جستجو در انجمن
مشاهده نتایج برای برچسب های 'استالین'.
پیدا کردن 1 result
-
نقشه های عملیاتی المان برای حمله ی تابستانی المان سال 1942 به طور باورنکردنی نه روز قبل از تهاجم به دست روسها افتاد. اما روسها به جای تقویت جبهه در ان قسمتها اجازه ی حمل سربازان را از ان ناحیه داد. علت اینکه روسها این فرصت طلایی برای جلوگیری از تهاجم المانها را از دست دادند این بود که استالین اصلا حاظر نبود به ژنرالهایش باور کند. سرهنگ هسه (Hesse) از تیپ بیست و سوم تیپ زرهی المان پس از شنیدن مکالمه ی زیر قرمز و زرد میشود و در گوشی تلفن داد مزند. او با خودش چه چیزی داشت؟ نقشه ها؟ چی؟ نقشه ها با اسناد؟ چطور او توانسته است با چنین چیزهایی با واحد شناسایی پرواز کند؟ شب نوزدهم ژوئن 1942 بود که ژنرال جورج استومه (Georg Stumme) از سپاه چهلم موتوری المان , افسران ارشد خود را به یک مهمانی شام در یک ویلا در خارکف دعوت کرده بود . یکی از مهمانها انها سرهنگ هسه بود. ژنرال استومه جنگ در مرزهای شرقی در سال دوم قرار داشت . ارتش المان خساراتی که از شکست در تهاجم زمستانی به روسیه خورده بود را جبران کرده بود. هیتلر با یک نیروی نظامی توانمند و گسترده در صدد گسترش جبهه ی شرقی خود با نام عملیات ابی( Unternehmen Blau یا operation blue) بود. عملیات ابی قرار بود در تاریخ بیست و هشتم ژوئن 1942 اغاز شود و در این شبها ژنرال استامه میخواست از این فرصت برای استراحت با برخی از افسران همکار خود استفاده نمیاد و پس از ان زمان زیادی برای استراحت و تفریح نبود. شامپاینهای سفارشی از کریمه (منطقه ای خودمختار در جنوب اوکراین). استامه فکر میکرد که مردان او لایق این را دارد. سپاه چهلم موتوری ژنرال استومه که بخشی از ارتش ششم المان نازی به فرماندهی ژنرال وون پاولوس (von Paulus) قرار بود در این تهاجم بزرگ نقش مهمی را ایفا کند . تهاجمی که هیتلر امیدوار بود در نهایت به شکست اتحاد جماهیر شوروی منجر شود. وقتی که همه چیز به اوج خود رسید , یک تماس تلفنی بد اقبال از طرف سپاه زرهی بیست و سوم انجام شد. مسئول عملیات سپاه زرهی بیست و سوم سرگرد ریچل (Major Reichel) در یک پرواز نزدیک مرز مفقود شده بود. ساعت دو بعد از ظهر سرگرد ریچل به یک هواپیمای شناسای مدل Fieseler Storch سوار شده بود . خلبان سرهنگ هرمان دوکانت (Hermann Dochant) از بخش شناسایی ششم پرواز را با فرمان رساندن سرگرد به مرکز فرماندهی سپاه اغاز کرد.اما زمانی که ساعت ده شب شد هیچ چیز از افراد حاظر در هواپیما به گوش نرسید . بدترین قسمت از این ماجرا این بود که سرگرد ریچل نقشه های تهاجم و تمام طرحهای حمله ی سپاه چهلم در عملیات ابی را با خود برداشته بود. اگر این اطلاعات به دست شوروی میرسید و در صورت شروع عملیات این امر میتوانست یک فاجعه برای المانیها باشد. هواپیمایی که سرگرد ریچل به ان سوار شد از نوع Fieseler Storch بود. افسران جمع شده سعی میکردند با فرض کردن اینکه شرائط میتواند به این حادی نباشد , گول بزنند. شاید هواپیما اشکالی در هواپیما پیدا کرده است و یا در جایی مناسب و در مرز طرف درست از مرز فرود اضطراری کرده است. اما یک گزارش از جبهه تمام امیدها را خاک کرد. دقیقا بعد از ساعت سه بعد از ظهر سربازان لشگر 336(سیصد و سی و شش ) صدای موتور بر بالای سر خود در اسمان را شنیدند که در حال حرکت به سوی ناحیه ی تحت کنترل روسیه از مرز بود.