جستجو در انجمن
مشاهده نتایج برای برچسب های 'اریش لودندورف ... جنگ جهانی اول ... کودتای آبجو فروشی'.
پیدا کردن 1 result
-
به نام خدا این تاپیک رو ایجاد کردم که در آن به اتفاق هم زندگی نامه یکی از بزرگترین سرداران جنگی که تاکنون جهان به خود دیده است را مختصرا مرور کنیم و به بررسی نقش او در جنگ جهانی اول و پس از آن در کودتای آبجو فروشی بپردازیم. به نام خدا اریش لودندورف یا لودن دورف با نام کامل اریش فردریک ویلهلم لودندورف ( Erich Friedrick Wilhelm Ludendorff ) که البته برخی از منابع از اون با نام فون لودندورف ( VON Ludendorff ) نیز یاد می کنند ، یکی از بزرگترین سرداران جنگی در جهان به شمار می رود. او در 9 آوریل 1865 در شهر کوچک کروس زونیا در نزدیکی پوزن (زادگاه هیندنبورگ) به دنیا آمد. شاید روزگار چنین مقدر کرده بود که این دو تن (لودندورف و هیندنبوگ) که در منطقه ای واحد به دنیا آمده اند ، در آینده در بیشترین بخش نظامی گری آلمان نیز در کنار هم باشند. این شهر امروزه جزء کشور لهستان به شمار می رود و در نزدیکی منطقه مرزی لهستان و آلمان امروزی قرار دارد. اریش لودندورف سومین فرزند از خانواده ای شش نفره بود. پدر او ، آگوست ویلهلم لودندورف و مادر او نیز کلارا تمپل ولف بود. او در سال 1885 با درجه ستوان در هنگ 58 پیاده نظام در وسل مشغول گردید. پس از این تاریخ لودندورف استعداد ها و نبوغ عالی نظامی خود را به خوبی نشان داد. به طوریکه هشت سال بعد در سال 1893 دوره های افسری مخصوص ژنرالی و فیلد مارشالی مخصوص ورود به گروه ستاد مشترک ارتش آلمان را گذراند و در سال 1894 به عنوان یک افسر ، تحت تعلیم فیلد مارشال آلفرد گراف فون اشلیفن قرار گرفت. فون اشلیفن یکی از نظریه پردازان و استراتژیست های بزرگ نظامی آلمان بود که در خلال سالهای 1891 الی 1906 به عنوان رئیس ستاد کل ارتش آلمان ، در ارتش آلمان مشغول به کار بود. هم او بود که نظریه پرداز طرح بزرگ طرح اشلیفن برای ارتش آلمان در جنگ جهانی اول و دوم بود. به حال شاگردی فرد بزرگی مثل فیلد مارشال اشلیفن برای کارآموزی مثل لودندورف بسیار مفید واقع گشت. به طوریکه به خوبی تجربیات ژنرال کارکشته ای مثل اشلیفن به لودندورفِ با استعداد منتقل گردید. لودندورف در دانشگاه های افسری کیف ، ویلهلم شاون و فرانکفورت دوره های مختلف تئوری و عملی استراتژی نویسی جنگی را گذراند. از سال 1905 لودندورف رسما وارد کادر فرماندهی ستاد کل ارتش امپراتوری آلمان گردید. بالاخص که فیلد مارشال اشلیفن کم کم پا به سن گذاشته بود و می رفت که این سمت خداحافظی کرده و بازنشسته شود. از زمانی که لودندورف وارد کادر فرماندهی ستاد کل ارتش امپراتوری آلمان شد ، کم کم زمزمه های تقسیم جهان و آغاز جنگ جهانی اول در آلمان و در سراسر جهان به گوش می رسید. جنگ جهانی اول زمانی که جنگ جهانی اول در سال 1914 آغاز شد ، لودندورف به عنوان سرلشکر و فرمانده کل لشکر 58 پیاده نظام استراسبورگ واقع در شمال شرقی امپراتوری آلمان در منطقه مرزی آلمان و روسیه مشغول به فعالیت بود. وقتی که تنور جنگ جهانی اول روز به روز داغتر می شد ، لودندورف با درجه سپهبدی به معاونت ارتش دوم امپراتوری آلمان رسید. فرمانده کل نیروهای ارتش آلمان در شرق آلمان بر عهده