امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

به نام خدا

 

اين نوشته ها تنها بخشي از مطالب مربوط به اين استراتژي هست كه ميخوام در ادامه و در چند قسمت بنويسم تا خسته كننده نشه . از دوستان تقاضا دارم تا مطالب رو كامل و با دقت بخونند چرا كه اين از موارد پايه اي در سياست و استراتژي نظامي غرب هست و به ما كمك شاياني در فهم مسايل بين المللي و دانستن چرايي رفتارهاي سياسي و معادلات دهه هاي اخير ما ميكنه.

--

هنری کسینجر : ما که به دهه 80 نزدیک میشویم حتما باید دانیم که آنچه که در گذشته درست بود در حال حاظر صحت ندارد .
برای رسیدن به گزینشها و راهها و جانشینهای جدید به اندیشه ای جدید بنشینیم ، زیرا تحولات ریشه داری در سیاره محل سکونت ما روی داده است . ایالات متحده آمریکا که در سایه دو اوقیانوس پهناوریکه آنرا از همه سرزمینها جدا میساخت در امنیت مطلق بود ، دیگر امنیت خود را از دست داده و اینک در معرض آسیب و تهدید قرار گرفته است . از تمسخر های روزگار این است که همان انقلاب هسته ای که در دهه 50 و زمانی که لاح هسته ای را در انحصار داشت به او مصونیت بخشید ، بعد ها او را به مخاطره افکند به طوری که برای اولین بار در تاریخ در معرض تجاوز قرار گرفته و امنیت مطلقش افسانه گشته است .
احترام و اعتبار ایالات متحده در میان متحدانش از بین رفت ...
سپس تحولی گسترده در به کارگیری سیاسی نیرو رخ داد . در هر دوره ای از تاریخ چنین بود که هر افزایشی در نیروی نظامی ، افزایش مشابهی در نیروی سیاسی به دنبال می آورد . ولی در عصر نیروی هسته ای نا محدود ، هر گونه افزایش تراکمی در نیروی هسته ای نه تنها بی معنا و بی ثمر بلکه زیان آور است .به طوری که همینکه به حد کفایت رسیدیم دیگر هر افزایشی در نیرو هیچ چیزی بر نیروی سیاسی ما نمی افزاید !
زیرا به فکر استفاده افتادن از آن ، یعنی بر پایی طوفان ! آنچه مساله را پیچیده تر میسازد اینکه اختلافات و منازعات بین المللی ، جهانی گشته و دیگر میان مناطق مختلف عزلتی متصور نیست . هر تحرک دیپلماتیک یا نظامی در نقطه ای ، یک عکسالعمل جهانی پدید می آورد .سیاست تا کنون به چنین تنگنایی نیفتاده است . در حالی که از دیپلماسی میخواهند که برای حل اختلافات ، بیش از بالا گرفتنش ،دست به کار شود میبینیم نیروی مفروضی که باید در حوزه او باشد کاستی میگیرد .و حتی از هم میپاشد . مشکل سلاح هسته ای این است که فکر جنگ را وحشتناک ساخته است ، اما پرهیز از هر اقدام مخاطره آمیزی هم به معنای این است که به شوروی چک سفید بدهیم و دستش را برای هر کاری باز بگذاریم ..
بر اثر آن دیپلماسی خویشتن را در برابر دو راه مخیر میبیند : توسل به زور و نابود شدن . پرهیز از بکار گیری نیرو و تسلیم شدن .این بدان معناست که در زمانی که ایالات متحده آمریکا به حدی که در تاریخش سابقه ندارد نیرومند شده است خود را از دستیابی به اغراض سیاسی اس عاجز میبیند ، یعنی نیروی نظامیش از هدافهای ملیش جدا افتاده است . و این حالت ممکن است اراده امریکا را فلج سازد .مشکلی که خود را تحمیل کرده این است : برقراری توازن میان نیرو و هدافهایی که برای رسیدن به آنها تلاش میکند . ما وظیفه داریم ماهیت تکنولوژی نوین و تغییراتی که بوجود اورده است بفهمیم .

در ادامه کسینجر برای خروج آمریکا از چنین بن بستی به راهکارهایی روی می آورد که از صاحبنظران نظامی امثال لیدل هارت و آندره بوفر آموخته است .
این استراتژیست ها بر این اعتقادند که چاره کار روی آوردن به استفاده از همان سلاح های معمولی و غیر هسته ای و یا سلاح های هسته ای تاکتیکی به شکل محدود متناسب با مرتبه و نوع و کیفیت تجاوز دشمن است . و نخستین مرحله از چنین مقابله های نظامی جنگ محدود است .
پس کسینجر در ادامه چنین میگوید »
1 - سلاح های جدید هر سیاستمداری را مجبور کرده است که فکر عملی ساختن (( امنیت تام )) را که خیالی محالی است به دور افکند ، چنانکه او را مجبور کرده است مقداری از نیروی تخریبی را فدا کند تا بتواند وارد جنگی شود که به مرتبه فاجعه ملی نمیرسد . سیاست ، هنر انجام ممکنات است . همین ، بر استراتژی صادق است . فهم این حقیقت را تاریخ بر عده نسل ما نهاده است .

