جستجو در انجمن
مشاهده نتایج برای برچسب های 'شوروی سابق'.
پیدا کردن 1 result
-
به نام حق بخش اول رو میتوانید در این آدرس بیابید .. ؛ http://www.military....ت-هنری-کسینجر-1 بخش بعدی یا سوم ؛ http://www.military....-هنری-کسینجر-3/ بخش چهارم ؛ http://www.military.ir/forums/topic/26960-سیاست-مهار-شوروی-سابق-به-روایت-هنری-کسینجر-4/ ادامه کنان به استدلالش چنین ادامه داد که اهداف شوروی از این قرار بود که چاپلوسی های آمریکا نمیتوانست انها را تغییر دهد . آمریکا میبایست برای مبارزه ای طولانی آماده میشد ؛ زیر اهداف و فلسفه های ایالات متحده و شوروی غیر قابل تطبیق بودند . اولین ارائه نظریه نظام مند این رهیافت جدید در یکی از یادداشت های وزارت خارجه که در اول آوریل 1946 به کمیته چند سازمانی تسلیم شد ، نمایان گشت . این رهیافت که یک مقام رسمی وزارت خارجه ، به نام اچ . فریمن ماتیوز آن را طرح کرد سعی داشت تا مشاهدات ضرورتا فلسفی کنان را به سیاست خارجی عملی تبدیل کند . برای اولین بار یک گزارش سیاسی آمریکا درگیری با اتحاد شوروی را به عنوان یک خصیصه بومی نظام شوروی مورد بررسی قرار داد . مسکو می بایست " در وهله اول از طریق ابزار دیپلماتیک و در تحلیل آخر ، در صورت لزوم ، از طریق نیروی نظامی متقاعد میشد که مسیر فعلی سیاست خارجی اش تنها میتوانست به مصیبتی برای اتحاد شوروی منجر شود " آیا این کلمات جسورانه که کمتر از یکسال بعد از پایان جنگ جهانی دوم پیشنهاد شد به این مفهوم است که ایالات متحده از هر منطقه تهدید شده در اطراف حدود گستره شوروی حمایت خواهد کرد ؟ بخش دوم ... ؛ ماتیوز دو قید و شرط را به بیاناتش افزود . او گفت آمریکا دریا و هوا را تحت تسلط دارد و اتحاد شوروی بر زمین حکم فرماست . یادداشت ماتیوز " عدم کارایی نیروی نظامی ما در خاک گسترده اروپا - آسیا " مورد توجه قرار داده و استفاده از نیرو را به مناطقی محدود کرد که میتوان در آنها " از طریق نیروی دریایی ، هوایی و آبی - خاکی ایالات متحده و متحدین بالقوه اش با قدرت ارتشهای شوروی مقابله کرده و به دفاع پرداخت . " موضوع دوم علیه اقدام یک جانبه هشدار میداد ؛ " منشور سازمان ملل بهترین و غیر قابل تردید ترین راهی را که از طریق آن ایالات متحده میتواند مخالفتش را با توسعه فیزیکی شوروی اظهار دارد ارائه میدهد . اما این دو قید و شرط در کجا میتواند تحقق یابد ؟ گزارش ماتیوز بر وضعیت مخاطره آمیز کشورهای زیر تصریح کرد : " فنلاند ، اسکاندیناویی ، اروپای شرقی ، مرکزی و جنوب شرقی ، ایران ، عراق ، ترکیه ، افغانستان ، سین کیانگ و منچوری " . مشکل اینجا بود که هیچ کدام در طیف قدرت آمریکا قرار نداشتند . این گزارش با اشاره به اینکه آمریکا همواره قابلیت های بریتانیای کبیر را دست بالا گرفته است ، آن را برای نقش موزون کننده ای که رهبران آمریکا ، طی چند سال قبل بشدت با آن مخالفت کرده اند، به کار برد . " اگر قرار است نقش برتر روسیه شوروی در اروپا انکار شود ، پادشاهی انگلیس باید به حیات خود به عنوان قدرت اصلی اقتصادی و نظامی در اروپای غربی ادامه دهد . بنابراین ایالات متحده میبایست ... عملا همه حمایت سیاسی ، اقتصادی ، و در صورت لزوم نظامی اش را در چهار چوب سازمان ملل در اختیار انگلیس قرار دهد . " ماتیوز در گزارش خود توضیح نداد که نیروی استراتژیک بریتانیای کبیر از چه راهی این نیروی ایالات متحده را پشت سرگذاشت . اجرای شرط دوم آسانتر از اولی نبود . جامعه ملل در حیات کوتاه و بی حاصلش غیر ممکن بودن اقدام جمعی علیه یک ابرقدرت بزرگ را نشان داده است . اما کشوری که در گزارش ماتیوز به عنوان تهدیدی امنیتی تعیین شد یکی از اعضای سازمان ملل بود و حق وتو داشت . اگر سازمان ملل وارد عمل نمیشد و ایالات متحده نمیتوانست دست به اقدامی بزند ، نقش ادعا شده بریتانیای کبیر تنها چاره ای موقت بشمار می آمد . کلارک