و ناو حوالی ساعت 12:00 ازاسکله جدا شد. حدود 13:30، افسر رسته و فرمانده ناو، مأموریت ما رابه صورت واضح و دقیق اعلام کردند. در ناو حالت جنگی اعلام شده بود. به ما خبر دادند ناوچه جوشن از منطقه دوم دریایی بوشهردر درگیری باناوگان پنجم آمریکا منهدم و در دریا غرق شده است. ریشه این درگیری و تعرض امریکا این بود که یک کشتی نفتی کویتی که درهمروی ناوهای آمریکایی بود، در برخورد با مین دریایی که آن را از طرف ایران می دانستند خسارت زیاد دیده بود و آمریکاییها برای فروکش ساختن این عصبانیت و وارد ساختن ضربه متقابل به ایران به اسکله های نفتی ایران حمله کرده و اسکله رشادت را به آتش کشیده بودند. از طرف دیگر ناوچه جوشن که برای دفاع از اسکله و منابع نفتی ایران به منطقه رفته بود، مورد تعرض و حمله ناوگان پنجم آمریکا قرار گرفته و در دریا غرق شده بود. خبر تعرض ناوهای امریکایی به منابع نفتی ایران و غرق شدن ناوچه جوشن، حس انتقام جویی را در دل بچه های ناو شعله ورساخت. حدود ساعت 13:45 آژیر محل جنگ در ناو به صدا در آمد.همه سریع به محل سازمانی خود رفتند و با آمادگی کامل مستقر شدند. یک هواپیمای رهگیری و جنگی امریکا به طرف ناو حمله کرد، توپهای مستقر در ناو با تیراندازی خود به سمت آن عکس العمل نشان دادند. هواپیما مجبور به فرار شد وهواپیمای دوم به سمت ناوحمله ورشد، ولی آن هم در وارد ساختن ضربه به ناو ناکام ماند. حدود یک ربع از آغازدرگیری ما باهواپیماهای امریکایی نگذشته بود که اولین موشک به زیرتوپ 20 میلی متری اورلیکن اصابت کرد. این موشک باعث ایجاد شکاف چند متری در پاشنه ناو و از کار انداختن سامانه برق ناو شد. عده ای ازبچه هاهم به شدت مجروح شدند. با تلاش بچه ها آتش سوزی ناشی ازانفجار مهار شد و برق اضطراری ناو روشن شد. بچه ها تمام تلاش خود را برای مقابله با حملات دشمن انجام می دادند. موشکهای دشمن از زوایای مختلف به بدنه ناو اصابت می کرد و بدنه را شکافته و درداخل ناو منفجر می شد. با این وضعیت بچه ها دست از مقابله و دفاع برنمی داشتند و تو پهای ناوهمچنان کار می کرد. پزشکیار ناو به مجروحان رسیدگی می کرد. بچه ها یک به یک مجروح یا شهید می شدند. پرهیزگار رفت برای بچه های مجروح که طلب آب می کردند، آب بیاورد و دیگر برنگشت. منصور کاظمی، پزشکیار ناو در حین رسیدگی ومداوای مجروحین به شهادت رسید. عده ای از بچه ها در داخل آب بودند. دستور ترک ناو صادر شده بود، ولی اغلب بچه ها مقاومت می کردند و تا لحظات آخر قبل از غرق ناو حاضر به ترک ناو نبودند. عده ای ازهمکاران در قسمتهای داخلی ناو گیر افتاده بودند و امکان خارج شدن و نجات دادنشان نبود. درهای قسمتهای مختلف ناو به خاطر ضربات ناشی ازاصابت و انفجار موشک قفل شده بود. ناخدا رضایی فرمانده دوم ناو، دراین وانفسا به سراغم آمد و گفت نادر! بپر تو آب، بپر تو آب! قایقهای نجات ناو باز نمی شد. آنهایی هم که باز می شدند و در داخل آب بود به خاطر اصابت ترکشهای ناشی از انفجار موشکهای امریکایی متلاشی یا سوراخ شده بود. در طرف دیگر امکان کمک و امداد هوایی وجود نداشت. دریا وآسمان منطقه در سیطره قدرت نظامی و اهریمنی آنها بود. به جنگنده های ایرانی اخطار داده بودند. هرچند در صورت درگیری هوایی،امکان سقوط جنگنده های خودی بسیار زیاد بود. آنها حتی به یدک کشهایی که قصد کمک رسانی به ما را داشتند اخطار داده بودند. خیلی جالب است دشمن وارد حریم دریایی کشور ما شود و به شناورهای ما حمله کند و اجازه هم ندهد کسی به کمک ما بیاید،امریکاییها را می گویم همانها که امروز ادعای دفاع از حقوق بشرمی کنند. [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/4kry22z4x2ry9nfhzuq5.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_4kry22z4x2ry9nfhzuq5.jpg[/img][/url] با این احوال، ناوهشت موشک خورده بود. موشک نهم درست خورد زیر پاشنه چپ که من در آنجا بودم، شدت انفجار مرا از جای خودبه هوا بلند کرد و محکم به کف پاشنه ناو کوبید. چند دقیقه ای در حالت بیهوشی بودم. وقتی به هوش آمدم متوجه شدم از سرم خون می آید. چشمم پر خون شده بود. احساس گرما در دست راستم کردم، وقتی به دستم نگاه کردم دیدم آستین دستم آغشته به خون شده است. وقتی بیشتر دقت کردم متوجه شدم ترکشی به دست راستم اصابت کرده است. هنوز دست بردار نبودم. با آن حالم به سمت توپ 20 میلی متری رفتم وخواستم دوباره تیراندازی کنم؛ ولی متاسفانه به خاطر اصابت موشک، توپ از کار افتاده بود. در این وضعیت ناچار شدم جلیقه نجات خود را محکم بسته و خودم را داخل آب بیندازم. خدا رحمت کند شهید ناواستواربهزادپناه را. یک چوب دو متری کنترل صدمات را از داخل ناو به داخل آب انداخت. از طرف دیگر آقای گلبازی یک حلقه نجات به داخل آب انداخت. چوبی که بهزادپناه به آب انداخته بود من یک سر آن را و شهیدبهزادپناه سر دیگر آن را گرفته بود. پنج متری از ناو فاصله نگرفته بودیم که یک موشک دیگر درست به زیر توپ 35 میلی متری خورد و حمیدقهرمانی بلافاصله با اصابت ترکشهای آن به شهادت رسید. چند دقیقه ای از این رویداد تلخ نگذشته بود که یک بالگرد امریکا یی به سمت ناوحمله ور شد و یک راکت به طرف ناو شلیک کرد. اصابت ترک شهای راکت، تن بهزادپناه را نشانه رفت و او در آغوشم جان به جان آفرین تسلیم کرد. با ناراحتی رو به گلبازی کردم و گفتم: گلبازی! بهزاد شهید شد. بهزاد شهید شد. صحنه تلخ و اسف باری بود، دریا رنگ خون گرفته بود، خورشید درسمت راست و ناو سهند در سمت چپ هر دو در حال غروب و افول بودند، اشک در چشمانمان حلقه زده بود، بغض راه گلویمان را بسته بود. بچه ها قرآن می خواندند، بعضی دعا می کردند، گروهی سرود جمهوری اسلامی را سر می دادند. رنگ آب عوض شده بود، دریا رنگ خون شهیدان را به خود گرفته بود. یک آن احساس کردم کوسه ای به طرف من می آید. به بچهها گفتم: بچه ها! اگر کوسه پای مرا زد، شما سریع مرا از جمع خود جدا کنید که فقط کوسه مرا بخورد و احتمال خطر برای دیگر بچه هاوجود نداشته باشد. در آن لحظات چشم خود را بستم و مشغول خواندن شهادتین خود شدم. جرات باز کردن چشم خود را نداشتم، بعد از مدتی دستم را به پای راست، پای چپ، دست راست و دست چپم کشیدم. دیدم دست و پایم سرجایش است. آن وقت به آرامی چشمم را باز کردم، دعای بچه ها مستجاب شد و کوسه از طرف من دور شد و رفت، آنجا امداد غیبی را با تمام وجودم احساس کردم. هوا رو به تاریکی می رفت، ناو در حال غرق شدن بود، ولی پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی که بر روی دکل ناو بود، همچنان در حال اهتزاز بود. صحنه عجیبی بود، بچه هایی که در آب دورهم بودیم به علامت احترام به پرچم و ناوشکن همیشه جاوید سهند حالت خبردار به خود گرفتیم. بچه ها گریه می کردند. همکاران ما که در داخل اتاقکها و اتا قهای ناو محبوس مانده بودند، زنده زنده به زیر آب می رفتند. خاطرات چندین ساله خدمتم در ناوشکن سهند مانند یک فیلم ازجلو چشمم می گذشت و تنها اشک برگونه هایم جاری می شد. ناو سهند در دریا غرق شد و خورشیدهمان طرف غروب کرد. اما فردا صبح، خورشید دوباره طلوع کرد ولی سهند هیچ وقت سر از میان آبها بر نیاورد. سهند دیگر طلوع نکرد تا هر روز در این سرزمین، صلح، آرامش وامنیت و اقتدار ایران اسلامی طلوع کند. سهند طلوع نکرد تا خلیج فارس برای همیشه، خلیج فارس بماند. زمان به تندی می گذشت، تاریکی مطلق بر دریا حاکم شده بود. هیچ امیدی به نجات نبود. ناگهان نوری از دور نمایان شد، امید نجات در دلهایمان زنده شد،همه باهم یکصدا فریاد زدیم: کمک! کمک! ما اینجاهستیم، کمک! نور به ما نزدیک شد، ید ک کشی از منطقه یکم به کمک ما آمده بود. کارکنان یدک کش با زحمت و فداکاری خود، ما را ازآب گرفتند و داخل ید ک کش منتقل کردند. در داخل ید ک کش دوباره گریه و زاری را از سرگرفتیم و به یادهمرزمان شهیدمان افتادیم، به حرف مهناوی صفرزا یی که در موقع حرکت می گفت: بچه ها من برنمی گردم. همین طورهم شد و صفرزایی برنگشت و به شهادت رسید و یا مسعود عباسچی که وقتی از او در اسکله پرسیدم: از ترس موشک باران تهران فرار کردی؟ در جوابم گفت: تقدیر و اجل انسان هر کجا باشد، محقق می شود. دقیق همان گونه شد و در خلیج فارس به شهادت رسید نه در تهران. یا ابراهیم زاده، همرزم دیگرمان که سروصورتش سوخته بود و در داخل ید ک کش و بیمارستان بر سر و روی خود می زد و می گفت: نادر! من نتوانستم کمکت کنم، نادر! من نتوانستم کمکت کنم . منظور او شهید نادر افشار جوان بود که در داخل اتاقکهای ناو زندانی شده بود و طلب کمک از ابراهیم زاده کرده بود و ابراهیم زاده نتوانسته بود به او کمک کند. برای همین در ید ک کش و بیمارستان مثل افراد موج گرفته که تعادل روحی خود را از دست داده باشد، برسر و روی خودش می زد و می گفت: نادر! من نتو انستم کمکت کنم. سرانجام یدک کش ما را ساعت 04:00 روز بعد به اسکله بندرعباس رسانید و ازآنجا ما را به بیمارستان منتقل کردند.روز 29 فروردین سال 1367 به پایان رسید، اما خاطره تلخ شرارتهای دشمن امریکایی و خاطرات شیرین و پرافتخار از خودگذشتگیهای همرزمان ناوشکن جمهوری اسلامی سهند هیچ وقت در یاد و خاطره ما به پایان نخواهد رسید. [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/x5073lqtvt254k2cfmj%7E0.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_x5073lqtvt254k2cfmj%7E0.jpg[/img][/url] منبع: وبلاگ هوانورد( وبلاگی که نام کاربریم را از اون گرفتم ) http://newcoy.persianblog.ir/post/444/ [color=darkred]باتشکر عکسها به گالری و تایپیک منتقل شد saiedtomcat[/color]
-
منحنی موفقیت های آلمان در طی جنگ جهانی دوم با منحنی وزن تانکهایش نسبتی معکوس دارد. پیروزی ورماخت در لهستان و فرانسه عمدتا توسط تانکهای سبک پانزر-1 و پانزر-2 به دست آمد. در این مرحله از جنگ بیش از سه چهارم تانکهای آلمان را این گونه تانکها تشکیل می دادند. پس از سال1942، درحالیکه سیمای شکست در چهره ورماخت ظاهرمی شد؛ تانکها سنگین -تایگر در تابستان سال1942 و پانتر در بهار سال1943- در صحنه نبرد پدیدار شدند. در سال1944، هنگامی که شکست ماشین نظامی هیتلر سراسری و قطعی شده بود، تانکهای سنگینی مانند کینگ تایگر و یادتایگر وارد معرکه شدند. انزرها و نارنجک اندازان در جبهه شرق مدتها پس از فروکش کردن پیروزهای سریع تاکتیک "جنگ برق آسا این امر، دو دلیل داشت که اولین آنها خارجی بود. در سالهای 40-1939 دشمنان آلمان بد مسلح شده بودند. تانکهایشان بسیار سبک بود و بد تجهیز شده بودند و از همه بدتر اینکه توسط دشمنان آلمان به درستی به خدمت گرفته نشدند. وضعیت سلاحهای ضدتانک در آن دوران وخیم بود. 5 سال بعد، وضعیت دشمنان آلمان دگرگون شده بود. هزاران دستگاه تانک چونان سیلی از خط تولید کارخانه های متفقین به صحنه نبرد سرازیر شدند. در مقابل هر تانکی که آلمان تولید کرده بود، متفقین 5 یا 6 دستگاه تانک ساختند. برتری عددی به تانکها محصور نشد و به تمام گوشه و کنار صحنه های نبرد سرایت پیدا کرد. اما دلیل دوم داخلی بود. بسیج کارخانجات در آلمان تازه در ابتدای سال1943 شروع شد. بین اولین سال جنگ تمام عیار (1940) تا آخرین سال جنگ (1944) تولید تانکهای متوسط و سنگین بیش از ده برابر شد. یعنی تولید سالانه تانک از 1359 دستگاه به 17318دستگاه رسید. این افزایش بسیار کم حجم؛ ولی بالاتر از آن دیر انجام شد. شاید آلمان می توانست پایین آمدن پرده را به تاخیر اندازد اما یگر بختی برای پیروزشدن نداشت. هیتلر ادعا می کرد که با نیروی اراده به پیروزی می رسد اما هنگامی که می توانست تغییری بوجود آورد دچار فقدان اراده شد. اینگونه بود که خودبزرگ بینی و بی کفایتی های یک دیکتاتور اثرشان را نشان دادند. تانکهای سبک سابقه تانکهای سبک در آلمان، به قبل از جنگ جهانی دوم بازمی گردد. پانزر-1 به عنوان یک تانک آموزشی طراحی شد و قبل از روی کارآمدن رژیم نازی سفارش داده شده بود. پانزر-2 را فقط برای پر کردن فاصله ای که از تاخیر برنامه تولید تانکهای متوسط بوجود آمده بود، ساختند. در ابتدای جنگ هر دو مدل منسوخ شده بودند و این امر قبلا در جنگ داخلی اسپانیا ثابت شده بود. اما، هنوز این تانکهای سبک بودند که آلمانها را به موفقیت در برابر دشمنانی که اسما قدرتمندتر از خودشان بودند -مانند بی-1 فرانسوی و 7-تی پی لهستانی- رساندند. در اثر اشتباهات فرماندهان متفقین تانکهای آنان به جای اینکه در مکانهای حساس میدان نبرد متمرکزشوند به سادگی ناپدید شده بودند. با وجود کوششی که برای به روزکردن تانکهای سبک آلمانی شد، ادامه تولید آنها به وسیله ارزش عملیاتی آنها در نبرد توجیه نمی شد. این امر تا سال1942 که تولید تانکهای سبک متوقف شد، ادامه داشت. البته ساخت بعضی از مشتقات پانزر-2 حتی تا سال 1944نیز ادامه یافت. تانکها متوسط عصرطلایی پانزرها! وقتی بود که تانکهای سبک و تانکهای ساخت چکسلواکی بدنه لشکرهای زرهی را تشکیل می دادند. در حقیقت، بار اصلی نبرد بر دوش این گونه تانکها قرار گرفت. تانکهای سنگین در جبهه آلمان اغلب غیر معمول بودند. در آغاز جنگ، اسب بارکش زرهی آلمان نه پانزر-3 و پانزر-4 بلکه تانکهای پانزر-35 و پانزر-38 بودند که ورماخت آنها را با اشغال بدون خونریزی چکسلواکی به غنیمت گرفت. این تانکها یک چهارم تانکهای موجود در سالهای 41-1940را تشکیل می دادند. با اینکه تسلیحات و زره آنها کمی سبک بود، قابل اعتماد بودنشان از نظر فنی باعث شد که بی فایدگی آنها خنثی شود. آلمانها مدتها پس از آنکه آنها را از خطوط مقدم عقب کشیدند -انتهای سال1941- تولید بدنه آنها را برای نصب تعداد زیادی از سلاحها ادامه دادند. در سال1939، تانک متوسط پانزر-3 نقش ضد تانک داشت. پانزر-4 -که سنگین تر و گران قیمت تر بود- نقش ضدپیاده نظام را برعهده گرفت. سلاح های آنها منعکس کننده وظایفشان بود. پانزر-3 توپی با سرعت دهانه بالا داشت درحالیکه پانزر-4 گلوله های سنگین تری شلیک می کرد. داستان بر اساس نقشه پیش می رفت تا آنجا که تی-34 روسها وارد کارزار شد. برای مدتی بیش از یک سال، آلمانها باید به وسیله یک شکارچی تانک می جنگیدند که توپ آن نمی توانست در زره دشمن اصلی خود نفوذ کند. طویل کردن پی در پی لوله توپ، نتوانست مشکل پانزر-3 را حل کند. عاقبت، پانزر-3 ادعای ضدتانک بودنش را کنارگذاشت و توپ ضدنفر پانزر-4 را برداشت. پانزر-4 اما، توپ کوتاهش را با یک توپ بلندتر -با سرعت دهانه بالاتر- تعویض کرد. از بخت خوش، بدنه پانزر-4 ثابت کرد که می تواند افزایش پی درپی وزن را -که نیازهای زمان جنگ تحمیل می کرد- به خوبی تحمل کند. وزن آن از پانزر-4دی -یعنی اولین مدل که به تولید انبوه رسید- تا پانزر-4جی -آخرین مدل- یک سوم اضافه شد و حداکثر زره آن از 35 به 80 میلیمتر افزایش یافت! در انتهای جنگ، هنوز هم پانزر-4 تانک استاندارد لشکرهای زرهی آلمانی بود. تانکهای سنگین تانک تایگر تماشایی ترین و اولین تانک سنگین آلمانی بود که وارد گود شد. تایگر سنگین وزن بود درحالیکه تحرک بالایی داشت. زره آن و بالاتر از زره توپ 88میلیمتری اش تایگر را در برابر هر دشمنی روئین تن کرده بود. پانتر و نارنجک انداز آماده برای یورش. این برتری تقریبا تا پایان جنگ -که در جبهه شرق تانک استالین و در جبهه غرب تانک پرشینگ تعادل کیفی را برقرار کردند- باقی ماند. آلمان ها گمان می کردند که تولید تانکهایی به ارزش 4 یا 5 برابر تانکهای دشمن می تواند با اولین مدل تایگر به موفقیت بیانجامد. اما با تولید کمتر از 1500 دستگاه، این روش برای رسیدن به پیروزی کفایت نمی کرد. مدل بعدی تایگر-2 یا کینگ تایگر در آگوست 1944 -دو سال پس از تولید تایگر- عرضه شد. کینگ تایگر کاملا به صورتی افراطی دارای ازدیاد وزن بود. توپ آن قویتر و زره آن قطورتر شده بود ولی تحرک تانک بکلی از دست رفته بود. کمتر از 500 دستگاه از آنها تولید شد. هر دو مدل دارای یک نقطه ضعف مشترک -شکنندگی فنی- بودند که معادله 5 به 1 را برهم می زد. این هیولاها؛ مملو از خرابی بودند تا جاییکه برای آسیب رساندن به آنها نیازی به تانکهای دشمن نبود. تلفات در اثر اشکالات فنی، قبلا در اولین تهاجم تایگرها اتفاق افتاده بود و بعدها تا پایان جنگ نیز ادامه یافت. پانتر نیز از نظر فنی مشکل داشت اما می توان آن را به لقب بهترین تانک جنگ جهانی دوم مفتخر کرد. وزن آن سه چهارم اولین نمونه تایگر بود ولی زره جانبی ضعیف تری داشت. زره آن در جلو ممتاز بود و توپ آن در قدرت فقط اندکی از توپ تایگر ضعیف تر بود. بالاتر از همه، پانتر تانکی چالاک بود. سرعت آن با تی-34 برابر بود درحالیکه وزن آن یک سوم بیشتر از تی-34 و دو برابر پانزر-4 بود. سیستم تعلیق آن برگرفته از یک سکوی آتش ممتاز بود. پانتر احتمالا بهترین نامزد برای برقرار کردن معادله 5 به 1 بود. به هر حال با تعداد کمی که از پانتر تولید شد (5000 دستگاه) پانتر می توانست فقط بخشی از برتری عددی متفقین را جبران کند. شکارچی های تانک و توپهای هجومی آلمانها برای اولین بار در تاریخ زرهی توپهای هجومی - به زبان آلمانی اشتورمگشاتز- را ابداع کردند. آنها با جمع آوری تانکهایشان در لشکرهای زرهی ، پیاده نظام را از پشتیبانی تانکها محروم ساختند. پس، یک توپ را بر روی بدنه های زرهی بدون برجک قرار دادند تا نقش پشتیبانی پیاده نظام را با آتش مستقیم برعهده گیرد. اولین نمونه ها در تهاجم به فرانسه تجربه ای موفقیت آمیز داشتند. قیمت آنها از یک تانک واقعی کمتر بود و می توانستند توپی سنگین تررا -نسبت به یک تانک- حمل کنند. در همان زمان شکارچی های تانک - به آلمانی پانزریاگر- نیز در صحنه ظاهر شدند. یکبار دیگر گردآوری تانکها، پیاده نظام را بدون یک سلاح موثر ضدتانک گذاشته بود. توپهای کلاسیک ضدتانک تحرک کافی نداشتند و قدرتشان کم بود. پس این عقیده پاگرفت که توپهای ضدتانک را بر روی بدنه تانکها نصب کنند. اولین کوشش -پانزریاگر-1- عملکردی ضعیف داشت. یک توپ ضدتانک 47 میلیمتری ساخت چک را بر روی بدنه یک پانزر-1 نصب کردند. دو نوع شکارچی تانک دیگر نیز ساخته شدند تا اینکه به علت ظهور تانکهای تی-34 و کاوی در جبهه شرق اوضاع بحرانی شد. این دو دشمن جدید می توانستند در برابر هر توپ ضدتانک آلمانی تاب بیاورند. عکسی از جبهه شرق زمانی که توپهای تهاجمی جدید در برابر تی-34 قدعلم کردند. توسعه تانکی برای مقابله با این تهدیدات زمان زیادی می برد و برای حل این مشکل نیاز به راه حلی فوری بود. در حقیقت، دوراه حل وجود داشت. یا توپهای هجومی وظایف خود را به منازعه با تانکها گسترش دهند و یا اینکه نسل تازه ای از شکارچی های تانک عرضه شود. توپ هجومی جدید اشتورمگشاتز-3اف بود که به سرعت با اشتورمگشاتز-3جی جایگزین شد. توپ کوتاه 75 میلیمتری اولی با توپی بلندتر و با سرعت دهانه بیشتر تعویض شد که می توانست در زره تی-34 و کاوی ها نفوذ کند. توپهای هجومی تا انتهای جنگ تحت این شکل جدید باقی ماندند. مشکل این بود که چون برجکی وجود نداشت و خود