GOLDEN-CROWN

بزرگترین خلبانان جهان

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

دوستان خوبم سلام
گفتم یک تایپکی باز کنیم تا با بزرگترین مردان اسمانی که تا به حال پا به دنیا گذاشتند رو بهتر بشناسیم و در صورت ممکن خاطراتشون رو بخونیم و از زندگیشون خیلی چیزها رو یاد بگیریم.خوب دوستان میدانند که بهترین خلبانان تاریخ المانی های اریایی بودند .
واقعا ادم وقتی به لیستها نگاهی میکنه شوکه میشه.
در روسیه بهترین خلبان تاریخ این کشور 62 پیروزی داشته!
در امریکا 40 و در انگلیس 38 فروند!!
ولی در المان اریک هارتمن افسانه ای به رقم 352 فروند رسید!
البته این اریایی های افسانهای یکی و دوتا نیستند بلکه حدود 50 نفر هستند که همه ما بین 5 تا 352 فروند رو به جهنم رسوندند!
گفتم با اینها اشنا شویم و ازشون خیلی چیزها یاد بگیریم.
دوستان لطف کنند و برای تکمیل تایپک کمک کنند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تمام اینا قدر یک تار موی خلبانان شهید دوران ، بابایی و ... نمیشوند و به نسبت زمان خلبانان ایرانی برترین بوده و هستند. در خلبانی شجاعت نیمی از پیروزی است.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خلبان اريك الفرد هارتمن معروف به بابي
افسانه اي ترين و بزرگترين خلبان تاريخ جنگهاي هوايي تا به حال و احتمالا تا ابد.
فردي خوش مشرب مغرور و همسري دوست داشتني.هميشه بر روي هواژيماي خود علامت قلبي زخم خورده داشت.اين خلبان به رقم 352 پيروزي هوايي رسيد.





تصویر

اريك بعد از كسب 350 پيروزي هوايي


تصویر
رايش سوم در حال دادن مدال به خلبانان لوفت وافه-اريك نفر دوم از سمت چپ


تصویر
بازگشت به خانه بعد از نبردي سخت


تصویر

بعد از جنگ-اريك در كابين استار فايتر اف-104

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

تمام اینا قدر یک تار موی خلبانان شهید دوران ، بابایی و ... نمیشوند و به نسبت زمان خلبانان ایرانی برترین بوده و هستند. در خلبانی شجاعت نیمی از پیروزی است.

ایول
به این میگن یه ادمین وطن پرست :?
البته خدایش سعید حق رو گفت

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بله اريخ هارتمان بهترين خلبان جنگنده جهان از نظر تعداد پيروزي هاي هوايي بود... هارتمان و باكهورن دو دوست صميمي بودند. اگر به بنده فرصت دهيد به زودي مطالبي جامع در مورد هارتمان و ساير خلبانان برتر لوفت وافه خواهم نوشت. :?

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
به نام خدا در مورد بهترين خلبان هواپيما حق با شماست. اريك هارتمن بهترين خلبان جهان است . ولي بهترين خلبان هليكوبتر جهان شهيد شيروديه كه با مانور هاي فوقالعاده و تحسين بر انگيزش در جهان بدون رقيبه وبا شجاعت مثال زدنيش توانست ضربه هاي مهلكي به ارتش شيطاني اعراب وارد كنه.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
شرایط نبرد را هم در نظر بگیرید. اریش هارتمن شاید از ابتدا تا انتهای جنگ با چند هزار هواپیمای متفقین روبرو شد که حالا ده درصد آنها را سرنگون کرد ولی خلبانهای ایرانی در هر پرواز چند شکار ثبت میکردن! شهید دوران در یک روز و در داگفایت دو فروند میگ23 عراقی رو سرنگون کرد! این امر چیزی شبیه ناممکن است چون قدرت مانور میگ23 بیشتر از اف4 بوده و اون هم دو فروند در برابر یک اف4 انصافا به این نمیگن بهترین خلبان؟ سایر خلبانان ایران نیز اینچنین هستند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
به نظر من سرلشکر خلبان شهید "عباس بابایی" بهترين خلبانه
گزيده هايي از ويژگي هاي سرلشکر خلبان شهیدعباس بابایی:
انتخاب برای آموزش هواپیمای "اف 14"
هواپیمای پیشرفته اف 14 مدتی بود که وارد ایران شده و تصمیم بر این شده بود که خلبانان این هواپیما از بین بهترین های اف 4 و اف 5 انتخاب شوند.
بابایی هم که جزو بهترین خلبانان اف 5 بود، در تاریخ 10 آبان سال 1355 برای پرواز با این جنگنده انتخاب شد و همان زمان به پایگاه هشتم شکاری اصفهان منتقل گردید. در این مدت بابایی چنان مهارتی در هدایت اف 14 پیدا می کند که به عنوان یکی از بهترین خلبان های اف 14 انتخاب می شود.
در همین روزها به دلیل نوع کاری که هواپیمای اف 14 انجام می داد، نیروی هوایی تصمیم می گیرد تغییراتی روی این هواپیما ایجاد کند که قابلیت سوخت گیری در شب را نیز داشته باشد. شرکت "گرومن" (سازنده هواپیمای اف 14) برای این کار و نصب پروژکتورهای مخصوص، درخواست مبلغ گزافی می کند که با مخالفت نیروی هوایی ایران، این طرح لغو می شود که بعدها بابایی با شهامتی که از خود به خرج می دهد، عمل سوختگیری در شب را با این هواپیما انجام می دهد و خود را به عنوان بنیانگذار سوخت گیری هوایی در شب با هواپیمای اف 14 به همگان معرفی می کند.

