00Amin

تحلیل استراتژِیک

Recommended Posts

قطار تشدید تحریم‌های ایران همچنان از غرب به سمت شرق حرکت می‌کند. قریب به شش ماه است که تحریم‌های اقتصادی از سوی شورای امنیت، کنگره ایالات متحده و اتحادیه اروپا بر ایران تحمیل شده است. بسیاری از تحلیل‌گران اقتصادی اعتقاد دارند که دلیل عدم بازخورد مثبت این تحریم‌ها، عدم همراهی کشورهای آسیایی با غرب در این تحریم‌ها است. روسیه و چین در شورای امنیت رای به قطعنامه چهارم علیه برنامه هسته‌ای ایران دادند اما در عمل تنها همراهی روس‌ها با تحریم‌ها، عدم تحویل دادن موشک‌های اس سیصد به تهران بود. پکن هم به صراحت اعلام کرد که تنها تحریم‌های تصویب شده از کانال شورای امنیت محور تصمیم گیری‌های ما هستند و قرار نیست که چین در قامت قدرتی آسیایی از تحریم‌های کنگره امریکا یا اتحادیه اروپا تبعیت کند. در خیل کشورهای آسیایی هم کره جنوبی و ژاپن تا اندازه ای با تحریم‌ها کنار آمدند و در مقام انتخاب میان ایران و ایالات متحده، گزینه دوم را برگزیدند. امارات متحده عربی هم که بیشترین حجم تجارت را با تهران دارد و بسیاری آن را بازار اقتصادی ایران می‌دانند تا اندازه‌ای فعالیت‌های مالی تهران را در این کشور عربی کوچک حاشیه خلیج فارس به حالت تعلیق در آورده است. در آسیای میانه هم فشار بر پاکستان و هند برای تشدید تحریم‌ها بسیار بود. انتقال خطوط گازی ایران و توافقنامه ای که در همین خصوص با دهلی نو امضا شده در حقیقت خاری به چشم کاخ سفیدنشین‌هایی است که تاکید دارند تحریم‌ها باید نفس گیر باشند.

این روزها زمزمه تشدید تحریم‌ها از سوی ایالات متحده بسیار به گوش می‌رسد. آن هم در فاصله زمانی نشست ژنو تا نشست استانبول. دو نشستی که غرب یک سال انتظار آن را کشید. با این همه تند و تیزهای آمریکایی اعتقاد دارند که باید ماشه تحریم‌ها را همین حالا کشید. غربی‌ها نشست ژنو را برای خروج پرونده هسته‌ای ایران از بحران الزامی‌می‌دانند اما نه مکفی. بسیاری از امریکایی‌ها هم ادعا می‌کنند که هیات ایرانی در این نشست تنها به خرید زمان بیشتر ادامه داد. همین طیف انتخاب استانبول به عنوان میزبان بعدی را موفقیتی برای تهران می‌دانند که همواره بر لزوم حضور ترکیه در این مذاکرات اصرار داشت.

آمریکایی‌ها ادعا می‌کنند که پیش نویس تحریم‌های جدید علیه ایران را تا پیش از نشست استانبول مهیا خواهند کرد. شاید بر همین اساس است که دهلی نو هم به پیشواز این تحریم‌ها می‌رود. این بار بانک ذخیره ارزی هندوستان نام ایران را در لیست سیاه خود قرار داده است. رئیس این بانک در بیانیه ای در این خصوص تاکید کرد که تمامی ‌حساب‌های تجاری و دولتی ایران در این بانک که در حقیقت واسطه ای میان تهران و غرب در روزهای تحریم است باید مورد بازبینی و اعمال محدودیت قرار گیرد. هفته گذشته هم بانک مرکزی هندوستان محدودیت‌های مالی و مالیات‌هایی را بر صادرات و واردات نفت و گاز از و به ایران اعمال کرد. دهلی نو در حالی این موضع سخت را در مقابل تهران اتخاذ می‌کند که ايران پس از عربستان سعودی دومین تامین کننده نفت هند است. دهلی نو اصرار دارد که با توجه به مورد تحریم واقع شدن تهران، تمامی ‌مراوه ده‌های مالی ایران باید خارج از اتحادیه نقل و انتقال مالی آسیایی باشد. ایران سومین صادر کننده محصولات نفتی و گازی خام است. حجم بالایی از مراوده‌های اقتصادی ایران هم از طریق صادرات می‌گذرد. از زمان آغاز تحریم‌ها، بانک‌های غربی یک جانبه نقل و انتقال‌های مالی تهران را متوقف و ممنوع اعلام کرده اند و هم زمان آسیایی‌ها هم به نوعی با غرب در این مسیر همراهی می‌کنند. اتحادیه نقل و انتقال‌های آسیایی بلوکی بانکی است که برای سهولت در مراوده‌های ارزی میان چند کشور امضا شده است. ایران، هند، پاکستان، بنگلادش، هندوستان، مالدیو، میانمار، سریلانکا و نپال از اعضای این اتحادیه هستند. هندی‌ها اصرار دارند که تهران به دلیل تحریم‌های بین المللی باید فعالیت خود را در دایره این بلوک هم محدود کند.

هندوستان در حالی بازی اقتصادی را بر تهران سخت تر می‌کند که بسیاری از تحلیل گران سفر باراک اوباما رئیس جمهوری ایالات متحده به این کشور را بی تاثیر بر این موضع گیری نمی‌دانند. در دو سال نخست حضور باراک اوباما در قدرت، هند آنچنان که باید و شاید در مرکز توجهات کاخ سفید قرار نگرفته بود. همین مساله دلخوری هندی‌هایی را به دنبال داشت که در هشت سال ریاست جمهوری جورج بوش بسیار مورد الطاف کاخ سفید قرار گرفته بودند. همزمان با بالا گرفتن بحث تحریم‌ها و انزوای ایران بود که باراک اوباما متوجه شد هند در قامت شریک استراتژیک واشنگتن می‌تواند بهترین گزینه برای تشدید فشارها بر ایران باشد. مانموهان سینگ، نخست وزیر هند با تشریفات به واشنگتن دعوت شد و ضیافت شامی ‌به افتخار حضور وی در کاخ سفید برگزار شد. قریب به دو ماه پیش هم که چهل و چهارمین رئیس جمهوری آمریکا راه آسیا را در پیش گرفت، دهلی نو اصلی ترین میزبان او بود. اوباما در این سفر حمایت همه جانبه کاخ سفید از عضویت دائم هند در شورای امنیت را سوغاتی برای هندی‌ها آورد. بسیاری همین حمایت اوباما و سخنان تند و تیز مقام‌های آمریکایی در خصوص پاکستان که رقیب دیرینه هندی‌ها است را فتح الباب همراهی هند با غرب در تحریم‌های ایران می‌دانند.

[color=blue]به نقل از سایت دیپلماسی [/color]


دو کشور هندوستان و روسیه بنا گذاشته‌اند که طی آن هر ساله رؤسای‌جمهور هر کشور دید و بازدیدی از کشور دیگر انجام دهند. ‌روسیه در چند سال اخیر نگاهی جدی‌تر به هند داشته است چه اینکه هند بزرگ‌‌ترین کشور جنوب آسیا و دومین کشور پرجمعیت‌ و مهم‌‌ترین قدرت منطقه‌ای در حوزه اقیانوس هند است.
گذشته از این با برخورداری از پتانسیل پذیرفته شده در جمع صاحبان قدرت هسته‌ای و احتمال عضویت در شورای امنیت موقعیت کاملا جدیدی در صحنه بین‌المللی به دست آورده و وزن و اعتبار آن در تعاملات جدید روابط بین‌الملل غیرقابل انکار است. روسیه و هند هر چند در دوران جنگ سرد روابطی راهبردی با همدیگر داشتند اما فرو پاشی شوروی تا حدودی بر کاهش روابط بین این دو تأثیر گذاشت اما در سال‌های گذشته روابط به طور فزاینده‌ای افزایش یافته و کرملین و دهلی‌نو هر یک می‌کوشند تا در پرتو تحولات جدید بیشترین استفاده را از این روابط داشته باشند.

از آنجا که هدف اصلی هند در استراتژی نظامی، مهار تهدیدات چین، حفظ برتری استراتژیک بر پاکستان، تبدیل شدن به یک قدرت برتر دریایی و استفاده از توان تکنولوژیکی در اقیانوس هند است و به تداوم روابط استراتژیک وراهبردی به ویژه در بخش نظامی با روسیه می‌اندیشد. روسیه مایل است ضمن حفظ دوستی با چین، از راه تقویت نظامی هند، به تعادل پایدار‌تر قدرت در آسیا یاری دهد و جدا از صادرات ده‌ها میلیارد دلاری خود به هند (با توجه به اینکه هند با دارا بودن سومین ارتش، چهارمین نیروی هوایی و پنجمین نیروی دریایی بزرگ و یکی از بزرگ‌‌ترین خریداران سلاح است) از توان این کشور در انجام پروژه‌های مشترک (تفاهمنامه ساخت جنگنده‌های نسل پنجم و…) نیز استفاده کند. جدا از این روسیه بر این باور است هر چند روابط کشورش با چین اهمیت خاصی دارد، اما هر گونه تعلل در گسترش رابطه همه‌جانبه با هند عملاً به تقویت روابط دهلی با واشنگتن کمک می‌کند به ویژه اینکه روابط دهلی و امریکا همواره در دهه گذشته رو به پیشرفت بوده است.

گذشته از روابط نظامی روسیه تلاش می‌کند تا نقشی مهم در روابط هسته‌ای با هند داشته باشد در این حال با توجه به اینکه دهلی نو به حداقل ۱۰۰ میلیارد دلار سرمایه‌گذاری برای توسعه انرژی هسته‌ای خود طی ۲۰ سال آینده نیاز دارد روسیه می‌کوشد تا سهمی متناسب از پروژه‌های هسته‌ای هند در اختیار گیرد در این حال باید توجه داشت که روسیه از آن می‌هراسد که مشارکت روبه گسترش و راهبردی‌ای که در سال‌های اخیر بر روابط دهلی‌نو و مسکو حاکم بوده به تدریج کمرنگ‌تر شود بنابراین در سال‌های اخیر همواره تلاش کرده به دهلی از منظری تازه نظر داشته باشد.

[color=blue]به نقل از سایت جوان [/color]
  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
یک هفته‌نامه فرانسوی به نقل از برخی منابع آگاه در سازمان‌های اطلاعاتی فرانسه نوشت كه سازمان‌های اطلاعاتی آمریكا، انگلیس و اسراییل یک برنامه ویژه برای خرابكاری در برنامه هسته‌ای ایران را به طور مشترک مدیریت می‌كنند.

هفته‌نامه فرانسوی " له كانارد انچین" با اشاره به این موضوع می‌نویسد كه آمریكا و بریتانیا برای ممانعت اسراییل از اقدام نظامی علیه تاسیسات هسته‌ای ایران به این رژیم تضمین داده‌اند كه می‌توانند با انجام اقدامات خرابكارانه سرعت برنامه هسته‌ای ایران را كند كنند.

بر اساس این گزارش بر این مبنا سازمان‌های اطلاعاتی آمریكا، بریتانیا و اسراییل در همكاری با یكدیگر طرحی را به پیش می‌برند كه خرابكاری در تاسیسات و برنامه‌های هسته‌ای ایران را شامل می‌شود.

بر اساس این طرح تا كنون چند اقدام مشخص صورت گرفته كه یكی از موارد اخیر آن آلوده كردن بیش از 30 هزار كامپیوتر تاسیسات هسته‌ای ایران به ویروس " استاكس نت" بوده است.

همچنین بر اساس این گزارش انفجار ماه اكتبر یک مركز ساخت موشک در لرستان نیز نتیجه خرابكاری سازمان‌های اطلاعاتی این 3 كشور بوده است. در این انفجار 18 تن كشته شدند.

همچنین بر اساس اعلام منابع اطلاعاتی فرانسه به این هفته‌نامه، ترور 5 دانشمند هسته‌ای ایران نیز كار سازمان اطلاعاتی موساد بوده كه با همكاری با سازمان‌های اطلاعاتی آمریكا و بریتانیا صورت پذیرفته است.

بر اساس این گزارش همكاری سازمان های اطلاعاتی آمریكا، بریتانیا و اسراییل ادامه دارد و این 3 طرف توافق كرده‌اند كه برای كند كردن و ایجاد وقفه در برنامه‌های هسته‌ای ایران همچنان به عملیات خرابكارانه خود ادامه دهند.

[color=blue]به نقل از افتاب [/color]



محمد فرهاد کلینی کارشناس مسائل استراتژیک در خصوص مذاکرات آتی ایران و ۱+۵ در استانبول گفت: آنچه لازمه تداوم برابر و مشارکت ساز مذاکرات است، رعایت استانداردهای مذاکرات استراتژیک می‌باشد که طرفین نسبت به آن خود را ملزم بدانند. وی با بیان اینکه این رویکرد یک طرفه غیر قابل امکان است، تأکید کرد که طرف‌های غربی باید از برخی سناریوسازی‌هایی که طی مذاکرات قبلی داشته‌اند، دوری کنند. کلینی یادآور شد: این سناریو سازی‌ها نه تنها به روند مذاکرات کمک نکرده بلکه باعث شبهه افکنی و تغییر در کیفیت رویکردهای مذاکرات خواهد شد. غرب با تعریف یک تئوری بازی غلط در مذاکرات وارد می‌شود

این کارشناس مسائل استراتژیک توافق بر ادامه مذاکرات بر اساس نقاط مشترک را حاصل مذاکرات طرفین در گذشته خواند و یادآور شد: موضوع هماورد مشترک در اصل گرانیگاه مذاکرات آتی خواهد بود، بدین جهت اگر طرف مقابل تصور کند که برای تغییر دستور کار و شرایط چانی زنی و یا تعریف یک نوع بازی غلط طی مذاکرات، شرایطی را ایجاد کند تا از آن سود ببرد، باید متوجه باشد که با این رویکرد به هیچ نتیجه مطلوبی نخواهد رسید و نمی‌تواند از برخی حوزه‌هایی که در آنها دچار بن بست شده خارج شود.

کلینی با اشاره به واکنش سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی نسبت به موضوع ترور دانشمند هسته‌ای کشورمان طی مذاکرات ژنو اظهار داشت: طرف غربی سعی می‌کرد با فرافکنی و فراموش کاری با عدم ورود به موضوع خود را از عدم محکومیتی که قبل از مذاکرات به آن اقدام کرده بود، مبرا کند.

طرف ایرانی نیازی به مذاکرات با ۱+۵ ندارد
وی کلید تقویت مذاکرات را در اختیار غربی‌ها خواند که آنها بتوانند بر اساس یک رویکرد صحیح وارد مذاکرات شوند و اظهار داشت: طرف ایرانی هیچ نیازی به این مذاکرات ندارد زیرا قبل از مذاکرات و حتی بعد از اجلاس ژنو ۳ رفتار برخی از اعضاء شش کشور در جهت نقض مذاکرات حرکت کرده و آدرس‌های پس از اجلاس اخیر بیانگر برداشت غلط از وضعیت موجود می‌باشد و حتی در کشور نیز در خصوص میزان مفید بودن این مذاکرات با توجه به اعمال تحریم‌ها و عملیات حمله ویروسی به رایانه‌ها و ترور ناجوانمردانه دانشمندان ایرانی سوال داشتند.

