bell214

گزارش يك خبرنگار از گورستان منافقين(دفاع مقدس)

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

ابتدا به همه دوستان تاكيد ميكنم كه احترام همديگر رو حفظ كنيد.
عباراتي به كار نبريد كه بي احترامي باشه ... .
-------------------------------------------------------
جناب ارنست:
اين مصاحبه اي كه از محسن رضايي گذاشتي ، بقدري ناقص و پراكنده بود، كه من اصلا براش سنديتي قائل نيستم.
پراكنده گويي و به شدت سطحي گويي مشخصه. چه جور ميشه چنين مصاحبه​اي رو مبنا قرار بديم؟

راستي اون راشد كيه؟ هي اسمش رو مي​بري؟ والا تا اونجايي كه من ميدونم يه غلامعلي رشيد داريم . ديگه غلامعلي راشد رو نمي​شناسم.

جهت اطلاع شما عرض ميكنم كه ما در جبهه جنوب درگير بوديم.
يادمه از لسان شهيد شوشتري شنيدم كه ايشون ميگفت،​دقيقا همون روزي كه منافقين هجمه رو آغاز كردند، ما داشتيم آماده عمليات مي​شديم در جنوب بر عليه عراق كه از ايستگاه حسنيه پيشروي كرده بودند ... .

بحث اعزام نيرو به جنوب براي مقابله با عراق بعد از پذيرش قطعنامه، مطلب قابل انكاري نيست ... .


در مورد پشتيباني هوايي:
اين شما هستيد كه ميگيد اونجايي كه بايد پشتيباني ميكرد، پشتيباني نكرد.
در حالي كه عرض كردم، اينها قرار بود 33 تهران رو بگيرن.

وقتي مقاومت شد و از طرفي هم به اذعان خودت، پايگاه نوژه وارد عمل شد، ط[b]بيعيه كه عراق خودش رو بكشه كنار ... ![/b]


حالا شما خودت بيا، سبك سنگين كن،​ ببين شواهد چه چيزي رو ميرسونه؟
-هيچ توافقي نبود؟
-هيچ توافقي نبود، اما عراق خودش رو كشيد كنار.
-يا اينكه توافق از قبل شده بود؟

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
[quote]به هيچ وجه اينطور نيست . نيروي هوايي عراق كوچكترين پشتيباني انجام نداده !![/quote]
جناب مبارز.

ليلي مرده بود يا زنه؟
بي خيال برادر!

كوچكترين پشتيباني انجام نداد؟!
اينجا كسي نيست كه تو اين قضيه شك داشته باشه.
بحث دوستان بر سر اينه كه بعد از اسلام آباد و موقع رسيدن به دشت حسن آباد پشتيباني قطع شده... .

لطف كنيد؛ اگر اطلاع كافي نداريد،​ وارد بحث نشيد ... .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بعد از شکست ارتش قدرتمند عراق که با تمام قوا و لشگرهاش آخرین شانسش رو امتحان میکرد ، دیگه پشتیبانی هوای و یا زمینی و هر جور دیگش از منافقین هیچ چیزی رو عوض نمیکرد و هر آدم عاقلی عملا کار منافقین رو که با توهم برگشتن مردم از اسلام و امام و انقلاب با ذوق زدگی و سراسیمگی پاشون رو در مسلخ گذاشته بودن تموم شده میدید و بعلاوه بدلیل نزدیکی منافقین به شهر ها و ورود اونها در شهر ها پشتیبانی هوایی عراق مستلزم بمباران برخی نقاط شهری بود که عملا جنگ شهرها رو تداعی میکرد و فقط باعث کشدار شدن مساله و جنگ دوباره بی پایان بود . بنا بر این با شکست عراق در جنوب کار منافقین یکسره شده بود و راه بازگشتی هم متصور نبود با توجه به عمق ورود منافقین در خاک کشور .

منافقین کارشون تکمیل کننده ارتش عراق بود یعنی ارتش عراق کارش یکسره کردن و تعیین تکلیف نهایی قوای نظامی ایران و بعد اشغال جنوب بعنوان غرامت جنگی بود و این رو اضافه کنید به احتمال ورود آمریکا و متحدینش از طرف جنوب و اشغال جنوب و بندر عباس و بوشهر و جلو آمدن احتمالی شون تا شیراز در صورت موفقیت ارتش عراق در خوزستان ، و منافقین هم کارشون پیشروی به سمت تهرا ن و فتح اون درصورتی که هیچ ارتش و سپاهی در مقابلشون نباشه و بدست گرفتن زمام امور و تصفیه باقی مانده نیروهای مدافع در پایتخت و در نتیجه سرنگونی نظام بود که با شکست ارتش عراق و حمله همه جانبش کار منافقین هم تموم شده بود و کار آمریکا و غرب هم اصلا به مرحله شروع نرسید.

بهمین جهت و بدلیل اهمیت جبهه جنوب بود که امام خمینی (ره) اون بیانیه تاریخی و هشدار شدید اللحن نسبت به سپاه و ملت رو صادر کردند و مردم به جبهه های جنوب سرازیر شدن .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
حمله به جنوب عراق هپفی داشت و اون این بود که برآورد اونها نشون میداد که نیروهای ایرانی بعد از قطع نامه کمی کم جان شدن(البته در سالهای قبل اتفاقاتی در سپاه افتاده بود و از همون زمان معلوم بود سپاه داره روند ضعیف شدن رو طی می کنهی .ارتش هم به دلیل برخی سیاست بازیها عملا داشت توان خودش رو از دست میداد اونم در کنار اینکه همیشه ساختارش کلاسیک بود و دیگه فرسوده شده بود) و تصمیم به حمله مجدد گرفتن (که صد البته از صدام شدنی و مسبوق به سابقه بود).
این حمله می تونست برای اونها یا سرزمینهایی رو داشته باشه یعنی بتونن بخشی از کشور رو بگیرن که یا حفظش کنن و یا در مذاکرات دست بالا رو داشته باشن .

اما این حمله یک روی دیگه هم داشت و اون اینکه توجه نیروهای ایرانی یالطبع با این حمله عراق با این گستردگی و استعداد نیرو باید بر می گشت طرف جبهه جنوب و همین هم شد عینا .نیروهای ایرانی میدونستن تلاش اصلی در جبهه جنوب هست و برای دفاع سرازیر شدن به جنوب کشور در همین زمان درگیریها هنوز هم ادامه داشت و حتی در شروع حمله منافقین هم در جنوب هنوز عراق مناطقی رو در اشغال داشت و هنوز جنگ و درگیری تمام نشده بود و این به معنی مشغول بودن ماشین دفاعی ایران در جبهه جنوب بود.

این وقایع باعث میشد که جبهه میانی و شمالی کمی خلوتتر بشه .خوب در این میان منافقین برای عراق تنها یک معنا داشت یک لشگر آماده و مجهز در عین حال ایرانی که به زبان و رفتار و جغرافیای دشمن واقف هست(عین سپاه بدر برای خود عراق) در عین حال و مهمترین عامل اینکه این لشگر الان هیچ جا درگیر نیست و آزاد آزاد هست از طرفی نیروهای عراقی در جنوب درگیر بودن و مواضعی و مقداری هم زمین گرفته بودن هر چند کمی عقب نشسته بودن ولی هنوز مقداری در اختیار داشتن.
نتیجه اینکه این لشگر که می تونست در آینده اگر صلح بشه برای عراق خطری باشه باید وارد عمل میشد یا نتیجه می گرفت و تا قزوین نه همدان و نهایتا نمی تونست تا کرمانشاه پیش می رفت و این باعث میشد کمی از تمرکز قوای ایرانی در جنوب کم بشه و هم باعث سردرگمی و گیجی طرف ایرانی حداقل در کوتاه مدت بشه و یا نهایتا کاری از پیش نمی برد و خطرش برای عراق از بین می رفت .
در عین حال اگر این لشگر به کرمانشاه می رسید و باز با توجه به تاریخ و علم کردن گروه های مخالف در نواحی کرد نشین ایران در زمان قبل و بعد از انقلاب صدام می تونست دوباره از همین اهرم استفاده کنه و نه تنها ایران رو مورد فشار قرار بده بلکه حتی با توجه به مرکزیت کرمانشاه در غرب و دروازه بودن این استان چند استان دیگه رو هم اشغال کنه و در هر حالت برای عراق نتیجه برد برد می بود.

اما خوب این طرح زمانی برای منافقین بدترین نتیجه رو داشت که در تنگه مرصاد گیر کردن و تمام اهداف اونها از بین رفت ولی صدام هدف حداقلیش که انهدام بخشی از توان این نیرو بود فراهم شد.

اما در مورد بمباران باید عرض کنم چون به منطقه نرفتین و در جریان مراحل حمله هم نیستید نظر شما در مورد جنگ شهرها و .... فاقد قدرت لازم هست چراکه پشتیبانی در دشت ماهیدشت که هیچ ارتباطی با شهرها نداره باعث جنگ شهرها نمیشه و در صورت رد شدن از تنگه هم تا کرمانشاه نهایتا 15 ک م راه بود که اونم باز نیاز به پشتیبانی نداشت و در عرض مدت کوتاهی با توجه به سبک و تیز بودن ستون نبود و داخل شهر کرمانشاه هم درگیری دیگه کلاسیک نبود و به درگیری چریکی و شهری تبدیل میشد و باز نیاز به بمباران شهر نبود و فقط کافی بود عراق هوا رو در اختیار داشته باشه تا نیروهای ایرانی طبق طرح قبلی شهر رو نابود نکنن با مافیهاش ولی حتی اگر بعد از تنگه هم هیچ کمی نمی کرد باز منافقین در شهر می تونستن برای ماه ها و یا شاید حتی سالها درگیر باشن.دلیلش هم در پست های قبلی عرض کردم.

سناریوی شما هم در مورد حمله از جنوب امریکا و عراق بیشتر شبیه یه فیلم می مونه تا واقعی بودن و تا حالا نشنیدم اینچنین طرحی هم در پیش بوده باشه.

خلاف نظرتون باید عرض کنم پشتیبانی عراق همه چیز رو تغییر میداد شاید صدام بعد از شکست این گروهک فهمید چه خریتی به خرج داده و اگر می دونست با حمایتش و رسیدن این گروهک به کرمانشاه چه اتفاقاتی می افتاد و چه فشار مضاعفی به ایران می اومد پشتیبانی خودش رو از نیروهای منافقین بر نمی داشت.
اما من فکر می کنم اونها کمی زودتر از موعد فکرکردن کار منافقین گره خورده و تمامه و شاید پشتیبانی هوایی اگر ادامه پیدا می کرد اوضاع الان طور دیگه ای بود.
در ضمن کسی کار منافقین رو تمام شده و در مسلخ نمی دید حتی شاید صدام و خودشون چون طبق نظر خود فرماندهان جنگ عمده نیرو و تلاش در جنوب بود و مسلخی در غرب وجود نداشت و تنها مسلخ هوانیروز بود که پدرشون رودرآورد و اونجا رو تبدیل به مسلخ کرد.

دوست عزیز در شهرهایی که منافقین وارد شده بودن پشتیبانی هوایی و بمباران نیاز نبود شهرها سقوط کرده بودن و در دستشون بود .میگم اطلاع کافی ندارین اظهار نظر نکنین.بمباران شهر ها تنها موقعی لازم بود که شهر دچار درگیری و مقاومت با منافقین میشد و مدافعانی سرسخت می داشت که اصلا اینطور نبود.

