ghermez

Members
  • تعداد محتوا

    634
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های ghermez

  1. ghermez

    اتحاد جماهیر شوروی

    دوست عزیز کسانی که فاقد اکانت گالری در سایتند عکس هاشون باید به صورت لینک بذارند با تشکر از مطلب خوبتون عکس ها منتقل شد
  2. ghermez

    نبرد ایساندلوانا

    [center][b]زمان :[color=#0000cd]22 ژانویه 1879[/color][/b][/center] [center][b]مکان :[color=#0000cd]ایساندلوانا ، آفریقای جنوبی[/color][/b][/center] [center][b]نتیجه : [color=#000080]پیروزی قاطع زولوها[/color][/b][/center] [center][size=5]متخاصمین[/size][/center] [center][size=5][color=#FF0000]امپراتوری بریتانیا[/color] در برابر[color=#008080]پادشاهی زولو[/color][/size][/center] [center][size=5]فرماندهان[/size][/center] [center][size=5][color=#FF0000]بریتانیا[/color][/size][/center] [center][size=5]سپهبد لرد چلمسفورد سرهنگ دوم هنری پولین[/size][/center] [center][size=5]سرهنگ آنتونی دورنفورد [/size][/center] [center][size=5][color=#008080]زولو[/color][/size][/center] [center][size=5]نچینگوایو کاماهوله[/size][/center] [center][size=5]وومیندابا کانثاتی[/size][/center] [center][size=5]ماوومنگوانا کامدللا[/size][/center] [center][size=5]زیببو کاماپیثا[/size][/center] [center][size=5]استعداد رزمی[/size][/center] [center][size=5][color=#FF0000]بریتانیا[/color][/size][/center] [center][size=5]ستون شماره 2 :14 انگلیسی و 511 بومی و مستعمره نشین[/size][/center] [center][size=5]ستون شماره 3 :734 انگلیسی و 578 بومی و مستعمره نشین به همراه تعدادی غیرنظامی[/size][/center] [center][size=5][color=#008080]زولو[/color][/size][/center] [center][size=5]حدود 20 هزار نفر (10 تا 15 هزار نفر وارد نبرد شدند)[/size][/center] [center][size=5]4 تا 5هزار نفر نیروی ذخیره[/size][/center] [center][size=5]تلفات[/size][/center] [center][size=5][color=#FF0000]بریتانیا[/color][/size][/center] [center][size=5]بیش از 1300 کشته ،52 افسر ،727 سرباز انگلیسی 133 نیروی اروپایی مستعمراتی 343 بومی افریقایی از ناتال دو قبضه توپ تسخیر شده[/size][/center] [center][size=5][color=#008080]زولو[/color][/size][/center] [center][size=5]1000 کشته[/size][/center] [center][size=5]2000 زخمی[/size][/center] [center][size=5][font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]نبرد ایساندلوانا که در 22 ژانویه 1879 میلادی درگرفت نخستین درگیری بزرگ در جنگ انگلستان-زولو بود که میان امپراتوری بریتانیا و پادشاهی زولو به وقوع پیوست.[/font][/size][/center] [center][size=5][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/800px-View_Of_the_Isandlwana_Battlefield~0.jpg[/img][/size][/center] [center][size=5][font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]یازده روز پس از شروع تهاجم بریتانیا به قلمرو زولوها در آقریقای جنوبی ،یک نیروی 20 هزار نفره زولو ،بخشی از ستون اصلی نیروهای انگلیسی را که شامل 1800 نفر از نیروهای انگلیسی ،مستعمره نشینان و نیروهای بومی و همچنین 400 غیرنظامی می شد را مورد حمله قرار داد.نیروهای زولو عمدتا با نیزه های آهنی سنتی ( موسوم به آسگای ) و سپرهای از پوست گاو تجهیز شده بودند ،هر چند تعدادی تفنگ چخماقی و فتیله ای نیز که برای استفاده از انها اموزش ندیده بودند را نیز به همراه داشتند.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]قوای بریتانیایی و استعماری با یکی از بهترین سلاح های زمان ، یعنی تفنگ های ته پر مارتینی –هنری مجهز شده بودند و دو توپ هفت پوندی و یک واحد راکت انداز نیز در اختیار داشتند.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]با وجود تفاوت فاحش در سطح تکنولوژی سلاح ها ،برتری عددی بالای زولوها سرانجام نیروهای بریتانیایی را که آرایش رزمی و فرماندهی نامناسبی داشتند متلاشی کرد.بیش از 1300 نفر از قوای بریتانیا از جمله همه افراد مستقر در خط آتش اولیه کشته شدند ، زولوها نیز برای پیروزی هزار نفر تلفات متحمل شدند.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]این نبرد یک پیروزی قاطع برای زولوها بود و شکست نخستین تهاجم بریتانیا به کشور زولو را رقم زد.ارتش بریتانیا بدترین شکست خود را از یک نیروی با تکنولوژی سطح پایین تجربه کرد.شکست ایساندلوانا منجر به اتخاذ موضع شدیدتری از سوی بریتانیا در رابطه با زولوها شد و تهاجم دوم را که با امکانات بسیار وسیع تری صورت گرفت را به دنبال آورد ،امری که امیدهای کچوایو ، شاه زولو برای مذاکره و صلح را به یأس تبدیل کرد.[/font] [color=#0000ff][font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif][b]پیش زمینه[/b][/font][/color] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]با توجه به برنامه امپریالیستی که لرد کارناروون در کانادا بر مبنای فدرالیسم ارائه کرده بود ،تصور بر این بود که یک طرح مشابه در افریقای جنوبی هم می تواند موفقیت آمیز باشد.در سال 1874 ،سر هنری بارتلفرر به عناون کمیسر عالی برای اجرای طرح به افریقای جنوبی اعزام شد.از جمله مشکلاتی که برای اجرای طرح وجود داشت ،وجود حکومت های مستقلی مانند جمهوری افریقای جنوبی و پادشاهی زولو بود.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]بارتلفرر ،به عنوان کمیسر عالی امپراتوری بریتانیا در افریقای جنوبی ،بدون مجوز دولت بریتانیا و در حالی که مصمم به تحریک پادشاهی زولو برای جنگ بود ، در 11 دسامبر 1878 برای کچوایو ، شاه زولو ضرب الاجلی مقرر کرد که شاه زولو شرایط پذیرش آن را نداشت.با عدم پذیرش ضرب الاجل از طرف کچوایو ، بارتلفرر فرمانده انگلیسی ، لرد چلمسفورد را برای حمله به قلمرو زولو تعیین کرد.[/font] [color=#0000ff][font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif][b]مقدمه[/b][/font][/color] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]لرد چلمسفورد به عنوان فرمانده عالی نیروهای بریتانیایی در جریان جنگ ، در ابتدا طرحی مبتنی بر یک حمله گازانبری پنج گانه به سرزمین زولوها را مبنا قرار داد . بر این اساس پنج ستون از نیروهای بریتانیایی شامل 15 هزار نفر موظف بودند ارتش اصلی زولوها را محاصره کرده و با آن درگیر شوند. در عین حال چلمسفورد از این که زولوها از ورود به درگیری مستقیم پرهیز کنند نیز نگرانی هایی داشت.[/font] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/2ndLordChelmsford~0.jpg[/img] [font=comic sans ms,cursive]چلمسفورد[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]شخص چلمسفورد همراه سه ستون مهاجم ،و از جمله ستون اصلی، که نیرویی 7800 نفره بود و شامل ستون های شماره 3 و ستون شماره 2 دورنفورد می شد.تحت فرماندهی مستقیم وی ، نیروها از پیترماریتزبورگ به سمت اردوگاه هلپمکار ،که در نزدیکی شهر گری تاون قرار داشت، حرکت کردند.در 9 ژانویه 1879 قوای بریتانیا به تپه رورکه رسید و دو روز بعد با عبور از رودخانه بوفالو وارد سرزمین زولوها شد.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]ستون فقرات نیروهای لرد چلمسفرد را 12 دسته از نیروهای پیاده نظام منظم تشکیل می دادند: شش دسته از گردان های اول و دوم هنگ 24 ام پیاده نظام (هنگ دوم وارویک شایر) که نیروهای باتجربه و قابل اتکایی بودند.همچنین حدود 2500 نفر از نیروهای کمکی بومی که تحت نظر نیروهای کمکی مستقر در ناتال بودند و بیشترشان تبعیدی یا پناهنده هایی از زولو بودند نیز حضور داشتند. آنها توسط افسران اروپایی هدایت می شدند ، اما با توجه به پیروی از شیوه های سنتی جنگی خودشان و عدم بهره گیری از آموزش های مدرن غربی و همچنین مجهز نبودن به تسلیحات مناسب از نظر انگلیسی ها کیفیت چندانی نداشتند.نیروهای دیگری از جمله یک واحد سواره نظام مستعمره نشینان و نیرویی به استعداد شش قبضه توپ و چند راکت انداز کانگریو نیز موجود بود . با در نظر گرفتن درشکه چی ها ، خدمتکاران و راهنماهای محلی ، بیش از 4 هزار نفر در ستون شماره 3 حضور داشتند.با توجه به عجله ای که چلمسفورد و بارتلفرر برای پیاده کردن طرحشان داشتند ، عملیات در همان فصل بارانی سال شروع شد ، امری که سرعت حرکت قوای بریتانیایی را به شدت کاهش داد.[/font] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/vo044gca~0.jpg[/img] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]ارتش زولوها که از یک فرهنگ قبیله ای و جنگجو برخاسته بود ، اساسا یک نیروی میلیشیایی بود که در زمان تهدید فورا قابل احضار بود. با توجه به ظرفیت لجستیکی بسیار پایین ، ارتش زولو تنها توانایی چند هفته ماندن در میدان نبرد را داشت و پس از آن افرادش مجبور به بازگشت به وظایف غیرنظامی خود بودند.نیروهای زولو عمدتا به نیزه های موسوم به آسگای ( در زبان زولو ،ایکلوا) ، چماق های موسوم به کنوبکری ،زوبین و سپرهای از پوست گاو مجهز بودند.نیروها و واحدهای ارتش زولو تمرینات و تاکتیک های خود را بر مبنای استفاده از این سلاح ها استوار کرده بودند. برخی از زولوها تعدادی تفنگ قدیمی نیز در اختیار داشتند که شباهت چندانی با سلاح های مورد استفاده یک ایمپی ( سرباز ) زولو نداشت.زولوها عمدتا تمایلی به استاده از تفنگ نداشتند و آن را "سلاح بزدل ها " قلمداد می کردند.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]انگلیسی ها عمدا عملیات خود را هم زمان با فصل درو محصولات هماهنگ کرده بودند ،به این امید که نیروهای زولو را به صورت پراکنده به دام بیندازند. به صورت اتفاقی ،در همین زمان بخش عمده نیروهای زولو در اولوندی پایتخت کشور زولو تجمع کرده بودند تا مراسم (( جشن اولین میوه ها )) را برگزار کنند و از جانب دیگر همه آن ها موظف بودند حضورشان را به پادگان های اطراف اولوندی اطلاع بدهند.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]پادشاه کچوایو در 17 ژانویه نیروی 24 هزار نفره خود را از نزدیکی اولوندی و در عرض رودخانه اومفولوزی سفید اعزام کرد و به آنان چنین فرمان داد :[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]" به آرامی حرکت کنید ، به هنگام طلوع حمله کنید و سربازان سرخ را یکجا قورت بدهید."[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]در روز 18 ام ژانویه یک نیروی 4 هزار نفره از بدنه اصلی ارتش زولو جدا شد تا به ستون پیرسون در نزدیکی اشووه حمله کند.20 هزار نفر باقی ماده در ناحیه ایسی فزی ایخاندا اردو زدند.در 19 ژانویه قوای اصلی زولو در نزدیکی کوهستان بابانانگو اردو زد ، و روز بعد اردوی خود را نزدیک کوهستان سیفزی برپا کرد.سرانجام و در روز 21 ام ژانویه ،آنها وارد دره نگوبنی شدند و تا شناسایی نیروهای انگلیسی توسط یک واحد دیده بانی در روز 22 ژانویه همان جا منتظر ماندند.تحت فرماندهی نچینگوایو کاماهوله ،ارتش زولو با برنامه مناسبی در موقعیتش مستقر شده بود . ارتش زولو در دو ستون ودر حالی که طرفین برای هم قابل رویت بودند حرکت می کرد ، اما به منظور جلوگیری از حمله غافلگیرانه ستون ها در حدود چند کیلومتر از هم فاصله داشتند. طلایه های 200 تا 400 نفره ای پیشاپیش این دو ستون به منظور شناسایی و جلوگیری از غافلگیری توسط دشمن در حرکت بودند. سرعت حرکت زولوها در مقایسه با نیروهای انگلیسی قابل توجه است : ایمپی های زولو پنج روزه 80 کیلومتر پیش روی کرده بودند ،حال آن که قوای چلمسفورد در عرض 10 روز تنها 16 کیلومتر پیموده بود.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]نیروهای چلمسفورد در 20 ژانویه در ایساندلوانا اردو زدند ، اما اعمال لازم برای جلوگیری از ورود ناگهانی به اردوگاه را صورت ندادند.هیچ حلقه محافظتی از درشکه ها ایجاد نشد. چلمسفورد نیازی به ایجاد آن نمی دید و می گفت که ساختنش یک هفته وقت می برد. این گفته فرمانده انگلیسی نشان می دهد او توانایی ها و قابلیت های رزمی زولوها را به شدت دست کم گرفته بود . تجربه جنگ های مستعمراتی در افریقا به اروپایی ها نشان داده بود که با داشتن برتری تکنولوژیک و قدرت آتش بالا (تفنگ های مدرن و توپخانه ) می توان نیروهای محلی را که سلاح و آموزش کافی نداشتند را هرچند برتری شماره و شجاعت داشته باشند مغلوب کرد. چلمسفورد بر این باور بود که قوای 4 هزار نفره اش ، از جمله هزار سرباز مجهز به تفنگ های مارتینی-هنری قدرت آتش مناسب برای خنثی کردن هر حمله از طرف زولوها را که تنها مجهز به نیزه و تعدادی تفنگ قدیمی براون بس هستند را دارند.به علاوه ، مشکلات لجستیک و پشتیبانی از نیروهای پیش رو چیزی بود که بیش از تهدید حمله زولوها به اردوگاه چلمسفورد را نگران می کرد.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]پس از مستقر شدن در ایساندلوانا ، چلمسفورد دو گردان از نیروهای کمکی ناتال را برای دیده بانی به پیش اعزام کرد.آنها با تعدادی از واحدهای زولو که چلمسفورد گمان می کرد طلایه نیروی اصلی زولو هستند درگیر شدند. اعتماد به نفس چلمسفورد و اطمینان او به قدرت آتش و مهارت های رزمی نیروهایش چنان بود که نیروهایش را تقسیم کرد و بیش از 2500 نفراز آنها و از جمله نیمی از پیاده نظام منظم انگلیسی اش را برای یافتن و حمله کردن به نیروی اصلی زولوها به پیش فرستاد تا به گمان خود به پیروزی قاطعی دست پیدا کند.امری که هیچ گاه اتفاق نیفتاد ،زیرا طلایه زولو تنها برای منحرف کردن او از نیروی اصلی فرستاده شدن بود.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]برای محافظت از اردوگاه پنج دسته 70 تا 80 نفره از گردان اول و یک دسته قوی تر 150 نفره از گردان دوم هنگ 24 ام تحت فرماندهی سرهنگ دوم هنری پولین باقی ماندند. وظیفه پولین حفاظت از اردوگاه و همچنین منتظر ماندن برای دستورات بعدی از طرف فرماندهی برای پشتیبانی احتمالی از نیروهای پیشرو بود.پولین حدود 500 نفر از نیروهای کمکی ناتال و 200 جنگجوی نامنظم محلی نیز به همراه داشت.همچنین دو قبضه توپ و 70 نفر از اعضای واحدهای توپخانه سلطنتی حضور داشتند.روی هم رفته پولین نیرویی 1300 نفره را رهبری می کرد.با این که پولین تجربه رزمی چندانی نداشت ، نیروی تحت امر او ،خصوصا شش واحد منظمی که در جنگ های استعماری تجربه فراوان داشتند نیروی قابلی به شمار می رفت.واحدهای شناسایی از جمله سواره نظام که در حدود 11 کیلومتری اردوگاه در حال گشت زنی بودند حدود ساعت 7 صبح گزارش کردند که یک نیروی 4 هزار نفره از زولوها را رویت کرده اند.در طول صبح گزارش های دیگری نیز از تحرکات زولوها به پولین رسید.در میان افسران تردیدهایی وجود داشت مبنی بر این که قصد این نیروها جمله به قوای چلمسفورد است یا خود اردوگاه.در ساعت 10:30 صبح سرهنگ آنتونی دورنفورد و پنج سوار از نیروهای ناتال به همراه یک واحد راکت انداز سررسیدند.این مساله موضوع فرماندهی را پیش کشید زیرا دورنفورد درجه بالاتری داشت و قاعدتا باید فرماندهی را او به عهده می گرفت.با این وجود دورنفورد پذیرفت تحت فرماندهی پولین باشد و به همراه بخشی از نیروها به نیروهای در حال پیشروی زولو حمله کند.هم پولین و هم دورنفورد قصد داشتند از عقبه نیروهای چلمسفورد حمایت کنند.دورنفورد از پولین خواست تعدای از نیروهای هنگ 24 را در اختیار او بگذارد ،اما پولین که بیشتر روی دفاع از اردوگاه متمرکز بود بی میلی نشان داد.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]چلمسفورد نیروهای زولو را که پرتحرک ،منظم ، با اعتماد به نفس و تحت فرماندهی مناسب بودند دست کم گرفته بود.شکست در ایجاد یک موقعیت دفاعی مناسب ، اطلاعات غیرکافی از محل استقرار نیروهای عمده ارتش زولو ،اشتباه در تقسیم کردن نیروها ،استفاده زولوها از وضعیت عوارض زمین و ضعف در نحوه آرایش نیروهای انگلیسی ، همگی باعث شدند ایساندلوانا به یک فاجعه برای انگلیسی ها تبدیل شود.[/font] [color=#0000ff][font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif][b]نبرد[/b][/font][/color] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]ارتش زولو توسط دو ایندونا (شاهزاده ) "نچینگوایو کاماهوله خوزالو و ماوومنگوانا کاندللا نتولی" فرماندهی می شد.شاهزاده دابولامانزی کامپانده ،برادر ناتنی پادشاه کچوایو سپاه های مستقر در اولوندی را رهبری می کرد.در حالی که چلمسفورد در جستجوی زولوها بود ، آنها او را دور زده بودند و در پشت قوایش مستقر شده بودند تا در روز 23 ژانویه قوای بریتانیا را مورد حمله قراردهند.نیروهای زولو در ساعت 8 صبح توسط دیده بان های تحت امر سرگرد چارلز رو که آنان را تا یک دره تعقیب کرده بودند شناسایی شدند.در این زمان بود که انگلیسی ها 20 هزار سرباز زولو را که در سکوت کامل در دره مستقر شده بودند مشاهده کردند.با اطلاع یافتن از شناسایی شدنشان ،نیروهای زولو حمله شان را اغاز کردند.نیروهای سرگرد رو یک درگیری همراه با عقب نشینی را آغاز کردند و برای پولین نیز هشدار فرستاده شد.پولین زولوها را در تپه های سمت چپ خود مشاهده کرد و برای چلمسفورد پیغام فرستاد ،پیغامی که بین ساعت 9 تا 10 صبح دریافت شد.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]حمله زولوها با آرایش سنتی شان موسوم به ((شاخها و سینه گاومیش)) آغاز شد.هدف زولوها محاصره موقعیت انگلیسی ها بود.از دید پولین تنها شاخ (جناح) سمت راست و سینه (مرکز) حمله زولوها قابل مشاهده بود.پولین شش دسته پیاده نظام منظمش را به منظور درگیری مستقیم با زولوها بیرون فرستاد و آنها را در یک خط آتش قرار داد.افراد دورنفورد پس از درگیری با تعدادی از نیروهای زولو به یک مسیل خشک شده عقب نشینی کردند تا در جناح چپ نیروهای انگلیسی یک موقعیت دفاعی تشکیل دهند.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]واحد راکت انداز تحت کنترل دورنفورد که از سایر نیروها جدا شده بود در همان ابتدای درگیری ها مورد حمله قرار گرفت و از کار افتاد.[/font] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/map~0.jpg[/img] [b]حرکات تاکتیکی زولوها و حمله به اردوگاه برتانیا[/b] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]در دو گردان تحت فرمان دورنفورد که از نیروهای بومی تشکیل شده بود تنها افسران مجهز به تفنگ های جدید بودند و بقیه نیروها که تفنگ های قدیمی فتیله ای و مهمات بسیار کمی داشتند در همان ساعات اولیه نبرد شروع به فرار کردند.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]پولین در بیست دقیقه اولیه نبرد در آرایش نیروهایش تغییراتی داد و خط آتش اولیه اش را به اردوگاه نزدیک تر کرد.در چند ساعت اولیه نبرد و تا فرارسیدن ظهر ،واحدهای منظم انگلیسی با وارد آوردن تلفات به مرکز ارتش زولو، حمله آن ها را متوقف کردند و این خود سبب حفظ روحیه نیروهای انگلیسی شد.تفنگ های مارتینی-هنری سلاح های پرقدرتی بودند و سربازان باتجربه ای آن ها را به کار می بردند.همچنین آتش توپخانه انگلیسی ها بخشی از نیروهای زولو را ناچار کرد برای در امان ماندن به شیب تپه ها پناه ببرند.در همین زمان جناح چپ زولوها در حال محاصره کردن جناح راست نیروهای انگلیسی بود.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]افراد دورنفورد که دیرزمانی بود در حال جنگیدن بودند شروع به عقب نشینی کردند و آتشباری شان فرونشست.عقب نشینی دورنفورد باعث شد جناح راست انگلیسی ها مورد تهدید مستقیم قرار بگیرد و پولین را برای دچار نشدن به محاصره کامل ناچار به فراخواندن نیروهایش به داخل اردوگاه کند.این عقب نشینی همچنین باعث شد دسته باقی مانده از هنگ 24 ام به سرعت در برابر حمله زولوها متلاشی شود.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]یک افسر از نیروهای اصلی چلمسفورد به عنوان شاهد عینی مرحله پایانی نبرد در ساعت 3 بعد از ظهر را چنین شرح داده است:[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]"در عرض چند ثانیه ما تفنگ ها را در حال آتش کردن می دیدیم ، یکی بعد از دیگری ،این کار چند بار تکرار شد.یک مکث و بعد چیزی شبیه یک برق ناگهانی-یک برق ناگهانی...!! خورشید بر اردوگاه می تابید و بعد ناگهان اردوگاه تاریک شد،انگار سایه ای از روی آن گذشت.