kereshti

...سرداران بی سر ...

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

سلام
دو ستان اين سري خاطرات ها رو از کتاب سرداران بي سر براتون نقل مي کنم
اکثر اين داستان ها درباره شهدايي هستش که در زمان شهادتشون سرشون از بدن جدا شده
(شرط خواندن خاطرات فاتحه به روي شهدا و امام شهدا و صلواتي براي تعجيل در فرج اقا امام زمان هستش )
امیدوارم خوشتون بیاد
[img]http://uploadtak.com/images/whgjotep2o14prbf500.jpg[/img]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ستم هاي ناگفته عراقي ها در جنگ هشت ساله نسبت به رزمندگان اسلام بسيار زياد است نمونه ي انها اين است:
نظاميان خون اشام عراقي به تلافي کشته هاي خود در يکي از عمليات ها هفتاد نفر از اسراي ايراني را روي پل القرنه با قساوت تمام سر بريدند و جوي خون براه انداختند
(راوي عباس رحيمي ر.ک. مقاومت در اسارت ج4 ص 69

اگه خوشتون اومد بگید بازم بزارم
[size=9][/size]لطفا یکی از مدیران زحمت انتقال عکس رو بکشه بنده اکانت ندارم

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[color=red]اگه خوشتون اومد بگید بازم بزارم[/color]

خوشمون اومد؟؟؟؟دلمون به درد اومد.دستت درد نكنه.تاپيك زيبايي ميشه.ادامه بدين ممنون ميشم.با ان تاپيك انسوي جنگ جالب ميشه..
يا علي.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote][color=red]اگه خوشتون اومد بگید بازم بزارم[/color]

خوشمون اومد؟؟؟؟دلمون به درد اومد.دستت درد نكنه.تاپيك زيبايي ميشه.ادامه بدين ممنون ميشم.با ان تاپيك انسوي جنگ جالب ميشه..
يا علي.[/quote]
ان شا الله برادر البته یک سری داستانهای دیگه هم دارم در مورد رزمندگان و حضرت امام خمینی (ره) که اونم در تایپیکی جداگانه براتون می زارم
_______________________________________________________________________________________________________________________________________________________
در عمليات فتح المبين در حال عبور از جاده دهلران بوديم عراق اتش پر حجمي روي ما مي ريخت ناگهان ديدم يک نفر در حال دويدن است اما سر در بدن ندارد فهميدم
يکي از دوستان است اما سر در بدن ندارد گلوله توپ کنارش خورده بود و سرش را در جا قطع کرد خون از رگهايش فوران مي کرد بعد از چند قدم روي زمين افتاد انقدر دست و پا زد که جاي کفش هايش زمين را گود کرد و بعد به شهادت رسيد...

[size=18]امروز زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست [/size]
[size=24][/size]
(مقام معظم رهبری )

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
چهاردهمين روز ارديبهشت سال66 بود .گروهان ما در ساعت10 شب به خط مقدم حرکت مي کرد دوست من محمد زماني پيش از عزيمت گفت :خدا مي داند که فردا در اين ساعت کدام يک از ما سالم و کدام مجروح و يا شهيد باشد خدا کند شما که زن و بچه اريد شهيد نشويد سالم بمانيد
چند گلوله در خط مقدم کنار خودرو هاي ما به زمين اصابت کرد به محل اصابت گلوله ها رفته ديدم که بيشتر سر محمد را ترکش برده ناگهان چشمم به قمقمه اش افتاد با ان که مي دانست مي تواند ان را پر کند و من هم به اين موضوع تاکيد کرده بودم ولي قمقمه خالي بود مي خواست مانند مولاي تشنه کامش به لقا الله برسد
گفته بود: مي خواهم به ياد عاشوراي حسيني بيفتم مي خواهم با لب تشنه بجنگم ....

(اگه امکانش وجود داره یکی از مدیران تایپیک رو منتقل کنه :cry: و عکس رو )

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
واقعا دمتون گرم..

خیلی تاثیر گذار بود

من در زمان دانشجویی یه چند سالی توفیق داشتیم تو قسمت شهدا کار می کردم..

اون روزهای شیرین رو بیادمون انداختی...

