جستجو در انجمن
مشاهده نتایج برای برچسب های 'بوسنی'.
پیدا کردن 2 results
-
این روزها هجدمین سالگرد قتل عامی جماعتی است که بدلیل دینشان و نژادشان کشته شدند این کشتار ، برای قاتلین و قصابینش مقدس بود چرا که قرار بود از دل این کشتار ها یک بزرگی تشکیل شود . این بزرگ ها سوای پیشوند شان که می توانند صرب ،اذربایجان ،کردستان و عریستان باشد نیاز به چنین اقداماتی دارند و قصابین چون از نژاد برتر و یا مذهب برتر هستند نتنها احساس گناه نمی کنند بلکه وظیفه تاریخی خودشان در مقابل پدران و سرزمینشان می دانند .این قاتلین نه تنها دین ندارند بلکه ازاده نیز نیستند.صد البته مظلومین این حوادث نیز در شکل گیری این حوادث نقش اساسی دارند چرا که در برهه ای سر هایشان را زیر برف کرده بودند و یا از این غافل بودند که خداوند سرنوشت شان را تا زمانی که خودشان نخواهند تغییر نخواهد داد این تاپیک یک وسیله برای بزرگداشت کشته شدگان این تصفیه تژادی ، یک وسیله برای ابراز انزجار از قاتلین این افراد ، یک مصداقی دیگر باری کشک بودن و یا وسیله بودن شورای امنیت سازمان ملل است. این تاپیک یک ادای احترام و ایستادن تمام قد در مقابل رزمند گان و شهدای ایرانی این قتل عام است که به معنای واقعی نشان دادند که مجاهد فی سبیل الله هستند این تاپیک یک پرسیدن به کجا چنین شتابان از افرادی است که با یک والیبا لیست ان رفتار را کردند با فوتبالبیست افریقایی ان رفتار کردند و روز به روز نژاد پرست می شوند بدون انکه متوجه شوند [right]شبه جزیره بالکان و به ویژه کشور بوسنی و هرزگوین همواره مهد تحولات تاریخی و بحران های گوناگون در طول تاریخ بوده است. شهر سربرنیتسا نیز به عنوان شهری با ویژگی های منحصر به فرد در منطقه دستخوش این تحولات و بحران ها قرار گرفته است. حساسیت و شکنندگی ثبات در بالکان به این نکته ی عمده بازمی گردد که این شبه جزیره خاستگاه ملل گوناگون با فرهنگ ها، رسوم، اعتقادات و مذاهب مختلف است[/right] [right]پایان جنگ سرد، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و مرگ تیتو به عنوان عامل وحدت بخش، موجی از ملی گرایی افراطی و تجزیه طلبی را در اروپای شرقی به دنبال داشت[/right] [right]صدور اعلامیه ی استقلال و حاکمیت در 14 اکتبر 1991 توسط پارلمان بوسنی و هرزگوین و به رسمیت شناخته شدن این استقلال توسط مراجع بین المللی، صرب ها را بر آن داشت تا در راه تحقق بخشیدن به آرزوی دیرینه شان یعنی «صربستان بزرگ»، در 7 آوریل 1992، این کشور را مورد تجاوز قرار دهند. و یکی از فجیع ترین جنایات در طول تاریخ را رقم بزنند[/right] [right]یکی از مهم ترین عوامل بروز جنگ در بوسنی و هرزگوین و همچنین وقوع جنایت هولناک سربرنیتسا را می توان طرز نگرش نژادپرستانه و زیاده خواهی صرب ها در رسیدن به صربستان بزرگ دانست. بنا بر این عقیده، تحقق این امر منوط به خلوص نژادی در قالب صرب، و خلوص مذهبی در ظاهر مسیحیت است بدین ترتیب، هرچند مسلمانان بوسنی از نژاد اسلاو هستند، اما در زمره ی شاخه ی صرب قرار نمی گیرند و همچنین از لحاظ مذهبی نیز هم کیش صرب ها نمی¬باشند. چرا که در بوسنی و هرزگوین، مسلمانی ملیت است و این حقیقتی است که ناگزیر مسلمانان را هدف تیررس نژادپرستان صرب قرار داده است[/right] [right]سربرنیتسا نیز با توجه به موقعیت خاص جغرافیایی و استراتژیکی، وقوع در منطقه-ی حساس مرکزی پودرینیه (Central Podrinije) و همچنین نزدیکی به کشور صربستان از لحاظ موقعیت، همواره در چشم حریص صرب ها جایگاه ویژه ای داشته است[/right] [right]احتمالاً همین موقعیت خاص و اساسی سبب شده باشد تا این فکر به وجود آید که سربرنیتسا، با اخذ تضمین هایی بر اساس طرح ونس - اوئن، به صربستان واگذار شود. اما تا سال 1993، اجرای چنین طرحی به معنای دادن پاداش به جنایات صرب-ها و برخلاف وجدان بین الملل بود.