جستجو در انجمن
مشاهده نتایج برای برچسب های 'باستان'.
پیدا کردن 2 results
-
مارک آنتوان و زمین سوخته آذربایجان مارک آنتوان و زمین سوخته آذربایجان
Navard افزود یک موضوع در جنگهای باستان
به نام خداوند بخشنده و مهربان تهاجم مارک آنتوان به ایران مقدمه: در این نوشته به صورت مختصر به شرح هجوم مارک آنتوان به خاک ایران پرداخته می شود. نبردی که باعث تثبیت و یکپارچگی دولت اشکانیان بعنوان یک حکومت ملی می گردد. نبرد مذکور همواره زیر سایه نبرد معروف حران به فرماندهی سردار سورنا قرار دارد و این در حالیست که این نبرد جز سرنوشت ساز ترین رخدادهای تاریخی این مرز بوم است. دنیا مات و مبهوت قدرتی تازه تاسیس به نام روم است. شمشیر رومی به دورترین سرزمین های اروپا و سواحل مدیترانه رسیده و هیچ کس یارای مقابله با آن را ندارد. ژولیوس سزار با تثبیت قدرت در پی تدارک انتقامی سخت از ایرانیان است. 16 سال قبل (53 پیش از میلاد) رومیان به فرماندهی کراسوس سردار نامی رومی در جنگ با سپاهیان اشکانی به فرماندهی سورنا شکست فاجعه باری را متحمل شده اند. حران(کاره) قتلگاه کراسوس و پسرش گردید. کراسوس با دست کم گرفتن مدافعین اشکانی، با قوایی متشکل 35 هزار لژیون و 4 هزار سواره نظام و 4 هزار سوار نظام سبک اسلحه راهی ایران شد. نیروهای دو سپاه در جنوب شرقی ترکیه یا همان حران به یکدیگر رسیدند. کراسوس در مقابل خود سدی سواره متشکل از 9هزار سوار کماندار و 1000 کاتافراکت می دید. این عدد فقط کمی از تعداد سواره نظام رومی بیشتر بود. سیاهی لشکر پارتی آنقدر کوچک بود که وسوسه را به دل هر سپاهی می توانست راه دهد. پارتیان در سوارکاری و تیراندازی زبان زد و در شرق رزم آورانی پر آوازه بودند. آنها دردوره ی مهرداد بزرگ بر پایه تاکتیک منحصر به فردشان توانستند بخش بزرگی از ایران شهر را از دست سلوکیان و کشور های نو ساخته شرقی چون باختر در بیاورند. جنگ های فرسایشی پارتیان برای بازیابی مرزها در دوران پسا اشغال به یک تلاقی تاریخی و سرنوشت ساز در مقابل قدرت اول غرب آن روزگار یعنی روم رسیده بود. با آغاز نبرد در حران سوار نظام ایرانی با زد و خوردهای سنگین و سبک خطوط دشمن را درگیر خود کردند. در نهایت در یکی از این زد و خوردها سپاهیان ایران به عقب نشینی وانمود کردند. کراسوس با مشاهده عقب نشینی سواران پارتی دستور حمله همه جانبه سواره نظام خود را داد تا نیروهای مقابلش را برای همیشه سرکوب کند. اما از بخت بد کراسوس، این تاکتیک خاص سپاهیان سورنا بود. نام این تاکتیک قیقاج است. قیقاج به این صورت است که سواران سبک اسلحه کماندار وانمود به فرار می کردند تا اینکه انبوهی از نیروهای دشمن بسویشان روانه شوند آنگاه بر روی اسب هایشان روی برگردانده و نیروهای دشمن را به تیر می دوختند. سواره نظام کراسوس که درتعقیب سوارن پارتی بودند از بارش تیرهای سواران کماندار مانند برگ پاییزی بر زمین می افتادند و طولی نکشید که بطور کامل نابود شدند. لژیون رومی که حال بی پناه شده بود مورد تاخت سوارم سپاهیان سورنا قرار گرفت. در پایان این جنگ سر و دست کراسوس و پسرش توسط سورنا به پادشاه اشکانی ارد دوم پیشکش می شود. این درحالی بود که 20 هزار سپاهی رومی کشته و 10 هزار نفر اسیر شده