iranianarmy

Members
  • تعداد محتوا

    96
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های iranianarmy

  1. منبع : خبرگزاری مهر به گزارش خبرگزاری" مهر" به نقل از دفتر مطالعات بین‌الملل خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) جنگ ایران و عراق با مشخصه‌ی طولانی‌ترین و پرهزینه‌ترین درگیری نظامی در تاریخ معاصر منطقه‌ی خاورمیانه که دو قدرت جهانی و هم‌پیمانانشان در دوران جنگ سرد در حمایت از یک طرف جنگ اتفاق نظر داشتند و مهمتر از همه عدم حل و فصل نهایی آن با برقراری صلح میان دو کشور ایران و عراق و بسیاری مسایل دیگر، سبب شده است علت، نحوه و نتایج جنگ تا سالهای مدید هم چنان مورد بحث و بررسی قرار گیرد. اما آن چه در این میان بسیار حائز اهمیت است، مساله‌ی حضور نقش مستقیم و غیرمستقیم بسیاری از کشور غربی و اروپایی در حمایت از عراق و سیل عظیم کمک‌های مالی و نظامی این کشورها به عراق طی هشت سال جنگ تحمیلی است. حقایق حاکی از آن است که برنامه‌های تسلیحاتی و نظامی عراق و ارسال کمک‌های تسلیحاتی به این کشور از سوی اروپا و غرب طی سالهای آغازین جنگ، شتاب بی سابقه‌ای پیدا کرد به گونه‌ای که از آن به عنوان انقلابی در تاسیسات نظامی عراق یاد می‌شود. بی شک پرداختن به ابعاد آماری ارسال تسلیحات نظامی به عراق در طول جنگ از سوی غرب و اروپا، در حالی که ایران در طول این جنگ از حداقل تجهیزات نظامی بهره می‌برد ،از حقایق ناگفته‌ای در این زمینه پرده بر می‌دارد. آغاز هفته‌ی دفاع مقدس و سالروز آغاز جنگ تحمیلی علیه ایران(31 شهریور1359ـ1980) فرصت مناسبی است تا از منظری جدید به ابعاد گوناگون کمکهای نظامی و تسلیحاتی اروپا و غرب به عراق در جریان جنگ تحمیلی علیه ایران پرداخته شود. بی شک مساله‌ی فروش تسلیحات نظامی پیشرفته از سوی غرب و اروپا به عراق طی هشت سال جنگ تحمیلی نقش بلاانکار این کشورها در جنگ را به خوبی نمایان می‌سازد. براساس گزارش‌های موجود در سال 1366، شبکه تدارکات نظامی عراق در جریان جنگ تحمیلی علیه ایران به نحو بی سابقه و چشم گیری فعال شده بود. نگرانی ناشی از گسترش دامنه‌ی جنگ و ضرورت مقابله با برتری ایران موجب شده بود که براساس یک تصمیم همگانی، عراق به طور برجسته و بی سابقه‌ای تجهیز شود. تنها آمارهای منتشر شده حاکی از آن است که در این مرحله در کمتر از دو سال، فرانسه حدود 6/5 میلیارد دلار و روسیه (شوروی سابق) حدود 3/9 میلیارد دلار اسلحه و تجهیزات نظامی به عراق فروختند. افزون براین، زیربنای صنعتی این کشور از سال 1984(1363 شمسی)میلادی به بعد با 2/14 میلیارد دلار هزینه تقویت شد. عراقی‌ها توانستند در این روند از شوروی، آمریکا، فرانسه و آلمان تجیهزات و فن‌آوری پیشرفته نظامی خریداری کنند. کمک‌های آمریکا به عراق اقدامات آمریکا علیه ایران به موازات افزایش پیشروی نیروهای ایرانی در مواضع عراقی‌ها، با هدف جلوگیری از پیروزی ایران و شکست عراق تشدید شده و گسترش می‌یافت، زیرا پیروزی ایران در جنگ برای آمریکا غیرقابل قبول بود.(1) این کشور در نخستین گام ،آشکارا در جهت حمایت از عراق نام این کشور را از فهرست کشورهای به اصطلاح تروریست حذف کرد و طرح‌های گسترده‌ی نظامی، سیاسی و اقتصادی اش را برای کمک به عراق در جریان جنگ علیه ایران، تصویب کرد.(2) صدام با فرستادن نزارحمدون، به عنوان سفیر عراق به آمریکا ،علاوه بر اهدافی که در سطوح مختلف پیگیری می‌کرد زمینه تحکیم روابط عراق و آمریکا را فراهم ساخت و به تدریج عراق به یک متحد آمریکا در منطقه تبدیل شد و بازارش برای آمریکا بازار پرسودی ارزیابی شد. به همین دلیل جامعه‌ی تجاری و صنعتی آمریکا به عنوان بزرگترین پشتیبان عراق از روابط تجاری با این کشور حمایت می‌کرد. کمک اطلاعاتی و نظامی آمریکا به عراق که از سال 1359 آغاز شد، موجب شد تا سازمان سیا اطلاعات فوق العاده محرمانه‌ای از مراکز استراتژیک ایران در اختیار عراق قرار دهد. حتی برخی از گزارش‌ها نشان می‌دادند که ویلیام کسی، رییس وقت سیا، بارها عراق را در حمله به تاسیسات اقتصادی و حیاتی ایران تشویق کرده بود و نمونه‌ی آن حمله‌ی هواپیماهای عراقی به جزیره سیری بود که در چهارچوب هم آهنگی دقیق اطلاعاتی میان آنها انجام گرفت. بسیاری بر این باورند که کمک‌های آمریکا به عراق در جریان جنگ تحمیلی علیه ایران، گذشته از آن که نظامی بوده است از نوع کمک‌های اطلاعاتی به شمار می‌رفته است. گزارش‌ها نشان می‌دهند که آمریکا طی سالهای 1361 تا 1366 معادل 5/1 میلیارد دلار تجهیزات الکترونیکی، انواع ماشین آلات، دستگاه‌های حساس و کامپیوترهای فوق‌العاده قوی در زمینه‌ی تولید سلاح‌های شیمیایی، موشکی و هسته‌یی را به دولت عراق فروخته بود. بعدها، یک بازپرس کنگره‌ی آمریکا که مسوول بررسی عملکرد دولت آمریکا در برابر عراق بود، اظهار داشت: “دامنه و وسعت انواع تجهیزات تکنولوژیکی، اطلاعاتی و نظامی حساسی که از طرف دولت آمریکا به عراق ارسال شده است، آدم را شوکه می‌کند.“ هم‌چنین در گزارشی که بعدها در شبکه‌ی خبری ای.بی.سی آمریکا پخش شد، بر این مساله تاکید شد که شرکت‌های آمریکایی ،به طور قانونی و غیرقانونی، نوعی فن‌آوری را در اختیار عراق قرار داده بودند که این کشور را قادر می ساخت برنامه‌های ساخت پیشرفته‌ترین جنگ افزارهای نظامی‌اش را ادامه دهد. به گزارش روزنامه‌ی تایمز مالی چاپ انگلیس، شرکت آمریکایی «اینترنشنال سیگنال اندکنترل» نیز در انتقال مخفیانه‌ی فن‌آوری ساخت بمب‌های خوشه‌یی به عراق دست داشتند.(3) کمک اطلاعاتی آمریکا به عراق به عنوان یکی از مهمترین نیازمندیهای این کشور، درصدر موافقت‌نامه‌های عراق و آمریکا در سال 1986- 1365 محسوب می شد. آمریکایی‌ها درباره‌ی فعالیت نیروی هوایی ایران اطلاعات ارزشمندی در اختیار عراق قرار می‌دادند. این اطلاعات را آواکس‌های آمریکایی مستقر در ریاض جمع آوری می‌کردند. روزنامه‌ی واشنگتن پست طی گزارشی نوشته بود: “آمریکا درباره‌ی آرایش نیروهای ایرانی در جبهه‌ها و هدفهای اقتصادی ایران، اطلاعات ماهواره‌ای در اختیار عراق قرار می‌دهند.“ ویلیام کسی،از جمله افرادی بود که پیوند اطلاعاتی آمریکا و عراق را برقرارمی ساخت و پیش از اعزام سفیر آمریکا به بغداد، یک رییس تمام وقت ایستگاه اطلاعاتی را در بغداد مستقر کرده بود که قبل از هر حمله‌ی بزرگ عراق در جبهه‌ی جنگ یا حمله دیپلماتیک در جبهه‌ی سیاسی مورد مشورت صدام قرار می‌گرفت.(4) کمک‌های شوروی به عراق شوروی سابق علاوه بر ارسال سلاح به عراق، با ارزیابی از ضعف‌های ساختاری ارتش آن کشور در وضعیت دفاع و حمله، در توسعه‌ی نیروهای مسلح عراق و طرح ریزی استراتژی تهاجمی این کشور نیز نقش فعال و محوری داشت. کمک‌های شوروی به عراق حتی در پاره‌ای از مواقع در مقایسه با سایر کشورها بسیار برجسته‌تر و نمایان‌تر بود و تا اندازه‌ی تاثیرات سرنوشت سازی بر روند تحولات جنگ داشت. براساس گزارش هفته نامه‌ی ”فارین ریپورت“(Foreign Report) چاپ لندن درباره‌ی کمک‌های تسلیحاتی شوروی به عراق، روسها از اول ماه ژانویه‌ی 1987 یک قطار هوایی به منظور تحویل اسلحه به عراق به کار انداختند و موشک‌های زمین به زمین با برد متوسط از نوع اسکاد B، تانک‌های جدید تی-72، هواپیماهای میگ23 و میگ 25 که به صورت قطعات جداگانه حمل می‌شد و موشک‌های ضدهواپیما از انواع گوناگون همراه با تکنسین‌های روسی را به عراق فرستادند. علاوه بر آن، مسکو چهار فروند هواپیمای سوخت‌رسان از نوع توپولوف 72 برای سوخت‌رسانی از آسمان به هواپیماهای جنگی و بمب افکن‌های عراق به آن کشور تحویل داد. جیمز بیل یکی از محققان آمریکایی، طی مقاله‌ای درباره‌ی کمک‌های شوروی به عراق نوشت:“ شوروی با عراق روابط بسیار نزدیک دارد و حدود 60 درصد از تجهیزات نظامی آن کشور را تامین می‌کند و علاوه بر هواپیماهایی مانند میگ 21،23 و 25 در حال حاضر میگ 29 و هزاران موشک زمین به زمین اسکاد در اختیارعراق گذاشته است. شکی وجود ندارد که اتحاد جماهیر شووری بزرگترین قدرت خارجی است که از عراق حمایت می‌کند.“ بنابر گزارش رسمی روزنامه اخبار مسکو، فهرست بخشی از تسلیحات نظامی که شوروی در طول جنگ تحمیلی علیه ایران به عراق تحویل داد؛ به شرح زیر است: 500 دستگاه تانک تی-72، 1000 دستگاه تانک تی-62، 350 فروند موشک زمین به زمین با برد 300 کیلومتر، 25 فروند هواپیمای شکاری میگ 29، 23 فروند هواپیمای شکاری میگ 25، 70 فروند هواپیمای شکاری میگ 23، 70 فروند هواپیمای شکاری میگ 21، 30 فروند جنگنده شکاری سوخوی 25 و 50 فروند جنگنده شکاری سوخوی 20. کمک‌های فرانسه به عراق بیشترین میزان کمک نظامی به عراق در طول جنگ تحمیلی از آن فرانسوی‌ها است که در مقایسه با سایر کشورهای غربی بیشترین تسلیحات مورد نیاز عراق را به این کشور ارسال کردند. فرانسوی‌ها منابع استراتژیک و توانایی‌های مالی لازم را برای تقویت عراق در اختیار داشتند و به همین دلیل از شهریور سال 1359-1980، فروش تسلیحات نظامی فرانسه به عراق به 6/5 میلیارد دلار رسید و 7/4 میلیارد دلار نیز در قالب قراردادهای بازرگانی و غیرنظامی میان دو کشور منعقد شد که دست کم هفت میلیارد دلار از مجموع این معاملات به صورت وام و اعتبارات بود. در سال 1982 میلادی، 40 درصد از صادرات تسلیحاتی فرانسه به عراق ارسال می شد؛ میراژ اف-1، موشک‌های هوا به هوای مجیک-1، موشک‌های اگزوست AM-39، و پس از آن هواپیماهای سوپراستاندارد علاوه بر تقویت قدرت هوایی عراق، این کشور را برای حمله به نفت‌کش‌ها و پایانه‌های نفتی ایران از موقعیت برتری برخوردار می‌کرد. هم‌چنین، عراقی‌ها یک قرارداد 5/6 میلیارد دلاری تحت عنوان“ پروژه‌ی فاو“با سه شرکت خصوصی فرانسوی به امضا رساندند. عراقی‌ها پیش بینی کرده‌بودند که طی سه مرحله از ساخت هواپیما و صنعت فضایی برخوردار خواهند شد و به جای اعمال تغییر و ارایه‌ی خدمات به میراژهای اف-1 در فرانسه، در کشور خود به این کار اقدام کنند. هم‌چنین، عراقی‌ها امیدوار بودند که با احداث کارخانه هواپیماسازی“ سعد 25“ و با انتقال فن‌آوری جدید، هواپیمای آموزشی آلفا جت 134، محصول مشترک آلمان و فرانسه را تولید کنند. عراق در مرحله‌ی پایانی می‌توانست هواپیمای میراژs2000 را به عنوان بمب‌افکنی جدید که در ارتفاع پایین پرواز می‌کرد و دستگاه رادار آن می‌توانست دفاع هوایی را گمراه کند، تولید کند. افزون بر این فرانسوی‌ها در ساخت راکتور اتمی و فراهم کردن زمینه دستیابی عراق به سلاح اتمی نقش برجسته‌ای داشتند. (5) یکی از فرودگاه‌های پیشین ناتو در فرانسه محل بارگیری هواپیماهای نیروی هوایی عراق بود و این هواپیماهای غول‌پیکر باری، هر روز به این فرودگاه می‌آمدند و موشک‌های ساخت فرانسه، بمب‌های خوشه‌ای، فیوز، تجهیزات راداری و الکترونیکی هواپیماها را با خود به عراق می‌بردند. محموله‌های تسلیحاتی فرانسه به عراق آن قدر زیاد بود که تقریبا از اواسط سال 1986 حتی هواپیماهای غیرنظامی خطوط هوایی بغداد- پاریس نیزبه حمل جنگ افزار می‌پرداختند. بنا به گزارش‌های منتشر شده در آن مقطع زمانی، فرانسه نخستین جنگنده بمب افکن میراژ خود را بلافاصله پس از آزادی گروگان‌های آمریکایی از ایران (در بهمن 1359-1980) به عراق فرستاد. کمی بعد چهار فروند میراژ فرانسوی با هدایت خلبانان نیروی هوای فرانسه وارد قبرس شدند و از آنجا توسط خلبانان عراقی به عراق منتقل شدند. پس از آن هم به تدریج میراژهای فرانسوی در پی سفارش عراق به این کشور تحویل داده شدند. هم‌چنین 13 دستگاه موشک‌انداز متحرک، علاوه بر سکوهای ثابت به عراق تحویل داده شدند. بازسازی راکتور هسته‌یی ازیراک، که در سال 1981 به دست اسراییلی‌ها منهدم شده بود، از جمله کمک‌هایی بود که” لکود شسول“ وزیر خارجه وقت فرانسه در دیدار ژانویه 1983 به طارق عزیز، قول آن را داد. (6) کمک‌های انگلیس به عراق رونق ناگهانی بازار عراق برای صنایع ابزارسازی انگلیس نیز کارساز بود. براساس برآورد انجمن فن‌آوری ابزارهای ماشین انگلیس (MTAA) فروش ابزارهای ماشینی این کشور به عراق از 9/2 میلیون دلار در 1987 میلادی به 5/31 میلیون دلار در سال 1988 میلادی افزایش یافت. از سوی دیگر برخی از کارخانه‌های انگلیسی در پی فروش سلاح به عراق سودسرشاری به دست آوردند و حتی در سال 1988 میلادی فروش این اقلام به ½ میلیارد دلار رسید .هم زمان انگلیسی‌ها دفتر خرید ایران در خیابان ویکتوریای لندن را از طریق سازمان اطلاعاتی M-15 کنترل کرده و اطلاعات آن را در اختیار عراق قرار می‌دادند. (7) احداث شبکه‌ی پناهگهای پرهزینه‌ی زیرزمینی، بخش دیگری از تلاش‌های عراق بود که در ژوئن 1982 با تصمیم صدام و مشارکت مهندسان انگلیسی آغاز شد. کالین گرافت، رییس فدراسیون مشاوران در مقاطعه کاران پناهگاههای هسته‌یی انگلیس می‌گوید:“ شرکت‌های انگلیسی طرح‌هایی ارایه کردند که به موجب آن برای 48 هزار سرباز، پناهگاه امن ساخته شد. هر پناهگاه تونل پولادین داشت و می‌توانست تا 1200 نفر را در خود جای دهد. در هر پناهگاه پست‌های فرماندهی، محل بیماران ،اتاق‌های ضدآلودگی،آشپزخانه، انبار غذاهای خشک، آب و قورخانه یعنی تمام ملزومات یک اقامت بلندمدت پیش بینی شده بود.“ (8) کمک‌های آلمان به عراق آلمان‌ها همانند فرانسه و انگلیس تجهیزات نظامی فراوانی در اختیار عراق قرار دادند. فن‌آوری آلمان‌ها در زمینه‌ی تولید سلاح‌های شیمیایی و موشکی از سایر بخش‌ها به کار گرفته شد. آلمان‌در چارچوب سیاست‌هایش و با هدف کاهش خشم صدام نسبت به روابط بازرگانی آلمان با ایران، صادرات تجهیزات نظامی شیمیایی را در اواخر جنگ نسبت به سالهای قبل از آن با جهش چشمگیری ادامه داد. در چهار حوزه‌ی کلیدی شیمیایی، کالاهای ساخته شده، ماشین‌های سنگین و کنترل ابراز دقیق ماشینی و ابزارهای علمی، فروش آلمان به عراق رشد چشمگیری در دوران جنگ داشت. ارزش فن آوری پیشرفته‌ی آلمان به عراق تنها در سالهای 1987 و 1988 میلادی به ترتیب به 8/374 و 8/826 میلیون دلار رسید. بخشی از کارخانه‌های آلمان نیز به صورت انحصاری، سلاح‌های مورد نیاز صدام را می‌ساختند. (9) به گزارش مجله‌ی اشپیگل چاپ آلمان، در تاسیسات شیمیایی که شرکت‌های آلمانی در سامره عراق ساخته بودند؛ مواد شیمیایی بسیار مرگبار ”تابون“ و” کلاست“ تولید می‌شد. کارشناسان آلمانی هم‌چنین متوجه شدند سه کارخانه فروخته شده به عراق قادر به تولید ”اسیدسیائیدریک“ غلیظ و فشرده بودند. حتی برابر گزارش‌های موثق و محرمانه، آلمان‌ها اطلاعات به دست آمده از مجروحان شیمیایی ایران در بیمارستان‌های آلمانی را در اختیار عراق می‌دادند تا از آنها برای اصلاح ترکیبات شیمیایی مورد استفاده در سلاح‌هایشان بهره‌برداری کنند. فن‌آوری آلمان‌ها این امکان را برای عراق فراهم می‌ساخت تا به تدریج تولید و ساخت قطعات موشک‌ها از جمله موشک اسکاد و بدنه‌ی آن را آغاز کنند. بعدها بازرسان سازمان ملل به مخازن ترکیب اکسیژن سیستم ثبت فشار و شاسی‌های پرتاب موشک عراق دست پیدا کردند که همگی ساخت آلمان بودند. مجله‌ی اشپیگل با آشکار شدن نقش این کشور در انتقال فن‌آوری و کمک‌های فنی به عراق نوشته بود:“ امروزه دیگر ثابت شده است که بدون فن‌آوری آلمان، عراق قادر به تولید موشک‌های دوربرد اسکاد B نبوده است. فن‌آوری پیشرفته‌ی آلمان که در اختیار عراق قرار می‌گرفت؛ به بغداد این امکان را می‌داد که برد موشک‌های اسکاد B را به 600 کیلومتر افزایش دهد. (10) در مجموع امکان ورود سلاح و فن‌آروی پیشرفته از شرق و غرب در خلال جنگ و قبل از آن امتیازی بود که عراق از آن بهره‌مند بود. با آن که سهم واردات سلاح و تجهیزات پیشرفته نظامی برای عراق و ایران در سال 1979 میلادی یکسان بود؛ اما این رقم در سالهای نخستین جنگ به نسبت 5 به 1 به نفع عراق تغییر کرد. در این وضعیت عراق حدود نیمی از نیازمندی‌های سلاح و مهماتش را از خارج از بلوک شرق تهیه می‌کرد که حدود یک سوم آن مهمات پیشرفته‌ی کشورهای اروپایی غربی بود که این برتری در بودجه نظامی و خرید فن‌آوری پیشرفته، در تمام طول جنگ برای عراق حفظ شد. (11) یادآوری می‌شود که به دلیل آن که آمریکا در طول جنگ تحمیلی عراق علیه ایران کمک‌های نظامی‌اش را در قالب کمک‌های اطلاعاتی به عراق صورت می‌داد، نامی از آن در این جدول نیامده است. با بررسی این جدول می‌توان دریافت که بین سالهای 1980 تا 1988 (1359 تا 1366 ه.ش) درصد خریدهای نظامی عراق از کشورهای مختلف به این شرح بوده است: شوروی 37%،دولت‌های اروپای غربی 37%، دولت‌های بلوک شرق 12%، سایر کشورها 12% و چین 10% . (12) منابع: 1-درودیان، محمد، پایان جنگ، سیری در جنگ ایران و عراق، تهران: انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 1380 صفحات 22-26. 2-درودیان، محمد، آغاز تا پایان، سیری در جنگ ایران و عراق، تهران، انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 1381 صفحه 75. منبع نقل کننده: جامعترین وبلاگ نظامی
  2. iranianarmy