2 – آیا توجه ما در این خلاصه شده است که برای تحمیل اراده خویش فقط یک وسیله را بکار گیریم و آن وسیله جنگی است ؟ در این صورت ، هدف جز این نمیتواند باشد که دشمن را نابود کنیم و یک وسیله هم بیشتر نداریم و آن هم جنگ گسترده است که مراد فنای طرفین است . اما واقعیت جز این است . جنگ محدود هدفش بیش از آنکه انهدام کامل دشمن باشد تحقق مقاصد سیاسی است از طریق برقراری رابطه میان نیروهای بکار رفته و مقاصد مورد نظر ، که در این تلاش روی اراده دشمن تاثیر گذاری میشود و به هیچ وجه نابودیش منظور نیست . تاثیر گذاری از این راه که تصویری هر چه جذابتر از مقاصد مورد نظر – که مقاصد و هدفهایی محدود است – به او عرضه میشود . مقصود هر قدر معتدلتر باشد جنگ همانقدر کم خشونت تر خواهد بود . علاوه بر این ، غرض از جنگ محدود این است که افکار جنگی خود را – که پیوسته به پیچیدگی میگراید – با عنصر سیاسی پیوند بزنیم و این گفته رایج را که سیاست با شروع جنگ خاتمه میابد یا هدفهای جنگ جدا از سیاست سیاست ملی است از خود دور سازیم . بدین سان ، جنگ محدود ، مقاصد سیاسی را با هدفهای جنگی هماهنگ میسازد با یاداوری دایمی این نکته که هر اقدامی برای انهدام دشمن یا تضعیف وی بالضروره به جنگ گسترده میکشد .
3 – برای جنگ محدد فقط نیروی جنگی و داشتن تصور و مقصود سیاسی کافی نیست بلکه مستلزم نقشهای موثر رهبری سیاسی است ، نقشهایی خیلی پیچیده تر و دشوار تر از آنچه که در یک جنگ کسترده باید ایفا کنند . زیرا در جنگ محدود ، عوامل روحی اهمیت فوقالعاده ای دارند ، نه تنها به هنگام گرفتن تصمیم جنگ بلکه در جریان عملیات جنگی ، بدین سبب که هریک از طرفین جنگ قادر است که عملیات را تصاعد ببخشد تا به مرتبه جنگ گسترده برسد ، و آنچه مانع از آن میشود این است که رهبری سیاسی قیودی بر نتایج دلخواه خویش بگذارد به طوری که از یکی از سه نتیجه زیر بیرون نباشد 1) ادامه جنگ 2) شکست محدود 3) حالت جمود . و هر سه نتیجه بهتر از نتیجه یک جنگ گسترده است . بنابر این ، سیاست جنگ محدود سه حالت را پیش میاورد و تحمیل میکند »
الف- توانایی ایجاد فشار بجای نهدید به جنگ گسترده و این بستگی به انعطاف و مهارت رهبری سیاسی دارد .
ب - توانایی ایجاد جوی که در ان به محض درگیری و برخورد ، موجودیت ملی به خطر نیفتد و این بستگی به انعطاف و مهارت دیپلماسی دارد .
ج – توانایی تسلط بر افکار عمومی . و این کار بستگی به شجاعت رهبری دارد . رهبری سیاسی باید یقین داشته باشد که پیروزی گسترده دیگر محال است و افکار عمومی به نوبه خود باید بفهمند که امور را اگر به سوی سراب پیروزی تام و تمام سوق دهند خطرناک خواهد گشت . مردم آمریکا بایدبدانند که با سپری شدن دوره ای که سلاح هسته ای در انحصار آمریکا بود جنگ گسترده میتواند اخرین وسیله سیاست به شمار آید و برای چاره هر کشمکشی که پیش بیاید باید یکی از این دو راه را برگزینیم :
جنگ محدود ، و جمود . دوره دستیابی (( به همه چیز یا هیچ چیز)) دیگر سپری شده است .
4 – هدف در استراتژی جنگ محدود عبارت است از تقویت بازدارندگی در درجه اول بعد اگر در بازدارندگی شکست خوردیم ، جو را پیش از آنکه چرخ بازدارندگی به دوران آد برای یک مصالحه و توافق آماده میسازیم . این خیلی بهتر از توسل به جنگ گسترده برای مقابله با یک تهدید محدود است . وظیفه ما این است که جنگ محدود را شیوه ای تلقی کنیم که به ما اجازه و فرصت میدهد تا به مذاکره با طرف بنشینیم ، بدینسان وسیله ای است برای جلوگیری از بدتر شدن وضع یا تصاعد خطرناک آن .
به عبارت دیگر استراتژی جنگ محدود خاصیت بازدارندگی دارد و موفق به آن میشود اما نه از طریق تهدید و نابودی کامل دشمن – که باور کردنی نیست – بلکه از طریق محروم ساختن وی از اینکه با به کاربردن زور بتواند آنچه را که میخواهد بدست آورد و این امری است که هم قابل اجراست و هم باور کردنی . بدین سان تهدید با نیرویی معقول و قابل بکار رفتن خیلی موثر تر است از تهدید با نیرویی هولناک که قابل بکار رفتن نباشد . این است راز برتری جنگ محدود بر جنگ هسته ای گسترده ....
www.Military.ir .. worior
مطالب فوق خلاصه ای از کتاب استراتژی بین المللی نوشته جلالدین فارسی
ادامه دارد انشالله .