در مورد حمله بعد از قطعنامه عراق به جنوب هم هدفی جز گرفتن بخشی از ایران مد نظر نبود و خود عراق هم خوب می دونست که توان پیشروی بیشتر از خوزستان (در نهایت) رو نداره وگرنه از هر جبهه ای به کوهستان بر می خورد و کارش گره می خورد به خاطر همین هست میگم تحلیل شما شبیه فیلم نامه هست تا واقعی .هدف این حمله صدام تنها گرفتن بخشی از ایران در کرختی طرف ایرانی بود تا بتونه اون رو یا حفظ یا وجه المصالحه قرار بده.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با تشکر از فرمایشات ادیب عزیز؛ باید عرض شود که :

[quote]بله اما عملیات فروغ جاویدان پشت سرش بود و همونطورم که اقای محسن رضایی و غلام علی راشد گفتند تا اومدیم به خودمون دیدیم تو غرب هم درگیری هست که شانس اوردیم فلان تیپ و گردان به دلیل قرار عملیات توی غرب و عمق خاک عراق تو منطقه بودند (چند روز پیش هم یادت باشه مقاله ش رو به عینه گذاشتم تو اون بحثی که با رضاکیانی داشتی) [/quote]
بله. مقاله ات رو بخاطر دارم.
این مورد و همچنین مورد دوم رو به این علت عرض کردم که فرمودی :

[quote]به همین خاطر به همون سرعت که عراق از جنوب حمله کرده عقب میکشه [color=red]در حالیکه خودشم میدونه نیروهای ایرانی در غرب مستقر هستند[/color] [/quote]
در حالی که طبق همون لینکی که خودت گذاشتی و البته فرمایشات قبلی ات، عملیات سرنوشت در جنوب کشور انجام گرفته بود و تمرکز کامل نیروهای نظامی ما (بالاخص سپاه)، بر روی این منطقه بود.

البته فرمایش شما، جنبه ی دیگری هم داره که در قسمت دوم که فرمودی، بیشتر توضیح می دم.


[quote]بنا به گفته ی صریح اقای راشد اینگونه نبوده ویا محسن رضایی:

http://www.rezaee.ir/vdce7p8z.jh87vi9bbj.html

اینا رو میزارم تا بدونی من اول میخونم تجزیه تجلیل میکنم بعد میام نظرمو میگم !
نکته پایانی نوشته اقای رضایی رو بخونید ، درنتیجه من به هیچ عنوان این جمله رو قبول ندارم و مطمئنا نیروهای ایرانی در منطقه غرب تجمع نیرو داشتند به دلیل تغییر فلش حمله استراتژی سپاه ارتش بسیج به سمت کردستان عراق [/quote]
اتفاقاً این فرمایشات، عرض بنده رو تأیید می کنه.
این درسته که ما در سال پایانی و بالاخص در پی عملیات والفجر 10، جبهه ی جنگ رو به سمت غرب بردیم. ولی قبلاً خودت هم اشاره فرموده بودی، جناب کیانی هم فرموده بودن و بنده هم عرض کرده بودم که عراق، جبهه ی غرب رو رها کرده و تمام توان خودش رو بر روی جبهه ی جنوب گذاشت. سر همین می بینیم نه تنها با حجم عظیم و مافوق تصوری از نیرو (چند برابر توان عراق در ابتدای جنگ) به فاو حمله می کنه و اونجا رو می گیره، بلکه مرحله به مرحله به سمت جنوب پیش میاد و بنا به گفته ی سردار رضایی، یکی از عوامل پذیرش قطعنامه، همین شکست های سال 67 بوده (لینکش رو در ادامه قرار خواهم داد).

هنگامی که عراق به سمت خرمشهر میاد؛ امام دستور تاریخی شون رو می دن که باز در همون لینکی که گذاشتین، به صراحت عنوان شده :

[quote]دشمن چند روز پس از آن‌که ایران قطعنامه 598 را پذیرفت، به جای پاسخ مثبت به مجامع بین المللی، به خرمشهر حمله کرد و آن را بار دیگر مشابه اول جنگ محاصره کرد.
به سختی توانستیم دشمن را عقب بزنیم و جاده خرمشهر، اهواز را بازگشایی کنیم. اسم این عملیات را عملیات سرنوشت گذاشتیم، علت نامگذاری هم این بود که [color=red]امام فرمودند یا سپاه یا خرمشهر[/quote].[/color]
حالا لینک سخنرانی سردار رضایی رو برات می ذارم و پس از این هم به همین موارد استناد خواهم کرد :

http://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100955806366

همون طور که ملاحظه می فرمایی، درخصوص ارسال نیرو به جنوب و ازدحام اونا، به طور اکمل توضیح داده و جای شک و شبهه ای باقی نمی مونه که تجمع نیروها به سمت جنوب شد.
حتی در بخشی از اون می خوانیم :

[quote]یعني درست در همان لحظاتي كه ارتش عراق داشت در جنوب شكست مي خورد و از مرز خرمشهر بر مي گشت، عراقي ها عمليات غرب كشور را آغاز كردند، بنابراين نيروهايي كه ماداشتيم ، در راه جنوب بودند تا از اسلام آباد بروند پل دختر و ازآن جا به سمت جنوب اعزام شوند ... اما [b]مهمترين يگاني كه توانست تاخير لازم را به وجود آورد تا نيروهاي ديگر و لشكرهاي ديگر برسند و كارمنافقين را تمام كنند، لشكر 32 انصار الحسين (ع)[/b]بود. [size=18][color=red]البته آنها در حال اعزام به جنوب بودند كه يكباره دستور داده مي شود صحنه جنگ عوض شده است. خرمشهر را بگذاريد براي آنهايي كه آن جاهستند شما بايد از باختران دفاع كنيد كه مي آيند و خط پدافندي تشكيل مي دهند[/color][/size]. عمليات مرصاد اثري به مراتب فراوان در پايان جنگ داشت و در پيروزي ايران موثر بود، سرانجام نيروهاي منافقين محاصره شدند ...[/quote]
ملاحظه می فرمایی؟
حتی همین لشکر 32 انصار الحسین (ع) که شما بهش استناد فرمودی هم قرار بود به جبهه ی جنوب اعزام بشن و در راه اعزام بودن که منافقین حمله شون رو آغاز کردن! یعنی شاید اگر مثلاً جنگ در جنوب، کمی بیشتر ادامه داشت این لشکر نیز نبود که بخواد در مسیر منافقین قرار بگیره و جلوشون رو بگیره تا سایر نیروها خودشون رو برسونن.

اون سخنرانی رو زحمت بکش بطور کامل مطالعه بفرما. چون حرف های شنیدنی زیادی برات داره.
ولی برپایه ی شواهد و قرائن (چه فرمایشات سردار رضایی رضایی و چه سردار غلامعلی رشید)، با وجود اینکه فلش جنگ به سمت غرب رفته بود، پس از حمله ی عراق به جنوب، تمامی نیروها به سمت جنوب سرازیر شدن؛ حتی نیروهایی که پس از پذیرش قطعنامه، میدان رو ترک کرده بودن، به نحوی که باز بنا گفته ی سردار رضایی :

[quote]در تمام شهرهاي ايران انقلاب شد از همدان تا كرمانشاه گرفته و غيره.آنقدر نيرو به سوي جبهه مي آمد كه ديگر ماشين نداشتيم نيروها را اعزام كنيم. بعضي مردم سوار ماشين هاي خودشان مي شدند و مي آمدند اصلا يك قيامتي شد. اين نيروي عظيم آمد و وارد جبهه شد. در آن موقع دشمن خرمشهر را هم محاصره كرده بود اما آن عمليات سرنوشت را كه ايران شروع كرد كمتر از 48 ساعت ارتش عراق را عقب زد و نيروهاي آن را محاصره كرد. تعداد زيادي را اسير گرفت و دوباره مرز بين الملل را در جنوب تامين كرديم،[/quote]
پس فرمایشات قبلی حضرات، منافاتی با عرض بنده نداره. منافاتی با فرمایش شما مبنی بر تغییر جبهه از غرب به جنوب هم نداره.
لکن تغییر حجم نیروها از غرب به جنوب، بعلت تهاجم گسترده ی عراقی ها از جنوب نیز امری است واضح و مبرهن که با مطالعه ی همون سخرانی.

[quote]بنده گفتم حجم انبوه نیروها ظرف دو سه روز به سمت عقب رفتند نگفتم به سمت جنوب رفتند هرچند گردان هایی ازشون رفت ولی این عقب نشینی با لباس محلی! فکر نکنم از اون عقب نشینی به سمت جنوب باشه ! [/quote]
بنده هم عرض نکردم شما گفتی. عرض کردم «این مورد به وضوح در مواردی که خود شما نقل قول فرمودین هم بود.».

چون استناد به سردار رضایی فرمودی، اینبار لینک از سخنان سردار رضایی گذاشتم تا قضیه ی انتقال نیرو از غرب به جنوب (که در زمان حمله ی عراق؛ یعنی 31 تیرماه و نه سوم مرداد؛ یعنی زمان حمله ی منافقین) انجام گرفته بود رو خدمتت عرض کرده باشم.

یکی از مثال هایی که عرض کردم در نقل قول های شما بود، این بود :

[quote]چهار روز پس از پذيرش قطعنامه ي پانصد و نود و هشت از سوي ايران، روز جمعه سي و يكم تيرماه 1367 هـ . ش / بيست و يكم جولاي 1988 م ، عراقي‌ها، تهاجم گسترده‌اي عليه مواضع ايرانيان در جنوب كشور آغاز و تا سي كيلومتري خرمشهر پيش روي كردند.

هدف آنان از اين اقدام، اين بود كه ضمن اشغال مناطقي از ايران، افراد بيشتري را به اسارت بگيرند تا به هنگام مذاكرات پس از جنگ، از آنها به عنوان برگ برنده استفاده كنند. اين هجوم در حالي صورت مي‌گرفت كه با پذيرش قطعنامه، اكثريت نيروهاي نظامي حاضر در منطقه تخليه شده و خرمشهر، مدافعان چنداني نداشت و در آستانه ي سقوط قرار گرفته بود. در اين هنگام، آيت الله خميني با فرستادن پيامي براي فرماندهان سپاه، از آنها خواستند به هر طريق ممكن، مانع از حضور دشمن در منطقه شوند. در پي اين پيام، خيل گسترده نيروهاي بسيجي كه متأثر و غمگين از پذيرش قطعنامه بودند روانه ي جبهه‌هاي جنوب شدند و عراق را مجبور به عقب‌نشيني تا خطوط مرزي كردند.حمله ي وحشيانه ي عراق، به اعتراف نظرات كارشناسان عراقي در مجموع به ضرر آنان تمام شد. به عنوان نمونه، يك مقام ارشد ارتش عراق، اين اقدام را اشتباهي استراتژيك خواند كه منجر به خروش ملي مردم ايران شده و ابتكار عمل را از دست عراق خارج كرد.

[/quote]

سایر موارد هم در متونی که نقل قول فرمودی، کاملاً مشخص و واضح اومده.
حالا شاید مثلاً یه عده از نیروهای باقیمونده در شهر، وقتی دیدن کاری از دستشون ساخته نیست یا مثلاً بهشون دستور داده شده تا چهار زبر عقب نشینی کنن، از شهر خارج شده باشن. ولی اصل انتقال عظیم نیرو از غرب به جنوب، مسئله ای نیست که بخوایم با فرار کردن و این ها مقایسه اش کنیم.

[quote]اوج درگیری ها همونطور که خودتون فرمودین در چند روز قبل حمله عراق بود و تموم شد و اینم بازم به صراحت در نوشتار فرمانده کل سپاه پاسدارن در وب سایت شخصی شون هست و نمیشه ردش کرد ! [/quote]
بالعکس ادیب جان!
هنوز درگیری ها ادامه داشت که منافقین حمله کردن! اوج و فرودی هم نداره. چون ارتش تا بن دندان مسلح عراق، هنوز در خاک ما بود و در حال عقب نشینی بود! طبیعتاً هیچ کس نمیاد لشکر در حال عقب نشینی رو رها کنه و جبهه رو خالی کنه! اشتباه می کنم؟!