بودند. عقاب های معروف رومی بدست ایرانیان افتاد و این در حالیست که کشتگان ایرانی به زحمت به چند صد نفر می رسید. این گزارش بی سابقه ترین شکست رومی ها تا آن روزگارست! صدای این شکست زبان به زبان در روم می چرخید. رومیان حال یک همسایه جدید پیدا کرده بودند. با این تفاوت که این همسایه در حد و اندازه خود روم بود. در کمال ناباوری سردار پر آوازه این نبرد در نتیجه سوظن ارد کشته میشود. تا دوران پر شکوهی با این فرمانده دلیر تجربه نشود. نقشه سرزمین های آن روزگار که اکثرا در این نبرد نقش ایفا کردند تمام این پیش زمینه ها دلایل قانع کننده ای برای شخص ژولیوس سزار بود که به ایران حمله کند اما عجل به سزار مهلت برآوردن این بلند پروازی را نداد. و در حالی که بزرگترین ارتش تاریخ روم را گردآوری کرده بود فقط سه روز مانده به اعزام نبرد توسط سناتور ها ترور میشود. جمهوری روم در حال تغییر بود. عصر جمهوری روم به عصر امپراطوری روم نزدیک می شد. در روم هم زمان سه دیکتاتور قدرت را در دست گرفته بودند که یک حکومت ائتلافی و گروهی را رهبری می کردند. یکی از این افراد مارک آنتوان دوست و یار وفادار سزار بود. مارک آنتوان برای اینکه از رقبا عقب نماند بعد چهار سال از مرگ سزار زمینه چینی حمله به ایران را ترتیب می دهد. آنتوان نواحی شرقی روم را در اختیار و بر مصر تسلط داشت. و در ثروت و هیبت و ورزیدگی ارتش بر باقی سرداران برتری یافته بود. تصمیم آنتوان بر این بود که با ارتشی چند برابر بزرگتر از کراسوس به جنگ ایران برود و البته هرگز در پی سواران فرار کرده پارتی هم نرود. وی توانست 16 لژیون بزرگ رومی که شامل 60 تا 70 هزار نیروی ورزیده و زبده بود گرد هم بیاورد. این نیرو توسط 10 هزار اسب سوار و 20 هزار نیروی ذخیره پشتیبانی میشد . پادشاه ارمنستان ارتاوسدس هم در این جنگ متحد انتوان شده و با 13 هزار سوار و پیاده او را همراهی می کرد. این پشتیبانی با مشاهده قدرت درخور روم بوجود آمد و به طریقی از روی استیصال صورت گرفت که در ادامه جنگ تاثیر خود را می گذارد. تصویر سمت راست ارتاوسدس و تصویر سمت چپ مارک آنتوان سپاه عظیم رومی در 36 پیش از میلاد به فرات می رسد اما دفاع سرسختانه ایرانیان آنهارا وادار می کند به ارمنستان بازگردند. با توجه به تجربیات رومی ها از شکست های قبلی در بین النهرین و با توجه به این تفکر که مرکزیت دفاع ایران در آن سرحدات است تصمیم بر این گرفته می شود که در یک حمله سریع شهر پراسیا که پایتخت آذربایجان(آتروپاتکان) یا همان ماد کوچک است را به تسخیر درآورند. فرهاد چهارم پادشاه وقت ایران با خواندن دست متحدین به این شهر رفته و رهبری دفاع از این دژ محکم را برعهده میگیرد. رومی ها مدت زیادی را قبل شروع جنگ و در ایام تابستان صرف ساختن تسلیحات محاصره کرده و روزهای طلایی را دست داده بودند. برای جبران این زمان از دست رفته با پیشنهاد ارتاوسدس این تسلیحات رها می شوند تا سرعت رسیدن به پراسیا را دو چندان کنند. تصور آنتوان بر این بود که این شهر بی دفاع و بی حفاظ مستحکم است اما آنتوان با رسیدن به این شهر متوجه می شود که اشتباه کرده و این شهر از دژ مستحکمی برخورد است و این محاصره بدون ابزار دژگیری بی نتیجه می ماند. به این علت عده ای از نفرات