فیلد مارشال کارل فون بولوف بود و لودندورف به عنوان معاون اول او انتخاب شد. این انتخاب بیشتر به خاطر لیاقت و کاردانی بالای لودندورف صورت گرفت. چرا که در اوایل جنگ ارتش آلمان با استفاده از طرح لودندورف که بر مبنای استراتژی اشلیفن طرح ریزی شده بود ، توانست به خوبی شهر لیژ در خاک بلژیک را به تصرف خود درآورد. خطوط مستحکم دفاعی فرانسه ، اجازه پیشروی بدون دردسر آلمانها به خاک فرانسه را نمی داد. اینجا بود که آلمانها تصمیم گرفتند با دور زدن خطوط دفاعی فرانسوی ها و با تصرف خاک بلژیک وارد خاک فرانسه شوند. اما تیربارها و توپخانه ارتش بلژیک تلفات زیادی بر ارتش آلمان وارد کردند و هزاران نفر از پرسنل ارتش آلمان کشته شدند. اینجا بود که لودندورف فرماندهی تیپ 14 ارتش امپراتوری آلمان که فرمانده آن تیپ در جریان نبرد کشته شده بود را بر عهده گرفت و با تقسیم نیروها و استتار فوق العاده و غافلگیر کردن بسیار سریع بلژیکی ها در شهر لیژ توانست راه ورود نیروهای آلمان به خاک بلژیک را باز کرده و بخش عمده ای از تسلیحات ، تیربارها و توپخانه ارتش بلژیک را منهدم و یا به غنیمت بگیرد. این موفقیت چشمگیر لودندورف سبب شد که ارزش جنگی او بیش از پیش در ارتش آلمان مورد توجه قرار بگیرد. فیلد مارشال کارل فون بولوف نیز در اثر همین لیاقت جنگی لودندورف او را به معاونت خود انتخاب کرد. یک هفته پس از موفقیت چشمگیر لودندورف در لیژ ، لودندورف توانست نیروهای مرکب بلژیکی ، انگلیسی و فرانسوی در شهر نامور واقع در بلژیک ، که شهر استراتژیک بلژیک به شمار می رفت و نیروهای متفقین تلاش زیادی برای حفظ آن داشتند ، را به تصرف نیروهای تحت امر خود درآورد. بعد از پیروزی های چشمگیر لودندورف در جبهه غرب ، ستاد ارتش آلمان او را به جبهه شرق آلمان اعزام کرد. او پس از اعزام به جبهه شرقی به سرعت شروع به همکاری با ماکس هوفمان و پاول فون هیندنبورگ ( که جانشین فیلد مارشال ماکسیمیلیان فون پریت ویتز که در سال 1914 ، به دلیل ضعف عملکرد در نبرد تاننبرگ توسط ژنرال مولتکه (فرمانده ستاد کل ارتش آلمان) از کار برکنار شد ) کرد. او پس از پیروزی های جبهه غرب و انتقال به جبهه شرق به درجه سپهبدی ارتقا یافت. اریش لودندورف در آگوست سال 1914 در نبرد معروف تاننبرگ توانست با همکاری هیندنبورگ و هوفمان و با فرماندهی عالی و بی نقص خود ارتش امپراتوری روسیه را به کلی در هم بشکند. در این نبرد ( نبرد تاننبرگ ) لودندورف که فرماندهی ارتش هشتم امپراتوری آلمان را بر عهده داشت و در مجموع 166 هزار نفر نیرو در اختیار داشت ، توانست ارتش 420 هزار نفری امپراتوری روسیه را در پروس شرقی به کلی تار و مار کند. واقعیت امر این است که ارتش های فرانسه ، انگلیس و بلژیک تصمیم داشتند که با معطل کردن ارتش آلمان در غرب ، راه را برای ارتش روسیه در شرق هموار کنند. آنها با حملات گسترده به جبهه های غربی آلمان سعی می کردند که توجه آلمانی ها را به سمت خود جلب کنند. اما غافل از اینکه در ارتش آلمان فرمانده بزرگی چون لودندورف وجود دارد که به خوبی از تاکتیک های مبارزه در دو جبهه همزمان اطلاع دارد و می تواند به خوبی دو جبهه کاملا مجزا (طرح اشلیفن) از یکدیگر را فرماندهی کند. متفقین می پنداشتند که روسیه در کمتر از یک ماه می تواند 