تفنگها بعد از آن شلیک نکردند و چند دقیقه بعد همه چادرها ناپدید شدند...."[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]این واقعه به صورتی مشابه توسط یک جنگجوی زولو هم نقل شده است :[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]"در میانه نبرد خورشد ناگهان تاریک شد ،هنوز می توانستیم آن را ببینیم ،شاید ما تا غروب در حال جنگیدن بودیم،بعد ما وارد اردوگاه شدیم که پر از دود و آتشباری بود. بعدش خورشید دوباره شروع به تابیدن کرد..."[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]زمان وقوع خورشید گرفتگی در آن روز ساعت 2:29 دقیقه بعد از ظهر تعیین شده است.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]تعداد زیاد اجساد کنار هم افتاده نشان می داد انگلیسی ها تا آخرین لحظه مقاومت کرده اند.چند دسته از اجساد از جمله یک دسته 150 نفره که امروزه جایشان با سنگ چین مشخص شده است اطراف اردوگاه پیدا شدند.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]یک گزارشگر زولو نقل کرده که افراد هنگ 24 در گردنه ایساندلوانا یک مربع دفاعی تشکیل دادند.افراد سواره نظام مستعمراتی که می توانستند با اسب هایشان فرار کنند به همراه اسب هایشان همگی در کنار دورنفورد و در آخرین مقاومتش باقی ماندند و کشته شدند.نبرد به جنگ تن به تن کشیده شد و هیچ کدام از سربازان منظم انگلیسی اسیر نشدند . زولوها فرمان داشتند به غیرنظامیان که کت های سیاه بر تن داشتند حمله نکنند و همین باعث نجات یافتن و فرار برخی از افسران انگلیسی شد که کت های سیاه یا آبی تیره بر تن داشتند.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]انگلیسی ها به صورت پشت سر هم با تفنگ و سرنیزه می جنگیدند اما سرانجام مهماتشان ته کشید.یکی از زولوهای حاضر در نبرد نگهبان چادر چلمسفورد در اردوگاه را به یاد می آورد ؛یک ایرلندی قوی هیکل از هنگ 24 که با سرنیزه اش زولوها را عقب می راند تا این که سرانجام با نیزه کشته شد و زولوها پرچم واحدهای ژنرال را پایین کشیدند.پرچم های هر دو ستون حاضر در اردوگاه به غنیمت گرفته شد ، اما دو سرگرد انگلیسی توانستند پرچم مخصوص ملکه را از صحنه نبرد بیرون بکشند و بعدها به خاطر همین به آن ها صلیب ویکتوریا اهدا شد.هر چند گارنت وولزلی که بعدا جایگزین چلمسفورد شد نظر دیگری داشت :" من این ایده را که افسران بر پشت اسب هایشان فرار کنند ، در حالی سربازانشان در صحنه نبرد کشته شوند نمی پسندم."[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]از حدود 1700 نفر نیروی انگلیسی و نیروهای کمکی محلی ، بیش از 1300 نفر کشته شدند.بیشتر آنها اروپایی بودند از جمله دو فرمانده انگلیسی ، پولین و دورنفورد . تنها پنج افسر سلطنتی جان به دربردند.یکی از افسران کشته شده ، سروان جراح پیتر شفرد بود ،از پیشگامان کمک های اولیه.نیروهای کمکی ناتال متحمل تلفات 400 نفره شدند.نیروهای ناتال اسیر شده توسط زولوها خائن شناخته شده و اعدام شدند.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]حدود 1000 قبضه تفنگ مارتینی-هنری ، دو قبضه توپ ،400 هزار دور فشنگ ، 2 هزار حیوان بارکش و 130 درشکه ، به همراه تدارکاتی مانند غذای کنسرو شده ، بیسکوییت ، آبجو ،اوورکت و چادر یا توسط زولوها تصرف شد یا در میدان نبرد رها گشت.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]افراد زنده مانده از قوای بریتانیا عمدتا نیروهای کمکی بودند.زولوها حدود 1000 نفر کشته داشتند و چند برابر همین تعداد نیز رقم مجروحانشان بود.[/font] [color=#0000ff][font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif][b]نبرد از دید زولوها[/b][/font][/color] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]دلیل اصلی پیروزی زولوها این بود که آنها بر خلاف انگلیسی ها نیروهایشان را به صورت متمرکز و یکپارچه به کار بردند.به علاوه آنان تلاش بسیار موفقیت آمیزی داشتند که این نیرو و پیشروی اش را پنهان نگه دارند تا بتوانند در عرض چند ساعت حمله سراسری خود را به دشمن صورت دهند.در نهایت و زمانی که وجود نیروهای زولو توسط دیده بان های انگلیسی کشف شد آنان بلافاصله حمله خود را شروع کردند و توانستند به عنصر غافلگیری تاکتیکی دست یابند.امری که انگلیسی ها را از تمرکز مناسب و به موقع بازداشت.زولوها چلمسفورد را فریب دادند و توانستند به پیروزی قاطعی دست یابند.نیروهای انگلیسی ناچار به خروج از سرزمین زولو شدند و مجبور شدند تا رسیدن یک نیروی کمکی بزرگ و شروع تهاجم دوم منتظر بمانند.[/font] [color=#0000ff][font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif][b]نگاه بریتانیایی[/b][/font][/color] [color=#0000ff][font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif][b]اشتباهات تاکتیکی[/b][/font][/color] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]نخستین تحلیل بر نبرد که از طرف هوراس اسمیت-دورین بر نبرد ارئه شد به این نکته اشاره می کرد که نیروهای انگلیسی در باز کردن سریع بسته های فشنگ مشکل داشتند و فرماندهان هر واحد نسبت به توزیع مهمات میان سایر واحدها بی میل بودند.سربازان آموزش دیده انگلیسی می توانستند در هردقیقه 10 تا 12 گلوله شلیک کنند .کمبود مهمات باعث ضعف در نگه داشتن موقعیت دفاعی شد و بازنشدن سریع بسته های مهمات مشکلات را دو چندان کرد.سایر تحلیل ها هم بر این عقیده بودند که عدم کمک رسانی و نبود مهمات کافی برای نیروهای دورنفورد و دست کم گرفتن توانایی های نیروهای زولو از دیگر عوامل ناکامی تاکتیکی نیروهای بریتانیایی بوده است.[/font] [color=#0000ff][font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif][b]اشتباهات در فرماندهی[/b][/font][/color] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]پیام های مبنی بر کشف بدنه اصلی نیروهای زولو در ابتدای روز و سپس خبر حمله به اردوگاه توسط زولوها و درخواست کمک فوری به چلمسفورد مخابره شد.فاحش ترین مورد شکست در کمک رسانی در ساعت 1:30 ظهر ثبت شد ، پیامی با این مضمون دریافت شد:" محض رضای خدا برگردید ، اردوگاه محاصره شده ، همه چیز خیلی بد پیش می رود..."دو دسته از هنگ 24 و چهار قبضه توپ عازم تپه ایساندلوانا شدند، اما پس از دو مایل حرکت چلمسفورد به آنان دستور بازگشت داد.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]در ساعت 3:30 بعد از ظهر و زمانی که خیلی دیر شده بود، چلمسفورد وخامت وضع جناح چپ خویش را درک کرد.یک افسر نجات یافته ، روپرت لانسدیل خبر سقوط اردوگاه را به چلمسفورد داد و از او چنین شنید :" اما من هزار مرد برای دفاع از اردوگاه باقی گذاشتم."[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]چلمسفورد به سرعت نیروهای پراکنده خود را جمع آوری کرد و به سوی ایساندلوانا بازگشت اما هنگام غروب که به آنجا رسید اثری از ارتش زولو مشاهده نشد. نیروهای انگلیسی شب را در ایساندلوانا اردو زدند و با فرارسیدن صبح چلمسفورد که روحیه نیروهایش را در هم شکسته می دید آنان را به تپه رورکه بازگرداند.[/font] [color=#0000ff][font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif][b]نتیجه[/b][/font][/color] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]با این که ایساندلوانا برای بریتانیا یک شکست بود ، باعث پایان یافتن جنگ زولو نشد.با شکست نیروهای چلمسفورد ،طرح اشغال کشور زولو معلق شد و انگلیسی ها ناچار به طراحی دوباره آن شدند.نه تنها تلفات انسانی نبرد برای انگلیسی ها سنگین بود بلکه بخش اعظم تدارکاتشان نیز در این نبرد از دست رفته بود.وضع همان طور شد که پادشاه کچوایو از آن می ترسید ، شرمندگی ناشی از این شکست سیاست مداران لندن نشین را که تا پیش از این تمایل چندانی به انجام این جنگ نداشتند را بر آن کرد که از دولت ناتال حمایت کنند و همه منابع لازم برای شکست زولوها را فراهم نمایند.با وجود برتری عددی ، زولوها که فاقد توان تکنولوژیک و منابع کافی بودند ، قدرت شکست دادن بریتانیا در یک نبرد دیگر را نداشتند.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]زولوها یک شانس بزرگ برای مسجل کردن پیروزی خود در خاکشان را در همان روز از دست دادند.نیروهای شناسایی اعزامی چلمسفورد از نیروهای مستقر در اردوگاه خیلی آسیب پذیرتر بودند.و با توجه به روحیه پایین ناشی از شکست ایساندلوانا و پراکندگی نیروهای چلمسفورد می شد آنان را متلاشی کرد.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]در ساعات پایانی نبرد، نیروی 4 هزار نفره ذخیره زولو که تا کنون وارد میدان نبرد نشده بود ،پس از قطع راه ارتباطی رودخانه بوفالو در جنوب غرب ایساندلوانا از رودخانه گذشت و به پست دیده بانی مستقر در تپه رورکه حمله کرد.پست تنها توسط 139 سرباز بریتانیایی محافظت می شد ،اما آنان با وارد کردن تلفات سنگین حمله را پس زدند.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]بخش های دیگر نیروهای مهاجم نیز منفک شده و بدون پشتیبانی بودند.ستون شماره 1 تحت فرماندهی چارلز پیرسون برای بیش از دو ماه در اشووه تحت محاصره یک نیروی زولو قرار گرفت ،در حالی که ستون شماره 4 به فرماندهی اولین وود ،پیشروی اش را متوقف کرد و دو ماه بعد را به گشت زنی در شمال غربی گذراند.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]پس از ایساندلوانا ، انگلیسی ها و مستعمره نشینان در هراس از یک ضد حمله از طرف زولوها برای اشغال ناتال به سر می بردند.تمامی شهرک های ناتال به منظور مقابله با حمله احتمالی استحکام بندی شدند.بارتلفرر با وجود این که تلاشی از سوی زولوها برای عبور از مرز مشاهده نشده بود بر احتمال حمله تاکید می کرد و آن را بزرگ جلوه می داد.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]با وجود تمایل برخی فرماندهان زولو برای پیشروی به داخل ناتال ، پادشاه کچوایو که هنوز امیدوار بود یک جنگ تمام عیار صورت نگیرد به نیروهایش فرمان عدم عبور از مرزها داد.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]دولت بریتانیا برای شروع مجدد نبرد سه دلیل داشت : اول این که غرور ملی جریحه دار شده را با شکست دادن دشمن به وضع اولیه بازگرداند و دوم این که از واکنش افکار عمومی داخل و نتایج انتخابات پیش روی پارلمانی نگران بود .با وجود این که تهاجم دوباره صورت گرفت ، نخست وزیر دیزرائیلی و حزبش انتخابات سال 1880 را باختند.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]دلیل سوم این بود که در صورت عدم شکست فوری زولوها ممکن بود شورش های سراسری در نقاط مختلف امپراتوری مستعمراتی بریتانیا با الهام از زولوها پا بگیرد و اهداف امپریالیستی بریتانیا را در سراسر جهان با خطر مواجه کند.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]پس از ایساندلوانا ، ارتش بریتانیای مستقر در افریقای جنوبی به شدت تجهیز شد و بازهم به کشور زولو حمله کرد.سر گارنت وولزلی اعزام شد تا فرماندهی را از چلمسفورد و بارتلفرر تحویل بگیرد.با این وجود چلمسفورد از انتقال فرماندهی به وولزلی خودداری کرد و توانست زولوها را در چندین درگیری و از جمله آخرین آن ها ، یعنی نبرد اولوندی که در آن پادشاه کچوایو به اسارت گرفته شد شکست دهد.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]بریتانیا رهبران محلی زولو را تشویق کرد به حکومت خود در حوزه های کوچک تحت امرشان و بدون وجود یک قدرت مرکزی زولو ادامه بدهند. پادشاه کچوایو بعدها توانست به وطنش که اکنون دیگر یک دولت مستقل زولو نبود بازگردد.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]نبرد ایساندلوانا باعث شد نیروهای بریتانیایی توانایی های زولوها را مورد توجه قرار دهند و بر همین اساس در هیچ کدام از دیگر نبردهای جنگ زولو آرایش خطی را علیه ایمپی های زولو به کار نگیرند ،بلکه در آرایش های فشرده و از جمله آرایش مربعی بجنگند.[/font] [color=#0000ff][font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif][b]اتهامات[/b][/font][/color] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]چلمسفورد می دانست که برای این شکست باید در برابر دولت بریتانیا و تاریخ گواه باشد.او بلافاصله دورنفورد را متهم کرد که دستورش برای ساختن موقعیت دفاعی را نادیده گرفته است. هر چند به نظر نمی رسد چنین دستوری از طرف چلمسفورد به دورنفورد داده شده باشد.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]پس از بازگشت به بریتانیا چلمسفورد با زحمت فراوان توانست ملکه ویکتوریا را راضی کند که در یک مجمع عمومی و با حضور نخست وزیر گلادستون وقایع را شرح بدهد.[/font] [font=lucida sans unicode,lucida grande,sans-serif]بعدها چلمسفورد توانست با فرماندهی در نبردهای بعدی با زولوها ارتش آنان را شکست بدهد و خاندان سلطنتی زولو را به اسارت بگیرد ،چیزی که حیثیت مخدوش شده اش را بهبود بخشید.چلمسفورد پس از این قضایا دیگر در هیچ عملیاتی شرکت نکرد.[/font] منبع: [url="http://wars-and-history.mihanblog.com/post/504"]http://wars-and-hist...og.com/post/504[/url] [b]مترجم: احمد فرصتی[/b][/size][/center]
  3. مشکل همیشگی من نمیشه کاری عکس ها تو گالری در اساس مرتب قرار بگیرد با نظم فعلی عکسی که مثلا من دو روز پیش در نیروی دریایی اپلود کردم می ره ص17 ، 8،... خلاصه جای عکس های نمی دونم کجاست و ناچرا دوباره اپلود
  4. [center]این مطلب از سایت جنگ ها و تاریخ نقل می کنم تا نظر خودتون در مورد صحتش بگید[/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/220px-Antitankrails~0.jpg[/img][/center] [center]شهر هرات[/center] [center][color=#CC0000][b][size=5]مطلبی که در زیر مشاهده می فرمایید کاملا توسط منابع غربی ارائه شده است و موضع رسمی مقامات ایران نمی باشد.[/size][/b][/color][/center] [center][size=5]در سال 2001 میلادی، در طی جنگ افغانستان، عملیات مشترکی توسط نیروهای ویژه ایران،آمریکا و نیروهای افغان اتحاد شمال برای آزاد سازی شهر هرات از دست طالبان صورت گرفت.[/size][/center] [center][size=5]در این عملیات نیروهای آمریکایی شامل رنجرهای ارتش آمریکا و نیروهای دلتا فورس تحت فرماندهی ژنرال تامی فرانک، نیروهای ایرانی شامل مامورین و کماندوهای نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تحت فرماندهی سردار یحیی رحیم صفوی،نیروهای اتحاد شمال شامل بیش از 5 هزار جنگجو تحت فرماندهی اسماعیل خان و همین طور یک فرمانده سابق در تهاجم شوروی به افغانستان در دهه ی 80 و فرماندار سابق هرات(قبل از به قدرت گرفتن طالبان) ونیروهای ویژه بریتانیا که به دلایل امنیت ملی هویت و فرماندهی آنها مخفی باقی ماند شرکت داشتند[/size][/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/220px-Maginot_Linie_Karte~1.jpg[/img][/center] [center][color=#008000][size=4][b][font=arial,helvetica,sans-serif]سردار یحیی رحیم صفوی[/font][/b][/size][/color][/center] [center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/300px-Maginot_line_1~0.jpg[/img][/center] [center][color=#008000][size=4][b][font=arial,helvetica,sans-serif]ژنرال تامی فرانک[/font][/b][/size][/color][/center] [center][size=5][font=Times New Roman","serif]طرح حمله توسط سردار رحیم صفوی و فرانک سازماندهی شد. نقشه حمله به این صورت بود که ابتدا نیروهای ویژه ایرانی به صورت مخفی وارد شهر هرات شوند و اقدام به ایجاد یک قیام مردمی علیه طالبان کنند و این اتفاق ناگهانی همزمان باشد با ورود جنگجوهای اسماعیل خان به درون شهر، در همین زمان یک تیم از نیروهای ویژه آمریکا و مامورین سیا نیز وظیفه تحت نظر داشتن عملیات را در تهران و در کنار مامورین اطلاعاتی ایران بر عهده داشتند[/font][/size][/center] [center][size=5][font=Times New Roman","serif]جنگ افغانستان و عملیات مورد نظر در 7 اکتبر 2001 آغاز شد. تا به انتهای ماه نیروی هوایی ایالات متحده اهدافی را در اطراف هرات مورد هدف قرار داد، اهدافی شامل تانکها، تجهیزات ارتباطاتی و مجموعه تونلهای زیرزمینی و همین طور فرودگاه هرات نیز بمباران شد.[/font][/size][/center] [center][size=5][font=Times New Roman","serif]بر طبق نقشه از پیش تعیین شده، کماندوهای ایرانی به صورت مخفیانه و با احتیاط وارد شهر شده و شروع به تحریک مردم و ایجاد قیام مردمی علیه حاکمیت طالبان در 12 نوامبر نمودند.سپس نیروهای اتحاد شمال و دسته ای از شیعه های هزاره و تیمی از نیروهای ویژه ارتش آمریکا وارد شهر شدند و در ادامه مردم هرات نیز با گرفتن چوب و چماق و چاقو و اسلحه هایی که پنهان کرده بودند به قیام و نبرد ملحق شدند.[/font][/size][/center] [center][size=5][font=arial,helvetica,sans-serif]نیروهای طالبان با فرار به سمت کوههای رو به مرز ایران، تعدادی تانک رها شده و اسیر به جا گذاشتند که این اسیران شامل داوطلبان عرب و چچنی نیز می شدند. با فرار نیروهای طالبان شهر هرات سقوط کرده و به دست نیروهای اسماعیل خان افتاد.[/font][/size][/center] [center][size=5][font=Times New Roman","serif]در گزارش تلویزیون ایران ،مردم هرات با شلیک تفنگ اقدام به جشن گرفتن کردند و ماشینها اقدام به بوق زدن در خیابانها کردند. اسماعیل خان پایه های قدرت خود را تحت عنوان امیر غرب افغانستان محکم کرد و ماهیانه توسط ایران به اسماعیل خان پولهایی اهدا می شد که با آن وفاداری نیروهای اسماعیل خان تضمین می شد.[/font][/size][/center] [center][size=5][font=Times New Roman","serif]اسماعیل خان اقدام به عفو عمومی جنگجویان سابق طالبان کرد ولی به آنها هشداری در صورت به دست گرفتن دوباره سلاح داد.[/font][/size][/center] [center][size=5][font=arial,helvetica,sans-serif]اسماعیل خان تا سال 2004 فرماندار هرات باقی ماند تا اینکه توسط حامد کرزای،رئیس جمهور افغانستان عزل شد. عزل او اعتراضات خشونت آمیزی را در پی داشت.[/font][/size][/center] [center][size=5][font=Times New Roman","serif]این عملیات مشترک نیروهای آمریکایی و ایرانی برای اولین بار پس از انقلاب سال 57 صورت می گرفت که در آن آمریکاییها با کمک از نفوذ نیروهای ایرانی در افغانستان از زمان حمله ی شوروی به افغانستان و همین طور دشمنی ایران با طالبان، طالبان را از قدرت به پایین کشیدند. با آزاد شدن هرات پایگاه محکمی برای پیشروی به سمت ایالات مرکزی افغانستان به وجود آمد و نکته ی جالب این که حدود 1 سال بعد و در سال 2002 ایران توسط رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، جرج بوش ،جزو محور شرارت خوانده شد که این امر باعث عمیق تر شدن بی اعتمادی ایران که از زمان انقلاب 57 وجود داشت نسبت به دولتمردان آمریکا شد تا یادآور خیانت و دشمنی آنها در سرنگون کردن دولت مردمی مصدق و حمایت همه جانبه آنها از دیکتاتور سابق ایران باشد.[/font][/size][/center] [center][url="http://wars-and-history.mihanblog.com/post/500"]منبع[/url][/center] [center][size=4][b][font=arial,helvetica,sans-serif]ترجمه و تحقیق : محمدحسین پاز[/font][/b][/size][/center] [center][size=3]منابع مورد استفاده: [url="http://en.wikipedia.org/wiki/2001_uprising_in_Herat"]http://en.wikipedia....rising_in_Herat[/url][/size][/center] [center][size=4][size=4][size=3][url="http://www.spongobongo.com/her9940.htm"]http://www.spongobongo.com/her9940.htm[/url][/size][/size][/size][/center]
  5. [quote name='Ximosi' timestamp='1363588978' post='304464'] قرمز جان خط اول رو خوندی خودت چی نوشتی؟؟؟ نوشتی نظرتون رو در مورد صحتش بگید! بعد هرکی نظرش رو میده پاک می کنی! [/quote] حرفت صحیحه اما انتظار من این بود کسی اطلاعاتی بذاره و بحث با تبادل اطلاعات (حتی کوچکترین نکته)و گفتگو پیش بره من برای نمونه حرف این دوستمون می ارم [quote]البته در سخنان فرماندهان نظامي و سياستمداران آن زمان هم بگرديد کدهايي مبني بر اين گونه همکاري ها پيدا مي کنيد . [/quote] دلم نمیخواد حرف و حدیث بی مورد زده شه شاید کلا دروغ باشه و اینا شایعه پردازی غربی ها من همون اول گفتم می خواهیم با مظرع نکات و اطلاعات رو صحت خبر بحث کنیم نه چیز دیگه