عباس رژه شاه را به هم ریخت
انقلاب نزدیک بود. در تاریخ 24 اسفند سال 1356 تصمیم گرفته می شود که گروهی از خلبانان اف 14 در مقابل شاه با هواپیما رژه بروند که بابایی برای این رژه انتخاب می شود. آن روز قرار می شود تعدادی اف 14 با آرایش خاصی به پرواز درآیند و در مقابل شاه رژه بروند. همه هواپیماها از پایگاه اصفهان به پرواز در می آیند.
در بین راه ناگهان بابایی به فرمانده گروه پروازی اعلام می کند که هیدرولیک هواپیما را از دست داده و باید برگردد. با تایید فرمانده گروه، بابایی به پایگاه مراجعت می کند و فرمانده که می دانست هواپیما دارای حالت دوبله هیدرولیک است، به فکر فرو می رود. با این حرکت بابایی، آرایش اف 14 ها بهم می ریزد و رژه آنها نیز بهم خورده و خراب می شود. پس از مراجعت هواپیماها، فرمانده پایگاه از مسئول گردان پاسخ می خواهد و می پرسد که آیا او هم تایید می کند که هواپیما مشکل داشته؟ فرمانده گردان با این که همه چیز را دریافته بود و همچنین متوجه شده بود که این حرکت بابایی از روی عمد بوده، ولی با تایید صحبت های بابایی، فرمانده پایگاه را قانع می کند.
آری شهید بابایی می خواست رژه در حضور شاه را برهم بریزد.

انقلاب اسلامی و در پس آن دفاع مقدس
در شکل گیری انقلاب و روشن کردن افکار پرسنل نیروی هوایی، شهید بابایی نقش بسزایی را ایفا می کرد. با پیروزی انقلاب، این شهید بزرگوار همراه با شهید اردستانی اقدام به تشکیل هسته تشکل خلبان های حزب اللهی در پایگاه های تبریز و اصفهان می کنند.
31 شهریور سال 1359 کشور بعثی عراق هجوم همه جانبه خود را به خاک ایران آغاز می کند. بابایی همچون دیگر تیزپروازان نیروی هوایی، حضوری گسترده و چشمگیر در جبهه های جنگ و شرکت در عملیات برون مرزی دارد.
یک سال پس از آغاز جنگ، بابایی به دلیل کارآمدی، فعالیت های شبانه روزی و رشادت هایی که از خود نشان داد، در تاریخ هفتم مرداد سال 1360 با ارتقاء به درجه سرهنگ دومی، به عنوان فرمانده پایگاه هوایی اصفهان منصوب می شود.

ابتکاری برای کاهش اشتباه پدافند
در این روزها تعدادی از هواپیماهای ما که از پروازهای برون مرزی برمی گشتند، به دلیل پرواز در ارتفاع پایین و سرعت بالایی که داشتند، به اشتباه مورد هدف پدافند خودی قرار می گرفتند که بابایی طرحی را ارائه کرد که بر اساس آن یک خلبان به ایستگاه های پدافند مرزی اعزام می شد و تمام اطلاعات ورودی و خروجی جنگنده ها در اختیارش قرار می گرفت. بدین ترتیب با هماهنگی ای که شده بود، بعد از چندی شاهد کاهش 90درصدی این اشتباه ها بودیم.

فرماندهی همانند بسیجیان
شهید بابایی با 3000 ساعت پرواز با هواپیماهای جنگنده مختلف، کارنامه درخشانی از خود و میهنش بجای گذاشته است. آن چه برای همگان عجیب بود، نوع وضعیت ظاهری ایشان بود. فردی با لباس ساده و اکثرا بسیجی با سری تراشیده، بی آلایش که در اکثر اوقات او را با یک بسیجی ساده اشتباه می گرفتند. روزی درحالی که فرمانده پایگاه بود، با سینی چای از بسیجیان پذیرایی می کرد و کسی هم او را نمی شناخت. چهره ای که برای عراقی ها به عنوان یک افسر شجاع و نترس شناخته شده بود و آنها از نام او نیز می ترسیدند، سینی چای را جلوی بسیجیان می گرفت که ناگهان یکی از بسیجی ها که گویا خسته هم بود به حالت پرخاش به ایشان می گوید:
- این چه چایی هست که آوردی ... این که سرده ما داریم می رویم برای شما بجنگیم.
در این هنگام بابایی با لبخندی که بر لب داشت می گوید:
- چشم برادر ... همین الان براتون عوضش می کنم.
بعد از خروج بابایی، فرمانده بسیجی ها با عصبانیت رو به بسیجی جوان می کند و می گوید:
- هیچ می دانی اون کسی که سرش داد زدی چه کسی بود؟ او سرهنگ بابایی فرمانده پایگاه است تو باید برای این کار جریمه بشی.
در این هنگام بابایی وارد می شود و درحالی که سر خود را پایین انداخته بود، سینی را جلوی بسیجی می گیرد و می گوید بفرمائید برادر.
بسیجی که از کرده خود بسیار پشیمان بود، شروع به معذرت خواهی می کند که بابایی می گوید احتیاجی نیست ما همه برای خدمت آمدیم.
بابایی همیشه برای کارها و عملیات سخت و خطرناک داوطلب بود و شخصا برای آگاهی از مشکلات موجود، به صورت ناشناس به پایگاه ها و مناطق جنگی سفر می کرد.

