jackturbo

استراتژي جنگ ايران و عراق و درس‌هاي‌ برگرفته از آن

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

بحث استراتژي و عمليات‌هاي جنگ ايران و عراق را با اين پيش درآمد شروع مي‌كنيم كه در آغاز جنگ، دو طرف اهداف خود را مي‌دانستند، ولي هيچ‌‌يك براي كسب آنها، طرح كارشناسي شده‌اي نداشتند. زيرا هردو، دشمن را دست كم گرفته بودند. هدف ايران، عقب راندن دشمن بود و عراق نيز مي‌خواست رژيم ايران را تضعيف كند. طرفين متخاصم به استراتژي‌هاي نسبتاً كوتاه‌مدت پايبندتر بودند. ايران قصد داشت طرح اوليه تصرف بصره در طول جنگ را عملي كند. در مقابل، عراق هم به مقابله پرداخت، اما اهداف ناگهان تغيير يافتند. هدف اصلي اين نوشتار بررسي دلايل اين تغيير اهداف مي‌باشد.

عراق در آغاز حمله به ايران، مديريت خوبي نداشت و به زحمت مي‌توانست نيروهايش را در داخل خاك ايران حفظ كند. هر چند در عمليات‌هاي جداگانه‌اي مثل تصرف سوسنگرد و خرمشهر خوب عمل مي‌كرد، ولي كارآيي و عملكرد عراق در كل نامناسب بود.
به نظر مي‌رسد ناكارآمدي يك ويژگي خاص مداخله صدام بود. وي در نهايت، به فرماندهان خود دستور داد تا سريعا به حمله خاتمه داده و خسارات وارده را كاهش دهند. هم‌چنين آنها را از انجام اقداماتي كه جنگ را گسترش مي‌دهد، برحذر داشت. اگر صدام ريسك نمي‌كرد، نمي‌توانست انتظار خاتمه سريع جنگ را داشته باشد. به علاوه زماني كه ايراني‌ها سربرآوردند و جنگ نفرات آغاز شد، چشم‌اندازي براي محدودكردن درگيري به وجود آمد.

در عين حال، اگر ما ادعاي صدام مبني بر تصرف مجدد شط‌العرب را بپذيريم، رفتار او تا حدي قابل فهم است. از نظر او اين عمليات عمدتاً يك درگيري محدود بود تا جنگي واقعي - ضربه و اقدامي سريع براي جدا كردن بخشي از قلمرو ايران - كه دو طرف با تمايل ايران، براي حل و فصل رسمي آن مذاكره مي‌كردند. اشتباه صدام در اين بود كه تصور نمي‌كرد ايرانيان مخالفت كنند. به نظر مي‌رسد دليل اين امر، تكيه‌كردن او به گزارش پناهندگان سياسي ايران بود كه از نارضايتي گسترده ايرانيان )به‌خصوص طبقه متوسط) خبر مي‌دادند.

از سوي ديگر صدام خطا كرد و نتوانست حمله خود را پوشش دهد. در داخل كشور نيز موضع‌اش چندان امن نبود. وي در سال1979 رياست جمهوري را به دست گرفته و براي ادامه حكومت خود چندين مخالف بعثي را اعدام كرد. به علاوه ، مردم عراق سطح رفاه خوبي داشتند )يكي از بالاترين استاندارد‌هاي زندگي كشورهاي در حال توسعه)؛ و ثروتمندان - كه بر تعدادشان افزوده مي‌شد - مايل به جنگ نبودند. به عبارت ديگر، حاشيه حمايتي صدام بسيار باريك بود و از وقوع مسائل ناخواسته هم نمي‌توانست جلوگيري كند.

با توجه به اوضاع نابسامان داخلي عراق، اين سئوال پيش مي‌آيد كه چرا صدام جنگ را انتخاب كرد. ظاهرا او مجبور به اين كار بود، زيرا شيعيان عراق به پيروي از مردم ايران شورش مي‌كردند؛ و او مي‌بايست شورش كرد‌هاي عراق را نيز كنترل مي‌كرد. بنابراين، بارها از ايران خواسته بود كه به اقدامات خود پايان دهد و نهايتا دست به حمله زد.
تاكنون، چگونگي رفتار احتياط‌آميز صدام بايد درك شده باشد. او خواستار يك حمله بي دردسر بود، چون او به حمايت و پشتيباني مردم عراق در وضعيت دشوار، چندان اطمينان نداشت. به خصوص از عصيان ارتش كه 85% آن نيز شيعه بودند، ترس داشت؛ و حداقل در دو سال اول جنگ، يك شورش مذهبي را تهديدي عليه خود مي‌دانست. به همين جهت، او در خط مقدم از شبه نظاميان بعثي استفاده مي‌كرد؛ زيرا به آنها اطمينان داشت، در صورتي كه اعتمادش نسبت به نيروهاي ارتش آن‌چنان نبود.

مدت زمان كوتاهي پس از آغاز جنگ، صدام براي كاهش دامنه شمول آن دست به دو اقدام ديگر زد.)اول اتخاذ موضع دفاعي و دوم ارتباط با امريكا)
قطع ارسال تجهيزات نظامي از طرف شوروي‌ها كه عمده‌ترين عرضه كننده اسلحه به عراق بودند، توان عراق را شديداً كاهش داد و رهبران شوروي زماني كه عراق بدون هشدار قبلي حمله‌كرد، خشمگين شدند؛ ارسال اسلحه در تابستان1982 دوباره از سر گرفته شد. در اين زمان، ايران دست به ضد حمله زد. ارتش عراق شكست خورد؛ و صدام واقعاً به ترس افتاد. در كنار اين مسائل، )پس از آغاز حملات موج انساني ايران) سوري‌ها نيز در اوايل سال1982 صدور نفت عراق از طريق سوريه به مديترانه را قطع كردند. عراق تنها يك لوله صدور نفت داشت و آن هم از تركيه بود.
جالب توجه است كه صدام در حمله به ايران و كويت اقدامات مشابهي انجام داده بود. او با عجله حمله كرده و پس از آن به حل مشكلات پرداخته بود.