[/right] [right]به هر صورت، پس از آغاز جنگ در بوسنی و هرزگوین، جامعه ی بین المللی در فکر حل بحران و مداخله در جنگ به منظور جلوگیری از جنایات هولناک فرو رفت. سازمان ملل متحد نیز بلافاصله پس از آغاز جنگ، تصمیم به اعزام چهارده هزار سرباز به منطقه یوگسلاوی تا آخر ماه آوریل 1992 گرفت و با صدور قطعنامه هایی فاقد قدرت لازم سعی در حل بحران نمود.[/right] [right]بریدن سرهای مجروحین، کشیدن صلیب با کارد روی بدن آنان، شکافتن شکم زنان حامله با شرط بندی بر روی جنسیت جنین و بازی فوتبال با جنین خارج شده ای که هنوز جان دارد، خوراندن خون کودکان مسلمان همراه با شراب به پدران آن ها، ریختن الکل یا بنزین در گلوی مسلمانان و آتش زدن آن، تجاوز به دختران 10 تا 12 ساله در پیش چشم پدران و مادرانشان، استفاده از کودکان و زنان اسیر مسلمان به عنوان هدف نشانه روی برای تمرینات نظامی و تجاوز به نوامیس مسلمین به منظور باردار کردن زنان از نسل صرب¬ها و گسیل آنان در میان هم وطنانشان به منظور تحقیر هر چه بیشتر آنان و ... تنها گوشه ای از جنایات هولناک بین المللی است که در جنگ بوسنی و هرزگوین و در قلب اروپای به ظاهر متمدن اتفاق افتاد.[/right] [right]نکته ی حائز اهمیت آن است که این حوادث «چندین سال پس از آنکه سازمان ملل متحد دقیقاً برای جلوگیری از وقوع چنین جنایاتی، دیوان بین المللی لاهه را تأسیس کرد، به وقوع پیوست.[/right] [b]روایت یک جنایت[/b] با بحرانیتر شدن اوضاع شورای امنیت دست به کار شد تا مثلا نقش خود را در برقراری امنیت و صلح ایفا کند. سربرنیتسا، شهر کوچکی در شمال شرقی سارایوو(پایتخت بوسنی) و نزدیک به مرز صربستان، منطقه امن نامیده شد. مفهومش این بود که این شهر زیر چتر امنیتی کلاه آبیها (نیروهای پاسدار صلح) قرار دارد. به همین بهانه اسلحه مدافعان مسلمان از آنها گرفتهشد. ۶۰۰ سرباز هلندی زیر نظر سازمان ملل محافظت از این منطقه امن را بر عهده گرفتند و حمله به این منطقه در حکم حمله به حیثیت شورای امنیت و در نتیجه صلح جهانی بود! روز ۱۵ تیر سال ۱۳۷۴ شهر مملو از جمعیتی بود که به امید امنیت از نقاط دور و نزدیک پای در آن گذارده بودند، اما در تلهای مهیب گرفتار شدند؛ صربها شهر را کاملا محاصره کرده بودند، مواد غذایی شهر در حال اتمام بود و در همین وضعیت از یک ماه قبل به دلیل محاصره هیچگونه محموله غذایی به شهر وارد نشده بود. صبح همان روز صربها به محدودهای رسیدهبودند که شهر در تیر رس توپخانه سنگین آنها قرارداشت و آنها هم صدها گلوله توپ را به سمت مناطق مسکونی شلیک کردند. مدافعین مسلمان از هلندیها خواستند تا اسلحهها را برای دفاع به آنها پس دهند، اما کاملا بیفایده بود. ساعتی بعد پس از آنکه در یکی از پستهای بازرسی، صربها حدود سی سرباز هلندی را گروگان گرفتند؛ فرمانده نیروهای هلندی تقاضای پوشش هوایی کرد؛ جنگندههای سازمان ملل به پرواز درآمدند اما آتش توپخانه خاموش شدهبود و صربها به سمت شهر هجوم آوردهبودند. با فرا رسیدن روز ۲۰ تیر صربها تاتاروار به کرانههای شهر رسیدند و برای ترساندن نیروهای حافظ صلح تعدادی از گروگانها را کشتند و بعد تهدید کردند که مسلمانان برای در امان ماندن باید مابقی سلاحهای موجود را به صربها تحویل دهند؛ نیروهای حافظ صلح بلافاصله این امر را پذیرفتند. نزدیک به هشت هزار نفر از مردان مسلمان حاضر در سربرنیتسا برای محاکمه به جرم جنایت جنگی !! توسط صربها بازداشت شدند. مردانی که بین ۱۲ تا ۷۷ سال سن داشتند! حالا صربها در شهر بودند، خوشبختانه زنها و بچهها، به استثنای پسران بالای ۱۲ سال به وسیله کامیون از شهر خارج شده بودند. اما خبری از وضعیت مردان در دست نبود، ظاهرا پنج هزار نفر آنان در محوطههای امن پاسداران صلح پناه گرفتهبودند؛ صربها حاضر شدند در مقابل آزاد کردن ۱۴ سرباز هلندی ۵ هزار مسلمان را از حافظان صلح ! بگیرند و هلندیها بی شرمانه به این درخواست دیوانهوار جواب مثبت دادند، در حالی که صبح همان روز (۲۲ تیر ۱۳۷۴) خود آنها نخستین اجساد قتل عام