جستجو در انجمن
مشاهده نتایج برای برچسب های 'شباهت عجیب!! کلیفنتن جیمز و سپهبد مونتگمری'.
پیدا کردن 1 result
-
شباهت عجیب!! کلیفنتن جیمز و سپهبد مونتگمری شباهت عجیب!! کلیفنتن جیمز و سپهبد مونتگمری
adelkhoje افزود یک موضوع در جنگ آوران
پوستر فیلمی در ارتباط عملیات فریب مونتگمری ساخته شد مقدمه - تاکنون در حواثی که اتفاق افتاده ، به ندرت دیده شده که جسدی نقش یک شیاد و دغلباز را ایفاء نماید . معمولاً ، از موجودات زنده ، انتظار یک چنین شیرین کاری می رود ! ماجرای سرگرد مارتین که شرح آن قبلاً در میلیتاری گفته شد ، نمونه منحصر به فرد و قابل توحهی در تاریخ به شمار می رود . در همان زمان ، شخص دیگری به نام ستوان «ام.ای.کلیفنتن جیمز» "M.E.clifton James" که در ارتش بریتانیا خدمت می کرد ،ماموریت مهمی را عهده دار شد که از پاره ای جهات ، اهمیت آن کمتر از ماموریت سرگرد مارتین نبود . این شخص که از استعداد خاصی برخوردار بود ، از لحاظ شکل و قیافه ظاهری ، شباهت چشمگیری با فیلد مارشال «مونتگمری» داشت . مونتگمری همان کسی است که سپاه مارشال رومل را در نبرد «العلمین» شکست داد . او فرماندهی ارتش انگلیس را در سیسیل ایتالیا برعهده داشت و حمله متفقین به ساحل نرماندی را رهبری کرد . در سال 1944 جنگ جهانی دوم به اوج رسیده بود و متفقین موفق شده بودند با «عملیات گوشت قیمه شده» که نقش اول آن را یک جسد ایفاء می کرد جزیره سیسیل را اشغال نمایند . نیروهای متفقین ، جای پای خود را در ایتالیا محکم کردند و فشار خود را هرچه بیشتر متوجه شمال ساخته بودند . طرح مربوط به پیاده شدن نیرو در فرانسه که در اشغال نیروهای ارتش رایش سوم بود ، تقریباً به پایان رسیده بود ، ولی تردیدی وجود نداشت که مقامات رایش از این طرح با اطلاع بودند و می دانستند که دیر یا زود متفقین در مکانی نیرو پیاده خواهند کرد ، لیکن نمیدانستند این حمله از کجا آغاز خواهد شد و نیروهای دشمن در کدام نقطه ، فرود خواهند آمد . وینتستون چرچیل و مونتگمری ، چرچیل در حال نوازش کردن سگ کوچک مونتگمری که اورا به شوخی رومل صدا می زندند دیده می شود . فرماندهان آلمانی در این مورد دو نوع حدس می زدند : اول این که متفقین احتمالاً در شمال آفریقا نیرو پیاده خواهند کرد . دیگر اینکه این نیروها ، احتملاً در سواحل جنوب فرانسه فرود خواهند آمد . حدس دوم آنها تقریباً درست بود . متفقین خیال داشتند در 6 ژوئن 1944 در شمال فرانسه فرود آیند. ابتدا قصد داشتند عملیات را از سواحل دریای مانش آغاز کنند .، ولی بعداً تصمیمشان عوض شد و شمال فرانسه را ترجیح دادند . زیرا می پنداشتند که مواضع دفاعی دشمن در این منطقه ضعیف تر است . هرچند ظاهر امر نشان نمی داد ،ولی متفقین احتمال می دادند که آلمانها از این نقشه باخبر شده اند و امکان دارد به موقع ، دست به عملیات فاجعه آمیزی بزنند و نقشه آنها را نقش بر آب سازند . از این رو«طرح 303» را عنوان کردند که هدف آن صرفاً عملیات فریب یا گمراه کردن آلمانی ها بود . به موجب این نقشه مونتگمری می بایستی سفری به جبل الطارق و الجزیره انجام دهد و در آنجا با رهبران نظامی تراز اول انگلیسی و آمریکائی دیدار و گفت و گو کند و در خلال سخنان خود ، با اشارات لازم آنان را متوجه کند که هدف متفقین ، حمله به جنوب فرانسه است . متفقین امیدوار بودند که این خبر ، به گوش ماموران و جاسوسان دشمن خواهد رسید ، و آنها این اخبار را به آلمان مخابره خواهند کرد . در آن روز ها ، جبل الطارق ، مکان مناسبی برای نفوذ عوامل دشمن به شمار می رفت و مانند ماجرای سرگرد مارتین در آنجا نیز تعدادی اسپانیولی وجود داشتند که از اهداف آلمان نازی پیروی می کردند و خواستار آن بودند که آدلف هیتلر در جنگ دوم جهانی پیروز شود . این ستوان و هنرپیشه انگلیسی که خود را به جای مونتگمری قالب زده بود ،«طرح 303» را در اختیار حکمران جبل الطارق گذاشت که هدف آن صرفاً گمراه کردن مقامات آلمان نازی بود . ولی چیزی نمانده بود که جان خود را بر سر این کار از دست بدهد ! با توجه به این اوضاع و احوال ، سفر مونتگمری به جبل الطارق تصویب شد . ولی نکته شگفت انگیز اینکه ، شخصی که میبایستی به جبل الطارق می رفت ، شخص مونتگمری نبود ! بلکه او در آن زمان در بریتانیا بسر می برد و خود را آفتابی نمی کرد و برای آنکه سرنرخی به دست دشمن ندهد، حتی از