Nestor

Members
  • تعداد محتوا

    378
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های Nestor

  1. عمليات ام الحسنين ؛ يك عمليات انحرافي موفق براي اينكه عراق باز نتواند با تمركز نيرو و خيال آسوده از جبه هايي همچون چزابه ، حركاتي غير قابل پيش بيني انجام دهد و براي تجزيه قدرت فرماندهي و تصميم گيري دشمن ، از سوي فرماندهان خودي تصميم به اجراي يك عمليات انحرافي در جبهه هاي مختلف ، به جز منطقه عملياتي فتح المبين ، گرفته شد . چند طرح مورد نظر بود ، اما به دلايلي تنها طرح « ام الحسنين ( سلام الله عليها ) » به اجرا گذاشته شد . اين عمليات در سه مرحله طي روزهاي 24، 25 و 26 اسفند ماه 60 در محور حميديه – كرخه كور انجام شد و طي آن نيروهايي از ايران با شيوه هاي چريكي ، كه تا آن زمان به كار گرفته نشده بود ، در جنوب كرخه ضرباتي به دشمن وارد آوردند . لطمات و آسيب هاي ايران در اين عمليات بسيار ناچيز بود ، اما دشمن بيش از 850 تن كشته و زخمي و 15 دستگاه تانك و نفربر و 7 قبضه خمپاره انداز خود را از دست داد . نام عمليات : ام الحسنين – چريكي زمان اجرا : 24/12/1360 مدت اجرا : 3 روز مكان اجرا : محور حميديه – كرخه كور تلفات دشمن : 850 نفر كشته و زخمي ارگان هاي عمل كننده : سپاه پاسداران اهداف عمليات : انجام يك عمليات انحرافي براي اجراي طرح عمليات فتح المبين و تجزيه قدرت فرماندهي و تصميم گيري دشمن قابل توجه علاقه مندان به عملیات های 8 سال دفاع مقدس
  2. حسین جان این هم وصیت نامه این شهید بزرگوار الله اكبر اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمد رسول الله اشهيد ان علياً ولي الله خداوندا فقط مي‌خواهم شهيد شوم شهيد در راه تو، خدايا مرا بپذير و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزي شهادت مي‌خواهم كه از همه چيز خبري هست الا شهادت، ولي خداوندا تو صاحب همه چيز و همه كس هستي و قادر توانايي، اي خداوند كريم و رحيم و بخشنده، تو كرمي كن، لطفي بفرما، مرا شهيد راه خودت قرار ده. با تمام وجود درك كردم عشق واقعي تويي و عشق شهادت بهترين راه براي دست يافتن به اين عشق. نمي‌دانم چه بايد كرد، فقط مي‌دانم زندگي در اين دنيا بسيار سخت مي‌باشد. واقعاً جايي براي خودم نمي‌يابم هر موقع آماده مي‌شوم چند كلمه‌اي بنويسم، آنقدر حرف دارم كه نمي‌دانم كدام را بنويسم، از درد دنيا، از دوري شهدا، از سختي زندگي دنيايي، از درد دست خالي بودن براي فرداي آن دنيا، هزاران هزار حرف ديگر، كه در يك كلام، اگر نبود اميد به حضرت حق، واقعاً چه بايد مي‌كرديم. اگر سخت است، خدا را داريم اگر در سپاه هستيم، خدا را داريم اگر درد دوري از شهداي عزيز را داريم، خدا داريم. اي خداي شهدا، اي خداي حسين، اي خداي فاطمة زهرا(س)، بندگي خود را عطا بفرما و در راه خودت شهيدم كن، اي خدا يا رب العالمين. راستي چه بگويم، سينه‌ام از دوري دوستان سفر كرده از درد ديگر تحمل ندارد. خداوندا تو كمك كن. چه كنم فقط و فقط به اميد و لطف حضرت تو اميدوار هستم. خداوندا خود مي‌دانم بد بودم و چه كردم كه از كاروان دوستان شهيدم عقب مانده‌ام و دوران سخت را بايد تحمل كنم. اي خداي كريم، اي خداي عزيز و اي رحيم و كريم، تو كمك كن به جمع دوستان شهيدم بپيوندم. گرچه بدم ولي خدا تو رحم كن و كمك كن. بدي مرا مي‌بيني، دوست دارم بنده باشم، بندگي‌ام را ببين. اي خداي بزرگ، رب من، اگر بدم و اگر خطا مي‌كنم، از روي سركشي نيست. بلكه از روي ناداني مي‌باشد. خداوندا من بسيار در سختي هستم، چون هر چه فكر مي‌كنم، مي‌بينم چه چيز خوب و چه رحمت بزرگي از دست دادم. ولي خداي كريم، باز اميد به لطف و بزرگي تو دارم. خداوندا تو توانايي. اي حضرت حق، خودت دستم را بگير، نجاتم بده از دوري شهدا، كار خوب نكردن، بندة خوب نبود،... ديگر... حضرت حق، اميد تو اگر نبود پس چه؟ آيا من هم در آن صف بودم. ولي چه روزهاي خوشي بود وقتي به عكس نگاه مي‌كنم. از درد سختي كه تمام وجودم را مي‌گيرد ديگر تحمل ديدن را ندارم. دوران لطف بي‌منتهاي حضرت حق، واي من بودم نفهميدم، واي من هستم كه بايد سختي دوران را طي كنم. الله اكبر خداوندا خودت كمك كن خداوندا تو را به خون شهداي عزيز و همة بندگان خوبت قسم مي‌دهم، شهادت را در همين دوران نصيب بفرماييد و توفيق‌ام بده هر چه زودتر به دوستان شهيدم برسم، انشاء الله تعالي. منزل ظهر جمعه 6/4/82
  3. دوست عزیز اگر شما هم به خودتان زحمت بدهید و این مطلب رو بخونید شاید اون وقت برای خودتان تاسف بخورید که چرا اینقدر این شهید بزرگوار رو دیر شناخته اید ... پس به شما دوستانه توصیه می کنم که حتما این مطلب رو بخونید ... با شما صد در صد موافقم ... شهید کاظمی واقعا دایره المعارفی از تاکتیک های مشکل گشا بودند ... مصطفی جان این مطلب بیش از یک ماه هست که حاضره ولی همونطور که گفتم من برای وارد شدن به اکانتم در سایت مشکل داشتم ولی باز هم از این تاخیر عذر خواهی میکنم .. من هم با شما موافقم ... چون شاید بتونیم با این کار گوشه ای از زحمات این شهید عزیز رو جبران کنیم...
  4. باسلام .... اين تاپيك قسمت دوم تاپيك قبلي در مورد شهيد كاظمي هستش. قسمت اول در مورد بعد معنوي و اين قسمت در مورد بعد ديگري از شخصيت اين شهيد . بعضي از دوستان اعتراض كردند كه ما فقط به بعد معنوي فرماندهان خودمان مي پردازيم و انتقاد اونها هم به جا بود ؛ من هم سعي كردم در مطلبي نبوغ شهيد كاظمي در امور نظامي رو براي همه بيان كنم . البته بازهم مطلب با ذكر دقيق جزييات همراه نيست ولي اين تنها مطلبي است كه در مورد بعد نظامي شهيد كاظمي مي شود يافت . از دوستان خواهش مي كنم بدون توجه به طولاني بودن مطلب و شروعي كه با بررسي بعد معنوي اين سردار بزرگ آغاز مي شه اين مطلب رو تا انتها مطالعه كنند تا بيشتر متوجه شوند كه ما چه انسان گرانبهايي رو از دست داديم . --------------------------------------------------------------------- فصلنامه مطالعات جنگ ايران و عراق در شانزدهمين شماره خود نقش سرلشكر پاسدار شهيد حاج احمد كاظمي فرمانده نيروي زميني سپاه، را در جنگ تحميلي با سرلشكر غلامعلي رشيد و سردار حاج قاسم سليماني به بحث گذاشته است. دروديان : بسم‌الله الرحمن‌الرحيم. بحث ما درباره شهيد احمد كاظمي است، فرمانده نيروي زميني سپاه. سرلشكر رشيد : رويكردي كه در بررسي فرماندهان شهيدمان داريم، يكي در جنگ است و ديگري بعد از جنگ؛ در جنگ، ما معتقديم يك فرمانده با شناخت لشكرش و هر آنچه كه اين لشكرش در صحنه جنگ انجام داده شناسايي مي‌شود، يعني اگر ما بخواهيم شهيد احمد كاظمي را بشناسيم بايد لشكر 8 نجف را در جنگ شناسايي كنيم و ببينيم كه اين لشكر در صحنه جنگ چه كرده است، چون ايشان فرمانده اين لشكر بوده و اين فرماندهان ما هم، مثل خود سردار سليماني، مثل شهيد خرازي، مثل بقيه، اينها انسان‌هايي بودند كه از صفر تا صد يگان را (گردان، تيپ، لشكر)با تمام وجودشان از اساس ساختند. اين طور نبوده كه يك لشكر آماده را بدهند دست اين فرماندهان سپاه مثل احمد، چون در همه كشورها و حتي در ارتش خود ما هم اين طور است كه وزارت دفاع و برنامه و بودجه و نظام آن كشور به همراه ساير دستگاه‌ها، اول لشكري و يگاني را از اساس ايجاد مي‌كنند و بعد به فرماندهي مي‌دهند كه آن فرمانده خودش هيچ نقشي در به جود آوردن آن نداشته است. در سپاه اين روند اصلا طي نشده است، اين فرماندهاني مثل احمد بودند كه لشكر را با همه وجودشان از اساس و از اول خشت خشت گذشتند روي هم و ساختند و بنيانگذار بودند. ساير تشكيلات سپاه هم همين طور بود مثل اطلاعات وعمليات كه بنيانگذارش شهيد باقري بود،مثل توپخانه كه بنيانگذارش شهيد شفيع‌زاده بود. حالا مي‌خواهيم ببينيم اين لشكر چه عملكردي در روند جنگ داشته است؟ ما بياييم با اين بهانه تمام ابعاد شخصيتي احمد كاظمي را مثلا از نظر نظم، مديريت، ابتكار، خلاقيت و تدبيرش كالبد شكافي كنيم. اين را بايد حتما در سازماندهي و عملكرد لشكرش پيدا كرد. من يك جاهايي گفتم احمد در خيلي از ابعاد مسلط بود. من گفتم سه نقطه را در لشكر 8 نجف اگر كسي سر مي‌زد به نقش احمد و مديريت او پي مي‌برد: يكي اسلحه خانه، يكي حمام و يكي هم آشپزخانه. در اين سه جا، مي‌فهميد كه احمد چقدر به لجستيك، آموزش، نگهداري و روحيه پرسنل بها مي‌دهد. احمد اصرار داشت كه همه جا حمام احداث شود و اين نشان مي‌داد كه به نيروهايش خيلي بها مي‌دهد. در نزديك‌ترين مكان‌ها به خط مقدم حمام درست مي‌كرد، حمام درست حسابي. من دو سه جا در اين حمام‌ها رفتم؛ در مريوان، در جزيره مجنون، كنار كارون. بنابراين در حين جنگ بايد لشگر 8 نجف را مورد شناسايي قرار بدهيم تا احمد را معرفي كنيم. بعد از جنگ هم بالاخره يك تجربه سنگيني را احمد پشت سر گذاشته، 8 سال، 10 سال حالا با فلسطين مي‌شود 12 سال تا بعد از جنگ؛ چون از سال 1355 ايشان رفته بود فلسطين، 17 سالش بوده رفته لبنان و در اردوگاه‌هاي فلسطيني آموزش ديده و عجيب هم قضاوت مي‌كرده، يعني نمي‌دانم به شهيد محمد منتظري يا فرد ديگري گفته كه تا اين فلسطيني‌ها به سمت اسلام حركت نكنند، موفق نمي‌شوند و اينها دين در درونشان كم‌رنگ است. اين را آنجا درك كرده است. ما مي‌خواهيم بدانيم اين تجربه احمد از دوره‌هاي گذشته (جنگ كردستان، فلسطين) چه نقشي در برداشتن بارهاي بزرگي مثل فرماندهي قرارگاه حمزه سيدالشهداء، فرماندهي نيروي هوايي و فرماندهي نيروي زميني داشته است. يعني تجربيات شهيد احمد كاظمي چه نقشي در موفقيت‌هاي بعدي او در عرصه مديريتي و اقداماتي كه انجام داده، داشته است، قطعا اقداماتي كه احمد در قرارگاه حمزه انجام داد متاثر از 12 سال تجربه‌اش بوده است. من يادم است، واقعا با يك رويكرد جديد كار را انجام داد. يعني تا رفت آنجا، بعد از يك مطالعه دو سه ماهه حالا خدا چه اعتماد به نفسي به او داده بود آمد كل روش جنگ را در طول 10 سال در كردستان گذاشت كنار و عوض كرد و تغيير و تحول ايجاد كرد و مي‌گفت برادران قبلي اشتباه مي‌كردند كه پشت سر هم نيرو گذاشتند و صدها پايگاه ثابت ايجاد كردند، ما مي‌توانيم اينها را جمع كنيم، ما مي‌توانيم متكي بشويم به يك سيستم اطلاعات خيلي دقيق و چند واحد واكنش سريع و ورزيده داشته باشيم، هر جا كه ضد انقلاب حركتي كرد، به سرعت مثل اجل ما پياده شويم روي سرش، مرحله بعد مرز را ببنديم و مرحله نهايي برويم در خاك عراق؛ و هر سه چهار كار را كرد.