اتخاذ موضع دفاعي
پس از شكست و عقب‌نشيني نيروهاي عراقي در سال1982 به پشت خطوط مرزي ، آنها شديدا به تعيين يك استراتژي نيازمند بودند. در سال‌هاي1983 - 1982 ، رهبري عراق به دليل رويارويي با بحران مربوط به بصره از اين امر دور ماند. تا سال1984 كه استراتژيي خاصي شكل گرفت و به آن نام دفاع ايستا دادند. با توجه به وضع عراق، شايد اين بهترين استراتژيي بود كه رهبر عراق مي‌توانست اتخاذ كند؛ و در واقع امتيازات مهمي نيز داشت. )ر.ك. به جدول1)
اولا، اين استراتژي براي مردم عراق كه صرفا مي‌خواستند در مقابل حملات ايران بايستند خسارت‌هاي زيادي نداشت. آنها مجبور نبودند، به ايران حمله فعال كنند. زيرا اين استراتژي، حمله را منع كرده و حفظ جان افراد را نيز در نظر داشت. در واقع، عراق در قسمت اعظم اين جنگ كم‌تر كشته داد.

هم‌چنين، اين استراتژي ديدگاه شخصي صدام را منعكس مي‌كرد. رهبري عراق، تمايل بسياري به اقتدار داشت، و مي‌خواست تحولات را تا حد ممكن كنترل كند. دفاع ايستا اين امكان را برايش فراهم مي‌كرد. او دستور مي‌داد و انتظار اجراي آنها را داشت؛ از آنجايي كه اقدامات كم‌تري در جبهه اتفاق مي‌افتاد، او به راحتي مي‌توانست اوضاع كاخ رياست جمهوري را هدايت كند.
ثانيا، اين استراتژي صدام را قادر مي‌ساخت تا افسران خود را كنترل كند. او هرگز به نيروي نظامي اعتماد نداشت و يك ويژگي حكومت صدام كنترل و جاسوسي در مورد آنها بود. با آغاز جنگ، فرماندهي سياسي - كه جز گزارش اوضاع به صدام كار ديگري نداشت - به ساختار ارتش عراق افزوده شد. كه اين خود حاكي از بي‌اعتمادي مداوم صدام بود )اين سيستم تا سال 1982 هنوز پابرجا بود). با وجود اين تا سال1983، يك فرمانده امنيتي كه شبكه جاسوسي به راه‌انداخته بود، اخراج شد و اين موضوع به افسران آزادي زيادي داد.

نهايتا، زماني كه فرماندهان عراقي اعتماد صدام را جلب كردند و شناخت بهتري از نيروهاي خود يافتند، بر اساس دفاع ايستا آزادي‌هايي به دست آوردند. آنها نه‌تنها خود را به توقف در جا، محدود نكرده و منتظر حملات ايران ننشستند، بلكه حملات متعددي را شروع كردند، تا دشمن را قبل از اين كه آمادگي داشته باشد، به جنگ بكشند. هم‌چنين به نيروي هوايي عراق دستور دادند تا تمركز نيروهاي ايراني را كه براي حمله تجمع كرده بودند برهم بزنند.

اين تحركات بسيار مؤثر بودند و روحيه حمله را در عراقي‌ها نشان مي‌داد. اما باز اين سؤال پيش مي‌آيد كه چرا آنها به حمله‌هايشان ادامه ندادند؟ گويا نيروهاي عراقي از راه مقابله با حملات مكرر ايران، خود را محكوم كرده بودند كه سال‌ها منتظر پايان جنگ باشند. چه چيزي باعث شده بود كه آنها حتي زماني كه ايران به پيروزي نزديك شده بود، به دفاع ايستا فكر كنند؟ پاسخ اين است كه از نظر عراق، استراتژي دفاع ايستا جزء ديگري نيز داشت كه در اين صورت آنها به برخي چيزها نيز دست مي‌يافتند.


ارتباط با امريكا
در دوران جنگ، عراق از امريكا كمكي گرفت. واشنگتن نمي‌خواست جنگ گسترش پيدا كند، بلكه مي‌خواست جنگ از طريق مذاكره و بدون هيچ پيروزي به پايان رسد. اين امر مطابق با ميل عراقي‌ها نيز بود كه از سال1982 به پشت مرزها عقب‌نشيني كرده بودند.
صدام در مرحله آغاز جنگ سقوط كامل رژيم جديد ايران را مي‌خواست و هدف او از حمله نيز همين بود. اما پس از عقب‌نشيني، قصدش عوض شد؛ و پايان جنگ به هر نحو، مورد نظر او بود. )در صورت امكان با شرايطي كه آمريكا هم خواستار آن بود)

مذاكرات بغداد و واشنگتن براي همكاري درجنگ بلافاصله پس ازخروج عراق از خاك ايران آغاز شد. تا سال1983 ، نمايندگان دو كشور چندين بار در اروپا و امريكا ملاقات كردند. و درباره‌ قرارداد الجزاير كه مورد قبول عراق بود و بين صدام و شاه سابق ايران بسته شده بود، توافق كردند. اين امر به معني بازگشت خليج فارس به وضع موجود قبل از جنگ بود. واشنگتن به عراق كمك كرده و پذيرفت كه به خاتمه جنگ كمك كند. و راه‌حلي براي پايان جنگ بيابد. در نهايت، برخي اسناد نشان مي‌دهند كه امريكا به دنبال راه هاي ديگري براي صدور نفت بود.

اين كمك خارجي ، براي استراتژي دفاع ايستاي عراق، انتظار اميدبخشي بود. عراق با حمايت امريكا مي‌توانست به يك نتيجه رضايت‌بخش فكر كند. بغداد راهي نداشت جز آن كه تا زمان قطع عرضه تسليحات به تهران انتظار بكشد. زيرا اين امر رژيم تهران را در اثر انزواي جهاني به توافق در مورد حل و فصل اختلاف مجبور مي‌كرد. در عين حال استراتژي دفاع ايستا، زمان محدودي مي‌توانست دوام بياورد نه هميشه. عراقي‌ها انتظار داشتند ، صبر دشمنشان تمام شده و در نتيجه مذاكرات پذيرفته شود.

اما اگر اوضاع كمي عوض مي‌شد و ايرانيان پيروز مي‌شدند، يا اگر يك فرمانده عراقي تسليم شده يا شكست مي‌خورد، اين استراتژي كاملا با شكست مواجه مي‌شد. اين دقيقا همان چيزي است كه در سال1986 اتفاق افتاد و ايران پيروز شد. براي فهم اين مسئله بايد كمي به عقب برگشت.