اما اینکه فرمودی «اینم بازم به صراحت در نوشتار فرمانده کل سپاه پاسدارن در وب سایت شخصی شون هست و نمیشه ردش کرد!» رو کاملاً باهات موافقم.
بیا با هم بخونیم سردار رضایی چی فرمودن :

[quote][b]هنوز آخرين تانك هاي عراق به مرز برنگشته بود كه ديديم از جبهه غرب خبر مي رسد منافقين در «كرند» غرب هستند[/b] و قبلش هم به ما گفته بودند كه ارتش عراق ، قصر شيرين را محاصره كرده و آمده سر پل ذهاب را گرفته و يك خط را تشكيل داده است .

[b]يعني درست در همان لحظاتي كه ارتش عراق داشت در جنوب شكست مي خورد و از مرز خرمشهر بر مي گشت، عراقي ها عمليات غرب كشور را آغاز كردند،[/b][/quote]
نقل قول از این واضح تر نمی شه.
طبیعتاً فاصله ی چندانی هم بین عملیات سرنوشت و فروغ جاویدان نبود. 31ام ارتش عراق حمله کرد و سوم منافقین و در تمامی این مدت (بالاخص اول و دوم مرداد)، درگیری های سنگینی ادامه داشت و اینطور نبود که بگیم «اوج دیرگیری ها ... در چند روز قبل حمله عراق بود و تموم شد.».
چون حتی اگه فرض بگیریم روز دوم مرداد، آخرین روز اوج درگیری ها بود و سپس، شرایط تا حدودی آروم شده بود، باز هم اونقدر زمان نبوده که بخوایم بگیم نیروها باید برمی گشتن به غرب! کما اینکه درگیری ها، حتی تا روز چهارم و پنجم هم در این منطقه، کما بیش ادامه داشته؛ یعنی تا زمان عملیات مرصاد.

ضمن اینکه اونقدر حجم نیرو در جنوب نیاز بوده که حتی لشکر انصار الحسین (ع) نیز عازم منطقه ی جنوب بود (در روز دوم).

پس اینطور نبوده که چیزی تموم شده باشه.

این قسمت، بخش دیگری از نقل قول هایی بود که خود شما قرار دادی :

[quote]اما شكست سنگين‌تر، زماني بر دشمنان ايران وارد شد كه هنوز ارتش عراق در جنوب به طور كامل تا خط مرزي عقب زده نشده بود.مقارن ساعت چهارده و سي دقيقه ، سوم مرداد ماه 1367 هـ . ش / بيست و چهارم جولاي 1988 م ، تعدادي از اعضاي سازمان مجاهدين خلق كه به عراق متواري شده بودند با استفاده از حمايت‌هاي گسترده صدام، در حال انجام اقداماتي بر ضد ايران بودند، با استفاده از توجه ايران به مناطق جنوبي و غفلت از غرب كشور، با پشتيباني ارتش عراق، هجوم خود را با استفاده از آخرين سلاح‌هاي سبك و سنگين كه از طريق آمريكا و صدام در اختيارشان قرار گرفته بود، به سمت باختران [ كرمانشاه ] آغاز كردند و در مدت زمان بسيار كوتاهي، با عبور از تنگه پاتاق، وارد خاك ايران شدند. آنان با تصرف شهرهاي سرپل‌ذهاب و كرند غرب، در شب اول در شهر اسلام‌آباد توقف كرده و به قتل عام مردم اين شهر، حتي مجروحان حاضر در بيمارستان، اقدام كردند. [/quote]
یعنی هنوز درگیری ها در جنوب ادامه داشت که منافقین حمله کردن (و البته خود شما هم بهش اذعان داشتی).
طبیعتاً باید نیرویی در جنوب می بود که درگیری داشته باشه یا دشمن رو عقب برونه!
نمی خوای بفرمایی که دشمن به خاطر حروم کردن چند هزار منافق، از شهری مثل خرمشهر چشم پوشی کرده و در حالی که مدافعی نداشته و خیلی راحت می تونسته بگیره، ولی بی خیالش شده و برگشته.

[quote]دقیقا تایید میشه و شکی روش نیست و بحث رو این تاکتیک جنگی هست که بنده معتقدم این تاکتیک نه ناگهانی بلکه با فکر قبلی بود که اینم از این جمله اقای رضایی مشخصه:
[quote]از آنجا که در نامه دوم تیر ماه گفته بودم منافقین هم طرحی دارند که نمی‌دانیم از چه نقطه‌ای می‌خواهند وارد شوند، مسأله را جدی گرفتم ولی فكر می كردم كه فرصت داریم تا آنها را از آن منطقه بیرون كنیم [/quote]
هرچند همونطور که خوده ایشون گفتن جنگ برخی نقاطی داره که فقط فرماندهان سیاسی نظامی ایران ازش خبر دارند و به نظر من این جمله با کمی ویرایش امنیتی به خاطر اون مصالح بیان شده یعنی ایران خبر داشت قراره منافقین بیان و از نظر نظامی، اگر بنده حقیر رو قابل بدونید به جرات میگم:
منافقین تمامی و اغلب عملیات های گسترده شون در غرب کشور بوده و مقر اصلی شونم طوری بود که هر پیشگوی نظامی هم میتونست بفهمه احتمال زیاد پیکان حمله کجاست
این جمله رو با فرض اینکه ایران نمیدونست از کجا میان میگم ! [/quote]
ادیب جان.
سپاه از کودتای نوژه خبر داشت. سردار صفوی به صراحت به این موضوع اشاره فرموده. لکن زمان اون رو نمی دونستن.
حالا به نظرت، این توجیهی می شه برای اینکه بگیم سپاه طرح کودتای نوژه رو ریخته بود؟ یا مثلاً با فرماندهان کودتا و بختیار و امثالهم هماهنگ کرده بود و توطئه بود که کودتاچیان رو به دام بندازه؟

طبیعیه که همون طور که سازمان در سپاه و بین رزمندگان، جاسوس هایی داشت، سپاه و اطلاعات ایران هم داشته و اخبار اونا رو به دست سپاه می رسونده.
طبیعی بوده که سپاه هم خبردار باشه که اینا دارن نقشه ی حمله رو می کشن.

قبلش هم مسبوق به سابقه بوده (در عملیات های آفتاب و چلچراغ) و طبیعی بوده رویکرد سازمان، کاملاً نظامی شده.
با در نظر گرفتن اینکه جنگ داره به اتمام می رسه و ایران قطعنامه رو پذیرفته و عراق نیز دیر یا زود مجبور خواهد شد قطعنامه رو بپذیره و پس از پذیرش، نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در مرز مستقر می شن و دیگه امکان عملیات توسط منافقین نیست، اصلاً و ابداً دور از ذهن نبود که منافقین آخرین تیر ترکششون رو بیاندازن.

حالا من از شما می پرسم. شما به عنوان یه شهروند عادی، اگه این مواردی که عرض شد رو بهت می گفتم، آیا قطعاً به این نتیجه نمی رسیدی که دیر یا زود منافقین حمله خواهند کرد؟
حالا به این مسئله اضافه کن اطلاعات نشتی از این سازمان و بسیاری موارد دیگه که به اطلاع من و شما نمی رسه.

شاید حتی بشه با همین امر، طرح نقشه ی 24 ساعته ی منافقین رو هم توجیه کرد؛ چرا که درصورت لو رفتن؛ با توجه به درگیر بودن ایران در جنوب، عملاً دستشون تو حنا بود و امکان مانور گسترده ای نداشتن.
تا می خواستن به خودشون بجنبن هم منافقین به شهرهای حیاتی رسیده و پخش شده بودن و دیگه نمی شد به این سادگی جمعشون کرد.

اما اینکه می فرمایی «منافقین تمامی و اغلب عملیات های گسترده شون در غرب کشور بوده و مقر اصلی شونم طوری بود که هر پیشگوی نظامی هم میتونست بفهمه احتمال زیاد پیکان حمله کجاست» نشون می ده که با وجود قابل پیش بینی بودن، نمی شد با قطعیت گفت از کجا حمله خواهند کرد. کما اینکه شاید اصلاً عملیات آفتاب که در فکه انجام گرفت هم به همین دلیل بود که اجازه ی تمرکز مستقیم روی یک محور رو از ایران بگیرن و مثلاً بگن مجاهدین خلق از هر نقطه می تونه حمله اش رو آغاز کنه.

پس این جمله که «می‌دانیم از چه نقطه‌ای می‌خواهند وارد شوند» موضوع چندان حادی نیست.
بالاخص اینکه مثلاً می شد از مرزهای کردستان تهاجم انجام بگیره. طبیعتاً با در نظر گرفتن ماهیت اون استان و گروه های تجزیه طلبش، اصلاً و ابداً احتمال بعیدی هم نبود. منطقه ی غرب هم (با فرض اطمینان کامل از عدم حمله از سمت جنوب)، منطقه ی کوچکی نیست و قطعاً خود شما بهتر از بنده با نقاط استراتژیکش آشنا هستی و می دونی از چه راه هایی بهترین طرح های حمله ی غافلگیرانه قابل اجراست.

[quote]احسنتم بر شما و شک ندارم درست میگی و تاییدش میکنم
صدام از قدرت روز افزون رجوی و نیروهاش میترسید
یه چیزی شبیه همون ترسی که امریکا از عراق گرفت خودشون بزرگش کردند خودشون ترسیدن و هرچند بهانه خوبیم بود براشون
مجاهدین خلق هم همینطور، صدام بزرگشون کرد خودشم ازشون ترسید و بهانه خوبیم بود تا سرکوب بشن و ضعیف و وابسته تا در کشتار شیعیان و اکراد کمک کنند بهش [/quote]
حرفت کاملاً مورد تأیید بنده است.

[quote]نه نه نه نه نشد وایسا ، ببین من تا وقتیکه صرف ایران و عراق رو مدنظر قرار داده بودم تو کاوش هام تو اسناد حتی شورای امنیت هم چیزی پیدا نکردم
چرا که ذهنتیم به سمت ایران و عراق بود تا اینکه کتاب قطعنامه های شورای امنیت رو اینبار با دیدگاهی واضح نسبت به دستوراالعمل امریکا و دیگران راجبه جنگ ایران عراق خوندم و بعد اون شانس اوردم مصاحبه جاودانه جناب اقای علی اکبر ولایتی از شبکه 4 سیما رو دیدم که فرمودن :

بنده چنان در مذاکرات با عراقیها برخورد میکردم که حتی رئیس سازمان ملل که دوستم بود گفت فلانی نباید اینطور باهاشون بکنی ناسلامتی مذاکره س، گفتم من حتی بخوام یه خودنویس به اینا بدم میدم شما بدی بهشون !!! همه جلسات ما اینطور بود و باحضور نفرات بین الملل وگرنه ما ما به جز یک جلسه بسیار مهم در پایان جنگ اصلا با اونا مذاکره خصوصی دو تایی نکردیم !
همون مذاکره اخرم البته باعث پایان جنگ هم شد ....

برخی نکات دیگه هم بود که منو به سمت این عقیده که عراق در پایان جنگ کاملا چشم به کویت و نیز اهداف دیگری میدوزه (نامه های صدام حسین به هاشمی رفسنجانی که بدون جواب ماند) و اینکه دیگه تمایلی به ادامه جنگ با ما نداشت ولی شرط پایان جنگ چه بود ؟؟؟؟

این سوالی هست که فقط اما و اگر میشه جوابش داد ، شاید معامله ایران با عراق سر منافقین و چند مورده دیگه که شاید همین مساله بعدها باعث شد در حمله عراق به امریکا ایران پناهندگی جنگنده های عراقیم قبول کنه ، شاااااااید ، فقط میگم شاید ، اینا همه ش سوالاتی بی جواب با اما اگر هست فقط[/quote]
بله. در طول عرایضم هم اشاره کردم که شما هم براساس قطعات پازلی که از اینور و اونور پیدا فرمودی، به این فرضیه دست پیدا کردی.

حتی در عرایضم، به حرف های دکتر ولایتی نیز اشاره کردم.

