

iranianarmy
Members-
تعداد محتوا
96 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
تمامی ارسال های iranianarmy
-
تاپیک جامع بررسی بالستیک قدر-110 /ghadr-110 تاپیک جامع بررسی بالستیک " قدر-110" /Ghadr-110
iranianarmy پاسخ داد به Nestor تاپیک در موشک های بالستیک
ببین دوست من تا اونجایی که من اطلاع دارم دایره خطای شهاب 80 متر هست نه 30 متر البته با توجه به قدرت تخریب شهاب زیاد تاثیر گذار نیست. -
تاپیک جامع بررسی بالستیک قدر-110 /ghadr-110 تاپیک جامع بررسی بالستیک " قدر-110" /Ghadr-110
iranianarmy پاسخ داد به Nestor تاپیک در موشک های بالستیک
حالا فهمیدم اقایون من عذر می خوام آخه بابا من هرچی عکس اول رو نگاه می کنم اندازه اسکاد هست. حرف شما درست بود ولی من دیگه دایره خطای این موشک(30 متر) رو قبول ندارم . -
تاپیک جامع بررسی بالستیک قدر-110 /ghadr-110 تاپیک جامع بررسی بالستیک " قدر-110" /Ghadr-110
iranianarmy پاسخ داد به Nestor تاپیک در موشک های بالستیک
دوست عزیز سخنان شما هم تمام بر روی حس و گمان و تخمین زدن است! شما داری از این فاصله طول چرخ کامیون رو اندازه میگیری تا بعد اندازه موشک رو اندازه بگیری؟ به قول قدیمی ها (آب از سر چشمه گل آلوده) آقا سعید براساس کدوم دیده ها وشنیده ها بر اساس دیده هایی که شما از این فاصله مشخص می کنید که موشک میان برد است ؟ به شنیده ها هم اصلا توجه نکنید مثل اینکه من بگم 2 ساعت پیش 30 جنگنده آمریکایی نیروگاه هستته ای رو بمباران کردند آیا شما باید باور کنی؟ -
تاپیک جامع بررسی بالستیک قدر-110 /ghadr-110 تاپیک جامع بررسی بالستیک " قدر-110" /Ghadr-110
iranianarmy پاسخ داد به Nestor تاپیک در موشک های بالستیک
هر لاستیک 1.5 متر به قول قدیمی ها( آب از سر چشمه گل آلوده!!) ( متاسفانه شما هم تنها بر اساس حدس و گمان صحبت می کنی دوست من اما آیا در جنگ به این حدسیات باید توجه کرد ؟) در ضمن شما چه طور تخمین زدی؟ شما بهتره با دلایل بهتری و البته مستحکم تری نظرات خودت رو بیان کنی. راستی آقا سعید بر اساس کدوم دیده ها و شنیده ها ؟ بر اساس اینکه شما از فاصله ای که این عکس گرفته شده قضاوت می کنید به شنیده ها هم به هیچ وجه اطمینان نکنید. مثلا من الان میان میگم نیم ساعت پیش 30 تا جنگنده آمریکایی وارد آسمان ایران شدند و فلان پایشگاه هوایی را بمباران کردند آیا شما باید باور کنی؟ -
تاپیک جامع بررسی بالستیک قدر-110 /ghadr-110 تاپیک جامع بررسی بالستیک " قدر-110" /Ghadr-110
iranianarmy پاسخ داد به Nestor تاپیک در موشک های بالستیک
اقا سعید شما چه جوری فهمیدی اون 170 سانت قد داره ؟( به خاطر همین گفتم کیلویی حساب می کنی) در ضمن شما از کدام منبع معتبر ( نه فرماندهان ارتش که می گن از موشک تریدنت آمریکا هم قوی تره یا اخبار) شنیدی این موشک در رده موشک میان برد است ؟ شاید شما بگویید فلان شخص یا فلان شبکه اما دوست خوبم آیا خودت از نزدیک رفتی این موشک رو ببینی یا اینکه نقشه این موشک رو بهت بدن نگاه کنی؟ تمام گفته های شما بر اساس شنیده ها است نه دیده ها. دوست دارم بحث رو ادامه بدیم تا این موضع روشن بشه. ناراحت نشی :lol: -
تاپیک جامع بررسی بالستیک قدر-110 /ghadr-110 تاپیک جامع بررسی بالستیک " قدر-110" /Ghadr-110
iranianarmy پاسخ داد به Nestor تاپیک در موشک های بالستیک
راستی اینو یادم رفت بنویسم چرا شما این موشک رو در رده موشک های میان برد قرار می دی ؟ شما ضد موشک اس300 رو که یه سیستم دفاعی هست یا یه موشک تهاجمی مقایسه می کنید؟ آیا این عاقلانه است؟ -
تاپیک جامع بررسی بالستیک قدر-110 /ghadr-110 تاپیک جامع بررسی بالستیک " قدر-110" /Ghadr-110
iranianarmy پاسخ داد به Nestor تاپیک در موشک های بالستیک
اقا سعید نمی دونم چرا شما معادلات را کیلویی حساب می کنید در ضمن خدایی این 21 متر طول داره ! بابا شهاب طولش انقده ( اینقدره) شاید شما این موشک رو با موشک توپول ام ساخت روسیه اشتباه گرفتی؟ آخه یه موشک کوتاه برد 21 متر طول داره؟ :lol: -
تاپیک جامع بررسی بالستیک قدر-110 /ghadr-110 تاپیک جامع بررسی بالستیک " قدر-110" /Ghadr-110
iranianarmy پاسخ داد به Nestor تاپیک در موشک های بالستیک
اقا سعید شما هر متر رو چند سانتر حساب کردی ؟ این فسقلی خیلی طول داشته باشه 7/5 متر یا احتمال کم 8 متر هست . دز ضمن یا نظر شما موافق نیستم شما میدونید چه عواملی بر روی طبق بندی موشک ها تاثیر داره ؟ لطفا نظرات خودتون رو با دلایل درست و مستحکم بیان کنید. -
تاپیک جامع بررسی بالستیک قدر-110 /ghadr-110 تاپیک جامع بررسی بالستیک " قدر-110" /Ghadr-110
iranianarmy پاسخ داد به Nestor تاپیک در موشک های بالستیک
آقا سعید اخه این موشک رو شما با موشک های میانبرد دیگه مقایسه کن اگه از من بپرسی می گم طول این موشک اندازه اسکاد سی است. در مورد اون خبری که شما فرمودین بنده هم شنیده بودم اما به نظر من دروغ هست آخه این فسقلی با کدوم سوخت می خواد مثلا 3000 کلیومتر رو طی کنه؟ -
تاپیک جامع بررسی بالستیک قدر-110 /ghadr-110 تاپیک جامع بررسی بالستیک " قدر-110" /Ghadr-110
iranianarmy پاسخ داد به Nestor تاپیک در موشک های بالستیک
اقا سعید موشک دوربرد کجا بوده به طول این موشک نگاه کن!!!! نصف طول شهاب 3 هم نیست!!!! :lol: -
تاپیک جامع بررسی بالستیک قدر-110 /ghadr-110 تاپیک جامع بررسی بالستیک " قدر-110" /Ghadr-110
iranianarmy پاسخ داد به Nestor تاپیک در موشک های بالستیک
من فکر نمی کنم که موشک قدر 1 در واقع پایه ساخت موشک دوربرد در کشور ما باشه و من فکر می کنم این موشک یه موشک کوتاه برد تا دیگه اگه زور خودشو بزنه میان برد هست که باز خودم فکر می کنم برای ایجاد آتشباری مداوم بر سر دشمن ساخته شده.( دیگه باید موشک های دوربرد را از خانواده شهاب بسازیم هرچند اگه از من بپرسی می گم الان ایران حتما شهاب 5 رو عملیاتی کرده چون شهاب 4 در سال 2002 رسما و با اعلام مقامات بلند پایه نظامی کشور عملیاتی شده) -
دريا به شدت توفاني بود و امواج سهمگين، همچون پتكي بر بدنه ناوشكن فرود مي آمد، شبي ظلماني با محاق ماه، به يكباره ديده بان سمت راست فرياد كشيد: موشك. موشك! از صندلي فرماندهي در پل فرماندهي، به بيرون جستم درحالي كه آژير را به صدا درآوردم، بعلت وقت كم عكس العمل، خود به پشت مسلسل دويدم و آتش گشودم. امّا موشك زوزه كشان هر لحظه نزديك تر مي شد و نور بنفش كور كننده اش تمام فضا را پوشانده بود. برخورد موشك را با تمام وجود بر ناوشكن تحت فرماندهيم احساس كردم، و بعد از آن در ميان شعله و دود به هوا پرتاب شدم. صدايي از بلندگوي پل فرماندهي، مرا به خود آورد: ، از كابوسي وحشتناك از جا جستم، به شدت عرق كرده بودم و گرماي چراغ مطالعهِ كنار تخت صورتم را داغ كرده بود. صداي افسر نگهبان پل فرماندهي، دوباره در بلندگوي كابين پيچيد: - ! از پل فرماندهي پاسخ دادم: بفرمائيد. افسر نگهبان ادامه داد: - هدفي مشكوك در دو مايلي سمت چپ سينه، داريم. بلافاصله به پل فرماندهي(1) رفتم، مدتي هدف را به وسيله سيستم ردنگاري اطلاق عمليات و جنگال(2) ناوشكن تحت نظر گرفتيم و بالاخره به عنوان كشتي تجاري عبوري شناسائي شد. وضعيت كاروان را از افسر نگهبان سئوال كردم. جواب داد، نسبت به سه ربع پيش كه اطلاع داريد، تغييري نكرده است. آن روز در اواسط شهريورماه 1361 طبق معمول درگير هماهنگ كردن كارواني از كشتي هاي تجارتي و نفتكش جهت عزيمت به بندر امام بودم. عمليات اسكورت كاروان، عمليات پردردسر و طاقت فرسايي بود. از چندين روز قبل مي بايستي كشتي ها را آزمايش سرعت و بازرسي فنّي مي كرديم، چون در آن سالها شركتهاي كشتيراني بيگانه از شرايط جنگي حاكم بر خليج فارس سوءاستفاده مي كردند و قراضه ترين كشتي هاي خود را براي عزيمت به بنادر ايران(در شمال خليج فارس) مي فرستادند، تا مورد حمله موشكي عراق قرار گيرد و پول آن را از بيمه دريافت كنند و ما براي خنثي كردن ترفند اين سودجويان فرصت طلب مجبور به آزمايش سرعت و همچنين بازرسي فني از كشتي ها بوديم: استقرار سلاح پدافندي و سيستم هاي فريب موشك نيز، چند روزي به طول مي انجاميد و وقت گير بود و ما تجربه كرده بوديم كه، كشتي ها نبايستي از سيستم مخابراتي خود استفاده كنند، چون با ناديده انگاشتن سياست انتشارات الكترونيكي فرمانده اسكورت، موجب لو رفتن نقّطهِ كاروان مي گرديدند. آن روز از فلق تا شفق همهِ پرسنل ناوشكن بدون هيچگونه استراحتي مشغول كار بودند تا كاروان 25 فروندي به راه افتاد. با شروع تاريكي هوا از بين جزاير قشم و لارك، راهي مسير كشتيراني جنوبي خليج فارس گرديديم. اين مسير را در مسير كشتيراني بين المللي ادامه مي داديم تا كشف كاروان به وسيله يگانهاي شناسايي دشمن مشكل باشد و در همين مسير بود كه، فرمانده كاروان مي توانست يكي دو ساعتي بخوابد و اين سه ربع خواب من با آن در همين منطقه و همين مسير صورت گرفته بود. بعد از خورد شدن كمر نيروي دريايي عراق در عمليات بزرگ در هفتم آذرماه 1359، ابرقدرتها تمام تلاش خود را براي تجهيز عراق با تسليحاتي كه بتواند خطوط مواصلات دريايي جمهوري اسلامي ايران، به ويژه، خطوط مواصلاتي به كه بزرگترين بندر تجارتي ايران كه بزرگترين پايانه نفتي ما بود را تهديد نمايد، مبذول مي داشتند؛ لذا با كمك مستشاران و قطعات يدكي شوروي چند فروند ناوچه عراق بازسازي شده بودند. فرانسه با كرايه دادن هواپيماهاي مجهز به موشك هوا به سطح و فروش هليكوپترهاي مجهز به موشك به عراق، سعي داشتند آن كشور را به تجهيزات برتر ضد سطحي مجهز نمايند. البته هواپيماهاي شكاري و نيز مي رفت تا توازن قدرت هوايي را به نفع عراق تغيير دهد. آن روزها بازار جنگ رواني استكبار بر عليه نيروي دريايي ما بسيار گرم بود و مراكز خبري اعم از راديو، تلويزيون و نشريات غربي، تبليغات گسترده اي را در مورد قدرت موشكي عراق در دريا به راه انداخته بودند. به ويژه بعد از جنگ دريايي (3) تبليغات وسيعي روي موشك و هواپيماهاي و هليكوپترهاي به عمل آمده بود. من با خود فكر مي كردم، آن كابوس وحشتناك حمله موشكي ناشي از كار سنگين آن روز شنيدن اخبار مربوط به توانايي موشكي عراق در دريا به وقوع پيوسته است؛ عليهذا، هوشياري و مراقبت را دو برابر كردم. در قسمت امن مسير ،معمولاً آخرين چكهاي سلاح و تجهيزات براي اطمينان از آمادگي، جهت ورود به منطقهِ خطر انجام مي گرفت. از راس المطاف(4) به طرف جزيرهِ خارك، منطقهِ خطر محسوب مي گرديد و معمولاً آژير زده مي شد و پرسنل ناوهاي اسكورت درآمادگي درجه يك كنترل صدمات، شرايط (كه بالاترين آمادگي عملياتي و فني بود) براي مقابله با حملات هوايي و موشكي و ديده باني مين، صورت مي گرفتند. اسكورت ها در اين مرحله، فاصله را به كاروان نزديك تر مي كردند و از كاروان، پدافند نزديك 5 به عمل مي آيد. در اين منطقه با توجه به طرح و تاكتيكهاي از پيش تعيين شده، بعضاً در شب، ليكن اغلب در روز عبور مي گرديد تا هواپيما وناوها بهتر در مقابل حملات هوايي پدافند نمايند. پوشش هوايي كاروان در اين منطقه، به وسيلهِ هواپيماهاي و تامين مي شد. چه حملهِ هوايي ميگ ها به وسيلهِ آتش پر حجم ناوشكن دفع شد و يك فروند هواپيماي دشمن هدف موشك هواپيماهاي خودي قرار گرفت و سرنگون شد. در حوالي خارك، چهار نفتكش بزرگ از كاروان جدا شدند و به سمت پايانه جزيره خارك براي بارگيري عزيمت كردند و بقيه كاروان براي استراحتي كوتاه، در اطراف جزيره خارك مستقر گرديدند تا با آغاز تاريكي به سوي بندر امام عزيمت كنند. به خطرناكترين قسمت ماموريت رسيده بوديم، چون به پايگاه هاي هوايي و دريايي عراق بسيار نزديك بوديم. مضافاً عراق با استقرار سكوهاي موشك در راءس البيشه و شبه جزيرهِ مي توانست، كاروان را مورد حمله قرار دهد. تا آنجا كه مي توانستم و آبخور 6 زياد كشتي هاي كاروان اجازه مي داد، مسير را به ساحل ايران نزديك كردم و با ناوشكن در قسمت غربي كاروان مورد تهديد قرار گرفتم. در اين منطقه از كليه تسهيلات فريب الكترونيكي و مكانيكي براي پدافند غيرعامل 7 از كاروان و گمراه كردن موشك هاي دشمن، استفاده شد. چف هاي دستي 8 آماده بودند تا به محض وصول اطلاع از حمله موشكي با پرتاب هدفهاي كاذب براي موشكهاي دشمن ايجاد نمايند. دريا به شدت خراب بود و روشنايي ماه، در آسمان وجود نداشت. سكوت كامل بر پل فرماندهي و اطاق عمليات جنگ حكم فرما بود، و همه در محل هاي جنگ، آماده و هوشيار اجراي وظيفه مي كردند، تا به وسيلهِ حمله دشمن غافلگير نشويم. در پيشاپيش كاروان، قايقهاي تندرو و ديده بان و ضد موشك كرم ابريشم را به كانال خورموسي 10 گسيل داشتم. در اين منطقه بيشترين حملات به وسيله انجام مي شد، به همين منظور هدفهاي كاذب متعددي را در سمت حمله قرار داده بوديم. كاروان از بويهِ 11 اصلي خورموسي و سكوهاي نفتي نوروز عبور كرده بود كه، سيستم جنگهاي الكترونيكي اطاق عمليات ناوشكن، تشعشعات راداري دو فروند ناوچهِ ي دشمن را از بويهِ اروند رود جدا شده بودند، اعلام نمود. به سرعت از پل فرماندهي به اطاق عمليات رفتم و پس از اطمينان از كشف تشعشعات، روشن شدن رادار كنترل پرتاب موشك، حمله موشكي قريب الوقوع را مي داد. با دستگاه مخابرات پل فرماندهي، به افسر كاروان دستور دادم و از پرسنل پدافند روي كشتيهاي تجارتي خواستم كه خود را براي مقابله با موشك آماده كنند. دو فروند ناوچه با سرعت به كاروان نزديك مي شدند. برد موشك آنها دو برابر برد موشكي بود كه آن روز، من در اختيار داشتم. آنها با دارا بودن 8 موشك بر روي دو ناوچه خود مي خواستند همچون گرگهاي خون آشام، قتل عامي مهيب از كاروان 21 فروندي كه من مسئول امنيت آن بودم بنمايند، اگر موشك آنها با برد مناسب به كاروان پرتاب مي شد، بدون شك همهِ آنها به هدف اصابت مي كرد و از همه مهمتر