amir

تاپیک جامع عملیات مرصاد(عکس ، فیلم ، خاطره و .. )

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

در حالی که عراق با بازپس‌گیری اغلب مناطقی که طی سال‌های گذشته از دست داده بود. می‌رفت تا با اقدامات بعدی صحنه نبرد را بیش از پیش به نفع خود تغییر دهد. پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل از سوی ایران در تاریخ 27/4/1367 موجب گردید ارتش عراق در اقدامی شتاب زده، منطقه خوزستان را بار دیگر مورد هجوم گسترده قرار داده و تا جاده اهواز ـ خرمشهر پیشروی کند و خرمشهر را نیز در معرض تهدید قرار دهد. این تهاجم عراق ـ که دو بار دیگر نیز تکرار شد ـ با مقاومت شدید سپاهیان اسلامی خنثی و ارتش عراق تا مرز، عقب رانده شد. به این ترتیب، دشمن در حالی که از تصرف خوزستان ناامید شده بود، تهاجم دیگری را در تاریخ 3/5/1367 از طریق مرکز کرمانشاه و با به کارگیری نیروهای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) آغاز نموده و در حالی که اغلب یگان‌های ایران در جبهه جنوب مستقر بودند، تا تنگه چهار زبر (بین اسلام‌آباد و کرمانشاه) پیشروی کرد. در پی حرکت دشمن، قوای خودی به سرعت وارد عمل شده و با انجام عملیات موسوم به «مرصاد» به مقابله با منافقین برخواستند.
هدف
انهدام عناصر ضد انقلاب (منافقین)
استعداد دشمن
منافقین، حدود 30 تیپ رزمی جهت تهاجم خود به خاک ایران تشکیل داده بودند. هر تیپ 170 نفر نیروی رزمی (20 زن و 150 مرد) در اختیار داشت که به همراه نیروهای پشتیبانی به 280 نفر می رسید و دارای دو گردان پیاده، یک گردان تانک، یک گردان ادوات و یک گردان ارکان و پشتیبانی رزم بود. تعداد کل نیروی رزمنده حدود 5200 نفر و نیروی در صحنه به حدود 7000 نفر می رسید.
تجهیزات منافقین نیز عبارت بود از‌:
120 تانک سبک کاسکا و پل برزیلی، 40 نفربر PMP، 30 توپ 122 میلی‌متری، حدود 240 خمپاره‌، 1000 آرپی جی هفت، 700 تیربار، 20 توپ 106 میلی‌متری، 60 مسلسل دوشکا و حدود 1000 خودرو.
سازمان رزم خودی
قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء (ص)
قرارگاه نجف
لشگر 6 پاسداران به استعداد 7 گردان
لشگر 32 انصار الحسین(ع) به استعداد 7 گردان
لشگر 57 اباالفضل(ع) به استعداد 2 گردان
لشگر 155 ویژه شهدا به استعداد 3 گردان
لشگر 9 بدر به استعداد 6 گردان
تیپ مستقل 12 قائم(عج) به استعداد 3 گردان
تیپ مستقل 75 ظفر به استعداد 1 گردان
تیپ مستقل 66 ولی امر(عج) به استعداد 3 گردان
تیپ مستقل 36 انصار المهدی به استعداد 3 گردان
معاونت فرهنگی قرارگاه نجف به استعداد 1 گردان
کمیته انقلاب اسلامی به استعداد 2 گردان
قرارگاه مقدم نیروی زمینی سپاه
لشگر 27 محمد رسول الله(ص) به استعداد 4 گردان
لشگر 17 علی ابن ابیطالب(ع) به استعداد 1 گردان
لشگر 33 المهدی(عج) به استعداد 1 گردان
لشگر 71 روح الله به استعداد 3 گردان
سپاه ناحیه لرستان به استعداد 2 گردان
قرارگاه سپاه هشتم
لشگر 5 نصر به استعداد 2 گردان
تیپ مستقل 29 نبی اکرم (ص) به استعداد 4 گردان
تیپ مستقل 59 مسلم بن عقیل به استعداد 1 گردان
قرارگاه رمضان به استعداد 1 گردان
نیروهای کرند و اسلام آباد به استعداد 1 گردان
عناصری از لشگر 21 امام رضا(ع) و ارتش
شرح عملیات
پذیرش قطعنامه598، از سوی ایران، عراق را در بن بست سیاسی و نظامی قرار داد، و بر گروه ها و عناصر «اپوزیسیون» نیز شوک شدیدی وارد ساخت. در این میان، منافقین تنها گروهی که همه حیثیت و هستی خود را در گرو جنگ نهاده بودند، برای خروج از بن بست، توطئه ای که ماموریت اجرای آن را به عهده داشتند را به مرحله اجرا در آوردند.
آنان در تحلیل های دورن گروهی خویش، امکان قبول آتش بس از سوی ایران را ناممکن دانسته و باور داشتند که جمهوری اسلامی زمانی قطعنامهرا می پذیرد که از جنبه های سیاسی، نظامی و اقتصادی به بن بست کامل رسیده باشد و تحت چنین شرایطی سقوط حتمی، و قدرت به سازمان منتقل خواهد شد. بنابراین فرصت پیش آمده را زمان مناسبی دانسته و علی رغم آن که طرح حمله به ایران برای سالگرد جنگ تدارک دیده شده بود، زمان آن دو ماه به جلو انداخته شد. عراق به حمایت و پشتیبانی تسلیحاتی و هوایی از منافقین، نیروهای خود را از انجام دخالت مستقیم در ورود به عمق خاک ایران برحذر داشت و ابتدا برای کاستن از حجم نیروهای خودی در غرب، اقدام به تک وسیعی در خرمشهر نمود وسپس با هجوم و آتش سنگین در منطقه سرپل و صالح آباد، این مناطق را تصرف کرده و راه ورود منافقین به داخل را هموار ساخت، عراق هم چنین، پس از ورود منافقین به داخل، جهت پشتیبانی در چندین نوبت، اقدام به بمباران هوایی خطوط و نیروهای ایرانی کرد و هلیکوپترهای نیروبر عراق نیز، مرتبا به پشتیبانی منافقین مشغول بودند. هدف منافقین از حمله در عمق خاک ایران، با چندین تانک برزیلی دجله (دارای چرخ های لاستیکی و سرعتی معادل 120 کیلومتر در ساعت)، تسخیر چندین شهر و در آخر رسیدن به تهران و بدست گرفتن قدرت بود، بر طبق زمانبندی، نیروها بایستی ساعت 6 بعد از ظهر روز دوشنبه 3 مرداد به کرند و ساعت 8 شب به اسلام آباد و 10 شب به کرمان شاه رسیده و در این شهر، دولت خویش را اعلام نمایند. اگر چه در ساعت های مقرر به کرند و اسلام آباد رسیدند، اما در مسیر اسلام آباد – کرمان شاه و گردنه حسن آباد، از پیشروی آن ها جلوگیری شد.
در این عملیات (فروغ جاویدان) منافقین با 25 تیپ ( هر تیپ 200 نفر) شرکت داشتند و بدین ترتیب مجموعاً بین 4 تا 5 هزار نیروی عملیاتی وارد ایران شدند. مقارن ساعت 14:30 در تاریخ 3/5/67 منافقین و ارتش عراق عملیات مشترک خود را با هجوم زمینی از طریق سرپل ذهاب و هلی برد از جنوب گردنه پاطاق (نزدیکی سرپل ذهاب) آغاز و به طرف شهر کرند غرب پیشروی کردند و حدود ساعت 18:30 اولین تانک های عراقی با آرم منافقین وارد شهر شدند و پس از تصرف شهر به طرف اسلام آباد غرب پیشروی کرده، به محض رسیدن به مدخل شهر، اقدام به قطع برق و ارتباط مخابراتی و هم چنین تیراندازی و آشفته نمودن اوضاع کردند. تعدادی از نیروهای سپاه و مردم با آنان درگیر شدند که به علت عدم انسجام نیروها و آمیختگی منافقین با مردم، اوضاع از کنترل نیروهای نظامی خارج، و شهر به تصرف آن ها در آمد. سپس با استفاده از تعداد زیادی تانک دجله و خودرو نیروهای پیاده به طرف کرمان شاه عزیمت کردند که در منطقه حسن آباد (20 کیلومتری اسلام آباد) به دلیل سازماندهی جدید رزمندگان ایرانی و جمع آوری نیرو، منافقین زمین گیر شدند. نیروهای خودی در فاصله 200 متری آنان در ارتفاعات چهارزبر ضمن تشکیل خط پدافندی با آنان درگیر شده، و بعد از ظهر 4 مرداد با محاصره شهر اسلام آباد، به منظور انسداد عقبه و راه فرار، سه راه اسلام آباد – کرند را قطع، و آن ها را محاصره کردند. نیروهای اسلام در روز 5 مرداد عملیات مرصاد را به رمز یا علی بن ابی طالب (ع) آغاز نمودند و طی چندین ساعت، صدها تن از منافقین را به هلاکت رسانده، و مابقی را به فرار وا داشتند. در این عملیات، رزمندگان اسلام از قسمت سه راهی اهواز (پشت پمپ بنزین اسلام آباد) دشمن را دور زدند و تلفات زیادی به منافقین وارد کردند. در این عملیات بیش از 2500 تن از منافقین به هلاکت رسیدند و بیش از چهارصد دستگاه خودرو، نفربر و تانک آنان منهدم شد.
نتایج عملیات
- عقب راندن دشمن از خاک ایران اسلامی
- به هلاکت رساندن حدود 2000 نفر و به اسارت درآوردن 250 تن از نیروهای دشمن.