ملاقات کوتاه با فرماندهان نیروهای مدیترانه خوداری می کرد . در اینجا بود که پایای ستوان کلیفت جیمز به میان آمد . این مرد که چندین بار همراه مونتگمری سفر کرده بود با برخورداری از ذوق هنری و قدرت تقلید اعجاب انگیز ، می توانست دقیقاً همه حرکات و رفتار مونتگمری و طرز سخن گفتن او را تقلید نماید . از این گذشته ، شکل و قیافه ظاهری او نیز با این ژنرال انگلیسی مو نمی زد . این شباهت به قدری عجیب بود که گاهی فرماندهان مافوق نیز به اشتباه می افتادند . بنابراین ، تنها ستوان جیمز می توانست خود را به جای مونتگمری قالب کند و با بهره گیری از ذوق هنرپیشگی خویش ، نقش مهمی در تاریخ جنگ دوم جهانی ایفاء نماید . قبل از مبادرت به این سفر ، به جنوب انگلستان رفت و یک روز را با مونتگمری گذراند . در آن روز ، هرکس آن دو را باهام می دید ، خیال می کرد یا دیدگانش اشتباه می کند ، و یا آنکه ژنرال ، یک برادر دوقلو پیدا کرده است ! در خلال همین چند ساعت ، ستوان جیمز همه جا همراه مونتگمری بود . گوش ها و چشمانش ، همه جزئیات را ضبط می کرد . ژنرال مونتگمری یکی از یونیفرم های خود را به او داد تا بپوشد . وقتی یونیفرم را به تن کرد ، هیچکس قادر نبود آن دو را از یکدیگر تمیز دهد . او نه تنها مانند مونتگمری صحبت می کرد ، بلکه از آن لحظه آموخت که مانند او نیز فکر کند ! فیلد مارشال مونتگمری در آخرین روزهای حیات ، کاری جز مگس پرانی نداشت . در پشت سر او عکس هائی از سه ژنرال آلمانی که زمانی رقبای سرسخت او به شمار می رفتند دیده می شود : فیلد مارشال رومل (عکس سمت چپ) مودل و کسرلینگ . مونتگری توانست رقیب خطرناک خود مارشال رومل را که «روباه صحرا» لقب گرفته بود ، در شمال آفریقا در نبرد مشهور «العلمین» شکست دهد . عصر یکی از روز های آن سال ، چند هفته پیش از پیاده شدن نیروهای متفقین ، ستوان جیمز در فرودگاهی واقع در نزدیکی لندن سوار هواپیما شد . و لحظه ای بعد ، هواپیما به سوی جبل الطارق به پرواز در آمد . هناگمی که هواپیمای حامل او در مقصد به زمین نشست ، از سوی حکمران آن سرزمین مورد استقبال قرار گرفت . پس از صرف ناهار مفصلی ، همراه حکمران ، در کاخ فرمانداری به گردش پرداخت و ضمن گردش ، این دو مرد درباره جلسات دروغین کابینه جنگی در بریتانیا به گفت و گو پرداختند و مخصوصاً به طرح 303 اشاره کردند . این طرح ، که یک نقشه ساختگی و تخیلی بود ، نام رمزی برای حمله دروغین متفقین به شمار می رفت . در خلال گردش ، آندو تنها نبودند ، بلکه حکمران جبل الطارق ، دست کم به دونفر اسپانیولی اشاره کرد که مشهور بود به جاسوس آلمانی ها هستند و آن روز به بهانه ای به آنجا آمده بودند . طراحان این قشه نیز جز این آرزوئی نداشتند . جریان وقایع در شمال آفریقا بر وفق مراد متفقین پیش می رفت . دیری نپائید که مقامات برلین ماموران مخفی خود را تشویق کردند تا اطلاعات بیشتری درباره طرح 303 بدست آورند . سرانجام مردی که همه او را با مونتگمری عوضی گرفته بودند ، از طریق قاهره به انگلستان بازگشت ، ماموریت که او انجام داد ، بنا به تایید مقامات مربوطه ، بسیار موفقیت آمیز بود . هنز جنگ تمام نشده بود که ستوان جیمز یا همان مونتگمری قلابی از خبر وحشتناکی آگاه شد فهمید که خطر بزرگی از بیخ گوش او گذشته است . ماجرا از این قرار بود که سرفرماندهی آلمان ، از جریان سفر مردی که که تصور می شد مونتگمری است آگاه شد ، دستور داد که هواپیمای او را هدف گلوله قرار داده ، ساقط سازند . این برنامه با شکست روبرو شد ، ولی آلمانی ها دست برنداشتند و قرار شد در خلال اقامت او در شمال آفریقا ، او را ترور کنند . ولی در آخرین لحظه هیتلر مداخله کردو اکیداً دستور داد که تا دریافت اطلاعات بیشتری در باره نقشه حمله متفقین ، هیچگونه اقدامی برای کشتن مونتگمری به عمل نیاید . ولی از دولت سر این ستوان دغلباز ، هیچگاه چنین اطلاعاتی به دست نیروهای آلمان نیفتاد و متفقین با پیروزی کامل ، در روز 6 ژوئن 1944 نیروهای خود را در شمال فرانسه پیاده کردند ، و از آن پس ، چهره جنگ در جهت مخالف برنامه های هیتلر تغییر کرد (البته خیلی قبل از تر پیاده شدن متفقین در نرماندی چهره جنگ به نفع متفقین پیش می رفت ) . منبع : کتاب کلاه برداران تاریخ ترجمه سیروس گنجوی چاپ پائیز 1367 ؛ صص 130تا 136 گردآورنده : عادل خدر خوجه صرفاً برای میلیتاری