بنیان گذار سوختگیری هوایی درشب برای هواپیمای اف 14
و تشکیل گردان کربلا در این زمان با توجه به این که هواپیماهای اف 14 در بعضی از مواقع تا 12 ساعت پرواز ممتد در شب داشتند، نیاز به
سوخت گیری هوایی در شب امری اجتناب ناپذیر بود که وی به عنوان اولین کسی که این کار را کرده بود، به خلبانان دیگر آموزش های لازم را می داد.
بابایی در نهم آذر سال 1362 ضمن ارتقاء درجه به سرهنگ تمامی، به عنوان معاونت عملیات فرماندهی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی منصوب و به تهران منتقل شد ولی مگر او می توانست پشت میز بنشیند؟!
در این زمان بابایی به همراه شهید اردستانی در قرارگاهی به نام "رعد" اقدام به تشکیل گردانی با عنوان "گردان کربلا" نمودند و با جمع کردن تعدادی از خلبانان در این گردان، عملیات خطرناک را داوطلبانه انجام می دادند.
ابتکاری دیگر
در همین سال ها نیروی هوایی با کمبود خلبان در هواپیمای اف 14 مواجه بود که بابایی طرحی را ارائه کرد که بر مبنای آن تعدادی از خلبانان ماهر هواپیمای اف 5 برای آموزش پرواز با اف 14 انتخاب شوند و بروی این هواپیما انتقال پیدا کنند. او خود مشغول انتخاب خلبانان شد و تعدادی از خلبانان ماهر اف 5 برای این کار انتخاب شدند. در آن زمان این طرح بسیار برای نیروی هوایی و ادامه پروازهای اف 14 حیاتی بود که با تدبیر بابایی این طرح با موفقیت کامل انجام شد.
لازم به ذکر است که امیر سرتیپ "احمد میقانی" فرمانده فعلی نیروی هوایی، نیز از جمله خلبانان اف 5 بود که از سوی شهید بابایی برای پرواز با اف 14 انتخاب شد.
ستاری از من لایق تر است
در سال 1365 مقدمات فرماندهی عباس در نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران فراهم شده و حکم او توسط ریاست محترم جمهوری امضاء شده بود و فقط امضای حضرت امام (ره) مانده بود. بابایی درحالی که در مرخصی بود، به سرعت خود را به تهران رساند و مانع این کار شد و برای این پست، امیر سرلشکر "منصور ستاری" را که در آن زمان سرهنگ تمام بود، پیشنهاد داد و گفت که او از من لایق تر است.
در تاریخ هشتم اردیبهشت سال 1366 بابایی به درجه سرتیپی ارتقاء یافت ولی همچنان پروازهای عملیاتی را انجام می داد.
عقاب تیزپرواز هوس پروازی دگر کرد
صبح روز پانزدهم مرداد سال 1366 مصادف با عید سعید قربان، تیمسار بابایی به همراه سرهنگ خلبان "بختیاری" با یک فروند هواپیمای اف 5 دو نفره، در پایگاه هوایی تبریز به زمین نشست. به محض این که هواپیما به زمین می نشیند، سرهنگ خلبان "علی محمد نادری" و تعدادی دیگر از خلبانان به استقبال می آیند. بعد از این که وارد ساختمان فرماندهی می شوند، سرهنگ بختیاری می گوید:
- تیمسار اگر اجازه بدهید من کمی خسته هستم یه کم استراحت کنم موقع پرواز بیدارم کنید.
و بابایی به او می گوید: "برو برو تو استراحت کن."
سرهنگ بختیاری به گوشه ای از سالن می رود و دراز می کشد که بعد از چند دقیقه به خواب فرو می رود.
بابایی به همراه سرهنگ نادری، وارد گردان عملیات می شود. بابایی ماموریت پروازی را در دفتر مخصوص می نویسد و زیر آن را امضاء می کند. سرهنگ نادری به او می گوید:
- تیمسار شما خسته هستید بهتر است استراحت کنید.
که بابایی به سرهنگ نادری می گوید:
- نه آقای نادری خسته نیستم ...
و سپس به سرهنگ نادری می گوید:
- محمد آقا ... بگو هواپیما را مسلح کنند.
سرهنگ نادری می گوید:
- عباس جان ... امروز عید قربان است چطوره این کار را به فردا موکول کنیم؟
بابایی می گوید:
- امروز روز بزرگی است ... روزی است که اسماعیل به مسلخ عشق رفت ... نادری می دانی من امروز باید در قزوین باشم، آخه تعزیه داریم. به پدرم گفته بودم نقش کوچکی هم برای من در نظر بگیرد، اما حالا این جا هستم. اگر موافقی طرح پرواز را مرور کنیم.
با تایید سرهنگ نادری، بابایی شروع به تشریح عملیات می کند. نقطه نشانه ها، مواضع پدافندی، تاسیسات و نیروی های زرهی دشمن را روی نقشه مشخص می کند و پس از تبادل نظر با سرهنگ نادری، درحالی که تجهیزات پروازی خود را همراه داشت، محوطه گردان عملیات را ترک کرده و پیاده به سوی جنگنده به راه می افتد.
در همین زمان سرهنگ بختیاری ناگهان از خواب بیدار می شود، به ساعتش نگاه می کند، با عجله کلاه و تجهیزات خود را برداشته و به سمت محوطه پرواز شروع به دویدن می کند. پرسنل گردان نگهداری مشغول مسلح کردن یک فروند اف 5 دو کابینه بودند. بابایی دستی بلند می کند و سلام و خسته نباشید می گوید. عوامل فنی با دیدن بابایی دست از کار کشیده و مشغول احوال پرسی با او می شوند. سرپرست گروه می گوید:
- همان طور که دستور داده بودید هواپیما را مسلح کردیم.
بابایی با یک بازرسی از هواپیما، دستور می دهد موشک های نوک بال و تیرهای مسلسل هواپیما را نیز پر کنند تا مهمات تکمیل باشد.
سرهنگ نادری می گوید:
- ببخشید ... ما برای شناسایی می رویم یا شکار؟
که بابایی نقشه ای را از جیبش بیرون می آورد و می گوید:
- ببین آقای نادری ... وقتی به هدف رسیدیم بمب ها را روی تاسیسات فرو ریخته، آن را منهدم می کنیم و در قسمت بعد باید دور بزنیم و نیروهای زرهی دشمن را در نقطه ای دیگر با راکت و فشنگ مورد حمله قرار دهیم.
سرهنگ نادری می گوید: "امیدوارم خدا خودش کمک کند."
بابایی به گوشه ای می رود، کتابچه دعایش را از جیب بیرون آورده و مشغول دعا خواندن می شود که سرهنگ بختیاری نفس زنان به او می رسد و می گوید:
- من خواب بودم چرا بیدارم نکردید؟
بابایی می گوید: "توخسته ای استراحت کن."
سرهنگ نادری می گوید:
- تو خودت دو شبه که نخوابیدی ... اگر اجازه بدی من با نادری می روم.
که تیمسار می گوید: "نه خسته نیستم انشاالله پرواز بعدی را شما انجام بدهید."
سرهنگ بختیاری اصرار می کند که بابایی می گوید:
- شاید دیگر فرصتی برای پرواز نداشته باشم.
سپس دست در گردن سرهنگ بختیاری می اندازد و می گوید:
- ان شاالله برگشتم جشن می گیریم.
بختیاری به بابایی می گوید:
- به من عیدی نمی دهی؟
که بابایی می گوید: "عیدی طلبت تا بعدازظهر."
در این هنگام هواپیما با بیشترین مهمات ممکن، آماده پرواز است. بابایی رو به آسمان می کند و آرام می گوید: "الله اکبر" و سپس روبه سرهنگ نادری می کند و می گوید:
- محمد آقا برویم؟
هر دو از پلکان هواپیما بالا می روند. تیمسار بابایی وقتی درون کابین قرار می گیرد، برای بختیاری و عوامل نگهداری که در کنار هواپیما هستند، دست تکان می دهند.
تیمسار در کابین عقب جنگنده قرار می گیرد و پس از چک کردن هواپیما، به نادری می گوید:
- برویم ... امروز روز جنگ است.
هواپیما با رمز "تندر" به ابتدای باند می رسد و لحظه ای بعد با غرشی در دل آسمان جای می گیرد.
پس از یادآوری نقاط توسط بابایی به سرهنگ نادری، نادری نقل می کند که صدای او را به آرامی از رادیو هواپیما شنیدم که می گفت:
- پرواز کن پرواز کن امروز روز امتحان بزرگ اسماعیل است.
بعد از مدتی نادری به تیمسار می گوید:
- کلید مهمات روشن و آماده شلیک هستم، موقعیت کجاست؟ تیمسار می گوید: "تا هدف سه دقیقه مانده" و ادامه می دهد "چهار درجه به شمال."
هواپیما پس از مانوری در آسمان، به نقطه مورد نظر می رسد. ارتفاع گرفته و با شیرجه به سمت تاسیسات دشمن، آن جا را مورد هدف قرار می دهد. با اصابت بمب ها، کوهی از آتش به آسمان زبانه می کشد و صدای تیمسار در گوش نادری می پیچد:
- الله اکبر ... الله اکبر ... می رویم به طرف نیروهای زرهی دشمن.
پس از چند لحظه، باران گلوله و موشک بود که بر سر دشمن فرو ریخته می شد. بعد از پایان تیرباران نیروهای زرهی، تیمسار می گوید: "آقا محمد ... برگردیم."
هواپیما با گردشی 180 درجه از منطقه دور می شود. در پایین آتش زبانه می کشد و بعثیان به هر سوی درحال فرار بودند.
هواپیما درحال عبور از کوه های بلند و جنگل های سرسبز بود که صدای عباس در رادیو می پیچد:
- آقای نادری ... پایین را نگاه کن درست مثل بهشت است.
سپس آهی می کشد و ادامه می دهد:
- خدا لعنتشون کنه که این بهشت را به جهنم تبدیل کرده اند.
پس از لحظاتی صدای عباس در کابین می پیچد:
- مسلم سلامت می کند یا حسین ...
ناگهان صدای انفجار مهیبی همه چیز را دگرگون می کند. عباس در یک آن خود را درحال طواف می یابد:
- اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک...
و آخرین حرف ناتمام ماند.
همسر و دوستان بابایی در این هنگام در مکه هید بابایی را می بینند.
سرهنگ نادری بعد از چند لحظه که بیهوش بود، به خود آمد. درد شدیدی در ناحیه پشت و بازویش احساس می کرد و کابین نیز پر از دود شده بود.
هواپیما با سرعت درحال سقوط بود. بعد از چند لحظه نادری موفق به کنترل هواپیما می شود که در این هنگام مقدار زیادی از سرعت آن کم شده بود. تمام علائم به هم ریخته شده بود. سرهنگ نادری در رادیوی هواپیما فریاد می زند:
- عباس ... حالت خوبه؟
ولی صدایی نمی شنود. هرچه صدا می کند جوابی نمی گیرد. سرهنگ نادری که گیج شده بود، یک بار دیگر عباس را صدا می زند:
- عباس جان حالت خوبه؟ تو را به خدا جواب بده.
سرهنگ نادری که ناامید شده بود، سعی می کند تا رادار را بگیرد:
- از تندر به رادار ...
ولی کسی جواب نمی دهد. در آخرین لحظه افسر کنترل رادار صدایش می زند:
- از رادار به تندر ... صدای شما نامفهوم است.
سرهنگ نادری می گوید:
- ما مورد هدف قرار گرفتیم. وضعیت خوبی نداریم. سعی دارم هدایت هواپیما را در دست بگیرم.
افسر رادار می گوید:
- خون سرد باشید ... موقعیت را به دقت بررسی کنید. به گوشم.
هواپیما درحالی که تعادل کاملی نداشت، هر چند لحظه یک بار از حالت تعادل خارج می شد که سرهنگ نادری آن را دوباره به حالت نرمال بر می گردانید. نادری باز هم عباس را صدا می زند ولی صدایی نمی شنود. آیینه کابین را تنظیم می کند تا کابین عقب را ببیند. ولی متوجه می شود شیشه بین دو کابین شکسته و چیزی دیده نمی شود. مانوری به هواپیما می دهد و دوباره به عقب نگاه می کند.
حافظ کابین متلاشی شده بود و در اثر باد شدید، قسمتی از چتر نجات عباس هم در هوا به اهتزاز درآمده بود. نادری باز هم دقت می کند، قطرات خون به شیشه بین دو کابین پاشیده شده و با خود می گوید حتما شیئی منفجره او را متلاشی و به بیرون پرتاب کرده است.
نادری بار دیگر با رادار تماس می گیرد:
- هواپیما به شدت آسیب دیده اکثر کنترل کننده ها از کار افتاده. از وضعیت کابین عقب هم خبر ندارم. خودم هم زخمی هستم.
افسر رادار جواب می دهد:
- خودتان را در مسیر 38 در جه شمال شرق قرار دهید و ارتفاع را کم کنید.
در پایگاه هوایی تبریز غوغایی برپاست. آژیر وضع اضطراری در محوطه پایگاه پیچیده. آمبولانس و خودروهای آتش نشانی و نیروهای امداد همه به طرف باند پرواز در حرکتند.
افسر رادار با دستپاچگی، مرکز پیام نیروی هوایی را گرفته، وضعیت را گزارش می کند و درخواست می کند که این پیام سریعا به فرماندهی مخابره شود. سپس با هواپیما تماس می گیرد:
- لطفا اعلام وضعیت کنید.
سرهنگ نادری که احساس درد شدیدی می کرد، قصد داشت به هر قیمتی هواپیما را بر روی باند به زمین بنشاند. با شنیدن صدای رادار می گوید:
- دارم تلاش می کنم ولی وضع هر لحظه بدتر می شود.
افسر رادار به نادری اعلام می کند که در 18 کیلومتری باند هستید.
نادری در این لحظات درد شدیدی در ناحیه پشت و بازو احساس می کند. شروع به کم کردن ارتفاع برای نشستن برروی باند می شود که ناگهان صدایش در رادیو می پیچید:
- دور موتور کم نمی شه ...
افسر رادار به او می گوید:
- محمد جان چاره ای نیست روی باند بیا.
نادری ملتمسانه از خداوند کمک می خواهد. هواپیما باهمان سرعت، رو باند می نشیند. نادری ترمز ها را فشار می دهد که عمل نمی کنند. افسر رادار فریاد می زند چتر رو بزن و سپس فریاد می زند:
- چتر باز شد. خدایا خودت کمک کن.
هواپیما با سرعت به انتهای باند نزدیک می شود. نادری شیر بنزین موتورها را سریعا قطع می کند. در این لحظه هواپیما در برابر چهره بهت زده نادری، با گیر کردن به تور باریر (توری که در انتهای باند نصب می شود و در مواقع اضطراری برای متوقف کردن هواپیما استفاده می شود) متوقف می شود. براثر گرمای حاصل از ترمز ها، چرخ های هواپیما آتش می گیرند که نیروی های آتش نشانی بلافاصله آن را خاموش می کنند.
سرهنگ نادری با تلاش زیاد از کابین پیاده می شود و درحالی که از هواپیما فاصله می گرفت، نگاهی به کابین شکسته عباس انداخت.
فرمانده پایگاه تیمسار "رستگارفر" به نادری نزدیک می شود. نادری خودش را در آغوش تیمسار می اندازد و شروع به گریه کردن می کند.

