جستجو در انجمن
مشاهده نتایج برای برچسب های 'تاپیک جامع امیرسرتیپ منوچهر کهتری'.
پیدا کردن 1 result
-
تاپیک جامع امیرسرتیپ منوچهر کهتری تاپیک جامع امیرسرتیپ منوچهر کهتری (امیر آبادان)
joker افزود یک موضوع در جنگ آوران
امروز روی سایت ساجد ( http://www.sajed.ir/ ) بودم دیدم در مورد انتشار کتابی تحت عنوان امیر ابادان مطلبی نوشته یه کم برام جالب بود ، یه پیگیری کردم ببینم این بنده خدا چرا معروف شده ... جالب بود برام به نقل از : http://www.jeslami.com/1387/13870707/13870707_jomhori_islami_10_jebheh_va_jang.HTML حماسه شكست حصر آبادان در خاطرات امير سرتيپ كهتري امروز ايران قهرمانان و پهلوانان بسياري دارد; كساني كه نامشان در جريده تاريخ ثبت خواهد شد; شكوه جنگاوران ايراني را كه مردان ميدان بودند براي آيندگان بازخواهند گفت و از رفتارشان و شجاعتشان قصه ها خواهند ساخت ماجراي « كهتري » افسانه نيست داستاني هم برايش نساخته اند. امروز هم او در تاريخ حماسه هاي آبادان حضور دارد هم رزمندگاني كه با او بودند و جنگيدند و هم مردم آبادان كه دوستش دارند. بي سبب نيست كه مردم آبادان نام فرزندانشان را « كهتر » مي گذارند يا مي خواهند كه بهمنشير را « كهترشير » بخوانند. بي سبب نيست كه سربازان و درجه داران يگانش از ظاهر او هم الگوبرداري مي كردند; فرماندهي براي مدافعان آبادان !. بعد از آنكه دشمن توانست بعد از مدت ها از ورطه هولناك خرمشهر خارج شود و صف مدافعان اين شهر را در چهارم آبان 1359 بشكند مغرورانه راهي آبادان شد تا با كشتاري ديگر دياري ديگر را هم از آن خود كند. در تاريخ 9 آبان عراقي ها از سمت نخلستان هاي ذوالفقاريه به سمت آبادان حركت كردند اما خيلي زود زمينگير شدند; به سد محكمي برخورده بودند. افسري شجاع به نام منوچهر كهتري و سربازانش با شتاب خودشان را به محل نفوذ دشمن رساندند و چنان بي مهابا به دشمن تاختند كه راه گريزي برايش نماند و ... اولين شكست دشمن ثبت شد . او آن روزها فرمانده گردان 153 از لشكر 77 بود كه از قوچان به منطقه اعزام شده بود. امير سرتيپ كهتري بعدها در حماسه شكست حصر آبادان هم چنان دشمن را به ستوه آورد كه در ميان حلقه مدافعان اين شهر براي هميشه چهره شد. ببينيم اين امير نام آور ارتش در آبادان چه كرد كه اينگونه براي مردم آن ديار جاودانه شد. اينها از گفته هاي امير سرتيپ بازنشسته منوچهر كهتري است ; درباره آنچه در آبادان اتفاق افتاد : حماسه ذوالفقاريه چهارم آبان 1359 عراقي ها توانستند خرمشهر را اشغال كنند و 9 آبان 1359 سپاه سوم عراق از طريق كارون وارد بهمنشير شد تا به خيال خود آبادان را هم تصرف كند. يكي از عواملي كه به حركت نيروهاي عراقي سرعت مي بخشيد و نقش كليدي داشت خيانت هاي منافقان بود كه هم بهترين راه هاي نفوذ و حمله را به دشمن نشان مي دادند و هم پيشمرگ متجاوزان بعثي مي شدند. آنها تمام ساختمان هاي ذوالفقاريه را اشغال و تاميني براي عراقي ها برقرار كرده بودند و عامل اصلي پيشروي عراق به آنجا بودند. در همان روز حمله عراق دستور صادر شد كه از آبادان به سمت بهمنشير برويم . نيروها را تا خسرو آباد با اتوبوس جا به جا كرديم اما آتش سنگين دشمن مانع حركت