    هاور کرافت یونس 22

    سلام ! دوباره برگشتم! می خواستم بدونم شرایط استخدام در این نیروها چیه؟ اول اینکه خودم می خوام بدونم و شاید کسه دیگه ای هم بخواد بدونه لطفا اگه کسی اطلاع داره به ما هم بگه.
  3. دوستان خیلی ساده لوح هستید. گوش کنید: حمله آمریکابه ایران؛ واقعیت یا حیله ای سیاسی و بز ترسانی ازهمان چند سال پیش که با قدرت گیری افراطی ترین جناح های صهیونیستی درآمریکا؛ کره شمالی، عراق و ایران محورشرارت نامیده شدند و شایعات حمله به این کشورها اوج گرفت جنبش روشنفکری ایران در چند مطلب مختصر و شفاف به بررسی این موضوع پرداخته دلایل عدم توانائی آمریکا و اسرائیل و یا هردو با هم برای حمله به ایران و نیز حمله آمریکا به کره شمالی را بر شمرد. از طرفی حمله به عراق را ممکن دانست. در اینجا به آن نکات که صحت آنها ثابت گردید پرداخته نمیشود و به کسانیکه میخواهند آن پیش بینی ها را بخوانند و بدانند که چگونه همه آنها درست بود توصیه میشود تا آنها را از آرشیو در آورده و بار دیگر مطالعه کنند زیرا که میتواند کمک خوبی برای بررسی آینده و شناخت و درک دقیق تر این نوشتار باشد. اما: اخیرا دوباره ساز حمله به ایران کوک شده و عده ای را به وحشت انداخته است. در اینجا به عدم امکان چنین حمله ای پرداخته میشود اما جای دارد که گفته شود: چنانچه آمریکا به ایران حمله کند تنها دلیلی را که برای آن میتوان یافت نادانی آمریکا است که از عقل و درایت و مشاوران عاقل و با دانش و افکار انسانی بهره نمیبرد. تنهااین نکات است که میتواند باعث حمله آمریکا به ایران بشود. پیش از حمله به عراق بصراحت نوشته شد که اگر آمریکا اقدام باین عمل بکند بزرگترین برنده آن ایران خواهد بود و در پس آن به بررسی وضعیت بیش از 20 کشور جهان پرداخته و نشان داده شد که هر کدام اشان از این حمله چه نفعی میبرند، ولی آمریکا تنها بازنده خواهد بود. اما علیرغم تمام آنها آمریکا دست بدان حمله زد که همه را خوشحال کرد و خودشان را ناراحت که نتیجه اش قرار گرفتن در موقعیت کنونی است. حال ببینیم موقعیت کنونی چگونه است و چرا آمریکا برای برون رفت از منجلابی که در آن قرار گرفته بدست وپا زدن و شاخ شانه و عربده کشیدن های تو خالی افتاده است. مشکل آمریکا را از زاویه درگیریهای در عراق بررسی نمیکنیم زیرا اکنون دیگر همه میدانند. این مشکلات همین ها هستند که در قبل از حمله به عراق جنبش روشنفکری ایران نوشت اما آمریکا که میتوانست از آن نوشته درس بگیرد نخواست و بدنبال آمال صهیونیستها به عراق حمله کرد و نتیجتا دولتی در عراق برسر کار آمد که مطابق نوشته های جنبش روشنفکری در پیش از حمله در همکاری و هماهنگی با ایران میباشد. اما مشکلات آمریکا بسیار عدیده گردیده است. آمریکا که سرمایه و نیروی اصلی خود را در یک قمار تماما روی عراق گذاشت تا شاید با پیروزی در آنجا بتواند در نهایت منابع نفتی جهان را در کنترل بگیرد و صهیونیستها نیز به وعده های پوچ عهد عتیق برسند؛ از سایر مسایل بسیار بدور افتاد. از جمله بزرگترین مشکلات آمریکا عدم توازن تجاری است که هیچ آینده روشنی نیز برای آن دیده نمیشود. در اصل اکنون آمریکا دارد از حساب اعتباری مصرف میکند و یا بزبان دیگر دارد از سایر کشورها وام میگیرد و زیر بدهکاری میرود. این درست حکایت آدمی است که خرجش از دخلش بیشتر است و روزانه از کاسب محل نسیه میخرد وکاسب زرنگ محله نیز علیرغم اینکه میداند آن شخص آینده روشنی ندارد تا بدهی او را پس بدهد اما برای اینکه این فرد را که اتفاقا قلدر و زور گو و خطرناک بحال او میباشد با بدهکار کردن و فروش نسیه به بند بکشد هر آنچه او میخواهد باو میفروشد. اما نباید تصور کرد که این فروش ابدالدهر است بلکه آنگاه که زمان مناسب فرا رسید فروش قطع و طلب ها خواسته میشود در آنصورت نتیجه مشخص است که چه خواهد بود. از طرفی این مشکلات اقتصادی آمریکا از چشم کشورها بدور نمانده و نگرانی آنها را تشدید کرده و بهمین جهت آنها نیز دست به اقداماتی نظیر خارج کردن پولهای خود از آمریکا و یا تبدیل سپرده های خود در بانکها از دلار به یورو میکنند. این اقدام متقابلا وضعیت بد و گرفتار اقتصادی آمریکا در بدتر میکند. در واقع آمریکا در وضعیت ورشکسته قرار دارد اما اعلام آن ضربه ای به طلبکاران است و در ضمن هنوز هم جای دوشیدن اش هست پس هنوز کسی حاضر به اعلام صریح آن نیست. حال در آینده ای نه چندان دور که آمریکا مجبور به بازپرداخت بدهی ها و باضافه سود پولهاست با مشکل اساسی روبرو میشود. پس شاید راه حل را چماق نظامی ببیند و بخواهد تا باایجاد جنگ وترس ناشی از جنگ در دیگران بدهی های خود را ملغی کند و یا بتواند با فروش سلاح های بیشتر کمی توازن اقتصادی ایجاد بکند. اما این عدم توازن تجارت معنی دیگری هم دارد یعنی رکود در تولید و حتی تعطیلی کارخانجات و افزایش بیکاری در جامعه. اززاویه ای دیگر در این زمان با کوبیدن بر طبل جنگ و ناامنی و مخصوصا درمنطقه نفتی خاورمیانه قیمت نفت بسرعت در حال بالا رفتن است. با این کار تنها در آمدن کشورهای صاحب نفت بالا نمیرود بلکه درآمد صاحبان چاه های نفت در آمریکا و تجار نفتی آمریکا نیز بالا میرود. از سالها پیش همواره قدرت در آمریکا را به دو دسته تقسیم میکردند که در یکطرف آنها نفتی- نظامی ها و در مقابل صنعتی- تجاری قرار داشتند. اکنون البته در آمد نفتی- نظامی ها بالا رفته ولی این کار به قیمت داغان شدن سایر صنایع و تجارت و... است که چون این توازن برخلاف موقعیتهای سابق ابدا دارای یک تناسب و یا وضعیت قابل قبول و معقول و قابل کنترل نیست و کار را از حیطه امکان بازسازی اقتصاد کشور خارج کرده است بناچار درگیریهای جناح های قدرت درون حکومت را در آمریکا شدت بخشیده است که نمود علنی آن در شروع انتقادات به رامسفلد وزیر دفاع آمریکا و استعفاها و... است. مسلما چنانچه منتقدان بتوانند بر رامسفلد فائق آیند قدم های بعدی را برخواهند داشت و بهمین دلیل استکه جرج بوش رئیس جمهوری آمریکا مجبور به دفاع از رامسفلد گردید و او را در مقام اش باقی گذاشت و از طرفی برای اینکه مردم را گمراه کند علیرغم اینکه همین یکی دو هفته پیش امکان حمله به ایران را نفی کرده بود دوباره آنرا مطرح و حتی از حمله اتمی صحبت کرد. اما واقعا حمله نظامی آمریکا چگونه خواهد بود. سالهاست که از حمله نظامی آمریکا به بعضی نقاط استراتژیک و یا تاسیسات اتمی ایران صحبت میرود. واقعیت اینستکه آمریکا و هر کسی در جهان میداند که حمله به ایران و لشکر کشی همانند عراق امکان ندارد. دلایل مفصل در نوشته های پیشین جنبش روشنفکری ارائه گردیده است. پس برای خلاصه کردن مطلب از بررسی آن میگذریم. بنابراین سرمایه گذاری آمریکا و طرح هائی که از آن صحبت میشود برروی حمله به مناطق استراتژیک است؛ اما آیا این عمل نیز ممکن و عملی میباشد؟ چندی پیش جنبش روشنفکری ایران توصیه ای به ایران ( و بعضی کشورها) داشت که برای جلوگیری از حمله آمریکا پیمان نظامی با بعضی کشورها و از جمله سوریه امضا کند که ایران نیز به این توصیه توجه کرد و در همان هفته چنین پیمانی با سوریه نوشته شد. البته این کافی نیست و ایران میتواند با کشورهای دیگری مانند کوبا و... چنین پیمانهائی را منعقد بکند. گستردگی چنین پیمانهائی از این کشورها میتواند قدرت بزرگی بسازد. بنابراین آمریکا برای حمله به ایران ابدا نمیتواند روی پایگاه هایش در کشورهای عربی حساب بکند و در صورت تصمیم به حمله باید از این کشورها خارج بشود. زیرا که آنگاه جنگ باین کشورها نیز کشیده خواهد شد و نه تنها اگر این کشورها پایگاه به آمریکا بدهند بصورت مستقیم وارد جنگ باایران شده اند و این کاری ساده نخواهد بود زیرا که توان و آمادگی جنگ را ندارند واز طرفی دیگر خود را با سوریه که کشوری عربی است رودر رو میکنند؛ بلکه از جانبی دیگر خود را درگیر مسئله جنگ با کشوری اسلامی کرده اند که در چشم مسلمانان تمامی جهان ناشایست است و باید برای آن غرامت سنگینی را بپردازند. غرامتی که آنها را با مشکلات بسیار جدی داخلی روبرو میکند. شاید مشاوران آمریکا ندانند که اکنون ایران با موضعگیریهایش در میان مسلمانان با هر مذهب و یا فرقه ای و در هر کجای جهان از آمریکا تا آفریقا و شرقی ترین کشورهای آسیائی مانند چین نفوذ پیدا کرده است. غنی سازی اورانیوم بعنوان دستاوردی برای جهان اسلام به مسلمانان روحیه ای جدید داده است و آنان را بدفاع از ایران تحریک و بنوعی ملزم ساخته است. اما مهمتر از همه اینکه جنگ با ایران که اکنون بعنوان مرکز اصلی شیعیان در آمده (و در مقام مقایسه و برای روشنتر کردن قضیه میتوان گفت همانند واتیکان شده است) بدون پاسخ از جانب شیعیان ساکن کشورها نخواهد ماند. توجه شود واتیکان که تنها یک محل بسیار کوچک است بعنوان کوچکترین کشور جهان شناخته میشود و با این حال هیچ قدرتی در جهان جرات دست درازی به آن را ندارد. اکنون ایران نیز کمابیش همین حالت را پیدا کرده است. از جانب دیگر بخاطر مواضع سیاسی ضد صهیونیستی در میان غالب مسلمانان از هر مذهب و فرقه ای پایگاه یافته است. اما از طرف دیگر اگر آمریکا به ایران حمله بکند و حتی در بدترین حالت از بمب های اتمی فرو رو در زمین استفاده بکند چه حالتی اتفاق میافتد. اولا خود همین بمب ها مسئله دار است و در عین اینکه نمیتواند ضربه اصلی را به تاسیسات اتمی زیرزمینی ایران بزند ولیکن تشعشعات اتمی آن میتواند برای مردم فاجعه آفرین باشد. برمبنای بررسی گروهی از دانشمندان اتمی چنین حمله ای میتواند چندین ملیون کشته و چند ده ملیون بیمار داشته باشد. که اولین قربانیان آن مردمان ساکن در شهرهای نزدیک همانند اصفهان، نطنز و... است. البته فاجعه تنها متعلق به ایران نیست بلکه به ده ها کشور همجوار شرقی و غربی و از جمله ترکیه و روسیه و حتی اسرائیل کشیده میشود. در اینصورت تکلیف سربازان آمریکائی و همپیمانانش در کشورهای همسایه ایران چه خواهد بود. هیچ حمله نظامی بدون ورود نیروهای زمینی پیروزی بحساب نمیآید. و با یک حمله اتمی محلی برای ورود نیروهای نظامی باقی نمیماند. حال باز هم از بررسی گسترده نظامی مسئله گذشته به نکات دیگری پرداخته میشود. اما پس از این همه چه خواهد شد: گفته شد که در صورت خواست جدی آمریکا برای چنین حمله ای در ابتدا باید از کشورهای همجوار ایران بیرون برود تا هم خود و هم این کشورها در امان باشند. پس این اولین نشانه نزدیکی زمان حمله نظامی آمریکا است. اما دومین و مهمترین نشانه خروج نیروها یعنی ناوهای جنگی آمریکا از خلیج فارس است زیرا مسلما موشکهائی که ایران دارد و اخیرا تعدادی از آنها را به نمایش گذاشت قادر خواهند بودن ناوهای آمریکا را مورد هدف قرار بدهند و باعث غرق شدن آنها گردند که این بمعنی شکست نظامی آمریکا و پایان جنگ خواهد بود. پس آمریکا چگونه میتواند به ایران حمله بکند؟ تنها راه، خروج از خلیج فارس و شلیک موشک از نقطه ای است که برد موشکهای ایران به آنها نرسد. این در حالی استکه موشکهای ایران بیشتر از 2000 کیلومتر برد دارد. در این حال نیز باید دید که آیا ایران قادر به نابود کردن این موشکها در هوا و یا گمراه کردن آنها در یک جنگ الکترونیکی هست یا نه؛ که در اینصورت فاجعه انفجار موشک در آسمان و یا منحرف کردن آن و اصابت موشک به منطقه ای دیگر معلوم نیست، کدام شکل از فاجعه دیگری را و برای کدام کشور و... در برخواهد داشت. به بررسی گسترده این نکته نیز از زاویه نظامی نمیپردازیم بلکه: نکته اساسی و مهم آنستکه خروج نیروهای نظامی آمریکا از خلیج فارس بخودی خود بمعنی شکست کامل سیاستهای آمریکا و پایان قدرت برتر جهان بودن اش میباشد. آنچه که باعث بیشترین مشکلات و درگیریها میباشد همین تسلط بر منطقه نفت خیز و خلیج فارس است. اگر آمریکا از خلیج فارس خارج بشود که دیگر تسلطی نخواهد داشت. تصور این نکته هم که بعد از بمباران بازخواهند گشت خواب و خیالی بیشتر نیست زیرا که نیروهای متحرک و سبک نظامی بسادگی میتوانند تنگه هرمز را ببندند. باید توجه داشت که بعد از هر بمباران اتمی مدتها طول میکشد تا منطقه از مواد آلوده پاک شود و بتوان در آن منطقه همانند پیش به کار و تجارت پرداخت در چنین صورتی برای مدتهای مدید نه تنها نفتی صادر نخواهد شد بلکه هیچ کارو فعالیتی صورت نخواهد گرفت و از این منظر نیز ضربه اقتصادی شدیدی به منافع تمامی کشورهای جهان خواهد رسید. حال زمانیکه از این زاویه به بحران نفت نگاهی انداخته بشود دیده میشود که جهان ابدا و ابدا طاقت چنین جنگی را ندارد زیرا بمجرد اینکه جنگی در گیر شد و آمریکا چنان حمله ای را کرد تنگه هرمز بسته خواهد شد و نفتی صادر نخواهد شد. عدم صدور نفت یعنی فاجعه برای جهان و مخصوصا آمریکا، اروپا، چین ، ژاپن و هند. زیرا کشورهای کمتر توسعه یافته و مردمانش به سختی و ریاضت عادت دارند اما این کشورها نمیتوانند بدون این خونی که در رگهای صنایع اشان جاری است زنده بمانند. اگر این ماجرا فقط چند ماه طول بکشد آنگاه فاجعه ای بتمام معنی غرب را بزانو در خواهد آورد. شاید تصور شود که در چنان صورتی غرب با تمام قوا و با همکاری یکدیگر یکی دوملیون نیرو برای کنترل منطقه میفرستند اما اینها بیشتر خواب و خیال و رویاهائی است که تنها میتوان بوسیله آن مردم عادی را فریب دارد و بیشتر به داستانهای بی ارزش هالیودی شباهت دارد. بیشتر باید روی آن حساب کرد که اگر قرار باشد به قلب امپراطوری شیعه حمله بشود و از رهبران جهان شیعه موشهائی ترسو و تحت اختیار ساخت باید مطمئن بود که با غرق کردن چند کشتی نفت کش و مین گذاری و... تنگه هرمز برای ماهها به تعطیل در خواهد آمد و همین چندماه برای بزانو در آوردن غرب و تمامی کشورهای وابسته به نفت و حتی کشورهائی که با فروش نفت زندگی میکنند؛ کافی است. ضمن اینکه آنها ازداشتن سوخت کافی بی بهره خواهند بود با بالارفتن قیمت نفت که میتواند از طلای زرد هم گران تر بشود( در آنزمان دیگر صحبت از بشکه ای 100 دلار تنها شوخی است) هیچ محصولی با صرفه اقتصادی تولید نخواهد شد و هیچ ماشینی حرکت نخواهد کرد. توجه شود که پیشتر در مقاله در پاسخ به پادشاه اردن که گفته بود ایران میخواهد هلال شیعه ایجاد کند نوشته شد که این هلال سالهاست بشکلی بسیار محکم تر از آنچه تصور کنید ایجاد شده است. زیرا تمامی رهبران مذهبی- سیاسی شیعه از لبنان تا ایران و آنطرفتر با هم قوم و خویش و فامیل هستند که این امر بسیار معنی دار است. با حمله به ایران تمامی منطقه در جنگ و آشوب فرو خواهد رفت. باید متصور شد که در تمامی کشورهای اسلامی که جمعیت شیعه دارند تمامی منافع شرکت کنندگان در جنگ و جان شهروندان آنها در خطر خواهد بود. شاید از همه بدتر که آمریکا تصورش را ندارد و برایش بسیار مهم است هندوستان باشد که علیرغم اینکه مهر کشوری هندو خورده اما دهها ملیون مسلمان شیعه در آن میتوانند برای آمریکا و بقیه همدستانش مشکلات جدی اقتصادی و جانی ایجاد کنند. نباید از عکس العمل مسلمانان چین و حتی اروپا و آمریکا نیز چشم پوشید. و البته باید متوجه بود که بیشترین ضربه را اسرائیل که اکنون بصورت گروگانی در دست ایران ( برخلاف ادعاهای معکوسی که از طرف اسرائیل میشود و زبان درازی کرده بظاهر خود را قوی و قدرتمندتر از ایران جلوه میدهد) افتاده؛ خواهد خورد. جنگ در منطقه از صدور کالای کشورهای شمال ایران جلوگیری میکند ( توجه شود که بمباران هسته ای بطور طبیعی خطوط ارتباطی راه آهن و زمینی را از میان خواهد برد) و چون صادراتی نیست وارداتی هم نخواهد بود در نتیجه کارخانه های غرب از این بابت نیز به تعطیلی کشیده خواهند شد. از این منظر تعداد بیکاران در کشورهای غربی حداقل دوبرابر( و یا شاید 3- 4 برابر) خواهد شد. در چنین حالتی کشورهائی که سیستم حمایت از بیکاران و پرداخت حقوق بیکاران را دارند قادر به پرداخت نخواهند بود. و آنگاه که نتوانند حقوقی بپردازند مردمان گرسنه، بیکار وفقیر راهی بغیر از دزدی نخواهند داشت. این فاجعه برای کشورهای اروپائی بسیار گسترده تر خواهد بود زیرا نفت ندارند و مردم آن خود را برای زندگی تحت سیستمی حمایت شده از طرف دولت آماده کرده اند و اکثر مردم که فقیر بوده و هیچ پس اندازی ندارند از همان اولین ماهی که حقوق بیکاری دریافت نکنند در اوج فلاکت بوده راهی بجز سرقت از فروشگاهها و... ندارند. در آنصورت آشوب و بلوا، ناامنی و... در غرب فاجعه ای غیر قابل حل خواهد بود. اینها تنها نکات اندکی از مشکلاتی استکه میتواند با حمله نظامی به ایران پیش بیاید اما سئوالی که مطرح میشود اینستکه آیا آمریکا به این همه مشکلات واقف است یا نه؟ تجربه عراق نشان داد که آمریکا از مشاوران( که بسیاری از آنها ایرانی هستند) عاقلی بهره نمیبرد و در ضمن جناح صهیونیست که در قدرت مرکزی آمریکا نشسته اند آمریکا را درمسیر آمال و آرزوهای خود و وعده های عهد عتیق میبرند، بدون اینکه ذره ای برای این کشور و مردم آن ارزش قائل باشند. در این لحظه و شرایط خاص ایران، موضوع با عراق کاملا فرق میکند. وضعیت استراتژیک ایران و نیز قدرت حاکم مذهبی شیعه بر این کشور آنرا بسیار متمایز میکند. وضعیت ایران حتی ابدا قابل مقایسه با کره شمالی نیست. کره شمالی با تمام ضعف هایش که نیازی به برشمردن آنها نیست براحتی در برابر آمریکا ایستاده و آمریکا جرات حمله به آنرا ندارد پس چگونه خواهد توانست به ایران حمله کند. هر چند از نظر استراتژیک و ارزشها، کره شمالی ابدا قابل مقایسه با ایران نیست با این حال حداقل چین ابدا راضی نیست که آمریکا بر این کشور مسلط شده همسایه اش گردد. پس چگونه چین و روسیه و البته کشورهای دیگری مانند هند، ژاپن و... اجازه بدهند تا آمریکا با تسلط بر منطقه نفتخیز آنها را بزیر کلید بگیرد. حتی اروپا نیز چنین نمیخواهد. چگونه روسیه اجازه بدهد که آمریکا همسایه جنوبی او بشود و کشور استراتژیکی ( ایران) را که قرنها برای تسلط بر آن تلاش کرده براحتی به آمریکا، بزرگترین دشمن خود بسپارد. روسیه کشوری است که با تمام گستردگی از یک ضعف بزرگ رنج میبرد. با یک نگاه اندک به نقشه جغرافیا متوجه میشویم که این کشور بدترین مرزهای آبی بین المللی را دارد. این کشور نیازمند راهی مطمئن به جنوب است که آنهم تنها از مسیر ایران امکان دسترسی به خلیج فارس را برایش میسر میکند. آنچه که در عراق گذشت و اروپا در مقابلش حرکت جدی نکرد، بیشتر خواست صهیونیستها بود. اما در مورد ایران جناح های غیر صهیونیست و ضد صهیونیست موضعگیری جدی خواهند کرد. زمانی تصور میشد وجود نیروهای آمریکائی در افغانستان و عراق برای ایران خطر است و ایران در محاصره افتاده ولی واقعیت اینستکه نیروهای آمریکائی در این کشورها که شیعیان و طرفداران ایران و نیز مخالفان آمریکا در آنها بسیار هستند بصورت اسیر دست ایران بوده و در صورتیکه آمریکا بخواهد اقدامی برعلیه ایران بکند ابتدا باید فکری برای سلامت این نیروها بکند. پس با تمام این تفاصیل چرا آمریکا بر طبل جنگ میکوبد. در واقع بنظر نمیرسد آمریکا جنگ را بخواهد، بلکه از این لاف پهلوانی زدن ها نتایج دیگری میگیرد. اول اینکه با توجه به شکست در افغانستان و مخصوصا عراق میخواهد مردم خود را در گمراهی قرار بدهد. در واقع این آمریکا است که از این حرفها بعنوان خوراک داخلی بهره میبرد در حالیکه برعکس تمامی انگشتها بسوی ایران اشاره رفته که ایران چنین میکند و حرفهایش برای خوراک داخلی است. همان طور که گفته شده مشکلات اقتصادی و... آمریکا باید بنوعی تحت الشعاع مسائل بین المللی قرار گرفته تا مردمان را فریب بدهند. دیگر اینکه هنوز جناح نفتی- نظامی از این قائله و آشفته کردن اوضاع منطقه سود میبرد که همان بالا رفتن قیمت نفت است و صحبت آ ن در بالا آمد؛ نیز فروش اسلحه به کشورهای منطقه میباشد. البته ایران و کشورهای صادر کننده نفت نیز از این بازی و بالا رفتن قیمت نفت بسیار راضی هستند. نکته دیگر اینکه آمریکا با این کار همه افکار را متوجه ایران کرده در حالیکه این اوست که بخاطر توسعه سلاح های اتمی باید محاکمه بشود و سازمان انرژی اتمی و سازمانها بین المللی باید او را به پای میز محاکمه و تحریم بکشند. جهان بشکل مسخره ای گیج شده است و بصورت سیرکی مسخره با مردمانی گیج و انگشت بدهان در برابر کارهای ساده شعبده بازان بسیار نادان، ناشی و مبتدی در آمده است. از همه مسخره تر ویا تاسف بارتر؛ صحبتهای این هفته جرج بوش رئیس جمهور آمریکا بود که احتمال حمله نظامی اتمی به ایران را تائید کرد. آنچه که از این سخنان مفهوم میشود اینستکه برای ایشان تمامی این مردمی که کشته میشوند ابدا انسان ( آدم) بحساب نمیآیند اما اگر یک یهودی در اسرائیل کشته بشود یک انسان ( آدم) کشته شده و باید بخاطرش دنیا را محاکمه کرد. اینجاست که ریشه قدرت صهیونیستها در آمریکا و چیزی بدتر از نژاد پرستی کاملا عیان میشود. مضحک آنجاست که دلیلی که همواره آورده میشود احتمال اتمی شدن ایران و استفاده از آن است؛ و آمریکا میگوید برای جلوگیری از این کار بمب اتمی بکار میبرد. واقعا چه کسی در این میان احمق است؟ مردم جهان و یا رهبران آمریکا؟ یا اینکه رهبران آمریکا دچار بیماری ( روانی) و هزیان گوئی شده اند؟ چرا کشورهای جهان در برابر این سخنان عکس العمل نشان نمیدهند؟ چرا ایران که خود مورد این حمله است از این سخنان در مجامع بین المللی برعلیه آمریکا و بنفع خود سود نمیبرد؟ این سخنان که بوی جنایت میدهد بسیار شرم آور است. این سخنان برای تمام طول تاریخ بشر بعنوان غیرانسانی ترین سخنان و تفکرات ثبت خواهند شد. باید ریشه این تفکرات و انسانهائی را که چنین افکاری را دارند در جهان خشکاند. این سخنان نشان رذالت بی حد و حصر رذل ترین مردمانی است که عقایدشان ریشه در بدترین افکار صهیونیستی داشته متکی به بدترین تعلیمات عهد عتیق میباشند. اما اگر قرار باشد آمریکا به ایران حمله بکند میبایست مقدمات زیادی را بچیند که اولین و اساسی ترین اقدام کشاندن ایران زیر تیغ تحریم های سازمان ملل است ( و البته پس از آن قدم های اولیه نظامی مثلا ایجاد پایگاه و... که در بالا آمد بر داشته خواهدشد) که با تحریم های اعمال شده از طرف آمریکا بسیار متفاوت است. در چنین صورتی دیگر دلیلی برای ماندن ایران در سازمان انرژی اتمی باقی نمیماند. زیرا اگر قرار باشد منافع این سازمان شامل قدرتمندان بشود و ضررها را ضعفا تحمل بکنند ماندن در آن کاری عاقلانه نیست پس بهتر است آنرا ترک کرد و با سرعت زیاد بمب اتمی ( و موشکهائی که برد شان به آمریکا برسد) را که از ضروریات دفاعی بحساب خواهد آمد تهیه کرد. در غیر این صورت و حمله آمریکا، گناه کشتار ملیونها انسان نه تنها برگردن آمریکا بلکه بر بی سیاستی و نادانی رهبران ایران نیز خواهد بود. از زاویه علمی، دقیق، کارشناسانه و با دلایل محکم و غیر قابل انکار جنبش روشنفکری ایران اعلام میکند؛ کشورهائی ( اروپائی) که نیروگاه اتمی دارند؛ تمامی دانش، امکانات، توان و... لازم را برای ساختن بمب اتمی دارند و اگر لازم بدانند در زمانی بسیار کمتر از آنچه تصورش را بکنید آنرا خواهند ساخت. در اساس داشتن بمب اتم بازدارنده جنگ است. اگر ایران و سایر کشورهای جهان نیز صاحب بمب اتمی بشوند آنگاه صحبت از جنگ سخت است. جنگ، ظلم، بهره وری، استثمار و استعمار ووو زمانی صورت میگیرد که یکطرف قوی و دیگری ضعیف باشد؛ در صورتیکه در حد معقولی تساوی نسبی وجود داشته باشد چنین کارهائی قابل اجرا نیست و صلح جایگزین شده؛ حل مسائل از راههای مسالمت آمیز پیگیری میشود. همین نکته است که آمریکا را به تلاش انداخته تا ایران را کلید بکند. اگر ایران بمب اتمی داشت اکنون صحبت آمریکا از موضع قدرت و زور گوئی قلدر منشانه و لات صفت در نمیگرفت. اما جنبش روشنفکری ایران از همان چندین سال پیش که ایران بسیار ضعیف تر از زمان حال بود میدانست و نوشت که آمریکا ضعیف تر از آنستکه بتواند به ایران حمله بکند. پس علیرغم اینکه تعدادی از سازمانهای سیاسی ایران و افراد فعال سیاسی دچار نگرانی بودند و در پی جمع آوری امضا و نامه های اعتراضی؛ اما جنبش روشنفکری ایران با توجه به دیدگاه قید شده نه تنها در آنها شرکت نکرد بلکه حتی ضرورت نوشتن هیچ مطلبی را هم نمیدید. لیکن اینبار در رابطه با مجموعه ای از دیگر مسائل است که این مطلب را ارائه میکند. نتیجه و خلاصه کلامی که دلیل نگارش این نوشته بود: اکنون جنگ قدرتی در جهان در گیر شده که بهانه اش ایران است. در جهان سیاست نه دوست وجود دارد و نه دشمن؛ پس در حالیکه تمامی کشورهای قدرتمند جهان از پیدا شدن یک قدرت جدید( ایران) که در نتیجه تضعیف آنها را بهمرا ه دارد ناخشنود هستند اما در میان خود دشمنان خطرناکتری میبینند. اکنون کشورهای قدرتمند جهان برسر تقسیم به چانه زنی نشسته اند. تا چندی پیش تنها چند کشور اروپائی طرف صحبت ایران بودند اما اکنون پای تقریبا همه بمیان آمده و در چنین حالتی دستیابی به یک توافق، آنهم در حالی که تماما منافع آمریکا تامین شود ابدا ممکن نخواهد بود. چرا؟ هر چند مبادلات تجاری چین با آمریکا بسیار عظیم است و ابدا قابل مقایسه با ایران نیست اما تمام این تولیدات چین و صنعت اش و آنچه که باید صادر شود، نیازمند آن مقدار اندک مبادلات با کشورهای نفتخیز یعنی تامین انرژی است و بدون انرژی هیچ تولیدی برای صادرات نخواهد داشت. رشد اقتصادی چین نیازمند انرژی است و آن نیز در منطقه نفتخیز و بستگی به ایران دارد. پس اگر قرار باشد آنرا از دست بدهد و یا پیش از امضا قرارداد بزرگ تامین انرژی ( قرارداد حدود 100 ملیارد دلاری تامین گاز از ایران) تحریم ایران را بپذیرد چگونه باید انرژی لازم برای صنایع اش را تامین کند. بدتر از همه آنکه آمریکا بر منطقه حاکم بشود. در آن صورت محتاج و برده آمریکا خواهد بود. توجه: چین همان کاسبی استکه جنس نسیه به آمریکا میفروشد و او را تاخرخره زیر قرض میبرد. روسیه کشوری است که در آن همه چیز و بقولی هر آنچه که در جدول مندلیف آمده، یافت میشود بنابراین بالا رفتن قیمت نفت و مواد اولیه بر آن تاثیری نمیگذارد و حتی بنفع اش میباشد، کمااینکه در همین اواخر قیمت گاز صادراتی خود به اوکراین را بسیار بالا برد که باعث مشکلات زیادی شد. این عمل بنفع ایران که دارای دومین منابع گاز جهان است تمام شد و البته انگیزه دیگری برای نقش ایران در بازی بزرگ جهانی بر سر سوخت و تامین انرژی در جهان. اما روسیه مشکلات بسیار زیاد دیگری با آمریکا دارد که مهمترین آنها مسئله قدرت است و اینکه علیرغم تمامی توان اما هنوز روسیه بعنوان یک قدرت بزرگ صنعتی مطرح نیست و مشکلات زیادی از جمله ورود به سازمان تجارت جهانی و... را با آمریکا دارد. اروپا گرفتاریهای خاص خود با آمریکا را دارد و علیرغم نفوذ گسترده آمریکا در کشورهای اروپائی اما اکنون اروپای مشترک برای خود احساس قدرت میکند. لیکن این قدرت و صنعت بدون نفت هیچ است. بنابراین نباید کلید تمام گنجینه ها را دراختیار آمریکا بگذارد. جایگزینی پول اروپا " یورو" به جای دلار از مهمترین مشکلات اقتصادی آمریکاست. هرچند ژاپن در این مذاکرات نیست و ظاهرا نقشی به او داده نشده لیکن ژاپن را بعنوان کشوری بسیار صنعتی نمیتوان نادیده گرفت. ژاپن با تمامی صنعت اش اما نفتی ندارد و نیازمند تکمیل انعقاد قرار داد نفتی با ایران است. قراردادی که میتواند نفت حدود یک قرن آن کشور را تامین کند. هند نیز علیرغم اینکه از جنبه صنعتی و اقتصادی به پای سایرین نمیرسد اما کشوری است با بیشتر از یک ملیارد جمعیت و توانمند. هند وابسته به انرژی است و دیده شد که علیرغم تمامی وعده های آمریکا در کمک به نیروگاه اتمی آن کشور، اما در عین حال میدانست که نیروی اتم جای نفت و گازی را که ایران میتواند به او بدهد نمیگیرد و در نتیجه کار هند با آمریکا به مشکل برخورد کرد. بنابراین تا این همه مسائل و مشکلات که تنها قطره ای از دریای آن گفته شد وجود دارد؛ جای هیچ نگرانی نیست و نه تنها حمله ای صورت نخواهد گرفت بلکه تحریمی هم نخواهد بود. این کشورها فعلا دارند مسائل خود را بصورت رودر رو میبینند. آنها با این نشست ها و جلسات بیشتر به واقعیات اختلافات و مشکلات ووو خود پی میبرند. در این میان دیپلماسی و سیاست خارجی ایران میتواند آنها را بیشتر از هم دور بکند. حمله به ایران و یا حتی تحریم ایران، تمامی کشورهای جهان را با مشکل بسیار بزرگی روبرو خواهد کرد و بیشترین مشکلات برای کشورهای صنعتی خواهد بود. پس این مشکلی است میان آنها و آمریکا که باید خودشان آنرا حل کنند. آمریکا بصورت بازیچه ای در دست کشورها درآمده، هر روز پوئن های بیشتری میدهد و ضعیف تر میشود و سایرین قدرتمند تر میگردند. آمریکا دیگر آن غول قدرتمند چندی پیش نیست و از او نباید ترسید و حساب برد.
  4. البته هواپیمای mig29 UBT یک هواپیمای اموزشی مدرن تر نسبت به UB است. در حال حاضر ما باید فقط میگ هایی رو که داریم به OVT پیشرفته ترین مدل ساخته شده از میگ29 ارتقا بدیم. به نظر من در مانور پذیری که هیچ یک از این دو هواپیما به MIG29 نمی رسند و این هواپیما لایق یدک کشیدن " مانورپذیرترین جنگنده جهان" است. برای بمباران هم هواپیمای F16 چون تک موتوره است مهارت خلبان باید بیشتر باشد ضمن اینکه برد پروازی میگ از F16 بیشتر است. در مورد کارایی MIG29 و عملکرد ضعیفش باید بگم این ضعف از تکنولوژی هواپیما نیست و بیشتر ضعف در نمونه های صادراتی است.(بهتره بگم بود). یه مثال می زنم میگهای یوگسلاوی که در مقابل ناتو حضور داشتند در حالی که هیچ بهینه سازی روی آنها صورت نگرفته بود و از کمبود قطعات یدکی رنج می بردند در مقابل جنگنده های پر تعداد و مدرنیزه شده در حالی که در بهترین وضع عملیاتی بودند استفاده شدند. حالا به نظره شما این هواپیما ضعیفه؟
  5. iranianarmy