يعني واقعا پايگاه‌ها را جمع كرد، همه داد و فرياد مي‌كردند، نمايندگان مجلس صدايشان درآمده بود. ايستاد و گفت:هيچ طوري نمي‌شود، مسووليت با من. يعني شايد بيست سي هزار نفر را جمع كرد از نيروي انتظامي، سپاه و بسيج. همه را جمع كرد و بعدش هم آمد مرز را بست و بعد رفت داخل خاك عراق. دروديان : اين تاكتيك‌ها و روش‌ها حتما از اعتماد به نفس او بوده كه خدا در جنگ به ايشان داده كه آمد و اين طور عمل كرد. يعني در اين دوتا ميدان، احمد در جنگ و احمد بعد از جنگ، سردار سليماني شما به عنوان كسي كه بخش زيادي از جنگ را با احمد كاظمي گذرانده ايد ؛ هرچه از اين شهيد مي‌دانيد براي ما بفرماييد تا در فصلنامه استفاده كنيم . سردار سليماني : بسم‌الله ‌الرحمن الرحيم.اولا كه آقاي رشيد استاد ماست و حرف زدن جلوي ايشان سخت است چون كاشف من و احمد و حسين و همه اينها آقاي رشيد هستند. هيچ وقت تصور نمي‌كردم كه در مورد احمد بخواهم حرفي بزنم. با آن كه چهل روز گذشته من باورم نمي‌شود كه احمد شهيد شده.خيلي به هم نزديك بوديم، خصوصا بعد از جنگ ما بيشتر به هم نزديك شديم. علتش هم غربتي بود كه ما بعد از جنگ پيدا كرديم يعني همين احساس يتيمي، يتيمي نه از اين باب كه همه مي‌گويند بلكه از باب اينكه انسان از يك راهي باز مي‌ماند، احساسي مثل اينكه جا مانده و باز مانده است به او دست مي‌دهد. احمد كسي بود كه مي‌توانست يك جنگ بزرگ را فرماندهي كند، مديريت كند و شهيد بشود. البته تقدير الهي و به نظر من اصرار خودش باعث شد كه زودتر از آن چيزي كه ما تصور مي‌كرديم، احمد را گرفت. شايد هم مصلحت احمد همين بود، شايد مصلحت الهي همين بود وهمين درست بود. اين را ما نمي‌دانيم ولي آنچه كه مي‌دانيم اين است كه احمد مي‌توانست خيلي كارهاي بزرگي بكند. در اين مطلبي كه آقاي رشيد فرمودند من دو نكته در مقدمه بگويم بعد مي‌پردازم به مشخصات احمد. همين‌طور كه در دين اسلام يك خلاصه‌هايي وجود دارد، يعني وقتي ما مي‌خواهيم بگوييم كه دين در اميرالمومنين (ع) خلاصه شده است يا اميرالمومنين (ع) دين مطلق است معنايش اين نيست كه ديگران از دين بهره‌اي نبردند. ديگران هم در ركاب پيغمبر بودند و ديگران نيز هر كدام يك بخشي از خلاصه‌هاي دين در آنها بود، يكي در تقوا بود يكي در شجاعت بود ولي اينكه همه، همه موجودي دين را بگيرند، كمتر بود. امام راحل هم در تربيتي كه در جامعه ما انجام داد مثل آن سلول‌هاي بنيادي بود كه تحول ايجاد كرد و اين تحول هم در جاهايي كه تاثير گذاشت به عنوان آدم‌هايي كه به نحوي خلاصه امام بودند ظاهر شد. البته كساني كه به معناي واقعي در ابعاد مختلف رفتار امام، معنويت امام شخصيت امام خلاصه امام راحل باشند كمتر پيدا مي‌شود. در جنگ هم امام راحل تاثيراتي گذاشتند و يك خلاصه‌هايي به وجود آورد. احمد يكي از آن خلاصه‌ها بود كه اين هم به اين دليل نبود كه احمد با امام مراوده داشت بلكه به دليل عشق وافر به امام بود. حالا من مي‌گويم خصوصياتش را كه تاثير احمد در زيرمجموعه در جنگ چگونه بود كه باعث مي‌شود بگوييم كه بخشي از شخصيت وجودي امام راحل در فردي مثل احمد كاظمي متبلور بود. احمد چند مشخصه اصلي داشت كه همه اينها را از امام گرفت واين درست است كه همه اينها از مكتب اسلام است اما امام به عنوان يك الگوي مجسم بود و ما وقتي در جنگ نگاه مي‌كرديم، احمد هم در اين چيزهايي كه من ذكر مي‌كنم از همه ما برجسته‌تر بود. احمد پنج مشخصه مهم داشت كه اينها در دوره جنگ در لشكر نجف ديده مي‌شد كه ما وقتي به لشكر نجف نگاه مي‌كنيم هيچ چيز در ذهن ما غير از احمد نمي‌آيد شما وقتي مثلا مي‌گوييد فلان لشكر، يك عقبه‌اي هم در ذهنتان مي‌آيد ولي به لشكر نجف كه نگاه مي‌كنيد غير از احمد هيچ چيز در ذهنتان نمي‌آيد. اين خيلي هنر بود كه يك فرد بيايد از درون يك شهرستان يك لشكر درست كند كه آن لشكر با لشكرهايي كه عقبه‌هاي طولاني داشتند با امكانات وسيع خصوصا در كادر، نه تنها برابري مي‌كند بلكه شاه كليد جنگ بشود. اينجا در واقع اين را مي‌رساند كه نقش احمد محوري بوده، لذا همه چيز در او خلاصه شده بود يعني همه ابتكارات و موضوعات گوناگون، نه اينكه احمد پايش روي شانه ديگري بود و از شانه ديگران داشت حرف آنها را مي‌زد و ابتكارات و طرح آنها را مي‌گفت، نه، بلكه هر چيز بود از او دميده مي‌شد. البته حسين هم همين بود ولي حالا بحث احمد است. يكي از مشخصه‌هاي بارز احمد زيركي بود. حالا به معناي درست آن تدبير بود. منتظر نبود كه در قرارگاه بگويند خط حد لشكرت چه مي‌شود. هميشه وقتي درباه منطقه عملياتي بحث مي‌شد او به خيلي از زواياي پشت اين هم نگاه مي‌كرد لذا موافقت‌هايش معنا داشت و مخالفت‌هايش هم معنا داشت. دوم اينكه وقتي مي‌خواست خط حدي انتخاب كند مخالف يا موافقت او در كل عمليات براي نحوه عمل لشكر 8 نجف تاثير داشت. مثلا شما به همه خط حدهايي كه لشكر نجف گرفته نگاه كنيد، احمد خط حدي را برايش اصرار مي‌كرد كه پيروزي و شكستش كمتر به گردن كسي بيفتد. اصلا اتكاء لشكر نجف و احمد در محورهايي كه عمل مي‌كرد كمتر به جناحين آن بود. هميشه يا انتخابي را انجام مي‌داد كه اين جناح طبيعي باشد يا به نحوي انتخاب مي‌كرد كه اين جناح تاثير بر كل عمليات بگذارد. مثل والفجر 4. در والفجر 4 حسين زير ارتفاع سنگ معدن متوقف شد، من بالاي سر پنجوين متوقف شدم،حاج همت روي ارتفاع خلوذه متوقف شد، باكري روي ارتفاع كنگرك متوقف شد، او كه آمد با عملش، خلوذه و پنجوين و غيره را، همه را بي‌خاصيت كرد و مسلط شد. هدف احمد تصرف ارتفاع لري بود، عمليات احمد،عمليات سختي بود. در والفجر 4 فشار روي احمد از همه ما بيشتر بود چون از دشت شيلر مي‌خواست بيايد از ميدان مين، جناحش باز بود تا مي‌رسد به لري،قله تك بود اما اوانتخاب كرد، نقطه‌اي را كه مي‌گرفت تمام منطقه را آزاد مي‌كرد و اين را عمل كرد. در فتح‌المبين هم در واقع احمد جناح جلويش كسي نبود، آمد از زليجان وسط كوه ميشداغ رفت رقابيه. اين طرف هم مرتضي بود، رئوفي بود، متوسليان بود، بعد اين طرف‌تر من بودم، خرازي بود؛ او آمد تا خط مرز من و خرازي و با عملي كه انجام داد همه را سقوط داد. سرلشكر رشيد: با اينكه رقابيه اين سر جبهه نبرد بود و عين خوش و دشت عباس آن طرف، ولي فشاري كه روي بچه‌هاي لشكر 14 امام حسين در دشت عباس آمد با پيروزي احمد در تنگه رقابيه، اين فشار برداشته شد. آقا محسن اصرار داشت اگر رقابيه را عمل بكنيم با لشكر 8 نجف يعني احمد و مهدي (باكري) اين معضل حل مي‌شود و وقتي احمد و مهدي روي رقابيه رفتند دشمن خيلي سريع شكست خورد. سردار سليماني: مانور احمد در بيت‌المقدس نيز قابل ذكر است كه رفت از كنار نهر خين، دشمن را از پهلو دور زد، حتي در مرحله اول هم تاكتيكي كه از بالاي دارخوئين آمد و كمر دشمن را نصف كرد، مهم بود. در كربلاي 5 آمد پيش من و مرتضي (قرباني) با حسين (خرازي) و زاهدي، آمد غرب كانال ماهيگيري در روز اول يك نگاه به جبهه كرد، ظاهرا در روز اول به هم ريخته بود، من احساس كردم كه اصلا فكر مي‌كند يك تكيه گاهي كه بخواهد اين كار را انجام بدهد، ندارد. هر چه من و مرتضي آنجا اصرار كرديم، چون ما در صحنه درگيري جنگ بوديم، به ما نگفت نه، اما معلوم بود كه جواب نه است، آمد اين گوشه‌اي از شمشيري پنج ضلعي را گرفت و منطقه مقابل آن و جاده شلمچه را ساقط كرد. به اين دلايل است كه مي‌گوييم احمد در طراحي و در فرماندهي زيركي و تدبير فوق العادي داشت. مثلا در عمليات رمضان، شما نگاه كنيد احمد رو به كجا حمله مي‌كند، همين طور مستقيم حركت مي‌كند به سمت نوك شمالي كانال ماهيگري. اين حركت، يعني هرچه تا شلمچه هست بي‌خاصيت مي‌شود لذا تا شلمچه هر چه بود بي‌خاصيت شد، لشكر 6 از بالا آمد كمر اين را شكست، احمد زير مثلثي‌ها عمل كرد. در آبادان نيز جايي را انتخاب كرد كه بتواند بقيه جاها را بي‌خاصيت كند. مهدي كياني مي‌گويد:در سپاه آبادان نشسته بودم، مهدي آمد به من گفت كه يك كسي از اصفهان آمده با شما كار دارد. ايشان آمد و گفت من احمد كاظمي هستم، تعدادي نيرو آورده‌ام اينجا،خطي به ما بدهيد دفاع كنيم. گفتم كه بعداز ظهر بيا تا با هم صحبت كنيم. بعدازظهر آمد و يك محلي بود كنار بهمن‌شير كه عراقي‌ها مي‌آمدند از اين چولان‌ها عبور مي‌كردند و حمله مي‌كردند يا كار اطلاعاتي مي‌كردند كه آنجا را به احمد نشان دادم و گفتم كه شما برويد آنجا.او رفت و بعد از مدتي برگشت و گفت اينجا كار ما نيست، يك جايي را بدهيد دست من كه به درد بخورد. در چه سالي؟ در سال 59، نه احمد سال 84، مي‌گفت يك جايي به من بده به درد بخورد و بتوانم استفاده كنم. رفتم پيش كلهر در فياضيه و گفتم بيا اينجا. يك جايي هم بود نزديك به عراقي‌ها، گفت همين جا براي من خوب است. بعد از اين كلهر آمد و گفت: احمد به ما گفته شما برويد آن طرف‌تر و احمد آنجا ايستاد تا نتيجه گرفت.» همين فاصله محدود بين عراقي‌ها و ما كه خيلي وسيع هم نبود، نقطه شكننده عراقي‌ها شد كه هم در جلوگيري از سقوط آبادان و هم در شكست حصر آبادان موثر بود. گويي اين زيركي و تدبير از روز اول در احمد پيوسته نهفته بود.