10 ارتش بزرگ را برای نبرد با آلمان ها بسیج کند. اما روسیه توانست حدود 8 لشکر را آماده نبرد کرده و به سمت پروس شرقی اعزام کند. ستاد ارتش آلمان که درگیر جنگ با دشمنان غربی خود در جبهه بلژیک و فرانسه بود ، تنها توانست ارتش هشتم را با استعداد 166 هزار نفر سرباز در اختیار لودندورف قرار دهد. این نیروها بلافاصله توسط ترن و قطار و کامیون های معمولی به سمت پروس شرقی و کونیگسبرگ اعزام شدند. ارتش نهم آلمان نیز در مرکز این کشور قرار گرفت تا در شرایط بحرانی بتواند به هر دو جبهه نیرو اعزام کند. نیروهای لهستانی و اتریشی و باواریایی ارتش آلمان که پیش از فرارسیدن ارتش هشتم مشغول دفاع در برابر روس ها بودند ، توانستند با ایجاد موانعی مثل حفر کانالها و خندقهای صحرایی سرعت پیشروی روس ها را کند کنند. نیروهای روسیه به دو بخش تقسیم شده بودند. ارتش اول تحت فرماندهی ژنرال پاول فون رننکامپف (که اصالتا استونیایی بود) و ارتش دوم تحت فرماندهی ژنرال الکساندر سامسونوف. ارتش اول از طرف شمال به سمت کونیگسبرگ و ارتش دوم روسیه از طرف جنوب به سمت دریاچه ماسوریان پیش رفت. شرح کامل نبرد تاننبرگ از حوصله این تاپیک خارج است. در هر صورت نیروهای 420 هزار نفری ارتش روسیه در برابر نیروهای 166 هزار نفری ارتش آلمان به سختی شکست خوردند. ارتش آلمان در این نبرد با فرماندهی بی نقص لودندورف (و صد البته با حمایت ها و همفکری های بی دریغ هیندنبورگ و هوفمان) توانست ارتش روسیه را که بیش از دو برابر ارتش آلمان نفرات در اختیار داشت را به سختی شکست دهد. تلفات آلمانها در این نبرد 5000 کشته و 7000 زخمی بود و در مقابل تلفات ارتش روسیه بالغ بر 78 هزار نفر کشته و 92 هزار نفر زخمی بود و بیش از 500 توپ روسی توسط آلمان ها به غنیمت گرفته شد. این شکست سهمگین چنان ضربه ای بر ارتش روسیه وارد آورد که سبب شد ارتش روسیه تا پایان جنگ نتواند به طور موثری علیه آلمان بجنگد. در سال 1917 لودندورف با انجام عملیات های مختلفی علیه نیروهای روسیه ، فشار مضاعفی بر ارتش بی رمق این کشور وارد آورد و سرانجام هماهنگی و همفکری لودندورف با سیاسیون آلمان سبب شد که فشارهای وارده از سوی لودندورف بر ارتش روسیه ، این کشور را وادار به آتش بس و امضای قرار داد صلح برست لیتوفسک با دولت بلشویکی کند که نتیجه آن خروج روسیه از جنگ جهانی اول شد. پس از قرار داد صلح برست لیتوفسک و خارج شدن روسیه از جرگه دشمنان آلمان ، که لودندورف نیز در به نتیجه رسیدن آن نقش فعالی داشت و جزء اعضای مذاکره کننده آلمانی بود ، لودندورف مجددا به جبهه غربی اعزام شد. او در اواخر سال 1917 و اوایل 1918 متوجه شد که آلمان در این جنگ پیروز نخواهد شد. او عملیات های گسترده تری را در غرب علیه نیروهای متحد فرانسه و بلژیک و انگلیس و آمریکا ترتیب داد که بخش عمده ای از آنها نیز با موفقیت همراه بودند. او در جبهه غرب با فیلد مارشال لودویگ فون فالکنهاوزن و همچنین کراون ویلهلم همکاری می کرد. فرماندهی او در نبردهای مایکل ، لایز و نبردهای آیسن نیز موفقیت آمیز بود. هرچند فرماندهی او سبب پیروزی آلمان نشد ، اما ایجاد روحیه در سربازان تحت امر از یک سو و فرماندهی کامل او از سوی دیگر سبب شد که تلفات ارتش آلمان در عملیات مشابه کمتر از تلفات