    جهنم سرد مسکو

    سلام دوستان من می خوام مقاله ای رو درباره نبرد مسکو برای شما در احتمالا 5 قسمت بنویسم اگر دوستان علاقه مند هستند مقاله رو شروع کنم.
  6. iranianarmy

    جهنم سرد مسکو

    به به! اقا سعید من می گم اگه دوست داری این تاپیک رو حذف کن. :lol: تو قرار شد برای من یه user برا قرار دادن عکس درست کنی چی شد؟ یا عکس ها رو برگردون یا یه user برا من درست کن. من از 3 کامپیوتر دیگه هم وارد شدم و هیچ مشکلی نداشت. شاید کامپیوتر شما سرما خوردگی گرفته یا شاید قرص هاش رو نشسته خورده ؟ من که کامپیوترم سالمه سالمه. دوستان ادامه ی مطلب رو به زودی قرار می دم.
  7. iranianarmy

    جهنم سرد مسکو

    دوستان واقعا باید منو ببخشید چون من قول داده بودم که این مطلب رو تموم کنم حالا ادامه می دم. قسمت سوم: ولکوگونوف نویسنده روسی سندی را که توسط ژوکوف رئیس ستاد مشترک ارتش شوروی (همان کسی که برلین را در 1945 اشغال کرد) به استالین ارائه شده است را در کتابی در مورد استالین منتشر کرده است که به تاریخ 15ماه مه 1945 برمیگردد و در آن آمده است " با توجه به این حقیقت که در حال حاضر آلمان ارتش خود را کاملا در حال بسیج نگه داشته و خدمات و سرویس های ویژه پشت خط نیز در جای خود مستقر هستند و می توانند در جلوی ما به صف آیند و ضربه ناگهانی وارد کنند از نظر من برای جلوگیری از چنین حمله ای حائز اهمیت است که تحت هیچ شرایطی اجازه ندهیم که ابتکار عمل به دست فرماندهان آلمانی بیفتد بلکه باید از آن پیشی بگیریم و در همان حالتی که در حال آرایش قشون می باشند به ارتش آلمان حمله کنیم و فرصت ندهیم که خط مقدم خود را سازماندهی کنند و شاخه های مختلف آن را نیز هماهنگ کند" . همچنین در بخش دیگری از این سند 15 صفحه ژوکوف به استالین گفته است : " آلمان و متحدین آن می توانند240 لشکر را علیه ما بکار ببندند. بنابراین توصیه می شود از طریق استقرار نیروهای خودی و حمله به نیروهای دشمت( آلمان ) مانع اجرای طرح های آن شویم "استالین با امضای پیمان عدم تجاوز به ارتش خود فرصت مهیا شدن برای یک جنگ بزرگ علیه آلمان را داده بود. چه داستان پیش دستی استالین برای حمله به آلمان درست باشد یا نباشد و بدون توجه به اینکه دلیل حمله به آلمان ، آرمان سوسیالیستی استالین باشد و یا پیش دستی ژوکوف در حمله به آلمان، پس چه شد که شوروی مورد حمله ارتش آلمان قرار گرفت و طی 3ماه اول جنگ ارتش روسیه به آن وضع افتضاح دست به عقب نشینی زد؟ پایان قسمت سوم. http://mailer.fsu.edu/~akirk/tanks/finland/T34-85.jpg
  8. دوست عزیز اون موقع هنوز بالگرد آپاچی و کبرا طراحی نشده بودند چه برسه یه اینکه ایران بره امتیازه ساختش رو بگیره ! منظور از ساخت هم ، ساخته هلیکوپترهایی بوده که در کشوره دیگری مثل آمریکا طراحی و تولید شده امتیازه ساختش رو بگیره.
  9. دوم مهر 1359بود. هواپيماي توربو كماندر یا هواپيماي دو موتوره ملخ‏دار كه به منظور جابه‏ جايي مسافر مورد استفاده قرار مي‏ گيرد، قلب آسمان را مي‏ شكافت و به جلو مي ‏رفت. لكه ‏هاي ابر از زير بال هواپيما، فضايي رويايي ايجاد كرده بودند. گاهي هم لكه‏ هاي ابر كنار مي‏رفتند و مزارع كشاورزي، تصوير سبزي نشان مي‏ دادند. مسافرين هواپيما را خلبانان هليكوپتر كبرا تشكيل مي‏ دادند. حدود 50 دقيقه از شروع پرواز مي ‏گذشت و طبق برنامه، زمان زيادي تا رسيدن به فرودگاه اهواز باقي نمانده بود. ناگهان خلبان هواپيما با دستپاچگي فرياد زد: «ميگ! ميگ!» و به سرعت از مسير اصلي منحرف شد. از پنجره هواپيما نگاهي به بيرون انداختم، دو فروند جنگنده بال دلتاي ميگ21 در آسمان اهواز جولان مي‏ دادند. خلبان بسيار دستپاچه شده بود و هواپيما را مدام چپ و راست مي‏كرد. هواپيماي توربو كماندر يك هواپيماي مسافربري است و هيچگونه سلاحي ندارد. خلبان براي اينكه مورد هدف ميگهاي21 قرار نگيرد، شروع به مانور و كاهش ارتفاع كرد. اين مانورها بارها تكرار شد. من با ديدن ميگها، مرگ را مقابل چشمانم ديدم. ناگهان همه خاطرات دوران زندگي‏ام در ذهنم آمد و مثل پرده سينما از نظرم گذشت و هيچ مسئله تلخ و شريني از ذهنم دور نماند. هر لحظه آماده مرگ بودم. با شروع حمله عراق به ايران، داوطلبانه خواستار اعزام به جبهه شده بودم و اكنون هر لحظه امكان داشت هدف جنگنده‏هاي دشمن قرار بگيرم بدون آنكه اصلاً وارد جنگ شده باشم. در آن لحظات سخت، از خدا فقط خواستم كه به من آن قدر مهلت دهد كه لااقل يك ماموريت را انجام دهم و اگر قرار است كشته شوم، كاري در جنگ انجام داده باشم. با حالت گرفتن هواپيما و پايان مانور، فهميدم كه از شر ميگهاي 21 راحت شده‏ ايم. بيش از يك ساعت و نيم بود كه در آسمان بوديم و بايد تا آن زمان به اهواز رسيده بوديم. خلبان هواپيما با آنكه مانورهاي زيادي انجام داده بود و اكنون در معرض خطر ميگها قرار نداشت ولي بازهم بسيار دستپاچه بود و ترس او از نحوه چسبيدن به دسته كنترل فرامين معلوم بود. ناگهان باند فرودگاهي در مقابل ما ظاهر شد. خلبان راديو را روشن كرد. در كنار فرودگاه، دو حلقه چاه نفت با تاسيسات مربوطه، به شدت در حال سوختن بودند. پس از شنيدن زبان عربي از راديو، ناگهان 180 درجه گردش كرد و سرعت هواپيما را به حداكثر رساند. حيرت زده كارهاي خلبان را نظاره‏ گر بوديم. ناگهان خلبان گفت: «ما در خاك عراق هستيم و اين چاهها كه در حال سوختن هستند، متعلق به عراق مي ‏باشند!» با شنيدن اين حرف، به نگراني ما افزوده شد ولي از اينكه خلبانان نيروي هوايي تا داخل خاك عراق آمده و تاسيسات آنها را به آتش كشيده بودند، احساس غرور مي‎ كردم. آرزو داشتن كه اي كاش الآن در داخل هليكوپتر كبرا بودم و نيروهاي بعثي را هدف قرار مي ‏دادم. ولي چه مي‎ شد كرد كه عملاً در اين هواپيما حكم اسيري را داشتم كه هيچگونه اختياري ندارد. نگاهي به خلبان توربو كماندر كردم. عرق از سر و رويش مي‏ تراويد و با اضطراب بسيار تمام حواسش روي عقربه‎‏ ها و هردو دستش روي دسته كنترل فرامين بود. او هم نمي ‏دانست كجاست و ما هم نمي‏ توانستيم كمكي به او بكنيم. برج رادار اهواز به ما جواب مي ‎داد ولي موقعيت ما را نمي‏ دانست. با تقاضاي خلبان هواپيما، برج مراقبت براي مدت كوتاهي دستگاه «تكن» را كه استفاده از آن در منطقه جنگي ممنوع بود، روشن كرد و موقعيت هواپيماي ما را به خلبان گفت. خلبان با راهنمايي برج مراقبت به طرف اهواز گردش كرد و اين بار، در جهت صحيح به هدف نزديكتر شد. اعصابمان بسيار متشنج شده بود و از اينكه در چنين موقعيتي گير كرده بوديم و مثل اسير دست و پا بسته‏اي، نمي‏توانستيم كاري بكنيم خيلي ناراحت بوديم. لحظات به كندي مي‏ گذشتند. من از لحظه تماس با رادار اهواز، زمان را كنترل كرده مي‏كردم؛ حدود 25 دقيقه از لحظه تماس ما گذشته بود كه به اندازه 25 سال به نظر مي‏رسيد. سرانجام به فرودگاه اهواز رسيديم و به لطف خدا سالم به زمين نشستيم. هنوز همگي از هواپيما پياده نشده بوديم كه يكي از مسئولان هوانيروز به سراغ ما آمد و تخصص ما را پرسيد. به محض اينكه گفتيم همگي خلبان كبرا هستيم او خيلي خوشحال شد و به من كه سرپرستي اين گروه را برعهده داشتم، گفت: - فوري دو فروند كبرا را بردار و برو! - كجا برم جناب سرهنگ؟ - هركجا كه دشمن هست! - ولي جناب سرهنگ ما بايد ابتدا توجيه شويم، بعد در عمليات شركت كنيم. سرهنگ كه براي اعزام ما خيلي عجله داشت، رابط هوانيروز را احضار كرد و از او خواست ما را توجيه كند. آنگاه ستوان علي غزنوي ما را توجيه كرد و قرار شد خودش نيز با يك فروند هليكوپتر 214 همراه ما بيايد. بلافاصله به طرف هليكوپترهاي كبرا رفتيم. در حال سوار شدن ديديم كه سرهنگ چيزي را زير لب زمزمه و به طرف ما اشاره مي‏ كند. لحظه ‏اي مكث كردم تا صداي او را بشنوم. سرهنگ شهادتين مي‏خواند و ما را دعا مي‏ كرد. با خود گفتم اين همان پرواز است كه بازگشتي ندارد. لذا شهادتين را گفته و سپس با ذكر ياعلي هليكوپتر را روشن كردم. به نزديك ستونهاي زرهي دشمن كه از بصره به سمت آبادان و اهواز در حال حركت بودند رسيديم، پدافندهاي عراقي را ديديم كه مانند چشمه ‏هاي جوشان به سمت ما تيراندازي مي‏ كردند. خود را از تيررس دشمن دور كردم. دقايقي بعد، محل اصلي قرارگاه ادوات زرهي دشمن را شناسايي و آتش را شروع كرديم. در اهواز، كار ما اين بود كه از صبح تا شب پرواز كنيم. از سويي، نيروها و تجهيزات عراق آنقدر زياد بود كه براي مقابله با آنان، احتياج به نيروهاي بسيار بيشتري داشتيم و از سوي ديگر، درگيري در طول مرز آنقدر وسعت داشت كه نمي‏ شد همه‏ جا را با هليكوپتر تحت پوشش قرار داد. آن وقتها يعني در روزهاي اول جنگ، نيروي زميني ارتش، سپاه و بسيج به طور كلاسيك وارد نبرد نشده بودند؛ لذا هوانيروز بود كه بيشتر باعث كند كردن حركت دشمن به سمت اهواز شده بود. عراقي‏ها كه از ادامه پيشروي سريع به سمت اهواز نااميد شده بودند، از جناح آبادان شروع به پيشروي كردند. ما نيز براي مقابله، به جبهه آبادان اعزام شديم. تازه در آبادان نشسته بوديم كه يك فروند 214 به زمين نشست و دو تن از خلباناني را كه تير خورده و وضعيت وخيمي داشتند، تخليه كرد. با ديدن آنها، هرچند خيلي ناراحت شديم ولي حس انتقام‏جويي در ما تحريك شد و قسم خورديم تا آنجا بتوانيم انتقام اين عزيزان را بگيريم. عمليات در آبادان بسيار وسيع‏تر از اهواز بود. در آنجا تيم آتش زيادتر از اهواز بود و در طول روز، لحظه به لحظه يك تيم اتش در مقابل دشمن ايجاد مي ‏‎شد. عراقي‏ ها از عمليات هليكوپترها ضربات زيادي خورده بودند و تمام سعي آنها بر اين بود كه به نحوي ما را زمين‏ گير كنند و به همين دليل، هواپيماهايشان پي در پي به دنبال يافتن و بمباران مقر ما بودند. ما نيز به اين مسئله پي برده بوديم و سعي داشتيم كه خللي در پرواز ايجاد نشود. يك روز به ما اطلاع دادند كه عراق مشغول احداث پل بر روي «كارون» در منطقه «مارد» است. قرار شد در اولين ساعات صبح روز بعد، آن پل را تخريب كنيم. آن روز هوا خراب شد؛ نه هوانيروز و نه نيروي هوايي، نتوانستند اقدامي بكنند. نامساعد بودن هوا دو روز طول كشيد و پس از آن كمي بهتر شد. به ما اطلاع دادند كه عراق پل را زده و به طرف شرق كارون در حركت است. منطقه‏ اي كه عراق در آن پل زده بود، فاقد هرگونه نيروي دفاعي بود و اين تنها ما بوديم كه بايد يك تنه تا رسيدن نيروهاي پياده‏ نظام، به مقابله با نيروي زميني ارتش عراق بپردازيم. پروازها را شروع كرديم و به تار و مار كردن عراقي‏ها پرداختيم. هواپيماهاي عراقي به دنبال ما آمدند ولي نتوانستند محل ما را پيدا كنند. آنها بمبهاي خود را روي پالايشگاه آبادان ريختند و پالايشگاهي كه دود و آتش از آن زبانه مي‏كشيد، مجدداً مورد هجوم قرار گرفت. تمام آسمان منطقه را دود بسيار غليظي فرا گرفته بود و تصويري از مظلوميت كشور ما را ترسيم مي‏كرد. ما پي در پي پرواز مي‏ كرديم. سرانجام به علت كثرت پروازها، محل استقرار ما توسط دشمن شناسايي شد و با توپخانه مورد هدف قرار گرفت. به ناچار مجبور شديم آن منطقه را تخليه كنيم و به نخلستانهاي اطراف پناه ببريم. در آنجا امكانات غذا و استراحت وجود نداشت. يك كمپوت سربازي به عنوان شام مي‏‎ خورديم و در كنار نيزارها با لباس خلباني دراز مي‏ كشيديم و از ترس مار و ساير حيوانات موذي، كلاه هلمت یا كلاه خلباني خود را هميشه بر سر مي‏‎ گذاشتيم. در آنجا علاوه بر آنكه مراقب مارها و عوارض طبيعي بوديم، نوبتي هم نگهباني مي‏ داديم تا گرفتار شبيخون دشمن نشويم. آن شب وقتي دراز كشيدم، بار ديگر، همسر و فرزندم مقابل چشمانم مجسم شدند. باز تلخي‏ها و شادكامي‏هاي زندگيم را مرور كردم و با اين افكار شب را به صبح رساندم. پس از اداي نماز صبح با همرزمان و خوردن صبحانه ‏‎اي مختصر بار ديگر عمليات شروع شد. اين بار پايگاه ثابتي نداشتيم و قرار بود پس از پايان عمليات جهت سوختگيري و زدن مهمات در كنار جاده ماهشهر به آبادان بنشينيم و از همانجا نيز پرواز كنيم. ماشين سوخت، مهمات و تيم فني به طور سيار در جاده در حركت بودند كه مورد هدف هواپيماهاي عراقي قرار نگيرند. اينجا نيز هواپيماهاي عراقي راحتمان نگذاشتند و در كنار جاده به ما حمله كردند. وقتي سوخوهاي22 عراقي رسيدند، ارتفاعشان آنقدر كم بود كه خلبان آنها را با چشم غيرمسلح مي ‏ديدم. تنها راه ما، خاموش كردن هليكوپتر و خارج شدن از آن بود كه بيش از چند ثانيه طول نكشيد. از هليكوپتر پائين پريدم و به دنبال جان‏پناهي گشتم ولي در آن بيابان باز، كوچكترين عارضه طبيعي جهت استتار وجود نداشت. هواپيماهاي عراقي دور زدند و دوباره بالاي سر ما آمدند. در آن لحظه فقط توانستم روي زمين دراز بكشم و هر لحظه در انتظار مرگ باشم. اولين رگبار هواپيماها از كنار من گذشت. اين بار طعم مرگ را به خوبي احساس كردم. فكر مي ‏‎كردم كه تنها هدف ميگهاي عراقي، زدن خلبانان بوده است. بار ديگر هواپيماهاي عراقي به طرف ما آمدند و هم چيز را به رگبار بستند. ديگر اميدي به زنده ماندن نداشتم. گرد و خاك ناشي از برخورد گلوله‏ ها به زمين كه به سر و صورتم نشسته بود. فكر مي‏ كردم خودم هم مورد اصابت قرار گرفته‏ ام. سرانجام پس از دقايقي كه براي من سالها طول كشيد، هواپيماهاي عراقي رفتند و من از زمين بلند شدم. نگاهي به خود انداختم و دست و پايم را تكان دادم. به لطف خدا چيزي نشده بود. با عجله به سمت هليكوپترها رفتم. همه هليكوپترها سالم بودند جز هليكوپتر من كه بيش از 100 گلوله خورده بود. پس از چند روز عمليات در آبادان، به ما ابلاغ شد كه به دارخوين برويم و در كنار نيروهاي سپاه عمل كنيم. در طول مسير وقتي از آسمان به زمين نگاه مي‏كردم، مردم بيچاره را مي ‏ديدم كه بي‎خانمان شده ‏اند. پير و جوان، زن و مرد، هركس بقچه ‏اي يا بسته‏اي زير بغل يا كول خود گذاشته، در بيابانها آواره شده بودند. بعضي ‏ها هم دوچرخه‏ اي داشتند و روي آن بچه‏ ها و بعضي از وسائل خود را گذاشته بودند و با مشقت بسيار در حركت بودند. در اين ميان هواپيماهاي عراقي نيز هر از گاهي آنها را به رگبار مي‏ بستند. با حالتي اندوهگين به دارخوين رسيديم. آنجا با آقاي خرازي آشنا شديم. ايشان در مورد ماموريت، ما را توجيه كردند و قرار شد صبح روز بعد، عمليات انجام شود. تازه نماز صبح را خوانده بوديم و مي‏ خواستيم صبحانه بخوريم كه آقاي خرازي به سراغمان آمد و آخرين صحبتها و هماهنگي‏ها را با هم انجام داديم و عمليات آغاز شد. ستوان «داوود عباسي» خلبان 214 پس از بارگيري مقدار زيادي مواد منجره TNT و سوار كردن 4 نفر از نيروهاي سپاه، قايقي را اسلينگ كرده و به طرف هدف به راه افتاد. ماموريت من حفاظت از هليكوپتر 214 بود، زيرا با آن همه مهمات با كوچكترين آسيب، به كوهي از آتش تبديل مي‏شد. پرواز ما روي آب بود و مي‏ بايست در يكي از مناطق، اين نيروها را پياده مي‏ كرديم و برمي‏ گشتيم. وقتي به منطقه مورد نظر رسيديم، با كمال تعجب ديديم كه عراقي‏ها قبل از ما در آنجا مستقر شده اند. با پيش آمدن آن وضع، قرار شد در نقطة ديگري، نيروها را پياده كنيم. سرانجام محلي را پيدا كرديم و هليكوپتر 214 مشغول تخليه بار گرديد. در اين حال، عراقي‏ها ما را ديدند و به طرف ما آتش گشودند. با ديدن آن وضع و خطري كه هليكوپتري 214 را تهديد مي‏ كرد به طرف آنها يورش بردم و يكي از ضدهوايي ‏هاي عراق را با شليک موشک تاو منهدم كردم. دومين موشک تاو، درست به وسط پدافند دوم عراقي‏ها خورد و كمكم كه سرگرد «رستمي» بود، گفت كه متلاشي شدن آنها را ديده است. به مقر عراقي‏ها نزديك شدم. حالا در 200 متري پدافند آنها بودم. به خدمه يكي از آنها نزديك شدم و وقتي به دقت نگاهش كردم، ديدم كه از كنار توپ ضدهوايي پائين آمد و شروع به فرار كرد. او را دنبال كردم. يك شلوار كار و يك زيرپيراهن ركابي سفيد به تن داشت. حالا به حدود بيست متري او رسيده بودم و او در حال فرار بود. او را با مسلسل هدف گرفته و شليك كردم. لحظه‏اي بعد، بدن متلاشي شده‏ اش را بين زمين و هوا ديدم؛ نگاهي به اطراف كردم، همه جا پر از نيروهاي عراقي بود. آنها در دسته‏ هاي 20 و يا 30 نفري بودند و با ديدن من شروع به فرار كردند. اطراف را مي‏پائيدم و هرجا كه نيروي بيشتري مي‎ ديدم مورد هدف راكت قرار مي‏ دادم. چنان درگير بودم كه صداي سرگرد رستمي را نمي ‏شنيدم. ضمن گردش به چپ و راست، شليك مي‏كردم؛ اين بار صداي سرگرد رستمي مرا به خود آورد: «مواظب باش! ملخ هليكوپتر به زمين نخورد!» با شنيدن اين حرف، متوجه شدم كه خيلي به زمين نزديك شده‎ام؛ هليكوپتر را جمع و جور كردم. در اين حال ماموريت هليكوپتر 214 پايان يافت و به طرف ما آمد. عراقي‏ها همچنان در حال فرار بودند. 