جستجو در انجمن
مشاهده نتایج برای برچسب های 'درسهایی از جنگ ایران و عراق'.
پیدا کردن 1 result
-
درسهایی از جنگ ایران و عراق استراتژی جنگ ایران و عراق و درسهای برگرفته از آن
ghermez افزود یک موضوع در دکترین و استراتژی
چیکیده بحث استراتژی و عملیاتهای جنگ ایران و عراق را با این پیش درآمد شروع میکنیم که در آغاز جنگ، دو طرف اهداف خود را میدانستند، ولی هیچیک برای کسب آنها، طرح کارشناسی شدهای نداشتند. زیرا هردو، دشمن را دست کم گرفته بودند. هدف ایران، عقب راندن دشمن بود و عراق نیز میخواست رژیم ایران را تضعیف کند. طرفین متخاصم به استراتژیهای نسبتاً کوتاهمدت پایبندتر بودند. ایران قصد داشت طرح اولیه تصرف بصره در طول جنگ را عملی کند. در مقابل، عراق هم به مقابله پرداخت، اما اهداف ناگهان تغییر یافتند. هدف اصلی این نوشتار بررسی دلایل این تغییر اهداف میباشد. شرح کامل بحث استراتژی و عملیاتهای جنگ ایران و عراق را با این پیش درآمد شروع میکنیم که در آغاز جنگ، دو طرف اهداف خود را میدانستند، ولی هیچیک برای کسب آنها، طرح کارشناسی شدهای نداشتند. زیرا هردو، دشمن را دست کم گرفته بودند. هدف ایران، عقب راندن دشمن بود و عراق نیز میخواست رژیم ایران را تضعیف کند. طرفین متخاصم به استراتژیهای نسبتاً کوتاهمدت پایبندتر بودند. ایران قصد داشت طرح اولیه تصرف بصره در طول جنگ را عملی کند. در مقابل، عراق هم به مقابله پرداخت، اما اهداف ناگهان تغییر یافتند. هدف اصلی این نوشتار بررسی دلایل این تغییر اهداف میباشد. عراق در آغاز حمله به ایران، مدیریت خوبی نداشت و به زحمت میتوانست نیروهایش را در داخل خاک ایران حفظ کند. هر چند در عملیاتهای جداگانهای مثل تصرف سوسنگرد و خرمشهر خوب عمل میکرد، ولی کارآیی و عملکرد عراق در کل نامناسب بود. به نظر میرسد ناکارآمدی یک ویژگی خاص مداخله صدام بود. وی در نهایت، به فرماندهان خود دستور داد تا سریعا به حمله خاتمه داده و خسارات وارده را کاهش دهند. همچنین آنها را از انجام اقداماتی که جنگ را گسترش میدهد، برحذر داشت. اگر صدام ریسک نمیکرد، نمیتوانست انتظار خاتمه سریع جنگ را داشته باشد. به علاوه زمانی که ایرانیها سربرآوردند و جنگ نفرات آغاز شد، چشماندازی برای محدودکردن درگیری به وجود آمد. در عین حال، اگر ما ادعای صدام مبنی بر تصرف مجدد شطالعرب را بپذیریم، رفتار او تا حدی قابل فهم است. از نظر او این عملیات عمدتاً یک درگیری محدود بود تا جنگی واقعی - ضربه و اقدامی سریع برای جدا کردن بخشی از قلمرو ایران - که دو طرف با تمایل ایران، برای حل و فصل رسمی آن مذاکره میکردند. اشتباه صدام در این بود که تصور نمیکرد ایرانیان مخالفت کنند. به نظر میرسد دلیل این امر، تکیهکردن او به گزارش پناهندگان سیاسی ایران بود که از نارضایتی گسترده ایرانیان )بهخصوص طبقه متوسط) خبر میدادند. از سوی دیگر صدام خطا کرد و نتوانست حمله خود را پوشش دهد. در داخل کشور نیز موضعاش چندان امن نبود. وی در سال1979 ریاست جمهوری را به دست گرفته و برای ادامه حکومت خود چندین مخالف بعثی را اعدام کرد. به علاوه ، مردم عراق سطح رفاه خوبی داشتند )یکی از بالاترین استانداردهای زندگی کشورهای در حال توسعه)؛ و ثروتمندان - که بر تعدادشان افزوده میشد - مایل به جنگ نبودند. به عبارت دیگر، حاشیه حمایتی صدام بسیار باریک بود و از وقوع مسائل ناخواسته هم نمیتوانست جلوگیری کند. با توجه به اوضاع نابسامان داخلی عراق، این سئوال پیش میآید که چرا صدام جنگ را انتخاب کرد. ظاهرا او مجبور به این کار بود، زیرا شیعیان عراق به پیروی از مردم ایران شورش میکردند؛ و او میبایست شورش کردهای عراق را نیز کنترل میکرد. بنابراین، بارها از ایران خواسته بود که به اقدامات خود پایان دهد و نهایتا دست به حمله زد. تاکنون، چگونگی رفتار احتیاطآمیز صدام باید درک شده باشد. او خواستار یک حمله بی دردسر بود، چون او به حمایت و پشتیبانی مردم عراق در وضعیت دشوار، چندان اطمینان نداشت. به خصوص از عصیان ارتش که 85% آن نیز شیعه بودند، ترس داشت؛ و حداقل در دو سال اول جنگ، یک شورش مذهبی را تهدیدی علیه خود میدانست. به همین جهت، او در خط مقدم از شبه نظامیان بعثی استفاده میکرد؛ زیرا به آنها اطمینان داشت، در صورتی که اعتمادش نسبت به نیروهای ارتش آنچنان نبود. مدت زمان کوتاهی پس از آغاز جنگ، صدام برای کاهش دامنه شمول آن دست به دو اقدام دیگر زد.)