در منطقه آبادان هر جا مي‌شد خط گرفت اما چرا احمد فياضيه را انتخاب كرد؟ چون مي‌دانست اگر فشار بياورد مي‌تواند پل عراقي‌ها را ببندد و تمام جبهه را بي‌خاصيت كند. اين يك نكته از خصوصيات احمد در جبهه بود، حالا بحث در اين موضوع خيلي زياد است كه اگر بخواهيم بگوييم همه اينها موضوعات متنوع و گوناگوني دارد. نكته ديگر دورانديشي احمد بود، اين دورانديشي در اواخر جنگ و بعد از جنگ بيشتر آشكار شد. شما ببينيد مديريت الان احمد هم دقيقا مثل زمان جنگ بود. زمان جنگ آقا محسن و شوراي فرماندهي مي‌نشستند منطقه عمليات را انتخاب مي‌كردند اما طراحي عمليات كه چگونه از منطقه استفاده شود ديگر كار احمد و بقيه بود كه يكي از آن موارد كه شما هم فرموديد نيروي هوايي است. احمد از مديريت بهره‌گيري مي‌كرد و براي اين موضوع دورانديشي مي‌كرد. يعني وقتي كه در نيروي هوايي بود، احساس مي‌كرد كه ما حتما روزي درگير چنين وضعيتي مي‌شويم، با يك جايي درگير يك جنگي مي‌شويم فراتر از جنگ ايران و عراق. شما وقتي نيروي هوايي مي‌رويد، مي‌بينيد كه احمد نوع توجه‌اش به سيستم موشكي سپاه است. نقش آقاي شمخاني را نمي‌خواهم كم كنم اما كسي كه سيستم قدرت دفاعي را تكان داد احمد بود. آقا رشيد مي‌دانند، براي موشك شهاب 3 با بردهاي گوناگون شبانه‌روز وقت گذاشت و در موضوعات ديگر، جلوي ايشان را گرفتند و گرنه در موارد ديگر مثلا در هلي‌كوپتري، احمد اصرار مي‌كرد كه يك سيستم هلي‌كوپتري جديدي را وارد كند كه بن‌بست‌هاي آن زمان را بشكند، اصرار مي‌كرد روي يك هواپيماي كم پرواز با برد كم اما موثر براي جبهه، يعني در آن زمان هم دورانديشي داشت. يكي از آن چيزهايي كه در مورد احمد مي‌گفتم همين والفجر 10 بود، فلش عملياتي احمد را نگاه كنيد (اشاره به نقشه منطقه)‌كنار «درياچه سد دربنديخان» آمد حلبچه را دور زد، تمام منطقه مقابل احمد، ارتفاعات ريشن، همه‌ اينها سقوط كرد. ما هم مقابل همه‌ يگان داشتيم، همه‌ اينها سقوط كرد. لذا در بحث‌هاي ميداني و بحث‌هاي بعدي، احمد دورانديشي فوق‌العاده‌اي داشت. يكي ديگر از خصوصيات احمد استفاده از فرصت در بعد تاكتيكي و در بعد استراتژي بود. در بعد تاكتيكي وقتي كه به دشمن مي‌زد متوقف نمي‌شد تا نقطه‌اي كه بايد نتيجه مي‌گرفت.همه‌ عمليات‌هايش را نگاه كنيد همين را مي‌بينيد مگر جايي بالاجبار متوقف شده،هر جا راه باز بوده فشار آورده تا نقطه‌اي كه نقطه‌ اتكاء عمل بوده برسد. تمام عملياتهايش همين است. شما سراغ نداريد كه مثلا زير ارتفاعات لري متوقف بشود، مرحله‌ دوم برود وسطش، يكسره رفته دور زده و لري را گرفته و كار را در يك مرحله تمام كرده است. يعني ما كمتر عملياتي داريم كه احمد مرحله‌اي رفته باشد به جز عمليات‌هاي بزرگ كه احمد آن مرحله‌اي را كه برايش پيش‌بيني شده و با يك حركت گرفته است، تمام عمليات‌ها بدين گونه بود. سرلشكر رشيد : در عمليات محرم، يك تيپ را اسير كرد بدون هيچ تلفات و تا جايي پيشروي كرد كه در طرح قرار نبوده برود ولي نقطه‌ اتكا عالي داشت. سردار سليماني : شما ببنيد حتي عمليات بدر همين طور كه مي‌رود،مستقيم حركت مي‌كند تا مي‌رسد به رودخانه دجله، از دجله عبور مي‌كند مي‌رود كنار جاده بصره - العماره آنجا مي‌ايستد، تمام منطقه روطه را دور مي‌زند تا كانال سوئيب. استفاده از فرصتش در تاكتيك و استراتژي همين بود. احمد وقتي آمد در نيروي زميني به وقت خودش شلاق مي‌زد. من هميشه مي‌گفتم احمد تو چقدر كار مي‌كني؟ وقتي نيروي هوايي بود شما مقطع عمر احمد را نيروي هوايي جمع بزنيد،‌نمي‌خواهم خداي نكرده ديگران را تضعيف كنم، ولي تمام دوره‌هاي ديگر منهاي دوره‌ آقاي قاليباف را جمع بزنيد مي‌بينيد يك جهش داده است. در نيروي زميني در همان مقطع مي‌دويد مثل كسي كه فرصت ندارد و بايد آن را به يك نقطه برساند و نتيجه استراتژيك بگيرد. احمد در اين موارد واقعا منحصر به فرد بود. اين نكته را هم بگويم كه احمد فرصت‌ها را محدود مي‌دانست از نظر زماني، چه در تاكتيك و چه در استراتژي، هميشه محدود مي‌دانست، مثل كسي كه وقت ندارد، اين طوري به موضوع نگاه مي‌كرد. خصوصيت ديگر، انضباط احمد بود، اين انضباط را در كلان كه مقررات بود،شماه نگاه كنيد به زماني كه احمد در نيروي هوايي بود مي‌بينيد براي همه چيز انضباط را تعريف كرده است. هر جا كه مي‌روي آرايش دارد. شما در نيروي هوايي يك جاي مخروبه پيدا نمي‌كنيد. در پادگاني كه حضور مي‌يافت به آن انضباط مي‌داد ولو اينكه يك ساختمان قديمي و تخريبي بود اما به آن ساختار و سازمان مي‌داد و اين كار را مي‌كرد. ميدان صبحگاهش بهترين ميدان صبحگاه است، مقبره‌اي كه براي شهدا درست كرده، زيباترين مقبره است. هر كاري كه انجام مي‌دهد و به هر پايگاه‌اش كه مي‌رويد همين طور است. پايگاه نيروي هوايي ما چند سال از آن مي‌گذرد؟ 50 سال مي‌گذرد، برويد نگاه كنيد، اين هم از پايگاه درست كردن احمد، بهترين پايگاه با همين امكاناتي كه داشته است. در زمان جنگ، خط احمد كاظمي تميزترين خط بود خاكريز آن بيشترين ارتفاع را داشت، غذاي آن بهترين غذا بود، انضباط در همه جا به چشم مي‌خورد، در آرايش سنگرها، در چيدن سلاح‌ها، و …شما در خاطرات آقا نگاه مي‌كنيد، مي‌گويند وقتي كه از لشكر نجف بازديد كردم، اولين لشكري كه براي تانك‌ها چك ليست نوشته بود احمد كاظمي بود. براي همه كس و همه چيز برنامه داشت و يك انضباط خاصي در تمام كارهايش حاكم بود، نه اينكه انضباط خشك داشت، نه. همه چيز دقيق سرجاي خودش بود و هزينه‌اي كه انجام مي‌داد هزينه درستي بود. خصوصيت بعدي احمد شجاعت و جسارت او بود كه هر چند در جنگ عموميت داشت، لكن احمد در حد اعلاي آن قرار داشت. اما بعد از جنگ دو تا مشخصه احمد كه به نظر من اينها خيلي از مشخصه‌هاي معنوي احمد را رشد، دادند، يكي ادب احمد بود و ديگري راز نگهداري او بود. من خيلي كم در جمع‌ها مي‌ديدم كه كسي چنين خصلت‌هايي داشته باشد. براي فرمانده نظامي چنين خصلتي سخت است و اينكه مي‌گويم احمد خلاصه‌اي از امام بود واقعا اين طوري بود. حالا به آقا رشيد هم عرض كردم، فرماندهان ما در جنگ به ويژه‌ آنها كه شهيد شدند، نفوذشان خيلي زياد بود، درجه هم نداشتند، هيچ كس هم نيامد بگويد كه من از احمد كاظمي يا از فلاني حمايت مي‌كنم. شما نگاه بكنيد اگر حسين خرازي پيراهنش روي شلوار بود، 99 درصد از لشكر امام حسين(ع) پيراهنشان روي شلوارشان بود.تن صداي حسين، ذكر حسين، راه رفتن حسين را تقليد مي‌كردند، احمد هم همين طور. از اينها تقليد مي‌كردند. واقعا الگو و نمونه بودند و تاثير زيادي بر ديگران داشتند. ادب احمد فوق‌العاده بود، اين ادب احمد به نظر من شاه كليد همه چيز بود و به خيلي چيزها رشد داد. نمونه‌اي از تواضع احمد اين بود كه در مراسم‌هاي مختلف مثلا در هفته‌ جنگ كه فرماندهان را دعوت مي‌كنند يا يك روز ستاد كل دعوت مي‌كند. به جلسه‌اي، ترتيب چيدن صندلي‌ها به نسبت درجه و رتبه و جايگاه است و هر كس جاي مشخصي دارد. يكي از علت‌هايي كه من امنتناع داشتم از شركت در مراسمها به خاطر اخلاق و برخورد متواضعانه‌ي احمد بود، يك معركه‌اي داشتيم در جايگاه، احمد همه را به هم مي‌ريخت و جابه جا مي‌كرد تا خودش آخر بايستند، امكان نداشت كه اين جوري نباشد. يك روز به آقا رحيم گفتمم كه شما فكر مي‌كنيد كه ما به احمد خط مي‌دهيم؟ احمد را ما نمي‌شناسيم؟ احمدي كه در جنگ وقتي تصميم مي‌گرفت كه بگويد نه، همه مي‌گفتند حريف احمد نمي‌شويم آن وقت اين ادب احمد است؛مسافرت مي‌خواستيم برويم اگر سه تا ماشين بوديم،اينقدر مي‌ايستاد تا ماشين‌ها جلو بروند و او آخرين ماشين باشد. حتي در تردد، ادب او فوق‌العاده بود، شما بگرديد در بين دوستان احمد، كسي را پيدا نمي‌كنيد كه احمد بدگويي او را بگويد و غيبت كسي را بكند.اگر مخالفت داشت كوتاه يك چيزي مي‌گفت و زياد به اين موضوع نمي‌پرداخت. همه را بر خودش ترجيح مي‌داد.البته ممكن است كسي احمد كاظمي را در جنگ ديده باشد و از نزديك با او آشنا نباشد و بگويد احمد يك آدم لجبازي است، اما او اينجوري نبود و اين قضاوت صحيحي نيست. و اما درباره راز نگهداري احمد. چند نفر ما مي‌دانيم كه در لشكر نجف كه بينانگذارش احمد كاظمي بود آمدند سخنراني كردند، گفتند احمد كاظمي اين است،احمد كاظمي آن است،چند نفرمان اينها را مي‌دانيم،چند نفرمان مي‌دانيم احمد به خاطر دفاع از ولايت همه سرمايه‌هايش را دچار مشكل كرد.چند نفرمان اين را مي‌دانيم؟ چند جا اين را گفت؟ و خيلي اتفاق‌هاي ديگر. ما تا اين روزي كه احمد شهيد شد، نمي‌دانستيم كه احمد اين‌قدر مجروح شده، والله يك بار احمد نگفت كه تركش به سرم خورده، به صورتم خورده، يك بار نيامد بگويد كه مجروح شدم. من كه نزديك‌ترين فرد به احمد بودم، نمي‌دانستم احمد اين‌قدر زخمي شده، هيچ وقت نگفت،خدا شاهد است هيچ وقت بر زبان جاري نكرد. احمد خيلي خصلت‌ها داشت، هميشه از بريدگي از دنيا مي‌گفت واقعا انسان عجيبي بود يعني هر چه آدم از او فاصله مي‌گيرد، احساس مي‌كند كه احمد يك قله‌اي بود، واقعا يك قله‌اي بود، متفاوت بود،‌خيلي فضيلت داشت، براي همين مي‌گويم احمد واقعا خلاصه‌اي از شخصيت امام خميني (ره) بود در ابعاد مختلفي. سرلشكر رشيد : سردار سليماني احمد را در جنگ توصيف كرد و به بعد زيركي يا به عبارتي به تدبير و درايت فرماندهي‌اش اشاره كرد كه در همه‌ي عمليات‌ها واقعا يك نقشي داشت كه روي تمام محورهاي ديگر تاثير مثبت مي‌گذاشت و اين لطف خداست كه شامل بعضي‌ها مي‌شود. به هر حال عمليات بيت‌المقدس و فتح خرمشهر تاريخي است كه در ذهن مردم تا ابد مي‌ماند. ممكن است فتح‌المبين از ذهنشان برود، شكست حصر آبادان برود، حتي فتح فاو، حتي والفجر 10 ولي خرمشهر فراموش شدني نيست. اما اين چطور بود كه ما قرعه هم نزديم بين اين بيست نفر فرمانده لشكر، ولي اوضاع كل عمليات در آخر اين طور رقم خورد كه حسين و احمد رفتند در شهر،يعني در حقيقت كليد فتح اين شهر را خدا به احمد و حسين داد و اين دو فاتح خرمشهر بودند. يعني ما دو نفر فرمانده لشكر داشتيم كه رفتند در خرمشهر و آن هم همين دو نفر بودند. حالا چطور شد اين وضعيت عمليات كه در پايان عمليات اين دو تا فرمانده بايد بروند در اين شهر تا ابد خواهند ماند كه اين دو بزگوار فاتح خرمشهر بودند يكي احمد يكي حسين. تا زماني كه حسين زنده بود هرگز نگفت و تا زماني كه احمد هم زنده بود هرگز بيان نكرد. هيچ وقت ديگران كه از او تعريف كردند ما نشنيديم و خودش هم هيچ وقت چيزي از خودش نگفت. سردار سليماني:ابدا؛ مثلا بگويد در خرمشهر من بودم كه اين كار را كردم! هرگز! سرلشكر رشيد: محمد باقري مي‌گويد كه در سريلانكا در سال 1370 يك هياتي بوديم كه احمد هم بود.(محمد رئيس هيات بوده)،مي‌گويد كه من به فرماندهان و مسولين سريلانكا ايشان را معرفي كردم و گفتم، احمد، فاتح خرمشهر بوده است. مي‌گفت تمام شد، در اين چهار پنج روز تمام كاروان دور احمد جمع بودند و احمد برايشان يك فرمانده مقتدري بود كه فاتح خرمشهر است و هرچه مي‌گفت تند تند مي‌نوشتند. سردار سليماني: آقاي دروديان! فكر مي‌كنيد ما هر 200 سال يك كسي مثل احمد را مي‌توانيم داشته باشيم؟ امكان ندارد كه شما فكر كنيد دانشگاه‌هاي ما، دانشكده‌هاي ما بتوانند چنين افرادي را تحويل جامعه بدهند، نه! احمد عصاره يك شخص بود و آن شخص هم هر چند قرن يك بار مي‌آيد،او آمد و يك چنين دستاوردي داشت،تمام شد و رفت. سرلشكر رشيد:در بحثمان رسيديد به بعد دورانديشي احمد كه شما گفتيد مديريت حال احمد هم مثل زمان جنگ بود كه به فرماندهي نيروي هوايي ايشان و تحولي كه ايجاد كرده اشاره شد بعد از آن هم كه با انضباط او، به ادب او، استفاده از فرصت او، راز نگهداري و ظرفيت وي پرداخته شد، حالا آقاي دروديان اگر مي‌بينيد باز نكاتي مانده سوال كنيد. دروديان: نه، نكته خاصي كه نيست، ايشان از بسم‌الله تا انتها را به خوبي بيان كردند. منتها آقا رشيد حالا به هر جهت ما هم راوي اين جنگ بوديم، كنار فرماندهان هم به هر حال بوديم. اين ادراكي كه حالا مي‌گويم، من خودم كه كنار فرماندهان بودم حالا بيشتر كنار آقا محسن بودم يا كنار دوستاني ديگر بيشتر به كار خودم توجه داشتم و خيلي دقيق نمي‌شدم روي شخصيت آن كسي كه كنارش بودم، حالا چه مثبت چه منفي، يعني خود آن صحنه عمل اجازه نمي‌داد و وارد اين نكات نمي‌شدم. الان كه جنابعالي و ديگران هنوز هم فرمانده هستيد ما هم راوي آن جنگ هستيم و داريم مي‌نويسيم، وقتي مثلا يك كسي مثل احمد كاظمي هم شهيد مي‌شود و با آن مواجه مي‌شويم نمي‌دانيم چگونه بايد به اين شخصيت پرداخت و چگونه بايد طرح كرد. يعني حقيقتا نحوه ورود ما به جنگ اصلا از اين منظر نبود. من كتاب نبرد شرق بصره را كه نوشتم، راوي قرارگاه خاتم در عمليات كربلاي 5 بودم.وقتي كتاب آماده شد آن را به يكي از دوستانم دادم تا مطالعه كند، هيچ موقع از ذهنم نمي‌رود، ايشان گفت هر كسي اين كتاب را بخواند مشكلات و پيچيدگي‌ها و دشواريهاي جنگ و تصميم‌گيري در جنگ را مي‌فهمد؛ در صورتي كه من با اين هدف ننوشته بودم منتها من كنار يك كسي بودم كه طبيعتا موضوع او اين بود، يك عده امكان دارد بگويند كه حالا كاظمي شهيد شده و اينها آمده‌اند در رثاي اين شهيد مي‌خواهند احساسات را تسكين بدهند، در صورتي كه واقعا ما كه يك مقدار به آنها نزديك بوديم، عظمت شخصيتي اين افراد را چه از جنبه‌هاي دنيايي و چه آخرتي درك كرديم، وقتي قلوب متوجه كسي شد حتما يك چيزي در آن آدم هست چون روايت داريم كه قلب مومن در يد خداست، بنابراين اگر قلوب متوجه شخصي مثل شهيد كاظمي شد، اين عنايت الهي است منتها اين را ما با چه لساني بيان كنيم كه نگويند حالا كه كسي شهيد شد، شروع كردند به بيان اين مسائل؟! سردار سليماني: اينها اشكالش اين است كه در اين مراحل و اينچنين حوادثي بيان مي‌شود. دروديان: بله، اگر اين حادثه نبود الان مطالب را شما چه زماني مي‌گفتيد؟اصلا امكان داشت شما بگوييد؟ يعني اگر شهادت شهيد كاظمي نبود، ما مي‌آمديم مي‌گفتيم مي‌خواهيم در مورد احمد كاظمي مصاحبه كنيم، نه اين تاثر روحي براي جنابعالي حاصل مي‌شد و نه اين جمع‌بندي كه ذيل پنج تا مفهوم، همه‌ شخصيت و گذشته و رفتار شهيد كاظمي را بيان كنيد، خود اين هم يك حادثه است، اين يك شكل بحث ماست. سرلشكر رشيد: مشكلي كه هميشه گفتيم، يعني ما اينقدر آمديم جنگ را، فرماندهان را، رزمندگان را به طور ناقص، بدون پرداختن به همه ابعاد وجودي‌شان و ابعاد جبهه و جنگ، در اين 10، 15 سال در تلويزوين نشان داديم كه فكر مي‌كنند آقا اينها يك عده آدم بودند كه فقط دعا مي‌كردند. سادگي‌هاي جنگ را به تصوير كشيديم ولي پيچيدگي‌هاي جبهه و جنگ را قادر نبوديم به تصوير بكشيم. سردار سليماني:مثلا همين عنوان حاجي! كه باب شده، من واقعا مي‌گويم كه يك تحريفي دارد انجام مي‌شود نسبت به جنگ ما و ما هم خودمان خوشمان مي‌آيد مي‌نشينيم نگاه مي‌كنيم. گوش مي‌دهيم. سرلشكر رشيد:حالا اين عنوان حاجي در تهراني‌ها رسم بود يا نه، من بعيد مي‌دانم اگر كسي نرفته بود حج به او بگويند حاجي، مثلا آقاي سليماني به شما حاجي مي‌گفتند؟ مي خواهم بگويم در ساير يگان‌ها و لشكرها، عنوان حاجي براي فرمانده رسم نبود. سردار سليماني: حاجي نبود كه، من واحمد و حسين بوديم و اصلا و ابدا حاجي نمي‌گفتند. برادر حسين،‌برادر قاسم، اصلا اين چيزها نبود اصلا برادر هم كم كار برد داشت و فقط اسم گفته مي‌شد. من وقتي اين فيلم‌ها را نگاه مي‌كنم، فكر مي‌كنم كه آنجا يك دكاني است. روزنامه‌ها را مي‌خوانيم مي‌بينيم پر از خاطرات دروغ، دروغ محض نسبت به شهيد؛ من با شهيد رفتم آنجا، من با شهيد چه و چه، همه‌اش دروغ، چيزهايي را كه آدم مي‌داند كه واقعيت ندارد. لذا آن فرمانده گردان را درست كردند كه با عراقي‌ها در تماس بود. اصلا يك سناريوي عجيب و غريبي! اين همه ما در جنگمان سناريو داريم، قهرمان داريم، آن وقت اين طوري! بيايند مثل فيلم امام علي (ع) سرمايه‌گذاري كنند، مثلا فرض كنيد حسن باقري را ؛ من در كنگره همين كار را كردم. كتاب‌هاي حسن باقري را بخوانيد، حسن اين نيست، حسن واقعا مثل بهشتي بود براي جنگ و هيچ وقت هم خلا حسن پر نشد. دروديان: انشاء‌الله در فرصتي كه وجود دارد و فرماندهان در قيد حيات هستند و سينه آنان پر از خاطرات است، حقايق و واقعيات بيان شود و شيوه پرداختن به جنگ و فرماندهان و شهدا نيز اصلاح گردد. براي شادي روح اين شهيد بزرگوار صلوات بفرستيد ...... قسمت اول : احمد کاظمی ... فاتح خرمشهر...فرمانده ای فراتر از دنیای مادی
  5. دشمن در جمع بندي اطلاعات حاصله خود ، به ويژه توسط ماهواره هاي آمريكايي ، به اين نتيجه رسيده بود كه ايران به زودي در منطقه « دزفول – شوش » عمليات بزرگي انجام خواهد داد . از اين رو استحكامات و تمركز شديد نيرو را در شوش ايجاد كرده و ميادين مين را وسعت داد . همچنين 10 تيپ مستقل به همراه چند تيپ " جيش الشعبي " بر دو لشكر تقويت شدهاش در منطقه افزود و باري پيش دستي در تاريخ 17 بهمن ماه 60 ، حمله خود را با شديدترين آتش توپخانه و بمباران هاي بي وقفه هوايي شروع كرد . اين حمله عراق 13 روز به درازا كشيد و دشمن بي محابا مهمات و تجهيزات خود را صرف نبرد چزابه كرد ، اما با مقاومت سرسختانه نيروهاي ايراني رو به رو شد . در مقابل نيروهاي خودي با انجام عمليات " مولاي متقيان " معروف به جنگ چزابه يا رمز « يا علي » به فرماندهي سردار حسن باقري در يكم اسفند ماه 60 با چهار گردان كه فرماندهي يكي از گردان ها را خود شهيد باقري به عهده گرفته بود ، انجام شد و در نتيجه تلاش هاي دشمن عقيم ماند . اين عمليات دو هفته به طول انجاميد و خسارات قابل توجهي به يگانهاي تقويت شده ارتش صدام وارد آمد . تنها ثمر حمله عراق به چزابه اين بود كه عمليات سراسري و گسترده « فتح المبين » يك ماه به تعويق افتاد . ارتش عراق در عمليات شكست حصر آبادان اعلام كرده بود كه 80 تن و در عمليات طريق القدس 34 نفر كشته داده است ، ولي در نبرد چزابه تلفات انساني خود را 200 نفر اعلام نمود . اين تفاوت آمار شمار تلفات فراوان عراق در چزابه را مي رساند . عليرغم اين ادعا ، دشمن در اين عمليات 4600 كشته ، زخمي و اسير داشت . نام عمليات : مولاي متقيان – جنگ چزابه زمان اجرا : 1/12/1360 مدت اجرا : دو هفته مكان اجرا : منطقه عملياتي شوش دانيال – محور جنوبي جنگ تلفات دشمن : 4600 كشته ، زخمي و اسير ارگان هاي عمل كننده : سپاه پاسداران اهداف عمليات : دفع پاتك سنگين دشمن در منطقه چزابه و توقف حمله و پيشروي آنها قابل توجه علاقه مندان به عملیات های 8 سال دفاع مقدس
  6. سلام سعید جان من این چند وقته هم بودم ولی به دلیل اینکه فایر فوکس نداشتم نمی تونستم وارد اکانتم بشم ... الحمدلله مشکل برطرف شد و از این به بعد بیشتر در خدمت سایت خواهم بود .... در مورد عملیات هم باید بگم که همونطور که قبلا و در تاپیک عملیات طریق القدس گفته بودم تنگه چذابه شاه کلید فتوحات جنگ در یال های ازاد سازی بود و شاید اگر ما در این عملیات شکست می خوردیم و تنگه چذابه رو از دست می دادیم عملیات بزرگ فتح المبین هم به سرنوشت کربلای 4 دچار می شد ...