را مامور می کند تا به نیروها و تسلیحات رها شده بپیوندند و به سرعت راه میدان نبرد در پراسیا در پیش بگیرند. این نیرو ها با رسیدن به مقصد مورد نظر با اجساد هزاران رومی رو به رو می شوند و از آلات محاصره چیزی جز تیکه های چوب سوخته مشاهده نمی کنند. معلوم می شود که ایرانیان در نخستین ضربه کاری خود این تجهیزات را نابود کرده اند. با رسیدن خبر به اردوگاه روم نیروهای ارمنی متوجه می شوند که عاقبتی جز یک شکست دیگر در پیش نیست. در نتیجه میدان نبرد را ترک می کنند . اما مارک آنتوان در یک اشتباه مرگبار به محاصره دژ مذکور ادامه می دهد به این امید که گذر زمان و کمبود مواد غذایی ایرانیان را وادار به تسلیم کند اما این گونه نمی شود. فرهاد چهارم پادشاه اشکانی ایرانیان از آغاز محاصره تاکتیک ثابت و مداومی را در پیش گرفتند. آنها روز و شب به دسته های سیورسات رومی حمله می کردند و رومی ها به ناچار استعداد این دسته ها را به دو هزار نفر و حتی بیشتر افزایش میدادند که باز راه به جایی نمی برد. در اقدام بعدی نیروهای ایران هر چه بدستشان می رسید را می سوزاندند تا به دست رومیان نیوفتد. با توجه به بزرگ بودن سپاه روم و نیاز مبرم سواره نظام بزرگ این ارتش به علیق به سرعت رومیان با مشکل روبه رو شدند. آنتوان متوجه شد که به سرنوشت کراسوس دچار شده است و به ناچار راه فرار را در پیش میگیرد. وی ابتدا سعی کرد که به سوریه برود ولی با سپاهی بزرگ از نیروهای اشکانی رو به رو می شود. وی به ناچار به سوی شمال عقب نشینی کرد تا به ارمنستان برود. از این لحظه دیگر شب و روزی نبود که ایرانی ها به سپاه روم حمله نکنند. چنان عرصه بر سپاه رومی تنگ شد که از بیم حمله پارتیان حتی از ارسال دسته جات آذوقه به روستاهای اطراف باز ماندند. رومیان به هر جا قدم می گذاشتند با زمین ها بی آب و علف و علیق رو به رو می شدند. آنتوان گمان می برد که پاییز آذربایجان مانند روم طولانی است و در آن دما تغیر چندانی نمی کند. ولی ناگهان متوجه میشود که زمستان آذربایجان بسیار زودتر از انتظار فرا رسیده است. زمین ها پوشیده از برف شده و برودت هوا سختی کار را دو چندان می کند. بسیاری از رومیان بر اثر سرمازدگی جان میدهند. در همین حال بیماری تیفوس و اسهال خونی در بین نیروهای رومی شایع میشود و حتی سردار رومی به اسهال خونی مبتلا می گردد. رومیان در برابر این مصائب هیچ راه و چاره ای نمی دیدند. در نهایت بعد گذر روز ها و تلفات بسیار، آنتوان به ارمنستان می رسد. آنها با گذر از رود ارس نفسی راحت میکشند. گفته شده رومیان بعد گذر از آذربایجان هم دیگر را در آغوش گرفتند و زمین را می بوسیدند مانند کسانی که سال ها از وطن خود دور بوده اند. آنها می توانند کمی استراحت کنند اما از ترس خیانت پادشاه ارمنستان قبل از بهار ادامه راه می دهند. آنها مجبور به گذر از کوه های تورروس بین آذربایجان و ارمنستان آن روزگار شدند. رومیان در روز نخست حمله 40هزار سوار به همراه آورده بودند و این در حالی بود که بعد گذر از این کوه ها حتی یک اسب هم به همراه نداشتند. بیش از 32 هزار نفر از نیروهای متحد کشته می شوند این در حالی است که فقط 5هزار ایرانی در برابر این تعداد کشته شده اند.