توپ امکان چرخش زیادی نداشت، به ناچار نشانه گیری توپ توسط چرخش بدنه انجام می شد. قیمت پایین توپهای هجومی این مشکل را جبران کرد. درحالیکه تولید پانزر-3 در آگوست1943 متوقف شد، تولید بدنه های آن برای ساخت توپهای هجومی تا پایان جنگ ادامه یافت. برای مقابله با تهدیدهای زرهی، هر بدنه تانکی را برای نصب توپهای ضدتانک موجود بکاربردند. این امر ردیف گوناگونی از ماردرها را بوجود آورد. تقریبا 3000 دستگاه از 6 مدل مختلف ماردر -که 3 نمونه از آنها در اصل فرانسوی بودند- ساخته شد. دو نوع توپ بر روی ماردرها نصب شدند که یکی از آنها در اصل روسی بود. بدین گونه 8 زیرگروه از ماردرها ساخته شد. به علاوه، یک شکارچی تانک سنگین از ناشورن به نام رینهو مشتق شد. یک توپ 88 میلیمتری ال/71 ممتاز بر روی بدنه پانزر-4 نصب کردند. این توپ بسیار قدرتمند ولی آسیب پذیر بود. سیر تکامل از شکارچی تانکهای موقت -پانزریاگر- به سوی شکارچی تانکهای پیچیده تر-یادپانزر- همچنان ادامه داشت. الفانت -که از یک توپ88 میلیمتری ال/71 بر روی بدنه تایگر بهره می برد- ازاولین نمونه های شکارچی تانکهای حرفه ای بود. پانزرهای بزرگ از شکست نهایی جلوگیری نکردند. برخلاف توپهای هجومی، آنها را تنها در نقش ضدتانک بکار می بردند. در تقابل با اولین نسل شکارچی های تانک، الفانت بیش از یک تانک تصحیح شده نبود، اما پیشرفتی در مرحله طراحی آغاز شده بود. اولین مدل یادپانزر-4، نسیمی موقت بود. جادپانزر-4 تفاوت چندانی با اشتورمگشاتز-4 نداشت و هر دو نمونه در توپ مشترک بودند. جادپانزر-4 بعدی به توپ 70 میلیمتری تانک پانتر مسلح شد و یک شکارچی تانک واقعی از آب درآمد. این نقش را به بدنه دیگر تانکهای سنگین گسترش دادند. از پانتر، جادپانتر -مسلح به توپ کینگ تایگر- مشتق شد. هنگامی که یادتایگر بر روی بدنه کینگ تایگر ساخته شد تکامل شکارچی های تانک به اوج خود رسید. یک قبضه توپ 128میلیمتری -که بزرگترین توپ جنگ بود- را بر روی کینگ تایگر نصب کردند. باردیگر از میز نقشه کشی آلمانها، هیولایی زاده شد. یادتایگر بسیار سنگین و شکننده بود. در نبرد صدمه های که دشمن نمی توانست به آن بزند، اتفاق می افتادند. به وسیله خطاهای صنعتی؛ هیولاهای تولید شده به صورتی دردناک از عملیات بازمی ماندند. در سال1944، یک یادپانزر سبک ساخته شد که بهترین نسبت قیمت به کیفیت را داشت. هتزر یکی از خودروهایی بود که از بدنه های عمومی پانزر-38 و توپ 75میلیمتری پانزر-4 استفاده می کرد. هتزر ثابت کرد که بسیار موثر است تا جائیکه به صورت یکی از معدود تانکهایی درآمد که پس از جنگ نیز تولید آن ادامه یافت. توپهای خودکششی آلمانها برای ساخت دیگر سیستمهای ادوات زرهی چون توپهای خودکششی و تانکهای ضدهوایی نیز پیشگام بودند. توپهای خودکششی -برخلاف توپهای هجومی- به منظور پشتیبانی پیاده نظام با آتش مستقیم ساخته نشده بودند. توپهای خودکششی وظیفه توپخانه سنتی را حفظ کردند. وظیفه آنها شلیک غیرمستقیم از پشت خطوط خودی بر روی مواضع دشمن بود. در مقایسه با کشنده های سنتی توپخانه، حرکت آنها بسیار سریع تر بود، توانایی عبور از هر زمینی را داشتند و آماده کردنشان برای شلیک سریعتر انجام می گرفت. این تصویری پراهمیت در قاب نبرهای زرهی سریع بود. اولین نمونه این توپها با نام بیسون بیشترین ناتوانی را داشت. هویتزر 150میلیمتری نصب شده برای بدنه آن بسیار سنگین بود و برای بدنه های پانزر-1 و پانزر-2 و پانزر-38 اضافه باربه حساب می آمد. اشتورمگشاتز-3 که بر روی بدنه پانزر-3 طراحی شد فقط کمی بهتر بود. فقط بیسون ام -که برای بدنه تانکها پانزر-38 ساخت چک طراحی شده بودند- خط تولید طولانی تری داشتند. کوششهای بعدی موفقیت آمیزتربودند. این بار هویتزر را بر روی بدنه پانزر-2 -وسپه- نصب کردند و یک ترکیب از پانزر-3 و پانزر-4 به نام هامل درست کردند. هر دو مدل تا انتهای جنگ در خدمت باقی ماندند. منبع: Wars and history ترجمه و تالیف:رضاکیانی موحد
-
[quote]خسته نباشی برادر! از کامنتها معلومه که بچه های میلیتاری چقدر به این جور مباحث علاقه دارند. خدا قوت[/quote] اختیار دارید همه می دونند من اکثر مطالبم را وبلاگ شما کپی می کنم. حالا یک سری عکس از تانک ها بریتانیایی که چون حال و حوصله اپلود نداشتم به همین علت لینک منبع نهادم. البته با این کار می تونید عکس های بیشتری ببینید. تانکهای کروزر: http://en.wikipedia.org/wiki/Carden_Loyd_tankette کاردن-لوید مارک-1 http://en.wikipedia.org/wiki/Cruiser_Mk_I آ-9 http://en.wikipedia.org/wiki/Cruiser_Mk_II آ-10 http://en.wikipedia.org/wiki/Cruiser_Mk_III آ-13 http://en.wikipedia.org/wiki/Covenanter_tank کونانتر http://en.wikipedia.org/wiki/Crusader_tank کروزیدر http://en.wikipedia.org/wiki/Crusader_tank کرامول http://en.wikipedia.org/wiki/Centaur_tank سنتائور http://en.wikipedia.org/wiki/Cruiser_Mk_VIII_Challenger چلنجر http://en.wikipedia.org/wiki/Comet_tank کامت http://en.wikipedia.org/wiki/Centurion_tank سنچوریون تانکهای پیاده نظام: http://en.wikipedia.org/wiki/Matilda_I_%28tank%29 ماتیلدا http://en.wikipedia.org/wiki/Matilda_tank ماتیلدا-2 http://en.wikipedia.org/wiki/Valentine_tank ولنتاین http://en.wikipedia.org/wiki/Churchill_tank چرچیل
-
[color=blue]این سری مقالات به پایان رسید اما صدای ما....... حیف از این مقالات.[/color] .................................. بریتانیا طلایه دار استفاده از تانک در جهان است. در فاصله بین دو جنگ جهانی، آنها در زمینه زرهی از دیگر کشورها عقب افتادند و تا پایان جنگ نتوانستند خود را به دیگران برسانند در تمامی دوران جنگ، آنها باشتاب مشغول طراحی انواع تانکهایی بودند که بدون آزمایشی اساسی از روی میز طراحی به خط تولید می رسیدند. در میدان نبرد ثابت شد که این طرح ها فاجعه ای بیش نیستند و طراحان ناچار می شدند که به سرعت به ساخت جانشینی برای آنها بپردازند. این تانکها نیز از روی میز طراحی مستقیما به خط تولید می رفتند و این چرخه معیوب بارها و باره تکرار شد و ادامه پیداکرد. تا سال 1943 این عرض راه آهن بریتانیا بود که حداکثر عرض تانکها را (3متر) تعیین می کرد. این عرض کم محدودیتی را بر روی قطر برجک و در نتیجه اندازه توپ نصب شده بر روی تانک اعمال می کرد و خود این محدودیت یکی از علتهای اصلی نقصان قدرت آتش تانکهای بریتانیایی در بیشتر دوران جنگ بود. درحالیکه آلمانها در سال 1942 مشغول آزمایش توپ بلند 75 میلیمتری بر روی پانزر-4 و توپ 88 میلیمتری بر روی تایگر بودند، بریتانیا تصمیم گرفت تا کالیبر توپهای نصب شده بر روی تانکهایش را از 40 میلیمتر به 57 میلیمتر افزایش دهد. جالب اینکه هر دو نمونه از شلیک گلوله های ضدنفر عاجز بودند! از سال 1942 به بعد، آمریکا ارسال تانکهای ساخت خود را در تعداد زیاد به بریتانیا آغازکرد. توپ 75 میلیمتری نصب شده بر روی لی/گرانت و شرمن -که می توانست گلوله های ضدزره و ضدنفر را شلیک کند- برای بریتانیایی ها اعجاب آور بود. آنها از این توپ برای نسل بعدی تانکهایشان بهره بردند. آنها همچنین تانکهای آمریکایی را نیز بهسازی کردند. اگرچه بریتانیا در ساخت تانکهای بومی ضعیف بود اما توانست بهترین نمونه تانک شرمن با نام فایرفلای را عرضه کند. درانتهای جنگ بود که بریتانیا توانست طلسم را بشکند و تانکهای خوبی مانند کامت و سنچریون تولید کند اما تولید آنها به قدری دیر صورت گرفت که این تانکها نتوانستند نقش فعالی در نبردها برعهده گیرند. [size=18]بعضی ارقام[/size] بریتانیا در طی جنگ 25115 دستگاه تانک تولید کرد. این آمار از تولید آلمان (24000دستگاه) بیشتر است اما با تولید روسها (100000دستگاه) و آمریکایی ها (130000دستگاه) فاصله ای نجومی دارد. بیشترین تانکهای تولید شده در بریتانیا تانکهای ولنتاین (8275دستگاه) و چرچیل (5640دستگاه) بودند. آنها همچنین به عنوان کمک به متحد خود، 4260 دستگاه از تانکهای خود را در اختیار روسها گذاشتند. از سوی دیگر، بریتانیا بیش از 25000 دستگاه تانک و خودرو زرهی دیگر از آمریکا دریافت کرد. در ماه جوئن سال 1945 بریتانیا 2750 دستگاه تانک عملیاتی 4800 دستگاه تانک ذخیره در اروپا داشت. همزمان، صدها دستگاه تانک بریتانیایی در خاورمیانه و شرق دور بودند. [size=18]تانکها[/size] درحالیکه تمامی دنیا تانکهایشان را بر اساس وزن رده بندی کرده بودند، بریتانیا تا پایان جنگ تانکهایش را بر اساس نقش و مأموریتشان رده بندی می کرد. در کنار تانکهای سبک، آنها دارای "تانکهای کروزر"( سریع و با زره نازک) و "تانکهای پیاده نظام" (کند و با زره ضخیم) بودند. بریتانیایی ها ورزش کریکت را ابداع کردند که قوانینش را تنها مردم خودشان و بعضی از کشورهای اقماری بریتانیا می فهمند. در زمینه رده بندی تانکها نیز بریتانیایی ها قوانینی چون قوانین کریکت وضع کردند. بیشتر تانکهای بریتانیایی 2 نام و حتی گاهی 3 نام داشتند. ممکن بود که یک تانک در طول زمان دچار تغییر شمار شود. تانک سبک مارک-8 زمانی که وارد خط تولید شد به تانک مارک-1 تغییر نام داد. پس از ژاپنی ها -که روش نامگذاری شان پیچیده ولی دستکم منطقی بود- بریتانیایی ها توانستند به قله نامگذاریهای پیچیده دست یابند. در اصل یک تانک دارای یک نام بر اساس تقدم تاریخی داشت که با حرف "آ" آغاز می شد. تانک چرچیل، آ-22 و تانک کریسیدر، آ-15 نام داشتند. پس از آن، یک سری عدد به تانک داده می شد که کلاس آن را نشان می داد. پس کروزر مارک-1 به نام آ-9 و کروزر مارک2- به نام آ-10 و کروز مارک-3 به نام آ-13 نشان داده شدند. همین قوانین درباره تانکهای سبک یا تانکهای پیاده نظام نیز اجرامی شد. ممکن بود که یک تانک دارای نام مستعار نیز باشد. تانک پیاده نظام مارک-4 یا آ-22 به نام چرچیل شناخته می شد. خود نامهای مستعار نیز ممکن بود که شماره دار شوند. تانک پیاده نظام مارک-4 با نامچرچیل-1 و تانک پیاده نظام مارک-4 با نام چرچیل-2 شناخته می شدند و ... البته هر قانونی ممکن است که دارای استثنایی ها باشد. آ-13 همزمان به تانکهای کروزر مارک-3 و کروزر مارک-4 اطلاق می شد. تعجبی ندارد که جاسوسان آلمانی درباره کسب اطلاعات از تانکهای بریتانیا نتوانستند به موفقیتی دست یابند! [size=18]تانکهای سبک[/size] کاهش بودجه بین دو جنگ جهانی و شرایط بریتانیا در مهاجرنشینها و مستعمراتش یک زمینه عالی برای تکثیر تانکهای سبک بود. شبه تانک کاردن-لوید مارک-1 نیای تمامی این تانکها بود. این تانک کوچک تنها یک مسلسل و 2 خدمه داشت. کاردن-لوید پاسخی بود بر عقیده ای که در آن زمان رواج داشت: "تانک کوچک و سریع بهتر از تانک سنگین می تواند از آتش دشمن فرارکند." به مدت 10 سال بریتانیایی ها به این بیراهه رفتند. بهسازی و سنگین کردن گاردن-لوید از مارک1 تا مارک-94 ادامه یافت. این تانکهای ارزان قیمت -که مناسب برای خدمت در مستعمرات بودند- با 850 تا 1000 دستگاه بیشترین تعداد را در زرادخانه قبل از جنگ بریتانیا تشکیل می دادند. ضعف اصلی آنها در زمان حمله آلمان به فرانسه آشکار شد. زره نازک آنها تانکهای سبک را برای هرگونه مأمورت رزمی جز مأموریتهای شناسایی نامناسب کرده بود. تنها تعداد بسیار اندکی از تانکهای سبکی که در فرانسه به کارگرفته شدند توانستند به بریتانیا بازگردند. معدودی از آنها این فرصت دوباره را یافتند تا در آفریقا بجنگند اما جایگزین کردن آنها مأموریتهای شناسایی به وسیله خودروهای زرهپوش در نشان دهنده آن بود که تانک سبک دیگر جایی در خط مقدم جبهه ندارد. داستان تانکهای سبک بریتانیایی کاملا به آخر نرسیده است. از سال 1941 به بعد، آمریکا ارسال تانکهای سبک ساخت خود را به بریتانیا آغازکرد که استوارت گل سرسبد آنها بود. آنها تا انتهای جنگ در واحدهای بریتانیایی حضور داشتند. از سوی دیگر بریتانیا تانک سبک تترارچ را به عنوان یک زرهپوش هوابرد بکارگرفت. [size=18]تانکهای کروزر[/size] در دهه 20 بریتانیا آخرین تانک متوسط خود را تولید کرد. هزینه های تحمیل شده بر بودجه آنقدر زیاد بود که این پروژه را به تعطیلی کشاند. پس از نزدیک به 10 سال وقفه، تانکهای متوسط تحت نام "تانک کروزر" دوباره به صحنه بازگشتند. این تانکها برای این ساخته شدند که ستون فقرات لشکرهای زرهی را تشکیل دهند. اگرچه نظریه پردازان زرهی بریتانیایی مانند لیدل-هارت نظریه سازمان دهی واحدهای بزرگ زرهی را ارائه کردند اما بریتانیا خیلی دیر به فکر اجرای این نظریه افتاد. اولین نسل این تانکها تنها یک فاجعه بود. تانکهای آ-9 و آ-10 نه تنها زرهی اندک داشتند بلکه مشکلات فنی آنها آنقدر زیاد بود که نمی توانستند چند کیلومتر بدون مشکل بر روی زمین حرکت کنند. این تانکها تنها تانکهای متوسط بریتانیا در سال اول جنگ بودند. تانک بعدی ،آ-13، از سیستم تعلیق کریستی استفاده می کرد و از نظر مکانیکی تنها کمی بهتر بود و زره آن کماکان ضعیف باقی مانده بود. آخرین تانک متوسط آ-13 یا کونانتر بود که احتمالا در نقطه اوج این داستان وحشتناک قرارمی گیرد. این تانک نیز مانند اجدادش نشان داد که در جبهه به هیچ دردی نمی خورد. در زمانی که شرایط جنگی فلزات را نایاب کرده بود تعداد 1771 دستگاه از این آهن قراضه ها ساخته شد ولی هیچ کدام در عملیات دیده نشدند! بریتانیا به همراه کروزیدر بود که توانست به یک تانک کروزر قابل قبول دست پیداکند. این تانک از نظر فنی بهتر بود، زرهی ضخیم تر داشت و زمانی که در انتهای سال 1941 به آفریقای شمالی فرستاد توانست با تانکهای رقیب برابری کند. تا پایان نبرد العلیمن کروزیدرها ستون فقرات لشکرهای زرهی بریتانیا را تشکیل می دادند. در آن هنگام تانکهای جدیدتر آلمانی کروزیدر را از دور خارج ساختند و در زمان عملیات تونس این تانکها جبهه جنگ را ترک کردند. کرامول اولین تانک بریتانیا بود که هم محدودیت خطوط راه آهن را حل کرد و هم در خارج از میز نقشه کشی موفق عمل کرد. به دلیل آزمایش بر روی نمونه های کاوالیر و سنتائور، کرامول از نظر فنی، سرعت و زره خوب از کاردرآمد. کرامول برای اولین بار به یک قبضه توپ 75 میلیمتری مسلح شد که می توانست از مهمات ضدنفر و ضدزره به خوبی استفاده کند. البته توپ آن نمی توانست در برابر آخرین ساخته های آلمان عرض اندام کند اما به هرحال فاصله کمتر شده بود. کرامول از سال 1943 تا انتهای جنگ واحدهای زرهی بریتانیا را تغذیه می کرد. حال زمان آن رسیده بود که بریتانیا قبل از روانه کردن یک تانک کروزر درخشان به صحنه نبرد آخرین پرده وحشتناک تانکهای متوسط را اجراکند. آنها با نصب یک قبضه توپ 17 پوندی بر روی بدنه کرامول تانک ملال انگیزچلنجر را عرضه کردند. بیش از 200 دستگاه چلنجر ساخته شد اما تعداد کمی از آنها در نبرد شرکت کرد چراکه وزن زیاد برجک و سلاح، آنها را دست و پا گیرساخته بود. اولین تانک عالی در رده تانکهای کروزر تانک کامت بود که در دسامبر 1944 به خط مقدم رسید. این تانک از یک نمونه کوتاه شده توپ 17 پوندی استفاده می کرد که می توانست از پس توپ پانزر-4 برآید و با توپ پانتر رقابت کند. هنوز یک تانک متوسط بهتر به نام سنچوریون در راه بود که البته به جنگ نرسید. [size=18]تانکهای پیاده نظام[/size] ا احیای سنتهای جنگ جهانی اول، بریتانیا عنوان "تانک پیاده نظام" را به تانکهای با زره ضخیم و سرعت کم اختصاص داد. اولین نمونه از این تانکها ماتیلدا بود که در سال 1936 معرفی شد. بیشترین ضخامت زره ماتیلدا 60 میلیمتر بود که در زمان خود یک رقم باورنکردنی به شمار می رفت اما ماتیلدا ناامیدانه کند بود و سلاح آن بسیار ضعیف. تانک بعدی یعنی ماتیلدا-2 بهترین تانک بریتانیا در زمان آغازجنگ بود. این تانک از نمونه قبلی بهتر حفاظت شده بود و زره آن در بعضی نقاط به 78 میلیمتر افزایش یافته بود. توپ آن یک قبضه توپ 2 پاوندی بود که به اندازه کافی قدرتمند بود. سرعت آن کم بود اما در برابر آتش توپهای ضدزره آلمانی مقاومت می کرد. تنها توپهای 88 میلمیتری می توانستند ماتیلدا-2 را متوقف کنند. تعداد کمی -67 دستگاه- از این تانکها در می 1940 در فرانسه وجود داشتند اما توانستند در شمال آفریقا نقش حساسی را در شکست دادن ایتالیایی ها بازی کنند. درحالیکه ماتیلدا-2 به بلندای قله افتخار رسیده بود دنباله آن به میدان آمد. ولنتاین تانکی بود که از نظر حفاظت تقریبا در حد ماتیلدا بود ولی بالاتر از آن به صورت شگفت انگیزی قابل اعتمادتر از دیگر همتایانش بود. این تانک می توانست 5000 کیلومتر را در صحرا بدون بازبینی و تعمیرات بپیماید! با اینکه سلاح قدرتمندی نداشت اما ولنتاین پرتعدادترین تانکی بود که بریتانیا در طول جنگ تولید کرد. این تانک در سال 1942 تانک استاندارد پیاده نظام شد و شاید در میان تانکهای غربی که به روسیه رسیدند تنها تانکی بود که توانست اعتماد و احترام روسها را جلب کند. 3000 دستگاه تانک ولنتاین سهم روسها بود که همگی در کانادا اولید شده بودند. چهارمین و آخرین تانک پیاده نظام بریتانای به دلیل شکل چهارگوش و چهارشانه اش به چرچیل شهرت یافت. مانند گذشته این تانک نیز سلاحی ضعیف داشت و از مشکلات گسترده مکانیکی رنج می برد. با اینکه چرچیل هم تانکی کم سرعت بود اما هنوز موفق عمل می کرد چرا که زره آن به غایت ضخیم بود -قابل مقایسه با تایگر آلمانی- و توانایی عبور از موانع اش افسانه ای. این تانک اولین بار در عملیات آبی-خاکی ناموفق "دیپ" دیده شد و تا پایان جنگ در خدمت باقی ماند. [size=18]دیگر تانکها[/size] از سال 1943 به بعد، شرمن آمریکایی تانک استاندارد نیروی زمینی سلطنتی بریتانیا شد. طرح های ناموفق تکراری بریتانیا یک دوپینگ تسلیحاتی را ناگزیر ساخته بود. آنها شرمن را به سیستم نامگذاری خود افزودند و آن را برای نیازهای خود بهینه سازی کردند که گاه کوششهایشان نیز موفقیت آمیز بود. اضافه کردن یک قبضه توپ 17 پاوندی مشکلات مکانیکی شرمن را حل نکرد اما قدرت آتش زیادی به آن بخشید. این قدرت آتش فایرفلای را در موقعیتی قرارداد که هر مشکل دیگری قابل چشم پوشی بود. فایرفلای تنها نمونه شرمن بود که می توانست با موفقیت با یک پانتر یا تایگر روبروشود. بریتانیایی ها سرآمد دیگر کشورها در ساخت تانکهای مخصوص بودند. آنها تانکهای زیادی چون تانک شعله افکن، پل گذار، مین جمع کن، آبی-خاکی و... ساختند. تنها لشکر زرهی که تماما از این تانکهای ویژه استفاده می کرد لشکر 79 زرهی بود. این لشکر ارزش بالای خود را در مواقعی که استحکامات دشمن یک تهاجم را با مشکل مواجه می کردند به نمایش می گذاشت. منبع: http://wars-and-history.mihanblog.com/post/273 تهیه کننده: رضا کیانی موحد. با تشکر از کیانی بابت مقاله ی زیباشون و ممنون از اینکه اجازه می دهند مقالاتشون از وبلاگشون کپی کنم
-
[quote]کسی عکس بیشتری از سهند نداره تا رو کنه؟[/quote] عکس بیشتری نیست اما تو خودت می دونی این ناو ها کلاس الوند همان ناوچه های کلاس سام هستن. شکل ظاهریش بسیار شبیه به جمارانه.
