جستجو در انجمن

مشاهده نتایج برای برچسب های 'تاپیک جامع شهید داوود کریمی'.



تنظیمات بیشتر جستجو

  • جستجو بوسیله برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


انجمن ها

  • بخش داخلی
    • اخبار و قوانین
    • ماهنامه میلیتاری
    • گالري عكس و فيلم
    • کتابخانه میلیتاری
    • مقالات برتر
  • War and History - بخش جنگ و تاریخ
    • مباحث جامع نظامی
    • پیمان ها - قراردادها و معاملات تسلیحاتی
    • دکترین و استراتژی
    • عملیات های نظامی
    • جنگ تحمیلی
    • تحولات روز امنیتی نظامی بین الملل
    • General Military Discussions
  • Air force Forum - بخش نیروی هوایی
    • هواپیماهای نظامی
    • بالگردهای نظامی
    • تسلیحات هوایی
    • متفرقه در مورد نیروی هوایی
    • سایر بخشهای نیروی هوایی
    • Airforce - English
  • Army Forum - بخش نیروی زمینی
    • ادوات و تسلیحات زمینی
    • خودروهای نظامی و زره پوش ها
    • مباحث جامع زرهی
    • توپخانه زمینی
    • موشک های زمین پایه
    • الکترونیک زمینی
    • تجهیزات و تسلیحات انفرادی
    • متفرقه نیروی زمینی
    • سایر بخشهای زمینی
    • Ground forces - English
  • Navy Forum - بخش نیروی دریایی
    • شناورهای سطحی
    • شناور های زیرسطحی
    • هوا دریا
    • تسلیحات دریایی
    • سایر بخش های نیروی دریایی
    • علوم و فنون دریایی
    • راهبردها و راهکنش های دریایی
    • تاریخ نیروی دریایی
    • اخبار نیروی دریایی
    • Navy - English
  • News Section - بخش خبر
    • اخبار روز ایران و جهان
    • اخبار صفحه اول
    • رایانه و شبکه
    • English News
  • Non-Military Forums - سایر بخشها
    • دیگر موضوعات و مطالب

پیدا کردن نتایج در ...