اول اتخاذ موضع دفاعی و دوم ارتباط با امریکا) قطع ارسال تجهیزات نظامی از طرف شورویها که عمدهترین عرضه کننده اسلحه به عراق بودند، توان عراق را شدیداً کاهش داد و رهبران شوروی زمانی که عراق بدون هشدار قبلی حملهکرد، خشمگین شدند؛ ارسال اسلحه در تابستان1982 دوباره از سر گرفته شد. در این زمان، ایران دست به ضد حمله زد. ارتش عراق شکست خورد؛ و صدام واقعاً به ترس افتاد. در کنار این مسائل، )پس از آغاز حملات موج انسانی ایران) سوریها نیز در اوایل سال1982 صدور نفت عراق از طریق سوریه به مدیترانه را قطع کردند. عراق تنها یک لوله صدور نفت داشت و آن هم از ترکیه بود. جالب توجه است که صدام در حمله به ایران و کویت اقدامات مشابهی انجام داده بود. او با عجله حمله کرده و پس از آن به حل مشکلات پرداخته بود. اتخاذ موضع دفاعی پس از شکست و عقبنشینی نیروهای عراقی در سال1982 به پشت خطوط مرزی ، آنها شدیدا به تعیین یک استراتژی نیازمند بودند. در سالهای1983 - 1982 ، رهبری عراق به دلیل رویارویی با بحران مربوط به بصره از این امر دور ماند. تا سال1984 که استراتژیی خاصی شکل گرفت و به آن نام دفاع ایستا دادند. با توجه به وضع عراق، شاید این بهترین استراتژیی بود که رهبر عراق میتوانست اتخاذ کند؛ و در واقع امتیازات مهمی نیز داشت. )ر.ک. به جدول1) اولا، این استراتژی برای مردم عراق که صرفا میخواستند در مقابل حملات ایران بایستند خسارتهای زیادی نداشت. آنها مجبور نبودند، به ایران حمله فعال کنند. زیرا این استراتژی، حمله را منع کرده و حفظ جان افراد را نیز در نظر داشت. در واقع، عراق در قسمت اعظم این جنگ کمتر کشته داد. همچنین، این استراتژی دیدگاه شخصی صدام را منعکس میکرد. رهبری عراق، تمایل بسیاری به اقتدار داشت، و میخواست تحولات را تا حد ممکن کنترل کند. دفاع ایستا این امکان را برایش فراهم میکرد. او دستور میداد و انتظار اجرای آنها را داشت؛ از آنجایی که اقدامات کمتری در جبهه اتفاق میافتاد، او به راحتی میتوانست اوضاع کاخ ریاست جمهوری را هدایت کند. ثانیا، این استراتژی صدام را قادر میساخت تا افسران خود را کنترل کند. او هرگز به نیروی نظامی اعتماد نداشت و یک ویژگی حکومت صدام کنترل و جاسوسی در مورد آنها بود. با آغاز جنگ، فرماندهی سیاسی - که جز گزارش اوضاع به صدام کار دیگری نداشت - به ساختار ارتش عراق افزوده شد. که این خود حاکی از بیاعتمادی مداوم صدام بود )این سیستم تا سال 1982 هنوز پابرجا بود). با وجود این تا سال1983، یک فرمانده امنیتی که شبکه جاسوسی به راهانداخته بود، اخراج شد و این موضوع به افسران آزادی زیادی داد. نهایتا، زمانی که فرماندهان عراقی اعتماد صدام را جلب کردند و شناخت بهتری از نیروهای خود یافتند، بر اساس دفاع ایستا آزادیهایی به دست آوردند. آنها نهتنها خود را به توقف در جا، محدود نکرده و منتظر حملات ایران ننشستند، بلکه حملات متعددی را شروع کردند، تا دشمن را قبل از این که آمادگی داشته باشد، به جنگ بکشند. همچنین به نیروی هوایی عراق دستور دادند تا تمرکز نیروهای ایرانی را که برای حمله تجمع کرده بودند برهم بزنند. این تحرکات بسیار مؤثر بودند و روحیه حمله را در عراقیها نشان میداد. اما باز این سؤال پیش میآید که چرا آنها به حملههایشان ادامه ندادند؟ گویا نیروهای عراقی از راه مقابله با حملات مکرر ایران، خود را محکوم کرده بودند که سالها منتظر پایان جنگ باشند. چه چیزی باعث شده بود که آنها حتی زمانی که ایران به پیروزی نزدیک شده بود، به دفاع ایستا فکر کنند؟ پاسخ این است که از نظر عراق، استراتژی دفاع ایستا جزء دیگری نیز داشت که در این صورت آنها به برخی چیزها نیز دست مییافتند. ارتباط با امریکا در دوران جنگ، عراق از امریکا کمکی گرفت. واشنگتن نمیخواست جنگ گسترش پیدا کند، بلکه میخواست جنگ از طریق مذاکره و بدون هیچ پیروزی به پایان رسد. این امر مطابق با میل عراقیها نیز بود که از سال1982 به پشت مرزها عقبنشینی کرده بودند. صدام در مرحله آغاز جنگ سقوط کامل رژیم جدید ایران را میخواست و هدف او از حمله نیز همین بود. اما پس از عقبنشینی، قصدش عوض شد؛ و پایان جنگ به هر نحو، مورد نظر او بود. )در صورت امکان با شرایطی که آمریکا هم خواستار آن بود) مذاکرات بغداد و واشنگتن برای همکاری درجنگ بلافاصله پس ازخروج عراق از خاک ایران آغاز شد. تا سال1983 ، نمایندگان دو کشور چندین بار در اروپا و امریکا