-
جنگنده پنهانکار اف-35 لایتینینگ-2 جنگنده پنهانکار اف-35 لایتینینگ-2 ( F-35 Lightning II)
ghermez پاسخ داد به Davood تاپیک در جنگنده و رهگیر
چطوریه. یک وقت میگن ترکیه از این پروژه کنار گذاشته شد و فقط سه فروند ، حالا.........- 1,031 پاسخ ها
-
- اخبار
- جنگنده اف-35
-
(و 13 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
3ــ ژاندارمری ژاندارمری که نیروی نظامی مستقلی بود، در سال 1911.م/1290.ش تاسیس شد. در ابتدا، کابینه بختیاریها با پرداخت نامنظم حقوق افراد ژاندارم مانع توسعه آن میگردید. در ضمن، چون لردهاردینگز تهدید میکرد که برای حفظ امنیت در جنوب ایران به مذاکرات مستقیم با قبایل جنوب (قشقائیها) خواهد پرداخت، و احتمال داشت که نیروهای انگلیسی بیشتری به ایران وارد شوند، لذا کابینه بختیاریها به فکر افتاد که از نیروی ژاندارمری حداقل بهعنوان یک نیروی ظاهری جهت مذاکره با انگلیسیها استفاده کند و آنها را قانع سازد که دولت مرکزی دارای یک نیروی شبهنظامی برای استقرار نظم در کشور میباشد. ژاندارمری دولتی در چارچوب یک طرح کلی برای اجرای اصلاحات تاسیس شد. در آذر 1289.ش، مجلس برنامهای را تصویب کرد که به موجب آن، به دولت اجازه داده شد تا به استخدام مربیان ایتالیایی برای ژاندارمری، کارشناسان مالی امریکایی و نیز دستیارانی از فرانسه برای وزارتخانههای داخله (کشور) و عدلیه (دادگستری) مبادرت نماید. این مشاوران خارجی میبایست دولت ایران را در اجرای طرحی جامع متضمن اصلاحات و تجدید ساختار یاری میدادند. دولت ایتالیا که در شمار قدرتهای بزرگ بود، با آگاهی از مخالفت دولتهای بریتانیا و روسیه، با اعزام مربیان ایتالیایی به ایران موافقت نکرد و تقاضاهای مکرر دولت اخیر را در این خصوص بدون جواب گذاشت. ازاینرو، دولت ایران تصمیم گرفت برای اجرای این مهم به یک قدرت کوچکتر روی آورد و در دیماه 1289.ش/ ژانویه 1911.م، باب مذاکرات را با سوئد بگشاید. در بیستوهفتم اردیبهشت 1290.ش/ هیجدهم مه 1911.م، مجلس قرارداد مربوط به استخدام سوئدیها را تصویب کرد و در ماه ژوئن نیز دولت سوئد سه نفر از افسران خود را به سرپرستی کاپیتان یالمارسون روانه ایران کرد تا ژاندارمها را تعلیم دهد و سرپرستی آنان را به عهده گیرد. این کار با نظارت وزارت کشور ایران انجام میشد. هدف از برپایی آن نیرو، برقراری امنیت در سراسر جادههای ایران بود. این افسران مزبور در ماه اوت به تهران رسیدند و در ماه سپتامبر نیز مجلس رای به استخدام هفت نفر دیگر از افسران سوئدی داد که آنها نیز تا پایان سال میلادی به کشور وارد شدند. پیش از ورود سوئدیها، دولت انگلیس برای پاسداری از منافع بازرگانی خود در جنوب از سوارهنظام هندی سود میجست. بهعلت کارا نبودن این نیرو و همچنین اختلافنظر نایبالسلطنه هند و وزارت امورخارجه انگلیس، دستور بازگشت این نیرو صادر شد و حتی دولت انگلیس شتاب زیادی نیز در بازگرداندن آن داشت، زیرا این سوارهنظام نتوانسته بود منافع بریتانیا را حفظ نماید. در یک گزارش، یکی از دلایل ناکامی این نیرو، سوارهنظام بودن آن بهشمار رفته است. امید بود که در عرض بیستویکماه با هزینه تقریبی 140هزار لیره در سال، صرفنظر از اسلحه و مهمات، نیروی ژاندارمری ایجاد شود. قرار بر این بود که بیشتر این هزینه را دولت انگلستان، و بخشی از آن را نیز دولت ایران بپردازد. بهمرور که ژاندارمری گسترش یافت و هنگهایی در شیراز، اصفهان، کرمان، بوشهر و نقاط دیگر بهوجود آمد، کار تفنگچیان قبایل به پایان رسید، درعینحال امید بود از سربازانی که از ایلات گرفته میشدند، در آینده برای تشکیل نیروی متحرکی استفاده شود. طبق گفته پراوتیز، سربازان از همه اقشار مردم گرفته میشدند و احتمالاً همین ترکیب گونهگون ژاندارمری یکی از دلایلی بود که باعث شد این نیرو بعدها در میان ایرانیان محبوبیت یابد. دستگاه ژاندارمری، تحت تربیت و اداره افسران سوئدی، متزایداً نیرومند میشد، و آموزشگاههایی در بعضی شهرها مانند اصفهان و مشهد و قزوین دایر گردید. این سازمان نزد مردم محبوب بود، زیرا آن را برخلاف قزاقخانه از خود میدانستند. در وقایع جنگ جهانی اول، اوضاع ژاندارمری رو به وخامت گذاشت، زیرا طبق قرار قبلی پرداخت بودجه ژاندارمری با بانک شاهنشاهی بود، و چون افسران ژاندارم حاضر به اجرای مقاصد انگلیسیها نبودند، آنان نیز به ندادن حقوق متوسل شدند. در نتیجه یالمارسون از دولت سوئد تقاضای احضار خود و همکارانش را کرد، و در مارس 1915.م ایران را ترک کرد. پس از آن، کار ژاندارمری به سبب بیپولی خراب شد و سیل خشم و نفرت ژاندارمری متوجه انگلیسیها گردید. مخصوصاً در فارس، ژاندارمری با ملّیون بر ضد انگلیسیها قیام کرد، ولی جمعی کشته دادند و کاری از پیش نبردند و فارس تحت استیلای انگلیسیها و عمال آنها درآمد. ژاندارمری ایران از تاسیس در سال 1291.ش/1912.م تا ادغام در قشون متحدالشکل در سال 1300.ش/1921.م سه دوره را پشت سر گذارد. دوره اول سالهای 1291 تا 1293.ش/1915.م یا دوره تاسیس و استقرار ژاندارمری در ایران بود. دوره دوم در سالهای اشغال ایران در جنگ جهانی اول به دست نیروهای انگلیسی، روسی و عثمانی و حضور برخی از آلمانیها در ایران گذشت. بخشی از نیروهای ژاندارمری در این سالها به عثمانیها و آلمانها در نبرد با سربازان روسی کمک کردند. سومین دوره سالهای 1297 تا 1299.ش/1918ــ1921.م بود که طی آن نیروهای ژاندارمری با بازگشت به مراکز خدمت اولیه خود به تجدید سازمان ژاندارمری مشغول شدند. براساس گزارش کمیسیون نظامی ایران و انگلیس، ژاندارمری در سال 1298.ش/1919.م مرکب از سه صاحبمنصب سوئدی، دویستوچهلودو صاحبمنصب ایرانی، 8185 ژاندارم، 2340 اسب، یک مرکز ارکان حرب در تهران، تعدادی هنگ و گردان مستقل و بودجهای بالغ بر 000/400/30 قران بود. آنها به تفنگهای انگلیسی و ماوزر (Mavser)، نُه توپ و پانزده مسلسل مجهز بودند. واحدهای ژاندارمری در سال 1299 شامل سیزده فوج (هنگ) و باطالیان (گردان پیاده) مستقل بودند. دو فوج در تهران و دو فوج در شهرهای اصفهان و تبریز مستقر بود. درحالیکه نُه باطالیان در تهران، سلطانآباد، مازندران، خراسان، استرآباد، کردستان، زنجان و گیلان قرار داشت. یک مدرسه افسری و یک مدرسه گروهبانی نیز در تهران بود. در این سال تعداد کل نیروهای ژاندارمری به 11443 و تعداد اسب و چارپایان آن به 3093 رسید. 4ــ بریگاد مرکزی سابقه ایجاد بریگاد مرکزی به سال 1295.ش/1916.م بازمیگردد. خودداری فرماندهان ژاندارمری از پذیرش دستور شاه در مراجعت به تهران باعث بدگمانی شاه به آنها و صدور دستور ایجاد نیرویی برای حفاظت از پایتخت به نخستوزیر شد. سپهدار نیز در همان نامهای که موافقت مشروط خود را با برپایی پلیس جنوب و گسترش بریگاد قزاق به دولتهای روس و انگلیس اطلاع داد، خاطرنشان ساخت: «یک عده نظامی با بودجه معادل بیستهزار تومان به غیر از قوای نظامی فوقالذکر در مرکز ترتیب و تشکیل خواهد یافت.» از آنجا که این بریگاد (تیپ) فقط در مرکز ایجاد میگشت، بریگاد یا تیپ مرکزی نامیده شد. افراد این تیپ براساس قوانین بنیچه استخدام میشدند. در سال 1298.ش/1920.م بریگاد شامل یک ارکان حرب (ستاد)، یک هنگ پیاده، یک هنگ سواره، یک هنگ توپخانه و یک مدرسه برای آموزش صاحبمنصبان بود. این مدرسه یک مربی لهستانی، سه مربی ایرانی و پنجاه شاگرد داشت. صاحبمنصبان ارشد در مدرسه نظامی وزارت جنگ تربیت میشدند. در همان سال بریگاد یک افسر سوئدی، یک افسر لهستانی، 126 افسر ایرانی و 2142 درجهدار و سرباز داشت. بیشتر سربازان این بریگاد از اطراف تهران تامین میشدند. در سال 1298 تعدادی از نیروهای بریگاد مرکزی در رشت، پس از الحاق به دیویزیون قزاق، به آن در نبردهای شمال کمک کردند. بهجز این بخش از بریگاد، که از لشکر قزاق اسلحه دریافت کرد، بقیه افراد آن تقریباً بدون اسلحه مجهز و مفید بودند. سطح معلومات و آموزش در بریگاد مرکزی پایین بود و برخی از صاحبمنصبان ایرانی آن پیر و ازکارافتاده بودند و نگاهداری آنان دلایلی جز تامین نیازهای نظامی نداشت. مخارج سالانه بریگاد مرکزی که در مجموع فاقد ارزش نظامی بود، بالغ بر 000/326/4 قران میشد [size=18]کودتای 1299 و روی کارآمدن رضاخان[/size] همانطوری که گفته شد از اواسط دوران ناصرالدینشاه قاجار بریگاد قزاق در ایران هسته اصلی نیروهای نظامی منظم ایران بود. وظیفه اصلی این نیروی مسلح عبارت بود از حفظ سلطنت قاجار در برابر اعتراض و طغیان مردم علیه استبداد و غارت، و همینطور حفظ منافع روسیه تزاری در ایران. لشگر قزاق تحت نظر افسران روسی قرار داشت و فرمانده کل آن را امپراتور روسیه انتخاب میکرد و دستورات لازم را فرماندهی ارتش روسیه در قفقاز صادر میکرد. در دوران انقلاب مشروطه بریگاد قزاق در تهران به نفع محمدعلیشاه و بر ضد نیروهای آزادیخواه وارد عمل شد و عده زیادی را به قتل رساند. پس از انقلاب اکتبر افسران روس بریگاد قزاق که ضد انقلاب بودند، خود را در اختیار دولت انگلستان قرار دادند و با وجود اینکه افسران کاملاً مورد اعتماد نبودند، ارتش انگلستان که در این تاریخ در شمال ایران حضور داشت، مخارج و سلاحهای لازم برای آنها تامین میکرد تا جنگ علیه نیروهای نهضت جنگل در ایران ادامه یابد. همزمان با این کار، دولت انگلستان میکوشید بهتدریج افسران روسی را از بریگاد قزاق خارج و کنترل کامل خود را بر این نیروی نظامی تثبیت کند. برای اینکار کلنل اسمیت، افسر سیاسی نیروی نظامی انگلیس در شمال ایران، مامور ادارهکردن و اخذ تماس با افسران ایرانی لشگر قزاق شد تا نظریات انگلستان به تدریج اجرا شود.[49] بدینترتیب در آن زمان بریگاد قزاق به دست افسران ایرانی افتاد و چند افسر انگلیسی نیز به آنها ملحق شدند تا وظیفه افسران رابط را انجام دهند. ژنرال آیرون ساید (Iron Side)، جانشین ژنرال چامپیون، در پست فرماندهی واحدهای انگلیسی متمرکز در قزوین قرار داشت، باوجود این، با شتاب به اخراج آخرین فرمانده روسی بریگاد قزاق اقدام کرد. به استثنای یک عده کم از قزاقها که در تهران بودند، آنها سایر قزاقها را در نزدیکی قزوین مستقر کردند، و از همین جا بود که کودتای 1299 عملی شد. برای اجرای کودتا به منظور به دست گرفتن کامل قدرت سیاسی و به کار واداشتن تمام دستگاه دولتی به نفع سیاست استعماری انگلستان در ایران لازم بود شخصی که مورد اعتماد کامل دولت انگلستان باشد، زمام امور را به دست گیرد. پس از جستجوی فراوان، دولت انگلستان رضاخان را برای اجرای این منظور مناسب دید. طبق گزارش روزنامه دیلی اکسپرس (شماره آوریل 1973): «فرمانده نیروی نظامی انگلیس در شمال ایران، ژنرال آیرونساید، در سال 1920 از طرف دولت انگلیس ماموریت یافت احمدشاه قاجار، پادشاه وقت، را ساقط نموده و حاکم جدیدی برای ایران پیدا نماید. آقای رپورتر (افسر سیاسی ارتش انگلیس در شمال ایران) رضاخان را به ژنرال آیرون ساید برای انجام این منظور معرفی مینماید و ژنرال آیرون ساید در رضاخان شخص موردنظر خود را مییابد.»[51] ژنرال آیرونساید در خاطرات خود مینویسد: «من میتوانم تصور کنم که همه قبول میکنند که من کودتا را مهیا کردهام. دقیقاً میتوان گفت که من این کار را انجام دادهام.» آیرونساید آنگونه که خود مینویسد، رضاخان را در دهم آبان 1299/ دوم نوامبر 1920 یافت، و در همین دیدار انتخاب خود را نمود. او، در بازدیدی از نیروهای قزاق، مینویسد: «فرمانده آنها مردی بود با قامتی به بلندی بیش از ششپا، با شانههایی فراخ و چهرهای بسیار مشخص و متمایز: بینی عقابی و چشمان درخشانش به او سیمایی زنده میبخشید که در همان مکان، دور از انتظار بود. او مرا به یاد راجههای مسلمانی میانداخت که در هند مرکزی دیده بودم. نام او، رضاخان بود. در شب بیستم فوریه 1921 قزاقها و سیدضیاء وارد تهران شدند. به مدت ده دقیقه درگیریهای پراکنده، ولی اتفاقی رخ داد که در روز بیستویکم با اعلام حکومت نظامی سرکوب گردید. در بیستودوم و بیستوسوم همان ماه تعداد زیادی دستگیر شدند که اکثرشان مامورین دزد عالیرتبه بودند. هدف از این کار پرکردن دوباره خزانه ملی بود. در عرض یک هفته سیدضیاء کابینهای از اعضای کاملاً جدید تشکیل داد و رضاخان با عنوان سردارسپه، فرمانده کل سپاه شد. تعیینکننده عمده نقشها در کودتای 1299، ژنرال آیرون ساید، فرمانده کل قوای انگلیس در شمال ایران، بود. وی در خاطرات خود مینویسد: «چهاردهم ژانویه 1921 ــ من شخصاً معتقدم که باید بگذاریم اینها قبل از اینکه من اینجا را ترک کنم، بروند (قزاقها به طرف تهران)... یک دیکتاتوری نظامی مشکلات ما را حل و ما را از هرگونه دردسری در این کشور (ایران) راحت خواهد کرد.» «دوازدهم فوریه 1921 ــ من با رضاخان صحبت کردم و قزاقان را به او سپردم... در حضور اسمیت گفتوگوی مفصلی با او کردم. اول دراینباره فکر کردم که آیا من باید یک چیز کتبی داشته باشم؟ اما بالاخره به این نتیجه رسیدم که نوشته، (تعهد کتبی) چیز خوبی نیست. اگر رضاخان برخلاف نظر ما بخواهد کاری بکند، بالاخره خواهد کرد و خواهد گفت که تمام قولها را تحت فشار داده است و اجرای آنها لزومی ندارد. من دو چیز را برای رضاخان روشن کردم: 1ــ او نباید کوشش کند به من خدعه بکند... این امر به نابودی او منجر خواهد شد؛ 2ــ او به هیچوجه نباید شاه را (احمدشاه) کنار بزند. رضاخان با آمادگی کامل قول داد و من دستش را فشردم.» «چهاردهم و پانزدهم فوریه ــ ... برای ما یک کودتا بهتر از هر چیز دیگری است... .» در سال 1925، کمی قبل از سقوط احمدشاه، رضاخان قاصدی مشخص به انگلستان نزد آیرونساید فرستاد و از او خواهش کرد وی را از قولی که در مورد برکناری احمدشاه داده بود، آزاد کند. پس از موافقت انگلیس، رضاخان، احمدشاه را از سلطنت خلع و خود را شاه ایران اعلام کرد و بدینترتیب سلسله پهلوی پایهگذاری شد. سلسلهای که به این صورت پایهگذاری شد، وظایفی را انجام داد که استعمار بر عهدهاش گذاشته بود؛ چراکه سلطنت پهلوی در ایران فرع تسلط استعمار، وجه داخلی آن بود. پس از اینکه رضاشاه به کمک انگلستان قدرت را در دست گرفت، اجرای برنامههای مهم این دولت استعماری و در مرحله اول تجدید سازمان ارتش و ایجاد وزارتخانهها و به کار بردن شیوههای جدید اداری، موجب شد قدرت مرکزی (وابسته به استعمار) در کشور تثبیت شود. [size=18]ارتش نوین[/size] پس از کودتای سوم اسفند اقدامات عملی برای تشکیل قشون متحدالشکل آغاز شد. رهبران کودتا در بیانیههایی که بلافاصله پس از تثبیت آن انتشار دادند بر اهمیت قشون و ضرورت تقویت آن تاکید کردند. رضاخان رئیس دیویزیون قزاق در بیانیه خود که در روز دوم کودتا منتشر کرد با اعدام خیانتکاران داخلی بهعنوان «منشأ و مبدأ تمام بدبختیهای ایران و ذلت و فلاکت قشون»، بر ایجاد «حکومتی که تجلیل و تعظیم قشون را از اولین شرایط سعادت مملکت به شمار آورد، نیرو و راحتی قشون را یگانه راه نجات مملکت بداند» تاکید ورزید. ایجاد تشکیلات نظامی واحد و متحدالشکل، که هدف عمده رضاخان محسوب میشد، با ادغام بریگاد مرکزی و قزاق شروع شد و پس از تصدی مقام وزارت جنگ از سوی رضاخان، تحت نظارت وزارت جنگ درآمد. درخصوص تفنگداران جنوب باید گفت که شهرت بد آنان به اینکه عامل مستقیم استعمار بودهاند، مانع شد که دولت ایران آنان را به رسمیت شناسد. فرآیند ادغام، با انحلال و استرداد بخشی از اموال، از جمله سلاحهای مربوطه به هند همراه بود. بخشی از سربازان و افسریاران ایرانی آن، مرخص، و باقیمانده سربازان ایرانی تحت نظارت وزارت جنگ قرار گرفتند. ادغام ژاندارمری، که بهترین قسمت قوای نظامی آن روز ایران محسوب میشد، با مشکلات بیشتری همراه بود. قوامالسلطنه با تغییر تشکیلات ژاندارمری و انفصال آن از وزارت کشور، مخالف بود. افسران ژاندارمری نیز با اقدامات قزاقها مخالف بودند، ولی سردارسپه در چهاردهم آذر 1300 با طرح این موضوع که «باید تمام قشون ایران دارای لباس متحدالشکل باشند» به خدمت کلنل گلروپ خاتمه داد، ریاست آن را برعهده گرفت و کفالت آن را بر عهده کلنل عزیزاللهخان ضرغامی گذاشت. اما ژاندارمها در مقابل این اقدام، به مخالفت برخاستند و اعتراضاتی نیز در آذربایجان انجام شد. با سقوط کابینه قوامالسلطنه، زمینه ادغام ژاندارمری در وزارت جنگ و تحت فرماندهی رضاخان فراهم آمد، و در کابینه مشیرالدوله که از بهمنماه 1300 تشکیل گردید، این امر تحقق یافت. تاسیس دانشکده افسری در بهمنماه 1300 سیر برپایی ارتش جدید را تعمیق و تداوم بیشتری بخشید. این دانشکده از تاسیسات آموزشی مربوط به قزاقها و مدرسه نظامی که قبلاً مشیرالدوله آن را بنیان گذاشته بود (قبل از کودتا)، بهرهبرداری شد و به تربیت افسران ایرانی پرداخت. اولین گروه دانشجویان دانشکده افسری در تابستان 1302 فارغالتحصیل شدند. همچنین در زمان صدارت مشیرالدوله (سومین کابینه پس از کودتا)، لایحهای مبنی بر اعزام شصت نفر محصل نظامی به فرانسه، به مجلس پیشنهاد شده و به تصویب رسید، ولی تامین هزینه تحصیلی و مخارج مسافرت دانشجویان در تابستان 1301 تامین گشت و این محصلان به فرانسه اعزام شدند. تشکیل ارتش نوین در همهجا با تحول بنیادی در سربازگیری همراه بود. سازمانهای نوین نظامی براساس همگانیشدن خدمت نظام استوار شدند. توفیق ارتش فرانسه در تغییر نقشه سیاسی اروپا مرهون تاکید آن بر همگانی بودن خدمت نظام و «بسیج افراد ملت» بود. شرکت همه شهروندان در ارتش و جنگها از طریق قانون همگانیشدن خدمت نظام به معنای از میان بردن امتیازات طبقات و نخبگان حاکم بود. با خلع قاجاریه، اقدامات اولیه برای آمادهسازی زمینههای اجرای قانون نظاموظیفه در آذر 1304 آغاز شد. پس از گذشت یکسال از سلطنت رضاشاه در بیستویکم مهر 1305 دولت رسماً اعلام کرد قانون نظاموظیفه از دهم آبان اجرا خواهد شد. متولدان سالهای 1284 و 1285 به خدمت احضار شدند. مجموع افرادی که در تهران خود را معرفی کردند، جمعاً 2800 نفر بود که از بین آنها 1486 نفر مشمول شناخته شدند، اما از این میان 1160 نفر از حضور در خدمت خودداری ورزیدند و فقط 326 نفر به خدمت اعزام شدند. با تصویب قانون، شعبههای سربازگیری در وزارت جنگ و دوایر و لشکرهای تابعه آن به شعبه نظام اجباری تغییر نام دادند. تعدادی از افسران و کارمندان از مرکز برای اجرای قانون به نواحی و حوزههای سربازگیری اعزام شدند تا فهرستی از موالیدی که برابر مقررات قانون نظاموظیفه باید به خدمت احضار شوند، تهیه و به دایره نظاموظیفه ارسال کنند. تغییر نظام سربازگیری، بیش از هر رفورم بنیادی، نظیر ادغام واحدهای مختلف نظامی، کمک کرد به اینکه ارتش، بهعنوان یکی از عوامل اصلی توسل به شیوههای غربی عمل کند. قانون خدمتوظیفه اجباری، موجب شد روابط بین دولت و مردم تغییر کند. هر ایرانی مذکر، به دور از تعلقات قومی، قبیلهای و دینی، بهعنوان یک شهروند، به گذراندن مدتی از زندگی خود، در چارچوب خاص، با آموزشهای جدید موظف گردید و از این طریق ارتش در خانوادهها نیز مداخله کرد. همچنین نظام وظیفه موجب شد حقوق و وظایف شهروندان، از طریق پیوند با یک دولت تعیین شود، برخلاف گذشته که جایگاه شخص در سلسله مراتب اجتماعی و ساخت قدرت، مبین حقوق و وظایف فرد بود. این موارد برخی از بازتابهای اجرای قانون نظاموظیفه بود، که در مجلس پنجم با تلاش رضاخان به تصویب رسید. ارتش نوین رضاخان بسیار پرهزینه بود و از همان آغاز وزارت جنگ او، بخش اعظم درآمد ملی به آن اختصاص داده شد. در اوایل دهه 1300 تقریباً چهلدرصد هزینه بودجه کشور صرف ارتش میشد. نقشههای رضاخان برای ایجاد ارتش نوین که در تابستان 1300 اعلام شد، درواقع بدون آگاهی درست از وضع مالی ایران طراحی شده بود و در 1301 حکومت برای تامین پول نقدی که وزارت جنگ طلب میکرد، با مشکل بزرگی روبرو شد. با این حال با گذشت چندسال وضع خزانه بهبود یافت و دکتر میلسپو، مستشار مالی امریکایی، توانست پولهای بودجه مصوب را منظماً به وزارت جنگ برساند. با این همه، چه در زمینه روال کار مالی در ارتش و چه از لحاظ اشتهای سیریناپذیر سرفرماندهی کل برای پول نقد، مشکلات به سرعت خود را نشان دادند.رضاخان خوب میدانست که وفاداری ارتش به این بستگی دارد که سربازان و افسران حقوق خود را منظماً دریافت کنند. در 1300 که دولت عملاً ورشکسته بود، او هرگونه عواید کشوری را که میتوانست روی آن دست بگذارد، به هدفهای نظامی خود اختصاص داد. در دهم فوریه 1922/ بیستویکم بهمن 1300 مجلس بودجه وزارت جنگ را تصویب کرد و برای سال بعد مبلغ نُهمیلیون تومان هزینه را به ارتش اختصاص داد، بیآنکه کمترین اشارهای شده باشد که چنین مبلغی از کجا باید فراهم شود. در اواسط اسفند، رضاخان بهعنوان چاره موقتی دیگر، تمام مبلغ دویستهزار لیرهای را که دولت از شرکت نفت استاندارد اویل امریکا گرفته بود، برای وزارت جنگ برداشت. بعد در اوایل فروردین 1301، او که از مشکلات مادی خود مستأصل شده و به ستوه آمده بود، گام قطعی برداشت و کنترل مستقیم تمام سازمانها و ادارات درآمدزای کشور، از جمله زمینهای خالصه سلطنتی، مالیاتهای مستقیم و غیرمستقیم، راهها، گمرکات، تریاک و...، را بهدست گرفت و این درآمدها را صرف هدفهای نظامی خود کرد. با ایجاد دیکتاتوری نظامی، انگلستان توانست به هدف خود که سرکوبکردن نهضتهای مردمی در ایران و جلوگیری از نشر افکار آزادیخواهان و محرومان برای اعتراض به سیستم استعماری ــ استثماری آن زمان بود، برسد. بخش بزرگی از پرداختهای دولتی مخارج سازمانهای نظامی و پلیسی بود. دولت برای تقویت این سازمانها مخارج گزافی میپرداخت. بودجه وزارت جنگ در سال 1308 به پنجاهدرصد بودجه کل مملکتی رسید. _ بودجه وزارت جنگ در سال 1308 به میلیون: وزارت جنگ:9800000 تومان اعتبار قورخانه و هواپیمایی:1500000 تومان مخارج محصلان:7300 تومان بابت خرید کشتی:400000هزار تومان امنیه:1351160 تومان جمع کل:460/118/13 تومان که اگر به آن مبلغ 5/1 میلیون تومان کسری بودجه نظیمه اضافه شود، مبلغ 846/461/1 تومان به دست خواهد آمد. در همین سال ششمیلیون از دوازدهمیلیون عایدات نفت جنوب بهعنوان ذخیره برای تکمیل مهمات قشونی کنار گذاشته شد. بودجه وزارت جنگ از صدودوازهمیلیون ریال در سال 1307 به چهارصدوسهمیلیون ریال در سال 1317 افزایش یافت. بودجه وزارت بهداری در سال 1307 سهمیلیون ریال و در سال 1317 سیوهفتمیلیون ریال بود و بودجه تعلیم و تربیت در سال 1307 هیجدهمیلیون ریال و در سال 1317 هشتادویک میلیون ریال بود. بهاینترتیب رضاشاه به ارتش مدرن بهعنوان پایه اصلی نظام جدید خود تکیه کرد. هنگامیکه بودجه دفاعی سالانه از سال 1304 تا 1320 بیش از پنج برابر شد و قانون سربازگیری موجب شد امکان دسترسی به جمعیت ــ نخست در روستاها، سپس در شهرها و سرانجام در قبایل ــ افزایش یابد، شمار افراد نیروهای مسلح از پنج دیویزیون که در مجموع چهلهزار نفر را دربرمیگرفت، به هیجده دیویزیون (127هزار نفر) رسید. این ارتش با یک نیروی هوایی کوچک، یک هنگ مکانیزه شامل صد تانک و چند کشتی جنگی در خلیجفارس تکمیل میشد. افزون بر این، رضاشاه بهطور منظم و حسابشدهای سران نظامی را به رژیم خود متصل کرد. وی در همه مراسم عمومی لباس نظامی میپوشید. او سطح زندگی افسران حرفهای را به سطحی بالاتر از زندگی سایر کارکنان دولتی رساند، زمینهای دولتی را به قیمت ناچیزی به آنان فروخت، باشگاه بزرگی در تهران برای افسران بنا کرد و فارغالتحصیلان ممتاز دانشکدههای نظامی را به آکادمی نظامی سنسیر (St. Cyr) فرانسه فرستاد. همکاران وفادارش را که در هنگ قدیمی قزاق بودند، به ریاست هنگهای ارتش جدید منصوب کرد، با هر نوع نشانی از خیانت بهشدت برخورد نمود و یک سیستم فرماندهی سلسلهمراتبی زنجیرهای ایجاد کرد که از دفتر نظامی او در دربار به روسای ستاد و سپس فرماندهان نواحی میرسید. او همچنین، پسران خود، بهویژه محمدرضا، را آنچنان تربیت کرد که از نخستین و بهترین افسران نیروهای مسلح باشند. رضاشاه، ولیعهد را همواره به آموزشگاههای نظامی میفرستاد ــ جز مدت کوتاهی که در موسسه لاروزی (Larosey) سوئیس بود ــ و در سال 1319 او را بهعنوان بازرس ویژه نیروهای مسلح انتخاب کرد. ضمناً در اوایل دهه 1300 مقامات نظامی برای مجهزکردن سپاهیان خود به تفنگ، تپانچه، مهمات و سایر تجهیزات جنگی مجبور بودند با دشواریهایی جدی دست و پنجه نرم کنند. در سال 1301 رضاخان مقدمات خرید تفنگ و مهمات را از اروپا فراهم کرد و از تابستان 1302 محمولات ارسالی سلاحهای خریداریشده از اروپا بهتدریج به ایران رسید. همچنین ارتش ایران از اوایل دهه 1300 نخستین گامها را به سوی مکانیزه شدن برداشت و شروع کرد به استفاده از زرهپوشها، تانکها و وسایل نقلیه موتوری اروپایی. [size=18]نتیجه[/size] ارتش ایران در آغاز قرن نوزدهم، ارتشی بود مرکب از نگهبانان ویژه سلطنتی، سوارنظام نامنظم، و چریکهای بومی که به صورت نیروهای کمکی از نواحی مختلف و از قبایل کشور جمعآوری میشدند و تحت رهبری رهبران قبایل خودشان خدمت میکردند. با روی کارآمدن سلسله پهلوی، ارتش نوین ایران به وجود آمد. اما این ارتش نوین در ایران از همان ابتدا حول محور شخص رضاخان ایجاد گشت. او در توزیع مناصب و سلب آنها، اعطای پاداشها یا دریغ داشتن آنها قدرت مطلق داشت. در نتیجه فرماندهان ارتش نیز تداوم قدرت و موفقیت خویش را در وفاداری و ارادت به او جستجو میکردند. بهبود موقعیت فردی فرماندهان ارتش به بقا و توسعه ارتش و آن نیز به وجود شاه و افزایش قدرت وی بستگی داشت. فرماندهان ارتش نهتنها از نظر مادی بلکه از نظر روحی و روانی نیز به شاهان پهلوی وابسته بودند. قدرت و نفوذ فرماندهان اولیه ارتش نوین بازتابی از اقتدار رضاخان در مقام وزیر جنگ بود. تصمیم رضاشاه را برای ایجاد ارتشی نوین در ایران معمولاً محور اصلی برنامههای نوسازی دولت در آن دوره دانستهاند، چون نیازهای مربوط به نوسازی ارتش، هم دامنه و هم سرشت بسیاری از برنامههای گستردهتر اصلاحی و توسعه را تعیین میکرد. با این حال، تلاش بسیار طی دو دهه، از 1300 تا 1320، برای ایجاد یک ارتش نوین حرفهای که به شیوه اروپایی سازمان یابد و بتواند مدافع بلندپروازیهای منطقهای رضاشاه باشد، عملاً به پیدایش سپاهی انجامید که از لحاظ نظامی ناکارآمد، از نظر ساختاری ضعیف، عمیقاً سیاستزده، و هزینههای آن بسیار فراتر از تحمل اقتصاد کشور بود. مثلاً برقراری خدمت اجباری سربازی، ارتش بزرگی پدید آورد که البته ارتشی نیرومند و کارآمد نبود، حال آنکه مبالغ کلانی که صرف خرید جدیدترین سلاحها از خارج میشد، نادرست جلوه دادن اولویتهای نظامی را باعث شد و به ارزیابیهای غیرواقعی و خوشخیالانه در مورد قدرت ارتش انجامید. منبع: http://zamaneh.info/articles/652.htm تالیف و جمع اوری کننده: دکتر محمدامیر شیخنوری ...................................................... من مطلب از ابتداش کامل ارسال کرده بودم اما تا موقعمی دوستمون یادوری نکرد هیچ. از همه عذر می خوام بابت سهل انگاری.بد جور بابت این مسئله کفری ام .دوستان این مطلب اگر می تونید بابت ادامش کمک کنید. درباره ی کپی کردن خودم کار جالبی نمی دونم اما تنها چون این که هدفم میلیتاری تک بشه و اینجا به عنوان یک سایت مرجع شناخته بشه. این کار را می کنم از همه می خوام این کار را انجام بدهند.
-
[quote]برادر خسته نباشي ، عالی بود ولی ای کاش یکم حجم مطلب رو کم میکردی اینجوری بچه ها از خوندن مطلب میترسن ! بازم تشکر [/quote] نترس کسی زیاد استقبال نمی کنه که از خواندن خسته بشن اونایی که می ان به بزرگواری خودشون ببخشند.. ولی جدا از شوخی مطلب را از کامل نمی گذاشتم شاید با توجه به وضعیتم ادامه ای هر گز نداشت . فعلا نگهبان سایت زده منو بن کرده کسی هم توجه نمی کنه. مطلب هنوز جا داره که ادامه پیدا کنه و به زمان حاضر برسه. باید بگردم تا ببینم ادامه جفت و جور کنم( البته اگر نگهبان سایت منو از بن بودن در بیاره.)
