rasoolmr

Members
  • تعداد محتوا

    1,115
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

اعتبار در انجمن

1,452 نشان لیاقت

درباره rasoolmr

  • رتبه حساب کاربری
    ستوان دوم

Profile Information

  • Gender
    Male

آخرین بازدید کنندگان پروفایل

2,063 نمایش های پروفایل
  1.     برسی مسائل مذکور بصورت علمی هیچ ارتباطی به سکولاریسم و تکنوکراسی و ترس در برابر دشمن نداره تا چه برسه به اینکه گفتین بصورت خودکار مرتبطه که البته ادعایی سراسرمضحکه !   مطالبی که گفتین فقط جهت اظهار فضل و کاملا بی ربط به مسئله و مبتنی بر ساده لوح دانستن مخاطب و ادعای ضمنی این بود که چیزهاییی میدونین اونم علمی که اگه بگین خدای ناکرده چه اتفاقات محیر العقولی رخ میده و کشف از چه مسائل مگویی رخ میده !!!     چرا درباره چیزهایی که نمیدونین اینقدر ابهام افکنی میکنین؟؟؟؟
  2.     حدیث نفس فرمودین استااااااااااااااد !   ظاهرا جنابعالی این جمله رو بخوبی فرا گرفته و با قدرت تمام بکار گرفتین امید که به جایگاه دلخواه برسین !   تبریک
  3.   یه نمونه نشون بدید بعد از محسن رضایی فرماندهی متوسط و نه حتی عالیرتبه در حد فرمانده لشگر که در موردی نظرش مخالف فرمانده سپاه باشه خلع درجه و مسئولیت بشه و بعنوان یه بسیجی عادی اعزام بشه بعنوان خط شکن !!!!
  4.   این سئوالات رو باید محسن رضایی پاسخ بدن ! *********************************************** ********************************************** این موارد درباره هر کسی اندکی مصداق داشته باشه میشه اونو محاکمه کرد و چهارمیخش کشید شهادت فرماندهان به این نحو اونم غریبانه و ناشناس فقط منحصر در شهید درویش نیست و کلا هر کسی از فرماندهان ارشد سپاه که تو مقاطعی مخالف نظرات حاج محسن بودن به این سرنوشت دچار شدن ! یعنی همه مسئولیت ها رو تحویل دادن و بعد غریبانه و بعنوان یه بسیجی عادی بعنوان خط شکن شهید شدن ! نکته جالب اینه که این عزیزان نه تنها جنجال راه ننداختن و قهر نکردن بلکه جنگ رو هم ترک نکردن و رفتن غریبانه بشهادت رسیدن   ------------------------------------------------------------------------- توهین به سلسله مراتب نظامی ( چه در گذشته یا حال ) تخطی از قوانین انجمن هست   2- هرگونه اهانت به کشور ، انقلاب و مسئولین چه مسئولان فعلی یا مسئولان سابق کاملا و اکیدا ممنوع است.   نقد درست را یاد بگیرید . / ویرایش شد . MR9
  5.   جناب مصطفی نه توان علمی داشتن و نه هیچگونه تاکید میکنم هیچگونه درکی از فلسفه داشتن . فلسفه خودش عالم دیگه ای داره و کار هر کسی نیست . اگر کسی کمترین ادعایی تو این سایت در این مورد داره  به بحث بزاریم ببینیم چند مرده حلاجه   بحث های روزنامه ای اینجا جدای از بحث علمی و فلسفی هست . اشتباه نشه   و اما اگه حرفای استاد عباسی رو در مباحث علوم انسانی و فلسفی هر کسی از بچه های سایت خواسته باشه از نظر علمی (تاکید میکنم از نظر علمی) روشون بحث کنه بسم الله ببینیم چه نقد علمی میتونه وارد کنه   ----------------------------     توهین به سایر کاربران ، خط قرمز محسوب می شود ، در این انجمن ، هرکاربری به فراخور محدوده دانش و در چهارچوب اخلاق و قوانین، حق اظهار نظر دارد . اینکه بارها تذکر داده می شود که از تخریب دیگران خودداری کنید ، به همین دلیل است . جنابعالی هم دقت بفرمایید که بدون اینکه قصد سنجش توانایی علمی دیگران داشته باشید ، صرفاً عقاید خودتان را ارسال کنید  /MR9   پی نوشت :   دوستانی هم که این شکل کامنتها را تایید می کنند ، صرفاً موجب تاسف هست و نکته عجیب این است که این دسته به طور مرتب بابت از میان رفتن ارزشها احساس نگرانی می کنند ، در حالی که :   امام صادق(ع) به نقل از رسول خدا فرمودند: "خداوند تبارک و تعالی فرموده است: هر کس دوستی از دوستان مرا خوار کند، در کمین جنگ با من نشسته است".   و در حدیثی دیگر امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: المومن اعظم حرمة من الکعبه   حرمت مومن از حرمت کعبه بالاتر است   حداقل در این مواقع هست که میزان پایبندی افراد مشخص می شود
  6. خخخخخخخخخخخ   تکفیری ها با قرآن تکفیر میکنن بعدش حکم به قتل و سربریدن میدن    اونچه در اونها مشهوده اینه که چون هیچگونه توان علمی و عقلی ندارن بجای پاسخ قرآن میخونن   من حمل بر صحت و خیر کرده بودم !