5 نفري از آنها در كناري ايستاده بودند و دستهايشان را روي سر گذاشته بودند. از پارسي خلبان 214 خواستم كه آنها را سوار كند و خودم مراقب او شدم. او 5 نفر عراقي را سوار كرد و به اتفاق به طرف قرارگاه لشگر خراسان كه نزديكترين قرارگاه بود رفتيم و اسراي عراقي را تحويل داديم. آن 5 نفر، يكي فرمانده يگان، يكي افسر رسته مهندسي، دو نفر سرباز و ديگري از گروه خودفروخته مجاهدين خلق بود كه تحويل لشگر 77 داديم؛ سپس به سوي قرارگاه خود به پرواز درآمديم. پس از بازگشت از دارخوين، سپاه پاسداران اعلام كرد كه در اطراف آبادان، تانكهاي عراقي وارد عمل شده‏ اند؛ بلافاصله با دو فروند كبرا و يك فروند 214 براي شناسايي محل و يافتن تانكها به پرواز درآمديم. در كرانه غربي رودخانه كارون، در ارتفاع بسيار كم پرواز مي‏ كرديم كه ناگهان خلبان 214 اعلام كرد سه فروند هليكوپتر عراقي در حال پرواز هستند. با شنيدن اين خبر به طرف نيزارها رفتيم تا از ديد هليكوپترها در امان باشيم. بعد با كبراي دوم هماهنگ كرديم و قرار شد كه از نيزارها خارج شود و به سوي هليكوپترهاي عراقي شليك كند. بلافاصله همين كار را كرد و اقدام به تيراندازي نمود. متاسفانه دستگاه تيراندازي‏اش دچار اشكال بود و نتوانست به دقت هدفگيري كند. من بلافاصله اعلام آمادگي كرده و از ميان نيزارها خارج شدم. سه فروند هليكوپتر سنگين Mi-8 عراقي را كه به صورت دايره در يك نقطه پرواز مي‏كردند با چشم غيرمسلح ديدم و حدس زدم بايد در حال تخليه نيرو يا مهمات باشند. يا علي مددي گفتم و اولين هليكوپتر را با موشك تاو هدف قرار دادم. لحظاتي بعد هليكوپتر آتش گرفت و به زمين خورد. خلبانان عراقي نمي‏دانستند از كدام سمت مورد هدف قرار گرفته ‏اند. آنها در آسمان سرگردان بودند و بي‏ هدف پرواز مي‏كردند. به سرعت هليكوپتر خود افزودم و تا فاصله 600 متري يكي از آنها پيش رفتم و موشك تاو دوم را به سويش شليك كردم. اين يكي هم مثل هليكوپتر اولي در آسمان آتش گرفت و سپس به شدت منفجر شد. دور زدم و به نزديكي هليكوپترهاي خودي رسيدم. ناگهان خلبان 214 اعلام كرد: «موشك!موشك!» و قبل از آنكه عملي خاص انجام بدهم موشكي احتمالاً از نوع سام7 از بين هليكوپتر من و 214 رد شد و به زمين خورد. اين بار نيز به طور معجزه ‏آسايي نجات يافتيم. دور زدم و براي خيز سوم به طرف هليكوپتر سوم عراقي حركت كردم، آن را نشانه رفتم ولي هليكوپترم حركتي نكرد. فهميدم مهماتم تمام شده است. در حالي كه سريعن گردش به راست مي‏كردم، موضوع را به سايرين گفتم و به طرف پايگاه پرواز كردم. آن شب در اثر خستگي زياد، خيلي زود به خواب رفتم. صبح فردا يكي از مسئولان سپاه با قرارگاه تماس گرفت و اعلام كرد كه دو فروند هليكوپتر عراقي كه هدف قرار گرفته بودند، حامل تعداد زيادي از كماندوهاي عراقي بوده كه همگي كشته شده ‏اند. ارديبهشت 1361 و زمان عمليات فتح المبين بود. لحظه‏ اي آرامش نداشتيم. حضور هوانيروز در اين عمليات نيز بسيار چشمگير بود. خلبانان ما با آنكه بارها عمليات انجام داده بودند، هنوز احساس خستگي نمي ‏كردند و باكمال ميل حاضر به انجام عمليات بعدي بودند. براي انجام ماموريت، قرار شد چهار فروند هليكوپتر كبرا وارد عمل شوند. بلافاصله هر چهار فروند استارت زده و به سوي محل ماموريت به راه افتاديم. از اين تيم آتش، فقط هليكوپتر من به موشك «ماوريك» مسلح بود. موشك ماوريك، موشكي بسيار گرانقيمت و با قدرت تخريب بسيار بالاست. اين موشك توسط تيم فني نيروي هوايي و هوانيروز به روي هليكوپتر سوار شده و آزمايشات آن با موفقيت انجام شده بود. من قبلاً بارها اين موشك را شليك كرده و به مشخصات فني و توانمندي‏هاي آن، آشنا بودم. در حين پرواز، چون نيروهاي دو طرف در حال جنگ و گريز بودند و بعضي وقتها يك نقطه چند بار دست به دست مي ‎شد، تشخيص نيروهاي خودي و دشمن خيلي سخت بود. براي آنكه دچار اشتباه نشويم، بايد خيلي حساب شده عمل مي‏ كرديم و قبل از انجام هر كاري، با نيروهاي پياده خودي تماس مي ‏گرفتيم. در يكي از اين تماسهايي كه فرمانده تيم با نيروي زميني عمل كننده خودمان داشت، اطلاع دادند كه ساختمان بزرگي در داخل باغي قرار دارد كه پر از نيروهاي عراقي است و ما بايد هرچه زودتر آن را منهدم كنيم. اين ماموريت به من واگذار شد. من به نزديكي‏هاي باغ رفتم و پس از تنظيم موشك، منتظر روشن شدن چراغ قرمز شدم. اما چراغ قرمز روشن نشد و موشك ماوريك بدون روشن شدن آن چراغ، هرگز عمل نمي‏ كند. با ناراحتي بسيار مجبور شدم جهت خود را عوض كنم و از سمت غرب به باغ نزديك شوم. ناگاه با آتش شديد نيروهاي عراقي مواجه شدم و نتوانستم باغ را مورد هدف قرار دهم. از سويي هليكوپترهاي ديگر با عراقي‏ها درگير شدند و سرانجام يكي از هليكوپترهاي ما تا نزديكي باغ رفت. او با ديدن پرچم ايران، به ما اعلام كرد كه آنجا در اختيار نيروهاي خودي است. با ارتباط مجددي كه فرمانده با نيروي زميني گرفت، معلوم شد كه آن باغ در اختيار نيروهاي خودي است. وقتي اين خبر را به من دادند خيلي خوشحال شدم و خدا را بارها و بارها شكر كردم كه به ما كمك كرد تا با يك اشتباه، هم ‎ميهنان خود را مورد هدف قرار ندهيم. سرانجام فرمانده تيم با هماهنگي نيروي زميني، مركز توپخانه دشمن را به ما نشان داد و من به قلب توپخانه دشمن يورش برده و دو موشك ماوريك خود را حواله آنها كردم. روز دوم عمليات فتح‏ المبين، اعلام كردند كه تانكهاي عراقي از هر طرف شروع به پاتك كرده ‏اند و از ما خواستند كه براي مقابله با آنها برويم. هليكوپترهاي ما، بلافاصله به پرواز درآمدند. سريعن خود را به منطقه‏اي كه مورد نظر بود، رسانديم. شدت درگيري آنقدر زياد بود كه واقعاً نمي‏‎شد نيروي خودي را از دشمن تشخيص داد. در بعضي از نقاط، نيروهاي خودي و دشمن درهم ادغام شده و در حال جنگ تن به تن بودند. از راديوي هليكوپتر هم دائم صداي كمك به گوش مي‏ رسيد. نمي‏ دانستيم چه كار كنيم و كجا را بزنيم؟ فرمانده تيم پروازي با نيروي زميني تماس گرفت و جوياي محلي شد كه مي‏ بايست هدف واقع شود. در جواب گفته شد كه نيروي زميني با گلوله فسفري منطقه را مي‏‎ زند. هوانيروز همانجا را مورد هدف قرار دهد. بلافاصله گلوله فسفري در منطقه‎‏ اي به زمين نشست و پشت سر آن با فرياد يا علي مدد، موشك تاو را آماده كرده و به آن نقطه شليك كردم. ناگهان صداي الله اكبر راديو در گوش ما طنين افكند و من هم به حول و قوه الهي، موشك تاو دوم را پرتاب كردم و ساير هليكوپترها هم با شناسايي هدف، شروع به تيراندازي كردند و در مدت بسيار كمي، با كمك هليكوپترهاي كبرا و موشكهاي تاو، محاصره آن قسمت شكسته شد. سپس با اتمام مهمات به پايگاه خود برگشته و مهمات‎گيري كرديم و اين بار با يك تيم آتش اضافي به محل رفتيم. البته هواپيماهاي عراقي نيز بيكار ننشسته و براي آنكه ما را زمين‏گير كنند، مرتبن بالاي سر ما ظاهر مي ‏‎شدند و گاهاً با پرتاب راكت يا موشكهاي ناتوان «آتول» سعي در شكار كبراها داشتند. در اين عمليات، من در سمت راست پرواز مي‏كردم. ناگهان بر فراز يكي از تپه‏ ها، سه نفر را ديدم كه براي ما دست تكان مي‏ دادند. ناخودآگاه به آنها نزديك شدم. در اين حال، يكي از آنها خود را به داخل سنگر انداخت. اين كار مرا به شك و ترديد واداشت. تا 100 متري آنها پيش رفته بودم كه يكي بلند شد و شروع به فرار كرد. من بر سرعت هليكوپتر افزودم و از بالاي سركسي كه راس تپه بود و دست تكان مي‏ داد رد شدم و به فاصله 20 متري نفري كه فرار مي ‏كرد رسيدم. حالا از تپه رد شده و به دشت وسيعي رسيده بودم. ناگهان در مقابل خود صدها عراقي را ديدم كه در حال فرار هستند. آنها را از لباسشان شناختم. عراقي‏ها با ديدن من، شروع به تيراندازي كردند. بلافاصله تغيير مسير داده و از يكي از كبراها كمك خواستم. فرمانده ما كه از راديو صداي مرا مي‏ شنيد، گفت كه آنها 15 كيلومتر از لبه جلويي منطقه نبرد فاصله دارند و نبايد در آنجا نيروي عراقي وجود داشته باشد. در جواب گفتم: «اينها يا ديشب تك زده و تا اينجا آمده ‏اند يا از نيروهايي هستند كه نتوانسته‏ اند فرار كنند.» به هرحال، با ورود كبراي دوم، مشكل ما حل شد. كبراي دوم شروع به تار و مار كردن آنها با راكتهاي 70 ميليمتري و صدها تيرفشنگ پرداخت. سپس به نيروي زميني اطلاع داديم كه ممكن است افراد ديگري نيز در آنجا باشند و خودمان به منطقه اصلي درگيري برگشتيم. فرداي آن روز، نيروي زميني يك تيم شناسايي رزمي به آن منطقه اعزام كرد. پس از بررسي به ما اطلاع دادند كه روز گذشته در آن منطقه، بيش از 100 نفر عراقي كشته و صدها نفر مجروح و تعداد زيادي نيز به اسارت گرفته شدند. يكي از عملياتهاي مهم ما زدن تاسيسات پتروشيمي بصره بود. اين محل بر خلاف اسمش كه غيرنظامي است، يكي از بزرگترين پايگاههاي عراق بوده و در آنجا دو دستگاه رادار دوربرد كه از نظر نظامي اهميت زيادي داشتند، نصب شده بود؛ به طوري كه براي عراقي، نگهداري از اين رادارها بسيار مهم و براي ما هم انهدام آن يكي از ضروريات بود. عراق با تمام امكانات هوايي و زميني خود، سعي در نگهداري آن داشت و ايران نيز به تمام نيروهاي رزمي خود، اعم از زميني، هوايي و هوانيروز ماموريت آزاد داده بود كه آنجا را منهدم كنند. يك بار نيروي هوايي يك بمب 5 تني را با يك فروند F-4D روي ساختمان انداخت، ولي استحكام سطح ساختمان آنقدر زياد بود كه آسيب كلي به رادار وارد نيامد. اهميت اين رادارها در اين بود كه عملكردي مثل آواكس داشتند و مركز تجمع نيروهاي ايراني را ثبت مي ‏كردند و توپخانه خود، گرا مي‏ دادند. تنها فرقي كه اين رادارها با آواكس داشتند اين بود كه آواكس، رادار سيار و داراي برد محدودي است، ولي اين رادارهاي ثابت بودند و ميدان عمل خيلي وسيعي داشتند. هوانيروز براي انهدام آن، اقدامات زيادي كرده بود، ولي هنوز اين مهم عملي نشده بود. خلبانهاي هوانيروز ساعتها در اطراف رادار دور زده بودند كه موشك خود را روي آن قفل كنند، ولي هنوز موفق به اين كار نشده بودند. البته براي اين كار، فقط كبراهايي وارد عمل مي ‎شدند كه موشك ماوريك داشتند. آن روز درگيري در غرب كارون، بسيار شديد بود و تمام منطقه را دود غليظ حاصل از سوختن ادوات و چاههاي نفت، فرا گرفته بود. ناگهان از نظرم گذشته كه پروازي روي پتروشيمي داشته باشم و به قول معروف، من هم شانسم را امتحان بكنم. فرمانده منطقه عليرغم اينكه من مسئوليتهاي زيادي در هوانيروز داشتم، پيشنهاد پرواز مرا قبول كرد و قرار شد به همراه يك فروند 214 و يك فروند كبرا، كه حفاظت مرا برعهده داشت، به آنجا اعزام شويم. ساعت 9:30 هليكوپتر من با دو موشك ماوريك از زمين كنده شد و به طرف هدف به پرواز درآمد. هليكوپتر كبراي دوم و به دنبالش هليكوپتر 214 كه يك گروه فيلمبرداري از برنامه «ايران در جنگ» را به همراه داشت، در اطراف من به پرواز درآمدند. در ارتفاع خيلي پائين پرواز مي‏ كرديم؛ با اين حال، زودتر از آنچه انتظار مي‏رفت، عراق به پرواز ما پي برد و ابتدا هواپيماهاي ميگ 21 و پس از آن هليكوپترهاي «هايند» دشمن در ارتفاع بالا اقدام به تيراندازي به سوي ما كردند. علت پرواز هليكوپترهاي عراقي در ارتفاع بالا، اين بود كه هم ما را هدف قرار دهند و هم پدافندشان بتواند به راحتي به سوي ما تيراندازي كند. با وجود آن همه موانع، بيش از هفت بار به طرف پتروشيمي پرواز كرده و به آن نزديك شده بودم ولي موشك ماوريك روي آن قفل نشده بود. به فكر فرو رفتم تا علت را بيابم. ناگهان علت قفل نكردن موشك را فهميدم. به ستوان ميبدي گفتم: مي ‏داني چرا موشك قفل نمي‏شود؟ - نه. - براي اينكه ساختمان همرنگ زمين است و هرگز اين موشك از اين زاويه نمي ‏تواند كاري بكند. - سعي كن اين فرصت طلايي را از دست ندهيم. - بهتر است از سمت غرب هم آزمايش كنيم. - آن منطقه ناشناخته است و مجاز به پرواز در آنجا نيستيم. - اهميت اين موضوع بيشتر از آن است كه ما معطل بكنيم؛ پس بهتر است فرصت را از دست ندهيم و كارمان را شروع كنيم. او حرفي نزد و بلافاصله هم نظرمان را براي تغيير مسير به هليكوپترهاي بعدي گفتيم و سپس به طرف غرب ساختمان پتروشيمي پرواز كرديم. پدافند عراق با شدت تمام شليك مي‏كرد و تعداد هليكوپترهاي عراقي كه ما را موشك باران مي‏كردند، زيادتر شده بود، ولي هنوز منتظر فرصتي بودم كه موشك قفل كند و كارم را انجام دهم. سرانجام از سمت غرب به ساختمان نزديك شديم و با توجه به به سايه‏اي كه آفتاب در سمت غربي ايجاد كرده بود، موشك قفل كرد. بلافاصله خلبان 214 را مطلع كردم كه به فيلمبردارها بگويد كه آماده باشند. ستوان ميبدي مرتب مي‏ گفت: «بزن! اين فرصت طلايي را از دست نده» سعي كردم خونسردي خودم را حفظ كنم. وقتي كه فيلمبردارها اعلام آمادگي كردند، با توكل به خدا و مولا علي، نگاهي به چراغ قرمز موشك كه علامت قفل شدن آن روي هدف بود، اندختم. چراغ قرمزتر از هميشه مرا دعوت به شليك مي ‏كرد! با توكل به خدا، كليد موشك را فشار دادم. موشك از هليكوپتر جدا شده و رفت تا از دریچه‏ اي كه باز بود وارد ساختمان شد و لحظاتي بعد، ساختمان مجهز پتروشيمي به تلي از دود و آتش مبدل شد. خلبان 214 با خوشحالي گفت: «تبريك مي‎ گويم مهدي، هم هدف را زدي و هم تيراندازي ‏ات توسط فيلمبردارها ثبت شد.» براي اطمينان كافي، موشك دوم را نيز پرتاب كردم. اثري از ساختمان پتروشيمي تقريباً برجاي نمانده بود. حالا من و ميبدي از خوشحالي سر از پا نمي‏ شناختيم. همه عوامل پدافندي دشمن مشغول شليك به سوي ما بودند. هليكوپتر كبراي محافظ ما شروع به تيراندازي شديد و پرحجم به طرف آنها كرد. سپس منطقه را دور زديم و هرچه آتش داشتيم برسر دشمن ريختيم و به منطقه خودي وارد شديم. در منطقه خودي احساس كردم كه هليكوپترم هر از چند گاهي يك بار ريپ مي‏زند. با اين حال كنترلش كردم و تا پايگاه رساندم. پرسنل هوانيروز در محوطه جمع شده و منتظر فرود ما بودند. فرمانده پايگاه تا نزديكي هليكوپتر آمد و نگاهي به من كرد. من با دست علامت دادم. به هر ترتيبي بود هليكوپتر را بر زمين نشانده و از آن خارج شدم. ابتدا فرمانده منطق و پس از او ساير همرزمان دور ما جمع شدند و برايمان دست زدند و صلوات فرستادند. در حال حركت به طرف اتاق عمليات بوديم كه بازرس فني به سراغم آمد و دستم را گرفت و گفت: «بيا هليكوپترت را تماشا كن!» به طرف هليكوپتر برگشتم. بدنه هليكوپتر سوراخ سوراخ شده بود. غرق در تماشاي آن بودم كه او ملخ اصلي هليكوپتر را نشانم داد. با دقت نگاهش كردم. بيش از نصف پهناي ملخ اصلي ذوب شده بود. پاهايم سست شد و ضمن تحسين هليكوپتر قدرتمند كبرا، خدا را سپاس گفتم. منبع :وبلاگ هوانوردی
  10. بله درسته ولی عربستان توان میانبردش (موشکی) هم سطح ایرانه.برای اینکه این کشور موشک های Df5 چینی رو قبلا خریداری کرده. عربستان الان هرچقدر دلش می خواد بره هواپیما بخره اخره سر یه روزی نفت تموم می شه و اون موقع اونها تازه باید از صفر برای خود کفایی تلاش کنند. البته حرکت هایی برای این کار انجام دادن ولی این کارها بسیار محدوه مثل الفهد و غیره.ولی از نظر هوایی هم این نیرو به شدت به آمریکایی ها وابسته است.یعنی اگر آمریکا دست پشتیبانی خودش رو از این نیرو برداره به طوره حتم این نیرو حداقل 80 درصد توان خودش رو از دست خواهد داد و شاید هم دیگه نتونه عملیاتی باشه. شاید بعضی از دوستان با دیدن نظر من لبخند بزنند ولی میزان وابستگی این نیرو بسیار زیاد است.نیروی دریایی هم شاید از نظر ظاهری قوی باشه ولی اون هم به شدت وابسته است.،هرچند که ایران از نظر آمار فعلی هم نیروی دریایی قوی تر و البته بسیار خودکفاتر از عربستان داره. این نیرو زمینی 70 ،80 هزار نفری هم که دیگه حرفی برای گفتن نداره.
  11. iranianarmy