ملاقات کردند. و درباره قرارداد الجزایر که مورد قبول عراق بود و بین صدام و شاه سابق ایران بسته شده بود، توافق کردند. این امر به معنی بازگشت خلیج فارس به وضع موجود قبل از جنگ بود. واشنگتن به عراق کمک کرده و پذیرفت که به خاتمه جنگ کمک کند. و راهحلی برای پایان جنگ بیابد. در نهایت، برخی اسناد نشان میدهند که امریکا به دنبال راه های دیگری برای صدور نفت بود. این کمک خارجی ، برای استراتژی دفاع ایستای عراق، انتظار امیدبخشی بود. عراق با حمایت امریکا میتوانست به یک نتیجه رضایتبخش فکر کند. بغداد راهی نداشت جز آن که تا زمان قطع عرضه تسلیحات به تهران انتظار بکشد. زیرا این امر رژیم تهران را در اثر انزوای جهانی به توافق در مورد حل و فصل اختلاف مجبور میکرد. در عین حال استراتژی دفاع ایستا، زمان محدودی میتوانست دوام بیاورد نه همیشه. عراقیها انتظار داشتند ، صبر دشمنشان تمام شده و در نتیجه مذاکرات پذیرفته شود. اما اگر اوضاع کمی عوض میشد و ایرانیان پیروز میشدند، یا اگر یک فرمانده عراقی تسلیم شده یا شکست میخورد، این استراتژی کاملا با شکست مواجه میشد. این دقیقا همان چیزی است که در سال1986 اتفاق افتاد و ایران پیروز شد. برای فهم این مسئله باید کمی به عقب برگشت. استراتژی ایذایی ایران تمایل مردم ایران برای دفاع از کشور خود در سال1980 از وقوع یک فاجعه جلوگیری کردند. تلاش عمومی در برابر این حمله برنامهریزی نشده بود؛ بلکه این مسئله واکنش غریزی مردم ایران در مقابل تجاوز عراق به خاکشان بود. اما با وجود این، اگر عراق در ابتدا اقدامات ناشیانه زیادی مرتکب نشده بود، ایران نجات نمییافت. در حالی که ایران با استفاده از اشتباهات عراق، دشمن را از خاک خود بیرون راند. زمانی که ایران نیروهای عراقی را از خاک خود بیرون کرد، فرصت یافت تا برای مرحله بعدی جنگ، یک استراتژی اتخاذ کند، ولی عملا چنین نکرد. تلاشهای اولیه ایران برای تصرف بصره ناکام ماند. زیرا به حملات تند اما ساده و بدون دقت دست زد. ایران از اواسط سال 1983 ، طرح نظامی جنگ ایذایی را مطرح کرد. این کشور از محدودیت نفرات انسانی عراق و نارضایتی کردهای عراقی از رژیم بعث بهره گرفت و در این وضعیت به هم ریخته، به مرحله بندی عملیات ها پرداخت. استراتژی ایذایی، امکان زیادی برای موفقیت داشت؛ باوجود این، در طول یک سال کنار گذاشته شد و ایران برای موفقیت تاکتیکی به بصره روی آورد. به نظر میرسد، چند دلیل در این امر مؤثربودند. نخست، روانشناسی جمعی پاسداران بود. در آغاز جنگ، ایجاد واحدهای عملیاتی کوچک که حملات مرزی آن را ضروری میساخت، ممکن نبود، و پاسداران و بسیج با اتکاء به شور وشوق مذهبی، در مقابل دشمن موفق بودند. حتی بسیج، آموزشهای لازم برای آن عملیات را ندیده بود؛ و تنها در عملیاتهای محدودی مشارکت میکرد که اغلب کمتر از 3 ماه طول میکشیدند. درکناراین، استراتژیایذایی مستلزم طراحی کارشناسی و اجرای منظم بود در اواخر سال 1983 ، حملات موج انسانی شروع شد و جنگ بر بصره متمرکز شد. در این بین، پاسداران بیشتر مورد اعتماد بودند. چالش ایران در فاو هرچند ایرانیها بعدها استراتژی ایذایی را کنار گذاشتند، اما در طول اجرای آن ، این استراتژی بر ذهنیت فرماندهان عراقی تاثیر شدیدی گذاشته بود. زیرا آنها را به شدت، تحت فشار قرار داده بود. حملات مکرر در طول730 مایل مرز با فراز و نشیبهایش، وضعیت آنها را بر هم ریخته بود. اگر ایرانیها همچنان به این استراتژی ادامه میدادند، عراقیها در طول خط جبهه در تنگنا قرار میگرفتند و ایران پیروز میشد. ژنرالهای عراقی برای جبران آسیب پذیریهای خود، تعداد نیروهای خود را افزایش دادند و تا حدی از فشارها کاستند. به علاوه، آنها برنامه جاده سازی جاه طلبانهای را آغاز کردند و برای آزادسازی مناطقی که تصرف شده بود، گارد ریاست جمهوری را به نیروی ذخیره متحرک تبدیل کردند. این اقدام اخیر برای دانشجویان، استراتژی بسیار آموزندهای است. ژنرالهای عراقی برای حفظ دفاع ایستا، در عمل تحرک را افزایش میدادند. در واقع، آنها از دفاع ایستا به سوی دفاع متحرک حرکت میکردند. هر چند، حرکت مزبور در این مرحله آگاهانه نبود. با وجود این، شانس آنها دراین بود که با توجه به چشمانداز روبهرویشان، به موقع دست به کار شدند. ایران در سال1986 فاو را تسخیر کرده و توجه همه رسانههای بینالمللی را به خود جلب کرد. به طوری که این حمله را یک استراتژی عالی