استراتژي ايذايي ايران‌
تمايل مردم ايران براي دفاع از كشور خود در سال1980 از وقوع يك فاجعه جلوگيري كردند. تلاش عمومي در برابر اين حمله برنامه‌ريزي نشده بود؛ بلكه اين مسئله واكنش غريزي مردم ايران در مقابل تجاوز عراق به خاكشان بود.
اما با وجود اين، اگر عراق در ابتدا اقدامات ناشيانه زيادي مرتكب نشده بود، ايران نجات نمي‌يافت. در حالي كه ايران با استفاده از اشتباهات عراق، دشمن را از خاك خود بيرون راند. زماني كه ايران نيروهاي عراقي را از خاك خود بيرون كرد، فرصت يافت تا براي مرحله بعدي جنگ، يك استراتژي اتخاذ كند، ولي عملا چنين نكرد. تلاش‌هاي اوليه ايران براي تصرف بصره ناكام ماند. زيرا به حملات تند اما ساده و بدون دقت دست زد.
ايران از اواسط سال 1983 ، طرح نظامي جنگ ايذايي را مطرح كرد. اين كشور از محدوديت نفرات انساني عراق و نارضايتي كردهاي عراقي از رژيم بعث بهره گرفت و در اين وضعيت به هم ريخته، به مرحله بندي عمليات ها پرداخت.

استراتژي ايذايي، امكان زيادي براي موفقيت داشت؛ باوجود اين، در طول يك سال كنار گذاشته شد و ايران براي موفقيت تاكتيكي به بصره روي آورد. به نظر مي‌رسد، چند دليل در اين امر مؤثربودند. نخست، روانشناسي جمعي پاسداران بود. در آغاز جنگ، ايجاد واحدهاي عملياتي كوچك كه حملات مرزي آن را ضروري مي‌ساخت، ممكن نبود، و پاسداران و بسيج با اتكاء به شور وشوق مذهبي، در مقابل دشمن موفق بودند. حتي بسيج، آموزش‌هاي لازم براي آن عمليات را نديده بود؛ و تنها در عمليات‌هاي محدودي مشاركت مي‌كرد كه اغلب كم‌تر از 3 ماه طول مي‌كشيدند.
دركناراين، استراتژي‌ايذايي مستلزم طراحي كارشناسي و اجراي منظم بود در اواخر سال 1983 ، حملات موج انساني شروع شد و جنگ بر بصره متمركز شد. در اين بين، پاسداران بيشتر مورد اعتماد بودند.


چالش ايران در فاو
هرچند ايراني‌ها بعدها استراتژي ايذايي را كنار گذاشتند، اما در طول اجراي آن ، اين استراتژي بر ذهنيت فرماندهان عراقي تاثير شديدي گذاشته بود. زيرا آنها را به شدت، تحت فشار قرار داده بود. حملات مكرر در طول730 مايل مرز با فراز و نشيب‌هايش، وضعيت آنها را بر هم ريخته بود. اگر ايراني‌ها هم‌چنان به اين استراتژي ادامه مي‌دادند، عراقي‌ها در طول خط جبهه در تنگنا قرار مي‌گرفتند و ايران پيروز مي‌شد.
ژنرال‌هاي عراقي براي جبران آسيب پذيري‌هاي خود، تعداد نيروهاي خود را افزايش دادند و تا حدي از فشارها كاستند. به علاوه، آنها برنامه جاده سازي جاه طلبانه‌اي را آغاز كردند و براي آزادسازي مناطقي كه تصرف شده بود، گارد رياست جمهوري را به نيروي ذخيره متحرك تبديل كردند.

اين اقدام اخير براي دانشجويان، استراتژي بسيار آموزنده‌اي است. ژنرال‌هاي عراقي براي حفظ دفاع ايستا، در عمل تحرك را افزايش مي‌دادند. در واقع، آنها از دفاع ايستا به سوي دفاع متحرك حركت مي‌كردند. هر چند، حركت مزبور در اين مرحله آگاهانه نبود. با وجود اين، شانس آنها دراين بود كه با توجه به چشم‌انداز روبه‌رويشان، به موقع دست به كار شدند. ايران در سال1986 فاو را تسخير كرده و توجه همه رسانه‌هاي بين‌المللي را به خود جلب كرد. به طوري كه اين حمله را يك استراتژي عالي دانستند. جريان فاو يك خوش‌شانسي بود. گرچه، ايراني‌ها تنها به دليل اهميت تبليغاتي آنجا را تصرف كردند، و بعدها از آن استفاده استراتژيك نكردند.
در ايران رهبري كاريزماتيك امام در حركت نيروها بسيار موثر بود. خواست اسرارآميز امام در ادامه موفقيت در جبهه بسيار مهم بود. اگر رزمندگان شكست مي‌خوردند، پيروان امام پرچم را برافراشته نگه مي‌داشتند.

انقلاب اسلامي از زمان حمله به عراق در سال1982، موفقيتي بالاتر از تصرف فاو نداشت و در برخي عمليات‌هاي ايران، تجربه‌هاي تلخي به دست آمده بود. اما تصرف فاو موج نيروهاي انساني ايران را هم‌چنان تقويت مي‌كرد.
پس از تصرف فاو، ايراني‌ها بايد به كارهاي سازنده مي‌پرداختند. هر چند كه در طول عمليات تصرف، اين شهر به بيابان تبديل شده بود ولي باز موارد استفاده بالقوه وجود داشت. براي مثال فاو مي‌توانست سكوي حمله به ام‌القصر باشد. تصرف اين بندر عراق را در محاصره خشكي قرار مي‌داد يا ايراني‌ها مي‌توانستند نيمي از حمله به بصره را از ناحيه فاو انجام دهند- يعني، حمله‌از شمال، از راه فاو و حمله ديگري از غرب، از طريق درياچه ماهي. اما ايراني‌ها كاري انجام ندادند. ايراني‌ها پس از تصرف اين شهر، در آنجا ساكن شدند. در نتيجه، طرحي براي بهره‌گيري از اين پيروزي نداشتند؛ و پوشش تبليغاتي، برايشان كافي به نظر مي‌رسيد.


تغيير تفكر نظامي عراق‌
صدام نسبت به تصرف فاو با ناراحتي عكس‌العمل نشان داده و دستور داد بلافاصله نيروهاي عراق آنجا را بازپس گيرند. به نظر مي‌رسد وي در اصل، از امكان قطع كمك‌هاي عربستان و كويت مي‌ترسيد كه مهم‌ترين حاميان مالي عراق بودند اين دو كشور، تا جايي كه عراق از آنها در مقابل ايران حمايت مي‌كرد، به اين كشور كمك مي‌كردند. زماني كه ايران فاو را تصرف كرد به كشور كويت نزديك شد و چون داراي‌موشك‌هاي كرم ابريشم بود، موجب ترس اين كشور و عربستان شد. در نتيجه اين دو كشور انگيزه بيشتري‌براي جلب حمايت امريكا از خود پيدا كردند.
صدام كه در اين زمان با واشنگتن همكاري داشت، نمي‌خواست امريكايي‌ها وارد مسائل نظامي خليج فارس بشوند. اين امر ادعاي صدام را مبني بر اين كه حافظ اصلي منطقه است، به چالش مي‌كشيد. بنابراين او تصميم گرفت صرف‌نظر از ميزان هزينه‌ها، اعتبار خود را به عنوان يك مدافع احيا كند.