اين بود كه، غرور درهم شكسته نيروي دريايي عراق كه در عمليات مرواريد در قعر آبهاي نيلگون خليج فارس مدفون گرديده بود، طلوعي دوباره مي يافت و موجب كسب روحيهِ از دست رفته پرسنل نيروي دريايي دشمن مي شد، لذا در يك لحظه تصميم به ريسك و بلوف گرفتم. با توكل به خداي بزرگ، دستور و هر دادم. به اين ترتيب با تمام سرعت به سمت دو ناوچه عراقي حركت كرديم. به تمامي سلاحها دستور آمادگي سرنگوني موشكهاي پرتابي را دادم و به افسر توپخانه نيز، دستور پرتاب چند راكت نورافشان را در سمت ناوچه هاي عراقي در ارتفاع كم دادم. افسر توپخانه از اين دستور متحير شده بود، او فكر مي كرد با اين نورافشانها دشمن را به طرف خودمان جلب مي كنيم؛ ليكن من اميدوار بودم كه دشمن اين نورافشانهاي در سطح افق را، موشك فرض كند و عكس العمل نشان دهد. خوشبختانه با الطاف خداوندي اين چنين شد. دو فروند ناوچه هشت موشك خود را با حداكثر برد به سوي ناوشكن سام پرتاب كردند، كه همهِ آنها در يكي دو مايلي ما به دريا اصابت كردند و انفجارات عظيم آنها، آنچنان موجهاي انفجاري ايجاد كرد كه تكانهاي حاصل از انفجارات، باعث شد فيوزهاي دستگاههاي الكترونيكي بپرند و مدتي ارتباط ما با مركز كنترل عمليات ساحلي و افسر اسكورت قطع گرديد، اما بحمدا... در كمتر از نيمساعت تعميرات انجام شد و ارتباط برقرار گرديد و نگراني ما رفع شد. دوبار ديگر، خورموسي و كاروان هدف چند موشك كرم ابريشم قرار گرفت كه يكي از آنها توسط قايقهاي ضد موشك سرنگون شد و سه تاي ديگر راهي هدفهاي كاذب شدند. تنها يكي از كشتي ها، به هنگام مانور به گل برخورد كرد. 20 فروند كشتي كاروان به سلامت راهي بندر امام شدند و ما تا سپيده صبح، درگير خارج كردن كشتي به گِل نشسته بوديم، كه با كمك مدّ آب و وزش باد شمال و به لطف پروردگار يكتا، قبل از آن كه دشمن از وضعيت جديد ما آگاه شود، كشتي از گِل بيرون آورده شد و راهي بندر امام گرديد و ما چون همزمان كاروان خروجي از بار خورموسي13 مي گذشت، همراه آنها راهي خارك شديم و بعد به همراهي چند فروند نفتكش به طرف راس المطاف عزيمت كرديم. دريا و هوا بشدت توفاني بود، و همين مسئله اجازهِ هرگونه عمليات هوايي را از دشمن سلب كرده بود، لذا كاروان به سلامت از منطقه خطر عبور كرد و مسير جنوبي را در مسير كشتيراني بين المللي به سمت تنگه هرمز ادامه داديم. (معمولاً در مسير خروجي تنگه هرمز، بيشتر كشتيها راه خود را به سوي اقصي نقاط دنيا ادامه مي دهند و به همين دليل از كاروان فقط چند فروندي با ما راهي لنگرگاه بندرعباس شدند.) آن روز بعدازظهر در اسكله پهلو گرفتيم و روز بعد را براي استراحت و سركشي به خانواده به پرسنل تعطيلي دادم؛ ليكن از آنها خواستم پس فردا، براي دريافت ماءموريت روي ناوشكن آماده باشند. به خانه رسيدم دختر كوچكم به شدت بيمار بود، تبي همراه با تشنج او را گرفته بود. پزشكي به نام دكتر جلالي كه متخصص كودكان بود و فردي دلسوز و مسئول بشمار مي آمد، در شهر مانده بود كه هميشه مطبش مملو از بيمار بود، در طي سه روز گذشته، همسرم موفق به دريافت نوبت از مطب دكتر نشده بود. با سرعت خود را به مطب دكتر رساندم و بالاخره ساعت 10 شب موفق به ديدن دكتر جلالي شدم. او سخت مرا مورد شماتت قرار داد كه چرا اينقدر دير مراجعه كرده ام، چون تب و تشنج حاصل از ويروس ممكن بود بر روي مغز فرزندم تاءثير گذاشته باشد. آن شب، بعد از دادن داروها و پاشويه كردن مرتب، بالاخره كمي از تب او كاسته شد، به خواب رفتم، باز كابوس حمله موشكي با نور بنفش، عيناً تكرار شد. با اصابت موشك، زنگ ممتد كنترل صدمات انبارهاي مهمات كه گوش را كر مي كرد، از خواب پريدم. زنگ تلفن و زنگ درب منزل به طور همزمان صدا مي كرد. با عجله گوشي تلفن را برداشتم، از ستاد فرماندهي منطقه بود، براي اجراي ماءموريت جديد احضار شده بودم، درب را كه گشودم با اداي احترام راننده اي كه براي بردن من آمده بود رو به رو شدم. به سرعت لباس پوشيدم، ساكم را كه هميشه بعد از هر دريانوردي، بلافاصله دوباره آماده مي شد از همسرم گرفتم. خوشبختانه همسرم در مورد شرايط جنگي و شغلي و ماءموريتهاي پي در پي من توجيه شده بود، تنها نگراني من دختر كوچكم بود. در مورد او سفارشهايي به همسرم كردم و بعد از خداحافظي و رد شدن از زير قرآن، به ستاد رفتم. به آنها گفتم كه من امروز به پرسنل ناوشكن مرخصي داده ام. گفتند، ماءموريت براي ناو شما نيست، ولي ناوشكن بايستي براي ماءموريت پدافند جزيره خارك عزيمت نمايد و چون براي فرمانده اش مشكلي پيش آمده است، شما بايد با ناوشكن زال برويد و به محض رفع مشكل ايشان، نامبرده را به خارك خواهيم فرستاد. در برنامه، ساعت جدا شدن از اسكله هشت صبح بود. وقتي بر روي ناوشكن زال رسيدم ساعت حدود هفت و نيم صبح بود. به فرمانده دوم، دستور آمادگي براي جدا شدن از اسكله را دادم. آنها ماءموريت را از چند روز پيش دريافت كرده بودند، ساعت 45/7 دقيقه بود كه افسر تداركات گزارش داد هنوز قسمتي از نانها روي ناوشكن نيامده است، افسر جانشين نيز از خرابي يك توربين و ديزل، و افسر توپخانه از خرابي سيستم ديگري مرا آگاه كرد. راءس ساعت 8 بود، اطلاع يافتم كه بندرگاه، يدك كش آماده ندارد. اما دستور برداشتن طنابها را دادم و با يك موتور و استفاده از شمّ ملواني با كمك جريان باد و آب، از اسكله جدا شده و به طرف لنگرگاه عزيمت كرديم. چند ساعت بعد بين جزيرهِ قشم و لارك به سوي منطقه مياني خليج فارس در حال حركت بوديم. به نظر مي رسيد، چند نفر از افراد به دليل عدم شناخت همكاري لازم را با من ندارند، و همين مسئله، بهانه اي بود براي عدم همكاري آنها با من كه فرماندهي غير، به حساب مي آمدم؛ لذا چند جلسهِ سخنراني و توجيهي براي كليهِ پرسنل ترتيب دادم و آنها را در مورد وضعيت عمومي جنگ در زمين و دريا و هوا توجيه كردم. گفتم كه چگونه پيشروي دشمن در زمين سد شده و عمليات بزرگ بيت المقدس را برايشان تشريح كردم، و دفاع خرمشهر و پشتيباني آبادان را به هنگام حصر دشمن كه خود نيز حضور داشتم را برايشان شرح دادم و در مورد عمليات شكوهمند مرواريد كه خود يكي از طراحانش بودم به تفصيل سخن گفتم، گفتم كه: چگونه مي توان دشمن برتر را تنها با قدرت لايزال الهي و اتكاء به نيروي خدادادي خود منهدم و نابود ساخت. دربارهِ ترفندهاي استكبار درمورد تجهيز عراق به موشكهاي هوا به سطح براي به دست آوردن سيادت دريايي كه در اختيار ما مي باشد، سخن گفتم و ويژگيهاي برجستهِ رزمندگان مسلمان دلير ايراني را نسبت به دريانوردان انگليسي برشمردم و تفاوتهاي عمليات خليج فارس را با منطقه جنگ فالكلند شرح دادم و يادآور شدم كه ما قادريم با استفاده از موانع طبيعي و مصنوعي در خليج فارس، دريانوردي را در مقابل حمله موشكهاي دشمن ايمن نمائيم. چيزي كه باعث ضعف روحيه پرسنل ناوشكن شده بود، اين بود كه دو روز پيش آنها را از وسط راه از يك ماءموريت بازگردانده بودند. هدف آنها از ماءموريت مورد هدف قرار دادن دو شناور دشمن بود. دائم در فكر پيروزي بودند. با اين صحبتها، احساسات اعتقادي، ملي و مذهبي آنها كاملاً تحريك شده بود و با روش خاصي، خودباوري هرچه بيشتر در آنها ايجاد كردم. بعد در كلاسهاي تئوري كه ايجاد شد به طرز مقابله با موشك، با سيستمهاي 14 مانند و سخت كُش مانندمسلسلها يكنواخت تير بالاي ناوشكن پرداختم، و در اين فاصله يعني تا رسيدن به راس المطاف تمرينات عملي را به صورت شبانه روزي انجام داديم و در طول مسير مهندسين ماشين و برق و سلاح و توپخانه بالاترين آمادگي كليه دستگاهها و سيستمها را گزارش دادند. چون پوشش هوايي نداشتيم مي بايستي بهترين استفاده از تاريكي شب مي كرديم، براي همين منظور طوري برنامه ريزي كرديم كه، از راس المطاف تا خارك را در شب دريانوردي كنيم. به محض رسيدن به جزيره خارك به سمت غرب جزيره رفتيم، چند فروند كشتي در كنار درحال سوختگيري بودند. در اين موارد، ناوشكن مسئول پدافند لازم بود، در سمت حمله دشمن كه، بيشتر از جهت غرب بود، بيشترين مراقبت را به عمل آورد. من از پل فرماندهي تكان نمي خوردم و گاه گاه به اتاق عمليات مي رفتم و رادار هوايي و سطحي و سيستم جنگ الكترونيك را چك مي كردم. در مسير به فاصله 5 مايلي غرب جزيره بوديم كه، تشعشعات رادار يك فروند هليكوپتر را روي دستگاه "ESM" جنگهاي الكترونيك كشف كردم. مشخصاتش كاملا با هليكوپتر تطبيق داشت، بلافاصله آژير و آمادگي درجه يك كنترل صدمات حالت اعلام كردم. از افسر مهندس خواستم تا هر دو توربين با تمام قدرت آماده براي مانور باشند و به افسر توپخانه گفتم: علاوه بر سلاحهاي سازماني و مسلسلهاي اضافي كه براي ضدموشك روي پل ها نصب شده بودند، مسلسلهاي رزرو را نيز، از انبارها روي پل بياورد و همه سلاحها را به سمت غرب، جايي كه جز تاريكي مطلق و امواج دريا چيزي ديده نمي شد، نشانه روند. با بلندگو به پرسنل پشت قبضه ها هشدار دادم كه به محض ديدن نور بنفش، آتش به رويش گشوده شود. چند دقيقه بعد، رادار موشك اگزوست روي ESM كشف شد، از بلندگوي ناو فرياد زدم:موشك در راه، قبضه ها به محض رويت درگير نمايند. با ديدن نور بنفش در آن شب ظلماني و درياي خراب كابوسي كه ديده بودم، به حقيقت پيوست. كليه سلاحها با تمام قدرت آتش گشودند. ناو، يكپارچه گويان بود و آتش، يك لحظه قطع نمي شد. در يك مايلي ناوشكن، موشك هدف واقع شد و غريو شادي پرسنل به هوا بلند گرديد، اما بلافاصله موشك دوم در راه بود كه با توده عظيم چف دستي و مانور به موقع و سريع از خطر موشك دوم نجات پيدا كرديم. موشك به صخره اي در جزيره برخورد كرد. پرسنل ناوشكن آن شب يكپارچه انرژي و غرور و آگاه به تواناييهاي خود شده بودند و تمام تبليغات سوء استكبار در مورد قدرت موشكهاي اگزوست، نقش برآب شده بود. خدمه قبضه ها، هر يك با خوشحالي ادعا مي كردند كه موشك اگزوست را سرنگون كرده اند. به آنها گفتم: شما با تلاش و وحدت ثابت كرديد كه موشكهاي اگزوست عراقي ديگر نمي تواند تهديدي براي نيروي دريايي ما باشد. چند روزي پدافند خارك با قدرت تمام ادامه داشت و حملات هوايي دشمن با آتش قدرتمند ناوشكن زال دفع گرديد تا اينكه پيامي دريافت كرديم با اين مضمون: فرمانده اصلي ناوشكن زال با يك فروند شناور به لنگرگاه اعزام گرديده، پس از تحويل و تحول فرماندهي با شناور مزبور به بوشهر عزيمت نمائيد، تا ترتيب مراجعت شما به بندرعباس داده شود. خبر به وسيله پرسنل مخابرات در ناوشكن درز كرد. تمام پرسنل به جز عوامل نگهباني، در باشگاه درجه داران جمع شده بودند و از من خواستند كه تا آخر ماموريت با آنها باشم. براي آنها سخنراني كوتاهي كردم و دليري و شهامت آنها را طي ماموريت ستودم و در مورد همكاري آنها در آغاز ماموريت تا اوج رزمندگي و توانمندي آنها در طول ماموريت صحبت كردم و شرح دادم كه وحدت فرماندهي اجازه حضور دو فرمانده را روي ناوشكن نمي دهد، مضافا بايستي ناوشكن سام را براي جايگزيني ناوشكن زال در پدافند خارك آماده نمايم. بعد از حضور فرمانده ناوشكن زال و تحويل و تحول فرماندهي با مشايعت فرمانده، به پاشنه ناوشكن رفتيم. هنگام پياده شدن، همه پرسنل حضور داشتند و ابراز احساسات مي كردند و يكايك براي خداحافظي با من روبوسي كردند و يك مهناوي هنگام خداحافظي درحالي كه قطرات اشك در چشمانش حلقه زده بود، انگشتري عقيق خود را از انگشت درآورد و به من داد و گفت: تبرك امام رضا(ع) است، ان شاءالله خداوند فرماندهي مانند شما را محافظت كند، تا نيروي دريايي ما همچنان مقاوم و استوار بماند. فرمانده ناوشكن زال در شگفت بود. به من گفت ناخدا با پرسنل من چه كرده اي كه اين طور شيفته تو شده اند. در حالي كه از طناب پله اي به روي شناور مي رفتم، گفتم: هيچ، تنها توانايي هاي آنها و ناوشكن قهرمان زال را به آنها شناسانده ام. ----------------------------------------------------------------------- پي نوشت: 1 - پل فرماندهي: اتاق سكّاندار و محلّ هدايت كشتي يا ناو را گويند. 2 - جنگال: اين كلمه، مخفّف دو كلمهِ است. 3 - فالكلند يا مالويناس، جزيره اي است در نزديكي سواحل آرژانتين كه از عصر استعمار، تحت حاكميت انگليس است. در سال 1982 ميان آرژانتين كه مدّعي مالكيت اين جزيره است و انگليس، در اين منطقه، نبردي دريايي روي داد كه با شكست ناوگان جنگي آرژانتين و برتري كامل نيروي دريايي سلطنتي انگليس، خاتمه يافت. 4 - راءس المطاف: منطقه اي است كه در جنوب خليج فارس، در نزديكي سواحل امارات. 5. پدافند نزديك: هر گونه عمليات دفاع از شناور كه از فاصلهِ نزديك بر روي آن انجام شود. 6. آبخور: ميزان ارتفاع كف شناور (ناو يا كشتي)، از سطح زيرين آن. 7. پدافند غيرعامل: استتار يا اختفاء شناور از ديد شناورها، شكاريها و رادارهاي دشمن. 8. چف دستي :(Portable Chaff) اجزاء، عناصر و مكانيسم كور كردن و قريب دادن رادار دشمن را بر روي يك ناو گويند. 9. تودهِ چف: مجموعه اي از چف دستي را گويند. 10. خورموسي: پيشرفتگي آبهاي خليج فارس در خشكي در محدودهِ بندر امام خميني(ره). 11. بويه: علامت دريايي كه غالباً چراغي بر روي آن نصب است. 12. ناوچهِ اوزا:(OSA) نوعي ناوچهِ روسي و تندرو كه نيروي دريايي عراق در اختيار داشت. 13- خورموسي، پيشرفتگي طبيعي آبهاي خليج فارس در سواحل سرزميني ايران در محدودهِ بنادر امام خميني و ماهشهر است و باريكترين منطقهِ ورودي آن را، بار خورموسي مي نامند. 14- سيستمهاي نرم كش و سخت كش: سيستمهاي نرم كش، مجموعهِ روشها و ابزارهايي هستند كه سبب فريب دادن موشك دشمن مي شوند و به صورت عامل يا غيرعامل، موشك دشمن را به منطقهِ غيرحياتي، هدايت كرده در آنجا منفجر مي نمايند. سيستم سخت كش، به روش انهدام موشك دشمن با سلاح گفته مي شود؛ سلاح هايي مانند: موشك ضدموشك و يا تيربارهاي با نواخت تير بالا (تيربارهايي كه تعداد شليك آنها در ثانيه زياد است).