شده را در یک انبار روستایی موسوم به KRAVIKA یافته بودند. بدون شک هلندیها میدانستند که سرنوشت این ۵ هزار نفر چیزی جز قتل عام نیست. بعدها یک ژنرال بازنشسته آمریکایی در توجیه این عمل ضدبشری علت را همجنسبازی سربازان هلندی دانسته بود! دلیلی مضحک که فقط از ذهن بیمار جنگ سالاران آمریکایی تراوش میکند. واقعیت آن است که نیروهای سازمان ملل با اشاره فرماندهان خود که عمدتا از کشورهای صاحب حق وتو بودند، تنها به عنوان یک ناظر بی خیال در قتل عام ۸هزار انسان بیگناه، آن هم در کمتر از دو روز حضور داشتند، با وجود این خیانت، هلندی ها تنها در مورد دو مسلمان به نامهای ریزو مصطفیچ و حسن نوهاویچ محکوم و مجبور به پرداخت غرامت شدند. اما این لکه ننگ را هیچ شرمنامهای پاک نمیکرد. به قول مارک براون نماینده ویژه سازمان ملل در مورد بوسنی، فاجعه سربرنیستا برای همیشه تاریخ سازمان ملل را خدشهدار کردهاست. حافظان صلح با بر جای گذاردن اسلحه، دارو و مهمات خود از معرکه گریختند و شهر را در اختیار جنایتکاران مغولصفت صرب گذاردند و شد آنچه که شد. [right][b]در سربرنیتسا چه گذشت؟[/b][/right] [right] در زمان کشتار سربرنیتسا در سال 1995 گردان اعزامی ارتش هلند ماموریت پاسداری صلح را به نمایندگی از سازمان ملل در منطقه برعهده داشت ولی این واحد به وظیفه خود در جلوگیری از عملیات شبه نظامیان صرب علیه مسلمانان ساکن سربرنیتسا عمل نکرد. نیروهای ارتش هلند با فشار ملادیچ به مردم شهر سربرنیتسا اطمینان می دهند در صورتی که شهر را تسلیم و اسلحه های خود را تحویل دهند آنها را به نقاط امن منتقل خواهند کرد. مردم شهر به ناچار به آنها اعتماد کردند. اما پس از سقوط شهر اردوگاهی که نظامیان هلندی مسئولیت نگه داری آن را داشتند به شرط تامیت امنیت از سوی صرب ها تحویل نیروهای صرب داده شد. نیروهای صرب بوسنی ابتدا این شهر را مجاصره کردند، شهر مملو از هزاران غیرنظامی بود که از حملات قبلی صرب ها در شمال شرقی بوسنی گریخته و در آنجا پناه گرفته بودند. به مدت پنج روز سربرنیتسا را با توپ و راکت به شدت گلوله باران کردند و پس از آن ژنرال ملادیچ، همراه با گروهی فیلمبردار وارد شهر شد.[/right] [right] همزمان صرب ها مردان و پسران مسلمان بین ۱۲ تا ۷۷ سال را برای "بازجوئی به ظن ارتکاب جرائم جنگی" از بقیه افراد جدا کردند. روز بعد اتوبوس هایی برای بردن زنان و کودکان وارد سربرنیتسا شدند، صرب ها زنان و کودکان را با ماشین هایی از مردان جدا کردند، مردان در انتظار خروج بودند ولی ماشین ها دیگر بازنگشتند. از این رو بیش از 10 هزار بازمانده ارودگاه متواری شدند، اما این فرار بی نتیجه بود چون صرب ها در تمامی مسیر ها در کمین بودند... کمتر کسی از سربرنیتسا جان سالم بدر برد و عموماً در مسیر و در داخل جنگل به قتل رسیدند و در گورهای دسته جمعی دفن شدند. گورهایی که هنوز نیز هر از چندی کشف می شوند و داغ جنایات صورت گرفته را تازه می کنند.[/right] [right][b] فرجام جنایتکاران سربرنیتسا[/b][/right] [right] دادگاه لاهه از سال 1993 میلادی 161 کیفر خواست را برای افراد مختلف از جمهوریهای یوگسلاوی سابق صادر کرده است که 160 نفر از متهمین آن دستگیر و پرونده آنها بررسی شده و یا در حال بررسی است . از مهمترین این جنایتکاران می توان به میلوشویچ، کاراجیچ و ملادیچ اشاره کرد. [/right] [right][b] اسلوبودان میلوشویچ[/b] پس از تحقیقات به عمل آمده،رئیس جمهور یوگسلاوی-"اسلوبودان میلوشویچ"مسئول مستقیم قتل عام صورت گرفته علیه مسلمانان آن منطقه شناخته شد. میلوشویچ در سال 2006 و به دنبال رسیدگی به پرونده ی او در دادگاه جنایات جنگی در دیوان لاهه متهم به 66 مورد جنایت علیه بشریت شناخته شد و در حالی که همه در انتظار اجرای حکم صادره از سوی دادگاه علیه او بودند فرشته ی مرگ او را امان نداد و بر اثر سکته ی قلبی در زندان لاهه جان داد.