rasoolmr

Members
  • تعداد محتوا

    1,115
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های rasoolmr

  1. [quote]جالبه وانت های نظامی این انقلابیون لیبی به لحاظ زرهی حفاظت بیشتری نسبت به وانت های نظامی ما دارن . متاسفانه نمی دونم چرا در ساخت خودروهای نظامی ما توجهی به این چیزا نمیشه. هنوز جنگ که نشده ولی مثلا احتمالا همتون کلیپ هایی از کمین و حمله قاچاقچی ها به وانت های نیروی انتظامی که پشتشم کلی سرباز بدون محافظ نشسته بودنو دیدید. من نمی دونم حد اقل چرا در این مناطق از خودروهای نظامی محافظت شده استفاده نمیشه که حد اقل در مقابل اسلحه انفرادی مقاوم باشه. تو شلوغی های پس از انتخابات 88 هم که دیدیم چطور وانتهای پلیس رو به آتیش می کشیدن. ( البته در مورد شورش های شهری که نشون دادیم اصلا برای همچین مواردی هیچگاه نیروهامون رو آماده نکردیم (در مقایسه با تجهیزات و عملکرد نیروی های ضد شورش کشورهای اروپایی و ...))[/quote] سوالات بی جواب
  2. کماندوها اونم از نوع انگلیسی و غربی فقط استفاده کننده از بهترین تجهیزات هستن چیزی کن ندارن که بفکر طراحی باشن . اگه خیلی دلشون سوخته بود خیلی راحت میشد همه جور سلاحی رو با هواپیما به انقلابیون لیبی برسونن ( اوج نامردی )
  3. خیلی راحت نیروی پیاده رو مکانیزه کردن . برای استفاده بهینه از نیروها و توان جابجایی سریع نیروها با توجه به سرعت تحولات لیبی و دست بدست شدن سریع شهرها و مواضع و گستردگی خاک ، تراکم خیلی کم جمعیتی و دور بودن و پراکندگی جمعیت در لیبی بهترین شیوه های ابتکاری رو خلق کرده و بکار بردن .
  4. جناب ارنست شهدای ایرانی رو بهشون شهید میگن نه کشته شده !!!!!! ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون . ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون البته اگه کسی با تفکرات شما باشه بله اسمش همون کشته شده و بهلاکت رسیده است .
  5. شهریور 1320 و ارتش رضاشاهی با ورود متفقین به ایران در سوم شهریور 1320.ش، و دستور رضاشاه مبنی بر ترک مقاومت در ششم شهریور، آن ارتشی که رضاشاه با آن همه دبدبه و کبکبه و صرف بودجه‌ها و هزینه‌های گزاف برای ضمانت سلطنت خود ساخته و یکی از ارکان سلطنتش را بر پایه آن قرار داده بود به یکباره فروریخت و نتوانست در برابر حمله متفقین، جز مقاومتی بسیار اندک، کاری انجام دهد؛ تنها مقاومتی که در این زمان انجام شد مقاومت نیروي دریايی نوپای ایران به فرماندهی دریادار بایندر بود، که توانست یک روز، مانع پیشروی قوای انگلیسي در جنوب ایران شود، اما در نهایت نیروهای انگلیسی مقاومت بایندر و ششصدوپنجاه نفر افسر و ملوان را درهم شکستند و همگی آنها در طی این زد و خورد کشته شدند. و چنین بود که از آن ارتش 127هزار نفری فقط 650 نفر مردانه ایستادند و کشته شدند. درواقع بنیان این ارتش به‌ظاهر منسجم، مدتها پیش، دستخوش ویرانی گشته بود و به همین دلیل با اولین لرزش، فرماندهان لشکر رضائیه و خراسان، مانند فرمانده کل قوای‌شان، فرار را بر قرار ترجیح دادند و از ترکیه و بندرعباس سر درآوردند. یکی از نقاط ضعف رژیم‌های اقتدارگرا فقدان نقد و آسیب‌شناسی است؛ چنان‌که حاضر نیستند ضعفهای خود را بپذیرند، و درصدد برمی‌آیند نقایصشان را به عناوین مختلف، با دستاویز قرار دادن چیزهایی که وجود خارجی ندارند، بپوشانند؛ چنان‌که رضاشاه نیز در سوم شهریور 1320 گفت: «اگر من صد بمباردیه داشتم، خودم می‌دانستم چطور به تعرض روسها و انگلیسی‌ها جواب بدهم.» و در چهارم شهریور اظهار كرد: «سربازهای ما بسیار خوب هستند و خوب می‌جنگند، ولی با گوشت بدن جلو تانک و هواپیما چطور می‌تواند طاقت بیاورد.» این در حالی بود که وی در اوایل مرداد 1320 در مانوری که در تپه‌های ازگل ترتیب داده شده بود تحت‌تاثیر مهملات فرماندهان چاپلوس و فرصت‌طلب، که لشکر سلم و تور را به مبارزه می‌طلبیدند، گفته بود: «قشون من عالی‌ترین قشونی است که امروز در دنیا وجود دارد.» وی هنگامی که ژنرال ژاندار، مستشار نظامی سفارت فرانسه در تهران، را مخاطب قرار داد و از میزان مقاومت ارتش ایران در برابر قوای دول معظم جویا شد و پاسخ ناامیدکننده «دو ساعت مقاومت» را شنید، جهانبانی، رئیس وقت ستاد ارتش، را مامور کرد تا نقاط ضعف ارتش ایران را شناسايي و رفع کند، اما هنگامی که جهانبانی تمامی عوامل ضعف ارتش را طی یک گزارش تحقیقی به سمع و نظر وی رسانید، چنان مورد غضب قرار گرفت که نه‌تنها دستگیر و رهسپار زندان شد، بلکه تمامی خاندان جهانبانی، که اکثر آنها مستخدم ارتش بودند، از وحشت دیکتاتور و دستور تلویحی‌اش، نام خانوادگی خود را به جهان‌بینی، شه‌بنده، کیکاووسی و یزدان‌مهر تغییر دادند، تا بدین وسیله موارد نقصان ارتش شاهنشاه قدرقدرت مرتفع گردد! به هنگام حمله متفقین، رضاشاه حتی کوچک‌ترین اقدامی برای رفع ضروریات مورد نیاز سربازان انجام نداده بود، کمااینکه در جلسه هیات وزرا، که در روز سوم شهریور 1320 با حضور رضاشاه تشکیل گردید، معلوم شد: 1ــ برای مصرف تهران بیش از سه روز گندم موجود نیست؛ 2ــ پیش‌بینی برای برقراری سیستم آگاه كننده مردم (آژیر) مطلقاً به عمل نیامده است؛ 3ــ روز بعد معلوم شد که حتی بنزین هم به حد کافی وجود ندارد؛ 4ــ علاوه بر اینها پناهگاه هوایی هم احداث نشده بود و در روز دوم جنگ نیز ستاد جنگ اعلام کرد که استفاده از پنجاه‌هزار نفر ابواب جمعی نیروهای پادگان به دلیل نبود کامیون و بنزین ممکن نیست. در این جلسه هیچ‌کس از رضاشاه نپرسید که بنزین، آژیر، پناهگاه و ضدهوایی هم مثل بمباردیه، تانک و هواپیما در دسترس نیستند یا اینکه تمام حکومتها آنها را جزء برنامه‌های بلندمدت خود پیش‌بینی می‌کنند؟ وی در حالی دستور محاکمه و مجازات علی ریاضی و احمد نخجوان، و بازگشت سایر امرای لشگر را به تهران صادر کرد که خودش در تدارک فرار بود؛ چنان‌که در همان روز سوم شهریور علناً اظهار کرده بود: «ما تصمیم خود را گرفته‌ایم که برویم.» ارتشبد فردوست درخصوص حال و روز رضاشاه هنگام حمله متفقین می‌نویسد: «پس از اینکه به او گوشزد شد ورود نیروهای متفقین به ایران اجتناب‌ناپذیر است، آن مرد قدرقدرت، که قدرتش در دستگاه دژخیمی شهربانیش بود، یکباره فرو ریخت و به فردی ضعیف و غیرمصمم تبدیل شد و در ظرف چند روز قیافه و اندامش آشکارا پیرتر و فرسوده‌تر گردید.» درواقع تصویری که رضاشاه در این برهه زمانی از خود نشان داد کاملاً با تصویری که تا پیش از این تاریخ از وی ارائه شده بود، در تضاد قرار داشت. تا پیش از این تاریخ، در مدارس نظام و دانشکده‌های افسری، چاپلوسان و فرصت‌طلبان ظهور رضاشاه را امری الهی تلقي مي‌كردند که به صورت دست خداوندی از آستین ملت برومند ایران بیرون آمده و ایران و ایرانی را نجات داده است؛ کار به جایی رسید که سرگرد فرزاد در سال 1319.ش در سخنرانی‌اش در دانشگاه جنگ، ضمن مقایسه هیتلر و رضاشاه، با خدا خواندن هیتلر، رضاشاه را حتی بالاتر از خدا خواند. از سویی دیگر، رضاشاه تلاش کرد با حذف القاب و عناوین دوره قاجار، نظیر سلطنه، دوله و...، و به‌کارگیری القاب نظامی جدید، نظیر سپهبد، امیرلشکر، حکومتی میلیتاریزه و نظامی ایجاد کند. او با اعمال این سیاست باعث شد اشرافیت نظامی جدیدی به‌وجود آید که متشکل از نورچشمی‌ها، چاپلوسان و فرصت‌طلبان بود و گماشتن این افراد در راس این امور یأس و سرخوردگی افسرانی را موجب می‌شد که به دلیل مانورها و تبلیغات گسترده زمان رضاشاه، به امر نظامی‌گری روی آورده بودند. از طرف دیگر، افسران دانشکده‌دیده در بدو ورود به خدمت، بر مبنای نوعی نیاز روحی به داشتن یک فرمانده دلاور و وطن‌پرست، رضاشاه را مظهر تمام صفات خوب دلاوری، شجاعت، میهن‌پرستی و... می‌دانستند. آنها سیه‌چردگی او را به خدمات مردانه وی در وضعیت آب و هوای سخت و سوزان، و زخم پیشانی او را ناشی از سلحشوری سربازیش می‌دانستند، اما پس از اینکه مشخص شد زخم بالای پیشانی جای زخم جنگی نبوده، بلکه جای زخمی است که در اثر برخورد قمه و طی نزاعی بین او و همقطار دوران جوانیش، گروهبان علیشاه، هنگام امتناع از پرداخت پول یک بطری عرق در خانه گلین معروفه در محله ده آن روز عارض شده است، خواه‌ناخواه شخصیت رضاشاه در نظرشان فروریخت. از سویی دیگر، عکس‌العمل رضاشاه نسبت به افسران ژاندارمری و گماردن افسران ناآگاه و بی‌سواد و برتری‌دادن قزاق‌ها نسبت به سایر افسران، و خفقانی که نورچشمی‌های او بر جامعه اعمال می‌کردند، به‌خصوص از دهه 1310 به بعد، نارضایتی فزاینده افسران ارتش را به دنبال داشت؛ در این میان، رویکرد رضاشاه به آلمان و گسترش مبادلات سیاسی ــ اقتصادی با آن کشور، سوءظن روسیه و انگلیس را موجب گردید؛ همچنین طرفداری او از هیتلر و افکار فاشیستی‌اش، موجب شد بسیاری از افسران بله‌قربان‌گو و جاه‌طلب ارتش از شخص دیکتاتور تبعیت کنند؛ کمااینکه کسانی چون سرلشگر باتمانقلیچ، به تقلید از هیتلر، سبیل هیتلری گذاشتند و سر خود را به صورت آلمانی تراشیدند؛ درواقع افزایش هم‌دردی با فاشیسم و احساسات هواداری از دول محور در درون ارتش ایران، هرچند به صورت پراکنده باقی ماند، نشانه‌ای از بی‌ثباتی بود و در حمله متفقین موثر افتاد؛در وصف بی‌ثباتی و روحیه مقلد امرای ارتش همین بس که ارتشبد منوچهر آریانا به دلیل تقلید کورکورانه از غرب، زمانی خود را ناپلئون بناپارت ثانی و زمان دیگری، پس از پیروزی موشه دایان در نبرد با فلسطینی‌ها، خود را موشه دایان خواند و شایع بود که به دلیل یک‌چشمی بودن موشه دایان، تنها چاره را در این دید که برای شباهت به او، به فرانسه سفر کند و یک چشم خود را درآورد! وی همچنین در طی عمر خود، چندین‌بار نام خود را تغییر داد؛ چنان‌که ابتدا حسین نخعی نام داشت، بعد به حسین معتمد منوچهری تنکابنی تغییر نام داد و در نهایت سپهبد بهرام (منوچهر) آریانا نامیده شد. رویکرد به دوران باستان یکی دیگر از سیاستهای اعمال‌شدۀ زمان رضاشاه بود که فروغی آن را تئوریزه، و رضاخان عملی کرد. این باستان‌گرایی، به شکل بسیار سطحی و کودکانه‌ای، نه‌تنها تمام عرصه‌های هنری، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را درنوردید، بلکه به خصوصی‌ترین زوایای زندگی افراد نیز رسوخ یافت، به‌ طوری که تقلیدهای محض از اشکال و نقوش تخت‌جمشید در آثار هنری و معماری نمایان شد. از این رو، بخش اعظم فرصت‌طلبان نیز، به سان رضاخان، نام خانوادگی باستانی بر خود نهادند. با نگاهی گذرا به جراید سنوات 1304.