  6. [quote name='ronin313' timestamp='1363544928' post='304430'] جسارتا پست بنده چرا پاک شده؟ اخه این داستان تخیلی رو نیم تونیم باور کنیم باید پستمون پاک شه؟ [/quote] دوست عزیز انگار پست منو نخوندی پست هایی اسپم و حاوی مطلب غیر مفید باشه پاک می کنم
  7. شرمنده همه دوستان از همین الان هستم دیگه اسپم ندید کسی کوچکترین اطلاعاتی داره بذاره در غیر صورت پاک می کنم
  8. [font=Times New Roman","serif][size=4]در خبرها آمد که شورشیان سوریه در انتشار فیلمی مدعی به دست آوردن 3 پهپاد شناسایی ایرانی شده اند، پس از دیدن فیلم مورد نظر نکاتی توجهم را جلب کرد که تصمیم گرفتم آنها را در اینجا اعلام کنم. در گذشته چندین بار تصمیم به نوشتن مطلبی در مورد سوریه کرده بودم که بنا به ملاحظاتی از نوشتن آنها صرفنظر کردم تا زمانی که دیدن فیلم مذکور این انگیزه را داد تا از دید خیلی ساده ی فنی مساله را نگاه کنیم. با توجه به ظاهر وسیله ها، هیچکدام به طور کامل به پهپادهای ایرانی شباهت ندارند و از بین پهپادهای ایرانی، 2 مدل دارای شباهت به این وسیله های ادعایی هستند. شاید بتوان گفت پهپاد صاعقه به علت داشتن بال دلتایی به آن شباهت دارد. با نگاهی به وسیله ی ادعایی شورشیان اولین چیزی که به چشم می آید وجود کانارد ( بالچه های جلوی هواپیما) است که در پهپاد ایرانی قابل مشاهده نیست. اگر پهپاد ابابیل را مدنظر قرار بگیریم در آن صورت وجود بال دلتایی در وسیله ادعایی شورشیان با پهپاد ایرانی آن را متمایز می کند.[/size][/font] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/234234.jpg[/img] [color=#CC0000]پهپاد ادعایی شورشیان مسلح در سوریه[/color] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/8~85.jpg[/img] [color=#CC0000]پهپاد ابابیل، به شکل بالها و زوایا در 2 شکل توجه کنید.[/color] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/Image01222.jpg[/img] [color=#CC0000]پهپاد صاعقه که دارای کانارد نمی باشد و بالهای دلتا شکل آن تا قسمت انتهایی هواپیما را پوشانده است.[/color] [right][font=Times New Roman","serif][size=4]یکی دیگر از نکات قابل مشاهده، نداشتن محفظه ی موتور در این وسیله ی ادعایی است، اگر به قسمت انتهایی هواپیما دقت کنید متوجه خواهید شد که پهپاد ایرانی در آن قسمت کمی بزرگتر و دارای محفظه ی موتور است. همین طور اگر به پیکربندی هواپیما نگاهی بیاندازیم و طریقه ی اتصال بالها به بدنه را بررسی کنیم تفاوت فاحشی را خواهیم دید.حالت آیرودینامیکی پرنده و طراحی آن نیازمند محاسبات مهندسی زیاد و آزمایشگاه های مجهز همچون تونل باد و ... می باشد و به این راحتی با چسباندن یک لوله به 2 ورقه نمی توان آن را پرواز داد! در صورتی که وسیله ی ادعایی با توجه به طریقه ی اتصال بدنه به بالها، بال دلتا شکل و وجود کانارد در آن طراحی کاملا غیر استانداردی دارد. در فیلم مورد نظر در جایی یکی از شورشیان با دست زدن به کانارد، آن را جا به جا می کند! یعنی تنها یک ورقه ی بر روی بدنه بدون هیچ اتصالی قرار داده اند. حتی بالهای دلتایی آن به طور کامل قسمت دم هواپیما را پوشش نداده است در صورتی که در تصویر پهپاد ایرانی مشخص است مساحت بال تا انتهای هواپیما را پوشش داده است در صورتی که در وسیله ادعایی به صورت ناشیانه تنها زیر یک لوله چسبانده شده است. هرکسی که 2 واحد مهندسی و یا فنی در دانشگاه گذرانده باشد به راحتی متوجه می شود که وسیله ادعایی حتی قابلیت پرواز نیز ندارد.[/size][/font][/right] [right][font=Times New Roman","serif][size=4]این پهپاد دارای بیشینه سرعت 300 کیلومتر بر ساعت می باشد به همین دلیل اهمیت طراحی سازه اینجا مشخص می شود، زیرا هواگرد نه تنها نباید از مسیر به علت جریان مقاومت هوا منحرف شود بلکه باید دارای پایداری بالا برای امر شناسایی و تصویر برداری نیز باشد.[/size][/font][/right] [right][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/Image01353.jpg[/img][/right] [right][color=#CC0000]پهپاد صاعقه، نحوه ی اتصال بالها و سطح مقطع آن و کیفیت نمونه تفاوت زیادی با نمونه ی ادعایی دارد.[/color][/right] [right][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/IMG_0579~0.jpg[/img][/right] [right][color=#CC0000]پهپاد ابابیل[/color][/right] [right][font=Times New Roman","serif][size=4]سوال بعدی که مطرح می شود این است که موتور هواپیما کجاست؟ قطعات الکترونیکی و دوربینها و سایر ادوات اپتیکی و سیستمهای هدایتی پهپاد کجاست؟ این پهپادها دارای پرتابگر ، سامانه چتر نجات برای بازیابی و یک خودروی اتاق دار به عنوان مرکز فرماندهی هدایت پهپاد است که خدمه و خلبان مورد نظر در آنجا پهپاد را هدایت می کنند. این پهپادها مجهز به خلبان خودکار و سیستم پایدار کننده خودکار، سامانه های ناوبری، کانالهای دیجیتالی برای ارسال اطلاعات از پهپاد به پایگاه زمینی ،باتری ،[/size][/font][font=Times New Roman","serif][size=4] ناوبر راداری ، ناوبری جی پی اس به عنوان سیستم کمکی و نمایش رایانه ای داده های پروازی[/size][/font][font=Times New Roman","serif][size=4]برای محاسبه ی مقدار سوخت و ارتفاع و سرعت و دور موتور و [/size][/font][font=Times New Roman","serif][size=4]اندازه زوایای اوجگیری و غلت و [/size][/font][font=Times New Roman","serif][size=4]ولتاژ باتری و[/size][/font][font=Times New Roman","serif][size=4] دهها مورد دیگر[/size][/font][font=Times New Roman","serif][size=4] هستند که هیچ کدام از آنها نشان داده نمی شود.[/size][/font][/right] [right][font=Times New Roman","serif][size=4][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/1Sy.jpg[/img][/size][/font][/right] [right][color=#CC0000]درتصویر می توانید اتاقک فرماندهی وکنترل را ببینید.[/color][/right] [right][font=Times New Roman","serif][size=4]همان طور که در بالا ذکر شد، ساخت پهپاد آنقدر دانش و تکنولوژی می خواهد و کیفیت نمونه های آن به قدری می باشد که نتوان با چسباندن یک لوله و ورق به عنوان کاردستی و گذاشتن در کنار 2 کتاب با تصویر آیت الله خمینی آن را پهپاد ایرانی جا زد. این قضیه شاید برای کسانی که کمی با این جور مسائل سروکله زده اند مسخره به نظر بیاید ولی برای تعدادی از مردم عادی که هیچ اطلاعی ندارند قابل باور است مخصوصا برای شورشیان و طرفداران آنها. این که پهپادهای ایرانی در سوریه موجود هستند هیچ شکی نیست زیرا امری کاملا آشکار است و بر حسب روابط و خریدهای نظامی بین کشورها که در همه جا رایج است، از سالهای گذشته تا به امروز نه تنها پهپاد، بلکه دیگر صنایع نظامی ایران همچون انواع موشک و سلاح ضد تانک و... نیز به سوریه فروخته شده است.اما به دست آوردن این شورشیان با توجه به فیلم و مطالب بالا به نظر می آید دروغی بیش نیست.البته از کسانی که عکس زلزله اخیر آذربایجان( همینجا به همه ی بازماندگان و هم میهنان عزیز این واقعه را تسلیت می گویم) را به عنوان کشتار رژیم سوریه جلوه دادند انتظاری بیش از این نمی رود. دروغگویی و شانتاز شورشیان مسلح در سوریه ، رفتارشان با ایرانیان، شعارهای آنها، کشتن مردم و سوء استفاده از آنها و اعمال و رفتاری که تا به حال نشان داده اند افکار نه فقط ضد حکومتی با ایران ، بلکه ضد انسانی و ضد ایرانی آنها را به خوبی نشان می دهد.البته این شامل همه ی مخالفان و کسانی که دستی در کشتار ندارند و با تندروی ها و نفرت قومی ، مذهبی مخالفند نمی شود.[/size][/font][/right] [right][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/s3.jpg[/img][/right] [color=#CC0000]از راست به چپ: دومین پهپاد صاعقه و سومین پهپاد در انتهای سالن، ابابیل می باشد.[/color] [right]نوسینده: [color=#daa520][size=5]رضا کیانی موحد[/size][/color][/right] [right]منبع :[/right] [right][url="http://wars-and-history.mihanblog.com/post/437"]http://wars-and-hist...og.com/post/437[/url][/right]
  9. [color=#0000cd][size=6]قسمت اول[/size][/color] [font=times new roman,times,serif] [size="4"]بیشتر نواحی عمان تا پس از جنگ جهانی دوم به صورت کامل جستجو نشده بود و حتی نمودارهای تاکتیکی خلبانها شامل عبارتی مانند "اطلاعات کمکی ناکافی" یا "حداکثر ارتفاع ... تخمین زده می شود" بود. در تابستان درجه حرارت به 57 درجه سانتیگراد می رسید و بیشتر کشور خشک وکم باران بود و طوفان شن در آن می وزید. [/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]آشکار است که تحت چنین شرایطی هیچ تمدن معنی داری نمی تواند در این نواحی رشدیابد و از روز آفرینش انسان تا قرون جدید هیچ توسعه معنی داری در آن اتفاق نیافتاده است. در قرن هجدهم بریتانیایی ها به موقعیت استراتژیک عمان در ورودی تنگه هرمز پی بردند و سعی کردند تا روابط خوبی با سلطان عمان برقرار کنند. سربازان بریتانیایی حکومت محلی را پشتیبانی می کردند.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]تنها اتفاق جدید در عمان تولید مقادیر زیادی نفت خام است. کیفیت نفت خام عمان به گونه ای است که می توان آن را مستقیما داخل باک ماشینهای دیزل ریخت. در ابتدای قرن بیستم بریتانیا سعی کرد تا از منابع نفتی و راه های دریایی مورد علاقه اش به وسیله بستن پیمان نامه هایی موفق حفاظت کند.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"][b]نزاع با سعودی[/b][/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]اولین درگیریهای عمان پس از سال 1945 با عربستان سعودی بر سر منطق مرزی مخصوصا نقطه کلیدی واحه بورایمی اتفاق افتاد. هنگامی که مشخص شد این ناحیه دارای ذخایر بالقوه نفتی است در روز 31 آگوست 1952 گروهی از سربازان سعودی به استعداد 80 نفر در روستای حماصا مستقرشدند. دولت بریتانیا به سرعت اعتراض کرد و واکنش نظامی سریعی نشان داد. درحالیکه یک نیروی زمینی عمانی به سمت روستا به راه افتاد، 3 فروند بمب افکن ومپایر از اسکادران ششم که توسط چند فروند والتا پشتیبانی می شدند از شارجه بکارگرفته شدند. هواپیماها از ارتفاع پایین شروع به پخش اعلامیه کردند و مذاکره با ریاض به حل ابتدایی بحران انجامید.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]به هرحال، سعودی از نتیجه ناراضی بود و پس از کندشدن مذاکرات در سال 1953 بریتانیا با اعمال نفوذ مانع سرمایه گذاری در سعودی شد و نیروی هوایی سلطنتی ومپایرها را به به شارجه بازگرداند. به خاطر خراب شدن باند فرودگاه محلی توسط جتها آنها را با 4 فروند متئور از اسکادران 208 تعویض کردند و از آوریل 1953 2 فروند لانکستر از مالتا و عراق به جای متئورها فرستادند. احتمالا تعهدات بریتانیا در ناتو آنها را مجبور کرد تا لانکسترها را با چند هواپیمای حمل ونقل والتا جایگزین کنند.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]بریتانیا دقت می کرد تا دیگران از حضور هواپیماهای شناسایی اش در منطقه آگاه باشند. حضور این هواپیماها از وقوع درگیری دیگری با سعودی جلوگیری می کرد. در آن زمان سعودی یک نیروی نظامی واقعی در اختیار نداشت اما شرکت نفتی سعودی-آمریکایی آرامکو ،که تولید نفت عربستان را در دست داشت، نیروهای نظامی خود را ،که تعدادی هواپیمای حمل و نقل سی-46 و بمب افکن بی-26 را شامل می شد، درمنطقه مستقرکرده بود. خدمه با تجربه این هواپیماها از داوطلبان جنگ دوم جهانی بودند و می دانستند که چگونه از خود دفاع کنند. به علاوه، آمریکایی ها قراردادی بسته بودند که به آنها اجازه استفاده از فرودگاه ظهران را به مدت 5 سال از سال 1951 به بعد می داد. این قرارداد در سال 1956 دوباره تمدید شد. بنابر این آشکار بود که یک درگیری نظامی با عربستان در حقیقت به جنگ با آمریکا می انجامد و این امر خارج از علایق دو طرف بود.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]در ژانویه 1955 بریتانیا اعلام کرد که هواپیماهای سعودی به حریم منطقه ظفار در عمان تجاوزکرده اند. والتهای مستقر در عدن 4 ماه را صرف مراقبت از منطقه کردند اما هیچ هواپیمای دیگری را رهگیری نکردند. به هرحال در سپتامبر 1955، هواپیماهای حمل و نقل سعودی درحال نفوذ دادن جاسوس به منطقه توقیف شدند. بریتانیا شروع کرد با استفاده از هواپیماهای حمل ونقل یک واحد دیگر عمانی را وارد منطقه کردند. جاسوسان سعودی به سرعت دستگیرشدند و به بریتانیا فرستاده شدند. عملیات در روز 27 اکتبر1955 تمام شد.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"][b]جنگ آرامکو[/b][/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]به هرحال فعالیتهای سعودیها متوقف نشدند. آنها امام قلیب بن علی که در نضوا بود محاکمه کردند چراکه به حکومت سلطان عمان ،سعید بن تیمور، صحه گذاشته بود. سلطان عمان تصمیم گرفت که واکنش نشان دهد و در 15دسامبر1955 یک واحد از نیروهای نظامی عمان توسط هواپیماهای بریتانیا برای اشغال نضوا فرستاده شدند. برادرامام طالب که از ادعای سعودیها پشتیبانی می کرد به عربستان فرارکرد. طالب در آنجا توسط آرامکو پشتیبانی شد و ارتش آزادی بخش عمان را تاسیس کرد.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]در 2 سال بعدی نیروهای بریتانیا به صورتی ثابت از منطقه مورد مناقشه پاسداری کردند اما هیچ اتفاق مهمی نیافتاد تا ژوئن 1957 که طالب نیروهایش را برای حمله به مسقط فرستاد. درعرض 1 ماه طالب بیشتر منطقه را اشغال کرد. در مواجه با احتمال از دست رفتن بیشتر نواحی مرکزی عمان، سلطان از بریتانیا درخواست کمک کرد و لندن دستور مداخله نظامی داد. در آن زمان نیروی هوایی سلطنتی هواپیماهای ونوم اسکادران 6 و 24 را در شارجه دراختیار داشت. از 24 جولای به بعد جنگنده-بمب افکنهای بریتانیا در چند نقطه مانند نضوا، تنوف و فیرق استحکامات طالب را زیر حمله قراردادند. وضعیت ارتش آزادیبخش عمان نگران کننده شد. تمام تحرکات روزانه آنها با تهاجم هوایی روبرو می شد و کمی بعد متوقف شدند. در 30 جولای ونومها با متئورهای اسکادران208 و کانبراهای اسکادران 38 تقویت شدند و حملات هوایی شدت یافتند. یک هفته بعد، در روز 7 آگوست، نیروهای زمینی به سمت منطقه اعزام شدند و فیرق و نضوا را اشغال کردند. این حمله باعث شد تا نیروهای طالب به سمت کوه سبز ،جایی که عملیات هجومی امکان ناپذیر بود، عقب نشینی کنند. در نتیجه بریتانیا تصمیم گرفت که سربازانش را به خانه برگرداند.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]طبیعتا شورشی ها به سرعت ابتکارعمل را در دست گرفتند و نیروی هوایی سلطنتی و نیروهای عمان برای نابودکردن آنها در جنگی جدید وارد شدند. نیروی هوایی سلطنتی بیشتر بر حفاظت از مرز سعودی تمرکز کرد تا شاید جلوی رسیدن تسلیحات به شورشیها را بگیرد. به هرحال درهنگام نیاز، نیروی هوایی سلطنتی مجبور بود که برای سربازان عملیات پشتیبانی نزدیک هوایی انجام دهد.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]این درگیریها به مدت چند سال ادامه یافت. در سال 1959 فعالیتهای نیروی هوایی سلطنتی افزایش یافت و در نهایت بریتانیا تصمیم گرفت تا شورش را خاتمه دهد. ناوهواپیمابر اچ.ام.اس بولوارک وارد منطقه شد و در یک تهاجم هوایی یک روزه درماه جولای 77 سورتی پرواز توسط جنگنده-بمب افکنهای سی هاوک و سی ونوم انجام شد. پس از آن بریتانیا اسکادرانهای آ و دی از سرویس ویژه هوابرد و کشنده های کنیان را به خدمت گرفت. از شب 26 تا 27 ژانویه 1959 تهاجم زمینی به کوه سبز صورت گرفت. 3 روز بعد با اشغال روستاهای کلیدی منطقه مقاومت درهم شکست و شورش به شکست انجامید.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]نیروی هوایی سلطنتی و سرویس ویژه هوابرد در میانه فوریه 1959 از عمان بیرون کشیده شدند اگرچه بریتانیا واقعا قصد نداشت که آنها را در آن زمان کاملا عقب بکشد. درمقابل، یک نیروی نظامی مشروط درعمان باقی ماند و سلطان مجبورشد که نیروی هوایی خود را تشکیل دهد تا نقش پلیس هوایی کشور را برعهده بگیرد.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"][b]روزهای کلوب خلبانهای پیر[/b][/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]در حقیقت ایجاد نیروی هوایی عمان قبلا در سال 1958 آغاز شده بود و در مارس 1959 با تأسیس رسمی نیرو به اوج خود رسید. اولین هواپیماهای این نیرو 2 فروند سی.سی.مارک1 پایونیر بودند که از اسکادران 78 نیروی هوایی سلطنتی ترخیص شدند. این هواپیماها در پایگاهی در عدن -امروزه در جنوب یمن- مستقرشدند. به زودی 3 فروند هواپیمای پرووست به آنها ملحق شدند. این هواپیماها به مسلسل برونینگ، 2 بمب 120کیلوگرمی و 6راکت مسلح بودند. علاوه بر پرووستها، سومین پایونیر و سال بعد 4 فروند بیورز به نیروی هوایی عمان ملحق شدند. مرکز نیروی هوایی عمان در بیت الفلج در نزدیکی مسقط قرارداشت. خلبانها و تکنسینها همگی بریتانیایی بودند. اولین فرمانده نیرو مارشال هوایی بی آتکیسون بود. گستردگی درگیریها باعث شد تا تعداد اندکی از عمانی های تحصیل کرده ،که برای کارهای فنی مناسب بودند، به این نیرو ملحق شوند.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]شرایط کاری بریتانیایی ها بسیار سخت بود. درجه حرارت در تابستان به 42 درجه می رسید و در کابین خلبان درجه حرارت 84 درجه نیز ثبت شده است. مشخصات فنی هواپیماها و روغن آنها باید اصلاح می شد و باید لایه ای روی سطح فلزی هواپیماها کشیده می شد تا از سوختن پوست در اثر لمس اتفاقی بدنه هواپیما جلوگیری شود.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]در ابتدا، بیاورها مهمترین هواپیماهای نیروی هوای عمان بودند. این نیرو توسط بعضیها "کلوب پرواز پیرمردها" نامیده می شد. در آن زمان هنوز درعمان جاده ای وجودنداشت. با افزایش شورشهای قبیله ای نیاز فوری پشتیبانی نیروی زمینی و پاسگاه های پلیس توسط باندهای شنی و ماسه ای که بیشترشان کمتر از 300متر طول داشتند تامین می شد. خلبانها از یک پاسگاه به پاسگاه دیگر پرواز می کردند، سرویس هواپیما و سوختگیری آن را انجام می دادند، زیر بال هواپیمایشان می خوابیدند و ناوبری می کردند.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"][b]مشکلات در ظفار[/b][/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]در سال 1965، جبهه آزادی بخش ظفار در جنوب عمان در برابر قوانین سلطان بن تیمور تشکیل شد. در آن زمان جمعیت ظفار 40000 نفر بود (کل جمعیت عمان 750000 نفر بود) و حرکات انقلابی توسط شرایط سخت زندگی مردم محلی تشدید می شد. مردم هنوز در شرایط قرن 14 زندگی می کردند. در ابتدا، شورشیان ناامید توسط سعودی، مصر و عراق پشتیبانی می شدند اما پس از مدتی کمونیست چینی در میان آنها پا گرفت و اراده قبایل برای آتش بس سست شد.؟؟؟؟[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]شورشیان در 9 ژوئن 1965 چند عملیات برضد پاستگاه های پلیس و پایگاه های ارتش انجام دادند و به سرعت کنترل منطقه را جز سواحل ظفار در دست گرفتند. حتی پایگاه نیروی هوایی سلطنتی در سلاله تهدید شد و مجبور شدند تا آن را سنگربندی کنند. نیروهای عمانی در عملیات در نواحی ناهموار کوهستانی مشکل داشتند و پرووستهای نیروی هوایی عمان نتوانستند آنها را به خوبی پشتیبانی کنند. وقتی که بریتانیا در سال 1967 عدن را تخلیه کرد وضعیت بدترشد و شورشیان پایگاه هایی در یمن جنوبی ایجادکردند. یمن جنوبی به زودی به پشتیبانی از شورشیان ظفار پرداخت. در همان سال آنها جبهه مردمی آزادی خلیج عرب را تشکیل دادند.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"][b]استرایک مسترهای عمانی[/b][/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]کار مشترک بریتانیایی ها و نیروی هوایی عمان به صورت شایسته ای بر اساس متقاعد کردن سلطان از دنبال کردن الگویی سعودی ها بود و در ماه می 1967 به خرید 4 فروند هواپیمای آموزشی استرایک مستر مارک-82 با قابلیت پشتیبانی نزدیک منجر شد. در آوریل 1968، قبل از تحویل اولین هواپیما، برنامه ریزی برای سازماندهی یک اسکادران کامل از این هواپیماها در حال انجام شدن بود و پس از آن تعداد هواپیماهای سفارش داده شده به 12 فروند افزایش یافت.