یافتن نتایج که ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروز رسانی

  • شروع

    پایان


Filter by number of...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


Website URL


Yahoo


Skype


Location


Interests

پیدا کردن 1 result

  1. "حاج داوود كريمي" "بزرگ و مظلوم" فرمانده شهيد "حاج داوود كريمي"، در روز بيست و هفتم بهمن ماه سال 1326 در تهران ديده به جهان گشود داوود هشت سال بيشتر نداشت كه پدرش درگذشت. او در دوره نوجواني؛ مردي بود در ظاهر كوچك، اما در واقع بزرگ و نان آور خانواده. داوود در سن 13 سالگي مجبور به ترك تحصيل شد. او از جامعه، دوستان، خانواده و اطرافيانش و از همه مهمتر از زمانه خود چيزهايي آموخت كه اگر سال ها هم به ظاهر تحصيل آكادميك مي كرد؛ شايد هيچ گاه به آن نمي رسيد. جواني و انقلابي گري داوود در اوان جواني اش عشقي ديگر يافت. عشقي كه به گفته شاهدان تا آخرين روزهاي عمرش او را رها نكرد. حاج مهدي عراقي- از مبارزان برجسته دوران انقلاب اسلامي- مردي به نام "حاج آقا روح الله" را به او معرفي كرد، تا داوود جوان امر تقليدش را در محضر اين مرجع ناشناخته اما جسور و بي باك و پراميد به انجام رساند. اين مقلد جوان بعدها به جمع پيروان "آيت الله روح الله خميني" پيوست. آيت الله كه در سال هاي انقلاب، حاج داوود و جامعه ايران او را به نام امام خميني شناختند. در سال هاي نخستين دهه ۵۰ كه جامعه ايران پر از شور و التهاب انقلابي گري بود، داوود كريمي هم با گروهي از رفقايش گروه «فجر اسلام» را به راه انداختند. در تهران اين گروه يكي از قوي ترين گرو ه هايي بود كه حتي اعتماد افرادي چون شهيد دكتر سيد محمد حسين بهشتي و شيخ محمدرضا مهدوي كني را به خود جلب كرد. او در اين حركت نيمه مخفي و سياسي _ چريكي با اين عالمان ارتباط داشت و از هدايت آنان بهره مي گرفت. فجر اسلام، به قول خود او يك "تيپ كارگري" بود ، حتي مسائل مالي مردم هم مورد توجه گروه بود. به عنوان برادري دلسوز كمكشان مي كرد و به خلق الله ياري مي رساند. «فجر اسلام» و سازمان مجاهدين خلق ظاهراً از ابتدا روابط بسيار گرمي دارند. اما براساس شواهد موجود از سال ۵۲ ارتباط اين دو گروه مخفي با هم قطع شد. چرا كه اعضاي گروه «فجر اسلام» اعتقاد داشتند كه سازمان به «بيراهه مي رود». حاج داوود در شانزدهم شهريورماه ۱۳۴۹ ازدواج كرد كه ثمره اين ازدواج يك دختر به نام «مريم» و سه پسر با نام هاي «ميثم»، «محمدصادق» و «محمود» است. شغل حاج داوود "تراشكاري بود. او فعاليت سياسي _ چريكي را تا سال 1355در تهران ادامه داد. اما شور چريكي و بسته شدن فضاي مبارزه در ايران (پس از كودتاي دروني سازمان مجاهدين و بازداشت و شهادت بسياري از نيروها) موجب مي شود حاجي نيز همراه و مانند بسياري از همرزمانش راهي مهد و قلب تپنده مبارزات ضداستعماري آن روز شود. "لبنان"، "فلسطين" و "الجزاير" سه جايگاه براي چريك هايي اين چنيني بود. حاج داوود "لبنان" را انتخاب كرد. در آنجا با شهيد دكتر مصطفي چمران و شهيد محمد منتظري همراه و همرزم مي شود. وي پس از مدتي نيز به سبب استعدادش از رتبه شاگردي به معلمي ارتقا پيدا مي كند و مربي نيروهاي چريكي در لبنان مي شود. "اما حاج داوود ايراني است و قلبش در ايران مي تپد. تقويم هم سال ۱۳۵۶ را نشان مي دهد. سالي كه انقلابي در خاورميانه در حال شكل گيري است كه البته قرار است به قول محمد حسنين هيكل (روزنامه نگار مصري) "الگوي جنبش هاي انسان گرايانه در جهان" باشد. حاج داوود هم جذب اين آهن رباي قوي معنوي، ملي،مذهبي مي شود و به ايران عزيمت مي كند". جوان لبنان رفته جنوب شهر كه امروز مردي باتجربه است در كنار دوستان و همراهانش كه از قضا مردان به نام آتيه سياسي- نظامي ايران اند، چهار هيات مذهبي در منطقه "نازي آباد" براي مبارزه با رژيم طاغوتي شاه تاسيس و سازماندهي مي كند و با تجربه اي كه در سال هاي گذشته عمر اندوخته هدايتشان را بر عهده مي گيرد. انقلاب و پس از آن جنگ حاج داوود در همان اولين روزها در كميته انقلاب منطقه نازي آباد فعال مي شود و خود هدايت و مسئوليت اين كميته را برعهده مي گيرد. يكي از اين برادران به ياد مي آورد روزهايي را كه در آن حاج داوود هر كسي را كه مي توانست كاري كند، در كميته به كار مي گرفت. اين وضع تا زمان راه اندازي سپاه پاسداران ادامه داشت كه حاج داوود از اعضاي اصلي