کیلفورد در یکی از وظایف اولیه اش در یک military.ir شغل طولانی به عنوان مشاور رییس جمهور ، ابهامات و محدودیت های یادداشت ماتیوز را از میان برد . وی در یک بررسی بسیار محرمانه به تاریخ سپتامبر 1946 این نظر را ارائه داد که سیاست های کرملین تنها در صورتی تغییر خواهد یافت که قدرت شوروی خنثی شود : "قدرت نظامی این کشور عامل بازدارنده اصلی حمله آن به ایالات متحده یا به مناطقی از جهان که امنیت ما جنبه حیاتی دارد ، خواهد بود . این پدیده تا ان زمان تبدیل به رسمی معقول شده بود . اما کلیفورد آن را بعنوان نقطه عطفی بکار برد که از ان ماموریت جهانی آمریکا را اعلام کند ؛ این ماموریت " کل کشورهای دمکراتیکی را که به هر جهت مورد تهدید یا خطر اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی " قرار داشته ، در بر میگرفت . مشخص نبود معنای " دمکراتیک " چیست . آیا این تعریف دفاع آمریکا را به اروپای غربی محدود میکرد یا به هر منطقه تهدید شده ای گسترش میافت و بنابراین ایالات متحده را ملزم میساخت به طور همزمان به دفاع از جنگ های جنوب شرق آسیا ، بیابانهای خاورمیانه و مناطق کم جمعیت اروپای مرکزی نیز بپردازد ؟ در آن زمان تفسیر دوم صدق میکرد . کلیفورد هرگونه مشابهت بین سیاست در حال ظهور جلوگیری از توسعه طلبی و دیپلماسی سنتی را رد کرد . به نظر وی ، درگیری شوروی و آمریکا به واسطه برخورد منافع ملی به وجود نیامد ، بلکه کاستی های اخلاقی رهبر شوروی باعث آن شده بود . بنابراین هدف سیاست امریکا حفظ موازنه قوا برای تغییر شکل جامعه شوروی نبوده است . درست همانگونه که ویلسون در سال 1917، بجای سرزنش تهدیدآلمان به امنیت آمریکا ، اعلام جنگ به قیصر را مورد نکوهش قرار داد ، کلیفورد نیز در این زمان تنش های آمریکا و شوروی را به " یک گروه حاکم کوچک و نه مردم شوروی " نسبت داد . برای اینکه یک توافق کلی بین شوروی و آمریکا امکان پذیر شود تغییر قابل ملاحظه ای در جهت گیری شوروی و احتمالا گروه جدیدی از رهبران شوروی لازم بود . این رهبران جدید در زمانهای بحرانی ، " وقتی به قدرت زیاد و مصمم بود ن ما پی ببرند و متقاعد شوند که نمیتوانند ما را مغلوب ساخته یا تهدید کنند ، با ما به توافقی منصفانه خواهند رسید . نه کلیفورد و نه هیچ دولت مرد آمریکایی بعد از آن , که در گیر بحث های military.ir جنگ سرد بودند ، شرایط خاصی برای پایان بخشیدن به رویارویی و آغاز روندی که این گونه مذاکرات را در بر داشته باشد پیشنهاد نکردند . تا وقتی که اتحاد شوروی بر حفظ ایدولوژی خود پافشاری میکرد مذاکرات بی فایده بود . پس از تغییر جهت گیری طبیعتا توافق خود به خود میسر میشد . در هر صورت ، بیان پیشاپیش شرایط چنین توافقی ، آزادی عمل آمریکا را کاهش میداد - همان استدلالی که در طول جنگ جهانی دوم جهت جلوگیری از مباحثات جهان بعد از جنگ بکار گرفته شده بود . آمریکا اکنون دارای چهارچوبی مفهومی برای توجیه مقاومت عملی نسبت به توسعه طلبی های شوروی بود . از پایان جنگ ، فشارهای این کشور الگوهای تاریخی روسیه را تعقیب کرده بود . اتحاد شوروی کنترل کشورهای بالکان (بجز یوگسلاوی) را در دست داشت ؛ و یک جنگ چریکی را تحت حمایت یوگسلاوی کمونیست و بلغارستان ( که تحت نفوذ سیاسی شوروی قرار داشت ) در یونان تقویت میکرد .در همین حین چشم به خاک ترکیه دوخته و خواستار مستقر شدن پایگاه شوروی در تنگه ها شد - درست مانند خواسته های استالیندر 25 نوامبر 1940 از هیتلر . از زمان جنگ بریتانیای کبیر از نظر اقتصادی و همچنین نظامی از یونان و ترکیه دفاع کرده بود . در زمستان 1947-46 دولت آتلی به استحضار واشنگتن رساند که دیگر نمیتواند این بار را به دوش بکشد. ترومن آماده بود تا نقش تاریخی بریتانیا ینی ممانعت از پیشروی روسیه به مدیترانه را بر عهده گیرد ، اما نه مردم آمریکا و نه کنگره نمیتوانستند اصول عقاید ژئوپلتیکی