[/right] [right][b] رادوان کاراجیج[/b] کاراجیج رهبر صربهایی است که در جنگ سه ساله ۱۹۹۲-۱۹۹۵ با مسلمانان بوسنی دست به کشتارهای بیرحمانهای زدند. وی اگرچه طی ۱۳سال گذشته همواره از سوی دادگاه لاهه به عنوان جنایتکار جنگی تحت تعقیب بوده ولی تا سال 2009 موفق شده بود از پنجه عدالت بگریزد. کاراجیچ به مدت ۱۰سال با نام مستعار "دراگان دیوید دابیچ" و به عنوان پزشک در یک کلینیک خصوصی در بلگراد کار میکرد و سرانجام با چهره ای مبدل به دام افتاد. دادگاه او هنوز ادامه دارد.[/right] [right][b] راتکو ملادیچ[/b][/right] [right] راتکو ملادیچ فرمانده ارتش صربهای بوسنی در جریان جنگ سالهای ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۵ بود. او به دلیل محاصره سارایوو در این سالها و کشتار ۸۳۰۰ بوسنیایی مسلمان در سربرنیتسا در ۱۱ جولای ۱۹۹۵ از سوی دادگاه بینالمللی جرایم جنگی لاهه 16 سال تحت تعقیب بود. پس از پایان جنگ، ملادیچ در حالی که از حمایت آشکار اسلوبودان میلوشویچ برخودار بود، به بلگراد بازگشت. او مدت ها بدون هیچ نگرانی در آپارتمان خود در حوالی بلگراد زندگی کرد و تا سال ۲۰۰۵ از ارتش مستمری بازنشستگی دریافت می کرد. سرانجام ماموران پلیس صرب، رد ژنرال ملادیچ را در دهکده لازاروو (در هشتاد کیلومتری شمال شرقی پایتخت)، در شمال صربستان پیدا کردند. پنجم خرداد 1390 خبر دستگیری راتکو ملادیچ در روستایی در شمال صربستان توسط دولت صربستان تائید شد. دادگاه او در حالی ادامه دارد که گفته می شود او به بیماری سرطان مبتلا است و بعید به نظر می رسد تا پایان روند دادگاه دوام بیاورد.[/right] [right][b] جنایتکاران باقی مانده[/b][/right] [right] با وجود گذشت 16 سال از جنایات وحشتناکی که در بوسنی روی داد هنوز تعدادی از فرماندهان و سیاستمداران صربها که در جنایات جنگی دهه 90 مقصر شناخته شده اند، فراری هستند و تلاشهای صورت گرفته برای پیدا کردن جنایتکاران و کشاندن آنها به پای میز محاکمه بی نتیجه باقی مانده است. یکی از معروفترین این افراد گوران حاجیچ است. ۲۵۰ هزار یورو جایزه فردی است که نشانه ای از این فرد در اختیار مراجع ذیربط بگذارد. گوران حاجیچ در دوره جنگ صربستان و کرواسی هدایت و رهبری صرب های کرواسی را عهده دار بوده و هم اکنون پس از ملادیچ، از مهم ترین جنایت کاران جنگی مورد نظر دادگاه بین المللی لاهه و تحت پیگرد است[/right] [right][url="http://www.iranbalkan.net/view-6258.html"]http://www.iranbalkan.net/view-6258.html[/url][/right] [right][url="http://rasad.org/1390/04/20/tah-serbenitsa-naslkoshi/"]http://rasad.org/1390/04/20/tah-serbenitsa-naslkoshi/[/url][/right] [right][url="http://shahidrasul.ir/html/wp-content/uploads/2012/12/10.jpg"]http://shahidrasul.ir/html/wp-content/uploads/2012/12/10.jpg[/url][/right] [right][url="http://shahidrasul.ir/html/wp-content/uploads/2012/12/9.jpg"]http://shahidrasul.ir/html/wp-content/uploads/2012/12/9.jpg[/url][/right] [right][font="Arial","sans-serif"] [/font][/right]
- 75 پاسخ ها
-
- 33
-
به نام حق مقدمه تایپیست ، این مطالب مربوط به سالهای جنگ کوزوو و مدتی بعد از اون هست و الان تغییرات بسیاری در روند جریان های سیاسی - نظامی حاکم بر اون شرایط بوجود امده ، اما چون بخش ابتدایی مطلب بیشتر سیاسی و استراتژیک هست تا صرف نظامی و ارتباط بسیار روشن کننده ای با وضع موجود در واکنش جهانی به موضوع سوریه داره ، جالب دونستم که دوستان اون رو مطالعه کنند ... -- " ما حفظ صلح را به دوستانمان واگذار خواهیم کرد و کشور بزرگ آمریکا سازنده صلح خواهد شد " سخنان گه هر بار جرج بوش . 