بابایی قربانی حضرت ابراهیم شده
سرگرد "بالازاده" اولین کسی بود که خود را به کابین عقب هواپیما رسانید و لحظاتی بعد در مقابل چشمان ماتم زده همه، با دست بر سر و صورت خود می کوبد و می گوید
- عباس در کابین است او قربانی حضرت ابراهیم در عید فطر شده .
در این لحظه صدای مؤذن در فضای باند می پیچد و در لحظات اذان ظهر روز عید قربان، پیکر پاک و مطهر شهید بابایی روی دست های دوستانش تشییع می شود.
سرهنگ بختیاری درحالی که اشک در چشمانش جمع شده بود، به سوی فرمانده پایگاه می رود و می گوید:
- دلم می خواهد برای تشییع پیکر عباس، من فرمان پیش فنگ بدهم
سراسر رمپ پایگاه خلبانان و پرسنل ایستاده بودند. سرهنگ بختیاری با گام هایی لرزان به وسط رمپ می رود و با صدایی رسا می گوید:
- گوش به فرمان من ... گارد مسلح به احترام شهید پیش فنگ.
همسر شهید بابایی بعد از عزیمت از مکه، کفن خونین عباس را کنار می زند و می گوید:
- تو مرا به زیارت کعبه روانه کردی اما، اما خودت به دیدار صاحب کعبه رفتی.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بهترين خلبانان جهان ايراني هستند هيچ كس به گرد پاي كاپيتان حسن صدقي جليل زندي هاشم آل آقا فرج الله براتپور (ليدر دسته پروازي در حمله به اچ3) عباس دوران عباس بابايي سرتيپ مشيري و... نمي رسه