مارک آنتوان نهایت در بهار به سوریه می رسد. این در حالی است که از ارتش بزرگش چیزی جز نابودی دیده نمی شود. در تاریخ نظامی این عقب نشینی با عقب نشینی فاجعه بار ناپلئون بناپارت در روسیه قابل مقایسه است. این جنگ یک پیروزی بزرگ برای ایران و پادشاهی فرهاد چهارم و هم یک لکه ننگ فراموش نشدنی در تاریخ روم بود. نتیجه: آنتوان در کمتر از 20 سال بعد از کراسوس از ایرانیان شکست سنگینی می خورد تا برای رومیان ثابت شود در شرق با یک دشمن ضعف روبه رو نیستند. آنها متوجه شدند با یک دولت قدرتمند رو به رو هستند که روش خود را برای جنگیدن دارد. در نتیجه پس از این نبرد به فکر مقابله با آن افتادند. چندی بعد مارک آنتوان و همسرش کلئوپاترا پس از شکست پی در پی از اگستوس خودکشی می کنند و اگستوس زمامدار روم می شود و راه صلح با ایران را در پیش میگیرد. مارک آنتوان با شکست از پارت ها در روم از عرش به فرش می رسد. رومیان برای شکست دادن ایرانیان و تسلط بر ارمنستان و آذربایجان و قفقاز و سوریه 600 سال جنگیدند اما به نتیجه قاطع دست نیافتند. تا اینکه درنهایت امپراطوری ایران پس از سال ها و در یک جنگ 18 ساله به دست اعراب مسلمان فرومی پاشد و بر اثر حمله اعراب به سرزمین های رومی این امپراطوری هم بتدریج در جهان به حاشیه رفته و منقرض می شود. "این مطلب برای انجمن mililtary.ir نوشته شده و استفاده از آن با ذکر نام انجمن و نویسنده بلامانع است." نویسنده: Navard منابع: 1-ایران پیش از اسلام (حسن پیرنیا) 2-صد جنگ بزرگ تاریخ(علی غفوری) 3-تاریخ پلوتارک 4-تاریخ تمدن ایران(کاوه فرخ) 5-https://it.wikipedia.org/wiki/Marco_Antonio -
دنیا در آستانه ی یک جنگ جهانی باستانی دنیا در آستانه ی یک جنگ جهانی باستانی
Navard افزود یک موضوع در تاریخ و تمدن
به نام خداوند بخشنده مهربان سلسله نبرد های آشور و عیلام مقدمه: تاریخ تمدن عیلام و آشور هر دو بدین جهت که بخشی از تاریخ فلات ایران را تشکیل داده اند دارای اهمیت فراوان است. با این توصیفات تاکنون نگاه اندکی به این دوره مهم تاریخی شده است. دوره ای که نهایت به پیدایش ایران عزیزمان انجامیدو چه بسا اگر تهاجامات دائمی و سفاکی های پادشاهی آشور نبود هیچگاه اتحادی در قالب آریایی نژاد ها رخ نمی داد. و اندیشه تشکیل موطن واحد در نیای باستانی مان تنیده نمی شد. اطلاعات از این دوره بابت گذر هزاره ها بسیار اندک است. دررابطه با عیلامیان، مدت ها در تاریخ نامی ازآن ها در خاطر نبود. و آشوریان به علت نابودی تمام ساخته هایشان مدت ها فقط ردی کم فروغ در تاریخ از خود بجا گذاشته بودند که آنهم مدیون تاریخ نگاران دشمنان خود بودند. اما پس از کشفیات جدید هزاران لوح گلی از زیر خاک این سرزمین بیرون آمد که تا کمی تاریخ این تمدن بزرگ واضح تر گردد. سال705 پیش ازمیلاد خاورمیانه در آتش جنگ می سوزد. آشوریان بی محابا به پیش می تازند. بارها دنیا متحد شده تا علیه آشور برخیزد، که نتیجه ای جز سقوط و زوال هیتی و عیلام و سوریه واسرائیل نداشته است. باقی ملل نیز همچون بابل و ماد مطیع و خراج گذار آن شده اند. جایی نبوده که از گزند آشوریان به دور افتاده باشد. آنها از شرق گذرشان به کوه دماوند هم می رسد. و حتی پایتخت افسانه ای مصر باستان در غرب این پادشاهی؛ یعنی شهر تبس نیز از