جستجو در انجمن
مشاهده نتایج برای برچسب های 'تاریخ بریتانیا'.
پیدا کردن 1 result
-
سلام! قسمت اول رو فکر کنم سال پیش اپ کردم!! ولی الان که برگشتم میخوام این تاپیک تموم بشه کلا. اگه یادتون نیست، این قسمت اول رو بخونین! این هم دوم هستش! http://www.military.ir/forums/topic/29145-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7/ قسمت دوم: مهاجم ها می آیند!! سه گانه ی خطرناک! بعد از این، انگلو ساکسون ها همیشه با همدیگه میجنگیدن و همدیگه رو ضعیف میکردن تا بالاخره یه دشمن مشترک پیدا شد و این جنگها تموم شد! ساکسونهایی که توی Essex بودن، منطقه ی Sussex و Kent ها رو میدیدن که چطوری از جنگ همیشگی انگلوساکسونها استفاده کردن و قدرتشون رو زیاد میکنن. کل قسمت East Anglia توسط قبیله هایی که از رودخونه Wash و Humber اومده بودن اشغال شد و مهاجمها سریع امپراتوری های کوچیکشون رو درست کردن به نام های Northumbria و Mercia و Wessex! هر کدوم از اینها اول توافق کردن با همدیگه کار نداشته باشن و اشتباه انگلوساکسونها توی جنگیدن با هم رو تکرار نکن و به جاش هر کدوم توی یه قسمت از خاک بریتانیا پیشروی کنن! Northumbria شروع کردن به اشغال Strathclyde توی غرب و اسکاتلند توی شمال! Mercia شروع کردن به خوردن زمین های ولز! Wessex هم هرچی زمین از Devon و Cornwall مونده بود رو برای خودش برداشت! مشکلات کم کم شروع شد. اسکاتلند لقمه ی خیلی بزرگی بود برای Northumbria و اونها نمیتونستن به راحتی کنترلش کنن. مخصوصا به خاطر مشکلاتی که توی داخل با همدیگه پیدا کرده بودن. مذهبی های Aidan و Cuthbert و Wilfrid با Willibrord سر تقسیم مالیت های اسکاتلند با هم مشکل پیدا کردن. مقاومت وحشی های اسکاتلندی و جنگ های تازه شروع شده با Mercia از یه طرف و جنگ داخلی قسمتهای Bernicia و Deira از یه طرف باعث شد این قدرت بزرگ، کم کم از بین بره. اوضاع برای بقیه هم خیلی خوب جلو نمیرفت. Mercia با اینکه خیلی نظامی قوی بود، حتی نمیتونست یه منطقه به اندازه ولز رو کامل جزو خودش کنه. اوضاع انقدر عجیب بود اینجا که حتی مرز مشخصی نداشت این حکومت و یه منطقه ممکن بود امروز جزو اونها باشه و ماه بعد نه، بدون اینکه جنگی انجام شده باشه! Wessex یه کم اوضاعش بهتر بود. مرزهاش رو رودخونه های Thames و Cotswolds و Severn درست کرده بودن و اون طرفش هم دریا بود. برای همین حداقل میدونستن دارن به کجاها حکومت میکنن!! سرعت رشد اونها کمتر از دوتای دیگه بود، ولی به خاطر نظم توی حکومت، قدرتشون بیشتر طول کشید. بزرگترین و قوی ترین شاه ها، Ecgberht بود. زمان زیادی از قدرت گرفتن این سه گانه جلو نرفته بود که تهدید دشمنها شروع شد. همونطور که سه قرت قبل انگلیسی های به بریتانیا حمله کرده بودن، حالا شمالی ها و Dane دانمارکی ها شروع به حمله به اونها کردن! تقصیر خودشون هم بود! احمق ها انقدر مشغول جنگ با همدیگه توی مرزهای زمینی با هم بودن که یادشون رفته بود از دریا مراقبت کنن که دشمن دیگه ای نیاد!! آلفرد کبیر! دشمن این بار زرنگ تر بود. روحی جنگجویی خیلی قوی انگلیسی ها رو کشیش ها و میسون های (رائفی پور!) روم و ایرلند، تغییر دادن و اونها رو آدمهای ارومی کردن که خیلی خوب هست وقتی جنگی نیست، ولی ...! synod of Whitby (میشه انگار شورای کلیسا، نمیدونم