تصویر

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
فقط میتونم بگم فریب خورده... :cry: بله فریب وعده های جاه طلبانه آقا و بانو :D این عملیات کاملا بچه گانه بود موافقم... دلم برای کسانی که هنوز هم در دام این منافق ها در عراق هست می سوزد ... نه راه پیش دارن نه را پس خیلی هاشونم واقعا پشیمون هستند که عمرشون رو تلف کردن عمری در یک پایگاه... ولی به گفته شاهدانی که در آن زمان در منطقه بودن بعضی از زنان جنگجو منافقین طوری جنگیده بودن که خیلی عجیب بوده... یکی از دوستان من که در منطقه سر پل ذهاب در آن زمان رزمنده بوده گفت ما فرار کردیم.. ولی بعد که عملیات آغاز شد و منافقین شکست خوردن تقربا... از طرف نیروهای خودی یک سری شیطنت های زشت هم انجام شد :oops:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تصویر

ايران قطعنامه 598 شوراي امنيت سازمان ملل را پذيرفته بود، معنايش اين بود که آتش‌بس بين ارتش ايران و عراق برقرار خواهد شد و عملا جنگ پايان مي‌پذيرد. اما تحولات جنگ و مرزهاي ما با عراق چيز ديگري نشان داد.

ارتش عراق هم‌زمان با پذيرش آتش‌بس از سوي ايران، دوباره به جنوب حمله کرد و تا قطع راه زميني بين خرمشهر و اهواز نيز پيش رفت. استاندار وقت خوزستان فرياد استغاثه خود را از راديوي ايران به گوش همه رساند و گفت، اگر الان مي‌توانيد بياييد، دو ساعت ديگر دير است و اگر امروز بتوانيد بياييد، فردا دير است.

من که در راه جاده هراز از شمال عازم قم بودم، صداي استاندار وقت خوزستان را از طريق راديو شنيدم که همه را به سوي جنوب فرا مي‌خواند تا بار ديگر حماسه آزادسازي از زير يوغ ارتش اشغالگر را پديد آورند. در آن ايام در قم مشغول تحصيل بودم. با آن‌که قصد داشتم تا با خانواده‌ام (همسر و دو فرزندم) به همراه دامادمان، سريع به شمال بازگرديم، اما به محض رسيدن به قم، خودم را به تيپ امام صادق(ع) که مخصوص طلاب و روحانيون حوزه علميه قم بود، معرفي کردم. فرداي آن روز از مقر تيپ در روبه‌روي پل آهنچي، به سوي حرم حضرت معصومه(ع) حرکت کرديم و پس از سخنراني و وداع طلاب و روحانيون بسيجي با خانواده‌هايشان (که من نيز از زمره آنان بودم)، از مقابل حرم با اتوبوس عازم جنوب براي جنگ با متجاوزان شديم.

