PARSIKING
Members-
تعداد محتوا
18 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
تمامی ارسال های PARSIKING
-
[b]همكار گرامي[/b] [size=4][b]باسلام وعرض ادب[/b][/size] [size=4][b]همونطور كه از نام كاربريم پيداست از كاربران سايت پارسيكينگ هستم[/b][/size] [size=4][b]انتقادي سازنده و نه خداي ناكرده تخريبي به مديران اينجا وارد هستش[/b][/size] [size=4][b]و اونم اينه كه اگه نميخوايد از مطالبتون استفاده بشه چرا در آخر هر پست عنوان مي كنيد كه نام مترجم و منبع ذكر بشه[/b][/size] [size=4][b]به واقع اگه مطلبي اونم نظامي كه تخصصي هست بدون عكس هاي پيوستي باشه به درد نمي خوره[/b][/size] [size=4][b]سايت وزين ميليتاري جايگاه رفيع و به جاي خودش رو در بين دوستداران پيدا كرده[/b][/size] [size=4][b]ما از تمامي مطالب اين سايت با ذكر منبع و مترجم استفاده كرده ومي كنيم و به نوعي هم در پاسداشت زحمات بي دريغ دوستان مترجم و مولف سهيم هستيم[/b][/size] [size=4][b]چون ضمن احترام به زحمات اين عزيزان تمامي حقوق مولفين و مصنفين رو هم رعايت كرده و مي كنيم[/b][/size] [size=4][b]مديريت جديد شايسته است كه كمي سعه صدر داشت هباشند و ديگران رو از اين مهم محرو م نكنند.[/b][/size] [size=4][b]در همين مجال به مديريت جديد سايت گرانقدر ميليتاري تبريك و تهنيت عرض نموده و آرزوي موفقيت براي همه شما عزيزان دارم[/b][/size] [size=4][b]اميد كه مشكل كنوني مرتفع بشه و مارو از مطالب به واقع شايانتون محروم نكنيد انشاالله[/b][/size] [size=4][b]مانا باشيد[/b][/size]
-
[size=5][b]سلام مجدد[/b][/size] [size=5][b]تقريبا دو سه روزي ميشه كه يه سئوال پرسيدم و پاسخي دريافت نشده تا حالا[/b][/size] [size=5][b]ممنون ميشم همكاران محترم ما در سايت وزين ميليتاري پاسخگو باشند[/b][/size] [size=5][b]زكات علم نشر اون هستش[/b][/size] [size=5][b]مانا باشيد انشاالله[/b][/size]
-
[b]سلام و درود خدمت همگي شما عزيزان[/b] [b]از مطالب شما در سايت خودمون با ذكر منبع و مترجم استفاده مي كنيم[/b] [b]ولي مدتيه شاهد عدم لود عكسهاي مطالب ارسالي هستيم[/b] [b]ميشه توضيح بديد كه مشكل از طرف شماست يا از چيز ديگري هست[/b] [b]ماناباشيد[/b]
-
عملیات روانی در فضای سایبر تبلیغات سفید، سیاه، خاکستری - عملیات روانی در فضای سایبر
PARSIKING پاسخ داد به najaf47 تاپیک در جنگ نرم و سایبری
[b]جزوه درآمدی بر نبرد نرم(جنگ نرم) شامل سرفصل های: - نبرد نرم در کلام رهبری - تحلیلی بر راهبرد جنگ نرم آمریکا بر علیه جمهوری اسلامی ایران - نبرد نرم از نگاه فعالین سیاسی - جنگ نرم مهمترين چالش جمهوري اسلامي در دهه چهارم انقلاب - نبرد نرم - حضور مجلس در ميدان نبرد نرم - ما و مواجهه با جنگ نرم تعداد صفحات: 26 صفحه منبع:http://vscc.ir/cat-32.aspx دانلود با حجم 170KB - در قالب ورد2003- 37 پاسخ ها
-
عملیات روانی در فضای سایبر تبلیغات سفید، سیاه، خاکستری - عملیات روانی در فضای سایبر
PARSIKING پاسخ داد به najaf47 تاپیک در جنگ نرم و سایبری
[b]نگاهی به حوزه ها و جبهه های 14 گانه تهدید یا جنگ نرم http://dolateslami88.persiangig.com/image/VSCC/tahdid1.jpg جنگ نرم، قدرت نرم، جنگ روانی و... واژه هایی که این روزها بسیاری از تحلیلگران و رسانه ها از آن سخن می گویند. پس از طرح مسئله " جنگ نرم" از سوی رهبر معظم انقلاب و لزوم توجه و مقابله با آن به دلیل نزدیک بودن این اصطلاح به "براندازی نرم" که شامل مصادیقی مثل کودتای مخملی، انقلای رنگین و... است، متاسفانه شاهد محدود نگری و انحراف هایی در فهم و تحلیل های ارائه شده پیرامون "جنگ نرم" هستیم. باید دانست که جنگ نرم به مراتب پیچیده تر و فراگیرتر از مفاهیم نهفته در براندازی نرم است و خلاصه کردن مفهوم جنگ نرم در مفاهیمی مثل کودتای مخملین و... که خود انشعابی از جنگ نرم هستند و در واقع بدفهمی این مسئله نهایتا منجر به اتخاذ راهبردهای نامناسب، ناقص و بعضا اشتباه در رویارویی با آن خواهد شد و به عبارت بهتر، تحلیل غلط منتج به تدبیر غلط می شود. http://dolateslami88.persiangig.com/image/VSCC/sotoh-nabard.jpg در هر جنگی عوامل تاثیرگذار و تاثیر برداری وجود دارد. طبق اعلام مرکز تحقیقات پیشرفته ضد تروریسم جمهوری اسلامی ایران و تعریف مرکز ملی ضدتروریسم آمریکا(NCTC) چهارده عرصه برای حوزه نرم تروریسم(تهدید نرم) تبیین و تعریف گردیده است: 1- فضای مجازی(Cyber) 2- رسانه(Media) 3- هنر(Art) 4- رفتارشناسی- رفتارسازی(Psycho) 5- زبان کاربردی(Lingo) 6- قانون(Law) 7- سه گانه های اطلاعات(I3) 8- ورزش(برمبنای اصالت لذت و سرگرمی)(Sport) 9- گردشگری(Torurism) 10- روابط و معاشرت(Etiqu) 11- آموزش(Education) 12- شیوه سیاست گذاری و اداره(Polity) 13- شیطان پرستی(Satan) 14- علم و علم گرایی(Science) http://dolateslami88.persiangig.com/image/VSCC/tahdid2.jpg تاکنون میان ما و غرب، تهاجم فرهنگی، ناتو و شبیخون فرهنگی به وقوع پیوسته ، درحالیکه این نسبت باید تغییر کند و با ورود به یک جنگ دوسویه، جبهه خودی باید با پرهیز از انفعال بصورت فعال عمل نماید. در این راستا ضمن شناخت کامل فرمول ها و قواعد بازی دشمن و قرار نگرفتن در طرح او می بایست از ابزارها، ظرفیت ها و شیوه های مناسب بومی استفاده کرد. آنچه مسلم است نقطه ثقل این مهم و شاه کلید پیروزی در این میدان خطیر در نهضت تولید علم و جنبش نرم افزاری نهفته است... به نقل از ویژه نامه جنگ نرم روزنامه خراسان نویسنده مطلب: امیرمهدی کلیدری پیاده سازی و خلاصه نویسی شده توسط وبگاه جنگ نرم در فضای سایبر و دیجیتال[/b]- 37 پاسخ ها
-
عملیات روانی در فضای سایبر تبلیغات سفید، سیاه، خاکستری - عملیات روانی در فضای سایبر
PARSIKING پاسخ داد به najaf47 تاپیک در جنگ نرم و سایبری
[b]منابعی برای مطالعه بیشتر: 1. نام كتاب : قدرت نرم ؛ ابزارهاي موفقيت در سياست بين الملل تأليف: جوزف اس. ناي مترجم: سيد محسن روحاني ـ مهدي ذوالفقاري (با مقدمه دكتر اصغر افتخاري) ناشر: تهران ـ دانشگاه امام صادق(ع) ـ 1389 شابك : 2ـ63ـ5574ـ600ـ978 ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــ 2. نام كتاب: جنگ نرم تأليف: داوود رنجبران ناشر: تهران ـ ساحل انديشه ـ 1388 شابك: 4ـ26ـ5117ـ600ـ978 ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــ 3. نام كتاب: ديپلماسي عمومي نوين ؛ كاربرد قدرت نرم در روابط بين الملل تأليف: ژان ميلسن و همكاران ترجمه: دكتر رضا كلهر ـ سيد محسن روحاني ناشر: تهران ـ دانشگاه امام صادق(ع) ـ 1389 شابك: 9ـ77ـ7746ـ964ـ978 ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــ 4. نام كتاب: جنگ نرم تأليف: احمد حسين شريفي ناشر: قم ـ انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) ـ 1389 شابك : 3ـ495ـ411ـ964ـ978 ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــ 5. نام كتاب: قدرت نرم و سرمايه اجتماعي (با مطالعه موردي بسيج) تأليف : دكتر اصغر افتخاري و همكاران ناشر : تهران ـ دانشگاه امام صادق(ع) ـ 1389 شابك : 3ـ66ـ7746ـ964ـ978 ......................[/b]- 37 پاسخ ها
-
برادر ارجمندnepton سلام اخوي جان وصيتي براتون دارم واونم اينه كه مطالب رو اول با دقت بخونيد بعدا موضعگيري متلك گونه داشته باشيد من يادم نمياد نامي از نفتكشهاي كشورهايي كه نام برديد برده باشم. عرض كردم بايد يك نفتكش رو در تنگه هرمز منفجر وغرق كرد جهت اطلاع اين استراتژي تصميم گيري شده سالهاي پاياني جنگ بود ومقرر بود كه اگه جنگ نابرابر با نيروهاي فرا منطقه اي شديد شد نفتكشي مستعمل و از رده خارج شده به محل تنگه هدايت وغرق بشه. در مورد جنگ نامتقارن هم كجا ديديد كه من گفته باشم جنگ تن به تن بازم تاكيد مي كنم قبل از هر گونه موضعگيري مطالب رو با دقت بخونيد بعد انتقاد يا پيشنهاد داشته باشيد عزيز منظور بنده اين بود كه نميشه جنگي برابر و رودررو در زمان طولاني انجام داد وميبايست با بكارگيري صحيح از امكانات موجود جنگ وسياست بزن ودررو رو با استفاده بهينه از توان قايقهاي تندرو ناوچه هاي تندروي موشك انداز بكار گرفت. اين مهم با پشتيباني هوايي تيزپروازان نيروي هوايي و يگانهاي موشكي ساحل به دريا و مضافا پرتاب اژدر از ير درياييهاي كلاس كيلوي ايران دوچندان ميشه. در نبرد نابرابر قبلي ما فقط در دريا با اونا درگير بوديم كه نتيجشو همگي ميدونيد. ونيروي هوايي با وجود آواكسها وسيستمهاي راداري مستقر در منطقه كاري نتونست از پيش ببره چون به مجردي كه استارت ميكردن روي باند شناسايي ميشدن چي برسه به درگيري هوايي. گزينه هايي مثل موشك محراب كه توسط رادار رهگيري نميشه كليدي هستند البته اگه به توليد انبوده رسيده باشند. موشكهاي كرم ابريشم كه از قضا توسط متخصصين داخلي كيفيت وبردشون بهينه تر شده جاي خودش محفوظ عزيز. در كل هم عرض كردم نبايد جنگ رو به مرزهاي آبي وخاكيمون محدود كنيم و بايد به داخل مواضع و خاك اونا بكشيمش چون آسيب پذيرترند. از همه مهمترعرض كردم توان علمي تكنولوژيكي اونهابه مراتب بالاتر از ماست. ولي رمز موفقيت خودمونو هم كه همانا اعتقاد و التزام و ايمان قويست برشمردم. بد نيست سطح مطالعه خودمونو از لغات و اصطلاحات تخصصي اين مهم بالا ببريم بعد رويكرد اينچنيني داشته باشيم. اينجا محيطي مجازي جهت تبادل آمار و اطلاعات مستند وعلميست نه محل غرض ورزي من يا شما چون هيچ شناخت كاملي از تخصص يا كسوت شخص مقابل نداريم.
-
[b]سلام وعرض ادب خدمت همگي حضار محترم: كم وبيش مباحث دوستان رو چه مخالف جنگ وچه موافق خوندم همين اول صراحتا ميگم كه داراي حس ناسيوناليستي شديد اسلامي و ولايي هستم البته از نوع نه افراطيش ونه تفريطيش همون چيزي كه در كلام خداوند متعال و كلام مولا علي در نهج البلاغه نهفته همه مارو بس است. چرا دنبال آدرس مي گرديد؟ در اينكه آمريكا با تمام مشكلات عديدش باز هم ابرقدرت بلامنازع نظامي و تكنولوژيكي هستش شكي نيست دوستان منطق رو بزاريم وسط همه چيز حله به خدا ما در حال گذر از وضعيت حساس سازندگي زيرساختها هستيم رفقا دوست عزيزي به جريان مختار اشارت داشت مختار هم به طرفه العيني قيام و خونخواهي نكرد زمينه ها مي بايست آماده باشه كه فعلا تمام وكمال نيست وارد شدن به جنگ با ابرقدرتها فقط منافع كريه اونها رو تامين مي كنه به خدا در واقع اونها هم همينو ميخوان عزيزان جامعه بين المللي آبستن جنگ جهاني ديگريست كه در پيشگوييهاي بزرگاني همچون نوسترآداموس به صراحت ازش ياد شده صنايع ورشكسته وبحران زده اونها نيازمند تزريق خوني تازه در وراي جنگي بزرگ و فرامنطقه اي هستش از قضا بهترين مبارزه عدم وارد شدن به جنگ در شرايط حاضره تاكمر زيرساختهاي صنعتيشون بيش ار پيش شكننده تر بشه اين خودش يك جنگ تمام عياره ولي از نوع فكري و ايدئولوژيكيش كه ميتونه براي ما دستاوردهاي مهمي رو در پيش رو داشته باشه يكيش تمايل صنايع تشنه اونها به فروش تكنولوژي در بازار خاكستري وسياه به ما بصورت قاچاق وبه دور از تحريمهاي اعمال شده دوم ضربه پذيري بيشتر اونها با توسعه وبروز هرچه بيشتر انقلابها واعتصابهاي خودجوش مردميشون كه كم وبيش داره صورت ميگيره وتا حدودي در جريانش هستين البته اگه شيطتنتي صورت گرفت ديگه نبايد تقيه كرد وبايد پاسخمون بسيار دندان شكن باشه ولي بايد بدونيم ضربه مهلك رو كجا وچگونه بزنيم گيردادن وتوسل به زور براي صادرات نفت جنگ رو متقارن و محدود به خليج فارس مي كنه كه از قضا خيلي از صنايع وزيرساختهاي استراتژيك ما مثل نيروگاه اتمي بوشهر-بندر امام-تاسيسات وپايانه هاي نفتي در تيررس آني نيروهاي اونها هستش بايد جنگ رو نامتقارن و فرا منطقه اي كرد بطوريكه توجه از خليج فارس به ساير نقاط ديگر كه پاشنه آشيل اونهاست معطوف بشه فكر كنم متوجه منظورم يعني بكارگيري از نيروهاي سپاه قدس رو به خوبي متوجه شده ايد يا دوستداران و وفاداران نظام در اقصي نقاط اين جهان پهناور ما در نبرد متقارن هم در حال حاضر به شدن آسيب پذيريم ولي تجربيات گرانبهايي از نبردهاي بزن و دررو داريم نبردهاي چريكي نامتقارن ولي داراي تخريب وبعد فكري بالا خيلي از نيروهاي ما در خليج سيبل مقابلند وقدرت مانور بالايي ندارند به غير از قايقهاي تندرو نبرد بايست از دهانه ورودي درياي عمان به اقيانوس هند شروع بشه جاييكه زيردرياييهاي ما قدرت مانور پذيري وكمين بيشتري رو دارند غرق كردن يك نفتكش غول پيكر در تنگه كاريست كارستون به نظر اين حقير تمامي رزمناوها-ناوچه ها و زيردرياييها مي بايست از خليج فارس خارج و نبرد رو به قايقهاي تندرو-سايتهاي ساحل به دريا-نيروي هوايي و كشتيهاي پراكنش مين بسپارند ضربه و حمله اول سرنوشت جنگ رو مشخص مي كنه هرچه كاريتر باشه تبعات كمتر و دستاوردهاي بيشتري رو دربرخواهد داشت كليد كردن به هلي كوپترها -شناورها كارساز نيست بازم ميگم مي بايست از درگيري اجتناب نمود ولي اگه اتفاق هم افتاد نبايد با عنايت به موضعگيريهاي مسئولين كم آورد اين وسط كم آوردن مساويست با جري شدن بيشتر اونها بايد همين الساعه پيام شفاف به كشورهاي منطقه كه مامن اين نيروهاي مزاحم و اجنبي شده اند ارسال كرد كه اگر شاهد كاربرد وبكارگيري آبهاي سرزميني اونها باشيم اون كشور از نظر ما همراه متجاوزين شناخته ميشه و به طرز محكم و كوبنده اي مورد حمله قرار ميگيره. با شناختي كه از عافيت طلبي اعراب وجود داره دستاوردش دير يا زود نمود پيدا مي كنه وقتي ترس بهشون غلبه پيدا كنه مطمئن باشيد كه نميزارن از آبهاشون براي حمله به ما سود برده بشه در نتيجه اونها مجبورن نزديكتر بيان و وارد آبهاي ما بشند كه نور علي نوره چه از بعد بين الملليش وچه از بعد نظاميش در نبردهاي قبلي ما فقط در دريا باهاشون درگير بوديم ولي در حال حاضر در همه وجوهات قابليت درگيري و ضربه زدن رو داريم فراموش نكنيدسياستمداران روسيه وچين به صراحت اعلام كردند كه هرگونه حمله به حاكميت ايران حمله به اين كشورهاست يكي از سرلشكرهاي معروف ارتش خلق چين صراحتا اينو اعلام كرد. براي اينكه اونا فهميدند كه آمريكا تا بيخ گوششون اومده وبهترين راه حمايت بي چون وچرا از ايران به عنوان يك متحد استراتژيك هستش آمريكاييها روي شهراشون خيلي متعصب و ضربه پذيرند. اينو در سريال 24 به خوبي ميشه ديد افكار عمومي آمريكا جنگ شهري نديده دوستان براي همين آسيب پذيره اونم به شدت حس تهور و شهادت طلبي خيلي كارسازه زندگينامه شهيد مهندس يحيي عياش خوندنيه دوستان ما از مردن در راه آرمانمون ترسي نداريم كشته شدنمون هدفمنده اونا چي؟ اونا به ضرب و زور درجه عنوان حقوق ومزايا و تفريحات و ريخت وپاشه كه حتي حاضر ميشن بجنگند ومزدوري كنند. ممكنه بگيد بالاخره مشخص نشد كه موضع من چيه حق داريد من معتقدم موضوع رو بايد از همه جنبه هاش سنجيد ونه از يك بعد خاص منم مصرم و خداخدا مي كنم كه جنگي رخ نده ولي اگه رخ هم داد چاره اي جز جانفشاني و درگيري تمام عيار نيست بايد يك قدم عقب نگذاشت چون مجبور به دادن امتيازات بيشتري خواهيم شد شك نكنيد تا اينجا اومديم عقب نشيني از هر لحاظش خيانت محضه به خدا همش كه نميشه شنونده بود و اونا هرچي خواست ديكته كنند وبگن و ما فقط گوش بديم بزاريد كاري كنيم كه اونها هم شنونده خوبي بشند و بفهمند كه ايران كارزار راحتي نيست بابت به درازاكشيده شدن بحثم از همگي حضار عذرخواهي مي كنم يا علي به اميد روزيكه با تمام وجودمون: مامور به انجام وظيفه باشيم نه نتيجه[/b]
-
[b]به پاس مجاهدات سردار شهادت طلبان فلسطینی/3 عکس / مزار یک مهندس شهید وی در طول سال های مجاهده خود ، با مدیریت یک نبرد نظامی-روانی خود را تا سطح دشمن شماره اول دولت یهود ارتقا داد و لقب «مهندس» را به کابوسی برای «موساد» ، «شین بث» و «آی . دی .اف » تبدیل نمود. به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، یحیی عبداللطیف عیاش ، به تاریخ 16 اسفند ماه سال 1345 در روستای «رامات» (از توابع «طولکرم» در «کرانه باختری رود اردن») به دنیا آمد. در اواسط دهه 1360 مدرک از دانشگاه فلسطینی «بیرزیت» با مدرک کارشناسی شیمی فارق التحصیل شد. طی چند سال بعد ، یحیی عیاش با پیوستن به حرکت مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) مبارزات خود را علیه اشغالگران سرزمینش آغاز کرد. یحیی عیاش با به کار بستن تخصص خود ، فعالیت های شاخه نظامی جنبش حماس را به اوج خود رساند و عملا پایه گذار یگان های شهید عزالدین قسام گردید. یحیی طی 5 سال مبارزه ی خونین با اشغالگران فلسطین ، دست به طراحی و اجرای یک سلسله عملیات استشهادی علیه اهدافی استراتژیک در قلب سرزمین های اشغالی زد و توانست بیش از 450 اشغالگر را کشته و زخمی سازد . وی در طول سال های مجاهده ی خود ، با مدیریت یک نبرد نظامی-روانی علیه دستگاه های امنیتی رژیم صهیونیستی ، خود را تا سطح دشمن شماره ی اول دولت یهود ارتقا داد و لقب «مهندس» را به کابوسی برای «موساد» ، «شین بث» و «آی . دی .اف » تبدیل نموده و کار را به جایی برساند که رسانه های اسراییلی پس از ترور وی ، آشکارا اعلام کنند: «اسراییلی ها امشب آسوده بخوابند ، یحیی عیاش کشته شد». یحیی عیاش محبوب ترین چهره مبارزان فلسطینی و الگویی برای تمامی پیکارگران مسلمان در راه آزادی قدس شریف است. روحش شاد. عکس زیر ، مزار این سردار اسطوره ای مجاهدان فلسطینی در زادگاهش را به تصویر کشیده است. برای مشاهده عکس با کیفیت مناسب ، آن را ذخیره کنید http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/10/18/124909_565.jpg[/b]
-