تشكيل دهنده آن و عضو هيات مركزي سپاه تهران بود. اما حاج داوود مرد تاسيس بود. جنگ كه شروع شد، به منطقه جنوب و سپس غرب رفت. او در همين مدت كه تا سال 1361 ادامه يافت، برپايه آموخته هاي خويش در لبنان ؛"مسئوول آموزش نظامي سپاه" شد. سپس مدتي كوتاه تر از يك سال "فرمانده سپاه تهران" بود. مدتي هم در نهاد انقلابي و نوپاي «بنياد شهيد» كه رياست آن در آن دوره « حجت الاسلام مهدي كروبي» به عهده داشت، مشغول شد. تا سال پاياني جنگ كه روز هاي اوج آن بود، فرارسيد. بايد گفت كه؛ يكي از شاهكارهاي او در اين دوران "طرح شكست حصر آبادان" بود. حاج داوود در اين دوره در دو عمليات بزرگ و سرنوشت ساز فاو و مرصاد (پس از پذيرش قطعنامه) حضور يافت. او در آنجا مسئووليت گردان هاي رزمي- مهندسي جهاد را داشت. او در منطقه فاو "شيميايي" شد و از مرصاد، تركشي در قلبش به يادگار ماند. در ميانه عمليات فاو، مزدوران صدام گلوله هايي را فرو آوردند كه با دودي زرد رنگ و بويي آزاردهنده و تهوع آور خبري مهلك از يك فاجعه مي داد. حاج داوود فرمانده اين بار مردانگي را در نجات همرزمانش تبلور بخشيد. او تلاش كرد با چهار پنج ماسكي كه در اختيار دارد برادران جوانش را نجات دهد. سه چهار ساعت بعد اما شيميايي، سينه او را از خون و درد انباشته بود. زماني كه او را براي معالجه به تهران آوردند، خون استفراغ مي كرد و نفسش به بوي گوگرد و گازهاي سمي و ميكروبي، آميخته بود. بر تخت بيمارستان داوود كريمي فرياد مي كشيد. وي در فاصله سال هاي 1365 تا 1367 در شرق كشور به سر مي برد. در اين دوره با سمت «فرماندهي قرارگاه مركزي محمد رسول الله» و قرارگاه هاي تاكتيكي تابعه شرق كشور در قالب طرح «والعاديات» مسئول مبارزه با قاچاقچيان مواد مخدر بود. روزهاي پس از جنگ، رنج ها و دردها پس از جنگ حاج داوود در حالي كه مي توانست به عنوان سرداري نظامي چهره باشد، به "كارگاه تراشكاري اش" بازگشت كه به گفته دوستانش، اين بار «محقرتر» بود و در جاده باقرآباد قرار داشت. از سال 1368 تا زمان شهادت، حاج داوود تنها يك كارگر ساده قالب ساز بود. «نه درجه خواست، نه مزاياي خاص نظاميان را طلب كرد و در آن كارگاه كوچك به دستمزد و روزي خودش قناعت مي كرد.» اما اين كارگر ساده در همين سال هاي انزوا، با مشكلاتي هم مواجه شد. و روزهاي سير الي الله روزهاي آخر به حاج داوود بسيار سخت گذشت. مهندس لطف الله ميثمي مي گويد: «شب هنگام بود. براي دعا به منظور شفاي او به منزلش رفتيم. در راه حاج داوود را همچون كوهي استوار و خود را چون كاهي در برابر آن كوه تصور مي كردم. وارد اتاقش كه شدم دستي نحيف همراه با خنده اي مليح مرا به سوي تخت كشاند. پيشاني حاج داوود را بوسيدم. جثه اي بسيار كوچك داشت. اما در يك لحظه او را ذره اي بي انتها يافتم.» و دوست ديگري در اين مورد مي گويد: «فراقش جانكاه است اما دردي كه او كشيد، جانكاه تر بود.» از ۱۵ تير ماه ۱۳۸۲ بيماري اش شدت مي گيرد. بستري مي شود. اما پزشكان كاري از دستشان برنمي آمد تا آنكه او را سه چهار ماه به آلمان مي فرستند. «پزشكان آلماني تشخيص داده بودند كه بيماري او ناشي از مسموميت شيميايي حاصل از گاز هايي است كه در جنگ به كار رفته بود آنها نوع گاز هاي شيميايي را هم مشخص كرده بودند.» «بدنش پر از غده شده بود. يك بيماري عجيب و غريب بود. شبيه سرطان اما سرطان نبود.» و اين طور بود كه، حاجي به بستر افتاد و كم كم تحليل رفت. گرچه او همچنان مثل هميشه خوش برخورد بود، ولي بيماري با او چنين برخوردي نداشت. درد همچنان زيادتر مي شد و پزشكان مجبور بودند از داروها و مسكن بيشتري استفاده كنند. پزشكان تجويز كرده بودند براي كاهش درد از ماده مخدر «ترياك» استفاده كند. او نپذيرفته و گفته بود: «من چطوري ترياك مصرف كنم در حالي كه خودم رئيس ستاد مبارزه با موادمخدر بودم.» پرستاران هم نمي توانستند او را ياري كنند. «هر لحظه حالش بد و بدتر مي شد و از درد خواب نداشت.» به همين خاطر، تنها راهي كه مانده بود، راهي زجرآور بود. "نخاعش را سوراخ كردند و در مهره اول «پمپ مرفين» كار گذاشتند". پرستار دكمه پمپ را مي زد و مرفين به همه جاي بدنش مي رفت. سرانجام اين كوه استقامت و پايداري، در نيمه گرم و سوزان شهريورماه ۱۳۸۳ تاب قفس تن نياورد و زندگي را بدرود حيات گفت و به شهادت رسيد. http://www.navideshahed.com/fa/index.php?Page=definitionnews&UID=171398