6 سپتامبر 2000 مقدمه از دو نظر پنجاهمین سالگرد پیمان اتلانتیک شمالی در آوریل 1999 تاریخی بود . ناتو همزمان با گسترش به شرق و پذیرش سه عضو سابق پیمان ورشو (لهستانف جمهوری چک و مجارستان) برای اولین بار شاهد درگیری در یک برخورد یعنی نبرد بالکان بود . جنگ کوزوو جدیدترین نمونه از یک جنگ نامتقارن است که ناتو بزرگترین ، مجهزترین و سازمان یافته ترین اتحاد نظامی در برابر نیروهای ارتش یوگوسلاوی مجهز به جنگ افزار های کهنه و از رده خارج انجام داد . " ژان میشل بوشرون " نماینده مجلس ملی فرانسه به این مناسبت میگوید : " برای اولین بار یک نیروی نظامی منظم بدون اینکه حتی یک بار با دشمن خود تماس مستقیم داشته باشد وادار به تسلیم میگردد " این انتقال قدرت بدون انتقال نیرو میباشد . تعیین موقعیت ، انتخاب و انهدام اهداف بدون هیچ کشته در طرف حمله کننده و برجای گذاشتن تعداد بسیار اندک قربانی در مورد مورد حمله انجام شده است . این جهش فناوری در مقایسه با جنگ های پیشین امری اساسی بود و طبق معمول ، امکانات فنی تعیین کننده دکترین (اساسا جدید) بصورت عنصر ثابتی در برقراری تناسب قوای آینده جای خواهد داشت . تنها کسانی که مستقلا از اطلاعات راهبردی ، حملات دقیق از راه دور و یا از ارتفاع مناسب برخوردار باشند پیروز هستند ، به شرط آنکه بتوانند افکار عمومی را نسبت به مشروعیت اقدام خود متقاعد سازند . این جنگ 4 میلیارد دلار هزینه در بر داشته سات ، چیزی که اگر بر اساس مبلغ هزینه شده برای انهدام یک کیلوگرم از تجهیزات محاسبه شود ، گرانترین لشکرکشی نظامی تاریخ آمریکا محسوب میگردد . بعضی از براورد ها حتی به 8.2 میلیارد دلار و یا بیشتر نیز میرسند . این هزنیه برای عملیاتی محدود که فقط حدود 10 هفته به طول انجامید صرف شده است . همانگونه که " اندرو دو مولن " تشریح میکند ، " بر اساس محاسبات بانک " لوهمن برادرز" یک ماه حملات هوایی و مخارج مرتبط با پذیرش آورگان حدود 51 میلیارد دلار هزینه دارد که معادل یک درصد تولید ناخالص داخلی (GDP) کل اعضای ناتو است . کارشناسانی که علاقه مند بررسی تجارب عملیات کوزوو می باشند ، تلاش زیادی بویژه برای تجزیه و تحلیل عواقب سیاسی جنگ به عمل آورده اند . military.ir عواقبی که شکاف بین آمریکا و تحدین اروپایی اش از ویژگی های آن است . این شکاف همچنین عدم توازن تکنیکی موجود را در سطح متحدین آشکار ساخت . با این وجود جنگ کوزوو از نظر آموزش ها و تجربیات جنگ نا متقارن بسیار غنی بود . در این جنگ با بکار گرفتن فریب های ساده اما موثر ، تلفات و ضایعات بسیار محدود گردید که این امر دور از انتظار متحدین بود . مشارکت ناتو در تمام دوران جنگ سرد و علی رغم موضع چند جانبه گرایی (که به وضوح در ماده 5 پیمان ناتو آمده است،)پیمان آتلانتیک شمالی در عمل و بصورت قابل ملاحظه ای در خدمت اهداف و مقاصد یکجانبه گرایانه آمریکا قرار گرفت . فرماندهی عالی متحدین اروپایی (SACEUR) با بهره گیری از دو فرماندهی توجیه اصلی این امر بوده است . از آنجایی که متحدین اروپایی فاقد گزینه دیگری بوده و اصل (ماده 5 پیمان) را پذیرفته بودند که بهترین عملکرد پیمان را تامین میکرد در مورد رهبری آمریکایی ها که در سرح ناتو به کار مسئولیت کلیه تصمیمات راهبردی میگرفته مشاجره ای نداشتند . موضع آمریکا همچنین عملکرد این اتحاد را تضمین نمود چرا که اغلب یک قدرت هسته ای در سازمان ، ضمانت های متعدد امنیتی را برای سایر متحدین فراهم میکرد . علاوه بر این ، اروپایی ها میتوانستند از ساختارهای فرماندهی آمریکا که در سطح ناتو بکار گرفته میشدند بهره برداری نمایند . با این وجود ، خاتمه جنگ سرد نیت آمریکایی ها مبنی بر حفظ سلطه بر پست های اصلی این پیمان را اصلاح نکرد و آنها با حفظ جایگاه مهم و غالب به انتقادات اروپایی ها که درصدد ایجاد یک موازنه بهتره بودند اعتنایی نکردند . بحران کوزوو به نحو چشمگیری این وضعیت را اصلاح کرد و با دادن مسئولیت بزرگتر به در روند تصمیم گیری به اروپایی ها ، آمریکا را به رده یک متحد ساده با یک برتری به مراتب کاهش یافته تر به عقب راند . در حقیقت روابط بین واشنگتن و شرکای اروپایی آن پس از بحران کوزوو به صورت قابل ملاحظه ای متحول