ش به بعد، موج این‌گونه تغییر نامها آشکارتر می‌گردد. اما از آنجا که حکومت رضاشاه یک حکومت نظامی بود و ارتش یکی از ارکان اساسی آن محسوب می‌گشت، این سیاست بیش از همه در عرصه نظامی اعمال شد؛ چنان‌که بخش اعظم نیروهای نظامی به واسطه اطاعت کورکورانه از رضاخان، برای عقب‌نماندن از کاروان تمدن!؟ به سرعت این سیاست را در دستور کار خود قرار دادند. از جمله این افراد می‌توان از حسین نخعی نام برد؛ او چنان‌که ذکر گردید، ابتدا به حسین منوچهری تنکابنی و سپس بهرام (منوچهر) آریانا تغییر نام داد. اقلیت محدودی نیز، مثل جلیل مجتهدی (بزرگمهر بعدی) که سعی می‌کردند به‌گونه‌ای خفیف مقاومت کنند، به دستور رضاشاه، به تغییر نام خانوادگی خود مجبور گردیدند. اما با اوج‌گیری تغییر نامهای خانوادگی از سوی نیروهای نظامی، بسیاری از افرادی که در گذشته با رضاشاه مشکلاتی داشتند نیز، به منظور شناخته نشدن، به این کار مبادرت ورزیدند؛ از جمله این افراد می‌توان به سرهنگ ملک‌زاده، یکی از نیروهای ژاندارمری، اشاره کرد که با اضافه کردن نام هیربد به نام خانوادگی خود به‌شدت موجب عصبانیت رضاشاه گردید، از این رو، رضاشاه دستور داد که هیچ فرد ایرانی حق ندارد، بدون اجازه شاه، نام خانوادگی خود را تغییر دهد و این فرمان را مجلس، طی یک ماده واحده، تصویب کرد. با فرار رضا شاهو تسلیم امرای ارتش ، ارتش ایران فرو ریخت . بسیاری از امرای ارتش لیاس های نظامی را از تن خود بدر آورده و سعی در مخفی نگاه داشتن هویت خود کردند تا آنجاکه عده‌اي از افسران ارتش با پوشیدن لباس زنانه سعی کردند هویت خود را مخفی سازند. حوادث شهریور 1320.ش موج وسیعی از نارضایتی را نسبت به رضاشاه و تمامی صاحب‌منصبان ارتش به‌وجود آورد؛ اگرچه هریک از ایشان، یعنی شاه و صاحب‌منصبان، سعی می‌کردند طرف مقابل را متهم نمایند، این‌گونه منحرف کردن اذهان عمومی، از مساله اصلی، یعنی نارضايتي از بی‌کفایتی ارتش قدرقدرت رضاشاهی، که در این دوران فقط مشغول سرکوب داخلی بود، نمی‌کاست. ناخشنودی از رضاشاه و صاحب‌منصبان ارتش در درون و برون ارتش انعکاس یافت؛ نارضایتی مردم از نیروی زمینی، در معابر عمومی، با مقایسه رفتار آنها با نیروی دریایی آشکار می‌شود؛ مردم به واسطه مقاومت نیروی دریایی رفتار بالنسبه محترمانه‌تری با افسران نیروی دریایی داشتند. اما زمینه‌های ناخشنودی نظامیان جوان نسبت به عملکرد صاحب‌منصبان و امرای ارتش، زمانی گسترش یافت که ایشان در کمال ناباوری، پوشالی‌بودن ارتش و وعده‌هاي آن را دریافتند. سراسر خاطرات این نظامیان آکنده از نوعی خشم همراه یأس و سرخوردگی است. ارتشی که رضاخان فقط و فقط برای حفظ منافع خود به‌وجود آورده بود نوعی انشقاق پدید آمد و طی یک فرايند زمانی سه نوع طرز تفکر در مورد مسائل سیاسی، در میان نیروهای نظامی، به وجود آمد. از این رو، گروهی همچنان سلطنت‌طلب باقی ماندند و هیچ‌گاه به مراحل بعدی، یعنی نقد اوضاع، دست نیافتند؛ ایشان بخش اعظم نیروهای نظامی را تشکیل می‌دادند، اما عده‌ای پس از گذر از پرستش شاه به‌عنوان نماد سلطنت، به الگوهای دیگری از جمله آلمان هیتلری و شوونیسم و سپس به نوعی ناسیونالیسم ایرانی دست یافتند. این عده اقلیتی به‌شدت متزلزل بودند؛ کمااینکه در بسیاری از حوادث و وقایع تاریخی، ایشان به‌راحتی زیر سایه گروه اول ‌خزیدند، به همین جهت در بسیاری موارد، تفکیک این دو گروه از یکدیگر کار بسیار دشواری است. در برابر سلطنت‌طلبها و ناسیونالیست‌های نظامی، گروهی که اغلب سابقه تفکرات شوونیستی و ناسیونالیستی داشتند، از ایدئولوژی ناسیونالیسم به انترناسیونالیسم روی آوردند و زمینه‌ساز گسترش اندیشه چپ در میان نظامیان گردیدند. نظامیان را براساس خاستگاه طبقاتی ناشی از درجات نظامی‌شان، بعلاوه براساس عامل سن، می توان تقسیم نمود، نظامیان میانسال و مسن، که تمامی پیشرفتشان حاصل دوران دیکتاتوری نظامی رضاشاه بود، خواهان بازگشت به شرایط قبل از شهریور 1320.ش، بودند، اما در برابر ایشان، نظامیان جوان، که به منظور آینده‌ای بهتر وارد ارتش شده بودند، خواهان ارتقاي عرصه‌های نظامی، اجتماعی و اقتصادی بودند. از این ‌رو، گرایش به شخص اول در اندیشه آنان جایگاه و پایگاه محکمی نداشت، لذا بخش اعظم ایشان تحت تاثیر تحولات جهانی به سوی ناسیونالیسم تمایل یافتند و عده‌ای نیز تحت تاثیر پیروزی‌های ارتش سرخ شوروی و نیروهای پارتیزانی چپ‌گرا در اروپای شرقی، به‌ویژه پارتیزانهای مارشال تیتو در یوگسلاوی، از‌یک‌سو، و تاسیس حزب توده در ایران، از سویی دیگر، به اندیشه‌های چپ و انترناسیونالیسم گرایش یافتند. ماحصل حضور اين سه گروه در ارتش ایران، مناسبات، رقابتها و کشمکش‌هایی بود که نه‌تنها در دوران اشغال (1324ــ1320) و حوادث آذربایجان و کردستان (1325ــ1324.ش)، بلکه تا کودتای 28 مرداد 1332.ش، تداوم یافت.