  • Like 2
  • Upvote 12

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
منظورتون اينه كه در اين استراتژي مجهز بودن به ابزار هاي نرم مانند رسانه ها بسيار مهم تر از ابزار هاي سخت و جنگ افزار است؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بسیار تشکر ابراهیم جان

کلا مخ ! حتی منفی هم به درد جهان میخوره !

به قول یکی : حتی اگرم کار بدی خواستی بکنی سعی کن به بهترین نحو انجامش بدی ! چشمک

کسینجر برای مسلمانان و ایرانیان یاداورده بسیار مسایل هست ولی در اینکه یک تحلیلگر بزرگ یک استراتژیسین قهار هست نباید شک کرد 1

کلا خوشم از هرکسی میاد مغزشو برای امر خطیر تجزیه تحلیل به کار میبره

کسینجر با این راهکارهاش همیشه به داد امریکا و متحدان امریکا میرسه و رسیده
  • Upvote 3

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
کسینجر آنگاه مساله بسیار مهمی را مطرح میسازد به این شکل : چون در سایه استراتژی جنگ محدود دشمن در مقایسه با جنگ گسترده در سایه خطر کمتری قرار میگیرد ، همین امر او را به اقدام به تجاو تشویق میکند .
و میگوید این قابل بحث است . برای دفع این شبه و رفع این احتمال باید استراتژی جنگ محدود را بدقت بفهمیم و بدانیم که این هدف را تعقیب میکند .
الف – تقویت بازدارندگی به پایه ای که اصلا وقوع تجاوزی را مانع شود .
ب- در صورت شکست بازدارندگی در ایفای نقشش ، راه را به روی یک تسویه حساب مسالمت آمیز میگشاید ، پیش از آنکه نیروهای بازدارندگی عملا مداخله کنند و جنگی پیش آید .

بدترین سیاستی که ممکن است پیش گرفته میتواند از از درک طبیعت جنگ محدود بوسیله افکار رایج بوجود آید. شک نیست که در سایه جنگ محدود هر یک از طرفین توانایی فنی و عملی توسعه و تصاعد بخشیدن به آن را دارد ولی ترس از چنین کاری است که سبب مقید ماند آن میشود . وانگهی ، جنگ محدود بر این پایه استوار است که مصالحه و معامله ای را صورت دهد که قبلا حساب و پیش بینی شده و از حدود معینی هم تجاوز نمیکند . علاقه یکی از طرفین به حدود کردن جنگ بیفایده است مگر اینکه در برابر ، طرف هم علاقه ی مشابه ای به همین کار داشته باشد . بنابراین ، عملی ساختن یک جنگ محدود مستلزم تمایل دو طرفه است . اگر طرفین مایل به چنین محدودیتی نباشند جنگ محدود و هدفش منتفی خواهد بود .

هر قدر بکوشیم تا حجم نیروهایی که به جنگ محدود اختصاص داده ایم بیفزاییم ، دشمن همانقدر بر کوشش نظیر ان خواهد افزود . هر قدر حجم برخوردی که برای رسیدن به پیروزی لازم است بزرگتر شود و به جنگ گسترده نزدیکتر گردد ،همان قدر تمایل به کاهش آثار تجاوز آن بیشتر خواهد شد . بدین سان ، افزایش نیروی بازدارندگ ی به صورت یکی از ضروریتهای جنگ محدود در می آید .
ترس از خطر گسترش جنگ سبب محدودیت طول جنگ میشود .اگر یکی از طرفین مایل به یک جنگ گسترده باشند ، احمقانه خواهد بود اگر به این شکل جنگ محدود و محلی شروع کنند ف زیرا شروع جنگ محلی و محدود به معنای هشداری است به طرف مقابل برای تفهیم این مطلب که مایل به عدم تصاعد ان است . تجربه نشان داده است که معمولا هر دو طرف آماده اند تا گذشتهایی بکنند که پاره ای از منظورهای طرفین را براورده می سازد .
علی رغم همه اینها ، خطر تصاعد یافتن جنگ محدود و تبدیل آن به یک جنگ گسترده تا وقتی که هر یک از طرفین به اهداف و منظورهای طرف دیگر پی نبرده است وجود دارد . لازم این تفاهم آن است که وسیله ارتباطی برای تماس دایمی ان دو وجود داشته باشد .بالاتر از این باید تمایل مشترکی به همکاری داشته باشند . بدون چنین تمایل و علاقه مشترکی ، نمیشود تضمین کرد که جنگ در چهارچوبه محدودش ادامه پیدا کند .همچنین باید با جنگ محدود بعنوان بک مشکل استراتژیک برخورد نکرد بلکه آن را فرصتی تلقی کرد برای شروع مذاکره . با این تلقی ، جنگ محدود یک اقدام بسیار خوب است برای پرهیز از یک تصادم گسترده . اگر ما در یک جنگ محدود وارد شدیم ، بایستی آماده مذاکره باشیم تا به راه حلی برسیم ، و دیگر شعار مشهور را رها کنیم که میگوید (( باید به پیروزی نهایی رسید !))
در خوشبینی نباید تا بدانچا پیش رویم که بپنداریم جنگ محدود حلال همه مشکلات است و طور خودکار به صلح می انجامد . ارزیابی ما از جنگ محدود باید این باشد که احتمال فرصت گریز از مصایب و بلاهای مهلک را میدهد ، و بازدارندگی را به شیوه ای معتدل به تحقق میراسند . اگر هم چنین توفیقی نیافت ، یک فرصت اضافی به طرفین میدهد تا از افتاده به پرتگاه مهلکه دور شوند .
بنابر این جنگ محدود گزینشی عاقلانه است از دیگر راه حلها ، گزینشی که صلح را برقرار نمیسازد اما راهی است میان انتحاری که بصورت جنگ گسترده است و تسلیمی که مترتب بر عدم امکان انجام ان است .و مستلزم مهارت روانی و سیاسی و نظامی است و همین ان را در هنگام اجرا وعمل ، سیاستی بسیار پیچیده کرده است . اما چاره ای جز پیروی ان نداریم .