گردید . ملاحظات متعددی وجود دارد که موضوع " تقسیم کار" را که باید به شکل قابل ملاحظه ای توسط اروپاییان بر عهده گرفته شود ، مطرح مینماید . درسهای بحران کوزوو در رابطه با عملیات هوایی از نظر هدایت عملیات مورد انتقادات زیادی قرار گرفت چون جنبه های انسان دوستانه در ان رعایت نشده است . این درسها تحولات بوجود آمده در روابط بین دو سوی آتلانتیک (آمریکا و اروپا) را در زمینه امنیت مورد تاکید قرار میدهند . در این محیط جدید ، اتحاد آتلانتیک از یک سو خود را در مواجهه با فشار اروپاییانی میبیند که خواهد بر قراری تعادل در اتخاذ تصمیمات هستند و از سوی دیگر باید با رشد فزاینده تعداد نو محافظه کاران در کنگره آمریکا مقابله کنند . در بین این نومحافظه کاران ، بعضی ها مخالفت و دشمنی کامل خود را با اعمال هر گونه اصلاحات در ناتو به نمایش میگذارند و این در حالی است که تعدادی دیگر از بازتعریف این پیمان به گونه ای که آمریکا بتواند آسانتر رهبری خود را تامین نماید جانبداری می کنند . تراژدی یوگوسلاوی و درگیری ناتو در عملیات بوسنی و سپس کوزوو ، ضعف های متحدین اروپایی را در زمینه توانمندی های تصمیم گیری نظامی به خوبی آشکار ساخت . عدم تعادل موجود ، چه از نظر بودجه ای و چه از نظر تکنیکی و یا ساختاری ، بصورت حساب شده ای به نفع آمریکاست . در حقیقت هماهنگونه که فیلیپ گوردون میگوید " " در حالی که امریکا سالانه 266 میلیارد دلار به بودجه دفاعی اختصاص میدهد (این رقم مربوط به سال 2000 میباشد و در سال 2004 بودجه نظامی آمریکا بیش از 420 میلیارد دلار بوده است )اعضای اتحادیه اروپای غربی فقط 137 میلیارد دلار به بودجه دفاعی اختصاص داده اند و چشم انداز افزایش این بودجه در آینده بسیار ناچیز است " . اتفاقا ، برعکس ، این متحد قوی (آمریکا) در این بحران ها دارای کمترین منافع حیاتی بوده است . با این وجود واشنگتن در طول نبرد ملزومات عملیات را تامین کرد . جنگ های منطقه بالکان ناتوانی اروپایی ها را در برعهده گرفتن رهبری این قاره و متحد ساختن نیروها برای شنیدن یک صدای واحد را روشن نمود . چه در بوسنی و چه در کوزوو، مداخله نیروهای آمریکایی ، با وجودی که بدوا چندا مد نظر نبود تعیین کننده و سرنوشت ساز ظاهر شد . این موضوع با ناکافی بودن بودجه دفاعی متحدین اروپایی در مقایسه با بودجه نظامی آمریکا به خوبی قابل توجیه است . در واقع اگر چه فرانسه و انگلستان با اختصاص 2.5 درصد تولید ناخالص داخلی به بودجه دفاعی سطح مناسبی را حفظ کرده اند اما اغلب کشورهای دیگر ناتو منجمله آلمان و اسپانیا با اختصاص کمتر از 1.5 درصد تولید ناخالص داخلی مشارکت بسیار ناچیزی در دفاع از قاره اروپا دارند . به علاوه این بدان معنی نیست که همه این مبالغ نیز صرف دفاع شود (این موضوع هم به نفع آمریکا می باشد) . مبالغ اختصاص یافته برای بودجه تحقیق و توسعه بسیار ناکافی است و این همان چیزی است که موجب شده است تا اغلب ارتش های اروپایی در مقابل ارتش متحد فرا آتلانتیکی خود به ارتشی بی مصرف و غیر قابل استفاده تبدیل شوند . این عدم تعادل بودجه ای با اختلاف و فاصله هایی که در سطح فناوری وجود دارد خود را نشان میدهد ، به گونه ای که ارتش آمریکا از ارتش های اروپایی به مراتب مجهز تر و پیشرفته تر است . در چنین شرایطی انجام اصلاحات ساختاری عمیق در سطح نیروهای مسلح کشورهای اروپایی برای ایجاد یک موازنه مجدد در آینده کاملا ضروری است . مقامات آمریکاییچنین اصلاحاتی را که بتواند امکان مداخله و یا عدم دخالت آنها را بر اساس اینکه منافع حیاتی شان تهدید شود یا نه ، مورد تایید قرار میدهند . لذا متحدید اروپایی میبایست نیروهای مسلح خود را مدرنیزه کرده و با نیازهای عملیات خارجی تطبیق دهند تا بتوانند خود را به مثابه یک شریک متوازن در برابر آمریکا تحمیل نمایند و در صورت اقتضا از مسئولیت های بزرگتری در سطح پیمان آتلانتیک شمالی برخوردار شوند . عملیات " نیروی متحد " که در تاریخ 24 مارس تا ژوئن 1999 توسط ناتو در کوزوو هدایت شد ، منحصرا به کمک حملات هوایی اجرا گردید و ایده " صفر کشته " مورد نظر کلینتون را بشدت رعایت کرد . این عملیات همچنین محدودیت های سازمان ملل را بر ملا ساخت و نشان داد که از نظر ساختاری ضعیف تر از ناتو بوده و جهت کسب یک اجماع برای مداخله موثر و مدیریت بعضی از بحرانها ناتوان است . سر انجام " نیروی متحد " اختلاف عمیق موجود بین دیدگاه ها را درسطح پیمان اتلانتیک بویژه بین آمریکایی ها و اروپایی ها آشکار ساخت .