[b]به پاس مجاهدات سردار شهادت طلبان فلسطینی/2 شبحی که «شین بث» را از پا انداخت این مرحله ی تاریخی خطرناکی بود که در محافل شینبت درباره آن به ندرت صحبت میشود. جستجو به دنبال هدفی نامشخص ، مردانی را که با ارادهشان و قدرت کافئین قهوههایشان نیرو میگرفتند، از پا انداخت. به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، با وجود گذشت 16 سال از شهادت یحیی عیاش ، مجاهد اسطوره ای نبرد با اشغالگران قدس شریف ، هنوز هم خاطرات او برای صهیونیست ها تکان دهنده و هولناک است. سازمان های عریض و طویل اطلاعاتی رژیم صهیونیستی ، هنوز هم از عیاش به عنوان الگویی منحصربفرد از مبارزات ضد دولت یهود یاد می کنند. آن چه خواهید خواند ، روایت ساموئل کاتز یک کارشناس نظانی - امنیتی صهیونیست است از توانمندی های یحیی عیاش: http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/10/16/124079_271.jpg ماموران شینبت [سازمان اطلاعات و امنیتی داخلی رژیم صهیونیستی] تا تابستان سال 1995 دو نکته مهم را درباره یحیی مهندس دریافته بودند: اول این که عیاش از هر یک از افراد مسلح دیگر حماس که به دنبالش بودند (اعم از این که پعضی از آن ها کشته یا دستگیر شده باشند) ، باهوشتر بود و دوم این که عیاش را نمیتوان در اثر ضعف امنیتی فلسطینیان، خیانت همقطارانش و یا هر اشتباه دیگری که معمولا نگهبانان آموزشدیده یک خانه ی تیمی انجام میدهند، دستگیر کرد. شینبت باید برای بدام انداختن عیاش از منابع زیادی استفاده میکرد. چنین اقدامی نیاز به مکر و حیله و همان ظرافت هایی داشت که برای دستگیری ماموران کا.گب یا آلمان شرقی که به اسرائیل اعزام میشدند، به کار گرفته میشد. دستگیری عیاش نیاز به سرسختی همراه با هوشیاری و هنر استفاده از قدرتی غیرقابل مهار داشت. مهمتر از همه شانس نیز باید مامورانی را که به دنبال عیاش بودند، همراهی میکرد. یحیی عیاش توانسته بود خود را از حلقه داخلی عملیاتی، فرماندهی و رهبران مخفی عزالدین قسام جدا کند. تنها تعداد انگشتشماری از افراد که وفاداری و ایثارشان حتی در داخل سلولهای شینبت ثابت شده بود، میدانستند که وی در هر زمان کجا می تواند باشد. اعضایی از حماس که شانس کافی برای شرکت در یک سمینار یک روزه درباره استفاده از مواد منفجره را از سوی عیاش داشتند تا زمان شروع کلاس نمیدانستند که با چه کسی قرار است دیدار کنند و این که موضوع مورد مطالعهشان چیست. از آن جائی که نیروهای نفوذی ما مخفی گاه وی را نمیدانستند، تعقیب و دستگیری وی غیرممکن بود. و از آنجائی که وی در سومین سال فرار از دست ماموران شینبت در تغییر چهره استاد شده بود، افراد بسیار کمی میدانستند که وی حقیقتا چه شمایلی دارد. صورت کشیده، عینک و لبخند هوشمندانهاش تا بهار 1995 به تصویر صفحه اول روزنامههای اسرائیل و خاورمیانه تبدیل شده بود ، اگرچه وی میتوانست در هر زمان یکی از یک میلیون نفری باشد که به کار در کرانه باختری مشغول بودند. وی در تغییر چهره خود به یک پیرمرد و حتی یک پیرزن عرب تبحر یافته بود. کتابخانه کوچکش کلکسیونی خیره کننده از اوراق هویتی، پاسپورتها، گواهینامههای رانندگی و حتی مجوز حمل اسلحه بود. در واقع بر اساس گزارشات اطلاعاتی، الگوی تغییر چهره مورد علاقه عیاش ، چهره یک شهرکنشین یهودی ارتودوکس یا حتی یک نیروی ذخیره ارتش اسرائیل بود. اگر وی میتوانست خود را به شکل نیروهای دشمنش دربیاورد دستکم مجوز حمل اسلحه را داشت و اگر همه چیز در نگاه اول عادی به نظر میرسید وی میتوانست از پست های ایست- بازرسی در حالی که تا دندان مسلح بود و کسی مزاحمش نمیشد، عبور کند. پس از عملیات در منطقه «بیت لید» اعتبار اسطورهای عیاش در سرزمینهای فلسطینی نشین بسیار افزایش یافته بود؛ بسیاری از فلسطینیان ممکن بود عملیات علیه غیرنظامیان را قبیح بدانند اما کشتن سربازان یونیفرم پوش یهودی که همه از آن ها وحشت داشتند حتی از سوی افرادی که با حماس همفکر نبودند به عنوان امری مقدس تحسین میشد. http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/10/16/124080_187.jpg ماموران تعقیب کننده عیاش در شینبت، از محبوبیت افسانهای وی شگفتزده شده بودند. بر اساس یک داستان معروف که در سرزمینهای فلسطینی گفته میشد، عیاش توسط ماموران شینبت و نیروهای مخفی در خانهای امن نزدیک زادگاهش شناسایی شده بود اما پس از درگیری های شدید با ماموران اسرائیلی که ساعتها به طول انجامید، با امداد های غیر مادی در حالی که کماندوها و ماموران اسرائیلی بهتزده حضور داشتند ، توانستند بگریزند. کودکان در مدارس ابتدایی روستایی قسم میخوردند که با چشمان خود دیدهاند عیاش یکی از ماموران شینبت را با هفتتیر خود کشته است. به گفته یکی از افسران نیروی انتظامی در سفارت آمریکا در تلآویو، "عیاش برای فلسطینیان ساکن سرزمینهای فلسطینی همانند "بیب راث"، "جکی رابینسون"، "ادی مورفی" و پاپا نوئل بود که در یک جعبه کادویی هیجانانگیز پیچیده شده باشد." اسطوره مهندس هر روز که وی کشته و یا دستگیر نمیشد، بزرگتر میشد. "میسر عیاش"، خواهرزن عیاش به خبرنگاران گفت: "آن ها میخواهند وی را بکشند اما وی نامرئی میشود و درست در کنار آن ها راه میرود." هرچه ماموران شینبت اعضای خانواده عیاش در روستای رافات را بیشتر درباره مخفیگاه وی تحت فشار قرار میدادند، سرنخهای مبهم بیشتری آشکار میشد؛ هرچه مردان و زنان بیشتری در اتاقهای بازجویی شینبت حضور مییافتند، این اسطوره بزرگتر میشد. هنگامی که ماموران شینبت برای عملیات شناسایی به سوی شهرها و روستاهای کرانه باختری میرفتند، به طور مداوم مورد حملات لفظی حتی از سوی کودکان قرار میگرفتند که هیچ کس هرگز قادر به یافتن مهندس نخواهد بود زیرا وی یک روح و یک قهرمان است. اما آن چه که بسیاری از افراد شینبت و در واقع جامعه عملیاتی ویژه اسرائیل را عصبانی میکرد این حقیقت بود که با موفقیتهای کمی که آن ها در تعقیب عیاش بدست آورده بودند، مهندس به یک معبود تبدیل شده بود. یحیی عیاش تنها یک فراری نبود، وی یک قهرمان ملی بود. ترانههای مردمی درباره وی نوشته میشد، والدین فرزندان اول خود را یحیی مینامیدند و زنان رومیزیهایشان را با تصویر وی گلدوزی میکردند. یحیی عیاش به نمونه فلسطینی یک ستاره موسیقی راک، یک قهرمان ورزشی و یک رهبر ملی تبدیل شده بود. وی به عنوان یک معمای دستنیافتنی دیده میشد که از زندگی بزرگتر و از ستودهترین سرویس اطلاعاتی منطقه قویتر بود. بدتر از همه این که داستان مردی اسطورهای که شینبت و موساد را به زانو درآورده بود در کنار پوستر تبلیغاتی برای افرادی که آماده شهادت بودند، نوشته میشد. سربازان، جاسوسان و افراد پلیس اسرائیلی که به دنبال دستگیری یحیی عیاش بودند از شنیدن داستانهایی که درباره این اسطوره از زبان مردم میشنیدند، عصبانی میشدند اما دست از تلاش برنمیداشتند. زمان برای آن ها به سرعت میگذشت. بسیاری از سربازان و جاسوسانی که به دنبال عیاش بودند، از نظر جسمی و روحی بسیار خسته میشدند، این مرحله ی تاریخی خطرناکی بود که در محافل شینبت درباره آن به ندرت صحبت میشود. جستجو به دنبال هدفی نامشخص ، مردانی را که با ارادهشان و قدرت کافئین قهوههایشان نیرو میگرفتند، از پا انداخت. سردرگمی ماموران اسرائیلی خصوصا آن هایی که در این تعقیب کهنهکار شده بودند را به دلیل عدم موفقیتشان در دستگیری عیاش نمیتوان با کلمات بیان کرد.[/b]
-
به پاس مجاهدات سردار شهادت طلبان فلسطینی/1 روزی که اسرائیلی ها راحت خوابیدند راديو و تلويزيون رژيم صهيونيستى با قطع برنامه هاى عادى و پخش موسيقى هاى شاد، اعلام مى كردند:«... اسراييلى ها بالاخره راحت خواهند خوابيد... يحيى عياش كه به مهندس انفجار و تخريب شهرت داشت، كشته شده است به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق, در نخستين ساعات روز جمعه پانزدهم دى ماه ۱۳۷۴ خبرى بسيار كوتاه توسط رسانه هاى گروهى در سراسر جهان منتشر شد: «مهندس يحيى عياش، فرمانده گروه ضربت حركت مقاومت اسلامى فلسطين (حماس) و بنيانگذار گردان هاى انتحارى (استشهادى) عزالدين قسام بر اثر انفجار يك بمب كشته شد.» با وجودى كه شادى و شعف صهيونيست هاى حاكم بر رسانه هاى ماهوارهاى خبرى از شهادت يحيى عياش در لابه لاى پخش دقيقه به دقيقه خبر فوق آشكار بود؛ اما در ساعات اوليه هيچ كس پاسخ روشنى در مورد چگونگى شهادت وى نمىيافت. كارشناسان سرويس هاى امنيتى جهان با توجه به داده هاى اطلاعاتى «شين بث، شاباك و موساد» (سازمان هاى اطلاعاتى و تروريستى اسرائيل) و شناختى كه از فرمانده شهادت طلب هسته هاى مقاومت عزالدين قسام داشتند، باورشان نمى شد كه عنصر هوشمند و با ذكاوتى كه ۴ سال تمام، همه دستگاه هاى پرطمطراق امنيتى اسراييل و افسران آموزش ديده صهيونيست را با كم ترين امكانات، به خاك سياه نشانده بود، به اين سادگى مورد هدف قرار بگيرد. http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/10/15/123955_300.jpg تنها چند ماه قبل از اين تاريخ ژنرال «شيمون رومح»، از عالى رتبه ترين افسران امنيتى صهيونيست، در برنامه اى تحت عنوان «شناخت شخصيت طراح و مجرى عمليات هاى انتحارى بنيادگرايان فلسطينى» ناگهان با مخاطب قرار دادن يحيى عياش، جملات تكان دهنده اى را بر زبان جارى ساخت كه نفس ها را در سينه بينندگان صهيونيست حبس كرده بود: «... متأسفانه مجبورم به عنوان يك كارشناس امنيتى - نظامى، در مقابل عظمت و دقت عمليات هايت به واماندگى و تحير خودم اعتراف كنم؛ چرا كه جز اين چاره اى ندارم. كارهاى تو نه تنها اعجاب من كه تعجب همه متخصصان امنيتى جهان را برانگيخته است. به راستى كه تو مجرى تواناى مأموريت هايت هستى و ابتكار عملت بسيار سريع و دقيق است. هر چند كه تو ناامنترين اكسير مقابله با صهيونيسم و يك شبح هولناك براى جامعه يهوديانى اما بايد اعتراف كنم كه قدرت ترميم ضربات وارد شده به مجموعه ات را بى وقفه بالا مى برى و شكست را از مسير خود دورتر مىسازى...» «نسيم مشال»، مجرى كهنه كار و مشهور تلويزيون رژيم اشغالگر قدس كه اين برنامه مستقيم و زنده تلويزيونى را اداره مىكرد، در پايان برنامه، نتيجهگيرى بحث فوق را چنين بيان كرد: «دشمن شماره يك داخلى اسرائيل، شخصى است به نام «يحيى عياش» كه ۲۹ سال سن دارد. اهل منطقه «طولكرم» است و انجام كليه عمليات هاى نظامى حماس و فرماندهى گردان هاى انتحارى عزالدين قسام را در چهار ساله ی اخير شخصاً به عهده دارد. او خطرناك ترين نوع عمليات ها عليه اسراییلی ها را طراحى و سازماندهى مى كند. على رغم اينكه از لحاظ شخصيتى يك فرد ساده و روستايى است؛ اما با افكارش كارى كرده كه نامش ترس و نا امنى را در قلب هاى اسرائيلى ها جاى مى دهد. نظاميان ما در «تل آويو»، «عفوله»، «خضيره»، «غوربيسان»، «قدس»، «حيفا» و ديگر مناطق يهودى نشين اسراييل، خواب را بر چشمان خود حرام مى بينند و هر لحظه منتظر يكى از عمليات هاى انتحارى اطرافيان اين جوان ۲۹ ساله هستند. هرگونه خبر يا اطلاعى از وى و يا اطرافيانش مى تواند مأمورين امنيتى و مسوولين مان را در مهار و دفع عمليات هايش يارى كند.» http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/10/15/123956_801.jpg مسوولين اطلاعاتى - عملياتى صهيونيست هنوز طعم تلخ سه شكست فضاحت بار خود را كه با وجود شناسايى «يحيى» و به كارگيرى نيروهاى ويژه خود، نتوانسته بودند به وى دست يابند، در كام داشتند: *اول: شانزدهم مرداد ۱۳۷۲؛ مركز ايست و بازرسى روستاى «دير بلوط» واقع در كرانه غربى: يحيى و دو تن از همراهانش توسط نيروهاى امنيتى شناسايى مى شوند و بلافاصله منطقه به محاصره كامل در مىآيد. پس از ايجاد درگيرى و تبادل آتش يكى از همرزمان يحيى دستگير شده و ديگرى با پوشش مناسب آتش خود را حايل صهيونيست ها و يحيى مى كند كه نهايتاً منجر به شهادتش مىشود. يحيى نيز با ذكاوت تمام و پس از به هلاكت رساندن دو نيروى امنيتى از حلقه محاصره رهايى مىيابد. *دوم: چهاردهم فروردين ۱۳۷۳؛ خانه يكى از دوستان يحيى در محله «شيخ رضوان» در نوار اشغالى غزه: صهيونيست ها با شناسايى منزل، اقدام به بمب گذارى در آن كرده و منتظر انفجار بمب زمانى و ترور يحيى مى شوند؛ اما به لطف پروردگار، يحيى دقايقى قبل از انفجار از آن جا مى رود و توطئه صهيونيست ها ناكام مى ماند. سوم: سى و يكم تير ۱۳۷۳؛ يكى از خانه هاى امن عملياتى هسته هاى مقاومت شهيد عزالدين قسام: عوامل امنيتى اسراييل با شناسايى قبلى خانه امن، يحيى و همرزمانش را محاصره كرده و واحدهاى عمليات، بارانى از گلوله و خمپاره را به سمت خانه شليك مى كنند كه «يحيى» پس از سه ساعت تبادل آتش و با فداكارى ۲ تن از شهادت طلبان گروه كه با شهادت خود، آتش فرار وى را پوشش دادند، از مهلكه نجات مى يابد... *اما امروز ؛ خبرهايى كه طی ساعات پس از انتشار خبر اولیه به سراسر جهان مخابره مىذشد، حكايت از اين واقعيت دردناك داشت كه فرمانده رشيد هسته هاى مقاومت شهادت طلب فلسطينى در حال مكالمه تلفنى با پدرش بر اثر انفجار مواد منفجره جاسازى شده در دستگاه تلفن همراه به شهادت رسيده است. بعد ها فاش گردید که موبایل فوق كه توسط يكى از عناصر نفوذى به نام «كمال حماد» در اختيار گروه شهيد قسام، قرار گرفته بود،قبلاً از سوى بخش فنى سازمان امنيت رژيم اشغالگر با مواد High explosiv مسلح شده بود. «كمال حماد» در ازاى اين خيانت هولناک خود بيش از يك ميليون دلار از رژيم صهيونيستى دريافت كرد. اما واکنش های صریح و بدون پرده پوشی صهیونیست ها به قتل یحیی عیاش نشان می داد که اگر «كمال حماد» ده برابر این مبلغ را نیز درخواست می کرد ، پاسخ منفی نمی شنید. تنها چند دقیق پس از آن که معلوم شد فرمانده گردان های قسام ، این بار از چمگ شکارچیان خود جان سالم به در نبرده است ، راديو و تلويزيون رژيم صهيونيستى به عنوان كانون انتشار اين خبر، با قطع برنامه هاى عادى و پخش موسيقى هاى شاد، اعلام مى كردند: «... اسراييلى ها بالاخره راحت خواهند خوابيد... يحيى عياش مغز متفكر انفجارات و عمليات هاى انتحارى عليه اسراييل كه به مهندس انفجار و تخريب شهرت داشت، در اين عمليات كشته شده است. وى كه عامل كشته و زخمى شدن بيش از ۴۸۰ تن يهودى بود، از ۴ سال پيش تاكنون، اولين و در عين حال خطرناك ترين متهم تحت پيگرد دستگاه قضايى اسراييل بود. گفته می شود نامبرده بارها پس از عمليات هاى انتحارى صورت گرفته توسط شاگردانش، با لباس مبدل خاخامى در صحنه هاى عمليات حاضر شده و پس از بررسى نقاط ضعف و قوت كار و تصويربردارى از عمليات، با اظهار دلجويى هاى تصنعى، نيروهاى امنيتى حاضر را فريب داده و مى گريخته است... مهندس عياش به زبان عبرى تسلط كامل داشته و فارغ التحصيل رشته مهندسى شيمى از دانشگاه بيرزيت بوده است. او در دانشگاه جزو متعصب ترين دانشجويان نسبت به انجام مراسم اسلامى از قبيل خواندن متون مذهبى و نماز و روزه به شمار مى رفته... ضمن تبريك به تمام يهوديان اسراييل ، از همه بينندگان و شنوندگان عزيز، تقاضا داريم كه نسبت به عمليات هاى انتقامجويانه احتمالى گردان هاى عزالدين قسام هشيارى و آمادگى خود را حفظ كنند...» روستازادهای از توابع طولکرم «عبداللطيف عياش» كشاورزى مومن از اهالى روستاى «رافات» (از توابع طولكرم) بود. او در سال ۱۳۴۲ باز دختری از اقوام خود به ازدواج كرد که ثمره كه اين ازدواج سه فرزند بود به نامهاى «يحيى»، «يونس» و «مرعى». يحيى فرزند بزرگ خانواده، مطابق با اطلاعات نوشته شده توسط خودش در فرم مشخصات ثبت نام «مجمع مهندسين اردن»، به تاريخ ۱۶/۱۲/۱۳۴۵به دنيا آمده بود. http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/10/15/123937_630.jpg پدرش مىگويد: «در حالى كه بيشتر از سه سال نداشت از من مى خواست كه او را به مسجد ببرم تا او هم نماز بخواند. يحيى بسيار اصرار مى كرد و لباس مرا مىگرفت تا اين كه من هم با توجه به علاقه زيادى كه به او داشتم، به مسجد روستا مى بردمش و همه از آمدن اين بچه كوچك تعجب مىكردند.» يحيى پيش از ورود به دبستان، روخوانى قرآن را فرا گرفت و از ۶ سالگى تحصيلات خود را شروع كرد. در همين دوران بود كه جايزه ويژه حفظ و تلاوت قرآن را از «اداره اوقاف اسلامى قدس» دريافت كرد. پس از پايان مقطع ابتدايى، يحيى تحصيلات متوسطه خود را در دبيرستان «الزاويه» پى گرفت. مادر يحيى از آن دوران خاطره اى بيان مىكند كه شنيدنش خالى از لطف نيست: «دوستان هم مدرسه ای یحیی برایم تعریف کرده بودند که در يكى از كلاس هاى هشتم يك دانش آموز نتوانسته بود مساله تدريس شده جلسه قبل را براى معلم رياضى حل كند. معلم با عصبانيت از كلاس خارج مى شود كه يحيى را كه در آن وقت در كلاس هفتم درس مى خواند مى بيند و او را به كلاس هشتم مى آورد تا همان مساله را حل كند و او به سادگى جواب آن را به دست مى آورد. بعد از آن معلم از يحيى مى خواهد كه به جای او ، دانش كلاس هشتم را تنبيه کند. يحيى در حالى كه به معلم رياضى مى گفت من به كسى كه از من بزرگتر است اهانت نمىكنم، از كلاس بيرون رفت.» http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/10/15/123957_531.jpg عبداللطیف ، پسرش یحیی و همسرش روی لباس یحیی این شعار نوشته شده: اسلام راه حل است (شعر اخوان المسلمین) يحيى، مدرك ليسانس خود را در رشته شيمى از دانشگاه «بيرزيت» دريافت كرد و تصميم داشت تحصيلات خود را تا مقطع «دكترا» ادامه دهد كه به دليل ممانعت رژيم صهيونيستى از اعطاى رواديد تحصيلى به وى، از اين كار بازماند. وى با بكارگيرى تخصص خود در راستاى مبارزه با اشغالگران قدس شريف، در طى مدت كوتاهى به موفقيت هاى چشمگيرى در طراحى و ساخت مواد منفجره دست پيدا كرد و با تشكيل شاخه نظامى جنبش مقاومت اسلامى (حماس) موسوم به يگان هاى شهيد عزالدين قسام نبرد جدى خود را با صهيونيست ها آغاز كرد. یحیی طى پنج سال ، خود را تا سطح دشمن شماره يك دولت يهود بالا كشيد و مسووليت قتل و جرح حدود ۵۰۰ صهيونيست را عهده دار شد. وى