-
[size=1]پیش زمینه: [/size] جنگهای صلیبی به سلسلهای از جنگهای مذهبی گفته میشود که به دعوت پاپ توسط شاهان و نجبای اروپایی داوطلب برای بازپسگیری سرزمینهای مقدس از دست مسلمانان برافروختهشد. صلیبیون از جایجای اروپای غربی در جنگهایی مجزا بین سالهای ۱۰۹۵ تا ۱۲۹۱ شرکتداشتند. جنگهای مشابهی نیز در شبهجزیره ایبری و شرق اروپا تا قرن ۱۵ میلادی برپا بود. مبارزان صلیبی یا به اختصار صلیبیون مسیحیان کاتولیکی بودند که بر علیه مسلمانان و مسیحیان ارتدوکس در قلمرو روم شرقی و در ابعاد کوچکتر با اسلاوهای و بالتهای پگان، مغولها، و خوارج مسیحی جنگیدند،گرچه در بازههایی مسیحیان ارتدوکس با آنها متحد شده، برعلیه مسلمانان میجنگیدند. صلیبیون توسط پاپ مورد تکریم قرار گرفته و آمرزیدهمیشدند. صلیبیون در ابتدا با هدف بازپسگیری اورشلیم و سرزمینهای مقدس از دست مسلمانان شروع به جنگ کردند و مبارزات آنها در حقیقت پاسخی بود به درخواست رهبران امپراتوری روم شرقی برای جلوگیری از پیشروی ترکان سلجوقی در آناتولی. همچنین، عبارت جنگهای صلیبی برای توصیف مبارزاتی همزمان و پس از آن در قرن ۱۶ به کار میرود که در خارج از شام به دلایل مختلف مذهبی، اقتصادی و سیاسی معمولا بر علیه پگانها و خوارج مسیحی و افراد تکفیر شده انجامشد. رقابتها بین مراکز قدرت مسیحی و مسلمان گهگاه منجر به اتحاد بین جناحهای مذهبی در برابر مخالفان خود شد، مانند اتحاد مسیحیان با سلجوقیان روم در جنگ صلیبی اول. صلیبیون در ابتدا موفقیتهای موقتی داشتند، اما سرانجام از سرزمینهای مقدس بیرون راندهشدند. بااینحال جنگهای صلیبی تاثیرات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مهمی بر اروپا گذاشت. بهخاطر درگیریهای درونی بین شاهان و مراکز قدرت مسیحی برخی از جنگهای صلیبی از هدف اولیهشان منحرف شدند، مانند جنگ صلیبی چهارم که به غارت قسطنطنیه مسیحی و تقسیم امپراتوری بیزانس بین جمهوری ونیز و صلیبیون انجامید. جنگ صلیبی ششم اولین جنگی بود که بدون دعای و اجازه رسمی پاپ آغاز شد. جنگهای هفتم، هشتم و نهم به پیروزی مملوکها و حفصیان انجامید و جنگ نهم پایانبخش جنگهای صلیبی در خاورمیانه بود [size=1]نتایج جنگ های صلیبی[/size] جنگهاي صليبي در دستيابي به مقاصد مستقيم و نياتي كه مسيحيان آشكارا ابراز داشته بودند به نتيجهاي نرسيد. بعد از دو قرن جنگ بيت المقدس در دست سلاطين درنده خوي مماليك بود، و زايران مسيحي كه به آن شهر ميآمدند معدودتر و بر جان خود بيمناكتر بودند. سلاطين مقتدر مسلمان، كه روزگاري نسبت به پيروان ساير اديان تساهل نشان ميدادند، بر اثر هجومهاي اقوام مسيحي، فاقد اين خصلت شده بودند. بنادر فلسطين و سوريه، كه براي سوداگران ايتاليايي تسخير شده بود، بدون استثنا از دست رفته بود. تمدن اسلامي عملا نشان داده بود كه از نظر آراستگي، آسايش، فرهنگ، و جنگ بمراتب بر تمدن مسيحي برتري دارد. جهد بليغ پاپها در راه استقرار صلح در اروپا به وسيله ايجاد هدف مشترك، بر اثر اميال ناسيوناليسم و ((جهادهاي)) خود پاپها عليه امپراطوران، بي اثر شده بود. فئوداليسم بزحمت از شكستي كه در مبارزات صليبي خورده بود كمر راست كرد. از آنجا كه شيوه فئوداليسم متناسب با مردانگي و ماجراجويي فردي در حيطه محدودي بود، طبعا نتوانسته بود خود را با مقتضيات آب و هواي مشرق زمين و مبارزاتي كه دور از اروپا صورت ميگرفت وفق دهد. بدون عذر موجهي، كارش در رسانيدن سيورسات و ملزومات به لشكرياني كه مرتبا خطوط مهمات رساني آنها طويلتر ميشد به فضاحت كشيده بود. به جاي تسلط بر مسلمانان، قواي مادي خود را در غلبه بر مسيحيان بيزانس تحليل برده و روحيه خود را ضعيف ساخته بود. بسياري از شهسواران براي تامين مخارج سفرهاي خويش به مشرق زمين ناگزير املاك خود را نزد لردها، صرافان، كليسا، يا سلطان به رهن گذاشته يا فروخته بودند ; در برابر مبلغي، از كليه حقوق و امتيازاتي كه در شهرهاي قلمرو خود داشتند صرفنظر كرده بودند;يا در برابر مبلغي، عوارض و ديون فئودال را به بسياري از كشاورزان واگذار كرده بودند. هزاران سرف از امتيازي كه شخص پاپ براي شركت در جنگ صليبي به آنها داده بود استفاده كرده، زمين را ترك گفته بودند و ديگر هرگز به سر املاك اربابي سابق باز نميگشتند. در حالي كه اسلحه و ثروت فئودال به طرف مشرق سرازير شده بود، بر قدرت و ثروت حكومت پادشاهي فرانسه افزوده شد- اين يكي از نتايج مهم جنگهاي صليبي بود. در عين حال، بر اثر اين مبارزات، دو امپراطوري روم شرقي و غربي ضعيف شدند. امپراطوران روم غربي، بر اثر شكستهاي خود در بيت المقدس و كشمكشهاي خويش با يك دستگاه پاپي كه بر اثر جنگهاي صليبي اعتلاي بيشتري يافته بود، حيثيت خود را از دست دادند. و امپراطوري روم شرقي، هر چند كه در 1261 از نوپا به حيات نويني نهاد، هرگز آن قدرت يا اعتبار سابق خويش را به دست نياورد. با تمام اين احوال، جنگهاي صليبي تا اين حد مقرون به پيروزي بود كه بدون آن جنگها تركها مسلما مدتها قبل از 1453 قسطنطنيه را تسخير كرده بودند. جهان اسلام نيز بر اثر جنگهاي صليبي ضعيف شد و در برابر سيل هجوم مغول بمراتب آسانتر از آنچه ممكن بود از پا در آمد. بعضي از فرقههاي نظامي مسيحيان به سرنوشتهاي غمانگيزي گرفتار آمدند آن دسته از شهسواران مهمان نواز كه از قتل عام عكا جان سالمي به در برده بودند به قبرس گريختند. همين جماعت در 1310 جزيره رودس را از چنگ مسلمانان بيرون آوردند، نام خود را از شهسواران مهماننواز به شهسواران رودس تغيير دادند، و تا سال 1522 بر آن جزيره حكمفرما بودند. در آن سال، چون تركها آنها را از رودس بيرون كردند، همگي خود را به جزيره مالت رسانيدند، و شهسواران مالت شدند و همانجا فعال بودند تا آنكه در 1799 فرقه آنها از هم پاشيد. شهسواران توتوني، بعد از سقوط عكا، مقر فرقه خود را به مارينبورگ واقع در پروس منتقل كردند، چه آن سرزمين را از دست اسلاوها بيرون آورده و براي آلمان فتح كرده بودند. شهسواران پرستشگاه كه از آسيا بيرون رانده شده بودند، بار ديگر در فرانسه تشكيلات خود را برقرار كردند و از آنجا كه در سراسر اروپا املاك قيمتي فراوان داشتند، به قصد استفاده از اين ثروت سرشار، در همانجا مقيم شدند. اين جماعت چون از دادن ماليات معاف بودند، لذا با ربحي به مراتب از آنچه لومباردها و يهوديان مطالبه ميكردند شروع به دادن قرضه كردند و از اين راه منافع شاياني به دست آوردند. بر خلاف شهسواران مهمان نواز، افراد اين جماعت نه بيمارستاني را اداره ميكردند، نه به تاسيس مدارسي دست ميزدند، و نه از طبقه ضعفا دستگيري ميكردند، سرانجام سركشي ايشان از اوامر پادشاه مملكت ثروتي كه روي هم انباشتند، و پايگاه مستقلي كه براي خود در داخل يك كشور مستقل ايجاد كرده بودند مايه رشك ،ترس، و خشم پادشاه فرانسه فيليپ چهارم زيبا شد. در 12اكتبر 1310، به امر وي و بدون هيچ گونه اخطار قبلي، كليه شهسواران پرستشگاه را در تمامي فرانسه دستگير و اموال آنها را به مهر شاهي ممهور ساختند. فيليپ آنها را به همجنس گرايي متهم ساخت، و مدعي شد كه به سبب تماسي طولاني با اسلام دست از ايمان خود شستهاند، منكر وجود عيسي هستند، بر روي صليب آب دهان مياندازند، بتها را ميپرستند، مخفيانه با مسلمانان متحد شدهاند، و بارها در طريق پيشرفت در امر مقدس نهضت خويش غدر ورزيدهاند. دادگاهي مركب از سر اسقفان و رهباناني كه نسبت به شخص پادشاه وفادار بودند بازداشت شدگان را مورد بازپرسي قرار دادند، اما يك يك آنها خود را از اتهامات پادشاه بري دانستند. سپس قاضيان آنها را براي گرفتن اقرار شكنجه كردند. مچ برخي را به چوب بسته، آنها را به اين نحو آويختند و بارها بالا كشيده و ناگهان رها كردند; بعضي را با پاهاي عريان روي شعله آتش نگاه داشتند. تيغهاي تيزي را به زير ناخن جمعي از آنها فرو بردند، و همه روز دندان برخي از آنها را ميكندند. به بيضههاي عدهاي وزنههاي سنگين آويزان كردند، و پارهاي را آهسته آهسته گرسنگي دادند. در بسياري موارد از تمام اين شكنجهها استفاده شد، به طوري كه بيشتر آنها را چون دوباره به پاي ميز بازپرسي بردند، آنقدر ضعف بر ايشان عارض شده بود كه نزديك به مرگ بودند. يكي نشان داد كه از پاهاي سوختهاش استخوانها جدا شده بود. بسياري از آنها به كليه اتهامات پادشاه اعتراف كردند، برخي گفتند كه چگونه به ايشان از جانب پادشاه نويد داده شده كه در صورت اعتراف به گناهان از نعمت زندگي و آزادي برخوردار ميشوند. چند تن از ايشان در زندان جان سپردند. برخي خود را كشتند. پنجاه و نه نفر آنها را زنده بر روي تل هيمه سوزانيدند (1310)، حال آنكه اين جماعت تا آخرين لحظه در اثبات بي گناهي خود اصرار ميورزيدند. ژاك دوموله، صدر فرقه مزبور، در زير شكنجه اقرار كرد، و چون او را به پاي تل هيمه بردند، اقرار خود را پس گرفت. دژخيمان در صدد برآمدند دوباره از او بازجويي كنند. فيليپ اين تاخير را جايز نشمرد; فرمان داد تا بيدرنگ او را در آتش بسوزانند، و حضور پادشاه زيب مجلس اعدام شد. كليه اموال شهسواران پرستشگاه را حكومت در فرانسه ضبط كرد. پاپ كلمنس پنجم به اين جريان اعتراض كرد اما طبقه روحانيون از پادشاه طرفداري كردند. پاپ، كه معنا"همچون اسيري در آوينيون بود، دست از مخالفت خويش برداشت و به تقاضاي فيليپ فرقه مزبور را منحل كرد (1312). پادشاه انگليس، ادوارد دوم، نيز كه به پول احتياج داشت اموال شهسواران پرستشگاه را در كشور خويش ضبط كرد. بخشي از ثروتي كه به اين نحو به تصرف فيليپ و ادوارد در آمده بود به كليسا واگذار شد. همچنين پادشاهان مزبور مقداري از آن را به مقربان خويش بخشيدند، و آنان از اين طريق به تاسيس املاك اعياني بزرگي اقدام كردند و در مبارزه با اشراف فئودال مهين حامي پادشاهان شدند. احتمالا برخي از صليبيون به واسطه اقامت در مشرق زمين تساهل جديدي نسبت به انحرافهاي جنسي پيدا كردند، و شايد بتوان گفت كه رواج مجدد گرمابههاي عمومي و مستراحهاي خصوصي از جمله جنگهاي صليبي باشد. يحتمل اروپاييان براثر مرابطه با مسلمانان مشرق زمين تراشيدن ريش را، كه عادت ديرينه روميها بود، از نورايج كردند. اكنون هزاران لغت عربي وارد در زبانهاي اروپايي شده بود. افسانه عشقي و تخيلي مشرق زمين رو به باختر نهاد و در زبانهاي بومي تازه پا گرفته به شكل جديدي آراسته شد. از آنجا كه صليبيون از هنر لعابكاري مسلمانان بر روي شيشه سخت در شگفت شده بودند، به احتمال زياد رموز فني اين هنر را از اساتيد مشرق زميني فرا گرفتند و همين امر منجر به تكامل ساختمان شيشههاي رنگي و منقوش در تزيين كليساهاي جامع سبك گوتيك شد. قبل از آنكه جنگهاي صليبي به پايان رسد، مردم مشرق زمين با قطب نما، باروت، و صنعت چاپ آشنا بودند، و احتمال دارد كه آمدن اين وسايل به اروپا نيز ناشي از نتايج مبارزات مزبور باشد. ظاهرا صليبيون به قدري بيسواد و عاري از فضايل بودند كه هيچ اعتنايي به فلسفه، علوم، يا ادبيات ((عرب)) نداشتند تاثير مسلمانان در اين قبيل مباحث بيشتر از ناحيه اسپانيا و سيسيل بود تا برخوردهاي اروپاييان و مسلمانان در جنگهاي صليبي. بعد از تسخير شهر قسطنطنيه، غربيان تحت تاثير فرهنگ يوناني قرار گرفتند، و ويليام اهل موربك، اسقف اعظم فلاندري كورنت، مباحث مختلف فلسفه ارسطو را مستقيما از اصل يوناني بر گردانيد و در اختيار توماس آكويناس قرار داد. به طور كلي،چون صليبيون متوجه شدند كه اگر از پيروان كيشهاي ديگر متمدنتر و مشفقتر و قابل اعتمادتر نباشند، بايستي در اين قبيل كمالات دست كمي از آنها نداشته باشند، درك اين حقيقت افكار برخي را پريشان ساخت و به تضعيف معتقدات مومنين اصيل آيين در خلال قرون سيزدهم و چهاردهم كمك كرد. تاريخنويساني مانند ويليام، سقف اعظم صور، در بعضي موارد چنان با تحسين و به طور كلي با احترام سخن از تمدن اسلامي گفتند كه اظهارات آنها قطعا مايه وحشت و هراس سلحشوران خشن جنگ اول صليبي ميشد. قدرت و حيثيت كليساي روم بر اثر جنگ اول صليبي بي اندازه افزايش يافت و بر اثر ساير مبارزات صليبي كم كم رو به كاهش نهاد. اجتماع اقوام مختلف و اتحاد مشاهير اعيان و شهسواران سرافراز، و گاه امپراطوران و پادشاهان، زير پرچم صليبي، به قصد پيروزي، و به رهبري كليسا، مايه اعتلاي مقام پاپي شد. سفيران پاپ به هر كشور و حوزه روحاني رو كردند تا مردم را در پيوستن به سپاهيان صليبي و جمع آوري وجوه براي تامين هزينه اين مبارزات تشويق كنند. آنها تجاوز به قلمرو سلسله مراتب ملكي را امر كردند و اغلب جانشين قدرت چنين مقاماتي شدند، و از طريق آنها بود كه مومنان مسيحي در همه جا تقريبا خراجگزار شخص پاپ شدند. اين نحو جمعآوري وجوه سنتي هميشگي شد، و ديري نگذشت كه اين وجوه، علاوه بر مبارزات صليبي، به مصارف عديده ديگري نيز رسيد. شخص پاپ، عليرغم عدم رضايت شديد سلاطين، توانست از رعاياي آنها ماليات بستاند و مبالغ عظيمي را كه ممكن بود به خزانه پادشاهان ريخته يا صرف نيازهاي محلي شود، به طرف رم سرازير كند. توزيع آمرزشنامه در ازاي چهل روز خدمت در فلسطين، به پيروي از شيوههاي مرسوم در نظام، يك عمل مشروع بود. خدمت كساني كه هزينه سفر يكي از مبارزان صليبي را ميپرداختند ظاهرا در خور چشم پوشي بود، لكن شمول اين مرحمت در مورد آنهايي كه به خزانه پاپها پول ميفرستادند، يا آنهايي كه در اروپا، به طرفداري از پاپ، با فردريك، مانفرد، يا كونراد ميجنگيدند عمل ديگري بود كه بيشتر مايه تكدر خاطر پادشاهان شد و بهانهاي براي ظريفهگويي به دست مطايبه نويسان داد. در 1241 گرگوريوس نهم به سفير خود در مجارستان دستور داد كه، در برابر قبول وجه معيني، پيمان آنهايي را كه متعهد به شركت در يك جنگ صليبي شده بودند باطل كند، و عوايد آن را خرج تدارك جنگ حياتي و مماتي خود با فردريك دوم كرد. تروبادورهاي پروونسال بر كليسا خرده گرفتند كه علاقهمندان به جهاد با بدعتگذاران آلبيگايي را در فرانسه مثل صليبيون مورد بخشايش قرار ميدهد، و به همين سبب كساني را كه بايد به مدد مبارزان راه آزادي فلسطين بشتابند از آن طريق منحرف ميسازد. مثيو پريس ميگويد: ((مومنان متحير ماندند كه براي ريختن خون مسيحي همان عفو عمومي نويد داده ميشد كه براي ريختن خون كفار.)) بسياري از ملاكان براي تامين مخارج جنگ صليبي املاك و اموال خود را در مقابل نقدينه به صومعهها يا كليساها فروختند يا نزد آنها به رهن گذاشتند. پارهاي از ديرها به اين طريق صاحب املاك وسيعي شدند، و چون شكست جنگهاي صليبي حيثيت كليسا را پايين آورد، ثروت سرشار كليسا آماج مناسبي براي رشك پادشاهان، تنفر عمومي، و سرزنش مخالفان شد. برخي علت شكستهاي لويي نهم را در 1250 ناشي از مبارزات پاپ اينوكنتيوس چهارم عليه فردريك دوم دانستند كه هر دو مقارن با هم اتفاق افتاد. شكاكيون گستاخ مدعي شدند كه شكست جنگهاي صليبي كذب دعاوي پاپ را ميرساند كه خود را خليفه يا جانشين خداوند بر روي زمين خوانده بود. بعد از سال 1250، هنگامي كه رهبانان از مردم تقاضاي كمك مالي براي يك سلسله جنگهاي ديگري ميكردند، پارهاي از شنوندگان آنها به شوخي يا از سر تلخكامي گدايان را احضار كردند و به نام محمد(ص) به آنها صدقه دادند، و در توضيح گفتند كه در عمل محمد (ص) را نيرومندتر از عيسي ديدهاند. گذشته اين تضعيف معتقدات مسيحيان، اثر مهم ديگر جنگهاي صليبي آن بود كه مسيحيان را با صناعت و بازرگاني جهان اسلامي آشنا كرد و از اين راه باعث ازدياد فعاليتهاي غير روحاني جوامع اروپايي شد. جنگ يك حسن دارد، و آن آموختن جغرافياست به مردم. سوداگران ايتاليايي، كه بر اثر جنگهاي صليبي مال و منال فراوان كسب كردند، طرز تهيه نقشههاي دقيقي از درياي مديترانه را فرا گرفتند; وقايعنگاراني كه در لباس رهبانيت و همراه شهسواران سفر ميكردند از وسعت و تنوع قاره آسيا ادراك جديدي پيدا كردند و همان را از طريق نوشتههاي خود به مردمان ديگر انتقال دادند. شور سفر و اكتشاف مردم را به جنبش در آورد ; نقشهها و مجموعههاي راهنمايي براي هدايت زايران به بيتالمقدس و سفر آنها در فلسطين فراهم، و در دسترس علاقهمندان گذاشته شد. اطباي مسيحي از شيوه معالجه امراض به دست اطباي يهودي و مسلمان آگاه شدند، و جراحي از جنگهاي صليبي فوايد فراواني ديد. هر جا صليبيون رفتند، سوداگران به دنبال آنها كالاهاي خود را راه انداختند، شايد هم بازرگانان راهنما و مشوق صليبيون بودند. شهسواران فلسطين را از دست دادند، لكن ناوهاي بازرگاني ايتاليا بود كه نه تنها دست مسلمانان، بلكه دست امپراطوري بيزانس را نيز از مديترانه كوتاه و سلطه خويش را بر آن دريا آشكار ساخت. ونيز، جنووا، پيزا، آمالفي، مارسي، و بارسلون قبل از اين حوادث با مسلمانان مشرق زمين، ناحيه تنگه بوسفور، و درياي سياه معاملات تجاري داشتند، اما اين داد و ستد بر اثر جنگهاي صليبي بسيار توسعه پيدا كرد. تسخير قسطنطنيه به دست ونيزيها، حمل و نقل زايران و مبارزان صليبي به فلسطين، رسانيدن سيورسات به مسيحيان و سايرين در مشرق زمين، وارد كردن كالاهاي شرقي به ممالك اروپا، همه اينها، به حدي وسيله گسترش بازرگاني و حمل و نقل دريايي شدند كه نظير آن هرگز از پررونقترين دورههاي حكمراني امپراطوران روم به بعد ديده نشده بود. پارچههاي حرير، قند، و ادويه - از قبيل فلفل، زنجبيل، ميخك، و دارچين، كه همه در اروپاي قرن يازدهم از تجملات كمياب محسوب ميشدند- اينك به وفور تمام در آن قاره مايه لذت خاطرها شد. گياهان، محصولات، و درختاني كه از طرف اسپانياي مسلمان در اروپا معروف شده بود اكنون به مقدار بسيار زيادي از شرق به غرب منتقل و كاشته ميشد، از آن جمله بود: ذرت، برنج، كنجد، خرنوب، ليمو، خربزه، هلو، زرد آلو، آلبالو، گيلاس، خرما... و موسير. تا مدتها مردم اروپا زرد آلو را ((آلوي دمشقي)) ميخواندند. پارچههاي حرير، ململ، اطلس، مخمل، و فرشينهها، قاليچهها، رنگها، لوازم آرايش، عطرها، و جواهرات همه از جهان اسلامي، به منظور آرايش و مطبوع ساختن منازل و ابدان فئودال و بورژوا، سوغات برده شد. اكنون آيينههايي شيشهاي كه بر روي آن ورقه نازكي از فلز كشيده بودند جانشين صفحات صيقلي برنز يا فولاد بود. اروپا طرز تصفيه شكر و سوختن شيشه ((ونيزي)) را از مشرقزمين آموخت. در بازارهاي جديد مشرق زمين صنعت ايتاليايي و فلاندري رو به گسترش گذاشت و مشوق توسعه شهرها و ترقي طبقه متوسط شد. شيوههاي بهتري براي بانكداري از جهان اسلامي و امپراطوري بيزانس اقتباس شد و انواع و اقسام اسناد جديد اعتباري به وجود آمد. رفت و آمد افراد، تبادل آرا، و گردش پول فزوني گرفت. جنگهاي صليبي با فئوداليسمي كشاورزي آغاز شده بود كه از بربريت آلماني توام با يك رشته عواطف مذهبي الهام ميگرفت. اين جنگها با انقلابي اقتصادي به سر آمد كه وسيله ترقي صنعت و توسعه بازرگاني و بالاخره منادي و مايهگذار نهضت رنسانس شد. منابع: [url="http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%86%DA%AF%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%B5%D9%84%DB%8C%D8%A8%DB%8C"]http://fa.wikipedia....i/جنگهای_صلیبی[/url] [url="http://tarikh2011.blogdoon.com/"]http://tarikh2011.blogdoon.com/[/url] شادی روح شهید ............................................... [color=indigo]منتقل شد به بخش جنگهای باستان SHAHABESAGEB[/color]
-