این ویرانی دور نمی ماند. فرمانروایی وحشت آن ها دنیا را به لرزه انداخته است و کسی یارای مقاومت در برابر آنان را ندارد. سارگن دوم پادشاه قدرتمند آشوریان، تمام شورش ها را در بدو شکل گیری نابود می کند. دنیا رو به تاریکی است این در حالی است که عصر طلایی آشور شروع شده! در دوره سارگن دوم نزاع بین آشور و عیلام آغاز میگردد. تمام موانع این نزاع برداشته شده و دو کشور دیگر فاصله ای از هم ندارند. عیلامیان با بابل که دشمن سنتی آشوریان است، متحد می شوند. سارگن که خبراین اتحاد را میشنود قبل از رسیدن کمک بابلیان به آنها حمله میکند. در این زمان آشور بر ایلام برتری داشت. آشوریان ارتشی بسیار منظم و سازمان یافته در اختیار داشتند که در سفاکی بی مانند بود. ارابه های دو اسب آشوری آشوریان برتری چشمگیری در زمینه سواره نظام داشتند که از سواران کماندار و سواران سنگین اسلحه و همچنین ارابه های بی نظیر جنگی تشکیل شده بود.یکی از رموز کامیابی ارتش آشور، استفاده مؤثر از ارابههای جنگی بود. این سلاح جنگی متحرک در طی سدههای سیزدهم و دوازدهم ق.م در دشتهای شمالی بین النهرین به کار گرفته می شد و سپس با استفاده از اسبهای چابک تر که برای کار با این ارابه پروش می یافتند، وبهبود سازه ی ارابه ها توسعه یافت.ارابههای قرن نهم گاه با چهار اسب کشیده می شد،اما عدم چابکی و آسیبپذیری اسبها باعث شد که دیگر از آنها به عنوان وسیله جنگی استفاده نشود.تغییرات در فناوری آهنگری برای طراحی وسیله نقلیه سبک تر با یک قالب چوبی که بر روی یک وسیله فرود فلزی کار گذاشته می شد همراه با حرکت محور چرخ به عقب از مرکز،این را به را بهبود بخشید.نتیجه کار،قابل مانور بودن بیشتر ارابه در اثر اصطحکاک کمتر چرخ بود. ارابه ران خودرا در جلوی حفاظ محکم نگاه می داشت ضمن آن که مال بند را، که در آغاز بیضی شکل و سپس مستقیم شد،محکم به دست می گرفت و بدین ترتیب کنترل دو یوغ اسب آسان تر می شد.شکل ارابه مستطیلی تر شد تا استفاده از زره و خدمه را راحت کند. با نزدیک شدن زمان نبرد یک اسب اضافی یا یدکی نیز به عقب آن بسته می شد.ارابه سبک معمولاً دو خدمه داشت،یکی راننده و دیگری کماندار یا نیزه افکن،اما پس آن فرد سومی نیز با یک یا دو سپر برای تقویت عقب ارابه افزوده شد.این ارابهها تکان و شوک شدیدی در مرکز حمله ایجاد میکرد، تاکتیکی که ارزش حمله پیاده نظامی در نبرد باز را کاهش می داد،یا در جناحین در مانورهای محاصره هماهنگ با سواره نظام به کار می رفت. سوار نظام سنگین اسلحه آشوری سوار تیرانداز آشوری آشوریان یدی بلند در فنون دژ گیری داشتند. مهندسان آشوری انواع گسترده ای از دژه کوب ها و نردبان های متحرک را می ساختند که در آن دوران بی مانند بود. نبوغ آشوریان در قلعه گیری و هر گونه مانعی آنچان بالا بود که اکثر حاکمین محلی فرار از قلعه هایشان را به قرار ترجیح می دادند. مواردی هم از استفاده ی پوست در نقش نگه دارنده هوا جهت گذر از رودها گزارش شده است. پیاده نظام آشوری بخش اصلی ارتش آنها را تشکیل می داد که متشکل از دستجات دو تا سه نفری بود که در پناه یک سپر بزرگ بسوی دشمن تیراندازی می کردند. یه سرباز سنگین اسلحه نیز وظیفه ی دفاع از این دسته را بر عهده داشت. تیر اندازان و جنگاوران