نيروها به اين شكل بود. از همان منطقه از خودروها پياده شديم ; آرايش نظامي به نيروها دادم و عازم بهمنشير شديم . شرايط دشواري بود و باران گلوله و آتش دشمن هر لحظه عزيزي را از ما مي گرفت اما هر يك از نيروهاي ما شهيد مي شد ديگر نيروها نه تنها دچار وحشت نمي شدند بلكه مصمم تر به راه خود ادامه مي دادند. هنگامي كه ما به ذوالفقاريه رسيديم هوا رو به تاريكي بود. به محض اينكه نيروهاي ما وارد اين نخلستان شدند جنگ تن به تن شروع شد و نيروهاي ما توانستند با رشادت و مهارت خارق العاده دشمن را عقب برانند و مانع از تحقق هدف بعثي ها (اشغال آبادان ) شوند. اگر آن شب نيروهاي ارتش موفق نمي شدند خط دشمن را بشكنند و آنها را به عقب برانند تمام خوزستان سقوط مي كرد. وقتي دشمن از ذوالفقاريه بيرون رانده شد و موفق نشد آبادان را اشغال كند دست به محاصره آبادان زد. يازده ماه آبادان در محاصره ماند; ما روزهاي حساسي را مي گذرانديم . اگر آبادان به دست دشمن مي افتاد تا بندر امام سقوط مي كرد و خرمشهر تنها اتكاي آنها نمي شد و در واقع پيروزي آنها تثبيت مي شد اما شكست خوردند و اين اولين شكست نيروهاي عراقي بود و آن طور كه اسراي عراقي به ما گفتند : قرار بود صدام در آبان ماه از نيروهايش در آبادان سان ببيند! صدام با آنها قرار گذاشته بود كه در آبادان از نيروهايش سان ببيند و دستور داده بود كه نيروهاي عراقي مهمات و سوخت و امكانات زيادي با خود نياورند; چون در آبادان همه چيز هست . يعني ما را خيلي دست كم گرفته بود. دشمن زخم خورده از اين شكست وقتي نتوانست با آن همه تداركات و امكانات وارد آبادان شود شهر را محاصره كرد و زير آتش سنگين خود گرفت . طي دو روز آتش بي امان دشمن بسياري از نيروهاي ما مجروح شدند يا به شهادت رسيدند. شب 11 آبان نيروهاي عراقي با 2 گردان تكاوري بار ديگر حمله كردند و اين حمله در حالي صورت گرفت كه نيروهاي ما به دليل خستگي زياد در حال استراحت بودند. حدود نيمه هاي شب بود كه يكي از بچه ها اطلاع داد صداي آب مي آيد. وقتي براي سركشي رفتم ; سياهي هايي را ديدم كه در حال عبور از بهمنشير بودند. به علت جزر رودخانه ساحل زيادي در اختيار دشمن بود و اين بهترين شرايط حمله را در اختيار دشمن مي گذاشت . در آن شرايط بهترين كار اين بود كه با استفاده از نارنجك تفنگي به استقبال دشمن برويم . با همكاري يكي از افراد 4 جعبه نارنجك تفنگي را بين سياهي ها كه نيروهاي عراقي بودند پرتاب كرديم . صبح گشتي خبر آوردند كه سرتاسر بهمنشير مملو از اجساد تكاوران عراقي است كه شب قبل هدف قرار گرفته بودند. جيب اين عراقي ها پر از طلاها و زيور آلاتي بود كه از خرمشهر غارت كرده بودند. امير شما فرموديد كه در ذوالفقاريه نبرد تن به تن درگرفت . در آن نبرد تن به تن با عراقي ها توان و قدرت رزمندگان اسلام چطور بود و چگونه توانستيد بعثي ها را عقب بزنيد وقتي وارد نخلستان هاي اطراف بهمنشير شديم جنگ تن به تن بالا گرفته بود و نيروهاي ما مدام در حال پيشروي بودند. در يكي از صحنه ها با يكي از فرماندهان عراقي مواجه شدم كه پشتش به من بود و مرتب فرياد مي زد و به نيروهايش مي گفت : « برگرديد فرار نكنيد! » . اين را سربازان ما كه عربي