کسینجر تصور خویش را از جنگ محدود بر هشت اصل نهاده است :

1 – جنگ محدود جانشین (( واکنش گسترده )) نیست بلکه مکمل آن است ، بدین سان که داشتن توانایی بر واکنش گسترده مانع توسعه دایره جنگ میشود .
2 – جنگ محدود نباید بیش از حد لازم محدود باشد ، چنانکه در جنگ با کره به اشتباه چنین شد .
3 – جنگ محدود غیر هسته ای علیه دولتهای غیر هسته ای ا برای کمک به یکی از طرفین یک جنگ خانگی علیه طرف دیگر بکار رود . در چنین جنگی هیچ گونه مشکلی بوجود نمی آید . مشکلات در اداره جنگ هسته ای محدود علیه یک دولت هسته ای است یا دولت بزرگی که نیروی انسانی و جمعیت بسیار عظیمی دارد که نمیتوان در یک جنگ هسته ای مغلوب و مقهورش ساخت .
4 – اگر در یک جنگ محدود قرار است سلاحهای هسته ای بکار رود ، باید خیلی زود و در ابتدا بکار رود .
5 – بازدارندگی و منع دشمن از تجاوز مستلزم این است که یک سلسله توانایی ها با درجات متسلسلی از تاثیر در اختیار باشد به موازات ستیزه جویی ها ی گوناگونه که شوروی میکند ، به این شرط که این توانایی ها در درجه ای باشد که شوروی نتواند با آن مقابله کند مگر با دست زدن به یک جنگ گسترده . در همین حال ، باید او را از طریق توقفی که به لحاظ نیروی بازدارندگی داریم بر او مانع شویم .
6 – جنگ محدود نه تنها مستلزم وجود توانایی نظامی با درجات و مراتب متسلسل و کارساز است بلکه احتیاج به چنان دیپلماسی ای دارد که نگذارد طرف به این پندار کشانده شود که جنگ محدود جاری مقدمه ای است که برای یک جنگ علنی گسترده . ضمن اینکه باید بدانیم بدون اینکه بتوانیم هر گونه شک و تردیدی را درباره توانایی و آمادگی خویش برای ورود به جنگ گسترده آشکار ازذهن دشمن بزداییم نخواهیم توانست استراتژی جنگ محدود را بکار بندیم و بر میدان کشمکش خویش با خصم تحمیل کنیم .
7 – به همین جهت ، جنگ محدود را باید به این طریقه انجام دهیم که به طور متناوب مقادیر درجه بندی شده ای از نیروی انهدامی را بکار بریم و در خلال ان فترتهایی را برای نفس کشیدن پدید آوریم تا دشمن فرصت تماس سیاسی پیدا کند . زیرا غرض از چنین جنگی وارد آوردن ضربات پیاپی بای شکستن اراده دشمن نیست بلکه بعکس ، بایستی تکامل عملیات نظامی به گونه ای صورت گیر که در جنگ مرحله اتفاق افتد و مجال برای ارزیابی به دشمن بدهد تا پیش از شروع مرحله بعدی بتواند سود و زیانهای ادامه www.Military.ir جنگ و انجام مذاکره و معامله را بدقت بسنجد و تصمیم خویش را به یکی از ان دو بگیرد . در صورتی که دشمن به طرز مناسبی تجدید به محاسبه نکند اماده میشود تا ضربه خشن تر و سختتری را تحمل کند ، مطابق همان جدول درجه بندی بکارگیری نیرو لازم است هر سطح از نیروی دشمن با سطحی از نیروی معادل آن یا کمی بیشتر آز آن مقابله شود . اما در صورتی که نیروهای معمول (غیر اتمی) ما و دشمن هم سطح و متعادل بود ، جز با بکارگیری سلاح های هسته ای به شکل محدود نخواهیم توانست توازن نیروها را به سود خویش تغییر دهیم .
8 – ناچاریم راههای تماسی با دشمن باز کنیم و این تماس ها را حفظ نماییم نه تنها بر اینکه او را از نیات خویش آگاه سازیم بلکه برای اینکه استراتژی عمومی خویش را به او بفهمانیم تا در جریان تصاعد و تکامل عملیات رزمی و مذاکره که هر بار دومی از پی اولی می اید امر بر او واضح باشد .
برای اینکه جنگ محدوده ما را به همان فایده و نتیجه ای که دلخواه ماست برساند سه چیز ضرورت دارد :
الف – توانایی نیروی که جنگ محدود اختصاص یافته بر جلوگیری دشمن از اقدام به تجاوز به قصد برقراری یک وضع تازه
ب- توانایی نیرویی که به یک جنگ محدود اختصاص یافته است بر قانع ساختن دشمن به این حقیقت که که در جنگ محدود جاری گرچه خطر گسترش هست ولی مقدمه ان نیست .
ج - سیر پابپای جنگ محدود با یک دیپلماسی ماهرانه بر این پایه که پاسخ منحصر به فرد تجاوز یک جنگ گسترده نیست بلکه منظور این است که مذاکره برای معامله صورت گیر و کار به تسلیم بدون قید و شرط نکشد .