لکن همون طور که خودت فرمودی، می شه صرفاً حدس زد. ولی قابل اثبات نیست.
می شه از این دریچه نگاه کرد که معاملاتی شده بود. ولی قطعاً هم می شه از این دریچه نگریست که معامله ای نبوده و صرفاً یه اشتراک منافع بوده.

احتمال تبانی یکسویه اتفاقاً خیلی بیشتره. یعنی اینکه صدام با فرستادن این نیروها به دل ایران، هم قصد ضربه زدن به ایران رو داشت و وارد بازی دو سر برد می شد. یعنی اگر موفق می شدن، خودش وارد عمل می شد و نیازی به پذیرفتن قطعنامه نمی دید. اگر هم شکست می خوردن، از شر منافقین خلاص می شد و به شدت اونا رو تضعیف و وابسته می کرد.

پس دو سر ماجرا برای صدام برد داشت (ضمن اینکه ایجاد دو جبهه، می تونست تمرکز دفاعی ایران رو بهم بریزه و شاید مرز جنوب سست تر بشه).
پس صرف همین منافع رو اگه در نظر بگیریم، به انگیزه ی لازم و کافی دست پیدا کرده ایم.

[quote]ولی چیزی که هست به نظر من عراق همونطور که بارها پیشنهاد صلح میداد تا خودشو اماده کنه یا منتظر بود ایران نظرشو راجبه صلح بگه تا اگر شد بهش حمله کنه دوباره و شاید اینبار بیشتر گرفت از مناطق ایران اینجا هم ، یه جورایی به ایران چراغ سبز نشون میده

میخواد با یه تیر دو هدف بزنه

اگر مجاهدین زدند و تونستند پیشروی بکنند که هیچ ! میزنه زیر قرارهاش و خودش میاد و ایرانو میگیره کامل
اگر مجاهدین نتونستند برن که همون قولش به ایران عملی میشه[/quote]
خوب. این فرضیه هم منطقیه. هرچند که قابل اثبات نیست و با پیش فرض تعامل (اسمش رو نمی ذارم تبانی)، طرح ریزی شده.
ولی طرحی است که (همون طور که عرض شد)، یکطرفه هم قابل انجام هست و لزوماً نیازی به تعامل یا تبانی نداره.

[quote]و حالا اینجا جاییه که من یه مطلبی خوندم که کیف کردم ، اقای رضایی در جایی فرمودن به عراقیا نمیشه اعتماد کرد همونطورم که در پایان جنگ نشون دادند اگه ما قائله منافقین رو ختم نمیکردیم به عهد و پیمانشون پابند نمی موندند و دوباره جنگ شروع میشد [/quote]
این جمله می تونه به آتش بس یا هر مورد دیگری برگرده.
اگه برات زحمتی نیست، متن کاملش رو گیر بیار تا ببینیم قضیه از چه قرار بوده.

[quote]میخوام بگم : هر دو طرف به اتش بس ضمنی اذعان کردند ولی هر طرف میدونسته وقت داره به اون یکی ضربه بزنه و این وسط ایران میدونسته از منافقینم استفاده میشه و پس مطمئنا ایران با توجه به سابقه منافقین میخواسته یه طوری هم حال اینا رو بگیره هم اتش بس رو قطعی کنه

توضیح دادنش سخته ولی به نظر من این اتفاق افتاده واقعا [/quote]
خوب. این که کاملاً درسته.
قطعاً ایران هم خیلی راحت می تونست پیش بینی کنه که منافقینی خواهند آمد و احتمالاً با پشتوانه ی صدام حسین هم خواهند آمد.
طبیعی بود که آرزوی ایران این بود که چنین اشتباهی رو انجام بدن تا یکبار و برای هیشه تکلیف منافقین رو یکسره کنه.
همچنین قبل از آتش بس کامل (چون هنوز درگیری در جنوب ادامه داشت)، حال عراق رو بگیره.
طبیعتاً عراق نیز چنین تفکری رو داشت.

[quote]بله صحیح هست و منم ردش نمیکنم همونطور که شما نمیتونی رد کنی حرف منو
پس فکر کنم به این توافق برسیم که هرکسی نظرات خودشو داره و البته با توجه به شهود ممکن و موجود و اطلاعات فعلی مون حدس و نظریه من کمی تا قسمتی صحیح تر به نظر میرسه [/quote]
قطعاً همین طوره که شما می فرمایی.
ما براساس دو فرضیه داریم حرف می زنیم که جفتش هم منطقی به نظر می رسه.
شاید گذشت زمان یا بیان خاطرات ناگفته بتونه کلید حل این معما باشه.

ولی چیزی که هست، رشادت سرداران و رزمندگان اسلام برای جلوگیری از توحش بیشتر منافقین بود که قابل ستایشه و قطعاً خود شما نیز، سوای اینکه کدامین سناریو اجرا شد، به این موضوع اذعان داری.

از هم صحبتی باهات لذت بردم.

-----------------------------------------------------

اپرای عزیز.
این فرمایشات از شما بعید بود.
حس می کنم از روی عصبانیت این موضوع رو فرمودی.

قطعاً مصاحبه ی فارس با سردار رشید و مطالعه فرمودی.
همون لینکی که ادیب عزیز در تاپیک جناب کیانی گذاشته بودن :

http://www.ravyan.com/fa/index.php?option=com_content&task=view&id=350&Itemid=74

در بخشی از اون اومده :

[quote]در دورة مشترك، تمام بچه های سپاه و ارتش تحت یك لوا و پرچم بوده اند ولی در دورة سوم كه چهار سال پایان جنگ می باشد ما از هم جدا می شویم یعنی در سال های 64 تا 67 و اصرار سپاه است كه می گویند ما نمی توانیم با بچه های ارتش همراه هم بجنگیم. عملیات ها بسیار سخت و پیچیده شده اند و ما می خواهیم از یكدیگر جدا باشیم و شورای عالی دفاع به فرماندهی رئیس جمهور وقت ـ مقام معظم رهبری ـ و آقای هاشمی كه مسئول عالی جنگ است این مطلب را تصویب می كنند.

سپاه در این چهار سال طرح ریزی و فرماندهی در صحنة زمین را خود بر عهد می گیرد و با كمك توپخانه و هوانیروز ارتش در اكثر عملیات های خود نظیر فاو، كربلای 5، والفجر 10 (تصرف حلبچه)موفق می گردد.
...
[b]از سال 63 به بعد نیروی ارتش پدافند می كرد و سپاه باید آفند می كرد.[/b][/quote]
طبیعتاً آفند سپاه، همراه با پشتیبانی ارتش بود. لکن مشخصاً این، بعهده ی سپاه قرار گرفته بود.

پس این از شمایی که اینقدر معلومات داری اصلاً قابل پذیرش نیست که اینطور می فرمایی و به دنبال سهم خواهی این و آن هستی.
ضمن اینکه احتمالاً فراموش فرموده ای که امیر شهید صیاد شیرازی، از سال 65 به بعد، دیگر فرمانده نیروی زمینی نبوده و تنها نماینده ی حضرت امام (ره) در شورای عالی دفاع بودن.
این هم عرض بنده نیست؛ بلکه باز فرمایش سردار رشید هست :

[quote]همچنان‌که می‌دانید صیاد شیرازی از نیمه سال 65 به بعد فرمانده نیروی زمینی ارتش نبود و تنها نماینده حضرت امام(ره) در شورای‌عالی دفاع بودند که در سال 67 که ستاد کل قوا تشکیل شد، تنظیمات سابق نیز از بین رفت و جلسات شورای‌عالی دفاع هم در ستاد کل تشکیل می¬شد و شهید صیاد هم مسئولیتی در آن نداشت، اما وقتی که خبر حمله منافقین به کرند غرب و اسلام آباد را شنید، شاهد بودیم که بی‌هیچ توقعی و بدون اینکه منتظر دستوری بماند، به سمت کرمانشاه حرکت کرد و طرح‌ریزی آتش توسط هلی¬کوپتر تک (کبری) و هجومی (214) و شنوی را به عهده گرفت و هوانیروز را به حالت آماده باش درآورد. بعد از نماز صبح بود که به پادگان هوانیروز کرمانشاه رفت و هلی¬کوپترها را در روشنایی سپیده به پرواز درآورد و خودش سوار هلی¬کوپتر شد و بالای تپه چارزبر به پرواز درآمد و اجرای آتش علیه منافقین را هدایت ¬کرد. با توجه به تسلط و آشنایی که به منطقه داشت تلاش می‌کرد تا نیرویی از سپاه و ارتش را با هلی¬برد در ارتفاعات کرند موسوم به (بی¬وی¬نیچ) پیاده کند تا هنگام حمله منافقین، آنها را در محاصره بیندازد و همین کار را هم کرد و بسیار هم موفقیت‌آمیز عمل کرد و ضربه سنگینی به این گروهک وارد ساخت.[/quote]

http://www.irdc.ir/fa/content/12268/default.aspx

این لینک رو هم ببین :

[url=http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%B5%DB%8C%D8%A7%D8%AF_%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2%DB%8C]شهید صیاد شیرازی[/url]

پس خواهشاً شما دیگه در آتش تنور اختلاف ارتش و سپاه ندم برادر بزرگوار.
کم نیستن کسائی تو این سایت که کارشون اینه که بخوان جانبداری سپاه یا ارتش رو کنن.
ولی فرمایشات سردار رشید، به خودی خود گویای همه چیز هست :

[quote]این مطلب مثل این است كه دو تیم داخلی، یك تیم ملی تشكیل بدهند و بروند با یك تیم خارجی مسابقه دهند. حال آیا می توان گفت این بردی كه نسبت به تیم خارجی داشته ایم مربوط به بچه های استقلال است یا پیروزی؟ خیر.[/quote]
پس خواهشاً درخصوص این موارد، دقت بیشتری داشته باش برادر بزرگوار.

راستی. سری هم به [url=http://mostafa-by.persiangig.com/document/War.pdf]این لینک[/url] بزن.
چند سال پیش درستش کرده بودم و البته می خواستم کاملترش کنم که متأسفانه وقت نشد!!
ولی کمکت می کنه که وضعیت جبهه های جنگ، نهادهای عمل کننده و وضعیت فرماندهی شون رو بطور خلاصه از نظر بگذرونی.

هرچند که می دونم همه ی این موارد رو بسیار بهتر از من بلدی و خودت می تونی تدریس شون کنی.

ضمناً درخصوص تهاجم منافقین و اینکه آیا چطور اینقدر دیر خبردار شدن، فکر کنم جوابش خیلی مشخص باشه. چون هم نیروی مناسبی برای دفاع نبود و هم دستور داده شد که تا تنگه ی چهار زبر عقب رفته و اونجا خط دفاع رو تشکیل بدن و به کمک هوانیروز سرشون رو گرم کنن تا بقیه ی نیروها برسن.

ضمناً شما چرا اینقدر راه دور می ری؟ روز اولی تا اسلام آباد غرب اومدن! سرپل ذهاب که نزدیک تره!

بعد هم ناسلامتی عملیات برق آسا بودا! مثل اینه که بگی آلمانی ها چطور روز اولی اونقدر خاک شوروی رو گرفتن و شوروی کار خاصی نکرد؟! خوب ذات حمله ی برق آسا همینه! مثل حمله ی سال 67 عراق به خرمشهر!

بعضی مواقع از اون گیرا می دیا :cry: !
باز خواستی نشون بدی از اون «ترا ریخته ها»ش هستیا :? :mrgreen: :cry: icon_biggrin !!!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
وقتی ارتش عراق در جنوب حمله کرد وتا نزدیکی خرمشهر پیش اومد اخبار اون روزها حاکی از صدها صوتی پرواز خلبان ها و عملیات هوایی در جبهه جنوب بود . اگه نیروی هوایی عراق امکانش رو داشت از پرواز این هواپیماها جلوگیری میکرد و باعث وارد اومدن تلفات جدی به نیروهاش و زمینگیر شدن اونها میشد و یک منطقه امن هوایی رو در جنوب ایجاد میکرد .