آشوری زبان زد خاص و عام بودند. پیادگان آشوری با استفاده از تاکتیک خاص گروهی خود با دشمنان می جنگیدند. بخشی از تجهیزات و سلاح های مورد استفاده آشوریان اما در طرف مقابل عیلامیان یک ارتش ملوک الطوایفی داشتند که بویی از نظم نبرده است. هرگاه که جنگ می شد به خواست پادشاه هر طایفه نیروهای خود را در اختیار ارتش قرار می داد که البته تقسیم بندی در آن بر خلاف آشور نه از نوع ساز و برگ، بلکه بر اساس توان عشیرتی بود. با این وجود با مقاومت عیلامی ها و پافشاری آن ها در نهایت آشوریان در جنگی که "دوریلو" خوانده می شود شکست خورده و بی نتیجه عقب می نشینند. این جنگ آغازگر هفت ستیز ویرانگر این دو پادشاهی است. سیناخریب جانشین سارگن دوم بر تخت سلطنت آشور می نشیند. از بخت بد عیلامیان کالودش پادشاه آن زمان عیلام در پی یک محاصره کشته می شود. سیناخریب موقعیت را غنیمت می شمارد و از سوی جنوب عیلام( سواحل خلیج فارس) وارد جلگه ی شوش می گردد و 34 قلعه و برج را تخریب و اهالی را به اسارت به آشور میبرد. رویداد جالب در بازه ی جنگ این است که عیلامی ها فرمانروایی با نام "کودورناخونتی" بر تخت می نشانند. اما وی با ترس و واهمه به کوهستان پناه می برد و هیچ تصمیم دفاعی در قبال حمله ی آشوریان نمی گیرد. آشوریان وی را تعقیب می کنند و در نهایت بعلت فصل سرما و مسدود بودن مسیر های کوهستانی به آشور باز می گردند. مردم عیلام هم وی را بعلت بی قیدی که نشان داده بود معدوم می کنند و در سال کشته شدن وی یعنی 692 پیش از میلاد "اومان میناتو" به تخت سلطنت نشانده می شود. این پادشاه نظم جدید به ارتش عیلام می دهد. او قشون چشمگیر و نیرومندی از مردمان دیگر فلات ایران که در این زمان آریاییان نیز جزو آنان بودند، مهیا کرد و آن را مسلح می کند. کار تا آنجا پیش می رود که بابلیان با مشاهده یک پارچگی و قدرت یابی عیلام پیش قدم شده و علیه آشور دست اتحاد بلند می کنند. و از ارسال سلاح تا وجوه به عیلام دریغ نمی کند. جنگ خونینی در میگیرد که از جزئیات آن اطلاعاتی در دست نیست اما سردار عیلامی در آن کشته می شود. عیلامی ها با اینکه سردارشان کشته شده واز اینکه با عقوبت دشمنان آشور آشنا هستند، چاره ای جز دفاع جانانه نمی بینند. درنهایت آشور به نتیجه مطلوب دست نمی یابد و ارتش آن ها به خانه مراجعت می نماید. دور جدیدی از جنگ ها بعد مرگ سیناخریب و جانشین آن یعنی آشورحیدون بوقوع می پیوندد. آشوریان در جنگ ها و شورش های دیگر مشغول و درگیرند. در فرصت پیش آمده این بار عیلامی ها بودند که پیش دستی میکنند. دراین دوره که مصادف با 674 پیش از میلاد است "خومبان خالداش دوم" فرمانروای عیلام در ممالک بابل و برخی نواحی خراج گذار آشور پیشروی می کند و ضربات بی سابقه به دولت آشور وارد می شود. عیلام هم اکنون شکست ناپذیری آشوریان را درهم شکسته است. وی با غنائم به شوش باز می گردد. با تمام این اتفاقات دوره ی فرمانروایی آشورحیدون مصادف می شود با درجه اعلی قدرت آشوریان! به غیر از عیلام در آسیای غربی دیگر دولتی نمانده است که تابع آشور نباشد. تمام این اتفاقات خبر از یک آینده شوم در انتظار عیلامیان مقاوم را می دهد. مخصوصا حالا که یک رقیب سنتی برای آشوریان شده اند. حال آشور یک دشمن جدی