پس از همه ی قضاوتها خلبان با توجه به هوای بارانی دچار اشتباه در محاسبه ی گراها شده است. مدت کوتاهی پس از ان سربازان دیدند که چطور سربازان شوروی به طرف هواپیما که به اهستگی در حال حرکت بود شروع به گشودن اتش کردند و بلافاصله هواپیما به طرف پایین کشیده و از دید خارج شد. پس از ان چیز دیگری دیده نشد. با این اتفاقات وحشتی که بر سپاه چهلم سایه افکنده بود , سپاه چهلم دستور داد تا یک گردان پشتیبانی به دهکده ی Nezjegol محلی که هواپیما سقوط کرده بود اعزام شود.تقریبا در سی کیلومتری شهربلگرود( Bjelgorod.). افراد در این گردان هواپیما را در بالای بیشه ی جنگلی در حالی پیدا کردند که مخزن سوخت به وسیله ی گلوله سوراخ و به حال خود رها شده بود. دو قبر تازه کنده شده سرنوشت سرگرد ریچل و سرهنگ دوکانت را روشن ساخت اما هیچ رد پایی از اسناد به دست نیامد. بنابراین روسها اسناد را به راحتی به دست اورده اند و اکنون نیز در حال حمل به طرف کرملین بودند. فرماندهان المانی مستقر بین خارکف و بایرن جایی که هیتلر بود از خشم نزدیک به انفجار بودند( اصطلاح بهتری پیدا نکردم). ژنرال استومه تیپ بیست و سوم زرهی را به خاطر اینکه به سرگرد اجازه داده بود با اسناد مهم پرواز کند سرزنش کرد. و سپس به فرمانده ی عمومی ارتش ششم المان ژنرال ارتور اشمیت(Arthur Schmidt) اطلاع داد و سپس ژنرال اشمیت در حالی که از این وضع خشمگین بود اجازه داد این گزارش به دست فرمانده اش ژنرال وون پاولوس برسد. ژنرال فیلد مارشال فدور وون بوک (Fedor von Bock) , فرمانده ی سابق گرو ارتش جنوب به سختی به گوشهای خود باور کرد زمانی که اخبار را شنید. اما هیچکس به اندازه ی هیتلر از این وقعایع خشمگین نشد زمانی که او هنگام وقوع حادثه در ویلای خود در Berghof بود. او تصمیم خود را گرفته بود و اکنون برای تغییر طرح اصلی تهاجم بسیار دیر بود. ژنرال استومه و فرمانده ی تیپ بیست و سوم زرهی المان ژنرال ارشد هانس فریهر (Hans Freiherr von Boineburg-Lengsfeld) از مقامهای خود محروم شدند و در دادگاه جنگی دادگاهی شد. دادگاه برای ژنرال استومه پنج سال و برای ژنرال هانس فریهر دو سال حکم زندان صادر کرد. اینکه از این بدتر اتفاق نیافتاد و یا سرهای بیشتر بر روی زمین نیافتاد میتواند دلیلش این باشد که روسها هرگز متوجه دستاورد خود از طرح حمله ی المانها نشدند.(فرضیه ) ژنرال هاسن اما چه اتفاقی در طرف دیگر یعنی شوروی افتاد؟ اسناد مهم و سری المانها بلافاصله به دست ژنرال فیلیپ گولیکوف بریانسک فرونت (Filipp Golikovs Brjanskfront) در مرکز فرماندهی رسید. گولیکوف متوجه شد همانطور که اسناد نشان میداد سپاه چهلم موتوری , برای پیشروی از Voltjansk که جزئی از تهاجم به Voronezj میباشد ,نقشه ای را طراحی کرده است و این چیزی نمیتواند باشد به جز بخشی از یک حمله ی بزرگ از طرف المان.او بلافاصله هواپیمای شناسایی را برای بررسی پیشروی فرستاد و داده های به دست امده از پرواز یک دسته ی بزرگ نیروهای زرهی را نشان داد که در منطقه ی کورسک (Kursk) متمرکز شده بودند. اما استالین حاظر به باور چنین چیزی نبود. او به طور محکمی عقیده داشت که المانها فکر حمله به مسکو را دارد و این اتفاقات و اسناد فقط یک رد گم کنی هستند. زمانی که گولیکوف برای پشتیبانی و نیروهای تقویتی برای مقابله با حمله ی المانها اسرار ورزید , به او دستور داده شد تا خود را در مقابل دیکتاتور (استالین) در کرملین حاظر کند. او در حالی استالین را ملاقات کرد که او عصبانی بود و نقشه های ریچل بر روی میز او بود . <