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/soaf_strikemaster_01.jpg[/IMG][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"][color=red][size=3]استرایک مستر مارک-82 به همراه مهمات کامل و آماده برای اجرای مأموریت در فرودگاه صلاح الدین در سال 1972[/size][/color][/size][/font] [font=times new roman,times,serif] [size="4"]در هفتم آگوست شورشیها اولین عملیات بزرگ خود را با حمله به فرودگاه صلاح الدین ،مرکز ظفار، در فاصله 110 کلیومتری مرز یمن با خمپاره انجام دادند. این پایگاه در اختیار بریتانیا بود. در اثر این حمله شهردار شهر مجروح شد. گزارشهای اعراب از این حمله پر شور تر بود: بر اساس ادعای رادیو بغداد 49 سرباز بریتانیایی در این حمله کشته شدند و یک فروند هانتر نیروی هوایی سلطنتی سقوط کرد. آن چه از آن اطمینان داریم این است که در سال 1969 شورشی ها به سمت ساحل پیشروی کردند و شهر راخیوت را تصرف کردند. به دلیل دفاع هوایی شورشی ها ،که روز به روز خطرناک تر می شد، نیروی هوایی عمان ناچار شد تا مرکز عملیات خود را به سلاله ،970 کیلومتر به سمت شمال، منتقل کند هرچند که سرفرماندهی این نیرو در مسقط باقی ماند. حال تعداد بیشتری از سربازان بریتانیایی درگیر جنگ عمان شده بودند که در میان آنها یک اسکادران از سربازان سرویس ویژه هوابرد هم حضور داشتند. اولین عملیات آنها تعقیب داوطلبان عراقی بود که در در شبه جزیره موساندام نفوذکرده بودند. برای پشتیبانی از این نیروها چند فروند هواپیمای باری سی-47 تازه تعمیر شده در سال 1968 توسط بریتانیا خریداری شد.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]با وجود افزایش مشکلات، و این حقیقت که در آن زمان شورشی ها تمام استان ظفار را در اختیار داشتند، سلطان عمان درباره افزایش اقدامات دفاعی در تردید بود. بریتانیا فهمیده بود که اگر وضعیت نظامی را به سود خود عوض نکند موقعیت خود را در عمان از دست داده است. در روز 23 ژولای 1970 یک کودتا صورت گرفت و شاهزاده قابوس بر تخت سلطنت نشست. عصر جدیدی در عمان آغازشده بود.[/size][/font] [font=times new roman,times,serif] [IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/soaf_first_caribou.jpg[/IMG][/font] [font=times new roman,times,serif][center][size="4"][color=red][size=3]نیروی هوایی عمان سه فروند دی.اچ.سی کاریبوس را در اختیار گرفت که یک فروند پس از تعمیر و ورود به سرویس در زمان فرودآمدن آسیب دید. این عکسی از اولین هواپیماست که در سال 1970 به عمان تحویل داده شد.[/size][/color][/size][/center][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]سرویس ویژه هوابرد آموزش به سربازان عمانی را آغازکرد. همزمان برنامه ای جهت بالابردن استانداردهای زندگی و حقوق اجتماعی در مناطق شورش زده به اجرا گذاشته شد. در این اوضاع، هواپیماهای جدیدی توسط بریتانیا برای استفاده در عمان سفارش داده شد. هواپیماهای شورت اسکای وان و دی.اچ.سی-4 جایگزین هواپیماهای قدیمی سی-47 شدند و سفارش استرایک مسترها به 24 فروند افزایش یافت. پس از خرید 4 فروند هلیکوپتر بل-206، 8 فروند بل-205، دو فروند بل-212 و 4 فروند بل-214یک مرکز هلیکوپتری هم تأسیس شد. در ابتدا این هلیکوپترها عمدتا توسط پلیس بکار برده می شد اما بعدتر تعدادی از آنها به نیروی هوایی عمان داده شد تا برای پشتیبانی سربازانی که آن زمان از طریق سعودی ها مسلح شده بودند بکاربرده شوند. نهایتا هوانیروز ایران هم دو اسکادران بل-205 به همراه خدمه کامل به عمان اعزام کرد.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/so_iiaa_bell_214a_in_oman_1972.jpg[/IMG][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"][color=red][size=3]یک فروند از اولین بل-214 هایی که در عمان بکارگرفته شدند در حال تعمیر در سال 1972 [/size][/color][/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]در کوشش برای تأمین مناطق شرق سلاله و توقف ارسال سلاح از یمن برای شورشیان، بریتانیا یک عملیات تعرضی را به اجرا درآورد. در روز 21 فوریه 1971 سربازان سرویس ویژه هوابرد ، با پشتیبانی استرایک مسترها، شهر سوده را آزاد کردند. در اکتبر عملیات جاگوار اجرا شد که در طی آن پاسگاه های بیشتری در جیبجات و مدینات ساخته شدند. نیروی ویژه هوابرد در جنگ دست بالا را داشت اما این نیروی هوایی عمان بود که با پشتیبانی هوایی خود از پیروزی های به دست آمده حفاظت می کرد. اسکای وان ها پشتیبانی لازم از پاسگاه های دور افتاده را انجام می دادند. این امر به خاطر توانایی این هواپیما در فرود و برخواست از زمینهای خاکی و ناآماده بود. بل-214 ها مانند جنگ ویتنام برای حمل سربازان، حمل ملزومات و مهمات و تخلیه مجروحان بکارگرفته می شدند. برای مثال یک هنگ از سربازان عمانی برای حمله به شهر سارفیات بکارگرفته شدند که از همان ابتدا در حلقه محاصره قرار گرفتند اما هلیکوپترها و اسکای وان ها تا زمان شکسته شدن محاصره آذوغه و مهمات آنها را تأمین کردند.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]مشکل بعدی شلیک توپخانه از داخل خاک یمن جنوبی بود. این مسئله سبب شد تا اسکای وان ها و هلیکوپترها را در پروازهایی در طول مرز بکارگیرند و ناچارشوند تا استرایک مستر ها را برای بمباران اهدافی در هاوف، جدیب و هابروت اعزام کنند. یمن جنوبی به سرعت در برابر این حملات اعتراض کرد و ادعا کرد که بریتانیا قصد دارد تا اهدافی را در نزدیک سکوترا هدف قرار دهد.[/size][/font] [font=times new roman,times,serif] [IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/soaf_skyvan_01.jpg[/IMG][/font] [color=#FF0000][font=times new roman,times,serif] [size="3"]اسب کاری نیروی هوایی عمان در اواخر دهه 60 و اوایل دهه هفتاد میلادی اسکای وان 3-ام بود. این هواپیماها توسط خدمه بریتانیا و در سخت ترین شرایط کاری جهان پرواز می کردند. این هواپیماها بیش از 2200 ساعت پرواز در طی یک ماه انجام می دادند. علاوه بر پروازهای نظامی آنها قسمت عمده از عملیات "قلبها و افکار" بودند که نه تنها به سادگی و استحکام بلکه به قابلیت سرویس دهی بالا تحت شرایط سخت نیاز داشتند.[/size][/font][/color][font=times new roman,times,serif] [size="4"][b]نبرد مرباط[/b][/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]شورشی ها در زمان آغاز حملات نیروهای دولتی واکنشی نشان ندادند. آنها در حالیکه تدارکات خوبی داشتند پنهان شدند. زمانی که حملات هوایی به انبارهای تدارکاتی شورشیان آغازشد، به هرحال، آنها یک حمله بزرگ را در فصل موسمی به راه انداختند. در شب 18 -19 جولای 1972 تعداد 250 چریک به شهر مرباط حمله کردند. شورشی ها با پشتیبانی مسلسلهای سنگین، خمپاره انداز، تفنگهای بدون عقب نشینی 75 میلیمتری و موشکهای ضد تانک کارل گوستاو به هدف خود نزدیک شدند اما توسط یک گشتی پلیس کشف شدند وعنصر غافلگیری را از دست دادند. سربازان عمانی و بریتانیایی و پلیس در سه نقطه شهر به مقاومت پرداختند. این نقاط عبارت بودند از پایگاه آموزشی بریتانیا ، به همراه سربازان سرویس ویژه هوابرد، پایگاه شبه نظامیان عمانی و پاسگاه پلیس به همراه یک قبضه هویتزر 25 پوندی زمان جنگ جهانی دوم. در اولین ساعات نبرد، این توپ قوی ترین سلاح بود اما زمانی که اولین حمله شورشیها شکست خورد و نبرد به صبح فردا کشیده شد پشتیبانی هوایی نیز درخواست شد. سربازان نیروی ویژه هوابرد اهمیت این توپ را دریافتند و یک اسکادران را به پاسگاه پلیس فرستادند تا به آنها در استفاده از توپ کمک کنند. بقیه سربازان سرویس ویژه هوابرد با مسلسل کالیبر 50 و مسلسلهای چند منظوره از سقف پایگاهشان با شوروشی ها درگیر شدند. آنها از خمپاره هایی که در حیاط پایگاهشان داشتند هم استفاده کردند.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]شورشی ها به اهمیت توپ پی بردند و تمام تلاش خود را بر علیه پاسگاه پلیس متمرکز کردند و از آتش جناحی که نیروی ویژه هوابرد بر سرشان می ریخت چشم پوشی کردند. در اوج درگیری بر سر تصرف پاسگاه پلیس 3 سرباز دیگر نیروی ویژه هوابرد برای تأمین توپ به پاسگاه پلیس رفتند. شورشی ها به دلیل وجود ابرهای کم ارتفاع انتظار حملات هوایی را نداشتند. به هرحال خلبانهای بریتانیایی شجاعت بیشتری از خلبانهای یمنی داشتند و با پرواز در ارتفاع پایین به شورشیان حمله کردند. تکرار این حملات پیشروی شورشیان را متوقف کرد در حالیکه حمله بر علیه انبارها و مواضع سلاح های سنگینشان توانایی آنها را در ادامه نبرد خنثی نمود. در کنار آن، نیروی هوایی عمان فرصت کرد تا 33 سرباز دیگر سرویس ویژه هوابرد را وارد منطقه نبرد کند. شورشیان پس از تحمل تلفات سنگین عقب نشینی کردند و هیچ گاه عملیاتی در این ابعاد را انجام نداد.[/size][/font] [font=times new roman,times,serif] [size="4"]در سال 1972 مقدورات نیروی هوایی عمان بدین قرار بود:[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]-[size=1] [/size]اسکاداران ضربت شامل شامل 12 فروند استرایک مستر که در فرودگاه بیت الفلج مسقط مستقر بودند و بعدتر به فرودگاه عذیبیه واقع در غرب مسقط منتقل شدند.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]-[size=1] [/size]اسکادران هلیکوپتر شامل 8 فروند بل-205، 4 فروند بل-206 مستقر در بیت الفلج.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]-[size=1] [/size]اسکاداران پشتیبانی هوایی شمال 2 فروند کاریبوس، 8 فروند اسکای وان مستقر در سلاله. (فرمانده اسکای وان ها ستوان جرج پاول بود.)[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]-[size=1] [/size]پروازهای تشریفاتی واقع در بیت الفلج.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]تمام این واحدها تحت فرمان فرمانده اسکادران پیتر هولم ،فرمانده فرماندهی تاکتیکی نیروی هوایی عمان بودند. لازم به ذکر است که در آن زمان فرمانده نیروی هوایی عمان فرمانده پی.جی هیرست و فرمانده کل ارتش عمان سرتیپ جان دی.سی گراهام بود که تمام 6 گردان رزمی این کشور و نیروی دریایی عمان را در اختیار داشت.[/size][/font] [font=times new roman,times,serif] [IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/soaf_strikemaster_mk82.jpg[/IMG][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"][color=red][size=3]استرایک مسترها ستون فقرات نیروی هوایی عمان در دهه 70 میلادی بودند. این هواپیماها توسط خلبانهای بریتانیای به پرواز در می آمدند و ارزش خود را در پشتیبانی نزدیک ثابت کردند.[/size][/color][/size][/font] [font=times new roman,times,serif] [IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/soaf_ab-205_and_ab206_1975_photo_agusta-bell.jpg[/IMG][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"][color=red][size=3]یک فروند بل206 (پیش زمینه) به همراه یک فروند بل-205 در آسمان عمان در سال 1975. اولین سری این هلیکوپترها توسط پشتیبانی مالی ایران خریداری شد. پس از آن ایران یک اسکادران کامل بل-205 خود را به عمان بخشید.[/size][/color][/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"][b][color=black]مداخله ایران[/color][/b][/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"][color=black]در زمانی که نبرد مرباط روی داد بریتانیایی ها بیشتر نیرویهای رزمی خود را از خاورمیانه بیرون کشیده بودند. آنها در نهایت نشان دادند که به درگیر شدن بیشتر در عمان علاقمند نیستند و تنها علاقه دارند تا پایگاه مهم شان ،که همزمان آمریکایی ها هم از آن استفاده می کردند، در جزیره مسیره امنیت داشته باشد. در این پایگاه تأسیسات حیاتی ارتباط از راه دور نصب شده بود. در کنار آن با تجربه ای که سلطان قابوس جوان درباره نفوذ بریتانیا بر روی پدرش داشت وی علاقه نداشت تا کاملا به بریتانیا وابسته شود. بنابراین، او از دیگر کشورهای دوست درخواست کمک کرد. پاکستان گروهانی به استعداد 100 نفر و اردن یک گردان نیروی مخصوص به عمان اعزام کردند. اما به هرحال، بزرگترین کمک از جانب شاه ایران فرا رسید. در حقیقت واکنش ایران نسبت به درخواست سلطان قابون آن چنان بود که گویی شورشیان ظفار تمام سواحل جنوب ایران را اشغال کرده اند.[/color][/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"][color=black]قبلا ، در سال 1971، محمدرضا شاه پهلوی اظهار کرده بود که ایران در برابر هیچ عمل خصمانه ای که آزادی عبور از خلیج فارس و تنگه هرمز را به خطر بیاندازد مدارا نخواهد کرد. از آنجا که قسمتی از این آبراهه در آبهای ساحلی عمان واقع شده بود از دید ایران لازم بود تا عملیاتی برای کمک کردن به عمان شروع شود. بنابراین به نیروی دریایی ایران دستور داده شد تا یک پایگاه جدید در بندرعباس تأسیس کند و بیشتر تأسیسات خود را از خرمشهر به آنجا منتقل کند. همزمان، به نیروی هوایی ایران دستور داده شد تا ساخت پایگاه تاکتیکی خود در نزدیک بندرعباس را هر چه زودتر تمام کند و پایگاه دیگری در چابهار ایجاد کند. این پایگاه در اواخر دهه 70 به پایان رسید. ایران خیال داشت تا نیروی هوایی و دریایی خود را چنان گسترش دهد تا بتواند از تمام آبهای بین بحرین و مرز پاکستان دفاع کند. شاه تنگه هرمز را "شاهرگ حیاتی" ایران نامیده بود و حاضر بود تا به هر قیمتی از آن دفاع کند و تمام این آماده سازی ها مقدمه ای برای آغاز حرکت بعدی وی بود. در روز 30 نوامبر 1971، یعنی همان زمان که آخرین سرباز بریتانیایی از خلیج فارس خارج شد، یک نیروی رزمی مختلط از ارتش ایران یک عملیات سریع برای تأمین جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک انجام داد. به همراه جزایر قشم، لارک و هرمز ، که قبلا در اختیار ایران بودند، این جزایر هلالی را تشکیل می دادند که دهانه ورودی تنگه هرمز را پوشش می داد در حالی که نیروی هوایی ایران مطمئن بود که با پرواز فانتوم هایش امارات کوششی در جهت عقب راندن ایران از جزایر سه گانه انجام نخواهد داد.[/color][/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"][color=black]در حالیکه شاه جای پایش را در خلیج فارس محکم می کرد، قابوس سعی می کرد جای پایش را در عمان محکم کند و حال هر دو پادشاه قصد داشتند تا نه تنها شورشیان را در ظفار مهار کنند بلکه آنها را کلا پاکسازی کنند. قابوس می دانست که بدون کمک گرفتن از بریتانیا نمی تواند در این جنگ به پیروزی برسد. تمامی ارتش او توسط افسران بریتانیایی فرماندهی و هدایت می شد. بنابراین، سیاست او جایگزین کردن آرام و مطمئن بریتانیایی ها به وسیله سربازان یک کشور همسایه و تکیه بیشتر بر دولتهای دوست همسایه بود.[/color][/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"][color=black]در پی توافقنامه ای که بین سلطان قابوس و شاه در دهم نوامبر 1972 منعقد شد 340 سرباز ایرانی در عمان پیاده شدند تا پایگاهی برای استقرار هوانیروز ایران ایجاد کنند. قرار بود که 32 فروند بل-205 و بل-206 در آنجا مستقر شوند. این هلیکوپترها در روز 16 ژانویه 1973 وارد خاک عمان شدند. از این نقطه به بعد تعداد سربازان ایرانی در عمان رو به افزایش گذاشت و به 3200 نفر ،شامل یک تیپ 2400 نفره تفنگداران دریایی، رسید. زمانی که این نیروها در ژانویه 1977 از عمان عقب کشیده شدند بیش از 14682 نفر بودند که 488 نفر از آنها متعلق به نیروی هوایی بودند. به هرحال، به کمک آنها سلطان قابوس به زودی توانست موقعیت خوبی در ظفار پیداکند.[/color][/size][/font][font=times new roman,times,serif] [IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/1~1.jpg[/IMG][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"][color=red][size=3]در یک زمان در میانه دهه 70 ایران یک اسکادران هلیکوپتر او.اچ-58 مسلح شده به مسلسل را به عمان فرستاد.[/size][/color][/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"][b]نیروی هوایی شاهنشاهی در عمان[/b][/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]تا به امروز، تقریبا در رسانه های گروهی مطلب چندانی درباره مداخله نیروی هوایی ایران در جنگ ظفار منتشر نشده است. بعضی از منابع قدیمی تر اذعان می کنند که ایران یک اسکادران فانتوم به عمان فرستاده بود و به سختی می توان چیز دیگری یافت. منابع جدیدتر نیز کاملا از درگیری ایران در جنگ ظفار چشم پوشی کرده اند.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]در حقیقت ایران مدتها قبل از 18 ژانویه 1978 در عمان درگیر شده بود. نیروی هوایی ایران زمانی که 4 فروند فانتوم نیروی هوایی ایران در بیت الفلج بر زمین نشستند خود را وارد قضیه کرد. این عملیات با فرود دو فروند هرکولس که نفرات فنی، قطعات و سلاح های مورد نیاز فانتوم ها را حمل می کردند دنبال شد. در روز پس از آن چهار فروند فانتوم ایرانی دیگر در دانشگاه هوایی سلطان قابوس در مسیره بر زمین نشستند و بازهم 2 فروند هرکولس آنها را همراهی کردند. از آن زمان تا 5 سال بعد، نیروی هوایی ایران در استفاده از تأسیسات نظامی عمان و انجام پروازهای نظامی با نیروی هوایی سلطنتی سهیم شدند. پس از آنها نیروی هوایی ایران تعداد پر شماری از فانتومهایش را به صورت چرخشی در فرودگاه های موقت عمان جای داد. حتی هواپیماهای گرانقیمت شناسایی آر.اف-4 نیز در این جنگ شرکت کردند و هر هفته بیش از 4 پرواز شناسایی بر فراز ظفار و یمن جنوبی انجام می دادند و اطلاعات پر قیمتی از دشمن جمع آوری می کردند.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]به طور متوسط نیروی هوایی ایران در هر زمان بین 6 تا 10 فروند فانتوم داشت. این تعداد اندک نباید این حقیقت را مخفی کند که یک فروند فانتوم می توانست به اندازه تمام استرایک مسترهای نیروی هوایی عمان مهمات حمل کند. معمولا، دست کم 4 فروند فانتوم به همراه بمبهای مارک-82، پد مسلسل خارجی و دو تیر موشک اسپارو به صورت آماده باش نگه داشته می شدند. نیروی هوایی عمان و نیروی هوایی ایران انتظار داشتند تا خلبانهای ایرانی هر درخواست پشتیبانی هوایی را حداکثر ظرف 15 دقیقه پاسخ گویند.[/size][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"]سرعت بالا و برد بلند فانتوم ها برای جنگ در عمان بسیار مناسب بود. فانتومها دو برابر سریعتر از استرایک مسترها پرواز می کردند و مهمات بسیار زیادی را با خود حمل می کردند. با این وجود، شورشیان معمولا در گروه های کوچکی فعالیت می کردند و بمباران یک گروه 2 یا 4 نفره با بمب های مارک-82 توسط جتهای پرسرعت خیلی موثر به نظر نمی رسد. به همین دلیل فانتومها را برای حمله به اهداف با ارزش بالا یا خوب محافظت شده ، مانند گروه های بزرگتر شورشیان، مواضع ضدهوایی، اردوگاه ها، انبارهای مهمات و مواضع توپخانه، بکارمی گرفتند. کاپیتان نوسران ،خلبان سابق نیروی هوایی ایران که به عمان اعزام شده بود، درباره خلبانهای ایرانی می گوید: ما ترکیبی از مشکلات قدیمی و جدید در عمان داشتیم و می دانستیم که بعضی از خلبانهای ما عالی عمل نمی کنند، اما ما بر روی بهبود مهارتهایمان به سختی کار می کردیم. عمانی ها به دلیل طرح استتار فانتوم ها بر روی آنها نام مستعار "کبرای شن" گذاشته بودند اما برای ما فانتوم همیشه فانتوم بود. در عوض ما شورشیان را "عدو" نامیده بودیم.[/size][/font] [font=times new roman,times,serif] [IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/2~1.jpg[/IMG][/font][font=times new roman,times,serif] [size="4"][color=red][size=3]یک جفت فانتوم ایرانی بر فراز عمان. آنها در منهدم کردن پایگاه های شورشیان نقش مهمی بازی کردند اما به دلیل نبودن اهداف مناسب همیشه برای انجام عملیات پشتیبانی نزدیک مناسب نبودند. اغلب توپهای آنها از دیگر سلاح هایشان مؤثرتر بود و به همین دلیل اف-4 دی های ایران در عمان همیشه یک پد مسلسل خارجی در زیر بدنه حمل می کردند.[/size][/color][/size][/font] [font=times new roman,times,serif] [size="4"][color=red][size=3]منبع:[/size][/color][/size][/font][font=times new roman,times,serif] http://wars-and-history.mihanblog.com/post/451[/font] [font=times new roman,times,serif] مترجم: رضا كياني موحد[/font]
  10. ghermez