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اقا سعيد دست درد نكنه مطلبت جالب بود حسابي رفتم تو حس حالم گرفته شد :mrgreen:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ميشه بگين اريخ هارتمن با چه هواپيمايي پرواز مي كرد تو چه جبهه هايي بوده

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اکثرا با BF-109 پرواز میکرد و مدتی هم با ME-262 و فکر کنم یه مدتی هم با FW-190 پرواز کرد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سال 1328 ورامین روستای قاسم آباد
روزهای نخستین زمستانی سرد در روستای "قاسم آباد" ورامین با گرمی برای خانواده اردستانی آغاز شد. در یازدهم دی ماه سال 1328 خداوند کودکی به این خانواده بخشید که نام او را مصطفی گذاشتند. نامی که سال ها بعثیون با شنیدن آن لرزه به اندام شان خواهد افتد. به راستی آیا کسی فکر می کرد که این کودک سال ها بعد، یکی از حماسه سازان ایران اسلامی گردد!
"کسی که صدام حسین اعلام نمود هر کس زنده یا سربریده سرهنگ مصطفی اردستانی را بیاورد، جایزه ای بس ذی قیمت و ارزنده به او تعلق خواهد گرفت."
دوران طفولیت و تحصیلات و در نهایت اخذ دیپلم، برای مصطفی همگی در ورامین اتفاق افتاد.

اینک سال 1348 است. مصطفی بعد از اخذ دیپلم در همین سال، عازم خدمت مقدس سربازی می شود. خدمت او نیز سرشار از حماسه است. پس از طی دوران آموزش به عنوان یکی از سپاهیان دانش، در یکی از روستاهای اسفراین مشغول به گذراندان ادامه خدمت می شود. با توجه به بافت این روستا، شرایط جغرافیایی آن و مساعد بودن شرایط برای کشت خشخاش، مردم این روستا اکثرا و به صورت فراگیر به این کار می پرداختند. در این شرایط مصطفی برخود واجب می دید به عنوان یک مسلمان، فریضه امربه معروف ونهی از منکر را ادا کند. پس با صحبت های دوستانه ای که با روستائیان می کرد، سعی می نمود ه آنها را از کشت خشخاش منع کند.
روزها به تندی سپری شد. اکنون سال 1350 است. مصطفی که خدمت سربازی را با موفقیت طی نموده، با توجه به علاقه ای که به فن خلبانی و نیروی هوایی داشت، وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد. کلاس های فشرده آغاز شد و مصطفی با موفقیت دوره مقدماتی پرواز را سپری کرد. حال بایست برای تکمیل این دوره و فراگرفتن فنون پیشرفته خلبانی همچون دیگر خلبانان آن زمان نیروی هوایی، به خارج اعزام می شد. پس مصطفی به همراه تعدادی دیگر از خلبانان به ایالات متحده آمریکا اعزام می شود.
پس از فراز و نشیب های فراوان و بعد از سپری کردن 3 سال آموزش در آمریکا، سال 1353 مصطفی موفق به اخذ گواهینامه خلبانی در هواپیماهای "اف - 5" می شود، به ایران بازمی گردد و با درجه گستوان دومی" در رسته خلبانی اف 5 در پایگاه چهارم شکاری دزفول، مشغول به خدمت می شود.
وی از همان زمانی که قرار بود به آمریکا اعزام شود و همچنین پس از بازگشت از آن جا، همواره جوانی شاد، بشاش و درعین حال بسیار متدین بودد و نسبت به مقدسات دینی بسیار مقید و سخت گیر.
با توجه به هوش بالای مصطفی و به دلیل اندام وزیده ای که داشت، به تدریج به یکی از بهترین خلبانان نیروی هوایی تبدیل شد. بعد از یک سال از این پایگاه به پایگاه ششم شکاری منتقل می شود و تا سال 1356 در این پایگاه و بعضا در پایگاه چهارم شکاری دزفول، به خدمت می پردازد.