  6. دردو سال آخر جنگ جهانی دوم، بیماری‌ها‌ی همه گیری مثل وبا و تیفوس در تمام اروپا شایع شده بود قحطی، فقر و گرسنگی، تاخت و تاز و سرایت امراض مسری گوناگون از ارمغان های شوم آن جنگ بود. طاعون، وبا، بیماری های مقاربتی، تیفوس و تیفوئید دامنگیر شهرهای ایران شد . برخی از این بیماریها برای اولین بار در تاریخ ایران به ایران آورده شده بودند مثل تیفوس و تیفوئید . آوارگان در ایران هر کجا که پا نهادند با خود بیماریهای مقاربتی را هم به ارمغان آوردند . در زمان آغاز جنگ جهانی دوم که هیتلر به لهستان حمله کرد گروهی از مردم یهودی لهستان از مقابل ارتش نازی گریخته وبه اتحاد جماهیر شوروی پناهنده شدند . استالین این پناه جویان و جنگ زده های بخت برگشته را به جای دلجویی به سیبری فرستاد تا در کنار سایر تبعیدی ها و زندانی ها به کار اجباری واداشته شوند . پس از ماهها زندگی بی اندازه دشوار و در شرایط سخت و نبود لباس مناسب و غذای کافی و مرگ تعداد زیادی از آنها , روسیه طبق توافقی با انگلستان آنها را به ایران فرستاد تا در ایران و زیر نظر انگلیسی ها گردانهایی را تشکیل دهند و به جنگ آلمان بروند . آواره های لهستانی با چند کشتی عازم ایران شدند و در بهار سال ۱۹۴۲ ( ۱۳۲۱ خورشیدی ) به ایران رسیدند . طبق تعریف برخی از بازمانده های آن روزگار پناه جویانی که به بندر انزلی رسیدند مملو از شپش و مبتلا به تیفوس , دیفتری و وبا بودند و به تناوب و با سرعتی زیاد کشته می دادند .آوارگان پس از رسیدن به ایران به تهران منتقل شدند و در اردوگاهی که در دوشان تپه , در زمینهای نیروی هوایی ارتش ساخته شده بود اسکان داده شدند .
  7. واقعا جهاد با دست خالی که میکن همینه . آفرین به شجاعت و شهامتشون
  8. ممنون برادر واریور. ادامه بدید
  9. تاریخ نه برای ترحم بلکه برای عبرت گرفتنه و البته روشن شدن حقایق برای بعضی اشغالگران هم با خودشون همه جور بیماری به ایران آوردند . ازجمله وبا و تیفوس . بخصوص لهستانی ها . بیماری های مسری علاوه بر قحطی مزید بر علت بود . بجهت قحطی مریضی میاد ولی بیماری هایی که اشغالگران همراه خودشون آوردن ظلم مضاعف بود .
  10. جنگ جهانی اول، بزرگ ترین و ویرانگرترین جنگ تاریخ بشر بوده و باعث مرگ بیش از ده میلیون انسان در طول چهار سال شده است. البته این آمار بدون در نظر گرفتن کشته های قحطی حاصل از جنگ در ایران است. حدود نه میلیون و پانصد هزار نفر یعنی چهل درصد از مردم ایران در جریان جنگ جهانی اول از قحطی، گرسنگی و بیماری های واگیردار به کام مرگ فروغلتیدند. در سالهای 1293 تا 1294 شمسی (1914 تا 1915 میلادی) همه تشریف آوردند: انگلیسی ها از جنوب، ترک های عثمانی از غرب و روس ها از شمال به ایران وارد شدند. ایران در این جنگ اعلام بی طرفی کرده بود ولی بیش از تمامی دولت های درگیر آسیب دید. جنگ که به پایان رسید، روس و عثمانی پی کار خود رفتند و ایران را به انگلستان واگذاشتند. انگلیس با خرید خوار و بار و جلوگیری از واردات کالا به ایران، باعث قحطی شد. جالب است بدانید که ایران تازه از قحطی و خشک سالی سه ساله درآمده بود. شاعر درباره آن قحطی فرموده است: گرانی که آدم خوری باب گشت / هزار و دویست است و هشتاد و هشت سربازان خارجی با خود آنفولانزا و وبا هم آوردند و مردم ضعیف و نحیف، بدنشان در برابر بیماری هیچ مقاومتی نشان نمی داد. سفیر وقت آمریکا در ایران مرتب از دولت امریکا درخواست کمک کرد و محموله های بزرگ مواد غذایی و دارو برای کمک به مردم ایران ارسال شد ولی انگلیسی ها اجازه ورود هیچ یک را به کشور ندادند. پدربزرگان و مادربزرگها و سالخوردها از قحطی در زمان جنگ جهانی دوم یاد می کنند و لی البته خواهند گفت که قحطی اول سخت تر و مصیبتی بزرگ تر بوده است. در قحطی بزرگ، ریخت همه عوض شده بود دیگر مردم به انسان شباهت نداشتند. همه جا افرادی دیده می شدند که با چشمان گود افتاده چهار دست و پا می خزیدند و علف و ریشه درخت می کندند و می خوردند و برای لقمه نانی التماس می کردند. مردم هرچیزی را که در دسترس داشتند می خوردند ابتدا به خوردن گوشت خر پرداختند. فقرا نیز وقتی داشتند خری را سر می بریدند قابلمه را زیر خون خر می گرفتند و آن را سر می کشیدند. بعد نوبت سگ و گربه و موش و کلاغ رسید. بعد هرچه قابل جویدن بود را کندند و در دهان فرو بردند. پاییز بود و در معابر، اجساد زنان و مردان را می دیدی که همچون برگ خزان بر زمین