  7. حالا خوبه از فحاشی و فتوای کفر و التقاط و انگ منافق زدن به سلام کردن رسیدین ! خودش پیشرفتیه     مخالف خوانی حضرات در اونچه که هیچگونه دانشی دربارش ندارن همه اونچه باعث ومخالفت کور با امثال دکتر عباسی شده بنظر من اینه که ایشون در جناح و باند سیاسی اونها نیست . و گرنه کدومیکی از این حضرات اومدن بطور روشن نقد علمی کنن ؟؟؟ مخالف خوانی که خیلی راحته و سهل و آسان و بدون هیچگونه تلاش فکری و زحمت اندیشه ورزی هست ، بنیاد استوار علمی نداره و از توجیه کافی برخوردار نیست و البته منشا هیچگونه اثر رشد دهنده و تضارب افکار و اندیشه هم نیست فقط و فقط حب و بغض و ابراز عقده های درونی هست . هیچ راهگشایی فکری نداره و منشا هیچگونه تحول فکری نیست .   بجای توجیه عقلانی و مدنظر قرار دادن سئوال و سپس تلاش برای حل مسئله و یا نقد نظریه ، بفکر باند قدرت هستند و عقده های سیاسی و اجتماعی و عقیدتی رو در مخالف خوانی بروز میدن . انگار هیچ مخالففی حق اظهار نظر هم نداره و میخوان خفه کنن .اما در عین حال از حضرات باید پرسید که ایشان و باند مورد تعلق ذهنیشون کدوم سئوال و مسئله مردم رو مطرح کردن و یا اصولا چه پاسخ هایی برای اونها دارن؟ اینکه حضرات بر اساس احساسات و عقده هاشون فقط مخالف خوانی میکنن و هر صدای مخالف اسلام و نظام رو ازش استقبال میکنن و اعتبار میدن و هرگونه صدای مدافع یا نظریه پردازی در این سمت رو کورکورانه فقط دروغ و دروغگو میشمرن چه مشکلی رو تونستن حل کنن . و اصولا چه حرفی برای زدن دارن؟   اینا که خودشونو منجی و حلال مشکلات میدونن و بقیه غیر خودشونو دروغگو و منافق و کافر و التقاطی مینامن بفرمایند کدوم نظریه و سخن و اندیشه ای خودشون یا همفکرانشون دارن که منجی و حلال مشکلات فعلی باشه و اصولا کدومشون اهل اندیشه ورزی و نظریه پردازی و پیشرفت و توسعه ذهنی و اندیشه ای کشورهستند ؟   مخالف محوری و خفه کردن هرصدار مخالف خودشون و عربده کشی و شورش و ضدملی عمل کردنا و دروغگو خطاب کردن نظام و حامیان نظام و ....چه نسبتی با دانش محوری و اندیشه ورزی داره ؟ بنده خدا عباسی داره نظریه پردازی میکنه حتی مخالفت علمی و اندیشه ورزی متقابل میتونه باعث توسعه و پیشرفت خردورزی ما باشه ولی این نوع برخوردهای عقده وار چه پیشرفتی حاصل میکنه برای ما؟   ایشون واقعا مشکلاتی در عصر و زمانه خودمون میگردن و پیدا میکنن و بعد دنبال ارائه راه حل هستند و نظریه پردازی میکنن و یا حداقل در حال اندیشه ورزی هستند و یا سعی میکنن توجیه و دلایل و شواهدی برای اونچه که بنظرشون ایجاد مشکل کرده یا راه حل هست ارائه بدن . این خودش حرکت فکریه و منشا تحول ذهنی هست حتی مخالفت علمی و نظری با ادله متقابل میتونه راهگشای پیشرفت ذهنی باشه و در نهایت ایجاد راهگشایی کنه .   منتهی مشکل مخالف خوان ها اینه که اصولا ایشون چرا فکر میکنن و چرا حرف میزنن و یا چرا دنبال سئوال و طرح مسئله هستند !!!!!
  8.   ایشون نخواستن چیزی به مقدسات شیعه اضافه کنن ولی بنظر میاد جنابعالی سعی دارید افرادی رو انگ منافقین بزنید  !!!  یا با بی ادبی بی پدر خطاب کنین !!!!!  یا فتوای کفر و التقاط بدین !!!!!   در ضمن تا اونجایی که نظرات شما رو تا حالا دنبال کردم بنظرم اصولا سواد دینی مناسبی هم ندارید که تعیین کنید چه کسی التقاطی حرف میزنه و یا خیر !!!!!!
  9.     استاد از شما توقع نمی رفت اینگونه صحبت کنین !!!!!!   جمله فوق شما یک جمله کاملا بی معنا ست   اصلا اینکه مبنای علوم انسانی انسانه چه معنایی داره؟ اصلا انسان چطور میتونه مبنای علمی قرار بگیره ؟ نمیدونم چطور این چنین خطای فاحشی در کلام شما رخ داده !!!!   مبانی علوم انسانی فلسفی هستند   این رو هر کسی که در علوم انسانی کار کرده باشه میدونه که با تغییر مبانی یک علم : موضوع ، روش و غایت اون علم و کارکردش هم تغییر میکنه
  10.     شما حرفاتون فقط از سر تعصب مذهبی سنی هست و دشمنیتون با صفویه فقط از دریچه همین نوع تعصب کور هست . شما به علمای شیعه توهین کردید بعد فرار به جلو میکنید و متهم میکنید ؟   در مورد ذبیح الله صفا اونچه نقل کردید ایشون هم از مستشرقین غربی گرفتن و کلی گویی کردن . نظرات اونها رو هم جانبدارانه میدونم و دارای اغلاط بزرگ مثل همونی که بعنوان نمونه بهتون متذکر شدم و شما جوابی براش نداشتید . این اغلاط از کسی که خودش رو صاحب نظر میدونه نشون میده اصلا اون شخص در مورد اونچه دربارش نظر میده صائب نیست با نظر خوشبینانه میشه در مورد طرف گفت ناشی از عدم بیطرفیش هست نه بیسوادیش   نظر خودم رو هم گفتم . بنظر من ادبیات اون دوره عام شده و از حالت درباری دراومده بهمین خاطر حاکمان شعرای درباری مطلقا نداشتن و به چاپلوسی افراد هم بها ندادن و برخورد کردن نمونش برخورد با شاعری در محتشم . در زمینه محتوا هم شعر جهتش عوض شده . طبیعی هست که افرادی که نتونستن خودشون رو با این رویه انطباق بدن رفتن شاعر درباری جایی شدن که بها  به تملقشون بدن و از نظر محتوا هم همون مضامین سابق رو تکرار کنن و حقوق مقرری و شغل ثابت حکومتی بعنوان شاعرالدوله داشته باشن این مناصب رو صفوی ها حذف کردن   ملت در نظر شما رو خوندم  و عمق نظر جنابعالی رو هم متوجه هستم . اصلا نظری ندارید فقط رونویسی و برداشت نابجا ناشی از تعصب و پیشداوری و عدم بیطرفی بقصد سیاسی ناشی از مذهبتون هست . و چون خواستید نظری که در ذهنتون هست رو نتیجه بحث بگیرید از اول همه چیز معوج میبینید و اشکالاتی هم که میشه رو متعصبانه نادیده میگیرید تا به نتیجه خودتون برسید . همین   اینکه یه نفر بیاد به جامی لقب خاتم الشعرا بده رو تصور کردید بمعنی واقعی اون شخص میشه واقعا خاتم الشعرا ؟؟؟؟؟؟؟ مثل اینکه بر روی رساله عملیه علما و مراجع تقلید همگی میزنن خاتم الفقهاء و المجتهدین و .... و قصدشون فقط اینه که این شخص انسان بزرگیه وگرنه جامی در تاریخ ادب فارسی از خیلی ها کوچیکتره بلحاظ اهمیت . مثلا اگه بخوان بلحاظ اهمیت درجه بدن جامی از سعدی و حافظ و... قطعا اهمیتش خیلی کمتره پس لابد می باید به اونها بگن خاتم الشعرا بعد از جامی هم ادبای بسیار بزرگی ظهور کردن . همین صائب تبریزی اهمیتش کمتر از جامی نیست .   اما غارت آثار ادبی ایران توسط روس ها و انگلیسی ها و ... جای هیچ شکی نیست . و دولت های ایران با تضعیفشون آثار ادبی و هنری ایران به غارت رفته و در موزه های کشورهای دیگه شده زینت موزه هاشون ربطی به صفویه نداره   آخه دوره مثلا تیموری چی داره که شما مقایسش میکنید با صفوی . یک فردی که خودش رو مغول میدونست و در تمام سالهای حکومتش غیر از کشتار و خرابی مغول گونه نداشت و فقط جنگ و کشورگشایی و تخریب بود و بعد از مردن خودش متصرفاتش بفنا رفت رو مقایسه میکنید با صفویه . همینطور غزنوی ها رو که با مردن محمود غزنوی تقریبا بفنا رفتن . تقریبا فقط سلجوقی ها اندکی قابل مقایسه هستن که اونم پر از نقاط ضعف هست و هرگز اونها خودشون رو ایرانی ننامیدن و ادعاش رو هم نکردن و دولتشون رو هم دولت ایرانی نمیدونستن و شاه هم شاه ایران خودش رو نمیدونست و متعهد به دربار خلیفه عباسی بود تا ایران و مردم ایران   کسی که نمیدونه اوج فلسفه و کلام و هنر نقاشی ، خوشنویسی و هنرهای نمایشی و .. ایران دوره صفویه هست چی باید بهش گفت ؟ اونچه که تا پیش از صفوی ها بود رو صفوی ها گرفتن و متحول کردن و به پیش بردن و یا معماری پیش از خودشون رو اخذ کردن و به پیش بردن . سراسر ایران مملو از آثار معماری صفوی هست . منتها کسانیکه باید کار کنن بر آثار دوره صفوی کوتاهی کردن و در زمینه بررسی آثار هنری و علمی دوره صفوی کوتاهی عجیب و غیر قابل باوری رو شاهد هستیم . ضعف دوره صفوی نیست چون آثار بینهایت غنی هست . فقط ضعف بررسی هست  .   اینکه معماری پیش از اونها در دوره تیموری وجود داره به این معنی نیست که تیموری ها خصوصا شخص تیمور کاری رو به پیش بردن . شخص تیمور که اساس حکومت تیموری در ایران رو گزاشت بجزقتل و کشتار و تخریب هیچ کاری در ایران نکرد . بازماندگانش مقداری به آبادی اونچه پدرشون تخریب کرده بود همت گزاشتن و برخی آثار رو پدید آوردن . صدها هزار نفر رو بقتل رسوند اصفهان و ری و سبزوار و ... با خاک یکسان کرد زحمات همه اونهایی که خواستن مقداری از ویرانی های مغول رو جبران کنند رو نابود کرد یعنی ایران رو نابود کرد بعد مثل چنگیز هر جایی هنرمند یا دانشمندی دید جمع کرد برد سمرقند . اونوقت شما به این افتخار میکنید   البته این بمعنی این نیست که اونها معماری نوینی رو پدید آوردن و قبل از اونها معماران و معماری وجود نداشته و اونها مبدع معماری بودن . بلکه هنر معماری در این دوره به رشد سابق و تاریخی خودش ادامه داده  و اونچه از قبل بهش به ارث رسیده تکمیل کرده و رو به جلو رفته . هنر در خلا و از ابتدا هیچکجا شکل نمیگیره همینطوری که علم هم همینگونه هست . صفوی ها هم معماری رو به پیش بردن یعنی اونچه از قبل بهشون رسیده بود رو تکمیل کردن و به آیندگان خودشون سپردن   اینکه گفتید هنر تیموری رو بارث بردن اونم در سطحی بسیار نازلتر باید گفت غیر از تخریب چیزی برای ایران بیادگار نزاشتن و حاصل همه کارشون حمایت از بعضی هنرمندان و بجا گزاشتن چند بنای معماری و هنری هست و گرنه ایران رو نابود کردند. این خود هنر و هنرمندان بودند که پابرجا موندن و به رشد ادامه دادند .اینکه نازلتر شده هم بی مبناست . هنر نازلتر نمیشه بلکه یا فقط میتونه رشدش متوقف میشه و یا جهتش تغییر پیدا بکنه . همینطور اینکه گفتید بسیار نازلتر شده این بسیار رو از کجا آوردید و مقدارش چقدر هست جز اینکه همینجوری یه چیزی رو پروندید .   منتها تفاوت صفوی ها در این هست که اونها تخریب کشور و ملت ایران رو نداشتن مانند اسلافشون از غزنوی و تیموری و ... بلکه در طول حکومت نسبتا با دوامشون مردم به ثبات نسبی رسیدن و مردم ایران پس از قرن ها تخریب و قتل عام و دست بدست شدن نواحی و شهرهاشون و بیگاری و سواری دادن ، تونستن به آرامش نسبی برسن فرق صفوی ها با قبل از خودشون اینه که سلسله های قبل از خودشون بیگانگانی بودن که فقط اومدن و با کشورگشایی و قتل عام مردم رو غارت کردن و بین خودشون تقسیم کردن و هرگز نه خودشون رو ایرانی دانستن و نه تعهدی به ایران و مردمش داشتن اما صفوی ها حکومت کردن و کشوداری کردن ، خودشون رو ایرانی نامیدن ، متصرفاتشون رو برای اولین بار پس از اسلام ایران نامیدن . خودشون رو از مردم ایران دانستند و به حفظ چیزی که ایران نامیده میشد و ایران نامیدند متعهد میدانستند .   اما در مورد دستگاه اداری صفوی معلومه که هیچ چیزی نمیدونید و بنده حمل بر نادانی و بیسوادی مطلق شما میکنم در این مورد وگرنه اینگونه سخنانی نمیگفتید در مورد دستگاه اداری صفوی توصیه میکنم کمی مطالعه کنید درباره دستگاه اداری و حکومتی صفویه بعدش متوجه عظمت این دوره و اهمیتش میشید و از این حرفا دیگه کمتر میزنید   اما صفوی ها رو بیگانه خو.