مي دانستند گفتند. من چون فرمانده بودم فقط يك كلت ـ كه سلاح سازماني ام بود ـ داشتم ولي كلت وسيله خوب و چندان مطمئني براي جنگ خيلي نزديك نيست . در يك لحظه تصميم گرفتم خودم را روي فرمانده عراقي پرتاب كنم . ولي او خيلي قوي هيكل بود و با يك بدل مرا به زير خود كشيد و با دست هايش قصد خفه كردن مرا داشت . در آخرين لحظاتي كه نفس هايم به شماره افتاده بود ناگهان متوجه شدم دست هاي فرمانده عراقي شل شد و يكي از نيروهاي ما با سرنيزه او را به هلاكت رساند. اين فرمانده عراقي هم كلت به كمر داشت ولي كلتش خالي بود. امير كهتري خاطرات ديگري از اين روزهاي حماسه دارد. از مجروحيت هايش و از لحظاتي كه نگراني وضعيت رزمندگان آسايش و استراحت را براي او سخت مي كرد. اينك خاطره اي از امير كهتري كه در اولين همايش پيشكسوتان خراساني دفاع مقدس بازگو كرد : « از ناحيه چند عضو به شدت مجروح شده بودم و جراحت ها عفوني شده بود. امير شهيد فلاحي مرا به بيمارستان اهواز منتقل كرده و به كاركنان بيمارستان توصيه كردند مراقبم باشند تا قبل از بهبودي بيمارستان را ترك نكنم ! وقتي پزشكان براي معاينه ام آمدند بلند شدم و گفتم چيز مهمي نيست ! پزشك معالج از نحوه بلند شدنم ايراد گرفت و برنامه اي داد تا خودم را براي عمل جراحي آماده كنم برنامه اي طولاني بود و نمي توانستم دوري بچه ها را تحمل كنم ; كساني كه سنگرم در كنار آنان بود و قول داده بودم كه به سلامت بازشان گردانم ! قولي عجيب كه نمي دانم چگونه داده بودم به هر حال بايد برمي گشتم . نيمه هاي شب بود كه از اتاقم در بيمارستان خارج و وارد راهرو شدم ديدم در اتاقي نيمه باز است وارد آن اتاق كه شدم ديدم تعدادي روپوش سفيد و گوشي معاينه پزشكان آنجا قرار دارد. يكي از روپوش ها را پوشيدم و يك گوشي همچون پزشكان روي گردن آويختم و از اتاق خارج شدم . با عبور از محوطه به در آهني رسيدم و از بالاي در خودم را به خارج محوطه رساندم . كمي كه جلوتر رفتم ديدم كه هنوز در مجموعه بيمارستان قرار دارم . به مسير خود ادامه دادم تا به اتاقك نگهباني رسيدم . آهسته به اتاقك نزديك شدم و قصد عبور آرام از كنار آن را داشتم كه ناگهان آمبولانسي از راه رسيد. نگهبان در را براي ورود آمبولانس باز كرد و با ورود آمبولانس در پرتو نور چراغ هاي آن مرا ديدند يكي از سرنشينان آمبولانس بلافاصله به سراغم آمد و در حالي كه به من چسبيده بود خواستار رسيدگي به بيمارش شد. هرچه گفتم : « بيمار را منتقل كنيد من هم مي آيم ! » قانع نشد. ناچار وارد آمبولانس شدم و تنها كاري كه به فكرم رسيد گرفتن نبض بيمار بود. سپس آن را آرام رها كردم و گفتم : « بيمار را به بخش منتقل كنيد; خودم را مي رسانم . بعد هم به آرامي از بيمارستان خارج شدم . هنوز فاصله اي را طي نكرده بودم كه يك ماشين رسيد; مسيرم را پرسيد. گفتم به سه راه اهواز مي روم . راننده مرا با احترام سوار كرد. در طول مسير دائما از مشكلاتش مي گفت و شرح مي داد كه هنگام غذا خوردن چه ناراحتي هايي دارد و با اين تصور كه من دكتر هستم علت و درمان بيماري اش را مي پرسيد. با اطلاعاتي كه داشتم پاسخ مي دادم اما قانع نمي شد و با تكرار سوالات و شرح بيشتر به دنبال راه حل هاي دقيق