زمانى كه شربت شهادت را نوشيد يك فرزند دو ساله و يك نوزاد دو روزه از خود بر جاى نهاد. آثار انگشت يحيى نبرد عجيبى كه بين يحيى عياش و يارانش از يك سو و تمام نيروهاى سياسى، امنيتى و نظامى صهيونيستى از سوى ديگر، طى حدود ۴ سال انجام مى پذيرفت دو مشخصه بارز داشت: اول اين كه جبهه صهيونيسم و در راس آن، رييس كابينه و وزير دفاع رژيم اشغالگر قدس در جهت مهار و يا دفع عمليات هاى شهادت طلبانه مهندس عياش اهتمام همه جانبه و گسترده اى به خرج مى دادند. هنوز خاطره حملات وسیعی كه با حجم قابل توجهی از نیرو ، براى يافتن و يا قتل مهندس به مناطقى كه احتمال وجودش در آن ها مى رفت، در اذهان پير و جوان اراضى اشغالى باقى است. در يكى از آن عمليات هاى بى سابقه كه هنوز توسط مردم روستاى «رافات» نقل مى شود، حضور صدها نيروى ويژه امنيتى و ده ها اكيپ عملياتى و پشتيبانى اشغالگران كه همگى اطلاعات كاملى از جزئیات مربوط به سوابق يحيى داشتند؛ طی كمتر از يك ساعت در جاى جاى «رافات» ، این روستای کوچک و محقر را به پادگانی نظامی مبدل نمود. مشخصه دوم اين نبرد هوشيارى و درايت يحيى و يارانش بود كه در طول اين درگيرى ها و عمليات هاى گوناگون شهادت طلبانه، به خنثى كردن تدابير متراکم صهيونيست ها مى پرداختند. طرفه اين كه هر چه اين دو مشخصه روشن تر بروز مى كرد ، بر حرمت و محبوبیت يحيى عياش و همسنگرانش در قلب هاى مردم مظلوم فلسطين از يك طرف و ترس و اضطراب اشغالگران تروريست از طرف ديگر مى افزود؛ تا آن جا كه ديگر مسوولان صهيونيست اين ترس و اضطراب را بى پرده در اعمال و اقوال خويش منعكس مى ساختند. «بنيامين بن الیعزر»، صهیونیست افراطی و وزير مسكن وقت رژیم صهیونیستی، در يكى از مصاحبه هاى خود اوج سردرگمى كابينه اسراييل را در برخورد با عمليات هاى شهادت طلبانه هسته هاى مقاومت عزالدين قسام چنين بيان كرد: «اين عجيب ترين جنگ ها در طول تاريخ است؛ چرا كه دشمنان ما افرادى هستند كه در آرزوى رسيدن به مرگ لحظه شمارى مىكنند!» اشاره و مروری مختصر به چند عمليات انجام شده توسط هسته هاى مقاومت استشهادى قسام را كه به تعبير سخنگوى ارتش رژيم اشغالگر قدس، اثر انگشت يحيى عياش بر آنها به شكل غريب و پيچيدهاى هويدا بود به تمام بسيجيان ام القراى انقلاب اسلامى تقديم مىكنيم: عمليات "رامات افعال" نخستين بارى كه صهيونيست ها با نام يحيى عياش رو به رو شدند در اثناى شكنجه و بازجويى دو تن از مجاهدان دستگير شده گروه قسام بود. اين دو تن به همراه يكى ديگر از مجاهدين در حال انتقال بيش از ۴۰ كيلوگرم مواد منفجره كار گذاشته شده در يك خودرو - به محل تجمع عده اى از سران رژيم صهيونيستى در مراسم ويژه اى در منطقه «غوشدان» شهر تل آويو به واسطه يك اشتباه دستگير شدند. اين خودرو از نوع همان فولكس واگن هاى پلاك ويژه زرد رنگ يهودى و حامل ۴۰ كيلوگرم مواد منفجره بسيار قوى دست ساز و 4 کپسول گاز و يك منبع انفجار بود. http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/10/15/123940_650.jpg با توجه به سابقه عبور و مرور خودروهاىی اينچنين و نيز دارا بودن پلاك صهيونيستى، فولكس بدون مواجه شدن با مشكلى در حوالى ساعت ۲ بامداد وارد محوطه مراسم شد، تا در صبح روز بعد منفجر شود؛ اما در هنگام وارد شدن به مسير انجام مراسم، دو دژبان مسوول محوطه متوجه حركت فولكس با چراغ هاى خاموش و درست در جهت مخالف حركت معمول خودروهاى ديگر شده و به فولكس شك مىكنند و بلافاصله به ساير مأمورين، مورد مشكوك را اطلاع مى دهند كه كليه راه هاى خروجى تل آويو مسدود شده و كار تفتيش همه فولكس ها آغاز شد. مجاهدين حماس نيز كه متوجه شك دژبانان شده بودند با ترك منطقه مراسم، سعى در رهايى از دام امنيتى اسراييلى ها كردند كه نهايتاً با رسيدن به يك كوچه بن بست در محله «رامات افعال» خودرو را باقى گذاشته و خود اقدام به ترك منطقه نمودند. پس از دقايقى نيروهاى تخريب موساد با دور كردن يهوديان ساكن در منطقه از اطراف خودرو، اقدام به خنثى كردن بمب نمودند و همزمان با به كار گرفته شدن هلىكوپتر، هواپيما و سگ هاى تربيت شده پليس در منطقه، دو نفر از سه مجاهد فوق به نام های «حسن احمد حسان» ۲۳ و «عماد عبدالرحيم على» ۲۶ ساله، دستگير شدند؛ اما مجاهد سوم موفق به مراجعت به هسته خود در «نابلس» شد. از سوی ديگر با توجه به پيچيدگى و ابتكارى بودن نحوه انفجار بمب ، تلاش نيروهاى متخصص تخريب موساد به جايى نرسيده و انفجار فولكس واگن موجب وارد آمدن خسارت هاى سنگين به ساختمان هاى اطراف و خودروهاى امنيتى شد. دو مجاهد دستگير شده نيز، زير شديدترين شكنجه هاى عوامل موساد تنها بر اين مطلب تأكيد مى كردند كه به همراه فردى بهنام «مهندس يحيى» سوگند خورده اند كه اشغالگران را از اراضى وطن اسلامى شان اخراج كنند. اين نخستين مواجهه عوامل صهيونيست با نام لرزه افكن «مهندس» بود. عمليات "مسيرةالاكفان" هر چند كه نام يحيى در نخستين جايگاه اسامى ليست افراد تحت پيگرد همه مجموعه هاى اسراييلى قرار گرفته بود؛ اما او بدون توجه به آن، مشغول طراحى، بررسى و سازماندهى عملياتى شد كه جوى مملو از ترس و ناامنى را براى شخص نخست وزير رژيم صهيونيستى، «اسحاق رابين» و تمام همدستانش به جاى گذاشت. در روز ۲۶/۹/۱۳۷۱ مهندس ، خودرويى جاسازی شده از مواد منفجره را تحويل جوان رشيدى به نام «ساهر التمام» داد. «ساهر» نيز در ساعت ۱۲:۳۰ دقيقه همان روز در منطقه «ميحولا» - نزديكى «بيسان» - كنار يك رستوران نظاميان صهيونيست و درست بين دو خودروى نظامى ، پيكر خود را آتشى بر جان شياطين محارب ساخت كه مطابق اعتراف نيروهاى اشغالگر دو نفر از افسران صهيونيست به درك واصل شده و ۸ تن ديگر نيز زخمى گشتند. عمليات "شهداى ششگانه" در پى اعلام سخنگوى نظامى ارتش صهيونيستى مبنى بر اعدام ۶ تن از افراد گروه عزالدين قسام كه در حال عبور از مناطق مرزى با مصر در شهر «رفح» بودند، مهندس عياش طرحى را در ذهنش مدون كرد، كه موجب وارد شدن ضربه سنگين مادى، حيثيتى و انسانى به اسراييلى ها شد. در فروردين ۱۳۷۲يحيى و گروه منتخبش از موانع امنيتى صهيونيست ها در «کرانه باختری» و «نوار غزه» عبور كردند و رستورانى در طبقه اول برج تجارى «لندن مينى استور» واقع در خيابان اصلى «تل آويو» موسوم به «ابن غفيرول» را با مواد انفجاری بسيار قوى، بمب گذارى نمودند و در حوالى ساعت ۶:۲۵دقيقه صبح روز ۲۸/۱/۱۳۷۲در حالى كه اميدى به خروج خود از كمربند امنيتى عوامل صهيونيست نداشتند، همه بمب ها را همزمان با هم منفجر كردند كه در اثر آن، انفجار و آتش سوزى مهيبى صورت گرفت، كه موجب تخريب كلى ساختمان و وارد آمدن خسارت بسيار زياد به ساختمان هاى مجاور شد و حداقل يك نفر كشته و بيش از ۳۵ مجروح در پى داشت. http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/10/15/123942_821.jpg عمليات "شير مقاومت" در ساعات اوليه صبح روز ۱۶/۲/۱۳۷۲يكى از مجاهدين به تعبيه ۵ بمب ساخته شده توسط مهندس در جاده قديمى منتهى به «موشاف شيكف» در داخل روستاى «بيت عوا الخليل» - كه در سال ۱۳۴۷ به اشغال صهيونيستها درآمده بود - مشغول شد. دو عدد از اين بمب ها در حين عبور خودروى جيپ گشتى نظاميان صهيونيست منفجر شد كه موجب زخمى شدن دو صهيونيست گشت. بر اثر انفجار اين دو بمب، دشمن نيروهاى ويژه خود را براى پاكسازى جاده به منطقه گسيل داشت كه بار ديگر با عبور خودروى دوم كه از روى سومين و چهارمين بمب مى گذشت انفجار مهيبى رخ داد كه منجر به كشته و زخمى شدن عده ديگرى از صهيونيست ها گردید. انفجار بمب پنجم در حالى كه «يوسيف حايون»، از متخصصين تخريب ارتش اشغالگر، مشغول خنثى كردن آن بود، موجب وارد شدن جراحت شديد به وى شد، كه البته بعد از سه روز به هلاکتش در بيمارستان منتهی شد. عمليات "سليمان زيدان" در پاسخ به هجوم ارتش اشغالگر صهیونیست به اردوگاه «بريج» (۱۲/۶/۱۳۷۲) و در سالگرد هتك حرمت ساحت مسجد الاقصى، مجاهد شهادت طلب «سليمان زيدان»، سوار بر خودرويى مملو از مواد منفجره به دنبال خودروى نظامى صهيونيست ها به شماره ۱۷۸ حركت مىكند. اين خودرو تعدادى از افراد ويژه پادگان نظاميان اسراييلى در حومه قدس را به ستاد فرماندهى ارتش صهيونيست، در منطقه غرب واقع در نزديك «بيت ايل» در شمال شهر «رام الله» منتقل مى كرد. خودروى قسامی شهادت طلب نيز كه پلاك صهيونيستى داشت با عبور از ۸ پست ايست و بازرسى اسراييلى ها، توانست در ساعت ۷:۳۰دقيقه صبح ۱۴/۶/۱۳۷۲به كنار خودروى شماره ۱۷۸ برسد. با فشردن كليد انفجار توسط «سليمان زيدان»، انفجار مهيبى صورت گرفت كه موجب انهدام كامل خودروى صهيونيست ها و اصابت تركش هاى انفجار به چند خودروى ديگر شد. پس از اين انفجار، تمامى منطقه به محاصره كامل نيروهاى امنيتى اسراييل درآمد. ناظران و شاهدان در اظهارات خود به خبرگزارى هاى محلى و خارجى تأكيد كردند كه خودروى صهيونيستها به طور كامل منهدم و سرنشينان آن همگى كشته شدند؛ اما رژيم اشغالگر از اعلام تلفات قطعى خود سرباز زد. عمليات "عفوله" در پاسخ به كشتار نمازگزاران حرم امن ابراهيمى شهر الخليل، شهيد عياش با طراحى و اجراى يك عمليات شهادت طلبانه كه در روز اربعین قتل عام نمازگزاران به اجرا درآمد، موجبات به درك واصل شدن ۸ نظامى صهيونيست و مجروح شدن بيش از ۵۰ صهيونيست ديگر را فراهم آورد. كيفيت عمليات بدين ترتيب بود كه يك خودروى پر از مواد منفجره توسط مجاهد استشهادى «رائد زكارنه»، به مقابل ايستگاه مركزى حمل و نقل خودروهاى اسراييلى منتقل شده و در ساعت ۱۲:۲۵ دقيقه روز ۱۶/۱۲/۱۳۷۳ توسط اين شهادت طلب منفجر شد. عمليات "الخضيره" در اثناى برگزارى جشن ارتش اشغالگر به مناسبت سالگرد جنگ اعراب با اسراييل، مهندس دومين ضربه اش را در انتقام كشتار نمازگزاران حرم ابراهيمى، بر پيكر صهيونيست ها وارد كرد. در ساعت ۸:۵۰ دقيقه روز ۲۳/۱۲/۱۳۷۳ مجاهد شهادت طلب «عمار عمارنه»، چاشنى بمب تعبيه شده توسط يحيى عياش در داخل يكى از خودروهاى دشمن در محور معروف به شماره ۸۰ شهر «الخضيره» را فعال كرد و با شهادت خود حداقل ۵ نظامى صهيونيست را به جهنم فرستاد و ۳۲ تن ديگر را به شدت مجروح ساخت. عمليات "تل آويو" در يكى از درخشان ترين عمليات هاى شهادت طلبانه، قهرمان استشهادى «صالح صوى»، در داخل خيابان «ديزنكوف» در مركز تل آويو چاشنى مواد منفجره كار گذاشته شده توسط مهندس در خودروى حاملش را به كار انداخته و با شهادت خود ۲۲ صهيونيست را به هلاكت رسانده و ۴۷ تن ديگر را مجروح ساخت. عمليات "نتساريم" هنوز گيجى ضربه عمليات تل آويو از وجود دولت اشغالگر قدس برطرف نشده بود كه يكى از شهادت طلبان گروه قسام به نام «هشام حمد»، در منطقه «نتساريم» با رساندن خود به تجمع نظاميان صهيونيست كيف خود را كه حامل بمبى قوى بود منفجر ساخت و ۳ درجه دار صهيونيست را به درك واصل كرده و ۱۲ تن ديگر را مجروح ساخت. اين عمليات در انتقام شهادت «هانى عابد»، از راهبران جنبش حماس كه در شهر «خان يونس» به دست عوامل اداره اطلاعات اسراييل شهيد شده بود، صورت پذيرفت. عمليات "شهداى زنده" در تحقق شعارهاى انتقامجويانه مسلمانان مظلوم فلسطين در تشييع جنازه شهيد «كمال كحيل» و همرزمان مجاهدش «حاتم حسان»، «سعيد دعس» و فرزندش «بلال» كه در حمله وحشيانه قوای امنيتى اسراييل به شهادت رسيدند، دو خودروى حاوى مواد منفجره مهيا شده و در روز ۱۹/۱۲/۱۳۷۳ اولين آن ها در حالى كه توسط قهرمان شهادت طلب «خالد خطيب» هدايت مى شد در ساعت ۲ بعداظهر در كنار يك خودروى حامل نظاميان صهيونيست منفجر شده كه منجر به قتل ۷ صهيونيست و جراحت ۲۲ نفر ديگر شد. دو ساعت بعد از شهادت «خالد خطيب»، مجاهد استشهادى «عماد ابوامونه» خودروى دوم را به جوار ستون مكانيزه اى رسانده و با شهادت خود ۶ صهيونيست را به دوزخ فرستاده و ده ها تن ديگر را نيز مجروح ساخت. http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/10/15/123941_491.jpg عمليات "قوش قطيف" بعد از شهادت مجاهد «محمود خواجه» - رهبر شاخه نظامى جنبش جهاد اسلامى - توسط رژيم اشغالگر قدس ، از سوى مهندس عياش عملياتى براى هلاكت يكى از فرماندهان امنيتى اسراييل طراحى شد. بدين ترتيب كه يك گارى كه مقادير قابل توجهى مواد منفجره در آن جاسازى شده بود با هدايت قهرمان شهادت طلب «معاوى روگه»، به سمت محل عبور خودروى فرمانده صهيونيست حركت كرد. فرمانده فوق با دو مجموعه كامل اسكورت رفت و آمد مى كرد و «معاوى روگه» در تقاطع جاده «نفيه ديكاليم» در نزديكى محله «غوش قطيف» منتظر رسيدن فرمانده صهيونيست شد. دقايقى قبل از رسيدن فرمانده و مجموعه محافظش يك جيب گشتى صهيونيست ها به نزديك گارى وى رفت و مدارك وى را طلبيده و علت توقفش در تقاطع را جويا شد و چون گشتى ها مشغول وارسى گارى شدند و هر لحظه احتمال كشف مواد منفجره و لو رفتن عمليات مى رفت وى با انفجار مواد منفجره موجبات هلاكت ۳ نظامى گشتى صهيونيست را فراهم كرد. عمليات "رامات غان" دشمن صهيونيستى با به كارگيرى امكانات گسترده توانسته بود يكى از خانه هاى امن گروه شهادت طلبان قسام را كشف و همه مجاهدان ساكن در آن را به شهادت برساند. در پاسخ به اين تهاجم صهيونيست ها، با طراحى دقيق مهندس يكى از شهادت طلبان گروه، موفق به بمب گذارى در يك خودروى حامل فرماندهان صهيونيست مى شود كه در صبح روز ۵/۴/۱۳۷۴ با انفجار بمب فوق در ميان ستون نظامى صهيونيستها ۶ افسر درجه دار اسراييلى و ده ها تن ديگر مجروح مى شوند. عمليات «رامات اشكول» اين عمليات در تكميل عمليات «رامات غان» انجام گرفت؛ بدين صورت كه مجاهد شهادت طلب «سفيان جبارين»، در صبح روز ۱/۷/۱۳۷۴ با انفجار يك خودروى مملو از مواد منفجره به شماره ۲۶ - الف، در كنار يك كاميون حامل صهيونيست ها در منطقه «رامات اشكول» به اعتراف خود صهيونيست ها 5 درجه دار پليس اسراييل را كشته و بيش از ۱۰۶ نفر ديگر را مجروح ساخت. شرح شهادت يحيى عياش از زبان تنها شاهد در مورد نحوه خيانتى كه منجر به شهادت فرمانده استشهاديون فلسطينى شد، يگانه شاهدى كه وجود دارد، «اسامه حماد»، همراه و همرزم ديرينه اش مىباشد. وى طى سخنانى ماجراى شهادت مرشدش را اينگونه بيان مىكند: «در حدود ده سال پيش هنگامى كه در دانشگاه بيروت درس مى خواندم با شهيد يحيى آشنا شدم؛ چرا كه اوهم در منطقه محل سكومت من، زندگى مىكرد. بعد از اتمام تحصيلات، گهگاهى او به ديدنم مىآمد و من هم به او سرى مىزدم تا اينكه حدود ۵ ماه قبل نزد من آمد تا براى مدتى او را در منطقه امنى پنهان كنم. دليل اين مراجعه هم دوستى و اعتماد كاملى بود كه به يكديگر داشتيم. تا چند هفته قبل هم به استثناى چند تن از همرزمان مهندس كسى نمىدانست كه او نزد من است. تا اينكه روزى دايى من «كمال حماد» كه در «انجمن نظارت بر ايمنى برج سازى» فعاليت داشت و از تجار معروف نوار اشغالى غزه بود، تصادفاً متوجه يحيى در منزل ما شد. پس از مدتى هم مرا خواست و گفت كه علاقه زيادى به او و فعاليتهايش دارد و مىتواند كمكهاى قابل توجهى به كارهاى مهندس بكند. در همان جلسه هم «كمال حماد» يك موبايل به عنوان هديه به من داد تا از آن براى ارتباطات راحت تر استفاده كنم. در آن موقع حتى به ذهنم هم خطور نمى كرد كه ممكن است دايى من عنصر خودفروخته اى باشد و غرضش از اهداى موبايل و يا امكانات رفاهى خيانت به يحيى است. من بنا بر دلايل حفاظتى اجازه ملاقات را به دايى ام ندادم؛ اما موبايل را به مهندس دادم تا در تماس هاى تلفنى راحت تر عمل كند. يحيى هم مدتى از موبايل استفاده كرد تا اينكه روزى به من گفت كه احساس مىكند خط تلفن موبايل ناامن است و احتمال مى دهد كه نيروهاى امنيتى اسراييل خط موبايلش را شناسايى كرده باشند. به همين دليل به من امر كرد كه ديگر از موبايل استفاده نشود و از همان خط عادى تلفن قديمى مان استفاده كنيم. من هم قبول كردم و موبايل را خاموش كرده و كنار گذاشتم .