ریخته اند، روی سکوی مساجد، جسدهای بی جانی بود که کسی حتی توان دفن کردن آن ها را نداشت. داناهو افسر شناخته شده اطلاعات نظامی انگلستان و نماینده سیاسی آن دولت در غرب ایران در سالهای 1918 و 1919 درباره قحطی درغرب ایران اینگونه می نویسد: «"اجساد چروکیده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومی افتاده اند. در میان انگشتان چروکیده آنان همچنان مشتی علف که از کنار جاده کنده اند و یا ریشه هایی که از مزارع در آورده اند به چشم می خورد؛ با این علفها می خواستند رنج ناشی از قحطی و مرگ را تاب بیاورند. در جایی دیگر، پابرهنه ای با چشمان گود افتاده که دیگر شباهت چندانی به انسان نداشت،چهار دست و پا روی جاده جلوی خودرویی که نزدیک می شد می خزید و در حالی که نای حرف زدن نداشت با اشاراتی برای لقمه نانی التماس می کرد و اما جنگ دوم خسرو معتضد : در طول جنگ جهاني دوم بر اثر قحطي، بيماري تيفوس و نيز جابه‌جايي مردم ايران، شاهد تلف شدن تعداد بي‌شماري از مردم ايران بوده‌ايم. وي با اشاره به کتاب «اسناد بي طرفي ايران در جنگ جهاني دوم» نوشته محمد ترکمان، يکي از اسناد مربوط به رويدادهاي درباره آن سال‌ها بيان می دارد: همچنين در دو جلد کتاب به نام «وقايع شهريور» اثر محمدرضا خليلي‌عراقي در زمان رزم آرا، مي‌توان به اطلاعات آن سال‌ها دست يافت. معتضد اضافه میکند: در اين کتاب مي‌توان به اطلاعات و چکيده‌اي از آمار و حقايق مربوط به بمباران‌ها، گلوله باران‌هاي متفقين در ايران و نيز بمباران هوايي ناوهاي ايراني به نام‌هاي «ببر و پلنگ» بمباران بنادر شمالي و پياده کردن نيروهاي شوروي، ترساندن مردم و هزاران اتفاق تلخ پي برد. وي با اشاره به انتقال اجباري کشتي حامل قطعات کارخانه ذوب آهن ايران به يمن و از بين رفتن آن‌ها زير آفتاب سوزان بندر اين کشور افزود: راه آهن نوساز و لوکس ايران نيز که مايه مباهات و افتخار ايرانيان بود، پس از پنج سال استفاده متفقان به شکلي مستهلک و فرسوده به ايران بازگشت. معتضد به کشته شدن ايرانيان زير وسائط نقليه رانندگان جناح متفقين اشاره کرده : بهروز قطبي در کتاب خود نيز به اين موضوع اشاره کرده و نوشته است که آمريکايي‌ها پس از برخورد و زير گرفتن ايراني‌ها، فقط يک عذرخواهي مي‌‌کردند و مي‌گفتند بعداً مراجعه کنيد. وي خاطرنشان می سازد: صحبت از اتفاقات، رويدادها و خسارت‌هايي که ايران در آن زمان متحمل شد، به زمان طولاني نياز دارد و مي‌توان به بخشي از اين بلايا چون متلاشي شدن ارتش ايران،‌ پايمال شدن شهرها، تعرض و توهين به زنان ايراني و... اشاره کرد کشوری که در جنگ جهانی دخالتی نداشت و بار‌ها بی‌طرفی خود را به طرفین درگیری اعلام کرده بود، بیشترین صدمات جنگ را تحمل کرد. تعداد بیشماراز غیرنظامیان زیر بمباران شهرهای مختلف جان باختند و خسارات بسیار سنگینی به تأسیسات اقتصادی کشور و اماکن زندگی مردم وارد آمد. کشور دچار قحطی شد و مردم از لحاظ نان و ارزاق به شدت در مضیقه قرار گرفتند. ........................................................................ طبق ماده ی هفت قرار داد تحمیلی مشهور به «قرار داد سه جانبه» به تاریخ 29 ژوییه ی 1942 م. «نُه اسفند 1320 ش.»، دولت های اشغال گر خود را مکلف کرده بودند که مصرف غذایی لشکریان خود را از طریق واردات تأمین کرده و بدین وسیله باعث کمبود مواد غذایی و قحطی در ایران نشوند.اما خیلی زود روشن شد که تأمین مواد غذایی مورد نیاز یک ارتش اشغال گر یکصد هزار نفری و نیز یک گروه یکصد هزار نفری از آورگان جنگی لهستانی، که از زندان های روسیه آزاد شده و به ایران اعزام شده بودند، از طریق واردات مواد غذایی غیر ممکن است. به همین علت مقامات اشغال گر ارتش های تجاوز کار به سرع کلیه ی غلات قابل دسترسی را با زور سرنیزه و یا با پرداخت حداقل بهای ممکنه تصاحب کردند. بخش اشغالی روسیه ی شوروی، که یکی از مراکز اصلی تولید گندم و برنج و غیره بود، توسط آن دولت از سایر بخش ها کاملاً مجزا شد و در پشت «پرده آهنین» قرار گرفت. و در نتیجه تولیدات این بخش منحصراً در کنترل مقامات روسیه ی شوروی در آمد که البته قسمتی از آن به مصرف داخلی بخش اشغالی می رسید «و از این نظر مردم این سامان نسبت به سایر نقاط کشور وضع مساعدتری داشتند» و بقیه به روسیه ی شوروی صادر می شد این در مرحله‌ی اول بود که متفقین تنها از امکانات مواصلاتی ایران استفاده می‌کردند، با طولانی شدن جنگ و در سال (1321.