زماني كه صدام در اخراج ايراني‌ها از فاو عاجز ماند، به اين فكر افتاد كه مهران را تصرف كند، اما در آنجا نيز شكست خورد؛ و در اين مرحله ژنرال‌هاي عراقي بهانه‌ا‡ي غير قابل قبول مطرح كردند. آنها ناتواني در تسخير مهران را شكست ندانستند، زيرا مهران مثل فاو از نظر نظامي حايز اهميت نبود. از نظر ژنرال‌ها مهران ارزش آن را نداشت كه صرفا به دليل دسترسي نداشتن دشمن به آن، چندين لشكر از نيروهايشان را در آنجا مستقر كنند. بنابراين، هشدار‌هاي اوليه را ناديده گرفتند و وقتي ايران به ضد حمله پرداخت، مجبور به ترك منطقه شدند.

از دست دادن مهران وتصورات مختلف نسبت به ارزش آن، صدام و ژنرال‌هاي او را مقابل هم قرار داد كه در نتيجه گنگره‌ فوق‌العاده حزب بعث براي رسيدگي به اين مسئله تشكيل جلسه داد. برخي از ناظرين گفته‌اند كه ژنرال‌ها در اين جلسه اقتدار صدام را به هم ريختند؛ اما درستي آن مورد ترديد است. به نظر مي‌رسد، در اين جلسه استراتژي جنگ مورد بحث قرار گرفته است و ژنرال‌ها به چند نكته جالب اشاره كرده‌اند. در اصل، آنها اظهار كردند كه دفاع ايستا ديگر مصرفي ندارد. ايراني‌ها آماده‌اند كه با آغاز سال نو به جنگ خاتمه دهند، چالشي كه عراقي‌ها نمي‌توانستند آن را ناديده بگيرند. در عين حال قادر نبودند با كنار گذاشتن دفاع ايستا به تحركات ايران پاسخ دهند.

بنابراين ايراني‌ها اوضاع را كنترل مي كردند و نياز داشتند كه براي خاتمه جنگ با عراقي‌ها بجنگند و اين اجتناب ناپذير بود، زيرا تا زماني كه عراقي‌ها مجبور به تصميم‌گيري شوند، جنگ پايان نمي‌يافت.
به‌هرحال، جنگ درازمدت مراحلي را شامل مي‌شد و مثل گذشته تنها در برگيرنده يك درگيري شديد نبود كه پس از جنگ فروكش كند. به علاوه پس از موفقيت ايران در فاو، نيروهاي ايران در ماه‌هاي دي و بهمن )ماه‌هاي پرباران سال) به حمله ادامه ‌دادند و در اين فصل، نيروهاي عراق كارايي محدودي داشتند.

براي مقابله با اين تهديد، ژنرال‌هاي عراقي معتقد بودند كه يك نيروي زميني قوي، با انگيزه زياد لازم است. و البته، تعداد اين نيروها نيز بايد زياد باشد. براي اين كار ژنرال‌ها پيشنهاد دادند كه صدام فراخواني عمومي صادركند. بنابراين، دانشجوياني كه تاكنون به صورت نيروي ذخيره بودند، به خدمت فراخوانده شدند. آنها در لشكر نخبگان، ثبت نام كردند كه از جمله يگان‌هاي تازه تأسيس گارد رياست جمهوري بود. اين يگان‌ها داراي اسراري بودند كه تنها براي دانشجويان جوان آشكار مي‌شد. ژنرال‌ها، واحدهاي تازه تأسيس شده را به صحرا برده و آنها را براي انجام شيوه‌هاي جنگي تجاوزكارانه آموزش مي‌دادند، و اين امر كم و بيش به صورت مخفي انجام مي‌شد.

اين استراتژي پيشنهادي ژنرال‌ها بود و عجيب است كه صدام آن را پذيرفت. زيرا اولاً، استراتژي جديد، با اصل اساسي او مبني بر عدم به‌كارگيري روشنفكران مغاير بود. ثانيا، عضوگيري از جوانان طبقه متوسط پيشنهاد بسيار خطرناكي بود. هم‌چنان كه امريكا در جريان جنگ ويتنام دريافت، اين امر مي‌تواند موجب مخالفت سياسي با جنگ شود. نهايتا بر اساس استراتژي ژنرال‌ها ، صدام به موقعيتي صوري تنزل مي‌كرد. در گذشته، تمام عمليات‌ها از كاخ رياست جمهوري و به صورت شديد كنترل مي‌شد، اما بر اساس تشكيلات جديد اين امر ممكن نبود. عمليات‌ها بايد به صورت غير متمركز در مي‌آمدند، و صدام نمي‌توانست عملياتي را كه هفته‌ها طول مي‌كشيد تا موفق شود، از كاخ خود كنترل كند. حتي اگر براي باقي ماندن او در موقعيت قبلي، راه‌هايي نيز پيدا مي‌شد، ديگر يك فرد نظامي به حساب نمي‌آمد. صدام درباره‌ تحميل شكست بر دشمن، نظري نداشت.


ژنرال‌ها مسئوليت را بر عهده مي‌گيرند
پس از موافقت صدام با تغيير استراتژي، )در اصل جايگزيني دفاع متحرك به جاي دفاع ايستا) ژنرال‌ها مسئوليت را بر عهده گرفتند. آنها فراخوان نيرو كرده و سربازان جديدي را به خدمت گرفتند. اين سربازان، درلشكر گارد رياست جمهوري سازماندهي شده و برخي از آنها به تيپ‌هاي زرهي و برخي به توپخانه و گروه ديگر به نيروي زميني اعزام شدند.