اندید ، خیلی ها در ایران آمدند و ساکن شدند و یا رفتند . ایرانی بودن به چیست ؟ آریایی ها هم مهمان بودند و قبل از اونها اقوامی در ایران ساکن و حاکم بودند و بعد از روی کار آمدن آریایی ها نسلشون باقی موند و آریایی ها از علوم موجود در نزد اونها و هنرشون هم استفاده کردند و هر دو از زبان و فرهنگ همدیگه متاثر شدن و زبان و فرهنگ هر دو درهم آمیخته شد . حالا کدامیک ایرانی هستن اریایی ها یا این اقوام قبل از اونها یا هر دو؟ اقوامی که بعد از اونها پا به ایران گزاشتن چطور ؟ آیا ایرانی بودن فقط مختص قبلی هاست و نباید به بعد از اونها اطلاق بشه یعنی ورود به ایران برای یک عده باعث میشه ایرانی بشن و برای دیگران نه ؟   مهم اینه که صفوی ها پذیرفتند ایرانی باشن و قلمرو سابق ایران رو احیا کنن و کشورشون رو پس از قرن ها ایران بنامن و نام ایران رو احیا کنن ، زبان حکومتیشون فارسی باشه و فرهنگ ایرانی رو پذیرفتند و متعهد شدند از مردم ایران در مقابل تعدی بیگانه بعنوان یک ایرانی حمایت و محافظت کنن . چیزی که در سلسله های قبل از اونها مطلقا وجود نداره . قبل از اونها فقط ما یک حکومت های سلطانی داریم که نه نام ایرانی بر خودشون گزاشتن و نه قلمرو خودشون رو ایران میدونستن و نه هیچگونه تعهدی رو پذیرفتن که از مردم ایران و یا حتی مردم تحت حکومتشون محافظت کنن . بلکه برعکس فقط اومدن غارت کنن و بهره ببرن   و اما در مورد سنی مذهبان ، اونهایی که قبل از صفوی ها بودند مثل آق قیونلوها اختلافشون با عثمانی ها فقط بخاطر منافع و قلمرو و استقلال بوده همین و بس . هیچ اختلاف دیگری نداشتن . یعنی اینکه بخوان خراگزار عثمانی بشن و توسط عثمانی ها عزل و نصب بشن و منفعت کمتری از قلمرو خودشون ببرن رو قبول نکردن .   اما اینکه پس از روی کار آمدن صفوی ها با هندی ها و عثمانی ها بر علیه صفوی ها همکاری داشتن و و همپیمان و متعهد به هند یا عثمانی میدیدن تا ایران و حکومت وقت در تاریخ هیچ جای شکی نیست . ببینیند ازبک ها و افغان ها و بلوچ ها و برخی کردها چه رفتاری داشتن . اونها تا قبل از صفویه اصلا کشور و ملتی بنام ایران رو قبول نداشتن همینطور چیزی که بشه فرهنگ ایرانی بهش گفت . تغییر مذهب رسمی رو هم قبول نکردن . بنا براین یا بخاطر تعصب مذهبی و یا از دست دادن استقلال نسبیشون که سابق بر این بصورت ملوک الطوایفی نوعی خودمختاری نسبی داشتن و تحت حکومت واحد درآمدن ، و یا بخاطر اینکه چیزی بنام ایران بخواد موجودیت داشته باشه رو قبول نداشتن سر ناسازگاری گزاشتن و مخالفت کردن . هر وقت حکومت عثمانی در تنگنا قرار گرفته در یک هماهنگی و وقت شناسی عجیب یکی از اینها شورش کرده و از پشت خنجر زده . حتی زمان نادر هم همین بلوچ ها بهش خیانت کردن و وقتی میتونست بغداد رو دوباره متصرف بشه و همه چیز مهیا بود شورش کردن و با قتل عام و پیشروی در مرکز ایران نادر رو مجبور کردن از خیر بغدا بگذره و ارتش رو برگردونه بسمت مرکز و شرق ایران و یا افغان هایی که به تحریک حکومت وقت هند گورکانی شورش کردن و با تخریب قتل عام و بعد محاصره پایتخت بزرگترین ضربه رو به صفویه و ایران زدن .  چرا نادر برای تعقیب افغانها به هند لشکر کشید و به عوض تخریب اصفهان و قتل عام این شهر با دهلی همونکار رو کرد ؟ هندی های گورکانی چه نقشی داشتن که نادر از اونها انتقام گرفت؟   اما اینکه صفوی ها و مذهبشون و دستگاه روحانیت و .. اونها رو بیگانه معرفی کردید فقط تعصب مذهبیتون هست . صفوی ها قبول کردن ایرانی باشن و ایرانی محسوب شدن و مردم ایران هرگز اونها رو غیر ایرانی ندونستن . اما مذهب شیعه در ایران وجود داشته همواره و در قم و برخی شهرهای دیگه مثل ری حوزه های علمیه شیعه همیشه وجود داشته . منتها بدلیل قتل عام ها و دشمنی حاکمان متعصب سنی و سوزاندن کتابها و کتابخانه هاشون بدست امثال محمود عزنوی و ... تضعیف شدن و طبیعی هست که در ابتدای کار برای تقویت و رونق گرفتن اونها عالمان شیعه رو از بحرین و حله و جبل عامل دعوت کنن و حوزه شیعه رو تقویت کنن . منتها با تقویت اولیه همه علمای بزرگ بعدی تا پایان حکومت صفوی و بعد از اون همگی ایرانی هستند و از مردم خود ایران هستند .   چیزی که ما با لفظ ایرانی و بعنوان یک ملت ازش نام می بریم یک واقعیت اجتماعی هست نه ذات و جوهری که با استدلالات مبتنی بر تعریفات و وضع ذهنی افراد جستجوش کرد و یا دنبال جوهره ای مادی و قالب وجودی عینی براش باشیم که هر کسی نداشت خارج از لفظ ایرانی باشه . مثالی که میزنم مثلا لفظ بازی که بکار می بریم میدونیم که بازی قالب وجودی عینی نداره و هزاران نوع بازی داریم در طول هزاران سال  که یکی بعد از دیگری بوجود اومدن و هر کدوم با یک شکل و فرم و نوعی خاص از قوانین جلوه میکنند جوری که اگر شما بخواهید یک تعریفی از بازی ارائه بدید که همه مختصات بازی ها رو در همه اعصار و همه مکان ها و همه اقوام شامل باشه عملا غیر ممکن هست حتی تعریفی که بشه همه بازی های یک عصر رو در بگیره هم نمیتونیم ارائه بدیم ولی با این وجود ما به همشون لفظ بازی رو اطلاق میکنیم . فهم هر بازی مستلزم فهم یا شرکت در شکل خاصی از زندگی هست که اون بازی فقط در اون بافت مورد نظر یافت میشه .