    خط ماژینو

    [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/300px-Maginot_line_1.jpg[/img] خط ماژینو که به نام وزیر جنگ فرانسه،آندره ماژینو ،نام گذاری شد، نواری بود متشکل از استحکامات بتونی،موانع تانک،مواضع توپخانه ای،سنگرهای تیربار و دیگر پدافندهایی که فرانسه آن را با توجه به تجربه جنگ جهانی اول و در آستانه جنگ جهانی دوم در امتداد مرزهای خود با آلمان و ایتالیا ایجاد کرد.به طور کلی این اصطلاح فقط استحکامات مقابل آلمان را توصیف میکند،در حالی که عبارت "خط آلپی " برای خطوط دفاعی میان فرانسه و ایتالیا به کار میرود. فرانسوی ها این استحکامات را ایجاد کردند تا در صورت مورد حمله واقع شدن،ارتش زمان کافی برای تحرک داشته باشد و نیروهای فرانسوی بتوانند برای یک رویارویی قاطع با نیروهای آلمانی به بلژیک منتقل شوند.موفقیت نبرد ایستا و تدافعی در جنگ جهانی اول عامل اصلی بروز این ایده در فرانسوی ها بود.کارشناسان نظامی خط ماژینو را یک شاهکار می دانستند و معتقد بودند این خط می تواند مانع هرگونه تهاجم از سمت شرق (به ویژه آلمان) شود. گرچه این سیستم میتوانست تهاجم مستقیم را به طور موفق دفع کند،ولی از نظر راهبردی بی تاثیر بود، چرا که آلمانی ها از طریق بلژیک حمله خود را صورت دادند حمله کردند و ارتش فرانسه را شکست دادند.آلمان خط ماژینو را از طریق جنگل آردن و کشورهای کوچک تر به طور کامل دور زد و فرانسه را در طول 6 هفته فتح کرد.به همین دلیل است که اصطلاح "خط ماژینو " برای استراتژی یا چیزی که امید است اثربخش باشد ولی در عمل به طور مفتضحانه ای شکست میخورد به کار می رود.این اصطلاح همچنین بهترین نماد برای ضرب المثلی است که میگوید: ((فرماندهان همیشه در آخرین نبرد میجنگند،به خصوص اگر پیروزیشان قطعی باشد)) خط ماژینو تقریبا در مقابل انواع حملات غیر قابل نفوذ بود و شرایط زندگی آسان را برای افراد داخل خود فراهم داشت.از جمله تهویه هوا،غذاخوری های راحت و راه آهن زیرزمینی.با ابن حال هزینه نگهداری آن بالا بود و متعاقبا باعث کمبود بودجه در سایر بخش های ارتش فرانسه شد. [size=5]برنامه ریزی و ساخت[/size] طرح ایجاد خط ماژینو اولین بار توسط مارشال ژوفر ارائه شد.افراد نوین گرایی مانند پل رنو و شارل دوگل که سرمایه گذاری در نیروی زرهی و هوایی را بیشتر مصلحت میدانستند با او مخالفت کردند.ژوفر از حمایت هنری فیلیپ پتن برخوردار بود و همچنین تعدادی گزارش و حکم های موافق از سوی دولت وجود داشت.کسی که نهایتا دولت را راضی کرد تا در این طرح سرمایه گذاری کند آندره ماژینو بود.ماژینو سابقه شرکت در جنگ جهانی اول را داشت، و بعدها وزیر امور معلولان جنگ و سپس وزیر جنگ شد.(1928-1931) بخشی از احساس نیاز به خط ماژینو به دلیل تلفات سنگین فرانسه در جنگ جهانی اول و تاثیری که بر روی جمعیت فرانسه گذاشته بود ایجاد شده بود.کاهش نرخ زاد و ولد در طول و پس از جنگ جهانی اول و کاهش جمعیت مذکر و جوان،باعث شد تا در اواسط دهه سوم قرن بیستم میلادی،ارتش فرانسه با کمبود سرباز مواجه شود.به دلیل کمبود نیروی انسانی،سران فرانسه مجبور بودند بیشتر افراد مسن تر را به خدمت بگیرند که سازماندهی آنها نیز بیشتر به طول می انجامید و همچنین به اقتصاد فرانسه لطمه می زد،زیرا این افراد باید شغل خود را رها میکردند و به جنگ می رفتند.بنابراین ایجاد مواضع دفاعی و ایستا نه تنها برای کسب زمان،بلکه برای کاهش استفاده از نیروی متحرک برای دفاع از یک منطقه در دستور کار قرار گرفت.در عمل،فرانسه از نیروی انسانی به تعداد دو برابر،یعنی 36 لشکر(تقریبا یک سوم کل نیروهایش) برای دفاع از خط ماژینو در آلزاس و لورن استفاده کرد،در حالی که نیروی مهاجم آلمانی فقط شامل 19 لشکر (کمتر از یک هفتم کل نیروهایش) بود. خط ماژینو در چند مرحله از سال 1930 توسط اس تی جی (سرویس تکنیکی دوژن) و زیر نظر سی او آر اف ( کمیسیون سازماندهی مناطق استحکام بندی شده ) آغاز شد.پروژه ساخت در سال 1939 و با صرف 3 میلیارد فرانک به پایان رسید. این خط از سوییس تا لوگزامبورگ ادامه داشت و بعد از 1934 با ایجاد بخشی کمتر حفظت شده تا تنگه دور گسترش یافت.بخش اصلی استحکامات ، منطقه ای که آلمان برای اولین حمله انتخاب کرده بود(در عملیات ((فال گلب)) از طریق جنگل آردن در 1940 ) را پوشش نمیداد.محل وقوع حمله،احتمالا به خاطر وجود خط ماژینو،از میان جنگل آردن (بخش 4) در سمت چپ خط ماژینو می گذشت. [IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/Maginot_Line_ln-en~0.PNG[/IMG] [color=#ff0000]خط ماژینو [/color] [size=5]اهداف[/size] خط ماژینو به منظور براورده ساختن چندین هدف ساخته شد ،از جمله : جلوگیری از حمله غافلگیرانه و هشدار دادن به نیروها پوشش دادن تحرکات و انتقال ارتش فرانسه ( که نیازمند دو تا سه هفته زمان بود) حفظ نیروی انسانی (فرانسه در برابر جمعیت 70 میلیونی آلمان درای 38 میلیون نفر جمعیت بود) محافظت از ناحیه های آلزاس و لورن ( که در سال 1918 به فرانسه بازگشت) و مناطق صنعتی آن ها استفاده شدن به عنوان یک پایگاه برای اجرای ضدحمله به دام انداختن دشمن در صورت حمله از ناحیه بلژیک و سوئیس نگه داشتن قوای دشمن تا زمان رسیدن نیروی عمده خودی به خط مقدم نشان دادن موضع غیرتهاجمی فرانسوی ها و جلب حمایت بریتانیا برای کمک به فرانسه در صورت حمله آلمان به بلژیک [IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/220px-Maginot_Linie_Karte~0.jpg[/IMG] [color=#ff0000]نقشه بخش اصلی غنی از خط Maginot[/color] [size=5]سازمان[/size] اگر چه کلمه (( خط ماژینو )) یک خط دفاعی نازک و استحکام بندی شده را تداعی می کند، خط تا حد زیادی عمیق بود و عمقش در مناطق مختلف از 20 تا 25 کیلومتر متفاوت بود.خط شامل مجموعه پیچیده ای از نقاط مستحکم ، دژهای مختلف، و ساختمان های نظامی مانند پست های حفاظت مرزی،مراکز ارتباطی ، پناهگاه های پیاده نظام ، سنگرها ،پست های توپخانه ،مسلسل ، آتشبارهای ضدتانک ،انبار مهمات ،زیرساخت های متنوع، پست های دیده بانی ، و ... می شد.این ساختارها خود وظیفه پشتیبانی از یک خط اصلی دفاع را داشتند که از ((ouvrage)) های به شدت مسلح شده تشکیل می شد.این بخش را می توان دژهای اصلی دفاعی ترجمه کرد. از جلو تا پشت خط ،ساختارها به این نحو چیده شده بود : 1) خط پست مرزی : شامل بلوک ها و خانه های مستحکمی که معمولا به صورت مناطق مسکونی با ظاهر غیرنظامی استتار شده بودند و به زحمت چندین متر از مرز فاصله داشتند و در ان نیروهایی به منظور هشدار دادن فوری در صورت حمله غافلگیرانه و همچنین به تاخیر انداختن حرکت تانک های دشمن حضور داشتند.بدین منظور مواد منفجره و سنگرهایی تعبیه شده بود. [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/Hochwald_historic_photo.jpg[/img] [color=#ff0000]بلوک 14 در Ouvrage Hochwald در سال 1940[/color] 2) خط پاسگاه ها و نقاط تدارک رسانی : در حدود 5 کیلومتر ان سوی مرز ، خطی از بلوک های ضدتانک به منظور به تاخیر انداختن و متوقف کردن حمله زرهی احتمالی از سوی دشمن ایجاد شده بود تا خدمه خط دفاعی اصلی فرصت کافی برای اماده شدن را داشته باشند.این پاسگاه ها گذرگاه های موجود در خط اصلی را نیز پوشش می دادند. 3) خط اصلی دفاعی :از خط از 10 کیلومتری مرز شروع می شد.پیش از این خط موانع فلزی ضدتانک به صورت شش ردیفه و با ارتفاعی از 70 سانتی متر تا 1.4 متر و با عرض 2 متر موجود بود.این موانع ضدتانک در تمامی طول جبهه به طول صدها کیلومتر وجود داشتند و تنها در مناطقی که دژهای متراکم ،رودخانه ها و عوارض زمینی غیرقابل عبور وجود داشت قطع می شدند. موانع ضدتانک بلافاصله ،با مواضع ضدنفر که شبکه متراکمی از سیم های خاردار بود تقویت می شد . با وجود نرده های ضدتانک بستن راه های ارتباطی در شکاف های میان موانع ضدتانک در مواقع ضروری نیز ممکن بود. 4) پناهگاه های پیاده نظام :این پناهگاه ها با مسلسل های دوگانه (در فرانسوی اختصارا JM ) و آتشبارهای 37 میلیمتری یا 47 میلیمتری ضدتانک مجهز شده بودند.این پناهگاه ها ممکن بود یگانه ( با قابلیت اتشباری در یک جهت ) یا دوگانه ( دو اتاق کنترل اتش ،در دو جهت متفاوت) باشند.پناهگاه های مذکور عموما دو طبقه بودند، یک طبقه به منظور اتش باری و یک طبقه زیرساختی/پشتیبانی که به منظور تامین خدمات رفاهی و رزمی ( واحدهای تامین برق،ذخایر آب ،سوخت ،غذا ، تهویه هوا و ...) شده بود.پناهگاه های پیاده نظام معمولا دو نقطه مخصوص آتش باری در بالای خود داشتند .این دو نقطه به منظور استقرار مسلسل یا پریسکوپ های دیده بانی مورد استفاده قرار می گرفتند.خدمه ان ها بین 20 تا 30 نفر بود. 5) اورجس های کوچک : این دژهای کوچک خطوط پناهگاه های پیاده نظام را تقویت می کردند.پناهگاه های متعدد پیاده نظام که با شبکه ای از تونل های زیرزمینی به هم متصل شده بودند بخش اصلی این خط بودند. ،به همراه این ها ساختارهای زیرزمینی مانند ژنراتورهای برق،پناهگاه،سیستم های تهویه ،سالن های غذاخوری ،درمانگاه،و انبارهای تدارکات موجود بود.تعداد خدمه این بخش بین 100 تا 200 نفر بود. 6) اورجس ها : مهمترین بخش از خط ماژینو را این استحکامات تشکیل می دادند و دارای مستحکم ترین ساختار و سنگین ترین توپخانه موجود بودند.هر کدام از این ouvrage ها شامل حداقل (( شش سیستم بانکری پیشین)) یا ((بلوک های رزمی)) به همراه دو ورودی ،و شبکه از تونل های زیرزمینی دارای راه آهن به منظور ارتباط میان پناهگاه ها بود.بلوک های جداگانه درای زیرساخت هایی مانند ایستگاه های تامین برق ، سیستم های مستقل تهویه ، پادگان ها و سالن های غذاخوری ،آشپزخانه ، مخازن اب و سیستم های توزیع ان ، تلمبه ها، انبارهای مهمات ، کارگاه ها و بخش های ذخیره سازی ، انبارهای نگه داری مواد خوراکی و ...داشتند.خدمه این بخش بین 500 تا 1000 نفر بود. 7) پست های دیده بانی : این پست ها بیشتر روی تپه ها ایجاد می شدند تا دید مناسبی از منطقه داشته باشند.هدف اصلی این پست ها هدایت آتش توپخانه و گزارش دادن از پیشروی و تحرکات واحدهای کلیدی دشمن بود.پست ها با پناهگاه های بتنی و نقاط اتش باری زره پوش با وسایل اپتیکی با دقت بالا تقویت شده بودند و با سایر استحکانات ازطریق تلفن های میدانی و فرستنده های بی سیم (معروف به T.S.F ) ارتباط داشتند. [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/Casematedambachnord.jpg[/img] [url="http://translate.googleusercontent.com/translate_c?depth=1&ei=MsAhUdKnGcvKtAa3i4CwDQ&hl=fa&prev=/search%3Fq%3Dhttp://en.wikipedia.org/wiki/Maginot_Line%26hl%3Dfa%26safe%3Dactive%26tbo%3Dd&rurl=translate.google.com&sl=en&u=http://en.wikipedia.org/w/index.php%3Ftitle%3DCasemate_de_Dambach_Nord%26action%3Dedit%26redlink%3D1&usg=ALkJrhiUvkux94RObd5B7sGyOE71KVQRww"][color=#ff0000]پناهگاه توپ د Dambach NORD[/color][/url][color=#ff0000] - نما[/color] 8) شبکه تلفنی : تمامی استحکامات موجود در خط ماژینو از جمله پناهگاه ها ،استحکامات توپخانه ای و پیاده نظام ،پست های دیده بانی و پناهگاه های زیرزمینی از طریق این شبکه با هم در ارتباط بودند.دو خط تلفن به صورت موازی در طول استحکامات وجود داشت تا در صورت قطع یکی از خطوط ،از طریق خط دوم ارتباط برقرار شود.در طول کابل های ارتباطی جاهای مخصوصی وجود داشت تا سربازان ساکن در جبهه از ان استفاده کنند. 9)پناهگاه های ذخیره پیاده نظام : این پناهگاه ها 500 تا 1000 متر پشت خط اصلی قرار داشتند. پناهگاه های مذکور، سنگرهای بتونی زیرزمینی بودند که برای جای دادن تا یک گروهان از نیروهای پیاده (200 تا 250 نفر) طراحی شده بودند، و دارای امکاناتی مانند ژنراتورهای برق، سیستم تهویه، منبع آب، آشپرخانه و سیستم گرمایشی بوند که به ساکنان آنها امکان می داد در صورت وقوع حمله، مقاومت کنند. آنها علاوه بر این نیز می توانستند به عنوان ستاد محلی و پایگاهی برای انجام ضدحمله استفاده شوند. نواحی سیل گیر (10) : مخزنهای طبیعی یا رودهایی بودند که می توانست در صورت نیاز پر از آب شوند و لذا مانعی اضافی در صورت حمله دشمن به شمار می امدند. 11) نواحی امن : در نزدیکی استحکامات عمده ساخته شده بودند تا برای پرسنل استحکامات امکان رسیدن به موضع نبردشان را در کوتاه ترین زمان ممکن در صورت یک حمله ناگهانی یا پنهانی در زمان صلح را فراهم کند. [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/Blockhousemomderichtolsheim.jpg[/img] [color=#ff0000]MOM Blockhouse (اصلی خوراک نظامی) د Richtolsheim - Secteur Fortifié د Colmar - Sous secteur د [/color][color=#ff0000]Hilsenheim[/color] 12)دپو های آذوقه 13)انبار مهمات 14) سیستم راه آهن کم عرض : شبکه ای از راه آهن باریک 600 میلیمتری از دپوهای آذوقه به استحکامات عمده برای رساندن مهمات و آذوقه ساخته شده بود که تا 50 کیلومتر طول داشتند. لوکوموتیوهای زره پوش با موتور بنزین سوز قطارهای تدارکات را در این خطهای باریک حرکت می دادند. (سیستمی مشابه با موتورهای بخار زره پوش قبلا در 1914 تا 1918 ایجاد شده بود) [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/220px-Antitankrails.jpg[/img] [right][url="http://translate.googleusercontent.com/translate_c?depth=1&ei=MsAhUdKnGcvKtAa3i4CwDQ&hl=fa&prev=/search%3Fq%3Dhttp://en.wikipedia.org/wiki/Maginot_Line%26hl%3Dfa%26safe%3Dactive%26tbo%3Dd&rurl=translate.google.com&sl=en&u=http://en.wikipedia.org/wiki/File:Antitankrails.jpg&usg=ALkJrhi6g4YU3OE-dFn43rKj-pMgLUmtxA"][img]http://bits.wikimedia.org/static-1.21wmf9/skins/common/images/magnify-clip.png[/img][/url][/right] [color=#ff0000]ضد تانک ریل در اطراف پناهگاه توپ 9 از Hochwald خندق [/color] 15)خطوط انتقال برق پرفشار : این خطوط که در سطح زمین بودند اما بعدا به زیرزمین منتقل شدند، برق را به استحکامات پرشمار می رساندند. 16) توپخانه سنگین ریلی : این توپخانه هابه وسیله لوکوموتیو به مواضع از پیش طراحی شده منتقل می شدند تا توپخانه مستقر شده در استحکامات را، که متعمدانه برد آنها به 10 – 12 کیلومتر محدود شده بود، پشتیبانی کند. داني كه چه گفت زال با رستم گرد [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/Maginotline_organization.gif[/img] فهرست اورج ها ( Ouvrages ): تعداد [color=#000000][background=rgb(248, 248, 255)] [/background][/color] 142 اورج [color=#000000][background=rgb(248, 248, 255)] [/background][/color] ،352 موضع توپ خانه ای،78 پناهگاه،17 پست دیده بانی و حدود 5000 سنگر در خط ماژینو وجود داشت. توضیح : اورجس نوعی سنگر و استحکامات می باشند [size=5]سنگرهای زرهی[/size] این سنگرها انواع مختلفی دارند.تمامی آنها از فولاد ساخته میشوند و غیرقابل جمع شدن هستند. رایج ترین نوع این سنگرها،GFM([color=#000000][background=rgb(248, 248, 255)]به معنی پست تیربار)[/background][/color] میباشد که از 3 یا 4 منفذ تشکیل میشود.این منافذ را میتوان با تیربار،دوربین و یا خمپاره 50 میلی متری تجهیز کرد یا این که برای دید مستقیم به کار گرقت.گاهی اوقات پیریسکوپی نیز در بالای سنگر قرار میگیرد.1118 عدد از این نوع سنگر در خط ماجینات وجود دارد.تقریبا در بالای هر یک از مواضع و پناهگاه ها 1 یا 2 سنگر GFM وجود دارد. سنگرهای JM مانند سنگرهای GFM هستند با این تفاوت که تنها یک منفذ دارند که دو تیربار در آن قرار میگیرد.17 سنگر JM در خط موجود است. 72 سنگر AM([color=#000000][font=tahoma, helvetica, arial, sans-serif][background=rgb(248, 248, 255)]منظور سنگری در نوع چند نوع سلاح باشه )[/background][/font][/color] مجهز به تیربار و تفنگ ضد تانک 25 میلی متری در خط وجود دارد.بعضی از سنگرهای AM به سنگرهای GFM تبدیل شدند(عدد مزبور برای سنگرهای GFM موارد تبدیل شده را شامل نمیشود. 75 سنگر LG ([color=#000000][font=tahoma, helvetica, arial, sans-serif][background=rgb(248, 248, 255)]منظور نارنجک انداز)[/background][/font][/color] در این خط ساخته شده است.این سنگر ها به طور کامل در پوششی از بتون قرار میگرفتند و تنها یک منفذ برای پرتاب نارنجک به منطور دفاع نزدیک داشتند. 20 سنگر VP ([color=#000000][font=tahoma, helvetica, arial, sans-serif][background=rgb(248, 248, 255)]منظور دید پریسکوپی و دیدبانی می باشد)[/background][/font][/color] در خط وجود دارد.این سنگرها میتوانستند با انواع پریسکپ ها تجهیز شوند و کاملا توسط بتون پوشیده شده بودند. سنگرهای VDP([color=#000000][font=tahoma, helvetica, arial, sans-serif][background=rgb(248, 248, 255)]به معنی دید مستقیم و پریسکوپی)[/background][/font][/color] مانند VP هستند ولی 2 یا 3 دریچه برای دید مستقیم نیز دارند،در نتیجه با سیمان پوشیده نمیشدند. [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/Cloche_vdp.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_Cloche_vdp.jpg[/img][/url] [color=#ff0000]VDP[/color] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/Cloche_vp.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_Cloche_vp.jpg[/img][/url] [color=#ff0000]VP[/color] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/Cloche_lg.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_Cloche_lg.jpg[/img][/url] [color=#ff0000]LG [/color] [color=#ff0000][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/Cloche_am.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_Cloche_am.jpg[/img][/url][/color] [color=#ff0000]AM[/color] [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/Cloche_jm.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_Cloche_jm.jpg[/img][/url] [color=#ff0000]JM[/color] [color=#ff0000][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/Cloche_gfm.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_Cloche_gfm.jpg[/img][/url][/color] [color=#ff0000]GFM[/color] [size=5]برجک های جمع شونده[/size] خط دفاعی تشکیل شده از این برجک­ها شامل انواع زیر از آن ها بود: 21 برجک 75 میلی متری (3 اینچی ) مدل 1933 12 برجک 75 میلی متری (3 اینچی ) مدل 1932 1 برجک 75 میلی متری (3 اینچی ) مدل 1905 17 برجک 135 میلی متری (3/5 اینچی ) 21 برجک 81 میلی متری (2/3 اینچی ) 12 برجک برای تسلیحات ترکیبی (AM) 7 برجک برای تسلیحات ترکیبی به علاوه یک خمپاره 50 میلی متری (2 اینچی) 61 برجک شامل مسلسل [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/AM~0.JPG"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_AM~0.JPG[/img][/url] AM [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/_jm.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb__jm.jpg[/img][/url] برجک مساسل [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/81Turret.JPG"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_81Turret.JPG[/img][/url] 81 میلی متر (3.2 در) برجک [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/135Turret.JPG"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_135Turret.JPG[/img][/url] 135 میلیمتر (5.3 در) برجک [url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/Turret75.JPG"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/thumb_Turret75.JPG[/img][/url] 75 میلیمتر (3.0 در) برجک مدل 1932 [size=5]توپخانه[/size] توپ­های ضد تانک توپ 25 میلی متری SA Mle1934 و SA-L Mle1937 (Puteaux) L/72 [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/220px-Fort_Saint-Gobain_p1410129.jpg[/img] 81 میلیمتر (3.2 در) [size=5]ویژگی ها [/size] مشخصه ­های دفاعی آن­ها بسیار بالا بود، همراه با مجتمع های بتونی برای هزاران نفر که آن ها را به هم متصل می­کرد. 45 استحکامات اصلی در فواصل 15 کیلومتری، 97 استحکامات کوچک­تر و 352 پناهگاه توپ بین آن­ها همراه با 100 ها کیلومتر تونل وجود داشت. در آرایش توپخانه اقدامات محافظتی به گونه ای لحاظ شده بود که هر خط می توانست خط بعدی را بدون آنکه آسیبی ببیند، مستقیما بمباران کند. بزرگترین توپ­ها، توپهای 135 میلیمتری استحکامات نظامی بود. تسلیحات بزرگتر بخشی از نیروهای متحرک بودند و پشت خطوط مستقر شده بودند. این استحکامات به درون جنگل آردن کشیده نشده بودند (فرمانده کل قوا موریس گاملین معتقد بود این منطقه غیر قابل نفوذ است.) این استحکامات همچنین در طول مرز بلژیک نیز امتداد نیافته بود زیرا دو کشور قرارداد همپیمانی را امضا کرده بودند که در صورت اشغال بلژیک توسط آلمانی ها، فرانسه می بایست به نفع بلژیک وارد عمل شود. هنگامی که بلژیک این پیمان را در سال 1936 لغو کرد و اعلام بی طرفی نمود، خط ماژینت به سرعت در امتداد مرز فرانسه و بلژیک امتداد یافت، اما نه با استانداردها باقی این خط دفاعی . از آنجا که سطح آب های زیر زمینی در این ناحیه بالا بود، خطر اینکه کانال های و مسیر های زیر زمینی با آب پر شود، وجود داشت. طراحان این خط می دانستند غلبه بر این مسئله، مشکل و پرهزینه است. هنگامی که نیروهای نظامی اعزامی بریتانیایی در سپتامبر سال 1939 در فرانسه فرود آمدند، آن ها و فرانسوی ها خط دفاعی ماژینت طی یک عملیات عمرانی ضربتی و فوری در سال های 1939-1940 را تا دریا امتداد داده و تقویت دادند و بهبود های کلی را در طول کل خط اعمال نمودند. خط نهایی قویترین وضعیت را در نواحی صنعتی Metz، Lauter و Aslace داشت، در حالیکه دیگر مناطق در مقایسه با آنها به شکل ضعیفی حفاظت شده بودند. تبلیغاتی که راجع به این خط دفاعی انجام شده بود آن را سازه و ساختاری بسیار مستحکمتر از آنچه که واقعا هست، نشان می داد. تصاویر معابر متعدد متصل به هم و در هم تنیده را همراه با پایانه های راه آهن و سینماهای زیر زمینی نشان می داد. این تصاویر باعث قوت قلب غیر نظامیان متفقین می شد. [color=#ff0000][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/220px-Fort_Saint-Gobain_p1410059.jpg[/img][/color] [color=#ff0000]راهرو در داخل قلعه سنت GOBAIN در نزدیکی Modane در کوه های آلپ. [/color][color=#ff0000] سیستم راه آهن [/color][url="http://translate.googleusercontent.com/translate_c?depth=1&ei=MsAhUdKnGcvKtAa3i4CwDQ&hl=fa&prev=/search%3Fq%3Dhttp://en.wikipedia.org/wiki/Maginot_Line%26hl%3Dfa%26safe%3Dactive%26tbo%3Dd&rurl=translate.google.com&sl=en&u=http://en.wikipedia.org/wiki/Narrow_gauge&usg=ALkJrhgJLq8Px0ArL2a4MXwO78ec74oqKg"][color=#ff0000]باریک سنج[/color][/url][color=#ff0000] [/color][url="http://translate.googleusercontent.com/translate_c?depth=1&ei=MsAhUdKnGcvKtAa3i4CwDQ&hl=fa&prev=/search%3Fq%3Dhttp://en.wikipedia.org/wiki/Maginot_Line%26hl%3Dfa%26safe%3Dactive%26tbo%3Dd&rurl=translate.google.com&sl=en&u=http://en.wikipedia.org/wiki/Decauville&usg=ALkJrhhM6EroMTaUKtbuNVJmCnl6vqtJOg"][color=#ff0000]Decauville[/color][/url][color=#ff0000] به حمل و نقل مهمات، تجهیزات، مواد زائد، و غیره مورد استفاده قرار گرفته است[/color] [size=5]حمله آلمان در جنگ جهانی دوم[/size] نقشه‌ی حمله‌ی جنگ جهانی دوم المان، برای حل مشکل زنجیره خط ماژینو بود. یک ارتش طعمه در مقابل مرز قرار داده شد در حالی که گروه دوم ارتش، از میان کشورهای پایین دستی بلژیک و هلند و از میان جنگل‌های اردن رد شد و در شمال نیروهای اصلی دفاع فرانسوی قرار گرفت. بنابرین المانها، با نقض بی‌طرفی بلژیک و هلند و لوکزامبورگ، از حمله‌ی مستقیم به استحکامات فرانسوی ها که در بین دو جنگ جهانی اول و دوم ساخته شده بود(زنجیره‌ی خط ماژینو) خودداری کند. با اغاز حمله در ۱۰ می، المانها پس از ۵ روز کاملا در داخل فرانسه بودند و تا ۲۵ روز بعد، جایی که در دونکریک متوقف شدند، این حملات را ادامه دادند. در طول حمله به کانال های انگلیسی، المانها هجوم همه‌جانبه‌ای به پدافند های فرانسه در مرز بلژیک و استحکامات ماژینو در منطقه‌ی موباش در حالی که لوفت‌وافه به سادگی بر اسمان این منطقه پرواز میکرد انجام دادند. در ۱۹ می، ارتش ۱۶ام المان به راحتی و پس از یک حمله‌ی کاملا دقیق توسط مهندسین جنگی و پشتیبانی سنگین توپخانه‌ای، منطقه‌ی " پتیت اوراگ لا فخته" را تصرف کردند.تمام ۱۰۶ نیروی فرانسوی در طول این درگیری ها کشته شدند.روز ۱۴ ژون سال ۱۹۴۰، روزی که پاریس سقوط کرد، ارتش اول المان، عملیات " ببر " را اجرا کرد و طی ان، به زنجیره‌های ماگیونت سنت اوالد و زارابوکن حمله کرد. سپس المانها استحکامات فرانسوی را پس از عقب نشینی انها به سمت جنوب را در هم شکست، در روزهای بعد، نیروهای پیاده‌ی ارتش اول المان، از سمت های مختلف به استحکامات فرانسوی نفوذ کرده، چهار سنگر ماژینو را به تصرف خود در اورد. این نیروها همچنین دو حمله به سمت شرق در شمال الزاس نیز انجام دادند. یک حمله موفق امیز بود و استحکامات ضعیف کوه‌های واسجس را گرفت، اما حمله‌ی دوم توسط نیروهای مدافع فرانسوی در ویسمبورگ متوقف شد. در ۱۵ ژون، نیروهای پیاده‌ی ارتش ۷ام المان، در عملیات خرس کوچک در کنار رودخانه‌ی راین، با نفوذ به استحکامات شهرهای کولمار و استراسبورگ، انها را نیز به تصرف در اورد. در اوایل ژون، نیروهای المانی زنجیره‌ را از باقی فرانسه جدا کرده بودند و دولت فرانسه در پی اتش بس بود، قراردادی که در تاریخ ۲۲ژون در کامپین به امضا رسید. چون خط محاصره شده بود، المانها از پشت به چند سنگر دیگر نیز حمله کردند که در گرفتن هر کدام از انها ناموفق بود. استحکامات اصلی هنوز سالم بودند، برخی فرماندهان اماده‌ی مقاومت بودند، حمله‌ی ایتالیایی ها نیز به خوبی کنترل شده بود. با این وجود، ماگزیم ویگند سند تسلیم را پذیرفت و به نیروهایش دستور داد از استحکامات خارج شوند تا به اردوگاه اسرای جنگی برده شوند. ژون ۱۹۴۵ زمان حمله‌ی متفقین، خط که اکنون در دست المانها بود،‌یکبار دیگر مورد حمله قرار گرفت. جنگ تنها قسمت‌هایی از استحکامات نزدیک متز و شمال الزاس را تا پایان ۱۹۴۴ درگیر خود کرد. در طول حمله‌ی "عملیات شمالی" المان، در ژانویه‌ی ۱۹۴۵ استحکامات و برجک‌های تیر‌اندازی توسط متفقین مخصوصا در منطقه‌ی هاتن‌ریترشوفن مورد استفاده قرار گرفت و المانها که این را پیش‌بینی کرده بودند، از تانک های شعله افکن استفاده کردند.در یک مقطع، ژنرال مارتین دستور گرفت که از خط ماگیونت بر علیه یگان‌های المانی استفاده کند در نتیجه او در های پناه‌گاه‌های بتنی را قفل و کلیدش را به یکی از همکارانش داد.وقتی همکارش دستور گرفت که برای تقویت شهرهای فرانسه، به جنوب برود، مارتین مجبور به عقب نشینی از حمله‌اش شد و خود را در حال تعقیب شدن توسط لشکر زرهی المان دید که استحکاماتش نیز به رویش بسته شده اند. او مجبور به استفاده از مهندسین فرانسوی و سربازانی که تونل میکنند برای ورود به سنگرها شد که بعدا توسط المان ها تصرف شدند. [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/220px-Ligne_Maginot_-_Four_a_Chaux_28Alsace29_bloc_1.jpg[/img] مبارزه با بلوک 1 در قلعه Limeiln ( [url="http://translate.googleusercontent.com/translate_c?depth=1&ei=MsAhUdKnGcvKtAa3i4CwDQ&hl=fa&prev=/search%3Fq%3Dhttp://en.wikipedia.org/wiki/Maginot_Line%26hl%3Dfa%26safe%3Dactive%26tbo%3Dd&rurl=translate.google.com&sl=en&u=http://en.wikipedia.org/wiki/Ouvrage_Four-%25C3%25A0-Chaux&usg=ALkJrhjnvjgJEfBhkp6eUbVLUhxlzw43gQ"]ouvrage چهار-A-Chaux[/url] ، آلزاس)، شاهد تست آلمانی مواد منفجره در داخل قلعه در بین سالهای 1942 و 1944. [size=5]پس از جنگ جهانی دوم[/size] بعد از جنگ اختیار اداره این خط به فرانسه بازگشت و تغییراتی در آن اعمال شد . بهره گیری از خط ماژینو با پیشرفت مستقل فرانسه در تولید تسلیحات هسته ای به سال 1960 گران و بی فایده گشت . برخی از قسمتهای برزگ آن تبدیل به مراکز فرماندهی شدند و هنگامی که فرانسه در سال 1966 از عضویت پیمان نظامی ناتو خارج شد این خط تقریبا متروکه شده بود با عقب نشینی ناتو از این تاسیسات و تخلیه و تحویل آن به نیروهای فرانسوی به عموم مردم واگذار شدند و برخی قسمتهای قدیمی آن تبدیل به زیرزمین های تولید شراب ، مزارع تولید قارچ و حتی دیسکو گشتند .علاوه بر آن تعدادی منازل خصوصی نیز بر روی برخی سنگر های بلوکی ساخته شد . استحکامات اورجس روچونویلرز تا سال 1990 همچنان بعنوان مرکز فرماندهی نیروی زمینی نگه داری می شد ، اما این اواخر بسته شده است . همچنین استحکامات اورجس هاچولد برای استفاده نیروی هوایی بصورت فعال باقی مانده و بعنوان تاسیسات حفاظ شده فرماندهی برای نیروی هوایی تحت با عنوان پایگاه هوایی درچینبرن نگه داری میشود . در سال 1968 هنگامی که برای یافتن لوکیشنی به منظور استفاده در فیلم " سرویس مخفی اعلی حضرت " ، تهیه کننده فیلم هری سالتزمن از روابط خود با مسئولان فرانسوی بهره جست تا بتواند از بخشی از خط ماژینو را برای " مرکز فرماندهی ارواح " در فیلم خود استفاده کند . سالتزمن به کارگردان هنری فیلم ساید کین پیشنهاد داد تا از سفر در کل مجتمع برای فیلم خود استفاده کند اما کارگردان بدلیل سخت بودن و شرایط پیچیده نورپردازی موافقت نکرد و برای کاهش هزینه ها مدل مصنوعی آن را در استودیو ساختند که در نتیجه این ایده کنار گذاشته شد [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/220px-Maginot_line_2~0.jpg[/img] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/220px-Ligne_Maginot_-_Four_a_Chaux_28Alsace29_bloc_5~0.jpg[/img] مترجمین: [url="http://www.military.ir/forums/user/9721-moltke/"]Moltke[/url] [url="http://www.military.ir/forums/user/11916-hajj-abbas/"]HAJJ_ABBAS[/url] [url="http://www.military.ir/forums/user/9136-lord-soldier/"]Lord-Soldier[/url] [b][url="http://www.military.ir/forums/user/513-m-atf/"]M-ATF[/url][/b] [b][url="http://www.military.ir/forums/user/11973-senaps/"]senaps[/url][/b] [b][url="http://www.military.ir/forums/user/3358-worior/"]worior[/url][/b]
  11. تجهیزات کم و بیش معرفی نمی کنی مثلا تانک ها
  12. ghermez