  7. منطقه جنگي جنوب از سوي ايران و عراق در اولويت نخست قرار داشت . عمليات هاي بزرگ و گسترده اي چون « طريق القدس ، فتح المبين ، و بيت المقدس » در قالب ده طرح " كربلا‌" در حال طراحي و اجرا بود .، اما در جبهه شماي ( غرب ) بنابر اولويت سوم آن و پراكندگي مواضع دو طرف ، نبرد به شدت و انسجام جبه جنوبي و جبهه مياني پيگيري و اجرا نمي شد . با اين حال جبهه غرب هيچ گاه از وجود رزمندگان جان بركف و فرماندهان كارآمد سپاه و ارتش ايران خالي نماند ، چنانچه بهترين فرماندهان نبردهاي جنوب از ميان افراد كار آزموده در جبهه شمالي بودند كه از جمله مي توان از جاويد الاثر " احمد متوسليان " ، و شهيدان " محمد ابراهيم همت و دكتر مصطفي چمران " نام برد . عمليات " محمد رسول الله " كه با رمز و ذكر « لا اله الا الله ، محمد رسول الله » در روز 12 در ماه سال 60 به مدت دو روز در منطقه " بياره و طويله " عراق در غرب شهر نوسود ايران صورت پذيرفت ، يكي از آزمون هاي سخت و بزرگ چنين فرماندهاني بود . اين عمليات به منظور پس زدن قواي عراق و ضد انقلاب از غرب پاوه و جنوب مريوان به پشت مرزهاي بين المللي طرح ريزي شده بود . وجود نيروهاي گروهك هاي " كوموله و دموكرات " خود مايه آسودگي خيال و قوت قلب صدام در جبهه شمال گشته بود ، اما با ضعف و اضمحلال اين گروه ها ارتش عراق مجددا دست به تجاوزات و حملات اشغالگرانه خود زد و حاشيه مرزي نوسود تا مريوان را در زمستان به تصرف در آورد ، اما در تيرماه 1360 رزمندگان اسلام با انجام عمليات " روح الله " منطقه شرق نوسود را از دست دشمن خارج و آزاد كردند . عمليات محمد رسول الله نيز با همين هدف و با همكاري نيروهاي سپاه و ارتش ، در دو محور مريوان و پاوه به اجرا در آمد و رزمندگان شركت كننده در اين عمليات توانستند به بيشترين اهداف تعيين شده از جمله آزاد سازي شهرهاي مرزي " نوسود ، هاني گرمله ، بياره و طويله عراق دست يابند . ولي عواملي چون فقدان راه هاي ارتباطي و نيز حضور نيروهاي دشمن در ارتفاعات مشرف به اين مناطق ، پشتيباني از رزمندگان خط شكن را با مشكل مواجه ساخت و يگان هاي عمل كننده نتوانستند پيروزي و فتح خود را بر مناطق آزاد شده تثبيت كنند ، بنابراين به مواضع خودي بازگشتند . در روند اين عمليات دو مقر فرماندهي از تيپ 116 و شماري از پايگاه هاي دشمن در اطراف " طويله و بياره " عراق را منهدم و مقداري سلاح سبك و تجهيزات انفرادي به غنيمت رزمندگان اسلام در آمد .ضمن آنكه بيش از 800 تن از نيروهاي دشمن كسته و زخمي شده يا به اسارت نيروهاي خودي در آمدند . نام عمليات : محمد رسول الله زمان عمليات : 12/10/1360 مدت عمليات : 2 روز مكان عمليات : منطقه عمومي شهرهاي بياره و طويله عراق در غرب شهر نوسود ايران رمز عمليات : لااله الا الله محمد رسول الله تلفات دشمن : 800 نفر كشته ، زخمي و اسير ارگان هاي عمل كننده : سپاه و ارتش اهداف عمليات : پس زدن قواي عراق و ضد انقلاب از شهر پاوه و جنوب مريوان به پشت مرز بين المللي قابل توجه علاقه مندان به عملیات های 8 سال دفاع مقدس
  8. دوست عزیز در عین حال که امار تلفات نیروهای خودی برای من هم خیلی مهم بود ، متاسفانه من در هیچ منبعی نتونستم آمار تلفات نیروهای خودی رو در عملیات های مختلف به دست بیاورم .... فقط می تونم بیان کنم که در این عملیات یک تیپ و یک گردان از نیروهای ایرانی در برابر یک تیپ و دو گردان از نیروهای عراقی قرار گرفتند که با توجه به موضع گیری مناسب نیروهای دشمن در منطقه کار برای نیروهای ما خیلی سخت تر شد ...
  9. سلام به همه دوستان يك سوالي هست كه مدتي مي شه كه ذهن من رو مشغول كرده : در اين سايت و در تاپيك هاي مختلف هر گاه كه بحث در مورد موشك شهاب 3 و انواع سيستم هاي دفاع ضد موشكي شد دوستان با اتكا به اين نكته كه سرعت شهاب 3 در فاز پاياني به 20 ماخ مي رسد به اين نتيجه مي رسند كه شهاب 3 قابل رهگيري و انهدام نيست. من به هيچ وجه به محاسبات سرعت 20 ماخي شهاب 3 در فاز پاياني كاري ندارم و فرض مي گيريم كه سرعت اين موشك به 20 ماخ مي رسد ..... حالا سوال اينجاست : همانطور كه همه ما مي دونيم هر سيستم رهگير علاوه بر پرتابگر و رادار بخشي به نام كامپيوتر فرماندهي داره . به اينصورت كه اين كامپيوتر با محاسبات پيشرفته بيان مي كند كه براي مثال در 35 ثانيه ديگر موشك زمين به زمين به نقطه مشخص A مي رسد و موشك رهگير را به گونه اي هدايت مي كند كه دقيقا در 35 ثانيه ديگه در نقطه A باشد و به اصطلاح عاميانه يك برخورد شاخ به شاخ صورت مي گيرد . پس احتمالا نياز نيست كه موشك رهگير حتما موشك زمين به زمين رو تعقيب كنه و از پشت اون رو هدف قرار بده و سرعتش اندازه موشك هدف باشه ؟؟؟؟
  10. اقايون كسي مي دونه اين عكس كه براي امسال هستش چه جور صلاحيه؟
  11. babakim1 عزيز واقعا خوشحالم كه شما چنين احساسي داريد چوت در حال حاضر اكثر افراد به مساله جنگ بدبينانه نگاه مي كنند و امار بازديد اين سلسله تاپيك ها مويد اين نكته هست icon_cool :lol:
  12. djmerikhi عزيز ... اگر تاپيك هاي مربوط به جنگ تحميلي رو پيگيري مي كردي مي ديدي ر اونها به شكست هاي ايران هم اشاره شده.... با كمي صبر به عمليات كربلاي 4 هم مي رسيديم ... قضيه لو رفتن عمليات كربلاي 4 هم برمي گرده به موضوع « ايران گيت » يا همون مك فارلين .... به اين صورت كه بعد از ان كه رسانه ها از رسوايي مك فارلين و قضيه پيشنهاد پشت پرده امريكا به ايران براي حمايت تسليحاتي رو شد و جهان عرب نسبت به امريكا بدبين شدند ؛ امريكا براي نشان دادن حسن نيت خود جند روز قبل از عمليات عكس هاي ماهوارهاي تجمع نيروهاي ايراني براي يك عمليات جديد در شرق بصره را در اختيار صدام قرار دادند و او هم با ساختن تعداد زيادي سنگر تيربار در منطقه ( علاوه بر ميادين مين و خاكريزهاي مثلثي و نعل اسبي و بسياري از استحكامات ديگر ) عمليات ايران رو با شكست مواجه كرد و اين ربطي به قدرت و ضعف ايران و يا قدرت عراق نداشت چون تعداد نيروهاي عراقي در منطقه كمتر از نصف نيروهاي ايراني بود ..... اقا مرتضي : مثل اينكه شما تاريخ رو كمي جا به جا مطالعه فرموديد .... چون ما ابتدا عمليات والفجر 8 رو انجام داديم و بعد از اون براي كاهش فشار عراق بر منطقه فاو و محاصره نيروهاي عراقي در شمال فاو و جنوب بصره عمليات كربلاي چهار رو به اجرا گذاشتيم كه با شكست مواجه شد اما بلافاصله با اجراي عمليات كربلاي 5 ما تا حدودي به اهداف عمليات كربلاي 4 دست پيدا كرديم
  13. Nestor

    اخبار برتر نظامی

    سلام مي دونم بخش مناسبي رو انتخاب نكردم ولي ديدم هيچ كدوم از مديران سايت حضور ندارند و خبر هم فوق العاده مهم و جالب هستش يه خاطر همين در اين بخش گذاشتم ... لطفا مديران بعدا زحمت جابه جا كردنش رو بكشند و من رو هم مورد سرزنش قرار ندهند .... دقايقي پيش به نقل از اسيوشيتد پرس يك فروند بمب افكن بي 52 با 6 خدمه در نزديكي خليج گوام سقوط كرد .... احتمالا هر شش خدمه كشته شدند ... اين حادثه در ساعت 9:45 دقيقه به وقت محلي در 30 مايلي شمال غربي گوام رخ داده است . بعد از سقوط يك فروند بي 2 در ماه فوريه سال جاري ميلادي ؛ اين دومين بمب افكن امريكايي است كه در اين خليج سقوط مي كند ... خبر هاي تكميلي بعدا ارسال خواهد شد .... منبع : اسيوشيتد پرس
  14. البته مصطفي جان از جهاتي حق با شماست .... ولي اين به خاطر ضعف ما در اون برهه از جنگ بود كه چيزي زيادي به صورت دقيق ثبت نشد ؛ حتي در ارتش.... اونهايي هم كه ثبت شد ما حوصله خوندنش رو نداريم ... براي مثال من يك مطلب جايي خوندم با عنوان نقش زرهي در عمليات والفجر 8 .... يك مطلب فوق العاده كامل بود .. همه چيز داخلش بود ولي چيزي در حدود 20 برگ A4 به صورت پشت و رو .... من مي دونم اگر اين مطلب طولاني رو كه ساعت ها بايد براي تايپش وقت مي گذاشتم داخل سايت مي گذاشتم شايد بعد از يكي دو ساعت از ليست صفحه اول خارج مي شد و هيچ كسي تا اخرش رو نمي خوند چون علاقه مندان كمي داره ضمن اينكه اين مطلب حداقل دو ساعت كامل وقت براي خوندنش لازم بود و من فكر نمي كنم هيچ كدوم از ما اونقدر بيكار باشيم كه وقت براي خوندن چنين مطلبي بگذاريم .... ولي در مورد موضوع اصلي تاپيك : من سعي مي كنم به زودي مطلبي در مورد عمليات هايي كه اين سردار بزرگ انجام دادند تهيه كنم و در همين تاپيك بگذارم تا از نظرات شما بزرگواران بهره مند بشم .... هر چند مطمپنا همونطوري كه شما توقع داريد نخواهد شد ولي ولي در اون مطلب بيشتر سعي مي كنم به بعد نظامي اين فرمانده تكرار نشدني بپردازم .... فقط اميدوارم حوصله خوندن چنين مطلبي رو داشته باشيد چون من دارم در نرم افزار Word آمادش مي كنم و فكر مي كنم چيزي در حدود 8 صفحه بشه .... ولي از اين 8 صفحه تقريبا بيش از 6 صفحه به بعد نظامي ايشون پرداخته شده پس منتظر باشيد :!:
  15. با سعيد كاملا موافقم .... كار يك فرمانده از لجاظ فني خيلي با ارزش تر از يك نيروي عادي هستش ..... البته شهيد كاظمي از جمله فرماندهاني بودند كه به شيوه فرماندهي در خط مقدم نبرد اعتقاد داشتند و هميشه از جلوترين قسمت خط نيروهاي لشكر 8 نجف اشرف نيروهاشون رو كنترل مي كردند نه مثل ساير كشور ها كه فرمانده در اتاق هاي بتوني در فواصل دور از ميدان نبرد نيروهاش رو هدايت مي كنه ....