دانستند. جریان فاو یک خوششانسی بود. گرچه، ایرانیها تنها به دلیل اهمیت تبلیغاتی آنجا را تصرف کردند، و بعدها از آن استفاده استراتژیک نکردند. در ایران رهبری کاریزماتیک امام در حرکت نیروها بسیار موثر بود. خواست اسرارآمیز امام در ادامه موفقیت در جبهه بسیار مهم بود. اگر رزمندگان شکست میخوردند، پیروان امام پرچم را برافراشته نگه میداشتند. انقلاب اسلامی از زمان حمله به عراق در سال1982، موفقیتی بالاتر از تصرف فاو نداشت و در برخی عملیاتهای ایران، تجربههای تلخی به دست آمده بود. اما تصرف فاو موج نیروهای انسانی ایران را همچنان تقویت میکرد. پس از تصرف فاو، ایرانیها باید به کارهای سازنده میپرداختند. هر چند که در طول عملیات تصرف، این شهر به بیابان تبدیل شده بود ولی باز موارد استفاده بالقوه وجود داشت. برای مثال فاو میتوانست سکوی حمله به امالقصر باشد. تصرف این بندر عراق را در محاصره خشکی قرار میداد یا ایرانیها میتوانستند نیمی از حمله به بصره را از ناحیه فاو انجام دهند- یعنی، حملهاز شمال، از راه فاو و حمله دیگری از غرب، از طریق دریاچه ماهی. اما ایرانیها کاری انجام ندادند. ایرانیها پس از تصرف این شهر، در آنجا ساکن شدند. در نتیجه، طرحی برای بهرهگیری از این پیروزی نداشتند؛ و پوشش تبلیغاتی، برایشان کافی به نظر میرسید. تغییر تفکر نظامی عراق صدام نسبت به تصرف فاو با ناراحتی عکسالعمل نشان داده و دستور داد بلافاصله نیروهای عراق آنجا را بازپس گیرند. به نظر میرسد وی در اصل، از امکان قطع کمکهای عربستان و کویت میترسید که مهمترین حامیان مالی عراق بودند این دو کشور، تا جایی که عراق از آنها در مقابل ایران حمایت میکرد، به این کشور کمک میکردند. زمانی که ایران فاو را تصرف کرد به کشور کویت نزدیک شد و چون دارایموشکهای کرم ابریشم بود، موجب ترس این کشور و عربستان شد. در نتیجه این دو کشور انگیزه بیشتریبرای جلب حمایت امریکا از خود پیدا کردند. صدام که در این زمان با واشنگتن همکاری داشت، نمیخواست امریکاییها وارد مسائل نظامی خلیج فارس بشوند. این امر ادعای صدام را مبنی بر این که حافظ اصلی منطقه است، به چالش میکشید. بنابراین او تصمیم گرفت صرفنظر از میزان هزینهها، اعتبار خود را به عنوان یک مدافع احیا کند. زمانی که صدام در اخراج ایرانیها از فاو عاجز ماند، به این فکر افتاد که مهران را تصرف کند، اما در آنجا نیز شکست خورد؛ و در این مرحله ژنرالهای عراقی بهانها‡ی غیر قابل قبول مطرح کردند. آنها ناتوانی در تسخیر مهران را شکست ندانستند، زیرا مهران مثل فاو از نظر نظامی حایز اهمیت نبود. از نظر ژنرالها مهران ارزش آن را نداشت که صرفا به دلیل دسترسی نداشتن دشمن به آن، چندین لشکر از نیروهایشان را در آنجا مستقر کنند. بنابراین، هشدارهای اولیه را نادیده گرفتند و وقتی ایران به ضد حمله پرداخت، مجبور به ترک منطقه شدند. از دست دادن مهران وتصورات مختلف نسبت به ارزش آن، صدام و ژنرالهای او را مقابل هم قرار داد که در نتیجه گنگره فوقالعاده حزب بعث برای رسیدگی به این مسئله تشکیل جلسه داد. برخی از ناظرین گفتهاند که ژنرالها در این جلسه اقتدار صدام را به هم ریختند؛ اما درستی آن مورد تردید است. به نظر میرسد، در این جلسه استراتژی جنگ مورد بحث قرار گرفته است و ژنرالها به چند نکته جالب اشاره کردهاند. در اصل، آنها اظهار کردند که دفاع ایستا دیگر مصرفی ندارد. ایرانیها آمادهاند که با آغاز سال نو به جنگ خاتمه دهند، چالشی که عراقیها نمیتوانستند آن را نادیده بگیرند. در عین حال قادر نبودند با کنار گذاشتن دفاع ایستا به تحرکات ایران پاسخ دهند. بنابراین ایرانیها اوضاع را کنترل می کردند و نیاز داشتند که برای خاتمه جنگ با عراقیها بجنگند و این اجتناب ناپذیر بود، زیرا تا زمانی که عراقیها مجبور به تصمیمگیری شوند، جنگ پایان نمییافت. بههرحال، جنگ درازمدت مراحلی را شامل میشد و مثل گذشته تنها در برگیرنده یک درگیری شدید نبود که پس از جنگ فروکش کند. به علاوه پس از موفقیت ایران در فاو، نیروهای ایران در ماههای دی و بهمن )ماههای پرباران سال) به حمله ادامه دادند و در این فصل، نیروهای عراق کارایی محدودی داشتند. برای مقابله با این تهدید، ژنرالهای عراقی معتقد بودند که یک نیروی زمینی قوی، با انگیزه زیاد لازم است. و البته، تعداد این نیروها نیز باید زیاد باشد. برای این کار ژنرالها پیشنهاد دادند که صدام فراخوانی عمومی