    خط ماژینو

    [quote]با تشکر..... مطلب بسیار جالبی دراومد! ای کاش این تیکه‌های ترنسلیت با گوگل رو میدادی دوستان ترجمه میکردن که کار رو خراب نکنن اون توضیحات عکس ها[/quote] یکی زحمتش بکشه بده تا خودم یا دیگر از مدیران متن عکس ویرایش کنند من اخرین روزمه هرچی گفتم یکی بزنه تو سایت همراه با عکس ظاهرا کسی...... ناچارا خودم زدم تو سایت منتظرم یکی زحمت عکس ها بکشه
  13. ghermez

    کهنه سرباز

    [b] بین شخصیت های چند بار اشاره کردم علاقع ی خاصی به شهید حسن باقری و متوسلیان دارم اما من برای [/b][b][b][color=#ff0000]سرلشکر شهید سید مسعود منفرد نیاکی[/color][/b] در کنار این بزرگواران من احترام ویژه ای قائلم [/b] .................................................................... [color=#008000]سرهنگ در منطقه عملیاتی خوزستان شاید مسن ترین و باتجربه ترین فرماندهی بود که در یکانهای عملیاتی حضور داشت.[/color] [color=#800080]او به عنوان فرمانده یکی از سنگین‌ترین لشکرهای مکانیزه نیروی زمینی ارتش (لشکر92) یک سرباز به معنی واقعی کلمه بود. [/color] [color=#ff0000]آدمی پر توان، مقتدر و مقاوم بود. در گرمای تابستان درکانکس او کولر روشن نمی‌شد و بیشتر وقتها به خاطر گرما فقط با یک زیرپیراهن در داخل کانکس به کارها رسیدگی می‌کرد و همیشه یک کلاه آهنی به سر و کلتی بر کمر داشت.[/color] [color=#000080]نیروهای ما به علت آتش شدید دشمن کپ کرده بودند. کلتش را به دست گرفت و خودش جلو افتاد و به تانکها اشاره کرد که به دنبالش بروند.[/color] [color=#800080][color=#800080]ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ[/color][/color] [b][color=#000000][color=#008000]به یادبود فرمانده دلاور لشکر 92 زرهی،[/color][/color] [color=#ff0000]سرلشکر شهید سید مسعود منفرد نیاکی[/color][/b] بزرگ بود، آن قدر بزرگ که پدربزرگش می‌نامیدند با همان صلابت، غرور و مهربانی که واژه پدربزرگ به ذهن هرکسی متبادر می‌کند. در جبهه‌ها القاب و واژه‌ها بی تعارف و بی تکلف بودند و مصداق عینی پیدا می‌کردند. سرلشکر شهید سید مسعود منفرد نیاکی به عنوان فرمانده یکی از سنگین‌ترین لشکرهای مکانیزه نیروی زمینی ارتش (لشکر92) یک سرباز به معنی واقعی کلمه بود و همه علایق دنیوی‌اش را یکپارچه در طبق اخلاص گذاشت و با تمام توش و توان که حاصل یک عمر تجربه و دانش بود، در مصاف با متجاوزان، مردانه ایستاد تا نام ایران و دلاوری مردان ایرانی در تاریخ جاودانه بماند. بزرگمردی که با رویت بارقه‌های جنگ و درگیری و تهاجم ناجوانمردانه دشمن بعثی، آسایش و آرامش را برخود حرام دانست و درکوتاهترین زمان ممکن خود را به صف مجاهدان و دلاورمردان رساند و تمام قد در برابر دشمن ایستادگی و مقاومت کرد، زخم برداشت اما دم بر نیاورد، دوستان و همسنگرانش به شهادت رسیدند، غمش را فرو خورد و نگذاشت سربازان و درجه‌داران و افسران تحت فرماندهی‌اش ذره‌ای تزلزل و ناراحتی را در سیمای مومنانه‌اش مشاهده کنند. مسعود منفرد نیاکی در سال 1308 در شهرستان آمل چشم به جهان گشود. در سال 1331 با دیپلم طبیعی وارد دانشکده افسری ارتش شد و پس از طی دوره سه ساله به درجه ستواندومی نائل و با انتخاب رسته زرهی به خدمت مشغول شد. او در طول خدمت با نظمی مثال زدنی و جدیت و صداقت در سمتهای مختلف فرماندهی در یکانهای رزمی به انجام وظیفه پرداخت و مدارج تحصیلی را از دوره مقدماتی و عالی زرهی تا دوره فرماندهی و ستاد و سپس دانشکده پدافند ملی با موفقیت پشت سر گذاشت و در سال 1355 به درجه سرهنگی نائل آمد. [IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/1632_oUWbGsGr.jpg[/IMG] [img]http://images.persianblog.ir/1632_oUWbGsGr.jpg[/img] امیر نیاکی پس از انقلاب به پاس فداکاری و خدمات ارزشمند خود در سال ۱۳۵۹ به سمت فرماندهی لشکر ۸۸ زرهی و در سال ۱۳۶۰ به سمت فرماندهی لشکر قدرتمند ۹۲ زرهی منصوب گردید و در این مسئولیتها،‌ در همه میدانهای دفاع از میهن اسلامی و در برابر دشمنان به انجام وظیفه پرداخت. شهید نیاکی در منطقه عملیاتی خوزستان شاید مسنترین و با تجربه ترین فرماندهی بود که در یکانهای عملیاتی حضور داشت و به همین دلیل از ایشان در تماسهای بیسیمی باعنوان پدر بزرگ یاد می شد: از ... به پدر بزرگ! و پاسخ ایشان این بود: از پدر بزرگ به ...! به گوشم! کارنامه سرلشکر نیاکی در دوران دفاع مقدس مشحون از افتخارات بسیار است. وی در مسئولیتهای فرماندهی در عملیاتهای بزرگ طریق القدس، فتح‌المبین،‌ بیت المقدس، والفجر و رمضان خدمت کرد و در سمت فرماندهی لشکر۹۲ زرهی خوزستان و فرمانده قرارگاه فتح بارها به قلب دشمن تاخته و شکستهای سنگین به نیروهای عراقی وارد آورد. سخت ترین و پرحادثه ترین نبردی که وی فرماندهی آن را به عهده داشت، جنگ در تنگه چزابه بود. جنگی طاقت فرسا و طولانی و تن به تن که تجسم دلاوریها و فرماندهی قاطع و مهربان ایشان در آن شرایط سخت، دل رشیدترین فرماندهان را به لرزه درآورده و چشمانشان از اشک شوق و تحسین پر می شد. یکی از ویژگیهای آن شهید بزرگوار این بود که همواره در خط مقدم و در کنار سربازان خود می جنگید، به آنها روحیه می داد، آنها را تشویق به پیشروی می کرد و با تک تک سربازان تماس نزدیک داشت، گرفتاریهای آنها را می شناخت و تا سر حد امکان به رفع آنها می پرداخت. امیر نیاکی به واسطه شجاعت وافر خود در حکمی از سوی امیر سپهبد شهید صیاد شیرازی به جانشینی فرمانده نیروی زمینی ارتش در جنوب منصوب شد و در طراحی عملیاتهای بزرگ در جنوب، نقش کارسازی داشت. وی در سال ۱۳۶۳ با کوله‌باری از تجربیات گرانبها به سمت جانشینی اداره سوم سماجا منصوب و آماده ایفای مسئولیتهای سنگین و جدید دیگری شد. [b][color=#ec1235]شهید منفرد نیاکی از زبان همرزمان[/color][/b] [color=#0000ff]سرهنگ زرهی ناصر مصلحی (رییس رکن 3 لشکر 92 زرهی و مسئول عملیات قرارگاه فتح):[/color] شهید نیاکی می گفتند: من باید در شرایط یک سرباز در خط بخوابم، و غذا بخورم. روزی یک رمز مهم ابلاغ شد. ساعت 3 بعد از ظهر تیر ماه بود و گرمای طاقت فرسا همه جا را فرا گرفته بود و اگر به طبیعت نگاه می کردی، امواج متحرک حرارت را که از سطح زمین و شن تفتیده به هوا برمی خاست، می دیدی. در چنین شرایطی بود که نامه رمز را برداشتم و با سرعت به سمت کانکس فرماندهی که دارای تمام امکانات رفاهی از جمله کولر، یخچال و ... بود، حرکت کردم و در این فکر بودم که من هم چند دقیقه ای از هوای خنک داخل کانکس استفاده کنم. در زدم اما کسی در داخل کانکس فرماندهی جوابم را نداد و فکر کردم ایشان در خواب هستند، ولی چون نامه رمز، بسیار مهم بود، دوباره و محکمتر در زدم. ناگهان صدایی را شنیدم که با کمال هوشیاری و صلابت گفت: سرکار سرهنگ مصلحی! کار مهمی است؟ به دنبال صدا گشتم، متوجه شدم که فرمانده لشکر، امیر نیاکی زیراندازی روی شنهای داغ انداخته اند و در زیر سایه کانکس و در هوای طاقت فرسا نشسته اند و همان عینک همیشگی با قاب سیاه رنگ و رو رفته که دسته آن نیز در عملیات قبلی شکسته شده بود، بر چشمانشان بود. گفتم: شما چرا اینجا نشسته اید و داخل کانکس استراحت نمی کنید؟ گفتند: من مشغول نوشتن وقایع امروز هستم، هرگز برای استراحت داخل این کانکس نرفته و نخواهم رفت و باید مانند سرباز در خط که فرزند من است، زندگی کنم. [color=#0000ff]سرهنگ علی اکبر اصلانی:[/color] وقتی شهید نیاکی فرمانده لشکر 92 زرهی اهواز شد، به همه یگانها سرکشی می کرد و به یکان ما هم آمد. در آن زمان من فرمانده آتشبار یکم گردان 388 توپخانه لشکر 92 بودم. اولین جمله ای که ایشان گفت این بود که می خواهم تک تک شما را از نزدیک زیارت کنم و این وعده را از شما بگیرم که این دشمن متجاوز را از خاک کشورمان بیرون کنیم. من سرباز پیری هستم و به این سربازی افتخار می کنم. چهره من سوخته است چون تمام خدمتم را در یکانهای صف گذرانده ام. الان هم دستم را به سوی شما دراز می کنم و از شما می خواهم در این امر مقدس کمک کنید و این قول را به من بدهید که این دشمن را که در ارتفاعات الله اکبر مستقر شده از کشورمان بیرون کنیم سپس شهید نیاکی با همه سربازان روبوسی کرد و رفت. [color=#0000ff]امیر نبی کریمی:[/color] شهید نیاکی به ‌رغم داشتن سن زیاد از ورزیدگی مثال زدنی برخوردار بودند. اعتقاد داشت که یک نظامی باید همیشه آماده رزم باشد. نزدیک ده روز پیش از آغاز عملیات تپه‌های الله اکبر به همراه تعدادی از نیروهای ورزیده ارتش و سپاه به پشت نیروهای عراقی نفوذ کرده و شناسایی لازم را انجام دادند. ما فکر می‌کردیم که این عمل سنگین با یک راهپیمایی طولانی و طاقت فرسا برای فرد مسنی چون او سخت است و او نمی‌تواند پا به پای نیروهای جوان حرکت کند، ولی در عمل دیدیم که در این ده روز سخت و نفس گیر، بدون آنکه کم بیاورد یا احساس ناتوانی بکند، همراه آن جوانان ورزیده به عملیات شناسایی رفت و بدون کوچکترین ضعف و قصوری از این مأموریت برگشت. [IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/1632_eSk7FC2P.jpg[/IMG] [color=#0000ff]سرتیپ لطفی:[/color] شهید نیاکی آدمی پر توان، مقتدر و مقاوم بود. در گرماگرم تابستان درکانکس او کولر روشن نمی‌شد و بیشتر وقتها به خاطر گرما فقط با یک زیرپیراهن در داخل کانکس به کارها رسیدگی می‌کرد و همیشه یک کلاه آهنی به سر و کلتی بر کمر داشت. یک بار برای دقایقی وارد کانکس او شدم. گرما کشنده بود. گفتم: جناب نیاکی تو چطور در این گرما در داخل این کانکس بدون کولر زندگی می‌کنی؟ با لبخند گفت: سربازهای من در خط مقدم کولر ندارند. چطور وجدانم را راضی کنم به داشتن کولر. آنها وقتی به کانکس من بیایند و ببینند من هم کولر ندارم با انگیزه بیشتری کار می‌کنند. به شوخی گفتم: تو با آنها فرق می‌کنی. آنها جوان هستند، ولی شما پیر شده‌ای. با قیافه‌ای ورزشکارانه گفت: درسته که من پیرم، ولی مقاومتم از همه بیشتر است. [color=#0000ff]روایت یکی از همرزمان به نقل از کتاب "هجرت به فطرت"[/color] روزی به همراه شهید نیاکی، یک محافظ و یک راننده به خط مقدم رفتیم. وقتی پیاده شدیم جناب سرهنگ به طرف مواضع دشمن حرکت کرد و همینطور به جلو می‌رفت. ما هم باید پشت سرش می‌رفتیم. عرض‌ کردم: جناب سرهنگ خطرناک است.‌ صلاح نیست شما به عنوان فرمانده لشکر جلو بروید. اگر خدای ناکرده اسیر شوید، خیلی مشکل‌ساز می‌شود. ایشان نگاه معناداری به من کرد و گفت: اولا ما که کارت شناسایی و درجه نداریم که ما را بشناسند. در ثانی من باید بروم جلو و نقطه عملیاتی را شناسایی کنم تا بتوانم با خیال راحت و وجدان آسوده سربازان و درجه داران را برای انجام عملیات به اینجا بکشانم. [color=#0000ff]حجت الاسلام ناطق نوری:[/color] زمانی که وزیر کشور بودم برای بازدید به زاهدان رفتم. چند هفته‌ای از جنگ گذشته بود. آنجا بود که با امیر نیاکی که آن زمان فرمانده لشکر ۸۸ زاهدان بود، آشنا شدم. یک روز در ستاد لشکر ۸۸ نشسته بودیم که ایشان نامه‌ای را به من نشان داد که خطاب به فرمانده کل قوای آن زمان (بنی صدر) تقاضا کرده بود که اجازه دهد به عنوان یک رزمنده ساده به جبهه اعزام شود. این موضوع برای من خیلی جلب توجه می‌کرد. چرا که آن زمان خیلیها به بهانه‌های مختلف از جنگ فرار می‌کردند، ولی ایشان که فرمانده یک لشکر مهم ارتش بود، قصد داشت به عنوان یک رزمنده ساده و بسیجی به میدان نبرد برود و تجربیاتش را در اختیار رزمندگان اسلام قرار دهد که به لطف خدا به خواسته قلبی‌شان رسیدند و بلافاصله به فرماندهی لشکر ۹۲ زرهی اهواز منصوب شدند. [color=#0000ff]ابراهیم نیکو منش:[/color] سرهنگ نیاکی فرمانده لشکر ما بود. اما با آنکه مشغله زیادی داشت، در همه شرایط به یکانها سر می‌زد. یک بار در معیت ایشان به جبهه سوسنگرد رفتیم. آن وقتها عراقیها سوسنگرد را دور زده بودند و سوسنگرد نسبتا به محاصره عراقیها در آمده بود. نیروهای ما در مقابل نیروهای عراقی خیلی کم بود. ایشان به من گفتند: ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، وضعیت همین است و ما وظیفه داریم که با این نیرو به مقابله با دشمن بعثی بپردازیم. حالا من به عنوان فرمانده لشکر، نفر اول حرکت می‌کنم شما هم با یکان خود پشت سر من حرکت کنید. دقیقا ساعت ۴ صبح بود که او به سوی نیروهای عراقی حرکت کرد و نیروهای ما با دیدن ایشان روحیه گرفتند و با دیدن شجاعت و مردانگی فرمانده لشکر خود، همه به هیجان آمدند و ما توانستیم حدود ساعت ۷ صبح یعنی ظرف ۳ ساعت محاصره را شکسته و سوسنگرد را از تیررس دشمن رها کنیم. [IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/1632_wuuTb1TD.jpg[/IMG] [color=#0000ff]اکبر معصومی:[/color] یکی از کسانی که قبل از عملیات طریق القدس به شناسایی می‌رفت، سرهنگ نیاکی فرمانده لشکر۹۲ زرهی اهواز بود. او به کمک افراد بومی به شناسایی منطقه رفته و نقاطی را برای رخنه به مواضع دشمن شناسایی کرد. یکی از آن نقاط منطقه رملی بود که محل عبوری که بتوان درآن دشمن را دور زد، وجود نداشت. شناسایی‌ ایشان سبب شد، نیروهای گارد ریاست جمهوری عراقی در آنجا مغلوب و مقهور شوند و بدین ترتیب این پیروزی سبب شد جبهه میانی و غرب دشمن جدا شود و فضا برای عملیات آتی مناسبتر گردد. [color=#0000ff]سرتیپ تهامی:[/color] خسته از یک شناسایی سنگین برگشته بودیم و در حال گزارش به سرهنگ نیاکی بودیم. ایشان گاه در بین صحبتهای ما نکاتی را تذکر می‌دادند که ما یادداشت می‌کردیم. در این میان من بی اختیار به فکر فرو رفتم. سرهنگ نیاکی با لبخندی به من گفتند: تهامی! گاهی اینجا نیستی،‌ کجا میری؟‌ من هم از پسرم و اینکه به فکر امتحانش هستم گفتم. ایشان چیزی نگفت تا اینکه نوبت مرخصی‌ام شد تا به مشهد بروم. موقع حرکت، راننده اش به سمت من آمد و بسته‌ای به من داد و گفت: این بسته را سرهنگ نیاکی دادند که به شما بدهم. گفتم: مطمئن هستید که این بسته را برای من داده‌اند؟ گفت: مگر شما جناب تهامی نیستید؟ گفتم: چرا؟ گفت: پس این مال شماست. وقتی به مشهد رسیدم بسته را باز کردم. دیدم یک دستگاه ضبط صوت ساعتدار و یک برگ نامه است که جناب نیاکی با خطی خوش برای پسرم نوشته بود. متن نامه چنین بود: پسرم تو افتخار کن که پدر تو یک فرمانده ارتشی است و در جبهه‌ها افتخار می‌آفریند. آنچه فکر پدرت را مشغول کرده مساله درس و آینده توست. من این هدیه ناقابل را برای تو می‌فرستم که یاد‌آوری کنم که وقتی پدر تو با آن همه خستگی از عملیات و شناساییهای خطرناک بر می‌گردد، باید از طرف تو آرامش فکری داشته باشد و نگران تو و خانواده‌اش نباشد. [color=#0000ff]آیت الله جزایری:[/color] به ما اطلاع دادند دختر جناب سرهنگ نیاکی سخت مریض است و احتمال فوت می‌رود. با حجت‌الاسلام شیخ علی ربانی که در آن زمان مسئول عقیدتی نیروها بودند به قرارگاه جناب سرهنگ نیاکی رفتیم و از ایشان خواستیم سری به منزلشان بزنند. ایشان در جواب ما گفتند: من فرزندان زیادی دارم. امروز بودن در کنار آنها بر من لازم و واجب است. سرتا سر نیروهای مستقر در منطقه فرزندان من هستند. امروز نمی‌توانم صحنه عملیات را ترک کنم. چون نبرد من برای این فرزندانم خطرناک است. از عجایب است که این مرد مقاومت کرد و در همین عملیات بود که خبر فوت دخترش را به او دادند. با این حال در عزم آهنین این فرمانده رشید و حماسه ساز خللی وارد نشد و همچنان شجاعانه و قهرمانانه ایستاد. [IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/1632_u2u8OzKo.jpg[/IMG] [color=#0000ff]سرلشکر حسنی سعدی:[/color] ایشان فردی معتقد و با ایمان بود و با آنکه ماه رمضان با گرمترین روزهای سال مصادف شده و دما بالاتر از ۵۰ درجه بود. هرگز دست از روزه بر نداشت و در چله تیرماه و علی رغم اینکه علما فتوا داده بودند که پرسنل حاضر در منطقه می‌توانند در ماه رمضان روزه نگیرند و در فرصتی دیگر قضای آن را بجا بیاورند، اما هر بار که ایشان را می دیدیم متوجه می شدیم ایشان روزه اند و با غذای ساده سربازی سحری و افطاری می‌خورند. [color=#0000ff]سرتیپ راعی دهقی:[/color] سرتیپ راعی دهقی که همراه سرلشکر نیاکی در عملیات الله اکبر (خیبر) حضور داشت و از نزدیک شاهد اقدامات این فرمانده دلیر ارتش جمهوری اسلامی ایران بوده است، می گوید: در منطقه حمدان در نزدیکی ارتفاعات الله اکبر نیروهای ما به علت آتش شدید دشمن کپ کرده بودند و جلو نمی رفتند. شهید نیاکی که در منطقه حضور داشت، کلت خود را به دست گرفته، جلو افتاد و به تانکها اشاره کرد که به دنبال او بروند. خودش هم جلوتر از تانکها حرکت کرد و تانکها پشت سر او به راه افتادند و این شجاعت و از خود گذشتگی این فرمانده لایق باعث شد عملیاتی که در آن منطقه گره خورده بود به موفقیت برسد. چه بسا که اگر این مرد حرکت نمی کرد نه تنها نمی توانستیم پیشروی کنیم، بلکه امکان این خطر نیز وجود داشت که همگی در زیر فشار حملات دشمن نابود شویم. [b][color=#ec1235]شهید نیاکی از زبان همسرش[/color][/b] همیشه کارتی در جبیش بود که روی آن نوشته شده بود: اگر زمانی در حین خدمت، جانم را از دست دادم و قرار شد ارتش مرا به خاک بسپارد، هر جا که برای ارتش راحت‌تر و ارزانتر است، مرا خاک کند. مهمترین حادثه تلخی که در زندگی مشترک ما رخ داد، فوت دختر عزیزمان مژگان بود. درست زمانی که ایشان در جنگ بود، در حالی که عاطفه پدری حکم می‌کرد در کنار دخترش باشد، وقتی به او تلگراف زدیم و خبر فوت مژگان را به او دادیم، ایشان در جواب تلگراف من، تلگرافی به این مضمون فرستاد: همسر عزیزم ملیحه! آن فرزندم کسانی را دارد که در کنارش باشند، ولی من نمی‌توانم در این بحبوحه جنگ، فرزندان سرباز خود را تنها بگذارم. سید ابراهیم نیاکی، پسر آن فرمانده رشید در همین زمینه می گوید: خواهر کوچکی داشتیم که در نوجوانی به سرطان استخوان مبتلا شد. در زمان عملیات «الی بیت المقدس» (آزادسازی خرمشهر) که پدرم در حال فرماندهی لشکر 92 زرهی در خوزستان بود، بیماری خواهرم شدت گرفت و همه از او قطع امید کردند. پدرم به این فرزند ته تغاری اش علاقه زیادی داشت و خواهرم هم خیلی خاطر ایشان را می خواست. با قرارگاه تماس گرفتیم و به پدر اطلاع دادیم که دخترش آخرین روزهای عمرش را طی می کند و هر چه زودتر خودش را برای آخرین دیدار با او برساند. اما پدر قبول نکرد که بیاید. پدر نتوانست به دیدار خواهرم بیاید و آخرین لحظات عمر خواهر در کنارشان باشد. ایشان در جواب اصرارهای مادرم گفت: «این سربازانی که الان در در حال جنگ با بعثی ها هستند، همه شان فرزندان من هستند، الان من وظیفه دارم کنار آنها باشم و همراهشان بجنگم » خواهرم در سن 16 سالگی فوت کردند و پدرم تا چهل و هفت روز بعد از وفات دختر ته تغاری اش هم نتوانست به خانه برگردد. [color=#f60829][b]شهادت در کسوت سربازی[/b][/color] تقدیر بر این بود که نیاکی در کسوت مقدس سربازی به شهادت برسد. این امیر سرافراز ارتش که در سمت جانشینی اداره سوم ستاد مشترک ارتش خدمت می کرد، در جریان یک رزمایش به قافله همرزمان شهیدش پیوست. او در تاریخ 6/5/1364 به عنوان ناظر آموزش در رزمایش لشکر ۵۸ تکاور ذوالفقار که در شرایط واقعی جنگی اجرا می شد، شرکت داشت و گویی چنین مقدر شده بود که در سن 56 سالگی و پس از سی‌ وسه‌ سال خدمت پر افتخار سربازی، در میدان آموزش و تمرین نظامی به درجه رفیع شهادت برسد. [color=#008000]بستند از این پنجره‌ها بازترین را [/color] [color=#008000]بردند به انجام سرآغاز‌ترین را[/color] [color=#008000]در جنگلی از سرو دریغا تبر مرگ [/color] [color=#008000]انداخته از پای سرافرازترین را[/color] [IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10228/1632_qB9v5HCH.jpg[/IMG] *********************** [b][color=#ec1235]روایتی از فرمانده باصلابت لشکر 92 زرهی در خط مقدم نبرد[/color][/b] صدای باران که به زمین می‌خورد به گوش می‌رسید. سرهنگ خودش را به بالای یکی از خاکریزها رسوند. گفت: فوری هر چی دارید جمع و جور کنید. شاید باران سنگینی بیاید. زود باشید ماشاءالله. سرهنگ چرخید و نگاهی انداخت به یکی از سربازها که داشت دور و بر سنگر می‌چرخید. لبخندی زد و رفت به طرف سنگر فرماندهی. نگهبان خبر دار ایستاد، سرهنگ وارد شد. صدای باران که به سقف سنگر می‌خورد خیلی قو‌تر شده بود. عجب بارانی بود که می‌بارید. سرهنگ دوباره از سنگر با عجله آمد بیرون. باران دست بردار نبود. باید آماده حمله می‌شدیم. اگر باران همین جوری می‌بارید، نمی‌شد از زور گل حرکت کرد. سرباز تفنگش را روی شانه‌اش جابه‌جا کرد. نگاهش همینجوری روی سرهنگ بود. دو نفری کنار هم ایستاده بودند و روبرو را می‌دیدند که چطور سیاهی شب باران را پنهان می‌کرد. تمام سربازها بیدار بودند و مشغول آماده شدن برای پس گرفتن تپه‌ها از دشمن. سپیدی صبح جاده را کمی نمایان کرده بود و آنها همین جوری داشتند با باران مبارزه می‌کردند. این باران جنوب کشور که باران نبود، هر قطره‌اش یک سطل آب بود. وقتی شروع می‌شد دست بردار نبود، کاشکی طوری می‌شد که همیشه می‌بارید روی سر عراقیها. سرباز رو به سرهنگ کرد و گفت: قربان با این وضعیت هم حمله می‌کنیم؟ سرهنگ دستی به پشت سرباز زد و جواب داد: آتش هم از آسمان ببارد حمله می‌کنیم، دشمن توی خاک ماست. سرباز احترام گذاشت و بعد سرهنگ رفت داخل سنگر. هر بار که این سرباز را می‌دید بی‌اختیار به یاد پسرش می‌افتاد. با اینکه دلش نمی‌خواست ولی همیشه به استوار سفارش می‌کرد که این سرباز را جلوی در سنگر فرماندهی نگهبان بگذارد تا بتواند بیشتر ببیندش. دفترچه داخل جیبش را درآورد و باز کرد و نگاهی انداخت به شعرهایی که درونش نوشته بود، یکی از آنها را چند بار خواند و بعد با عجله بلند شد و از سنگر خارج شد. سرباز همانطور آرام ایستاده بود، دستی به سردوشیهایش کشید و گفت: راحت باش بابا! سرباز می‌دانست که چرا همیشه پستش جلوی در فرماندهی است. همه می‌گفتند خوش به حالت که یه خورده شباهتی به پسر سرهنگ داری. آسمان ابری بود و باران کمی آرامتر ‌شده بود، ‌ولی اگر چند قدم حرکت می‌کردی حتما پوتینهایت میان گلها جا خوش می‌کرد. اطراف مقر از زور باران شده بود دریاچه، اما آب اصلی باران مانده بود. پشت خاکریز اول آب خیلی زیاد بود. هر لحظه ممکن بود که خاکریز شکاف پیدا کند و آب بیاید به سمت سنگرها. نم‌نم باران یه بار دیگه شروع شد که آسمان یک بار دیگر شروع کرد و مثل اینکه حالا حالاها پایانی نداشت. لحظه‌ای نگذشت که آب از پشت سنگرها لبریز شد و به اطراف سنگرها می‌آمد. سرباز گفت: جناب سرهنگ چکار کنیم؟ سرهنگ با صدای بلند فریاد زد: زود همه برید روی سقف سنگرها. ‌همه می‌دویدند. چند تا از سربازها هنگام دویدن به هم خوردند. ستوان بچه‌ها را آرام می‌کرد. اما آب شوخی بردار نبود. توی یک چشم به هم زدن تمام سنگرها را گرفت، مخصوصا سنگر موتوری را که داخل زمین بود. آب تا سقف سنگر را گرفت. باران آنقدر زیاد بود که همه روی سقف سنگرها بودند. سرهنگ آخرین نفری بود که رفت روی سقف سنگر ششم. همه نشسته بودن کنار همدیگر و باران همچنان می‌بارید. همه شان خیس خیس شده بودند. اما عالمی داشت این جنوب کشور. تا باران بود که باران بود، اما وقتی تمام می‌شد انگار نه انگار که خبری بوده است. هوا آفتابی شده بود و باران آهسته آهسته قطع شد. خورشید آسمان را مال خود کرده بود. حالا تنها چیزی که مانده بود زمین پر از گل و آبی بود که خودنمایی می‌کرد. بیشتر بچه‌ها از روی سقف سنگرها پایین آمده بودند. سرهنگ همه را جمع کرد و روبرویشان ایستاد و گفت: می‌بینید که چی شده، از همه می‌خوام که با روحیه عمل کنند. البته دیدن سرهنگ خودش کلی به آدم روحیه می‌داد. چند که جلو رفتم تمام پوتینهام پر از گل شد. این عراقیها هم که دین و ایمون نداشتند. تا باران تمام شد شروع کردند. اولین گلوله آر پی ‌چی سوت کشان آمد. خورد میون آبها که همه رو ریخت روی سرمان. سرهنگ خودشو رسوند پشت خاکریز. نگاش افتاد به تانکها و نیروهای دشمن که همه آماده بودند برای حمله به ما. باز صدای سوت خمپاره ها می‌اومد، صدایی که من اصلا ازش خوشم نمی‌‌اومد. بیشتر بچه‌ها شیرجه می‌رفتند میون گل و آبها. ترکشها به این طرف و آنور می‌خوردند. سرهنگ دستشو برد روی کلت کمریش و ستوان را صدا کرد و گفت: ببین ستوان، طبق هر شرایطی تپه‌ها رو پس می‌گیریم. ستوان پوتینهای پر از گلشو به هم چسبوند. ستوان لباسهایش پر از سفیدک بود. زیر بغلش آنقدر خیس و خشک شده بود که می‌شد بوی عرقشو احساس کرد، اما صورتش به هیچ عنوان خسته نبود و رو به سرهنگ گفت: قربان حتما پس می‌گیریم. بعد هم سرهنگ نفس راحتی کشید. تمام سربازها آماده حمله بودند. چند تا گلوله توپ زوزه‌کشون خورد کنارش. ترکشها پرت شد میون سربازها. سرهنگ با عجله دوید طرفشون. چند تایی ترکش خورده بودند. یکیشون که ترکش درست خورده بود توی تخم چشمش. مادر مرده همین جوری آه و ناله می‌کرد. سرهنگ رسید بالای سرش تمام سر و صورت سرباز از خون و گل پر شده بود. خون بین گلهای صورتش برای خودش راهی باز می‌کرد. سرهنگ زانو زد و سرشو بلند کرد. چند بار تکرار کرد: چیزی نشده. چیزی نشده. نگران نباش. سرباز دست سرهنگ را گرفته بود و هی می‌گفت: ق... قر...بان من شهید میشم. کاغذی را داد به سرهنگ و گفت داخلش نوشتم که شما 500 تومن به من دادید. بعد هم زد زیر گریه و گفت: من دیگه ننه‌مو نمی‌بینم. من دیگر اونو نمی‌بینم و دست سرهنگ رو ول نمی‌کرد. ادامه داد: ننم دهاتیه، ولی بخدا حروم و حلال سرش می‌شه. پول شما رو می‌ده. سرهنگ سرباز رو محکم بغل کرده بود و می‌گفت زنده میمونی. اون پولم رو من بهت عیدی دادم، غصه نخور! و بعد صورت سرباز رو بوسید. متوجه شد صورتش یخ کرده، فریاد زد. پزشک و پزشکیار چند نفری اومدند بالای سر سرهنگ و سرباز و ژـ3 رو از بغلش جدا کردند و بردند. سرهنگ دوان‌دوان رفت به طرف بیسیم‌چی و گوشی بیسیم رو گرفت. گفت: عباس عباس، پدر بزرگ! صدای ف‌ف بیسیم بلند شد. پدر بزرگ؛ عباس! به گوشم! سرهنگ جواب داد: عباس جان! پس چی شدند این کبوترها؟ چی شدند؟ عباس، عباس، پدر بزرگ! پریدند به طرف لانه‌ شما. ستوان خودشو رسوند به سرهنگ و گفت: قربان خیلی به ما نزدیک شدند. بعد هم دو نفری خودشونو رسوندن به خاکریز و دراز کشیدن. نیروهای دشمن خیلی زیاد بودند. یک لحظه آتش توپخانه خودی چندین گلوله زد بین عراقیها و تانکهایشان. بیچاره‌ها مثل مورچه‌هایی که آب می‌افتاد بین لونه‌هاشون از تانکها بیرون می‌آمدند و فرار می‌کردند. سربازها و ستوان با اسلحه ژـ3 از پشت خاکریز تیراندازی می‌کردند. عراقیها چند صد متری رفتند عقب، ولی عقب‌نشینی نکردند. ستوان خوشحال بود از این وضعیت و رفت به طرف سربازها. سرهنگ از لبه خاکریز کمی آمد پایین. تمام لباس‌ها و پوتینهایش هم کثیف شده بود. ستوان با خوشحالی دستی برای او تکان داد و دو نفری به روی یکدیگر لبخند زدند و سرهنگ داشت در ادامه آسمان را نگاه می‌کرد که این سکوت را چند گلوله‌‌ توپ درهم ریخت. گلوله‌ها مثل برق و باد آمدند و درست خوردند همان جایی که ستوان ایستاده بود. تمام بدنش سوراخ سوراخ شده بود. گِلهای روی زمین از خونش رنگ عوض کرده بودند. سرهنگ رسید بالای سرش، نفس‌های آخرش را می‌کشید. نشست، ستوان آخرین لبخند را زد و بعد چشمانش را بست. سرهنگ سرش را گذاشت روی سینه‌اش و گفت موسوی من! هرچی دقت کرد صدای قلبش را نمی‌شنید. روح ستوان پرواز کرده بود. سرهنگ به همه دستور داد خودشونو به پشت خاکریزها برسانند. عراقیها دوباره آماده می‌شدند برای حمله، تانکهاشان همین جوری می‌آمد جلو. یکی از سربازها بلند شد و دوید به طرف تانکها. سرهنگ فریاد می‌زد: برگرد پسر! برگرد! شهید می‌شی. سرباز خود را به بالای یکی از تانکها رساند. به درون آن شلیک کرد و بعد خودش هدف رگبار گلوله قرار گرفت. به روی زمین افتاد و یکی از تانکها با زنجیرهای شنی از روی کمرش رد شد. سرهنگ بیسیم‌چی را صدا کرد. بیسیم‌چی خودش را به او رساند و بی‌اختیار اشک می‌ریخت و گفت: قربان! قرار بود مجید این دفعه که به مرخصی میره داماد بشه. بیسیم‌چی باور نمی‌کرد که سرهنگ اشک می‌ریزه. سرهنگ گوشی رو گرفت. عباس! عباس! پدر بزرگم! پس چی شد این کبوترها؟ از اون‌ور گوشی صدایی اومد که می‌گفت: بالای سرتو نگاه کن. در یک آن چندین هواپیمای خودی که یکیشون برعکس شده بود. توی آسمون چنان رسیدند بالای سر عراقیها و شروع کردند به بمباران که تمامشون بدون هیچ عکس‌العملی سرجاشان خشک شده بودند. در یک لحظه تمام سربازها حمله‌ور شدند به سمت دشمن. سرهنگ جلوتر از بقیه می‌رفت به سمت دشمن. عراقیها تانکها رو رها کرده بودند و فرار کردند. سرهنگ تمام نگاهش متوجه سربازهایی بود که حمله می‌کردن. تمام نیروهای دشمن تار و مار شده بودند. تپه‌ها افتاده بود دست سربازها، سرهنگ‌ کلت به دست، یکی از نظامیهای دشمن رو اسیر کرده بود. بیسیم‌چی بیسیم‌اش را انداخت روی زمین. دوید به طرف سرهنگ و اسیر تا با اسلحه‌ای که در دست داشت او را بکشد، اما سرهنگ اجازه نداد. بیسیم‌چی رو آرام می‌کرد. بیسیم‌چی چندبار به سرهنگ گفت: اونا مجید رو کشتند. اسیر مثل بچه‌ای که پشت پدرش مخفی شده بود، پشت سرهنگ جا خوش کرده بود و می‌گفت: مرگ بر صدام، یا علی! یا علی! سرهنگ سعی می‌کرد بیسیم‌چی رو آروم کنه. اطرافشان پر شده بود از اسیرهای دشمن که مثل جوجه‌ها رفته بودند تو هم و نشسته بودند روی زمین خیس. به دستور سرهنگ مقداری آب آورند وبه آنها دادند و سرهنگ خودشو رسوند بالای سر ستوان که آرام خوابیده بود. گفت: تپه‌ها را پس گرفتیم. نیروهای کمکی هم رسیده بودند. جسم ستوان را بلند کردند و داخل ماشین گذاشتند. سرهنگ پرچم ایران را روی او انداخت. تعداد زخم‌های خودی هم زیاد بود. اسیرها را هم سوار ماشینهای دیگری کردند. ماشینها حرکت کردند به سمت پشت جبهه، اصلا انگار از آسمون بارون نیومده بود. آفتابی آفتابی بود. چند تا از سنگرها از بین رفته بودند. گلوله‌ها چندین چاله بزرگ و کوچک درست کرده بودند. سربازها ایستاده بودند و به سرهنگ نگاه می‌کردند که دستش پر بود از پلاک. سرهنگ پلاکها را ریخت داخل جیبش و دستی کشید به چشمهایش. ... [color=#0000ff]سی سال بعد[/color] جلوی مسجد پر بود از آدمهای نظامی و غیرنظامی. سربازها با نظم خاصی ایستاده بودند. ماشین پراید آهسته کنار خیابان ایستاد. سرتیپ در را باز کرد و پیاده شد. پیرمردی هم از آن ور ماشین پایین اومد و دونفری رفتند به سمت مسجد جلو در. مردی جلو سرتیپ رو گرفت و گفت: سلام! سرتیپ نگاهی به او انداخت و جواب داد: چه طوری احمدیان؟ همدیگر را در آغوش کشیدند. بعد پیرمرد را معرفی کرد. سه نفری رفتند به میون جمیعت داخل که جای سوزن انداختن نبود. انگار همه همدیگر را می‌شناختند. سرتیپ نگاهی انداخت به عکسهایی که به دیوار زده بودند. عکس مسعود با همان لبخند همیشگی‌اش کنار عکس ستوان بود. گوشه‌ مسجد نشسته بود. سکوت همه جا را فرا گرفته بود که از میان جمعیت مردی بلند شد و به سمت بلندگو رفت. پیرمرد رو به سرتیپ پرسید: نیاکیه؟ سرتیپ آهسته جواب داد: نه دایی! اون جوون، پسرشه. چند بار تا به حال خدمتتون گفتم. مسعود 25 ساله که شهید شده. پیرمرد دستی به داخل موهای سفیدش کشید و گفت: آخ! آخ! آخ! چقدر فراموشکار شدم. راست می‌گید یادم رفته بود و نگاهش رو به جمعیت شد و بی‌اختیار دست سرتیپ رو گرفت. سرتیپ گرمای زیادی رو بین دستهایش حس کرد. پیرمرد با هیجان گفت: سرتیپ! سرتیپ! خودشه! نیا‌کیه، اونجا نشسته. سرتیپ نگاهی به آن نقطه کرد و او را بوسید. پیرمرد بی اختیار دست راستش را در امتداد نگاهش بلند کرد و سلام نظامی داد. [url="http://newcoy.persianblog.ir/"]منبع:[/url] http://newcoy.persianblog.ir/
  14. ghermez