  16. مصطفي جان من هم قبول دارم كه فقط اين عزيزان مهم نيستند ؛ِ تمام بسيجياني كه در طول جنگ شهيد شده اند حتما لياقت اين امر رو داشتند ولي بايد در نظر بگيريم صرفا يك بسيجي كاري از دستش نمي ايد مگر اينكه يك فرمانده خبره مثل احمد كاظمي اون رو در قالب گردان و تيپ سازماندهي كنه .... مگر مي شد در برابر عراقي كه دنيا حمايتش مي كرد بدون سازمان دهي جنگيد و پيروز شد .... بله از لحاظ معنوي شايد هر دو يكسان باشند ولي از لحاظ نظامي فرماندهاني مثل احمد كاظمي و حسين خرازي و ابراهيم همت و .... در مرتبه بالاتري قرار دارند چون با كوچكترين تصميمشون مي تونند باعث بزرگترين پيروزي ها بشوند ....
  17. البته شهيداني مثل احمد كاظمي فقط روي سهل انگاري ما از بين ما رفتند at_wits'_end_new! .... چرا شخصيت بزرگ و با ارزشي مثل ايشان بايد با يك هواپيماي فرسوده جا به جا شوند .. مگر ما چند احمد كاظمي ديگه در سپاه داريم .... مگر ما چند صياد شيرازي ديگه در ارتش داريم .... هر چند كه در قضيه شهيد صياد شيرازي هم به نظر من نيروهاي ما كم كاري كردند ... ما بايد اين ترور :? رو در نطفه مي خشكونديم ... نيروهاي قدرتمند اطلاعات ما در خيلي از موارد موفق به اين كار شدند .... ولي در هرصورت جاي اين شهيدان در بين ما خيلي خاليه :!: .... ولي راهشون بايد ادامه دار باشه rose
  18. بي‌شك احمد كاظمي را بايد يكي از برجسته‌ترين و مقتدرترين فرماندهان دوران دفاع‌ مقدس دانست كه از آغاز جواني تمام وجود خود را وقف حضور در جبهه‌هاي مختلف نبرد در جنگ‌ تحميلي نمود. او در اكثر عمليات‌هاي مهم براي بيرون راندن دشمن از خاك‌ كشور عزيز حضوري فعال و تاثيرگذار داشت و هيچ عملياتي نيست كه نام او را در حماسه‌هاي بي‌نظير خود در بر نداشته باشد. او يكي از تاكتيكي‌ترين فرماندهان سپاه‌ پاسداران ‌انقلاب ‌اسلامي بود كه برنامه‌ريزان عمليات‌هاي مختلف با اتكا به هوش و توان اجرايي امثال او مي‌توانستند سخت‌ترين و پيچيده‌ترين طرحها را براي نبرد با دشمن ارائه دهند و مطمئن باشند كه يگان‌هاي سازمان يافته از انسانهاي باايمان، پرانگيزه و شجاع آن طرحها را به طور كامل به اجرا درمي‌آورند. احمد كاظمي توانست در پيرامون خود انسانهاي بزرگي را جمع و تحت نام «تيپ 8 نجف اشرف» سازماندهي نمايد و در اثناء جنگ استعداد آن را به لشكر ارتقاء دهد و يكي از مانوري‌ترين يگان‌هاي پرقدرت دوران دفاع‌مقدس را تشكيل دهد. سردار كاظمي براي تجهيز اين لشكر خط‌شكن بخش عمده‌اي از جنگ‌افزارهاي مورد نياز خود را در نبردهاي مختلف از دشمن به غنيمت گرفت و يكي از افرادي بود كه بيشترين سلاح را با غنيمت از دشمن در يگان خود بكار مي‌گرفت. هر كجا در جبهه‌هاي جنگ و بخصوص در حين عمليات، بن‌بستي در نبرد با دشمن ايجاد مي‌شد او و يار عزيزش حسين‌خرازي با هم در ميدان نبرد وارد شده و بن‌بست‌شكني مي‌كردند. هيچكس مرحله سوم عمليات بيت‌المقدس را فراموش نمي‌كند كه در اوج اضطرار چگونه او و همرزم عزيزش حسين ‌خرازي راه پيروزي را با رفتن به سوي دژ عراق براي رزمندگان اسلام باز كردند و مسير فتح خرمشهر را گشودند. در عمليات فتح‌المبين در غرب شهر شوش، نيروهاي تحت فرمان او توانستند از جنوب منطقه عملياتي در تنگه رقابيه به همراه نيروهاي يار همراهش حسين خرازي با تيپ امام حسين (ع) كه از شمال منطقه عملياتي به سوي دشت عباس و عين خوش سرازير شده بودند، فتح بزرگ رزمندگان‌اسلام را رقم بزنند. احمد كاظمي، يكي از فرماندهان تاكتيك آفرين و خلاّق دوران نبرد بود. روشهايي را كه او براي برخورد با دشمن انتخاب مي كرد جزء شيوه‌هايي بود كه ديگر رزمندگان به آن تأسي مي جستند. بالندگي و حماسه آفريني لشكر‌نجف اشرف را بايد مرهون هوش، تدبير، شجاعت و قدرت فرماندهي وي دانست. يكي از ويژگي‌هاي تاكتيكي او اجتناب از تك‌جبهه‌اي و اقدام براي دور زدن دشمن و انجام تك احاطه‌اي بود كه او در محاصره دشمن تجربه‌اي زبان زدني داشت. در عمليات‌رمضان او تنها فرماندهي بود كه در شرق بصره تا نهر كتيبان جلو رفت و قلب دشمن را شكافت و همچنان به پيش مي رفت و باكي از دشمن نداشت. در عمليات والفجر 8، آنگاه كه دشمن با بكارگيري وسيع و گسترده سلاحهاي شيميايي مي خواست با هر قيمت كه شده رزمندگان اسلام را از شبه جزيره فاو بيرون براند، او و ديگر فرماندهان برجسته سپاه اسلام بودند كه در خط مقدم جبهه ـ در كنار درياچه نمك ـ حاضر شدند و آن خط آتش و خون را تثبيت كردند و طعم تلخ شكست را بر كام صدام نهادند. احمد كاظمي، نامي است كه از خاطره‌ها دور و از ذهن‌ها فراموش نخواهد شد. هيچ حماسه‌اي در دوران دفاع مقدس نيست مگر اين‌كه نام احمد در صدر حماسه‌آفرينان آن نبرد عظيم باشد. نقش احمد كاظمي را نبايد فقط در تلاش‌ها و حماسه‌هاي او در دوران دفاع‌مقدس محدود كرد. او بعد از پايان جنگ تحميلي به عنوان فرمانده قرارگاه حمزه سيدالشهداء (ع)، نقش بزرگي را در تأمين امنيت منطقه شمال غرب كشور ايفا نمود. احمد كاظمي به‌خوبي دريافته بود كه ريشه نا امني ها و مشكلات امنيتي در منطقه‌كردستان و آذربايجان غربي، وجود گروه‌هاي مسلحي است كه پايگاه اصلي آنها در عراق است و از حمايت بي‌دريغ صدام برخوردارند. او معتقد بود كه با دشمن بايد در خانه اش جنگيد و نبايد فقط به برخورد با سرشاخه هاي دشمن و عناصر سلاح بدست آنها در داخل كشور پرداخت. بايد ريشه دشمن را در خارج از كشور خشكاند و منبع تغذيه او را قطع كرد تا خودبخود نيروهاي عملياتي آنها بي‌خاصيت شوند. لذا او با كسب اطلاعات دقيق و به هنگام از دشمن و با شجاعت فراوان به گروه هاي مسلح ضد انقلاب در داخل خاك عراق حمله كرد و آنها را به گونه‌اي تعقيب كرد كه آنان وادار به تسليم شدند و دوران حضور او در قرارگاه حمزه اين منطقه جزء امن ترين مناطق كشور شد
  19. احمد در دوم مردادماه سال هزار و سيصد و سي و هشت در نجف‌آباد اصفهان در محله كوچه ملّا در خانواده‌اي مذهبي به دنيا آمد. دوران تحصيل را در مدرسه دهقان گذرانده و در سال پنجاه و هشت ديپلم ماشين‌آلات كشاورزي را از هنرستان دكتر شريعتي گرفت. با اوج‌گيري نهضت امام‌خميني(ره) به صف مبارزين پيوست و در سال هزار و سيصد و پنجاه و شش در روز عاشوراي حسيني به علت شركت در تظاهرات بر عليه رژيم سفاك شاهنشاهي به‌همراه سه نفر از دوستان خود توسط شهرباني نجف‌آباد دستگير شد و پس از پانزده روز شكنجه بسيار به علت اينكه هيچ چيز ثابت نشد آزاد گرديد. عواطف و روحيات احمد در خانواده آنچنان شكل گرفته بود كه اين مسئله باعث شد او در امر مبارزه مصمم‌تر شود و لذا وقتي متوجه شد كه مأموران شهرباني دوباره قصد كرده‌اند او را دستگير كنند براي مدتي متواري شد. روزهاي شكل‌گيري شخصيت احمد با آمال و خواسته‌هاي جواني او گره خورد و توانست او را انساني سخت در مقابل دنياي فاني بسازد. چند ماهي در مغازه پدرش به كار نجاري مشغول شد. دفتر زندگي احمد ورق مي‌خورد تا اينكه با شهيد محمد منتظري، شهيد غلامرضا صالحي ، شهيد غلامرضا يزداني و جمعي از دوستان براي آزمايش ديگر در دي ماه يك‌هزار و سيصد و پنجاه و هشت راهي سرزمين زينبيه‌(س)دمشق شد تا در كنار گروههاي فلسطيني آموزش رزم، فرا گيرد. آن روزها او فكر مي‌كرد كه در كنار سازمانهاي فعال و مبارز فلسطيني مي‌تواند خدمتي كوچك به مردم آن خطه نمايد اما واقعيات برخلاف تصورات بود! او بازگشت با كوله‌باري از تجربه، اما آرام و قرار نداشت. در سال پنجاه و هشت براي اولين بار به كردستان مي‌رود تا فرياد مظلوم‌خواهي مردم كرد را لبيك گويد. به شهر باز مي‌گردد و آنچه را ديده‌ بازگو مي‌نمايد تا مردان خدا را براي رفع فتنه در كردستان بسيج نمايد. در سال پنجاه و نه با توجه به تجربه در كميته شهري به عضويت سپاه پاسداران درآمد و با شروع جنگ، دوباره به كردستان برمي‌گردد و در يكي از درگيري‌ها از ناحيه‌ي پا مجروح مي‌شود و از آنجا به بيمارستان مصطفي خميني تهران اعزام مي‌گردد. با اينكه هنوز عصا تكيه‌گاهش بود با اصرار زياد به همراه گروه شهيد غلامرضا محمدي به پادگان گلف اهواز رفت تا در نصاره، نقطه‌ا‌ي نزديك آبادان به دوستانش بپيوندد. تجربيات آموزش چريكي در پادگان حموريه سوريه برايش خيلي ارزشمند است زيرا در جبهه فارسياد و دارخوين به كمكش مي‌آيد. جوان باريك و خوش‌اندام و زيباروي نجف‌آبادي با آن لهجه شيرين و جذابش امروز در چهره يك فرمانده مردمي درخشيده است. او پس از مدتي استقرار در منطقه‌ي نصاره در آذر ماه پنجاه و نه با همان گروه اعزامي به جبهه فارسياد مي‌رود.