-
خرید های نظامی ایران و عراق ( 1988 - 1980 ) خرید های نظامی ایران و عراق ( 1988 - 1980 )
iranianarmy پاسخ داد به iranianarmy تاپیک در جنگ تحمیلی
تغییر سفیر ایران در لندن و مرگ سفیر پیشین: در بهار سال 1976 سفیر کبیر ایران در لندن تغییر کرد و شاه «پرویز راجی» رئیس دفتر جوان و کم تجربه (در زمینه دیپلماسی) نخست وزیر را به جای «محمد رضا امیر تیمور» منصوب کرد. ظاهراً امیر تیمور به دلیل اعتیاد به قمارهای سنگین شبانه، هم اموالش را به باد داده بود و هم سمت دیپلماتیکش را. البته مقامات بریتانیایی از سال 1974 که وی به لندن عزیمت کرده بود چندان به وی علاقه نداشتند. ظاهراً امیر تیمور در اواخر ماه مي پس از یک باخت میلیون پوندی در کازینو، در منزل خود در خیابان انیسمور گاردن در محله ساوث کنزینگتون لندن دست به خودکشی زد. پروندههای مربوط به تغییر سفیر، انتصاب راجی و خودکشی امیر تیمور به دلیل حساسیت شخصی و احتمال ایجاد ناراحتی برای افرادی که هنوز زنده هستند و به نوعی میتوانند تحت تأثیر اطلاعات موجود در آن باشند هنوز پس از گذشت سی سال از طبقهبندی خارج نشده و فعلاً دسترسی به آنها ممکن نیست. تلاش بریتانیا برای فروش هواپیماهای کنکورد و اتومبیل کرایسلر به ایران: از آخرین روزهای سال 1974 به مدت بیش از دو سال، بریتانیا در تلاش بود ایران را ترغیب کند تا چند فروند از هواپیماهای مسافربری مافوق صوت «کنکورد» محصول مشترک فرانسه و بریتانیا را به ایران بفروشد. واقعیت امر این بود که با وجود ویژگیهای یگانه این هواپیما، به دلیل مشکلات تعمیر و نگهداری و هزینههای بالای آن هیچ یک از کشورهای جهان علاقهای به خرید آن نشان نداده بودند و مسؤولان ایرانی نیز با وجود اصرار بریتانیاییها چندان علاقهای به این کار نداشتند. تنها انگیزهای که ممکن بود ایران را به چنین خریدی ترغیب کند، علاقه شاه به ابراز برتری نسبت به کشورهای منطقه بود. یا این وجود با اشکال تراشیهای متعدد ایران در مورد طراحی کنکورد، عدم تطابق باندهای پروازی بسیاری از کشورها با این هواپیما و مخالفت پنهانی آمریکا (به دلیل آن که ایران مشتری شرکت بوئینگ، رقیب آمریکایی کنکورد بود) این قرارداد هیچگاه قطعی نشد، ولی در بحبوحه چانهزنی بریتانیاییها برای فروش کنکورد به ایران، در آوریل 1976 شرکت بوئینگ موفق به فروش و انتقال نخستین موارد از هواپیماهای جدید جمبوجت به ایران شد. شاه در یک گفتوگوی مطبوعاتی در دهم مي (21 اردیبهشت) با مسؤولان باشگاه خبرنگاران بریتانیا ایرادهای متعددی به کنکورد گرفت، از جمله اینکه نگهداری این نوع هواپیما مقرون به صرفه نیست و در صورت خرید این هواپیماها ایران طی 10 سال آینده باید 600 میلیون دلار هزینه کند و ایران ایر در صورت خرید این هواپیماها نیازمند نصب یک باک اضافی و یا افزایش 50 درصدی باک فعلی این نوع هواپیما برای پرواز بدون توقف از تهران به نیویورک است. شاه افزود ایران علاقهمند به کنکورد است، ولی برای خرید این نوع هواپیما مایل است تا زمان انجام اصلاحات و اقتصادیتر شدن هزینههای آن صبر کند. علاوه بر مشکلات فنی و طراحی، شاه علاقه داشت که در ازای خرید دو فروند کنکورد به جای پول یا استفاده از اعتبارات بینالمللی به صورت تهاتری به بریتانیا نفت بدهد، ولی این اقدام مورد موافقت شرکت کنکورد قرار نگرفت. مشابه این وضع در مورد خودرو کرایسلر نیز رخ داد و تلاشهایی برای فروش کارخانجات ساخت این اتومبیل بریتانیایی دچار مشکلات اقتصادی به ایران انجام شد، ولی نهایتاً این معامله صورت نگرفت و طرفین راضی به امضای قرارداد انتقال کارخانه کرایسلر به ایران نشدند. اختلاس در جریان معاملات شکر با ایران: یکی از موارد تنش برانگیز در مناسبات حسنه ایران و بریتانیا در سال 1976 کشف اختلاس در معاملات شکر و پرداخت رشوه از سوی یک شرکت بریتانیایی به چند تن از مقامات وزارت بازرگانی بود. براساس تحقیقات انجام شده، صیرفی و علیزاده از مسؤولان وزارت بازرگانی ایران از شرکت «تیتاند لیل» رشوه دریافت کرده بودند. این اتهام اگرچه در ابتداً مورد انکار شرکت بریتانیایی قرار گرفت، ولی با وجود مدارک غیرقابل انکار و تحقیقات گسترده مأموران قضایی ایرانی به دلیل مطرح بودن نام اعضای خانواده اشرف پهلوی از جمله همسر سوم و پسر ارشد وی به عنوان شریک تجاری در این معاملات جنجالی، پرونده عملاً مکتوم ماند و مختومه اعلام شد. مشابه این موارد در چند معامله دیگر از جمله چند معامله نظامی از جمله در نیروی دریایی نیز رخ داد، ولی در عمل آنها نیز به جایی نرسیدند. براساس اظهارات دیپلماتهای بریتانیایی، مشکل اصلی در این موارد، این بودند که دولت هویدا به شدت در پی پاسخ گویی به افکار عمومی در مورد رشوهخواری و فساد مالی بود، ولی هر بار که موردی را کشف میکردند، سرنخ ماجرا به یکی از وابستگان به دربار منتهی میشد که امکان پیگیری قضایی آنان وجود نداشت. مناسبات دفاعی ایران و بریتانیا: براساس گزارشهای آزاد شده، در پایان سال 1975 حجم سالانه صادرات جنگ افزار تجهیزات نظامی از بریتانیا به ایران 2 میلیارد دلار بوده است. بریتانیا در این بازار سودمند رقابت ساکت و در عین حال خشن و بیرحمانهای با آمریکا و کشورهای اروپایی داشت. در سال 1976 ایران برای نخستین بار از نظر خریدهای دفاعی خود دچار مشکل نقدینگی و کسري بودجه شد و این مسأله فروشندگان بریتانیایی را دچار نگرانی کرده بود. این در حالی بود که از سال 1971 به بعد روند خریدهای نظامی ایران از بریتانیا مرتبا سیر صعودی داشت. در نیمه دوم سال 1975، ایران برای نخستین بار بازنگری در خریدهای تسلیحاتی خود انجام داد. نتیجه این اقدام به قول بریتانیاییها این بود که بودجه قراردادهایی که قبلاً دستور پرداختشان صادر شده بود مجدداً در چرخه بازنگری و تجدیدنظر قرار گرفت. در نخستین ماههای سال 1976 شاه به این فکر افتاد که علاوه بر تداوم خریدهای نظامی خود فنآوری تولید سلاحهای پیچیده و مجتمعهای تولید و توسعه نظامی را نیز در ایران مستقر کرده و کشورش را به یکی از مراکز تولید و صادرات جنگ افزار تبدیل کند. این اقدام البته به راحتی مورد تأیید قدرتهای غربی واقع نمیشد و در مرحله عمل نیز چندان که انتظار میرفت پیش نرفت. در پایان سال 1974 ایران سفارش خرید 1500 دستگاه از نمونه جدید و تکامل یافته تانک چیفتن را به بریتانیا داده بود. این در حالی بود که قبلاً نیز 750 دستگاه از همین تانک به ایران تحویل داده شده بود. ایران همچنین خواستار خرید 246 وسیله نقلیه تعمیر خودروهای زرهی شده بود. مبلغ درخواستی ایران از بریتانیا بابت تجهیزات زرهی 600 میلیون پوند (براساس قیمت پایان سال 1974) تخمین زده میشد که به همراه تجهیزات، ملزومات اضافی و لوازم یدکی، کل مبلغ خرید زرهی ایران از بریتانیا در پایان سال 1976 به یک میلیارد پوند بالغ میرسید. ایران البته از بابت تانکهای چیفتن و تحویل آنها با بریتانیا مشکل داشت؛ مشکلاتی از قبیل ناسازگاری موتورهای چیفتن با وضعیت ایران و همچنین اعتصاب در کارخانجات نظامی بریتانیا و تأخیر در ساخت و تحویل چیفتنهای درخواستی به ایران. مناسبات هسته ای ایران و بریتانیا: یکی از مواردی که پروندههای آن در آرشیو ملی بریتانیا پس از گذشت سی سال همچنان از طبقهبندی خارج نشده است، مسأله روابط هستهای ایران و بریتانیا است. با این حال خلاصهای از این موضوع در گزارشهای مختصر توجیهی برای استفاده وزرای بریتانیایی در سفرهایشان به ایران و گفتوگو با مسؤولان آن کشور وجود دارد که خود فینفسه قابل توجه است. براساس این گزارش توجیهی، در سال 1974 شاه تصمیم به تأسیس سازمان انرژی اتمی ایران به ریاست دکتر «اکبر اعتماد» گرفت تا برنامه گسترش انرژی مصرفی کشور را توسعه دهد. براساس یک برنامه بلند پروازانه، ایران مصمم بود که تا پایان سال 1993 حدود 23 هزار مگاوات برق از انرژی هستهای خود تولید کند. برنامه سازمان انرژی اتمی ایران این بود که تا سال81 - 1980 بیست نیروگاه 1000 مگاواتی را در کشور مستقر کند و از آن به بعد نیز سالی دو نیروگاه به این برنامه بیفزاید. ایران در سال 1975 قراردادهای جداگانه هستهای با فرانسه، جمهوری فدرال آلمان و آمریکا برای تأمین سوخت اورانیوم لازم برای راکتورهای خود منعقد کرد. شرکت «فراماتوم» فرانسوی برای ساخت دو راکتور هستهای در ایران 300 میلیون دلار پیش پرداخت دریافت کرد. براساس اطلاع بریتانیاییها، این پیش پرداخت در حالی به فرانسه داده شد که قرارداد اصلی احداث این نیروگاهها هنوز به امضای طرفین نرسیده بود. آلمان غربی در حال نهایی کردن قرارداد آغاز به کار ساخت دو نیروگاه هستهای 1200 مگاواتی از تابستان 1976 در ایران بود. این دو نیروگاه قرار بود توسط شرکت کرافتورک یونیون (کی.دبلیو.یو) در سواحل خلیج فارس ساخته و تحویل ایران داده شوند. آمریکا نیز در سال 1975 از تصمیم برای احداث 8 نیروگاه هستهای در ایران خبر داده بود، ولی قرارداد این امر پس از گذشت یک سال هنوز به امضای نهایی نرسیده بود. براساس این اسناد، ایران یک میلیارد دلار به فرانسه وام داده بود تا صرف ساخت پایانه غنیسازی اورانیوم «یورودیف» شود. این وام قرار بود به سهمی برای ایران در این پایانه تبدیل شود. در چند قرارداد جداگانه، ایران اورانیوم خام به کشورهای آفریقای جنوبی و گابن صادر میکرد و قرار بود این اقدام به استرالیا، برزیل، کانادا و آمریکا نیز گسترش یابد. از سوی دیگر در سال 1976 مذاکرات جدی نیز برای فروش اورانیوم غنی شده از سوی بریتانیا به ایران در جریان بود. نخستین تماسهای هستهای جدی ایران و بریتانیا در دسامبر سال 1974 با سفر لرد آلدینگتون رئیس سازمان انرژی هستهای بریتانیا و سپس سفر دو ماه بعد در فوریه 1975 دکتر «والتر مارشال دانشمند ارشد همان سازمان برقرار شد. زمینههای مورد بحث برای همکاری دو جانبه عبارت بودند از: آموزش متخصصان هستهای ایران در مرکز هارول در بریتانیا، مشورتهای پژوهشی، ارزیابیهای معدنی، غنیسازی اورانیوم و احتمالاً خدمات موقتی بازیافت. جالب اینجا بود که علاوه بر ارائه فنآوری غنیسازی اورانیوم، یکی دیگر از خواستههای بریتانیا فروش تجهیزات تولید آب سنگین (اسجیاچدبلیوآر) به ایران بود که از نظر طرفین دارای توجیه و سوددهی اقتصادی در آینده بود. در زمینه غنیسازی اورانیوم، ایرانیها علاقهمند بودند که در یک پروژه مشترک با بریتانیا برنامه سانتریفوژ و غنیسازی را در بریتانیا آغاز کنند و تضمین بگیرند که تا سال 1988 سوخت لازم برای نیروگاههای خود را دریافت خواهند کرد. در این گزارش تأکید شده که چه در زمینه غنیسازی و چه در زمینه بازیافت سوخت هستهای بریتانیا باید دقیقاً بررسی کند که آیا قادر به ارائه اطلاعات و فنآوری حساس به ایران هست یا نه، ولی بهتر است در مرحله مذاکرات این تردید به ایرانیها اعلام نشود. در ادامه این گزارش تأیید شده که ایران امضا کننده پیمان منع گسترش جنگ افزارهای کشتار جمعی (انپیتی) است و تاکنون در اجرای مفاد آن متعهد بوده است. اسناد مربوط به مسایل داخلی بریتانیا: بخش عمدهاي از اسناد تاريخي آزاد شده در آرشیو ملی بریتانیا به تحولات داخلي این کشور مرتبط است. مطابق يکي از پروندههاي اين اسناد دولت بريتانيا در دوره حکومت کارگري و زمامداري «هارولد ويلسون» پيشبيني کرده بود که حکومت آرژانتين قصد دارد تا به جزاير مورد مناقشه فالکلند (مالويناس)حمله کرده و آن را از استعمار بريتانيا خارج کند.اين جزاير از اوايل قرن نوزدهم مورد مناقشه بريتانيا و آرژانتين قرار داشت. حمله نظامي آرژانتين به فالکلند (مالويناس) در سال 1976 رخ نداد، ولي شش سال بعد در دوران حکومت محافظهکاران و نخستوزيري «مارگارت تاچر» به تحقق پيوست و منجر به جنگ سال 1982 بين دو کشور شد که نهايتاً به شکست آرژانتين و کشته شدن 900 نفر انجاميد. يکي ديگر ازاين گزارشها به نگرانيهاي ويلسون درباره تندرويهاي گروههاي راستگراي اتحادگرا و سلطنت طلب افراطي در ايرلند شمالي و احتمال به راهانداختن حمام خون توسط جوخههاي مرگ آنان در مخالفت با نيت احتمالي دولت کارگري در تأسيس يک دولت مستقل در آن منطقه و پيشدستي در اعلام استقلال درايرلند شمالي بدون هماهنگي و توافق با دولتهاي لندن و دوبلين بود. خودسريهاي گروههاي راستگرای طرفدار دولت لندن درايرلند شمالي به حدي بود که در يک گزارش دولتي، از «ايان پيزلي» کشيش راستگرای انگليکن و طرفدار تداوم همگرايي با دولت مرکزي لندن به عنوان عنصري به مراتب خطرناکتر از ارتش جمهوريخواه ايرلند ياد کند. در آن زمان ويلسون به شدت نگران بالاگرفتن خشونت و خونريزي درايرلند شمالي بين شبه نظاميان رقيب و تبديل آن به يک جنگ تمام عيار داخلي بود. ديگر مجموعه اسناد آزاد شده مربوط به مسأله احتمال جداسري اسکاتلند در ميانه بحرانهاي اقتصادي اواسط دهه هفتاد در بريتانيا است. همگام با بالا گرفتن مشکلات دولت کارگري در لندن و ناتوانيهاي اقتصادي، مليگرايان اسکاتلندي درانديشه جدايي از بريتانيا و يا دستکم در اختيار گرفتن خودگرداني داخلي منطقه خود بودند. با اين همه، برخي از جناحهاي مليگرا در اسکاتلند براين باور بودند که جدايي از بريتانيا نه تنها مشکلات آنها را کم نميکند، بلکه اين منطقه را به بحران جديدي وارد ميکند. اين ديدگاه پس از سي سال در مجموع همچنان تفکر غالب در زمينه آينده حکومت در اسکاتلند است و موجب شده تا اين منطقه همچنان بخشي از بريتانيا باقي بماند. در سال 1976 حزب کارگر در شرايط مشابهي نسبت به وضع کنوني خود از جهت نگراني از عدم پيروزي مجدد و کاهش محبوبیت رهبران خود در انتخابات سراسري قرار داشت. ازاين جهت، رهبري حزب تصميم گرفت تا با کنار گذاردن ويلسون و جايگزين کردن «جيمز کالاهان» وزير خارجه به جاي وي، احتمال پيروزي در انتخابات سراسري بعدي را افزايش دهد. اين اقدام به طور موقتي به افزايش محبوبيت حزب کارگر کمک کرد، ولي نهايتاً در انتخابات سال 1979 به شکست حزب کارگر و نخستوزيري تاچر منجر شد. حال بايد ديد آيا تلاش مشابه اين حزب براي جايگزيني «گوردون براون» به جاي «توني بلر» به نجات حزب و پيروزي مجدد آن در انتخابات کمک خواهد کرد يا نه. مشکلات اقتصادي بريتانيا در اواسط دهه هفتاد موجب شد تا دولت کالاهان به اقدامات مختلفي در جهت صرفهجويي اقتصادي بينديشد. شماري ازاين برنامهها کاهش هزينههاي حفاظتي از ملکه اليزابت دوم، طرح لغو اعطاي مدالهاي طلايي و نقرهاي لياقت (موسوم به مدال جوبيلي) بود و مهمتر از آن، انديشه محدود کردن و يا حتي تعطيل کردن برنامههاي هستهاي بريتانيا در جهت صرفهجويي مالي و تعديل بحران اقتصادي کشور بود. اين بحران جدي نهايتا با جلب موافقت مسؤولان «صندوق جهاني پول» به اعطاي وامي به مبلغ نزديک به چهار ميليارد دلار به بريتانيا تا حد زيادي فروکش کرد و در عمل نيازي به تعطيلي برنامههاي هستهاي و ديگر اقدامات احتياطي پيش نيامد. در سال 1976 علاوه بر مشکلات اقتصادي خشکسالي، کم آبي و وزش بادهاي سهمگين نيز گريبان بريتانيا را گرفت. يک گزارش از «سر جانهانت» وزير مشاور دولت کارگري، اين خشکسالي و کمآبي را طي 250 سال اخير در بريتانيا بينظير ارزيابي کرد. براي حل اين بحران، پيشنهادهاي مختلفي مطرح شدند که جدي ترين آنها بارور کردن ابرها براي بارش بيشتر و يا انتقال آب با تانکرهاي غول پيکر از نروژ بود. بااين همه در اواخر ماه آگوست، نگرانيها در مورد پايان ذخيره آب کشور رفع و با افزايش بارندگي، شرايط از حالت بحراني خارج شد. اين مسأله موجب پايان يافتن کامل نگراني دولت از بروز بحراني مشابه نشد و سياستهاي احتياط آميز و درخواست از مردم براي صرفهجويي در مصرف آب ادامه يافت. بحران اقتصادي، خشکسالي و بحرانهاي سياسي درايرلند شمالي موجب شد که سازمان امنيت داخلي بريتانيا (MI5) دچار نگرانيهايي درباره امنيت کشور و احتمال بروز فعاليتهاي خشونتبار مسلحانه و خرابکارانه شود. در آخرين روزهاي نخست وزيري ويلسون، سازمان MI5 در گزارشي از احتمال بروز شورشهاي خشونت بار از سوي اتحاديههاي تندرو کارگري و گروههاي شبه نظاميايرلندي خبر داد و خواهان برنامهريزي دقيق براي مقابله با اینگونه اقدامات احتمالی از جمله خطر بمب گذاري در سيستم قطار زيرزميني لندن شد. در همين سال، دولت پاکستان در يک اقدام رسمي تلاش کرد تا الماس معروف «کوه نور» را از بريتانيا پس بگيرد. «ذوالفقار علي بوتو» نخست وزير وقت پاکستان طي درخواستي رسميخطاب به کالاهان اعلام کرد که اين الماس در سال 1852 به طور غيرقانوني توسط مهاراجه لاهور به عنوان هديه به ملکه ويکتوريا بخشيده شده و در واقع متعلق به دولت و ملت پاکستان است. کالاهان دستور پيگيري مسأله را داد. وقتي وي متوجه شد که اين الماس 750 ساله و 186 قيراطي، تراش خورده و در تاج همسر پادشاه سابق (جورج ششم) و مادر ملکه کنوني قرار گرفته، در پاسخ بهاين درخواست اعلام کرد که انتقال اين الماس به دربار بريتانيا بخشي از يک معاهده صلح پس از جنگ 1849 با مهاراجه لاهور بوده است. با آن که نخست وزير پاکستان تهديد کرده بود که مسأله را به رسانههاي عمومي خواهد کشاند، ولي در عمل درباره اين که موضوع کوه نور را به بحراني در روابط لندن - اسلام آباد تبديل کند، ترديد داشت و موضوع عملاً مسکوت ماند. گفتنی است که در سال جاری، تعداد آن دسته از پروندههایی که مربوط به ایران هستند و کلاً یا بخشهایی از آن از طبقهبندی خارج نشده است، به مراتب بیشتر از سالهای گذشته است و مهمترین قسمتهای آن مسأله مالکیت جزایر سه گانه خلیج فارس و همکاریهای هستهای ایران و بریتانیا است. منبع: روزنامه همشهری -