چگونه مصطفی از قهرمان پاکستانی شات گرفت
در سال 1354 به عنوان یکی از خلبانان منتخب نیروی هوایی، برای انجام یک سری مسابقات تیراندازی با هواپیما عازم پاکستان می شود. در بین خلبانان پاکستانی، سرگرد خلبانی بود که در جنگ بین هندوستان و پاکستان، چندین هواپیمای هندی را سرنگون ساخته بود و در آن زمان قهرمان نیروی هوایی پاکستان شناخته می شد. لذا با غرور خاصی راه می رفت و هنگام عبور از کنار دیگران، به اصطلاح به عالم و آدم فخر می فروخت.
سرانجام روز مسابقه فرا رسید. کلیه هواپیماها که برای مسابقه آمده بودند، پرواز می کنند. مصطفی که علیرغم جوانی، مهارت بالایی در پرواز داشت، تصمیم می گیرد در آسمان با سرگرد پاکستانی به یک نبرد هوایی آزمایشی بپردازد. نبرد هوایی شروع می شود و بعد از چند لحظه، در میان حیرت حاضران، مصطفی با چند مانور ماهرانه از سرگرد پاکستانی شات می گیرد. (شات یعنی هواپیما را طوری هدایت کنی که پشت سر هواپیمای دیگر قرار بگیرد و به عبارت بهتر، در تیررس باشد. در فن هواپیمای گرفتن شات یعنی هدف قرار دادن هواپیمای حریف.)
پس از پایان پرواز، سرگرد خلبان به نزد مصطفی - که در آن زمان ستوان دوم بود - می آید و می گوید:
- توقهرمانی، نه من.

ازدواج و انتقال به پایگاه های دیگر
در سال 1356 مصطفی ازدواج می کند و همزمان به پایگاه دوم شکاری تبریز منتقل می شود. این رویه همچنان ادامه پیدا می کند و در سال 1357 درحالی که چند هفته ای به پیروزی انقلاب مانده بود، به همراه تعدادی دیگر از خلبانان پایگاه تبریز به پایگاه هوایی مشهد اعزام می شوند. وی در آن موقع آرام و قرار نداشت و به دور از چشم مسئولین پایگاه، با لباس شخصی به جمع تظاهرکنندگان می رفت.
بدون شک او را می توان از نخستین خلبانان حزب اللهی قلمداد کرد که در به ثمر رسیدن انقلاب و آگاهی پرسنل نیروی هوایی، نقش به سزایی را ایفا کردند.

روز سرنوشت ساز آغاز می شود
روز عمل فرا رسیده است. صبح روز 22 بهمن سال 1357 شهر مشهد، اردستانی به همراه تعدادی از خلبانان پایگاه هوایی مشهد، با لباس نظامی و به صورت علنی، به صفوف مردم انقلابی می پیوندند و راه حرم امام رضا (ع) را در پیش می گیرند. مردم انقلابی وقتی خلبانان را در میان خود می یابند، به شور آمده و آنها را بر دوش می گیرند و بدین ترتیب شهید اردستانی و دیگر خلبانانی که به مردم پیوسته بودند بر روی دوش آنان تا حرم امام رضا (ع) همراهی می شوند. شهید اردستانی درحالی که بر دوش مردم بود، سوار بر موج انقلابی فریاد می کشید " الله اکبر خمینی رهبر ".
وقتی خلبانان به تالار آینه رسیدند، حجت الاسلام "واعظ طبسی" (تولیت آستان قدس رضوی) آن جا ایستاده بود. شهید اردستانی و کلیه خلبانان حاضر، به ایشان اطمینان دادند که حتی یک هواپیما از پایگاه برای سرکوب مردم به پرواز درنخواهد آمد.

تروری که عقیم ماند
از لطف خداوند در همان روز، انقلاب نیز پیروز شد. بعد از پیروزی، مدارکی به دست آمد مبنی بر این که در شامگاه روز 22 بهمن سال 1357 گروهی می خواستند به محل استراحت اردستانی و همسرش حمله کرده و هر دو را ترور نمایند که خوشبختانه با پیروزی انقلاب اسلامی، این توطئه عقیم ماند.
اردستانی مدتی بعد از انقلاب به پایگاه هوایی تبریز مراجعت کردد و نخستین هسته تشکل خلبانان حزب اللهی را در پایگاه هوایی تبریز به همراه سرتیپ (سروان آن زمان) "حبیب بقایی" - فرمانده سابق نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران - و چند نفر دیگر پی ریزی کردند.
شهید اردستانی که در این زمان به عنوان افسر خلبانان شکاری در پایگاه هوایی تبریز مشغول به خدمت بود، شروع به برگزاری جلسه های قرآنی و دعای کمیل نمودد و همزمان جهاد سازندگی پایگاه دوم شکاری تبریز را به سرانجام رساند. در این زمان وی با همکاری چند نفر از دوستانش، در پایگاه اقدام به انتشار یک نشریه درون گروهی با نام "مخلصین" نمودند که حاوی مطالب اعتقادی و فرهنگی بود.