چند روز بعد دايى كمال آمد و گفت كه براى كارى مجبور به سفر است و دو سه روزى احتياج به موبايل دارد و من هم موبايل را كه ديگر از آن استفاده نمى كرديم به او امانت دادم. البته بايد اضافه كنم كه او يك بار هم قبلا موبايل را قرض گرفته بود و به خاطر همين،من اصلا به امانت گرفتن موبايل مشكوك نبودم. نكته ديگر هم اين كه از طريق موبايل با يحيى بيشترين تماس ها از طرف پدرش بود كه البته بعد از كنار گذاشتن موبايل، يحيى به پدرش هم سپرده بود كه از آن به بعد با شماره تلفن عادى منزل با او تماس بگيرد و قرار بود كه صبح روز جمعه، پدر مهندس با او تماس رفته و نتيجه كارى را به اطلاع برساند. در صبح روز جمعه كه يحيى منتظر تماس پدرش بود، حدود ساعت ۸، دايى به من تلفن زد و گفت كه خط تلفن موبايل را باز نگهدارم؛ چرا كه ممكن است يكى از رفقاى تاجرش با شماره موبايل تماس گرفته و برايش پيغام بگذارد و اضافه كرد كه اگر آن تاجر پيغام گذاشت، حتى پيغام تلفنى را به او اطلاع بدهم. من هم خط تلفن را روشن گذاشتم. از آن طرف پدر يحيى هر چقدر به تلفن عادى زنگ مى زند متوجه مى شود كه تلفن از طريق مخابرات قطع شده است و بالاجبار حوالى ساعت ۹ با اميد روشن بودن موبايل، شماره موبايل را مى گيرد و موبايل زنگ مى زند. من كه با يحيى در اتاق ديگرى بودم برخاستم و ديدم كه همسرم موبايل را به طرف من آورده و مى گويد كه پدر مهندس است و چون نتوانسته شماره تلفن منزل را بگيرد، با موبايل تماس گرفته، من هم موبايل را از همسرم گرفته و به يحيى؛ دادم. چون يحيى از تماس پدرش با خط تلفن موبايل شديداً ناراحت شده بود، بعد از سلام از پدرش خواست كه ديگر با موبايل تماس نگيرد و من در حالى كه به سمت درب اتاق مىرفتم تا مقدمات صبحانه را از همسرم بگيرم احساس كردم كه پشتم داغ شد و انفجارى در اتاق رخ داد. وقتى ناخودآگاه برگشتم، در ميان دود و غبار دست يحيى را ديدم كه جدا شده و خون از آن جارى است. تمام پنجره هاى اتاق هم شكسته شده بودند. فريادهاى همسرم مرا به خود آورد. بعد از فرو نشستن گرد و غبار صورت يحيى را ديدم كه به شدت جراحت ديده بود و متوجه شدم كه شهيد شده است. به سختى به همسرم فهماندم كه يكى از دوستان مهندس در گروه قسام را باخبر كرده و به كمك بياورد. همرزمان يحيى دقايقى بعد آمدند و پيكر او را با خود بردند و از من هم خواستند كه براى مدتى با خانوادهام مخفى شويم. در حال خروج از منزل يكى از همسايگان به سمت ما آمد و گفت كه در هنگام بروز حادثه براى ما، يك هلىكوپتر كوچك دور منزل ما و همسايگان دور مىزده است...» لازم به ذكر است كه به نوشته روزنامه اسراييلى «معاريو»، «شاسى انفجار موبايل را يكى از سرنشينان هلىكوپتری که در نزدیکی محل عملیات در پرواز بوده، بعد از اطمينان مامورين مخابراتى از اينكه فرد مكالمه كننده شخص مهندس بوده است فشرده و از منطقه دور شده است. مواد منفجره به كار رفته در موبايل از نوع مواد ويژه و با قدرت بالا بوده است كه وزنش از ۵۰ گرم تجاوز نمىكرد...» http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/10/15/123939_195.jpg پیکر مهندس عیاش روی دستان مردم اظهارات برخی از صاحب نظران صهیونیست بعد از ترور شهید یحیی عیاش «بايد خودمان را از توهم آسايش به دور كنيم و اعتقاد پيدا كنيم كه با كشته شدن عياش زيان هاى بزرگترى خواهيم ديد. قتل عياش سبب وارد شدن ضربه جدى به روند اجراى عمليات صلح خاورميانه شده است. آخر چطور مى شود كه عقاب وحشى صلح با مبارزان از جان گذشته چون عياش باهم كنار بيايند؟» امنون الون - نويسنده يهودى «اگر چيزى خطرناكتر از مهندس يحيى وجود داشته باشد، جنازه اوست؛ چرا كه كشته شدگان در راه هدف، خطرناكترين سلاح در دست هر ملت در حال جنگ مى باشند. درك اين حقيقت كه ترور عياش موجب فوران شور و هيجان جوانان فلسطينى است و اين شخص به يك سمبل مبارزه تبديل شده است، احتياج به تفكر زيادى ندارد، آن گونه كه ديديم هزاران نفر در تشييع جنازه او شركت كردند. پس چقدر تعداد مهندسين جديدى كه در اين مراسم، عزم خود را براى تداوم راهش جزم كردند و دير يا زود خود را فداى هدفشان خواهند كرد، زياد بود؟!» اورى فنيرى - نويسنده صهيونيست «دليلى كه سبب پيگيرى شديد صهيونيست ها براى ترور عياش شد، تنها انتقامجويى از خون كشته و زخمى هاى اسراييلى ها نبود و اولين و مهمترين دليل آن ها قبل از همه اين بود كه عياش، بنيانگذار نوع جديدى از مبارزه: يعنى انجام عمليات انتحارى در مراتب مختلف بود.» زئيف شيف - كارشناس بخش عربى مجله هاآرتص «موزه تاريخى فلسطينى ها تاكنون از مبارزان شهيد شده زيادى همچون يحيى عياش محافظت مى كند. پرونده اين شخصيت ها از عزالدين قسام شروع مى شود كه در دهه 30 توسط انگليسى ها ترور شد و حالا شخصيت نمونه و الگوى مبارزان حماسه آفرين آن ها؛ يعنى مهندس يحيى عياش جاى دارد.» يوسى نوربشتاين - نويسنده صهيونيست «از ابتداى شروع جنگ بين ما و فلسطينيان هيچ شخصى مانند يحيى عياش دستش را آغشته به خون صهونيستها نشان نداد.» ايهودى يهارى - تحليلگر سياسى تلويزيون رژيم صهيونيستى «از اينكه ديگر عياش در دنيا نيست، جداً احساس شادمانى مىكنم.» افرايم سينه - وزير كابينه رژيم اشغالگر قدس «مهندس مستحق اين كيفر بود؛ چرا كه دستانش به خون بسيارى از صهيونيست ها آغشته بود و امروز با ترور او، روز عيد و شادى ماست؛ هر چند كه در اين شادى با وجود همرزمان و شاگردانش نبايد افراط كرد.» ايلى دايان - جانشين وزير خارجه كابينه رژيم اشغالگر قدس «ديدن صحنهه اى تشييع جنازه عياش كه دهها هزار فلسطينى در آن شركت داشتند بشارت دهنده خيرى نيستند براى افرادى كه اعتقاد دارند كينه صد ساله فلسطينيان مسلمان نسبت به صهيونيست ها با ترور اين مبارز از بين خواهد رفت و ما وارد مرحله تازه اى از صلح و ثبات خواهيم شد؛ چرا كه عياش، قهرمان ملتى است كه ميزان شجاعت و برترى قهرمانانش را باتعداد قبرهايى اندازه مى گيرند كه از دشمنانشان ايجاد كرده اند. هر چند كه در نظر ما عياش دشمن خونريزى بود كه استحقاق اعدام را داشت و عمليات ترورش در جهت اجراى اين نظر بود؛ اما اين شخص در نظر ملتش نه تنها قهرمانى مردمى در دنيا بلكه شهيدى بلندمرتبه در آخرت است! در تشييع جنازه او فقط همرزمانش در در حماس حضور نيافتند؛ بلكه همه اقشار مختلف مردم فلسطين شعار انتقام انتقام سر دادند و مردم غزه در تاريخ معاصر خود تاكنون جنازه اى را از نظر كثرت شركت همه گروه ها و بروز احساسات چنين عميق بر دوش كشور خود نديدند.» شموئيل شينتسرل - نويسنده و ايدئولوگ صهيونيست «در بخشی از جهان که عقربه زمان، روی صفحهای از خون میچرخد، یحیی عیاش را باید شخصیتی بزرگ در آوردگاه تروریسم دانست. این مهندس که ازاهالی کرانه باختری بود و در ساخت مواد منفجره نبوغی چشمگیر داشت، 150 اسرائیلی را هلاک کرد و 500 نفردیگر را مجروح ساخت.خلاقیتهای وی در عرصه تولید بمب، زندگیهای بسیاری را به هم ریخت و منجر به شکلگیری یک اراده سیاسی شد. وی توانست اثبات کند، دستگاه امنیتی اسرائیل که در نبردهای پیشپین خود شکستناپذیر مینمود، قابل شکست دادن است. یک افسر پلیس که وظیفه داشت وی را پای میز محاکمه بکشاند، از وی چنین یاد میکرد: "نمادی از خطر که در یک بمب ساعتی پنهان شده است." عیاش، هوشی سرشار داشت، پنهان کاری عالی و زیرکی و خونسردی عجیبی داشت. وی ساده اما مطمن عمل میکرد. در خانههای امن پنهان میشد و استاد تغییر چهره و تربیت شاگردانی شجاع بود. او را باید اسطوره فلسطین و نماد طرز فکر فلسطینی دانست. روزی که شروع به نگارش این کتاب کردم، تلاش اسرائیل را برای دستگیری یحیی عیاش، مبارزه نیکی بر ضد بدی میپنداشتم، اما واقعیت آن است که یحیی عیاش کسی نیست که بتوان وی را کاملا سفید یا کاملا سیاه نگریست. پس از دو سال تحقیق و مصاحبههای متعدد متوجه شدم که ناگفته هایی که در خصوص عیاش وجود دارند، از واقعیات روشن به مراتب بیشترند. دوران جنگاوری یحیی عیاش را باید یکی از دورههای دراماتیک، غیرقابل پیشبینی و غیرقابل تصور در تاریخ "دولت یهود" دانست! ساموئل کاتز، صاحب نظر مشهور صهیونیستی http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/10/15/123958_805.jpg *** امروز، شانزده سال از شهادت مردي كه سال ها كابوسي هولناک براي اسراييلي ها محسوب مي شد، مي گذرد، اما هم چنان خاطره وي به عنوان "امیرالاستشهادیون" در ذهن مردم فلسطين زنده است. جوانی که بنا بود تبديل به يك مهندس شيمي شود و زندگي آسوده اي را دنبال كند اما انتخابی دیگر نمود و بر تارک تاریخ مبارزات مردم فلسطین نشست. گروه جهاد و مقاومت مشرق ، یاد این اسطوره شهادت طلبانِ ضد صهیونیستی را گرامی داشته و با آرزوی آزادی قدس شرف ، درود های خود را به ساحت همه شهیدان آرمان رهایی قبله اول تقدیم می دارد. *یحیی وصالی - محمد یاسر رجبی
-
جایگاه زرهی ایران در منطقه تاپیک جامع بررسی جایگاه زرهی ایران در آسیای جنوب غربی
PARSIKING پاسخ داد به RedArmy تاپیک در تانک
آشنایی با «صمصام» ؛ ناشناخته ترین تانک ایرانی + عکس صمصام به سامانه بومی هشدار دهنده لیزری که توانایی پوشش 360 درجه پیرامون تانک را دارد برای هشدار قفل شدن سلاح های لیزری مجهز شده است. با توجه به وفور تسلیحات ضدتانک با هدایت لیزری این سامانه کمک شایانی به افزایش آگاهی خدمه از محیط اطراف و کاهش خطر آسیب دیدن از ناحیه دشمن خواهد شد. به گزارش گروه دفاع و امنیت مشرق، تانک اصلی میدان نبرد، ام-60 پاتن به همراه تانک ام-48 پاتن جزو خودروهای زرهی سنگین ارتش ایران در عمده سالهای پیش از انقلاب بود. این تانک که از ام-48 الگوبرداری شده بود، جزو تانک های مهم بخشی از دوران جنگ سرد در کشورهای هم سو با غرب بود. این تانک از 1960 تا 1987 تولید شده و در کشورهایی چون آمریکا، ایران، مصر، ترکیه، بحرین، اردن، لبنان، عربستان صعودی، اسپانیا، پرتقال، تایوان، یمن عمان و چندین کشور دیگر وارد خدمت شد. در ایران نیز حداقل 150دستگاه از نمونه آ-1 این تانک بکار گرفته شده است. این تانک به عنوان یکی از تانک های اصلی میدان نبرد در تمامی عملیات های مهم و بسیاری از عملیات های دیگر در سال های به کار گرفته شده و نقش مفیدی در پشتیبانی از واحدهای عمل کننده داشت. [url="http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/9/7/113078_464.jpg"]http://www.mashreghn.../113078_464.jpg[/url] تانک ام-60 پیش از بهسازی نمونه ام-60-آ-1 در حالت رزمی بیش از 50 تن وزن داشته و با موتوری به قدرت 750 اسب بخار تجهیز شده است. سلاح اصلی این تانک یک توپ 105 میلیمتری بوده و یک تیربار 7.62 میلیمتری هم محور با آن و یک تیر بار کالیبر 50 صدم اینچ(12.7 میلیمتر) هم به عنوان تسلیحات فرعی مورد استفاده قرار می گیرند. در راستای ارتقاء تجهیزات موجود در کنار تلاش برای ساخت تانک های جدید، با توسعه فناوری های لازم، تانک های ام-60 نیز در برنامه بهسازی قرار گرفت. تانک های ام-60 به صورت استاندارد هیچ سامانه پایدار کننده سلاح و سامانه های دید در شب نداشتند. تجهیز به پریسکوپ با قابلیت دید در شب برای راننده تانک که دارای قابلیت هایی چون وسعت دید 30 درجه و زمان مورد نیاز برای باز و بسته کردن در حدود 30 ثانیه است. [url="http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/9/7/113079_797.jpg"]http://www.mashreghn.../113079_797.jpg[/url] تانک صمصام تجهیز به پایدار کننده توپ که در راستای عمودی و افقی عمل می کند از جمله تغییرات مهم مدل موجود در ایران از این تانک است. ویژگی های اصلی این سامانه شامل ماهیت الکتروهیدرولیکی نیرودهنده های آن، سامانه هیدرولیکی ارتقاء یافته، بهسازی صفحه کنترل ادوات برای توپچی، واحد کنترل مرکزی، ژیروسکوپ و منبع تغذیه سه فاز است. تجهیز به سایت اپتیکی پانورامیک برای فرمانده تانک از دیگر تفاوت های صمصام با نمونه پیشین تانک ام-60 است. این سایت برای پوشش جهات افقی و عمودی بی نیاز از برجک بوده و البته در این جهات پایدارسازی نیز شده است. این سامانه اپتیکی دارای توانمندی بزرگنمایی تا 7 برابر و وسعت دید 8.5 درجه برای دوربین است. این سایت همچنین به مسافت یاب لیزری با برد 20 کیلومتر و دقت 10 متر مجهز بوده و می توان آن را به تیربار ضدهوایی نیز مرتبط(لینک) کرد تا هدفگیری بهتری توسط آن صورت گیرد. اما یکی از مهمترین جنبه های بهسازی این تانک تجهیز آن به سامانه کنترل آتش EFCS-3 برای هدفگیری دقیق و مطمئن توپ است. به کمک چنین سامانه ای، کار هدفگیری بسیار سریع، فوق العاده دقیق تر و در شب و روز صورت گرفته و احتمال اصابت گلوله توپ به هدف در اولین شلیک به میزان بسیار زیادی افزایش می یابد. این سامانه دارای مسافت یاب لیزری مختص خود با دقت 5 متر است. دریافت و محاسبه خودکار پارامترهای بالستیکی و محیطی برای اعمال در هدفگیری، محاسبه تمام دیجیتال پارامترهای بالستیکی در کمتر از 0.1 ثانیه، سامانه دید در شب نسل دو، بزرگنمایی 7 برابر و آینه های پایدار شده در جهات افقی و عمودی از جمله ویژگی های این سامانه کنترل آتش است. به گزارش مشرق، سامانه کنترل آتش EFCS-3 توانایی کارکردن با چند نوع گلوله توپ را دارد که گلوله های APFSDS نیز از آن جمله هستند. در این نوع از گلوله ها با کاهش جرم پرتابه، به سرعت های بالایی در حدود 5 برابر سرعت صوت دست یافته شده که در کنار استفاده از مواد چگال تر به عنوان نفوذگر، شکافتن زره تانک هدف را بسیار ساده تر می کند. ترکیب این سلاح کشنده با دقت بالای سامانه کنترل آتش قابلیت این تانک را انهدام تانک های دشمن در اولین شلیک بسیار افزایش داده است. با دریافت اطلاعات محیطی مانند سرعت باد جانبی، دما و فشار هوا و همچنین اطلاعات حرکتی خود تانک و هدف، کار هدفگیری بسیار دقیق تر شده و تمامی محاسبات با سرعت بسیار زیادی به انجام رسیده و نتیجه به صورت خودکار به سامانه کنترل آتش داده می شود. نصب زره های واکنشی از نوع جعبه های انفجاری در اطراف برجک و بخش جلویی تانک برای افزایش حفاظت در برابر تسلیحات ضد تانک در صمصام مشاهده می شود که باعث بهبود قابلیت های رزمی آن شده است. همچنین نارنجک های دودزای مشابه تانک های جدید شرقی نیز به جای نمونه های قبلی در این تانک بکارگرفته شده است. [url="http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/9/7/113080_949.jpg"]http://www.mashreghn.../113080_949.jpg[/url] هشدار دهنده لیزری سمت چپ تصویر و بالای میله ای روی برجک مشخص است صمصمام به سامانه بومی هشدار دهنده لیزری که توانایی پوشش 360 درجه پیرامون تانک را دارد برای هشدار قفل شدن سلاح های لیزری مجهز شده است. با توجه به وفور تسلیحات ضدتانک با هدایت لیزری این سامانه کمک شایانی به افزایش آگاهی خدمه از محیط اطراف و کاهش خطر آسیب دیدن از ناحیه دشمن خواهد شد. سامانه های ارتباطی این تانک نیز تماماً به روز شده و از جدیدترین بیسیم های کوچک و پیشرفته دارای رمز کننده های بومی بهره می برد و به این ترتیب ارتباط خود را در شرایط مختلف نبرد با سایر واحدهای عمل کننده حفظ می کند. بهسازی تانک های موجود در نیروهای مسلح نظیر چیفتن، تی-54/55، ام-60 و حتی تانک های تی-72 که بعد از جنگ خریداری و ساخته شدند نشان از رویکرد واقع بینانه در شکل دهی جدید به توان رزمی نیروهای زمینی با ارتقاء و تطابق تسلیحات قدیمی و موجود برای نیاز امروز و فردا دارد. -
[size=18]مستند جاودان (الخالدون) ، درباره شهدای حزب الله لبنان این مستند بسیار زیبا و به شدت متأثر کننده با عنوان « الخالدون » توسط شبکه المنار لبنان تولید و پخش شده است. به گزارش مسلم بلاگ به نقل از وبلاگ جهان اسلام ،قسمت اول این مجموعه حاوی آخرین وصیت چند تن از شهدای حزب الله لبنان ، مصاحبه هایی از خانواده های شهدا و مصاحبه هایی با مردم می باشد. Banner پیشنهاد می کنم این مستند زیبا و متأثر کننده را دریافت و مشاهده نمایید. لینک مستقیم دانلود : دانلود قسمت اول مستند الخالدون (کیفیت متوسط) حجم 50 MB دانلود با کیفیت پایین/بالا در اینجا[/size] منبع:http://www.muslemblog.gigfa.com/index.php/en/%D8%A2%D8%B3%DB%8C%D8%A7/1390-05-06-04-04-09.html
-
[size=18]گزارش تصویری از مزار شهید سید عباس موسوی سید شهدای مقاومت اسلامی لبنان"حزب الله" خبرگزاری تقریب(تنا) صحن خارجي مزار شهيد موسوي، دبيركل فقيد حزب الله يكي از صحن هاي مزار شهيد در شيت نبي (البقاع) حسين، فرزند شهيد موسوي مسجد سيد موسوي در شيث نبي يكي از راهروهاي داخل مزار ضريح شهيد سيد عباس موسوي تصاوير شهيد سيد عباس موسوي اتومبيل شهيد موسوي كه مورد هدف بالگردهاي اسرائيلي قرار گرفت خبرگزاری تقریب (تنا): سید عباس موسوی در ۲۶ اکتبر سال ۱۹۵۸ میلادی در منطقه الشیاح واقع در ضاحیه بیروت متولد شد. ایشان منطقه در اصل از یک روستا به نام "شیث نبی" در بقاع بود. وی علوم دینی را در نجف اشرف نزد شهید محمد باقر صدر تلمذ کرد و پس از ۹ سال به لبنان بازگشت و تجمع علمای مسلمین را در سال ۱۹۷۹ میلادی تأسیس نمود. این تجمع اولین تجمع علمایی در لبنان بود و یکی از حامیان انقلاب اسلامی ایران است. موسوی در سال ۱۹۸۲ و زمان تهاجم اسرائیل به لبنان، جهت پیوستن به مبارزان در شهر صور، شهر بعلبک را ترک کرد. او در ماه می سال ۱۹۹۱ به عنوان دبیرکل حزب الله انتخاب شد. یک جمله از سخنان سید موسوی مشهور است که میگفت: " ما با مژه های چشمانمان به شما خدمت میکنیم." این جمله هنوز هم یکی از مشهورترین شعارهای حزب الله است. این شهید بزرگوار در شانزدهم فوریه ۱۹۹۲ میلادی و کمی پس از سخنرانی در مراسم یادبود شهادت شیخ راغب حرب، توسط بالگردهای رژیم صهیونیستی در مسیر روستای تفاحتا همراه با همسر و فرزند خردسالش به شهادت رسید. مرقد او در منطقه نبی شیث قرار دارد و تا به امروز زیارتگاه دوستداران وی بوده است. این شهید گرانقدر به "سید شهیدان مقاومت" لقب گرفته است. [/size]
-