تري بود. ديدم كه به سادگي دست بردار نيست براي فرار مسائل جنگ را مطرح كردم و با اين ترفند زمان گذشت تا به سه راهي اهواز رسيديم . با تشكر از او جدا شدم و بلافاصله با خارج كردن روپوش با يك كاميون خودم را به ماهشهر رساندم و از آنجا با نيروهايم تماس گرفتم و آنها به دنبالم آمدند. » اين امير سرافراز با همين منش مورد احترام و توجه سربازانش قرار داشت . يكي از سربازان او مي گويد : « پس از رشادت ها و تلاش فراوان امير كهتري در عمليات مختلف صدام براي سر امير جايزه تعيين كرده بود! راديوي عراق نيز به سربازان ايراني مي گفت : به حرف هاي او گوش نكنيد و وي را اسير كنيد و تحويل دهيد وگرنه كهتري همه شما را به كشتن مي دهد! » او مي گويد : « به خاطر دارم كه عينك امير مدت هاي طولاني شكسته مي ماند و او فرصت تعمير يا تعويض عينك را پيدا نمي كرد. » اين گونه بود كه اين امير نامي در خاطر اهالي آبادان ماند و امروز بعد از گذشت ربع قرن از حماسه آن روزهاي آبادان كمتر كسي در آبادان هست كه او را نشناسد و به احترامش نايستد. هنوز هم نام كهتري براي آباداني ها يادآور حماسه و مردانگي است . او پهلوان آباداني هاست . اهالي اين خطه حتي براي تقدير از امير كهتري اين خواسته را از مسئولان داشته اند كه بهمنشير را كهتر شير بخوانندمسئولان هم قدردان او هستند. امير سرتيپ كهتري نشان درجه يك فتح را به پاس رشادتي كه در آبادان از خود نشان داده از فرماندهي معظم كل قوا دريافت كرده است . علاوه بر اين خاطرات زيبايي از امام خميني هم دارد. مي گويد : « ما در بانك ملي مستقر بوديم يك شب دو هواپيماي عراقي آمدند بمباران كردند و رفتند. منافقين عادتشان بود كه هر وقت هواپيما مي آمد يا توپخانه تيراندازي مي كرد آن مركزي را كه بيسيم هاي ما در آنجا بود گزارش مي كردند. ما مشغول رد گم كردن آنها بوديم و داشتيم اوضاع بعد از بمباران را جمع و جور مي كرديم كه تلفن زنگ زد. يكي از نفرات مدتي صحبت كرد و بعد گفت : جناب سرهنگ ! شما را مي خواهند. گفتم : كيست گفت : « حاج احمدآقا! » تعجب كردم . گوشي را گرفتم و با ايشان صحبت كردم . گفت : « من از بيت حضرت امام (ره ) صحبت مي كنم ; چي شده ! » گفتم : « مشكلي نيست ; هواپيماها آمدند بمباران كردند و رفتند! » حاج احمدآقا گفتند : « همين ها را بگو; امام (ره ) گوش مي كنند.! » باور كنيد وقتي صداي امام (ره ) را شنيدم روح از بدنم پرواز كرد. امام (ره ) چند سوال كردند و من هم پاسخ گفتم . ايشان زير لب دعا كردند و گفتند : « فالله خير حافظا و هو ارحم الراحمين » . هميشه همين آيه را بر لب داشتند. وقتي صحبت ايشان تمام شد همين طور خشكم زده بود و گوشي در دستم مانده بود! همه بايد بدانند كه حضرت امام (ره ) در جريان جنگ و جبهه ها بودند. هنوز چند دقيقه از بمباران نگذشته بود كه ايشان تلفن زدند. خب آبادان هم جاي حساسي بود! ويژگي هاي شكسته شدن حصر آبادان كه بيشتر شبيه به يك معجزه بود خارج از چارچوب مسائل نظامي بود كه حتي معادلات نظامي جهان را هم برهم زد. امير كهتري ويژگي هاي اين عمليات را بر مي شمارد و مي گويد : اول فرمان تاريخي حضرت امام (ره ) كه براي همه حجت بود و دوم رسيدن اين فرمان به گوش رزمندگان كه والله از پاي ننشستند تا حصر آبادان را شكستند. ما ساعت 12 نيمه شب عمليات را شروع كرديم و 10 صبح آن را با پيروزي به پايان رسانديم اين معجزه نيست !