با عملیت ارتش عراق در جنوب بیشتر نیروها به جنوب رفتن و منطقه غرب خالی شد و فاز دوم عملیات دشمن شروع شد یعنی پیشروی برق آسا و سریع منافقین که با چاشنی خیانت برخی از فرماندهان بعدا معدوم همراه بود . شکست نیروی نظامی ما در جنوب بدون تردید فتح تهران بدست منافقین رو در پی داشت همونطور که شکست ارتش عراق در جنوب مسلخ منافقین رو بطور قطع برای هر عاقلی در پی داشت .

اونها کار ایران رو تمام شده میخواستند بنا بر این هیچ نیازی به تبانی نداشتند .

در سالهای پیش از جنگ جهانی اول وقتی انگلستان خروشهر رو تصرف کرد زمانی که قوای ایران در پی واکنش بود اونها دست به حمله از جنوب و اشغال بو شهر و جلو آمدن تا شیراز کردن و بدین وسیله حمله متقابل قوای دولتی به خرمشهر بطور کامل رفع شد . اگه عراق میتونست خرمشهر رو دوباره بگیره بطور حتم نیروهای آمریکایی از جنوب ایران رو تحت فشار میذاشتن و باز پس گیری خرمشهر برای همیشه منتفی میشد و خوزستان از ایران جدا میشد و به صدام به عنوان کادو و مزد زحماتش برای غرب در طی 8 سال جنگ و بعلاوه شکست طرح انقلاب اسلامی و نارضایتی مردم و ناامید شدنشون از انقلاب هدیه میشد و برای همیشه از ایران جدا میشد حتی اگه منافقین هم در طرحشون ناموفق میشدن و شکست میخوردن . اشغال خرمشهر و تهدید انگلیسی از جنوب برای حفظ اون بارها در تاریخ ایران تکرار شده و مسبوق به سابقه است و صرف تخیل نیست و شواهد و قراین و اخبار حاکی از برنامه آمریکا در جنوب هم دوستان بهش قبلا اشاره کردن .

و اما منافقین فقط تکمیل کننده طرح و نقشه بودن و البته بر پایه محاسبات و توهمات غلطشون و بر پایه اطلاعات نادرست از صحنه داخلی ایران هر چند که ریسک باشه اما اینقدر شیرین بود و حمایت قدرتها و ارتش عراق پشتش بود که می ارزید که شانسشون رو امتحان کنن و میدونیم که اهل ریسک هم هستن .

قضیه کردها و قیام شیعیان و حمله عراق به کویت هیچکدوم در اون موقع مطرح نبود و بعدها در دستور کار صدام قرار گرفت . اگه میخواست از شر منافقین رها بشه اون همه از اونها رو از شهرهای مختلف اروپا فراخوان برای عملیات در طی چند روز نمیکردن و فقط کافی بود به منافقین بگه تعداد نیروهاش در عراق رو کم کنه و منافقین در برابر ارتش عراق و صدام چی بودن که بتونن تهدیدی به حساب بیان و بخوان مخالفت کنن ؟؟؟؟؟؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]
اين مصاحبه اي كه از محسن رضايي گذاشتي ، بقدري ناقص و پراكنده بود، كه من اصلا براش سنديتي قائل نيستم.
پراكنده گويي و به شدت سطحي گويي مشخصه. چه جور ميشه چنين مصاحبه​اي رو مبنا قرار بديم؟ [/quote]

عملیات رمضان المبارک 2 !

برادر منو نیگاه : من شما را دوست دارم و شما مرا دوست دارید، من شما و امثال شما را چند سال هست باهاشون رابطه مباحثه دارم ، با همین جمله به عمق فاجعه پی برده و از ادامه جواب داده به شما کناره میکشم ، دیگر نیازی به بحث بیشتر با شما نمی بینم ، خداوند متعال همه ی ما را رهنماست

برای شما عقل نهادم تا با آن تفکر نمایید



راجبه رشید هم حق با شماست هرچند اسم مستعارشون رو فکر کنم من گفتم ، در زمان جنگ با اسم مستعار راشد فعالیت میکردند برای شناسایی نشدن، البته این مساله تو ذهنم موند و چند بار راشد گفتم و اگه گمراه شدید معذرت

یه چند نکه تو لینک بهتون میخوام بگم :

http://bameiran.sajed.ir/operation/404-1390-05-02-03-58-34.html?start=7

http://bameiran.sajed.ir/operation/404-1390-05-02-03-58-34.html?start=3

http://bameiran.sajed.ir/operation/404-1390-05-02-03-58-34.html?start=6

http://www.sajed.ir/new/record-mnafqyn/mersad-opration/4779.html

یک نکته هم برای نقض کردن این جمله که مردمو ترافیک مردمی کجاست از شهید صیاد میزارم ، البته میدونم اینا همه شون :

عملیات رمضان المبارک 3
عملیات رمضان المبارک 4
هست و تکذیب میشه توسط دوستان فقط میخواستم به همه وقتی که برادرا نوشته هاشونو گذاشتند ! این نوشته ها رو نشون بدم تا بفهمند درد ماها چیه ؟

[quote]
[color=red]
همان جا اعدامش کردند و مى‏خواستند بیایند به طرف کرمانشاه، توى مردم گیر کردند، چون مردم بین اسلام‏آباد تا کرمانشاه با تراکتور، ماشین و هر چى داشتند، ریختند توى جاده[/color][/quote]

اقا رضا ، نوشته ت رو فقط خوندم و دیگه نیازی به جواب دادن به شما نمیبینم ، روزی روزگاری در جایی اعمال همه ی ما قضاوت خواهد شد

[quote]
این درسته که ما در سال پایانی و بالاخص در پی عملیات والفجر 10، جبهه ی جنگ رو به سمت غرب بردیم. ولی قبلاً خودت هم اشاره فرموده بودی، جناب کیانی هم فرموده بودن و بنده هم عرض کرده بودم که عراق، جبهه ی غرب رو رها کرده و تمام توان خودش رو بر روی جبهه ی جنوب گذاشت. سر همین می بینیم نه تنها با حجم عظیم و مافوق تصوری از نیرو (چند برابر توان عراق در ابتدای جنگ) به فاو حمله می کنه و اونجا رو می گیره، بلکه مرحله به مرحله به سمت جنوب پیش میاد و بنا به گفته ی سردار رضایی، یکی از عوامل پذیرش قطعنامه، همین شکست های سال 67 بوده (لینکش رو در ادامه قرار خواهم داد). [/quote]

نه ببین ، به نظر من اینجا هردومون درست میگیم ، ولی مشکل از اینجاست که سپاه دقیقا امار نیروهاشو اعلام نکرده
اینی که من اطلاع دارم با حرف شما میخونه از این نظر که سپاه میگه ما نیروهامونو تو جنوب جمع کردیم اما نگفتند جه تعداد نیرو ، من نظرم اینه :

شما بیش از 50 هزار نیرو تو غرب جمع کردی (فرضی) برای حمله ، خوب حالا خبر حمله به جنوب شنیده میشه (تا اینجاشو فکر کنم همه مون قبول داشته باشیم) از اون مقدار نیرو 20 هزار نیرو میره به صورت سازمانی در جنوب عملیات میکنه اما کماکان سی هزار نیرو تو منطقه به صورت پراکنده مونده

مثالشو میگم ، شما تو اندیمشک یه پایگاه داری تو ارومیه یه پایگاه داری

منظورمه امیدوارم متوجه بشین

مجاهدین که حمله کردند و ایران اومد تمام نیروهاشو تجمیع کرد، آه اسم نظامیش فکر کنم بشه الحاق کامل ، همچین چیزی
یعنی شما از شرق جنوب غرب شمال به سمت اسلام اباد نیرو میفرستی

مثلا میگم تیپ خرم اباد دقیقا از جایی که روح مجاهدینم بهش پرواز نکرده یهو سرمیرسه و شدیدترین درگیری شهری بین شون پیش میاد

من و شما متاسفانه قربانی ارایه نشدن حتی کوچکترین امار نظامی بعد سی سال شدیم به نظرم .... ولی اینی که من شنیدم فکر کنم معقول تر به نظر بیاد

من وقتی یه چیزی رو نمیتونم امارشو پیدا کنم میرم از راه موازی دیگری پیدا میکنم ، تو این قضیه از اونجا نظرم اینه کماکان تو غرب نیرو به صورت غیرسازمانی و فقط در حالت اماده حضور داشته که تو منطقه سلیمانیه و ... نیروهای جهادسازندگی به تازگی کار ساختن چند جاده رو تموم کردن و نیروهای اطلاعات عملیات فکر کنم لشکر عاشورا و نیز نیروهای ویژه 65 نوهد مشغول اماده سازی حمله نهایی با کمک اکراد معارض عراق بودند

[b]
صدالبته شکی نیست احتمالشم هست حرف من ناقص و یا اشتباه باشه که پیشاپیش از درگاه معبود بابتش معذرت میخوام ولی نظرم اینه احتمالشم هست درست باشه به خصوص با جمع کل اطلاعات ناقص[/b]
[quote]
یعني درست در همان لحظاتي كه ارتش عراق داشت در جنوب شكست مي خورد و ا[color=red]ز مرز خرمشهر بر مي گشت، عراقي ها عمليات غرب كشور را آغاز كردند، بنابراين نيروهايي كه ماداشتيم ، در راه جنوب بودند تا از اسلام آباد بروند پل دختر و ازآن جا به سمت جنوب اعزام شوند ... [/color]اما مهمترين يگاني كه توانست تاخير لازم را به وجود آورد تا نيروهاي ديگر و لشكرهاي ديگر برسند و كارمنافقين را تمام كنند، لشكر 32 انصار الحسين (ع)بود. البته آنها در حال اعزام به جنوب بودند كه يكباره دستور داده مي شود صحنه جنگ عوض شده است. خرمشهر را بگذاريد براي آنهايي كه آن جاهستند شما بايد از باختران دفاع كنيد كه مي آيند و خط پدافندي تشكيل مي دهند. عمليات مرصاد اثري به مراتب فراوان در پايان جنگ داشت و در پيروزي ايران موثر بود، سرانجام نيروهاي منافقين محاصره شدند ..[/quote]

بله بنده اینو قبلا خوندم و ممنون از لطفی که کردی گذاشتی و حرفتون رو قبول میکنم ولی اون قسمت لایت شده رو بخونید ، همین باز هم نشون دهنده شاهراه اطلاعاتی نظامی لجستیکی کرمانشاه و اسلام اباد که محل انتقال نیروست
اما در زمان درگیری ها نیروهای اصلی حفاظت کننده از اسلام اباد نبودند ... جان هرکی بخواهید قسم میخورم میگم نبودند !

حالا برخی مصاحبه شون رو تو شبکه زاگرس دیدم میگفتند ما حتی تا وقتی اومدن کرند نمیدونستیم کیه طرف ؟ که تو صحبتا شهید صیاد هم هست ...