گفته مي‌شد كه عراقي‌ها قادرند تيپ‌هاي گارد رياست جمهوري را از 7 تيپ به حدود 28 تيپ برسانند. ژنرال‌ها علنا مي‌گفتند كه كم‌تر از آن كافي نيست. به نظر مي‌رسيد آنها شكست نيروي زميني را با توجه به فشار‌هاي وارده بر آن محتمل مي‌دانستند. براي مقابله با چنين فاجعه‌اي تصميم گرفتند با نيروهاي ذخيره آماده در پشت جبهه ، واحدهاي مزبور را پشتيباني كنند. اين نوآوري بخش مهمي از استراتژي عراق محسوب مي‌شد. به علاوه، اين امر به سؤال رايج در مورد نحوه استفاده از اين نيروها نيز پاسخ مي‌داد. در حالي كه ارتش‌هاي غربي، از اين‌گونه نيروها براي تقويت موفقيت‌ها يا انجام ضدحملات استفاده مي‌كردند. عراقي‌ها نيروهاي ذخيره خود را براي برهم زدن اوضاع خط مقدم و افزايش تلفات دشمن )كه در محاصره قرار داشتند) به كار مي‌گرفتند، اين امر به افزايش فوق‌العاده حجم ارتش عراق نيز مربوط مي‌شد. ارتش انبوه عراق، عملا شامل تمام نيروهاي انساني كشور مي‌شد. استفاده عراق از نفرات خود نسبت به ارتش‌هاي ديگر، چهار به يك است، زيرا اين كشور براي تضمين موفقيت خود به هر كار ممكني دست مي‌زد.

ژنرال‌هاي عراق در اين شگرد خود، تغييرات ديگري نيز انجام دادند. براي مثال، آنها تحولاتي را در جنگ هوايي ايجاد كردند؛ و شروع به حملات گسترده هوايي بر ضد مراكز اقتصادي ايران نمودند. آنها در گذشته نيز چنين اقداماتي انجام داده بودند ولي اين كار مداوم نبود. از پائيز سال 1986 ، عراق حمله هوايي مخربي عليه يك پالايشگاه بزرگ نفت انجام داد و پس از آن هر روز به مراكز زيربنايي اقتصادي ايران حمله كرد. آنها حتي به مراكز مستقر در زير آبهاي خليج فارس، با استفاده از سوخت رساني هوايي حمله كرده و مراكز غير نظامي را بمباران و جنگ شهر‌ها را آغاز كردند. جنگ محدود در اثر اين اقدامات به پايان رسيد. )دراين مقطع، مسئله ايران گيت مطرح شد و در نتيجه عراق ديگر براي همكاري با امريكا در پايان دادن به جنگ، انگيزه‌اي نداشت.)


پيروزي نهايي محتاطانه‌
زماني كه عمليات‌هاي كربلا انجام شد، نتايج جنگ براي ايران دستخوش تحولاتي شد. رزمندگان ايراني زير آتشبار عراق بودند و هم‌چنان به جنگ ادامه مي‌دادند، به نظر مي‌رسيد كه ايراني‌ها از تغيير اوضاع خوشحالند و نيروها را به صحنه جنگ منتقل كرده‌اند.
به علاوه عراقي‌ها اين بار تنها قصد متوقف‌كردن و عقب‌راندن نيروهاي ايران را نداشتند. وقتي حملات متوقف‌شد، گارد رياست جمهوري براي بازپس‌گيري اراضي عراق تا رودخانه جاسم اقدام نمود. عراقي‌ها سال1984 نيز در جنگ بر سر جزيره مجنون چنين اقدامي انجام داده بودند؛ و به دليل فقدان پشتيباني توپخانه شكست خوردند.

عمليات ارتش عراق تنها دفاع صرف نبود، عراق تا سال قبل به چنين اقدامي متوسل نشده بود. اين يك دوره گذار از استراتژي ايستا به استراتژي هجومي بود. از بعد ديگر نيز اين دوره گذار بود. در كربلاي5 ، عراقي‌ها توجه خود را از افراد دشمن به واردكردن خسارات بيشتر معطوف كردند. با اين همه، نگراني‌در ميان ژنرال‌هاي عراقي هم‌چنان به چشم مي‌خورد.
اين نگراني در مرحله بعدي انتقال به استراتژي جديد، دوباره نمود مي‌يابد مثلاً در عمليات توكلنا علي‌الله، براي بازپس‌گيري اراضي عراقي كه در تصرف ايران بود به چشم مي‌خورد. با پايان گرفتن عمليات كربلا، آنها به صحراي پشت بصره رفتند و مدل‌هاي فاو، شلمچه و مجنون را طرح‌ريزي كردند - مناطقي كه مي‌خواستند بازپس بگيرند. آنها به صورت خستگي ناپذير تمرين كردند؛ و سپس ناگهان دست به عمليات زدند و تصميم گرفتند عمليات بازپس‌گيري را كه با حمله ايران در غرب پيش‌بيني شده بود هم‌زمان كنند. بنابراين اجازه دادند تا حمله ايران در غرب آغاز شود؛ سپس در مقابل حمله ايستادند و براي پس‌گرفتن اراضي خود به حمله محدودي اقدام كردند. تنها زماني كه معلوم شد ديگر ايران به حمله جديدي دست نخواهد زد، ژنرال‌ها جلو رفته و فاو را دوباره به تصرف در آوردند.

عراقي‌ها نمي‌خواستند خطر شكست را بپذيرند. آنها با انتظار حمله ايران ، توانستند نتيجه را بهتر كنترل كنند. اگر عمليات بازپس‌گيري فاو موفق بود، دنيا شاهد پيروزي بزرگ آنها مي‌شد و در صورت شكست، ادعا مي‌كردند كه صرفا به صاف كردن خطوط مقدم جبهه پرداخته‌‌اند.
وقتي شبه جزيره فاو در عرض36 ساعت پس گرفته شد، ژنرال رشيد، فرمانده حمله، بسيار متعجب شد. به نظر مي‌رسد كه عراقي‌ها براي اين كار5 روز را در نظر گرفته بودند كه نشانگر محافظه‌كاري بيشتر آنهاست. در عين حال، عراقي‌ها براي ناديده گرفتن مراحل تعيين شده ترديد نمي‌كردند. در آغاز جنگ ، مي‌ديديم كه آنها با انجام يك مرحله توقف مي‌كردند. بنابر اين نكته مزبور برايشان يك پيشرفت محسوب مي‌شد.

