bell214

پرواز دسته جمعي فرشتگان نجات در شبي خونبار (دفاع مقدس)

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

پرواز دسته جمعي فرشتگان نجات در شبي خونبار


به پست امداد گردان بر مي گردم و سراغ عباس رحماني و رسول افغاني را مي گيرم . بچه ها مي گويند: اوايل شب جسد هايشان را به عقب انتقال داديم ! سراغ جسد محمد خلقي را مي گيرم، مي گويند: او را نديديم .

از اين كه در سخت ترين و حساس ترين شب عمليات كربلاي 5، قرار است با گردان امام سجاد وارد عمل شويم، خوشحاليم . احمد رضا از جا مي پرد و به مسئول دسته مي گويد :

«محمد جان قربان تو كه اين خبر را آوردي.»

مجتبي مي گويد بچه ها بلند شويد كوله ها را بررسي كنيد و چيزي بخوريد كه خدا مي داند امشب چه خواهد شد ؟!
سوار آمبولانس ها مي شويم و خود را به گردان مي رسانيم و به دنبال گردان به سمت شهر دوعجي، پياده به راه مي افتيم. به دشمن نزديك مي شويم تا جايي كه صداي تانك هاي عراقي ها را مي شنويم. فرمانده گردان دستور حمله را صادر مي كند و نيروها شروع به تير اندازي مي كنند و آسمان و زمين از تير و تركش و انفجار پر مي شود .

چند دقيقه اي مي گذرد، مجروحان زيادي روي زمين ريخته اند، آتش دشمن لحظه به لحظه افزايش پيدا مي كند تا جايي كه فرمانده گردان و معاون او شهيد مي شوند !

احمد رضا اسماعيلي را مي بينم كه بالاي سر مجروحي نشسته و او را پانسمان مي كند و در همين لحظه تيري به گردنش اصابت مي كند و به شهادت مي رسد .
محمد، مسئول دسته به نزدم مي آيد و مي گويد كريم تسليمي و محمد خلقي هم شهيد شدند، امداد بچه هاي گردان را چند نفري بايد انجام دهيم و بعد به سمت جلو مي دود .

شليك تانك ها، نفربرها و تير بارهاي عراقي امان را از بچه ها گرفته و كار مداواي مجروحان بسيار سخت شده است . هنگام پيشروي، مجتبي كامران را مي بينم كه در زير آتش سنگيني همزمان به چند مجروح رسيدگي مي كند، سلام مي كنم و خسته نباشيد مي گويم و به راه خود ادامه مي دهم.

مسئول گروهان به نزدم مي آيد و مي گويد: امداد گر، مي گويم: بله؛ مي گويد: مسئول دسته شما كيست ؟ مي گويم: محمد ادهميان ، مي گويد: جسدش كمي جلو تر است . هنگام بر گشت جسدش را جا نگذاريد و بعد ادامه داد: فرمانده گردان و معاون هاي او شهيد شدند، از اين لحظه به بعد من مسئول گردان امام سجاد (ع) هستم و شما هم بدانيد كه مسئول امدادگران هستيد، تا چند دقيقه ديگر و با هماهنگي، حمله دوم را شروع مي كنيم، آماده باشيد !

به خودم مي گويم : مسئول دسته كه شهيد شد، احمد رضا اسماعيلي، كريم تسليمي و محمد خلقي هم همينطور ! پس من مي مانم و مجتبي كامران و حاج آقا رحماني و رسول افغاني . بايد سريع به سراغشان بروم و آنها را آماده كنم .
به سمت عقب، به طرف محلي كه مجتبي كامران را ديده بودم به راه مي افتم، چند قدم كه بر مي گردم مجتبي را در بين چند جسدي كه مشغول پانسمانشان بود مي بينم كه خون آلود روي زمين افتاده است . سريع به جلو بر مي گردم و احساس مي كنم به تنهايي بايد كار امداد را انجام دهم . تك تير اندازها، با غريو تكبير به سمت خاكريز هاي عراقي حمله ور مي شوند و عراقي ها تانك ها را مي گذارند و فرار را به قرار ترجيح مي دهند ...

از لابه لاي نخل ها و نيزارها ، شهر دوعيجي نمايان است . تقريبا با تصرف اين خاكريز ها كنترل شلمچه به دست نيروهاي خودي مي افتد و فرصتي مي شود تا مجروحان را به عقب بر گردانيم .

سراغ امداد گرها را مي گيرم، از تك تير اندازهاي گردان امام سجاد (ع) سوال مي كنم: عباس رحماني و رسول افغاني را نديديد ؟ و آنها مي گويند : نه !

به كمك امداد گران مي روم، كريم تسليمي، محمد ادهميان، مجتبي كامران و احمد رضا اسماعيلي را به عقب منتقل مي كنم و هر چه به دنبال جسد محمد خلقي مي گردم او را نمي بينم .
به پست امداد گردان بر مي گردم و سراغ عباس رحماني و رسول افغاني را مي گيرم . بچه ها مي گويند : اوايل شب جسد هايشان را به عقب انتقال داديم ! سراغ جسد محمد خلقي را مي گيرم، مي گويند او را نديديم .
در آن شب خونبار پرواز دسته جمعي فرشتگان نجات را شاهد بودم و در اين پرواز گروهي هيچ فرشته اي از خود رد پايي به جاي نگذاشت !

*راوي: محمد شريفي
[url=http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=9005220549]منبع[/url]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
یاد این مردان مخلص و بی ریا گرامی باد خوشا به حالشان که از این دنیای افسونگر به عرش سفر کردند

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دستت در نکنه خیلی خوب بود


یادشان گرامی و راهشان پر رهرو

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]همه ما در مقابل خون شهدا مسءوليم
دستت درد نكنه[/quote]

دوستان عزیز فقط برای عزیزان میلیتاری

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
واقعیت را بخواهید امدادگری سخت ترین کار در جنگ می باشد
پشت خطوط مقدم را نگاه نکنید توی خط، با نیروی های حمله کننده بوِِژه اگر منطقه کوهستانی باشد
حمل مجروحین و شهدا نیز با امدادگران است توی بعضی جا ها مجبور بودند زخمی ها را چند کیلومتر حمل کنند و گاهی حتی به صورت سینه خیز

و عملیات 5 واقعا محشر کبرا بود این را به نقل از کسی می گویم که در آنجا بود
می گفت "وسیله نبود برای عقب بردن مجروحین و مردن همرزمان زخمی ات را می دیدی
می گفت اصلا معلوم نبود خط ما و عراقی ها کدام است
تانک های عراقی وقتی به خاکریزی می رسیدند و از آن بالا می رفتند واقعا ترسناک می شدند و هنگامی که با هیکل سنگینشان از خاکریز پایین می آمدند"

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.