از این رو ، در این استراتژی – استراتژی جنگ محدود – تکیه کلی بر عوامل جنگی محض زدن خطاست، زیرا هر درگیری ممکن است به تدریح دامنه پیدا کند و شعله ای افروخته گردد . لازم است دیپلماسی از فترت های آتش بس در جهت رسیدن به راه مصالحه و معامله ای استفاده کند .

کسینجرسپس مساله دیگری را مطرح میسازد : که آیا جنگ محدود یک جنگ هسته ای است یا یک جنگ معمولی !


ادامه دارد ...
  • Like 1
  • Upvote 5

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

  نقل قول

این استراتژی در مورد موضوع هسته ای ما هم قابل استفاده اس؟نه؟




اين سوالات رو بايد تا خوندن تمام مطلب نگه داريد .

اما اينطور كه هنري تمام جوانب رو ميخواسته بررسي كنه و راه حل پيشنهاد بده بايد بگم كه راه ديگري غير از چنين استراتژي اي در تقابل با ايران پيش روي آمريكا نيست و در زمان جنگ هم شاهد اون بوديم ! ..

منتها اين نظريات روز به روز در حال پيشرفته عيب يابي و تكامل هستند و نميشه بر تمامي اركان اين استراتژي بعنوان سياست نظامي آمريكا استوار ماند اما ميتونه عمده رفتار اون رو تعبير كنه .

چيزي كه اين استراتژي بيان ميكند يك جنگ اقتصادي و حساب شده با ضرر و منفعت مشخص است كه پيش از جنگ بايد محاسبه گردد ! و همين يكي از عمده ايرادات بكارگيري اين استراتژي در برابر ايران هست و همونطور كه شاهديم دستگاه سياست خارجي آمريكا ناتوان از براه انداختن جنگ محدود مدتهاست رو به تحريم و بازي با ايران آورده .

هر از چندگاهي هم شاهديم كه افرادي مانند اوباما و جديدا ران پاول و خيلي از سياستمداران بازنشسته از سياست بر اساس همين استراتژي دم از ارتباط با ايران ميزنند و ... بهتره بگم اين استراتژي در جنگ نه بصورت جنگ سخت بلكه جنگ نرم بين ايران و آمريكا در جنگ هست .


در ادامه نظرات اين فرد در مورد مقابله با ايران هم هست كه اگر عمري باقي بود خواهم اورد .
<
  • Like 1
  • Upvote 4

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
جالبه
فقط اگه اتفاقی بیفته که طی آن تمایل یکی از طرفین برای احراز از جنگ از بین بره و طرف مقابل هم که آمریکا باشه در تخمین نیروهای سیاسی و نظامی عمل کننده دچاره اشتباه بشه تا اینجای کاره این نظریه شکست خوردس
برادر worior منتظر ادامهمطلب هستیم

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
و میگوید قبل از هر چیز ، قادعده ای انکار ناپذیر وجود دارد بیدن صورت که هر جنگ معمولی که میان دو دولت صاحب سلاح هسته ای رخ دهد ممکن است تبدیل به یک جنگ هسته ای ود . این بدان معناست که هر جنگ معمولی زیر چتر جنگ هسته ا صورت میگیرد و تا وقتی چنین است باید برای احتراز از آن اماده شده .

در اینجا دو مکتب هست : که یکی خواهان به کار بردن سلاح هسته ای در جنگ محدود است و دیگری خواستار اکتفا به سلاح های معمولی در چنین جنگی است .