حجم اطلاعات گمراه کننده زیاده ولی مطمئنم و شک نداشته باشید ایران مترصد انجام عملیات نظامی گسترده در غرب بود و امادگی و استعداد نظامی ش رو بسیار افزایش داده بود تو منطقه هرچند نبرد جنوب باعث شد کمی تقسیم بشه نیروهاش ولی تو منطقه غرب باعث تجمیع شون شد
[quote]
لکن تغییر حجم نیروها از غرب به جنوب، بعلت تهاجم گسترده ی عراقی ها از جنوب نیز امری است واضح و مبرهن که با مطالعه ی همون سخرانی. [/quote]

تایید میکنم اما با همون فرضی که گفتم ، مقداری از نیروها به صورت سازمانی به سمت جنوب گسیل شده و باقی نیروها همانطور به سبک دیگر عملیات های ایرانی قبل از شروع عملیات در مرحله استراحت بودند من جمله چند تیپ که کار اصلی قطع کردن کمر مجاهدین رو برعهده داشتند

[quote]
هنوز درگیری ها ادامه داشت که منافقین حمله کردن! اوج و فرودی هم نداره. چون ارتش تا بن دندان مسلح عراق، هنوز در خاک ما بود و در حال عقب نشینی بود! طبیعتاً هیچ کس نمیاد لشکر در حال عقب نشینی رو رها کنه و جبهه رو خالی کنه! اشتباه می کنم؟!
[/quote]

آه ، والا چی بگم ؟ من که اینجا یه کوچولو مخالف شما هستم ، خاطرات سرداران رو خوندم بیشتر گفتند دیگه کم کم خیالمون از عراق راحت شد که یهو از اون طرف مجاهدین اومدن
ولی اگر براساس همون اصل که ایران و عراق به صورت ناهمانگ شده هرکدوم در پی منافع خودش بود برای زمان اتش بس که تو سخنان شهید صیاد هم بود که عراقیا کمتر اسیر گرفته بودند و ... من نظرم اینه که عراق و ایران برسر منافقین به مصالحه رسیده بودند ولی عراق میخواست اخرین تیرش رو هم بزنه که سرانجامش تو جنوب بود و دید فایده نداره همه چیز رو ول کرد وگرنه با 57 تیپ طلایی و حمله منافقین میشد بیشتر بجنگه




قبول دارید ؟ به نظر میرسه عراق اگر در جنوب به کمترین برد قاطع میرسید به صورت کوتاه مدت زیر تمام قوانین اتش بس که قبلا صادر شده بود و تایید شده بود میزد ، اقای هاشمی رفسنجانی قبلا گفتند که اتش بس زودتر برقرار شد ولی روی مندرجاتش با عراق بحث بود که یهو حمله کرد

عراق میخواست امتیاز بیشتری بگیره ولی به هردلیلی که بود نتونست و خوب حالا نوبت برخی مندرجات اصلی اتش بس بود مثل قضیه منافقین

[quote]لکن همون طور که خودت فرمودی، می شه صرفاً حدس زد. ولی قابل اثبات نیست. [/quote]

دقیقا و منم اصراری رو اثباتش ندارم

[quote]می شه از این دریچه نگاه کرد که معاملاتی شده بود. ولی قطعاً هم می شه از این دریچه نگریست که معامله ای نبوده و صرفاً یه اشتراک منافع بوده. [/quote]

اره کاملا

[quote]
احتمال تبانی یکسویه اتفاقاً خیلی بیشتره. یعنی اینکه صدام با فرستادن این نیروها به دل ایران، هم قصد ضربه زدن به ایران رو داشت و وارد بازی دو سر برد می شد. یعنی اگر موفق می شدن، خودش وارد عمل می شد و نیازی به پذیرفتن قطعنامه نمی دید. اگر هم شکست می خوردن، از شر منافقین خلاص می شد و به شدت اونا رو تضعیف و وابسته می کرد. [/quote]

تایید میکنم و اینم یکی از فرضیاتی هست که دارم و داشتم و خوب الانم دقت کنی چند پستی هست بیشتر بازش میکنم

[quote]
این جمله می تونه به آتش بس یا هر مورد دیگری برگرده.
اگه برات زحمتی نیست، متن کاملش رو گیر بیار تا ببینیم قضیه از چه قرار بوده.
[/quote]

چشم سعی میکنم



خوشحال میشم با این مصطفی بحث میکنم ، تو بگو ادمم حسابی عصبانی جوابشو بده عین خیالش نیست و قصد مسخره کردن ادم رو با برخی جملات نداره !

تشکر میکنیم!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
این سوال رو کسی جواب نداد :

منافقین چه تهدیدی در برابر ارتش قدرتمند عراق می تونستن باشن و چه تعداد نفرا کارامد و چه میزان بودجه مستقل بودجه و امکانت و عقبه ای داشتند که برای عراق تهدید به حساب بیان ؟؟؟

اگه میخواستن از شرشون راحت بشن چرا بدون هزینه نگفتن که دوباره برگردن به اروپا یا هر جا که ازش اومدن ؟؟؟ چرا چند برابر تعدادشون رو از اروپا فراخوان کنن برای عملیات ؟؟؟

اگه میگفتن که به همون میزان نیروها اضافه نشه بطور طبیعی با مرور زمان و در طی 10 تا 15 سال این نیروها تحلیل میرفتن بطور فیزیکی و اگه از رسیدن بودجه و امکانات جلوگیری میکردن در کمتر از یک سال تحلیل میرفتن . دیگه چه نیازی به این نقشه احمقانه و خسارات فراوانش بود ؟؟؟

ارتش عراق شیعیان و کردها رو با اون همه تعداد و انگیزه براحتی شکست داد و قتل عام کرد ، این منافقین با این تعداد و این میزان امکانات و آموزش چه تهدیدی براش محسوب میشدن که ناراحت باشه و بخواد از شرشون راحت بشه ؟؟؟

چرا باید بخواد نیروی معارض کشور رقیب و دشمنش تحلیل بره و ضعیف بشه ؟؟؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]
منافقین چه تهدیدی در برابر ارتش قدرتمند عراق می تونستن باشن و چه تعداد نفرا کارامد و چه میزان بودجه مستقل بودجه و امکانت و عقبه ای داشتند که برای عراق تهدید به حساب بیان ؟؟؟ [/quote]

البته اهانت هاتون رو دیدم ولی دلم نمیاد جواب ندم

دوست عزیز ، شما حداقل لطف میکردی مستند وزارت اطلاعات ایرانو که از استخابارات عراق به دست اورده بود اینطور نمیگفتی ! تو صدا و سیما هم که پخش شد
رجوی هیچی نشده بود میگفت ما اصلا اینجا رو ملک خودمون میدونیم !

اما : پانزده هزار نیرو که بیش از 7 هزار نفر اموزش دیده در عراق توشون بود به نظر شما کم هست ؟ من اینطور فکر نمیکنم
ارزش رزمی نفرات اموزش دیده منافقین برابری میکرد با 5 سرباز عراقی ! و ایرانی

از نظر رزم واقعا اموزش دیده بودند منهای بعضی اشخاصی که از اروپا اومده بودن و می اومدند

راجبه اکراد و شیعیان هم اشتباه میکنید !

عراق هرگز برتری قطعی بر این دو به دست نیاورد و سرانجام با کمک امریکا شیعیانو سرکوب کرد ولی اکراد مثل همیشه منطقه کردستان دستشون بود

یا حق

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ارنست باز هم که ... /

باشه اشکال نداره؛ با من بحث نکن.
مصطفی میدونه که چقدر سرم شلوغ بود برای پاسخ نوشتن، اما لاجرم نوشتم پاسخم رو.
حالا که تو نمیخوای ادامه بدی، مهم نیست. منم اینجوری راحت ترم.
-------------------------------------------------------------
به جز چند مورد حرف من با آقا مصطفی یکی هست.
بنابراین ادامه بحث رو به ایشون واگذار میکنم.

اگر مطلب مفیدی نسبت به این موضوع پیدا کردم، بدون اینکه خطاب به کسی باشه، همینجا قرار میدم ... .
قضاوت با خدا ... .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
باز هم مثل همیشه دعوت به آرامش و خویشتنداری و پرهیز از جبهه گیری ... منصفانه برخی دوستان درست می گن چرا الزاما باید با مقصود و منظور پاسخگویی صرف مباحثه ای در بگیره؛ خود من در این تاپیک در حقیقت سوالی داشتم که جناب اپرا لطف کردن و در حد نیاز ذهن بنده رو که سر رشته ای در این مورد ندارم روشن کردن؛ کسانی که به جزئیات و تفاصیل از ماجرا خبر دارن هم می تونن حقیقتا با همین هدف با هم وارد گفتگو بشن. در ضمن، صادقانه عرض می کنم بنده هم مصاحبه جناب رضایی رو مطالعه کردم به گمانم متن گسسته ای میومد و در برخی موارد هم مبهم بود. گذشته از این، ماجرای تصمیم گیری مستقل شهید صیاد در ماجرای عملیات مرصاد واقعا از چه قرار بوده؟ (حسب اونچه که برخی دوستان فرمایش کردن می پرسم)

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ارتش عراق بعد از جنگ اول خلیج فارس و درهم شکستنش و اون همه تلفات و خسارات و از هم پاشیدگیش و از دست دادن نفرات و تجهیزات و اعلام منطقه پرواز ممنوع از طرف آمریکا و غربی ها براحتی همه مخالفین و شیعیان و کرد ها رو درهم کوبید و قتل عام کرد اونوقت این ارتش میلیونی قوی قبل از حمله ائتلاف که با کمک اعراب قبراق و سرحال بود و در اوج قدرت و توانایی چطور از یه عده آدم در غربت که بودجه و توانایی و آموزش و لجستیک و حتی جیره غذاییش وابسته به ارتش عراق بود و هنوز نیروهای جدید هم از اروپا فراخوان نشده بودن می ترسید ؟؟؟؟؟ با هیچ منطقی میشه اینو توجیه کرد ؟؟؟؟؟

اگه ارتش عراق فقط جیره غذایی منافقین رو نمیداد اینها از گرسنگی ظرف مدت کمتر از 3 تا 4 روز تلف میشدن و کاری هم ازشون بر نمیومد . صدام هم در اوج قدرت باکش از همه دنیا نبود و وقتی بر سر مردم خودش با سلاح شیمیایی اون کار وحشتناک رو در میاره و باکی هم از هیچ کس نداره این تعداد محدود آدم که شبانه روز زیر نظر استخبارات عراق و ارتش عراق بودن و حتی در آب و غذا هم محتاج کمک عراق بودن و استعداد نیروهاشون هم در حد یک تیپ یا کمتر بود چه تهدیدی به شمار میومدن ؟؟؟؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ابتدا جواب مصطفی جان:
مصطفی جان شاید من منظورم رو خوب نرسوندم و یا شما برداشت درستی نداشتی .موضوع این نیست من بخوام تفرقی رو دامن بزنم و یا کسی رو محکوم کنم حداقل شما بهتر از همه حقیر رو می شناسید.موضوع چیز دیگه ای هست و اون اینکه حداقل من اعتقاد دارم سپاه شاید در نیروی انسانی و آموزش ضعیف بود و حتی الان هم از ارتش ضعیفتره اما این نقص رو با قدرت ایمان نیروهاش پوشش داده و این قابل تقدیره.
همه می دونن که در برنامه ریزی و توان محاسباتی ارتش عالی عملمی کنه البته کمی بروکراسی دست و پا گیر و کندی داره ولی در عمل حساب شده عمل می کنه ولی خوب من و شما بهتر می دونیم که سپاه تلاش خودش رو در این سازماندهی و طرحریزی می کرد و نهایتا با توکل به خدا عمل می کرد .

و باز معتقدم نیروهای سپاه به دلیل سازمان رزم خاصش که مبتنی بر بسیج و نیروهای مردمی و داوطلب بود مردانه و با ایمان کامل می جنگیدن و به شدت مقاومت می کردن (این رو در تمام خاطرات داخلی و دشمنان میشه به وضوح دید) و مثلا نیروی سپاه با علم به اینکه اینجا میدان مینه ولی روی مین می پرید تا بتونه راهی برای عبور باز کنه .ممکنه در ارتش کمتر این اتفاقات افتاده باشه (که همین طور هم هست) و شاید ارتش هم به دلیل ساختارش این امکان رو نداشت به طور طبیعی.