صادرکند. بنابراین، دانشجویانی که تاکنون به صورت نیروی ذخیره بودند، به خدمت فراخوانده شدند. آنها در لشکر نخبگان، ثبت نام کردند که از جمله یگانهای تازه تأسیس گارد ریاست جمهوری بود. این یگانها دارای اسراری بودند که تنها برای دانشجویان جوان آشکار میشد. ژنرالها، واحدهای تازه تأسیس شده را به صحرا برده و آنها را برای انجام شیوههای جنگی تجاوزکارانه آموزش میدادند، و این امر کم و بیش به صورت مخفی انجام میشد. این استراتژی پیشنهادی ژنرالها بود و عجیب است که صدام آن را پذیرفت. زیرا اولاً، استراتژی جدید، با اصل اساسی او مبنی بر عدم بهکارگیری روشنفکران مغایر بود. ثانیا، عضوگیری از جوانان طبقه متوسط پیشنهاد بسیار خطرناکی بود. همچنان که امریکا در جریان جنگ ویتنام دریافت، این امر میتواند موجب مخالفت سیاسی با جنگ شود. نهایتا بر اساس استراتژی ژنرالها ، صدام به موقعیتی صوری تنزل میکرد. در گذشته، تمام عملیاتها از کاخ ریاست جمهوری و به صورت شدید کنترل میشد، اما بر اساس تشکیلات جدید این امر ممکن نبود. عملیاتها باید به صورت غیر متمرکز در میآمدند، و صدام نمیتوانست عملیاتی را که هفتهها طول میکشید تا موفق شود، از کاخ خود کنترل کند. حتی اگر برای باقی ماندن او در موقعیت قبلی، راههایی نیز پیدا میشد، دیگر یک فرد نظامی به حساب نمیآمد. صدام درباره تحمیل شکست بر دشمن، نظری نداشت. ژنرالها مسئولیت را بر عهده میگیرند پس از موافقت صدام با تغییر استراتژی، )در اصل جایگزینی دفاع متحرک به جای دفاع ایستا) ژنرالها مسئولیت را بر عهده گرفتند. آنها فراخوان نیرو کرده و سربازان جدیدی را به خدمت گرفتند. این سربازان، درلشکر گارد ریاست جمهوری سازماندهی شده و برخی از آنها به تیپهای زرهی و برخی به توپخانه و گروه دیگر به نیروی زمینی اعزام شدند. گفته میشد که عراقیها قادرند تیپهای گارد ریاست جمهوری را از 7 تیپ به حدود 28 تیپ برسانند. ژنرالها علنا میگفتند که کمتر از آن کافی نیست. به نظر میرسید آنها شکست نیروی زمینی را با توجه به فشارهای وارده بر آن محتمل میدانستند. برای مقابله با چنین فاجعهای تصمیم گرفتند با نیروهای ذخیره آماده در پشت جبهه ، واحدهای مزبور را پشتیبانی کنند. این نوآوری بخش مهمی از استراتژی عراق محسوب میشد. به علاوه، این امر به سؤال رایج در مورد نحوه استفاده از این نیروها نیز پاسخ میداد. در حالی که ارتشهای غربی، از اینگونه نیروها برای تقویت موفقیتها یا انجام ضدحملات استفاده میکردند. عراقیها نیروهای ذخیره خود را برای برهم زدن اوضاع خط مقدم و افزایش تلفات دشمن )که در محاصره قرار داشتند) به کار میگرفتند، این امر به افزایش فوقالعاده حجم ارتش عراق نیز مربوط میشد. ارتش انبوه عراق، عملا شامل تمام نیروهای انسانی کشور میشد. استفاده عراق از نفرات خود نسبت به ارتشهای دیگر، چهار به یک است، زیرا این کشور برای تضمین موفقیت خود به هر کار ممکنی دست میزد. ژنرالهای عراق در این شگرد خود، تغییرات دیگری نیز انجام دادند. برای مثال، آنها تحولاتی را در جنگ هوایی ایجاد کردند؛ و شروع به حملات گسترده هوایی بر ضد مراکز اقتصادی ایران نمودند. آنها در گذشته نیز چنین اقداماتی انجام داده بودند ولی این کار مداوم نبود. از پائیز سال 1986 ، عراق حمله هوایی مخربی علیه یک پالایشگاه بزرگ نفت انجام داد و پس از آن هر روز به مراکز زیربنایی اقتصادی ایران حمله کرد. آنها حتی به مراکز مستقر در زیر آبهای خلیج فارس، با استفاده از سوخت رسانی هوایی حمله کرده و مراکز غیر نظامی را بمباران و جنگ شهرها را آغاز کردند. جنگ محدود در اثر این اقدامات به پایان رسید. )دراین مقطع، مسئله ایران گیت مطرح شد و در نتیجه عراق دیگر برای همکاری با امریکا در پایان دادن به جنگ، انگیزهای نداشت.) پیروزی نهایی محتاطانه زمانی که عملیاتهای کربلا انجام شد، نتایج جنگ برای ایران دستخوش تحولاتی شد. رزمندگان ایرانی زیر آتشبار عراق بودند و همچنان به جنگ ادامه میدادند، به نظر میرسید که ایرانیها از تغییر اوضاع خوشحالند و نیروها را به صحنه جنگ منتقل کردهاند. به علاوه عراقیها این بار تنها قصد متوقفکردن و عقبراندن نیروهای ایران را نداشتند. وقتی حملات متوقفشد، گارد ریاست جمهوری برای بازپسگیری اراضی عراق تا رودخانه جاسم اقدام نمود. عراقیها سال1984 نیز در جنگ بر سر جزیره مجنون چنین اقدامی انجام داده بودند؛ و به دلیل فقدان پشتیبانی توپخانه