عراق نقشه شوم خود را اجرا کرد
31شهریور سال 1359 دولت بعثی عراق نقشه ای را که مدت ها در سر می پروراند، اجرا کرد و در بعد از ظهر همین روز، پایگاه های هوایی ایران را بمباران کرد. پایگاه هوایی تبریز هم مستثنی نبود. عراق با هشت فروند میگ، این فرودگاه را نیز بمباران کرد.
اردستانی که از چند روز قبل در مرخصی بود و در انتظار تولد فرزند اولش، با اطلاع از این موضوع تصمیم می گیرد به هر طریق ممکن خود را به تبریز برساند. لذا راه زمنی را در پیش می گیرد. در این زمان به دلیل رعب و وحشتی که در بین مردم بوجود آمده بود، اقشار مردم را ترس و واهمه فرا گرفته بود. او خود را از ورامین به تهران و سپس با سختی و از طریق زمینی خود را به پایگاه تبریز می رساند و به محض ورود به تبریز، در ساعت 4 بعدازظهر روز یکم مهر، بلافاصله به فرماندهی می رود و آمادگی خود را برای پرواز اعلام می کند.

فرماندهی پایگاه هوایی امیدیه
از روز دوم مهر ماه، اردستانی پروازهای جنگی خود را آغاز می کند و این آغازی است برای درخشش او. پروازهای برون مرزی، هر روز به صورت انفرادی و یا گروهی از این پایگاه انجام می شد که اولین داوطلب برای تمام عملیات، او بود و با توجه به شهامت مثال زدنی اش و انجام عملیات غیر ممکنی که در طول یک سال اول جنگ انجام داد، در سال 1360 به درجه "سرهنگ دومی" مفتخر شد و بلافاصله به عنوان فرمانده پایگاه پنجم شکاری امیدیه منصوب شد.
با توجه به نوپا بودن این پایگاه، بسیاری از امکانات اولیه برای زندگی پرسنل فراهم نبود که وی مدبرانه، علاوه بر پروازهای جنگی که شخصا انجام می داد، خدمات ارزنده ای را نیز جهت رفاه پرسنل این پایگاه انجام داد. در مدت حضور وی در امیدیه به عنوان فرمانده پایگاه، علاوه بر این که تعداد پروازهای جنگی خود را کم نکرد، پروازهای جنگی این پایگاه را به جبهه های فاو و خرمشهر نیز گسترش داد. او هر هفته با هماهنگی هایی که با برادران پاسدار داشت، از نیروهای رزمنده نیز حمایت هوایی می کرد.

هرکس درحسرت کربلاست، اینجا همان کربلاست
در تمام مدتی که فرمانده پایگاه هوایی امیدیه بود و تا چندی بعد از آن، به صورت داوطلبانه به پایگاه چهارم شکاری دزفول - که نزدیک ترین پایگاه به مرز عراق بود - می رفت و سخت ترین و خطرناک ترین عملیات را انجام می داد و همیشه این جمله ورد زبانش بود که:
" دوستان! هر کس در حسرت حضور در کربلاست، بداند که این جا کربلاست. بدانید فرزند زهرا(س) و آقا امام زمان (عج) نظاره گر ما است"

جنگ به روزهای سرنوشت ساز خود می رسد
در سال 1363 اردستانی به سمت معاونت عملیات پایگاه هوایی تبریز منصوب می شود و پس از 3 سال به عنوان مدیریت آموزش و عملیات نیروی هوایی منصوب می گردد. در تمام این 3 سال، او همواره خود به مناطق جنگی سفر می کرد و هماهنگی های لازم را با برادران سپاهی و بسیجی انجام می داد.
در هنگام ماموریت های برون مرزی، با توجه به خطرهای احتمالی ناشی از پدافند قدرتمند دشمن، در استفاده از مهمات وسواس خاصی به خرج می داد. به طوری که همیشه سعی می کرد هدف را با دقت نشانه گیری و با حداقل مهمات نابود سازد.
در طی همین سه سال، اردستانی به همراه سرلشکر خلبان شهید "عباس بابایی"، در قرارگاهی با نام "رعد" گردانی با نام "گردان راهیان کربلا" راه اندازی کردند و تعدادی از خلبانان را که آمادگی حضور داوطلبانه در عملیات داشتند، دور هم جمع کردند که اکثر عملیات دشوار را به صورت داوطلبانه انجام می دادند.

شیر نهاجا
هوا بسیار بد بود. باران شدیدی درحال باریدن بود. از سوی نیروی های سپاهی و بسیجی، درخواست شده بود به هر طریق ممکن عقبه دشمن بمباران شود. در این هنگام بابایی به دلیل بدی هوا، خود تصمیم به پرواز می گیرد که با اصرار اردستانی مواجه می شود که درخواست داشت او پرواز کند. ابتدا شهید بابایی مخالفت می کند و می گوید هوا اصلا مساعد پرواز نیست، ولی وقتی اصرار او را می بیند، رضایت می دهد و شهید اردستانی بدون فوت وقت به پرواز در می آید. در همین هنگام شهید بابایی در کنار باند زیر باران، به انتظار او می ایستد و با چشمانی اشک بار، به خلبانی که در کنارش بود می گویند:
- مصطفی را از دست دادیم ...
ولی این پایان کار نبود. 20 دقیقه بعد چرخ های هواپیمای اردستانی باند فرودگاه را لمس می کند و او مورد استقبال شهید بابایی قرار می گیرد و بار دیگر به همگان ثابت می کند درحالی که مسئولیت های مهمی در نیروی هوایی دارد، ولی همچنان داوطلب انجام سخت ترین ماموریت هاست0
بارها در طول یک روز، تا 13 سورتی پرواز عملیاتی داشت که این خود به نوعی یک رکورد در نیروی هوایی بود. به همین سبب بود که در نیروی هوایی، به او "شیرنهاجا" می گفتند.
ایمان، اخلاص، دین باوری، دوستداری اهل بیت، عشق به امام و انقلاب، شهامت و بی باکی اردستانی، از ویژگی های منحصر به فرد این شهید بزرگوار بود.
انجام بیش از 400 پرواز برون مرزی و 1724 ساعت پرواز، مصطفی اردستانی را به عنوان یکی از قهرمانان جنگ و نیروی هوایی مطرح کرده بود.
بعد از شهادت سرلشکر بابایی، به دلیل لیاقت و شهامت و از خود گذشتگی ای که اردستانی داشت، به عنوان معاونت عملیات نیروی هوایی منصوب شد و تا زمان شهادت هم این مسئولیت را به عهده داشت.