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    حالشون رو ميگيريم. راستي آقا سعيد همه ما رو تو كلان تار و مار كردند.
  12. iranianarmy

    جهنم سرد مسکو

    خیلی خوب بود آقا سعید من مشکلی برام پیش اومده بود یه 2روزی نبودم. ولی من به منون دلایلی که در مقاله آمده فکر می کنم استالین می خواسته به آلمان حمله کنه. ادامه مطلب رو به زودی قرار میدهم.
  13. iranianarmy

    جهنم سرد مسکو

    ببخشید که یه مقدار دیر دارم ادامه مطلب رو می نویسم. قسمت دوم: ولی ادوارد راژینسکی معتقد است این پیمان عدم تجاوز تنها یک وقت اضافه برای استالین بود .ولادیمیر رزون از افسران ضد اطلاعات KGB (سازمان جاسوسی شوروی) که بعدهابه غرب پناهنده شد می گویداو (رزون) در درسهای آکادمی نظامی مربوط به استراتژیک شنیده بود که اگر دشمن در تدارک حمله ناگهانی باشد باید ابتدا نیروهای خود را در نزدیکیمرز متمرکز نماید و بعد فرودگاه هایش را هرچه نزدیکتر به خط جبهه مستقر سازد.رزون در سخنرانی های مربوط به تاریخ نظامی شنیده بود، استالین به دلیل اعتماد کردن به هیتلر برای جنگ آمادگی نداشت . اگر او مرتکب چنین اشتباه بسیار جدی شده بود پس چرا بهترین واحد های خود را در نزدیکی مرز مستقر کرده و فرودگاه های نظامی را نیز درست در مرز لهستان اشغالی دایر نموده بود.رزون شروع به تحقیق و مطالعه در مورد این موضوع کرد و با شگفتی دریافت که استالین مورد اعتماد هیتلر بعد از انعقاد پیمان بین مولوتف و ریبتروپبا شتابی فراوان تولید تسلیحات را افزایش داده و در آستانه جنگ لشکرهای بیشتر و بیشتری را در مرز مشترک با آلمان متمرکز کرده بود و در واقع از قوانین مربوط به انجام حملهغافلگیر کننده پیروی می کرد رزون از خود پرسید چه نتیجه روشنی می توان گرفت؟ آیا می توان نتیجه گرفت که استالین در ضدد حمله به آلمان بوده است؟ و یا اینکه تنها می خواسته از حمله احتمالی هیتلر جلوگیری کند! انعقاد پیمان با هیتلر در واقع استالین را به انجام فتوحات تازه تری تحریک کرد در حالی که هیتلر سرمست از پیروزیهایش بود و در حال نابود کردن اروپای سرمایه داری بود استالین نیزچرخش 180 درجه دیگری را برنامه ریزی کرد. شروع جنگ بزرگ علیه هیتلر می توانست ، استالین را در صورت پیروزی در این جنگ به آزاد کننده اروپا ناتوان آقا و ارباب کند.ابتدا (اتحاد اروپایی جماهیر سوسیالیست شوروی) تشکیل می شد و بعد همان گونه که کولچیتسکی شاعر روس وعده داده بود فقط یک اتحاد شوروری روی زمین باقی می ماند.همچنین بر اساس شواهد دیگر :در5 ماه می 1941 در جشن فارغ التحصیلی افسران در آکادمی ارتش سرخ استالین آشکارا گفت جنگی در پیش خواهیم داشت و در این جنگ طرفدشمن آلمان خواهد بود خود را برای حمله آماده کنید(نه برای دفاع). از طرفی برخی فرماندهان جنگی ارتش شوروی معتقد بودند که ارتش آلمان در حال صف آرایی در مرزهای مشترک با شوروی بوده و حمله قریب الوقوع ارتش آلمان را پیش بینی می کردند از این رو خواهان پیش دستی برای حمله به ارتش آلمان شده بودند. http://www.hln-store.com/catalog/wwii01.gif
  14. iranianarmy