شکست خوردند. عملیات ارتش عراق تنها دفاع صرف نبود، عراق تا سال قبل به چنین اقدامی متوسل نشده بود. این یک دوره گذار از استراتژی ایستا به استراتژی هجومی بود. از بعد دیگر نیز این دوره گذار بود. در کربلای5 ، عراقیها توجه خود را از افراد دشمن به واردکردن خسارات بیشتر معطوف کردند. با این همه، نگرانیدر میان ژنرالهای عراقی همچنان به چشم میخورد. این نگرانی در مرحله بعدی انتقال به استراتژی جدید، دوباره نمود مییابد مثلاً در عملیات توکلنا علیالله، برای بازپسگیری اراضی عراقی که در تصرف ایران بود به چشم میخورد. با پایان گرفتن عملیات کربلا، آنها به صحرای پشت بصره رفتند و مدلهای فاو، شلمچه و مجنون را طرحریزی کردند - مناطقی که میخواستند بازپس بگیرند. آنها به صورت خستگی ناپذیر تمرین کردند؛ و سپس ناگهان دست به عملیات زدند و تصمیم گرفتند عملیات بازپسگیری را که با حمله ایران در غرب پیشبینی شده بود همزمان کنند. بنابراین اجازه دادند تا حمله ایران در غرب آغاز شود؛ سپس در مقابل حمله ایستادند و برای پسگرفتن اراضی خود به حمله محدودی اقدام کردند. تنها زمانی که معلوم شد دیگر ایران به حمله جدیدی دست نخواهد زد، ژنرالها جلو رفته و فاو را دوباره به تصرف در آوردند. عراقیها نمیخواستند خطر شکست را بپذیرند. آنها با انتظار حمله ایران ، توانستند نتیجه را بهتر کنترل کنند. اگر عملیات بازپسگیری فاو موفق بود، دنیا شاهد پیروزی بزرگ آنها میشد و در صورت شکست، ادعا میکردند که صرفا به صاف کردن خطوط مقدم جبهه پرداختهاند. وقتی شبه جزیره فاو در عرض36 ساعت پس گرفته شد، ژنرال رشید، فرمانده حمله، بسیار متعجب شد. به نظر میرسد که عراقیها برای این کار5 روز را در نظر گرفته بودند که نشانگر محافظهکاری بیشتر آنهاست. در عین حال، عراقیها برای نادیده گرفتن مراحل تعیین شده تردید نمیکردند. در آغاز جنگ ، میدیدیم که آنها با انجام یک مرحله توقف میکردند. بنابر این نکته مزبور برایشان یک پیشرفت محسوب میشد. پلی که تخریب نشد، نشانگر محافظه کاری بیشتر ژنرالها بود. عراقیها به پلی که بین فاو و سرزمین اصلی ایران بود، حمله نکردند تا از پاسخ نیروهای ایران در امان بمانند. همینطور عراقیها در شلمچه نیز قصد نداشتند راه نیروهای ایرانی را سد کنند عملیات شملچه حملهای کاملاً به جلو بود. با انجام عملیات جزیره مجنون، ژنرالهای عراق آشکارا اظهار میکردند جنگ خاتمه مییابد. بنابراین، آنها به مذاکرات صلح و مبادله اسرا فکر میکردند. ایرانیها اسرای عراقی بیشتری داشتند، پس ژنرالها میخواستند در کنار غنیمت گرفتن تجهیزات تا حد ممکن ایرانیها را اسیر کنند. تا دو ماه به پایان جنگ ، رهبری عراق سعی در پایان دادن جنگ داشت این مسئله با روحیه تجاوزگری ژنرالها سازگار نبود. معنی پیروزی در مجموع، پیروزی به چه معنی است؟ ارتش عراق که ابزار شخصی رهبر عراق بود، در مراحل مختلف به نهادی برای سرکوب تبدیل شد؛ و این از عملکرد ارتش عراق در مراحل اولیه و نهایی جنگ پیداست. در آغاز جنگ، ارتش عراق برای استقلال خود، توان اندکی نشان میداد،ولی در نهایت، کنترل کامل جنگ را تقریبا به دست گرفته بود. نکته مهم این تحول، تصمیم به پذیرش چالش ایران برای تاریخی کردن سال1987 بود. پس از آن، کل جریان جنگ عوض شد. شایان ذکر است که این تصمیم موجب تفرقه بین صدام و ژنرالها شد، اما در عین حال، این تفرقه به عرصه سیاست کشیده شد ژنرالها نیز نخواستند با خارج کردن جنگ از دست صدام، او را برکنار کنند. صدام نیز قصد نداشت در بین فرماندهان خود خفقان ایجاد کند. بلکه، او چندان راضی نبود که عملیات را فرماندهان هدایت کنند. اینجا، مسئله جالبی اتفاق افتاد؛ و عدنان خیرالله، وزیر دفاع، بنبست موجود در کنگره را گشود. در طول جنگ، خیرالله چندان مهم نبود. او تنها یک ملازم دربار صدام بود؛ و شهرتاش در بین ناظرین، یک بچه پادو بود. ناگهان در کنگره و به خصوص در زمان عملیاتهای کربلا، او به صورت مرد زمانه ظاهر شد. وی نقش هدایت خط مقدم جنگ را بر عهده گرفت؛ و پس از پایان نبرد، نامش در کل ارتش بر زبانها افتاد و صدام از نقش او در این پیروزی بزرگ قدردانی کرد. ملازمها یک شبه به ژنرالهای مهم تبدیل نمیشوند. اما این جا چه اتفاق افتاد؟ خیرالله با انجام یک نقش مورد نیاز، به یک فرد مشهور تبدیل شد. او رابط صدام و ژنرالها شده و عملیاتهای پیچیده ژنرالها را برای صدام توضیح میداد و به نوبه خود درخواستهای صدام و شاید سوءظن او را به ژنرالها میرساند. خیرالله برای انجام این امر کاملا مسلط بود. وی به عنوان تنها افسر ارتش عراق که در شورای فرماندهی حضور داشت نیروی نظامی را میشناخت. او در عین حال پسرعمو و برادرزن صدام بود و از بچگی با وی رشد کرده بود. بنابراین، رئیس جمهور به او اطمینان داشت. برای صدام در صورت عمکرد ناکارآمد ژنرالها، حفظ آبرو مهم بود. پس از موافقتش برای اعطای کنترل جنگ به فرماندهان ، او باید عقب میکشید - این چیزی بود که بعید مینمود - و اگر اوضاع بد میشد ، او اتهامی را نمیپذیرفت. زیرا زمانی که خیرالله فرمانده اصلی عملیات کربلا معرفی شد، به راحتی میشد او را مسئول تمام جنایات معرفی کرد. با انجام امور ، هیچ فاجعهای رخ نداد و در نتیجه، صدام راقب شد، آزادی بیشتری به ژنرالها بدهد تا عملیات توکلنا را انجام دهند. اما در مورد ایران، یک نکته مهم رابطه ارتش و سپاه بود که در صورت تحقق این امر، همچنان که در آخر جنگ دیدیم، سبب نتیجه دیگری میشد. زمانی که عراق حالت تهاجمی به خود گرفت، سپاه تنها حمله را چاره ساز میدید. ولی دانش دفاعی در سپاهاندک بود. حمله به کشتیها در خلیج فارس نهایتا موجب مداخله امریکا در جنگ گردید و از این بهانه استفادههایی صورت گرفت. ایران سعی کرد در کردستان عراق شورش عمومی به راهاندازد. اما ارزش این عملیات مورد انتقاد قرار گرفت، زیرا از آنها برای تخریب نیروهای عراق استفاده نشد. در کربلای5 استفاده از سلاحهای شیمیاییتوسط عراق در روحیه ایرانیان تاثیر گذاشت. درسهای جنگ ایران و عراق با پایان جنگ، وضعیت استراتژیک عراق متحول شد. هرچند، این امر از ابتدا مورد توجه نبود ولی به هرحال، عراق به کشور قدرتمندی تبدیل شده بود. رهبران عراق مردم را مجهز و نیروهای نظامی را تقویت کردند و نهایتا، یک حالت تهاجمی به خود گرفتند. مهمترین تغییر انجام شده در عراق تجهیز یک میلیون نفر از جمعیت16 میلیونی عراق بود. نیروی نظامی عراق آموزشهای پیشرفتهای میدیدند و به تجهیزات مدرن مسلح میشدند و به همین ترتیب بود که در کربلای پنج موفق شدند. این جنگ نشان داد که جنگهای طولانی هزینههای زیادی به دو طرف تحمیل میکند، چه بازنده و چه برنده باشند. پس از جنگ، عراق تهدیدی برای ثبات منطقهای شده بود؛ و کشورهای منطقه را میترساند. حتی کشورهایی که در طول جنگ به عراق کمک کرده بودند، دیگر از ارائه کمکهای بیشتر خودداری کردند. در نتیجه عراق قادر به بازپرداخت بدهیها نبود. حتی حفاظت از ارتش یک میلیون نفری که عامل افتخار بود، نیز برای عراق مشکل شد؛ و بنابراین عراق دید که اگر راه فراری پیدا نکند،با فاجعها‡ی روبهرو خواهدشد و درنهایت، راه حل حمله به کویت را انتخاب کرد، که اهانتی به کل دنیا محسوب میشد. این یک نوع قمار بود. خلیج فارس که زمانی جزیره ثبات بود، پس از این اقدام به صحنه درگیری نیروهای متعارض تبدیل شد و بازگرداندن صلح منطقه، به یک مشکل تبدیل شده بود. درسهای سیاسی - استراتژیک جنگ عراق یک ارتش متشکل از مردم ایجاد کرد. در سال1986 ، رژیم عراق کلیه نیروهای انسانی موجود را برای تشکیل این ارتش دعوت کرد؛ و مردم و حتی دانشجویان به خدمت ارتش درآمدند. عضویت در نیروی زمینی نامطلوب نبود و حتی دانشجویان به عضویت تیپ نیروی زمینی گارد ریاستجمهوری درآمدند و صدام چندینبار آنها را تشویق کرد. یکی از نتایج جنگ، تضعیف کنترل سیاسی برای ارتش بود. البته روِسای سیاسی نمیتوانستند چندان با دستورات نظامی مقابله کنند. در عین حال، سرپیچی افسران موجب مرگ آنها میشد؛ و این از اقدامات مستقل آنها جلوگیری میکرد. تعداد تحصیل کردههای ارتش عراق، به خصوص در بین اعراب بالاست. قبل از جنگ، تقریبا 100% مردم باسواد بودند 85% ارتش عراق شیعه هستند. کردها - بزرگترین اقلیت کشور - درارتش عضو نیستند و همیشه با آن مخالف بودهاند. ارتش به تأمین تجهیزات و خواستهای خود عادت کرده است. در طول جنگ، شیخ نشینهای نفتی نیز به این امر کمک کرده بودند. اما با بروز کمبودها، کارایی ارتش تضعیف شد. عراق مایل بود که نیروهای بیش از حد به جبهه منتقل کند که موجب نابرابری میشد. برای مثال، حتی پس از مشخصشدن ناکارایی شبه نظامیان بعثی، رژیم از آنها استفاده کرد. ارتش عراق پس از جنگ، قوی و مغرور شده بود و اگر صدام آن را تضعیف نمیکرد، ممکن بود بر ضد او اقدام کنند. درسهای عملی عراق در دفاع، قوی عمل کرد. ارتش عراق برای