تاپیک جامع تهاجم به جمهوری اسلامی ایران
iranianarmy پاسخ داد به mostafa_by تاپیک در دکترین و استراتژی
به باور بسیاری از تحلیلگران، با توجه به ابعاد بسیار بزرگ بحران عراق ایالات متحده در شرایطی قرار ندارد که یک ماجراجویی دیگر نظامی را در خاورمیانه آغاز کند. در مقابل برخی نیز تشدید اقدامات ایذایی ایالات متحده علیه ایران و تقویت واحدهای نیروی هوایی و دریایی این کشور در آبهای خلیج فارس را نوعی زمینهسازی برای انجام یک عملیات نظامی بزرگ علیه تاسیسات هستهای و زیرساختهای نظامی کشورمان قلمداد میکنند. نیکولاس بلانفورد تحلیگر روزنامه کریستین ساینس مانیتور نیز به بررسی این موضوع از جنبهای دیگر پرداخته است که متن کامل آن در پی میآید: چشمانداز انجام یک حمله نظامی از سوی آمریکا به ایران ماشه را برای آغاز تحرکات نظامی سراسیمه در سراسر خاورمیانه کشیده است. اکنون تهران آشکارا میکوشد تا با تجهیز هرچه بیشتر متحدان اصلیاش یعنی سوریه و حزبالله را برای دفاع از خود آماده سازد. در منطقهای که سوءظن به رفتار دیگران حرف اول را میزند و اعتماد متقابل کمیاب است سیاستمداران و تحلیلگران سیاسی به شدت از آن بیم دارند که افزایش تنش بین ایالاتمتحده و ایران با بروز یک اتفاق به شعلهور شدن آتش یک جنگ بزرگ منجر شود. «زوی شاتوبر» مدیر «انتستیتوی مطالعات امنیت ملی» در تلآویو در توصیف این وضعیت میگوید: «اکنون خاورمیانه در شرایطی است که اوضاع به شکل برنامهریزینشدهای در حال بحرانی شدن است. ما وارد عصری شدهایم که مذاکرهای وجود ندارد... همهچیز به شدت بیثبات شده و یک تصادف میتواند به یک انفجار بزرگ بیانجامد». «آموس یالدین» رئیس اداره اطلاعات ارتش اسرائیل نیز هفته گذشته در جلسه کابینه حضور یافت و به اعضای دولت گفت که حزبالله، سوریه و ایران آشکارا در حال تقویت مواضع و تجهیزات دفاعی خود بوده و انتظار وقوع جنگ را میکشند: «ما به طور دقیق فعالیتهای آنها را زیر نظر داریم چون که قبلا نشان دادهاند توانایی زیادی در به اشتباه انداختن ما دارند». اوضاع به گونهای جدی شده که مقامات اسرائیل در جریان سفر اخیر نانسی پلوسی به تلآویو از وی خواستند بشار اسد رئیسجمهور سوریه را مطمئن سازد که اسرائیل هیچ نیتی برای انجام اقدام نظامی علیه آن کشور ندارد. اما دلیل این نگرانیها چیست؟ تاریخ خاورمیانه پر از نمونههایی است که نشان میدهد بروز رویدادهای بهظاهر کوچک منجر به آغاز جنگهای ویرانگر شده است. مشهور ترین آن به سال 1967 برمیگردد که زنجیرهای از اقدامات تحریکآمیز مصر و اسرائیل به آغاز جنگ ششروزه و تغییر نقشه سیاسی خاورمیانه انجامید و آخرین آن نیز تابستان گذشته بود که اسارت دو سرباز اسرائیلی از سوی حزبالله حمله متقابل اسرائیل را در پی داشت که به مرگ 1000 نفر غیرنظامی لبنانی و تحمیل 4 میلیارد دلار خسارت به آن منجر شد. بوش همواره گفته که به «زمان» و «دیپلماسی» فرصت میدهد تا حل مسالمت آمیز بحران هستهای ایران امکانپذیر شود، ولی اکنون نشانههای نگرانکننده از همیشه بیشتر است: تقویت چشمگیر آرایش نظامی آمریکا در خلیج فارس، ناپدیدشدن یک ژنرال ارشد ایرانی در ترکیه و دستگیری پنج دیپلمات ایرانی در عراق. «امل سعد غریب» از تحلیلگران بنیاد کارنگی در تشریح اوضاع کنونی میگوید: «ایران و سوریه دیگر تحرکات نظامی آمریکا را نمایشی تلقی نمیکنند. بسیار منطقی به نظر میرسد اگر آنها خود را برای دفاع و واکنش متقابل آماده کردهباشند». یک مقام بلندپایه حزبالله با نام مستعار «محمد» در گفتگو با خبرنگار AP از برپایی یک دوره نظامی بسیار سخت و سنگین در درههای بقاع برای جنگجویان این گروه خبر داده تا آنان برای حضور در واحدهای عملیات ویژه علیه اسرائیل آماده شوند. محمد همچنین تایید میکند که یک برنامه بازسازی نظامی «بسیار سطح بالا» از سوی حزبالله به انجام رسیده زیرا انتظار زیادی برای وقوع یک نبرد بزرگ دیگر با اسرائیل در آینده نزدیک وجود دارد: «آنها هیچگاه شکست جولای گذشته را نخواهند پذیرفت». نواف موسوی مشاور رهبر حزبالله در امور بینالملل نیز با ذکر این تحلیل که اسرائیل در حال آماده شدن برای «راند دوم» است میگوید: «ما نیز برای هر اتفاقی آماده شدهایم». اما چهچیزی ایران و سوریه را متقاعد ساخته در کنار یکدیگر قرار گیرند؟ پاسخ آشکار است: سیاست نادرست دولت بوش برای منزوی ساختن این دو کشور از زمان آغاز حمله به عراق در سال 2003. طی سالهای گذشته همکاریهای نظامی ایران و سوریه به بالاترین حد رسیدهاست. به عقیده تیمور گوکسل تحلیگر موسسه «مناسبات امنیتی» در بیروت، سوریه و حزبالله به این دلیل نگران حمله آمریکا به ایران هستند که فکر میکنند اسرائیل از فضای ملتهبی که در پی این حمله بوجود میآید استفاده کرده و یک ضربه نظامی غافلگیرکننده به آنان وارد خواهد ساخت. اوضاع به قدری جدی شده که یک مقام اطلاعاتی بلندپایه لبنانی میگوید که مشاوران نظامی ایرانی فرماندهان ارتش سوریه را متقاعد ساختهاند که با تشکیل تیمهای عملیاتی ویژه پارتیزانی همان روشهایی را برای مقابله با اسرائیل در پیش گیرند که جنگجویان حزب الله در نبرد تابستان گذشته از آن استفاده کرده بودند. منبع:سایت دانشجو -
در این تصویر صحنه انفجار نهایی ناو غول پیکر یاماتو را مشاهده می کنید. این نبرد ناو به نوعی مظهر قدرت و توانایی نظامی ژاپن به شمار میرفت و در نوع خود از لحاظ قدرت تسلیحاتش منحصر بفرد بود.9 توپ فوق سنگین کالیبر 18.1 اینچ 12 توپ 155 میلیمتری 12 توپ ضد هوایی 127 میلیمتری و 152 قبضه آتشبار ضد هوایی 25 میلیمتری از یاماتو یک هیولای دریایی مخوف و نابودگر ساخته بود.در روز 7 آپریل 1945 یاماتو که در یک ماموریت انتحاری برای دفاع از اکیناوا به کار گرفته شده بود مورد حمله هواپیماهای برخواسته از ناوهای هواپیمابر آمریکایی قرار گرفت. یاماتو با سرسختی تمام و قدرت تمام آتشباریش به مبارزه برخواست و اوج این مبارزه مرگبار در ساعت 12:35 دقیقه بود. در این زمان یاماتو از حرکت زیگزاگ خود دست برداشت (حرکت زیگزاگ ناو باعث می شود که احتمال اصابت بمب کم شده و هدف گیری بمب افکن ها کاهش یابد) در این زمان تمام توپ های یاماتو (حتی توپ های فوق سنگین 459 میلیمتری آن که با مهمات انفجاری پخشان پر شده بودند ) به سمت هواپیماهای آمریکایی آتش نمودند چتری از فولاد و سرب و آتش بر روی یاماتو گسترده شد با این وجود دو بمب به عرشه ناو اصابت کرد البته 2 هل دایور آمریکایی مورد اصابت قرار گرفته و از میان رفتند. در ادامه حمل 5 فروند آونجر در ساعت 12:43 دقیقه حمله خود را با اژدر آغاز نمودند سه اژدر به سمت یاماتو شلیک شد که یکی از آنها به ناو اصابت کرد و یک آونجر نیز طعمه ی آتشبارهای ضد هوایی یاماتو گردید. 14 کورسرز به سمت یاماتو یورش بردند که چتر حفاظتی یاماتو موفق به پس زدن آنها شد و حمله آنها بی نتیجه ماند. درساعت 12:45 دقیقه 34 هل کت 22 هل دایورز و 1 فروند کورسرز به کاروان اسکورت یاماتوحمله کردند و موفق شدند به رزمناو های هاماکازی صدماتی وارد نمایند هم زمان پدافند ضد هوایی یاماتو موجی از فولاد و آتش را روانه آسمان می کرد و صدای کرکننده شلیک تیربارها و توپ های سنگین ضد هوایی فضا را پر کرده بود. در ساعت 12:47 هامازاکی تعادلش را از دست داد و غرق شدن آن آغاز شد , دو ناو اسکورت دیگر به نام های سوزوتسوکی و فیاتسوکی نیز مورد اصابت اژدر قرار گرفتند . در ساعت 12:50 موج حمله فروکش نمود یاماتو با دو بمب آسیب دیده بود اما هنوز قدرت حرکت و مبارزه داشت ناوشکن سوزو تسوکی در حالی که ابری سیاه از آن بر میخواست به شدت دچار ۀتش سوزی شده و رزمناو سبک یاهاگی نیز آخرین نفسهای خود را می کشید . در ساعت13:00 یاماتو با 180درجه تغییر مسیر به سمت جنوب حرکت کرد در ساعت 13:02 دومین موج حمله توسط اپراتورهای رادار گزارش داده شد. در ساعت 13:22 زنگ آغاز دمین راند مبارزه با شلیک آتشبارهای ضد هوایی یاماتو به صدا درآمد ، یک فروند کوررسرز موفق شد که از چتر یاماتوعبور کرده یک بمب 453 کیلو گرمی را با هد گیری دقیقی به سینه کشتی برتاب نماید. 12 هل دایور نیز همزمان به یاماتو یورش بردند که 5 فروند آنها مورد اصابت آتشبارهای یاماتو قرار گرفته و در آسمان قطعه قطعه شدند هیولا همچنان برای زنده ماندن مبارزه می کرد. در ساعت13:33 دقیقه 110 فروند هواپیمای آمریکایی دیگر وارد کارزار شدند و به کاروان دریایی ژاپنی حمله کردند 12 آونجر با اژدرهایشان به سمت یاماتو یورش بردند یاماتو با تغییر مسیر سعی کرد که خود را از اژدرها حفظ کند اما 3 اژدر به این ناو کوه پیکر اصابت نمودند یکی از اژدرها باعث آسیب شدیدی در سکان جانبی گردید.تا این زمان یاماتو مورد اصابت 4 اژدر قرار گرفته بود . در ساعت 13:43 هنوز یاماتو دست از مبارزه بر نداشته بود در این زمان یک فروند آونجر مورد اصابت قرار گرفت اما نکته ای کاملا مشخص بود ناو های اسکورت دیگر قدرت دفاع و حمایت از ناو فرماندهی را نداشتند .در ساعت 14:02 سومین موج حمله آغاز شد و طی آن سه بمب و سه اژدر به یاماتو برخورد نمودند ، حال دیگر سرعت یاماتو به 22 کیلومتر بر ساعت کاهش یافته بود . در این زمان افسر اجرائیات نامورا جیرو به کاپیتان آروگا گزارش داد که تلفات وارد بر کشتی بسیار سنگین است و پیشنهاد ترک کشتی را داد . فرمانده ناوگان آدمیرال آیتو فرمان لغو ماموریت را صادر نمود. در ساعت 14:05 رزمناو سبک یاهاگی مورد اصابت 12 بمب و 7 اژدر قرار گرفت و یک دقیقه بعد از اصابت آخرین اژدر به زیر آب فرو رفت، حال دیگر یاماتو این خداوندگار عرصه دریا تنها و بی رمق در برابر دها هواپیمای دشمن قرار گرفته بود. هیولا می میرد: تیر خلاص توسط گروه پروازی ستوان استتسون زده شد . شش آونجر تحت فرمان او به سمت یاماتو حمله برده و اژدرهای MARK13 خود را رها کردند و این اژدرها ضربه نهایی را بر پیکره یاماتو وارد نمودند در ساعت 14:23 انبار مهمات یاماتو منفجر شد و ستونی از دود و بخار به هوا بر خواست ، جالب است بدایند که این ستون از دود از فاصله 100 مایلی قابل مشاهاده بود ، با این انفجار یاماتو برای همیشه در قعر اقیانوس آرمید. آدمیرال ایتو و کاپیتان آروگا به همراه 3063 نفر از خدمه و کارکنان این ناو به همراه یاماتو از میان رفتند یاهاگی و 4 ناوشکن دیگر نیز غرق شدند و اینگونه بود که داستان دیگری از نبرد های سنگین و خونبار پاسیفیک پایان یافت. و اینهم عکسهایی دیگر از نبرد ناو یاماتو منبع : مجله جنگ افزار
-
دوستان عزیز اگر مطلب جالبی را در هر ضمینه نظامی میدانید لطفا در قسمت بدنیست بدانید سایت قرار داده تا هم من و دوستان دیگر از آن مطلع شویم.
-
اقا سعید من خودم همین الان عکس ها را باز کردم هیچ مشکلی ندارد. :lol: :lol:
-
تانک اصلی میدان نبرد تی-72 تانک اصلی میدان نبرد T-72 ( شامل تمامی گونه ها )
iranianarmy پاسخ داد به EBRAHIM تاپیک در تانک
سلام دوست عزیز در مورد اینکه دوستان گفتند که تانک تی72 با تانک آبرامز قابل مقایسه است این نظر در مورد زره این دوتانک بوده. اما در مورد اینکه شما می گوئید تانک آبرامز نسبت به تی72 سرتر است درست است اما باید بدانید که تی72 تقریبا 15 تا 20 سال قبل از تانک آبرامز ساخت شده و اصلا در کلاس متفاوتی هستند تانکT72 یک تانک متوسط وزن است در حالی که تانک آبرامز یک تانک فوق سنگین به شمار می آید در مورد تی 72 های عراقی هم که اصلا جای صحبت ندارد چون به تجهیزات لیزری و مسافت یابهای پیشرفته مجهز نبودند و این درحالی بود که آبرامزهای آمریکایی به واسطه تجهیزات فوق پیشرفته نصب شده روی آن به رحتی اهداف خود را از 4000 متری شکار می کردن در حالی که بهترین تی 72 های عراقی که نسبت به آبرامز ها از نظر تجهیزات ضعیفتر بودند اهداف خود را حداثر از فاصله 2000 متری منهدم می کردند .و شما باید بدانید که اصلا مقایسه تی 72 با تانک آّبرامز کار درستی نیست و تی 72 را باید با تانک M60 مقایسه کرد. اما شما بیایید تانک آبرامز که آخرین محصول آمریکا است را با آخرین محصول زرهی روسیه یعنی T94 یا همون عقاب سیاه مقایسه کنید ببینید کدامیک برترند؟- 240 پاسخ ها
-
- روسیه
- تانک اصلی میدان نبرد
- (و 4 بیشتر)
-
جنگنده-بمب افکن همه گونه آب و هوای سوخو-24 فنسر جنگنده-بمب افکن همه گونه آب و هوای سوخو-24 فنسر ( Sukhoi Su-24/Fencer)
iranianarmy پاسخ داد به EBRAHIM تاپیک در هجومی و بمب افکن