پلي كه تخريب نشد، نشانگر محافظه كاري بيشتر ژنرال‌ها بود. عراقي‌ها به پلي كه بين فاو و سرزمين اصلي ايران بود، حمله نكردند تا از پاسخ نيروهاي ايران در امان بمانند. همين‌طور عراقي‌ها در شلمچه نيز قصد نداشتند راه نيروهاي ايراني را سد كنند عمليات شملچه حمله‌اي كاملاً به جلو بود.
با انجام عمليات جزيره مجنون، ژنرال‌هاي عراق آشكارا اظهار مي‌كردند جنگ خاتمه مي‌يابد. بنابراين، آنها به مذاكرات صلح و مبادله اسرا فكر مي‌كردند. ايراني‌ها اسراي عراقي بيشتري داشتند، پس ژنرال‌ها مي‌خواستند در كنار غنيمت گرفتن تجهيزات تا حد ممكن ايراني‌ها را اسير كنند.
تا دو ماه به پايان جنگ ، رهبري عراق سعي در پايان دادن جنگ داشت اين مسئله با روحيه تجاوزگري ژنرال‌ها سازگار نبود.


معني پيروزي‌
در مجموع، پيروزي به چه معني است؟ ارتش عراق كه ابزار شخصي رهبر عراق بود، در مراحل مختلف به نهادي براي سركوب تبديل شد؛ و اين از عملكرد ارتش عراق در مراحل اوليه و نهايي جنگ پيداست. در آغاز جنگ، ارتش عراق براي استقلال خود، توان اندكي نشان مي‌داد،ولي در نهايت، كنترل كامل جنگ را تقريبا به دست گرفته بود.
نكته مهم اين تحول، تصميم به پذيرش چالش ايران براي تاريخي كردن سال1987 بود. پس از آن، كل جريان جنگ عوض شد. شايان ذكر است كه اين تصميم موجب تفرقه بين صدام و ژنرال‌ها شد، اما در عين حال، اين تفرقه به عرصه سياست كشيده شد ژنرال‌ها نيز نخواستند با خارج كردن جنگ از دست صدام، او را بركنار كنند. صدام نيز قصد نداشت در بين فرماندهان خود خفقان ايجاد كند. بلكه، او چندان راضي نبود كه عمليات را فرماندهان هدايت كنند. اينجا، مسئله جالبي اتفاق افتاد؛ و عدنان خيرالله، وزير دفاع، بن‌بست موجود در كنگره را گشود.

در طول جنگ، خيرالله چندان مهم نبود. او تنها يك ملازم دربار صدام بود؛ و شهرت‌اش در بين ناظرين، يك بچه پادو بود. ناگهان در كنگره و به خصوص در زمان عمليات‌هاي كربلا، او به صورت مرد زمانه ظاهر شد. وي نقش هدايت خط مقدم جنگ را بر عهده گرفت؛ و پس از پايان نبرد، نامش در كل ارتش بر زبان‌ها افتاد و صدام از نقش او در اين پيروزي بزرگ قدرداني كرد.
ملازم‌ها يك شبه به ژنرال‌هاي مهم تبديل نمي‌شوند. اما اين جا چه اتفاق افتاد؟ خيرالله با انجام يك نقش مورد نياز، به يك فرد مشهور تبديل شد. او رابط صدام و ژنرال‌ها شده و عمليات‌هاي پيچيده ژنرال‌ها را براي صدام توضيح مي‌داد و به نوبه خود درخواست‌هاي صدام و شايد سوءظن او را به ژنرال‌ها مي‌رساند. خيرالله براي انجام اين امر كاملا مسلط بود. وي به عنوان تنها افسر ارتش عراق كه در شوراي فرماندهي حضور داشت نيروي نظامي را مي‌شناخت. او در عين حال پسرعمو و برادرزن صدام بود و از بچگي با وي رشد كرده بود. بنابراين، رئيس جمهور به او اطمينان داشت.

براي صدام در صورت عمكرد ناكارآمد ژنرال‌ها، حفظ آبرو مهم بود. پس از موافقتش براي اعطاي كنترل جنگ به فرماندهان ، او بايد عقب مي‌كشيد - اين چيزي بود كه بعيد مي‌نمود - و اگر اوضاع بد مي‌شد ، او اتهامي را نمي‌پذيرفت. زيرا زماني كه خيرالله فرمانده اصلي عمليات كربلا معرفي شد، به راحتي مي‌شد او را مسئول تمام جنايات معرفي كرد. با انجام امور ، هيچ فاجعه‌اي رخ نداد و در نتيجه، صدام راقب شد، آزادي بيشتري به ژنرال‌ها بدهد تا عمليات توكلنا را انجام دهند.

اما در مورد ايران، يك نكته مهم رابطه ارتش و سپاه بود كه در صورت تحقق اين امر، هم‌چنان كه در آخر جنگ ديديم، سبب نتيجه ديگري مي‌شد. زماني كه عراق حالت تهاجمي به خود گرفت، سپاه تنها حمله را چاره ساز مي‌ديد. ولي دانش دفاعي در سپاه‌اندك بود. حمله به كشتي‌ها در خليج فارس نهايتا موجب مداخله امريكا در جنگ گرديد و از اين بهانه استفاده‌هايي صورت گرفت.
ايران سعي كرد در كردستان عراق شورش عمومي به راه‌اندازد. اما ارزش اين عمليات مورد انتقاد قرار گرفت، زيرا از آنها براي تخريب نيروهاي عراق استفاده نشد.
در كربلاي5 استفاده از سلاح‌هاي شيميايي‌توسط عراق در روحيه ايرانيان تاثير گذاشت.


درس‌هاي جنگ ايران و عراق‌
با پايان جنگ، وضعيت استراتژيك عراق متحول شد. هرچند، اين امر از ابتدا مورد توجه نبود ولي به هرحال، عراق به كشور قدرتمندي تبديل شده بود. رهبران عراق مردم را مجهز و نيروهاي نظامي را تقويت كردند و نهايتا، يك حالت تهاجمي به خود گرفتند.
مهم‌ترين تغيير انجام شده در عراق تجهيز يك ميليون نفر از جمعيت16 ميليوني عراق بود. نيروي نظامي عراق آموزش‌هاي پيشرفته‌اي مي‌ديدند و به تجهيزات مدرن مسلح مي‌شدند و به همين ترتيب بود كه در كربلاي پنج موفق شدند.
اين جنگ نشان داد كه جنگ‌هاي طولاني هزينه‌هاي زيادي به دو طرف تحميل مي‌كند، چه بازنده و چه برنده باشند. پس از جنگ، عراق تهديدي براي ثبات منطقه‌اي شده بود؛ و كشورهاي منطقه را مي‌ترساند. حتي كشورهايي كه در طول جنگ به عراق كمك كرده بودند، ديگر از ارائه كمك‌هاي بيشتر خودداري كردند.
در نتيجه عراق قادر به بازپرداخت بدهي‌ها نبود. حتي حفاظت از ارتش يك ميليون نفري كه عامل افتخار بود، نيز براي عراق مشكل شد؛ و بنابراين عراق ديد كه اگر راه فراري پيدا نكند،با فاجعه‌ا‡ي روبه‌رو خواهدشد و درنهايت، راه حل حمله به كويت را انتخاب كرد، كه اهانتي به كل دنيا محسوب مي‌شد. اين يك نوع قمار بود.
خليج فارس كه زماني جزيره ثبات بود، پس از اين اقدام به صحنه درگيري نيروهاي متعارض تبديل شد و بازگرداندن صلح منطقه، به يك مشكل تبديل شده بود.