اما موضوع این هست و امثال من روی این بحث داریم که شاید اگر ما توی طرحریزی بهتر عمل می کردیم و تفکرات بهتر و راه های بهتری در پیش می گرفتیم از نیروهایی مثل نیروهای سپاه می تونستیم تا قلب دشمن پیش بریم و تناه برخی نارسائیها باعث شد ما نتونیم برخی جاها نتیجه مطلوب رو بگیریم(فارغ از اینکه من اعتقاد دارم چه شهادت و چه پیروزی برای ما برد بوده و هست و باز خودتون بهتر من رو می شناسید اما تا زمانی که میشه عاقلانه به پیروزی رسید شهادت شاید در اولویت دوم قرار بگیره).

پس اصلا نمی خوام به تفرق دامن بزنم و یا به این بحث های ارتشی و سپاهی هم اصلا بهش معتقد نیستم و بارها توی همین سایت هم شاید من چند سال پیش اشاره کردم که در اوسط جنگ به بعد دیگه آفند با سپاه بود. فقط و فقط در این مورد منظور من این بود در همون مصاحبه آقای رضایی اصلا بحثی از ژاندارمری و ارتش نبود و در عین حال می بینیم که برخی دیگه هم همین روند رو در پیش گرفتن و عملا ارتش رو به حاشیه بردن .
موضوع این هست که نیوهای بدنه سپاه در رده های پایین به شدت با ایمان و اعتقاد می جنگیدن و اصلا اهل سیاست بازی و مصلحت نبودن و تکلیف سرلوحه کارشون بود ولی برخی تنها برخی از سران متاسفانه وارد سیاست بازی شدن و این خطرناک بود.کما اینکه بارها سران بسیجی مونده سپاه در همین زمانه بیان می کنن واقعه واترگیت کمر بچه بسیجی ها رو توی خط شکست.

من و شما بارها با بچه ها در مورد تاریخ باستان ایران و تاریخ بعد ورود اسلام بحث داشتیم و حداقل من دردم این بود که تاریخ ما یکپارچه مال ایران هست و نباید با دین سر تاریخ باستان و با تاریخ باستان سر دین رو بزنیم حالا این موضوع ارتش و سپاه هم همینه یه عده متاسفانه با نا آگاهی می خوان یک طرفه و بزرگ کردن سپاه سر ارتش رو بزنن و طرف مقابل هم با ارتش سر سپاه و من مخالف هر دو تفکر هستم .اما باید منصفانه قضایا رو پی بگیریم کما اینکه مصاحبه سردار رشید منصفانه بود و سعی کرده بود قضیه رو بهتر بشکافه.

توی این بحث منافقین هم همین هست بنده استعداد لشگر ۸۱ زرهی و مواضعش رو بیان کردم لشگری با ۴ تیپ زرهی و مکانیزه و یک تیپ توپخانه و در عین حال یک تیپ تکاور(این تیپ یکی از قویترین و آماده ترین تیپ های تکاور کشور در گذشته و حتی حال هست) و یه تیپ تحت امر دیگه هم بوده .برای این این استعداد رو گذاشتم تا سوال در شما ایجاد بشه که پس چطور این منافقین تا تنگه اومدن و آیا کشتارهایی که از مردم عادی کردن می ارزید که ما برای اونها کیمن بزاریم .در عین حال ما می بینیم اگر طرح یه کمین از قبل بوده که من معتقد نیستم چون شواهد این رو نشون نمی ده و غافلگیری در این مورد موضوع رو رد می کنه چرا با فضاحت دستور تخلیه پادگانها و تحویل سلاح ها رو میدن و چرا در همین مورد کوچکترین اطلاعی به ژاندارمری نمی دن.
پس با این تفاسیر این حمله کمینی از پیش تعریف شده یا نبوده و یا باید فکر کنیم و بگیم پس چرا دستور خلع سلاح داده بودن.
اگر هم بحث کمین بوده همین استعداد می تونست این نیروی منافق رو در همون لب مرز در هم بکوبه.

به هر حال از حرف من بد برداشت کردین منطور من اصلا تفرق نبود و نیست من فقط می خواستم این رو در فهوا به دوستان برسونم که برخی در این حمله سعی کردن ارتش رو بی آبرو کنن که کردن در عین حالی که این نیرو هم بازوی کشور بود و این برخورد برخوردی اصلا علوی و اسلامی نبود .نمی دونم فردا یقه برخی چطور اون دنیا از دست برخی ارتشی ها رها میشه .موضوع سر نامحرم دونستن پاره ای از تن مردم و کشور هست .موضوع سر بی اعتمادی و به بازی گرفتنش هست .قرار بود کمین باشه خوب به ارتش میدادن عمل کنه و در عین حال می تونست به راحتی هم می تونست.
در ضمن بنده در موضوع عقب نشینی و ... هم با چند نفر از اعضا ارتش که دقیقا اون زمان لب مرز بودن صحبت کردم و اگر بگم چه بلایی سر این بنده های خدا اومده خیلی ناراحت میشین.
بگذریم ولی از همین جا باز میگم به نظر من ارتش و سپاه دو بازوی این کشور هستن و مکمل هم و کما اینکه در بالا هم گفتم اینجا جای عقده گشایی های سیاسی و نظامی ما نیست .

در مورد اون توضیحی هم که دادم بنده عرض کردم این گردنه از قبل از انقلاب دارای طرح پدافندی بود و همیشه مورد حمایت در عین حال ما حتی طرح هایی برای حمله از غرب تا بغداد رو هم داشتیم و یا طرح هایی برای عقب نشینی و پدافند مرحله به مرحله تا گردنه اسد آباد همدان.اما خوب غافلگیری ما و بعد اون دستورات عجیب باعث شد ارتش و ژاندارمری نتونن عمل خاصی انجام بدن و چنان کمر این نیروها شکست که دیگه نتونستن جمع بشن و دوباره سازماندهی و پدافند کنن و به شکلی این عملیات برای همیشه تبدیل شد به یک نقطه سیاه در تاریخ ارتش.

مصاحبه آقای رضایی رو ببینین می فهمین چی میگم.
در ضمن اصلا طرحی برای منافقین فکر نمی کنم در دست بود چون حتی خود منافقین هم طرح حمله رو در 24 ساعت و با عجله ریخته بودن و در عین حال با نگاه کردن به نظرات و موضع گیریهای سران سیاسی میشه فهمید طرف خودی بعد از اطلاع از جریان صرفا قصد این رو داشت یه جایی جلوی این ستون رو بگیره حالا هر جایی که نیرو در دسترس قرار گرفت اما این فراست شهید صیاد بود که تنگه رو بهترین جا تشخیص داد و الحق خوب تشخیصی بود.


جناب رسول عراق در اواخر جنگ دست برتر هوایی رو در برابر ما داشت و اتفاقا نیروی هوائیش توی فاپ کمر نیروهای خودی رو شکست و نیروی ما هم با تلاش فراوان ولی بدنه ای خسته به سختی می تونست هوای کشور رو امن کنه در عین حال حمله از جنوب بعد از قطعنامه هم پشتیبانی هوایی داشت ولی خوب به دلیل به دست نیامدن برخی پیش بینی ها دیگه مجبور به عقب نشینی شدن و یه دلیل دیگه هم این بود که اونها در خاک ایران به دلیل سرعت عملیات نتونستن تثبیت کافی بکنن و در کمترین مدت ممکن اینقدر نیروی بسیجی و نظامی توی منطقه ریخت که مجبور به عقب نشینی مرحله به مرحله شدن و از دست نیروی هوایی هم کار خاصی بر نمی اومد مگر اینکه فقط کاری می کرد که تلفاتشون بیاد پایین.

اون بحث شکست راق در جنوب و منافقین و ...هم از بدیهیات هست.

در ضمن دوست عزیز آمریکا در اون زمان فقط طرحش تمرکز توی خلیج فارس و ضربه شدید دریایی و موشکی بود (اگر وارد جنگ میشد)وگرنه توان نیروی زمینی این موردی که شما می گین رو نداره و دیدیم برای کویت نیرو لجستیک کرد حالا کویت کجا و ایران ککوهستانی با خیلی بسیجی .
کاربر محترم کمترین خطر منافقین برای صدام همانا فشار افکار عمومیش بود که این همه مفت خور می خوای چکار از اون طرف این گروهکنفوذ بالایی در ارتش و به خصوص استخبارات به دست آورده بود و شاید بخشی از توان اطلاعاتی اونها بر می گشت به همین سازمان و باز در عین حال این گروهک حالا در معادلات غربیها هم اومده بود و نمی شد به قول شما خیلی احت جیرشون رو قطع کنه در ضمن این گروهک در اون زمان داشت کم کم از غربیها هم کمک مالی و تسلیحاتی می گرفت.
و اگر این طرحی که شما میگین هم عراق به کار می برد کمترین مشکل این بود که این گروهکبه دلیل نزدیکی با برخی تفکرات گروه های معارض عراقی که ریشه تفکرشون مارکسیستی بود مثل کومله و ... و حتی ائتلاف با غیر همفکرها می تونست برای عراق مشکلات فراوانی به بار بیاره در عین حال این گروهک در بخش شمالی عراق و نزدیک مرزهای ایران هم پایگاه داشت نمونش پایگاه خانقین که بعد از موشک باران این پایگاه به دلیل ترور شهید صیاد این پایگاه رو ترک و به طرف عمق عراق عقب نشستن.

ارنست جان فکر می کنم دوستان درست میگن ما تجمع چندانی در غرب نداشتیم و همین تیپ انصار هم اگر می بینین که توی کرمانشاه بود صرفا به این دلیل بود که مال همدان هست و اون زمان داشت به طرف جنوب می رفت و مسیرش همین بود وگرنه بقیه نیروهای داخلی از مسیر خرم آباد می رفتن اهواز و در کل جنوب.این لشگر بعدا تبدیل به تیپ ۳ انصار الحسین شد اگر اشتباه نکنم و زیر نظر لشگر۴ نجف اشرف و بعد از استانی شدن سپاه ها هم به سپاه انصار الحسین.
ما توی غرب به جز ارتش و مقداری هم ژاندارمری نیروی سپاه نداشتیم و بقیه گذری بودن ولی حداقل بحث من اینه که این کمین رو ارتش هم می تونست انجام بده(اگر قائل به کمین بودنش باشیم) ولی خوب عده ای سعی کردن اثر ارتش رو برای بعد از جنگ از بین ببرن که بردن.کما اینکه می بینیم تصمیم شهید صیاد چه کمکی کرد و شاید مطرح بشه نمی تونست یا جاسوس داشتن در این حال باید امثال صیاد هم درش نمی بودن و اگر هم بودن کاری نمی کردن ولی خوب همین شهید صیاد آخرین ضربه به توان منافقین رو زد.