تمام حرف و حديث‌ها اين بود که ما (که مجموعا در شش، هفت اتوبوس قرار گرفته بوديم) به سوي اهواز حرکت خواهيم کرد اما در بلوار امين قم، حدود يکي دو ساعتي معطل شديم و اين بي دليل نبود. دستور جديد صادر شده بود تا نيروهاي تازه نفس به جاي جنوب عازم غرب ( کرمانشاه ) شوند. علت آن بود که ارتش عراق از غرب نيز حمله کرده بود و از مرزهاي غربي قصرشيرين عبور و تا سومار نيز رسيده بود و آتش توپخانه و حملات نيروي هوايي تازه نفسش را تا سرپل ذهاب کشانده بود. همه اينها پس از پذيرش قطعنامه 598 از سوي ايران بود.

مسير ما از اهواز به کرمانشاه تغيير کرد. به کرمانشاه رسيديم و سريعا نيروهاي تيپ رزمي تبليغي امام صادق(ع) در بين تيپ‌ها و لشکرهاي ارتش و سپاه تقسيم شدند. من با يکي از دوستانم به تيپ 13 رعد همدان پيوستيم که فرمانده‌اي آرام، متين و شجاع داشت که متأسفانه اسمش از خاطرم رفته است. شب اول استقرار ما در اين تيپ، مصادف شد با حرکت کاروان منافقين از اسلام‌آباد غرب به سوي کرمانشاه. اما محل استقرار ما در کجا بود و تيپ 13 رعد کجا اردو زده بود؟ ما در محلي بين تنگه چارزبر (که اکنون به تنگه مرصاد شناخته مي‌شود) و کرمانشاه مستقر بوديم. چند کيلومتري بيشتر با تنگه فاصله نداشتيم و به همين دليل و دست تقدير کاري کرده بود که ما اولين نيروهايي باشيم که به دليل نزديکي به تنگه در برابر منافقين و در نقطه مقابل آنها در سوي ديگر تنگه قرار بگيريم.

پشت سر ما کرمانشاه قرار داشت و پشت سر آنها اسلام‌آباد و گيلانغرب. اول که به ما خبر دادند و کلاشينکوف و تجهيزات ضد ش.م.ر را به ما مي‌دادند، از فرمانده تيپ سؤال کردم که چي شده؟ وي پاسخ داد که اسلام‌آباد سقوط کرده و دارند به طرف کرمانشاه مي‌آيند. اما صبح همان روز و با استقرار ما در پشت تنگه «چارزبر» روشن شد که اين عراقي‌ها نيستند که به سوي ما آمده‌اند، اينها همان نيروهاي «فروغ جاويدان» هستند که با ريوهاي شش چرخه برزيلي، ماشين‌هاي بنز و پاترول‌هاي فرماندهي‌شان، با خيال راحت وارد خيابان‌هاي شوسه بين‌المللي شده‌اند و سرمستانه عازم کرمانشاه هستند!

تصور سقوط کرمانشاه بسيار سخت بود، پادگان‌هاي مختلف در اين شهر و پايگاه بزرگ هوانيروز و... همه و همه باعث شده بود که تمام تلاش‌ها براي جلوگيري از عبور منافقين از تنگه، صورت گيرد. منافقين با حمايت آتش توپخانه ارتش عراق و با تکيه بر ضعف نيروهاي نظامي در نقاط مرزي و عدم وجود امکانات لجستيک و نيز انتقال اکثر نيروهاي ارتش و سپاه به جنوب، وارد سرپل ذهاب و سپس کرند غرب و از آنجا به اسلام‌آباد غرب آمده بودند و حتي اعدام‌هاي خياباني را نيز آغاز کرده بودند و گفته شد که حتي پادگان الله اکبر را نيز گرفته‌اند.

به هر حال ، داستان آن‌گونه شد که در تاريخ پايان جنگ رقم خورد. در اين بين لشکر 9 بدر که در گيلانغرب مستقر بود و قرارگاه فرماندهي ارتش در غرب «نجف» در اين شهر و در کنار اردوگاه شهيد مطهري، تيپ مسلم بن عقيل(ع) همه اتوماتيک‌وار در محاصره قرار گرفته بودند. ارتش عراق راه را تا «گردنه پاتاق» بين سرپل ذهاب و کرند غرب براي منافقين هموار و پاکسازي کرده بود و آنها راحت و بي‌دغدغه عازم کرمانشاه شدند. به همين دليل بود که از تجهيزاتي برخوردار بودند که با حرکت در جاده آسفالت مناسبت داشت تا سريع به کرمانشاه برسند، چون طبق تحليل‌هايشان، ورود به کرمانشاه را تسلط بر همه چيز و سپس حرکت به سوي همدان و تهران مي دانستند.

اما خدا اراده ديگري داشت. در نيمه‌هاي شب ششم مرداد ماه، به صورت کاملا اتفاقي منافقين با گروهان (يا گرداني) از لشکر 9 بدر (که خيلي هم آماده رزم نبودند) دقيقا در تنگه چارزبر (مرصاد) با هم روبه‌رو مي شوند و آتشباري آغاز مي‌شود. اول درگيري‌ها، نيروهاي لشکر بدر خيال مي‌کردند که با عراقي‌ها درگير شده‌اند اما بعدا با مشاهده پرچم‌هاي سازمان منافقين، فهميدند که قصه از چه قرار است و سريع همه چيز به کرمانشاه و تهران اعلام شد و تازه روشن شد که داستان حمله ارتش عراق به جنوب و عقب‌نشيني سريعش از مناطق اشغالي جديد در جنوب براي چه بوده است؟

داستان از اين قرار بود که نيروهاي ايران متوجه جنوب شوند تا پس از يک حمله سريع به غرب، امکان اعزام نيروهاي منافقين به کرمانشاه در مرحله اول فراهم شود. به همين دليل بود که استقرار نيروهاي سپاه اسلام در پشت تنگه مرصاد تقريبا يک روز کامل طول کشيد تا منطقه حائل بين تنگه تا کرمانشاه که 35 کيلومتر بود تا شعاع 15 کيلومتري، پر شود.