آمریکایی ها بهترین تانک جنگ جهانی دوم را نساختند. خدمه شرمن این تانک را نسبت به تانکهای آلمانی غیرقابل اعتماد و درجه دو می دانستند. آمریکا این نقص را با تولید زیاد و توجه به جزئیاتی که دیگران از آنها غفلت کرده بودند جبران کرد. در حقیقت، آمریکا بیش از هر کشور دیگری در جنگ جهانی دوم تانک ساخت. مسائلی چون استاندارد سازی، تعمیرات آسان، قابلیت اعتماد مکانیکی و آسایش خدمه برای دیگر متفقین خارج از دسترس یا به کلی بیگانه بود. بریتانیا هیچگاه تانکی که از نظر فنی قابل اعتماد باشد نساخت و روسها به آسایش خدمه تانکهایشان توجه نداشتند. اما پرداختن به این جزئیات به آمریکا اجازه داد تا نقشی اساسی در نابودی قوای محور بازی کند. [size=18]بعضی ارقام[/size] در سال 1940 تنها 464 دستگاه تانک در سرزمین آمریکا وجود داشت و تولید آن سال به 330 دستگاه رسید. 2 سال بعد آمریکا 24997 دستگاه تانک تولید کرده بود. یعنی کارخانجات آمریکا در عرض یکسال به اندازه تمام تولیدات آلمان هیتلری در تمامی دوران جنگ توسط تانک ساختند. در مجموع 130000 دستگاه تانک و خودرو زرهی در طول جنگ توسط آمریکایی ها ساخته شد. این رقم آمریکایی ها را بالاتر از روسها(با 100000 دستگاه) و خیلی دورتر از بریتانیایی ها (با25000 دستگاه) و آلمانها (با 24000 دستگاه) قرار می داد. شرمن با تولید تقریبا 50000 دستگاه پرتعدادترین تانک ساخته شده در طول جنگ جهانی دوم بود. برای رسیدن به پیروزی فقط کافی بود که آمریکا تمام نیروهایش را به این ادوات مجهز کند و به پیش براند. آمریکا همچنین تعداد زیادی تانک به کشورهایی روسیه، بریتانیا، فرانسه، استرالیا و چین واگذارکرد. [size=18]تانک ها[/size] اگرچه آمریکا در جنگ جهانی اول در طرف برنده قرار داشت اما پس از پایان جنگ اول آنها خودشان را چنان خلع سلاح کردند که تنها می توان آن را با خلع سلاح آلمان پس از پیمان ورسای مقایسه کرد. در سال 1920، قانونی از کنگره گذشت که زرهی را تحت کنترل پیاده نظام قرار می داد و بدین سان بودجه لازم برای تهیه واحدهای زرهی در سالهای بعد قطع شد. پیاده نظام تنها تامین هزینه تولید 2 دستگاه تانک در طول سال را برگردن گرفت! پس از سال 1932 و با دفاع مک آرتور از زرهی ورق برگشت. ژنرال مک آرتور -که در آن زمان رئیس ستاد نیروی زمینی بود- به سواره نظام اجازه داد که اسبهایش را با تانک عوض کند و برای ساخت تانکهای سبک جدید انگیزه ایجادکرد. پس از آن 7 سال طول کشید تا خط تولید تانکهای متوسط در آمریکا به راه افتد. در سال 1940 و هنگامی که تانکهای آلمانی چند نبرد را به پیروزی رسانیده بودند، آمریکایی ها تازه به یاد تجدید سلاح افتادند. آنها در سال 1941بدون داشتن هیچگونه سابقه تولید تانکهای متوسط، نمونه هایشان را هرچه سریعتر تکیمل کردند و آنها را در اختیار متحد غیررسمی خود در اروپا -بریتانیا- قراردادند. تانکهای سنگین نیز قسمتی از برنامه تجدید سلاح آمریکا بود. ملاحظات منطقی و کیفیت پایین تانکهای آمریکایی سبب شد که در سپتامبر 1942 برنامه تولید آنها متوقف شود. 2 ماه بعد اولین تانک تایگر آلمانی از خط تولید خارج شد. این وضعیت تا سال 1945 -که اولین تانک سنگین آمریکایی به جبهه رسید- ادامه داشتد. بدون شک این تانکها زمانی به خط مقدم رسیدند که برنده جنگ از قبل معلوم شده بود. [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/l6xk2rau8v31awbbhqj.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_l6xk2rau8v31awbbhqj.jpg[/img][/url] ام4 آ1 در گینه جدید در حین عملیات [size=18] طبقه بندی[/size] شناسایی تانکهای گوناگون آمریکایی بسیار مشکل است چرا که سیمای ظاهری آنها وجه تمایز نمونه ها از همدیگر نبود. نمونه های ویژه به وسیله خوراندن قطعات تانکهای گوناگون به یکدیگر ساخته می شدند. از این دیدگاه، شرمن مشکل سازترین است. ده ها زیرگروه از شرمن وجود دارد که هر نمونه برای یک کارویژه طراحی شده و چند زیرگروه فرعی تر را دربر گرفت. استانداردسازی تقریبا یکی از کمترین نگرانی های آمریکایی ها بود. اگرچه آمریکایی ها صدها پیش نمونه مختلف ساخته بوند تنها چند نمونه اصلی بودند که استاندارد شده بودند. در حالیکه کوهی از لوازم یدکی در کارخانه ها بر روی هم انباشته می شدند عدم استانداردسازی سبب شد که تهیه لوازم یدکی تانکها برای مسئولان پشتیبانی واحدها به امری سرگیجه آور مبدل شود. آمریکایی ها تانکهایشان را به 3 دسته سبک، متوسط و سنگین تقسیم کرده بودند. در هر دسته اسم تانک پیش نمونه با حرف "تی" و یک عدد مشخص می شد. هر نمونه فرعی با اسم تانک به علاوه یک حرف "ئی" و یک عدد دیگر مشخص می شد. هنگامی که یک نمونه تانک استاندارد می شد و برای تولید انبوه مناسب تشخیص داده می شد حرف "تی" به "ام" و حرف "ئی" به "آ" تبدیل می شد. پس تانک شرمن برای آمریکایی ها تانک متوسط ام-4 است و نمونه های گوناگون شرمن با نامهای ام-4آ1 ، ام-4آ2 و ... شناخته می شدند. بریتانیایی ها برای هر نمونه ای که به دستشان می رسید یک اسم مستعار انتخاب می کردند. نامهایی چون لی، گرانت، شرمن، استوارت نامهایی بود که بریتانیایی ها با الهام از نام ژنرالهای بزرگ آمریکایی برگزیدند. آمریکایی ها نیز پس از جنگ این روش نامگذاری را به کارگرفتند. [size=18] تانکهای سبک[/size] با افزایش تقاضا برای مکانیزه کردن نیروی زمینی در سال 1932، مک آرتور سنگ بنای تولید اولین تانکهای سبک آمریکایی را گذاشت. تولید تانکهای سبک تا سال 1944 ادامه یافت. اولین نمونه ها تانک ام-2 برای پیاده نظام و تانک سبک ام-1 برای سواره نظام بود. این تانکها تنها به یک قبضه مسلسل مسلح بودند تا اینکه در سال 1939 تانک ام-2آ4 به توپ مسلح شد. این تانکها گاه و بیگاه در صحنه نبردهای اقیانوس آرام به کارگرفته شدند. در این گیرودار، ترکیب هر دو نمونه سبب خلق تانک جدیدی با نام ام-3 شد. بریتانیایی ها نام استوارت را برای ام-3 انتخاب کردند و کمی بعد این تانک به هانی معروف شد. این تانکها قبل از اینکه آمریکا رسما وارد جنگ شود در شمال آفریقا و به همراه ارتش بریتانیا وارد کارزار شدند. استوارت به عنوان خودرو شناسایی تا پایان جنگ در خدمت بود و به صورت گسترده به متفقین دیگر -ازجمله چین- صادرشد. تقریبا 20000 دستگاه استوارت به همراه دنباله اش ام-5 ساخته شدند. یک نمونه متوسط با نام ام-7 از استوارت مشتق شد که کمی بعد به خاطر شرمن کنارگذاشته شد. [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/kc2kbu4mra7oba7x9i6t.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_kc2kbu4mra7oba7x9i6t.jpg[/img][/url] ام-2آ4 در نبردگوادال کانال بزرگترین ضعف استوارت توپ ضعیف 37 میلیمتری آن بود که سبب شد مطالعات ساخت یک تانک جدید آغازشود. تانک جدید از سیستم تعلیقی که برای شکارچی تانک هلکت طراحی شده بود استفاده می کرد و یک توپ فوق سبک 75 میلیمتری را بکارمی برد. نتیجه این طراحی چافی نام گرفت که احتمالا بهترین تانک سبک دوران جنگ بوده است هرچند که آنقدر دیر وارد کارزار شد که نتوانست نقشی اساسی در درگیریها بازی کند. پس از آن، آمریکایی ها تصمیم گرفتند که از این تانک جدید برای جایگزینی تمام تانکهای سبکشان استفاده کنند ولی پایان جنگ مانع اجرای این نقشه شد. [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/rrkkt1d28y8kiu23cd11.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_rrkkt1d28y8kiu23cd11.jpg[/img][/url] چافی [size=18]تانکهای متوسط[/size] زمانی که آلمان خاک فرانسه را به وسیله لشکرهای زرهی خود درنوردید قدرتمندترین تانک زرادخانه آمریکا تانک ام-2 بود که به یک قبضه توپ 37 میلیمتری مسلح شده بود! آنها برای ساخت تانک جدید با توپ 75 میلیمتری مجبور شدند که بیش از یک سال صبرکنند. تانک لی/گرانت یا تانک متوسط ام-3 یک راه حل موقت بود که توپ اصلی آن را بر روی بدنه اش نصب کرده بودند چرا که طراحان زمان کافی برای طراحی یک برجک جدید -که بتواند توپ 75 میلیمتری را حمل کند- نداشتند. این تانک اولین بار به همراه بریتانیایی ها در سال 1942 و در عملیات شمال آفریقا شرکت کرد. لی/گرانت از اغلب تانکهای ساخت بریتانیا بهتر بود اما در برابر تانکهای جدید آلمانی حرفی برای گفتن نداشت. مانند بیشتر تانکهای آمریکایی آن زمان، لی/گرانت تانکی بلند قامت بود و هدف سهلی برای هم آوردهای کوتاه قد خود به شمار می آمد [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/u9nc2upd1pktc4s2467y.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_u9nc2upd1pktc4s2467y.jpg[/img][/url] لی/گرانت ا ظهور شرمن در پاییز 1942 آمریکایی ها می توانستند تانکهای لی/گرانت را به جبهه های کم اهمیت تر یا پشت جبهه انتقال دهند. شرمن با توپ 75 میلیمتری اش از یک دوره زمانی کوتاه سروری بهره برد. شرمن ها مدتها پس از اینکه تی-34 های روسی به آلمانها آموختند که نیاز به تانکهای قدرتمندتری دارند وارد صحنه شدند. تقویت سلاح پانزر-4، اشتورمگشاتز و ماردر نتوانست به صورت پایدار کفه برتری را به نفع متحدین سنگین کند. اگرچه آمریکایی ها به سرعت فهمیدند که تانکهایشان به ته خط رسیده اند اما ترجیح دادند به جای ایجاد یک وقفه برای طراحی یک مدل جدید تانکهایی که در دست دارند را بهبود دهند. تقریبا تمام اجزای اصلی شرمن تغییر کردند. نمونه های زیادی از شرمن با توپ قوی تر، زره ضخیم تر، سیستم تعلیق بهتر در جبهه ها می آمدند و می رفتند بدون اینکه بهبودی اساسی در کیفیت تانکهای آمریکایی به دست آید. در حقیقت، برتری عددی تنها چاره برای درمان مشکلات فنی بود. جنگ درحالی به پایان رسید که آمریکا نتوانست جایگزینی برای شرمن بیابد. تنها تانک تی-23 بود که از ساخت نمونه آزمایشی فراتر رفت اما هیچ یک از آنها خاک آمریکا را ترک نکردند. [size=18]تانکهای سنگین[/size] اولین تلاش آمریکایی ها برای ساخت تانک سنگین به صورت ملال آوری به شکست انجامید. تانکهای ساخته شده خیلی سنگین شدند و توپهایشان کم رمق. از تمام نمونه های آزمایشی تنها تانک ام-6 بود که برای تولید انبوه انتخاب شد اما قبل از آنکه تولید آن به 40 دستگاه برسد از خط تولید خارج شد! [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/osfaieefccmfol9ygpmf.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_osfaieefccmfol9ygpmf.jpg[/img][/url] پرشینگ [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/5kv7so3liaixsudatdjx.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_5kv7so3liaixsudatdjx.jpg[/img][/url] سوپرپرشینگ موفقیت پانتر و تایگر و عدم کیفیت آشکار شرمن آمریکایی ها را مجبور ساخت تا مجددا به ساخت تانکهای سنگین روی آورند. طراحی یک نمونه جدید با سیستم تعلیق شمشی در آن زمان موفق از آب درآمد. پرشینگ در عوض وزن کمتری که نسبت به تایگر داشت -40 تن در برابر 56 تن- از قدرت آتش بیشتر و حفاظت بهتری برخوردار بود. این تانک نیز دیرتر از آن به خط مقدم رسید که بتواند گامی اساسی برای رساندن آمریکا به پیروزی بردارد اما خود الگویی شد برای تمامی تانکهایی که آمریکا پس از پایان جنگ طراحی کرد. از میان تانکهای پس از جنگ آمریکا می توان به پاتون اشاره کرد. [size=18] توپهای خودکششی و شکارچی های تانک[/size] آمریکایی ها -به پیروی از بریتانیایی ها- بدنه تانکهای موجود را برای ساخت توپهای خودکششی بکارگرفتند. بیشترین تعداد از آن توپ خودکششی ام-7 بود که نزد بریتانیایی ها به پریست معروف بود. این خودرو یک هویتزر 105 میلیمتری بود که بر روی بدنه تانکهای لی/گرانت نصب شد و کمی بعد شرمن ها نیز از این سلاح بی نصیب نماندند. بدنه چافی نیز برای نصب چندین توپ مختلف بکارگرفته شد. در میان این توپها، توپ 105 میلیمتری پریست بر روی چافی هم نصب شد تا این خودرو جایگزین پریست شود. پایان جنگ پایان تمامی این طرح های جدید بود. آمریکایی ها برای جبران ضعف تانکهایشان در نبردهای زرهی رو در رو، به واحدهای زرهی و پیاده نظام خود تعدادی شکارچی تانک اختصاص دادند. این شکارچیان تانک از توپهای قوی تری نسبت به تانکهای معمولی استفاده می کردند و برخلاف رقبای روسی و آلمانی، این توپها بر روی برجکهای گردان نصب شده بودند. تفاوت در این بود که برجکهای شکارچی تانکهای آمریکایی روباز بود. بیشترین تعداد از آن شکارچی تانک ام-10 بود که از یک قبضه توپ 76.2 میلیمتری استفاده می کرد. اگرچه توپ ام-10 از شرمن قوی تر بود اما تنها برای رویارویی با پانزرهای سنگین مناسب بود. نسل دوم شکارچی تانکهای آمریکایی جکسون نام داشت که به یک قبضه توپ 90 میلیمتری مسلح شده بود. [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/gnuvrosajhac8pheio76.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_gnuvrosajhac8pheio76.jpg[/img][/url] ام-10 [size=18]واپسین کلام[/size] معرفی جامع تانکهای آمریکایی امری است محال. تعداد زیاد نمونه ها و گونه هایی که از تانکهای اصلی مشتق شده اند این کار را سخت و نتیجه را گیج کننده می سازد. برای رسیدن به نتیجه مناسب شاید بهتر باشد که خود را تنها به بررسی نمونه هایی که واقعا در جنگ شرکت کردند محدود کنیم. ما علاقمندیم تا تعداد دقیق تانکهای آمریکایی را که تا پایان جنگ ساخته شدند بدانیم. اگر شما از این رقم خبردارید لطفا آن را با ما در میان گذارید. منبع: http://wars-and-history.mihanblog.com/post/272 ترجمه وتالیف:رضاکیانی موحد با تشکر از اقای رضا کریمی .................................................................. تصاویری از تانک های امریکایی: [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/cbcy85kx739nrq6wk1px.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_cbcy85kx739nrq6wk1px.jpg[/img][/url] M4A4 شرمن [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/mpatpz1mjp5t3g2mzez.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_mpatpz1mjp5t3g2mzez.jpg[/img][/url] M4A1 شرمن [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/pc9p8qbuhduobegeunj.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_pc9p8qbuhduobegeunj.jpg[/img][/url] M4A4 شرمن [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/jsfubxmg7s20gqd9gib.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_jsfubxmg7s20gqd9gib.jpg[/img][/url] M1 Combat Car [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/3tp8luf2098etk66e7m3.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_3tp8luf2098etk66e7m3.jpg[/img][/url] M22 Locust [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/1vmudgdxmug2shp9hl1.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_1vmudgdxmug2shp9hl1.jpg[/img][/url] M3 Stuart [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/lzhcpzzds9p700dqcaw4.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_lzhcpzzds9p700dqcaw4.jpg[/img][/url] M3A1 استوارت [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/2noep5g3388fjkn6etf2.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_2noep5g3388fjkn6etf2.jpg[/img][/url] M3A3 استوارت [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/696z3hwcqafxaf0yt29.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_696z3hwcqafxaf0yt29.jpg[/img][/url] M3 Lee ابن M4A1 شرمن با جزییات : http://www.pic.iran-forum.ir/images/zi33bcc3ixk78zlpcsy.png 1 - Lifting ring 2 - Ventilator 3 - Turret hatch 4 - Periscope 5 - Turret hatch race 6 - Turret seat 7 - Gunner's seat 8 - Turret seat 9 - Turret 10 - Air cleaner 11 - Radiator filler cover 12 - Air cleaner manifold 13 - Power unit 14 - Exhaust pipe 15 - Track idle 16 - Single water pump 17 - Radiator 18 - Generator 19 - Rear propeller shaft 20 - Turret basket 21 - slip ring 22 - Front propeller shaft 23 - Suspension bogie 24 - Transmission 25 - Main drive sprocket 26 - Driver's seat 27 - Machine gunner's seat 28 - 75 mm gun 29 - Drivers hatch 30 - M 1919A4 machine gun
-
http://www.pic.iran-forum.ir/images/osickoptqj593ok9ka0e.jpg به روايت شهيد دريادار فريبرز فاضل، فرمانده دوم ناوشكن سبلان: ناو سبلان كه ما در آن حضور داشتيم، بعد از 9 روز ماموريت جنگي و عملياتي در خليجفارس به لنگر گاه بندرعباس مراجعت و آماده ورود و پهلو گرفتن از اسكله منطقه يكم بود. يادم ميآيد اولين روز ماه مبارك رمضان سال 67 بود، حدود ساعت 8 صبح جناب معنوي فرمانده ناو مرا خواست و گفت: ناو سهند در حال بيرون آمدن از اسكله است و يك ماموريت ويژهاي هم به ما محول كردهاند، آمادگي يگان چگونه است؟ به محض شنيدن اين سوال بدون هيچ تامل و مكثي در جواب گفتم: ما در آمادگي كامل قرار داريم، كه جناب معنوي گفت: آمادگي شما مورد قبول، ولي بررسي كنيد چه نيازها و كمبودهايي براي اعزام مجدد به ماموريت داريد؟ بلافاصله به همراه ساير همكاران موارد نيازمندي و كمبودها را بررسي وبه اطلاع فرمانده ناو رسانديم. در آن موقعيت، نظر فرماندهان منطقه يكم، بر پهلو گرفتن ناوشكن سبلان و جايگزين يك ناو ديگر جهت اعزام به منطقه عملياتي بود، ولي به لحاظ اصرار پرسنل بر اعزام ناو سبلان به منطقه جنگي و انعكاس اين پافشاري و اصرار از طرف فرمانده ناو به مسئولين منطقه، باعث شد كه مسئولين و فرماندهان منطقه با اعزام مجدد ناوشكن سبلان به منطقه درگيري موافقت نمايند و نيازمنديهاي خواروبار و سوخت و آب را در محل لنگرگاه و بدون ورود ناو به اسكله تامين نمايند. موارد كمبود هر چه سريعتر مرتفع شد، در اين حين مشاهده كرديم كه ناوشكن سهند در حال خارج شدن از اسكله و اعزام به منطقه عملياتي است . ناو سهند در حال تعمير بود و تعميرات آن كامل نشده بود، ولي به جهت حساسيت ماموريت، به منطقه عملياتي اعزام شد. يادم ميآيد وقتي سهند از كنار ما رد ميشد توسط بيسيم با شهيد والامقام كاظم نظافت ارتباط برقرار كردم. من از شهيد نظافت پرسيدم: كاظم چه خبر؟ او در جوابم گفت: خبر خاصي نيست ما داريم ميرويم، شما نميآييد؟ كه من هم به او گفتم: شما برويد، ما هم داريم ميآييم! اين آخرين كلام من با شهيد نظافت بود كه رد و بدل شد. لحن صحبت و احساس او حاكي از نزديك بودن زمان شهادت آن بزرگوار بود. او افسر عمليات ناو سهند بود. انساني وارسته و دوست داشتني كه هميشه من دوست داشتم با او در ارتباط باشم و با او كار كنم. سرانجام آنها از ما فاصله گرفتند و ما هم هر چه سريعتر ناو را تغيير جهت داده و آماده حركت شديم. در آن موقع هدف و جهت ماموريت براي تمام پرسنل ناو مشخص شده بود، همه ميدانستيم كه به سمت يك جنگ نابرابر ميرويم و احتمال شكست و به شهادت رسيدن پرسنل بسيار زياد است. روحيه ايثارگري و جانفشاني پرسنل بسيار زياد بود، هيچ ترسي در حركات و رفتار كاركنان ديده نميشد، همه عاشق مبارزه و پيكار بودند، در شروع راه، يدك كشي از پشت، خود را به ما نزديك كرد، ناچار به توقف شديم، يدك كش تعدادي از پرسنل مامور و در حال مرخصي ناو سبلان را با خود آورده بود. آنها را نيز سوار كرديم و به راه خود ادامه داديم. سمت حركت، حوالي تنگه هرمز بود، با نزديك شدن به منطقه درگيري، به ما خبر دادند كه ناوچه جوشن در رويارويي با ناوهاي آمريكايي مورد اصابت موشك قرارگرفته و در دريا غرق شده است، با شنيدن اين خبر حساسيت عمليات و احتمال درگيري ما با ناوهاي آمريكايي شدت گرفت. خود را به نزديكيهاي تنگه هرمز رسانديم. خبر تاسف بار ديگري به ما دادند كه حاكي از اين بود ناو سهند با ناوها و هواپيماهاي آمريكايي درگير و به خاطر اصابت پي در پي موشك در حال غرق شدن در درياست. احساسات دشمن ستيزي پرسنل ما صد برابر شد، در اين لحظه از طريق فرماندهان عمليات منطقه به ما ابلاغ شد كه به جهت ممانعت از اصابت موشكهاي دشمن، هر چه سريعتر در يكي از لنگرگاهها و اسكلههاي جزاير نزديك به منطقه درگيري رفته و در آنجا پناه بگيريم. به خاطر حس انتقامگيري از نيروهاي آمريكايي، جناب معنوي و ساير پرسنل زير بار اين دستور نرفتند و با سرعت هر چه تمامتر به سمت ناو سهند و ناوهاي آمريكايي حركت كرديم، در اين پيشروي هواپيماهاي آمريكايي متوجه حضور ما شدند و به سمت ما اقدام به پرواز و حمله كردند. با نزديك شدن هواپيماهاي آمريكايي، پدافند توپخانهاي ناو اقدام به تيراندازي به سمت هواپيماها كرد كه اين امر موجب وحشت و فرار آنها شد. با نزديك شدن به ناو سهند و منطقه درگيري، ناوهاي آمريكايي از طريق رادار متوجه حضور ما شدند و در يك نبرد نابرابر اقدام به انجام قفل الكترونيكي و پرتاب موشك به سمت ناو ما كردند، وقتي متوجه اين قفل الكترونيكي از سمت راست ناو شديم، ناو را به سمت ديگر تغيير جهت داديم، اولين موشك به ناو نخورد و با فاصله نسبتا دوري به آب خورد و صداي انفجار آن را شنيديم، بلافاصله متوجه پرتاب موشك دوم به سمت خود شديم كه در اين تغيير جهت دادن آن هم مستقيما به ناو نخورد ولي متاسفانه در نزديك ناو به دريا خورد و تركشهاي ناشي از انفجار، حفره بزرگي در قسمت بدنه زير سطحي ناو ايجاد كرد. آب دريا با سرعت شروع به پيشروي به داخل ناو كرد. موج انفجار و تكان خوردن شديد ناو باعث پرتاب من به سمت بدنه ناو و ضربه وارد شدن به پايم شد. در حالت بيحسي شديد، اوضاع و احوال پيرامون خود را نظارهگر بودم. توپخانه ناو در حال شليك و تيراندازي بود. بچهها نيز در رفت و آمد و تكاپو بودند. يك آن وقتي نگاهم را متوجه پايين تنه خود كردم با صحنه خونريزي شديد مواجه شدم. جناب اذباشي، ارشد توپخانه ناو به سراغم آمد و گفت: انشاءالله چيز خاصي نيست، فقط آرامش خود را حفظ كن چون نميتواني از جاي خود بلند شوي. درد و خونريزي باعث بيهوشي من شد كه بعد از سه روز به هوش آمدن در بيمارستان از طريق دوستان و همكاران متوجه شدم بعد از حادثه، همكاران با فداكاري و تلاش خستگي ناپذير، ناو را با كمك چند يدك كش به اسكله منطقه يكم بندرعباس آورده بودند و ناوهاي آمريكايي به تصور اينكه ناو سبلان هر چه زودتر غرق خواهد شد، منطقه درگيري را ترك كرده بودند. در اينجا لازم ميدانم به يك خاطره از شهيد والامقام اعتباريان اشاره كنم. شهيد اعتباريان قبل از وقوع حادثه، از ناو سبلان به قسمتهاي داخلي و اداري منطقه يكم منتقل شده بود، با شنيدن وقوع حادثه و حملات نيروهاي آمريكايي به اسكلههاي نفتي رشادت، نصر و سلمان به ناوگان آمد و سعي كرد كه به هر شكل ممكن خود را به ناو سبلان برساند، اما از آن طرف چون شنيده بود كه احتمال دارد ناو سبلان به ماموريت نرود با اصرار زياد با ناو سهند به منطقه درگيري اعزام شده بود كه با وقوع حادثه براي ناو سهند به مقام رفيع شهادت نايل آمد . منبع: http://ali1345.blogfa.com/post-338.aspx
-
http://www.pic.iran-forum.ir/images/oj6n7sxbm9grwk4cab.jpg خدمه زیردریایی آلمانی به ناخدای خود ایمان داشتند اما ترس در چهره همگی آنها دیده می شد. سالها قبل و در زمان جنگ جهانی اول دو زیردریایی آلمانی همین راه را رفته بودند اما هیچکدام به پایگاهشان بازنگشته بودند. اینبار اما، گانتر تصمیم گرفته بود که ناممکنها را ممکن کند و ضرب شستی به بزرگترین نیروی دریایی جهان نشان دهد. زیردریایی آلمانی به آرامی از میان جزایری کوچک راهش را به سوی پایگاه دریایی اسکاپافلو در شمال اسکاتلند ادامه داد. پس از عبور از موانع ورودی بندر گانتر راهش را گم کرد و مجبورشد که به سطح آب بیاید. ساعت 1 بامداد روز 14 اکتبر 1939 شبی تاریک بود اما گانتر توانست در زیر نور شفق قطبی پیکره بزرگی را در فاصله 4 کیلومتری تشخیص دهد. زیردریایی با فرمان ناخدای شجاعش به زیرآب رفت و پس از قرارگرفتند در محل مناسب اژدرهایش را شلیک کرد. با اولین صدای انفجار خدمه کشتی غول پیکر رویال اوآک از خواب پریدند. تمام خدمه فکر می کردند که این صدا ناشی از یک انفجارداخلی است. همین امر سبب شد تا کسی به فکر دفاع از کشتی نباشد و گانتر با خیال راحت به شکارش ادامه دهد. او 7 اژدر به سوی کشتی دشمن شلیک کرد که تنها دو تا از آنها در بدنه کشتی دشمن نشستند. 15 دقیقه بعد رویال اواک در اعماق آب بود و 833 نفر از خدمه خود را نیز با خود برده بود. انگلیسی ها تا فردا صبح ،که غواصانشان تکه پاره های اژدرهای آلمانی را در بدنه ناوشان یافتند، فکر نمی کردند که مورد حمله یک زیردریایی قرارگرفته اند. پس از اینکه آنها فهمیدند یک زیردریایی آلمانی به راحتی وارد یکی از بنادر حفاظت شده انگلیس شده هراس بر آنها چیره گشت. http://www.pic.iran-forum.ir/images/cqkzgu0udpz4f4r7yani.png [color=red]مسیر حمله یو-47 به بندر اسکاپافلو.(آبی رفت؛ صورتی حمله و قرمز فرار)[/color] این حمله جسورانه به قدری عالی اجرا شد که چرچیل درباره اش نوشت:"شاهکاری برجسته با مهارتی حرفه ای." دستگاه تبلیغاتی هیتلر با طول و تفصیل به شرح این عملیات متهورانه پرداخت و پس از اینکه یو-47 به پایگاهش بازگشت به گرمی از خدمه اش استقبال شد. حتی هیتلر هواپیمای شخصی خود را فرستاد تا آنها را به برلین ببرد. اکنون گانتر و زیردستانش به سوژه تبلیغاتی مناسبی برای مجلات و روزنامه های آلمان تبدیل شده بودند. ویلیام شیرر ،خبرنگار آمریکایی که قبل از جنگ گانتر را در برلین ملاقات کرده بود، او را این چنین وصف کرد:"روشن، جسور، کاملا توانا و یک نازی متعصب." http://www.pic.iran-forum.ir/images/39922vxfh6pzd7h784sm.jpg [color=red]یو-47 در حال بازگشت به پایگاهش پس از غرق کردن رویال اواک در حالیکه شارن هوست به پیشوازش آمده است[/color] در نتیجه این پیروزی شگفت انگیز، گانتر پرین اولین فرمانده زیردریایی رایش سوم شد که به مدال صلیب شوالیه دست یافت. او توانست بیش از 30 کشتی متفقین را غرق کرده و به 8 کشتی دیگر صدمه واردسازد. در نتیجه این پیروزی شگفت انگیز، گانتر پرین اولین فرمانده زیردریایی رایش سوم شد که به مدال صلیب شوالیه دست یافت. او توانست بیش از 30 کشتی متفقین را غرق کرده و به 8 کشتی دیگر صدمه واردسازد. http://www.pic.iran-forum.ir/images/2zhct618a9674v6jui.jpg منبع: http://wars-and-history.mihanblog.com تهیه کننده رضا کیانی موحد با تشکر از اقای رضا کریمی
-
[quote][quote][quote][color=darkblue]زمانی که مطلبی را ارسال می کنید منبع را به طور صحیح ذکر کنید. مطلب نیز ناقص ارسال شده است. [/color] قسمت پایانی و منبع صحیح : در روز 20 فوریه 1941 زیردریایی یو-47 پایگاه خود را در فرانسه ترک کرد. 4 روز بعد گانتر به یک کاروان دریایی متفقین حمله کرد و توانست 4 کشتی دشمن را شکار کند. 13 روز بعد آخرین پیام بیسیم یو-47 شنیده شد. یو-47 در غرب ایرلند به همراهی تمامی خدمه و ناخدای بی همتایش غرق شد. علت غرق شدن این زیردریایی تا به امروز در هاله ای از ابهام باقی مانده است. مترجم : رضاکیانی موحد با همراهی محمدحسین پاز انتشار یافته در اطلاعات هفتگی wars-and-history.com/post/179[/quote] دوست عزیز حواست است من منبع و سرانجامش گفتم برو تو صفحه قبل یک نگاهی کن . از خود صاحب وبلاگ هم اجازه گرفتم. خودش هم عضوه سایته . از همه جای تاسف داشت این قدر ببیننده داشت[/quote] دوست گرامی شما اگر مطلبی را ناقص ارسال کردید، راهش اینست که پست اصلی را ویرایش کنید و تصحیح کنید. مگر اینکه مشکلات خاصی همچون فضای کافی نبودن و یا دسترسی نداشتن باشد. البته اگر مطلب از خودتان بود می توانستید بعد از سوال دوستان دیگر جواب ان را بدهید و از انجاییکه شما متن را از جای دیگر برداشته اید. باید امانت داری را رعایت کنیم. شاید کسی فرصتی و یا علاقه ای به خواندن دیگر پستها نداشته باشد و تنها مطلب را بخواند. در ان صورت ان شخص ان چه که نویسنده گفته بوده است را کامل نمی داند. با این حال از زحمت شما متشکرم. در مورد منبع نیز ناقص است و در پستهای بعدی نیز کامل و یا تصحیح شده ی ان را مشاهده نکردم. در منبع نامی از اقای کریمی مشاهده نکردم. خود شما هستید؟[/quote] دوست عزیز صاحب وبلاگ اقای رضا کریمی گفته فقط خود نام ویلاک و تهیه کننده . حالا اون اعتراض نداره تو به جای اون......... اما خود ابتدا از جای دیگه گرفتم موقع کپی متوجه ناقص بودنش تا پرسیدن سئوال دوستمون نشدم و از طرفی دیگه خود اون اون منبع ابتدایی از خود همین وبلاگ گرفته بود و منم مطلب قبلا تو وبلاگ دوستمون خونده بودم تصمیم گرفتم خود منبع اصلی بذارم. قصدم اسپم دادن بی خود نبود.
-
[quote][color=darkblue]زمانی که مطلبی را ارسال می کنید منبع را به طور صحیح ذکر کنید. مطلب نیز ناقص ارسال شده است. [/color] قسمت پایانی و منبع صحیح : در روز 20 فوریه 1941 زیردریایی یو-47 پایگاه خود را در فرانسه ترک کرد. 4 روز بعد گانتر به یک کاروان دریایی متفقین حمله کرد و توانست 4 کشتی دشمن را شکار کند. 13 روز بعد آخرین پیام بیسیم یو-47 شنیده شد. یو-47 در غرب ایرلند به همراهی تمامی خدمه و ناخدای بی همتایش غرق شد. علت غرق شدن این زیردریایی تا به امروز در هاله ای از ابهام باقی مانده است. مترجم : رضاکیانی موحد با همراهی محمدحسین پاز انتشار یافته در اطلاعات هفتگی wars-and-history.com/post/179[/quote] دوست عزیز حواست است من منبع و سرانجامش گفتم برو تو صفحه قبل یک نگاهی کن . از خود صاحب وبلاگ هم اجازه گرفتم. خودش هم عضوه سایته . از همه جای تاسف داشت این قدر ببیننده داشت
-
[quote][quote]یک سئوال به نظر شما دوستان واکنش مقامات کشور ما با توجه به این گفته زیر چیه: [color=blue] فرماندهان نیروی دریایی انگلیس گفته اند که اعزام این ناوگروه به خلیج فارس به معنی ارسال پیام مهمی به ایرانی هاست. [/color][/quote] پیامش دقیقا تو نوع این ناو و کلاسش نهفته است. همونطور که گفتم این ناو پشتیبانی دربرابر تهدیدات هواییه و اون سلاح هایی هم که آقای marshal1987 نام بردن تو منابع نت نوشته شده قراره در آینده روی این ناوها به کار گرفته بشه ولی در حال حاضر هیچ سلاح خطرناکی بر ضد اهداف دریایی و سطحی نداره. فقط یه توپ نیمه سنگین و تیربارهای سبک داره. حالا پیامش هم اینه که اگر شناورهای ما بهش گیر بدن و احیانا مساله بغرنجی پیش اومد اونا خیلی راحت میتونن بیان جار و جنجال راه بندازن که ایران به ناو پدافندی حمله یا ایجاد مزاحمت کرده و جامعه جهانی هم به سادگی قبولش میکنه چون این ناو هیچ تهدیدی برای نیروهای طرف مقابل نیست و قدرت تهاجمی نداره. مثلا جلوگیری از یه ناو تهاجمی که به انواع موشکهای ضد سطحی و دریایی و زیردریایی مجهزه خیلی قابل توجیه تر از اینه که پاپیچ یه ناو ضد هواگرد شد. البته ممکنه بگید همین هم میتونه هواپیما های مارو سرنگون کنه ولی در شرایط عادی این تفکر کاملا دور از ذهنه. اونوقت ما 100% محکوم میشیم و خیلی بد میشه.[/quote] بعد پیام بسیار بیشتر از ایناست. میشه بگی به بحث چند تاپیک زیر ربط داره http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=19889 http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=19859 و حتی تا حدودی این http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=18181
-
یک سئوال به نظر شما دوستان واکنش و پیامی برای مقامات کشور ما داره با توجه به این گفته زیر چیه : [color=blue] فرماندهان نیروی دریایی انگلیس گفته اند که اعزام این ناوگروه به خلیج فارس به معنی ارسال پیام مهمی به ایرانی هاست. [/color]
-
وای تو چقدر باحالی دوست عزیز اما بهتر نبود اینها می گذاشتی تو همون تاپیک قبلی در همان عکس های طنز
-
روسیه تا سال ۱۴۶۲ میلادی که ایوان سوم خانهای تاتاری را تحت انقیاد در آورده و روسیه متحدی را بوجود آورد، به قدری عقب ماندهبود که حتی اسمی از آن در دربارهای کشورهای مهم و بزرگ نمی آمد؛ ولی باز با اتحاد روسیه توسط ایوان سوم باز هم کسیاعتنایی به روسیه نمی کرد، تا اینکهپطر کبیر زمام امور را در دستگرفت و مصمم شد تا روسیه را در جرگه دول بزرگ اروپایی در آورد.پطر کبیر برای نیل به این منظور دو کار کرد: یکی آنکه کوشیدمرزهای روسیه را تا دریای آزاد برساند و دیگر آنکه تمدن غرب را به روسیه بکشاند.به سال ۱۷۰۳ پطر کبیر برای آنکه راه به دریا پیدا کند و روسیه را ازانزوا در آورد، شهر پترزبورگ(سنت پطرزبورگ – لنین گراد) را بوجودآورد. آغاز آبادی و عمران این شهر بود که باعث وحشت دول بزرگاروپایی شد و آنها تصمیم به نابودی روسیه گرفتند. سر دسته ایندشمنان، پادشاه سوئد، چارلز دوازدهم بود که مردی فوق العاده بیباک و جاه طلب بود و تصمیم گرفته بود بهر ترتیب شده روسیه راتصرف کند. به این منظور وی اول به دانمارک که متفق روسیه بود،حمله کرد و سپس فقط با ده هزار نفر به طرف روسیه سرازیر شد وبا اینکه سربازان روسی ۸۰ هزار نفر بودند، روسها شکستسختی خوردند و سوئدیها، لهستان ها را هم تصرف کردند.(سال ۱۷۰۲)پس از شکست لهستان شارل دوازدهم خود را آماده جنگ پلتاواکرد. جنگ پلتاوا نبرد بین دو شخص یا دو دولت نبود، بلکه کشمکشی بودبین دو نژاد مشهور اروپا یعنی نژاد ژرمن و اسلاو. پطر کبیر تصمیمجدی به دفاع از کشور خود گرفته بود، زیرا وی خوب می دانستچنانچه روسها در این جنگ شکست بخورند، نژاد اسلاو برایسالیان دراز برده ی نژاد ژرمن باقی خواهد ماند.شارل دوازدهم زمستان را در «گرودنو» گذرانید و در ژانویه ۱۷۰۸ ازجنگلهای منیسک عبور کرد و در «بوریسوف» (شهر بزرگی در بلاروس یا روسیه سفید) با یک اردوی روسی مواجه شد. قسمتی از این سپاه را در ساحل چپ رودخانه (پریشتنه) مغلوب ساخت ویک اردوی بیست هزار نفری دیگر از قوای روسیه را که پشت مردابهای معروف آنجا متحصن شده بودند در هم شکست.و نیز در نزدیکی «میلهوف» از رودخانه مذکور عبور کرد و در جواراسمولنسگ روز ۲۲ سپتامبر اردوی سوم روسها مرکب از ۱۶ هزارنفر را شکست داد و متفرق ساخت و خود را به لیتوانی رساند؛ و مرزهای اصلی خاک روسیه را تهدید کرد پطر کبیر از این وضعیت به هراس افتاده تقاضای صلح کرد، اگر شارل از همانجا به طرف مسکو سرازیر می شد کار روسیه تمام بود. اما شارل به جایاینکه ضربه آخر را به قلب روسیه بزند به طرف جنوب یعنی اوکراین سرازیرشد. مقصود او از این حرکت جلب حمایت و کمک از «مازپا» رئیس قزاق هایاوکراین بود که دشمن دولت مرکزی روسیه بود و در آن زمان علیه دولتشورش کرده بود. با اینکه ۶۰۰۰ از سربازان زبده مازپا به نیروهای شارلپیوستند اما خط جبهه جنگ با روسیه تا اوکراین یعنی تا حدود ۵۰۰ فرسنگامتداد یافت و شارل دیگر نمی توانست بطور کامل بر جبهه جنگ نظارت داشته باشد. پطر کبیر که آدم با هوشی بود تا آنجایی که می توانست و می خواست اجازهداد تا شارل از پایتخت روسیه، مسکو دور شود. این پیش آمد سبب شد کهاردوی سوئد بواسطه دوری بیش از حد از خانه و بدی راه و کمی آذوقه و نیزشدت سرما تلفات زیادی بدهد و عده آنها به ۲۵ هزار نفر کاهش یابد. تزار روس در اثنایی که در جنوب در راههای صعب العبور به مصائب عظیمی برخورده بود، تجهیزات خود را کامل نموده و یک سپاه ۱۰۰ هزار نفری مجهز،تعلیم یافته را آماده کرد. وقتی «لوانهویت» فرمانده سوئدی در ساکسونیا با ۲۰هزار نفر برای کمک به شارل دوازدهم عازم اکراین بود، غفلتا با سپاهی ۵۰هزار نفری از سربازان روس مواجه شد و پس از سه روز جنگ توانست جبههروسها را بشکافد و عازم جنوب شود ولی از ۲۰ هزار نفر سرباز وی ۴۰۰۰ نفر زنده مانده بودند و در ضمن توپها و کلیه ذخایرشان به دست روسها افتاده بود. شارل دوازدهم مجبور شد زمستان را در اوکراین به سر ببرد و در بهار ۱۷۰۹ بهطرف مسکو حرکت کرد و در ابتدا شهرپلتاوارا به محاصره خود در آورد. هدف اواز این کار دستیابی به ذخایر غذایی و مهمات این شهر و همچنین تسلط برراهی بود که به مسکو ختم می شد. پطر کبیر هم به همان دلایل مجبور بود محاصره این شهر را بشکند چونمهمات و ذخایر بیشماری در این شهر وجود داشت. علاوه بر این موقعیت اینشهر که بین رودخانه های «دنی پر» و «دونتز» واقع بود از نظر سوق الجیشی مهم بود. بنابراین با یک اردوی ۵۰ هزار نفری به طرف پلتاوا حرکت کرد و در حومه شهر دو پادشاه بزرگ یکی از نژاد اسلاو و دیگری از نژاد ژرمن روبروی هم قرار گرفتند، تا یک جنگ تاریخی و پر از خونریزی را آغاز کنند. پطر کبیر با یک تاکتیک نظامی فنی از رودخانه ورسلا عبور نموده و در ساحلدیگر که در آن سوئدیها صف آرایی کرده بودند اردو زد. مصب رودخانه ۲۵فرسنگ از شهر پلتاوا پایین تر بود. پطر اردوی روس را در دو خط طولانی کهمنتهی به دو رودخانه میشد رده بندی کرد تا اگر شکست خوردند خط آنها محل اتصال این دو رودخانه باشد. استحکامات متعددی برای حفظ این دو خط ترتیب داده و توپ های بزرگ را در این استحکامات جای داد. لشکر روس از پیاده و سواره دارای روحیه قوی و ذخیره کافی بودند. لشکر سوئد مرکب از ۲۴ هزار نفر بود بود که نصف آنها سوئدی و بقیه از قزاقهای اهالی اولاخ و اوکراین بودند. اردوی نوانهویت از سرما و گرسنگی تلفات زیادی داده بود. وقتی شارل دوازدهم از ورود پطر کبیر مطلع شد دستور حمله داد و چون درضمن یکی از جنگها پایش مجروح شده بود نتوانست فرماندهی اردو را شخصاعهده دار شود. با وجودی که سوئدیها از حیث عده کمتر و خسته تر بودند با نهایت رشادت جنگیدند و حمله کردند. قزاقها هم با تبعیت از سوئدیها با مردانگی جلو رفتند و دو صف از صفوف روسها راشکافته و جلوتر رفتند. پطر که هنوز منتطر بود با نزدیکتر شدن سوئدیها دستور حملات توپخانه خود را داد. نیروهای روس فرمان حمله عمومی دریافت کردند و صفوف سوئدیهای فرسوده را در هم شکافتند. در همین وقت پطر کبیر به پیاده نظام و سواره نظام خود در خارج استحکامات دستور پیشروی داد. این لشکر با یک نظم و نظام وارد جنگ شد. جنگ بالا گرفت و مدت دو ساعت ادامه یافت. سوئدیها که در هیچ جنگی شکست نخورده بودند شروع به عقب نشینی نمودند و ترس بر اردوی آنها مستولی گشت. پطر هم از این فرصت استفاده کرد و سوئدیها را به دامی کهپهن کرده بود، کشاند. این دام محل اتصال دو رودخانه بود. وقتی سوئدیها به آنجا نزدیک شدند، حملات روسها شدیدتر شد و سوئدیها را در رودخانهریختند. بیشتر افراد سوئدی کشته و یا اسیر شدند و فقط چند صد نفر به همراه شارل دوازدهم توانستند به ترکیه فرار کنند. عده ی کشته شدگان سوئدیها در این جنگ مهم را بیش از ده هزار نفر تخمین زده اند و وقتیپیروزی روسها در جنگ قطعی گردید، پطر کبیر فریاد زد: «اکنون ستاره اقبال شارل دوازدهم غروب و پایه های پتروگراد محکم گردید» و همین گونه هم شد این جنگ پایه های امپراطوری روسیه را مستحکم کرد و سبب ورود روسیه بین ممالک و دول بزرگ اروپایی شد. منبع : http://www.iranpardis.com/thread121984.html اعتراف می کنم این یکی نمی دونم کسی این مطلب در سایت قبلا نوشته یا نه بابت دفعه قبلی از دوستان عذر می خوام
-