انشاالله تمام بچه های میلیتاری یه روزی سرشون در راه اسلام قطع بشه و شهید بشن.. :cry:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
روزهای اخر سال59 بود با چند نفر از بچه های ستاد جنگ های نامنظم شهید چمران در جبهه ی کرخه نور حضور داشتیم . یکی از افراد با خضوع و خشوع کم نظیری هنگام غروب به نماز ایستاده بود ...
صدای انفجاری بلند شد و ناگهان جنازه بی سر او را را که روی تفنگش افتاده بود مشاهده کردم ...
راوی محمد باقر نیکخواه ر.ک: پیشنای و خاک ص43 و 44

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خيلي تاپيك خوبيه .

يه لحظه فكر كنيد حضرت امام و آقاي خامنه اي از شنيدن اين خبرا چه حالي ميشدن . :cry:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[align=center][URL=http://www.uploadtak.com/][img]http://www.uploadtak.com/images/n18pc37hv52eqcbohwfp.jpg[/img][/URL][/align]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
پدر از یکی از دوستانش می گفت که تو کردستان پوستش و کندن ( واقعا پوستش و کندن ) شهید تاتیان

از جبهه های غرب خیلی خاطره می گفت که مثلا عروسی کابینش سر چند تا پاسدار بود ، داماد هم جلوی پای عروس سر اون بنده های خدا رو با حلب های کج و کند می برید :cry: ( ای لعنت به اون ذات تون )

یکی از قدیمی های جنگ یه خاطره تعریف کرد دلم ریش شد:
می گفت این کموله های به همه چیز سر یه پاسدار و بریدن بعد بلافاصله جای بریدگی و اتیش زدن بعد بدن بی سر و بلند کردن تلو تلو می خورد و جون می داد :cry:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
در چهارمين روز از عمليات ازاد سازي مهران برادري را ديدم که با لباس خوني از بالاي کوه پايين مي امد . پرسيدم چرا لباست خوني است؟
گفت:برادر قدوسي داخل سنگر وسط ارتفاعات در حال خواندن قران بود ناگهان خمپاره اي فرود امد و من سرم را پايين اوردم و چند لحظه بعد انگار ظرفي از خون بروي صورتم پاشيدند . نگاه کردم ديدم سر برادر قدوسي از تن جدا شده است . در عين حال لب هايش به هم مي خورد و قران تلاوت مي کرد اوتا چند لحظه قراني را که خون بدنش روي ان ريخته بود در دست هايش داشت .
راوي :سيد باقر اسلامي خواه ر.ک گامي به اسمان ص30

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دو حور العين را در خواب ديدم که داشتند خانه اي بزرگ را سياه پوش و تزيين مي کردند و در ان گل و اينه مي گذاشتند ان دو به من گفتند اين خانه را براي تو اماده مي کنيم. اين خواب را سيد حسن حسيني يکي دو روز بعد از عمليات کربلاي 8 ديد .
سيد بعد از ديدنان رويا به طرف سنگر نگهباني رفت . چند دقيقه بعد صداي انفجار مهيبي امد . در پي لحظاتي که بازگشت گفت سيد افتاد
به سنگر نگهباني که رفتم با پيکر بي سر سيد روبرو شدم او تا کمر در خاک فرو رفته بود و از رگ هاي گردنش خون فوران مي کرد . سيد همان طور که پيش بيني کرده بود در تاريخ 21/1/66 به شهادت رسيد .
__________________________________________________________________________
دوستان دیدم این تایپیک زیاد طرفدار نداره فقط چند نفر تشکر کردن (واقعا دستشون درد نکنه ) دیگه پست ندادم حالا اگه تایپیک می زدم درباره کوفت وزهرمار های امریکا همه نظر می دادن و بعضی ها به چه کنم چه کنم می افتادن که خدایا بدبخت شدیم اگه امریکا ما رو فوت کنه باد مارو می بره واز این چرت و پرت ها ...
در کل این تایپیک رو زدم هممون با رزمندگان اشنا بشیم بیشتر و بعضی هامون بفهمن عامل پیروزی در جنگ چیه.
ان شا الله با این تایپیک و تایپیک های دیگه بتونم حتی مقدار کمی از دین خودم رو به شهدا و جانبازان عزیز ادا کرده باشم
یا علی

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.