تنگه چارزبر (مرصاد) از نظر جغرافيايي طوري بود که وقتي نيروهاي متخاصم در دو طرف آن مستقر شوند، تقريبا هيچ راهي براي پيشروي دو طرف باقي نمي‌ماند. فقط يک تيربار در دو طرف تنگه کافي است تا مانع از هرگونه پيش‌روي شوند. در اين حالت حتما بايد از نيروهاي پشتيباني کمک گرفت مثل آتش توپخانه و يا بمباران هوايي و يا عمليات هلي‌برن. هيچ‌يک از اين امکانات را منافقين نداشتند و از سويي ما نيز در اين طرف جبهه آمادگي کافي نداشتيم.

در نزديکي ما مرکز امداد رساني کميته امداد امام خميني(ره) قرار داشت. اين مرکز نيز بين تنگه و کرمانشاه قرار گرفته بود. وظيفه اين مرکز، حمايت و تدارکات جبهه جنگ بود. من با رئيس مرکز از سال‌ها قبل آشنا بودم و هر وقت عازم جبهه در منطقه غرب (مناطق تحت اشراف کرمانشاه) مي‌شدم، حتما به آن مرکز سر مي‌زدم و از رانتي که ايجاد کرده بودم، امکانات بيشتري براي مناطقي که خودم عازم آنجا بودم، تهيه مي کردم.

يادش به خير، رئيس اين مرکز، حاجي حيرتي بود که از اول جنگ در اين مناطق بود و با آن‌که خودش از اهالي قزوين بود، اما در سرپل ذهاب زندگي مي‌کردند. من که براي چند ساعتي و تهيه يکسري امکانات به اينجا آمده بودم، ناگهان ديدم که هليکوپتري در برابر فضاي باز اين مرکز در حال فرود است. از حاجي حيرتي سؤال کردم که اينها کي هستند، گفت: سرهنگ صياد شيرازي است که دارند مي‌آيند اينجا. گفتم مگر اينجا مرکز فرماندهي شده؟ گفت: فعلا که اينطوري شده.

لحظاتي بعد سرهنگ صياد شيرازي از هليکوپتر پياده شد و من و حاجي حيرتي به استقبالشان رفتيم. جمعي ديگر همراه صياد شيرازي بودند از جمله سرگرد آذربان که وي را نيز از قبل مي‌شناختم و اغلب اوقات همراه اين شهيد بزرگوار بود. سرهنگ صياد به محض ورود، نقشه منطقه را بر زمين پهن کرد و در حال بررسي امور شد. تعداد ديگري نيز به وي پيوستند تا بررسي اطلاعات واحدهاي اطلاعات و عمليات و شناسايي را به منظور حمله به نيروهاي متجاوز و منافقين در تنگه را آغاز کنند.

پس از ساعتي صياد شيرازي بعد از صدور دستورات عملياتي، خود سوار بر هليکوپتر و عازم تنگه شد. سرهنگ صياد شيرازي با روحيه‌اي آرام و مستحکم و قوي به بررسي پرداخت و اولين فرمانده‌اي بود که در منطقه حاضر شد و شکست منافقين در اين عمليات را رهبري کرد. او فرمانده اي شجاع و مؤمن بود که بي‌ترديد در شکست عمليات «فروغ جاويدان» منافقين و طرح ارتش عراق براي ورود آرام منافقين به کرمانشاه ، نقش راهبردي و مهمي داشت. آنهايي که از اوضاع و احوال آن روز نيروهاي نظامي در منطقه غرب به خصوص در نقاط مرزي تا سومار مطلع هستند، به خوبي مي‌دانند که اگر منافقين از تنگه مرصاد (چارزبر) عبور مي‌کردند، چه فاجعه‌اي در اين منطقه رخ مي‌داد اما تقدير الهي، اراده ديگري را رقم زده بود تا با دستان پرتوان نيروهاي جان بر کف بسيجي و فرماندهاني همچون شهيد صياد شيرازي، قلعه پرقدرتي در برابر متجاوزان به انقلاب اسلامي و سرزمين ايران ايجاد کند.

Baztab.com

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با سلام


عملیات مرصاد یا عملیات فروغ جاویدان عملیاتی بود که گروهک منافقین بعد از پذیرفتن قطعنامه به وسیله عراق به سوی کشور ایران انجام داد . شایان ذکر هست که این گروه بعد از اینکه دیدن عراق قطعنامه رو پذیرفته است و دیگر منافعی ندارند خود عملا دست به حمله تهاجمی بر علیه ایران زدند که باید گفت نیروی زمینی و هوایی ایران تلفات سنگینی بر این گروهک وارد آورد . گروهک منافقین از تنگه پاتاق تا منطقه چهارزبر در ۳۴ کیلومتری کرمانشاه را با سرعت خیلی زیاد طی کردند. علت سرعت بالای حرکت ستون های نظامی مجاهدین عدم حضور قوای نظامی در غرب کشور بود. به دلیل هجوم سنگین ارتش عراق به جبهه جنوب(استان خوزستان)بخش عمده ای از توان نظامی ایران در جبهه های جنوب غربی مشغول دفع تهاجم عراق بودند به همین دلیل عملا در برابر حرکت ستون های مجاهدین مقاومتی وجود نداشت. نيروهاي ايران در جایی که نیروهایشان برتری نسبی داشت به کمین نشستند و در منطقه چهار زبر، با خاکریز و یک خط دفاعی مستحکم در انتظار ایشان بودند. این عملیات سه روز به طول انجامید که در روز اول هدف سد کردن هجوم مجاهدین خلق بود. در روز دوم حرکت نیروی زمینی صورت گرفت که با پشتیبانی بسیار قوی نیروی هوایی و هوانیروز همراه شد و در روز سوم یگان‌های مجاهدین خلق به کلی منهدم شد.
صدام در این اندیشه بود که اگر این گروهک بتوانند کاری از پیش ببرند می تواند یک بار دیگر به ایران حمله کنند . از این رو این گروهک رو به تانک ها و نفربر ها و سیتسم های ضد هوایی زیادی مجهز کرد تا این گروه زمینی های حمله ای دیگر را برای صدام به پیش اورند ولی بعد از شکست این گوره در مقابل نیروی زمینی و هوایی جمهوری اسلامی ایران علی الدباغ سخنگوی دولت عراق در کنفرانسی خبری گفت:
انتخاب با آنها (اعضای سازمان مجاهدین خلق) است یا به کشور خود ایران بازگردند یا به کشور دیگری بروند. ما در عراق مشکلات و شرایط سختی داریم که نمی‌توانیم به آنها پناه دهیم. این سازمان دخالت در امور داخلی عراق را شروع کرده و حضور آنها در عراق غیرقانونی است به همین دلیل هیات وزیران با تشکیل کمیته‌ای در ماه ژوئیه تسویه این سازمان را در برنامه کاری خود قرار داده‌است