    جهنم سرد مسکو

    دوستان ادامه مطلب رو بعد از ظهر می نویسم. نظر هم بدین.
  15. iranianarmy

    جهنم سرد مسکو

    قسمت اول: جنگ جهانی دوم: یک رسوایی دیگر برای بشر متمدن. در مورد این جنگ فیلمها و کتابهای زیادی نوشته و تولید شده اما هیچ کدام نمی توانند عمق فاجعه را مشخص کنند.مسئله طنز آمیز این جنگ این است که امپراتوری که هیتلر به دنبال آن بود با همان سرعتی که رشد کرد از هم پاشید و خطوط مرزی هیچ تغییری با اول جنگ نکرد.همه بزرگترین اشتباه هیتلر را حمله به شوروی می دانند اما واقعا هیتلر میخواست به شوروی حمله کند یا آنکه مجبوذر به این کار شد؟ ادوارد راژینسکی در کتابی به نام نخستین زندگینامه استالین بر پایه اسناد جدید تکان دهنده پرونده های مخفی روسیه چاپ سال 1995 شواهدی را عرضه می کند مبنی بر اینکه استالین می خواست به آلمان حمله کند ولی هیتلر با پی بردن به این نقشه پیش دستی کرد . http://isurvived.org/Pictures_iSurvived-4/HITLER-generals_MACRO.GIF با آغاز اشغال اروپا توسط آلمان در سال 1939 شوروی طی پیمان عدم تجاوز در بهار 1939 بین شوروی و آۀمان که بین وزیر امور خارجه شوروی ویا چسلاو مولوتف و ریبنتروپ وزیر امور خارجه آلمان بسته شد هیتلر و استالین این تضمین را دادند که به یکدیگر حمله نکنند.همچنین بر اساس این پیمان شوروی و آۀمان شروع به تقسیم اورپای شرقی بین خود کردند و برای نمونه آنها توافق کردند بخش غربی لهستان توسط آلمان و بخش شرقی آن توسط ارتش شوروی اشغال شود همچنین در عوض یوگسلاوی و یونان برای آلمان ارتش شوروی نیز فنلاند لیتوانی و استونی که بعد از جنگ جهانی اول از این کشور جدا شده بود را اشغال می کرد. راژینسکی حتی پا را از این فراتر نهاد و مدارکی را ارائه کرده بود که طبق آن در اکتبر 1939استالین و هیتلر در یک ایستگاه راه آهن در لهستان دو تکه شده دیدار کردند و حتی یکی از کارکنان خطوط راه آهن لهستان در سال 1972 فاش کرد که در روز 17 اکتبر سال 1939 این دو رهبر در ایستگاه راه آهن (لووف) سوار بر قطار زرهی خود با یکدیگر دیدار کردند. http://www.superbastards.com/hitler-stalin.jpg همچنین در سال 1979 مدرکی ار بایگانی وزارت امور خارجه آمریکا فاش شد که در آن ادگار هوور رئیس وقت FBI در 19 ژوئیه 1940 طی نامه به آدلف برل معاون وزیر امور خارجه آمریکا خبر از دیدار استالین و هیتلر در روز 17 اکتبر سال 1939 در ایستگاه راه آهن شهر لووف در لهستان داده است. راژینسکی کتابچه فهرست های ملاقات های استالین که بعد از فروپاشی شوروی در آرشیو ریاست جمهوری روسیه در دسترس عموم قرار داده شد متوجه شد استالین در روزهای 17و18 اکتبر در کرملین حضور نداشته در حالی که این دوروز کاری و وسط هفته بوده است (تمامی این مطالب در کتابی از راژینسکی در مورد استالین که به فارسی نیز ترجمه شده آمده است) اگر این مطلب صحت داشته باشد بید دیدار این دو دیکتاتور نامی جهان در آن کوپ قطار در آن شب تاریخی به یاد ماندنی و دیدنی باشد. پایان قسمت اول.
  16. من هم نظرم اینه که ایران su27 داره ولی اون هواپیمایی رو که شما دیدید احتمالا mig29 بوده برای اینکه وجود این هواپیماها در ایران مخفی است پس برای چی باید از اونها در ملاعام استفاده کنه؟
  17. Pak38 نام یکی از مشهورترین توپ های ضد تانک آلمانی در جنگ جهانی دوم بود. این توپ توسط شرکت رینمتال در سال 1938 به تولید رسید و کالیبر آن 50 میلیمتر بود.این توپ رسما در آوریل 1940 توسط ارتش آلمان در جبه های نبرد مورد استفاده قرار گرفت ودر میدان عمل نشان داد که به مراتب از توپ pak36 موثرتر و پرقدرت تر است . در سال 1941 این توپ در جبهه شرق برضد تانک های ارتش سرخ به کار گرفته شد ، متخصصین آلمانی در این زمان بود که نسل جدیدی از مهمات ضد زره را معرفی کردند ، AP40 ، گلوله های AP40 به هسته ای از جنس تنگستن مجهز شده بودند ، PAK38 توسط این مهمات جدید ضد زره قادر به انهدام تانک های T34 و KV1 بود، هنوز هم یکی از تلخ ترین خاطره بساری از تانکیست های بازمانده ارتش سرخ برخورد با توپهای PAK38 آلمانی است. اما بخت یار ارتش سرخ بود که تعداد این توپها در شرق محدود بود و آلمان ها موفق نشدند در بسیاری از خطوط خود این توپ را آنچنان که باید به خدمت بگیرند و این خلا با ساتفاده از توپهای 72 میلیمتری فرانسوی مرتفع گردید ، اما این توپهای 75 میلیمتری هیچگاه در قد و قوارهPALK38 ظاهر نشدند . PAK38 از لحاظ مهندسی ، طرحی کامل ، کاربردی و موقر داشت ، چرخ های فولادی آن مقاوم و تریل لگ آن در زاویه ای مناسب باز شده و استحکام و ثبات توپ را تضمین می کرد . در ساخت کلیه قسمتهای این توپ از آلیاژ سبک و مستحکم بهره گرفته شده بود که این امر باعث کاهش وزن توپ در حدی قابل توجه میشد و اجازه می داد خدمه به راحتی آن را جا بجا نمایند . سرعت دهانه 835 متر بر ثانیه و نرخ آتش آن 13 گلوله در دقیقه بود. بسته به نوع مهمات از فاصله 500 متری ،PAK38 قادر به نفوذ در زره تانک هایی به قطر 57 الی 76 میلیمتری بود.PAK 38 نسبت به توپ های ضد تانک هم دوره خود بلندترین لوله را داشت ، لوله 2.4 متری آن کاملا برازنده شعله پوش آن بود . برد نهایی این توپ در حدود 2651 متر تخمین زده شد. جالب است بدانید که نگارشهایی از این توپ ، در هواپیمای ME-262 به کار گرفته شد.همچنین با چند تغییر کوچک PAK38 در نقش توپ ضدهوایی به کار گرفته شد ، انگلیسیها توپ های به غنیمت گرفته را مرود بازسازی قرار داده و اقدام به ذخیره سازی آنها در زرادخانه خود نمود تا در نبرد های آینده از آنها استفاده کند که البته هیچگاه از این توپها توسط انگلیس استفاده عملی نشد.
  18. بله آقا سعید امان از حواس پرت من منبع : مجله جنگ افزار گفتم شاید بد نباشه یه سری به مجله های قدیمی تر ایم مجله بزنیم.
  19. فکر کنم این مقاله زیاد خواننده نداره!
  20. iranianarmy

    ناوشکن DD-21

    خیلی خوبه ولی من فکر می کنم احتمالا این کشتی هم تنها برای بدست آوردن تجربه ساخته بشه. آقا سیعد اگر مطلبی در مورد کشتی های جنگی جنگ جهانی دوم دارید قرار بدید. راستی به زودی مقاله ای بسیار جامع از هلیکوپتر تهاجمی AH64 آپاچی (پسر شیطان) در سایت قرار میدم.
  21. iranianarmy