احمد فرمانده محور فياضيه است گروه چهل، پنجاه نفري او در آن جبهه غوغا بپا كرده‌اند. عراقي ها لحظه به لحظه با تمام تجهيزات در محورهاي مختلف به سوي نيروهاي مردمي حمله‌ور هستند. آن‌روزها آنها نمي‌دانستند كه بعد‍‌ها از اين فياضيه مرداني قد علم مي‌كنند كه پايه‌گذار لشكر 8 نجف اشرف مي‌شوند و بهترين فرماندهان بعث و لشكر‌هاي قدرتمند عراق هم تاب ايستادن در مقابل اين لشكر زرهي را ندارند. احمد تا پايان مرداد ماه همان سال قبل از عمليات ثامن‌الائمه(ع) نيروهاي مستقر در فياضيه را به سه گردان رسانيد و با آمادگي كامل در پنجم مهر شصت با يك تيپ از لشكر 77 خراسان توانست به دشمن حمله كند و به اهداف عملياتي كه شكستن حصر آبادان بود دست يابد همچنين توانست با غنايم بدست آمده مقدمات تشكيل تيپ8 نجف‌اشرف را فراهم نمايد. بعد از اتمام عمليات ثامن‌الائمه(ع) براي مدتي به مريوان و سرپل‌ذهاب رفت و براي شروع عمليات طريق‌القدس به جنوب بازگشت و در سوم آذر ماه هزار و سيصد و شصت مأمور تشكيل تيپ 8 نجف اشرف گرديد. آن زمان محل استقرار تيپ در شهرستان شوش و در دانشگاه شهيد چمران اهواز بود. در آغازين روز سال شصت و يك در عمليات فتح‌المبين شركت نمود كه در اين عمليات احمد با تدابيري نظامي دشمن را دور زد و توانست ضربه مهلكي به عقبه دشمن وارد سازد كه اين كار او در رسيدن به اهداف عمليات فتح المبين مؤثر واقع گشت و توانست با موفقيت كامل و فرماندهي منحصر به فرد در اين عمليات پيروز شود. مقدمات حمله به خرمشهر در سال شصت و يك با جلسات متعدد گام به گام جلو مي‌رود و همانند هميشه تيپ 8 نجف اشرف به فرماندهي احمد كاظمي واگذار مي‌شود. او كه هميشه در قبول كردن مشكل‌ترين محورهاي جنگ پيش‌قدم است در برابر دشمن در چندين مرحله عمليات بيت‌المقدس مقاومت مي كند. در اين عمليات شهيد مهدي باكري جانشين احمد بود و او توانست با سي و پنج گردان زرهي در سه محور به قلب نيروهاي سردار قادسيه حمله‌ور شود و پيروزي‌هاي مهمي بدست آورد. احمد كاظمي در اين عمليات از ناحيه صورت زخمي شد ولي حاضر نشد به عقب برگردد و با همان صورت و سر باند‌پيچي تا آخر عمليات ايستاد و جزء اولين كساني بود كه وارد خونين‌شهر شد او در اين عمليات حسابي گل كرد و به فاتح خرمشهر در بين بچه‌هاي جنگ معروف گرديد. . عمليات رمضان و محرم را با تمام سختيها و مشكلات آن در سال شصت و يك پشت سرگذاشت . در آن موقع بود كه تيپ به لشكر 8 نجف اشرف ارتقا پيدا كرد. در عملياتهاي والفجر مقدماتي و يك علاوه برفرماندهي لشكر به عنوان فرمانده سپاه 7 حديد كه چندين تيپ و لشكر را تحت امر خود داشت عمل كرد و برگ زريني در پرونده خود ثبت نمود. احمد در والفجر2 بيست دي ماه شصت و دو در منطقه‌ي عمومي حاج عمران، والفجر 4، بيستم فروردين شصت و دو در منطقه‌ي عمومي پنجوين عراق با لشكر هميشه پيروزش مردانه جنگيد و بعد از آن با تمامي توان به طرف جنوب حركت كرد تا در عمليات خيبر(جزايرمجنون) امان را از دشمن بگيرد. در همين عمليات بود كه انگشت دست چپش قطع شد ولي اين باعث نشد كه به عقب برگردد، احمد حالا فرماندهي پرتوان و با صلابت و برنامه‌ريز بود با آن هوش، ذكاوت و طرح‌هاي فوق‌العاده ‌اش بعد از وقفه يك ساله براي عمليات بدر آماده مي شد با سازماندهي و آموزش نيروهاي لشكر مي‌رفت تا در شرق دجله در بيستم اسفند ماه شصت و سه عمليات بدر را انجام دهد، در اين عمليات بود كه مهدي باكري فرمانده لشكر31 عاشورا دوست ديرينه‌اش كه به او عشق مي‌ورزيد و از صفاي دل و پاكي روحش بهره مي‌جست او را تنها گذاشت و در آخرين ساعات و لحظات عمليات مهدي ‌باكري هم به سرزمين شهيدان سفر كرد و بعد از آن احمد به علت فشار فقدان مهدي چند روزي مريض شد و بطوري تب كرد كه در بستر افتاد. بعد از آن عمليات قادر را در غرب كشور در هجدهم شهريور شصت و چهار به اتفاق ارتش انجام داد. در اين عمليات احمد خيلي غصه خورد. آذر شصت و چهار احمد براي عمل به سنت نبوي(ص) تصميم گرفت كه ازدواج كند همه صحبتها را با خانم ايزدي كه آن روزها دانشجو بود كرد. انتخاب احمد درست بود هم خانواده ‌‌اي فرهنگي بودند و هم اهل جبهه و جنگ، او مي‌خواست همراهي پيدا كند براي رسيدن به آنچه كه بدنبالش بود و قرعه اين‌طور افتاد.احمد اين روزها سخت گرفتار جنگ است سال شصت و چهار است و مقدمات عمليات والفجر8 در شرف انجام شدن اما از طرفي به‌همراه خانواده جهت اجراء خطبه عقد به تهران آمده تا صبح اول وقت در جماران پير و مرادش خطبه‌ي عقد زندگي مشتركشان را بخواند. آن دو آن‌روز خيلي خوشحال و مسرور بودند، فرداي آن روز احمد مستقيم به طرف جبهه رفت. روزها مي‌گذشت و احمد سخت در تكاپوي مقدمات عمليات است. كمتر مي‌تواند به نجف‌آباد برود و به خانواده‌اش سري بزند. عمليات والفجر8 به خوبي و خوشي تمام شد و احمد از امتحاني ديگر سربلند بيرون آمد. احمد در اين عمليات شيميائي مي‌شود. هر روز كه مي‌گذرد احمد همانند آهن آبديده مي‌شود با آنكه فرماندهي با صلابت و شجاع است ولي در عين حال براي تك‌تك بچه‌ها دل مي‌سوزاند و به كوچكترين مسائل واقف است چرا كه لشكر 8 نجف اشرف تجمع نيروهايي است كه از استانهاي مختلف آمده‌اند، يزدي، قزويني، تبريزي، زنجاني، كاشاني، نجف‌آبادي و اصفهاني بايد فصل‌الخطاب همه آنها باشد و چقدر سخت است. خلاصه احمد از جريانات سياسي آن زمان در مقابل همه دوستان و رزمندگان سربلند و رو سفيد بيرون آمد. راستي در همين روزها يعني تيرماه سال شصت و پنج احمد مي‌خواست به خدايش لبيك بگويد براي همين با همسر و به اتفاق بقيه دوستانش به مدينه ‌النبي رفت تا به واسطه پيامبر(ص) و ائمه بقيع عليهم ‌السلام بتواند محرم شود تا به ديدار دوست بشتابد تا دست بيعت با خدا دهد.كربلاي 4 كه شروع شد قبلش احمد براي غواصها و بچه‌ها خيلي صحبت كرد آنقدر كه نمي‌توانست جلوي گريه‌اش را بگيرد شايد مي‌دانست كه خيلي از بچه‌ها توي اين عمليات با او خداحافظي مي‌كنند. دي سال شصت و پنج است و لشكر براي اينكه در منطقه شلمچه وارد عمل شود خيلي تلاش كرده است. او مدت زيادي بود كه به خانه نرفته بود. در حين عمليات فرمانده‌اش آقا محسن به او تبريك گفت او كه فكر مي‌كرد براي پيروزي‌هاي به‌دست آمده تبريك مي‌گويد متقابلاً تبريك گفت اما اينطور نبود آقا محسن گفت: «ابومحمد» تبريك مي‌گويم؛ و احمد فهميد كه پدر شده است و بايد بيشتر از قبل در قبال بچه‌هاي مردم احساس تكليف كند. احمد اين بار هم مورد امتحان قرار گرفت و يار ديرينه‌اش كه در تنهايي‌ ها پشت و پناهش بود قصد رفتن كرد. آري حسين خرازي هم خدايي شد و احمد از اين بابت خيلي متأثر گشت. بيست و پنجم اسفند شصت و شش لشكر 8 نجف بار ديگر به فرماندهي احمد كاظمي در عمليات والفجر 10 درمحور دربنديخان – حلبچه با تمام توان شركت كرد و با موفقيت به ‌پايان ‌رساند.روزهاي جنگ به‌سرعت مي‌گذشت و احمد هر روز با خود فكر مي‌كرد كه چرا از كاروان عقب مانده است اما خداوند اين‌چنين تقدير كرده بود. عمليات كربلاي 8 هم تمام شد و كتاب شهادت در حال بسته‌شدن، عراق كه به واسطه قبول قطعنامه 598 هنوز فكر حمله به ايران را در سر مي ‌پروراند دست به تحركاتي در مناطق جنوب و غرب زد. وضعيت نابساماني بود. فرماندهان جنگ پي‌ريزي عمليات بيت‌المقدس7 در سال شصت و هفت را كردند محور شلمچه بار ديگر با احمد كاظمي دست بيعت داد و ياد و خاطره شهدا و دوستان شهيدش را لحظه به لحظه از جلوي چشمانش مي‌گذراند او منتظر بود كه در لحظات پاياني جنگ به دوستانش برسد اما اين طور نشد و مصلحت چيز ديگري بود. منافقين هم در مرصاد نتوانستند در مقابل احمد بايستند و در حيله مكر خود گرفتار شدند و احمد هاج و واج مانده بود كه چرا هنوز وقت وصال نرسيده است. جنگ تمام شد همه به دنبال زندگي بودند و در حال جبران گذشته اما احمد تازه كارهايش شروع شد . قبل از هرچيز بايد به قول و قرارهايش وفا مي كرد. قول داده بود كه تحصيلش را ادامه دهد لذا عزم خود را جزم كرد و به تحصيل پرداخت و در نهايت از دانشگاه تهران در رشته جغرافياي سياسي ليسانس و در جغرافياي انساني فوق ليسانس گرفت. احمد به اين اكتفا نكرد و بعد از آن در رشته‌ي مديريت و امور‌دفاعي از دانشكده فرماندهي و ستاد با كسب نمرات عالي موفق به اخذ مدرك كارشناسي ارشد شد. معاون عمليات نيروي زميني سپاه، فرماندهي سپاه زرهي 8 نجف‌اشرف، در اين مدت كوتاه وضعيت لشكر را سر و سامان داد. از جمله كارهاي احمد در طول دوران مسؤوليتش در لشكر رسيدن به خانواده‌هاي بي‌بضاعت، رفع مشكلات مردم بالاخص بچه‌هاي سپاه و بسيج و حتي سربازاني كه با او ارتباط داشتند، برپايي هيئت هاي عزاداري در دوران دفاع مقدس و بعد از آن بود. عشق و علاقه او به اهل بيت عليهم‌‌ السلام به حدي بود كه در جزئي‌ترين امور مربوط به عزاداري دخالت مي‌كرد و از نكات حائز اهميت اين كه خود در برپائي خيمه ابي‌عبدالله(ع) و حضرت فاطمه(س) پيش‌قدم بود و جلوي در مي‌ايستاد و به خيل عزاداران عرض خوش ‌آمد گويي مي‌گفت. سال هزار و سيصد و هفتاد و دو بود كه امنيت منطقه كردستان بهم ريخت نا امني مردم را اذيّت مي‌كرد همه به اين نتيجه رسيدند كه احمد تنها مي‌تواند اين مشكل اساسي را حل كند. مقام معظم رهبري حكم دادند كه سردار احمد كاظمي برود فرماندهي قرارگاه حمزه سيد‌الشهدا(ع) را قبول كند تا هيبت، شجاعت و فرماندهي مقتدرانه او ريشه ظلم و ستم را در منطقه بخشكاند. رفتن او همه را خوشحال كرد. او توانست در مدت كوتاهي هم امنيت بياورد و هم اينكه به مردم خدمات بدهد و اين شد كه امنيت را به وسيله مردم به شهر برگردانند. احمد كاظمي براي وارد كردن آخرين ضربات به دشمن با دو هزار رزمنده به قلب ضد انقلاب در خاك عراق حمله كرد و بعد از محاصره مقر ضد انقلاب به آنها گفت: «ما آمده‌ايم تا شما اسلحه و مهمات خود را كنار بگذاريد و اگر به مبارزه‌ي سياسي اعتقاد داريد تنها در اين مسير گام برداريد و به مبارزه سياسي اقدام كنيد اگر هم قصد جنگيدن داريد ما اكنون آماده ‌ايم كه با شما مردانه مبارزه كنيم.» آنها هم قبول كردند و به همين علت منطقه آرام گرفت و همه از اين بابت خوشحال شدند.