در جریان جنگ ایران و عراق با حمایت حکومت صدام حسین سازمان مجاهدین در عراق مستقر شدند و در آمریکا و کشورهای اروپایی نیز به فعاليت‌های خود علیه جمهوری اسلامی ایران ادامه دادند. در دوران جنگ ایران و عراق سازمان مجاهدین خلق ایران با استخبارات عراق همکاری تنگاتنگی داشته‌است و ماموریت‌های اطلاعاتی را برای عراقی‌ها در خاک ایران به انجام می‌رسانیده‌است.
سازمان مجاهدین در این مدت بارها بالاترین مسئولان جمهوری اسلامی را ترور کرده و در اماکن عمومی شهرها نیز بمب گذاری کرده‌است و حتی با شاخه نظامی خود به ایران حمله کرد. پس از اعلام قطعنامه 598 و صلح بین ایران و عراق، سازمان مجاهدین که موقعیت خود را در خطر می دید، اقدام به حمله نظامی مستقیم علیه ایران کرد. عملیات مرصاد یکی از آخرین عملیات جنگی نیروهای نظامی ایران در اواخر جنگ ایران و عراق، در سال ۱۳۶۷ بود که در مقابله با عملیات فروغ جاویدان از سوی سازمان مجاهدین خلق ایران صورت گرفت.

التبه شایان ذکر است که این گروه از زمان محمد رضا شاه پهلوی در صدد بودند که به حکومت برسند که خوشبختانه تا کنون به حکومت نرسیده اند . در واقع مسعود رجوی یکی از همان بازماندگان اعدامی های زمان محمد رضا شاه پهلوی است .


تصویر
تصویر
تصویر

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
عملیات مرصاد رو که پاتکی بود باری حمله ی منافقین میتوان جنگ دوم ایران و عراق نامید . زیرا عراق پشتیبانی توپخانه خوبی برای منافقین بود.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اين عضو منافقين در اين گفتگوي افشاگرانه كه به مناسبت بيست و يكمين سالگرد عمليات مرصاد انجام شد به بازگويي خاطرات خود از اين عمليات ‌پرداخته است.

"بعد از ورود به تهران تا 48 ساعت هر كاري خواستيد بكنيد و هر كسي را كه خواستيد، بكشيد تا اينكه من فرمان عفو عمومي بدهم!" اين سخنان از اولين جمله‌هاي مسعود رجوي در شب عمليات فروغ جاويدان بود.

پس از اعلام پذيرش قطعنامه 598 از سوي جمهوري اسلامي ايران، منافقين طي هماهنگي با رژيم صدام، اقدام به حمله‌اي كور عليه ايران كردند به اين ترتيب كه قرار شد تا ارتش عراق با هجوم سنگين به مناطق جنوبي ايران، رزمندگان اسلام را به خود مشغول كند تا نيروهاي منافقين بتوانند به‌راحتي وارد ايران شده و تا تهران پيشروي كنند اما...

متن زير قسمتي از گفتگوي مفصل فارس با هادي شعباني راننده رييس وقت گروهك منافقين (مژگان پارسايي) و از نيروهاي حاضر در عمليات مرصاد (فروغ جاويدان) است كه حدود 20 سال از زندگي پنجاه ساله خود را در اين گروهك سپري كرد تا اينكه در سال 1383 توانست از مقر منافقين گريخته و به ايران بازگردد.

وي در اين گفتگوي افشاگرانه كه به مناسبت بيست و يكمين سالگرد عمليات مرصاد انجام شد به بازگويي خاطرات خود از اين عمليات ‌پرداخته است.
* فارس: موضوع عمليات مرصاد (فروغ جاويدان) و حمله نظامي به ايران چگونه به شما ابلاغ شد؟

بعد از قبول قطعنامه از سوي ايران بود كه مسعود (رجوي) سريعا جلسه‌اي گذاشت و گفت بايد تا يك هفته ديگر به ايران حمله كنيم چراكه قبول قطعنامه از سوي جمهوري اسلامي نشان دهنده ضعف نيروهاي ايراني در جبهه‌هاي جنگ است و گفت كه ما مقصر بوديم كه ايران قطعنامه را قبول كرد چون وقتي ما در عمليات چلچراغ، مهران را تصرف كرديم، شعار «امروز مهران، فردا تهران» سر داديم و رژيم ايران ترسيد كه ما بتوانيم وارد تهران شويم و به همين خاطر سريعا آتش بس را پذيرفت.
بعد از اين صحبت‌ها بود كه سازماندهي جديد شروع شده و تيپ‌ها و لشكر‌هاي جديد تشكيل شدند.
بعدها مسعود عنوان كرد كه در يك طرح هماهنگ با ارتش عراق قرار شده بود آنها (نيروهاي عراقي) از جنوب به ايران حمله كنند تا ما بتوانيم به راحتي از سمت غرب پيشروي كنيم.

* فارس: شب قبل از شروع عمليات در جلسه معروف به "توجيه فروغ" يا خداحافظي نيز حضور داشتيد؟

بله، همه نيروها بودند. مسعود در آن جلسه سخنراني مفصلي كرد و گفت همين فردا بايد حركت كنيم و حتي به مهدي ابريشيم‌چي هم كه فرمانده محور تهران بود گفت "وقتي به تهران رسيديد اتاق كار سابق من در خيابان علوي را آماده كنيد تا من بيايم و در آن مستقر شوم" و بعد خطاب به نيروها گفت "بعد از ورود به تهران تا 48 ساعت هر كاري خواستيد بكنيد و هر كسي را كه خواستيد بكشيد تا اينكه من فرمان عفو عمومي بدهم!"