جناب پاتریوت اینجاست که برداشتن شهید صیاد از نیروی زمینی دیگه توجیح نظامی پیدا نمی کنه بعد از برخی اتفاقات سیاسی که دوستان اشاره کردن در سیستم اداره جنگ.تقریبا ایشون رو کامل از صحنه می خواستن کنار بزنن و دیدیم که این کار روکردن و بعد این موضوعات رو کنار بحث قطعنامه و جام زهر و .... بزارید متوجه میشید که رویکرد برخی از نظامیان هم داشت طرف سیاسی شدن و باند بازی می رفت و اما ایشون رو به عنوان نماینده خودشون نصب می کنن(جالبه امام یه ارتش رو نماینده می کنه توجه کنین به دقت امام داره یه پالس می فرسته به برخی که ما و شما و ارتش و سپاه نکنین و باید به ارتش اطمینان کنین ولی آیا برخی این موضوع رو گوش دادن).
در جریان این عملیات منافقین هم دستور به ارتش این بود که سلاح ها رو تحویل و برین خونه هاتون و به نیروهای داخل کرمانشاه و ... هم دستور اجرای طرح مهندسی رو میدن یعنی دستور میدن پل ها و زاغه ها و خلاصه هر چیز قابل برداشتی توسط دشمن نابود و عقب بکشن و بعد به نیروی هوایی آماده باش میدن تا آماده بمباران کرمانشاه و مردمش ومنافقین با هم باشن و هوانیروز هم این وسط مسئول اجرای بخشی از همون طرح تخریب و ایجاد موانع بوده.
اما کار شهید صیاد برخی از زمینه های این موضوع رو به هم می ریزه ایشون بدون اطلاع برخی تاکید می کنم برخی به منطقه میان و در کوتاهترین زمان ممکن به دلیل آشنایی قبلی با منطقه اماده میشن و بهترین نیروی در دسترس رو هوانیروز می بینن .به سرعت به جای استفاده از این نیرو برای نابودی زاغه ها و..... یک اتوبان هوایی درست می کنن این اتوبان هوایی دارای دو راه بوده یکی از ضلع شمالشرقی شهر کرمانشاه که فرودگاه بوده مستقیم به طرف جنوب غربی و محل تنگه و ضلع دیگه و راه برگشت از تنگه یعنی جنوب غربی کرمانشاه با یک قوس به طرف شمال شرقی و با این روش یک راه هوایی درست می کنن و بالگردهای هوانیروز پشت سر هم به منطقه درگیری می رفتن و ابتدا با ارتفاع پایین تا لبه تنگه می رفتن سپس بالا اومده و اقدام به شلیک میکرن .
ابتدا سر ستون دشمن رو می زنن و دشمن در راه بندان گیر می کنه و سپس با فراغ بال شروع می کنن به پاکسازی ستون به طرف عقب .
این کار شهید صیاد نمی تونست بهانه ای برای برخی برای ضربه به ایشون بشه چون در این صورت دست همون تعداد رو میشد و در عین حال ایشون با سر پیچی از برخی دستورات و یه کار شخصی کل تعریف عملیات رو تغییر داد.این کار ایشون زمان لازم رو به بقیه نیروها داد که به تنگه برسن و بعد از سد شدن راه توسط هوانیروز و زده شدن سر ستون یگانهای مهندسی چندین خاکریز به صورت برشی روی جاده زدن و شروع کردن به پدافند و سپس پیشروی مرحله به مرحله تا پاکسازی نهایی .
خوب حالا این یگانها همه از سپاه بودن عجیب نیست ؟

من فکر می کنم دیگه ادامه ندم بت=هتر هست چون حرفایی رو که همه باید می زدیم فکر کردم زدیم و بقیه تاپیکصرفا تبدیل به یه نوع استب=ناد به تاریخ میشه که منابعش متاسفانه برخی اوقات مشکل داره و با تحلیل برخی که در صحنه بودن اصلا جور در نمی آد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]------------
[quote]از تندروی های ارنست به کنار ایشون دارن برخی واقعیات رو میگن.
در ضمن توی خیلی از کتابها خیلی از چیزها نمی اد نمونش تصمیم برای بمباران شیمیایی کرمانشاه توسط نیروی هوایی خودی(چیه چشمتون شد 10 تا :mrgreen: ولی این واقعیته).[/quote]
[color=green]
جناب اپرا ، براي اين قسمت از ادعاي خود منبع و مدركي داريد ؟!
در حد طرح سناريو قابل پذيرش مي باشد ، اما با عقل جور در نمي آيد كه براي كرمانشاه در نظر گرفته شده باشد ! نهايتا ستون نظامي منافقين خارج از منطقه شهري و در نزديكي كرمانشاه ! به نحوي كه به مردم عادي صدمه كمتري وارد شود ، خيلي هم تميز مي شد . [/color]

[/quote]

[quote]دوست عزیز بنده عرض کردم به خاطر خیلی از این حرفها یقه من گیر می کنه دلیلش همین بود شما اولیش هستی.

اما منبع اون نوع حمله تصمیم سران بالا و انعکاس اون در سخنرانی نماز جمعه آقای رفسنجانی بود .

[/quote]

ببینم ، مال 1000 سال پیش است که بگیم قال الهاشمی الرفسنجانی فی الصلاة الجمعه :cry:
برادر من اومدی گفتی که یک سیاستمدار و فرمانده نظامی در نماز جمعه به مردم نمازگذار گفته می خواستیم کرمانشاه را با مردمش با بمب شیمیایی بزنیم !
نمی خواهی یک نفر هم از شما بپرسه به چه مدرک و دلیلی چنین حرفی می زنید .
بحث می کنیم ، یقه گیری که نیست ! البته چرا پنالتی می گیریم . :?

--------
جناب ارنستو رومل


ببین جناب ، اول چی نوشتی ! icon_biggrin

[quote]
عملیات فروغ جاویدان در هنگامی که با سیل انبوه مردم در تنگه که از ترس فرار کرده بودند و عملا ناخواسته باعث راهبندان به نفع نیروهای خودی شده بودند [b]شکل گرفت[/b]

عملیات فروغ جاویدان با کمترین مقاومت نظامی ایران تا منطقه 4 زبر پیش اومد و عملا مردم بودند که جبهه اول پدافندی رو ناخواسته شکل دادند

عملیات فروغ جاویدان در تنگه چهارزبر به دلیل ترافیک بسیار زمین گیری نیروهای مکانیزه منافقین و سپس عملیات دلاورمردان هوانیروز با رهبری فرماندهان ارتشی من جمله صیاد شیرازی به نقطه ی پایانی خودش رسید

عملیات فروغ جاویدان با قتل عام تمامی نیروهای حرفه ای کادر و سازمانی منافقین و در نتیجه اسیب پذیری مطلق این نیرو و تبدیل اون به یک نیروی خنثی پایان یافت و برای همیشه به نوکران صدام حسین تبدیل گشته و در قتل عام شیعیان و کردها و هرجا که صدام اراده میکرد شرکت یافتند و کارنامه ننگین شون ننگین تر شد
[/quote]
1- عملیات فروغ جاویدان از همون اول فروغ جاویدان بود ! نه اینکه تازه در تنگه شکل گرفته باشه ! شاید بتوان گفت عملیات مرصاد در تنگه چهار زبر شکل گرفت .
2- آنطور که جمله سوم شما بیان می کنه زمین گیری نیروهای مکانیزه منافقین به دلیل ترافیک بسیار در این تنگه بوده !

آخر سرهم نوشتی
[quote]
یک نکته هم برای نقض کردن این جمله که [color=red]مردم و ترافیک مردمی کجاست[/color] از شهید صیاد میزارم ، البته میدونم اینا همه شون :
عملیات رمضان المبارک 3
عملیات رمضان المبارک 4
هست و تکذیب میشه توسط دوستان فقط میخواستم به همه وقتی که برادرا نوشته هاشونو گذاشتند ! این نوشته ها رو نشون بدم تا بفهمند درد ماها چیه ؟
[quote]
[color=red]
همان جا اعدامش کردند و مى‏خواستند بیایند به طرف کرمانشاه، توى مردم گیر کردند، چون مردم بین اسلام‏آباد تا کرمانشاه با تراکتور، ماشین و هر چى داشتند، ریختند توى جاده[/color][/quote]
[/quote]
این جمله شهید والامقام صیاد شیرازی ، چه ربطی به زمین گیری نیرویهای مکانیزه منافقین دارد که شما در پست اول خود ترافیک را باعث آن می دانید !
بله نیروهای منافقین با فرار مردم در جاده اسلام آباد - کرمانشاه مواجه شدند و این مسئله باعث [b]تأخیر[/b] در حرکت آنها به سمت کرمانشاه شد !
کمی اندیشه نیز بد نیست !
فرماندهی منافقین چه راهکارهایی برای رفع این مشکل داشت ؟
می توانست جاده را ببندد و مانع خروج مردم شود ، می توانست مردم را به سمت جاده خرم آباد هدایت کند ، یا ...
به نظر می رسد منافقین هم از سیل فراریان بدشان نمی آمده ! بهر حال ورود آن همه مردم بی پناه به شهر باعث ترس و وحشت عمومی ، تحلیل روحیه مدافعین ، هرج و مرج و ... می شد و آنها نیز قصد بهره برداری از آن را داشته اند . اما حالا که می بینند این تأخیر باعث فراهم آوردن زمان برای طرف مقابل شده و مدافعین توانسته اند خط دفاعی لازم را جهت سد کردن پیشروی آنها بسازند ، تنها اشاره به این دارند که فرار مردم و ترافیک حاصله یکی از دلایل شکست آنها بوده !
اگر فرماندهی منافقین می دانست که آمادگی مدافعین در تنگه چهار زبر چه بر سر او خواهد آورد ، لحظه ای منتظر مردم فراری نمی شد تنها شلیک چند گلوله توپ و تانک به مردم بی پناه باعث می شد آنها از سر راه ستون نظامی منافقین کنار بروند !

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[b]من صرفا نظرم رو ميگم.
پاسخ به كسي نيست.[/b]
----------------------------------------------------

زماني كه اولين گروه از نيروهاي خودي به تنگه چهارزبر ميرسند، كه همون گردان 151 از لشگر 32 انصار الحسين هست.
اولين اقدامي كه ميكنند، [b]ايجاد خاكريز در تنگه است[/b] كه براي نگه داشتن كاروان و ستون منافقين بود.

توجه كنيد كه اين نشان ميده كه مردم در حال عبور نبودن كه بخوان خاكريز بزنند.
پس اساسا اون چه كه جلوي منافقين رو در تنگه گرفت، خاكريزي بود كه بچه​هاي اين گردان ايجاد كردند، نه ترافيك مردمي.

------------------------------------------------------------

يك نكته​اي هم در مورد وضع نيروها در غرب و رسيدنشون به تنگه عرض كنم.

از طرف حسن آباد و تنگه كه مي​ريد به سمت كرمانشاه، بعد از چند كيلومتر دست راست​تون يك جاده خاكي هست.

انتهاي اون جاده [b]محل پادگان عقبه لشگر 32 انصار الحسين بوده[/b].(مثل دوكوهه كه در جبهه جنوب، عقبه لشگر 27 بوده)
در نزديكي اون​ها هم پادگان عقبه لشگر 6 ويژه بوده ... .
اما لشگر 6 هيچ نيرو و قواي موثري نداشت.( به دليل اعزام به جبهه جنوب).

اين گردان 151 حضرت مسلم بن عقيل (ع) به فرماندهي سردار شهيد حاج مصطفي طالبي، در پادگان مستقر شده بودند، و قرار بود كه اون​ها هم به جبهه​هاي جنوب اعزام بشوند ! ...

بعد از رسيدن خبر دستور داده مي​شود كه اين گردان اقدام كند و در نقطه تنگه چهارزبر ايجاد حداقل استحكامات(خاكريز) بكنند و مانع عبور منافقين تا رسيدن نيروهاي كمكي بشوند.
كه به خوبي به اين وظيفه عمل كردند و باقي ماجرا ... .

مطالب بالا رو از مصاحبه با 7 تن از بچه​هاي همون گردان 151 و مصاحبه با سردار حسين همداني و سوال كلي و تاييدي از سردار عراقي نقل كردم ... .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
آقا رسول و آقا رضا به شدت باهاتون موافقم .

دوستاني كه ميگن ميخواستن ارتش رو بي آبرو كنن يادشون نره كه خود شهيد صياد شيرازي كه ارتشي بودن فرمانده و طراح اين عمليات بودن .

در مورد قطع پشتيباني هوايي عراق به نظر من به اين علت بود كه نيروي هوايي ايران در اون منطقه وارد عمل شد و در صورت دخالت نيروي هوايي عراق دوباره عراق وارد يه دوره ديگه جنگ با ايران ميشد و با توجه به نيرو گرفتن دوباره سپاه با سرازير شدن مردم به جبهه ها و كم شدن نيروي انساني خود عراق صدام علاقه اي به شروع يك جنگ ديگه بر عليه ايران رو نداشت .

در ضمن با توجه به پذيرفتن قطعنامه توسط ايران ديگه به خاطر فشار افكار عمومي نميتونست از حمايت همه جانبه آمريكا و شوروي و كشور هاي اروپايي برخوردار باشه . چون اين دفعه عراق بود كه آتش بس رو شكسته بود .

[/quote]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.