توليد جنگنده بمب افكن بال متغير آمريكايي اف.111 در نيمه دهه 1960 تهديدي جدي براي شوروي سابق بود . به همين دليل كارخانه سوخو هم مامور ساختن هواپيمايي با قابليتهاي مشابه شد. بعضي از اهداف طراحان سوخو در طرح جديدشان ، قابليت پرواز فراصوتي در ارتفاع پايين ، توانايي اجراي عمليات در شب يا روز و در همه گونه شرايط جوي ، و قابليت استفاده از باندهاي نامناسب و كوتاه بود. اولين طرح پيشنهادي ، كه يك بمب افكن بال مثلثي عمود پرواز بود، به نتيجه مطلوب نرسيد، و سوخو با استفاده از تجربه حاصله از توليد هواپيماي بال متغير سوخو-17 و ميگ -23 ، به طرح بال متغير ديگري روي آوردكه آن را رسما سوخو-24 ناميدند . پيش نمونه سوخو -24 براي نخستين بار در 17 ژوئيه 1970 پرواز كرد. ابتدائا غربيها نام محصول جديد سوخو را اشتباها سوخو -19 مي پنداشتند ، و ناتو آنرا به رويه استاندارد نامگذاري جنگنده ها ، فنسر ، ناميد؛ البته پس از فاش شدن اطلاعات دقيق تري درباره سوخو -24 ، اين نام همچنان حفظ شد. كمبود اطلاعات دقيق درباره سوخو-24 ، آن را به شبه ترسناكي براي هواپيماهاي غربي تبديل كرده بود؛ ولي پس از مدتي ، بويژه پس از آگاهي از نوع موتور در دهه 1980 ،تا حدي نگراني هاي قبلي درباره آن رفع شد. ويژگي هاي آئروديناميكي سوخو-24 بسيار شبيه ميگ -23 است. شايد دليل اصلي اين شباهت ، بهره گيري هردو دفتر طراحي ميگ و سوخو از پژوهش هاي ” انستيتومركزي آئرو هيدرو ديناميك “ ( ساگي ) در مسكو براي تقويت طرح هايشان بوده است. بال سوخو 24 شهپر ندارد !! ، و حركت غلت هواپيما با تحريك دم تماما متحرك (شهپردم) انجام مي شود. صندليهاي دوسرنشين فنسر به صورت پهلو به پهلو قرار دارد(مانند جنگنده اف-111 ) كه آرايشي غير عادي است. اتخاذ چنين آرايشي احتمالا براي افزايش كارايي چشمي خلبان در پرواز سريع كم ارتفاع و همچنين ، تامين فضاي مورد نياز سيستمهاي راداري بوده است. با استفاده از يك رادار ويژه براي تعقيب ناهمواري هاي زمين ، فنسر مي تواند در ارتفاع بسيار پايين پرواز خودكار انجام دهد. از عيوب سوخو24 سروصداي زياد موتور آن است. سوخو 24 از دسامبر 1974 تدريجا جانشين ياك-28 (بروئر) در نيروهاي نظامي شوروي شد. بالهاي متغير اين هواپيما به صورت خشمگينانه اي درست شده است و بسته به سرعت آن به عقب و يا جلو حركت مي كند . ناگفته نماند كه هنگامي دو بال اين هواپيما جمع مي شود كه دو موتور هواپيما روشن باشد و به علت سرعت زياد اين عمل صورت مي گيرد . بدنه هواپيما كشيده و باريك مي باشد و نوك هواپيما تيز و به شكل مستطيل است و در پشت هواپيما برآمدگي هايي است كه تا انتهاي هواپيما كشيده شده است . اين هواپيماي فوق العاده داراي راداري به شكل چوب گلف مي باشد كه و در زير هواپيما نصب مي شود . كارايي اين رادار بدين صورت است كه هنگامي كه اين هواپيما وارد ميدان نبرد مي شود هر رادار زميني كه روشن باشد شناسايي و در عرض كمتر از يك دقيقه منهدم مي كند . در جنگ 8 ساله عراق عليه ايران ، كشور عراق داراي تعدادي از اين هواپيما بوده كه با ورود اين هواپيما به خاك كشورمان رادارهاي زميني ما سريعا خاموش مي گرديد تا مورد گزند اين هواپيما واقع نشود . 12 فروند از سوخو 24 های عراق درسال 1990و زمان جنگ خلیج فارس به ایران پناهنده شدند و در سال 1991 ایران 24 قروند از این هواپیما را مستقیما از روسیه خریداری کرده است . و هدف اصلي خريد آن تهديدهاي اسرائيل مي باشد . مشخصات : نام ......................................................................... سوخو24 فنسر شركت سازنده .......................................................... سوخوي كشور توليد كننده ..................................................... شوروي سابق انواع مدل .............................................................. 7 مدل تعداد توليد شده ...................................................... بيش از 900 فروند موتور ................................................................ دو موتور توربوجت ليولكا مجهز به پس سوز سال ساخت .................................................. 1965 الي 1969 اولين پرواز ................................................. 1970 سال به خدمت درآوردن .................................. 1974 هواپيماهاي مشابه .......................................... تورنادو ، ا ف 111 ، ا ف 14 ، ا ف 15 ، ميگ 23 ، ميگ 27 كابين ......................................................... دو نفره وظيفه ........................................................ هواپيماي تهاجمي در انواع آب و هوا ، بمب افكن دوربرد سنگين ، هواپيماي ضربتي طول ........................................................ 24 متر اندازه بال ................................................. 6/17 متر ارتفاع از زمين ......................................... 19/6 متر وزن هواپيما بدون بار ................................. 22320 كيلوگرم ' ' با حد اكثر بار ............................. 39700 كيلوگرم مقدار تسليحات سوار شده بر بال ................... 945 كيلوگرم سقف پرواز ............................................... 16500 متر رنج پروازي ............................................. 2500 كيلومتر رنج دريايي ............................................... 1930 نانو متر سرعت .................................................... 18/2 ماخ و در مدلهاي پيشرفته 4/2 ماخ سرعت هنگام بلند شدن ................................ 280 كيلومتر بر ساعت سرعت هنگام نشستن .................................. 280 كيلومتر بر ساعت نرخ سرعت ............................................. 30000 پا در عرض يك دقيقه سقف پرواز براي سرويس .......................... 57 هزار پا مقدار باند براي پرواز.................................1300 متر مقدار باند براي نشستن................................950 متر سوخت گيري در آسمان ............................... بله سوخت داخلي ........................................... 10385 كيلو گرم سوخت خارجي ........................................ 2396 كيلوگرم رادار .................................................... ???? تسليحات ............................................... انواع موشكها و بمبها كشور هاي دارنده ................................... ايران ، روسيه ، اكراين ، بلا روس ، سوريه ، قزاقستان ، ليبي ، ازبكستان ، الجزاير ، آذربايجان ، عراق جنگها .................................................( ايران و عراق 1980-1988 ) (افغانستان 1984 – 1989) هواپيما هاي مشابه ................................. ميگ 23/29/27 ، اف-15 / 111 -
تانک اصلی میدان نبرد تی-72 تانک اصلی میدان نبرد T-72 ( شامل تمامی گونه ها )
iranianarmy پاسخ داد به EBRAHIM تاپیک در تانک
اینم چندتا عکس از تی 72 اسنم یه تی72 عراقی ببینید چه بلایی به سرش آوردن!! :lol: منبع مطلب : مجله جنگ افزار- 240 پاسخ ها
-
- روسیه
- تانک اصلی میدان نبرد
- (و 4 بیشتر)
-
قطعنامه ها و تحریم ها تاپیک جامع قطعنامه ها و تحریم های علیه جمهوری اسلامی ایران
iranianarmy پاسخ داد به Parviz تاپیک در اخبار تحلیلی
راستی شرکت های ایرانی از کی دارن بمب اتمی می سازن؟؟ خودشون بزگترین زرادخانه های دنیا رو دارن اونوقت میان چارتا شرکت ایرانی رو تحریم میکنند!!!!!!! :lol: -
آمادگى در تخريب: تقريباً نيم قرن است که قدرتمندترين دولت هاى هسته اى دنيا در بن بستى نظامى گرفتار آمده اند که « تخريب متقابل قطعى » يا (MAD) ناميده مى شود. تا اوايل دهه 1960 زرادخانه هاى هسته اى ايالات متحده و شوروى آنقدر گسترده و پيچيده بود که هيچ يك از اين دو کشور توان کامل مقابله به مثل با ديگرى را با آغاز حمله اول نداشت، حتى با يك حمله ناگهانى. بنابراين آغاز يك جنگ هسته اى برابر است با اقدام به خودکشى . طى دوران جنگ سرد بسيارى از انديشمندان و تحليلگران سياسى معتقد بودند که MAD جهان را نسبتاً باثبات و صلح آميز مى سازد چرا که هوشيارى گسترده اى را در سطح سياست بين الملل فراهم مى آورد، تهديد به کارگيرى تسليحات هسته اى براى حل و فصل مشاجرات را سست و به طور کلى رفتار ابرقدرت ها را محدود مى ساخت. (مهم اينكه آخرين بن بست هسته اى بزرگ- همان بحران موشكى کوبا در سال 1962- در طلوع عصر «تخريب متقابل قطعى » رخ داد). خوشبينان به دليل همين بن بست هسته اى استدلال مى کردند که عصر جنگ جهانى قدرت هاى بزرگ سپرى شده است. در هر صورت، منتقدين MAD استدلال مى کردند که تخريب قطعى متقابل نه تنها مانع جنگ قدرت هاى بزرگ که باعث عقب نشينى و کاهش قدرت و تاثير توسعه طلبى و اقتدارگرايى خطرناك جماهير شوروى شد. از آن چشم انداز MAD باعث تداوم زندگى امپراتورى شيطانى شد . اين بحث به نظر شبيه به تاريخ باستان مى آيد اما گويا بيش از هميشه مرتبط تر مى نمايد- چرا که عصر تخريب قطعى متقابل به پايان خود نزديك مى شود. امروزه، ايالات متحده بر لبه حفظ برترى هسته اى ايستاده است. به زودى براى ايالات متحده امكان پذير خواهد بود که زرادخانه هاى گسترده هسته اى چين و روسيه را با اولين حمله نابود کند. اين دگرگونى چشمگير در توازن قدرت هسته اى از مجموعه پيشرفت ها در سيستم هسته اى ايالات متحده، ضعف و کاهش چشمگير در زرادخانه هاى هسته اى روسيه و سرعت اندك مدرنيزاسيون در نيروهاى هسته اى چين ناشى مى شود. تا زمانى که سياست ايالات متحده تغيير نيابد و يا مسكو و پكن گام هايى را براى افزايش ميزان و آمادگى نيروهايشان برندارند، چين و روسيه- و بقيه جهان- تا سال هاى آينده در زير سايه برترى هسته اى ايالات متحده به سر خواهند برد . برداشت فرد در مورد تاثيرات اين دگرگونى بسته به چشم انداز تئوريك وى خواهد بود. بازها که معتقدند ايالات متحده نيرويى خيرانديش در جهان است، از عصر جديد هسته اى استقبال مى کنند چرا که به اين اصل ايمان دارند که برترى ايالات متحده هم در بعد سلاح هاى متعارف و هم در بعد سلاح هاى هسته اى کمك مى کند که از تجاوز کشورهاى ديگر جلوگيرى به عمل آيد. براى مثال، هر چه برترى هسته اى ايالات متحده بيشتر شود، رهبران چين محتاط تر در مورد مسائلى مثل تايوان رفتار مى کنند زيرا مى دانند نيروهاى هسته اى آسيب پذيرشان نمى تواند مانع مداخله ايالات متحده شود- و اينكه تهديدات هسته اى چين ممكن است ايالات متحده را به حمله به زرادخانه پكن دعوت و تهييج نمايد. اما کبوترها- که مخالف به کارگيرى تهديد هسته اى براى اجبار ديگر دولت ها هستند و از يك ايالات متحده نامحدود، آزاد و جسور در واهمه اند- نگران خواهند بود. استدلال آنها اين است که برترى هسته اى ممكن است واشينگتن را به رفتارى خشونت آميز درغلتاند به ويژه اگر با ساير ابعاد و فاکتورهاى مربوط به برترى و قدرت ملى ايالات متحده ترکيب شود. سرانجام گروه سومى که جغدها ناميده مى شوند- و نگران احتمال درگيرى عمدى هستند - نگران خواهند بود که برترى هسته اى ايالات متحده مى تواند ساير قدرت هاى هسته اى را مجاب کند که وضعيت هاى استراتژيك مثل واگذار کردن کنترل سلاح هاى هسته اى به فرماندهان سطح پائين که احتمالاً به راحتى دست به حمله هسته اى غيرمجاز مى برند را بپذيرند- بنابراين آنچه که نظريه پردازان « بحران بى ثباتى » استراتژيك مى نامند ايجاد مى کنند . زرادخانه يك دموکراسى: پنجاه سال است که تصميم گيرندگان جنگى پنتاگون زرادخانه هسته اى ايالات متحده را با هدف ممانعت از حمله اتمى به ايالات متحده- و حتى اگر لازم باشد- پيروزى در جنگ هسته اى با آغاز حمله پيشگيرانه که نيروهاى هسته اى دشمن را نابود مى کند بنا کرده اند. براى اين اهداف، ايالات متحده بر يك استراتژى هسته اى سه وجهى متكى است؛ جنگنده هاى نظامى، موشك هاى بالستيك قاره پيما يا (ICBMs) و زيردريايى هاى مجهز به موشك هاى بالستيك که SSBNS ناميده مى شوند. اين استراتژى سه وجهى اين فرصت را از دشمن مى گيرد که در يك حمله تمام نيروهاى هسته اى ايالات متحده را نابود کند حتى با يك حمله ناگهانى- زيرا اطمينان مى يابد که ايالات متحده قادر خواهد بود که پاسخى مخرب بدهد. چنين مقابله به مثلى ايالات متحده را قادر خواهد ساخت که بخش گسترده اى از شهرها و صنعت کشور حمله کننده براى ممانعت از اولين حمله نابود شود. در هر حال چنين حمله سه وجهى هسته اى مى تواند در حمله اى مخرب عليه نيروهاى هسته اى مختلف نيز به کار رود. جنگنده هاى نظامى ممكن است از دست رادارهاى دشمن فرار کنند، زيردريايى ها مى توانند موشك هايشان را از نزديك ساحل دشمن پرتاب کنند و در نهايت فرصت پاسخ به رهبران دشمن ندهند و موشك هاى زمينى کاملاً دقيق مى تواند زرادخانه هاى مستحكم را که در برابر حمله مقاوم ساخته شده اند و ساير اهدافى که نيازمند ضربه مستقيم است نابود کند. توانايى نابودى همه نيروهاى هسته اى مختلف و از بين بردن احتمال حمله انتقامى، به مثابه « برترى هسته اى » يا « ظرفيت اولين حمله » ناميده مى شود . ايالات متحده مزيت هاى استراتژيك هنگفتى از برترى هسته اى اش طى سال هاى اول جنگ سرد بر حسب سودمندى بحران، چانه زنى در برابر شوروى (براى مثال در مورد برلين در اواخر دهه 50 و اوايل دهه 60 ) و تصميم براى جنگ عليه ارتش سرخ در اروپا به دست آورد. اگر شوروى در دهه 1950 به اروپاى غربى حمله مى کرد، ايالات متحده با آغاز حمله اتمى مهيب به شوروى، شرکاى اروپاى شرقى و چينى اش جنگ جهانى سوم را فوراً برپا مى ساخت. اين تصميمات ابداع بوروکرات ها و تصميم گيرندگان سطح پائين پنتاگون نبود، بلكه توسط عالى ترين سطح دولت آمريكا پذيرفته شده بود . هرچه که شوروى ظرفيت حمله متقابل دوم خود را بسط مى داد برترى هسته اى آمريكا در دهه 1960 کاهش يافت. اين ظرفيت آغاز تخريب متقابل قطعى بود. واشينگتن استراتژى حمله اتمى پيشگيرانه را ترك کرد اما براى باقى مانده جنگ سرد درصدد کنار گذاشتن MAD و ايجاد مجدد برترى هسته اى اش بود. لذا زرادخانه هسته اى خود را گسترش داد، دائماً دقت و مرگبار بودن سلاح هايش را در هدف قرار دادن پايگاه هاى هسته اى و سيستم هاى فرماندهى و کنترل هدفمند شوروى را بهبود بخشيد، در سپر دفاعى موشكى سرمايه گذارى کرد، زيردريايى هاى جنگنده را براى رهگيرى زيردريايى هاى حامل موشك هاى بالستيك يا SSBNS شوروى روانه کرد و موشك هاى چند کلاهكى زمينى دقيق و زيردريايى هاى حامل موشك هاى بالستيك و جنگنده ها و موشك هاى کروز هسته اى را به طور گسترده اى ساخت. شوروى که از تخريب متقابل قطعى ناخشنود بود زرادخانه گسترده اى را به اميد کسب برترى هسته اى ايجاد کرد. هيچ يك از دو طرف نتوانستند به ظرفيت حمله اول برسند، اما اشتباه است که مسابقه تسليحاتى را به مثابه امرى کاملاً غيرمنطقى کار بگذاريم، هر دو ابرقدرت از مزيت هاى برترى هسته اى آگاه بودند و هيچ کدام نيز مايل به عقب افتادن از ديگرى نبود. از زمان پايان جنگ دوم جهانى، زرادخانه هسته اى آمريكا به گونه اى چشمگير بهبود يافته است. ايالات متحده موشك هاى بسيار دقيق «Trident II D» را جايگزين موشك هاى بالستيك بر روى زيردريايى ها کرده است که بسيارى از آنها کلاهك هاى بزرگتر و جديدترى را حمل مى کند. نيروى دريايى آمريكا بخش اعظمى از زيردريايى هاى مجهز خود (SSBNS) را به اقيانوس آرام منتقل کرده تا اينكه بتوانند سواحل نزديك به چين را حفاظت کرده يا در نقطه کور شبكه رادارى هشدار آميز روسيه قرار گيرند. نيروى هوايى آمريكا تجهيز جنگنده هاى B-52 خود با موشك هاى کروز هسته اى را به اتمام رسانده که البته براى رادارهاى نيروى هوايى چين و روسيه قابل رويت است. و نيروى هوايى همچنين تكنولوژى بمب افکن های B-2 را چنان افزايش داده که آنها را قادر مى سازد در ارتفاع بسيار پائين به پرواز درآمده و از ردگيرى رادارها در امان باشند. سرانجام هر چند نيروى هوايى جداسازى قطعات موشك هاى بسيار مرگبار MX خود را در سال 2005 در همراهى با توافق کنترل تسليحات به اتمام رسانده اما به جد در حال بهبود ICBMS هاى خود براى نصب بر روى کلاهك هاى دوربرد و مجهز MX است که ارتقايشان داده است . عدم توازن وحشت: حتى با وجودى که از هنگام پايان جنگ سرد نيروهاى هسته اى ايالات متحده قوى تر شده اند، زرادخانه هسته اى استراتژيك روسيه جداً بدتر شده و رو به وخامت گذارده است. روسيه فعلى کمتر از 39 درصد جنگنده هاى دوربرد، کمتر از 58 درصد موشك هاى بالستيك قاره پيما، کمتر از 80 درصد زيردريايى هاى حامل موشك بالستيك نسبت به شوروى در روزهاى پايانى اش دارد. در هر حال ميزان واقعى تنزل زرادخانه روسيه بسيار بيش از آن چيزى است که در اينجا بيان مى شود. آنچه که روسيه از نيروهاى هسته اى داراست به سختى قابل استفاده است. جنگنده هاى استراتژيك روسى، که اکنون تنها در دو پايگاه قرار دارد و بنابراين در برابر يك حمله غافلگيرانه و ناگهانى آسيب پذير است، به ندرت تمرينات آموزشى انجام مى دهد و کلاهك هايشان نيز در خارج از پايگاه ذخيره مى شوند. بيش از 80 درصد موشك هاى قاره پيماى زمين به زمين روسيه تاريخ مصرف شان گذشته است و تصميم دارد آنها را با موشك هاى جديدى جايگزين کند که به وسيله آزمايش هاى ناکام و ميزان پايين توليد با ناکامى مواجه شده است. موشك هاى سيار بالستيك قاره پيماى روسيه (ICBMS) ، به ندرت قابليت حفاظت داشته و اگر هم هشدارى از يك حمله دريافت دارند مى توانند موشك ها را از درون پايگاه هايشان شليك کنند و به نظر بعيد مى آيد که زمان انجام چنين را کارى داشته باشند . سومين وجه مثلث هسته اى روسيه بسيار تضعيف شده است. بيشتر اوقات تمام 9 فروند زيردريايى روسى داراى موشك بالستيك در ساحل پهلو گرفته اند . به علاوه، زيردريايى ها نيازمند خدمه ماهر و کارآزموده اى براى اثر گذارى و ادامه فعاليت هستند . به کار انداختن يك زيردريايى حامل موشك بالستيك- و به آرامى هماهنگ ساختن عملكردش با کشتى هاى سطحى و حمله زيردريايى ها براى اخراج نيروهاى دشمن - ساده نيست. بدون انجام تمرينات