قدیمی بریتانیا را مورد پشتیبانی قرار دهند . مقاومت در برابر توسعه طلبی شوروی میبایست از اصولی که بر دیدگاه آمریکا از سیاست خارجی استوار بود ریشه میگرفت . ضرورت این امر در یک نشست مهم در 27 فوریه 1947 در دفتر ریاست جمهوری اوال آشکار شد . ترومن مارشال ، وزیر امورخارجه ، و دین آچسون ، معاون وزیر ، تصمیم داشتند هیاتی از کنگره را به رهبری آرتور وندنبرگ ، سناتور جمهوری خواه میشیگان ، برای کمک به یونان و ترکیه ترغیب کنند - این ماموریت دشواری بود زیرا جمهوری خواهان که از قدیم انزوا طلب بودند و هر دو مجلس کنگره را تحت کنترل داشتند . مارشال کار خود را با یک سخنرانی و تحلیلی بی طرفانه در مورد رابطه بین این برنامه پیشنهادی و منافع آمریکا آغاز کرد . او اعتراضاتی کلیشه ای در مورد " بیرون کشیدن نیروهای بریتانیا از صحنه درگیری " ، عدم رعایت انصاف در موازنه قوا و سنگینی کمک خارجی را بیان داشت . آچسون پی برده بود که دولت در شرف از دست دادن موقعیتش می باشد به مارشال اشاره کرد که این نبرد خصوصی است یا هر کس دیگری می تواند در ان شرکت کند . وی با در دست گرفتن رشته سخن و به عنوان دستیار مارشال ، با شهامت تمام ، یک آینده سرد و تاریک را که در آن نیروهای کمونیسم قدرت برتر را تشکیل خواهند داد در مقابل حضار به تصویر کشید ؛ " تنها دو ابر قدرت در جهان باقی مانده است ... ایالات متحده و شوروی ، ما قبل از این به وضعیت بی نظری در تاریخ رسیده بودیم ... برای ایالات متحده تقویت کشور هایی که مورد تهدید تهاجم شوروی یا خرابکاری کمونیستی ... قرار داشتند به معنای حمایت از امنیت ایالات متحده و حفظ قداست آزادی بود . " وقتی سخنان آچسون این هیات را به هیجان آورده و به فکر فرو برد ، دولت دیدگاه اساسی او را مورد توجه قرار داد . از آن هنگام ، برنامه کمک به یونان و ترکیه به عنوان بخشی از مبارزه جهانی بین دمکراسی و دیکتاتوری توصیف شد . اما وقتی در 12 مارس 1947 ترومن دکترینی را که پس از او به نامش ثبت شد اعلام کرد ، جنبه استراتژیک تحلیل آچسون را مسکوت گذاشته و با عبارات قدیمی ویلسونی از مبارزه ای بین دو روش زندگی سخن گفت : " یکی از این دو روش زندگی بر اساس خواسته اکثریت بوده و از مشخصات آن سازمانهای آزاد ، حکومت منتخب مردم ، انتخابات آزاد ، تضمین آزادی فردی ، آزادی بیان ، مذهب ، و آزادی فشارهای سیاسی است . روش دوم ، بر اساس خواست اقلیت شکل گرفته و به اجبار بر اکثریت تحمیل میگردد . این نوع زندگی بر پایه ترور و سرکوبی ، کنترل شدید بر مطبوعات و رادیو ، انتخابات ثابت و سرکوبی آزادی های فردی استوار است . " بعلاوه ایالات متحده برای دفاع از کشورهای مستقل ، حتی اگر وتوی شوروی از موافقت رسمی سازمان ملل جلوگیری میکرد ، از سوی جامعه جهانی دمکراسی وارد عمل می شد : ایالات متحده با کمک به کشورهای آزاد و مستقل برای حفظ آزادیهایشان ، به اصول منشور سازمان ملل قدرت خواهد بخشید . اگر رهبران شوروی در مورد تاریخ آمریکا اطلاعات بیشتری داشتند ماهیت شومی را که رییس جمهور عنوان کرد در میافتند ، دکترین ترومن یک نقطه عطف بود زیرا اگر امریکا دعوت هب مبارزه اخلاقی را رها میکرد ، نوعی " سیاست واقعی " که استالین بخوبی درک میکرد برای همیشه به پایان میرسید ، و موضوع اعطای امتیازات دو جانبه دیگر مطرح نمیشد . از آن پس ، درگیری ها تنها میتوانست از طریق تغییر در اهداف شوروی ، فروپاشی نظام شوروی و یا هر دوی آنها آرام گردد . منبع ... ؛ دیپلماسی ، هنری کسینجر ، ترجمه فاطمه سلطانی یکتا و رضا امینی ، انتشارات اطلاعات 1378 تاریخ انتشار کتاب اصلی به همین عنوان 1994 - جلد دوم فصل هجدهم ص43 به بعد ! استفاده از مطالب تنها با ذکر آدرس میلیتاری www.military.ir مجاز است ...
- 5 پاسخ ها
-
- 17
-
- سیاست مهار
- شوروی سابق
-
(و 1 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط