جستجو در انجمن

مشاهده نتایج برای برچسب های 'تاپیک جامع سرهنگ کلاوس فُن اشتآوفنبرگ'.



تنظیمات بیشتر جستجو

  • جستجو بوسیله برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


انجمن ها

  • بخش داخلی
    • اخبار و قوانین
    • ماهنامه میلیتاری
    • گالري عكس و فيلم
    • کتابخانه میلیتاری
    • مقالات برتر
  • War and History - بخش جنگ و تاریخ
    • مباحث جامع نظامی
    • پیمان ها - قراردادها و معاملات تسلیحاتی
    • دکترین و استراتژی
    • عملیات های نظامی
    • جنگ تحمیلی
    • تحولات روز امنیتی نظامی بین الملل
    • General Military Discussions
  • Air force Forum - بخش نیروی هوایی
    • هواپیماهای نظامی
    • بالگردهای نظامی
    • تسلیحات هوایی
    • متفرقه در مورد نیروی هوایی
    • سایر بخشهای نیروی هوایی
    • Airforce - English
  • Army Forum - بخش نیروی زمینی
    • ادوات و تسلیحات زمینی
    • خودروهای نظامی و زره پوش ها
    • مباحث جامع زرهی
    • توپخانه زمینی
    • موشک های زمین پایه
    • الکترونیک زمینی
    • تجهیزات و تسلیحات انفرادی
    • متفرقه نیروی زمینی
    • سایر بخشهای زمینی
    • Ground forces - English
  • Navy Forum - بخش نیروی دریایی
    • شناورهای سطحی
    • شناور های زیرسطحی
    • هوا دریا
    • تسلیحات دریایی
    • سایر بخش های نیروی دریایی
    • علوم و فنون دریایی
    • راهبردها و راهکنش های دریایی
    • تاریخ نیروی دریایی
    • اخبار نیروی دریایی
    • Navy - English
  • News Section - بخش خبر
    • اخبار روز ایران و جهان
    • اخبار صفحه اول
    • رایانه و شبکه
    • English News
  • Non-Military Forums - سایر بخشها
    • دیگر موضوعات و مطالب

پیدا کردن نتایج در ...

یافتن نتایج که ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروز رسانی

  • شروع

    پایان


Filter by number of...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


Website URL


Yahoo


Skype


Location


Interests

پیدا کردن 1 result

  1. در 20 جولای 1944، افسر 36 ساله ارتش آلمان، سرهنگ کلاوس فیلیپ ماریا شنک گراف فُن اشتآوفنبرگ وارد مقر نظامی مخفی و بشدت تحت حفاظت در جنگلی در شرق استان پروسیا شرقی شد. ماموریت وی ترور آدولف هیتلر بود. قرارگاه های مخفی هیتلر در جبهه شرقی به Wolfsschanze یا لانه گرگ شهرت داشت. اشتآوفنبرگ با کیف حامل بمب خود در جلسه توجیهی روزانه پیشوا و فرماندهان ارتش حضور یافت. والتر وارلیمونت، افسر آلمانی، در مصاحبه با BCC در 1967 بخاطر داشت که : «منتظر در اتاق ایستاده بودیم که هیتلر وارد و جلسه آغاز شد اما در دوباره و بشکلی غیرمنتظره باز شد و هنگامی به سمت در نگاه کردم متوجه شدم که یک سرهنگ ارتش وارد شده است ... که توجه ام به چشم بندی که روی چشم راست اش را می گرفت و نقص عضو اش از ناحیه دست راست جلب شد که همان جا شق و رق ایستاد و از نظر من نمونه کاملی از یک سرباز بود. هیتلر چرخید و نگاهی سرد به افسر تازه وارد انداخت و بعد ژنرال کایتل او را معرفی کرد.» اشتآوفنبرگ افسری جوان و زبده از یک خانواده اشرافی و کاتولیک بود. پسر وی، برتولد شنک گراف فن اشتآوفنبرگ که اکنون 80 سال دارد می گوید : «همه می گویند که پدرم بسیار جذاب بود - موهایی سیاه با فر طبیعی، چشمانی آبی و قدی بلند. مردی شاد بود و زیاد می خندید و قطعا او را فرد فوق العاده ای می دانستیم.» اشتآوفنبرگ در 1943 در حین مأموریت در تونس بشدت زخمی شد و دچار نقص عضو از ناحیه چشم و دست راست و دو انگشت از دست چپ شد. برتولد ادامه می دهد : «نقص عضو از دست یا چشم در آن زمان بسیارعادی بود اما زنده ماندن اش بشدت مایه تسلی خاطر شد.» اشتآوفنبرگ با وجود آنکه چندان اهل سیاست نبود، محافظه کار و ملی گرا بود. وی در برخی مواقع از حامیان سیاست های دولت نازی بود اما تداوم جنگ به مخالفت های اش با حکومت نازی دامن زد که علت آن وحشت وی از خشونت ها و خونریزهای ارتش آلمان در جبهه شرقی و شکست آلمان در جنگ بود. برتولد می گوید : «وی به رهبری و بینش راهبردی هیتلر و شعار پیشوا فردی است متفاوت از آنچه تصور می کنیم باور نداشت. من پسربچه ای 10 ساله و کنجکاو هر آنچه در دنیای اطرافم می گذشت بودم. من نیز مانند بقیه کودکان و نوجوانان آن روزگار به کودکی نازی بدل می شدم. اما ما هرگز درباره این مسائل با پدر یا مادر گفتگو نمی کردیم. اگر پدر با ما در این مورد صحبت می کرد ممکن بود احساسات حقیقی اش را بیان کند و این بسیار خطرناک بود زیرا ممکن بود کودکان این مطالب را برای دیگران بازگو کنند.» گروهی از توطئه گران به رهبری ژنرال هرمان کارل روبرت هِنینگ فون تِرِسکو که سودای سؤقصد به هیتلر و براندازی حکومت نازی را در سر داشتند پس از طی دوران نقاهت اشتآوفنبرگ با وی تماس گرفتند و اشتآوفنبرگ به یکی از عناصر مهم این نقشه بدل شد. در ماه های بعد چندین سؤقصد به جان هیتلر انجام گرفت و به ترس از شناسایی قریب الوقوع توطئه گران توسط گشتاپو دامن زد. اما در 1944 اشتآوفنبرگ به فرماندهی ستاد نیروهای ذخیره آلمان منسوب شد که دسترسی به هیتلر و فرصت ترور را تسهیل می کرد. مجسمه نیم تنه اشتآوفنبرگ در موزه یادبود مقاومت آلمان نقشه توطئه گران با خطرات زیادی مواجه بود. اشتآوفنبرگ می باید مواد منفجره را در کیف خود حمل و با گذر از ایست بازرسی های امنیتی اطراف لانه گرگ بمب را وارد مقر و در خلال جلسه توجیهی به فاصله مناسبی از هیتلر کار می گذاشت؛ سپس به بهانه ای از اتاق خارج می شد. پس از انفجار نیز اشتآوفنبرگ می باید بسرعت به برلین باز می گشت که توطئه گران با تکیه به نیروهای ذخیره ارتش شهر را تصرف می کردند و به گفته برتولد: «برغم عدم اطمینان از موفقیت شان ترسکو خواهان اجرای نقشه بود حتی به قیمت فاش گفتن این حقیقت که همه آلمانی ها در زمره حامیان و پیروان هیتلر قرار ندارند.» برتولد با برنامه Witness (شاهدان) رادیو BBC گفتگو کرد. اما شکست نقشه تنها توطئه گران را در معرض خطر قرار نمی داد. برتولد می گوید : «مادرم همواره می گفت که از نقشه ترور مطلع بوده است. مادرم