در ماورای آتلانتیک، انتقادات بسیار شدیدی در ارتباط با هدایت عملیات نظامی در کوزوو و اهمیت و جایگاه متحدین اروپایی در خصوص تصمیم های نظامی و داشتن حق وتوی اعضا وجود داشت . بعضی ها و در راس آنها فرانسه از این موضوع استفاده کرده و با چانه زدن بر سر تعداد زیادی از آماج ها تعداد حملات هوایی را بویژه از سوم آوریل 1999 محدود کردند . رئیس جمهور فرانسه ، ژاک شیراک با رد تعدادی از اهداف که از نظر وی غیر قابل توجیه بودند مستقیما در این انتخاب ها دخیل بود . این رفتاری مشروع و قانونی بود چرا که فرانسه از نظر تعداد هواپیمای شرکت کننده در عملیات کوزوو پس از آمریکا جایگاه دوم را داشت . اما آمریکایی ها این موضوع را نادیده گرفتند و حتی به منظور اجنتاب از کنترل هدفها بوسیله متحدین، بعضی ماموریت ها را در خارج از ناتو سازماندهی کردند . با این وجود جالب است بدانیم که مخالفت های فرانسه به طور کامل نادیده گرفته شد چرا که بعضا military.ir انتقاداتی در رم آتن و حتی لندن بروز کرد . این مخالفت ها بویژه در ارتباط با توسل انحصاری به حملات هوایی بود که اروپایی ها بیشترین نارضایتی خود را نشان دادند و به صورت قابل ملاحظه ای با ارزیابی هایی که اصولا توسط کنگره امریکا انجام میگرفت مخالف بودند ، هر چند آمریکایی ها شاهد نتایج این ابتکار عمل و ایجاد محدودیت هایی برای امتیازهای ویژه خود بودند ولی در مقایسه با ائتلاف تحت پرجم سازمان ملل ، راضی و خرسند بودند . ویلیام کوهن (وزیر دفاع وقت آمریکا) اشاره مینماید عملیانی که توسط نوزده دمکراسی اداره شود ، چون هر یک از آنها ممکن است اختلاف منافع حساسی با دیگری داشته باشد ، میتواند مشکلاتی در پی داشته باشد اما با این حال او این تحولات را برای پیمان ناتو مثبت ارزیابی میکند . بااین وجود ، این نتیجه گیری خوش بینانه مورد توافق همگان نیست . متحدین اروپایی با اینکه آشکارا از رهبری آمریکا در سطح پیمان ناتو انتقاد میکنند اما از اینکه این امکان فراهم شده است تا در انتخاب راهبرد و اهداف به صورت موثری نقش داشته باشند ، اظهار رضایت میکنند . در مقابل بعضی از آمریکایی ها این انحراف مسیر از پیمانی که تمام تصمیم گیری های 50 سال اخیر با آن بوده است را به سختی قبول میکنند . مقامات آمریکایی ، با بهره گیری از مزیت توانمندی نظامی ، خواهند توانست به آسانی وارد یک (یکجانبه گرایی آتلانتیکی) شوند و آن را با هزینه های شرکت در عملیات های نظامی توجیه نمایند ، بویژه در عملیاتهایی که منافع آمریکایی ها مستقیما مطرح نبوده و در عین حال پاسخی به مطالبات کنگره و افکار عمومی آمریکا باشد . در حقیقت رابطه شکاف بین مشارکت عمدتا آمریکایی و اتخاذ تصمیمات چند جانبه توسط آمریکایی ها بد فهمیده شده است . از منظر آنان ، اروپایی ها که کمترین میزان مشارکت در عملیات های نظامی دارند ، به چه حقی میتوانند خود را در یک سطح برابر با آمریکایی ها در روند تصمیم گیری قرار دهند . به شیوه سازمان ملل ، جایی که اتفاق بالا در مجمع عمومی و حق وتوی اعضای شورای امنیت موجب محدود شدن رهبری آمریکا میگردد ، ناتو (با رعایت پیمان واشنگتن) بیش از پیش خود را به مثابه " تریبون آزاد متحدین " که صدای آمریکایی ها در آن دارای وزن ویژه ای است ولی تفوق خود را از دست داده تحمیل می نماید . در چنین شرایطی ناتو سیاست خارجی آمریکا را مهار خواهد کرد و لذا