  11.  اینکه جملات اشتباه یک مقاله رو بدون ارجاع عینا کپی کردید نشانگر عمق نظر شماست ار توهین شما به علمای شیعه هم رد میشم که نشانه نادانی جنابعالی و نشناختن جایگاه علمی و منش رفتاری بزرگ علمای شیعه هست   همچنین استنادهای سست نمونش همین یک جمله ابلهانه از یک نفری که بهش استناد کردید : «  می گویند از عهد جامی تا حال شعری که لایق خواندن باشد در ایران سروده نشده است  ( ادوارد براون ، تاریخ ادبیات ایران ، صفحه67 )  »   ما شعرای خوبی در عهد صفوی داریم مثل صائب تبریزی ، محتشم کاشانی ، وحشی بافقی ، وصال شیرازی ، و ... که هر کسی تاریخ ادبیات رو خونده باشه اهمیت اونها رو در تاریخ ادب ایران بخوبی میدونه اینها از مفاخر ادب فارسی هستند   و یا نثر فارسی در این دوره بزرگانی مثل :  خواند میر ، اسکندر منشی و ... داره   پس اینکه بگیم تاریخ صفویه اصلا رشد ادب فارسی نداره یک دروغ بزرگه . جمله فوق از ادوارد برون یک جمله ابلهانه است که هر کسی دروغین بودنش رو بخوبی میفهمه برخی شعرایی هم که به هند رفتن برگشتن به کشور و تو کشور خودشون دوباره شعر گفتن   منتها شعر فارسی در این دوره صفوی جهت گیریش از شعر درباری عوض میشه . یعنی دیگه از بخشش بخاطر اغراق در تمجید شاه و درباریان و .. تملق و چاپلوسی خبری نیست و حتی باهاشون برخورد میشده مثل برخوردی که با حتی شخصی مثل محتشم کردن   ولی شعر درباره ایران ، اسلام و شیعه و اهل بیت پیامبر بشدت تشویق میشده   بعبارت دیگه هم سمت و سوی شعر بلحاظ محتوی عوض شده و هم اینکه شعر از انحصار یک عده مواجب بگیر درباری بعنوان شاعر دربار و حقوق بگیر دربار درآمده و به میان مردم رفته و منتشر شده که این خصیصه تا امروز باقی مونده و ما بنوعی مواجه با گسترش شعر تا امروز هستیم در مفهوم شاعران مردمی    مهمتر اینکه صفویان بخاطر اینکه کشور ایران رو احیا کردن و بعد از قرن ها تسلط اعراب و سلاطین و امرا حکومتی تشکیل دادن با ثبات نسبتا خوب و نام ایران رو زنده کردن و متصرفاتشون رو که اغلب نواحی ایران قدیم رو شامل میشد دوباره نام ایران گزاشتن که تا امروز باقی هست . اینکه شعر در نواحی هند و عثمانی و سپس تا امروز امتداد پیدا میکنه بخاطر اینه که اصل کشور ایران احیا شده و استمرار پیدا کرده یعنی ما اوج گستردگی زبان فارسی رو از ابتدای تاریخ ایران تا امروز تنها در دوره صفویه شاهد هستیم   نکته دیگه اینکه هنر فقط مخصوص شعر و ادب فارسی نیست . شامل چیزای دیگه هم میشه مثل معماری ، نقاشی ، تئاتر و نمایشنامه نویسی ، خوشنویسی و .. که الحق تاریخ صفویان خیلی در این زمینه دست پر هست . یعنی ممکنه در یک دوره ای در ایران یک سلسله خرابی زیاد داشتن و قتل عام ولی مثلا چن تا شاعر درباری رو تحویل دادن همین . ولی دوره صفویه در زمینه هنر خیلی چیزها برای گفتن داره   از همه مهمتر اینه که ما در زمینه تفکر عقلی و فلسفی خیلی رشد داریم . فیلسوفان بزرگی پدید اومدن که هرکدومشون برای اینکه سلسله ای بزرگ و مهم جلوه کنه کافیه مثل میرداماد ، میرفندرسکی ، ملاصدرا ، ملا محسن فیض کاشانی و ...... که مهمترینش ملاصدرا هست و ظهور مکتب فلسفی حکمت متعالیه که تا امروز همه فیلسوفان ایرانی و مسلمان حرف تازه ای جز اندکی نیش از اونچه او گفت هنوز نزدن . بجز زمان پس از انقلاب که داره کم کم زمینه های جهش فلسفی و عقلی در ایران دوباره پدید میاد و بسیار نوید بخشه انشاء الله   در زمینه امور دیوانی ، نظام اداری ایران کنونی از زمان صفویه پایه ریزی شده و قرن هاست که ما مدیون نظام دیوانی و حکومت داری صفوی هستیم یعنی بدون داشتن پایه و مبنای اداری مستحکمی که حکومت صفوی پدید آوردن ادامه حکومت در ایران ممکن نبود تا اینکه از اواخر قاجار و سپس در دوره جدید سعی شده نظامات اداری جدید به ایران آورده بشه با این وجود هنوز هم نظام اداری صفوی در ایران رگه هایی ازش وجود داره. نظام قدرتمند اداری نوینی که پدید اوردن برا یزمان خودش عالی بود و تونست مفهوم دولت رو در ایران احیا کنه اونها شیوه منسجم و مستحکم اداری و حکومت داری رو در ایران پایه گزاری کردن و قوانین حکومت داری منسجمی پدید آوردن که باعث شد ما شاهد چیزی بنام دولت صفوی باشیم   و اما در زمینه نظامیگری و میزان حضور طوایف مهم ایران در ارتش صفوی : در سپاه صفوی ده ها قبیله از سراسر یران حضور داشتن اعم از قبایل قزلباش (شامل استاجلو ، روملو ، تکللو ، ذوالقدر ، افشار ، قاجار ) و قبایل غیر قزلباش شامل تالشی ها ، کردها ، لرها و لک ها ، عرب ها ، خاندان های فارسی زبان ، گرجی ها ، چرکس ها ، ارمنی ها و .....   بعبارت دیگه هر قبیله و طایفه ای که خودش رو ایرانی میدونست و یا خودش رو وفادار به ایران میدونست و یا حاضر به خدمت به ایران بود تونسته در ارتش ایران حضور داشته باشه   ما باید بدونیم که صفوی ها دولت تشکیل دادن و ایران رو از حالت ملوک الطوایفی سعی کردن خارج کنن و نظام اداری و اجتماعی با ثبات پدید بیارن و این ممکن نیست مگر با اجتماع طوایفی که تونستن با عوامل همگرایی ملی ایرانیان کنار بیان   منتها مسئله مهم همین مطلب هست که هر کسی که در ارتش حضور داره می باید به ایران و دولت صفوی وفادار باشه . حالا ما قبایلی داریم که خودشون رو به ازبک ها ، روس ها ، قزاق ها ، عثمانی ها ، هندی ها و ... بیشتر متعهد میدیدن و هیچ تعهدی نسبت به ایران از خودشون نشون نمیدادن بلکه در بسیاری از مواقع در زمانیکه ارتش ایران داشته از موجودیت کشور دفاع میکرده از پشت به سپاه ایران خنجر زدن و با یاغیگری و فرصت طلبی و ایجاد آشوب و جنگ سعی در تمرکز زدایی از ارتش ایران داشتن و بارها در مواقع حساس خیانت خودشون رو نشون دادن مثل برخی از طوایف بلوچ ها و ... چرا می باید در ارتش ایران خدمت کنن درحالیکه براشون انگیزه های مهمتری وجود داشته مثل حس تعهد به عثمانی و یا انگیزه مذهبی سنی و یا ...   مثلا همین برخی طوایف بلوچ باعث شدن زمانیکه نادر میتونست بغداد رو فتح کنه از پشت بهش خنجر زدن و سپاه نادر رو مجبور کردن برگرده و مشغول دفع فتنه اونها بشه یعنی متعهد به عثمانی بودن نه ایران و اما طوایف کرد بخشی از اونها با دولت صفوی همکاری کردن و حتی در مقابل عثمانی ها و ازبک ها از قلمرو ایران دفاع کردن و در دفع شورش های داخلی مشارکت داشتن ، و برخی از سران و طوایفشون با عثمانی همکاری کردن و موجبات جنگ با صفویه رو فراهم کردن . بنابراین کردها یکدست نبودن   زمانیکه ما حتی در زمان نادر میبینیم بعضی از اینهایی که همیشه خیانت میکردن اما به ارتش نادری پیوستن نه بخاطر این بوده که مثلا یکباره درشون حس وطن دوستی و این قبیل امور ایجاد شده باشه بلکه بخاطر ترس شدید از ارتش نادری و چشمداشت به غنایم بود که به نادر پیوستن یعنی ترجیح دادن همپیمان مصلحتی قدرت مسلط زمان باشن تا بخوان باهاش رودررو بجنگن و بفنا برن . بهمین خاطر هست که بلافاصله روز بعد از کشته شدن نادر طغیان کردن و شورش و بلوا درست کردن و شیعیان رو قتل عام کردن و ایران رو تجزیه کردن یعنی یکی از عوامل تجزیه ایران بعد از نادر همین ها هستند.
  12. تاکید من بر روی قرن چهارم هست . اما در خصوص سامانیان بله تا جایی که حکومت ها آمیخته با تعصب مذهبی نشدن رشد علمی ادامه داره . مثلا همون مامون یک عقلگرا محسوب میشه و معتزلی مذهب هست و لذا میبینید روند رشد علمی چگونه هست ولی جانشینانش مثل متوکل عباسی که تعصبات مذهبی رو که جایگزین عقلگرایی میکنن و مذهب اشعری رو میپذیرن وضعیت علم و عالمان چقدر تاسف بار میشه و عالمان و فیلسوفان به دربار سامیانیان نقل مکان میکنن . تنها علتش هم اینه که اونها تسامح مذهبی داشتن و حتی نسبت به سایر ادیان هم در قلمرو خودشون تسامح نشون دادن . معنیش اینه که نخواستن طابق النعل مذهبشون در همه جوانب عمل کنن . در غیر اینصورت وضعیتشون دقیقا میشد همونیکه متوکل کرد .   وضعیت عالمان و علم در دوران حکومت های محلی در ایران هم همین روند رو داره . تا زمانیکه تعصبات مذهبی نداشتن علم روند رو برشد داره . یعنی تعصبات مذهبی سنیگری که خلاف عقلگرایی هستش باعث ایستایی علم شده . اما جائیکه اگه حاکمان حتی سنی بودن ولی بیشتر آزادمنش بودن تا متعصب و تسامح مذهبی داشتن روند علمی خوب و روبرشد هست .   مثلا همین سامانیان سنی مذهب ابن سینا باهاشون کار میکنه و مورد تکریم واقع میشه ولی از محمود غزنوی متعصب فرار میکنه و حاضر نیست در دربارش حضور داشته باشه و در نهایت به مناطق تحت حکومت آل بویه میره و هرچند بخاطر حسادت حاسدان مدتی هم اذیت میشه ولی هرگز از اونها جدا نشده و تا آخر عمرش در کنار اونها باقی مونده و مثلا فرار نکرده و یا تغییر مکان نداده . همین محمود بخاطر اینکه عالمان زینت محسوب میشدن عده ای رو بزور و عده ای رو بزر دور خودش جوع کرد که معروفترین عالمانش ابوریحان هست که شیعی هست و بخاطر تعصب محمود در تقیه بسر برد . همین محمود که عالمان رو دور خودش جمع کرد معتزلیان و یعنی طیف عقلگرای اهل سنت رو قتل عام کرد همچنین شیعیان رو و کتابخانه هاشون رو هم سوزوند . یعنی کتابسوزی ها داره و نقل میشه که اهل ری رو قتل عام کرد بخاطر مذهب تشیع و خروارها کتاب رو سوزوند . همین کا رو با معتزلی های سنی کرد هم قتل عام هم کتابسوزی.     اگر آل سامان در شرق ایران هست در غرب اون آل بویه پایه گزار دانش شیعه و عالمان شیعه هست . هر چند توفیقشون به آل سامان نرسید ولی از نظر اهمیت کمتر نیست و در برخی جهات قطعا بیشتره  در دوران آل بویه بمحض ثبات سیاسی دولتشون روند رشد علمی داریم و تاسیس کتابخانه ها و مراکز علمی و آغاز پویایی فلسفه و تاسیس مکتب فلسفی اسلامی بعنوان مشاء رو با حمایت از ابن سینا یعنی تا قبل از اون زمینه های شکل گیریش وجود داره ولی تاسیس حقیقی چیزی بعنوان مکتب در این زمان و دوران اونهاست . اهمیت این امر تا جایی هست که امروز شما مثلا یونان رو اهمیتش رو عمدتا در دموکراسی و مکاتب فلسفیش میدونید یعنی هر چند قبل از اونها فلسفه وجود داره ولی تاسیس مکتب عمده توسط اونهاست . اما مقایسه کنید با سلجوقیان و نظامیه ها که در تاریخ علم ایران بعنوان نمونه معرفی میشه . هر چند نظام الملک متعصب مذهبی بوده تا حدودی و بخاطر همین تعصب با علم هم متعصبانه رفتار میکنه ولی تا حدودی آزادی تعقل داده میشه و پیشرفت علمی داریم ولی درنهایت خروجی اون میشه غزالی و تکفیر فلاسفه و بستن باب فلسفه و تفکر عقلانی و عقلگرایی در اهل سنت تا امروز یعنی چیزی حدود هزار سال فتوا و فکرش سیطره داره بر این قلمرو فکری اسلامی غزالی کاری که کرد مبتنی بر مبانی فقهی و مذهبیش بود و چیزی غریب نگفت و بهمین جهت تا امروز در اهل سنت مقبول افتاده . اگر غیر از این بود توسط بعد از خودش نفی میشد و جلوش گرفته میشد . ولی نتیجه منطقی اون طرز تفکر مذهبی دقیقا میشه فتوای غزالی یعنی اگه بخوان حقیقتا به لوازم مذهبی خودشون پایبندی کامل نشون بدن میشه همین فتوای غزالی   این فتوا وضعیت قرون وسطایی علمی رو نزدیک به هزار سال بر همه عالم اسلام تا امروز بجز استثناهایی پدید آورده و هنوز هم سیطره نسبتا کاملی رو در اکثر بخش های عالم اسلام داره و هیچکسی هم نتونسته و نمیتونه اون رو عوض کنه و عوض کردنش تنها و تنها از طریق تغییر جدی در اصولی از مذهب اهل سنت ممکنه و اینچنین چیزی براحتی ممکن نیست(اگه نگیم محال)   شما مثلا ببینید خروجی اخوانی ها و یا اسلامگرایان مصر و ترکیه (بعنوان کسانیکه خواستن تکنوکرات باشن و فاصله بگیرن از اون جو قبلی و تونستن در حکومت های سکولار زمان خودشون پاگرفته و رشد کنن که اگر حکومت های مذهبی میخواست باشه اینها هم اجازه ظهور هرگز پیدا نمیکردن) حتی مالزی و غیره در نهایت چی میشه و النصره و داعش ازش متولد میشه . یعنی هرچی هم که خواسته باشن از اون روحیه و از اون فتوا فاصله بگیرن اما در نهایت برمیگردن مثل پرگار به نقطه اول