متوجه نقشه شده بود و پس از مشاجره با پدرم، پدر مسأله را با مادرم در میان گذاشته بود. اما مادرم نمی دانست که پدرم قرار است بمب را کار بگذارد. آنان از عواقب این مسأله مطلع بودند اما در زمان جنگ زندگی به اندازه زمان صلح اهمیت ندارد. البته آدم ها همیشه می میرند و فداکاری یک نفر نیز مسأله ای بسیار مهم است اما دوران جنگ متفاوت است.» پنجشنبه 20 جولای، اشتآوفنبرگ به لانه گرگ رسید و جلسه توجیهی نیز ساعت 12:30 بعدازظهر برگزار شد. اما در حین آماده سازی بمب مشکلی پیش آمد و وی تنها توانست دو وسیله انفجاری را پیش از ورود به جلسه در کیف خود بگذارد. وارلیمونت در 1967 گفت : «کیف اشتآوفنبرگ را که زیر بازوی سالم خود گرفته بود بیاد دارم. اما دیگر متوجه وی نبودم بنابراین متوجه نشدم کیف را زیر میز قرار داد یا در اتاق گذاشت و یا اتاق را پس از اندک زمانی ترک گفت. تقریبا 5 تا 10 دقیقه گذشت و زمانی که انفجار رخ داد من اصلا بیاد او نبودم. شلواری که هیتلر در زمان انفجار در جلسه توجیهی به تن داشت. اشتآوفنبرگ در حین ترک مقر نظامی برای عزیمت به برلین انفجار را دید و از مرگ هیتلر اطمینان داشت. اما اندکی قبل از انفجار کیف اشتآوفنبرگ به پشت پایه یک میز به فاصله بیشتری از هیتلر جابجا شده بود و بمب به اندازه کافی نیز برای اجرای موفقیت آمیز نقشه قدرتمند نبود و از طرف دیگر، در زمان انفجار بمب هیتلر به یک میز ساخته شده از چوب ضخیم بلوط تکیه داده و مشغول نگاه کردن به نقشه ها بود که وی را در برابر انفجار حفاظت می کرد. 4 نفر کشته و بسیاری زخمی شدند اما هیتلر جان بدر برد. وارلیمونت بخاطر می آورد : «هنگامی که بمب منفجر شد احساس می کردم که گویا چلچراغی بزرگ بر سرم سقوط کرده است و بر زمین افتادم. هیتلر را دیدم که تحت محافظت شدید کایتل از اتاق خارج شد و در نگاه اول بنظر نمی رسید که حتی مجروح شده باشد یا زخمی جدی برداشته باشد.» موسولینی و هیتلر از بقایای بر جای مانده از انفجار در اتاق کنفرانس بازدید می کنند. هنگامی که ساعاتی بعد روشن شد که پیشوا هنوز زنده است تلاش برای تصرف برلین ناکام ماند. اشتآوفنبرگ و دیگر سران توطئه در اتاق جنگ برلین دستگیر و اعدام شدند.در آن زمان همسر باردار اشتآوفنبرگ، نینا، و چهار فرزند اش در ملک خانوادگی شان در تپه های سوآبیان اقامت داشتند. برتولد از این واقعه بی خبر بود. برتولد می گوید : «گزارشاتی از سؤقصد به جان هیتلر و حلقه کوچکی از افسران تبهکار و کوته فکر از رادیو شنیده می شد. 10 ساله بودم و هر روز روزنامه می خواندم و می خواستم بدانم چه اتفاقی افتاده است. بزرگ تر ها از رادیو دور ام کردند و من و برادرم را به پیاده روی طولانی با عموی مادرم کُنت اوکسکول فرستادند که چیزهای زیادی درباره سیاحت اش در آفریقا و شکار گوزن های بزرگ در آنجا برای مان گفت و فردای آن روز مادرم من و برادرم را به کناری کشید و برای مان گفت که پدر مان بمب را کار گذاشته است و من گفتم چطور توانسته است چنین کاری کند؟ و مادرم جواب داد که پدر فکر می کرده است که باید این کار را برای آلمان انجام دهد که عمیقا تکان دهنده بود و باورکردنی نبود. سؤقصد به جان پیشوا!؟ به ما در مدرسه و هر جای دیگری چنین آموخته بودند که باور کنیم پیشوا مرد بزرگی است.»شبی که ماموران گشتاپو آمدند مادر، مادر بزرگ و عموی مادر برتولد در میان دستگیرشدگان بودند. برتولد و برادران و خواهران اش به پرورشگاه فرستاده شدند. برتولد می گوید : «هرگز درباره علت تصمیم شان صحبتی نکردیم. اسامی خانوادگی دیگری به ما داده شد و گفته می شد که این اسامی از خانواده هایی که بنا بود پس از جنگ سرپرستی ما را بر عهده بگیرند گرفته شده است، احتمالا خانواده های افسران اس اس.» پس از این ترور ناموفق، هزاران نفر به ظن ارتباط با مقاومت دستگیر و اعدام شدند. مادر برتولد به زندان گشتاپو در اردوگاه کار اجباری راونزبروک انتقال یافت و پس از جنگ فرزندان اش را بازیافت و تا پایان عمر ازدواج نکرد و به گفته برتولد : «برای مادرم تنها پدرم بود و بس. پدرم تنها مرد زندگی اش بود.» برتولد مدارج نظامی را طی کرد و ژنرال ارتش آلمان غربی شد و همچنان ساکن زادگاه خانوادگی است.برتولد می گوید : «شک ندارم که این ترور گوشه ای از حیثیت آلمان را حفظ کرد.» تصاویر صفحه مأخذ : http://www.bbc.com/news/magazine-28330605