جستجو در انجمن
مشاهده نتایج برای برچسب های 'جنگ چیست ؟ هنر یا علم ؟!'.
پیدا کردن 1 result
-
به نام خدا جنگ و صلح بخش قابل توجهی از تاریخ زندگی بشر را تشکیل میدهد. تصاویر و داستانهای مربوط به جنگ ها، تجاوزات و فتوحات، معاهدهها و قراردادهای صلح در مذهب، ادبیات و هنر به صورت برجستهای به چشم میخورد. این حقیقت این سؤال را بر می انگیزد که آیا تکرار مکرّر جنگ و صلح به دلایل وجود پایگاههای روانی، جسمانی در انسان بوده و آیا این دلایل به همراه فرایندهای اقتصادی حاکم بر جوامع انسانی توضیحی برای این حقیقت فراهم میآورند؟ جنگ و صلح اغلب به دلایل عملی، به دلیل وجود وضعیت نامساعد یا قابلیت فرصت طلبی، اتفاق میافتند. هرچند جنگ و صلح ابعاد گستردهای دارد ولی تمرکز اصلی فلاسفه روی ملاحظات عملی موضوع بوده، و این مبحث را به عنوان بخشی از فلسفه اخلاق یا فلسفه سیاسی طبقه بندی میکنند.سؤالات اولی که فلسفه جنگ قصد جواب دادن به آنها را دارد این است: جنگ چیست و چگونه میتوان آن را تعریف کرد؟ رابطهٔ بین روان انسان و جنگ چیست؟ تا چه حدی مسؤلیت وقوع جنگ به عهده انسانها است؟ فلاسفه در پاسخ به سؤال که «آیا امکان وجود صلح بین انسانها در سرتاسر عالم وجود دارد؟» همنظر نیستند.آن دسته از فلاسفه که اعتقاد ندارند که جنگ در جوامع انسانی به صورت طبیعی قابل منسوخ کردن است کمر همت را برای یافتن اصول صحیح جنگیدن می بندند: آیا جنگیدن باید محدود به دفاع شخصی باشد یا اینکه تصمیم گیری در این مورد را باید به رهبران سیاسی و نظامی واگذار کرد؟ توافق نظری در جواب به این سؤال و یا حتی در مورد قوانین جنگی پس از شروع جنگ وجود ندارد. برخی از فلاسفه میگویند که نیروی مهاجم تنها باید از آسیب غیر متناسب امتناع بورزد، ولی دیگران هرگونه آسیب به بیگناهان (مانند غیر شهرنشینان غیر جنگجو) را غیراخلاقی میدانند. ولی وقتی که اوضاع بصورت فوق العادهای خطرناک میشود ممکن است اعمال اینگونه محدودیتها لازم نباشد هرچند این موضوع جدال آمیزی بین اخلاقیون بوده است. در واقع جواب به سؤالات مشکلی مانند اینکه آیا میتوان به جنگ رفت بحث را به سمت سؤالات بنیادیتری در زمینه خود اخلاقیات و ماهیت آن هدایت میکند. اما آن دسته از فلسفه که اعتقاد دارند که جنگ در جوامع انسانی قابل منسوخ کردن است و صلحی پایدار قابل دسترسی، در مورد شرایط محقق شدن آن به کاوش میپردازند. به عقیده برخی این کار نیاز به این دارد که به اشخاص نوعی از اخلاقیات صلح طلب آموزش داده شود؛ فلاسفه دیگر بر نیاز به حکومت قانون تأکید میورزند. یک جامعه اساساً بدون قانون به افراد آزادی تجاوز به املاک یکدیگر را میدهد که باعث بروز جنگورزی دائمی بین آنها میشود. فیلسوف هوبز (Hobbes) این وضعیت بیقانونی را به "حالت طبیعت" (state of nature) تشبیه کرده است. در حالی که معاهدهها میتواند برخی از جنگها را متوقف کند ولی برقراری امنیت و صلح نیاز به تشکیل ارگانهای اجتماعی استواری دارد. منبع