- نيروها چقدر به موفقيت در اين عمليات اميدوار بودند؟

همه ما فكر مي‌كرديم كه واقعا اين طرح عملي است. مسعود مي‌گفت نيروهاي ايران ديگر انگيزه جنگيدن ندارند و مردم هم خسته شده‌اند و منتظر جرقه‌اي هستند تا عليه حكومت شورش كنند. حتي وقتي به او گفتيم در بعضي يگان‌ها كمبود نيرو داريم، مسعود مي‌گفت نگران نباشيد در اولين شهر كه وارد شويم مردم به ما مي‌پيوندند و كمبودها جبران مي‌شد.
از طرفي هم براي ما كه با انگيزه مبارزه به سازمان پيوسته بوديم، اين عمليات آخرين فرصت بود كه بر اساس تصور و القائات سازمان، يا مي‌كشتيم و پيروز مي‌شديم يا كشته مي‌شديم.

- ولي همان موقع نيروهاي ايران توانسته بودند ارتش عراق را از جنوب ايران عقب بزنند. اين براي شما جاي سوال نبود كه چطور كشوري كه به قول شما ضعيف شده مي‌تواند چنين كاري كند؟

شما بايد به اين نكته توجه كنيد كه ذهن ما (نيروهاي منافقين) يك ذهن تاكتيكي نبود و اين مسائل را نمي‌دانستيم. مثال ما، مثال اسكي‌بازي بود كه روي برف احساسات ليز مي‌‌خورد. ما قدرت تحليل نداشتيم و حتي نمي‌توانستيم روي نقشه كار كنيم. فرماندهان به ما مي‌گفتند همين مسير مستقيم را كه برويم بدون مقاومت به كرمانشاه مي‌‌رسيم و از آنجا هم همدان، ساوه، آوج و بعد تهران. ما هم قبول كرديم. الان كه نگاه مي‌كنيم مي‌توانيم بفهميم اين نوع عمليات از اول شكست خورده بود. استفاده از زره پوش‌هاي لاستيك‌دار و حركت در يك خط آن هم روي جاده آسفالت، امكان موفقيت نداشت ولي آن موقع كسي از نيروها اين چيزها را نمي‌دانست.
در واقع آن شب، شب اتمام حجت مسعود با بچه‌ها بود و طوري صحبت كرد كه همه مي‌گفتند همين امشب حمله را شروع كنيم.
حتي برخي افراد در شبانه روز 2 ساعت مي‌خوابيدند و فقط كار مي‌كردند بهمين خاطر خيلي از نيروها در حمله فروغ از فرط خستگي در ميدان نبرد خوابشان برد!

- براي انجام عمليات آموزش خاصي هم ديديد؟

آموزش ها بسيار مختصر بود و آن‌ هم براي كساني كه 2، 3 روز قبل از اروپا براي شركت در عمليات آمده بودند. فقط هم آموزش تيراندازي با كلاش و كلت بود. كساني كه حين عمليات مي‌رسيدند كه اصلا همين آموزش مختصر را هم نمي‌ديدند فقط سلاحشان را مي‌گرفتند و به ميدان جنگ فرستاده مي شدند. سازمان به دروغ به آنها مي‌گفت مثلا الان در كرمانشاه هستيم شما هم به آنجا برويد. افرادي در اروپا بودند كه بچه خود را تحويل همسايه‌شان داده بودند تا به عمليات برسند. كساني كه حتي دست چپ و راست خود را نمي‌دانستند، چه برسد به استفاده از سلاح!

- نيروهايي كه در اين عمليات شركت داشتند شامل 3 دسته مي‌شدند. يك دسته اعضاي قديمي سازمان كه آموزش ديده بودند، يك دسته اعضايي كه از كشورهاي ديگر اضافه شدند و ديگري هم اسراء سازمان. در مورد دو دسته آخر قدري توضيح بدهيد.

نيروهاي از خارج آمده آموزش نديده بودند و با اين انگيزه در عمليات شركت مي‌كردند كه از اين خوان نعمتي كه گسترده شده بود، بهره‌اي ببرند ! به اين اميد بودند كه مثلا رژيم ايران تغيير كند و آنها به پست و منصبي برسند كه اكثرا هم در عمليات كشته شدند. اما وضعيت اسرا از اين هم وخيم‌تر بود.

- چطور؟

برخي از اين اسرا، اسيران ايراني موجود در زندان‌هاي عراق بودند كه در آنجا به بدترين شكل با آنها رفتار مي‌شد. سازمان از اين فرصت استفاده كرد و به آنها گفت اگر براي شركت در عمليات به ما بپيونديد آزاد خواهيد شد. برخي از آنها به اين اميد كه در حين عمليات بتوانند فرار كنند، قبول كردند. اما غالب اين اسرا كساني بودند كه در عمليات آفتاب اسير شده بودند كه تعدادشان به حدود 300 نفر مي‌رسيد. اين اسرا بيشتر از نيروهاي ارتش بودند كه تعدادي در سردشت، تعدادي در فكه و تعدادي هم حين عمليات چلچراغ اسير شده بودند. همه اين اسرا در پادگان معروف به «دبس» در كركوك نگهداري مي‌شدند كه اردوگاه اسراي سازمان بود.
وقتي عمليات شروع شد سازمان مجبور بود از حداكثر نيروهايش استفاده كند به همين دليل سراغ اين اسرا هم رفت.
برخي از اسرا اعلام آمادگي كردند كه تعدادشان كم بود. بقيه آنها را در اتاقي حبس كردند و مقداري آب و غذا برايشان گذاشته و به آنها گفتند هر موقع در عمليات پيروز شديم مي‌آييم سراغ شما و رفتند.
يكي از مسئولان عمليات به نام «احمد واقف» گفت روز دوم مجددا سراغ آنها رفتيم و به دروغ به آنها گفتيم كه ما توانستيم كرمانشاه را تصرف كنيم هر كس مي‌خواهد بيايد. تعدادي گول خوردند و آمدند و مابقي را دوباره حبس كرده و رفتيم. به اين ترتيب سازمان توانست حدود 40 نفر از اسرا در عمليات شركت دهد كه اكثر آنها در صحنه عمليات گريختند. سازمان هم اين موضوع را مي‌دانست ولي مي‌گفتند چاره‌اي نيست بايد تعداد نيروها را افزايش داد. اين زماني بود كه «كرند» در حال تصرف توسط نيروهاي ايران بود و اين يعني محاصر نيروهاي سازمان در اسلام آباد.

- شما در عمليات مرصاد در چه واحدي بوديد؟

من در عمليات مرصاد در واحد توپخانه مشغول بودم، فرمانده لشكرمان هم «مهين رضايي» معروف به «آذر» بود. روز عمليات يك توپ 122 همراه 2 دستگاه آيفا مهمات تحويل ما شد كه 4 نفر بوديم. تا اسلام آباد درگيري خاصي نداشيتم تا اينكه به حسن آباد رسيديم. آنجا درگيري كوچكي رخ داد ولي به هر صورتي بود توانستيم راه را باز كنيم. تا به تنگه چهار زبر (تنگه مرصاد) رسيديم كه درگيري اصلي شروع شد. حوالي 10 صبح بود كه از ناحيه شكم مجروح شدم و من را به زير پل حسن آباد كه اكثر زخمي‌هاي مرصاد آنجا بودند، منتقل كردند.
از حسن آباد به فرمانداري اسلام آباد رفتيم. تعداد زخمي‌ها خيلي زياد بود و اكثرا حال وخيمي داشتند. ما را از آنجا به كرند و سپس به سر پل ذهاب بردند و از سرپل ذهاب بوسيله هلي‌كوپتر عراقي به بيمارستاني در بغداد منتقل كردند.
هوا در حال تاريك شدن بود كه تعداد زخمي‌ها در بيمارستان بقدري شد كه مابقي مريض‌ها را از آنجا منتقل كردند و بيمارستان بصورت كامل در اختيار سازمان قرار گرفت.
من از ناحيه شكم تير خورده بودم و حال خوبي نداشتم. جالب اينجاست كه بعد از اتمام عمليات و شكست كامل سازمان، برخي از فرماندهان پيش ما مي‌آمدند و به دروغ مي‌گفتند كه كرمانشاه را تصرف كرديم و آنجا مستقر هستيم! من 8 ماه بستري بودم و بعد از آن هم تا 2 سال تحت نظر دكتر قرار داشتم.

- دوستانتان از صحنه درگيري مطلب خاصي به شما نگفتند؟

يكي از آنها خاطره‌اي تعريف كرد كه بد نيست اينجا بازگو شود تا ببينيد رافت و عطوفتي كه سازمان و خصوصا مسعود رجوي از آن دم مي‌زد، چگونه بود. استراتژي سازمان در عمليات فروغ استراتژي «پرچم نظامي» بود. يعني هر كس كه جلوي شما را گرفت او را بكشيد و اين «هر كس» يعني پاسدار.
يكي از دوستان تعريف مي‌كرد كه تعدادي از نيروهاي پاسدار را در عمليات فروغ اسير كرديم و آنها را با دست بسته در گوشه‌اي نگه داشتيم. هوا خيلي گرم بود و آنها بسيار تشنه بودند. يكي از افراد پيش فرمانده گردان «عبد الوهاب فرجي» (افشين) رفت و از او پرسيد با اين اسرا چه كار كنيم؟ افشين كه علاقه زيادي به كلت داشت اسلحه‌اش را بيرون آورد و با اشاره گفت همه آنها را اين طور آب بديد.
با اشاره افشين، همه اسرا تيرباران شدند و اجساد آنها روي هم ريخته شد و از آن عكس گرفتند. اين عكس تا مدتها به عنوان يكي از مهمترين دستاوردهاي عمليات فروغ جاويدان در جلسات معرفي مي‌شد.

- بازتاب شكست عمليات فروغ در داخل سازمان چطور بود؟

بازتاب اين شكست آنقدر وحشتناك بود كه مسعود تنها يك هفته بعد از آن اعلام نشست عمومي كرد و دستور داد تا همه نيروها حتي مجروحين را از بيمارستان به اين نشست بياورند. من آن موقع در بيمارستان بستري بودم با همان تخت بيمارستان مرا به سالن آوردند. وضع خيلي خراب بود و اكثر نيروها بريده بودند چون از يك طرف به تهران نرسيده بوديم و از آن بدتر اينكه دوباره به عراق برگشتيم و نمي‌دانستيم آينده چه مي‌شود، آتش بس هم كه برقرار شده بود.

- سازمان براي ترميم اين وضعيت چه كار كرد؟

مسعود در آن نشست شروع به توجيه كرد و اين كار را هم خوب بلد بود. مثلا مي‌گفت ما در اين عمليات 1500 كشته داديم در حالي كه توانستيم 55 هزار نفر از نيروهاي رژيم را بكشيم! و حرف‌هايي از اين دست. با اين حال فضاي بعد از مرصاد بسيار سنگين بود. سازمان براي شكستن اين فضا اقدام به وارد كردن نيروهاي جديد از اروپا كرد. به آنها مي‌گفتند چند ماه براي آموزش بيايد و هر كس كه خواست مي‌تواند بعد از آموزش برگردد. مسعود مي‌گفت ما خودمان را براي عمليات فروغ 2 آماده مي‌كنيم، ولي ديگر فايده‌اي نداشت. اين وضع ادامه پيدا كرد تا اينكه بعد از حمله امريكا به عراق به اوج خود رسيد.

* جشن بزرگ سازمان ترور صياد شيرازي بود

- يكي از افرادي كه هيچ گاه نامش از ذهن منافقين پاك نخواهد شد شهيد صياد شيرازي است. واكنش سازمان به ترور ايشان كه نقش موثري در سركوب عمليات فروغ داشت چه بود؟

بله. اصولا هر عمليات موفقي كه در داخل ايران انجام مي‌شد سازمان جشن مختصري مي‌گرفت ولي ترور صياد يك اتفاق ويژه بود و سازمان هم سنگ تمام گذاشت. آن روز جشن عمومي اعلام شد و تير هوايي و شيريني و شام جمعي هم دادند. اتفاقي كه به ندرت مي‌افتاد. مسعود هم در يك نشست عمومي اين ترور را تبريك گفت. بالاخره شهيد صياد يكي از فرماندهان بزرگ عمليات مرصاد بود كه ضربه سختي به پيكر سازمان وارد كرد.