ش) شوروی برای تأمین غذای روزانه‌ی سربازانش شروع به مصادره‌ی گندم و سایر غلات سیلوهای منطقه‌ی حاصل‌خیز آذربایجان کرد و آن را به روسیه فرستاد.به این ترتیب روند ارسال گندم و جو سیلوهای آذربایجان که با حیوانات به مناطق دیگر ایران می‌رسید، قطع شد و قحطی و فقر شدید به ویژه در مناطق شهری گسترش پیدا کرد در چنین شرایطی خانواده‌های فقیر که توانایی تأمین نان را نداشتند، با مرگ کودکان گرسنه و بیمار خود مواجه می‌شدند، مرگی دردناک که مقصر اصلی آن اشغال‌گران زیاده طلب و زورگو بودند. واما انگلستان در این رابطه روشی را دنبال کرد که معلول سیاست های استعماری وی در ایران بود. مقامات انگلیسی از طریق کمپانی انگلیسی به نام یونایتدغلات قابل دسترسی را تا حداکثر ممکن، تقریباً مفت، خریداری کرده و در اهواز «مرکز قوای انگلستان» انبار کردند. کمبود مواد غذایی همراه با تورمی در حدود 1000 درصد، که در اثر اتخاذ سیاست پولی قوای اشغال گر به وجود آمده بود، قدرت خرید مردم را به شدت کاهش داد و در نتیجه هزاران هزار نفر در سرار کشور دچار گرسنگی شدند. وضع تا آخر سال 1942 م. «1321 ش.» باز هم وخیم تر شد البته در تمام این مدت رژیم سرسپرده ی وقت بر این اتفاقات سرپوش نهاده و دول متفق را در تجاوز و غارت این مرز و بوم یاری می کرد. اقدامات مقامات انگلیسی در ایران آن قدر غیر انسانی و نامعقول بود که حتی سفیر ایالات متحده ی آمریکا در تهران اظهار می دارد: «... احساس می شود که دولت انگلستان عمداً نمی خواهد از قحطی و گرسنگی در ایران جلوگیری به عمل آورد». این گمان و حدس سفیر ایالات متحده ی آمریکا را شاید به توان بدین صورت توجیه کرد: انگلستان که مسوولیت تدارکات نیروهای انگلیسی، آمریکایی و گروه لهستانی را به عهده داشت، تعهداتی را که طبق قرار داد سه جانبه فوق الذکر به عهده گرفته بود اصلاً انجام نداد. علاوه بر این مقامات انگلیسی با جدیت از بهبود وضع بازار خواربار در ایران جلوگیری به عمل می آوردند. به عنوان مثال پس از آن که قحطی وضع بسیار نابسامانی را درکشور حاکم کرد، تحت فشار دولت ایالات متحده ی آمریکا، انگلستان در نوامبر 1942 م. «آبان 1321 ش.» متعهد شد که 3500 تن گندم از انبارهای خود در عراق به تهران ارسال دارد، تا کمبود نان را در پایتخت موقتاً اندکی جبران کند. اما در عمل انگلستان به بهانه های مختلف و از آن جمله به بهانه ی نبودن وسیله ی حمل گندم از عراق به ایران، از تحویل این مقدار گندم خودداری کرد. جالب توجه است اگر گفته شود که مدتی پس از آن، سازمان جاسوسی آمریکا کشف کرد که مقامات انگلیسی در عمل واقعاً گندم مورد نظر را از عراق به اهواز حمل کرده بودند، ولی از تحویل آن به مقامات ایرانی خودداری کرده اند و بدین ترتیب بهانه ی کمبود وسیله ی نقلیه دروغی بیش نبوده است. سفیر انگلستان در تهران در ملاقاتی با نخست وزیر ایران علت این روش خصمانه ی انگلستان را نسبت به ملت ایران چنین توجیه می کند: «انگلستان هیچ دلیلی نمی بیند که مردم ایران را یاری کند، آن ها در هر حال مخالف انگلستان هستند». سیاست انگلستان بر این اصل قرار داشت که با متزلزل کردن سیستم اداره ی کشور از طریق اشاعه ی قحطی، گرسنگی و فقر آخرین بقایای مقاومت را در ملت ایران نابود سازد تا بدان وسیله از یک طرف به هدف کوتاه مدت خود، یعنی کنترل کامل دولت ایران و تسخیر تهران نایل آید و از سوی دیگر در دراز مدت موقعیت خود را در مقابل نفوذ روز افزون ایالات متحده ی آمریکا و روسیه ی شوروی تثبیت کند. در جنگ جهانی دوم مقدرات كشور تنها در دست یك نفر بود ـــ شاه بود و دیگر هیچ ! شاهی كه بهترین دوستان و مشاورانش را معدوم كرده یاران بازمانده را خانه نشین نموده و خود سرانجام تك و تنها مانده بود . شاهی كه به زمین و آسمان مشكوك و مظنون بود و حتی ولیعهد خودش را كه عزیزترین فرزند او بود ، عامل بیگانه می پنداشت . در چنین اوضاع و احوالی وقتی كه ایران به ناگهان مورد هجوم نیروهای متفقین قرار گرفت ، شاه در كار خود درمانده و تردیدها و دودلی های او در آن روزهای سخت بحرانی سرا پا به زیان ملت و مملكت تمام شد . واینگونه بود که ملت ایران به مسلخ رفت. با سقوط پایتخت و استعفای شاه كار به آنجا كشید كه سربازان روسی یكی از وزرای كابینه فروغی را در خیابان ونك لخت كردند . واما مردم عادی در شمار حیوانات هم به حساب نیامدند و بسان برگ خزان بر زمین ریختند .