[[align=center]align=center][size=18]آقازادهاي كه شهيد شد [/align] خبرگزاري فارس: روز دوازدهم سپتامبر سال 1997 سه تن از رزمندگان حزبالله در حمله به يكي از مواضع ارتش اسرائيل در نزديكي پايگاه صهيونيستها در جنوب لبنان به شهادت رسيده و پيكر آنان به دست نيروهاي اسرائيلي افتاد و به سرعت مشخص شد كه يكي از اين سه تن، هادي، فرزند سيد حسن نصرالله است. سحرگاه سرد روز چهار شنبه نوزدهم ژانويه سال 1979 در روستاي بازوريه، پدر، اولين فرزند خود را گرم در آغوش ميگيرد و در گوش او اذان اقامه ميكند: «حي علي الفلاح، حي علي خير العمل». از بدن نوزاد، شبنم ميتراود و بوي عطرآگين او با نسيم سحر درهم ميآميزد و در بلندترين قله «جبل الرفيع» مسكن ميگزيند. اين رايحه بهشتي، روح «سيد محمدهادي نصرالله» است كه 17 سال بعد به آسمان هفتم عروج ميكند. از آغازين روزهاي كودكي، نشانههاي نبوغ، تيزهوشي، ثبات شخصيت، خوشرويي، مهرباني، خدمتگزاري و فروتني در سيماي محمدهادي هويدا بود. او همواره براي برادرانش محمد جواد و محمد علي و يگانه خواهرش زينب، برادري مهربان ودوستي وفادار بود. محمدهادي در سن چهارسالگي وارد مدرسه «الناصر» و سپس مدرسه «الرسول الاعظم(ص)» در شهر بعلبك در منطقه بقاع شد. پس از انتقال خانواده به بيروت، سيد هادي تحصيلات خود را در مجتمع آموزشي «المصطفي» ادامه داد. اين مجتمع بزرگ آموزشي زير نظر حزبالله اداره ميشود. در سال سوم متوسطه و در حالي كه بيش از 15 سال نداشت، با موافقت پدر، به طور موقت ترك تحصيل كرد تا به صفوف رزمندگان مقاومت اسلامي بپيوندد. * حضور در صفوف مقاومت عضويت در تشكيلات حزب الله مستلزم طي مراحل شديد گزينش امنيتي بود كه اين كار در مورد افرادي مانند هادي نصرالله (پسر سيدحسن نصرالله) در زمان ورودش به حزب الله نيز انجام شد. مسئولان حفاظت اطلاعات حزب الله او را خواستند و درمورد او تحقيق كردند. او با لبخند پاسخ داد: «من پسر سيدحسن نصرالله هستم.» در جوابش گفته شد: «مهم نيست. اطلاعات شخصي ات را بنويس.» هادي نصرالله پيش پدر خود مي رود و به او مي گويد: «پدر شما دستور داديد كه من را اذيت كنند و اجازه ورود به گروه را به من ندهند.» سيدحسن نصرالله در پاسخ گفت: «سيستم مقاومت اين گونه است بايد جوابگو باشيد.» و به اين ترتيب سيد هادي نصرالله مجبور شده بود 14 صفحه در مورد خود بنويسد. حضور در صفوف مقاومت و ميدانهاي رزم، همه توجه و تلاش محمدهادي را به خود معطوف كرده بود و بسياري از روزهاي عمر خود را در جبهههاي جهاد و قهرماني سپري كرد و با ارتفاعات «جبل صافي» و «اللويزه» و «مليتا» انس گرفت. هرگاه به شهر و خانه باز ميگشت، بيش از دو يا سه روز در خانه نميماند. زيرا تاب دوري از دوستان همرزم خود را نداشت و دوري از آنها را با راز و نياز با پروردگار و دعا و تلاوت قرآن جبران ميكرد. محمدهادي در روز چهارم آوريل سال 1997 با دختر شيخ علي خاتون، پيمان زناشوئي بست. او در دوران نامزدي تلاش كرد از همسرش بانويي نمونه بسازد. سيد محمدهادي نصرالله كه يكي از رزمندگان مقاومت اسلامي بود و هر لحظه امكان داشت به فيض شهادت نايل شود، كوشيد همسرش را براي چنين روزي آماده كند و سرانجام تلاشهاي او به ثمر رسيد. * آخرين وداع آخرين خداحافظيهادي با خداحافظيهاي پيشين متفاوت بود. مادر ميگويد، "«هادي در آخرين خداحافظي بسيار آرام بود و لبخندي پنهان درچهرهاش ديده ميشد، انگار ميخواست چيزي را از من پنهان كند. هنگامي كه به من اطلاع دادند هادي همراه سه رزمنده ديگر مفقود شدهاند، تسليم اراده خدا شدم. به خدا توكل و همه چيز را به او واگذار كردم.» او در واكنش به اسارت پيكر فرزندش سيدهادي توسط نظاميان صهيونيست ميگويد: «اين پيكر هم مانند اجساد ساير شهيدان مقاومت است، تفاوتي ميان آنان نيست. من نيز مادري چون مادر ساير شهيدان هستم. در اخبار شنيدهام كه دشمن پيشنهاد مبادله پيكر فرزندم با اجساد نظاميان صهيونيست را كرده كه در جريان عمليات ناكام انصاريه در لبنان ماندهاند. او كورخوانده است و بايد پيكر همه شهيدان را بدهد و اسيران را آزاد كند. تنها يك پيكر را قبول نداريم و تسليم پيشنهادات وقيحانه اشغالگران نميشويم.» * شهادت روز دوازدهم سپتامبر سال 1997 سه تن از رزمندگان حزبالله در حمله به يكي از مواضع ارتش اسرائيل در نزديكي پايگاه صهيونيستها در محور «سجد» در «جبل الرفيع» در منطقه اشغالي «اقليم التفاح» در جنوب لبنان به شهادت رسيده و پيكر آنان به دست نيروهاي اسرائيلي افتاد. تلويزيون اسرائيل بدون اطلاع از هويت اين سه نفر، تصوير خونآلود آنان را به نمايش گذاشت، به سرعت مشخص شد كه يكي از اين سه تن، سيد هادي، فرزند سيد حسن نصرالله، دبير كل حزبالله است. انتشار اين خبر همانند بمبي در جامعه لبنان صدا كرد و تحول بسيار مهمي در پي داشت. در تاريخ لبنان، چه در زمان جنگ داخلي و چه در مقابله با تجاوز نظامي اسرائيل، هيچگاه ديده نشد كه فرزند يكي از رهبران گروهاي سياسي و يا شبه نظاميان در راه مبارزه كشته شده باشد. اين واقعه، موجي از احساسات جوشان همدردي، احترام و شيفتگي را نسبت به دبير كل حزبالله در ميان همه طوايف مذهبي لبنان در پي داشت، به گونهاي كه همه آحاد ملت لبنان از هر دين و مذهبي، تحت تأثير شديد اين واقعه قرار گرفتند. رهبران سياسي لبنان نيز يكي پس از ديگري به ديدار سيد حسن نصرالله رفته و ضمن گفتن تبريك و تسليت به مناسبت شهادت سيد هادي نسبت به شخصيت مبارز و صادق دبير كل حزبالله، مراتب قدرداني و احترام خود را ابراز داشتند. اين ابراز همدردي و احترام منحصر به لبنان نبود و افرادي چون امير عبدالله، وليعهد عربستان نيز براي نخستين بار در تاريخ حزبالله، با ارسال پيام تسليت براي دبير كل حزبالله، حمايت خود را از مقاومت اسلامي اعلام كرد. * بازگشت پيكر ... شنبه شب مورخ 27 ژوئن سال 1998، سيد حسن نصرالله دبيركل حزب الله لبنان در دفتر كارش، منتظر ورود كاروان پيكرهاي شهداي لبناني بود كه در پي مذاكرات غيرمستقيم و موفقيت آميز ميان حزبالله و اسرائيل، به ميهن باز ميگشتند. پيكرها كفن پوش و در پرچم سرخ رنگ لبنان پيچيده شده بودند. آقاي دبيركل چهره آرام رهبر چهل سالهاي را داشت كه ظاهري ساده و آراسته و محاسن سياه و انبوهش كه مرزي بين عمامه سياه و محاسن او ديده نميشد، چشم همگان را خيره ميكرد. او منتظر رسيدن پيكر فرزند خود، سيد هادي بود كه يك سال قبل در نبرد با صهيونيستها در منطقه اشغالي «سجد» در نوار امنيتي جنوب لبنان به شهادت رسيده بود. درك احساس سيد حسن نصرالله درباره بازگشت پيكر فرزندش چندان دشوار نبود، اما سخن درباره تحصيلات، نوجواني، همسالان، داوطلب شدن سيد هادي براي حضور در ميدان رزم، آخرين ملاقات او با پدر و واكنش مادر دادغديده، بسيار دشوار بود. در ميان سخنان سيد حسن، اين نكته توجه همه را جلب كرد. او گفت كه خبر شهادت فرزندش سيد هادي و سه نفر از همرزمان او را روز جمعهاي به او اطلاع دادند كه فرداي آن روز قرار بود مراسم پرشوري با حضور توده مردم به منظور همبستگي با مقاومت برگزار شود. سيد حسن نصرالله گفته بود: «سعي كردم با لغو مجلس عزاداري، برنامه مراسم را تغيير دهم تا برخي از افراد تصور نكنند كه به خاطر هادي و همرزمان او ترتيب داده شده است. اين شيوه مناسبي براي استقبال از پيكرهاي شهدا نيست. بر شهيد نبايد گريست. شهيد الگو و اسوه و مايه عزت و سربلندي امت است. طبق برنامه قرار بود كه بعد از مراسم عزاداري سخنراني كنم. هنگامي كه پشت تريبون قرار گرفتم با دهها دوربين تلويزيوني با نورافكنهاي قوي روبرو شدم. گرما فوقالعاده طاقت فرسا بود. به ويژه اين كه نورافكنها حرارت زيادي توليد ميكردند و به چشم انسان آسيب ميرساندند مخصوصا براي كساني مثل من كه از عينك استفاده ميكنند، خيلي دشوار است. سخنراني را مثل هميشه شروع كردم و لحظاتي بعد احساس كردم چيزي را نميبينم. از شدت گرما، عرق از سر و صورتم سرازير شده و شيشههاي عينكم را پوشانده بود. خواستم دستم را دراز كنم و از روي ميز تريبون دستمال كاغذي بردارم و عرق روي چشم و صورتم و دست كم شيشههاي عينكم را تميز كنم. اما در يك لحظه به فكرم رسيد كه برخي از دوربينهاي تلويزيوني ممكن است برنامه توليدي خود را به اسرائيل بفروشند و همه گمان كنند كه من براي فرزندم گريه و اشكهايم را پاك ميكنم، بنابراين ترجيح دادم صورتم خيس بماند، ولي به دست دشمن بهانه ندهم كه بگويد پدر داغديده، پشت تريبون ايستاده بود و براي جوان ارشد خود گريه ميكرد و در عين حال ديگران را به شهادت در راه خدا فرا ميخواند. من يكي از خانوادههاي شهدا بيش نيستم». پيكر چهل شهيد را زير يكي از سولههاي فرودگاه بينالمللي بيروت، كنار يكديگر چيده بودند. دسته موزيك گارد رياست جمهوري براي نواختن مارش عزا وارد فرودگاه شد تا به شهداي راه آزادي ميهن اداي احترام كند. سيد حسن نصرالله نيز با يكايك پيكرهاي شهدا خداحافظي كرد تا به پيگر فرزند خود سيد هادي نزديك شد و در گوش عزيزش كلماتي را زمزمه كرد. سپس بر پيكر همه شهدا نماز اقامه و با همه آنان خداحافظي كرد و مانند ساير خانوادههاي شهدا به سراغ كار خود رفت، با اين تفاوت كه او رهبر و مسئول كاروانيان آزاد سازي لبنان است. * مراسمي ويژه براي تشييع تازه داماد پرچمهاي زرد رنگ، حزبالله و پلاكاردهاي تبريك و تسليت شهادت بر در و ديوار ورودي حسينيه حضرت زينب(س) آويخته شده بودند. مادر و بازماندگان شهيد آرزو داشتند مراسم عروسي سيد هادي را در اين حسينيه برگزار كنند و به زودي از آنجا به خانه زناشويي برود. در جايگاهي در صدر مجلس، دسته گل بزرگي به چشم ميخورد و عكس شهيد، ميان گلها قرار داده شده بود. قاريان به ترتيب، آيههاي قرآن را تلاوت ميكردند. دختران نيز داوطلبانه شيريني و حلوا ميان عزاداران توزيع ميكردند. پلاكاردهاي تبريك شهادت سيدهادي نصرالله به امام زمان(عج) و امام خميني (ره) و سيد حسن نصرالله، ديوار حسينيه را پوشانده و روي يكي از اين پلاكاردها نوشته شده بود كه وعده پيروزي ما بر اسرائيل، در كنار گذرگاههاي مرزي فلسطين اشغالي است. درصدر مجلس مادر شهيد و در سمت راست او، نامزد شهيد، دوشيزه بتول شيخ علي خاتون و نزديك او زينب نصرالله خواهر دوازده ساله شهيد و در سمت چپ فاطمه ياسين، مادر بزرگهاي پدري و مادري شهيد نشستهاند. «خدا به شما پاداش نيك بدهد» و «شهادت برشما مبارك باشد» از جمله عباراتي بودند كه پيوسته به گوش بانو فاطمه ياسين، همسر سيد حسن نصرالله، ميرسيد. چشمان گريان برخي از تسليتگويان و سخناني نظير همه ما به شهادت ايمان داريم، اما توان تحمل چنين لحظاتي را نداريم، مادر شهيد را آزار ميدهند. عبارات تحريكآميز برخي از زنان هرگز خللي در صبر و شكيبايي مادر شهيد به وجود نميآورد. بانويي به مادر شهيد گفت، «در تلويزيون همسرتان را آرام ديدم. انتظار نداشتم شما را هم اين قدر آرام و شكيبا ببينم، زيرا شما مادر هستيد». فاطمه ياسين با افتخار بيان ميكند: «گمان ميكنم درتربيت فرزندم موفق بودهام. با شهادت او بهرهمند شدم. زيان نكردهام و بيترديد روز قيامت، نزد اهل بيت(ع) از من شفاعت خواهد كرد. اين دنيا گذرگاه آخرت است و هادي راه را كوتاه كرد.» * شهادت سيد هادي از نگاه پدر سيد حسن نصرالله اينگونه شهادت فرزند خويش را روايت مي كند: گاهي عملياتي در داخل مناطق اشغالي داشتيم. شهيد هادي در برخي از اين رشته عمليات شركت مي كرد. در يكي از آن رشته عمليات در منطقه اقليم التفاح ايشان با تعدادي از برادران رزمنده با گروهي از نظاميان صهيونيست برخورد كرد و در درگيري با اين گروه، هادي و دو تن از برادران شهيد شدند. بعد از آن بين رزمنده هاي ما و صهيونيست ها درگيري گسترده اي رخ داد و كار به جايي رسيد كه تعدادي از سربازان و افسران ارتش لبنان نيز در كنار رزمندگان ما عليه صهيونيست ها وارد عمل شدند و جنگنده هاي دشمن منطقه را به شدت بمباران كردند و تعدادي از ارتشي هاي لبنان را هم به شهادت رساندند. اين حادثه خيلي مهم بود چرا كه براي اولين بار تعدادي از نيروهاي ارتش در كنار رزمندگان مقاومت به شهادت رسيدند. شايد حضور هادي ميان شهدا، اين حادثه را براي مردم پررنگ تر و برجسته تر نشان داد و از نظر سياسي و رسانه اي خيلي مهم جلوه كرد، اما از نظر بنده هادي كه پسر من است مثل ديگر شهداست و هيچ ارزش فوق العادهاي در قياس با ديگر شهدا ندارد. او هم مثل ديگر شهدا و رزمندگان است كه در ميدان شرف و عزت به شهادت رسيده اند. شهادت پسر من حالت خاصي در حزب الله نيست. در جنك اخير (جنگ 33روزه) و سال هاي طولاني مقاومت سران و فرماندهان حزب الله همگي فرزندانشان در خطوط مقدم نبرد با صهيونيست ها بوده اند. حتي در جنگ اخير تعدادي از بچه هاي فرماندهان حزب الله در خط مقدم با دشمن مي جنگيدند. نمي گوييم بچه فلان شخص، فلان جا مي جنگد. اينها در حزب الله طبيعي است. هادي هم در مقاومت بود و در خطوط مقدم خدمت مي كرد و چون شهيد شد همه فهميدند كه در خط اول نبرد با دشمن بوده است. اين را با تاكيد عرض مي كنم كه بچه هاي فرماندهان و سران حزب الله در طول سال هاي مقاومت و جنگ اخير همگي در خطوط مقدم بوده اند. چيزي كه رخ داده مخصوص شخص من و پسر بنده نيست كه در خطوط مقدم باشد و شهيد شود. * وصيت نامه شهيد سيد هادي نصرالله بسم الله القاصم الجبارين «رب اشرح لي صدري و يسرلي امري و احلل عقده من لساني يفقهوا قولي» شهادت ميدهم كه هيچ خدايي جز «الله» نيست و او واحد است و شريكي ندارد و شهادت ميدهم كه گذر زمان حق است و در ساعات آينده نيز هيچ شك و ترديدي نيست. درود و سلام بر اشرف مخلوقات خدا، محمد و خاندان مطهرش. سلام برتمامي انبياء و فرستادگان و راستگويان و اوصياء خدا سلام بر بانوي بزرگوارم حضرت فاطمه زهرا سلام بر آقا و سرورم اباعبدالله و بر روح مطهر فرزندان و يارانش سلام بر حضرت قائم، حجت منتظر (عج) سلام بر روح مقدس امام خميني سلام بر امام و رهبر بزرگ، سيد علي خامنهاي سلام بر رهبر امت حزب الله سلام بر سيد شهيدان مقاومت اسلامي، سيد عباس موسوي و شيخ شهيدان مقاومت، شيخ راغب حرب سلام بر شهداي اسلام و شهيدان مقاومت اسلامي سلام بر مجاهدين و رزمندگان دلير سلام بر اهالي پايدار و مقاوم جنوب و بقاع غربي لبنان سلام و رحمت خداوند و بركات او بر همه شما حمد و ستايش خداوند كه ما را بر دينش هدايت كرد و از شيعيان اميرالمؤمنين علي بنابيطالب(ع) و از دوستداران بانوي كوثر، فاطمه زهرا كه برترين درودها و سلامها بر او باد و از پيروان و دوستداران قلبي رسولخدا (ص) و امام حسن و امام حسين(ع)، جوانان اهل بهشت قرار داد. ازخداوند مسئلت دارم كه آنان را شفيع ما و همه مسلمانان در روز قيامت قراردهد. پس از سلام و درود، وصيت نامه خويش را براي شما مينويسم: به لطف و ياري پروردگار، اكنون يكي از مجاهدين مقاومت اسلامي هستم و با هدف آزادي و دفاع از دين خداوند متعال و حفظ حرمت دين، بهاين جمع پيوستهام. از خداوند طلب ميكنم كه شهادت در راهش را روزِي منگرداند. ستايش خدايي كه مرا موفق گردانيد تا پس از كسب رضايت پدرم مبنيبر ترك درس و تحصيل، براي پيوستن به واحدهاي مجاهدين مقاومتاسلامي به اين سعادت دست پيدا كنم و يكي از رزمندگان و جهاد كنندگان امت حزب الله باشم. خدا را شاكرم كه مرا پذيرفت تا به اين سعادت نائل شوم كه در ارتفاعات و كوههاي عظيم «مليتا»، «صافي»، «عقماته» و «لويزه» از پرچم دين و ولايت و امت مسلمان و از كودكان و پيران و همه مردم مظلوم دفاع كنم و بتوانم در برابر دشمنان خدا و مردم، اين جرثومه فساد (رژيم صهيونيستي) به قيام واجب برخيزم و از دو راه پيروزيِ با عزت و شهادت در راه خدا، به يكينائل شوم. پدر عزيزم! آقا و سرورم، مولا و امينم، رهبر، استاد و مرشدم! سلام بر تو كه هم پدرم بودي، هم سرورم، هم رهبرم و هم امينم. سلامي از صميم قلب بر شما ميفرستم. سلام بر تو از آن هنگام كه زاده شدي، رشد كردي، قيام كردي و آن هنگام كه مينشيني و آن هنگام كه قرائت ميكني، هنگامي كه سخنميگويي و خطبه ميخواني، هنگامي كه ميخوابي و هنگامي كه برميخيزي. سلامي از اعماق وجودم بر تو باد. سلام و اشتياق قلبيام بر تو كه عطر پيامبر از وجودت به مشام ميرسد. پدرم! همانا تو مرا تربيت كردي، آموختي و ارشادم كردي و ان شاء الله با حسن ظن تو، در آينده نيز همين گونه خواهم بود. پدرم! شما را فقط به دعا سفارش ميكنم و از شما درخواست دارم كه روز قيامت شفيع من باشي؛ روزي كه انسان از پدرش، صاحب و فرزندش فرار ميكند. ملتمسانه و خاضعانه از شما خواهش دارم و برايتان دعا ميكنم. دعابراي حفظ رهبري مقاومت اسلامي و امت حزب الله. اين دعاي خاص براي مجاهدين مقاومت اسلامي، بر پا دارندگان مجد و عظمت و پيروزي، براي اين است كه خداوند جهاد در راهش را توفيقشان داده. همه آنان را سفارش ميكنم و خواهش دارم و التماس دعا دارم؛ دعايي خالصانه براي ولي امرمسلمين حضرت آيت الله خامنهاي و سفارش ميكنم كه همچنان از او حمايت و پشتيباني معنوي، روحي و جاني داشته باشيد كه اين حمايت، نه نياز او، كه براي خودتان است. پدر عزيزم! از تو خواهش ميكنم كه مرا ببخشي و حلالم كني. همچنان التماسميكنم كه حلالم كن، حلالم كن، حلالم كن! اي مولا و سرورم. مادر عزيزم! سلام و درود خداوند باريتعالي بر تو باد. اي كسي كه سرپرستم هستي و هر روز صبح براي توفيقم دعا ميكني! و مرا ثبات قدم و ادب آموختي. از تو خواهش ميكنم كه مرا حلال كني و به هيچوجه در سوگم لباس سياه بر تن نكني و محزون و غمناك نشوي، بلكه براي تمامي شهداي اسلام سياه بپوشي. به شما وصيت ميكنم كه صبور باشيد و مهر و شكيبايي خويش را از ياد نبريد همان گونه كه شما را به صله رحموصيت ميكنم. خواهر و برادران عزيزم! جواد، زينب و محمد علي. سلام و رحمت و بركات خداوند بر شماعزيزان. شما را به تقواي الهي در كارهايتان سفارش ميكنم و اينكه سعي كنيدكه بيش از پيش به خداوند نزديك شويد و به اولياء خدا و ائمه اطهارش ـ كهبرترين و بالاترين درودها بر آنان باد ـ توسل جوئيد. از شما عزيزان ميخواهم كه خالصانه براي خدا دعا كنيد كه معاصي،گناهان و اعمال غير صالحتان را ببخشد و قلوبتان را مطهر گرداند و در قلبتان عشق خدا و تقوا را بكارد. همگي شما را هم به مداومت بر تلاوت قرآن مجيد، و زياد خواندن زيارت نامه انبياء و پرهيزكاران و همچنين خواندن زيارت وارث وصيت ميكنم. بخصوص زيارت عاشورا را هر روز بخوانيد كه در آن منافع بسياري نهفته است. زيارت عاشورا را بخوانيد و ثواب آن را به ارواح شهداي اسلام و مقاومت اسلامي هديه كنيد. براي آزادي اسراي اسلام و پيروزي و رستگاري مستضعفين روي زمين و اعتلاي كلمه حق كه «لا اله الاالله، محمد رسول الله، علي ولي الله» است، دعاكنيد. از خداوند مسئلت دارم كه پدر همواره از شما راضي باشد و اعمال شما نيز در جهت كسب رضايت او باشد، خداي نا كرده او را ناراحت و عصبانينكنيد كه پدرمان نزد امام قائد سيد علي خامنهاي و امام منتظر حضرت قائم(عج)، جايگاهي عظيم، شأني برجسته و درجهاي بسيار عالي دارد. در آخر همگي تان را به عمل صالح با نيّتي خالص براي پروردگار توصيه مي كنم. آشنايان عزيزم! سلام و رحمت و بركات الهي بر شما باد. اين وصيت نامه را با هدف حلاليتطلبي و عذر خواهي از شما مينويسم. شما را به صبر و پرهيز از محرّمات الهي وصيت ميكنم و اينكه در تمامي مراحل و زمينههاي زندگي، فقط به خدا متكي باشيد. همگي را به دعا براي مجاهدين مقاومت اسلامي و پشتيباني از آنان سفارش ميكنم؛ چرا كه آنان در برابر استكبار متجاوز جهاني قد علم كرده و