شایسته یک اصلاح (رفرم) عمیق ، حتی صریح و قاطع تر ، یعنی کنار گذاشتن واشنگتن خواهد بود که از نظر متحدین اروپایی آمریکا به عنوان بازگشت این کشور به انزوا گرایی تلقی خواهد شد . ناتو با فاصله گرفتن محسوس و بیش از پیش از منافع آمریکا ، اما نیازمند مشارکت فعال یک متحد " ضروری " (یعنی آمریکا) به سوی عملکرد سازمان ملل نزدیک تر خواهد شد ، هر چند نسبت به امریکا منتقد بماند . لی هامیلتون مدیر " مرکز وودرو ویلسون" با این وجود اشاره میکند که منافع آمریکا و سازمان ملل تفکیک ناپذیر نیستند و بر خلاف آنچه اغلب نمایندگان کنگره آمریکا فکر میکنند تقویت اختیارات سازمان ملل در خدمت سیاست خارجی واشنگتن قرار خواهد گرفت .در نتیجه ، برای آمریکا بهتر خواهد بود بجای اینکه به دنبال مخالفت با سازمان ملل باشد برای تقویت آن تلاش نماید ، بدهی های خود را به سازمان ملل بپردازد و بجای تحمیل اصلاحات مورد نظر خود ، در مورد آنها به گفتگو بنشیند . به عقیده وی " از بعضی جهات اگر سازمان ملل وجود نداشت ، می بایست آن را ابداع نمود " . این سازمان شاید بتواند حتی محل تشکیل ائتلاف های بسیار گران برای مقامات آمریکا باشد زیرا در این صورت این قدرت اول جهان میتواند تعدادی از کشورها را با هدفش همراه نماید ، به سیاست خارجی خود مشروعیت بخشد و آنها را در هزینه عملیات های نظامی مشارکت دهد . اما حقیقت جنگ خلیج فارس در کوزوو تکرار نشد و ناتو مانند بازوی مسلحی که براحتی قابل بکار گیری است ظاهر گردید و لذا به عنوان رقیب جدید ، سازمان ملل خود را تحمیل کرد ، جایی که امکانات متعددی برای از کار انداختن ابتکار عمل های آمریکا وجود داشت و دستیابی به موفقیت بسیار آسان بود . تقویم اجلاس واشنگتن حل و فصل بحران کوزوو توسط سازمان ملل را به تاخیر انداخت ، به گونه ای که ناتو خود را به عنوان تنها سازمان قادر به حل و فصل این درگیری ها تحمیل نمود و بدین سان خود را از نظارت سازمان ملل و اقتدار آن رها ساخت . همانگونه که آقایان پل کیله و فرانسوا لامی اشاره کردند ، " اگر این اجلاس به تعویق افتاده بود - همانطور که وقتی روشن شدن عملیات متحدین به درازا خواهد کشید برخی تعویق اجلاس را درخواست کردند - بدون شک خاتمه درگیری به مراتب سریعتر میشد و دخالت ناتو شاید به عنوان اقدام آمریکا با هدف دور زدن سازمان ملل محسوب نمیگردید " . مناقشات روابط سازمان ملل متحد و ناتو پس از بحران کوزوو را میتوان موازی و مضاعف شدن نقش این دو سازمان ، جست جوی استقلال ، یا به عبارت ساده تر اراده خدمت به طرح های اینترناسیونالیستی تر و بشر دوستانه تر و از این جهت که نزدیک به آرمانهای سازمان ملل اما با کارایی بیشتر بر شمرد . به هر حال این اتحاد جدید تقویت شده از خارج از طریق گسترش ناتو ، اما شکننده از داخل به دلیل وجود مخالفت ها و انتقادها ، وارد نیمه قرن دوم حیات خود شده است این واقعیت . این واقعیت که مقامات سیاسی و کارشناسان اروپایی و آمریکایی بر روی جنبه های سیاسی مشارکت ناتو در جنگ کوزوو متمرکز گردیده اند جریان خود جنگ را مخفی نموده است . به همین جهت است که نیروهای مسلح اولین اتحاد نظامی جهان می بایست از استراتژیک های یوگوسلاو که مهتر و تبحر زیاد خود را برای کاهش تلفات و ضایعات بکار بستند درسهای زیادی بیاموزند ... پایان قسمت اول ادامه دارد ۀینک قسمت 2-3 , .. .... ؛ http://www.military....ب-کوزوو-قسمت-2/ http://www.military....ب-کوزوو-قسمت-3/ http://www.military....ب-کوزوو-قسمت-4/ http://www.military.ir/forums/topic/25777-جنگ-های-نا-متقارن-تجارب-کوزوو-قسمت-5-پایان/ منبع ...؛ برگرفته از کتاب جنگ های نامتقارن ، نوشته کورمونت و بارتلمی ، ترجمه علی سجادی و غلامرضا آتش افروز ، نشر آجا (انتشارات سازمان عقیدتی سیاسی ارتش) ص 130 - 139 استفاده از مطلب تنها با ذکر آدرس صفحه میلیتاری http://www.military.ir و منابع اقتباسی بلامانع است
- 69 پاسخ ها
-
- 43