باور كنيد خود من 55 شب نخوابيدم و آب به بدنم نخورد. ماجراي جنگ ما ماورا الطبيعه بود و اين را فقط آنهايي مي دانند كه در جبهه حضور داشتند. عشق و علاقه مردم آبادان به ناجي آبادان يكسويه نيست و او هم آبادان را دوست دارد : « همين حالا اگر حتي كلمه آبادان را روي ماشين ببينم آن قدر چشمم آن را دنبال مي كند تا از نظرم برود. آبادان قلب جنگ بود كه با چنگ و دندان حفظش كرديم . محبت من به آبادان وصف ناپذير است . وصف ناپذير! » و به نقل از : http://www4.irna.ir/View/FullStory/?NewsId=170376 عمليات ثامن الائمه و شكست حصر آبادان از عملياتهاي بسيار سرنوشت ساز دوران دفاع مقدس و حتي مي توان از آن به عنوان پيشگام موفقيت در ساير عملياتهاي اين دوران ياد كرد. اين عمليات به دنبال فرمان تاريخي امام راحل مبني بر شكست حصر آبادان با محوريت لشكر 77 خراسان براي رفع محاصره 11 ماهه اين شهر انجام شد. عمليات ثامن الائمه را مي توان اولين عمليات موفقيت آميز دوران دفاع مقدس ياد كرد و و با انجام اين عمليات سرنوشت ساز توانايي انجام عملياتهاي بزرگ عليه دشمن بعثي در رزمندگان اسلام افزايش يافت. اين عمليات بدنبال موفقيت لشكر 77 خراسان در بيرون راندن ارتش بعثي در منطقه ذوالفقاريه آبادان طراحي و اجرا شد. فرمانده عمليات ثامن الائمه و شكست حصر آبادان در اين ارتباط در گفت و گو با خبرگزاري جمهوري اسلامي گفت: بعد از اشغال خرمشهر در چهارم آبان 1359 ارتش بعث عراق مسرور از اين پيروزي به خيال خام خود با هدف تصرف آبادان و ساير شهرهاي خوزستان تهاجم وسيعي را به اين شهر آغاز كرد. شهر آبادان بعد از اشغال خرمشهر از موقعيت بسيار خاص و استراتژيكي در منطقه برخوردار بود و اين امر طمع عراق را براي تصرف آن در روزهاي ابتدايي جنگ تحميلي افزايش داد. امير سرتيپ "منوچهر كهتري" اضافه كرد: به لحاظ اهميت آبادان ، نيروهاي متجاوز عراقي نهم آبان ماه 1359 وارد روستايي به نام ذوالفقاريه در كنار بهمن شير شدند و قصد اشغال آبادان را داشتند و من به عنوان فرمانده گردان 153 لشكر 77 خراسان به همراه نيروهاي تحت امر خود براي مقابله با نيروهاي عراقي به اين منطقه اعزام شدم. وي بيان كرد: منافقين نقش مهمي در وارد شدن سپاه سوم عراق به منطقه ذوالفقاريه داشتند و خيانتي كه منافقين در جنگ تحميلي در حق ملت ايران روا داشتند در هيچ جاي تاريخ كشورمان سابقه نداشت. او گفت : منافقين ضمن اشغال همه ساختمانهاي روستاي ذالفقاريه و برقراري اقدامات امنيتي خاص براي ورود عراقي ها، عامل اصلي پيشروي آنها به اين منطقه بودند. وي اظهارداشت : هنگام عزيمت به سمت بهمن شير نيروهاي ما نتوانستند به دليل آتش بسيار سنگين نيروهاي متجاوز بعثي با اتوبوس از خسروآباد جلوتر بروند و لذا از آن منطقه به بعد آرايش نظامي به نيروها دادم و بقيه راه را پياده به سمت بهمن شير رفتيم. فرمانده عمليات شكست حصر آبادان افزود: هنگامي كه به منطقه ذوالفقاريه رسيديم، هوا تاريك بود و به محض ورود رزمندگان اسلام به نخلستانها، جنگ تن به تن با نيروهاي عراقي آغاز شد و آنان توانستند با مهارت خارق العاده اي دشمن را به عقب برانند و مانع از تحقق اهدافش در اشغال آبادان شوند. وي اضافه كرد: اگر نيروهاي ايراني نمي توانستند دشمن را از منطقه ذوالفقاريه به عقب برانند تمام خوزستان سقوط مي كرد و اين شكست اولين شكست نيروهاي عراقي در دفاع مقدس بود و بعد از موفقيت در عمليات در منطقه ذوالفقاريه از دست مقام معظم رهبري كه در آن زمان نماينده امام راحل در شوراي عالي دفاع بودند، نشان درجه يك فتح را گرفتم. او گفت: بعد از بيرون راندن نيروهاي دشمن از بهمن شير خط پدافند دفاعي متشكل از نيروهاي شهرباني، فدائيان اسلام و بسيج براي دفاع از آبادان ايجاد كردم و همه اين افراد براي دفاع از شهر مسلح شدند. سرتيپ كهتري افزود: بني صدر كه در آن زمان رييس جمهور بود در استمرار خيانتهاي خود عليه انقلاب مرا تهديد كرد اگر به سپاه و بسيج سلاح بدهيد، شما را تسليم دادگاه نظامي مي كنم و من بدون توجه به تهديدات وي اين اقدام را انجام دادم چون مي دانستم كار من غير قانوني نيست و كسي نمي تواند مرا به جرم اسلحه دادن به مردم براي دفاع از وطنشان مجازات كند. به گزارش ايرنا بعد از آن كه نيروهاي عراقي نتوانستند آبادان را اشغال كنند به مدت 11 ماه اين شهر را محاصره كردند و تا چند روز آتش بي اماني بر سر نيروهاي سلحشور كشورمان ريختند و با گذشت اين مدت امام خميني (ره ) در فرمان تاريخي خود تاكيد كردند، حصر آبادان بايد شكسته شود. او اين عمليات را مادر رشته عمليات نظامي در دوران دفاع مقدس توصيف كرد و افزود: محل اجراي عمليات ثامن الائمه (ع) براي نيروهاي خودي و دشمن بعثي داراي حساسيت و اهميت خاص بود لذا در طرح ريزي، اجرا و هدايت اين عمليات از تمامي اصول و قواعد جنگ كلاسيك استفاده شد. سرتيپ كهتري افزود: محوريت اصلي اين عمليات لشكر 77 خراسان بود و علاوه بر سه تيپ از اين لشكر، تيپ 37 زرهي شيراز و دو گردان تانك از لشكرهاي 16 زرهي و لشگر قزوين تحت امر لشكر 77 خراسان در عمليات فوق شركت داشتند و عراق با لشگر سه زرهي، تيپهاي پياده 43 و 45 و چهار گردان كماندو و تانك، آبادان را محاصره كرده بود. وي افزود: محاصره آبادان توسط دشمن بعثي در سال 1359 پيامدهاي زيادي در سطح داخلي و بين المللي بدنبال داشت و خوراك تبليغاتي مناسب براي رسانه هاي استكباري فراهم كرده بود. او از ديگر پيامدهاي محاصره آبادان را پافشاري دشمن بر خواسته هاي بي شرمانه خود در اشغال ايران و طولاني شدن زمان جنگ براي طرحريزي، تجهيز و جايگزيني نيروهاي جديد به منظور اجراي عمليات بعدي با توجه به محاصره اقتصادي كشور در آن دوران دانست. سرتيپ كهتري گفت: براي انجام اين عمليات نيروهاي لشكر 77 خراسان كه تا آن زمان در مناطق جنگي جنوب و غرب مستقر بودند فراخوانده شده و در منطقه ماهشهر و آبادان مستقر شدند. وي گفت: عمليات ثامن الائمه در ساعت 12 نيمه شب آغاز شد و در ساعت 10 صبح روز بعد با پيروزي رزمندگان لشكر 77 خراسان پايان يافت و بعد از اتمام اين عمليات، امام راحل نام اين لشكر به سبب موفقيت در آن به لشكر 77 پيروز ثامن الائمه (ع) خراسان تغيير دادند. يكي ديگر از فرماندهان عمليات ثامن الائمه (ع) هم گفت: به دنبال محاصره 270 درجه اي آبادان توسط عراقي ها، بندر امام خميني (ره ) نيز مورد تهديد قرار گرفت در چنين شرايطي برخوردهاي غير مسوولانه برخي ارگانها و تعدد نظرات فرماندهان جنگ براي اجراي عمليات شكست حصر آبادان نيروهاي ايراني را دچار سردرگمي كرد. امير سرتيپ دوم "علي صديق زاده" افزود: با گذشت 11 ماه از حصر آبادان توسط دشمن بعثي، فرمان امام راحل مبني بر عدم دخالت افراد غير مسوول در اين امر و تاكيد ايشان مبني بر شكست حصر آبادان، فرماندهان و نيروهاي رزمنده را از حالت ابهام و سردرگمي خارج كرد، فرماني كه به دستور نظامي نبود بلكه يك فتواي شرعي مرجع تقليد و فرمانده كل قوا بود. اين فرمان سير عزيمت جوانان پر شور و انقلابي را براي شركت در اين عمليات را افزايش داد و آبادان را مركز توجه فرماندهان عالي جنگ تحميلي قرار داد و در نتيجه به ستاد لشكر 77 ابلاغ شد كه در ماهشهر آبادان مستقر شود. وي افزود: اين امر مهم در نيمه اسفندماه 1359 محقق شد و در 28 اسفندماه من به عنوان رييس ركن سه لشكر 77 خراسان مسووليت اداره جنگ از منطقه دارالخوين تا دهانه فاو را تحويل گرفتم. به گزارش ايرنا او گفت: بررسي و طرح نقشه هاي اوليه انجام عمليات فوق از مدتي قبل با اولويت جلوگيري از پيشرفت، تثبيت و انهدام كامل نيروهاي بعثي تهيه شد و عصر چهارم مهرماه 1360 فرماندهان لشكر 77 و ساير واحدهاي مربوطه و سرداران رحيم صفوي و شهيد كلاهدوز در قرارگاه تاكتيكي شادگان محل فرماندهي اين لشكر حضور يافتند. نام اين عمليات به دليل آنكه لشكر 77 خراسان مربوط به مشهد الرضا(ع) بود به نام عمليات ثامن الائمه (ع) تعيين شد و در جلسه مشترك فرماندهان ضمن تعيين زمان حمله، عمليات ثامن الائمه (ع) با رعايت اصل غافلگيري دشمن در نيمه شب چهارم مهرماه 1360 آغاز شد. وي اظهار داشت: قبل از اين قرار بود عمليات فوق در 31 شهريورماه 59 انجام شود لذا نيروهاي دشمن با اين تصور، در آن مقطع زماني منتظر عمليات بودند و با گذشت زمان كه احتمال انجام عمليات را بعيد مي دانستند، آماده باش نيروها را لغو و مرخصي به آنها را آغاز كرده بود. در چنين شرايطي نيروهاي لشكر 77 خراسان ظرف مدت يك ساعت خود را به سنگرهاي دشمن رساندند و تيپ سه لشكر 77 اولين يگاني بود كه در منطقه دارخوين در مقابل دشمن قرار گرفت لذ اولين اقدام و هدف ما انهدام پل هايي بود كه دشمن با حدود دو كيلومتر بر روي كارون احداث كرده بود. او در اين ارتباط افزود: علت اصلي انهدام پل ها بر روي رودخانه كارون، مسدود كردن امكان كمك رساني به نيروهاي عراقي بود لذا پل فسوه توسط تيپ سه و پل حفار به وسيله تيپ دو لشكر 77 منهدم شد و تيپ يك اين لشكر هم وظيفه مقابله رو در رو با نيروهاي متجاوز بعثي را داشت. تيپ سه لشكر 77 خراسان كه از دارخوين به سمت پل فسوه رسيده بود ساعت 30/11 دقيقه روز پنجم مهرماه 1360 اولين اهداف خود را تصرف كرد و با انجام موفق عمليات شرق كارون به اشغال لشكر 77 خراسان در آمد. وي مهمترين دستاوردهاي عمليات ثامن الائمه (ع) را علاوه بر شكست كامل محاصره آبادان، به هلاكت رسيدن سه هزار نفر از نيروهاي متجاوز بعثي و به اسارت درآمدن يك هزار و 761 تن از آنان ذكر كرد