طرفداران بکار گیری سلاح هسته ای در جنگ محدود میگویند : شک نیست که اتحاد شوروی از نظر نیروی انسانی بر غرب تفوق دارد و غرب برای مقابله با این تفوق چاره ای ندارد جز توسل به برتری تکنولوژیک خویش یا به استفاده از سلاح هسته ای . چون استفاده از این گونه سلاح نیروهای دشمن را مجبور به انتشار و پخش شدن میکند و بدین ترتیب دشمن قادر نخواهد بود نیروهایش را برای شکافتن خط جبهه متمرکز کند .به کار رفتن سلاح هسته ای در میدان رزم طبعا تاکتیکهایی را که در جنگ جهانی دوم بکار میرفته تغییر خواهد داد ، زیرا منطقه عملیاتی را بکلی نابود میکند و مجبور میسازد که واحد ها کوچکتر شوند . چه ، دیگر نیازی به قدرت آتش واحدهای بزرگ نیست و اگر نیروهای مهاجم متمرکز شوند ، توسط نیروی هسته ای دشمن نابود خواهند گشت . به جای تمرکز آتش پرحجم ، احتیاج به سرعت حرکت نیرو و ساده تر شدن شئوون اداری و تدارکاتی آن است . بدین جهات ، تکیه اساسی بر روی نیروهای کوچک پرتحرک خودکفا خواهد بود ، امر که نسبت تلفات و خسارات راحتی از آنچه در جنگ جهانی دوم و زمان سلاحهای معمولی بود پایینتر خواهد اورد .

استراتژی هسته ای این خصوصیات را دارد :

1- حتمی بودن پراکندگی نیرو سبب میشود که میان مقتضیات پیروزی و مقتضیات گرفتن زمین جدایی افتد . نیرو ها در چنین جنگی در واحد های کوچکتر دارای سرعت بیشتری هستند ، حال آنکه گرفتن زمین بویژه در مناطق حیاتی نیاز به تجمعات بزرگتری دارد .

2 - جنگ هسته ای همه محاسبه های دشمن را بر هم میزند ف زیرا جنگی است که دشمن عادت به آن و تجربه ای از آن ندارد و اطلاعاتش درباره آن منحصر حقایق نظری است .

3 - سبب میشود تسلطی کهwww.military.ir شوروی بر اقمارش دارد متزلزل و سست شود ، زیرا ناچار خواهد شد از نیروهای اشغالگر خویش در این کشور ها بکاهد ودین ترتیب بدل شوند به میدان جنگهای چریکی میان مردم آنها با اشغالگران روس ، و مشکلات سیاسی بوجود آید که به عنوان یک نیروی بازدارنده عمل کند .

4 - محروم ساختن خویش از سلاح های هسته ای به معنای محرومیت ما از بهره گیر از تفوق تکنولوژِی و صنعتی ماست.

5 - حال که دشمن دارای سلاح هسته ای ،باید ما هم نیروهای رزمی خویش مجهز به سلاح هسته ای کنیم . این بهتر از این است که یک نیروی رزمی مجهز به سلاح های معمولی داشته باشیم با یک نیروی هسته ای بازدارنده کاملا مصون . این حالت باز هم بار مسئولیت ما را سنیگن میسازد و هم نیروی انسای زیادی را به هدر میدهد .

طرفداران اکتفا به سلاح های معمولی در جنگ محدود میگویند :

به کار بردن سلاح هسته ای با طبیعت محدود سازگار نیست . زیرا اگر محدود نگاه داشتن جنگ معمولی کار دشواری باشد ، دیگر با بکاربردن سلاح هسته ای چه وظعی خواهد یافت ؟
اگر سیطره بر جنگ محدود هسته ای امری بنهایت دشوار باشد ، باز تلفات و زیان های آن سخت هنگفت است . نیروهای کوچک مجهز به سلاح هسته ای - هر حجمی داشته باشند در معرض شکست خوردن و انهدام از نیروهای معمولی خواهند بود . وانگهی ، چه کسی ادعا تواند کرد که سلاح هسته ای جایگزین نیروی انسانی است ؟واقعیت عکس این را ثابت میکند . چه ، از آنجه که تلفات یک جنگ هسته ای سرسام آور است ، به عکس آنچه که تصور میکنند ، احتیاج به نیروی انسانی بزرگتری دارد . حتی به کار رفتن سلاح هسته ای به دولتهای عقب مانده نسبت به دولتهای صنعتی امتیازی میدهد و آن اینکه اگر دولت اعقب مانده ای ضربات خود را بر مراکز صنعتی ان وارد آورد ، تلفات و خسارات بیشتری میتواند بزند. اگر نشود در جنگ های محدود سلاح هسته ای بکار برد ، وظیفه ایالات متحده آمریکاست که سیاست دفاع خود را تبدیل به سیاست تهاجمی کند تا بتواند از امتیازی که سلاح های هسته ای به مهاجم میدهد استفاده ببرد .

طرفداران این مکتب در محاسن استراتژی پیشنهادی خود چنین میگویند :

1 - فرصت بیشتر و بهتری برای محدود ساختن جنگ میدهد .
2 - تفوق صنعتی اسالات متحده آمریکا را به بهترین وجه مورد استفاده قرار میدهد .
3 - کندی عملیات در جنگ معمولی برای یافتن راه حلهای سیاسی فرصت کافی میدهد .
4 - دفاع با سلاح های معمولی بهترین وسیله و روش مقاومت در برابر نیروی اشغالگر است .
5 - وقتی سیاست ایالات متحده آمریکا دفاعی باشد ، اعلان جنگ هسته ای به اتحاد شوروی واگذار میشودو این امنیت ملی را کاملا به خطر می اندازد .