    قاهر F-313

    [quote]یه اپسیلون شرم و حیا هم گاهی اوقات بد نیست.[/quote] جناب بیگدلی این طرز برخورد و صحبت درست نیست ، کاربر نظر خودش گفته لازم نیست با لحن طعنه امیز به ایشون یاد اوردی کنید کاربران به جای نقل خود همدیگه گفته هاش درست نقل کنید
  15. اقا سینا اولا بابت عکس های بسیار زیبات ممنون دوما کمی در مورد توپ مرکاوا توضیح نمی دی یک مقدار شکل و شمایلش......
  16. ghermez

    VT-4/MBT-3000 تانک ساخت چین

    اینم یک ویدیو از تانک البته به زبون چینی [url="http://www.uploadbaz.com/sj3dfxf0o7gf"]http://www.uploadbaz.com/sj3dfxf0o7gf[/url]
  17. [quote][size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]اصولا بعد حفاظتی اهمیت کمتری دارد، زیرا در نهایت هرچه که تولید شود، در حد آنها نخواهد بود بنابراین از جنبه حفاظتی اهمیت کمتری پیدا می کند. فقط به عنوان نمونه، این تانک ذ-3، چه چیزش ارزش حفاظتی بودن! دارد!؟[/font][/size] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]این موضوع تقریبا واضح هست که بخش دولتی هرگز کارایی بخش خصوصی را نداشته و نخواهد داشت.[/font][/size][/quote] اینو قبول دارم پخش دولتی هز گز کارایی.... اما در باب اصول حفاظتی مخالفم همه جا در اولیته و اولیت خواهد بود شما وقتی اطلاعات و ویژگی ها ی یک تانک، جنگننده ،... داشته باشی می دونی چگونه ازش استفاده بهیه یا مقابله باش بکنی تانک ذوالفقار مشخصات ابتدایی کاملش (مثل حفاظت ، تحرک و خیلی موارد دیگه نظیر انچه برای معرفی یک تانک می ارند )موجوده یا خیر ، من که تا حالا ندیدم جز تحلیل ها و گمانه زنی های موجود که کمی وضع این تانک برای ما مشخص می کنه تطلاعات دیگری در باب این تانک نیست شاید در عمل بر عکس خلاف گفته ی مسئولین این تانک حد تی 72 هم نباشه ویا شایدم حد الخالد پاکستانی ها یا ابرامز a1 .
  18. این خبر دیدم [url="http://www.asriran.com/fa/news/257157/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%87-%D9%87%D9%88%D8%A7%D9%BE%DB%8C%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D9%87%D8%AF%DB%8C%D9%87-%D8%AF%D8%A7%D8%AF"]http://www.asriran.c...-نظامی-هدیه-داد[/url] خواستم اطلاعات بیشتری راجبه ین جنگنده بدونم این جنگنده ظاهرا هر گز در ایران استفاده به دلیل تکنولوژی پایین مورد استفاده قرار نگرفتند ، درسته و بیشتر حالت رزرو بودند
  19. جناب میسالو فقط بعد نظامی می گم به نظرم تنها دلیل این کار بعد حفاظتی این کار باشه همان طور که می دونید و باید قبول کرد صنایع نظامی ما با وجود پیشرفت های خوب هنوز از غربی ها و دشمنان اصلیمون مثل امریکا خیلی عقبتره شرکت های خصوصی در ایران معمولا سطح حفاطت اطلاعاتی خوبی به دلایل گوناگون ندارند به نظرم دشمانمون بخوان (اینجا منظورم بعد غیر نظامیشه ) راحت می تونند اطلاعات از یک شرکت خصوصی ساخت قطعات پزشکی کش کنند
  20. بیگدلی عزیز حرف شما درست اما یکی می اد میگه شما خیلی مقرضانه این حرف نوشتید و و حرفتون نقل می کنه میگه منظورتون این بوده که نیروی هوایی عربستان توانیایش درصفر ه و تو جنگ واقعی هواپیمای بدون شلیک هواپیمای دشمن خود به خود سقوط می کنند اما در صورتی میگه چنین چیزی نیست .... اخرش میشه جار جنجال اما کلی عرض می کنم بر تمام تایپیک ها و تمامی کاربران چه ارشد و چه عضو یک مقدار در بردن الفاظ با دقت بیشتری عمل کنید ادب گفتار رعایت کنید و طوری مطرح نکنید طرف مقابلتون فکر کنه ، داره به خاطر حرف شما توهینی و تمسخر،... به خودش و اعتقاداتش صورت می گیره مثالی خارج از بحث می زنم دوستانس سنی مذهبی ممکنه درسایت داشته باشیم و در سایت حضور در باب علی و معصومیتش بگید کارهای اشتباه خلفای دیگر و ظلماشون درست و منطقی نقل و روش بحث کنید به چنین و چنان دلیل اقای عمر در حق اهل بیت پیامبر طلم کرد اما توهین و تمسخر نکید اون چیزی باب اینکه اکثریت شیعه اند احتملا نمی گی اما باعث ناراحتیش نشید که کینه به دل بگیره مثال دیگرش در بعد نظامی و سیاسی... در حوضه فعالیت سایت فراوانه قوانین سایت واضع و روشنه احترام متقابل هر چند حرف های طرق متقابل از پایه و اساس و کلهم اشتباه باشه نگه دارید
  21. [quote name='bigdelimohamad9' timestamp='1360621777' post='299659'] خلبان غیور و چیره دست ارتش شکست ناپذیر آل سعود در پاسخ به رونمایی جنگنده قاهر-313 حماسه دیگری خلق کردن : [url="http://www.mashreghnews.ir/fa/news/193123/%D8%B3%D9%82%D9%88%D8%B7-%DB%8C%D9%83-%D9%81%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF-%D8%AC%D9%86%DA%AF%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B1%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C"]http://www.mashreghn...جنگنده-عربستانی[/url] [/quote] جناب بیگدلی گرامی لطفا دست به تمسخر و توهین کشورهای هر چند دشمن خونی نزنید این ادبیات شایشته ی شما نیست خیلی راحت بگو سقوط یکی دیگر جنگنده های عربستانی
  22. [quote name='bigbang' timestamp='1360601580' post='299597'] [quote name='jalilnoori' timestamp='1360510616' post='299363'] [right]برادر عزیز بیگ بنگ[/right] [right]شما بهتر هست جمیع اتفاقات رو مطالعه بکنین در مورد صلح حدیبیه وبعدش تاریخ رو تغییر بدین[/right] [right]پیامبر قطعا می دونست مشرکین اجازه زیارت حج بخ مسلمانان نمی دهند و از طرف دیگه هم می دونست بخاطر حرکت حج و آبروی خودشون مشرکین وارد جنگ هم نمیشن[/right] [right]برای همین به اصحاب دستور داد فقط شمشیر همراه بیارن که سلاح عادی مسافرین بود[/right] [right]در کنار چاه حدیبیه اتراق می کنن و مشرکان بسمت اونا میرن و وارد مذاکره و نهایتا صلح میشن هدف پیامبر کاملا معلوم هست مگه اینکه شما بخاطر رسیدن به نتیجه خودتون تغییرش بدین[/right] [right]همون موقع بعضی از اصحاب پیامبر از این اتفاق ناراحت میشن که همونجا دستور تجدید بیعت می دن که بهش بیعت رضوان می گن[/right] [right]مفاد قرار داد صلح هم روشن بود[/right] [right]دوطرف به هم دیگه و متحدین هم حمله نکنن[/right] [right]فراریان یکدیگر رو عودت بدن[/right] [right]مسلمان برگردند و سال دیگه برای حج مراجعت کنن[/right] [right]جان هیج مسلمانی در خطر نبود اگه بدون صلح و حج بر می گشتن[/right] [/quote] برادر عزیز قبل از اینکه دیگران رو متهم به تحریف تاریخ بکنید به قول خودتون جمیع جهات مطالعه کنید . به دلیل طولانی شدن کلام فقط بخشی از واقعه که مورد نیاز بود رو ذکر کردم و خواندن ما بقی واقعه رو به خودتون محول کردم . شما که به قول خودتون جمیع جهات رو مطالعه کردید یه لطفی بکنید دو تا از موارد شباهت شرایط ما و واقعه صلح حدیبیه رو برای ما توضیح بدید ؟ برای روشنتر شدن شما یه لینک میزارم کامل مطالعه بفرمائید تا تفاوت شرایط الان ما و شرایط صلح حدیبیه رو متوجه بشید . [url="http://www.mashreghnews.ir/fa/news/175212"]http://www.mashreghn.../fa/news/175212[/url] [/quote] تایپیک نخوندم اما خوشم از لحن گونه پست ها نمی اد [color=#ff0000][size=5]بحث و حرف طرف مقابل نقل کنید نه خودش [/size][/color] دوستان ازجمند اقا جلیل واقا بیگ بنگ لطفا احترام متقابل به هم رعایت کنید
  23. هواپیما های اموزیشون تمام ملخی بودند این برای کسی که می خواد خلبان جت بشه مشکل ساز نمی شه
  24. [quote name='amirattari' timestamp='1360406386' post='298989'] دليلش چيه كه از بارگذاري دستي استفاده نشده؟ صرفا به خاطر كاهش تعداد خدمه تانك و يا محدوديت و ضعف فني در اين زمينه؟ نميشد از بارگذار دستي چيفتن استفاده كرد؟ [/quote] نظر شخصی اینه سرعت پایین تر در نواخت گلوله بدون اتولودر بیشتر 2 تا3 تا در دقیقه بعید می دونم برسه اما اگر اتولودر تی 72 باشه 8 تاست
  25. [quote] [size=3][font=tahoma,geneva,sans-serif]چهار فروند پهپاد بلند پرواز شناسایی گلوبال هاوک بلوک-30 به همراه کلیه تجهیزات و خدمات جانبی به کره جنوبی می فروشد. ارزش این معامله در حدود 1/2 میلیارد دلار براورد شده است.[/font][/size] [/quote] یعنی اینا قیمت هر فروندش برابری می کنه اف 22 ، این تعاد درسته