    سیری در جنگ

    تمام‌ شرایط‌ و استراتژی‌های‌ سیاسی‌ حاكم‌ بر منطقه‌ و اوضاع‌ داخلی‌ كشور دست‌ به‌ دست‌ هم‌ دادند تا رژیم‌ بعثی‌ عراق‌ با تمام‌ انرژی‌ پتانسیلی‌ كه‌در زرادخانه‌های‌ آكنده‌ از ادوات‌ و تسلیحات‌ نظامی‌ بدست‌ آورده‌ بود ، با چراغ‌ سبز شرق‌ و غرب‌، با نقض‌ قرارداد 1975 الجزایر اندك‌ اندك‌ پس‌ از شكست‌ آمریكا در به‌ كنترل‌ در آوردن‌ منطقه‌ تجاوزات‌ مركزی‌ خود به‌ ایران‌ را تقویت‌ بخشد. قبل‌ از آغاز تهاجم‌ وسیع‌ و سراسری‌، عراق‌ تحركات‌ و تحریكات‌زیادی‌ در مرزها انجام‌ داد. مجموعه‌ اقدامات‌ نیروهای‌ بعثی‌ را می‌توان‌ درموارد زیر خلاصه‌ كرد كه‌ پیش‌ زمینه‌ای‌ مهم‌ برای‌ تهاجم‌ وسیع‌ به‌ شمار می‌روند: ابتدا رژیم‌ عراق‌ تمام‌ پاسگاههای‌ مرزی‌ خود در سراسر مرز مشترك‌ با ایران‌ را با نیروهای‌ چند برابر ظرفیت‌، تقویت‌ نمود و با احداث‌ سنگر و موانع‌ دفاعی‌ مستحكم‌ عقبه‌ای‌ بسیار قوی‌ درست‌ كرد. همچنین‌ امكانات‌ و تجهیزات‌ فراوانی‌ را به‌ مرز ایران‌ منتقل‌ نمود و با احداث‌ جاده‌ و حفر كانال‌،راههای‌ ترابری‌ را تسهیل‌ كرد تا امر پشتیبانی‌ با سرعت‌ و سهولت‌ انجام‌ گیرد. رژیم‌ عراق‌ با تقویت‌ نیروهای‌ نظامی‌ خود در طول‌ مرز شروع‌ به‌ تجاوزهای‌ هوایی‌ محدود و شناسایی‌ و نفوذ به‌ داخل‌ مرزها نمود و با تیراندازیهای‌ سبك ‌و سنگین‌ به‌ پاسگاههای‌ مرزی‌ و اعزام‌ گشتی‌ها ابتدا در مرزهای‌ غربی‌ در تاریخ‌ 1359/6/14 درگیریهای‌ پراكنده‌ای‌ را آغاز كرد. جنگ‌ رسمی‌ و تجاوز همه‌ جانبه‌ ارتش‌ عراق‌ با حركت‌ نیروی‌ زمینی ، همزمان‌ با بمباران‌ شدید مناطق‌ از ایران‌ از جمله‌ فرودگاه‌ مهرآباد در تاریخ‌31 شهریور 1359 آغاز گردید. ارتش‌ عراق‌ به‌ استعداد 12 لشكر، 15 تیپ‌ مستقل‌ و 2 تیپ‌ نیروی‌مخصوص‌ ، تجاوز رسمی‌ خود را شروع‌ نمود و این‌ در حالی‌ بود كه‌ ارتش‌ ما با وجود ویروس‌ ریشه‌ای‌ در ساختار، هویت‌، آموزش‌ و فرماندهی‌ كنترل‌بسیار بیمار و مریض‌ می‌نمود. سپاه‌ پاسداران‌ در این‌ موقعیت‌ با ماموریت‌دفاع‌ از انقلاب‌ ، درگیر ماموریتهای‌ امنیتی‌ در داخل‌ كشور و شهرها بود وبخشی‌ از توان‌ آن‌ در كردستان‌ در مصاف‌ با گروههای‌ ضد انقلاب‌ صرف‌می‌شد . بسیج‌ نیز كه‌ پس‌ از تصرف‌ لانه جاسوسی‌ آمریكا با فرمان‌ امام‌ خمینی(ره‌) در ششم‌ آذر ماه‌ 58 تشكیل‌ شد به‌ دلیل‌ موانع‌ موجود فاقد هویت‌ نظامی‌ بود و رژیم‌ حاكم‌ بر عراق‌ نیز به‌ چنین‌ موضوعی‌ آگاهی‌ كامل‌ داشت‌. وضعیت‌ نظامی‌ ایران‌ نشان‌ دهنده‌ كاهش‌ توان‌ دفاعی‌ كشور و در نتیجه‌ از میان‌ رفتن‌ قدرت‌ باز دارندگی‌ ایران‌ در برابر عراق‌ بود و این‌ مساله‌ قطعا نقش‌ بسیار اساسی‌ در تصمیم‌ گیری‌ عراق‌ برای‌ تجاوز به‌ ایران‌ داشته‌ است‌. با توجه‌ به‌ شرایط‌ دفاعی‌ حاكم‌ بر مرزهای‌ ایران‌ رژیم‌ عراق‌ توانست‌ باغلبه بر مقاومت‌ اندكی‌ كه‌ نیروهای‌ نظامی‌ در برخی‌ خطوط‌ مرزی‌ نشان‌ دادند به‌ سهولت‌ از خطوط‌ مرزی‌ عبور نماید و برخی‌ از شهرهای‌ ایران‌ را محاصره‌ كند. اهمیت‌ جایگاه‌ خوزستان‌ در استراتژی‌ تهاجمی‌ عراق‌ منجر به‌ تمركز توان‌ اصلی‌ ارتش‌ عراق‌ در این‌ منطقه‌ شد. بدین‌ منظور عراقیها با توجه‌ به‌عمده‌ نیروهایی‌ كه‌ در اختیار داشتند خوزستان‌ را از پنج‌ محور مورد هجوم‌ خود قرار دادند. 1 ـ محور شمالی‌ كه‌ شامل‌ : پیشروی‌ در منطقه‌ غرب‌ رودخانه‌ كرخه (فكه‌) به‌ سمت‌ دزفول‌ و دهلران‌ بود. 2 ـ محور شوش‌ و چنانه‌ كه‌ سرزمینهای‌ وسیع‌ غرب‌ شوش‌ را تصرف‌ كردند. 3 ـ محور چزابه ‌، به‌ منظور تصرف‌ بستان‌ و سوسنگرد و پیشروی‌ به‌ سمت‌ اهواز 4 ـ محور طلائیه‌ و هجوم‌ به‌ سمت‌ هویزه‌ و محاصره‌ اهواز از جنوب‌ 5 ـ محور شلمچه‌ برای‌ تصرف‌ خرمشهر و آبادان ‌ نواقص‌ و كاستیهای‌ دفاعی‌ ایران‌، هنگامی‌ كه‌ فرماندهی‌ كل‌ قوا بر عهده بنی‌ صدر بود، نقش‌ زیادی‌ در سهولت‌ پیشروی‌ نیروهای‌ متجاوز عراق‌ در عمق‌ مناطق‌ ایران‌ و محاصره شهرها داشت‌. عراق‌ در تصرف‌ شهرها با مانع‌ جدی‌ روبرو شد و این‌، سرآغاز شكل‌گیری‌ استراتژی‌ مبتنی‌ بر دفاع‌ مردمی‌ بود كه‌ سیر تكاملی‌ آن‌ بعدها پیموده‌ شد. مقاومت‌ نیروهای‌ مردمی‌ و انقلابی‌ بویژه‌ در شهرها، بسیاری‌ از كاستیها و نواقص‌ را جبران‌ كرد و همین‌ امر نقش‌ بسیار تعیین‌ كننده‌ای‌ در ناكامی‌ ارتش‌ عراق‌ داشت‌، به‌ عنوان‌ مثال‌ نیروهای‌ لشكر 9 زرهی‌ عراق‌ با عبور از شهرهای‌ بستان‌، سوسنگرد و حمیدیه‌ در آستانه‌ ورود به‌ اهواز قرار داشتند، كه‌ بر اثر مقاومت‌ نیروهای‌ مردمی‌ و انقلابی‌ به‌ عقب‌ نشینی‌ مبادرت‌ كردند و سرانجام‌ در پشت‌ دیوارهای‌ غربی‌ شهر سوسنگرد زمین‌ گیر شدند. دیری‌ نپایید كه‌ مقاومتهای‌ مردمی‌ و نیروهای‌ مسلح‌ انقلابی‌ با رشد روز افزونی‌ شكل‌ گرفته‌ و در بسیاری‌ از جبهه‌ها ماشین‌ جنگی‌ ارتش‌ متجاوز بعث‌ از حركت‌ باز ایستاد. كانون‌ مركزی‌ و نقطه‌ ثقل‌ تحول‌ در جنگ‌ را بدون‌ شك‌ باید حضور جدی‌ و همه‌ جانبه سپاه‌ و بسیج‌ دانست‌. مسلما این‌ حضور صرفا به‌ معنای‌ حضور فیزیكی‌ نیروهای‌ سپاه‌ و یا بسیج‌ در جنگ‌ نیست‌ زیرا پیش‌ از این‌ و در دو مرحله‌ مقاومت‌ و دفاع‌ در برابر متجاوز، نیروهای‌ انقلابی‌ و مردمی‌ در صحنه‌ حضور داشته‌ و نقش‌ تعیین‌ كننده‌ای‌ ایفا كرده‌ بودند. در مرحله‌ جدید استراتژی‌ جنگ‌ بر پایه‌ درك‌ روشن‌ از ناكامیهای‌ بنی‌ صدر و ارتش‌ در آزاد سازی‌ مناطق‌ اشغالی‌ و همچنین‌ ضرورت‌ شكستن‌ بن‌بست‌ نظامی‌ حاكم‌ بر جنگ‌ و حمله‌ به‌ دشمن‌ كه‌ با تغییر استراتژی‌ جنگ‌ قابل‌ تحقق‌ بود، با حضور سپاه‌ تدوین‌ و آغاز شد. اندیشه‌های‌ دفاعی‌ سپاه‌ تدریجا شكل‌ گرفت‌ و زمینه‌های‌ طرح‌ ریزی‌عملیات‌ گسترده‌ و آزاد سازی‌ مناطق‌ اشغالی‌ با اقدامات‌ اولیه‌ای‌ كه‌ در زیر خواهد آمد فراهم‌ شد. 1ـ‌ شناسایی‌ جبهه‌ 2ـ تكیه‌ بر دفاع‌ مردمی‌ برای‌ توقف‌ حركات‌ نظامی‌ دشمن‌ 3ـ انسجام‌ و هماهنگی‌ نیرو 4ـ شناسایی‌ و اولویت‌ بندی‌ مناطق‌ عملیاتی‌ 5ـ تك‌های‌ محدود 6ـ عملیات‌ منظم‌ نتایج‌ حاصله‌ از اجرای‌ عملیاتهای‌ محدود علاوه‌ بر نمایاندن‌ ضعفهای‌دشمن‌ و توانایی‌ و قابلیتهای‌ نیروهای‌ انقلابی‌، صحت‌ استراتژی‌ جدید را مورد تاكید قرار داد. ضمن‌ اینكه‌ روحیه‌ یاس‌ و ناامیدی‌ در نیروهای‌ نظامی‌و مسئولین‌ سیاسی‌ پس‌ از شكست‌ تلاشهای‌ نظامی‌ بنی‌ صدر، برطرف‌ شد ودر عین‌ حال‌ زمینه‌ را برای‌ پشت‌ سر نهادن‌ بحران‌ بی‌ ثباتی‌ سیاسی‌ در كشورآماده‌ ساخت‌. بدین‌ ترتیب‌ عملیات‌ ثامن‌ الائمه‌ به‌ عنوان‌ نقطه‌ عطفی‌ از حضور گسترده‌حزب‌ ا... در صحنه‌ جنگ‌ تحقق‌ یافت‌. این‌ مرحله‌ از جنگ‌ كه‌ نتایج‌ درخشان‌ و چشمگیری‌ به‌ دنبال‌ آورد با عملیات‌ ثامن‌ الائمه‌ و شكست‌ محاصره‌ آبادان‌ آغاز شد و با 3 عملیات‌ طریق‌ القدس‌ ، فتح‌ المبین‌ و بیت‌المقدس‌ كه‌ با همكاری‌ سپاه‌ و ارتش‌ انجام‌ گرفت‌ دنبال‌ شد و هر یك‌ به‌عنوان‌ حماسه‌ای‌ جاوید از تاریخ‌ مبارزه‌ قهرمانانه‌ ملت‌ بزرگ‌ ایران‌ در دفاع‌ از انقلاب‌ و میهن‌ اسلامی‌ ثبت‌ گردید . موقعیت‌ در عملیات‌ ثامن‌ الائمه‌ تثبیت‌حضور دائم‌ حزب‌ ا... به‌ عنوان‌ نیروی‌ انقلابی‌ و مردمی‌ در صحنه‌ اداره‌ و هدایت‌ جنگ‌ به‌ حساب‌ می‌آید . فرمان‌ امام‌ خمینی‌ (ره‌) مبنی‌ بر شكست‌ حصر آبادان‌ اولین‌ علت‌ انتخاب‌ منطقه‌ عملیات‌ و مهم‌ترین‌ نكته‌ در رسیدن‌ رزمندگان‌ به‌ اهداف‌ مطرح‌ شده‌ می‌باشد.عملیات‌ ثامن‌ الائمه‌ به‌ مدت‌ دو روز و طی‌ یك‌ مرحله‌ انجام‌ گرفت‌ كه‌ رزمندگان‌ اسلام‌ طی‌ آن‌ به‌ نتایج‌ زیر نائل‌ گردیدند: 1ـ تصرف‌ جاده‌ آسفالته‌ ماهشهر ـ آبادان‌ و جاده‌ اهواز ـ آبادان‌ 2ـ تصرف‌ كارخانه قایق‌ سازی‌ 3ـ تسخیر كارخانه‌ شیر پاستوریزه‌ 4ـ تصرف‌ و انهدام‌ سه‌ پل‌ مواصلاتی‌ دشمن‌ بر روی‌ رودخانه‌ كارون‌ 6ـ آزاد سازی‌ 150 كیلومتر مربع‌ از خاك‌ میهن‌ اسلامی‌ و اما مهمترین‌ و برترین‌ نتیجه‌ حاصله‌ از این‌ عملیات‌ كه‌ نمود خود را در طول‌ جنگ‌ هشت‌ ساله‌ به‌ خوبی‌ به‌ نمایش‌ گذاشت‌ ضربه‌ قاطع‌ و اساسی‌ بر دشمن‌ در این‌ عملیات‌ بود، چنانچه‌ بر اثر این‌ ضربه‌، دشمن‌ تعادل‌ قوای‌ خود را از دست‌ داد و هر چه‌ تلاش‌ كرد نتوانست‌ مجددا" این‌ تعادل‌ قوا را باز یابد. گسترش‌ پیروزی های‌ ایران‌ و تزلزل‌ در وضعیت‌ نظامی‌ دشمن‌ حامیان‌منطقه‌ای‌ و جهانی‌ عراق‌ را مضطرب‌ و نگران‌ ساخت‌ برخی‌ از سران‌كشورهای‌ عربی‌ فشارهای‌ زیادی‌ به‌ امریكا وارد ساختند تا به‌ حمایت‌ علنی‌از عراق‌ اقدام‌ نماید.پس‌ از عملیات‌ ثامن‌ الائمه‌ ، ط‌ریق‌ القدس‌ و فتح ‌المبین‌ كه‌ در راستای آزاد سازی‌ مناطق‌ اشغالی‌ انجام‌ پذیرفت‌ بحث‌ آزاد سازی‌ شهر خرمشهر در دستور كار نیروهای‌سپاه‌ اسلام‌ قرار گرفت‌ زیرا اشغال‌ خرمشهر دشمن‌ را از یك‌ موضع‌ قوی‌ در روند مذاكرات‌ صلح‌ برخوردار می‌نمود. متقابلا" از دست‌ دادن‌ خرمشهر برای‌ عراق‌ به‌ مثابه‌ شكسته‌ شدن‌ تنها سد دفاعی‌ بصره‌ دومین‌ شهر مهم‌ عراق‌ پس‌ از بغداد بود. آزاد سازی‌ خرمشهر كه‌ تنها چهل‌ روز پس‌ از پیروزی‌ فتح‌ المبین‌ اجرا شد در واقع‌ نتیجه‌ شیوه‌ای‌ خاص‌ از جنگ‌ و تاكتیك‌های‌ منحصر به‌ فرد آن‌ بود كه‌ دشمن‌ هیچگونه‌ آمادگی‌ برای‌ مهار و مقابله‌ با آن‌ را نداشت . دشمن‌ در این‌ مرحله‌ از جنگ‌ بر حسب‌ معیارها و اصول‌ جنگ‌ كلاسیك ‌، جمهوری‌ اسلامی‌ را فاقد ویژگیها و توانایی‌ لازم‌ در این‌ زمینه‌ می‌دید. همچنین‌ موقعیت‌ ویژه‌ منطقه‌ عملیاتی‌ (ویژگیهای‌ طبیعی‌) كه‌ نوع‌ خاصی‌ از پدافند را دیكته‌ می‌كرد ، موجب‌ شد عراق‌ قادر به‌ حفظ‌ و تامین‌ پوشش‌ جناحین‌ خود نباشد و این‌ امر نهایتا آسیب‌پذیری‌ و از هم‌ پاشیدگی‌ قوای‌ دشمن‌ را در همان‌ ساعات‌اولیه‌ هجوم‌ ، باعث‌ شد‌ سرعت‌ عمل‌ قوای‌ نظامی‌ ایران‌ با اتكا به‌تاكتیك‌ ویژه عملیات‌ عبور از رودخانه‌ كارون‌ و سقوط‌ مواضع‌ عراق‌ و آزاد سازی‌ زود هنگام‌ خرمشهر، نه‌ تنها تمامی‌ امیدهای‌ حامیان‌ عراق‌ را بر باد داد ، بلكه‌ دامنه‌نگرانی‌ و اضطراب‌ آنها را مورد سرنوشت‌ سیاسی‌ رژیم‌ صدام‌ وآینده‌ منطقه‌ گسترش‌ داد. از نظر نظامی‌ اجرای‌ چهار عملیات‌ پیروز طی‌ 8 ماه‌ نشان‌ دهنده‌ تجدید قوای‌ نظامی‌ایران‌ بود. متقابلا ناتوانی‌ عراق‌ برای‌ دفاع‌ از مواضع‌ و استحكامات‌ خود ، به‌ منزله‌ از میان‌ رفتن‌ توان‌ نظامی‌ این‌ كشور و در نتیجه ‌سقوط‌ احتمالی‌ رژیم‌ عراق‌ ارزیابی‌ می‌شد. از بعد سیاسی‌، در واقع‌ عراق‌ با از دست‌ دادن‌ خرمشهر تكیه‌ گاهش‌ را برای‌ مذاكره‌ از دست‌ داد به‌ عبارت‌ دیگر خرمشهر برای‌ عراق‌ به‌ عنوان‌ برگ‌ برنده‌ محسوب‌ می‌شد كه با آزاد سازی‌ آن‌ بدست‌ رزمندگان‌ اسلام‌ و عقب‌نشینی‌ تحقیرآمیز و مفتضحانه‌ ارتش‌ دشمن‌ رژیم‌ عراق‌ به‌ نقطه‌ پایان‌ نزدیك‌ می‌شد. پیدایش‌ وضعیت‌ جدید در صحنه‌ سیاسی‌ ـ نظامی‌ جنگ‌ و تحولات‌ احتمالی‌ در منطقه‌، آمریكا را به‌ شدت‌ نگران‌ ساخت‌. بدین‌ ترتیب‌ امریكاییها به‌ دلیل‌ نگرانی‌ از سقوط‌ رژیم‌ عراق‌ كه‌ حاصل‌ اخطار آژانسهای‌ متعدد جاسوسی‌ این‌ كشور بود، كمكهای‌ حیاتی‌ به‌ بغداد را آغاز كردند. كمك‌های‌ اطلاعاتی و حمایتهای‌ سیاسی‌ و تبلیغاتی‌ امریكا از عراق‌ به‌ نحو چشمگیری‌ افزایش‌ یافت‌. جنگ‌ سالهای‌ اولیه‌ در وضعیتی‌ ادامه‌ پیدا می‌كرد كه‌ كلیه‌ مناطق‌ اشغالی‌ از لوث‌ وجود متجاوزین‌ پاك‌ شده‌ بود پس‌ از فتح‌ خرمشهر طراحی‌ عملیات‌ رمضان‌ مصادف‌ با بحران‌ لبنان‌ بود كه‌ اذهان‌ را متوجه‌ خود نمود . عملیات‌ رمضان‌ با هدف‌ تنبیه‌ دشمن‌ در خاك‌ خود ، شكستن‌ بن‌ بست ‌توقف‌ عملیات‌ نظامی‌ و اطاعت‌ از فرماندهی‌ كل‌ قوا امام‌ خمینی‌ (ره‌) طراحی‌ و اجرا شد. در این‌ مرحله‌ تغییرات‌ بسیاری‌ در زمین‌ منطقه‌ و نحوه‌ آرایش‌ دشمن‌ به‌ وجود آمده‌ بود. متقابلا" عدم‌ آمادگی‌ نیروهای‌ خودی‌ برای‌ مواجهه‌ با وضعیت‌ جدید، سبب‌ گردید نیروها با وجود موفقیت‌ در شكستن‌ مواضع‌ و استحكامات‌ دشمن‌ سرانجام‌ به‌ مواضع‌ خود بازگردند. ضرورت‌ ادامه‌ جنگ‌ پس‌ از عملیات‌ رمضان‌ و تاكید امام‌ خمینی‌ (ره‌) بر ضرورت‌ حضور نیروهای‌ مردمی‌ در جبهه‌ به‌ عنوان‌ واجب‌ كفایی‌ ، تحرك‌ لازم‌ را برای‌ بازنگری‌ وضعیت‌ حاكم‌ بر صحنه‌ جنگ‌ و اتخاذ تدابیر ضروری‌ فراهم‌ ساخت‌. در این‌ چارچوب‌ عملیات‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ در منط‌قه‌ غرب سومار ط‌رح‌ ریزی‌ و اجرا شد و عملیات‌ محرم‌ در جنوب‌ شرقی‌ دهلران‌ در غرب‌ عین‌ خوش‌، یك‌ ماه‌ بعد در تاریخ‌ 61/8/10 انجام‌ شد كه‌ هر دو عملیات‌ با موفقیت‌ همراه‌ بود. و در ماههای‌ پایانی‌ سال‌ سوم‌ جنگ‌ عملیات‌ والفجرمقدماتی‌ در منط‌قه‌ عملیاتی‌ فكه‌ ـ چزابه‌ اجرا شد. قسمت‌ اعظم‌ عملیاتهای‌ موسوم‌ به‌ والفجر در سال‌ 62 انجام‌ گردید. عملیات‌ خیبر در تاریخ‌ 62/12/3 در منط‌قه‌ هورالهویزه‌ آغاز شده‌ و با تصرف‌ جزایر مجنون‌ ـ كه‌ دارای‌ حوزه‌های‌ نفتی‌ زیر زمینی‌ بود به پایان‌ رسید. عراق‌ به‌ دلیل‌ نگرانی‌ از نتایج‌ عملیات‌، برای‌ نخستین‌ بار نوعی‌ از سلاحهای‌ شیمیایی‌ را با استفاده‌ از هلی‌ كوپتر ساخت‌ شوروی‌ به‌ كار گرفت‌. به‌ كارگیری‌ سلاحهای‌ شیمیایی‌ نشان‌ دهنده‌ ضعف‌ دفاعی‌، نومیدی‌ و درماندگی‌ ارتش‌ عراق بود، اما عدم‌ دستیابی‌ به‌ تمامی‌ اهداف‌ عملیات‌ خیبر مانع‌ از تغییر توازن‌ سیاسی‌ ـ نظامی‌ به سود ایران‌ و كسب‌ برتری‌ بر عراق‌ شد. عملیات‌ بدر در پایان‌ سال‌ 63 را می‌توان‌ مهمترین‌ تك‌ نیروهای‌ خودی‌ در سال‌ 63 دانست‌ كه‌ در آن‌ بازگشت‌ مجدد به‌ هور طراحی‌ و اجرا شد. دشمن‌ در آن‌ مرحله‌ انتقال‌ جنگ‌ زمینی‌ به‌ رزم‌ هوایی‌ را دنبال‌ نمود و پس‌ از جنگ‌ نفتكشها در خلیج‌ حملات‌ هوایی‌ به‌ شهرهای‌ كشور ما را آغاز كرد و جمهوری‌ اسلامی‌ با صبر و تحمل‌ تمامی‌ مشكلات‌ بالاخره‌ با پرتاب‌ موشك‌ به‌ عمق‌ شهرهای‌ عراق‌ تدبیر مقابله‌ به‌ مثل‌ را به‌ اجرا گذارد فرمانده‌ معظم‌ كل‌ قوا حضرت‌ امام‌ خمینی‌ (ره‌) به‌ هنگام‌ آغاز سال‌ 64 این‌سال‌ را سال‌ استقامت‌ نامیدند موضع‌گیری‌ امام‌ (ره‌) مرحله‌ جدیدی‌ در جبهه‌های‌ جنگ‌ رقم زد پس‌ از عملیات‌ بدر سلسله‌ عملیات‌ محدود گشتی‌ رزمی‌، نفوذی‌ و محدود و استقراری‌ درطول‌ جبهه‌ طراحی‌ و اجرا شد سلسله‌ عملیات‌ قدس‌ را می‌توان‌ از این‌ گروه‌ از عملیات‌ دانست‌. در روزهای‌ پایانی‌ سال‌ 64 بود كه‌ عملیات‌ والفجر 8 با هدف‌ تامین‌ و تصرف‌ شبه‌ جزیره‌ فاوطراحی‌ و اجرا شد. منطقه‌ عملیاتی‌ والفجر 8 به‌ دلیل‌ موقعیت‌ خاص‌ جغرافیایی‌، وضعیت‌ كلی دشمن‌ وجود رودخانه‌ اروند و... مشكلات‌ زیادی‌ را رویاروی‌ نیروهای‌ خودی‌ گذارد. زمین‌ منطقه‌ عملیاتی‌ فاو با توجه‌ به‌ ویژگیهای‌ زیر از ارزش‌ نظامی‌ ـ سیاسی‌ بالایی‌ برخوردار بود: 1 ـ هم‌ مرزی‌ با كویت‌ در شمال‌ خلیج‌ فارس‌ 2 ـ تهدید بندر ام‌القصر 3 ـ انهدام‌ یا تصرف‌ سكوهای‌ پرتاب‌ موشك‌ 4 ـ تامین‌ خور موسی‌ و تردد كشتیها به‌ بندر امام‌ خمینی‌ 5 ـ تسلط‌ بر اروند رود و سر انجام‌ با تمام‌ تدابیر دقیق‌ و محاسبات‌ چندین‌ ماهه‌ در ساعت 10:22 روز 20/11/64 با رمز مقدس‌ یا فاطمه الزهرا (س‌) عملیات‌ والفجر 8 آغاز گردید. در همان‌ ساعات‌ اولیه‌ رزم هدفهای‌ تعیین‌ شده‌ تامین‌ شد. غافلگیری‌ دشمن‌ در این‌ عملیات‌ و تاخیر عراقیها در درك‌ اصلی‌ بودن‌ عملیات‌ در منطقه‌ فاو، به‌ نیروهای‌ خودی‌ فرصت‌ داد تا منطقه‌ را پاكسازی‌ و تثبیت‌ نمایند. پاتكهای‌ دشمن‌ در این عملیات‌ 75 روز به‌ طول‌ انجامید و سرانجام‌ ارتش‌ عراق‌ با ناامیدی‌ از باز پس‌گیری‌ منطقه‌ عملیات‌ حملات‌ خود را متوقف‌ ساخت‌. فتح‌ فاو آثار و نتایج‌ بسیار بر جسته‌ و قابل‌ توجه‌ به‌ دنبال‌ داشت‌ زیرا برای‌ نخستین‌ بار پس‌ از فتح‌ خرمشهر ـ منطقه‌ مورد تهاجم‌ در یك‌ عملیات‌ بزرگ‌ پس‌ از تصرف‌ تثبیت‌ شده بود. این‌ مسئله‌ به‌ منزله‌ ناتوانی‌ دفاعی‌ عراق‌ و متقابلا" توانمندی‌ نیروهای‌ خودی‌ برای‌ تهاجم و پدافند ارزیابی‌ می‌شد. عملیات‌ والفجر 8 در حقیقت‌ آزمون‌ تاكتیك‌ و لجستیك‌ بود، بطوری‌ كه‌ اگر شیوه‌های‌ نوین اتخاذ شده‌ در پشتیبانی‌ از نیروهای‌ خودی‌ به‌ خوبی‌ انجام‌ نمی‌گرفت‌ پیروزی های‌ بدست‌ آمده دور از دسترس‌ می‌نمود. بازتاب‌ عملیات‌ فاو در رسانه‌های‌ خارجی‌ و تحلیلها و تفسیرهای‌ ناظران‌ و تحلیل‌ گران‌ مسائل‌ سیاسی‌ از این‌ علمیات‌ قابل‌ توجه‌ بود. عراق‌ پس‌ از نا امیدی‌ از باز پس‌گیری‌ فاو ، به‌ دلیل‌ تشدید آسیب‌ پذیری‌ مواضع‌ دفاعی‌ در استحكامات‌ خود و آشكار شدن‌ میزان‌ قدرت‌ دفاعی‌ این‌ كشور، استراتژی‌ موسوم‌ به‌ ((دفاع‌ متحرك‌)) را آغاز كرد، باز پس‌گیری‌ منطقه‌ عملیاتی‌ والفجر 9 سرآغاز دفاع‌ متحرك‌ ارتش‌ عراق‌ محسوب‌ می‌شود. نیروهای‌ مستقر در سراسر مرز ایران‌ از جانب‌ فرماندهی‌ كل‌ عراق‌ ماموریت‌ پیدا كردند تا در مناطقی‌ كه‌ از اهمیت‌ نسبی‌ برخوردار است‌ ، خطوط‌ پدافندی‌ ما را شناسایی‌ كرده‌ و در نقاط‌ ضعیف‌ و قابل‌ رخنه‌ به‌ عملیات‌ بپردازند . هجوم‌ نسبتا موفق‌ دشمن‌ به‌ مهران‌ نقطه‌ اوج‌ این‌ سلسله‌ از تحركات‌ رژیم‌ عراق‌ بود. عملیات‌ كربلای‌ یك‌ در تابستان‌ 65 كه‌ فتح‌ مجدد مهران‌ را به‌ دنبال‌ داشت‌ در حقیقت‌ نقطه‌ پایانی‌ بر این‌ سلسله‌ حركات‌ بود. عملیات‌ كربلای‌ 4 سرانجام‌ در وضعیت‌ خاص‌ سیاسی‌ ـ نظامی‌ كشور و با امید به‌ كسب‌ پیروزی‌ در دی‌ ماه‌ سال‌ 65 آغاز شد. تنها به‌ فاصله‌ 24 ساعت‌ پس‌ از شروع‌ عملیات‌ به‌ دلیل‌ افشای‌ عملیات‌ براساس‌ اطلاعاتی‌ كه‌ امریكا به‌ عراق‌ داده‌ بود و استفاده‌ عراق‌ از تجارب‌ عملیات‌ فاو امكان‌ پیروزی‌ در عملیات‌ از میان‌ رفت‌ و فرماندهی‌ سپاه‌ دستور توقف‌ عملیات‌ را صادر كرد. با پیدایش‌ وضعیت‌ جدید به‌ نظر می‌رسید، توازن‌ جنگ‌ كه‌ پس‌ از فتح‌ فاو به‌ سود ایران‌ تغییركرده‌ بود، مجددا در حال‌ تغییر به‌ سود عراق‌ می‌باشد، در چنین‌ وضعیتی‌ تداوم‌ حملات‌ عراق به‌ مراكز صنعتی‌ و اقتصادی‌ كشور و آمادگی‌ قوای‌ عراق‌ برای‌ باز پس‌گیری‌ فاو می‌توانست‌ برتری‌ ایران‌ را دستخوش‌ تغییر قرار داده‌ و اوضاع‌ را به‌ سود عراق‌ به‌ چرخش‌ در آورد. كمتر از دو هفته‌ پس‌ از توقف‌ عملیات‌ كربلای‌ 4 سپاه‌ پاسداران‌ عملیات‌ كربلای‌ 5 را در ساعت‌ 2 بامداد در منطقه‌ شرق‌ بصره‌ آغاز كرد. تاكتیك‌ ویژه‌ عملیات‌ با عبور از كانال‌ پرورش‌ ماهی‌ و اجتناب‌ از تك‌ جبهه‌ای‌ از منطقه‌ شلمچه ‌، نیروهای‌ دشمن‌ را در موقعیت‌ دشوار قرار داد وسرانجام‌ پس‌ از یك‌ نبرد سخت‌ و دشوار نیروها در شرق‌ نهر جاسم‌ مستقر شدند و دشمن‌ به‌ رغم‌ تمام‌ تلاشهایی‌ كه‌ انجام‌ داد، نتوانست‌ مناط‌ق‌ تصرف‌ شده‌ را باز ستاند. برجسته‌ترین‌ نتیجه‌ پیروزی های‌ ایران‌ در عملیات‌ كربلای‌ 5 و دستاورد استراتژیك‌ آن‌ تثبیت توازن‌ به‌ سود ایران‌ بود، سرانجام‌ تحكیم‌ مواضع‌ دفاعی‌ایران‌ در منط‌قه‌ شرق‌ بصره‌ سبب‌ گردید بر این‌ مساله‌ تاكید شود كه‌ تعادل‌ قوا به‌ نحوی‌ قاطع‌ به‌ نفع‌ ایران‌ به‌ هم‌ خورده‌ است‌. در سال‌ 66 در وضعی‌ كه‌ ایران‌ عمیقا در گیر مشكلات‌ فزاینده‌ ناشی‌ از فشارهای‌ بین‌المللی‌ و حملات‌ عراق‌ به‌ مراكز صنعتی‌ و اقتصادی‌ قرار داشت‌ فضای‌ تنفس‌ حیاتی‌ برای‌ عراق‌ فراهم‌ شد تا با سازماندهی‌ كامل‌ نیروهایش‌ و ایجاد قابلیتهای‌ جدید دفاعی‌ و تهاجمی‌، برای‌ حمله‌ به‌ مواضع و استحكامات‌ ایران‌ كمین‌ نماید. افزایش‌ توان‌ نظامی‌ عراق‌ به‌ صورت‌ روزافزون‌ و متقابلا كاهش‌ توان‌ اقتصادی‌ و نظامی‌ ایران‌، شكاف‌ عمیق‌ میان‌ توانایی‌ نظامی‌ ایران‌ و اهداف‌ سیاسی‌ كشور به‌ وجود آورده‌ بود و امكان‌ تغییر موازنه‌ جنگ‌ با آغاز تهاجمات‌ عراق‌ وجود نداشت‌ . با ادامه‌ جنگ‌ در زمستان‌ 66 در منطقه‌ غرب‌ (عملیات های‌ كربلای‌ 8 ـ فتح‌ 5 ـ نصر 4 ـ نصر 7 ـ در ماووت‌ پس‌ از آن‌عملیات‌ بیت‌المقدس‌ 2 و 3 به‌ محور ماووت‌) چنین‌ تصور می‌شد كه‌ دشمن‌ به‌ منطقه‌ شمال‌ خواهد آمد و خطر حمله‌ به‌ جنوب‌ رفع‌ می‌شود ولی‌ قبل‌ از دستیابی‌ به‌ نتایج‌ و دستاوردهای‌ استراتژیك‌ و حیاتی‌ در منط‌قه‌ غرب‌ دشمن‌ تهاجم‌ به‌ فاو را آغاز كرد . سقوط‌ فاو در عرض‌ 36 ساعت‌ پس‌ از آنكه‌ 2 سال‌ و 3 ماه‌ در اختیار ایران‌ بود با به‌ كارگیری‌ سلاحهای‌ شیمیایی‌ انجام‌ گرفت‌. به‌ دنبال‌ عملیات‌ باز پس‌گیری‌ فاو ارتش‌ عراق‌ با كسب‌ روحیه‌ لازم‌ تك‌ به‌ سایر مناطق‌ عملیاتی‌ را آغاز نمود. عملیات‌ آفندی‌ عراق‌ در شلمچه ماووت‌ ، مهران‌، كوشك‌ ، طلائیه ‌، مجنون ‌، شاخ‌ شمیران‌ ، غرب‌ شوش‌ و دزفول‌ با موفقیتهایی‌ همراه‌ بود. در تاریخ‌ 27/4/67 جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ با اعلام‌ پذیرش‌ قطعنامه‌598 شورای‌ امنیت‌ سازمان‌ ملل‌ متحد، عراق‌ را منفصل‌ نمود.سران‌ رژیم‌ عراق‌ با این‌ تحلیل‌ كه‌ آنچه‌ را در طول‌ جنگ‌ به‌ دست‌ نیاورده‌اند شاید بتوانند بر سر میز مذاكره‌ به‌ چنگ‌ بیاورند در تاریخ‌31/4/67 تهاجم‌ گسترده‌ای‌ را به‌ استعداد 13 لشگر در شمال‌ خرمشهر و جنوب‌ اهواز سازماندهی‌ كردند. اما رزمندگان‌ اسلامی‌ طی‌ یك‌ درگیری‌ شدید نیروهای‌ متجاوز را تا مرز عقب‌ راندند. بدنبال‌ عكس‌ العمل‌ پرقدرت‌ رزمندگان‌ اسلام‌ با حضور سازمان‌ یافته‌ نیروهای‌ مردمی‌ در جبهه‌ جنوب‌ و میانی‌ و انهدام‌ منافقین‌ و نیز باز شدن‌ ارتش‌ عراق‌ در جبهه‌های‌ جنوب‌ و طی‌ چند روز نهایتا تا10/5/67 در محورهای‌ جنوب‌ ارتش‌ عراق‌ به‌ مرزها باز گشتند. این‌ مرحله‌ حساس‌ از جنگ‌ بار دیگر استراتژی‌ دفاعی‌ جمهوری‌ اسلامی‌ را با تكیه‌ بر دفاع‌ مردمی‌ نشان‌ داد و در حقیقت‌ پیوند عمیق‌ رهبری‌ و مردم‌ برای‌ دفاع‌ از خاك‌ كشور اسلامی‌ به‌ مرحله‌ ظهور گذاشته‌ شد. در نتیجه‌ روز29/5/67 از سوی‌ دبیر كل‌ سازمان‌ ملل‌ به‌ عنوان‌ آغاز آتش‌ بس‌ رسمی‌ اعلام‌ شد و نیروهای‌ مسلح‌ سازمان‌ ملل‌ در مرزها مستقر شدند تا مذاكرات‌ صلح‌ آغاز شد. عکسها به گالری منتقل شد. از tripod عکس نزارید.
  22. عباس بابایی در سال 1329، در شهرستان قزوین دیده به جهان گشود. دوره ی ابتدایی و متوسطه را در همان شهر به تحصیل گذراند و در سال 1348، به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت و پس از گذراندن دوره آموزش مقدماتی در سال 1349، برای گذراندن دوره خلبانی به آمریکا اعزام شد. با ورود هواپیماهای پیشرفته اف-14 به نیروی هوایی، شهید بابایی که جزء خلبان های تیزهوش و بسیار ماهر در پرواز با هواپیمای شکاری اف–5 بود، به همراه تعداد دیگری از همکاران برای پرواز با هواپیمای اف–14 انتخاب و به پایگاه هوایی خاتمی اصفهان منتقل شد. شهید بابایی با دارا بودن تعهد، ایمان، تخصص و مدیریت قوی چنان درخشید که شایستگی فرماندهی وی محرز و در تاریخ 7/05/1360 فرماندهی پایگاه هشتم هوایی اصفهان بر عهده ی او گذاشته شد. به هنگام فرماندهی پایگاه با استفاده از امکانات موجود آن، به عمران و آبادانی روستاهای مستضعف نشین حومه پایگاه و شهر اصفهان پرداخت و با تامین آب آشامیدنی و بهداشتی، برق و احداث حمام و دیگر ملزومات بهداشتی و آموزشی در این روستا، خدمات شایان توجهی را انجام داد. بابایی، با کفایت، لیاقت و تعهد بی پایانی که در زمان تصدی فرماندهی پایگاه اصفهان از خود نشان داد، در تاریخ 9/9/1362 با ارتقاء به درجه سرهنگی به سمت معاون عملیات نیروی هوایی ارتش منصوب و به تهران منتقل گردید. وی با بیش از 3000 ساعت پرواز با انواع هواپیماهای جنگنده، قسمت اعظم وقت خویش را در پرواز های عملیاتی و یا قرارگاه ها و جبهه های جنگ در غرب و جنوب کشور سپری کرد و به همین ترتیب چهره آشنای رزمندگان و یار وفادار فرماندهان قرارگاه های عملیاتی بود و تنها از سال 1364 تا هنگام شهادت، بیش از 60 مأموریت جنگی را با موفقیت کامل به انجام رسانید. او برای پیشرفت سریع عملیاتها و حسن انجام امور، تنها به نظارت اکتفا نمی کرد، بلکه شخصاً پیشگام می شد و در جمیع مأموریت های جنگی طراحی شده، برای آگاهی از مشکلات و خطرات احتمالی، اولین خلبان بود که شرکت می کرد. سرلشکر بابایی به علت لیاقت و رشادت هایی که در دفاع از نظام، سرکوبی و دفع تجاوزات دشمنان از خود بروز داد، در تاریخ 8/2/1366، به درجه سرتیپی مفتخر گردید. تیمسار عباس بابایی صبح روز پانزدهم مرداد ماه مصادف با روز عید قربان همراه یکی از خلبانان نیروی هوایی سرهنگ ستاد نادری به منظور شناسایی منطقه و تعیین راه کار اجرای عملیات، با یک فروند هواپیمای F-5F از پایگاه هوایی تبریز به پرواز درآمد و وارد آسمان عراق شد. هواپیمای آنان پس از انجام دادن مأموریت، به هنگام بازگشت، در آسمان خطوط مرزی، هدف قرار گرفت و او از ناحیه سر مجروح شد و بلافاصله به شهادت رسید. خلبان عباس بابایی چگونه شهید شد (از زبان سرتیپ خلبان علی محمد نادری) هدف، انجام يك ماموريت جنگي بود، نيروهاي عراقي در پشت سردشت پياده شده و در حال تجهيز خود بودند. آنها قصد حمله داشتند و اينكه به طرف سردشت بيايند. از طرفي قرار بود نيروهاي سپاه پاسداران در آنجا عملياتي انجام دهند و ما مأموريت داشتيم كه از عمليات آنها پشتيباني كنيم. پرواز را شروع كرديم، شهيد بايايي طي مسير از كابين عقب راهنمائيهاي لازم را انجام مي‌داد و مسيرها و نشانه‌هاي معابر، پل، ارتفاع و يا جاده‌ها را به من نشان مي‌داد. وارد خاك دشمن شديم، نزديك هدف قرار گرفتيم، كار اوج‌گيري را آغاز كرديم و بعد روي هدف شيرجه رفتيم، در يك آن بمب‌ها را روي هدف ريختيم، انگار همه به هدف خورده بود، در حال بازگشت ديديم كه هدف به طور كامل منهدم شده است، و ما در پوست نمي‌گنجيديم. برگشتيم. در مسير برگشت، يك فضاي بسيار سرسبزي بود كه حالت معنويت و روحانيت خاصي به آدم مي‌داد. بابايي نگاهي به منطقه فوق كرد و در حال شكرگزاري بود، بخاطر موفقيتي كه بدست آورده بوديم تكبير مي‌گفت و با خداي خود گفتگو مي‌كرد، در همين حال ناگهان انفجاري در هواپيما رخ داد و همه ي اوضاع را به هم ريخت. سرتيپ خلبان، علي محمد نادري، همرزم شهيد عباس بابايي است، كسي كه در آخرين پرواز عقاب جبهه‌ها او را همراهي مي‌كرد. او از آخرين پرواز عاشقانه بابايي مي‌گويد، روايتي كه در تاريخ ثبت خواهد شد، تا آيندگان بدانند بر ایرانیان چه گذشت. او ادامه مي‌دهد: با صداي انفجار، صداي بابايي هم خاموش شد و من همچنان در فكر هدايت و كنترل هواپيما بودم، عليرغم اينكه خود نيز از چند ناحيه زخمي‌شده بودم، اجباراً از ارتفاع پايين آمدم، در آن لحظه و در لابلاي دره‌ها، در حال برخورد با ارتفاعات بوديم كه با خواست خدا و معجزه آسا، از آن وضعيت خارج شديم. بعد از گذراندن وضعيت فوق، تصور اوليه‌ام اين بود كه بابايي دسته «صندلي‌پران» را كشيده و يا اشتباهي صورت گرفته و دسته صندلي‌پران كشيده شده و ايشان هم با آن پايين پريده است. از طرفي هم هر چه كه از طريق تلفن داخلي او را صدا مي‌زدم، جز سروصداي شديد باد، صداي ديگري را نمي‌شنيدم، لذا اين تصور هم برايم پيش آمد كه بايايي به هر دليلي، از كابين بيرون پريده است، تا اينكه آيينه‌اي كه در كابين جلو تعبيه شده است را تنظيم كردم كه وضعيت كابين عقب را ببينم، وقتي آيينه را تنظيم كردم، متاسفانه ديدم كه «صندلي‌پران» كه بايد خلبان را از كابين بيرون ببرد، سرجايش است و چتر نجات خلبان هم پاره شده است، آنجا بود كه به اين واقعيت پي بردم كه بابايي با صندلي بيرون نرفته است. سرتيپ نادري، در حالي كه بعض گلويش را گرفته و اشك در چشمانش جاري مي‌شود، ادامه مي‌دهد: خلاصه هواپيما را به سمت پايگاه هدايت كردم، همه چيز براي نشستن مهيا شده بود، هواپيما را با تدابير خاص متوقف كردم، بلافاصله رفتم سراغ كابين عقب، ديدم متأسفانه كابين تقريبا كاملا متلاشي شده و شي‌اي به گلوي بابايي اصابت كرده و شاهرگش را پاره كرده است، قفسه سينه‌اش شكسته شده بود و وضع او طوري بود كه چنانچه اگر در همان لحظه اصابت هم به بيمارستان منتقل مي‌شد، بدليل خونريزي شديد در قفسه سينه و سيستم تنفسي‌اش امكان نجاتش نبود، لذا به احتمال قوي بابايي در دم به شهادت رسيده بود. او كه در آخرين كلامش، خطاب به همرزم آخرين پروازش گفته بود: «نگاه كن! اينجا مثل بهشت است، مي‌بيني؟ الله اكبر! الله اكبر»، چه زود و در سن 37 سالگي در راه دفاع از کشورش خاموش شد. نبرد هلیکوپترهای ایرانی و عراقی (از زبان ستوان ‏يكم خلبان علي چراغلو) من استاد خلبان هليكوپتر 206 هستم. اين هليكوپتر به علت كوچك بودن، داراي قدرت مانور خوبي است و به همين دليل براي ماموريتهاي شناسايي و پرواز در مناطق سخت و كوهستاني بيشتر از اين نوع هليكوپتر استفاده مي‏شود. به من ماموريت داده شده به همراه يكي از فرماندهان نيروي زميني، باتلاق هورالهويزه را شناسايي كنيم. از آنجا كه خط اول نيروهاي عراقي در مقابل باتلاق بود و آنها داراي پدافند قوي بودند، لذا شناسايي آن منطقه از رو به رو بعيد به نظر مي‏رسيد و ما براي رعايت اصل ايمني، مجبور بوديم كه باتلاق را دور بزنيم. زماني كه به پشت خطوط عراقي‏ها رسيديم، ناگهان متوجه شديم كه سه فروند هليكوپتر سنگين Mi-24 Hind عراقي هایند به طرف ما در حال پروازند. بلافاصله توسط راديو به قرارگاه مركز هوانيروز در منطقه اطلاع دادم و خود نيز با سرعت هرچه تمام از همان راهي كه آمده بودم برگشتم. وقتي از مقابل نيروهاي خودي مي‏گذشتم متوجه سه فروند هليكوپتر كبرا شدم. بلافاصله با آنها تماس گرفتم و موقعيت هليكوپترهاي عراقي را گزارش دادم. لحظاتي بعد، خلبانان كبرا در مقابل هليكوپترهاي عراقي صف ‏آرايي كردند و آماده‏ي درگيري شدند. من به دستور فرمانده منطقه و به منظور پشتيباني هوايي در همان جا مستقر شده و به تماشاي جنگ هوايي بين هليكوپترهاي كبرا و هايندهاي عراقي پرداختم. هليكوپترهاي عراقي و كبراهاي ايران رو به ‏روي هم قرارگرفته بودند. خلبان يك كبرا كه به من نزديكتر بود، «ستوان باقر كريمي» بود. او به آرامي به هایند عراقي نزديك مي‏شد و خلبان هليكوپتر عراقي هم با دستپاچگي به او تيراندازي مي‏كرد ولي ستوان كريمي اعتنايي نمي‏ كرد و همانطور به سمت هليكوپتر عراقي مي‏ رفت و لحظه به لحظه به هايند نزديكتر مي‏شد. وضعيت طوري بود كه نيروهاي دو طرف نمي ‏توانستند از زمين وارد عمل شوند چون تيراندازي آنها اين خطر را داشت كه اشتباهاً هليكوپترهاي خودي را هدف قرار دهند. لذا نيروهاي دو طرف دست از كار كشيده و به تماشاي جنگ هوايي بين اين شش هليكوپتر پرداختند. من نيز از فرصت استفاده كرده و خود را به ميدان درگيري كبراي خلبان كريمي نزديكتر كردم طوري كه صورت باقري را مي‏ديدم كه چسبيده به دوربين نشانه‏روي موشك بود. كمي دورتر نيز نبرد نزديك دو هايند عراقي و دو كبراي ايراني در جريان بود. هر دو صحنه بسيار نفس‏گير و تماشايي بود و ما نمي‏‎دانستيم نظاره‏ گر كدام‏يك باشيم. از آنجا كه فركانس راديويي ما با يگانهاي زرهي نيروي زميني يكي بود در راديو مي‏‎ شنيدم كه همگي نيروهاي زرهي ايران درگير تماشاي اين نبرد هوايي هستند و مرتب در راديو مي‏گفتند: بزن، بزن. هليكوپترها به هم نزديك شده بودند. ستوان كريمي هنوز به پيش مي‏ رفت و فاصله‏اش با هايند عراقي خيلي كمتر شده بود. نفس‏ها در سينه حبس شده بود و كسي كاري انجام نمي ‏داد و همه منتظر نتيجه بودند. ناگهان هيند عراقي كه به كبراي ستوان كريمي نزديك بود خواست گردش كند و از خط آتش كبرا دور شود كه در يك لحظه موشك تاو هليكوپتر كبراي خلبان كريمي رها شد و درست به وسط هليكوپتر عراقي اصابت كرد و هليكوپتر عراقي در آسمان آتش گرفت و قبل از رسيدن به زمين كاملن متلاشي شد به طوري كه چند لحظه ‏ي بعد تقريباً آثاري از هليكوپتر عراقي ديده نمي‏ شد. كمي دورتر، دو هليكوپتر ديگر كبرا نيز موفق شده بودند دو هايند عراقي را با موشكهاي تاو در هوا منهدم كنند. من به اتفاق هليكوپترهاي كبرا كه ديگر مهمات نداشتند به طرف پايگاه خود حركت كرديم و در راه توسط راديو گزارش جنگ هوايي را به قرارگاه ارسال كردم. وقتي در پايگاه نشستيم مورد استقبال پرسنل هوانيروز و مقامات مستقر در قرارگاه قرار گرفتيم. فرداي آن روز، اين خبر در رسانه‏ هاي كشور، بازتاب حمعي وسيعي پيدا كرد و هر كدام به نحوي، شجاعت خلبانان كبرا را ستوده بودند. روز دوم فروردين 1361، عمليات فتح‏ المبين تازه شروع شده بود. من كه خلباني هليكوپتر شینوك را برعهده داشتم، كار جا به‏ جايي نيروها به پشت خط مقدم را انجام مي‏ دادم. هواپيماهاي عراقي، تلاش زيادي مي‏كردند به هرصورت ممكن، مانع اين جا به ‏جايي ‏ها شوند. لذا هميشه در كمين هليكوپترهاي CH-47 شینوك كه كاملاً بي‏دفاع هستند، بودند. در اين مأموريتها ما با هماهنگي هواپيماهاي اف-14 پايگاه هوايي خاتمي كه به صورت CAP در اطراف ما بودند، پرواز مي‎ كرديم. CAP پوشش هوايي مرز براي جلوگيري از نفوذ هواپيماهاي دشمن است. همچنين تأمين امنيت براي هليكوپترها و يا هواپيماهايي است كه فاقد كارايي رزمي مي‏ باشند. آن روز، دوم فروردين 1361 همزمان با طلوع خورشيد، با 5 فروند هليكوپتر شینوك، جا به ‏جايي نيروهاي ويژه‏ ي كلاه‏سبز را آغاز كرديم. ماموريت ما، انتقال بيش از 300 نفر نيروي ويژه از انديمشك به پشت نيروهاي عراقي بود. در طول مسير مرتب مواظب اطراف بوديم كه مورد اصابت قرار نگيريم. ناگهان خلبان هواپماي اف14 كه در شعاع 50 كيلومتري ما در حال CAP بود، با كلمه‏ ي رمز به ما گفت كه سريعاً به زمين بنشينيم. بلافاصله محلي را براي فرود انتخاب كرده و هركدام به صورت پراكنده در گوشه ‏اي نشستيم. هنوز آخرين هليكوپتر به زمين ننشسته بود كه صداي انفجاري مهيبي به گوش رسيد. اطراف كه جستجو كرديم، متوجه شديم در فاصله‏اي كمي از ما، يك ميگ23 عراقي به زمين اصابت نموده و آتش گرفته است. به طرف هواپيما رفتيم و در كنار هواپيما، با جنازه ‏ي متلاشي شده‏ ي خلبان را كه يك سرگرد عراقي بود، روبه ‏رو شديم. ما توانستيم نقشه ‏ي نيم‏سوخته ‏‎ي خلبان را كه ارزش اطلاعاتي زيادي داشت از جيب او بيرون آوريم. موشك فونيكس هواپيماي اف14 طوري به ميگ23 اصابت كرده بود كه دو فروند ميگ23 را كه به صورت Formation پرواز مي‏ كردند، باهم سرنگون ساخته بود و خلبان يكي درجا كشته شده و ديگري در چند متري سطح زمين اقدام به Eject كرده بود كه موفقيت آميز نبوده و در آتش هواپيماي خودش گرفتار شده بود. آن روز با لطف خدا به خير گذشت هرچند بدون پشتيباني هوايي اف-14، امكان نجات نيروها در عمليات فتح‏المبين وجود نداشت و انجام عملياتی نظير بيت‏ المقدس كه منجر به آزادي خرمشهر شد با تلفات زياد، قابل انجام مي‏ شد. و اینهم عکسی تکان دهنده از فانتوم ایرانی:
  23. بله آقا سعید ولی شاید تا حالا mi12 عملیاتی شده باشه. من نظرم اینه که شینوک آمریکایی هم توانش اندازه mi26 هست نظر شما چیست؟
  24. دوست من منظورم این بود که دایره خطای شهاب 3 از 30 متر بیشتره ولی نسبت به قدرت تخریبش دایره خطا زیاد تاثیر نداره.
  25. دوست عزیز تا اونجایی که من می دونم هلیکوپتر mi12 بزرگترین هلیکوپتر جهان هست که میتونه 40 تن با با خودش حمل کنه در پایین عکس های این هلیکوپتر رو قرار می دم.