سينه سپر ساخته و ايستادهاند. به همهتان سفارش ميكنم كه هر روز زيارت اباعبدالله الحسين (ع) را بخوانيد و همچنين سفارش ميكنم كه مجالس عزا را براي روح اباعبداللهالحسين در خانههايتان برگزار كنيد و اينكه لباس سياه بر تن نكنيد و غمگين نشويد و به هيچ وجه در سوگ من اشك نريزيد و اگر گريستيد، اشكهايتان فقط براي مصائب اهل بيت (ع) و مصائب حضرت زهرا(س) باشد و بس. بسيار ذكر خداوند را بجاي آوريد و بر اولياء و ائمهاش توسل جوئيد و كلام مقدس آنان را قرائت كنيد. براي مجاهدان مقاومت اسلامي، اين مردانعظيم عصر، اين حاملان پرچم قمر بني هاشم حضرت اباالفضل العباس(ع)، اينان كه وارثان شجاعت اميرالمؤمنين علي(ع) و مشتهاي حسيني،پيشانيهاي بلند و چشمهاي پاك با كلمات حق و روحيات عالي همچون اهلبيت(ع) هستند. در آخر دستهاي مطهرتان را ميبوسم و از شما خواهش دارم كه مرا حلال كنيد و هر آنچه را كه از جانب من بر شما بدي رفته است ببخشيد و از من با خوبي، عمل صالح و نيكي ياد كنيد. برادران مجاهدم در مقاومت اسلامي! برادران مجاهد؛ بسيار زياد از خداوند تمنا و خواهش كردم كه بتوانم دركنار شما و در خدمتتان باشم. در خدمت شما مردان الهي. سلام بر شما دلير مردان، روزي كه زاده شديد و روزي كه شهيد ميشويد. سلام بر خاك مقدسي كه قدمهاي مبارك شما بر آنجا نهاده شد و از خونتان سيراب گشت؛ همچون خاك تشنه كربلا كه از خون اباعبداللهالحسين(ع) سيراب شد و دائماً ندا ميدهد: «اين زمين از خون حسين و يارانش بود كه مقدس و رستگار شد.» اي مردان، مردان سازنده مجد، عزت و كرامت امت، امت محمد بنعبدالله، امت علي و زهرا و اي برپا دارندگان پرچم عزت و پيروزي و پرچم حق و عَلَمِ اسلام ناب محمدي. فجر با صوت گلولههاي شما و صبح با نداي خون حسينيِ شما طلوع ميكند و زمين از خون شما سيراب خواهد شد. نورانيت خورشيد، تلالوي شماست و زيبايي طبيعت از جمال وزيباييتان. سلام بر ارواح مطهرتان كه به سوي آسمان و ملكوت اعلي عروج ميكند. سلام بر ارواح مطهرتان كه همچون اهل بيت پيامبر، عاشق شهادتيد. اي برپا دارندگان مجد و پيروزي امت محمد و علي. اي حاملان پرچماسلام، بيرق اباالفضل العباس. اي پيروان حيدر، و اي فرزندان علي و حاملانذوالفقار. اي دلير مردان! به شما ميگويم كه راه ما طريق پر خطر و خار و خاشاكي است. پر است ازسختي و مشكلات. هيچ ناراحت و نگران نشويد و كم نياوريد كه شما برترينهستيد. از شما خواهش ميكنم بر آنچه خداوند متعال به امت ارزاني داشته و آن عمل صالح است، پايدار بمانيد و دين امت را زنده گردانيد، كه اين امت، دشمن اسرائيل و برپا دارندگان پرچم حق و درهم كوبندگان و خوار كنندگانپرچم ذلت، ننگ و ظلم و استكبار هستند. همچنان با روحيهاي عالي پيش برويد و همواره صالحانه راه را ادامه بدهيد و دشمنان غاصب و متجاوز را خوار گردانيد؛ دشمني كه به كوچك وبزرگ رحم نميكند. بر عمل جهادي و مبارزه خويش پايدار بمانيد كه با ايناعمال، روحيات شما بالا ميرود و معنويت و اخلاق را براي مردم و صبر واستقامت را همچون كوهها برايشان به ارمغان ميآورد. برزميد و استوار باشيد و در قلههاي افتخار بر مواضع دشمن صهيونيستي هجوم ببريد. نكند قدرت سلاحشان شما را بترساند و مرعوبتان سازد؛ چرا كه شما سلاح «الله اكبر» داريد و قدرت ذوالفقار در كفتان است. از شما عزيزان ميخواهم كه با وجود تمامي مشكلات و سختيها، اينطريق الهي را ترك نكنيد و خداي ناكرده با ديدن مصائب و مشكلات، از اينكار حسيني دوري بجوئيد. همگي شما برادران مجاهد را به صبر و بردباري سفارش ميكنم. شماخوب ميدانيد كه اگر شما سختي ميكشيد، همه برادرانتان اين درد را ميكشند، پس دستهايتان را ملتمسانه رو به آسمان بالا بريد و فرياد زنيد: «يافاطمه الزهرا». اي برادران! با وجودي كه اين راه بسيار صعب و پر خطر است، ابداً آن را ترك نكنيد و همواره از كودكان، پيران و همه مظلومان دفاع كنيد. به شما توصيه ميكنم كه سخنان و كلام رهبر حزب الله را به خوبي گوش كرده و به آن عمل كنيد و از تكليفي كه حضرت امام خامنهاي و دبير كل حزب الله لبنان جناب سيدحسن نصرالله بر دوشتان گذاشتهاند، به خوبي مراقبت و حمايت كنيد، كه اطاعت شما از آنان، اطاعت از امام حجت مهدي منتظر است. شما را به مداومت در عمل صالح و خالصانه براي خداوند سفارش ميكنم و اينكه با توسل به او يا ائمه اطهار مخصوصاً حضرت زهرا(س) به آن نزديكشويد. به شما سفارش ميكنم كه زيارت عاشورا، زيارت وارث و بعضي آيات خاص قرآن را هر روز و يا در حد توان خود بخوانيد و ثواب آن را به روح شهدا بفرستيد، آناني كه دوستشان داشتيد و ياران اين راه بودند. آناني كه هيچگاه قلبهايمان فراموششان نخواهد كرد؛ حتي با گذر ايام و حتي اگر سختيها ودوران سياه بر شما فائق آيد. از شما خواهش دارم كه مرا حلال كنيد و عذر ميخواهم و التماس دارم كه در دعاهاي خويش، مرا فراموش نكنيد. ابوحسن سيد هادي نصرالله[/size] [/align] منبع : Farsnews[align=center]
-
مهندس شهید یحیی عیاش: در نخستين ساعات روز جمعه پانزدهم دى ماه ۱۳۷۴ خبرى بسيار كوتاه توسط رسانههاى گروهى در سراسر جهان منتشر شد: «مهندس يحيى عياش، فرمانده گروه ضربت حركت مقاومت اسلامى فلسطين (حماس) و بنيانگذار گردانهاى انتحارى (استشهادى) عزالدين قسام بر اثر انفجار يك بمب كشته شد.» با وجودى كه شادى و شعف صهيونيستهاى حاكم بر رسانههاى ماهوارهاى خبرى از شهادت يحيى عياش در لابهلاى پخش دقيقه به دقيقه خبر فوق آشكار بود؛ اما در ساعات اوليه هيچكس پاسخ روشنى در مورد چگونگى شهادت وى نمىيافت. كارشناسان سرويسهاى امنيتى جهان با توجه به دادههاى اطلاعاتى «شينبث، شاباك و موساد»، (سازمانهاى اطلاعاتى و تروريستى اسرائيل) و شناختى كه از فرمانده شهادتطلب هستههاى مقاومت عزالدين قسام داشتند، باورشان نمىشد كه عنصر هوشمند و با ذكاوتى كه ۴ سال تمام، همه دستگاههاى پرطمطراق امنيتى اسراييل و جلادان آموزش ديده صهيونيسم را با كمترين امكانات، به خاك سياه نشانده بود، به اين سادگى مورد هدف قرار بگيرد. تنها چند ماه قبل از اين تاريخ ژنرال «شيمون رومح»،از عالىرتبهترين نيروهاى امنيتى صهيونيستها، در برنامهاى تحت عنوان «شناخت شخصيت طراح و مجرى عملياتهاى انتحارى بنيادگرايان فلسطينى» ناگهان با مخاطب قرار دادن يحيى عياش، جملات تكان دهندهاى را بر زبان جارى ساخت كه نفسها را در سينه بينندگان صهيونيست حبس كرده بود: «... متأسفانه مجبورم به عنوان يك كارشناس امنيتى - نظامى، در مقابل عظمت و دقت عملياتهايت به واماندگى و تحير خودم اعتراف كنم؛ چرا كه جز اين چارهاى ندارم. كارهاى تو نه تنها اعجاب من كه تعجب همه متخصصان امنيتى جهان را برانگيخته است. به راستى كه تو مجرى تواناى مأموريتهايت هستى محولهاى و ابتكار عمليات بسيار سريع و دقيق است. هر چند كه تو ناامنترين اكسير مقابله با صهيونيسم و يك شبح هولناك براى جامعه يهوديانى اما بايد اعتراف كنم كه قدرت ترميم ضربات وارد شده به مجموعهات را بىوقفه بالا مىبرى و شكست را از مسير خود دورتر مىسازى...» «نسيم مشال»، مجرى كهنه كار و مشهور تلويزيون رژيم اشغالگر قدس كه اين برنامه مستقيم و زنده تلويزيونى را اداره مىكرد، در پايان برنامه، نتيجهگيرى بحث فوق را چنين بيان كرد: «دشمن شماره يك داخلى اسرائيل، شخصى است بهنام «يحيى عياش» كه ۲۹ سال سن دارد. اهل منطقه «طولكرم» است و انجام كليه عملياتهاى نظامى حماس و فرماندهى گردانهاى انتحارى عزالدين قسام را در چهار ساله اخير شخصاً به عهده دارد. او خطرناكترين نوع عملياتها عليه صهيونيستها را طراحى و سازماندهى مىكند. على رغم اينكه از لحاظ شخصيتى يك فرد ساده و روستايى است؛ اما با افكارش كارى كرده كه نامش ترس و نا امنى را در قلبهاى اسرائيلىها جاى مىدهد. نظاميان ما در «تلآويو»، «عفوله»، «خضير»، «غوربيسان»، «قدس»، «حيفا» و ديگر مناطق يهودىنشين اسراييل، خواب را بر چشمان خود حرام مىبينند و هر لحظه منتظر يكى از عملياتهاى انتحارى اطرافيان اين جوان ۲۹ ساله هستند. هرگونه خبر يا اطلاعى از وى و يا اطرافيانش مىتواند مأمورين امنيتى و مسوولينمان را در مهار و دفع عملياتهايش يارى كند.» مسوولين اطلاعاتى - عملياتى صهيونيست هنوز طعم تلخ سه شكست فضاحتبار خود را كه با وجود شناسايى «يحيى» و به كارگيرى نيروهاى ويژه خود، نتوانسته بودند به وى دست يابند، در كام داشتند: اول: شانزدهم مرداد ۱۳۷۲؛ مركز ايست و بازرسى روستاى «دير بلوط» واقع در كرانه غربى: يحيى و دو تن از همراهانش توسط نيروهاى امنيتى شناسايى مىشوند و بلافاصله منطقه به محاصره كامل در مىآيد. پس از ايجاد درگيرى و تبادل آتش يكى از همرزمان يحيى دستگير شده و ديگرى با پوشش مناسب آتش خود را حايل صهيونيستها و يحيى مىكند كه نهايتاً منجر به شهادتش مىشود. يحيى نيز با ذكاوت تمام و پس از به هلاكت رساندن دو نيروى امنيتى از حلقه محاصره رهايى مىيابد. دوم: چهاردهم فروردين ۱۳۷۳؛ خانه يكى از دوستان يحيى در محله «شيخ رضوان» در نوار اشغالى غزه: صهيونيستها با شناسايى منزل، اقدام به بمبگذارى در آن كرده و منتظر انفجار بمب زمانى و ترور يحيى مىشوند؛ اما به لطف پروردگار، يحيى دقايقى قبل از انفجار از آنجا مىرود و توطئه صهيونيستها ناكام مىماند. سوم: سى و يكم تير ۱۳۷۳؛ يكى از خانههاى امن عملياتى هستههاى مقاومت شهيد عزالدين قسام: عوامل امنيتى اسراييل با شناسايى قبلى خانه امن، يحيى و همرزمانش را محاصره كرده و واحدهاى عمليات، بارانى از گلوله و خمپاره را به سمت خانه شليك مىكنند كه «يحيى» پس از سه ساعت تبادل آتش و با فداكارى ۲ تن از شهادتطلبان گروه كه با شهادت خود، آتش فرار وى را پوشش دادند، از مهلكه نجات مىيابد... خبرهايى كه در سراسر جهان مخابره مىشد، حكايت از اين واقعيت دردناك داشت كه فرمانده رشيد هستههاى مقاومت شهادتطلب فلسطينى در حال مكالمه تلفنى با پدرش بر اثر انفجار مواد منفجره جاسازى شده در دستگاه تلفن همراه به شهادت رسيد. دستگاه فوق كه توسط يكى از عناصر نفوذى به نام «كمال حماد» در اختيار گروه شهيد قسام، قرار گرفته بود،قبلاً از سوى بخش فنى سازمان امنيت رژيم اشغالگر بمبگذارى شده بود. كمال حماد در ازاى اين خيانت خود بيش از يك ميليون دلار از رژيم صهيونيستى دريافت كرد. راديو و تلويزيون رژيم صهيونيستى بهعنوان كانون انتشار اين خبر، با قطع برنامههاى عادى و پخش موسيقىهاى شاد، اعلام مىكردند: «... اسراييلىها بالاخره راحت خواهند خوابيد... يحيى عياش مغز متفكر انفجارات و عملياتهاى انتحارى عليه اسراييل كه به مهندس تفجير و تخريب شهرت داشت، در اين عمليات كشته شده است. وى كه عامل كشته و زخمى شدن بيش از ۴۸۰ تن از نظاميان يهودى بود، از ۴ سال پيش تاكنون، اولين و در عين حال خطرناكترين متهم تحت پيگرد دستگاه قضايى اسراييل بود و بارها پس از عملياتهاى انتحارى صورت گرفته توسط شاگردانش، با لباس مبدل خاخامى در صحنههاى عمليات حاضر شده و پس از بررسى نقاط ضعف و قوت كار و تصويربردارى از عمليات، با اظهار دلجويىهاى تصنعى، نيروهاى امنيتى حاضر را فريب داده و مىگريخته است... مهندس عياش به زبان عبرى تسلط كامل داشته و فارغالتحصيل رشته مهندسى شيمى از دانشگاه بيرزيت بوده است. او در دانشگاه جزو متعصبترين دانشجويان نسبت به انجام مراسم اسلامى از قبيل خواندن متون مذهبى و نماز و روزه به شمار مىرفت... ضمن تبريك به تمام يهوديان اسراييل ، از همه بينندگان و شنوندگان عزيز، تقاضا داريم كه نسبت به عملياتهاى احتمالى انتقامجويانه گردانهاى عزالدين قسام هشيارى و آمادگى خود را حفظ كنند...» زندگينامه شهيد عياش «عبداللطيف عياش» كشاورزى مومن از اهالى روستاى «رافات» - از توابع «طولكرم» - بود. او در سال ۱۳۴۲ باز زنى مومنه از فاميل خود به نام «عايشه عياش» ازدواج كرد ثمر كه اين ازدواج سه فرزند بود به نامهاى «يحيى»، «يونس» و «مرعى». يحيى فرزند بزرگ خانواده، مطابق با اطلاعات نوشته شده توسط خودش در فرم مشخصات ثبت نام «مجمع مهندسين اردن»، به تاريخ ۱۶/۱۲/۱۳۴۵به دنيا آمده بود. پدرش مىگويد: «در حالى كه بيشتر از سه سال نداشت از من مىخواست كه او را به مسجد ببرم تا او هم نماز بخواند. يحيى بسيار اصرار مىكرد و لباس مرا مىگرفت تا اين كه من هم با توجه به علاقه زيادى كه به او داشتم، به مسجد روستا مىبردمش و همه از آمدن اين بچه كوچك تعجب مىكردند.» يحيى پيش از ورود به دبستان، روخوانى قرآن را فرا گرفت و از ۶ سالگى تحصيلات خود را شروع كرد. در همين دوران بود كه جايزه ويژه حفظ و تلاوت قرآن را از «اداره اوقاف اسلامى قدس» دريافت كرد. پس از پايان مقطع ابتدايى، يحيى تحصيلات متوسطه خود را در دبيرستان «الزاويه» پى گرفت. مادر يحيى از آن دوران خاطرهاى بيان مىكند كه شنيدنش خالى از لطف نيست؛ «در يكى از كلاسهاى هشتم يك دانشآموز نتوانسته بود مساله تدريس شده جلسه قبل را براى معلم رياضى حل كند. معلم با عصبانيت از كلاس خارج مىشود كه يحيى را كه در آن وقت در كلاس هفتم درس مىخواند مىبيند و او را به كلاس هشتم مىآورد تا همان مساله را حل كند و او به سادگى جواب آن را به دست مىآورد. بعد از آن هنگامى كه معلم از يحيى مىخواهد كه دانش كلاس هشتم را براى تنبيه بزند، يحيى در حالى كه به معلم رياضى مىگفت من به كسى كه از من بزرگتر است اهانت نمىكنم، از كلاس بيرون رفت.» يحيى، مدرك ليسانس خود را در رشته شيمى از دانشگاه «بيرزيت» دريافت كرد و تصميم داشت تحصيلات خود را تا مقطع «دكترا» ادامه دهد كه به دليل ممانعت رژيم صهيونيستى از اعطاى رواديد تحصيلى به وى، از اين كار بازماند. وى با بكارگيرى تخصص خود در راستاى مبارزه با اشغالگران قدس شريف، در طى مدت كوتاهى به موفقيتهاى چشمگيرى در طراحى و ساخت مواد منفجره دست پيدا كرد و با تشكيل شاخه نظامى جنبش مقاومت اسلاى (حماس) موسوم به يگانهاى شهيد عزالدين قسام نبرد جدى خود را با صهيونيستها آغاز كرد. وى طى پنج سال خود را تا سطح دشمن شماره يك دولت يهودى بالا كشيد و مسووليت قتل و جرح حدود ۵۰۰ صهيونيست را عهدهدار شد. وى زمانى كه شربت شهادت را نوشيد يك فرزند دو ساله و يك نوزاد دو روزه از خود بر جاى نهاد. آثار انگشت يحيى نبرد عجيبى كه بين يحيى عياش و يارانش از يك سو و تمام نيروهاى سياسى، امنيتى و نظامى صهيونيستى از سوى ديگر، طى حدود ۴ سال انجام مىپذيرفت دو مشخصه بارز داشت: اول اينكه جبهه صهيونيسم و در راس همه رييس كابينه و وزير دفاع رژيم اشغالگر قدس در جهت مهار و يا دفع عملياتهاى شهادت طلبانه مهندس عياش اهتمام همه جانبه و گستردهاى به خرج مىدادند. خاطره حملههاى بىسابقهاى كه با حضور صدها نيروى متخصص امنيتى نظامى اشغالگر براى يافتن و يا قتل مهندس به مناطقى كه احتمال وجودش در آنها مىرفت، هنوز در اذهان پير و جوان اراضى اشغالى باقى است. يكى از آن عملياتهاى بى سابقه كه هنوز توسط مردم روستاى «رافات» نقل مىشود، حضور صدها نيروى ويژه امنيتى و دهها اكيپ عملياتى و پشتيبانى اشغالگران در كمتر از يك ساعت در جاى جاى رافات است كه همگى اطلاع كاملى از رفتار، نقشهها، شيوههاى عمل و ساير توجيهات مربوط به سوابق يحيى داشتند. مشخصه دوم اين نبرد هوشيارى و درايت يحيى و يارانش بود كه در طول اين درگيرىها و عملياتهاى گوناگون شهادت طلبانه، به خنثى كردن تدابير جمعيت كثير صهيونيستها مىپرداختند. نكته جالب در اينجاست كه هر چه اين دو مشخصه روشنتر بروز مىكرد بر حرمت و والايى يحيى عياش و همسنگرانش در قلبهاى مردم مظلوم فلسطين از يك طرف و ترس و اضطراب اشغالگران تروريست از طرف ديگر مىافزود؛ تا آنجا كه ديگر مسوولان صهيونيست اين ترس و اضطراب را بى پرده در اعمال و اقوال خويش منعكس مىساختند. «بنيامين بن العياد»، وزير مسكن كابينه اسراييلىها در يكى از مصاحبههاى خود اوج سردرگمى كابينه اسراييل را در برخورد با عملياتهاى شهادت طلبانه هستههاى مقاومت عزالدين قسام چنين بيان كرد: «اين عجيبترين جنگها در طول تاريخ است؛ چرا كه دشمنان ما افرادى هستند كه در آرزوى رسيدن به مرگ لحظه شمارى مىكنند!» اشاره و مرور مختصرى به چند عمليات انجام شده توسط هستههاى مقاومت استشهادى قسام را كه به تعبير سخنگوى ارتش رژيم اشغالگر قدس، اثر انگشت يحيى عياش بر آنها به شكل غريب و پيچيدهاى هويدا بود به تمام بسيجيان امالقراى انقلاب اسلامى تقديم مىكنيم: عمليات "رامات افعال" نخستين بارى كه صهيونيستها با نام يحيى عياش رو به رو شدند در اثناى شكنجه و بازجويى دو تن از مجاهدان دستگير شده گروه قسام بود. اين دو تن به همراه يكى ديگر از مجاهدين در حال انتقال بيش از ۴۰ كيلوگرم مواد منفجره كار گذاشته شده در يك خودرو - به محل تجمع عدهاى از سران رژيم صهيونيستى در مراسم ويژهاى در منطقه «غوشدان» شهر تلآويو به واسطه يك اشتباه دستگير شدند. اين خودرو از نوع همان فولكس واگنهاى پلاك ويژه زردرنگ يهودى و در عين حال مملو از ۴۰ كيلوگرم مواد منفجره بسيار قوى دستساز و 4 استوانه گاز و يك منبع انفجار بود. با توجه به سابقه عبور و مرور خودروهاى اينچنين و نيز دارا بودن پلاك صهيونيستى، فولكس بدون مواجه شدن با مشكلى در حوالى ساعت ۲ بامداد وارد محوطه مراسم شد، تا در صبح روز بعد منفجر شود؛ اما در هنگام وارد شدن به مسير انجام مراسم، دو دژبان مسوول محوطه متوجه حركت فولكس با چراغهاى خاموش و درست در جهت مخالف حركت معمول خودروهاى ديگر شده و به فولكس شك مىكنند و بلافاصله به ساير مأمورين، مورد مشكوك را اطلاع مىدهند كه كليه راههاى خروجى تلآويو مسدود شده و كار تفتيش همه فولكسها آغاز شد. مجاهدين حماس نيز كه متوجه شك دژبانان شده بودند با ترك منطقه مراسم، سعى در رهايى از دام امنيتى اسراييلىها كردند كه نهايتاً با رسيدن به يك كوچه بنبست در محله «رامات افعال» خودرو را باقى گذاشته و خود اقدام به ترك منطقه