مكرر نظامى، مهارت کارکنان زيردريايى ها - همچون خود زيردريايى- در حال تنزل يافتن است. مهم اينكه آزمايش شليك چندين موشك بالستيك از زيردريايى ها در سال 2004 که در حضور ولاديمير پوتين انجام شد افتضاحى بزرگ بود: هر يك از آنها يا در هنگام شليك با ناکامى مواجه شد يا اينكه از مسير خارج شد و سقوط کرد. واقعيت اين است که ناکامى هاى مشابه ديگرى در تابستان و پائيز 2005 رخ داد که اين تصوير مفتضح درباره نيروهاى هسته اى روسيه را تكميل مى کند . با ترکيب اين مشكلات سيستم هاى هشدار آميز سريع روسيه حتى بدتر است. نه شوروى و نه روسيه فعلى هرگز ظرفيت مطمئن رديابى موشك هاى شليك شده از زيردريايى هاى ايالات متحده را نداشتند. (اخيراً در يك جلسه عمومى، يك ژنرال عالى رتبه روسى سيستم هاى هشدار آميز روسيه را واقعاً از رده خارج توصيف کرد ) . در عوض فرماندهان روسى بر سيستم هاى رادارى زمينى براى کشف کلاهك ها از موشك هاى شليك شده زيردريايى ها متكى است. اما شبكه رادارى شكافى عميق در پوشش دهى دارد که در شرق کشور به سمت اقيانوس آرام قرار دارد. اگر زيردريايى هاى ايالات متحده موشك ها را از مناطق نزديك به اقيانوس شليك کنند، رهبران روسى تا زمان انفجار کلاهك ها احتمالاً از حمله بى خبر مى مانند. پوشش دهى رادارى روسيه در برخى مناطق در اقيانوس اطلس نيز ضعيف است زيرا تنها چند دقيقه پيش از تاثير کلاهك هاى شليك شده از زيردريايى ها هشدار را منعكس مى کند . مسكو زمانى مى تواند آسيب پذيرى خود را کاهش دهد که توانايى مالى پيدا کرده و موشك هاى سيار و زيردريايى هايش را به طور پراکنده مستقر سازد. اما اين تنها علاجى کوتاه مدت است. مسكو پيش از اين عمر سرويس دهى موشك هاى بالستيك قاره پيماى سيار و قديمى خود را توسعه داده، چيزى که روسيه نمى تواند قطعاً انجام دهد و همچنان براى به کارگيرى مهمات استراتژيك جديد در حال تقلاست و تلاش مى کند . تصميم نيروى دريايى روسيه براى شليك نوع جديدى از موشك هاى بالستيك زيردريايى ها از برنامه بسيار عقب مانده است. احتمال زياد اين است که تا قبل از 2008 هيچ زيردريايى جديدى قابل استفاده نبوده و احتمالاً تا آن زمان هيچ سلاح جديدى به کار گرفته نخواهد شد . هر چه مه نيروهاى هسته اى روسيه بدتر مى شود، ايالات متحده در حال بهبود توانايى هايش براى رديابى موشك هاى سيار و زيردريايى ها است که اطمينان رهبران نظامى روسيه نسبت به بازدارندگى هسته اى شان را بدتر مى سازد. (در سال ، 1998 اين رهبران علناً ترديدهايى را درباره توانايى موشك هاى بالستيك زيردريايى روسى براى فرار از رهگيرى ايالات متحده مطرح کردند). به علاوه، تصميماتى را براى کاهش تعداد نيروى موشك هاى بالستيك قاره پيماى زمينى اش تا 35 درصد ديگر تا سال 2010 بيان کرده، متخصصين بيرونى پيش بينى مى کنند که کاهش واقعى 50 تا 75 درصد باشد که احتمالاً تنها 150 موشك بالستيك قاره پيما تا پايان دهه براى روسيه باقى مى ماند که از ميزان سال 1990 که تقريباً 1300 موشك بود کمتر است. هر چه که زرادخانه هسته اى روسيه بيشتر آب رود، براى ايالات متحده حمله اول بسيار آسان تر خواهد بود. براى تعيين اينكه توازن هسته اى از زمان جنگ سرد تاکنون به چه ميزان دگرگون شده است، ما يك مدل کامپيوترى از حمله فرضى ايالات متحده به زرادخانه هسته اى روسيه با استفاده از فرمول هاى طبقه بندى نشده ترتيب داده ايم که تحليلگران دفاعى دهه هاست از آن استفاده مى کنند. ما کلاهك هاى هسته اى ايالات متحده را بر مبناى دو معيار به اهداف روسى اختصاص داده ايم: دقيق ترين تسليحات به سخت ترين اهداف و سريع ترين تسليحات نيز براى نيروهاى روسى که مى توانند به سرعت واکنش نشان دهند اختصاص داده شده است. به اين دليل که روسيه به حمله زيردريايى ها از اقيانوس آرام لزوماً آسيب پذير است و در يافتن و رديابى تاکتيك و خط حمله موشك هاى کروز مسلح به کلاهك هسته اى که در ارتفاع پائين حرکت مى کند دچار مشكل بسيارى است، ما هر يك از سيستم هاى تسليحاتى روسيه را با موشك هاى مستقر در زيردريايى ها يا موشك هاى کروز هدف گرفته ايم. يك حمله سازمان يافته اينچنينى به رهبران روسى تقريباً هيچ گونه هشدارى نمى دهد . اين طرح ساده احتمالاً کم اثرتر از استراتژى واقعى واشينگتن است که دولت آمريكا دهه ها است براى تكميل آن وقت صرف کرده است. طرح جنگى واقعى ايالات متحده در ابتدا خواهان هدف گرفتن سيستم فرماندهى و کنترل روسيه، انهدام ايستگاه هاى رادارى، يا اتخاذ ساير اقدامات پيشگيرانه است - که تمام اينها نيروى واقعى ايالات متحده را مرگبارتر از مدل فرضى ما مى نمايد . براساس مدل ما چنين حمله ضربتى ساده شده اى فرصت مناسب براى نابودى پايگاه هاى جنگى روسيه، زيردريايى ها و موشك هاى قاره پيماى بالستيك را خواهد داشت. اين يافته مبتنى بر فرضيات واقعى يا سناريوهاى غيرواقعى که در آن موشك ها دقيق عمل مى کنند و کلاهك ها بدون شكست به اهداف ضربه مى زنند نيست. ما نسبتاً از فرضيات استاندارد براى تخمين خطاى احتمالى و حتى غيرقابل اعتمادى سيستم هاى سلاح هاى ايالات متحده استفاده مى کنيم . به علاوه، مدل ما نشان مى دهد که حتى اگر سلاح هاى آمريكايى 20 درصد از آنچه که ما تصور مى کنيم دقت کمترى داشته باشد يا سلاح هاى آمريكايى تنها 70 درصد ضريب اطمينان داشته باشند يا حتى اگر زرادخانه موشك هاى بالستيك روسيه 50 درصد سخت تر از آنچه که انتظار داريم باشد (حتى قوى تر و مقاوم تر در برابر حمله) با اين حال تمام زرادخانه هسته اى استراتژيك روسيه نابود خواهند شد. (البته محاسبات طبقه بندى نشده اى که ما استفاده کرديم وممكن است ظرفيت نيروهاى آمريكا را درك کند، انجام حمله را احتمالاً موفقيت آميزتر خواهد ساخت). صريح اينكه اين بدين معنا نيست که ضربه اول به وسيله ايالات متحده تضمين کننده اين است که در واقعيت کارگر باشد، چنين حمله اى مستلزم عدم قطعيت ها و ترديدهاى بسيارى است. و البته بدين معنا هم نيست که چنين ضربه اولى بعيد باشد. اما آنچه که تحليل ما بيان مى دارد عالى است: رهبران روسى ديگر نمى توانند بر بازدارندگى هسته اى قابل بقا حساب کنند. و حتى اگر آنها اين دوره را سريعاً دگرگون سازند، آسيب پذيرى روسيه طى زمان افزايش خواهد يافت . البته زرادخانه هسته اى چين نسبت به حمله ايالات متحده بسيار آسيب پذيرتر است. حمله اول ايالات متحده حتى اگر به صورت حمله ضربتى آغاز شود مى تواند موفق باشد چراکه چين زرادخانه هسته اى استراتژيك و محدودى دارد. ارتش آزاديبخش خلق اخيراً هيچ زيردريايى حامل موشك هاى بالستيك يا جنگنده هايى با برد طولانى ندارد. نيروى دريايى اش سابق بر اين دو زيردريايى حامل موشك بالستيك داشت که يكى غرق شد و ديگرى چنان ظرفيت اندکى دارد که هرگز از آب هاى چين فراتر نخواهد رفت و ديگر عملياتى و قابل استفاده نيست. نيروى جنگنده هاى ميان برد چين نيز ديگر بى تاثير است: جنگنده ها از رده خارج و در برابر حمله آسيب پذيرند. بر اساس ارزيابى هاى غيرمحرمانه دولت آمريكا، تمام زرادخانه هسته اى قاره پيماى چين، متشكل از 18 موشك بالستيك قاره پيماى غيرسيار و تك کلاهكه است. اينها هنگام هشدار آماده شليك نيستند: کلاهك هايشان در انبار نگهدارى مى شود و خود موشك ها هم بدون سوخت هستند . ICBMS هاى چين از سوخت مايع استفاده مى کند که موشك ها را پس از 24 ساعت از بين مى برد. تخمين زده مى شود که سوخت رساندن به آنها دو ساعت به طول انجامد. فقدان يك سيستم هشدار پيشرفته به آسيب پذيرى ICBMS ها مى افزايد. به نظر مى رسد که چين اصلاً هيچ هشدارى نسبت به حمله موشكى زيردريايى ها يا حمله با استفاده از صدها موشك کروز بى صدا و مسلح به کلاهك هسته اى ندارد . بسيارى از منابع ادعا مى کنند که چين براى کاهش آسيب پذيرى موشك هاى بالستيك خود اقدام به ساخت زرادخانه هاى پراکنده کرده است. اما اين پراکندگى شالوده اى محكم براى بازدارندگى فراهم نمى آورد. تقريباً يك هزار زرادخانه پراکنده و فريبى قلابى نياز است که ضربه اول ايالات متحده به چين را دشوار نمايد و اطلاعات در دسترسى در مورد نيروهاى هسته اى چين وجود ندارد که وجود حوزه هاى گسترده پراکنده را بيان دارد. و حتى اگر چين آنها را بسازد، فرماندهانش هميشه متعجب مى شوند که آيا حسگرهاى ايالات متحده مى تواند تمايز ميان زرادخانه هاى واقعى با زرادخانه هاى قلابى را از هم بازشناسد . با وجود صحبت هاى بسيار پيرامون نوسازى نظامى چين فرصت هايى که پكن براى يك بازدارندگى هسته اى در دهه آينده کسب خواهد کرد، اندك است. تلاش هاى مدرنيزاسيون چين بر سلاح هاى متعارف متمرکز است و پيشرفت اين کشور در مورد نوسازى هسته اى بسيار اندك بوده است. از اواسط دهه ، 1980 چين در تلاش بوده است که نسل جديدى از موشك ها را براى زيردريايى هاى حامل موشك بالستيك و موشك هاى بالستيك قاره پيما توسعه دهد DF-31s و DF-31A با برد بلند که آنها را جايگزين نيروهاى ICBM کند. پيش بينى وزارت دفاع آمريكا اين است که چين ممكن است DF-31s را طى چند سال آينده به کار گيرد، هر چند که با پيش بينى ها بايد با ترديد برخورد شود : CIA اما بيان داشته که به کارگيرى اين موشك ها تقريباً در دهه هاى آينده خواهد بود. سرانجام حتى اگر به آنها دست يافته شود، DF-31s احتمال قوى آسيب پذيرى چين را کم نخواهد ساخت. برد محدود موشك ها- که تنها 8 هزار کيلومتر تخمين زده مى شود 4970 مايل مناطقى را که اين موشك ها مى توانند در آنجا پنهان شوند بسيار محدود کرده، دشوارى يافتن آنها را کاهش دهد. موشك هاى DF-31s تنها در صورتى که در شمالى ترين گوشه چين مخصوصاً در استان هيلونژيانگ- نزديك مرز روسيه- کره شمالى مستقر شود مى تواند به ايالات متحده ضربه بزند. اما هيلونژيانگ کوهستانى است و بنابراين موشك ها تنها در همان چند صد کيلومتر مسير هموار يا مسيرهاى ساده و کوچك در مرکز استان قابل استفاده است. چنين محدوديت هايى آسيب پذيرى موشك ها را افزايش داده و پرسش هايى در رابطه با اينكه آيا اصلاً مى تواند سرزمين آمريكا يا اهدافى در روسيه و آسيا را هدف بگيرد، برمى انگيزد . با بررسى تاريخ نوسازى هسته اى آرام چين ترديد آميز مى نمايد که قدرت وارد آوردن ضربه دوم از سوى چين خيلى زود اتفاق افتد. ايالات متحده ظرفيت حمله اول در برابر چين امروز را دارد و بايد تلاش کند که آن را براى دهه ها يا حتى بيشتر حفظ کند . طرح هوشمندانه؟ آيا ايالات متحده تعمداً به دنبال برترى هسته اى است؟ يا برترى، محصول فرعى و تصادفى رقابت درون پنتاگون براى سهميه بودجه يا برنامه هاى طراحى شده براى برشمردن تهديدات جديد از سوى تروريست ها و به اصطلاح دولت هاى متقلب است؟ شناسايى اين انگيزه ها هميشه دشوار است اما شواهد قوى بيان مى دارد که واشينگتن در واقع عمداً در صدد برترى هسته اى است. به يك دليل، رهبران نظامى هميشه به دنبال اين هدف بوده اند و ماهيت تغييرات رخ داده در زرادخانه هاى فعلى و بيانيه هاى رسمى و سياست ها از اين نتيجه گيرى حمايت مى کنند. بهبود و پيشرفت در زرادخانه هسته اى آمريكا نشان دهنده اين است که ايالات متحده فعالانه به دنبال برترى است. براى مثال نيروى دريايى در حال بهبود و ترفيع فتيله انفجارى کلاهك هسته اى W-76 است که بر روى موشك هاى شليك شده از روى زيردريايى هاى ايالات متحده قرار مى گيرد . برنامه تحقيقاتى ديگر نيروى دريايى در صدد بهبود گسترده دقت موشك هايى است که از روى زيردريايى ها پرتاب مى شود. (که پيش از اين در ميان دقيق ترين موشك ها در جهان بود.) حتى اگر اين تلاش ها به هدف نرسد، هرگونه تغييرى در دقت که با فتيله انفجارى زمينى ترکيب شود، مرگبارى موشك ها را دو چندان خواهد کرد. اين پيشرفت ها تنها زمانى معنا مى يابد که موشك ها بتوانند تعداد زيادى از اهداف سخت را نابود کنند. طى جنگ سرد يك تبيين براى گسترش مسابقه تسليحاتى هسته اى اين بود که رقابت سرويس هاى نظامى رقيب بر سر سهميه بودجه آنها را به سويى کشاند که تسليحات هسته اى بيشترى بسازند. اما ايالات متحده امروزه به دنبال کسب برترى با ساختن سكوهاى گران قيمتى مثل SSBNs ها، جنگنده ها و يا ICBMS ها نيست . برنامه هاى اخير نوسازى شامل پيشرفت هاى چشمگير در سيستم هاى موجود است . بازيافت کلاهك ها و بازگشت مجدد ابزارها از موشك هاى بازنشسته MX نيروى هوايى (حتى گزارشاتى وجود دارد که کلاهك هاى اضافى MX ممكن است بر موشك هاى پرتاب شده از زيردريايى نيروى دريايى قرار گيرد) گونه اى از استفاده کارآمد از منابعى است که متناسب با نظريه مبتنى بر رقابت بخشى و کوته نگرانه براى بودجه مضاعف نيست. اين گام ها به جاى انعكاس نبرد سازمانى بر سر منابع، به نظر يك مجموعه برنامه هاى هماهنگ براى افزايش ظرفيت حمله هسته اى اول ايالات متحده است . برخى ممكن است متعجب شوند که آيا تلاش هاى مربوط به نوسازى هسته اى ايالات متحده در واقع براى تروريست ها طراحى شده اند. با توجه به جنگ دائمى ايالات متحده با تروريسم و علاقه دائمى ايالات متحده در نابودى انبارها و پناهگاه هاى دفن شده (که در تلاش هاى دولت بوش براى توسعه سلاح هاى هسته اى جديد جهت نابودى اهداف زيرزمينى منعكس است)، فرد ممكن است به اين تصور برسد که ترفيع و نوسازى W-76 ها براى کاربرد عليه اهدافى مثل زرادخانه تسليحات کشتار جمعى يا تروريست هاى مسكون در غارها طراحى شده است. اما اين تبيين درست نيست. ايالات متحده از پيش، بيش از هزار آلاهك هسته اى دارد که ظرفيت حمله به پناهگاه ها يا غارهاى زيرزمينى را دارا است. اگر نوسازى هسته اى ايالات متحده واقعاً دولت هاى شرور يا تروريست ها را هدف گرفته باشد، نيروى هسته اى اين کشور نيازى به هزاران کلاهك اضافى زمين به زمين که از برنامه نوسازى W-76 به دست مى آورد، ندارد. به عبارت ديگر نيروى هسته اى فعلى و آينده ايالات متحده به نظر براى حمله و خلع سلاح پيشگيرانه عليه روسيه و چين طراحى شده است . به علاوه پيگيرى عامدانه برترى هسته اى کاملاً سازگار با سياست اعلام شده گسترش تسلط جهانى ايالات متحده است. استراتژى امنيت ملى سال 2002 دولت بوش آشكارا بيان مى دارد که هدف ايالات متحده ايجاد برترى نظامى است .به همين دليل، ايالات متحده آشكارا به دنبال برترى نظامى در تمام ابعاد تكنولوژى مدرن نظامى است، هم در بعد زرادخانه هاى متعارف و هم در بعد توانايى هاى هسته اى . براى مثال پيگيرى برترى هسته اى واشينگتن به تبيين استراتژى دفاع موشكى کمك مى کند. آنچه که هر دو بلوك از آن غافلند اين است که نوع سيستم دفاع موشكى که ايالات متحده احتمالاً و منطقاً به کار خواهد گرفت عمدتاً در قالبى تهاجمى و نه دفاعى ارزشمند است- به مثابه کمكى به ظرفيت حمله اول ايالات متحده نه صرفاً يك سپر. اگر ايالات متحده يك حمله هسته اى را عليه روسيه يا چين آغاز نمايد، کشورهاى هدف با يك زرادخانه کوچك به حال خود رها خواهند شد- البته اگر اصلاً زرادخانه اى باقى بماند . در اين موقع حتى يك سپر دفاع موشكى نسبتاً ضعيف يا ناکارا کافى خواهد بود که در برابر هر گونه حمله متقابل محافظت نمايد، چرا که دشمن نابود شده کلاهك هاى معدود و ابزارهاى رها شده اى خواهد داشت . طى جنگ سرد واشينگتن بر زرادخانه هسته اى اش متكى بود نه تنها براى بازداشتن حمله هسته اى دشمن بلكه براى بازداشتن پيمان ورشو از سوءاستفاده از برترى نظامى متعارفش براى حمله به اروپاى شرقى . عمدتاً همين ماموريت دوم بود که باعث شد واشينگتن تعهد عدم استفاده اول از تسليحات هسته اى را کنار بگذارد. اکنون که چنين ماموريتى منسوخ و کهنه شده است و ايالات متحده در هر حال در حال آغاز کسب مجدد برترى هسته اى است، انكار دائمى واشينگتن در مورد اجتناب از حمله اول و توسعه ظرفيت دفاع موشكى محدود، از نگاهى جديد و احتمالاً تهديدآميزتر استفاده مى کند . مهمترين نتيجه گيرى منطقى اين است که ظرفيت جنگ هسته اى همچنان به عنوان جزء مهم دکترين نظامى ايالات متحده باقى مى ماند و اينكه برترى هسته اى همچنان هدف ايالات متحده است . نگرانى را رها کنيد و بمب را دوست بداريد: طى جنگ سرد تخريب قطعى متقابل (MAD) مباحثى را پيرامون عقلانى بودن برترى هسته اى که اندکى فراتر از مباحث صرفاً تئوريكى بود برانگيخت. بازها آغاز برترى هسته اى آمريكا را بدون ترديد به مثابه توسعه اى مثبت مى نگرند. در نزد آنها MAD تاسف بار است چراکه ايالات متحده را در برابر حمله هسته اى آسيب پذير رها ساخت. استدلال آنها اين است که با سپرى شدن MAD واشينگتن آنچه را که استراتژيست ها به آن به عنوان « افزايش چيرگى » اشاره مي کنند دارا خواهد بود- يعنى توانايى پيروزى در جنگ در هر سطح خشونت بارى- و بنابراين موقعيت بهترى مى يابد که اميال دولت هایی مثل چين، کره شمالى و ايران را کنترل نمايد. از سوى ديگر کبوترها از دنيايى واهمه دارند که در آن ايالات متحده احساس آزادانه اى براى کاربرد تهديد به زور- و شايد حتى استفاده از آن- در پيگيرى اهداف سياست خارجى اش مى يابد. در نگرش آنان تسليحات هسته اى تنها زمانى که قدرت هاى هسته اى به طور برابر آسيب پذيرند مى تواند باعث صلح و ثبات شود. جغدها هم نگران اين هستند که برترى هسته اى منجر به واکنش هاى بى ثبات بدون توجه به نيات ايالات متحده در بخش هايى از دولت هاى ديگر مى شود. به تصور آنها [ در چنين وضعيتى] روسيه و چين آنچنان به فعاليت مى پردازند که با ساخت موشك هاى بيشتر زيردريايى ها و جنگنده ها، قرار دادن کلاهك هاى بيشترى بر روى تسليحات شان، نگاه داشتن نيروهاى هسته اى خود در بالاترين سطح هوشيارى در زمان صلح و در پيش گرفتن سياست هاى انتقام آميز تندتر آسيب پذيرى خود را کاهش دهند. استدلال جغدها اين است که اگر روسيه و چين چنين اقداماتى را اتخاذ کنند، خطر جنگ هسته اى تصادفى، غيرمجاز و يا حتى عمدى - به ويژه در زمان بحران- به سطحى مى رسد که تا سال ها قابل تخمين نيست. در نهايت منطق پيگيرى برترى هسته اى بايد در متن اهداف سياست خارجى ايالات متحده ارزيابى شود. هم اکنون ايالات متحده در صدد حفظ برترى جهانى اش است که آن را اينگونه بيان کرده است: توانايى اجتناب از ظهور رقباى برابر و ممانعت از دولت هاى ضعيف تر از اينكه مبادا ايالات متحده را در مناطقى حساس به چالش بكشند. منبع: foreignaffairs.org خبرگزاری فارس