کسینجر نظریات این دو مکتب را مورد بحث و تحلیل قرار داده میگوید : این هر دو فقط توجهات اخلاقی طرفین جنگ را بیان میدارند و از جنبه عملی آن غافلند . اینها که میپندارند به کار نبردن سلاح هسته ای پشت پا زدن به پیشرفت است همانقدر مبالغه میکنند که آنها که میپندارند فکر جنگ هسته ای ا به مغز راه دادن پشت پا زدن به اخلاق است .

هر دو طرز تفکر این حقیقت را نادیده میگیرند که مساله آنقدر ها که مربوط به حجم هدف کشمکش است ارتباط با نوع اسلحه مرد استفاده ندارد . هر چند این دو طرز تفکر تا حدی حق دارند ولی باید توجه داشته باشیم که اگر به انهدام بیش از اندازه بها بدهیم ، به هنگام اجرا در اراده ما اثر خواهد گذاشت .حال آنکه اگر به یک استراتژی معتدل برای اداره جنگ بیش از اندازه بها بدهیم شاید آنقدر خطرش را کم جلوه بدهد که باعث وقوع آن بشود . از این رو باید تهدید به بازدارندگی به اندازه ای معتدل باشد که تحمل کیفرش برای دشمن ممکن نباشد . راه حلی که باعث میشود شک و تردید دشمن در مورد ماهیت درگیری و برخورد زیاد احتمال وقوع تجاوز را کم میکند.




ادامه دارد ....



ــــــــــــــــــــــــ
  • Like 1
  • Upvote 4

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

در اینجا چنانکه از کتاب جنگ هسته ای و سیاست خارجی ، چاپ 1957 ،بر میآید هنری از بکار بردن سلاح هسته ای در جنگهایمحدود جانبداری میکند و میگوید (( راه عملی برای مقابله با فشارهای کرملین این است که دامنه سیاست واکنش چند مرحله ای یا واکنش قابل انعطاف را ، که به کار گیری سلاح هسته ای تاکتیکی را هم نفی نمیکند ، به جنگ های محدود بکشانیم . جنک محدود هسته ای پاسخ قاطعی است به قدرتهای جهانی هسته ای دیگر یا به هر دولن بزرگی که قادر است با تفوق بشری خود بر صاحبان تفوق تکنولوژیک غلبه کند . بدین سان هدف جنگ نه چنانکه صاحبان نظریه (( بازدارندگی گسترده )) میپندارند کوبیدن اراده دشمن است بلکه هدف بازداشتناین اراده از اقدام به تجاوز است از طریق اینکه دشمن حساب کند کفه زیانهایش بر کفه غنایمش میچربد ، و شرایط پیشنهاد شده خیلی بهتر از ادامه مقاومت است ،و اینکه به هدفهای محدودی برسد بهتر و تضمین شده تر از این است که به دنبال همه تمناهایش برود . بدین ترتیب ، جنگ محدود یک تدبیر اجرایی سیاسی حیاتی است که ایالات متحده را از وضع جمود کنونی بیرون می آورد و در عین حال یک استراتژی نظامی به او میدهد که قابل انعطاف و تطابق است و جلو باجگیری شوروی را میگیرد .

اما چند سال بعد ، دست از این نظریات بر میدارد . در 1961 ، در کتاب ضرورت گزینش افقهای سیاست خارجی آمریکا ، از جنگ محدود با سلاح های معمولی پشتیبانی میکند ، و نظریه جنگ محدود هسته ای را مورد انتقاد قرار میدهد . بر اثر آن ، اختلافاتی در محافل پنتاگون بر سر ماهیت چنین جنگی بروز میکند . در همین فاصله شوروی زراد خانه خود را از سلاح های و موشک چندان می انبارد که از آمریکا بسیار فاصله میگیرد و چیزی پدید میآید که به ان (( فاصله موشکی میگویند )). افکار عمومی جهان هم بیش از پیش متوجه کنترل سلاح های هسته ای میگردد .

این عوامل باعث میگردند که کسینجر در آراء خود تجدید نظر کند ، و در این باره چنین میگوید :
نویسنده چند سال پیش ، یک استراتژی هسته ای پیشنهاد کرد به عنوان مناسبترین سیاست بازدارندگی در مقابل با هرگونه تهدید شوروی . در آن زمان ، چنین به نظر میرسید که آن سیاست متناسب با شرایط آن وقت باشد . همه باید میدانستند که به محض هر کشمکشی ، ایالات متحده آمریکا در بکاربردن سلاح هسته ای تردیدی به خود راه نخواهد داد . علت این پیشنهاد هم چنین سیاستی بود که میبایست برای مقابله با تفوق عددی شوروی و چین از تفوق صنعتی خویش به بالاترین حد ممکن استفاده میکردیم . گرچه هنوز هم برای جنگهای محدود آینده احتیاج به نیروهای مسلح به سلاح های هسته ای داریم ، اما عوامل و تحولات مختلف سبب شده است که رو بره نظریه جدیدی بیاوریم که به کارگیری نیروهای معمولی را جایگزین نیرهای هسته ای میکند ، بدین معنا که بار ما امری حیاتی است که شوروی یقین داشته باشد که آمریکا در صورت اقتضا تردیدی در بکار بردن سلاح هسته ای به دل راه نمیدهد . در عین حال ،باید در سالهای آینده همه کوشش خود را روی پیشرفت و تکامل نیروهای معمولی (و غیر هسته ای ) جهان آزاد بگذاریم .