كردند. پس از دقايقى نيروهاى ضدتخريب موساد با دور كردن يهوديان ساكن در منطقه از اطراف خودرو، سعى در خنثى كردن بمب نمودند و همزمان با آن «حسن احمد حسان» ۲۳ و «عماد عبدالرحيم على» ۲۶ ساله، دو نفر از سه مجاهد فوق، با به كار گرفته شدن هلىكوپتر، هواپيما و سگهاى تربيت شده پليس در منطقه، دستگير شدند؛ اما مجاهد سوم موفق به مراجعت به گروه شهيد قسام در «نابلس» شد. از طرف ديگر تلاش نيروهاى متخصص تخريب موساد با توجه به پيچيدگى و ابتكارى بودن نحوه انفجار بمب به جايى نرسيده و انفجار فولكس واگن موجب وارد آمدن خسارتهاى سنگين به ساختمانهاى اطراف و خودروهاى امنيتى شد. دو مجاهد دستگير شده نيز، زير شديدترين شكنجههاى عوامل دژخيم موساد تنها بر اين مطلب تأكيد مىكردند كه به همراه فردى بهنام «مهندس يحيى» سوگند خوردهاند كه اشغالگران را از اراضى وطن اسلامىشان اخراج كنند. اين نخستين مواجهه عوامل صهيونيست با نام لرزهافكن مهندس بود. عمليات "مسيرةالاكفان" هر چند كه نام يحيى در نخستين جايگاه اسامى ليست افراد تحت پيگرد همه مجموعههاى اسراييلى قرار گرفته بود؛ اما او بدون توجه به آن، مشغول طراحى، بررسى و سازماندهى عملياتى شد كه جوى مملو از ترس و ناامنى را براى شخص نخستوزير رژيم صهيونيستى، «اسحاق رابين» و تمام همدستانش به جاى گذاشت. در روز ۲۶/۹/۱۳۷۱ مهندس خودرويى،سرشار از مواد منفجره را تحويل جوان رشيدى به نام «ساهر التمام» داد. «ساهر» نيز در ساعت ۱۲:۳۰ دقيقه همان روز در منطقه «ميحولا» - در نزديكى «بيسان» - در حالى كه در كنار يك رستوران نظاميان صهيونيست و درست بين دو خودروى نظامى پارك كرده بود، پيكر خود را آتشى بر جان شياطين محارب ساخت كه مطابق اعتراف نيروهاى اشغالگر دو نفر از افسران صهيونيست به درك واصل شده و ۸ تن ديگر نيز زخمى گشتند. عمليات "شهداى ششگانه" در پى اعلام سخنگوى نظامى ارتش صهيونيستى مبنى بر اعدام ۶ تن از افراد گروه عزالدين قسام كه در حال عبور از مناطق مرزى با مصر در شهر «رفح» بودند، مهندس عياش طرحى را در ذهنش مدون كرد، كه موجب وارد شدن ضربه سنگين مادى، حيثيتى و انسانى به اسراييلىها شد. در فروردين ۱۳۷۲يحيى و گروه انتخابىش از موانع امنيتى صهيونيستها در منطقه «ضفه» و «قطاع» عبور كردند و رستورانى در طبقه اول برج تجارى «لندن مينى استور» واقع در خيابان اصلى «تلآويو» موسوم به «ابن غفيرول» را با مواد منفجرهاى بسيار قوى، بمبگذارى نمودند و در حوالى ساعت ۶:۲۵دقيقه صبح روز ۲۸/۱/۱۳۷۲در حالى كه اميدى به خروج خود از كمربند امنيتى عوامل صهيونيست نداشتند، همه بمبها را همزمان با هم منفجر كردند كه در اثر آن، انفجار و آتشسوزى مهيبى صورت گرفت، كه موجب تخريب كلى ساختمان و وارد آمدن خسارت بسيار زياد به ساختمانهاى مجاور شد و حداقل يك نفر كشته و بيش از ۳۵ مجروح در پى داشت. عمليات "شير مقاومت" در ساعات اوليه صبح روز ۱۶/۲/۱۳۷۲يكى از مجاهدين به تعبيه ۵ بمب ساخته شده توسط مهندس در جاده قديمى منتهى به «موشاف شيكف» در داخل روستاى «بيت عوا الخليل» - كه در سال ۱۳۴۷ به اشغال صهيونيستها درآمده بود - مشغول شد. دو تا از اين بمبها در حين عبور خودروى جيپ گشتى نظاميان صهيونيست منفجر شد كه موجب زخمى شدن دو صهيونيست گشت. بر اثر انفجار اين دو بمب، دشمن نيروهاى ويژه خود را براى پاكسازى جاده به منطقه گسيل داشت كه بار ديگر با عبور خودروى دوم كه از روى سومين و چهارمين بمب مىگذشت انفجار مهيبى رخ داد كه منجر به كشته و زخمى شدن عده ديگرى از صهيونيستها گشت. انفجار بمب پنجم در حالى كه «يوسيف حايون»، از متخصصين تخريب ارتش اشغالگر، مشغول خنثى كردن آن بود، موجب وارد شدن جراحت شديد به وى شد، كه البته وى بعد از سه روز در بيمارستان به هلاكت رسيد. عمليات "محمد عزيز رشدى" دسته شهيد محمد عزيز رشدى در غرب فلسطين اشغالى وابسته به هستههاى شهادتطلب عزالدين قسام در صبح روز ۱۱/۶/۱۳۷۲مينهاى انفجارى دستساز مهندس را در يكى از باغهاى نزديك «رامات راهيل» واقع در جنوب قدس اشغالى، كار گذاشتند كه دقايقى بعد در هنگام عبور ۵ تن از نظاميان صهيونيست، منفجر شد كه در اثر شدت جراحات يكى از آنان كشته و ديگران نيز آسيبهاى جدى ديدند. عمليات "سليمان زيدان" در پاسخ به هجوم ددمنشانه ارتش اشغالگر اسراييل به اردوگاه «البريج» (۱۲/۶/۱۳۷۲) و در سالگرد هتك حرمت ساحت مسجد الاقصى، مجاهد شهادتطلب «سليمان زيدان»، سوار بر خودرويى مملو از مواد منفجره به دنبال خودروى نظامى صهيونيستها به شماره ۱۷۸ حركت مىكند. اين خودرو تعدادى از افراد ويژه پادگان نظاميان اسراييلى در حومه قدس را به ستاد فرماندهى ارتش صهيونيست، در منطقه غرب واقع در نزديك «بيت ايل» در شمال شهر «رامالله» منتقل مىكرد. خودروى قهرمان شهادتطلب گروه قسام نيز كه پلاك صهيونيستى به همراه داشت با عبور از ۸ پست ايست و بازرسى اسراييلىها، توانست در ساعت ۷:۳۰دقيقه صبح ۱۴/۶/۱۳۷۲به كنار خودروى شماره ۱۷۸ برسد. با فشردن كليد انفجار توسط «سليمان زيدان»، انفجار مهيبى صورت گرفت كه موجب انهدام كامل خودروى صهيونيستها و اصابت تركشهاى انفجار به چند خودروى ديگر شد. پس از اين انفجار، تمامى منطقه به محاصره كامل نيروهاى امنيتى اسراييل درآمد. ناظران و شاهدان در اظهارات خود به خبرگزارىهاى محلى و خارجى تأكيد كردند كه خودروى صهيونيستها به طور كامل منهدم و سرنشينان آن همگى كشته شدند؛ اما رژيم اشغالگر از اعلام تلفات قطعى خود سرباز زد. عمليات "عفوله" در پاسخ به كشتار نمازگزاران حرم امن ابراهيمى شهر الخليل، شهيد عياش با طراحى و اجراى يك عمليات شهادتطلبانه كه در روز چهلم قتل عام نمازگزاران به اجرا درآمد، موجبات به درك واصل شدن ۸ نظامى صهيونيست و مجروح شدن بيش از ۵۰ صهيونيست ديگر را فراهم آورد. كيفيت عمليات بدين ترتيب بود كه يك خودروى پر از مواد منفجره توسط مجاهد استشهادى «رائد زكارنه»، به مقابل ايستگاه مركزى حمل و نقل خودروهاى اسراييلى منتقل شده و در ساعت ۱۲:۲۵ دقيقه روز ۱۶/۱۲/۱۳۷۳ توسط اين شهادتطلب منفجر شد. عمليات "الخضيره" در اثناى برگزارى جشن ارتش اشغالگر به مناسبت زنده نگه داشتن ياد افراد هلاك شدهاش در جنگ اعراب با اسراييل، مهندس دومين ضربهاش را در انتقام كشتار نمازگزاران حرم ابراهيمى، بر پيكر صهيونيستها وارد كرد. در ساعت ۸:۵۰ دقيقه روز ۲۳/۱۲/۱۳۷۳ مجاهد شهادتطلب «عمار عمارنه»، چاشنى بمب تعبيه شده توسط يحيى عياش در داخل يكى از خودروهاى دشمن در محور معروف به شماره ۸۰ شهر «الخضيره» را فعال كرد و با شهادت خود حداقل ۵ نظامى صهيونيست را به جهنم فرستاد و ۳۲ تن ديگر را به شدت مجروح ساخت. عمليات "تلآويو" در يكى از درخشانترين عملياتهاى شهادتطلبانه، قهرمان استشهادى «صالح صوى»، در داخل خيابان «ديزنكوف» در مركز تلآويو چاشنى مواد منفجره كار گذاشته شده توسط مهندس در خودروى حاملش را به كار انداخته و با شهادت خود ۲۲ صهيونيست را به هلاكت رسانده و ۴۷ تن ديگر را مجروح ساخت. عمليات "نتساريم" هنوز گيجى ضربه عمليات تلآويو از وجود دولت اشغالگر قدس برطرف نشده بود كه يكى از شهادتطلبان گروه قسام به نام «هشام حمد»، در منطقه «نتساريم» با رساندن خود به تجمع نظاميان صهيونيست كيف خود را كه حامل بمبى قوى بود منفجر ساخت و ۳ درجهدار صهيونيست را به درك واصل كرده و ۱۲ تن ديگر را مجروح ساخت. اين عمليات در انتقام شهادت «هانى عابد»، از راهبران جنبش حماس كه در شهر «خان يونس» به دست عوامل اداره اطلاعات اسراييل شهيد شده بود، صورت پذيرفت. عمليات "بخش پرواز" بعد از هجرت شهيد يحيى عياش به نوار غزه كه به جهت آموزش دادن عدهاى از مجاهدان گروه شهيد قسام براى ساختن مواد منفجره صورت پذيرفت، يحيى توانست تخصص خود را به عده زيادى از شاگردانش منتقل كند. در همان حال در بامداد روز ۵/۱۰/۱۳۷۴ يحيى يكى از شهادتطلبان گروه، به نام «ايمن راضى» را به همراه يك ****** پر از مواد منفجره از اردوگاه «خان يونس» به قدس اشغالى فرستاد و هر چند كه «ايمن راضى» نتوانست وارد خودروى حامل درجهداران اسراييلى بخش پرواز بشود؛ اما با منفجر كردن بمبهاى درون ****** در كنار خودرو، موجب كشته و زخمى شدن سرنشينان آن شد. عمليات "بيت ليد" اين عمليات در حقيقت از سوى جنبش جهاد اسلامى هدايت و طراحى شد؛ ولى گفته مىشود كه يحيى عياش در تهيه و تدارك فنى عمليات شركت موثر داشت. اين عمليات دوگانه منجر به هلاكت ۲۱ صهيونيست شد و در نوع خود بىنظير بود. مجريان اين عمليات شهيدان «صلاح شاكر» و «انور سكر» از اعضاى جنبش جهاد اسلامى بودند. عمليات "شهداى زنده" در تحقق شعارهاى انتقامجويانه مسلمانان مظلوم فلسطين در تشييع جنازه شهيد «كمال كحيل» و همرزمان مجاهدش «حاتم حسان»، «سعيد دعس» و فرزندش «بلال» كه در حمله وحشيانه جلادان امنيتى اسراييل به شهادت رسيدند، دو خودروى حاوى مواد منفجره مهيا شده و در روز ۱۹/۱۲/۱۳۷۳ اولين آنها در حالى كه توسط قهرمان شهادت طلب «خالد خطيب» هدايت مىشد در ساعت ۲ بعداظهر در كنار يك خودروى حامل نظاميان صهيونيست منفجر شده كه منجر به قتل ۷ صهيونيست و جراحت ۲۲ نفر ديگر شد. دو ساعت بعد از شهادت «خالد خطيب»، مجاهد استشهادى «عماد ابوامونه» خودروى دوم را به وسط ستون مكانيزهاى رسانده و با شهادت خود ۶ صهيونيست را به دوزخ فرستاده و دهها تن ديگر را نيز مجروح ساخت. عمليات "قوش قطيف" بعد از شهادت مجاهد «محمود خواجه» - رهبر شاخه نظامى جنبش جهاد اسلامى - توسط رژيم اشغالگر قدس از سوى مهندس عياش عملياتى براى هلاكت يكى از فرماندهان امنيتى اسراييل طراحى شد. بدين ترتيب كه يك گارى كه مقادير قابل توجهى مواد منفجره در آن جاسازى شده بود با هدايت قهرمان شهادت طلب «معاوى روگه»، به سمت محل عبور خودروى فرمانده صهيونيست حركت كرد. فرمانده فوق با دو مجموعه كامل اسكورت رفت و آمد مىكرد و «معاوى روگه» در تقاطع جاده «نفيه ديكاليم» در نزديكى محله «غوش قطيف» منتظر رسيدن فرمانده صهيونيست شد. دقايقى قبل از رسيدن فرمانده و مجموعه محافظش يك جيب گشتى صهيونيستها به نزديك گارى وى رفت و مدارك وى را طلبيده و علت توقفش در تقاطع را جويا شد و چون گشتىها مشغول وارسى گارى شدند و هر لحظه احتمال كشف مواد منفجره و لو رفتن عمليات مىرفت وى با انفجار مواد منفجره موجبات هلاكت ۳ نظامى گشتى صهيونيست را فراهم كرد. عمليات "رامات غان" دشمن صهيونيستى با به كارگيرى امكانات گسترده توانسته بود يكى از خانههاى امن گروه شهادتطلبان قسام را كشف و همه مجاهدان ساكن در آن را به شهادت برساند. در پاسخ به اين تهاجم صهيونيستها، با طراحى دقيق مهندس يكى از شهادتطلبان گروه، موفق به بمب گذارى در يك خودروى حامل فرماندهان صهيونيست مىشود كه در صبح روز ۵/۴/۱۳۷۴ با انفجار بمب فوق در ميان ستون نظامى صهيونيستها ۶ افسر درجهدار اسراييلى و دهها تن ديگر مجروح مىشوند. عمليات «رامات اشكول» اين عمليات در تكميل عمليات «رامات غان» انجام گرفت؛ بدين صورت كه مجاهد شهادت طلب «سفيان جبارين»، در صبح روز ۱/۷/۱۳۷۴ با انفجار يك خودروى مملو از مواد منفجره به شماره ۲۶ - الف، در كنار يك كاميون حامل صهيونيستها در منطقه «رامات اشكول» به اعتراف خود صهيونيستها 5 درجه دار پليس اسراييل را كشته و بيش از ۱۰۶ نفر ديگر را مجروح ساخت. شرح شهادت يحيى عياش از زبان تنها شاهد در مورد نحوه خيانتى كه منجر به شهادت فرمانده استشهاديين فلسطينى شد، يگانه شاهدى كه وجود دارد، «اسامه حماد»، همراه و همرزم ديرينهاش مىباشد. وى طى سخنانى ماجراى شهادت مرشدش را اينگونه بيان مىكند: «در حدود ده سال پيش هنگامى كه در دانشگاه بيروت درس مىخواندم با شهيد يحيى آشنا شدم؛ چرا كه اوهم در منطقه محل سكومت من، زندگى مىكرد. بعد از اتمام تحصيلات، گهگاهى او به ديدنم مىآمد و من هم به او سرى مىزدم تا اينكه حدود ۵ ماه قبل نزد من آمد تا براى مدتى او را در منطقه امنى پنهان كنم. دليل اين مراجعه هم دوستى و اعتماد كاملى بود كه به يكديگر داشتيم. تا چند هفته قبل هم به استثناى چند تن از همرزمان مهندس كسى نمىدانست كه او نزد من است. تا اينكه روزى دايى من «كمال حماد» كه در «انجمن نظارت بر ايمنى برج سازى» فعاليت داشت و از تجار معروف نوار اشغالى غزه بود، تصادفاً متوجه يحيى در منزل ما شد. پس از مدتى هم مرا خواست و گفت كه علاقه زيادى به او و فعاليتهايش دارد و مىتواند كمكهاى قابل توجهى به كارهاى مهندس بكند. در همان جلسه هم «كمال حماد» يك موبايل به عنوان هديه به من داد تا از آن براى ارتباطات راحتتر استفاده كنم. در آن موقع حتى به ذهنم هم خطور نمىكرد كه ممكن است دايى من عنصر خودفروختهاى باشد و غرضش از اهداى موبايل و يا امكانات رفاهى خيانت به يحيى است. من بنا بر دلايل حفاظتى اجازه ملاقات را به دايىام ندادم؛ اما موبايل را به مهندس دادم تا در تماسهاى تلفنى راحتتر عمل كند. يحيى هم مدتى از موبايل استفاده كرد تا اينكه روزى به من گفت كه احساس مىكند خط تلفن موبايل ناامن است و احتمال مىدهد كه نيروهاى امنيتى اسراييل خط موبايلش را شناسايى كرده باشند. به همين دليل به من امر كرد كه ديگر از موبايل استفاده نشود و از همان خط عادى تلفن قديمىمان استفاده كنيم. من هم قبول كردم و موبايل را خاموش كرده و كنار گذاشتم .چند روز بعد دايى كمال آمد و گفت كه براى كارى مجبور به سفر است و دو سه روزى احتياج به موبايل دارد و من هم موبايل را كه ديگر از آن استفاده نمىكرديم به او امانت دادم. البته بايد اضافه كنم كه او يك بار هم قبلا موبايل را قرض گرفته بود و به خاطر همين،من اصلا به امانت گرفتن موبايل مشكوك نبودم. نكته ديگرى هم اينكه بيشترين فردى كه از طريق موبايل با يحيى تماس مىگرفت، پدرش بود كه البته بعد از كنار گذاشتن موبايل، يحيى به پدرش هم سپرده بود كه از آن به بعد با شماره تلفن عادى منزل با او تماس بگيرد و قرار بود كه صبح روز جمعه، پدر مهندس با او تماس رفته و نتيجه كارى را به اطلاع برساند. در صبح روز جمعه كه يحيى منتظر تماس پدرش بود، حدود ساعت ۸، دايى به من تلفن زد و گفت كه خط تلفن موبايل را باز نگهدارم؛ چرا كه ممكن است يكى از رفقاى تاجرش با شماره موبايل تماس گرفته و برايش پيغام بگذارد و اضافه كرد كه اگر آن تاجر پيغام گذاشت، حتى پيغام تلفنى را به او اطلاع بدهم. من هم خط تلفن را روشن گذاشتم. از آن طرف پدر يحيى هر چقدر به تلفن عادى زنگ مىزند متوجه مىشود كه تلفن از طريق مخابرات قطع شده است و بالاجبار حوالى ساعت ۹ با اميد روشن بودن موبايل، شماره موبايل را مىگيرد و موبايل زنگ مىزند. من كه با يحيى در اتاق ديگرى بودم برخاستم و ديدم كه همسرم موبايل را به طرف من آورده و مىگويد كه پدر مهندس است و چون نتوانسته شماره تلفن منزل را بگيرد، با موبايل تماس گرفته، من هم موبايل را از همسرم گرفته و به يحيى؛ دادم. چون يحيى از تماس پدرش با خط تلفن موبايل شديداً ناراحت شده بود، بعد از سلام از پدرش خواست كه ديگر با موبايل تماس نگيرد و من در حالى كه به سمت درب اتاق مىرفتم تا مقدمات صبحانه را از همسرم بگيرم احساس كردم كه پشتم داغ شد و انفجارى در اتاق رخ داد. وقتى ناخودآگاه برگشتم، در ميان دود و غبار دست يحيى را ديدم كه جدا شده و خون از آن جارى است. تمام پنجرههاى اتاق هم شكسته شده بودند. فريادهاى همسرم مرا به خود آورد. بعد از فرو نشستن گرد و غبار صورت يحيى را ديدم كه به شدت جراحت ديده بود و متوجه شدم كه شهيد شده است. به سختى به همسرم فهماندم كه يكى از دوستان مهندس در گروه قسام را باخبر كرده و به كمك بياورد. همرزمان يحيى دقايقى بعد آمدند و پيكر او را با خود بردند و از من هم خواستند كه براى مدتى با خانوادهام مخفى شويم. در حال خروج از منزل يكى از همسايگان به سمت ما آمد و گفت كه در هنگام بروز حادثه براى ما، يك هلىكوپتر كوچك دور منزل ما و همسايگان دور مىزده است...» لازم به ذكر است كه به نوشته روزنامه اسراييلى «معاريو»، «شاسى انفجار موبايل را يكى از سرنشينان هلىكوپتر فوق بعد از اطمينان مامورين مخابراتى از اينكه فرد مكالمهكننده شخص مهندس بوده است فشرده و از منطقه دور شده است. مواد منفجره به كار رفته در موبايل از نوع مواد ويژه و با قدرت بالا بوده است كه وزنش از ۵۰ گرم تجاوز نمىكرد...» چند عکس از شهید: http://i8.tinypic.com/4zlvg3q.jpg http://i16.tinypic.com/5zenlvp.gif http://i19.tinypic.com/676t2s9.jpg روحش شاد و راهش پررهرو باد. منبع:http://mersad67.blogfa.com __________________
-