این کارشناس مسائل استراتژیک با بیان اینکه مشخصات یک مذاکره استراتژیک و چند جانبه از قواعد و اصول خاصی پیروی می‌کند، یادآور شد: به همین دلیل وقتی که نگاه برخی از اعضاء طرف مقابل به مذاکرات تاکتیکی می‌شود، دست به برخی بازی‌های نابخردانه می‌زند.

ضرورت مسئولیت و تضمین نماینده ۱+۵
کلینی ادامه داد: پیش از مذاکرات ژنو شاهد برخی واکنش‌ها از سوی غرب بودیم به همین دلیل آنها باید نسبت به وضعیت جدید خود را اصلاح و باز آرایش کنند. یادآور می‌شود که پس از مذاکرات ژنو۳ و به هنگام خروجی نهایی رفتار غیر قابل پیش بینی و غیر شفاف از جانب طرف مقابل بودیم لذا در طی مذاکرات آتی باید متوجه باشند که نسبت به محتوای این مذاکرات دارای مسئولیت و تضمین برای گام‌های بعدی هستند.
وی با بیان اینکه برای خروج از وضعیت ابهام آلود و رسیدن به وضعیت برد- برد، طرف غربی نمی‌تواند نیاز خود را پیش فروش کند، خاطرنشان کرد: طرف غربی به خوبی می‌داند که در چه شرایطی در منطقه و تحولات آن قرار دارد و با آسان سازی فشار به ایران در اصل راه خود را دور می‌سازند.

ضرورت پایبندی به تفاهم و دستور کار مشترک
اعضای گروه شش باید از تلاش برخی از حلقه‌های اول خانم اشتون برای تحمیل دیدگاه‌های خود ارزیابی دقیق داشته باشند و سیاست زمان خریدن با تأخیر متوالی را رمزگشایی کنند و بنظر می‌رسد این عده قصد دارند تا کماکان موضوع هسته‌ای ایران را امنیتی جلوه دهند، زیرا بخوبی می‌دانند وارد شدن ایران به بازار اقتصادی انرژی هسته‌ای و بازار تولید اورانیوم غنی شده مطلوب سیاست اقتصادی آنها نیست لذا بهترین روش ایجاد مجادله در دستور کار و طولانی کردن مسیر با عدم پایبندی به محورهای مذاکراتی قبلی را دنبال می‌کنند.

[color=blue]به نقل از فارس[/color]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
“صالح النعامی ” تحلیلگر مسایل منطقه‌ای در مقاله‌ای به مناسبت دومین سالروز حمله وحشیانه رژیم صهیونیستی به نوار غزه می‌نویسد که این مناسبت برای اولین بار با تهدیدات “گابی اشکنازی ” رئیس ستاد ارتش رژیم صهیویستی در زمینه هدف قرار دادن عناصر و کادر مقاومت اسلامی حماس همزمان شده است. این بدان علت است که اسرائیل معتقد است که حماس نه تنها مجموعه‌های کوچکی که به سوی سرزمین‌های اشغالی موشک پرتاب می‌کنند، را نادیده می‌گیرند، بلکه در برخی موارد آنها را تشویق هم می‌نمایند.ادامه…
سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی همچنین مدعی است که تعدادی از اعضای گردان‌های عزالدین القسام شاخه نظامی حماس در پرتاب موشک به سوی سرزمین‌های اشغالی مشارکت دارند. آنها پرتاب موشک‌های گراد را نیز دلیلی برای این ادعای خود می‌دانند و می‌افزایند که غیر از حماس هیچ گروه فلسطینی دیگری این موشک‌ها را در اختیار ندارد.


نویسنده در ادامه این سوال را مطرح می‌کند که آیا اسرائیل در عملی کردن تهدیدات خود علیه نوار غزه جدی است؟ اگر پاسخ آن مثبت است، شرایطی که اسرائیل را به این حمله فرا می‌خواند، چیست؟
بر اساس این مقاله، واضح است که اسرائیل از آنچه که در غزه روی می‌دهد به شدت نگران است، بویژه در سایه عبرت‌هایی که از جنگ لبنان و غزه گرفته است، این نگرانی تشدید می‌شود، پایگاه محکم اسرائیلی‌ها که تل‌آویو متعهد به آن است، تلاش در این راستاست که حماس می‌تواند به موشک‌هایی دست یابد که عمق جبهه داخلی و زیر ساخت‌های شهری و صنعتی اسرائیلی را هدف قرار دهد، با دستیابی مقاومت به این سلاح‌ها تحولی استراتژیک به وجود می‌آید که هشداری برای تغییر موازنه قدرت میان دو طرف در منطقه است، تل‌آویو سعی دارد این نکته را دیکته کند که اگر حماس به این سلاح‌ها دست یابد، باید بداند که استفاده از آنها علیه اهداف اسرائیلی، رژیم صهیونیستی را به فرود آوردن ضربه محکمی به این نیروها وا می‌دارد، “شائول موفاز ” رئیس کمیسیون خارجی و امنیت داخلی کنیست نیز این موضوع را بیان کرده و مدعی شده که در صورت پرتاب موشک‌های دوربرد به عمق اسرائیلی از سوی حماس، این رژیم فورا برای اسقاط حاکمیت حماس در غزه دست به کار خواهد شد.

به نوشته این مقاله، اگر بخواهیم بر اساس نیت‌ اسرائیل در مقابل حماس بر اساس این معیار حکم کنیم، می توانیم بگوییم که اسرائیل تا زمانی که ادعاهای خود را در مورد دستیابی حماس به موشک‌های دوربرد مطرح نکند و آن را به کرسی ننشاند، به غزه حمله نخواهد کرد، این در حالی است که در صورت مطرح شدن این ادعاها نیز حماس از زمان پایان جنگ غزه تاکنون از این موشک‌ها علیه شهرک‌های صهیونیستی استفاده نکرده است.
البته اسرائیل در صورت دیگری هم می‌تواند به غزه حمله کند و آن زمانی است که پرتاب موشک‌های مختلف از سوی گروه‌های کوچک فلسطینی به سوی شهرک‌های صهیونیست‌نشین تلفات زیادی را در میان صهیونیست‌ها ایجاد کند، در این صورت قطعی است که اسرائیل دست به عملیات نظامی بزرگی می‌زند.

صهیونیست‌ها همچنین بر این سخن خود اصرار دارند که آنچه در گزارش گلدستون آمده است را در صورت حمله نظامی گسترده به غزه رعایت نخواهند کرد، البته این رژیم حجم ضررهای زیادی که از ناحیه سیاسی و رسانه‌ای دریافت خواهد کرد را می‌داند، از سوی دیگر ممکن است که برگه‌های استراتژیکی را که در گذشته به دست آورده بود، از دست بدهد، مانند روابط با ترکیه که در جنگ غزه از دست رفت.

به عقیده این نویسنده، می‌توان گفت که هنگامی که اسرائیل تصمیم به آغاز حمله‌ جدید می‌گیرد، باید این موضوع را مدنظر قرار دهد که این حمله نباید باعث کشته شدن تعداد زیادی از شهروندان و غیرنظامیان شود، اما با توجه به فشردگی جمعیتی بالا در غزه، هر اقدام نظامی هر قدر هم که محتاطانه باشد، با کشته شدن تعداد زیادی از غیرنظامیان همراه خواهد بود. به همین علت است که بسیاری از کارشناسان صهیونیستی اعتقاد دارند که اسرائیل هر گزینه‌ای که در زمینه این حمله انتخاب کند، برای آن بسیار منفی خواهد بود. بر همین اساس یک گزارش که ستاد ارتش اسرائیل در زمینه جنگ‌های لبنان و غزه انجام داده، مدعی شده که جنگ لبنان از لحاظ تاکتیکی برای اسرائیل شکست به بار آورد، ‌اما از نظر استراتژیک اسرائیل برنده بود، این در حالی است که به ادعای این گزارش اسرائیل در غزه از لحاظ تاکتیکی برنده بود، امام از ناحیه استراتژیک شکست خورد. به همین علت است که بسیاری از کارشناسان صهیونیست نسبت به حساب کردن بر روی فایده‌های جنگ نظامی جدید علیه نوار غزه هشدار داده‌اند.

[color=blue]به نقل از فارس [/color]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
امروزه توجه هند به رشد تمامی این روابط درسطحی گسترده معطوف شده است. ازطرف دیگر آمریکا درخصوص پرونده هسته ای ایران از هند خواسته در آژانس بین المللی انرژی اتمی (IAEA)، برای اثبات وفاداری خود به واشنگتن در یک ردیف قرار بگیرد. براین اساس دولت سابق آمریکا به وضوح اعلام کرد که اگر هند در آژانس درفوریه ۲۰۰۶ علیه ایران رای مخالف دهد احتمالاً کنگره، عهدنامه هسته ای هند با ایالات متحده را تصویب نخواهد کرد. ازطرف دیگرهند مایل است به دلیل افزایش سریع نیازش به انرژی، حضور خود در بخش انرژی ایران را افزایش دهد. نه تنها پاکستان یک معامله خطوط لوله انرژی را با تهران به امضا رسانده، بلکه چین نیز اکنون بزرگترین شریک تجاری ایران است و سرمایه گذاری های بزرگی در کشور را تقبل کرده است که به سرعت جای کارخانجات غربی را می گیرد.

درجایی که تعهدات اقتصادی پکن با ایران درحال توسعه است، حضور هند در حال تضعیف شدن است. هم اکنون، ایران تنها حدود ۸درصد واردات نفت هند راپشتیبانی میکند. علاوه براین موافقتنامه ۲۲میلیارد دلاری ۲۵ ساله هند با ایران برای صادر کردن گاز مایع طبیعی (LNG) که در سال ۲۰۰۵ امضا شد، تاکنون درفرآیند تولید قرارنگرفته، چراکه لازم است هند یک کارخانه LNG در ایران بسازد. پروژه دیگر شامل ساخت خط لوله ۱۷۰۰ مایلی ( ۷ میلیارد دلاری) برای حمل گاز مایع از ایران به هند از طریق پاکستان نیز دچار وقفه شده است. به علاوه، به نظر می رسد که گاز ایران ارزانترین گزینه برای هند نیست. دهلی نو، این موضوع را بیان کرده است که هرچند به پروژه خط لوله متمایل است، تنها بعد از رسیدن گاز به مرز هند- پاکستان، برای گاز پول پرداخت می کند، بابت یک تاخیر جریمه پرداخت نمی کند، و نیز مخالف درخواست ایران مبنی بر تجدید نظر کردن درمورد قیمت گاز درهر سه سال است. مسأله هسته ای برای روابط ایران و هند به موضوعی مهم تبدیل شده است. دهلی نو و تهران در درازمدت تفاهمات مختلف و مهمی دردانش هسته ای خود داشته اند. ایران از آزمایشات هسته ای هند در سال ۱۹۹۸ حمایت نکرد و از قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد که از هند و پاکستان می خواست که امکانات هسته ای خود را با امضای عهدنامه منع افزایش تکثیر سلاح های هسته ای(NPT) و نیز عهدنامه توقف آزمایشات هسته ای (CTBT) را تمکین نمایند، پشتیبانی کرد .جایگاه هند در مسئله هسته ای ایران شفاف است. هند عقیده دارد که ایران حق فعالیت در انرژی هسته ای صلح آمیز را دارد.

هند پس ازجنگ سرد به دنبال نگاهی فرامنطقه ای به خاورمیانه است وبه دنبال آن است تا با کشورهای مهم منطقه ارتباطات سیاسی،امنیتی واقتصادی برقرارکند. رشد تقاضای هند برای انرژی فاکتور مهم دیگری است که علاوه بر اولویت های سیاست خارجی گسترده آن، به طور فزآینده، رویکرد هند را نسبت به خاور میانه شکل می دهد. بزرگ ترین چالش هند، به دست آوردن منابع مختلف برای تهیه نفت به منظور به حداقل رساندن امکان اتمام ذخایرانرژی است. این که تمایل مرکزی دیپلماسی انرژی هند، خاور میانه بوده، که تقریبا ۶۵ درصد احتیاجات انرژی هند را فراهم می کند، شگفت انگیز نیست. چین در سیاست های جهانی یک عنصر کلیدی شده است و نفوذ آن روی خلیج فارس درحال افزایش است. اگرچه روابط هند با چین درسال های اخیر به طور قابل ملاحظه ای توسعه یافته رویهم رفته حالت رقابتی دارد و این با توجه به رقابت برای دستیابی به منابع انرژی جهانی، به طور خاص صحیح می باشد. به علاوه تمایلات هند برای ظاهر شدن به عنوان یک قدرت جهانی مهم نیز ممکن است دهلی نو را برآن دارد تا با نفوذ رشد یابنده چین در خاورمیانه مقابله کند. روابط چین با کشورهای مهم خلیج فارس درحال پیشرفت است و این سرانجام یک فاکتور مهم در چگونگی شکل دهی سیاست های منطقه ای هند خواهد بود. تقویت تجارت و سرمایه گذاری بین خلیج فارس و هند، نمایان گر حرکت بزرگ سرمایه و کالا، برپایه کسب بسندگی انرژی، چشم انداز امنیتی جدید، و رشد بسیار سریع اقتصادی است. اکنون اغلب کشورهای خلیج فارس خواستار مشارکت وسیع با هندهستند. اکنون چالش دو طرف این است که تشخیص دهند تلاش های غیر مداوم دهلی نو برای توسعه روابط اش با تهران، قطعه کوچکی از پازل استراتژیکی بسیار بزرگتر است. آینده نگاه سیاست خارجی هند را دربرابر ایران بازمی تاباند.
[color=blue]
نویسنده حسین درجانی دانشجوی دکتری روابط بین الملل[/color]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
رابطه ميان ايالات متحده و سوريه، تبديل به تيتر تمامى اخبار و رسانه‌هاى بين‌المللى شده است. تعيين سفير موقت از سوى باراک اوباما براى حضور در سفارتخانه کشورش در دمشق تا پنج ماه آتى، تمام تحليل‌گران را به هياهو انداخته است. بسيارى از خود اين پرسش را مى‌کنند که آيا برقرارى رابطه حسنه با سوريه، دستاورد بزرگ باراک اوباما در نخستين دور از حضور چهار‌ساله‌اش در کاخ سفيد خواهد بود؟ واى نت نيوز در تازه ترين نگاه خود به اين پرسش‌ها مى‌نويسد: در حالى که رابطه ميان فلسطين و اسرائيل به اغماى کامل فرورفته است، به نظر مى‌رسد که دولت باراک اوباما خود را براى ازسرگيرى رابطه با سوريه مهيا مى‌کند. اين تئورى هيچ چيز تازه اى نيست: اگر دولت در دمشق بتواند با اسرائيل وارد مصالحه شود، ارتباط خود با گروه‌هايى مانند حماس و حزب‌الله را قطع کند، از ايران فاصله گرفته و به غرب نزديک شود، تمامى ابزار براى تحت فشار قرار دادن ايران بر سر پرونده هسته‌ايش را در اختيار خواهد داشت. تمامى اين مسائل در کنار هم مى‌تواند به انزواى ايران منتهى شود.

باراک اوباما از دو سال پيش‌تاکنون سوداى بهبود رابطه با دمشق را در سر دارد. با اين‌همه شعار تغيير وى در خصوص سوريه عملى نشد مگر تا زمانى که در واپسين روزهاى منتهى به سال 2011 ميلادى، اوباما با استفاده از حق قانونى خود سفرايى را براى سوريه و ترکيه منصوب کرد. اين سفرا مى‌توانند تا پنج ماه ديگر بدون نياز به اخذ مجوز از سنا، به فعاليت خود در دمشق و استانبول ادامه دهند. اکنون تمامى رسانه‌هاى بين‌المللى ادعا مى‌کنند که کانالى از ارتباط‌هاى ديپلماتيک ميان دمشق و کاخ سفيد باز شده است.

واى نت نيوز در ادامه مى‌نويسد: باراک اوباما گمان مى‌کند که با اين حرکت خط مشى جديدى براى خاورميانه تعيين کرده‌است. اين در حالى‌ست که تحليل‌گران ادعا مى‌کنند دمشق با سکوت در برابر اين استرات‍ژى نه از خود هيجان نشان مى‌دهد و نه با بى‌ميلى دست رد به سينه اوباما مى زند. بشار اسد با ذکاوتى که در چنته دارد در حقيقت با تمامى مهره‌هاى در اختيار بازى کرده و از هر کدام استفاده خاص خود را مى‌کند.

در حال حاضر بشار اسد در بهترين فرصت تاريخى عمر حرفه‌اى خود قرار گرفته است. در نظر بگيريد که قرار است نتيجه دادگاه ترور رفيق حريرى نخست وزيرى فقيد لبنان هفته آتى اعلام شود و پيش‌بينى مى‌شود که نام برخى چهره‌هاى حزب‌الله لبنان در اين حکم قيد شود. برخى ادعا مى‌کنند که در حکم اين دادگاه تاکيد مى‌شود که برخى چهره‌هاى حاضر در سوريه هم در صدور دستور ترور رفيق حريرى دست داشته‌اند.

واى نت نيوز در ادامه مى‌نويسد: علاوه بر اين ماه گذشته ميلادى بود که سرويس‌هاى جاسوسى ايالات متحده اعلام کردند که مجتمعى را در سوريه يافته‌اند مملو از تجهيزات موشکي. امريکايى‌ها ادعا مى‌کنند که اين تجهيزات ساخت کره‌شمالى هستند. اين در حالى است که دو سال از تخريب سايت هسته‌اى الخيبر مى‌گذرد و سوريه هنوز از حضور بازرسان آژانس در مکان اين سايت ممانعت به عمل مى‌آورد. اسرائيلى‌ها به بهانه فعاليت هسته‌اى دمشق در اين ساختمان نيمه‌کاره بود که به اين مرکز حمله کردند.

اين سايت در ادامه مى‌نويسد: الگوى کارى دمشق کاملا عيان است. بشار اسد باز هم به هيچ پيشنهاد همکارى نه نمى‌گويد و البته تصميم جدى هم براى پايان دادن به فعاليت‌هاى هسته‌اى خود ندارد. باراک اوباما در حقيقت در مسير تشويق و نه تنبيه دمشق‌نشين‌ها قرار گرفته است. خاندان اسد نه تنها براى احساسات ضدامريکايى خود مورد سرزنش قرار نمى‌گيرند بلکه کاخ سفيد از آنها نازکشى هم مى‌کند.

در شرايطى که باراک اوباما تن به خواسته بشار اسد داده باشد، باز هم بايد تاکيد کنيم که احتمال برقرارى صلح ميان اسرائيل و فلسطين بسيار دور از ذهن است. منتقدان حزب‌الله لبنان سالهاست که تلاش مى‌کنند شاخه نظامى اين گروه را از دايره خارج کنند اما از پس رهبر اين حزب برنمى‌آيند. اين روزها خبرهاى رسيده از بيروت حاکى از تجهيز نظامى کامل حزب‌الله لبنان است. از سوى ديگر در عراق هم اوضاع چندان مساعد نيست. شبه نظاميان به ادعاى آمريکا همچنان از مرز سوريه وارد عراق مى‌شوند. بنابراين چگونه مى‌توان از بشار اسد خواست که به تجهير نظامى حزب‌الله لبنان پايان دهد؟ حماس را فراموش کند و البته از مرزهاى مشترک با عراق هم محافظت کند.

واى نت در ادامه مى‌نويسد: بشار اسد همواره نسبت به پروسه آغاز گفتگو براى صلح مشتاق بوده است اما همواره اين پروسه بود که براى وى جذابيت داشت و نه هدف. سوريه همچنان از شبه نظاميان در منطقه حمايت مى‌کند و اين مساله با تلاش‌هاى دمشق براى نيل به صلح منافات کامل دارد. از منظر بشار اسد، حماس همچنان گروهى محبوب است و البته مردمى و حق به جانب. در لبنان هم اين روزها حزب‌الله تنها اهرم در اختيار سوريه است و بر هيچ‌کس پوشيده نيست که سورى‌ها همواره خواهان اعمال نفوذ بر لبنان بوده‌اند. تهران نيز متحد استرات‍ژيک دمشق است. اين اتحاد سالهاست که به نفع خاندان اسد در سوريه تمام شده‌است. اين در حالى است که واشنگتن به دنبال رابطه اى است که در آن اين سه اهرم دوست ايران نباشند و جاى آنها تنها و تنها کاخ سفيد باشد. اين نگاه کاخ سفيد نشان مى‌دهد که باراک اوباما و همراهانش دو سال است که به مناقشه و معادله در خاورميانه به اشتباه نگاه مى‌کنند. بسيارى از تحليل گران ادعا مى‌کنند که مشکل نهفته در خاورميانه در ارتباط گيرى است و نه در تصميم گيرى‌ها و استرات‍ژى‌ها. واشنگتن هنوز بازيگران اصلى مانند حماس، سوريه، ايران و حزب‌الله لبنان را نمى‌شناسد. باراک اوباما در حالى وارد کاخ سفيد شد که شعار وى، تعامل با دشمنان و مخالفان بود. قرار بود شعار تغيير وى همه‌گير شود. بسيارى از تحليل‌گران با اين استنباط که باراک حسين اوباما نخستين رئيس‌جمهورى سيه‌چرده ايالات متحده است گمان مى‌کردند که وى مى‌تواند نخستين راه يافته به کاخ سفيد باشد که نگاهى منصفانه به ماجراها در خاورميانه دارد!
[color=blue]
به نقل از دیپلماسی[/color]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[color=blue]در روزهای اخیر سه تحول مهم تقریباً به طور همزمان در سه کشور سودان، تونس و لبنان رخ داده است و بنا بر این، سؤال مهمی که در این خصوص مطرح است اینکه آیا این تحولات بر اساس یک طرح و سناریوی واحد صورت گرفته است و دوم اینکه نتیجه این تحولات بر بازیگران و محورهای رقیب در منطقه چیست‏؟[/color]

در پاسخ به سؤال اول باید گفت که شاید به سختی می‌توان عامل مشترکی برای این سه تحول پیدا کرد مگر آنکه چارچوبی چون طرح خاورمیانه بزرگ را مبنای تحلیل قرار داد و براساس آن تجزیه جنوب سودان‏، توسل مجدد به دادگاه ترور حریری به عنوان بسترساز بحران سیاسی جدید لبنان و تغییر حکومت تونس را از جمله نتایج این طرح دانست. از جمله شاخص‌هایی که چنین تحلیلی را محتمل و قابل تأمل نشان می‌دهد، این است که تجزیه جنوب سودان بر اساس توافقنامه نیو آشا صورت می‌گیرد که این توافقنامه در سال ۲۰۰۵ یعنی همان سال ترور رفیق حریری امضا شد و آن زمانی بود که امریکا و اسرائیل از طریق ایجاد هرج و مرج سازنده سرگرم اجرایی و عملیاتی کردن طرح خاورمیانه بزرگ و ترسیم نقشه‌ای جدید از منطقه بودند که مرزهای آن قاعدتاً با مرزهای قبلی فرق می‌کرد.

از این دید تحولات جدید تونس از این جهت با تلاش‌ها برای احیای طرح خاورمیانه بزرگ معنا پیدا می‌کند که به بازتعریف جدید ازنقش و سهم قدرت‌های غربی در نقشه جدید معتقد باشیم. به عبارت دیگر اگر بناست سودان به نفع اسرائیل و امریکا تجزیه شود، باید موقعیت فرانسه نیز در تونس که زمانی مستعمره این کشور بود احیا شود و از این جهت راز سفر سارکوزی به امریکا و اینکه چرا سقوط دولت زین العابدین بن علی پس از این سفر رقم خورد یا اینکه چرا رسانه‌های فرانسه این همه تبلیغات سنگین و منفی علیه حکومت بن‏علی به راه انداخته‏اند، آشکار می‌شود. از این رو می‌توان پیش‌‌بینی کرد که دولت جدید تونس روابط و سمپاتی بیشتری با فرانسه خواهد داشت و این کشور نقش بیشتری در تشکیل دولت جدید تونس و نظام سیاسی آن خواهد داشت. بنابراین اگر از منظر طرح خاورمیانه بزرگ به تحولات سودان، تونس و لبنان نگاه شود، نقش‌آفرینی بازیگران این طرح یعنی امریکا و رژیم صهیونیستی برجسته می‌شود، اما اینکه آیا اینها متناسب با این نقش‌آفرینی نتیجه مورد نظر و دلخواه خود را کسب خواهند کرد حداقل در برخی موارد تردید وجود دارد. زیرا به استثنای قضیه سودان که به نظر می‌رسد تجزیه این کشور به نفع آنهاست، اما در بقیه موارد یعنی لبنان و تونس هیچ شاخصی که نشان‌دهنده نفع امریکا و اسرائیل باشد مشاهده نمی‌شود‏؛ زیرا در لبنان، حزب الله و جناح ۸ مارس با اقدام پیشدستانه خود در خروج از کابینه حریری ضربه اساسی به دور جدید فتنه انگیزی امریکا و اسرائیل وارد کردند که درصدد بودند با دامن زدن به اختلافات داخلی در لبنان از فضای حاصل از آن برای انحراف افکار عمومی از مسئله فلسطین و تجزیه جنوب سودان بهره‌برداری کنند.

در قضیه تونس نیز همچنانکه از شواهد و قرائن موجود بر می‌آید، تحولات سیاسی تونس ترس از تکرار این تحولات را در دل متحدان عرب امریکا و اسرائیل شامل مصر و اردن ایجاد کرده است و ترس از دومینوی تونس بر حکومت‌های این کشورها سایه افکنده است. از این رو در برآیند نهایی می‌توان گفت که اگر در خصوص تجزیه سودان، نتیجه تحولات می‌تواند به نفع امریکا و رژیم صهیونیستی باشد اما در خصوص لبنان روند تحولات در سایه درایت و هوشیاری حزب الله همچنان به نفع محور مقاومت است و از آنجا که تحولات تونس همه متحدان امریکا و اسرائیل را که زمانی در محور به اصطلاح میانه یا ضد مقاومت نقش آفرینی می‌کردند، تحت‏الشعاع قرار داده است از این رو می‌توان گفت که نتیجه این تحول نیز به نفع محور مقاومت تمام خواهد شد و از این لحاظ برآیند نهایی این تحولات را می‌توان به نفع محور مقاومت ارزیابی کرد، هر چند نباید از عواقب خیز جدید تلاش‌ها و تحرکات امریکا و رژیم صهیونیستی نیز غافل شد.

[color=blue]به نقل از جوان [/color]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تشکر امین جان.

منتقل شد به اخبار ویژه.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ممنون از لطف سعید عزیز ... و بابت انتقال به اخبار ویژه ، از طرفی ارسالها کمی سخت شد !
[color=blue]
-------------------------

آغاز مذاکرات صلح میان فلسطین و اسرائیل، پس از وقفه‌ای دو ساله و نقش ایالات متحده در میانجی‌گری این مذاکرات و جانبداری از راه حل دو دولت، پرسش‌های متعددی را درباره رویکرد سیاست خارجی دولت اوباما در قبال مناقشه فلسطین و اسرائیل ایجاد کرده است. [/color]

با سفر بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل و محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین به واشنگتن، مذاکرات دو‌جانبه صلح در دوم سپتامبر ۲۰۱۰ پس از حدود دو سال وقفه و در حالی که روند ناموفق ۱۷ ساله‌ای را در پشت سر خود داشت، آغاز شد. از زمان به قدرت رسیدن باراک اوباما، دولت وی تلاش کرده است تا از کانال‌های مختلف، دو طرف را به ازسرگیری مذاکرات ترغیب نماید. آغاز مذاکرات صلح میان فلسطین و اسرائیل، پس از وقفه‌ای دو ساله و نقش ایالات متحده در میانجی‌گری این مذاکرات و جانبداری از راه حل دو دولت، پرسش‌های متعددی را درباره رویکرد سیاست خارجی دولت اوباما در قبال مناقشه فلسطین و اسرائیل ایجاد کرده است.

دولت اوباما اهداف متعددی را در میانجی‌گری مذاکرات صلح میان فلسطین و اسرائیل تعقیب می‌کند. این اهداف شامل اهداف داخلی، بین‌المللی و منطقه‌ای است که از آن جمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱ - نیاز آمریکا به ترمیم چهره بین‌المللی خود (به ویژه بعد از سیاست خارجی ماجراجویانه دولت بوش)
۲ - جلوگیری از ورود کشورهای دیگر در نقش میانجی
۳ - جلب حمایت در انتخابات داخلی آمریکا
۴ - مهار ایران
۵ - احیای ناموازنه منطقه‌ای به نفع اسرائیل
۶ - کاهش فشار افکار عمومی بر متحدین منطقه‌ای آمریکا

همچنین باتوجه به اختلافات درونی گروه‌های فلسطینی (حماس- فتح) و فشار گروه‌های افراطی و تندرو در اسرائیل، توقف مذاکرات صلح می‌تواند در وهلۀ نخست موج افراط گرایی و اقدامات رادیکالی را در هر دو سوی منازعه دامن زند و در وهلۀ دوم، موجب سرایت موج افراط به منطقه شود. این امر می‌تواند ثبات منطقه‌ای را شکننده و منافع آمریکا در منطقه را تهدید کند. از این‌رو با شروع دور جدید مذاکرات با امیدهایی تازه، استمرار آن و تلاش در جهت موفقیت آن از جمله اهداف آمریکا در میانجی‌گری مذاکرات صلح محسوب می‌شود.
ابزارهای دولت اوباما در میانجی گری مذاکرات صلح
با توجه به خواست و اهداف دولت اوباما در میانجی‌گری مذاکرات صلح، این پرسش مطرح می‌شود که آیا آمریکا توانایی بسیج منابع در جهت خواست و اهداف خود را دارد؟ که در پاسخ می‌توان به برخی از ابزارها و اقدامات ایالات متحده در ۳ مسیر بالا به پائین، پائین به بالا و منطقه‌ای اشاره کرد:

الف) ابزارهای مسیر بالا به پائین
تعیین «جورج میچل» به عنوان فرستاده ویژه ایالات متحده برای صلح خاورمیانه، نشان از عزم و خواست دولت اوباما در پیگیری روند صلح خاورمیانه و به‌کارگیری ابزارهای رسمی و ویژه دارد. همچنین باراک اوباما در موارد متعدد ضمن حمایت از ایده دو دولت، خواستار توقف شهرک‌سازی‌ها شده است. وی به دنبال حمله نظامی اسرائیل به کشتی‌هایی که در پی شکست حصر نوار غزه بودند، از بیانیه شورای امنیت سازمان ملل در اول ژوئن که این عمل را محکوم و خواستار رسیدگی بی‌طرفانه بدان شده بود، حمایت کرد.
در این سطح از اقدامات سیاسی باید به دیدارها و گفت‌وگوهای انجام شده میان مقامات آمریکا، اسرائیل و فلسطین نیز اشاره کرد؛ از جمله حضور محمود عباس در کاخ سفید در نهم ژوئن، دیدار ایهود باراک، وزیر دفاع اسرائیل با هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا در ۲۳ ژوئن، و پنجمین دیدار بنیامین نتانیاهو با اوباما در ۶ جولای سال ۲۰۱۰

ب) ابزارهای مسیر پائین به بالا
دولت اوباما تلاش کرده است تا با کمک ابزارهای مختلف از مسیرهای پائین به بالا بر مناقشه میان فلسطین و اسرائیل اثر گذارد. این اقدامات در بخش‌هایی چون اقتصادی، امنیتی، حکومتی و… انجام می‌گیرد.

اقتصادی: در بخش اقتصادی ایالات متحده ضمن حمایت مالی و نهادی از کنفرانس سرمایه‌گذاری فلسطین در ماه ژوئن، به همراه فرانسه و ایتالیا متعهد به پرداخت ۶۵۵ میلیون دلار به منظور نهادسازی در کرانه باختری شد. همچنین در زمان بازدید محمود عباس از کاخ سفید، آمریکا اعلام کرد که مبلغ ۴۰۰ میلیون دلار به تشکیلات خودگردان فلسطین به منظور هزینه در بخش مسکن، آموزش و زیر بنا درنوار غزه و کرانه باختری اختصاص می‌دهد.

امنیتی: آمریکا به همراه انگلیس، کانادا و اردن به نیروهای امنیتی فلسطین آموزش می‌دهد. در حدود ۵ گردان از این نیروها به شهرهای اصلی کرانه باختری اعزام شده‌اند. همچنین آمریکا به وزارت کشور تشکیلات خودگردان فلسطین با ارائه طرح‌های امنیتی استراتژیک مشاوره می‌دهد.
نهادی: آژانس ایالات متحده برای توسعۀ بین‌المللی از پروژه‌هایی که ارتقای ساختار حکومتی و سطح دموکراسی را در قلمروهای فلسطین در دستور کار دارند، حمایت می‌کند. در دوم ژوئن، این نهاد متعهد به پرداخت ۲۵ میلیون دلار به منظورکمک به تلاش‌های تشکیلات خودگردان فلسطین در جهت توسعه چهارچوب قانون‌گذاری برای ارتقاء تجارت و سرمایه گذاری گردید.

ج) ابزارهای مسیر منطقه‌ای
علاوه بر دیدارهای مقامات فلسطینی و اسرائیلی که پیش‌تر به آن اشاره شد، رؤسای دول منطقه از جمله بحرین، کویت، لبنان، عربستان سعودی و ترکیه در سفر به واشنگتن، مسائل منطقه و روند صلح خاورمیانه را با مقامات آمریکا مورد بررسی قرار داده‌اند. تعیین «رابرت فورد» به عنوان سفیر آمریکا در سوریه که اولین سفیر ایالات متحده در آن کشور پس از ترور رفیق حریری، نخست‌وزیر لبنان در سال ۲۰۰۵ و ظن دست داشتن سوریه در آن محسوب می‌شود، نشان دیگری از تلاش‌های آمریکا در این سطح است.

به این ترتیب ایالات متحده مناسبات منطقه‌ای و مذاکره با کشورهای تأثیرگذار بر مناقشه فلسطین و اسرائیل را در دستور کار دارد.

در کنار سیاست‌ها و اقدامات یاد شده از سوی ایالات متحده در جریان مناقشه فلسطین و اسرائیل، توجه به این نکته حائز اهمیت است که حمایت‌های آمریکا از اسرائیل در ابعاد مختلف، همچنان به قدرت خود باقی است. به عنوان مثال در ماه می سال ۲۰۱۰، اوباما از کنگره درخواست تصویب ۲۰۵ میلیون دلار برای سیستم دفاعی اسرائیل کرد و همچنین برای سال ۲۰۱۰ ، کمک سالانه ۲٫۷۷۵ میلیارد دلاری در بخش امنیتی را تمدید کرد.
به عبارت دیگر، دولت اوباما ضمن حفظ سیاست حمایت از اسرائیل، با انجام مجموعه‌ای از اقدامات برای جلب اعتماد فلسطینیان، سعی در ادامۀ مذاکرات صلح و ثمربخشی آن دارد؛ تا از رهگذر آن اهداف منطقه‌ای، بین‌المللی و داخلی خود را نیز تأمین نماید. بر این اساس دولت اوباما ناگزیر از کمک، حمایت و جلب اعتماد دو طرف، هر چند با نسبت‌های متفاوت، است. می‌توان گفت که دولت اوباما در این مسیر نه سیاست «سلب حمایت» از اسرائیل بلکه فاصله‌گیری از سیاست «حمایت بی‌قید و شرط» از اسرائیل را در پیش گرفته است و در تلاش است تا از این طریق تداوم مذاکرات صلح را امکان‌پذیر گرداند.

[color=blue]نتیجه گیری[/color]
آنچه دولت اوباما تلاش دارد تا به‌عنوان چهارچوب کلی سیاست خارجی خود تبیین کند و به نمایش گذارد، بر محورهایی چون چندجانبه گرایی و تأکید بر نهادهای بین‌المللی و قانون استواراست. در چنین بستری، دولت اوباما حل و فصل مناقشه فلسطین و اسرائیل و در مقطع کنونی استمرار مذاکرات صلح را در راستای منافع ایالات متحده معرفی می‌کند.
به عبارت دیگر، امنیت اسرائیل نه فقط جزء اصول کلی سیاست خارجی آمریکا بلکه حل و فصل مناقشه میان فلسطین و اسرائیل در جهت اهداف منطقه‌ای، بین‌المللی و داخلی ایالات متحده نیز عنوان می‌شود؛ به‌ویژه آنکه تغییرات در موازنۀ زیر منطقه‌ای (خلیج فارس) و ناموازنۀ منطقه‌ای (خاورمیانه)، که به دنبال حمله آمریکا به افغانستان و عراق و سپس برداشت از هسته‌ای شدن جمهوری اسلامی ایران پدید آمد، اهمیت پرداختن به حلقۀ طلایی ناملایمات خاورمیانه را نزد سیاستمداران آمریکا مضاعف ساخته است.

از این‌رو آمریکا در تلاش است تا با میانجی‌گری در مذاکرات صلح وتکیه بر راه حل دو دولت، آثار منفی تحولات منطقه‌ای دهۀ اخیر را کاهش و به مجموعه ای از اهداف خود دست یابد. به عبارت دیگر، انجام مذاکرات صلح در راستای خواست و مجموعه اهداف دولت اوباما قرار دارد و از سوی دیگر دولت وی تلاش کرده است تا با بهره‌گیری از ابزارهای متعدد از جمله انتصاب نماینده ویژه، اختصاص بودجه، دیدارها و مذاکرات دو و چندجانبه با طرفین مناقشه و کشورهای مؤثر منطقه، ورود به بخش‌های اقتصادی و امنیتی دو طرف و…، منابع موجود را در راستای اهداف خود بسیج کند. با این وجود نتایج این دور ازمذاکرات نیز چندان متفاوت از دوره‌های گذشته به نظر نمی‌رسد.

[color=blue]به نقل از افتاب[/color]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[color=blue]سقوط ناگهانی دولت قدرت طلب تونس تاکنون در صدر اخبار غیرمترقبه سال ۲۰۱۱ قرار گرفته است. از آن زمان تاکنون برخی کشورها از جمله غرب نگران این مساله اند که شاید اتفاق مشابه در سایر کشورهای عربی دارای حکومت دیکتاتوری نیز رخ بدهد. اما نباید فراموش کرد که اعتراضات گسترده ای که موجب سقوط حکومت زین العابدین بن علی شد فقط به خاطر فساد، سرکوب سیاسی و نرخ بالای بیکاری در این کشور نبوده است. بلکه علاوه بر این مشکلات، افزایش شدید قیمت برخی اقلام غذایی از جمله گندم، شکر و شیر که ظرف کمتر از یک هفته بیش از ۲۵ درصد در تونس افزایش یافت نیز به همان اندازه در اعتراضات مردم این کشور دخیل بوده است.[/color]

در این جا می توان به بخشی از مقاله خبرگزاری اینترپرس نیز اشاره کرد که می نویسد: ارائه غذای ارزان به توده های مردم بخشی مهمی از قانون نانوشته رایج میان دیکتاتورهای حاکم در برخی کشورهای جهان و رعیت های آنان است.این مقاله می افزاید: از دهه ۱۹۵۰ تاکنون رژیم های قدرت طلب در جهان اقدام به توزیع مایحتاج اولیه غذایی مانند نان، شیر و تخم مرغ به شکل یارانه ای میان توده های مردم کرده اند تا در قبال آن به آرامش سیاسی دست یابند.نویسنده در پایان این مقاله به این نتیجه گیری می رسد که گویا زین العابدین بن علی در زمان حکومت دیکتاتوری خود در تونس این قانون نانوشته را فراموش کرده بود.

لذا باید توجه داشت که کمبود امنیت غذایی به اندازه فقدان دموکراسی و حقوق بشر در سقوط دولت تونس نقش داشته است و این موضوعی است که در صورت عدم پیاده سازی استراتژی های کارآمد برای مقابله با کمبود غذا، برای تمام حکومت های جهان یک زنگ خطر محسوب می شود.
سازمان خواروبار و کشاورزی ملل متحد (فائو) گزارش کرده است که قیمت مواد غذایی در دسامبر سال ۲۰۱۰ به بالاترین میزان در تاریخ و حتی بیش از بحران غذایی سال ۲۰۰۸ رسیده است.

همزمان با آغاز سال جدید میلادی، قیمت گندم در انگلیس افزایش بی سابقه ای یافته و الجزایر به دلیل افزایش قیمت گندم، شاهد تظاهرات گسترده ای بوده است. از همه عجیب تر این که روسیه اقدام به واردات گندم کرده است تا گله های احشام خود را سیر کند و با آمدن بهار این احشام بتوانند از علوفه استفاده کنند. هند هم با تورم سالیانه ۱۸ درصدی قیمت مواد غذایی روبرو شده است.

علاوه بر ناسازگاری های آب و هوایی شامل خشکسالی، سیل، کولاک و غیره، افزایش قیمت نفت یکی دیگر از دلایل افزایش قیمت مواد غذایی محسوب می شود. در صورتی که کارشناسان درست پیش بینی کرده باشند، هیچ یک از این عوامل در سال جاری بهبود نخواهد یافت و متاسفانه پیش می شود که موارد مذکور حتی تشدید هم بشوند. علاوه بر این مشکلات، کاهش منابع آبی و فرسایش زمین، همراه با سرعت یافتن اختصاص زمین های زراعی به بخش صنعتی در جهان نیز تهدیدی بزرگ برای امنیت غذایی آینده جهان می باشند.

در عین حال، کشوری که بزرگترین رشد اقتصادی را در جهان داراست، یعنی چین، نیز از این مشکل مبری نیست و این کشور از سال ۱۹۹۷ تاکنون بیش از ۸٫۲ میلیون هکتار از زمین های زراعی خود را به دلیل شهرسازی، صنعتی سازی، ایجاد فضاهای سبز و خسارات ناشی از بلایای طبیعی از دست داده است. اگر چه محصول گندم چین طی هفت سال گذشته به بیشترین رکورد خود دست یافته و دولت این کشور اعلام کرده است که از لحاظ خودکفایی در تولید گندم مورد نیاز داخلی به رقم ۹۵ درصد نائل آمده، اما هنوز این کشور مجبور به خرید و واردات مقدار زیادی گندم برای رفع نیازهای داخلی خود است.

کارشناسان مرکز تحقیقات مدیریت روستایی چین اعلام کرده اند، در صورتی که چین ۱۰ درصد از مواد غذایی مورد نیاز خود را از طریق واردات تامین کند، امنیت غذایی بسیار پایین خواهد بود. این در حالی است که اکنون چین ۵ درصد از نیازهای غذایی خود را از طریق واردات تامین می نماید.

تایلند نیز در وضعیت مشابهی قرار دارد چون بخش کشاورزی این کشور مدتهاست که مقدار زیاد و متفاوتی از محصولات کشاورزی را با قیمت پایین در اختیار مصرف کنندگان قرار می دهد و در عین حال نیازهای رو به افزایش صنعت عظیم صادرات محصولات کشاورزی در این کشور را نیز تامین می نماید. اما با توجه به نوسان شاخص رسمی قیمت مصرف کننده در این کشور شاهد افزایش شدید قیمت خواروبار در این کشور طی سال های اخیر بوده ایم و بعید به نظر می رسد که این روند معکوس شود. دولت تایلند باید تمام تلاش خود را برای پایین نگه داشتن نرخ تورم انجام دهد اما به همان اندازه نیز باید گام های مهم و موثری جهت تقویت بخش کشاورزی در این کشور بردارد. در این میان، دولت تایلند سالهاست که برای برنج، نشاسته، لاستیک و لبنیات یارانه پرداخت می کند و همواره مردم این کشور از این موضوع شکایت داشته اند که به جای مردم عادی و قشر فقیر جامعه، اغلب دلالان و عمده فروشان از این یارانه ها سود می برند که باید این مشکل نیز با نظارت صحیح دولت این کشور حل شود.

البته از کشورهای فوق الذکر، به عنوان مثال نام برده شد و کشورهای متعددی در جهان با وضعیت مشابه وجود دارند که درگیر مسائلی مشابه بوده اند.

لذا ایجاد موسسات بازاریابی برای کشاورزان و تشکیل صندوق های حمایتی و تعاونی های مصرف برای مزرعه داران که ستون فقرات امنیت غذایی جامعه را تشکیل می دهند می تواند در حل مشکل کمبود غذا در آینده بسیار مفید باشد. فراهم کردن ماشین آلات کشاورزی و لوازم مورد نیاز کشاورزان با قیمت مناسب و کاهش تعرفه های صادراتی، توام با تدوین و اجرای سیاست های حمایتی دیگر از سوی دولت های جهان برای تقویت تولید و عرضه غذا و در نتیجه تقویت امنیت غذایی لازم است.

[color=blue]به نقل از خبرگزاری موج [/color]
http://www.mojnews.com/fa/Miscellaneous/ViewContents.aspx?Contract=cms_Contents_I_News&r=692207

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[color=blue]مرکز سیاست دو حزبی آمریکا طی پروژه ای جدید به ارایه استراتژی برای احیا دیپلماسی عمومی آمریکا و بهره گیری موثر از ظرفیت بالقوه رسانه‌هایی نظیر اینترنت، تلفن همراه و شبکه‌های اجتماعی به منظور پیروزی در 'جنگ ایده‌ها' علیه مسلمانان می پردازد.
[/color]
سایت مرکز سیاست دو حزبی آمریکا(Bipartisan Policy Center) اعلام کرد که در پروژه جدید خود در نظر دارد برای جنگ نرم علیه مسلمانان در "جنگ ایده ها" به برنامه ریزی استراتژیک در دیپلماسی عمومی با محوریت شبکه های اجتماعی و رسانه های جدید بپردازد. این اقدام به منظور کاهش آسیب پذیری آمریکا در مقابل مسلمانان صورت می پذیرد.
این منبع اعلام کرد: این هفته "مرکز سیاست دو حزبی ابتکار عمل امنیت ملی" یک پروژه جدید با هدف"ایجاد مفهومی جدید از دیپلماسی عمومی آمریکا و دسترسی به مخاطبان در سراسر جهان" آغاز کرد. پروژه دیپلماسی عمومی استراتژیک که به ریاست مشترک "جیمز گلاسمن" معاون دیپلماسی عمومی جورج بوش و همچنین "دن گلیکمن" سیاستمدار آغاز شده، به دنبال توسعه پیشنهادهایی برای انسجام هر چه بیشتر دیپلماسی عمومی با سیاست خارجی است؛ تا بدین وسیله منافع استراتژیک آمریکا در عصر رسانه‌ای جدید به پیش برده شود.
مرکز سیاست دو حزبی بر این باور است سیاستگذاران آمریکا باید دیپلماسی عمومی را بخش حیاتی جعبه ابزار سیاست خارجی ما در مقایسه با دیپلماسی سنتی و قدرت نظامی تلقی کنند.
گلیکمن از اعضای ارشد در مرکز سیاست دو حزبی گفت: "اینترنت، تلفن همراه و شبکه‌های اجتماعی در حال تغییر دادن روش دریافت و انتقال اطلاعات از سوی جوامع هستند. با توجه به قدرت و دسترسی اینترنت و رسانه‌های اجتماعی ما باید یک استراتژیِ دیپلماتیک را ایجاد کنیم که هم از لحاظ تکنولوژیکی هوشمند باشد، و بر ظرفیت بالقوه بخش خصوصی تاثیر گذار باشد و هم به شکل نزدیکی با استراتژی و اهداف امنیت ملی ما هماهنگ باشد. "

این منبع ضمن متهم کردن مسلمانان به افراطی گری در مقابل آمریکا، افزود: در حال حاضر، افراط گرایی اسلامی و آسیب پذیری دولت‌ها، نگرانی‌های مهم امنیت ملی هستند. مرکز سیاست دو حزبی بر این باور است یک برنامه دیپلماسی عمومی راهبردی قدرتمند می‌تواند نقشی مهم در دستیابی به اهداف سیاست خارجی آمریکا ایفا کند. بر اساس گفته "جیمز گلاسمن" رئیس مشترک این پروژه که مدیر اجرایی موسسه جرج دابلیو بوش است و پیش از این معاون وزیر خارجه در امور دیپلماسی عمومی و امور عمومی بوده است "
یکی از وظایق مهم دیپلماسی عمومی باید تحت فشار گذاشتن و تضعیف ایدئولوژی پشت سر افراط گرایی باشد و در عین حال جایگزین‌های مطلوب را توضیح دهد و از آنها حمایت کند و همچنین جوانان را از پیمودن مسیری که به افراط گرایی خشن منجر می‌شود، دور سازد."
این پروژه در یک دوره یک ساله موارد زیر را پوشش خواهد داد:

بررسی درس‌های آموخته شده از اقدامات دیپلماسی عمومی قبلی؛ تعریف موارد استفاده راهبردی و ابعاد دیپلماسی عمومی؛ تعیین چالش‌های کوتاه مدت و میان مدت مهم که دیپلماسی عمومی ‌می تواند در پرداختن به آنها کمک کننده باشد؛ و ارائه پیشنهادهای خاص درباره اینکه چگونه دیپلماسی عمومی می‌تواند مخاطبان کشورهای خاص (مانند پاکستان) را بهتر مورد هدف قرار دهد، چگونه می‌تواند منافع آمریکا را به پیش ببرد و بهترین راه برای تعامل با بخش خصوصی به منظور داشتن بیشترین تاثیر در سراسر جهان کدام است.
با کمک یک کارشناس، کمیته سازماندهی دو حزبی و کارکنان مرکز سیاست دو حزبی، این پروژه پیشنهادات قابل توجهی ارائه خواهد داد تا دیپلماسی عمومی آمریکا احیا شود و از ظرفیت بالقوه رسانه‌های جدید به منظور پیروزی جنگ ایده‌ها بهره گیری موثری به عمل آید.
اعضای کمیته سازماندهی عبارتند از:
• "جیمز گلاسمن" رئیس مشترک این پروژه که مدیر اجرایی موسسه جرج دابلیو بوش است و پیش از این معاون وزیر خارجه در امور دیپلماسی عمومی و امور عمومی بوده است
• "دن گلیکمن" رئیس مشترک این پروژه، عضو ارشد مرکز سیاست دو حزبی، رئیس و مدیر عامل سابق " the Motion Picture Association of America " و رئیس سابق کمیته منتخب سنا در زمینه اطلاعات
• "زینب السویج" مدیر اجرایی کنگره اسلامی آمریکایی
• دکتر "پیتر برکویتز" عضور ارشد "موسسه هوور"
• "جارد کوهن" مدیر "ایده‌های گوگل"؛ عضو سابق "بخش سیاست و برنامه ریزی کارکنان" وزارت خارجه آمریکا
• سفیر "پائولا دوبریناسکی" معاون ارشد رئیس و رئیس جهانی دولت و امور تنظیمی" موسسه "تامسون رویترز"؛ معاون وزیر خارجه سابق در امور عمومی
• دکتر "مایکل دوران" استاد مهمان دانشگاه نیویورک؛ مدیر ارشد سابق شورای امنیت ملی
• دکتر "آرون لوبل" رئیس موسسه "رسانه‌های خارج آمریکا"
• دکتر "جوزف نای" استاد دانشکده دولت دانشگاه هاروارد؛ رئیس سابق شورای اطلاعات ملی
• "پریستو پدن" استادیار "دانشگاه برنامه ارتباطات میان رشته‌ای کلورادو"؛ رئیس سابق شبکه تلویزیونی "ای‌بی‌سی"
• دکتر "راب ساتلوف" مدیر اجرایی موسسه سیاست خاور نزدیک واشنگتن

درباره مرکز سیاست دو حزبی:
در سال 2007، "هوارد بیکر"، "تام داشل"، "باب دُل" و "جرج میچل" رهبران اکثریت سنای آمریکا مرکز سیاست دو حزبی (BPC) را تشکیل دادند تا راه‌حل‌هایی را ابداع و ارتقاء دهند که می‌تواند حمایت عمومی و قدرت سیاسی برای دستیابی به پیشرفت واقعی را جذب کند. درحال حاضر مرکز سیاست دو حزبی بر موضوعاتی چون بهداشت، انرژی، امنیت ملی و داخلی، حمل و نقل و سیاست اقتصادی در راستای منافع آمریکا تمرکز دارد.

[color=blue]به نقل از مشرق [/color]
http://mashreghnews.ir/NSite/FullStory/News/?Id=27262

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[color=blue]ديپلماتهاي ارشد آمريكا از سراسر جهان به واشنگتن فراخوانده شدند[/color]

منابع خبري آمريكايي گزارش دادند كه كلينتون قصد دارد با مقامات ارشدبيش از 260 سفارتخانه و كنسولگري آمريكا در بيش از 180 كشور جهان از روز دوشنبه در وزارت امور خارحه آمريكا گفت وگو كند.

به گفته مقامات امريكايي اين اولين فراخوان گسترده ديپلماتهاي آمريكايي از سراسر جهان به شمار مي رود.

گفته مي شود اين فراخوان كه همزمان با افزايش حركت هاي مردمي در مصر، تونس و ديگر كشورهاي عربي انجام شده است و به تغييراتي در خاورميانه منجر خواهد شد، بي ارتباط نيست.

مقامهاي آمريكايي محور گردهمايي ديپلماتهاي آمريكايي را تبادل نظر در خصوص سياست خارجي آمريكا در سال 2011 اعلام كرده اند.

[color=blue]به نقل از ایرنا[/color]
http://irna.ir/NewsShow.aspx?NID=30216689

----------------------------------------

[color=blue]مهره‌هاي دومينو يکي پس از ديگري بر روي جهان عرب فرو‌مي‌افتند و اين حرکت ابتدا از تونس آغاز شده است. [/color]

مجموعه‌اي از تظاهرات‌هاي خياباني در دي و بهمن 1388 منجر به سرنگوني زين‌العابدين بن علي، رئيس جمهوري تونس شد و وي در تاريخ 24 دي به عربستان سعودي گريخت.

حوادث تونس زنجيره‌اي از واکنش‌ها در سراسر جهان عرب و در ميان شهروندان کشورهاي عربي ايجاد کرده است که از جنبش قدرت‌مند مردمي تونس الهام گرفته‌اند.

اعتراضات گسترده‌اي در کشورهاي يمن، مصر، الجزاير و اردن برگزار شد و کشورهايي نظير عربستان سعودي، موريتاني، عمان، سودان و ليبي نيز شاهد اعتراضات کوچک‌تري بودند.

در تظاهراتي که 24 دي در اردن برگزار شد، تظاهرکنندگان خواستار برکناري سمير الرفاعي، نخست وزير اين کشور و کابينه او شدند.

پس از تظاهراتي که به تاريخ 3 بهمن در يمن برگزار شد، علي عبدالله صالح، رئيس جمهوري اين کشور، اعلام کرد، پس از پايان مهلت قانوني دوره رياست جمهوري خود در سال 2013، از قدرت کناره‌گيري خواهد کرد.

در هفته گذشته، تظاهرکنندگان در مصر هر روز به خيابان‌ها آمدند. اين امر گوياي آن است که حسني مبارک، رئيس جمهوري مصر، شايد ناچار به ترک قدرت شود.

برخي وضعيت کنوني مصر را با فروپاشي ديوار برلين در سال 1368 که به فروپاشي نظام کمونيستي در دولت‌هاي اقماري شوروي سابق در اروپاي شرقي منجر شد، مقايسه مي‌کنند.

اما برخي تفاوت‌هاي عمده بين حوادثي که در سال 1368 و هشياري جهان عرب در سال 1389 وجود دارد که مقايسه دو رخ‌داد را دشوار مي‌کند.

تقابل فعلي در جهان عرب،تقابل بين رژيم‌هاي اقتدارگرا و نيروهاي دموکراسي‌خواه نيست.

روزگار رژيم‌هاي اقتدارگرا ديگر به‌سر آمده است. شايد براي سقوط برخي از رژيم‌هاي خودکامه اندک زمان بيشتري نياز باشد، اما در غايت امر همه رژيم‌هاي اقتدارگرا مضمحل و سرنگون خواهند شد.

حتي حاميان غربي رژيم‌هاي اقتدارگراي عرب در حال رها کردن رهبران خودکامه جهان عرب هستند. خروج شتاب‌زده بن علي گوياي اين حقيقت است.

قدرت‌هايي که جهان غرب را رهبري و هدايت مي‌کنند دريافته‌اند که حمايت از حاکمان دست‌نشانده رژيم‌هاي اقتدارگرا در جهان عرب بيش از اين تامين‌کننده منافع آن‌ها نخواهد بود.

بنابراين، آن‌ها به طرح دوم (طرح ب) خود که دهه‌‌ها پيش آماده بود و بر روي قفسه قرار داشت تا در صورت لزوم مورد استفاده قرار گيرد، رو آورده‌اند.

در طرح (ب)، قدرت‌هاي غربي اجازه مي‌دهند رژيم‌هاي اقتدارگراي جهان سقوط کنند و آن‌گاه تلاش مي‌کنند با استقرار دموکراسي‌هاي ساختگي در اين کشورها، افرادي را بر سرير قدرت بنشانند که مرهون اربابان غربي خود هستند.

و لذا تقابل موجود در جهان عرب در واقع، تقابل بين نيروهاي حقيقي دموکراسي‌خواه و نيروهاي خواهان دموکراسي جعلي است؛ يعني نيروهايي که روياي استقلال کشورهاي خود را در سر مي‌پرورانند و کساني که به دنبال استقرار رژيم‌هاي کمپرادوري هستند که همان استعمار نو است اما با چهره‌اي جديد.

نيروهاي واقعي دموکراسي‌خواه در جهان عرب بايد در گزينش رهبران جديد از خود دقت بسياري به خرج دهند، چرا که طبقه حاکم جهاني مايل نيست که کشورهاي جهان عرب از دولت‌هاي مستقلي برخوردار باشند و همه توان خود را به کار خواهد گرفت تا از چنين چرخش حوادثي جلوگيري کند.

همه چيز در جهان عرب پيوسته در حال دگرگوني است که اين در ذات خود امري پسنديده است، زيرا فرصتي را براي تغيير و پيشرفت پس از سال‌ها رکود در جهان عرب فراهم مي‌‌‌‌کند.

اما در اين مسير خطر بزرگي نيز وجود دارد، زيرا فريب‌کاران ماکياوليست طبقه حاکم جهان بازيگران حرفه‌اي و توان‌مندي در دوران هرج‌ومرج هستند که از دهه‌ها پيش براي چنين حوادث احتمالي برنامه‌ريزي کرده‌اند.

در حقيقت مهره‌‌ها در حال فروافتادن بر جهان عرب هستند، اما روشن نيست اين مهره‌ها در چه مسير سقوط مي‌کنند.

[color=blue]به نقل از پرس تی وی [/color]
http://previous.presstv.ir/Detail.fa.aspx?id=162960§ionid=351021510

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
در مقابل واژه «جنگ نرم»، عبارت «جنگ نرم» را ایرانیان براى نخستین بار و به منظور مقابله با آنچه تهاجم فرهنگى غرب نامیده مى‌شود به کار بستند. طبق این دیدگاه غرب با استفاده از ابزارهاى رسانه اى و ارتباطى مى‌کوشد سایر ملت‌ها را از فرهنگ‌هاى بومى‌تهى سازد و آن را با فرهنگ برتر آمریکایى و با درون مایه لیبرال دموکراسى، سکیولاریزم و ماده گرایی مطلق جانشین سازد.در برداشت ایرانى، اکنون غرب در مقام مهاجم و دیگران در جایگاه مدافع و به ویژه قربانى سیاست‌هاى فرهنگى و نابودکننده غرب قرار دارند. چنین تصور مى‌شود که غرب مى‌کوشد تا با تهى ساختن ارزش‌هاى بومى‌فضاهاى فرهنگى نوینى را پدید آورد که بر اساس تابعیت از فرهنگ هژمون سازمان دهى مى‌شود.

سلطه فرهنگى که خود تابعى از میزان قدرت فنى و اقتصادى است، سریع ترین، ارزانترین و مطمئن ترین راه چیرگى بر ذهن‌ها و قلب‌هاست. از آنجا که منافع ملى همچنان مهمترین مقصد سیاست خارجى در روابط قدرت‌ها را تشکیل مى‌دهد، پیگیرى آن در چنین اوضاعى مستلزم درک فضاى جدید به همراه دسترسى به ابزارهاى متناسب با آن است.

به بیان دیگر، استفاده از قدرت فرهنگى راهى ارزان تر از سایر راه‌ها در متقاعد نمودن دیگران به انجام کارهایى است که ما انتظار داریم، انجام دهند. از آنجایی که واژه جنگ دارای بار منفی است، این احتمال وجود دارد که استراتژی‌های هوشمندانه و تفکر شده کم اهمیـت انگاشته شود.

متاسفانه جنگ نرم متاثر از کینه توزی غیرقابل توجیهی به ابزارهای پیش پا افتاده مانند سانسور و تخریب چهره رقیب تنزل یافته است؛ در حالی که مطالعه استراتژی‌های موثر که همزمان قادر باشد بصورت روشی برای اعمال قدرت نرم نیز بکار گرفته شود، نشان می‌دهد که جنگ نرم تنها با همان روشی موثر خواهد بود که قدرت نرم بر ترجیحات دیگران تاثیر می‌گذارد و لاجرم باید به همان اندازه هوشمندانه و دارای بینش تاریخی باشد.

استراتژى‌هاى جنگ نرم: سازگارى، کنترل، خلاقیت و اعتبار

سازگارى(Adaption): سازگارى را در اینجا مى‌توان به انعطاف تکنولوژیکى و فکرى ساختارهاى سازمانى در هماهنگ ساختن خود با ابداعات جدید تعریف کرد. نگاهى به تاریخ این پیشرفت‌ها و واکنش دولت‌ها و مردم نشان مى‌دهد که استراتژى سازگارى با عصر اطلاعات همواره بیش از رد و سرکوب آن مورد استفاده قرار گرفته است.

گسترش خطوط تلفن و تلگرف که از ۱۸۵۰ آغاز شد، مى‌توانست واجد خطراتى براى رژیم‌هاى سیاسى باشد که مایل به ورود اندیشه‌هاى نو نبودند اما در عمل و تدریجاً همه این کشورها به سوى پذیرش تکنولوژى‌هاى جدید و تطابق دادن آن با منافع ملى پیش رفتند. ارتباطات تلفنى برون مرزى در ۱۸۹۰، حمل و نقل بین قاره اى در ۱۹۱۹، تلگراف فرااقیانوسى در ۱۹۰۳ و امواج رادیویى فرااقیانوسى از ۱۹۰۱ به بعد نه تنها از سوى کشورهاى مختلف پذیرفته شد بلکه همه این کشورها تلاش کردند تا راه‌هاى استفاده از آن را در راستاى منافع ملى بیاموزند و بر دانسته‌هاى خود اضافه کنند.

امکان مکالمات بى سیم طى جنگ اول جهانى به سازمان دهى بهتر نظامى‌درون جبهه جنگ یارى رساند و تکنولوژى تلگراف، زمینه‌هاى اتحاد فراآتلانتیکى را از ۱۸۶۶ فراهم ساخت. همچنین رادیو و تلویزیون ابزارى قرار گرفت در راستاى تحکیم ملاط روحیه ملى در زمان صلح و بسیج سیاسى مردم در زمان‌هایى که جنگ نیاز به فراخوان سربازان آماده به خدمت را ضرورى مى‌ساخت.

بر کسى پوشیده نیست که امروزه صنعت سینما در جهان، یکى از قابل اطمینان ترین ابزارهاى انتقال پیام‌ها، معانى و ارزش‌هاى سیاسى رهبران به مردم و شکل دادن افکارعمومى‌در جهت ارزش‌هاى مورد نظر رهبران است. با اینکه که هرکدام از تکنولوژى‌ها مى‌توانند خطراتى را براى دولت‌ها بوجود بیاورند اما به نظر مى‌رسد منافع ناشى از آن‌ها بیشتر از مضراتشان جلب توجه نموده است. اوج این نفع جویى از تکنولوژى ارتباطات ایجاد خط تلفن میان کرملین و کاخ سفید موسوم به «خط قرمز» (Red Line) بود که بدون تردید در جلوگیرى از وقوع جنگ عالمگیر هسته اى موثر افتاد.

خلاقیت(Creativity): توانایى فنى نخبگان و تکنسین‌ها در افزودن بر اختراعات است تا جایى که برابرى استراتژیک با رقیبان یا برترى بر آنان را حفظ کند. سخن از این خلاقیت‌ها نه تنها مى‌بایست دربرگیرنده اختراعات مربوط به تجهیزات و ابزار ارتباطى و تامین اعتبارات مربوطه گردد بلکه مستلزم اندیشیدن پیرامون ارتباطات اجتماعى نیز هست. براى نمونه تلاش براى تشکیل نهادهاى تقویت کننده ارتباطات منطقه اى، شبکه‌هاى اجتماعى فراملى مانند کنفرانس رادیو و تلویزیون کشورهاى اسلامى‌مى‌تواند نوعى خلاقیت در بدست گرفتن ابتکار عمل و تبادل تجربیات و امکانات بین کشورهاى اسلامى‌شمرده شود.

اقدامات مشابهى در کشورهاى آمریکاى لاتین و کشورهاى عضو اتحادیه اروپا نیز صورت گرفته است. در حال حاضر ایالات متحده با صرف بیشترین بودجه تحقیقاتى در جهان، بیشترین سازگارى را با «جهان اطلاعات پایه» از خود نشان داده است. دانمارک، فنلاند، ژاپن و انگلستان رتبه‌هاى بعدى را به خود اختصاص داده اند. چین نیز به دنبال کشورهایى نظیر، تایوان، کره جنوبى، سنگاپور، مالزى و فیلیپین مى‌کوشد تا در این رتبه بندى جایگاهى شایسته براى خود بیابد.

کنترل: یعنى به دست گرفتن کانون سرمایه، تکنولوژى و نیروى انسانى ماهرى که بتواند با برترى بخشى در فضاى رقابتى، امکانات قدرت نرم را سازماندهى و اجرا نماید. باید یادآورى کنیم که نقش ایدئولوژى در این سازماندهى انکار ناپذیر است.

ایدئولوژى‌هاى لیبرالیزم، سوسیالیزم، دموکراسیزم و اکنون گلوبالیزم، در سازمان دادن به قدرت نرم، قابل پذیرش ساختن و دفاع پذیر ساختن آن، نقش عمده اى داشته و دارند. ایدئولوژى‌هایى بهتر مى‌توانند وظیفه سازماندهى را به انجام برسانند که دایره شمول گسترده اى داشته باشند و طیف مخاطبان آنها تعداد افزون ترى از مردم را به رغم مذاهب گوناگون، رنگ پوست، نژاد و جنسیت در بربگیرند.

برعکس ایدئولوژى‌هایى که به پیروان مذاهب، نژادها و جنسیت خاصى اشاره دارند، کمتر مى‌توانند مقبولیت بیابند. این گونه از ایدئولوژى‌ها حتى اگر توانایى‌هاى مادى و فکرى بالایى در بکاربستن قدرت نرم داشته باشند، بدلیل سازماندهى نارسا موفقیت چندانى کسب نخواهند کرد. آلمان نازى و اتحاد جماهیر شوروى به سبب آنکه جامعه هدف ایدئولوژى سیاسى آنها ویژه نژاد ژرمن و طبقه کارگران بود، نتوانستند از ظرفیت‌هاى قدرت نرم بهره کافى و لازم را ببرند. اسرائیل نیز تا زمانى که ایده ملت بودن خود را محدود به قوم یهود مى‌داند، در بهره گیرى از قدرت نرم با مشکل مواجه خواهد بود.

از آنجایى که ایران نیز نتوانسته است ایدئولوژى خود را براى مخاطبان مسلمان غیرشیعى و غیرمسلمانان تدارک ببیند، تنها براى مسلمانان شیعه مذهب جذابیت و گیرایى دارد و در عوض همان ایدئولوژى موجب بى اعتمادى‌ها و هراس‌ها از قدرت گرفتن ایران در میان جوامع یهودى، مسیحى و مسلمان غیرشیعى گشته است.

آیا یکى از دلایل موفقیت لیبرال دموکراسى در ایجاد شائبه فرارسیدن پایان تاریخ این نیست که بر طبیعت انسانى و حقوق ذاتى او فارغ از ملیت‌ها، نژادها و دیگر معیارهاى تفاوت بخش اجتماعى استوار شده است؟ اگرچه اسلام در ذات خود جهانشمولى و دربرگیرى بى نظیرى در میان ادیان الهى دارد اما تاکنون متاسفانه هیچ نسخه اى از اسلام که مسلمانان بدست داده اند، نتوانسته از این ظرفیت بى کران بهره مند گردد؛ این در حالى است که جهان مسیحیت پس از قرن شانزدهم موفق به عبور از این مرحله و گشودن چهره واقعى و جهانشمول مسیحیت در برابر هواداران مطلق حاکمیت کلیسا شد.

اعتبار (Credibility): در گذشته برخوردارى از منابع مادى مانند معادن، جمعیت، نیروى نظامى‌بزرگ و خزانه‌هاى سرشار از طلا براى پیروزى در جنگ‌ها و کاربرد قدرت سخت کفایت مى‌کرد. در عصر اطلاعات که شهروندان هرچه بیشتر وارد پروسه سیاست‌هاى جهانى شده اند، به کار بردن قدرت نرم به منبع دیگرى یعنى اعتبار نیز نیاز دارد. در عصر فرمانروایى اطلاعات، برخودارى از اعتبار اهمیت شایانى در نایل شدن به اهداف دارد. کشورها و نهادهایى که از اعتبار بیشترى نزد عموم مردم برخوردار باشند، بهتر مى‌توانند از سرچشمه‌هاى قدرت نرم بهره بگیرند و برعکس هنگامى‌که کشور یا نهادى نتواند اعتبار کافى براى نظرات و دیدگاه‌هاى خود دست و پا کند، قادر نخواهد بود مخاطبان بیشتر و در نتیجه خریداران بیشترى براى خود جلب کند.

اما چگونه کشورها مى‌توانند اعتبار لازم را بدست آورند؟ منظور از اعتبار دربرگیرنده اعتبار مادى و اعتبار اخلاقى است. کشورى که قصد دارد شمار مخاطبان بیشترى را قانع کند، باید از ثروت و موفقیت کافى برخوردار باشد؛ بگونه اى که به دیگران نشان دهد بر اساس روش تفکر و زندگى ویژه اى توانسته است، موفقیت کسب کند. هرچه کشورى ثروتمندتر باشد، دیگران بیشتر به حالش غبطه خواهند خورد. این همان اعتبار مادى است. اما اعتبار اخلاقى مهمتر از آن است چراکه اگر ثروت در کشورى ثروتمند بطور چشمگیرى غیرعادلانه توزیع شده باشد، حسادت کمترى را برخواهد انگیخت. رهبرانى که دچار فساد مالى و اخلاقى هستند، رهبرانى که بر اساس تقلب، کودتا و دیگر شیوه‌هاى غیردموکراتیک حکومت مى‌کنند، کشورى که مدام به همسایگانش تعدى مى‌کند و دولتى که مردمش را مورد آزار و تعقیب قرار مى‌دهد، از اعتبار اخلاقى برخوردار نیستند.

اگر چنین کشورى اعتبار مادى نیز داشته باشد، احتمال کمى‌وجود دارد که بتواند دیگران را به درستى عقاید و اقداماتش متقاعد سازد. در همین رابطه باید دو نکته را هم اضافه کنیم: نخست اینکه اعتبار منبع ناپایدارى براى قدرت نرم محسوب مى‌شود. چراکه بیش از اندازه ذهنى و وابسته به اعتقادات و قضاوت‌هاى مردم است؛ مردمى‌که به سرعت دستخوش تغییرات بنیادین در عقایدشان مى‌گردند.

اعتبار کشورها ممکن است به همان سرعت روند نزولى یا صعودى را طى کند. براى مثال، اعتبار آمریکا تا قبل از فاش شدن دروغ‌هاى مربوط به وجود تسلیحات کشتار جمعى عراق در مقایسه با دوران پس از آن آشکارا از رتبه بالاترى برخوردار بود. همچنین افشاى تصاویر مربوط به شکنجه زندانیان عراقى در ابوغریب اعتبار ایالات متحده را به شدت مخدوش کرد.

سرکوب مسلمانان در ایغور بدست دولت چین به کاهش اعتبار چین انجامید و سرنوشت مشابهى نیز در انتظار روسیه پس از حمله به گرجستان بود. در هیچیک از این موارد اهمیتى ندارد که دولت‌هایى که اعتبارشان را از دست دادند چه اندازه در تصمیماتشان بر حق بودند و بر اساس چه ضرورت‌ها یا اولویت‌هایى دست به این اقدامات زده اند. مهم این است که دیگران چگونه این اقدامات را تفسیر مى‌کنند. به همین ترتیب کاهش اعتبار ایران پس از حوادث انتخابات ریاست جمهورى و افزایش اعتبار ترکیه پس از برگزارى رفراندوم تغییر قانون اساسى نمونه‌هاى دیگرى از نوسان اعتبار در سیاست بین المللى است. اعتبار در بستر زمان و نسبت به دیگران مفهومى‌کاملاً نسبى است.

دوم آنکه، لزوماً رابطه مستقیمى‌میان اعتبار و قدرت کلاسیک وجود ندارد. مى‌توان از کشورهاى کوچکترى مانند فنلاند و کره جنوبى نام برد که از اعتبار بالایى بهره مند هستند و نیز کشورهاى قدرتمندى مانند چین و ایالات متحده که اعتبارشان متناسب با قدرتشان نیست. بنابراین منابع قدرت نرم پراکنده تر و در دسترس تر از منابع قدرت سخت است که این امکان را فراهم مى‌کند تا کشورهاى بیشترى بتوانند به این منابع دست یابند. اما چرا برخى کشورها از برخى دیگر معتبرتر هستند؟ چگونه مردم اعتبار کشورها را تشخیص مى‌دهند یا درباره آن قضاوت مى‌کنند؟

استراتژی‌های مورد بحث کامل نخواهند بود مگر آنکه دولت‌های مجری آن، زمینه‌های لازم برای گفتگوی جهانی را فراهم کنند. واژه جنگ نرم به خودی خود دارای بار منفی است. چراکه این تصور را به ذهن متبادر می‌سازد که دولت در پیش گیرنده این سیاست، قصد دارد با موضع گیری خشن و انعطاف ناپذیر از تاثیرگذاری قدرت نرم کشور مقابل بکاهد.

به فرض که چنین سیاستی موفقیت آمیز هم باشد، قادر نخواهد بود که بطور متقابل از قدرت نرم بهره بگیرد؛ چراکه جنگ نرم با ملاحظه بار منفی اش که همراه است با بستن فضاهای باز مجازی (سانسور)، گشودگی فضاهای اجتماعی برای تبادل آرا، تجارب و دیدگاه‌ها به منزله شرط ضروری برای بکاربستن قدرت نرم را نقض می‌کند. در اینصورت قدرت محدود کننده گشودگی، ناگزیر، فرصت‌های خلاقیت، کنترل و اعتبار را از دست خواهد داد. باید توجه داشته باشیم که فضای مجازی به دلیل نوپا بودنش فاقد قوانین و مقررات جامع و روشن می‌باشد. این خلا قانونی تا جایی پیش رفته است که اکنون اصطلاح «جنگ سایبری» یا خرابکاری‌های اینترنتی که می‌تواند خسارت‌های مادی به دولت یا فردی که مورد حمله قرار گرفته، وارد سازد، به اصطلاحی رایج بدل گشته است.

جنگ‌های سایبری اغلب هنگامی‌رخ می‌دهند که دو کشور و افراد تابع آن بطور رسمی‌اعلان جنگ نکرده اند؛ با این وجود در معرض آسیب‌های مادی قرار دارند که تلویحاً از شرایط جنگی سرچشمه می‌گیرد.بدون تردید این نارسایی‌ها در فضای مجازی باید با قوانین حقوقی حمایـت کننده برطرف شوند؛ این اتفاق نخواهد افتاد مگر آنکه در سوی دیگر، دولت‌ها، گشودگی فضاهای مجازی را به عنوان اصل خدشه ناپذیر در زمان صلح بپذیرند. این گشودگی مجال خواهد داد تا گفتگوی ارزش‌ها از مجاری رسانه‌ها ابعاد جهانی بیابند.

[color=blue]نویسنده دیاکو حسینى[/color]
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ديکتاتورى‌ها در کشورهاى عربى نيز منحصر به فرد است. براى نخستين بار در تاريخ انقلاب‌هاى منطقه مى‌شنويم که ارتشى براى دفاع از حکومت کشورى ديگر به طور رسمى نيروى نظامى به آن کشور مى‌فرستد تا تظاهرکنندگان آن کشور را سرکوب کند. ارتش عربستان براى سرکوب قيام مردم بحرين يک هزار نيرو در قالب نيروهاى شوراى همکارى خليج فارس به اين کشور فرستاده است. در اين ارسال نيرو امارات متحده عربى نيز همکارى داشته است.

اين نخستين بار در انقلاب‌هاى عربى است که يک کشور عربى براى کمک به کشور عربى ديگر وارد عمل مى‌شود، نيرو مى‌فرستد و به آن کشور کمک مى‌کند که با قدرت مخالفانش را سرکوب کند.

حرکت نيروهاى عربستانى و اماراتى به خاک بحرين بازتاب گسترده‌اى در رسانه‌هاى مختلف جهان داشته است. تا قبل از اين شبکه‌هاى عربى به واسطه بستر شيعى انقلاب بحرين تلاش مى‌کردند که اهميت چندانى به اين حرکت مردمى ندهند. حتى پيوستن سنى‌ها و ليبرال‌ها به جمع تظاهرکنندگان نيز باعث نشد تا اهميت بحرين براى رسانه‌ها پررنگ شود. اما حرکت ديروز ارتش عربستان همه چيز را به هم زد. ديگر مجالى براى لاپوشانى وجود نداشت. حتى العربيه که وابسته به دولت عربستان است نيز چاره‌اى نديد جز اين که ورود نيروهاى عربستانى و اماراتى به بحرين را پوشش دهد. العربيه حتى رسما گفت که هدف از ورود اين نيروها به بحرين سرکوب معترضان شيعى است.

همه رسانه‌ها بر يک نکته تاکيد داشتند که ورود نيروهاى عربستانى به بحرين زير پا گذاشتن خطوط قرمز در انقلاب‌هاى مردمى منطقه است. سى‌ان‌ان، اين حرکت عربستان را دهن کجى به توصيه مقامات امريکايى که خواستار حل مسالمت‌آميز اعتراض‌هاى مردمى بحرين بودند، توصيف کرد. اين شبکه به سفر اخير رابرت گيتس وزير دفاع ايالات متحده به بحرين اشاره کرد و گزارش داد که در آن سفر وزير دفاع امريکا از بحرين خواست که بحران مشروعيت جارى در اين کشور به گونه‌اى حل شود که بهانه به دست هيچ کشورى براى مداخله ندهد. البته وزير دفاع امريکا در اين توصيه خود به روشنى گفت که منظورش از کشور خارجى ايران است ولى بسيار روشن است که ورود نيروهاى عربستانى به بحرين نيز مورد انتظار امريکايى‌ها نبوده است.

اين که چرا عربستان سعودى دست به چنين کارى زد، دلايل روشنى دارد. ورود نيروهاى عربستانى به بحرين در حقيقت تلاشى براى مهار تظاهرات در خاک عربستان است. عربستان نزديک به دو هفته است که شراره انقلاب‌هاى مردمى را در گوشه و کنار خاک خود برافروخته مى‌بيند. به خصوص در استان‌هاى الشرقيه و قطيف که دو جمعه اعتراضى را پشت سر گذاشتند و رسما عليه پادشاه و نظام حاکم شعار دادند. عربستانى‌ها براى نخستين بار طى 30 سال گذشته خطر را احساس کردند. فهميدند که اگر به صداى اقليت مسلمان گوش ندهند و نخواهند مطالبات مردم را اجابت کنند چاره‌اى جز مشاهده تظاهراتى از اين دست ندارند. شايد اگر مردم استان‌هاى الشرقيه و قطيف دست به تظاهرات نمى‌زدند دولت عربستان به خود جرات نمى‌داد که براى سرکوب تظاهرکنندگان بحرينى نيروى نظامى به اين کشور بفرستد.

از سويى، غالب کارشناسان بر اين اعتقادند که بحرين دومينوى سقوط هيئت حاکمه کشورهاى عرب حاشيه خليج فارس است. به اعتقاد آنها اگر بحران بحرين مهار نشود و در نهايت مردم و تظاهرکنندگان در اين کشور به موفقيت برسند، دامنه تظاهرات قطعا به کشورهاى ديگر منطقه خواهد رسيد و تمامى آنها دچار دگرگونى خواهند شد. مسئله زمانى جديت پيدا کرد که در کنار بحرين، عمان نيز تظاهرات گسترده‌اى به خود ديد تا آنجا که سلطان قابوس دستور به اصلاحات گسترده داد و چند وزير را از کار بر کنار کرد.

از سوى ديگر، بسيار روشن است که با شروع انقلاب‌هاى عربى، اقليت شيعى نيز بيدار شده است. نگاهى به کشورهاى عرب حاشيه خليج فارس که مى‌اندازيم به خوبى در مى‌يابيم که در تمامى اين کشورها شيعيان يا در اقليت بوده‌اند و مورد ستم قرار گرفته‌اند يا اگر هم اکثريت را شامل مى‌شدند اقليتى بر آنها حکومت کرده که به شدت آنها را سرکوب کرده و آنها را از ساده‌ترين حقوقشان هم محروم ساخته است. اين بيدارى براى منطقه‌اى که هنوز با رنگ و بوى طايفه‌اى امور را مى‌گذراند، قابل تحمل نيست.

[color=blue]موضع ايران [/color]

در اکثر رسانه‌هاى عربى ورود نيروهاى عربستانى و اماراتى به خاک بحرين را در کنار واکنش قاطع ايران بررسى کرده‌اند. روزنامه‌هاى القدس العربى، النهار و السفير هر سه به نقل از على اکبر صالحى، وزير امور خارجه ايران نوشته‌اند که ايران ورود نيروهاى عربستان به خاک بحرين را محکوم کرده و گفته است که دست بسته نمى‌نشينيم و نظاره‌گر شويم که نيروهاى عربستان شيعيان را سرکوب کنند.

بى‌شک اقدام عربستان حرکتى بسيار خطرناک در معادلات سياسى محسوب مى‌شود. پس از اين حرکت عربستانى‌ها نبايد انتظار داشته باشند که نيروهاى خارجى وارد کشورهاى ديگر نشوند. مثلا بر سر ليبى نبايد توقع داشته باشند که کشورى خارجى براى دفاع از منافعشان نيروى نظامى نفرستند.

در حال حاضر ايران نيز مى‌تواند به خود جرات دهد که براى دفاع از منافع خود دست به اقدامات سخت‌افزارى بزند. به هر صورت ايران در تمامى کشورهاى عرب حاشيه خليج فارس، منافعى دارد که مى‌تواند بگويد براى دفاع از منافعش مى‌تواند اقدامات لازم را انجام دهد. البته هنوز مشخص نيست که در مرحله بعدى ايران دست به چه کارى خواهد زد يا اقدام ايران براى دفاع از منافع شيعيانى که خود را از لحاظ معنوى متمايل به آن مى‌دانند چه خواهد بود.

[color=blue]موضع امريکا [/color]

بحرين موضوعى ويژه است که عربستانى‌ها نمى‌توانند به راحتى بر سر آن به توصيه‌هاى امريکايى‌ها گوش دهند. آنها بحرين را به مثابه ايالتى وابسته به خود مى‌دانند که براى حفظ آن حاضرند دست به هر کارى بزنند. از اين رو زير بار فشار امريکايى‌ها به اين راحتى‌ها نمى‌روند. به خصوص اين که وابستگى نفتى امريکا به عربستان براى همه روشن است و اين مى‌تواند ابزارى براى عربستانى‌ها براى دفاع از منافعشان در برابر امريکا و فشار به آن باشد.

امريکايى‌ها از اين که ايران در منطقه نفوذ کرده و بحرين و به طبع آن ديگر کشورهاى عربى حاشيه خليج فارس را يک به يک به زمره دوستان خود تبديل کند، به شدت نگرانند. در حال حاضر هم از اين که قطر و عمان با ايران پيمان امنيتى امضا کرده‌اند به شدت ناخرسندند و معتقدند که اين اقدام هر گونه حرکت ايذايى عليه ايران را با چالش مواجه مى‌کند و در عين حال دامنه نفوذ ايران يا بهتر بگوييم سکوى پرتاب ايران به ديگر نقاط عربى را مهيا مى‌سازد. قطر در پرونده لبنان و فلسطين با ايران همکارى کرد که اين موضوع به مذاق امريکايى‌ها به هيچ وجه خوش نيامد.

از سويى امريکايى‌ها نگرانى ديگرى نيز دارند، آن هم افزايش شکاف‌ها در شوراى همکارى خليج فارس با دستاويز قرار دادن بحرين توسط ايران است. دلايل وجود اين نگرانى روشن است. عمان با امارات متحده عربى اختلاف نظر دارد، اتفاق ديروز مى‌تواند، اين کشور را بيش از پيش به ايران نزديک کند و اين عامل مى‌تواند يک شکاف در شوراى همکارى خليج فارس به وجود آورد. از سويى قطر نيز در رقابت تنگاتنگ منطقه‌اى با عربستان سعودى به سر مى‌برد، حرکت ديروز عربستان مى‌تواند دستاويزى تازه براى مانور سياسى قطر عليه عربستان شود و همين موضوع زمينه‌هاى نزديکى قطر به ايران براى ضربه زدن به عربستان را فراهم آورد.

[color=blue]نویسنده علی موسوی خلخالی [/color]


=====================================


پس از سفر وزیر دفاع آمریکا به بحرین و گفتگوی وی با خاندان سلطنتی این کشور خبری منتشر شد که حکایت از عزم جدی کشورهای عرب حوزه خلیج فارس برای مقابله با موج اعتراضات مردمی در بحرین داشت، اما این اتحاد چرا و با چه اهدافی صورت گرفته است؟

پیش از سفر گیتس به منامه، جلسات استماع زیادی در کنگره آمریکا با حضور دولتمردان برجسته این کشور برگزار شد و موضوع مشترک همه این جلسات اوضاع بحرین و استراتژی واشنگتن در قبال آن بود و اعضای کنگره در مورد امکان نفوذ انقلاب ایران در کشورهای عربی نگران بودند. دولتمردان آمریکا از جمله “هیلاری کلینتون” وزیر خارجه و “رابرت گیتس” وزیر دفاع آن به صراحت اعلام می‌کردند که سندی مبنی بر دخالت ایران در امور داخلی کشورهای عربی از جمله بحرین وجود ندارد.اما نکته‌ای که نباید آن را نادیده گرفت این است که مقامات آمریکایی هر چند اعلام می‌کردند که سندی برای اثبات دخالت ایران در خیزش مردم کشورهای عربی وجود ندارد اما اگر حاکمان این کشور نتوانند اعتراضات مردمی را کنترل کنند بدون شک ایران می‌تواند در روند آتی کشورشان نقش ایفا کند.

این که چرا آمریکا به کشورهای عربی بویژه بحرین هشدار داده که اگر نتواند اعتراضات مردمی را کاهش دهد نقش ایران در این کشور عربی افزایش خواهد یافت و این موضوع مشکلات زیادی را برای آمریکا بوجود خواهد آورد، خود نیز جای سوال دارد. علاوه بر آن چندی پیش روزنامه دیلی تلگراف از تماسی میان پادشاه عربستان با همتای بحرینی وی خبر داد که در این تماس ملک عبدالله به “عیسی بن حمد آل خلیفه” گفته بود اگر نمی‌توانید شعیان کشور خود را ساکت کنید ما می‌توانیم این کار را انجام بدهیم. و از همین رو بود که روز یکشنبه خبر اعزام نظامیان عربستانی به بحرین منتشر شد و پس از آن وزیر خارجه این کشور با قرار دادن پیامی در شبکه اجتماعی تویتر اعلام کرد که کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس با اعزام نیرو به بحرین موافقت کرده‌اند.

با این توضیح این پرسش شکل می‌گیرد که چرا کشورهای عرب حوزه خلیج فارس و حامیان غربی آنها بویژه آمریکا برای سرکوب قیام مردم بحرین هم قسم شده اند؟

یکی از دلایلی که بسیار روشن است، وجود پایگاه ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکا در بحرین است. ایران و بحرین از کشورهای حاشیه خلیج فارس هستند و با توجه به آنکه بیش از یک پنجم از انرژی مورد نیاز جهان از این منطقه مهم به دست می‌آید حضور آمریکا در بحرین معنا پیدا می‌کند و خوب اگر خیزش مردم این کشور منجر به سقوط خاندان آل خلیفه شود وضعیت آمریکا در این کشور به چه صورتی درمی آید؟

بحرین کشوری است که بیش از ۷۰ درصد از مردم آن را شیعیان تشکیل می‌دهند اما با این وجود اقلیت سنی بر آن حاکم هستند و در طی سالیان گذشته این اکثریت به شدت از سوی اقلیت در فشار بوده و اجازه هیچ گونه عرض اندامی به آنها داده نمی‌شد.

با این اوصاف در صورت سقوط خاندان آل خلیفه و با توجه به حضور شیعیان در بحرین، در حکومت آتی این کشور بدون شک شیعیان حضوری پررنگ‌تر خواهند داشت و آمریکا نگران آن است که قدرت گرفتن شیعیان در بحرین عاملی باشد برای پایان یافتن حضور نظامی این کشور در خلیج فارس. علاوه بر آمریکا، دیگر کشورهای عرب حوزه خلیج فارس از جمله عربستان نیز با شیعیان دشمنی دیرینه دارند و وضعیت شیعیان در این کشور و نحوه برخورد نیروهای امنیتی عربستان با زائران شیعه خانه خدا به خوبی گویای این مطلب است.

با در نظر گرفتن نقش اسلام در خیزش مردم کشورهای عربی و اشاره به جای “بشار اسد” رئیس‌جمهور سوریه مبنی بر اینکه نزدیکی بیش از حد حاکمان عربی به آمریکا و رژیم صهیونیستی یکی از دلایل اصلی نارضایتی مردم از آنها بوده، کشورهای عرب حوزه خلیج فارس نگران آن هستند که با به نتیجه رسیدن اعتراضات مردمی در بحرین مردم کشور آنها نیز انگیزه بیشتری برای ادامه اعتراضات خود بدست بیاورند و در این راه پرداختن به موضوع ایران هراسی می‌تواند رهبران کشورهای عربی را با هم متحد کند.

قدرت گرفتن روز افزون ایران در منطقه و پشت سر گذاشتن موانع متعدد داخلی و خارجی توسط مردم ایران و رسیدن به قله‌های ترقی، کشورهای عرب منطقه و حامیان غربی آنها را نگران این نکته کرده که در صورت قدرت گرفتن شیعیان در کشورهای عربی، خواست و نگرش سیاسی مردم آنها رنگ و بوی اسلامی که شباهت به خواست مردم ایران دارد پیدا کند از همین رو در تلاش هستند تا به هر نحو ممکن با تحرکات شیعیان برخورد کنند.

[color=blue]نویسنده عبدالحمید بیاتی[/color]
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[color=blue]نظریه نفوذ استراتژیک ایران[/color]

چندی است نظریه نفوذ استراتژیک ایران در سطح بین‌المللی مورد پذیرش و بحث کارشناسانِ مطرح و معروف قرار گرفته است.

با وجود این، باید این نکته را مد نظر قرار داد که شاخص‌های بسیار زیادی در دورنمای نفوذ روزافزون ایران در سطح بین‌المللی مؤثر هستند، ازجمله، نقش نخبگان و سرمایه‌های انسانی این دولت ـ ملت در ارتقای نفوذ ایران در سطح بین‌المللی و در دورنمای آتی جهت تحقق منافع ملی این کشور، از اهمیت خاصی برخوردار است. فارغ از نوع جهت‌گیری‌های سیاسی نخبگان ایرانی ـ چه در داخل و چه در خارج از این کشور ـ سؤال مهم و اساسی‌ای که وجود دارد این است که نخبگان و سرمایه‌های انسانی این کشور، چه نقشی را می‌توانند در قبال ارتقای نفوذ بین‌المللی ایران در سطح بین‌المللی از طریق جهت‌گیری‌های سیاست خارجی داشته باشند؟ در جواب به سؤال فوق باید اشاره داشت که همگامی نخبگان ایرانی در این مسیر، به‌خصوص در حوزه‌های محیط اداراکی ـ بینشی، ماهیت و موضوعات و عملیات؛ اجرا، اعمال و نظارت سیاست خارجی می‌تواند به تحقق منافع و اهداف ملی و ارتقای نفوذ بین‌المللی ایران در دورنمای آتی، کمک قابل توجهی به شرح زیر نماید.

[color=blue] حوزه محیط ادراکی ـ بینشی:[/color] اولین پیش‌شرط در این حوزه، توجه ویژه نخبگان مختلف ایران در روش و زاویه دید، نگرش استراتژیک و روش انتخاب معیار سنجش و سنجش‌پذیری ابزار سنجش به حوزه موضوعات بین‌المللی مرتبط با ایران است. بدون شک، تلاش در جهت ارتقای درک، برداشت و ارزیابی درست از محیط جدید منطقه‌ای و بین‌المللی در این راستا مسئله مهمی است. ارتقای این محیط‌شناسی درست، به‌طور خاص می¬تواند در سطوح پژوهشی، آموزشی، رسانه‌ای، سیاست‌گذاری، و اجرایی، مد نظر نخبگان ایرانی قرار گیرد. درک درست از محیط‌‌شناسی بین‌المللی، انتظارات واقعی ایرانیان را از موضوعات مورد نیاز کشور از منظر ماهیت، گستره و اولویت‌بندی حوزه‌های اثرگذار برای این کشور تحت تأثیر قرار خواهد داد و در نهایت، در مدیریت درست در این حوزه‌ها و هدایت آنها به مجاری مثبت و صحیح، مؤثر واقع خواهد شد. بدون شک، تجدید نظر نخبگان ایرانی در روش مطالعه و فهم فضای جدید بین‌المللی، موضوعات مورد نیاز کشور، دانش‌محوری، به‌روز‌محوری، توسعه‌محوری، اجماع‌نگری، بوروکراتیک‌نگری، انباشت‌گرایی، کار گروهی، و جمع‌نگری می‌تواند در فهم درست از موضوعات آینده‌نگرانه مرتبط با منافع ملی ایران، مؤثر واقع شود. حرکت در این مسیر در نهایت ایرانیان را در مسیر و در جریان فضای جدید قانون‌سازی، تئوری‌سازی، نظریه‌سازی و قاعده‌سازی و نفوذ بیشتر در صحنه تحولات بین‌المللی هدایت خواهد نمود.

[color=blue] حوزه ماهیت و موضوعات:[/color] در این حوزه، تغییر شیوه‌های جذب، کسب و انتقال اطلاعات و سرمایه‌های فکری نخبگان ایرانی به سطوح مشورتی، تصمیم‌ساز، تصمیم‌گیر و اجرایی، استفاده از منابع معتبر و دقیق، استفاده متوازن از منابع و ظرفیت‌های داخلی و خارجی می‌تواند مفید فایده باشد. علاوه‌ بر این، استفاده از مشاوران و متخصصان برجسته داخلی و خارجی و توجه به دیدگاه‌ها و نظرات آنها، تأثیر قابل توجهی در انتخاب و اولویت‌بندی موضوعات مرتبط با منافع ملی ایران و ماهیت آنها خواهد داشت.

[color=blue] حوزه عملیات، اجرا، و نظارت: [/color]درک واقعیات جدید جهانی نزد نخبگان اجرایی سیاست خارجی ایران، اولین مرحله عملیاتی و اجرایی یک نگاه توسعه‌محور، در ارتباط با موضوع تعامل ایران با محیط منطقه‌ای و بین‌المللی جدید است. در مرحله اجرا، هرقدر بتوان دیدگاه‌های نخبگان سیاسی و اجرایی بین‌الملل‌گرا، رضایت‌گرا، توسعه‌گرا، مصلحت‌گرا، کثرت‌اندیش، حل‌المسائل‌نگر، منفعت‌گرا و مسلح به زبان و ادبیات بین‌المللی را در حوزه کاربردی عملیاتی نمود، زودتر می‌توان به تحقق اهداف ملی ایران در چشم‌انداز آتی امیدوار بود. همزمان با استفاده نخبگان سیاسی و اجرایی، آماده‌سازی زمینه دیپلماتیک، رسانه‌ای و اقناع‌سازی دولتمردان و بخش خصوصی سایر کشورها، نقش مهمی در مدیریت اقدامات در حوزه تعامل ایران با محیط بین‌المللی و موضوعات آن ایفا می‌نماید.

نتیجه این‌که، توجه و مشارکت نخبگان ایرانی در داخل و خارج این کشور جهت کمک به توسعه و پیشرفت حداکثری این واحد ملی در سطح نظام بین‌الملل با توجه به فضای جدید منطقه‌ای و بین‌المللی، الزام غیرقابل اجتنابی است. اجماع و هماهنگی نخبگان ایرانی در سطوح مختلف فوق، کمک قابل توجهی به بهره‌برداری ایرانیان از مزایای محیط منطقه‌ای و بین‌المللی فراروی ایران و ارتقای نفوذ روزافزون آتی و قدرت چانه‌زنی ایران در سطح معادلات بین‌المللی با توجه به اهداف سیاست خارجی این کشور خواهد داشت.

[color=blue]نویسنده بهزاد خوش‌اندام[/color]

لینک
http://www.idsp.ir/fa/pages/?cid=6789
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
كسي كه مدتي است از يادمان رفته اين هفته با ايراد يك سخنراني جالب دوباره در عرصه عمومي ظاهر شد. جرج بوش، رييس‌جمهوري سابق آمريكا، در يكي از سخنراني‌هاي نه‌چندان پرشمار خود گفت: «آمريكا نمي‌تواند تصميم بگيرد كه فلان حركت آزادي‌خواهانه در خاورميانه به راه بيفتد يا نه. فقط مي‌تواند تصميم بگيرد كدام طرف باشد... آمريكا روشن و صريح بايد طرف آزادي را بگيرد. بوش را درواقع مي‌توان نماينده گروه محافظه‌كاران خوش‌بين دانست در برابر نظرات مخالف انبوه محافظه‌كاران بدبين.

از جمله اين افراد بنيامين نتانياهو، نخست‌وزير اسراييل، است كه در نوامبر گذشته بهار عرب را «موجي بنيادگرا، ضدغرب، ضدآزادي، ضداسراييل و غيردموكراتيك» خواند. مضحك آنكه در نگراني از بيداري مردم عرب، نتانياهو يك شريك ناساز دارد: سلسله سلطنتي سعودي.
اكنون اسراييل و عربستان هر دو در هراس از خيزش موج بيداري در جهان عرب در غم هم شريكند. كمتر ديده‌ايم كه اين دو كشور در سياست‌هاي خارجي خود تا اين اندازه به هم نزديك شده باشند. همين نگراني پادشاه سعودي را واداشت تا چندي پيش ميزبان كنفرانسي باشد با حضور سلاطين عرب تا همه با هم در برابر دموكراسي مدرن يكپارچه بايستند.

پنج همسايه عربستان - كويت، بحرين، قطر، امارات متحده عربي و عمان – كه به كنفرانس دعوت شده بودند همگي داراي نظام پادشاهي و عضو شوراي همكاري كشورهاي حاشيه خليج‌فارس هستند. سعودي‌ها مي‌گويند اميدوارند بتوانند با اين كشورها اتحاديه‌اي به وجود بياورند از نوع اتحاديه اروپا كه به باور آنان رژيم‌هاي سلطنتي منطقه را از دموكراسي و ناآرامي‌ها در امان نگه دارد. اما انگار اين رويكرد مي‌رود تا به ضد خود بدل شود. كشورهاي كوچك‌تر حاشيه خليج‌فارس از ترس سلطه عربستان پس كشيده‌اند.

پس سعودي‌ها چه بايد كنند؟
خب، رياض نقشي پيچيده در جريان بيداري اعراب ايفا مي‌كند. از يك طرف با تقويت باورهاي فرقه‌اي سني‌ها را مسلح مي‌كند تا در برابر علوي‌هاي سوريه كه قدرت را در دست دارند مبارزه كنند و در جاهاي ديگر نيز شاهديم كه عربستان سعودي مي‌خواهد با استفاده از بذل و بخشش سخاوتمندانه مالي دستي در وقايع بيداري عرب داشته باشد. از سوي ديگر ‌هزاران سرباز سعودي براي در هم شكستن اعتراضات به بحرين فرستاده مي‌شوند. از اردن و مراكش نيز خبر مي‌رسد كه پادشاه سعودي سخت در پي مجاب كردن پادشاهان اين دو كشور است تا از دادن امتيازات دموكراتيك به مردم پرهيز كنند، مبادا الگويي شود براي ساير سلطان‌نشين‌هاي عرب. در كشور خود نيز پادشاه سعودي مي‌خواهد با بريز و بپاش از خزانه سلطنتي، حمايت مردمش را بخرد. دولت سعودي ده‌ها‌ميليارد دلار به بيكاران اين كشور كمك مالي كرده و حقوق سربازان و كاركنان دولت را بالا برده است. قيمت بنزين در عربستان گالوني 50 سنت است؛ تقريبا يك‌هشتم قيمت آن در ايالات متحده.

البته ماجراي حاكميت عربستان كمي متفاوت از داستان هويج و چماق است. واقعيت آن است كه عربستان سعودي شايد يگانه كشور جهان عرب باشد كه مردمي محافظه‌كارتر از رهبرانش دارد. به اين ترتيب رياض ترجيح مي‌دهد در غرب به دليل آنكه مانع رانندگي زنان مي‌شود مسخره‌اش كنند تا آنكه با تغيير ناگهاني سياست‌هاي اجتماعي ناچار شود چندين گام در برابر جناح راست افراطي عقب بنشيند. از برخي جهات اما تغييرات جمعيتي و اقتصادي، حاكمان سعودي را مجبور مي‌كند با زمان همراه شوند. حتي ثروت بي‌كران نفت هم نخواهد توانست آنان را تا ابد در برابر مدرنيته مصون نگه دارد.

امروز دموكراسي‌‌هاي جهان عرب داستاني است درهم‌ريخته، پيچيده و سخت ناگوار. اما آنان كه به تازگي به قدرت رسيده‌اند داراي مشروعيتي هستند كه از حمايت مردم سرچشمه گرفته است؛ حمايتي كه در جهان ما شرطي ناگزير براي وجود هر دموكراسي به شمار مي‌رود. گذر زمان و آينده نشان خواهد داد نتانياهو در مورد بيداري اعراب در اشتباه بوده و شايد بوش راه درست را مي‌رفته است.


[color=blue]فريد زكريا مترجم: مرجان يشايايي[/color]
[url="http://khabarfarsi.com/ext/2642444"]http://khabarfarsi.com/ext/2642444[/url]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.