احمد كاظمي حالا يك فرمانده شاخص شده بود و زبانزد خاص و عام، اما او هيچ موقع به خود مباهات نكرد و بر ديگران فخر نفروخت، به خاطر اين حركت مهم و فرماندهي موفق بارديگر صفحه‌اي درخشان بر كارنامه او افزوده شد و در سال هزار و سيصد و هفتاد و نه به مدت پنج سال با حكم مقام معظم‌رهبري بعنوان فرمانده نيروي هوايي سپاه منصوب گرديد در اين مقطع هم همانند گذشته توانست در جهت بالابردن توان و ارتقاء ساختار و سازماندهي موشكي نيروي هوايي سپاه را يك قدم ديگر به هدف نزديك نمايد تا جايي كه دشمنان جمهوري اسلامي از توانمندي نيروي هوايي سپاه انگشت حسرت مي‌گزيدند. مدت مأموريت احمد در نيروي هوايي به شش سال و نيم رسيد در دوران مأموريتش در نيروهوايي حادثه اسفناك زلزله بم پيش آمد. احمد به محض خبردار شدن جزء اولين كساني بود كه خود را به بم رساند و تا آخرين روزها در آنجا حضور داشت تمام امكانات نيروي هوايي سپاه را جهت كمك به مردم زلزله زده مهيا كرد. احمد كاظمي به روايت دوستان در طول روز و شب كمتر مي‌خوابيد و بيشتر كار مي‌كرد كه براي همه جاي تعجب بود كه او چطور توان استقامت دارد. او مرد عمل بود و دلسوز براي ستم ديدگان و مصيبت زدگان. احمد كاظمي بعلت جراحت‌هاي زياد در طول دوران دفاع مقدس به 55% جانبازي نائل گشت و به جهت رشادتها و توانمندي‌هاي خود از دست مبارك مقام معظم رهبري سه مدال فتح را به افتخارات خود افزود. همچنين در بيست و هفتم بهمن ماه سال شصت و نه به درجه سرتيپ تمام نائل آمد.سال هزار و سيصد و هشتاد و چهار مي‌رفت تا سرنوشت احمد را مشخص كند احمد با حكم مقام معظم رهبري فرمانده نيروي زميني سپاه شد. در مراسم توديعش در نيروي هوايي گفت: «واقعاً نمي‌دونم كه چرا از جنگ تا ا‌ينجا رسيدم ولي خدا را شاهد مي‌گيرم كه هيچ روزي نيست كه از واماندگي از اين كاروان غبطه و حسرت نخورم و قطعاً گير در خودمه از خدا مي‌خوام به حق حضرت فاطمه‌زهرا(س) من دوست داشتم تو نيروهوايي شهيد بشم ولي در نيروي زميني دوران شهادت ما فرا برسد و از خدا فقط همين رو مي‌خوام اگه كه كاري كردم، رزمنده‌اي بودم، اگرم گناهكار هستم به خاطر دوستان شهيدم خدا ما رو ببخشه و ما شرمنده نشيم و سرافكنده نباشيم، نمي‌خوام غير از شهادت اون دنيا وارد بشم.» او در اين مقطع توانست در آزمون ورودي دكتراي علوم استراتژيك نمره قبولي را كسب نمايد امّا به دليل مشغله فوق‌العاده كاري از ادامه‌ي تحصيل منصرف شد. در طي سه ماه فعاليت ايشان در نيروي زميني بيش از صد سفر به كليه يگانها جهت سركشي و بررسي امور در كارنامه‌ي خود ثبت كرد. او محور عمده فعاليت‌هاي نيروي زميني را تقويت و ارتقاء يگان‌هاي نزسا اعلام كرد و در اين راستا خدمات بي‌شائبه‌اي عرض داشت. احمد كاظمي در آخرين روزهاي دنيايي‌اش ديگر تاب و توان نداشت قلب او آينه‌اي شفاف از گذشته شده بود هر لحظه انتظار مي‌كشيد و از دوستان مي‌خواست كه براي رفتنش دعا كنند.صبح نوزدهم دي ماه سال هشتاد و چهار احمد براي هميشه از خانواده و بچه‌ها خداحافظي كرد به هنگام سوار شدن بر هواپيما مهدي باكري را در افق ابرهاي آبي مي‌ديد او مي‌رفت تا براي هميشه از تمام خستگي‌ها و نا ملايمت‌هاي دنيا خداحافظي كند يازده ستاره فروزان انقلاب در يك پرواز به سوي اروميه در سرزمين خاطره‌هايشان براي هميشه ماندگار و ثابت قدم در پيشگاه حضرت دوست شدند او در كنار دوستان شهيدش حسين خرازي و مصطفي رداني‌پور در تكيه شهداي اصفهان جاي گرفت. سردارسرلشكرپاسدار شهيد احمد كاظمي به همراه يارانش رفت و آناني كه با عشق به آنها زندگي مي‌كردند در فراقشان چشم انتظار ماندند. روحشان شاد و يادشان سبز. منبع : ويلاگ جنات فكه – وبلاگ شهيد كاظمي – خبرگزاري قاصد و ....
  20. البته از بعد نيروي انساني عراق از اونجايي قوت گرفت كه شروع به تاسيس جيش الشعبي ( سپاه جوانان ) كرد كه از بعد كارايي و نه ايدپولوژيكي شبيه همين بسيج ما بود . هرچند حتي قبل از تاسيس اين يگان هم هميشه نيروهاي عراقي از بعد نيروي انساني هميشه از ما سر تر بودند ولي بعد از تاسيس اين يگان فاصله نيروي انساني ما با عراق اونقدر فاصله گرفت كه ديگه جاي هيچ حرفي رو نمي گذاشت و كار براي نيروهاي ايراني سخت تر شده بود . البته خيلي جالبه با تمام اين شرايط عده اي مي گويند كه ما نيروهامون رو گوشت جلوي توپ كرده بوديم :? در حالي كه در 95 درصد عمليات ها نيروهاي عراقي از بعد نفري برتر از ما بودند و ما با كمك خدا و دعاي خير مردم پيروز مي شديم چون نيروهاي عراقي هم از بعد نفري برتر از ما بودند و هم از نظر تجهيزاتي :!:
  21. به نظر بنده اين عمليات يكي از مهم ترين عمليات هاي دوره اول جنگ يعني دوره ازاد سازي بود چرا كه با گرفتن تنگه چزابه اتصال سپاه سوم و چهارم عراق در غرب رودخانه هاي كرخه و كارون از هم گسسته شود و در نتيجه اين گسستگي در مرحله بعدي ايران توانست عمليات فتح المبين رو در شمال اين تنگه و عملياتبيت المقدس رو در جنوب اين تنگه با موفقيت به انجام رساند
  22. ولي حامد جان متاسفانه علاقه مندان اين گونه مطالب در سايت بسيار كم هستند.... گاها حتي به اون اندازهاي كه من وقت براي جمع آوري و تايپ يك مطلب مي گذارم اون مطلب در صفحه اول نمي مونه....
  23. صبح امروز صورت گرفت شليك موفق نسل جديد موشك شهاب 3 خبرگزاري فارس: نسل جديد موشك بالستيك شهاب 3 با موفقيت در سومين مرحله از رزمايش پيامبر اعظم (ص) شليك شد. به گزارش خبرنگار دفاعي خبرگزاري فارس، موشك ارتقاء يافته شهاب 3 صبح امروز توسط يگانهاي نيروي هوايي سپاه با موفقيت در رزمايش دريايي - موشكي پيامبر اعظم (ص) شليك شد. اين موشك ارتقا يافته با برد 2 هزار كيلومتر و سر جنگي به وزن يك تن در منطقه برگزاري اين رزمايش واقع در خليج فارس با موفقيت آزمايش شد. دقت اين موشك شهاب 3 در اصابت به اهداف ارتقاء يافته است. همچنين در اين رزمايش موشكهاي زمين به زمين زلزال و فاتح نيز با موفقيت شليك و به اهداف مشخص شده اصابت كردند. در رزمايش پيامبر اعظم 2 نيز طرح بهينه سازي موشك شهاب 3توسط متخصصان كشورمان با موفقيت انجام شده و طراحي و نصب كلاهك خوشه‌اي بر روي آن صورت گرفت. كلاهك خوشه‌اي اين قابليت را به موشك هاي شهاب مي دهد كه بر روي هدف، حجم انبوهي از بمب ها را فرو بريزد و عملاً اين موشك نوعي بمباران اهداف نظامي دشمن را برعهده دارد. از اين قابليت مي توان براي هدف قرار دادن پايگاه‌هاي نظامي دشمن، محل تجمع نيروها و نيز ناوهاي مستقر در فواصل مختلف استفاده كرد كه در يك لحظه شاهد بمباران وسيع و پرتعداد بمب هاي موجود در كلاهك موشك هاي شهاب خواهند بود. براساس اين طرح موفق نيروهاي متخصص كشور، حجم و ميزان بمباران اين كلاهك خوشه‌اي قابل تنظيم است و محدوده‌هاي مختلفي را با توجه به برد بالاي خود كه قابليت نشانه روي اهدافي تا 2 هزار كيلومتر را دارد، در تيررس موشك هاي كشورمان است. نكته ديگر، سيستم اختصاصي ناوبري موشك هاي شهاب است كه موجب شده كساني كه ادعا دارند ايران اين موشك ها را از كشورهاي ديگر تهيه كرده است، اما اين سيستم ناوبري و الكترونيكي ساخته شده توسط متخصصان ايراني، جاي شبهه‌اي را باقي نگذاشته است. اين سيستم علاوه بر آنكه قدرت شناسايي و اصابت به اهداف را بگونه‌اي بسيار دقيق در اختيار ايران قرار داده است كه علاوه بر اطمينان از برخورد موشك به هدف مورد نظر، در صورت خروج از مسير تعيين شده نيز مي تواند آن را تصحيح كرده و درصد اطمينان از برخورد را به نحو چشمگيري افزايش دهد. البته بر فرضي كه اين موشك‌ها از مسير خود منحرف شوند و امكان اصلاح آن فراهم نشود، سيستم انهدام آن در فضا به كار افتاده و براين اساس هيچ گونه اشتباهي در اصابت موشك متصور نخواهد بود. نكته ديگر در خصوص بهينه سازي استفاده از موشك هاي شهاب كه در سال گذشته انجام شد، تغيير زاويه شارژ موشك شهاب است كه از اين پس با زاويه صفر با سطح افق مورد استفاده قرار مي‌گيرد . اين تغيير موجب مي‌شود تا فواصل آماده سازي شليك موشك‌ها كمتر شده و قدرت متحرك سازي شليك‌ها را افزايش مي دهد تا شليك‌هايي نامحدود در زمانهاي كوتاه را شاهد باشيم. از نكات جالب ديگري كه نمونه آن در رزمايش پيامبر اعظم 2 و 3 سپاه پاسداران به نمايش گذاشته شد، پرتاب همزمان چندين موشك با قابليت ها و كلاس هاي مختلف بود كه ايران اين توانايي كم نظير در دنيا را با تلاش و برنامه ريزي دقيق متخصصان دفاعي خود داراست. بايد به اين نكته توجه كرد كه هركدام از اين موشك ها در يك زمان مشخص آماده شليك مي شود و همزمان كردن اين شليك ها نياز به برنامه ريزي دقيق و اجراي بسيار حساب شده دارد كه مثال موفقيت آميز آن، شليك چندين فروند موشك مختلف در عرض يك ثانيه بود كه مورد تحسين همگان قرار گرفت. منبع : خبرگزاري فارس
  24. فرقش در اينه كه كشورهاي غربي ايران رو متهم به توسعه برد موشك هاي بالستيكش كردند و سمبل اين كار در اون زمان موشك هاي سري شهاب بود ولي ايران اومد خانواده موشك هاشو گسترش داد تا طرح افزايش بردش در غالب موشك هاي عاشورا و قدر و شهاب مخفي بمونه و چيزي به نام موشك شهاب 4 هيچ وقت ساخته نخواهد شد .... شايد به قول يكي از دوستان ما شهاب 3 Z رو با برد 6000 كيلومتر بسازيم اما شهاب 4 نخواهيم ساخت ......
  25. دوستان منبع خبرگزاري فارس هستش ولي به قول سعيد خبرگزاري فارس مطالب غيرخبري هم داره و به خاطر نوع مطلب من اين مطلب رو در بخش اخبار نگذاشتم و در بخش موشك هاي زميني قرار دادم ....