[quote]از عاقبت این بنده خدا هم می نوشتین مرد؟ یا تسلیم شد؟[/quote] در روز 20 فوریه 1941 زیردریایی یو-47 پایگاه خود را در فرانسه ترک کرد. 4 روز بعد گانتر به یک کاروان دریایی متفقین حمله کرد و توانست 4 کشتی دشمن را شکار کند. 13 روز بعد آخرین پیام بیسیم یو-47 شنیده شد. یو-47 در غرب ایرلند به همراهی تمامی خدمه و ناخدای بی همتایش غرق شد. علت غرق شدن این زیردریایی تا به امروز در هاله ای از ابهام باقی مانده است. ............................................... [color=blue]تيتر اين ماجرا فكر ادم را بسوي يك كشتي غرق شده مي برد .[/color] به پیشنهاد دوستمون هم عمل می کنم . واقعیتش اصلا انتظار نداشتم این مقدار بازدید کننده داشته باشه . تاپیک مثل زیر با اون همه اطلاعات باارزشش هنوز به هزار نفر نرسیده . در اولین فرصت نامش تغییر می دم http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=19240#226570
-
چند تصویر دیگه از تانک های روسی و ژاپنی مورد استفاده در جنگ جهانی دوم روس: [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/24i4y34z7ne9k1kq6s.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_24i4y34z7ne9k1kq6s.jpg[/img][/url] T50 [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/7gzsm5072zmbo1ff2ru5.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_7gzsm5072zmbo1ff2ru5.jpg[/img][/url] T70m [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/e8bvjnnphg5iwl9pjxc.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_e8bvjnnphg5iwl9pjxc.jpg[/img][/url] T-60_Kubinka [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/mw7htkrx2wwfvpp2ozcu.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_mw7htkrx2wwfvpp2ozcu.jpg[/img][/url] Kv1_m39 [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/s6ianno8fip4g4fkrrgu.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_s6ianno8fip4g4fkrrgu.jpg[/img][/url] KV - 1 در Olonets، سپتامبر 1941، [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/yiet53w4q36aky1gt3ob.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_yiet53w4q36aky1gt3ob.jpg[/img][/url] KW-2 [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/k49pxt1mwaev13xbl9fo.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_k49pxt1mwaev13xbl9fo.jpg[/img][/url] T-44 [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/zv5fg9ia4mxiazovz4e.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_zv5fg9ia4mxiazovz4e.jpg[/img][/url] T-44-85_4 [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/5vodss3m361vgtwkixuo.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_5vodss3m361vgtwkixuo.jpg[/img][/url] T-44-122 [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/l4ujl53hido1edt643z.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_l4ujl53hido1edt643z.jpg[/img][/url] Stalin_IS-2_Kyiv_1 [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/p7iy3pcxq6jagars3sma.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_p7iy3pcxq6jagars3sma.jpg[/img][/url] Stalin_tank-1 ژاپن: [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/5dhtt7sgumiohjx2jo2y.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_5dhtt7sgumiohjx2jo2y.jpg[/img][/url] Type 4 Chi-To [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/hzfchzfzp12ngi404.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_hzfchzfzp12ngi404.jpg[/img][/url] Type 5 Chi-Ri [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/ojatwm44sc6ygvtstcw.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_ojatwm44sc6ygvtstcw.jpg[/img][/url] Type_5_Ke-Ho [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/gpt9pdef2ccrzf3jodv1.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_gpt9pdef2ccrzf3jodv1.jpg[/img][/url] Type 4 Ho-Ro [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/6tax71rkcv6o53zesnj.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_6tax71rkcv6o53zesnj.jpg[/img][/url] Type 2 Ho-I
-
ژاپنی ها در اینکه جنگ خود را ابتدا از چین شروع کردند دچار اشتباه مهلکی شدند. چین یک کشور کشاورزی بود که ارتش آن از حداقل امکانات ضدزره برخوردار بود. این درگیری باعث رشد احساسی از روئین تن بودن در نظامیان ژاپن شد. هنگامی که ارتش ژاپن رودرروی کشورهای صنعتی قرارگرفت ثابت شد که این احساس تا چه اندازه می تواند کشنده باشد. تانکهای آنها بازتابی از بی بصیرتی آنان بود. بیشتر تانکهای ژاپن بسیار سبک بودند، حفاظتی اندک داشتند و فاقد تسلیحات کافی بودند. از تجربه کالکین گل -شکستی روسها در مرز مغولستان در سال 1939 به ژاپنی ها وارد ساختند- پندی گرفته نشد. ژاپنی ها کوشش خود را برای ساختن واحدهای بزرگ زرهی بکارگرفتند. بعضی از واحدها در منچوری موضع گرفته بودند ولی فرماندهی عالی ژاپن هیچگاه تانکها را در واحدهای بزرگ بکارنگرفت. باید گفته شود که تانکهای ژاپن در محدوده اقیانوس آرام -جایی که فاصله از خاک اصلی ژاپن و مشکلات پشتیبانی استفاده گسترده از تانک را غیرممکن می کرد- نقشی اندک داشتند. فقط در برمه بود که استفاده هشیارانه تری از تانکها توانست اندکی تفاوت ایجاد کند. [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/rj0qqma6gix83qjqyd3.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_rj0qqma6gix83qjqyd3.jpg[/img][/url] [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/wf906x2pr2w83trqoei.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_wf906x2pr2w83trqoei.jpg[/img][/url] تایپ-97 [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/uwnmwxjx2zcap44eqob.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_uwnmwxjx2zcap44eqob.jpg[/img][/url] تایپ-94 ژاپن در انتخاب ابزار جنگی اهدافی محافظه کارانه داشت. درحالیکه جایگزین های بهتری در دسترس بود، ماشینهای منسوخ شده به تولید انبوه رسیدند. این امر برای تانکهای سبک به همان اندازه تانکهای متوسط رخ داد. هنوز، همه چیز در تانکهای ژاپنی بد و فاجعه آمیز نبود. تمام مدلها ثابت کردند که از دید مکانیکی بسیار قابل اعتماد هستند و ساختاری بسیار خوب داشتند. برای صرفه جویی در نفت گرانبها، ژاپنی ها در سال 1932 اولین کشوری بودند که ساخت یک موتور دیزل قابل استفاده را شروع کردند و بعد از سال 1934 آن را در تمام تانکهایشان عمومی کردند. حتی روسیه هم در این زمینه بیش از این پیش نرفت. ژاپنی ها همچنین پیشگام در ساخت تانکهای آبی-خاکی بودند، اگرچه این تانکها در نبردهای واقعی تنها نقشی متوسط داشتند. [size=18]بعضی ارقام[/size][size=12][/size] بین سالهای 1931 و 1945 ژاپن 6450 دستگاه تانک تولید کرد که نیمی از آنها -3300دستگاه- توسط شرکت میتسوبیشی ساخته شدند. تانکهای تولید شده بین سالهای 1940 تا 1945، 4424 دستگاه بودند که متوسط سالیانه آن با ایتالیا قابل مقایسه است. برای کشوری به بزرگی و دارای صنایعی مانند ژاپن، این تعداد متوسط است. قبل از سال 1945 صنایع کشتی سازی و هواپیماسازی در اولویت بودند. پس از اینکه خاک اصلی ژاپن مورد تهدید مستقیم قرارگرفت این وضعیت تغییرکرد اما دیگر بسیار دیر شده بود. بهترین سال، سال 1942 بود که تولید سالانه تانک به 1290 دستگاه رسید. پس از آن سقوط مارپیچی شروع شد و سرعت گرفت. در سال 1945 تنها 130 دستگاه تانک خط تولید را ترک کردند. قسمتی این امر ناشی از حملات هوایی آمریکا بود اما بالاتر از همه حملات زیردریایی های آمریکایی باعث کمبود مواد اولیه مورد نیاز شده بود. وقتی که این آمار با تولیدات دشمنانش مقایسه شود وضعیت بیشتر دراماتیک به نظر می رسد. در سال 1943، ژاپن 750 دستگاه تانک تولید کرده بود اما در همان سال آمریکا 29497 دستگاه تانک ساخته بود. در سالهای بعدی وضع حتی از این هم وخیم تر هم شده بود. [size=18]نامگذاری[/size] به نظر می رسد که روش نامگذاری تانکهای ژاپنی برای یک غربی مشکل باشد اگرچه این روش کاملا منطقی است. مانند تمام سلاحها، سال تولید اولین معیار نامگذاری بود. این سال با تقویم سنتی ژاپنی ها محاسبه می شد که شروع آن از سال 660 قبل از میلاد است. پس، یک تانک تیپ92 در سال 2592 تقویم ژاپنی -یا1932میلادی- ساخته شده است. اشکال از آنجا ناشی می شود که چند سلاح یا تانک ممکن است که در همان سال ساخته شده باشند. ژاپنی ها واژه نگارهایی را برای فرق گذاشتن بیشتر بین سلاح های مختلف بکار می برند. واژه نگار "چی" بیان تانک متوسط است. واژه نگار "ته" شبه تانک، واژه نگار "که" توپ هجومی، واژه نگار "هو" توپ خودکششی، واژه نگار "کا" تانک آبی-خاکی را نمایش می دهند. گاه، واژه نگار دومی نیز برای فرق گذاشتن بین مدلها بکار می رود. تانک تیپ97 چی ها تانک متوسطی است که در سال 1937 ساخته شده است، تیپ2 کاتو تانک سبک ساخت 1942 است. گاه از لقبی به عنوان مکمل یا جایگزین واژه نگارها استفاده می شد. تیپ97 شینهوتو چی ها یک گونه از تانک متوسط چی ها است که دارای برجک جدید می باشد. تیپ 95 با نام "هاگو" شناخته می شد که توسط کارخانه سازنده بر روی آن گذاشته شده بود. [size=18]تانکها[/size] پس از اینکه در جنگ جهانی اول تانک توسط برتانیا و فرانسه بکارگرفته شد، ژاپنی ها سعی کردند تا خودشان یک تانک سنگین -یعنی سخت ترین مدل تانک- را بسازند اما این پروژه شکست خورد. پس از این که چند نمونه رد شدند تمام تلاشها در دهه 30 در این زمینه یکسره کنارگذاشته شدند. هیچ پروژه تانک سنگین دیگری در ژاپن تا انتهای جنگ جهانی دوم آغاز نشد. از سال 1932 به بعد تایپ89 چی رو اولین تانکی بود که به تولید انبوه رسید. این تانک تا انتهای دهه سی تانک متوسط استاندارد ژاپن بود و البته قبل از آن دوران هم به صورت وسیعی منسوخ شده بود. دنباله آن تیپ97 چی ها جای آن را گرفت و تا انتهای جنگ تانک استاندارد ارتش ژاپن بود. نقطه ضعفهای آن در نبرد خالیکن گل در سال 1939 آشکار شدند. تیپ97 مخصوص با همان بدنه و به همراه برجکی که می توانست توپی بهتر را حمل کند در سال 1942 ظاهر شد و بازهم در همان زمان منسوخ شده بود. آنگاه ژاپنی ها سعی کردند تا نیم دوجین مدل تانک بسازند که بعضی از آنها مانند چی هه یا چی نو در تعدادی اندک تولید شدند اما هیچکدام به تولید انبوه نرسیدند چرا که آنها نتوانستند برای ساخت مدل معینی تصمیم بگیرند. هنگامی که روسها در اواخر جنگ با بیش از 5000 دستگاه تانک به منچوری حمله بردند تانکی در ارتش ژاپن وجود نداشت که بتواند از پس تی-34 روسها برآید. [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/wr7m0hlxtt507dsn1qrm.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_wr7m0hlxtt507dsn1qrm.jpg[/img][/url] تایپ-100 ته ره ژاپنیها در ابتدای دهه سی یک تانک سواره نظام ساختند که بسیار سبک بود، تیپ92. سپس، حریصانه در جنون شبه تانک غرق شدند. شبه تانکها با با تیپ94 آغاز شدند و آنها از تجربه تیپ94کیا، تیپ97 تی که را بیرون دادند. در چین، تانکهای فوق سبک -که زره و تسلیحاتی اندک داشتند ولی تحرکشان بالا بود- بسیار موفق عمل کردند. هیچ سلاح ضدزرهی در میان نیروهای چینی وجود نداشت که بخواهد سبب ترس آنها شود. اما در انتهای دهه سی، آشکار شده بود که این نوع تانکها در برابر دشمنان جدی تر کارساز نیستند. توسعه شبه تانکها متوقف شد اما ژاپنی ها به فرستادن شبه آنها به خطوط مقدم تا انتهای جنگ ادامه دادند. در این زمان، تانک سبک جدیدی ظاهر شد. تیپ95هاگو در سال 1935 معرفی شد و تا سال 1942 به صورت انحصاری در صحنه بود. این بدین معنی نبود که هاگو تانک بدی است اما محبوبیت آن در میان خدمه اش دو سال پس از اینکه دنباله اش معرفی شد متوقف شد. این تانک قبلا در سال 1940 منسوخ شده بود. تیپ98 که نی و تایپ2که تو -که پس از سال 1942 جایگزین هاگو- شدند تنها اندکی با آن تفاوت داشتند. دنباله آن -که از ریشه با هاگو تفاوت داشت- تیپ5که هو از مرحله آزمایش فراتر نرفت. در حوزه تانکهای آبی-خاکی ژاپنی ها ثابت کردند که خلاقیت بیشتری دارند. قبل از جنگ، نیروی زمینی چند نمونه از آنها را ساخته بود. این تانکها اولین تجربه با نیروی محرکه جت آبی بودند. هیچکدام از این تانکهای آبی-خاکی به تولید انبوه نرسیدند و تمام این اقدامات در سال 1940 کنارگذاشته شدند. پس از سال 1941بود که نیروی دریایی علاقه مند به تانکهای آبی-خاکی شد. کامی و کاچی اقتباسهایی از تانکهایی بودند که سینه و پاشنه قابل دورانداختن برای آنها تعبیه شد تا از غوطه وری آنها مطمئن شوند. آنها در نبردهای واقعی نقشی معنی دار بازی نکردند. به همراه روسها، ژاپنی ها بزرگترین استفاده كنندگان از تانكهای آبی-خاكی در طی جنگ دوم جهانی بودند. [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/bfv7ragrqvcurven0zo.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_bfv7ragrqvcurven0zo.jpg[/img][/url] کامی [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/bwd16n90iixux3635a.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_bwd16n90iixux3635a.jpg[/img][/url] کاچی [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/mwkdiwfgkkgkvxipstf.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_mwkdiwfgkkgkvxipstf.jpg[/img][/url] تایپ-92 [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/8j40td3oonf16kkjlofv.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_8j40td3oonf16kkjlofv.jpg[/img][/url] [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/b3snypdnxwv645tjt24.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_b3snypdnxwv645tjt24.jpg[/img][/url] Type 95 Ha-Gō [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/o97nfsc33z4g3qqo7b.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_o97nfsc33z4g3qqo7b.jpg[/img][/url] Type 98 Ke-Ni منبع: http://wars-and-history.mihanblog.com/post/271 رضاکیانی موحد با تشکر ویژه از اقای رضا کریمی .................................................................. از مدیران یک گلایه دارم این همه من پست زدم (قبول دارم اکثرا کپی برداری ساده بود ) اما یکی زحمت نکشید عکس ها پست ها منتقل کنه . اکانت در گالری هم که ندارم که خودم منتقل کنم پس...
-
واقعا دستت درد نکنه. یک مدتی دنبال چنین مقاله ای تو نت می گشتم اما هیچ. باز هم بچه های میلیتاری لیاقت خودشون را ثابت کرد ند
-
برام این سئوال به وجود اومده ایا واقعا شمشیر ذوالفقار شکلش این گونه بوده .
-
جایگاه زرهی ایران در منطقه تاپیک جامع بررسی جایگاه زرهی ایران در آسیای جنوب غربی
ghermez پاسخ داد به RedArmy تاپیک در تانک
این دو تانک اخری که معرفی کرده ایران ازش داره -
جنگ مرند نخستین نبرد بین سپاهیان شاه تهماسب و سلطان سلیمان قانونی بود که به شکست عثمانیان انجامید. [size=18]پیش از نبرد[/size] پس از واقعه سلماس، سپاهیان صفوی به رهبری مظفر سلطان استاجلو و بیوک بیگم مادر شاه تهماسب یکم به سپاهیان نظام الدین روملو در مرند پیوستند. همچنین سپاهیان عثمانی که در گرجستان پیاده شده بودند، به رهبری فرهت چاووش به سوی مرند آمدند. شب پیش از جنگ، حسن استاجلو متوجه خیانت دوباره مظفر سلطان استاجلو گردید. صفویان او را دستگیر کردند و به تبریز فرستادند. ایرانیان در سه جناح چپ، راست و قلب جای گرفتند و عده ای نیز مامور محافظت از توپخانه شدند. نظام الدین روملو فرماندهی جناح راست سپاه را به حسن استاجلو واگذار کرد. سهراب کلاچرمینه نیز فرماندهی جناح چپ سپاه را عهده دار شد. همچنین خود نظام الدین در قلب سپاه جای گرفت. نظام الدین فرماندهی سواران سپاه را به شخصی به نام قره بیک گرجی سپرد. [size=18]استعداد نیروها[/size] صفویان: سپاهیان صفوی عبارت بودند از : - 10000 سرباز که از گیلان با مظفر سلطان بودند. - 6000 سرباز از طایفه روملو - 2500 سرباز از تالش به رهبری سهراب کلاچرمینه (به ازای هر دو سرباز تالشی یک سگ وحشی وجود داشت) - 3000 سرباز از طایفه شاملو - 2500 سرباز از طایفه استاجلو به رهبری حسن استاجلو - 500 سرباز از شهر سراب آذربایجان - 7000 سرباز از دیگر نقاط آذربایجان - 70 عدد توپ جنگی در مجموع صفویان دارای 30500 سرباز، 1250 سگ وحشی و 70 توپ بودند. عثمانیان: سپاهیان عثمانی نیز شامل 50000 سرباز و 50 توپ بودند. [size=18] نبرد[/size] جنگ با شلیک توپخانه از دو طرف آغاز شد. سهراب کلاچرمینه، فرمانده جناح چپ سپاه ایران با 2500 سرباز تالشی و سگ هایشان حمله را آغاز کردند. سپس همه جناح چپ ایران که حدود 6000 نفر بودند به عثمانیان هجوم بردند. تالشی ها سگ های وحشی خود را رها کرده و آنان به جان عثمانیان افتادند. سربازان تالشی و در پشت سر آنان روملو ها توانستند در جناح راست عثمانی بی نظمی به وجود بیاورند. سربازان جناح راست عثمانی حدود 12000 نفر و تحت فرماندهی «مصطفی نظر» بودند. در این بین جناح راست ایران مورد حمله جناح چپ عثمانی، به رهبری محمود اذنه، قرار گرفت. عثمانیان با 12000 سرباز به جناح راست ایران که 7000 سرباز داشت هجوم بردند. سربازان استاجلو و گیلانی به طرف عثمانیان تیر اندازی کردند ولی به تدریج توسط عثمانیان در مضیقه قرار گرفتند. ناگهان بیوک بیگم به نزدیکی جناح راست ایران رسید و ایرانیان را به حمله دعوت نمود. جناح راست ایران نیز ناگهان حمله کردند. همزمان با حمله حسن استاجلو، نظام الدین روملو سوارانش را از راه دشت سولی چای به پشت جبهه عثمانی فرستاد. سپس او نیز با 10000 سربازش حمله نمود. توپ های ایران نیز بر سر عثمانیان چهار پاره می ریختند. همزمان سواره نظام 7500 نفری ایران به رهبری قره بیک گرجی از پشت سر به عثمانیان حمله برد. بدین ترتیب قلب سپاه عثمانی دچار بی نظمی شد و آنان به صحرا عقب نشینی کردند. قدری که از ظهر گذشت، قلب سپاه فرهت چاووش توسط ایرانیان تصرف گردید. تا این لحظه در قلب سپاه ایران 5000 نفر کشته و 8000 نفر مجروح شده بودند. حسن استاجلو و جناح راست ایران به محمود اذنه و جناح چپ عثمانی هجوم برد. محمود اذنه در نبرد تن به تن حسن را کشت. هنگامی که می خواست سر از تن او جدا کند، بیوک بیگم به طرف محمود اذنه با تپانچه اش شلیک کرد و او را به هلاکت رساند. پس از مرگ حسن، مهرعلی لاهیجی فرمانده جناح راست ایران شد. مهرعلی از نظام الدین درخواست نیروی کمکی نمود. نظام الدین نیز قره بیک گرجی را با سوارانش به کمک جناح راست فرستاد. آنان به جناح چپ سپاه عثمانی که یدی باشی به فرماندهی آن رسیده بود، هجوم بردند. صفویان در جناح راست نیز به پیروزی رسیدند ولی مهرعلی کشته شد. سرانجام نظام الدین بیشتر سپاهیان خود را به کمک جناح چپ فرستاد و سرانجام جنگ با پیروزی کامل صفویان به پایان رسید. در این بین فرهاد ورزو و سهراب کلاچرمینه کشته شدند. [size=18]پس از نبرد[/size] پس از جنگ نظام الدین شبانه به سپاه فرهت چاووش حمله کرد و آنان را وادار به عقب نشینی نمود. روز بعد دو سوار عثمانی با پرچم سفید خواستار دفن کشتگان خود شدند که این درخواست با موافقت نظام الدین مواجه شد. پس از چند روز که دو طرف به دفن کشتگان خود پرداختند، اسیران را مبادله کردند و عثمانیان از آذربایجان بیرون رفتند. منبع: http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%86%DA%AF_%D9%85%D8%B1%D9%86%D8%AF