پاداش مقام معظم رهبری
بعد از پایان جنگ، اردستانی و چند تن دیگر از خلبانان تیز پرواز نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی، مفتخر به دریافت مدال پرافتخار "فتح" از دستان مبارک مقام معظم رهبری شدند و به همراه این نشان، مبلغ یک میلیون تومان نیز به عنوان پاداش نقدی از سوی مقام معظم رهبری به او و دیگر خلبانان حاضر اهدا شد.
پس از گذشت چند روز، اردستانی برای کمک به ساخت مدرسه ای در استان سیستان و بلوچستان، مبلغ پانصد هزار تومان از پاداش خود را اهدا کرد و پانصد هزار تومان الباقی را نیز به حساب "بیت الزهرا(س)" واریز کرد تا برای خرید البسه جهت نیازمندان اختصاص یابد.

من دراین قفس تنگ دنیا گرفتارم
از روزهای آخر حیات اردستانی، نقل شده است که او درحالی که عکس سرلشکر خلبان شهید عباس بابایی را بر دست داشت، اشک می ریخت و می گفت:
- عباس! تو رفتی و مرا تنها گذاشتی ... من در این قفس تنگ دنیا گرفتارشده ام.
از زبان همسر و دخترش نیز نقل شده است که می گفت:
- نمی خواهم در بستر بمیرم ... دوست دارم در هواپیما باشم و بدنم تکه تکه شود.

سرانجام لحظه وصال فرا می رسد
در روز 14 بهمن سال 1373 از دفتر فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران سرلشکر شهید "منصور ستاری" با دفتر اردستانی تماسی برقرار می شود به این مضمون:
"فردا صبح ساعت 30/6 اردستانی و یا جانشین وی، در فرودگاه مهرآباد حاضر باشند تا به اتفاق فرمانده محترم نیروی هوایی و تنی چند از فرماندهان این نیرو، جهت شرکت در جلسه هماهنگی فرماندهان نیروی هوایی که در کیش برگزار می شود، حاضر شوند."
(لازم به ذکر است که طبق توافقی که اردستانی با جانشین خود داشت، قرار بر این بود که تمام سفرهای اداری را به صورت یکی درمیان بروند و برای این سفر، نوبت جانشین اردستانی بود که به سفر برود، ولی به دلیل آن که او در مرخصی بود، خود اردستانی تصمیم به سفر می گیرد.)
پس از ابلاغ این خبر به اردستانی، این بزرگوار که گویا منتظر شنیدن این خبر بوده، می گوید:
- یک جوری شدم ... حال عجیبی دارم، مثل این که یکی قلب مرا از جا کنده است.
و بلافاصله به نماز می ایستد. به نقل از مسئول دفتر شهید اردستانی، در پایان نماز دو مرتبه با صدای بلند می گویند:
- لبیک ... لبیک.
روز موعود فرا می رسد.
هواپیمای حامل فرماندهان ارشد نیروی هوایی، از فرودگاه مهرآباد به پرواز در آمده و پس از ساعتی در کیش فرود می آید. فرماندهان تا بعدازظهر در کیش می مانند و سپس به سمت پایگاه هوایی اصفهان حرکت می کنند و توقف کوتاهی نیز در آن جا می کنند.
در ساعت 42/20 شب، خلبان هواپیما را به قصد تهران به پرواز درمی آورد. هنوز چند لحظه از پرواز نگذشته بود که خلبان با برج مراقبت فرودگاه اصفهان تماس می گیرد و اعلام می کند به دلیل بازشدن پنجره کابین، مجبور به فرود اضطراری می باشد و درحالی که هواپیما مشغول گردش برای نشستن در اصفهان بود، در 64 کیلومتری جنوب پایگاه اصفهان با زمین برخورد می کند و اردستانی به آرزوی دیرینه خود می رسد و به دیدار دوستانش می رود.
گویا دعاهای چند روزه اش مستجاب شده است و شبانگاه، روح بزرگش در قرب الهی جای گرفت و شیر نهاجا برای همیشه خاموش شد. ولی یاد و خاطره دلاوری های او هرگز از ذهن هیچ ایرانی وطن پرستی پاک نمی شود و ما از یاد نمی بریم که اگر نبود شجاعت های او و دیگر رزمندگان اسلام، کشور ما درحال حاضر در چه وضعیتی قرار داشت.
بله شمعی را که او در نیروی هوایی روشن کرد، هرگز خاموش نمی شود.
ازاردستانی دو فرزند پسر و دو دختر به یادگار مانده است

من فدای امام و اسلام هستم
به راستی شهید اردستانی مصداق بارز شجاعت و شهامت بود. تمام وجودش عشق به امام، انقلاب و مردم بود بارها این نکته را ذکر می کرد که :
- من فدایی امام هستم ... من خود را وقف اسلام کرده ام.
و براستی چه خوب به این پیمانی که بسته بود، استوار ماند و در لحظه ای با پیکر سوخته اش نامه شجاعت و شهامت را امضایی خونین نمود.

با بودن او در عملیات، قلب من آرام بود
مقام معظم رهبری بعد از شندین خبر شهادت شهید اردستانی، دستمالی برداشتند، دقایقی گریستند و آنگاه فرمودند:
" با بودن شهید اردستانی در عملیات، قلب من آرام بود. او عنصری فدایی و شهیدی زنده بود. هماینک رهسپار منزلش شوید و پیام تسلیت مرا به خانواده اش برسانید."
در مراسم این شهید بزرگوار و دیگر شهیدان حادثه، مقام معظم رهبری فرمودند:
"شهید اردستانی یکی از پاک ترین، مخلص ترین و مومن ترین افراد تمام قشرها بود. او عنصری فدایی و شهیدی زنده بود و عزیزانی از قبیل شهید اردستانی و دیگر دوستانی که به شهادت رسیدند، داغی است بر دل هرکسی که نسبت به نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران احساس خویشاوندی و نزدیکی می کند. برای من و ملت عزیز این یک داغ بزرگ بود."

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.