انجام عملیاتهای دفاع متحرک مجهز و آموزش دیده بود. شگرد عراق در ایجاد استحکامات متمرکز با توپخانه زیاد بود؛ و نیروهای ذخیره متحرک کاملاً مجهز زرهی آن را پشتیبانی میکردند. نیروهای ذخیره مزبور در شرایط اضطراری جایگزین نیروهای خط مقدم میشدند. عراق با استفاده از این تاکتیک درمقابل حملات ایران مقاومت کرد. عراقیها برای نمایش قدرت، تجربه کمی داشتند. مدتها در طول جنگ، صدام دستور دفاع ایستا داده بود. تنها پس از سال 1986 بود که دفاع متحرک اتخاذ و قدرت کنترل بیشتری به فرماندهان داده شد و در نتیجه، آنها از ابتکارات خود استفاده کردند؛ و در آخر جنگ، توانستند تا حد زیادی وارد خاک ایران شوند و حدود یک هفته بمانند. عراق با ترکیب تواناییهای خود در مقابل حملات توپخانهای سبک، بهتر عمل میکرد عراقیها در حمله از نیروی زیاد و پشتیبانی آتش قوی استفاده میکردند و از تمرینها و ماکتهای قبلی سود میبردند. البته، غیر قابل انعطاف هم نبوده و خود را با شرایط وفق میدادند. آنها از سلاحهای شیمیایی به صورت تاکتیکی استفاده میکردند. اهداف مناسب حمله شیمیایی نیز عبارتبودند از: توپخانه، لجستیک و فرماندهی. عراقیها ترجیح میدادند از تیپهای مختلفی که تحت فرماندهی یک لشکر است، استفاده کنند و از این طریق به سهولت حمله میکردند. آسیبپذیری عراق درمقابل، سیستم هوایی عراق ضعیف میباشد زیرا در معرض یک حمله جدی قرار نگرفته است. همچنین تضعیف پشتیبانی آتش آنها در جلوگیری از اقدام موفق ارتش عراق مؤثر است. در کشورهای اقتدارگرا، رابطه فرماندهی با نفرات زیردست بسیار مهم است واگر فرمانده تضعیف شود، بقیه هم از کار میافتند. در نتیجه فرماندهی عملیاتی شبکه کنترل، مرکز ثقل نیروی نظامی این کشورهاست. خنثی سازی یا انهدام پرتاب کنندههای موشک اسکاد: عراق پرتاب کنندههای متحرک یا ثابت کمی دارد که دقت عمل آنها نیز پایین است. نیروی هوایی ضعیف که در جنگ هوا به هوا تجربهای ندارد، بزرگترین خطر میراژهای فرانسوی هستند. حفاظت از نیروی هوایی نیز ضعیف است و سیستمهای هشدار آنها کیفیت پایینی دارد. حمله ضد توپخانهای: از نظر تاکتیکی انهدام سیستم پشتیبانی آتش عراق تعیین کننده است. این امر خطر حمله توپخانهای و شیمیایی عراق را نیز پایین میآورد. در هر دو عملیات دفاعی یا تهاجمی از کار انداختن سیستم پشتیبانی آتش عراق که بسیار قوی و دوربرد میباشد، بسیار مهم است. اکثر توپخانههای عراق به صورت بکسل حمل میشوند. در مسائل توپخانهای، عراق مثل روسها عمل میکند و آن را کنترل نشده به کار میگیرد. توپخانه پشت دیوار حفاظتی قرار میگیرد، ولی نبرد در عمق منطقه پخش میشود. آسیبپذیری نیروهای زمینی عراق مشخص نبودن محدوده نیروها : نیروهای عراقی از این نظر هماهنگ نیستند و ایرانیها توانستند به خوبی از این نقطه ضعف استفاده کرده و پیروز شوند. بیتوجهی به مناطق: با مراقبت از کمینهای آتش و کشتن دشمن که عراقیها در آن مهارت دارند، یک مسئله مهم، لورفتن موقعیت متمرکز نیروهای زرهی مکانیزه برای مقابله با حملات بود. گارد ریاست جمهوری که وظیفه اصلی آنها ضدحمله بود، در حملات با نیروهای دیگر عمل کرده و عموماً فرماندهی عملیات را بر عهده داشتند. واکنش نسبت به تغییر: در صورت واکنش، در مقابل تغییر سیستم فرماندهی و کنترل تلاش میشد. آنها در مقابل تغییرات سریع، نمیتوانستند واکنش مناسب نشان دهند و به مجوز مقامات بالا نیازمند بودند. در این حال سیستم کنترل و فرماندهی، نقطه ثقل عملیاتها است. جناحها: در حالیکه عراقیها طرحهای دفاعی زیادی داشتند، مینها و مسائل دیگر موجب مصلحتاندیشی میشد. در صورت محاصرهشدن یا برگشت نیروهای دشمن آنها سریعا عقبنشینی میکردند. البته این امر عام نیست. ارتش مردمی: این ارتش در مقابل حمله جدی میترسد. البته ممکن است عقبنشینی آنها تله و کمین باشد. این نیروها نمایشی هستند. خطوط ارتباطی: خطوط ارتباطی کم و آسیبپذیر بودند، اما توان مهندسی حفاظت از آنها بالا بود. نیروهای ترابری عراق کامیونهای زیادی داشتند ولی نمیتوانستند حمل و نقل را به سرعت انجام دهند. اما به هرحال باید در نظر داشت که حتی پس از جنگ هوایی نوبت درگیری نیروی زمینی فرا میرسد. منبع: http://www.ensani.ir...86/default.aspx نوسیندگان پلتیر داگلاس ویجانسون استفان لیسی نقل این مقاله توسط من بدین معنی نیست که من مطالب بالا موافق هستم روی نکاتیش نقدهایی وارده که جای بحث داره