درس‌هاي سياسي - استراتژيك جنگ
عراق يك ارتش متشكل از مردم ايجاد كرد. در سال1986 ، رژيم عراق كليه نيروهاي انساني موجود را براي تشكيل اين ارتش دعوت كرد؛ و مردم و حتي دانشجويان به خدمت ارتش درآمدند.
عضويت در نيروي زميني نامطلوب نبود و حتي دانشجويان به عضويت تيپ نيروي زميني گارد رياست‌جمهوري درآمدند و صدام چندين‌بار آنها را تشويق كرد.
يكي از نتايج جنگ، تضعيف كنترل سياسي براي ارتش بود. البته روِساي سياسي نمي‌توانستند چندان با دستورات نظامي مقابله كنند. در عين حال، سرپيچي افسران موجب مرگ آنها مي‌شد؛ و اين از اقدامات مستقل آنها جلوگيري مي‌كرد.
تعداد تحصيل كرده‌هاي ارتش عراق، به خصوص در بين اعراب بالاست. قبل از جنگ، تقريبا 100% مردم باسواد بودند 85% ارتش عراق شيعه هستند. كردها - بزرگ‌ترين اقليت كشور - درارتش عضو نيستند و هميشه با آن مخالف بوده‌اند.

ارتش به تأمين تجهيزات و خواست‌هاي خود عادت كرده است. در طول جنگ، شيخ نشين‌هاي نفتي نيز به اين امر كمك كرده بودند. اما با بروز كمبودها، كارايي ارتش تضعيف شد.
عراق مايل بود كه نيروهاي بيش از حد به جبهه منتقل كند كه موجب نابرابري مي‌شد. براي مثال، حتي پس از مشخص‌شدن ناكارايي شبه نظاميان بعثي، رژيم از آنها استفاده كرد.
ارتش عراق پس از جنگ، قوي و مغرور شده بود و اگر صدام آن را تضعيف نمي‌كرد، ممكن بود بر ضد او اقدام كنند.


درس‌هاي عملي‌
عراق در دفاع، قوي عمل كرد. ارتش عراق براي انجام عمليات‌هاي دفاع متحرك مجهز و آموزش ديده بود.
شگرد عراق در ايجاد استحكامات متمركز با توپخانه زياد بود؛ و نيروهاي ذخيره متحرك كاملاً مجهز زرهي آن را پشتيباني مي‌كردند. نيروهاي ذخيره مزبور در شرايط اضطراري جايگزين نيروهاي خط مقدم مي‌شدند. عراق با استفاده از اين تاكتيك درمقابل حملات ايران مقاومت كرد.
عراقي‌ها براي نمايش قدرت، تجربه كمي داشتند. مدت‌ها در طول جنگ، صدام دستور دفاع ايستا داده بود. تنها پس از سال 1986 بود كه دفاع متحرك اتخاذ و قدرت كنترل بيشتري به فرماندهان داده شد و در نتيجه، آنها از ابتكارات خود استفاده كردند؛ و در آخر جنگ، توانستند تا حد زيادي وارد خاك ايران شوند و حدود يك هفته بمانند.

عراق با تركيب توانايي‌هاي خود در مقابل حملات توپخانه‌اي سبك، بهتر عمل مي‌كرد
عراقي‌ها در حمله از نيروي زياد و پشتيباني آتش قوي استفاده مي‌كردند و از تمرين‌ها و ماكت‌هاي قبلي سود مي‌بردند. البته، غير قابل انعطاف هم نبوده و خود را با شرايط وفق مي‌دادند.
آنها از سلاح‌هاي شيميايي به صورت تاكتيكي استفاده مي‌كردند. اهداف مناسب حمله شيميايي نيز عبارت‌بودند از: توپخانه، لجستيك و فرماندهي.
عراقي‌ها ترجيح مي‌دادند از تيپ‌هاي مختلفي كه تحت فرماندهي يك لشكر است، استفاده كنند و از اين طريق به سهولت حمله مي‌كردند.


آسيب‌پذيري عراق‌
درمقابل، سيستم هوايي عراق ضعيف مي‌باشد زيرا در معرض يك حمله جدي قرار نگرفته است. هم‌چنين تضعيف پشتيباني آتش آنها در جلوگيري از اقدام موفق ارتش عراق مؤثر است.
در كشورهاي اقتدارگرا، رابطه فرماندهي با نفرات زيردست بسيار مهم است واگر فرمانده تضعيف شود، بقيه هم از كار مي‌افتند. در نتيجه فرماندهي عملياتي شبكه كنترل، مركز ثقل نيروي نظامي اين كشورهاست.
خنثي سازي يا انهدام پرتاب كننده‌هاي موشك اسكاد: عراق پرتاب كننده‌هاي متحرك يا ثابت كمي دارد كه دقت عمل آنها نيز پايين است.
نيروي هوايي ضعيف كه در جنگ هوا به هوا تجربه‌اي ندارد، بزرگ‌ترين خطر ميراژ‌هاي فرانسوي هستند. حفاظت از نيروي هوايي نيز ضعيف است و سيستم‌هاي هشدار آنها كيفيت پاييني دارد.
حمله ضد توپخانه‌اي: از نظر تاكتيكي انهدام سيستم پشتيباني آتش عراق تعيين كننده است. اين امر خطر حمله توپخانه‌اي و شيميايي عراق را نيز پايين مي‌آورد. در هر دو عمليات دفاعي يا تهاجمي از كار انداختن سيستم پشتيباني آتش عراق كه بسيار قوي و دوربرد مي‌باشد، بسيار مهم است. اكثر توپخانه‌هاي عراق به صورت بكسل حمل مي‌شوند. در مسائل توپخانه‌اي، عراق مثل روس‌ها عمل مي‌كند و آن را كنترل نشده به كار مي‌گيرد. توپخانه پشت ديوار حفاظتي قرار مي‌گيرد، ولي نبرد در عمق منطقه پخش مي‌شود.