فرماندهان نیروهای دشمن باشد. سربازان تحت امر لودندورف به مراتب بهتر و با روحیه تر از سربازان تحت امر سایر فرماندهان آلمانی مثل فالکنهاوزن و ویلهلم می جنگیدند. لودندورف متوجه شده بود که ارتش آلمان در این نبرد پیروز نخواهد شد. لذا به سزار ویلهلم توصیه کرد که با دول متخاصم از در صلح بر آید و با آنها قرار داد آتش بس امضا کند. این پیشنهاد لودندورف که به ذائقه ویلهلم خوش نیامد سبب شد که او را از سمت های رزمی کنار گذاشته و به سمت غیر رزمی بگمارد. پس از جنگ جهانی اول ، کودتای آبجو فروشی او که از رفتار تحقیرآمیز ویلهلم با خود بسیار ناراحت بود ، پس از پایان جنگ جهانی اول به سوئد و دانمارک رفت و به گذران زندگی در این دو کشور ادامه داد. لودندورف در این دو کشور دست به نگارش چندین کتاب و مقاله درباره انواع استراتژی و تاکتیک های نظامی و همچنین تاکتیک ها و استراتژی های نظامی مورد استفاده آلمان در جنگ جهانی اول کرد. او در سال 1919 به آلمان بازگشت و دولت آلمان تصمیم داشت که او را به نیابت از خود به سمت عضویت ارتش انقلابی بین المللی درآورد که البته این تصمیم در همان سال 1919 در ضمن معاهده ورسای لغو گردید. لودندورف یکی از معتقدان سرسخت ماجرای معروف خنجر از پشت ( Stab In The Back ) است. او سوسیالیست های آلمان را متهم می کرد که در طول جنگ از پشت به آلمانی ها خنجر زدند و با اظهارات خود باعث تضعیف روحیه سربازان آلمانی شدند. پس از تشکیل حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان (نازی) لودندورف اولین نفری بود که به عضویت این حزب درآمد. او عادت داشت که به جای به کار بردن واژه سوسیالیست از واژه بی وطن استفاده می کرد. هرچند که لودندورف یک نابغه نظامی بود ، اما فاقد شم سیاسی مناسب بود. او که در ظاهر خود را به جهت طرفیت با سوسیالیست ها همسو با هیتلر می دید ، از همان آغاز فعالیت های حزبی هیتلر شروع به همکاری با او کرد. غافل از اینکه هدف هیتلر از همکاری با لودندورف صرفا استفاده از نام و شهرت او و همچنین تجربیات نظامی او بود. به هر حال علی رغم میل باطنی لودندورف و با تهدید هیتلر ، لودندورف نیز از پایه های کودتای معروف به کودتای آبجو فروشی می شود. در سال 1923 کودتای آبجو فروشی توسط هیتلر به راه می افتد که شرح کامل آن از حوصله این تاپیک خارج است. در این کودتا کامیون های مجهز به تیربار که حامل نیروهای اس آ (نیروهای مسلح حزبی هیتلر) بودند و تحت امر هیتلر و ارنست روهم و رودولف هس در حالیکه هیتلر و لودندورف در جلوی این دسته حرکت می کردند ، به سمت مونیخ به راه افتادند. اشترسمان ، صدراعظم آلمان ، در کشور حالت فوق العاده ایجاد کرد. نیروهای شهربانی مونیخ جلوی نیروهای پیشروی کننده هیتلر ایستادند ولی از ابهت سردار جنگی بزرگی چون لودندورف جرات تیراندازی را نداشتند. سرانجام با نزدیک شدن هیتلر به نیروهای شهربانی ، اشترایشر ، رئیس شهربانی مونیخ اولین گلوله را به سمت نیروهای هیتلر شلیک کرد و به دنبال آن رگباری از گلوله به مدت 60 ثانیه به سمت نیروهای هیتلر شلیک شد و متقابلا از سوی نیروهای هیتلر نیز تیراندازی به سمت نیروهای شهربانی آغاز شد. پس از شلیک اولین گلوله ، هیتلر (ماشاالله از بس که شجاع بود) بلافاصله خود را بر روی زمین انداخت و خود را به زمین چسبانید و بلافاصله به صورت سینه خیز از محل درگیری دور شد و بلافاصله سوار ماشین یکی از دوستانش شد و به خارج از منطقه نبرد گریخت و به مدت سه روز در خانه یکی از دوستانش مخفی شد. اما لودندورف بی اعتنا به رگبار گلوله ها کماکان به پیشروی خود به سمت شهربانی ادامه داد. اما هیچ کدام از نیروهای تحت امر هیتلر جرات همراهی او را نداشتند و سرانجام او تک و تنها به نیروهای شهربانی رسید و توسط آنها دستگیر شد. لودندورف که از این ماجرا به سختی ناراحت شده بود ، از آن تاریخ به بعد لباس نظامی خود را کنار گذاشت و همواره نازی ها را سرزنش می کرد. هیتلر نیز او را به حماقت متهم می کرد. روابط بین هیتلر و لودندورف پس از این واقعه به کلی شکرآب شد و این دو دیگر هیچگاه با همدیگر مصاف نشدند. حتی 14 سال بعد هیتلر در مرگ لودندورف نیز حاضر نشد. لودندورف در سال 1925 به عنوان رقیبی برای دوست قدیمی خود هیندنبورگ در انتخابات ریاست جمهوری وایمار شرکت کرد که البته رای چندانی نیاورد. (حدود 260 هزار رای) پس از کودتای آّب جو فروشی هیتلر و لودندورف هیچگاه همدیگر را نبخشیدند و هر یک دیگری را متهم می کرد. به هر حال این دو نفر پس از کودتای آبجو فروشی هیچگاه همدیگر را ندیدند تا اینکه سرانجام در سال 1937 لودندورف درگذشت. هیتلر نه تنها هیچ یادی از مرگ او نکرد ، بلکه حتی در مراسم دفن لودندورف نیز شرکت نکرد. بیشتر نظریه پردازان جنگ جهانی دوم معتقد بودند که اگر لودندورف در جنگ جهانی دوم زنده بود ، ارتش آلمان هیچگاه شکست نمی خورد. چرا که لودندورف تا زمان شکست کامل انگلیس ، هیچگاه اجازه گسترش جبهه به شرق آلمان و درگیر شدن با شوروی را نمی داد. لودندورف لودندورف (سمت راست) در کنار فیلد مارشال هیندنبورگ لودندورف (سمت راست) در کنار هیندنبورگ لودندورف در کنار هیتلر و دار و دسته ارازل و اوباش پیرهن قهوه ای های SA ، تصویر متعلق به پیش از زمان آغاز کودتای آبجو فروشی است. لودندورف در کنار هیتلر لودندورف مونیخ در هنگام وقوع کودتای آبجو فروشی اراذل و اوباش هیتلر در حال پیشروی به سمت مراکز دولتی وایمار در مونیخ پوستر مربوط به تبلیغات آلمان ، لودندورف در کنار هیندنبورگ بر روی نقشه عملیات مشغول به کار هستند. لودندورف و هیندنبورگ لودندورف و هیندنبورگ در کنار ویلهلم ، امپراتور آلمان فیلد مارشال کارل فون بولوف ژنرال ماکس هوفمان الکس سامسونوف فیلد مارشال لودویگ فالکن هاوزن فیلدمارشال ماکسیمیلیان فون پریت ویتز فیلد مارشال پاول فون هیندنبورگ هیتلر در کنار هیندنبورگ ، رئیس جمهوری وایمار رننکامپف نویسنده : علی محمدی منابع و مآخذ : کتاب ظهور و سقوط رایش سوم نوشته ویلیام شایرر کتاب جنگ جهانی اول نوشته آلن جان پرسیوال تیلور کتاب تاریخ جمهوری وایمار نوشته آرتور روزنبرگ http://www.firstworl.../ludendorff.htm استفاده از این مقاله با ذکر نام نویسنده و درج لینک سایت میلیتاری به عنوان منبع بلامانع است. این تاپیک رو ایجاد کردم که در آن به اتفاق هم زندگی نامه یکی از بزرگترین سرداران جنگی که تاکنون جهان به خود دیده است را مختصرا مرور کنیم و به بررسی نقش او در جنگ جهانی اول و پس از آن در کودتای آبجو فروشی بپردازیم. اریش لودندورف
- 12 پاسخ ها
-
- 16