  11. اینایی که شما گفتین میشه چند تا ؟؟؟
  12. دوستان خوبه برای واضح شدن اینکه اصلا امکان درگیری دو کشور هست یا نه سری بزنن به تاپیک برادرمون واریور در مورد استراتژی جنگ محدود http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=17166#191950
  13. ارتش های اشغالگر میتونستند ارسال اسلحه و تجهیزات به شوروی رو از طریق راه آهن شمال -جنوب دنبال کنن که این کار رو هم کردن ولی دیگه چه نیازی داشتن به اینکه هولوکاست راه بندازن ؟چرا این کارو کردن ؟ چه ضرورت و نیازی به این کار احساس می کردن ؟؟؟ چرا وقتی ارتش های متفقین ایران رو محاصره کردن و تصمیم به حمله گرفتن چرا سیاستمداران وقت با ارسال سلاح و تجهیزات به شوروی موافقت نکردن و همکاری نکردن تا هم ایران اشغال نشه و هم نسل کشی بعدی را نیوفته ؟؟؟ البته یک جواب هست و اون اینه که رضا شاه همه سیاستمداران لایق و دلسوزان کشور (مانند شهید مدرس )رو یاکشته بود یا به زندان انداخته بود و بجز یک عده چاپلوس کسی دورش نبود . صدای ملت رو با مشت آهنین سرکوب کرده بود . آزادی خواهانی مانند میرزا کوچک خان و پسیان و خیابانی و دلیران جنوب رو هم با نادانی و قساوت تمام و با همکاری انگلیسی ها به شهادت رسونده و سرکوب کرده بود . روحانیت و مرجعیت رو نابود کرده و یا در نهایت ضعف درآورده بود . ملت هم با نسل کشی که انگلیسی ها در جنگ اول به راه انداختن از نفس افتاده بود . رضا شاه رو هم که با کودتای انگلیسی سر کار اومده بود پس مردم فرقی میان انگلیسی بعنوان اشغالگر با دستگاه رضا شاه نمیدید .یعنی تلقی ملت از اشغالگران انگلیسی و دستگاه رضا شاه این بود که جنگ میان آنها یک جنگ خانگی میان دو شریک هست و ربطی به کشور نداره . بعلاوه با سیاست ناسیونالیسم باستانی و ضدیت با دین مردم ملت از رضا شاه نفرت داشتن و ناراضی بودن . پس رضا شاه تبدیل به یک چهره منفور در ایران شده بود مثل صدام . و هیچ کس هیچ دلیلی برای دفاع از این دستگاه ستم و وابسته نمیدید . چون تفاوتی میان دو رقیب نمیدید . بنابراین امکان هیچ نوع مقاومتی در ایران وجود نداشت و ارتش در عرض 3 ساعت به زانو در اومد . اما سوال اینه که مردم ما در این جنگ خانگی میان رضا شاه و دستگاه دولتش با انگلیسی ها یی که رضا شاه رو و خاندانش رو آورده بودند و مسلط کرده بودن وحمایت میکردن هیچ کاره ای نبودن وهیچ ربطی نه با نزاع انگلیسی ها با خاندان پهلوی داشتن و نه با جنگ جهانی و طرف های جنگ و هیچ دخالتی راجع به هیچکدام از طرفهای نزاع نداشتن . چرا اشغالگران ملت ما رو سلاخی کردن و سر بریدن ؟؟؟
  14. [quote]تکبیر ! سوریه و حزب الله استراتژیک تر هستند ، کره شمالی تنها و تنها یک شریک هست اونم فقط در دهه 70 و اوایل هشتاد بیشترین قدرت رو داشت که ما قضیه موشکی رو دنبال میکردیم [/quote] مملو از بی ادبی و لودگی ( به حساب اقتضای سن و سال میذارم ) و تناقض . خوبه این تر بودن رو در استراتژیکتر توضیح بدی بنده گفتم شریک استراتژیک نه متحد استراتژیک . حرف منو میخوای به خودم پس بدی ؟؟ !!
  15. واضحه که کره شمالی از ابتدا شریک استراتژیک برای ما بوده و از ابتدا هم از هیچ کمکی که می تونست دریغ نکرد . مثل آمریکا با ما دشمنی نکرد و همسایه ما رو تحریک به جنگ با ما نکرد و بیش از 60 سال با ما دشمنی نکرده . در کشور ما هولوکاست را ننداخته و .... بعضی اروپایی ها ( مشخصا انگلستان ) هم به ما سلاح دادن هم به عراقی ها اما با این تفاوت که به ما بسیار گرون دان دوم اینکه سلاح های درجه پائین تری دادن و سوم اینکه آمارشو به عراقی ها دادن تا کمتر خسارت ببینن و بعلاوه با سلاح های برتر به عراق اونو جبران کردن و در آخر اینکه نقطه ضعف سلاح ها و روش از کار انداختنشو هم به عراقی ها آموزش دادن . هنوز کمک مستقیم آمریکایی ها در جنگ به عراق و ورود نیروهای آمریکایی در قضیه باز پی گیری فاو و شلمچه و حضور مستقیم هلکوپترهای آمریکایی و مشارکتشون با عراقی ها ، دادن آواکس به عراقی ها و اطلاعات بدست آمده از ماهواره ها و جاسوسانشون در داخل ایران یادمون هست همچنین انهدام هواپیمای مسافربری ایراو و شهادت سرنشینان و درگیری دریای در خلیج فارس و ناوشکن جوشن . دوستانی مثل نجف میتونن توضیحات کاملی ارایه کنن . کره شمالی هیچ سلاحی به عراق نفروخت . کنار قرار دادن چین و کره شمالی کنار هم و نتیجه گیری دور از صداقته . هر جنگی با کره شمالی به معنی اینه که نوبت بعدی ما هستیم و بالعکس . هر جنگی با ما یمعنی اینه که نوبت بعدی کره شمالی هست . بنابر این امنیت دو کشور بهم گره خورده . اگر آمریکا یا هر کشور یا بلوک دیگه مثل ناتو با ما وارد جنگ بشه بمعنی اعلان جنگ به کره شمالی هست و اونو وارد جنگ میکنه و بالتبع چین رو هم وارد ماجرا میکنه . و ممکنه دنیا وارد جنگ جهانی بشه بنا بر این هیچکس توان و جرات ایجاد جنگ رو نه با ما و نه با کره شمالی رو نداره .