-
تاپیک جامع تهاجم به جمهوری اسلامی ایران
iranianarmy پاسخ داد به mostafa_by تاپیک در دکترین و استراتژی
ازهمان چند سال پیش که با قدرت گیری افراطی ترین جناح های صهیونیستی درآمریکا؛ کره شمالی، عراق و ایران محورشرارت نامیده شدند و شایعات حمله به این کشورها اوج گرفت جنبش روشنفکری ایران در چند مطلب مختصر و شفاف به بررسی این موضوع پرداخته دلایل عدم توانائی آمریکا و اسرائیل و یا هردو با هم برای حمله به ایران و نیز حمله آمریکا به کره شمالی را بر شمرد. از طرفی حمله به عراق را ممکن دانست. در اینجا به آن نکات که صحت آنها ثابت گردید پرداخته نمیشود و به کسانیکه میخواهند آن پیش بینی ها را بخوانند و بدانند که چگونه همه آنها درست بود توصیه میشود تا آنها را از آرشیو در آورده و بار دیگر مطالعه کنند زیرا که میتواند کمک خوبی برای بررسی آینده و شناخت و درک دقیق تر این نوشتار باشد. اما: اخیرا دوباره ساز حمله به ایران کوک شده و عده ای را به وحشت انداخته است. در اینجا به عدم امکان چنین حمله ای پرداخته میشود اما جای دارد که گفته شود: چنانچه آمریکا به ایران حمله کند تنها دلیلی را که برای آن میتوان یافت نادانی آمریکا است که از عقل و درایت و مشاوران عاقل و با دانش و افکار انسانی بهره نمیبرد. تنهااین نکات است که میتواند باعث حمله آمریکا به ایران بشود. پیش از حمله به عراق بصراحت نوشته شد که اگر آمریکا اقدام باین عمل بکند بزرگترین برنده آن ایران خواهد بود و در پس آن به بررسی وضعیت بیش از 20 کشور جهان پرداخته و نشان داده شد که هر کدام اشان از این حمله چه نفعی میبرند، ولی آمریکا تنها بازنده خواهد بود. اما علیرغم تمام آنها آمریکا دست بدان حمله زد که همه را خوشحال کرد و خودشان را ناراحت که نتیجه اش قرار گرفتن در موقعیت کنونی است. حال ببینیم موقعیت کنونی چگونه است و چرا آمریکا برای برون رفت از منجلابی که در آن قرار گرفته بدست وپا زدن و شاخ شانه و عربده کشیدن های تو خالی افتاده است. مشکل آمریکا را از زاویه درگیریهای در عراق بررسی نمیکنیم زیرا اکنون دیگر همه میدانند. این مشکلات همین ها هستند که در قبل از حمله به عراق جنبش روشنفکری ایران نوشت اما آمریکا که میتوانست از آن نوشته درس بگیرد نخواست و بدنبال آمال صهیونیستها به عراق حمله کرد و نتیجتا دولتی در عراق برسر کار آمد که مطابق نوشته های جنبش روشنفکری در پیش از حمله در همکاری و هماهنگی با ایران میباشد. اما مشکلات آمریکا بسیار عدیده گردیده است. آمریکا که سرمایه و نیروی اصلی خود را در یک قمار تماما روی عراق گذاشت تا شاید با پیروزی در آنجا بتواند در نهایت منابع نفتی جهان را در کنترل بگیرد و صهیونیستها نیز به وعده های پوچ عهد عتیق برسند؛ از سایر مسایل بسیار بدور افتاد. از جمله بزرگترین مشکلات آمریکا عدم توازن تجاری است که هیچ آینده روشنی نیز برای آن دیده نمیشود. در اصل اکنون آمریکا دارد از حساب اعتباری مصرف میکند و یا بزبان دیگر دارد از سایر کشورها وام میگیرد و زیر بدهکاری میرود. این درست حکایت آدمی است که خرجش از دخلش بیشتر است و روزانه از کاسب محل نسیه میخرد وکاسب زرنگ محله نیز علیرغم اینکه میداند آن شخص آینده روشنی ندارد تا بدهی او را پس بدهد اما برای اینکه این فرد را که اتفاقا قلدر و زور گو و خطرناک بحال او میباشد با بدهکار کردن و فروش نسیه به بند بکشد هر آنچه او میخواهد باو میفروشد. اما نباید تصور کرد که این فروش ابدالدهر است بلکه آنگاه که زمان مناسب فرا رسید فروش قطع و طلب ها خواسته میشود در آنصورت نتیجه مشخص است که چه خواهد بود. از طرفی این مشکلات اقتصادی آمریکا از چشم کشورها بدور نمانده و نگرانی آنها را تشدید کرده و بهمین جهت آنها نیز دست به اقداماتی نظیر خارج کردن پولهای خود از آمریکا و یا تبدیل سپرده های خود در بانکها از دلار به یورو میکنند. این اقدام متقابلا وضعیت بد و گرفتار اقتصادی آمریکا در بدتر میکند. در واقع آمریکا در وضعیت ورشکسته قرار دارد اما اعلام آن ضربه ای به طلبکاران است و در ضمن هنوز هم جای دوشیدن اش هست پس هنوز کسی حاضر به اعلام صریح آن نیست. حال در آینده ای نه چندان دور که آمریکا مجبور به بازپرداخت بدهی ها و باضافه سود پولهاست با مشکل اساسی روبرو میشود. پس شاید راه حل را چماق نظامی ببیند و بخواهد تا باایجاد جنگ وترس ناشی از جنگ در دیگران بدهی های خود را ملغی کند و یا بتواند با فروش سلاح های بیشتر کمی توازن اقتصادی ایجاد بکند. اما این عدم توازن تجارت معنی دیگری هم دارد یعنی رکود در تولید و حتی تعطیلی کارخانجات و افزایش بیکاری در جامعه. اززاویه ای دیگر در این زمان با کوبیدن بر طبل جنگ و ناامنی و مخصوصا درمنطقه نفتی خاورمیانه قیمت نفت بسرعت در حال بالا رفتن است. با این کار تنها در آمدن کشورهای صاحب نفت بالا نمیرود بلکه درآمد صاحبان چاه های نفت در آمریکا و تجار نفتی آمریکا نیز بالا میرود. از سالها پیش همواره قدرت در آمریکا را به دو دسته تقسیم میکردند که در یکطرف آنها نفتی- نظامی ها و در مقابل صنعتی- تجاری قرار داشتند. اکنون البته در آمد نفتی- نظامی ها بالا رفته ولی این کار به قیمت داغان شدن سایر صنایع و تجارت و... است که چون این توازن برخلاف موقعیتهای سابق ابدا دارای یک تناسب و یا وضعیت قابل قبول و معقول و قابل کنترل نیست و کار را از حیطه امکان بازسازی اقتصاد کشور خارج کرده است بناچار درگیریهای جناح های قدرت درون حکومت را در آمریکا شدت بخشیده است که نمود علنی آن در شروع انتقادات به رامسفلد وزیر دفاع آمریکا و استعفاها و... است. مسلما چنانچه منتقدان بتوانند بر رامسفلد فائق آیند قدم های بعدی را برخواهند داشت و بهمین دلیل استکه جرج بوش رئیس جمهوری آمریکا مجبور به دفاع از رامسفلد گردید و او را در مقام اش باقی گذاشت و از طرفی برای اینکه مردم را گمراه کند علیرغم اینکه همین یکی دو هفته پیش امکان حمله به ایران را نفی کرده بود دوباره آنرا مطرح و حتی از حمله اتمی صحبت کرد. اما واقعا حمله نظامی آمریکا چگونه خواهد بود. سالهاست که از حمله نظامی آمریکا به بعضی نقاط استراتژیک و یا تاسیسات اتمی ایران صحبت میرود. واقعیت اینستکه آمریکا و هر کسی در جهان میداند که حمله به ایران و لشکر کشی همانند عراق امکان ندارد. دلایل مفصل در نوشته های پیشین جنبش روشنفکری ارائه گردیده است. پس برای خلاصه کردن مطلب از بررسی آن میگذریم. بنابراین سرمایه گذاری آمریکا و طرح هائی که از آن صحبت میشود برروی حمله به مناطق استراتژیک است؛ اما آیا این عمل نیز ممکن و عملی میباشد؟ چندی پیش جنبش روشنفکری ایران توصیه ای به ایران ( و بعضی کشورها) داشت که برای جلوگیری از حمله آمریکا پیمان نظامی با بعضی کشورها و از جمله سوریه امضا کند که ایران نیز به این توصیه توجه کرد و در همان هفته چنین پیمانی با سوریه نوشته شد. البته این کافی نیست و ایران میتواند با کشورهای دیگری مانند کوبا و... چنین پیمانهائی را منعقد بکند. گستردگی چنین پیمانهائی از این کشورها میتواند قدرت بزرگی بسازد. بنابراین آمریکا برای حمله به ایران ابدا نمیتواند روی پایگاه هایش در کشورهای عربی حساب بکند و در صورت تصمیم به حمله باید از این کشورها خارج بشود. زیرا که آنگاه جنگ باین کشورها نیز کشیده خواهد شد و نه تنها اگر این کشورها پایگاه به آمریکا بدهند بصورت مستقیم وارد جنگ باایران شده اند و این کاری ساده نخواهد بود زیرا که توان و آمادگی جنگ را ندارند واز طرفی دیگر خود را با سوریه که کشوری عربی است رودر رو میکنند؛ بلکه از جانبی دیگر خود را درگیر مسئله جنگ با کشوری اسلامی کرده اند که در چشم مسلمانان تمامی جهان ناشایست است و باید برای آن غرامت سنگینی را بپردازند. غرامتی که آنها را با مشکلات بسیار جدی داخلی روبرو میکند. شاید مشاوران آمریکا ندانند که اکنون ایران با موضعگیریهایش در میان مسلمانان با هر مذهب و یا فرقه ای و در هر کجای جهان از آمریکا تا آفریقا و شرقی ترین کشورهای آسیائی مانند چین نفوذ پیدا کرده است. غنی سازی اورانیوم بعنوان دستاوردی برای جهان اسلام به مسلمانان روحیه ای جدید داده است و آنان را بدفاع از ایران تحریک و بنوعی ملزم ساخته است. اما مهمتر از همه اینکه جنگ با ایران که اکنون بعنوان مرکز اصلی شیعیان در آمده (و در مقام مقایسه و برای روشنتر کردن قضیه میتوان گفت همانند واتیکان شده است) بدون پاسخ از جانب شیعیان ساکن کشورها نخواهد ماند. توجه شود واتیکان که تنها یک محل بسیار کوچک است بعنوان کوچکترین کشور جهان شناخته میشود و با این حال هیچ قدرتی در جهان جرات دست درازی به آن را ندارد. اکنون ایران نیز کمابیش همین حالت را پیدا کرده است. از جانب دیگر بخاطر مواضع سیاسی ضد صهیونیستی در میان غالب مسلمانان از هر مذهب و فرقه ای پایگاه یافته است. اما از طرف دیگر اگر آمریکا به ایران حمله بکند و حتی در بدترین حالت از بمب های اتمی فرو رو در زمین استفاده بکند چه حالتی اتفاق میافتد. اولا خود همین بمب ها مسئله دار است و در عین اینکه نمیتواند ضربه اصلی را به تاسیسات اتمی زیرزمینی ایران بزند ولیکن تشعشعات اتمی آن میتواند برای مردم فاجعه آفرین باشد. برمبنای بررسی گروهی از دانشمندان اتمی چنین حمله ای میتواند چندین ملیون کشته و چند ده ملیون بیمار داشته باشد. که اولین قربانیان آن مردمان ساکن در شهرهای نزدیک همانند اصفهان، نطنز و... است. البته فاجعه تنها متعلق به ایران نیست بلکه به ده ها کشور همجوار شرقی و غربی و از جمله ترکیه و روسیه و حتی اسرائیل کشیده میشود. در اینصورت تکلیف سربازان آمریکائی و همپیمانانش در کشورهای همسایه ایران چه خواهد بود. هیچ حمله نظامی بدون ورود نیروهای زمینی پیروزی بحساب نمیآید. و با یک حمله اتمی محلی برای ورود نیروهای نظامی باقی نمیماند. حال باز هم از بررسی گسترده نظامی مسئله گذشته به نکات دیگری پرداخته میشود. اما پس از این همه چه خواهد شد: گفته شد که در صورت خواست جدی آمریکا برای چنین حمله ای در ابتدا باید از کشورهای همجوار ایران بیرون برود تا هم خود و هم این کشورها در امان باشند. پس این اولین نشانه نزدیکی زمان حمله نظامی آمریکا است. اما دومین و مهمترین نشانه خروج نیروها یعنی ناوهای جنگی آمریکا از خلیج فارس است زیرا مسلما موشکهائی که ایران دارد و اخیرا تعدادی از آنها را به نمایش گذاشت قادر خواهند بودن ناوهای آمریکا را مورد هدف قرار بدهند و باعث غرق شدن آنها گردند که این بمعنی شکست نظامی آمریکا و پایان جنگ خواهد بود. پس آمریکا چگونه میتواند به ایران حمله بکند؟ تنها راه، خروج از خلیج فارس و شلیک موشک از نقطه ای است که برد موشکهای ایران به آنها نرسد. این در حالی استکه موشکهای ایران بیشتر از 2000 کیلومتر برد دارد. در این حال نیز باید دید که آیا ایران قادر به نابود کردن این موشکها در هوا و یا گمراه کردن آنها در یک جنگ الکترونیکی هست یا نه؛ که در اینصورت فاجعه انفجار موشک در آسمان و یا منحرف کردن آن و اصابت موشک به منطقه ای دیگر معلوم نیست، کدام شکل از فاجعه دیگری را و برای کدام کشور و... در برخواهد داشت. به بررسی گسترده این نکته نیز از زاویه نظامی نمیپردازیم بلکه: نکته اساسی و مهم آنستکه خروج نیروهای نظامی آمریکا از خلیج فارس بخودی خود بمعنی شکست کامل سیاستهای آمریکا و پایان قدرت برتر جهان بودن اش میباشد. آنچه که باعث بیشترین مشکلات و درگیریها میباشد همین تسلط بر منطقه نفت خیز و خلیج فارس است. اگر آمریکا از خلیج فارس خارج بشود که دیگر تسلطی نخواهد داشت. تصور این نکته هم که بعد از بمباران بازخواهند گشت خواب و خیالی بیشتر نیست زیرا که نیروهای متحرک و سبک نظامی بسادگی میتوانند تنگه هرمز را ببندند. باید توجه داشت که بعد از هر بمباران اتمی مدتها طول میکشد تا منطقه از مواد آلوده پاک شود و بتوان در آن منطقه همانند پیش به کار و تجارت پرداخت در چنین صورتی برای مدتهای مدید نه تنها نفتی صادر نخواهد شد بلکه هیچ کارو فعالیتی صورت نخواهد گرفت و از این منظر نیز ضربه اقتصادی شدیدی به منافع تمامی کشورهای جهان خواهد رسید. حال زمانیکه از این زاویه به بحران نفت نگاهی انداخته بشود دیده میشود که جهان ابدا و ابدا طاقت چنین جنگی را ندارد زیرا بمجرد اینکه جنگی در گیر شد و آمریکا چنان حمله ای را کرد تنگه هرمز بسته خواهد شد و نفتی صادر نخواهد شد. عدم صدور نفت یعنی فاجعه برای جهان و مخصوصا آمریکا، اروپا، چین ، ژاپن و هند. زیرا کشورهای کمتر توسعه یافته و مردمانش به سختی و ریاضت عادت دارند اما این کشورها نمیتوانند بدون این خونی که در رگهای صنایع اشان جاری است زنده بمانند. اگر این ماجرا فقط چند ماه طول بکشد آنگاه فاجعه ای بتمام معنی غرب را بزانو در خواهد آورد. شاید تصور شود که در چنان صورتی غرب با تمام قوا و با همکاری یکدیگر یکی دوملیون نیرو برای کنترل منطقه میفرستند اما اینها بیشتر خواب و خیال و رویاهائی است که تنها میتوان بوسیله آن مردم عادی را فریب دارد و بیشتر به داستانهای بی ارزش هالیودی شباهت دارد. بیشتر باید روی آن حساب کرد که اگر قرار باشد به قلب امپراطوری شیعه حمله بشود و از رهبران جهان شیعه موشهائی ترسو و تحت اختیار ساخت باید مطمئن بود که با غرق کردن چند کشتی نفت کش و مین گذاری و... تنگه هرمز برای ماهها به تعطیل در خواهد آمد و همین چندماه برای بزانو در آوردن غرب و تمامی کشورهای وابسته به نفت و حتی کشورهائی که با فروش نفت زندگی میکنند؛ کافی است. ضمن اینکه آنها ازداشتن سوخت کافی بی بهره خواهند بود با بالارفتن قیمت نفت که میتواند از طلای زرد هم گران تر بشود( در آنزمان دیگر صحبت از بشکه ای 100 دلار تنها شوخی است) هیچ محصولی با صرفه اقتصادی تولید نخواهد شد و هیچ ماشینی حرکت نخواهد کرد. توجه شود که پیشتر در مقاله در پاسخ به پادشاه اردن که گفته بود ایران میخواهد هلال شیعه ایجاد کند نوشته شد که این هلال سالهاست بشکلی بسیار محکم تر از آنچه تصور کنید ایجاد شده است. زیرا تمامی رهبران مذهبی- سیاسی شیعه از لبنان تا ایران و آنطرفتر با هم قوم و خویش و فامیل هستند که این امر بسیار معنی دار است. با حمله به ایران تمامی منطقه در جنگ و آشوب فرو خواهد رفت. باید متصور شد که در تمامی کشورهای اسلامی که جمعیت شیعه دارند تمامی منافع شرکت کنندگان در جنگ و جان شهروندان آنها در خطر خواهد بود. شاید از همه بدتر که آمریکا تصورش را ندارد و برایش بسیار مهم است هندوستان باشد که علیرغم اینکه مهر کشوری هندو خورده اما دهها ملیون مسلمان شیعه در آن میتوانند برای آمریکا و بقیه همدستانش مشکلات جدی اقتصادی و جانی ایجاد کنند. نباید از عکس العمل مسلمانان چین و حتی اروپا و آمریکا نیز چشم پوشید. و البته باید متوجه بود که بیشترین ضربه را اسرائیل که اکنون بصورت گروگانی در دست ایران ( برخلاف ادعاهای معکوسی که از طرف اسرائیل میشود و زبان درازی کرده بظاهر خود را قوی و قدرتمندتر از ایران جلوه میدهد) افتاده؛ خواهد خورد. جنگ در منطقه از صدور کالای کشورهای شمال ایران جلوگیری میکند ( توجه شود که بمباران هسته ای بطور طبیعی خطوط ارتباطی راه آهن و زمینی را از میان خواهد برد) و چون صادراتی نیست وارداتی هم نخواهد بود در نتیجه کارخانه های غرب از این بابت نیز به تعطیلی کشیده خواهند شد. از این منظر تعداد بیکاران در کشورهای غربی حداقل دوبرابر( و یا شاید 3- 4 برابر) خواهد شد. در چنین حالتی کشورهائی که سیستم حمایت از بیکاران و پرداخت حقوق بیکاران را دارند قادر به پرداخت نخواهند بود. و آنگاه که نتوانند حقوقی بپردازند مردمان گرسنه، بیکار وفقیر راهی بغیر از دزدی نخواهند داشت. این فاجعه برای کشورهای اروپائی بسیار گسترده تر خواهد بود زیرا نفت ندارند و مردم آن خود را برای زندگی تحت سیستمی حمایت شده از طرف دولت آماده کرده اند و اکثر مردم که فقیر بوده و هیچ پس اندازی ندارند از همان اولین ماهی که حقوق بیکاری دریافت نکنند در اوج فلاکت بوده راهی بجز سرقت از فروشگاهها و... ندارند. در آنصورت آشوب و بلوا، ناامنی و... در غرب فاجعه ای غیر قابل حل خواهد بود. اینها تنها نکات اندکی از مشکلاتی استکه میتواند با حمله نظامی به ایران پیش بیاید اما سئوالی که مطرح میشود اینستکه آیا آمریکا به این همه مشکلات واقف است یا نه؟ تجربه عراق نشان داد که آمریکا از مشاوران( که بسیاری از آنها ایرانی هستند) عاقلی بهره نمیبرد و در ضمن جناح صهیونیست که در قدرت مرکزی آمریکا نشسته اند آمریکا را درمسیر آمال و آرزوهای خود و وعده های عهد عتیق میبرند، بدون اینکه ذره ای برای این کشور و مردم آن ارزش قائل باشند. در این لحظه و شرایط خاص ایران، موضوع با عراق کاملا فرق میکند. وضعیت استراتژیک ایران و نیز قدرت حاکم مذهبی شیعه بر این کشور آنرا بسیار متمایز میکند. وضعیت ایران حتی ابدا قابل مقایسه با کره شمالی نیست. کره شمالی با تمام ضعف هایش که نیازی به برشمردن آنها نیست براحتی در برابر آمریکا ایستاده و آمریکا جرات حمله به آنرا ندارد پس چگونه خواهد توانست به ایران حمله کند. هر چند از نظر استراتژیک و ارزشها، کره شمالی ابدا قابل مقایسه با ایران نیست با این حال حداقل چین ابدا راضی نیست که آمریکا بر این کشور مسلط شده همسایه اش گردد. پس چگونه چین و روسیه و البته کشورهای دیگری مانند هند، ژاپن و... اجازه بدهند تا آمریکا با تسلط بر منطقه نفتخیز آنها را بزیر کلید بگیرد. حتی اروپا نیز چنین نمیخواهد. چگونه روسیه اجازه بدهد که آمریکا همسایه جنوبی او بشود و کشور استراتژیکی ( ایران) را که قرنها برای تسلط بر آن تلاش کرده براحتی به آمریکا، بزرگترین دشمن خود بسپارد. روسیه کشوری است که با تمام گستردگی از یک ضعف بزرگ رنج میبرد. با یک نگاه اندک به نقشه جغرافیا متوجه میشویم که این کشور بدترین مرزهای آبی بین المللی را دارد. این کشور نیازمند راهی مطمئن به جنوب است که آنهم تنها از مسیر ایران امکان دسترسی به خلیج فارس را برایش میسر میکند. آنچه که در عراق گذشت و اروپا در مقابلش حرکت جدی نکرد، بیشتر خواست صهیونیستها بود. اما در مورد ایران جناح های غیر صهیونیست و ضد صهیونیست موضعگیری جدی خواهند کرد. زمانی تصور میشد وجود نیروهای آمریکائی در افغانستان و عراق برای ایران خطر است و ایران در محاصره افتاده ولی واقعیت اینستکه نیروهای آمریکائی در این کشورها که شیعیان و طرفداران ایران و نیز مخالفان آمریکا در آنها بسیار هستند بصورت اسیر دست ایران بوده و در صورتیکه آمریکا بخواهد اقدامی برعلیه ایران بکند ابتدا باید فکری برای سلامت این نیروها بکند. پس با تمام این تفاصیل چرا آمریکا بر طبل جنگ میکوبد. در واقع بنظر نمیرسد آمریکا جنگ را بخواهد، بلکه از این لاف پهلوانی زدن ها نتایج دیگری میگیرد. اول اینکه با توجه به شکست در افغانستان و مخصوصا عراق میخواهد مردم خود را در گمراهی قرار بدهد. در واقع این آمریکا است که از این حرفها بعنوان خوراک داخلی بهره میبرد در حالیکه برعکس تمامی انگشتها بسوی ایران اشاره رفته که ایران چنین میکند و حرفهایش برای خوراک داخلی است. همان طور که گفته شده مشکلات اقتصادی و... آمریکا باید بنوعی تحت الشعاع مسائل بین المللی قرار گرفته تا مردمان را فریب بدهند. دیگر اینکه هنوز جناح نفتی- نظامی از این قائله و آشفته کردن اوضاع منطقه سود میبرد که همان بالا رفتن قیمت نفت است و صحبت آ ن در بالا آمد؛ نیز فروش اسلحه به کشورهای منطقه میباشد. البته ایران و کشورهای صادر کننده نفت نیز از این بازی و بالا رفتن قیمت نفت بسیار راضی هستند. نکته دیگر اینکه آمریکا با این کار همه افکار را متوجه ایران کرده در حالیکه این اوست که بخاطر توسعه سلاح های اتمی باید محاکمه بشود و سازمان انرژی اتمی و سازمانها بین المللی باید او را به پای میز محاکمه و تحریم بکشند. جهان بشکل مسخره ای گیج شده است و بصورت سیرکی مسخره با مردمانی گیج و انگشت بدهان در برابر کارهای ساده شعبده بازان بسیار نادان، ناشی و مبتدی در آمده است. از همه مسخره تر ویا تاسف بارتر؛ صحبتهای این هفته جرج بوش رئیس جمهور آمریکا بود که احتمال حمله نظامی اتمی به ایران را تائید کرد. آنچه که از این سخنان مفهوم میشود اینستکه برای ایشان تمامی این مردمی که کشته میشوند ابدا انسان ( آدم) بحساب نمیآیند اما اگر یک یهودی در اسرائیل کشته بشود یک انسان ( آدم) کشته شده و باید بخاطرش دنیا را محاکمه کرد. اینجاست که ریشه قدرت صهیونیستها در آمریکا و چیزی بدتر از نژاد پرستی کاملا عیان میشود. مضحک آنجاست که دلیلی که همواره آورده میشود احتمال اتمی شدن ایران و استفاده از آن است؛ و آمریکا میگوید برای جلوگیری از این کار بمب اتمی بکار میبرد. واقعا چه کسی در این میان احمق است؟ مردم جهان و یا رهبران آمریکا؟ یا اینکه رهبران آمریکا دچار بیماری ( روانی) و هزیان گوئی شده اند؟ چرا کشورهای جهان در برابر این سخنان عکس العمل نشان نمیدهند؟ چرا ایران که خود مورد این حمله است از این سخنان در مجامع بین المللی برعلیه آمریکا و بنفع خود سود نمیبرد؟ این سخنان که بوی جنایت میدهد بسیار شرم آور است. این سخنان برای تمام طول تاریخ بشر بعنوان غیرانسانی ترین سخنان و تفکرات ثبت خواهند شد. باید ریشه این تفکرات و انسانهائی را که چنین افکاری را دارند در جهان خشکاند. این سخنان نشان رذالت بی حد و حصر رذل ترین مردمانی است که عقایدشان ریشه در بدترین افکار صهیونیستی داشته متکی به بدترین تعلیمات عهد عتیق میباشند. اما اگر قرار باشد آمریکا به ایران حمله بکند میبایست مقدمات زیادی را بچیند که اولین و اساسی ترین اقدام کشاندن ایران زیر تیغ تحریم های سازمان ملل است ( و البته پس از آن قدم های اولیه نظامی مثلا ایجاد پایگاه و... که در بالا آمد بر داشته خواهدشد) که با تحریم های اعمال شده از طرف آمریکا بسیار متفاوت است. در چنین صورتی دیگر دلیلی برای ماندن ایران در سازمان انرژی اتمی باقی نمیماند. زیرا اگر قرار باشد منافع این سازمان شامل قدرتمندان بشود و ضررها را ضعفا تحمل بکنند ماندن در آن کاری عاقلانه نیست پس بهتر است آنرا ترک کرد و با سرعت زیاد بمب اتمی ( و موشکهائی که برد شان به آمریکا برسد) را که از ضروریات دفاعی بحساب خواهد آمد تهیه کرد. در غیر این صورت و حمله آمریکا، گناه کشتار ملیونها انسان نه تنها برگردن آمریکا بلکه بر بی سیاستی و نادانی رهبران ایران نیز خواهد بود. از زاویه علمی، دقیق، کارشناسانه و با دلایل محکم و غیر قابل انکار جنبش روشنفکری ایران اعلام میکند؛ کشورهائی ( اروپائی) که نیروگاه اتمی دارند؛ تمامی دانش، امکانات، توان و... لازم را برای ساختن بمب اتمی دارند و اگر لازم بدانند در زمانی بسیار کمتر از آنچه تصورش را بکنید آنرا خواهند ساخت. در اساس داشتن بمب اتم بازدارنده جنگ است. اگر ایران و سایر کشورهای جهان نیز صاحب بمب اتمی بشوند آنگاه صحبت از جنگ سخت است. جنگ، ظلم، بهره وری، استثمار و استعمار ووو زمانی صورت میگیرد که یکطرف قوی و دیگری ضعیف باشد؛ در صورتیکه در حد معقولی تساوی نسبی وجود داشته باشد چنین کارهائی قابل اجرا نیست و صلح جایگزین شده؛ حل مسائل از راههای مسالمت آمیز پیگیری میشود. همین نکته است که آمریکا را به تلاش انداخته تا ایران را کلید بکند. اگر ایران بمب اتمی داشت اکنون صحبت آمریکا از موضع قدرت و زور گوئی قلدر منشانه و لات صفت در نمیگرفت. اما جنبش روشنفکری ایران از همان چندین سال پیش که ایران بسیار ضعیف تر از زمان حال بود میدانست و نوشت که آمریکا ضعیف تر از آنستکه بتواند به ایران حمله بکند. پس علیرغم اینکه تعدادی از سازمانهای سیاسی ایران و افراد فعال سیاسی دچار نگرانی بودند و در پی جمع آوری امضا و نامه های اعتراضی؛ اما جنبش روشنفکری ایران با توجه به دیدگاه قید شده نه تنها در آنها شرکت نکرد بلکه حتی ضرورت نوشتن هیچ مطلبی را هم نمیدید. لیکن اینبار در رابطه با مجموعه ای از دیگر مسائل است که این مطلب را ارائه میکند. نتیجه و خلاصه کلامی که دلیل نگارش این نوشته بود: اکنون جنگ قدرتی در جهان در گیر شده که بهانه اش ایران است. در جهان سیاست نه دوست وجود دارد و نه دشمن؛ پس در حالیکه تمامی کشورهای قدرتمند جهان از پیدا شدن یک قدرت جدید( ایران) که در نتیجه تضعیف آنها را بهمرا ه دارد ناخشنود هستند اما در میان خود دشمنان خطرناکتری میبینند. اکنون کشورهای قدرتمند جهان برسر تقسیم به چانه زنی نشسته اند. تا چندی پیش تنها چند کشور اروپائی طرف صحبت ایران بودند اما اکنون پای تقریبا همه بمیان آمده و در چنین حالتی دستیابی به یک توافق، آنهم در حالی که تماما منافع آمریکا تامین شود ابدا ممکن نخواهد بود. چرا؟ هر چند مبادلات تجاری چین با آمریکا بسیار عظیم است و ابدا قابل مقایسه با ایران نیست اما تمام این تولیدات چین و صنعت اش و آنچه که باید صادر شود، نیازمند آن مقدار اندک مبادلات با کشورهای نفتخیز یعنی تامین انرژی است و بدون انرژی هیچ تولیدی برای صادرات نخواهد داشت. رشد اقتصادی چین نیازمند انرژی است و آن نیز در منطقه نفتخیز و بستگی به ایران دارد. پس اگر قرار باشد آنرا از دست بدهد و یا پیش از امضا قرارداد بزرگ تامین انرژی ( قرارداد حدود 100 ملیارد دلاری تامین گاز از ایران) تحریم ایران را بپذیرد چگونه باید انرژی لازم برای صنایع اش را تامین کند. بدتر از همه آنکه آمریکا بر منطقه حاکم بشود. در آن صورت محتاج و برده آمریکا خواهد بود. توجه: چین همان کاسبی استکه جنس نسیه به آمریکا میفروشد و او را تاخرخره زیر قرض میبرد. روسیه کشوری است که در آن همه چیز و بقولی هر آنچه که در جدول مندلیف آمده، یافت میشود بنابراین بالا رفتن قیمت نفت و مواد اولیه بر آن تاثیری نمیگذارد و حتی بنفع اش میباشد، کمااینکه در همین اواخر قیمت گاز صادراتی خود به اوکراین را بسیار بالا برد که باعث مشکلات زیادی شد. این عمل بنفع ایران که دارای دومین منابع گاز جهان است تمام شد و البته انگیزه دیگری برای نقش ایران در بازی بزرگ جهانی بر سر سوخت و تامین انرژی در جهان. اما روسیه مشکلات بسیار زیاد دیگری با آمریکا دارد که مهمترین آنها مسئله قدرت است و اینکه علیرغم تمامی توان اما هنوز روسیه بعنوان یک قدرت بزرگ صنعتی مطرح نیست و مشکلات زیادی از جمله ورود به سازمان تجارت جهانی و... را با آمریکا دارد. اروپا گرفتاریهای خاص خود با آمریکا را دارد و علیرغم نفوذ گسترده آمریکا در کشورهای اروپائی اما اکنون اروپای مشترک برای خود احساس قدرت میکند. لیکن این قدرت و صنعت بدون نفت هیچ است. بنابراین نباید کلید تمام گنجینه ها را دراختیار آمریکا بگذارد. جایگزینی پول اروپا " یورو" به جای دلار از مهمترین مشکلات اقتصادی آمریکاست. هرچند ژاپن در این مذاکرات نیست و ظاهرا نقشی به او داده نشده لیکن ژاپن را بعنوان کشوری بسیار صنعتی نمیتوان نادیده گرفت. ژاپن با تمامی صنعت اش اما نفتی ندارد و نیازمند تکمیل انعقاد قرار داد نفتی با ایران است. قراردادی که میتواند نفت حدود یک قرن آن کشور را تامین کند. هند نیز علیرغم اینکه از جنبه صنعتی و اقتصادی به پای سایرین نمیرسد اما کشوری است با بیشتر از یک ملیارد جمعیت و توانمند. هند وابسته به انرژی است و دیده شد که علیرغم تمامی وعده های آمریکا در کمک به نیروگاه اتمی آن کشور، اما در عین حال میدانست که نیروی اتم جای نفت و گازی را که ایران میتواند به او بدهد نمیگیرد و در نتیجه کار هند با آمریکا به مشکل برخورد کرد. بنابراین تا این همه مسائل و مشکلات که تنها قطره ای از دریای آن گفته شد وجود دارد؛ جای هیچ نگرانی نیست و نه تنها حمله ای صورت نخواهد گرفت بلکه تحریمی هم نخواهد بود. این کشورها فعلا دارند مسائل خود را بصورت رودر رو میبینند. آنها با این نشست ها و جلسات بیشتر به واقعیات اختلافات و مشکلات ووو خود پی میبرند. در این میان دیپلماسی و سیاست خارجی ایران میتواند آنها را بیشتر از هم دور بکند. حمله به ایران و یا حتی تحریم ایران، تمامی کشورهای جهان را با مشکل بسیار بزرگی روبرو خواهد کرد و بیشترین مشکلات برای کشورهای صنعتی خواهد بود. پس این مشکلی است میان آنها و آمریکا که باید خودشان آنرا حل کنند. آمریکا بصورت بازیچه ای در دست کشورها درآمده، هر روز پوئن های بیشتری میدهد و ضعیف تر میشود و سایرین قدرتمند تر میگردند. آمریکا دیگر آن غول قدرتمند چندی پیش نیست و از او نباید ترسید و حساب برد. جنبش روشنفکری- ایران -
جنگنده برتری هوایی اف-14 تامکت جنگنده برتری هوایی اف-14 تامکت (F-14/ Tomcat)
iranianarmy پاسخ داد به hosseingmn تاپیک در جنگنده و رهگیر
دوستان شما نیروی هوایی رو خیلی دست کم گرفتین.ایران الان در حال حاضر در داخل کشور موشک فینیکس با نام آب سرد کن تولید می کنه که تقریبا مدل مشابه aim54c هست. در ضمن بر طبق منابع بسیار در حال حاضر تعداد تامکت هایی که اورهال شده اند بیش از 44 فروند هست بعد کی میگه 20 تا f22 می تونه تمام هواپیماهای نیروی هوایی رو نابود کنه؟ f22 دارای امکانات زیادی هستن ولی برد و رنج موشکهاشون نسبت به f14 کم است. درمورد قدرت نیروی هوایی آمریکا تنها به همین نکته بسنده می کنم: یکی از خلبانان هندی که در مانور مشترک هوایی هند وآمریکا شرکت کرده بود گفت: آمریکایی ها خیلی قوی هستند نمی توان جلویشان ایستاد اما آواکس آنها را بزن همان هواپیماهای پرقدرت مانند پرندگانی که مادر خود را گم کرده اند ضعیف می شوند و می توان به راحتی آنها را شکار کرد. :lol:- 1,405 پاسخ ها
-
- اف-14
- اف14 تامکت
-
(و 2 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
سلاح سازماني نيروهاي مسلح ايران چه خواهد بود؟
iranianarmy پاسخ داد به VenomSnake تاپیک در تجهیزات و تسلیحات انفرادی
ولی من فکر نمی کنم که خیبر به صورت محدود وارد ارتش بشه. من فکر می کنم در اینده خیبر به همراه کلاش در نیروهای مسلح ما خدمت کنند.