دارد و آن عیلام است. در این دوره مصر مورد تاخت و تازه آشوریان قرار میگیرد و شهرهای دلتای نیل من جمله ممفیس یکی پس از دیگری مورد تاراج آشورحیدون قرار میگیرد. سکاها بعنوان یک مهاجم همیشگی شکست سنگینی را از آشوریان متحمل می شوند و فرمانروای بعدی شان دست نشانده ی آشوریان است که این اتفاق در دوره باستان منجر به آغاز یک جنگ عالم گیر در فاصله زمانی نچندان دور می گردد. تصویر یکی از دسته جات پیاده آشوریان بعد مرگ آشورحیدون در 669 پیش از میلاد؛ پسرش آشوربانیپال به قدرت می رسد در حالی که شورش بزرگ مصر درجریان است. تمام تمرکز آشوربانیپال معطوف به سرکوب این شورش است. عیلامی ها از فرصت پیش آمده بهره برده وبا رهبری "اورتاکو" به سرزمین های بابلی تحت سلطه ی آشور یورش میبرند و غنائمی از آنجا به شوش می آورند. دشمنی آشور و عیلام به حد اعلای خود رسیده است. پس از این پیروزی طولی نکشید که اورتاکو درگذشت و "تواوم مان" جانشین وی می گردد. این تغییر برای عیلام بسیار گران تمام می شود. تواوممان قصد می کند که تمام جانشین های احتمالی خود را بکشد. این اقدام سبب میشود که تعدادی از شاهزادگان عیلامی به دربار آشور پناهنده شوند و پادشاه آشور با آغوش باز آنها را می پذیرد. با این مقصود که از آنها برای یک جنگ داخلی استفاده کند که نتیجه ای جز ضعیف شدن دوچندان عیلام به همراه نداشته که این ضعف راه را برای جنگ بعدی هموار می کند. تواوممان در این زمان از آشوربانیپال می خواهد که پناهندگان را برگرداند که با پاسخ منفی آشوربانیپال، دور دیگری از جنگ ها آغاز می شود که به جنگ "توللیز" معروفند. همانطور که پیش تر گفته شد ارتش عیلام یک نیروی ملوک الطوایفی بود و زمان می برد که در یک جا جمع گردد. در نتیجه عیلامیان تا شوش عقب نشینی کردند و پیکی را جهت مذاکرات صلح نزد سردار آشوری فرستادند. سردار آشوری بی درنگ پیک را می کشد. پس از این اتفاق جنگ شدیدی بین دو سپاه واقع می شود. برای عیلامیان این جنگ یک نبرد مرگ و زندگی بود و پایتخت چند هزار ساله آنها در آستانه نابودی قرارداشت. در نهایت بعد از یک جنگ طولانی آشوریان در کنار رود کارون سپاه عیلامی را در هم کوبیده و آن ها را به آب می ریزند. تواوممان خود در میدان نبرد می جنگید و به نقل تاریخ آنقدر جنگید تا آنکه زخم برداشت و آنگاه که قصد خروج از میدان نبرد را کرد بواسطه سانحه ای به چنگ آشوریان گرفتار می شود و آنها نیز بی درنگ سر از تنش جدا می کنند. سر وی به نینوا پایتخت آشور فرستاده می شود. شکست عیلامی ها باعث جشن های زیادی در آشور شد زیرا عیلامی ها یگانه دشمن آشور و دشمن موروثی آنها بودند. از این به بعد عیلام وارد دوران انحطاط می شود. از پادشاهان دست نشانده گرفته تا جنگ قدرت داخلی و نزاع های گاه وبیگاه با آشوریان عیلام را به شدت در موضع ضعف قرار داده است و دیگر تصور انقراض عیلام دور از ذهن نیست. انقراض عیلام: بعد از جنگ توللیز برادر آشور بانی پال که در بابل پادشاه بود، بر او یاغی گردید. در ابتدا پادشاه عیلام که دست نشاندهٔ آشور بود، بیطرف ماند، ولی پادشاه آشور خواست عیلامیان تندیس نانای را مسترد دارند، پادشاه عیلام با وضعیت ناگواری روبه رو شد، چون این مجسمه قرنها در شوش بود و مورد پرستش