دختري که اسرائيل از نامش مي هراسد: به گزارش سرویس زنان جهان؛ دلال سعید المغربی نام مشهور دختر مجاهد فلسطینی است که به یکی از سمبل های مقاومت در میان مردم فلسطین و لبنان تبدیل شد. سمبلی که صهیونیست ها از شنیدن نامش می هراسند. مجاهد فلسطینی که چند دهه پیش در عملیاتی در فلسطین اشغالی به شهادت رسید ولی جسدش همچنان در دست صهیونیست ها باقی ماند و تنها پس از جنگ 33 روزه لبنان و در عملیات تبادل اسرا و اجساد شهدا به حزب الله لبنان تحویل داده شد. توضیح عکس: ایهود باراک بر سر پیکر دلال دلال سعید المغربی که بود؟ «دلال سعید المغربی » متولد 1958 در فلسطین اشغالی (شهر یافا )بود كه علاوه بر داشتن تهور و جسارت فراوان ، زبان عبری را به خوبی عربی صحبت میكرد وی فرماندهی تیم 13 نفره ای به نام«جوخه دیریاسین » را برعهده داشت. (نامگذاری این جوخه به تلافی جنایات مناخیم بگین (نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی ) در روستایی«دیر یاسین» در حوالی قدس بود که صدها زن و كودك فلسطینی را قصابی كرد. دلال مغربی عملیات «كمال عدوان» را رهبری می کرد عملیاتی که «ایهود باراك» وظیفه سرکوب آن را داشت. (شهید کمال عدوان سخنگوی ساف بود که در سال1973 به دست كماندوهای صهیونیستی ترور شد) ابو جهاد ، دلال را فرمانده تیم ویژه فتح کرد . «خلیل الوزیر» ملقب به ابوجهاد، مرد شماره دوی فتح از اوایل سال1978 مراحل عملی كردن طرح عملیاتی خود را آغاز كرد. و 13 نفر از مجربترین و چریك های عضو فتح برای اجرای این عملیات كه بازگشتی برایش متصور نبود انتخاب شدند. فرماندهی این تیم ویژه بر عهده دختری جوان و با انگیزه به نام "دلال سعید المغربی" قرار گفت. خیانت سادات و خشم فلسطینیان ماجرا از آن شروع شد که در 19 نوامبر سال 1977 با سفر غیر مترقبه «انورسادات» رییس جمهور مصر به «فلسطین اشغالی» برگ جدیدی از تاریخ فلسطینی ورق خورد. مصری كه تا چند روز پیش، مرزهایش به عنوان خط مقدم جبهه نبرد با « رژیم صهیونیستی» به شمار میرفت با تغییر رویه، دست دوستی به سوی صهیونیست ها دراز کرد. همین نكته باعث می شد كه تمایل به كنار آمدن با رژیم صهیونیستی در سران فلسطینی تقویت شود. در حالی که فلسطینیان هم با چشمانی اشكبار به آیندهای میاندیشیدند كه با این سفر شوم انتظارشان را میكشید. عرفات به خوبی میدانست كه این سفر سادات، روزهای سیاهی را برای "نهضت مقاومت فلسطین" به دنبال خواهد آورد. چنین فضایی بهترین فرصت را به صهیونیست ها داده بود تا فارغ از عكس العمل شدید كشورهای عربی، حساب های خود را با فلسطینیان تسویه كند. به نظر رسید لازم است اقدامی انجام شود. طرح یک عملیات رهبران فتح (بزرگ ترین سازمان فلسطینی عضو «ساف») هدف این عملیات را توقف و یا کاهش سرعت مسیر مذاكرات صلح مصر و اسراییل می دانستند و معتقد بودند اگر این هدف هم محقق نگردد، حداقل این عملیات میتواند هشداری به مقامات صهیونیست و سران كشورهای عرب مبنی بر نادیده گرفتن "ساف" باشد. عملیات در شب یازدهم مارس سال 1978،با حرکت یك كشتی باری كوچك آغاز شد( کشتی که در ظاهر به سوی شمال آفریقا حركت می كرد اما تا آبهای «فلسطین اشغالی» (50 كیلومتری ساحل «تل آویو»)پیش رفت) تمامی مسافران قایقها، لباس فرم ارتش صهیونیستی را بر تن داشتند. المغربی عملیات بزرگ ضدصهیونیستی در شهر تلآویو را رهبری می کرد دلال المغربی فرمانده گروهی از فدائیان فلسطینی بود که هدفشان رسیدن به ساحل شهر تل آویو( پایتخت رژیم صهیونیستی) بود. این فدائیان وظیفه داشتند عملیات ضدصهیونیستی بزرگی را در "تلآویو" به اجرا درآورند كه اشغالگران را به تلافیجویی وادار كند. در مسیر حركت به سمت ساحل ، یكی از قایقهای لاستیكی واژگون شد و دو فدایی به دلیل سنگینی تجهیزات خود غرق شدند. یازده فدایی دیگر پس از یك ساعت و نیم موفق شدند خود را به ساحلی در نزدیكی بزرگراه "حیفا - تلآویو" برسانند. آنان به سمت بزرگراه حركت كرده و در راه یك صهیونیست را كه متوجه هویت آنان شده بود به قتل رساندند. با رسیدن به بزرگراه مزبور، "دلال المغربی" دستور داد فدائیان دو اتوبوس را متوقف كنند. فدائیان، مسافران یكی از این اتوبوسها را به اتوبوس دیگر منتقل كردند و یك اتوبوس با حدود یكصد گروگان و یازده فدایی فلسطینی به سمت "تلآویو" به حركت درآمد. به "دلال" مأموریت داده شده بود كه حتی الامكان خود را به یك هتل شلوغ در حومه جنوبی "تلآویو" برساند و مهمانان هتل را برابر آزادی چند تن از زندانیان فلسطینی به گروگان بگیرد. این در حالیست که هم «دلال» و هم «ابوجهاد» میدانستند كه تحقق چنین تبادلی بسیار دور از ذهن است زیرا اساسا «مناخیم بگین» نخست وزیر و «موشه دایان» وزیر جنگ، در موارد مشابه قبلی نشان داده بودند كه به هیچ وجه نجات گروگان های صهیونیست برایشان اهمیتی ندارد. اما دلال تمام سعی خود را به كار برد تا مطابق برنامة عملیاتی عمل كند و در حقیقت این عملیات با رویكردی بدون بازگشت طراحی شده بود. دلال احتمال میداد با این تعداد از گروگان كه به همراه دارد بتواند راهش را به سمت هدف از پیش تعیین شده باز كند. اما واحد ویژه ای از ارتش صهیونیستی که ایهود باراك آن را فرماندهی می کرد به همراه نفربرهای زرهی، در دو راهی جلیلات(كه در میان صهیونیست ها دو راهی «كانتری كلاب» نامیده می شود) واقع در چند كیلومتری شمال تلآویو(نزدیكی شهرك صهیونیست نشین«هرتسلیا») موضع گرفت و بزرگراه را مسدود كرد. با نزدیك شدن اتوبوس حامل فداییان و گروگان ها به نظامیان صهیونیست، پیش از آنكه فرصتی برای ایجاد ارتباط و مذاكره با فدائیان پیش بیاید، چرخهای اتوبوس به گلوله بسته شد و پس از توقف آن، تبادل آتش وسیعی میان فلسطینیها و صهیونیستها در گرفت . در كمتر از 15 دقیقه، اتوبوس به گلوله ای از آتش تبدیل شد. پس از ساعاتی درگیری رودر رو میان فداییان فلسطینی و نظامیان صهیونیست كه تحت فرماندهی «سروان ایهود باراك» قرار داشتند ، سرانجام «دلال المغربی» بر اثر اصابت گلوله ای به سرش به شهادت رسید و 8 تن از فدائیان نیز در كنارش بر خاك افتادند. همچنین 2 فدایی دیگر به چنگ صهیونیستها اسیر شدند. عملیات دلال آمار کم سابقه کشته شدگان صهیونیست را در برداشت با خاموش شدن آتشبار ها، صهیونیست ها به جمع آوری مصدومین پرداختند. آماری كه در نهایت از كشته شدگان صهیونیست به دست آمد هولناك و كم سابقه بود: 37 كشته و 80 زخمی. این ركورد از تلفات تا زمان انتفاضه دوم در سال 2000 میلادی شكسته نشد. «عملیات كمال عدوان» ساعات هولناكی را برای اهالی "تلآویو" به ارمغان آورد كه هنوز هم در میان اتباع رژیم صهیونیستی و حتی صاحبنظران صهیونیست یكی از بدترین حوادث تاریخ این رژیم به شمار میآید. این عملیات تا كنون بزرگ ترین عملیات فدایی فلسطینیان علیه اشغالگران به شمار می رود و به اعتراف تحلیل گران نظامی دولت جعلی صهیونیست، اتباع اسرائیل دیگر تا زمان جنگ 33 روزه لبنان چنین ساعات پر وحشت و هراسی را تجربه نكردند. اجساد «دلال المغربی» و سایر فداییانی كه در این عملیات به شهادت رسیده بودند در محلی موسوم به«گورستان اعداد» به خاك سپرده شد و سر انجام پس از 30 سال با تلاش حزب الله لبنان و شخص سید حسن نصرالله، در جریان «عملیات تبادل اسرا» میان حزب الله لبنان و رژیم صهیونیستی ، از آرامگاه های موقتی شان خارج شده و به مقاومت اسلامی لبنان تحویل داده شده و در روز 28 تیر ماه 1387 شمسی پس از تشییع با شكوهی به خاك سپرده شدند.
-
گزارش «تابناک» از روابط حاج رضوان با «امل، ساف، جهاد، فتح و مقاومت»؛ آسمان و دریا از دست او در امان نبودند...! در سال 1982 میلادی عملیات اشغال لبنان توسط رژیم صهیونیستی انجام گرفت آن هنگام عماد مغنیه مشغول زیارت اماکن مقدس در ایران بود و به محض شنیدن این خبر از طریق سوریه به لبنان بازگشت، ولی در حین بازگشت توسط نیروهای حزب «کتائب» دستگیر اما با دخالتهای سیاسی به سرعت آزاد شد. با رسیدن عماد مغنیه به بیروت، شتاب کمکها به نیروهای فلسطینی بالا گرفت. در سومین سالگرد شهادت «عماد مغنیه» فرمانده شاخه نظامی حزب الله، سیر زندگی جهادی و ارتباط وی با مسأله فلسطین و جنبش فتح و سایر گروههای فلسطینی تا لحظه شهادتش را مورد بررسی قرار داده ایم. به گزارش «تابناک»، عماد مغنیه در محله «جوار» واقع در «شیاح» یکی از مناطق ضاحیه جنوبی چشم به جهان گشود. پدرش «فایز مغنیه» و مادرش «آمنه سلامه» است. عماد مغنیه در مدارس همان منطقه به تحصیل پرداخت. وی در کنار خانوادهای زندگی کرد که دو فرزند خود «جهاد» و «فؤاد» را در راه خدا از دست دادهاند. عماد مغنیه در سن ده سالگی به محل کار پدر که رستورانی کوچک در خیابان «عبدالکریم» در منطقه شیاح بود، میرفت و عصرها اغلب اوقات را در مسجد «شیخ قبیسی» نزدیک خانه سپری می کرد. در سن سیزده سالگی بود که تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل علوم دینی به نجف سفر کند، ولی این تصمیم عملی نشد. در سال 1975 میلادی جنگ داخلی لبنان در نقطه میدان «البرید» واقع در منطقه «عین الرمانه» در 50 کیلومتری محل کار پدر مغنیه آغاز شد. از آن هنگام بود که زندگی نظامی و جهادی شهید عماد مغنیه آغاز شد. در آن زمان بزرگراه قدیمی «صیدا» به جبهه جنگ میان دو منطقه «شیاح» و «عین الرمانه» تبدیل شده بود. در منطقه عین الرمانه نیروهای حزب «کتائب» و نیروهای آزادیخواه ملیگرا حضور داشتند و در منطقه شیاح نیز نیروهای ملی و گروههای فلسطینی سنگر گرفته بودند. عماد مغنیه در سن چهارده سالگی با گروههای کمونیسم و ملیگرا آشنا شد و با دیگر گروههای اجتماعی ملیگرای سوری نیز در تماس بود، ولی این آشناییها وی را از گرایش به سوی گروههای لبنانی باز نداشت. عماد مغنیه با وجود سن کم، شب ها را با گروههای فلسطنیی می گذراند و آنها را در ساختن سنگرها کمک میکرد و کمکم با مسأله فلسطین آشنایی پیدا کرد و توانست در اردوگاههای فلسطینی زیادی در بیروت و بیرون از آن به آموزش دورههای نظامی بپردازد و بهترین اردوگاهی که در آن آموزش نظامی دید، اردوگاه «ابو لؤی» واقع در منطقه «زهرانی» جنوب لبنان ـ که جایگاه آموزش نظامی «دلال مغربی» یکی از رزمندگان فلسطینی است ـ بود. مادر عماد مغنیه نیز در این دوران نقش بارزی را ایفا کرد و شبها به دنبال پسرش از یک منطقه به منطقه دیگر میرفت تا وی را سرانجام به خانه بازگرداند، ولی هنوز صبح نشده بار دیگر عماد مغنیه را در خانه نمیدید و بار دیگر دنبالش میرفت. او نمیدانست در آینده چه در پیش رو خواهد داشت. در سال 1984 میلادی پیکر «جهاد مغنیه» برادر کوچکتر عماد که در بمباران منزل مرحوم علامه «سید محمد حسین فضل الله» ـ که در منطقه «بئر العبد» به شهادت رسید ـ تشیع شد. پس از گذشت یک دهه از شهادت جهاد، «فؤاد» فرزند میانی این خانواده در عملیات تروریستی سازمان موساد در منطقه «صفیر» به شهادت رسید. تربیتهای دینی خانواده و محیط، اثر خود را در عماد مغنیه نشان داد. یکی از این جنبهها تأثیر وی از اندیشه و فکر امام «موسی صدر» و تأسیس جنبش محرومین بود. عماد مغنیه با الهام از همین تفکر بود که همراه بچههای منطقه در بسیاری از فعالیتهای حرکت محرومین شرکت میکرد. عماد مغنیه در منطقه شیاح با رهبران جنبش فتح از جمله «ابو حسن خضر سلامه» (علی دیب) که در سال 1999 توسط رژیم صهیونیستی به شهادت رسید، آشنا شد. علی دیب در عماد مغنیه ویژگیهای مناسب یک رزمنده کامل را دید از این روی، عماد مغنیه را به نمایندگی خود در پایگاه جنبش فتح در منطقه شیاح انتخاب کرد. عماد مغینه تا سال 1981 میلادی در این منصب قرار داشت. اما مسأله ربوده شدن امام «موسی صدر» و ترور نافرجام مرحوم علامه سید محمد حسین فضل الله وی را تحت تأثیر قرار داد و از آن هنگام به بعد، همراه دوستان خود یک تیم امنیتی را جهت محافظت از جان علامه تشکیل داد. در سال 1980 میلادی وی به همراه علامه فضل الله به حج مشرف شد و از آن هنگام به بعد، به حاج مغنیه مشهور شد. شهادت آیت الله سید «محمد باقر صدر» در سال 1980 میلادی در عراق تأثیر زیادی در اندیشه و فکر عماد مغنیه به وجود آورد. وی وظیفه خود را در قبال ددمنشیهای رژیم حزب بعث عراقی خطیر دانست و این حزب را در به شهادت رساندن عدهای زیادی از رجال دین و رهبران جنبش فتح متهم کرد. پس از آن، عماد مغنیه عملیاتهای مسلحانه زیادی علیه حزب بعث عراق انجام داد و این امر عامل خروج نهایی وی از جنبش فتح شد. در سال 1982 میلادی عملیات اشغال لبنان توسط رژیم صهیونیستی انجام گرفت آن هنگام عماد مغنیه مشغول زیارت اماکن مقدس در ایران بود و به محض شنیدن این خبر از طریق سوریه به لبنان بازگشت، ولی در حین بازگشت توسط نیروهای حزب «کتائب» دستگیر اما با دخالتهای سیاسی به سرعت آزاد شد. با رسیدن عماد مغنیه به بیروت، شتاب کمکها به نیروهای فلسطینی بالا گرفت. وی با جابجایی از یک منطقه به منطقه دیگر لبنان همواره مشغول فعالیت بود و در مناطق مختلفی مانند خلده، غرب بیروت و شتیلا همچنان به فعالیتهای خود ادامه داد و در این زمان مجروح نیز شد و پس از آن بود که با «ابوجهاد» (خلیل وزیر) ارتباط برقرار کرد و این ارتباط تا لحظه شهادتش ادامه داشت. پس از آن که گروههای فلسطینی بیروت را ترک کردند، عماد مغینه محل انبارهای اسلحه را به خوبی میدانست و در آن هنگام عماد مغنیه اولین هسته مقاومت را که بعدها به نام مقاومت اسلامی معروف شد، در مناطق بیروت، بقاع غربی و جنوب لبنان تأسیس کرد و با انجام عملیاتهای مختلف و ایجاد کمین در مسیر تجهیزات نطامی ارتش صهیونیستی و به رگبار بستن تجمعات آنها، عملیات گستردهای را علیه این رژیم انجام داد و در تاریخ اول نوامبر 1982 میلادی نیز عملیات استشهادی «احمد قصیر» را که طی آن مقر نظامیان ارتش صهیونیستی در شهر صور مورد هدف قرار گرفت را هدایت کرد. با وجود انجام این عملیات، عماد مغنیه ارتباط خود را با گروههای فلسطینی قطع نکرد. ولی با خروج نیروهای فلسطینی از لبنان و تمرکز آنها در کشورهای تونس، یمن، سودان، این رابطه کمی دچار خدشه شد، ولی عماد مغنیه به نقش توافقی خود در راستای ایجاد پایههای مشترک میان گروههای فلسطینی در مبارزه علیه رژیم صهیونیستی و حمایت لجستیکی و مادی از آنها ادامه داد. در جریان درگیرهای جنبش امل با نیروهای فلسطینی نیز عماد مغنیه نقش بارزی را ایفا کرد و مانع تشدید درگیریها و بحران در آن زمان شد. در سال 1984 میلادی علی دیب از جنبش فتح خارج شد و به رزمندگان مقاومت اسلامی پیوست. او پشتیبان اصلی و دوست همراه عماد مغنیه تا هنگام شهادتش در سال 1999میلادی به دست رژیم صهیونیستی بود. عماد مغینه با وجود اختلاف نظر با جنبش فتح، در بسیاری از دیدگاهها و نظرها به ویژه مبارزه مسلحانه علیه رژیم صهیونیستی، نزد «یاسر عرفات» رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین از جایگاه و احترام خاصی برخوردار بود و یاسر عرفات تلاش میکرد همواره از دیدگاهها و نظرات عماد مغنیه آگاه شود و نامههای وی توسط علی دیب به دست عماد میرسید. علی دیب نقش بارزی را در این میان بازی کرد و توانست پل ارتباطی محکمی را میان یاسر عرفات و عماد مغنیه برقرار کند. اما درباره رابطه عماد مغنیه با ابو جهاد، میتوان گفت که این رابطه تا لحظه شهادت عماد قطع نشد. عماد مغنیه خطاب به مهمانان خود در دفتر کارش واقع در ضاحیه بیروت دراین رابطه می گفت: من در ارتباط دایم با وی بودم و اطمینان داشتم که ابوجهاد هیچ گاه به انجام توافقی که منجر به پایمالی حقوق فلسطینیها شود راضی نخواهد شد. عماد مغنیه خظاب به میهمانان خود میگفت، هنگامی که جبهه درگیریها میان ما و رژیم صهیونیستی بالا میگرفت، نظریه عقب نشینی رژیم صهیونیستی از جنوب لبنان تشدید میگرفت و این امر ضرورت آغاز دور جدید عملیات مسلحانه علیه رژیم صهیونیستی را ایجاب میکرد. عماد به اطرافیان و میهمانان خود در دفتر کارش میگفت، حزب الله هیچ گاه مانع فعالیت هر گروه از هر جهت و سمتی در میدان مقاومت نمیشود. وی در هنگام طرح این اتهام که حزب الله و سوریه سعی در منحصر کردن مقاومت در شخص وی دارند، بیدرنگ و با کمال خونسردی به شرح حال وضعیت لبنان و جنوب آن در دوران جنگهای داخلی میپرداخت و حاضر به پذیرش هرگونه نقدی راجع به گروههای مقاومت نبود. عماد مغنیه نسبت به فعالیتهای گروههای خارج از حزبالله آگاهی کامل داشت، ولی به شرح تفصیلی رویدادهایی میپرداخت که منجر به خروج بسیاری از آنها از دایره مبارزات علیه رژیم صهیونیسیتی شد. او تأثیرات سیاسی را در این میان نادیده نمیگرفت. وی با عزمی جزم، خطاب به میهمانان خود میگفت: ما با انواع فشار و تحریم و قتل تهدید شدیم ولیکن تصمیم ما همان ادامه مقاومت و حمایت از آن است و این تصمیم در اولویت کار ما قرار دارد و ما با خون خود از این مقاومت دفاع کردیم. عماد مغنیه درباره قضیه فلسطین خطاب به اطرافیان خود میگفت: هدف حزب الله در این میان روشن است و آن نابودی رژیم صهیونیستی است و در این مسأله بحثی وجود ندارد و ما نسبت هرگونه تصمیمی که از طرفهای خارجی برای ادامه حیات اسراییل گرفته میشود، توجه نداریم. عماد مغنیه در ادامه صحبت خود میگفت: ما از یک امر غیر واقعی صحبت نمیکنیم، ما بر طبق تعالیم دینی خود و براساس دستاوردهای علمی به این یقین رسیدهایم که نابودی رژیم صهیونیستی به مسائل که ما و مردم داخل فلسطین و جهان عرب و اسلامی انجام میدهند ارتباط مستقمی است. عماد مغنیه در ادامه سخنان خود در میان میهمانان به مسئله آزادسازی سرزمینهای جنوب لبنان پرداخت و میگفت: پس از آزادسازی بخشی از سرزمینهای اشغالی جنوب لبنان در سال 2000 میلادی، ما توانستیم به توان نظامی رژیم صهیونیستی آشنا شویم و با پی بردن به توان نظامی خود نیز یقین پیدا کردیم که آرزوی آزادسازی فلسطین محقق خواهد شده و ما در راستای این هدف، هستههای ویژهای را در مقاومت ایجاد کردیم و حزبالله ارتباطهای قوی و مستحکمی با مجموعههای مقاومت داخل فلسطین دارد. عماد مغنیه ارتباط خاصی با جنبش حماس و جهاد اسلامی داشت و در تأمین حداکثر اعتبارات مالی و تبلیغاتی فروگذار نبود و در این راستا رابطه عمیقی با شهید «فتحی شقاقی» دبیرکل سابق جهاد اسلامی داشت و پس از شهادت وی نیز با «عبدالله شلح رمضان» دبیرکل جهاد اسلامی رابطه خوبی برقرار کرد. وی ارتباطهای مهمی را با رهبران حماس در داخل و خارج فلسطین اشغالی برقرار کرد و ساعاتی پیش از شهید شدن نیز در جلسهای با حضور «خالد مشعل» رئیس دفتر سیاسی حماس شرکت کرده بود. عماد مغینه با ایجاد ارتباط با هر یک از حرکتهای اسلامی جهاد و حماس، زمینه اعزام رزمندگان و افراد خبره را به لبنان، فلسطین، سوریه و ایران برای گذراندن دورههای آموزشهای نظامی فراهم کرده بود و بدین گونه نیروهای مقاومت در غزه بع رغم محاصره آن از سوی رژیم «حسنی مبارک» مخلوع، زیاد و تقویت شدند. عماد مغنیه از هیچ تلاشی برای آزادسازی فلسطین فروگذار نبود و هیج راهی را نرفته، باقی نگذاشت تا جایی که آسمان و دریا برای رساندن اسلحه به رزمندگان مقاومت فلسطین از دست او در امان نبودند.