فارسیش چیه دیکشنری هم دیدم ها!) سال 644 تشکیل شد و کشیش ها تونستن چیزی که سربازهای رومی از دست داده بودن رو پس بگیرن!! بریتانیا دوباره مسیحی شد، این بار انگلیسی مسیحی. اما مسیحی ها همیشه دوست دارن اشتباه رو چند بار تکرار کنن!! اونها خودشون رو با سلاح های روز تجهیز نکردن و فکر میکردن دینشون کافی هست برای دفاع از خودشون! (duh!) و همون بلایی که کافرهای انگلیسی برای بریتانیایی های مسیحی اومدن، سر انگلیسی های مسیحی هم اومدن!! دانمارکی ها وارد شدند!! جانشین های Ecgberht توی Wessex قدرت مقابله با دشمنهای جدید رو نداشتن، اون دوتای دیگه که خودشون رو هم نمیتونستن کنترل کنن! این شکست خوردن از دانمارکی ها ادامه داشت تا وقتی که نوه ی Ecgberht، یعنی الفرد کبیر Alfred the Great شاه شد توی 879. خیلی ها هنوز به اون شاه ارتور دوم میگن. اما این بار همه چیز مثل حمله قبلی خارجی ها به بریتانیا نبود. نه الفرد مثل شاهزاده های بریتانیا ادم ضعیفی بود، نه دانمارکی ها قدرت مهاجم های انگلیسی توی 300 سال پیش رو داشتن. تازه Wessex به خاطر سرعت رشد کمش، تونسته بود کشور متحدتری درست کنه نسبت به کشوری که بریتانیایی های 300 سال پیش داشتن. الفرد ادم تیپیکال Wessex بود. یعنی توی همه ی کارها خوب بود، ولی توی هیچ کدوم عالی نبود. چیزهای اخلاقی رو هم انجام میداد بر عکس شاه های دیگه. اون تونست رهبر دانمارکی ها Guthrum رو مجبور به صلح کنه، اینطور که جنوب غرب انگلیس از لندن به چستر برای ارتور بود و بقیه برای دانمارک. بدترین چیز برای دانمارکی ها این بود که مسیحی شدن! چیزی که کم کم قدرت جنگی اونها رو کم تر و کم تر کرد. الفرد شاید قسمتی از حکومتش توی جنوب رو از دست داده بود، ولی یکی از نتیجه های جنگ این بود که Mercia دیگه نه متحد بود نه حتی شاه داشت! برای همین الفرد و فرزندهاش به جای جنگیدن با دانمارک، سعی کردن از منطقه Mercia رو اشغال کنن! (وقتی جنگ توی یه قسمت جلو نمیره، همیشه میشه رفت یه جای دیگه رو گرفت!!) این از ساختمون هایی هست که از الفرد جا مونده. الفرد سال 900 مرد، ولی فرزندهاش یعنی Edward the Elder و Ethelfleda بیشتر قسمت های Mercia رو اشغال کردن و سال 975، نوه ی اون یعنی Edgar، تونست همه حکومت های انگلوساکسونی دیگه رو از بین ببره و برای اولین بار از زمان اشغال بریتانیا، یه انگلیسی به کل انگلیس و قسمتهای زیادی از بریتانیا حاکم شد. افسانه ها در کنار تاریخ، فکر کردم جالب هست که توی هر تاپیک، بعضی افسانه های اون زمان رو هم در کنار تاریخ بنویسم. افسانه های خیلی زیادی درباره هویت اصلی مردم اولیه بریتانیا هست، ولی جالب ترین و معروفترین اونها این هست که بزرگترین و قویترین این قبیله ها، druid ها بودن.اونها قومی بودن که همه فرهنگ و دانش خودشون رو فقط با زبان منتقل میکردن و هیچ کتاب یا خط نداشتن، از ترس اونکه دانش عظیمشون به دست بقیه قوم ها بیفته! دروید ها خودشون رو چوپان بقیه اقوام میدونستن و به کمک قدرتهای جادوییشون، اونها رو مجبور به اطاعت میکردن. یکی از دلایل مهم در طولانی شدن اقدام رومی ها برای فتح بریتانیا، مقاومت همین ها بود. هنوز هم بعضی ها اعتقاد دارند که این خاندان، باقی مانده اند و در پس پرده ها، به مراقبت از بریتانیا میپردازن. ممنون از جناب crazy-doctor برای اپ کردن عکس ها!!