آسيب‌پذيري نيروهاي زميني عراق‌
مشخص نبودن محدوده نيروها : نيروهاي عراقي از اين نظر هماهنگ نيستند و ايراني‌ها توانستند به خوبي از اين نقطه ضعف استفاده كرده و پيروز شوند.
بي‌توجهي به مناطق: با مراقبت از كمين‌هاي آتش و كشتن دشمن كه عراقي‌ها در آن مهارت دارند، يك مسئله مهم، لورفتن موقعيت متمركز نيروهاي زرهي مكانيزه براي مقابله با حملات بود.
گارد رياست جمهوري كه وظيفه اصلي آنها ضدحمله بود، در حملات با نيروهاي ديگر عمل كرده و عموماً فرماندهي عمليات را بر عهده داشتند.
واكنش نسبت به تغيير: در صورت واكنش، در مقابل تغيير سيستم فرماندهي و كنترل تلاش مي‌شد. آنها در مقابل تغييرات سريع، نمي‌توانستند واكنش مناسب نشان دهند و به مجوز مقامات بالا نيازمند بودند. در اين حال سيستم كنترل و فرماندهي، نقطه ثقل عمليات‌ها است.
جناح‌ها: در حالي‌كه عراقي‌ها طرح‌هاي دفاعي زيادي داشتند، مين‌ها و مسائل ديگر موجب مصلحت‌انديشي مي‌شد. در صورت محاصره‌شدن يا برگشت نيروهاي دشمن آنها سريعا عقب‌نشيني مي‌كردند. البته اين امر عام نيست.
ارتش مردمي: اين ارتش در مقابل حمله جدي مي‌ترسد. البته ممكن است عقب‌نشيني آنها تله و كمين باشد. اين نيروها نمايشي هستند.
خطوط ارتباطي: خطوط ارتباطي كم و آسيب‌پذير بودند، اما توان مهندسي حفاظت از آنها بالا بود. نيروهاي ترابري عراق كاميون‌هاي زيادي داشتند ولي نمي‌توانستند حمل و نقل را به سرعت انجام دهند. اما به هرحال بايد در نظر داشت كه حتي پس از جنگ هوايي نوبت درگيري نيروي زميني فرا مي‌رسد.

تهیه و تنظیم چند نفر از رفقا و من


ماهنامه نگاه - شماره 15،16
به نقل از مرکز پژوهشهای دفاع مقدس

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با سلام خدمت همه دوستان گرامي
بيشتر نتيجه اين مقاله در مورد عراق بود . برداشت من اين است كه اين مقاله جنگ را در سه مرحله مورد بررسي قرار داده است ابتدا از آغاز جنگ تا فتح فاو بعد از فتح فاو تا عمليات كربلاي پنج و در انتها از كربلاي پنج تا آتش بس . يكي از مراحل مهم فتح خرمشهر بود كه در اين مقاله به آن پرداخته نشد و جا داشت روي آن بحث شود . مرحله ديگر كه ذكر نشد نبردهاي پس از پذيرش قطعنامه 598 بود كه در نتيجه جنگ تاثير به سزايي داشت . در خصوص عمليات كربلاي 5 مي توان گفت اين عمليات در آن مقطع به هر دو طرف تحميل شد . ايران به رغم بسيج نيرويي در حدود 270 گردان در عمليات كربلاي 4 موفق نشده و شكست خورد و خطر از دست دادن ابتكار عمل و صحنه نبرد را نزديك مي ديد و ناچار به عمليات ديگر بود كما اينكه در شب آغاز عمليات كربلاي 5 عراق قصد حمله مجدد به فاو و تصرف آن را داشت . از سوي ديگر غافلگيري عراق در منطقه شلمچه و از دست دادن استحكامات مهمي نظير كانال ماهي و پنج ضلعي و خطر رسيدن نيروهاي ايراني به بصره عراق را وادار به نبرد در اين منطقه كرد و براي عقب راندن نيروهاي ايراني مجبور به استفاده وسيع از سلاح شيميايي و ورود نيروهاي زياد به اين منطقه شد كه خونبارترين نبرد جنگ تحميلي را رقم زد و در عمل ترس از باخت عراق موجب صدور قطعنامه 598 شد كه براي اولين بار پس از شروع جنگ شناسايي متجاوز جزو بندهاي آن بود .
در خصوص استراتژي ايران مي توان گفت مسپولين مربوطه در مقاطع مختلف جنگ بر روي يك استراتژي فراگير توافق نداشتند و شاهد اين امر نيز در بروز اختلاف سليقه بين فرماندهان ارتش و سپاه در نحوه اداره و ادامه جنگ مي توان يافت و نتيجه اين امر نيز اين شد كه سپاه و ارتش هر كدام به صورت مجزا عمل مي كردند و در نتيجه ضعفهاي يكديگر را در جنگ نمي توانستند به خوبي پوشش دهند . شاهد مثال ديگر را نيز مي توانيد در مصاحبه هاي چند سال پيش آقايان هاشمي رفسنجاني و رضايي ببينيد كه اوج آن در زمان انتخابات مجلس خبرگان پيش آمد كه منجر به افشاي نامه آقاي رضايي به امام خميني در مقطع پايان جنگ در خصوص مشكلات ادامه جنگ شد كه باز اختلاف سليقه ميان سياستمداران و نظاميان در آن مقطع را نشان مي دهد . به گفته آقاي رضايي نظاميان ( به طور مشخص سپاه ) قاپل به نبرد تا شكست كامل عراق بودند اما سياسيون قاپل به كسب امتياز از حريف جهت دست پر داشتن سر ميز مذاكره بودند . به قول آقاي رضايي : ما مي گفتيم جنگ جنگ تا پيروزي اما آنها مي گفتند جنگ جنگ تا يك پيروزي ( نقل به مضمون ) .
باز مورد ديگري كه جاي بحث دارد ماجراي مك فارلين است و تمايل آمريكا به تغيير استراتژي از نگاه به عراق به نگاه به ايران و فرصتها و تهديدهاي اين مقطع و نتايجي كه پس از آن به وجود آمد

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
zed عزیز ممنون از نظرت این مقاله کمل نیست انشاء الله با یاری دوستان و رفقا کامل تر بشه ممنون از تحلیلت منتظر سایر دوستان هم هستیم تا کامل تر بشه

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.