  13. راستش خیلی وقت بود فرصت نداشتم بیام امروز که سری زدم این تاپیک توجهمو جلب کرد . فقط رسیدم اجمالا همین صفحه رو مرور کنم اونم در حد مرور اجمالی   پست های جناب مولتکه رو البته سریع رد شدم ازش   متاسفانه ایشون از دریچه تعصب مذهبی در اغلب نوشته هاشون وارد میشن و مشاهده میشه سوزش عجیبی از مذهب رسمی شیعه فعلی ایران دارن و بارها شده که در نوشته هاشون براحتی قابل درک هست که خواهان تغییر مذهبی ایران هستن .   اما اجالتا چن تا نکته رو بهش اشاره میکنم :   اولا آل بویه ابتدائا زیدی مذهب بودن ولی به شیعه اثنی عشری گرایش پیدا کردن و فقه شیعه در زمان اونها خصوصا شیخ مفید که تحت عنایات بسیار زیاد اونها قرار داشت به قوام نهایی خودش رسید . شیخ مفید همون کسی هست که امام زمان عج ایشون رو برادر خودشون خطاب کردن و در رثای فوت ایشون کلمات قابل تاملی فرمودند . عضد الدوله مقتدر ترین حاکم بویهی بصورت پیاده زمام اسب ایشون رو میکشید . خدمات آل بویه به مذهب حقه اثنی عشری قابل کتمان نیست .   دوران اوج و شکوفایی نهایی جهان اسلام هم مصادف هست با قرن چهارم و علی الخصوص آل بویه و حاکمان شیعی و بعد از اون دوران نزول علم در جهان اسلام و خصوصا ایران رو داریم . این رو هم اگر کسی تاریخ علم ایران و جهان اسلام رو خونده باشه بهش معترفه . (حوصله جدل در این زمینه رو هم ندارم . کسی خواسته باشه حقیقت رو بفهمه باید خودش بره تاریخ علم در ایران رو مطالعه کنه و با حرافی و مغالطه و این حرفا تاریخ عوض نمیشه )   اصولا بخاطر مخالفت تعصب گونه مذهب تسنن با عقل و عقلانیگری یکی از عوامل عقب ماندگی علمی جهان اسلام همین اندیشه جمود هست که منافی فرمایش پیامبر در وجوب طلب علم هست برای هر مسلمان . و بخاطر همین تعارض هست که علم نمیتونه روند صعودی خودش رو حفظ کنه و در جهان اسلام بیکباره ایستا و سپس سقوط میکنه لازمه پیشرفت علمی رها کردن عقل و استنباط عقلانی هست . البته با لوازم خودش . کافیه ببینید که امام محمد غزالی در همین قرن چهارم با فتوای مذهبی کفر فلاسفه چگونه کمر فلسفه و اندیشه عقلانی رو در جهان اسلام شکست بگونه ای که بعد از ایشون فلسفه در شرق عالم اسلام و بعدا در غرب عالم اسلام محو شد و بعد از اون هم هیچ فیلسوفی در اهل تسنن نداریم و فلسفه از قرن چهارم ببعد فقط در مذهب شیعه رشد پیدا کرده و بالندگی داره . فارابی ، ابن سینا هم شیعه هستش و سهروردی و ملاصدرا هم همینطور (اینها بزرگان اصلی فلسفه اسلامی محسوب میشن). فارابی در دستگاه شیعی همدانی رشد میکنه . اما ابن سینای اسماعیلی مذهب رو متعصبین سنی آواره کردن . سهروردی شیعه امامی رو هم بقتل رسوندن . ملاصدرا در حکومت شیعی هرچند استادان فلسفیش هرگز منع نشدن و همیشه جایگاه و کرسی درسشون رو تا لحظه مرگ دراختیار داشتن البته بخاطر حسادت تکفیر شد ولی بعدها دوباره جایگاه کرسی استادیش رو بهش برگردوندن . سرسلسله سه مکتب مشاء ، اشراق و حکمت متعالیه   فلسفه همین امروز هم در مذهب اهل تسنن تکفیر میشه و در همه حوزه های علمی اهل سنت ممنوع هست . حتی بزحمت منطق تحمل میشه .   صفوی ها هرچند ترک زبان بودند و اصالتا ترکمن ولی خودشون رو ایرانی میدونستن و در مقابل عثمانی ها خودشون رو ایرانی معرفی میکردند . زبان دولتی و دیوانی اونها هم فارسی بوده . ادبیات فارسی هم در اون زمان درجا نزده ولی از بخشش های عجیب و غریب محمود غزنوی هم خبری نیست . اینجور نبوده برن هند رو غارت کنن خرج عطینا کنن . اما ادبیات فارسی در زمان صفویه به تکامل خودش ادامه داده و میراث دار اونها در زمان قاجارها به تکامل امروزی رسوندنش . صفوی ها هیچ مخالفتی با زبان فارسی نکردن بلکه با معرفی خودشون بعنوان شاهان ایرانی باعث ادامه تکامل و رشدش شدن .   اما نادر یکی از نقاط ضعفش همین ارتش هزار تیکش بود . کافیه تاریخ رو بخونید تا ببینید به مجرد مرگش مناطق سنی نشین و ارتشهاشون چه دست درازی به مناطق دیگه و تصفیه نژادی از شیعیان بعمل آوردن و پاکسازی نژادی کاملی از مناطقی که دستشون رسید بعمل آوردن . ستون فقرات ارتش نادر همون ارتش صفوی هست و اضافه شدن سایر طوایف چندان تغییری در توان رزمی اون ایجاد نکرده بلکه شجاعت و نبوغ نظامی نادر راهگشا بوده در فتوحاتش . ارتش چهل تیکه اون بعد از خودش بلای کشور شده و باعث تصفیه شیعیان و قتل عام اونها در مناطق نزدیک به سنی ها شد .   اما ارتش صفوی اگه کسی تاریخ خونده باشه خوب میدونه که از همه طوایف اصلی ایران درش حضور دارن و منحصر در قزلباش و یا چرکس ها نیست . اگرم تاریخشو بلد نیس خب اظهار نظر نکنه لازم نیس بدروغ مطالبی رو بگه و فکر کنه هیچکس نمیفهمه   اما تشکیل ارتش با مختصات نادری نه تنها در ایران امروزی ممکن نیست بلکه نقطه ضعف و تجزیه ایران خواهد بود . کافیه ببینید لایحه گارد ملی عراق چطور منتهی به تجزیه عراق میشه . متاسفانه واقعیت اینه که برای اهل تسنن در ایران ملیت و حتی زبان و این قبیل امور کمترین اهمیت رو داره و اونچه که از بیشترین اهمیت برخورداره تعصبات مذهبی هست . کافیه سرانجام سوریه و عراق و حتی یمن رو نصب العین قرار بدیم تا ببینیم که مثلا یمنی ها چطور بیگانگان سعودی و .. رو بخاطر تعصبات مذهبیشون راه دادن و کشورشون رو تحت اشغال بیگانه قرار دادند . و یا سوری ها و یا ارتش عراق .   ارتشی که فرماندهانش بجای اجرای فرامین ستاد فرماندهی و مدنظر قرار دادن منافع ملی از شیوخ وهابی عربستان فرمان میبرند و یا سایر شیوخ مثلا الازهر و یا شیوخ محلی اینچنین ارتش براحتی در اولین فرصت پیش آمده از هم میپاشه و کشور رو بفنا میده و بجای افزایش توان ملی فقط موجبات روزنه نفوذ و ست شدنش رو فراهم میکنه . کافیه یه شیخ نادان بیسواد یه فتوا بده اهمیتش از همه ملیت و تاریخ و منافع ملی و خون و جان و ناموس و ... بیشتره چنین ارتش در ایران فقط از شیوخ متعصب فرمان خواهد برد نه سلسله مراتب ارتش . بجای ولی فقیه ، شاه عربستان مستقیما بر ایران فرمان خواهد راند . این حقیقتیه که هر بچه ای هم اون رو میفهمه و نمیشه اون رو در لابلای کلمات پنهان کرد .   