بسیاری از مردم عیلام قرار داشت، رد کردن آن با منافع پادشاهی عیلام مباینت داشت. در این احوال بابل به پادشاه عیلام باز وجهی از خزانه به بابلیها داد و از جهت موقعیت سخت و بدی که داشت، مجبور شد با بابل متحد شود. در نتیجه آشوریان یک جنگ داخلی طولانی را در عیلام براه انداختند که در طی آن سه پادشاه در این کشور به قدرت رسیده و سرنگون شدند. سنگ نگاره ای از آشور بانیپال در حال نبرد با شیر ، وی یکی از بزرگترین پادشاهان آشور است. در 645 ق.م. آشوربانیپال که از نتایج جنگ های قبلی ناراضی است در پی آغاز یک جنگ دیگر با عیلام میشود. "خومبانکالداش" آخرین پادشاه عیلامیان با توجه به نزدیک دیدن جنگ کمک بابلی ها را دریافت می کند. آشوری ها که در پی بهانه بودند فرستاده ای را به شوش می فرستند تا با خومبانکالداش مذاکره کرده و هدایا و کمک های بابلیان را به آن ها پس دهد. قبول کردن یا نکردن این خواسته هر دو یک معنا داشت و آن هم چیزی نبود جز مرگ و نابودی! سایه جنگ و مرگ بر بالین عیلام قرار داشت و گریزی از آن نبود. درنتیجه فرمانروای عیلامی ترجیح داد که مقاومت را برگزیند. این جنگ پایانی جز شکست مهیب عیلامیان به همراه نداشت. تمام خزانه های عیلامیان به دست آشوریان گشوده شد. و هر چه در آبادی ها بود مورد غارت قرار گرفت. آشوری ها به این حد اکتفا نکردند و استخوان های پادشاهان عیلام و افراد نامی را بیرون آوردند و به نینوا فرستادند. حزقیال نبی (ع) از پیامبران بنی اسرائیل در رابطه به این کشتار می گوید: "این مملکت را از کثرت کشتار و غایت خرابی مانند قبرستان است" آشوریان اسرای فراوانی رو به نینوا منتقل کردند و خومبانکالداش واپسین پادشاه عیلام که مدتی فراری بود نهایت دستگیر و به نینوا فرستاده می شود. آشوربانیپال وی را به عرابه خود می بندد و او را تا معابد آشور و ایشتار می کشد.در یکی از کتیبه هایی که از آشوربانیپال باقی مانده است وی نتیجه پیروزی خود را این گونه توصیف می کند: "خاک شهر شوشان و شهر ماداکتو و شهرهای دیگر را تماما به آشور کشیدم و در مدت یک ماه و یک روز کشور عیلام را به تمام عرض آن جاروب کردم. من این مملکت را از عبور حشم و گوسفند و نیر از نغمات موسیقی بی نصیب نمودم و به درندگان و مارها و جانوران کویر و غزال اجازه دادم که آنرا فروگیرند." نتیجه: نابودی که آشور برای عیلامیان به ارمغان آوردن باعث شد به کل نام این تمدن شکوفا تا قرن ها فراموش شود. حتی مورخین یونان باستان نیز مطلبی از آن ذکر نکنند. و استرابون جغرافی دان عصر قدیم به اشتباه می گوید: که کورش پایتخت خود را شوش قرار داد، زیرا مردمان آن همیشه مطیع و فرمان بردار ملل دیگر بودند وهیچ گاه اقدام مهمی ننموده اند! نویسنده: Navard " این مطلب صرفاً برای انجمن میلیتاری است. و هر گونه برداشت از آن با ذکر نام نویسنده و این انجمن بلامانع است " منابع: 1-کتاب ایران پیش از اسلام (حسن پیرنیا) 2- کتاب ایران باستان جلد اول (حسن پیرنیا) 3-کتاب تاریخ تمدن ایران و جهان(مولف محمود کریمی) 4- کتاب صد جنگ بزرگ تاریخی ( علی غفوری) 5- https://fa.wikipedia.org/wiki/آشوربانیپال 6-https://fa.wikipedia.org/wiki/جنگهای_ایلام_و_آشور 7- https://en.wikipedia.org/wiki/Assyrian_people