  16. امیدوارم که کار رو خوب تونسته باشن دربیارن اگه کسی در توانش نیست نباید سراغ این موضوعات بره و هم با آبروی شهدا بازی کنه و هم خانواده شهدا رو ناراحت کنه و هم رزمندگان عزیز و مردم رو سر خورده کنه . ولی اگه چیزی در حد سریال سیمرغ باشه ( انشاء الله ) جای تشکر داره
  17. با دستیابی کره شمالی به سلاح هسته ای و رسیدن به توان بازدارندگی و تلاش برای تولید موشک های قاره پیما ، همچنین توان بالای تکنولوژیک کره جنوبی و تلاش مخفیانه برای غنی سازی اورانیوم اساسا دیگه امکان بروز جنگ نظامی صفر شده .امکان معامله بر سر کره شمالی هم دیگه وجود نداره چون در ابتدا الان متکی به خودشه . همپیمانان دو کشور هم که دارای سلاح هسته ای هستند . بنا بر این هیچکدام از دو کشور و همچنین همپیمانانشان توان ایجاد درگیری تمام عیار نظامی برای حذف رقیب رو ندارن و بنا بر این هیچ جنگی اتفاق نخواهد افتاد . جنگ بین دو کشور در حال حاضر وارد فاز جنگ نرم و ایدئولوژیک و تکنولوژیک شده . و جنگ سرد و جنگ ایدئو لوژیک در ذهن ها جریان داره و در نهایت تعیین کننده خواهد بود و بطور قطع با حذف یک رقیب ایندو کشور به وحدت خواهند رسید .امکان تغییر ایدئولوژیک در کره جنوبی وجود نداره چون دارای استقلال نیست و بصورت واضح تحت اشغال آمریکایی هاست . امکان تغییر ایدئولوژیک در کره شمالی هست چون دارای استقلال سیاسیه ولی چون توان تفکر تولید ایدئولوژیک در کره نیست بنا بر این تابع ایدئولوژی چینی ها خواهد بود .بنا براین امکان تغییر به سبک چینی وجود داره .اما اگرکره شمالی تغییر ایدئولوژیک بده ولی این ایدئولوژی جایگزین لیبرال دموکراسی غربی نباشه که در اینصورت جنگ سرد ادامه خواهد یافت . ولی هیچ تغییری بدون کمک چین وجود نداره . و چینی ها ابتدا باید خودشون تغییر کنند . تغییر در کره جنوبی وابسته به تغییرات آمریکایی هاست . در حال حاضر در شبه جزیره کره تفکر شرقی و غربی رو در روی هم هستند . اینجاست که اهمیت ایران و توان بالای تفکر و خلق ایدئولوژیک و نرم افزاریش آشکار میشه که در مقابل کل توان غرب قرار گرفته و تا حالا هم برنده بوده . این توان در هیچ کشور شرقی دیگه نیست حتی چینی ها . بنا بر این ایران به لحاظ تمدنی و آینده از هر کشوری برای غربی ها خطرناکتره و کل تمدن غرب رو تهدید میکنه . اما اینکه چینی ها یا کره ای ها از ما ایدئولوژی بخوان بگیرن امکانش وجود نداره . اما میتونن اونو با یک تغییراتی به سبک خودشون بومی سازی متناسب با فرهنگشون بکنن . چون در نهایت کمونیسم امکان ادامه نداره و دیر یا زود به انتها میرسه بدلیل عدم سازگاری با فطرت بشر . کاری که چینی ها میکنن یعنی اصلاحات در کمونیسم به معنی عقب نشینیه و اگه بخوان قدم به قدم عقب نشینی کنن به معنی پذیرش ناکارآمدی کمونیسم بدون اعتراف کردنه ( عملی و غیرزبانی ) . چین در نهایت به خلا ایدئولوژیک خواهد رسید . اما امکان پذیرش لیبرال دموکراسی غربی به جهت فرهنگ شرقی چینی ها وجود نداره . ولی امکان گرفتن ایدئولوژی و تفکر تمدنی غربی و چینی کردن اون وجود داره . باید منتظر آینده و واکنش چینی ها و انتخابشون بود .
  18. بروز این اتفاقات در ایران بصورت طبیعی رخ نداد و بصورت عامدانه صورت گرفت . اسم این کار رو شما چی میگذارید ؟؟؟؟ چه فرقی میکنه که شما کسی رو با گلوله اعدام کنید یا با گرسنگی زجر کش کنید ؟ کشور آلمان که باعث وبانی و طرف اصلی جنگ جهانی بود ودر نهایت اشغال هم شد چرا کمتر از ما کشته و خسارت داده و بعلاوه دچار قحطی هم نشد ؟ چرا هیچ کشوری در دنیا به سرنوشت ایرانی ها دچار نشد ؟؟؟ !!!!! کشور ما قحطی دیده اما اینجوریش رو شما در 2500 سال تاریخ ایران یک نمونه اش رو بیارید . هر کسی میفهمه که محروم کردن یک ملت از مواد غذایی مورد نیاز منجز به فاجعه انسانی و نسل کشی میشه مگر اینکه کسی ....
  19. احتمال بروز کودتا در سوریه صفره هر ژنرالی که اقدام کنه توسط وفاداران به نظام فورا سرکوب میشه
  20. ولی هیچ جا مثل ایران تبدیل به هولوکاست نشد . اونم کشوری که بی طرف بود و تسلیم شدو نجنگید . اصلا طرف جنگ ما نبودیم و بما ربطی نداشت ولی چرا برای ما هولوکاست ساختن ؟؟؟
  21. شما اسم کشته شدن میلیونها نقر آدم رو چی میذارید ؟؟؟ چرا این نسل کشی تو کشورهای اشغال شده دیگه اتفاق نیوفتاد ؟؟؟ این مساله ربطی به کشتار یهودیان بدست هیتلر نداره . خرید آذوقه و ارزاق عمومی مردم از جانب دشمن و بی کفایتی مسئولین و بروز قحطی شدید نتیجه ش چی میشه ؟؟؟ برای بعضی ها انگار کشته شدن میلیونها ایرانی و ویران شدن کشور اهمیت نداره . اگه همین مقدار جمعیت هم کشته بشن براشون بهتره و ... این خاندان منحوس بی عرضه مثلا پیش بینی جنگ جهانی میکردن و... وقاحت هم حدی داره دیدن حقایق برای بعضی ها خیلی ناخوشاینده
  22. حامیان حقوق بشرن دیگه انتظاری ازشون نمیره . اونا که ایرانو اشغال کردن چه نیازی به نسل کشی با این ابعاد هولناک اونم دو دفعه در ایران داشتن . اینجور نسل کشی در دو قرن اخیر با این ابعاد فقط در ایران اتفاق افتاده . چرا ؟ آدم حالا میفهمه چرا ما ایرانیا اینقدر از نظر جمعیتی با هند و چین فاصله داریم . در حالی که چندان کمتر نبودیم .
  23. برادر مصطفی حرف اصلی رو نزدی لطفا ادامه بده احتمالا میخوای به قضیه فلسطین ربطش بدی
  24. پژاک مثلا میخواست ادای قدرت در بیاره و اومد تو ایران یه منطقه رو برای خودش قرق کرد . این برای ایران و هر دولت دیگه به معنی تجاوز به خاک محسوب میشه و اگر به شدت و فوری سرکوب نشه بمعنی برسمیت شناختن تجاوز و دشمنه و نشان دهنده ضعف و ناتوانی وقتی دمار از روزگارشون در اومد و فرار کردن و تعدادیشون هم کشته و مجروح و اسیر میگه هزاران نفر دیگه پشت کوه دارم که اگه اشاره کنم میان و همه چیز رو کن فیکون میکنم اما چیکار کنم که دلم نمیاد و دل رحمم ، بعلاوه اندازه یه کوه حرف ناگفته دارم که نمیگم . خدا بهشون بده یه جو عقل سالم .