انتقام چندصد ساله رو یکجا خواهند رفت . مردانشون رو گردن میزنن بچه هاشون رو زنده بگور وزنان نوامیش شیعه رو بعنوان کفار بغنیمت خواهند برد و میان خودشون تقسیم خواهند کرد (زنان ایزدی عراق که ایزدی ها از آمدن داعش خوشحال و هیجان زده بودن و با داعش حتی همکاری اولیه هم کردن نصب العین هست)   ارتش ایران توانش در جنبه ایدئولوژیک حسینیش هست و اینکه بخواد این جنبه رو کاملا حذف کنه بخاطر ورود عناصر مذاهب دیگه در حال حاضر فقط بمعنی تضعیف و نابودی جایگاهش هست و بیدفاع قرار دادن کشور . این ارتش بجای اینکه حافظ مرزهای کشور باشه اون رو دو دستی تقدیم شاه عربستان میکنه.   جناب مولتکه باید بدونن خواب فروپاشی حکومت شیعه فاطمیون بدست صلاح الدین (بعنوان سردار لشکر فاطمی ) و تغییر مذهب مصری ها از شیعه به تسنن در ایران تعبیر شدنی نیست .   اما سایر مطالب رو باید که فرصتی کنم بخونم  . لازمش اینه که از اول تاپیک رو مرور کنم
  14. rasoolmr

    عملیات افشار

        تنها دلیل قتل عام و تصفیه نژادی شیعیان همین بود   ممنون
  15. rasoolmr

    عملیات افشار

    در دهه های گذشته متاسفانه هر زمان ایران و یا گروه های شیعه به نیروهای اهل سنت اعتماد کرده از پشت خنجر خورده   من با عده ای از افغان های داخل کشور دوست هستم . خون گریه میکنن از جنایتهایی که مسعود در حق شیعیان کرد . در شیعه کشی هیچ کم از طالبان نداشت   ایران خیلی به مسعود کمک کرد . هم کمک نظامی و تسلیحاتی و هم دلارهای مالی و هم اطلاعاتی . متاسفانه هر زمان مسعود دریافت کمک میکرد با فحاشی جواب ایران رو میداد . ایران رو کفتار خطاب کرده بود.   این درسته که حزب وحدت با حکمتیار متحد شد و این بزرگترین اشتباهش بود . اما موشکباران کابل کار حکمتیار و سایر گروه ها بود . حزب وحدت خواستار اتحاد با گروهی دیگه بود که بتونه در مقابل سایر رقبا از خودش دفاع کنه . جالب اینه که مسعود که بیشترین حمایت رو از ایران دریافت کرده بود حاضر به همکاری و دادن هیچ سهمی به بخش قابل توجه مردم کشورش یعنی شیعیان نبود و درصدد خلع سلاح کامل شیعیان و حذف کامل اونها با اتحاد با گروه ها تحت نفوذ پاکستان و عربستان بود.   در جریان شهادت مزاری مسعود با خیانت به شیعیان و حزب وحدت و همه مجاهدین متاسفانه با طالبان همپیمان شده و با طرحریزی عملیات مشترک با طالبان دست به حمله ضد حزب وحدت و محاصره و قتل عام شیعیان و اخراج اونها از پایتخت کرد .   اینکه مسعود پیام داده به مزاری برای اینکه به طرف طالبان نره در محاصره دروغ هست . هر چند که اگر واقعیت هم میداشت کاملا حرکت شهید مزاری قابل درک هست چون شهادت بدست طالبان شرف داره به اسارت بدست نامردی مثل مسعود و تحمل خفتی دردناک از یک خائن     جالبه که تاریخ همیشه جواب خائنین رو خوب داده . مسعود بدست همپیمانان سابقش که دشمنش شده بودند از صحنه حذف شد و در نهایت ترور شد . طالبان که با کمک مسعود مناطق زیادی رو تصرف کرده بود همه کابل رو هم از چنگ مسعود و ربانی درآورد و همه متصرفاتش رو از چنگش خارج کرد و اون رو محصور در دره پنجشیر کرد تا زمان ترورش بدست عوامل نفوذی القاعده که در پوشش خبرنگار او رو با بمب جاسازی شده در دوربین بقتل رسوندن     این واقعه و امثالش ثابت کرد شیعه باید خودش قوی باشه جوری که بتنهایی حتی اگه تنها بمونه بتونه از خودش دفاع کنه   رمز اینکه حزب وحدت نتونست مثل لبنان و حزب الله قدرتمند باقی بمونه این بود که نتونست استقلال خودش رو حفظ کنه . و علت اینکه چرا ایران نتونست بین مسعود و حزب وحدت هماهنگی ایجاد کنه این بود که مسعود یک سنی بسیار بسیار متعب بود و در دشمنی با شیعیان هیچ دست کمی از طالبان و القاعده نداشت . و این رو تاریخ در همپیمانی مسعود با طالبان و القاعده و شرکت در قتل عام شیعیان نشون داد. متاسفانه افغانستان دارای تعصب مذهبی بسیار بالا هست و اینها با لبنانی ها که دارای روحیه ای متناسب با مناطق مرفه و سابقه قرن ها همزیستی مسالمت آمیز بین اقوام و مذاهب مختلف که باعث ایجاد روحیه تسامح بینشون شده تفاوت چشمگیری دارن   مسعود بدلیل تعصب بسیار زیاد مذهبی اگر باقی میموند قطعا تبدیل به دشمن ایران میشد .   در میان اقوام اهل سنت تنها سکولارها نشون دادن که میتونن تسامح مذهبی داشته باشن و سایر فرق رو اجازه نفس کشیدن بدن . در غیر اینصورت هر حزب یا گروه مذهبی سنی بطور ذاتی دشمن شیعیان و ایران خواهد بود حتی با همپیمانی دشمنان فرامنطقه ای مثل آمریکا   متاسفانه در جریان مذهبی اهل سنت تسامح جایی نداره . حتی گروه های بظاهر معتدل هرچند حتی اگرخودشون دست به تصفیه و جنایت و نسل کشی نزنن ولی حتما دست گروه های خشن تندرو و جنایتکار رو باز خواهند گذاشت و براشون ترجیح داره با اونها همپیمان بشن تا کشوری مثل ایران یا گروه هایی شیعی   متاسفانه مسعود که هم پول و هم سلاح و تجهیزاتش رو از ایران همواره دریافت کرده بود با پشت کردن به ایران ، هم با عربستان و گروه های تحت نفوذ عربستان همپیمان شد مثل حزب اتحاد و سپس طالبان و حتی القاعده و هم با پاکستان . همونهایی که بعدا بهش نارو زدن و از پشت خنجر زدن . ولی هرگز تاکید میکنم هرگز روی خوش به ایران و شیعیان نشون نداد و هربار که پول و سلاح دریافت کرد جواب محبت رو با فحاشی و خیانت داد.     قطعا و بطور واضح تنها گروه های سکولار سنی میتونن تسامح مذهبی داشته باشن