منبع: عصر ایران

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
آقا اين اينترنت ما قاطي كرد لطفا يك نفر اين تاپيك اضافي را پاك كند واقعا شرمنده icon_cool

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
...از ماست که بر ماست روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست وندر طلب طعمه پر و بال بیاراست بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت امروز همه روی جهان زیر پر ماست بر اوج چو پرواز کنم ،از نظر تیز می بینم اگر ذره ای اندر تک دریاست گر بر سر شاخاک یکی پشه بجنبد جنبیدن آن پشه عیان در نظر ماست بسیار منی کرد و ز تقدیر نترسد بنگر که از این چرخ جفا پیشه چه برخاست ناگه ز کمینگاه یکی سخت کمانی تیری ز فضای بد بگشاد برو راست بر بال عقاب امد تیر جگر دوز وز ابر مر او را به سوی خاک فرو کاست بر خاک بیفتاد و بغلتید چو ماهی وان گاه پر خویش گشاد از چپ و از راست گفتا : عجب است این که ز چوبی و زه آهن این تیزی و تندی و پریدن ز کجا خاست؟ زی تیر نگه کرد و پر خویش بر او دید گفتا : ز که نالیم که از ماست که بر ماست

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

بعد از ورود به تهران تا 48 ساعت هر كاري خواستيد بكنيد و هر كسي را كه خواستيد، بكشيد تا اينكه من فرمان عفو عمومي بدهم!" اين سخنان از اولين جمله‌هاي مسعود رجوي در شب عمليات فروغ جاويدان بود



مسعود رجوی هم دنیایی داره برا خودش ها icon_cool

من خیلی با این مسعود خوله حال می کنم . با اینکه هیچ کاری از پیش نمی بره ولی جمله هاش خیلی جالبه . :lol:


آخه مردتیکه قالطاق صدام با اون ارتشش که اون همه از طرف غرب و کشور هایی مثل امرکیا و شوروی و همچنین کشور های اروپایی و عربی کمک مالی و نظامی می شد نتونست یه وجب خاک ما رو ببره . بعد تو می یای می گی برسیم تهران .

همونطور که گفتم صدام با اون ارتشش که البته در مقابل نیروی ایمان بچه های ما چیزی نبود نتونست از مرز خوزستان بیاد بالا و اون هم به زور زور زور زور و بعد دیدیم که چه شکست زلت باری خورد اون وقت تو با این ارتش فسقلیت می خوای بیای تهران رو بگیری :evil:

خدا شفات بده مردک :x


جالب در اینجا است که از جنگنده های اف-4 برای تیکه پاره کردن این اشغال ها استفاده شد . در سر مرز نیروی هوایی ایران ( باعث افتخاره ) تونست بسیار سریع و عالی عمل کنه و تونست در دقایق شروع آتش 69 منافق رو به هلاکت برسونه و 354 نفر رو زخمی . البته زخمی ها و کشته ها اکثرا به دلیل بمباران تجهیزاتی بودند که از مواد انفجاری تشکیل می شدند و در چندین موارد صد ها نارنجک ضد نفر طی افتادن بمب منفجر شدند که یکی از دلایل کشته ها و زخمی ها در همین امر است .

این آمار در دقایق اول عملیات بوده .

البته این امار توسط جنگنده های اف-4 به ثبت رسیده که طی یک بمباران هوایی بوده و البته منافقین عزیز به توپ های ضد هوایی مجهز بودند ولی بدرد خودشون می خرده

البته طی اطلاعات 11 فروند اف-4 به طور همزمان وارد عملیات شدند که بسیار عالی تونستند شکست زلت باری رو به این اشغال ها وارد کنند .


آمار بعدی در ساعات سوم حمله است که نیروی هوایی در یک اقدام بسیار عالی تونست یک بار دیگه بیش از 82 منافق رو به هلاکت برسون و تونست بیش از 218 نفر رو زخمی کنه .

که البته در بین همین ساعات بین 2 تا 5 اف-4 به پایگاه بر می گردند و به جای اون ها 5 جنگنده اف-5 وارد عمل می شه که خوشبختانه آسیب جدی به جنگنده ها نرسیده و دو جنگنده ایران یعنی اف-5 مورد هدف گلوله های ضد هوایی منافقین قرار می گیرند که البته صدمات زیاد جدی نبوده و به بال اصابت کرده .

بهتون پیشنهاد می کنم خاطرات خلبان میرزایی که یکی از خلبانان اف-4 همین عملیات بوده رو بخونید . من کتابش رو دارم به نام " آسمان و خلبان " . اساسا در این کتاب شرح عمملیات ها رو نوشته و بسیار جالبه .

اساسا منافقین بعد از درگیری هم با نیروی هوایی درگیری بودند و هم با نیروی زمینی جمهوری اسلامی ایران . که آمار بسیار شدیدی طی عملیات های هوایی ارتش داشتند .


بعد از ورود به تهران تا 48 ساعت هر كاري خواستيد بكنيد و هر كسي را كه خواستيد، بكشيد تا اينكه من فرمان عفو عمومي بدهم!" اين سخنان از اولين جمله‌هاي مسعود رجوي در شب عمليات فروغ جاويدان بود


مرتیکه عوضی تو برو لب دریا آفتاب بگیر . می دونی که دریا چیه ؟؟؟

مردک عوضی آدم فروش ، وطن فروش، خائن ، آدم کش ، جانی آشغال ..... لا الله الا الله

اعصاب ادم رو این مردک می ریزه به هم .

مثل اینکه این اشغالا انقدر پارازیت ندن تو ایران شب و روزشون به هم می ریزه .
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
امیدوارم روزی برسد که مسعود خوله ( به قول دوستمون ) رو با سیم خاردار به گلزار شهدا شهرمون ببندم تا ببینه که چی به سر فرزندان پاک مملکت آورده و این اعدام شایسته براش خواهد بود .

مثله اینکه جو گیر شدم .

این مطلب رو که خوندم خیلی خیلی لذت بردم . مرسی . برام تازگی داشت .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.