آنگاه می افزاید : باید نیروهای معمولی را چندان و در حدی تقویت کنیم که دیر دفاع به وسیله سلاح هسته ای تنها یکی از راه حل ها باشد و نه راه حل منحصر به فرد . بهترین وضعی که باید به ان برسیم وضعی است که در آن نیروهای معمولی ما غلبه ناپذیر باشند ، مگر به وسیله سلاح هسته ای . هیچ دلیل تکنولوژیکی هم وجود ندارد که مانع رسیدن ما به چنین وضعی شود . این وضع به دیپلماسی ما نرمش و انعطاف مورد نیازش را میبخشد و در همین حال به ما ، در مذاکرات خلع سلاح اعتماد به نفس بیشتری میدهد .


باید این پندار را که شوروی از لحاظ نیروی انسانی بر ما تفوق دارد از حسابمان خارج کنیم ، زیرا جهان آزاد در کنار تفوق صنعتیش از لحاظ نیروی انسانی هم بر بلوک شوروی تفوق دارد .
راه حل مشکل در تکیه کلی و اساسی بر جنگ معمولی محدود است . زیرا امکان مقید و کنترل آن خیلی بیش از احتمال کنترل و مقید کردن جنگ هسته ای محدود است و این معلول آن است که طرفین در به کار گیری از سلاح هسته ای تاکتیکی خبره نیستند و همین فقر تجربی باعث ارزیابی های غلط میشود . سرعت پیشرفت عملیات رزمی در چنین جنگی به قدری زیاد است که امکان متوقف ساختن برای مذاکره نیست ، و در نتیجه هر طرفی خود را در ظلمت بی خبری غوطه ور میبیند . همچنین مرز فاصل جنگ معمولی با جنگ هسته ای خیلی مشخصتر از مرز فاصل جنگ هسته ای تاکتیکی با جنگ هسته ای خیلی گسترده است . بالاخره این استراتژی با ماهیت دفاعی سیاست ما بیشتر سازگار است .
در عین حالی که توجه کامل ما باید معطوف نیروهای معمولی باشد ، صحیح نیست که بر آنها تکیه کلی کنیم بلکه بایستی برای مقابله با پیشامد ها یک نیروی هسته ای بازدارنده در دسترسی داشته باشیم . آن بدین معناست که نیروهای معمولی ما که دارای سطح بالایی از مهارت رزمی هستند همواره زیر چتری هسته ای عمل میکنند که رکن عمده اش را یک نیروی هسته ای بازدارنده تشکیل میدهد .

تا وقتی این کار انجام نگیرد ایالات متحده همچنان تسلیم باجگیری دشمن خواهد بود .
باید بخاطر داشته باشیم که جنگ معمولی بهتر از جنگ هسته ای است و جنگ هسته ای محدود بهتر از جنگ هسته ای گسترده است . نیروهای معمولی از وجود نیروی هسته ای که قادر به جنگ هسته ای محدود باشد بی نیاز نیست زیرا یک جنگ هسته ای را نمیتوان مقید و محدود نگاه داشت مگر در صورتی که احتمال به کار بردن سلاح هسته ای برجا بماند و خودش همچنان امری نا مرغوب www.military.ir تلقی بشود .
اگر بر این مطلب تواف داشتیم که تقویت نیروهای معمولی و نیروی بازدارندگی هر دو ضروری است ، بایستی نیروهای معمولی در حالتی دایمی باشند و نه مثل سابق که به محض شروع جنگ به زیر پرچم فرا خوانده میشدند .باید این طور باشند تا بتوانند با هر پیشامدی در هر نقطه ای مقابله کنند .

البته کسانی هم هستند که میگویند نیروهای معمولی باید بتوانند هم از عهده یک جنگ معمولی بر بیایند و هم از عهده یک جنگ هسته ای . اما چنین چیزی عملی نیست .ولی لازم است نیروهای معمولی هر دو نوع جنگ را آموزش ببینند تا بتوانند خود را در عملیات برابر تهاجم هسته ای محفوظ نگاه دارند . اما به محض شروع درگیری و عملیات ف نیروهای مسلح باید یکی از انواع جنگ را برگزینند ف زیرا از لحاظ عملی ممکن نیست که از نوعی به نوع دیگر جنگ بپردازند .
این ماسله وجه دیگری هم دارد و آن این است که بودن سلاح هسته یا همراه نیروهای معمولی امر به کار بردن آن را از سیطره فرماندهی خارج میسازد و جنگ معمولی را تبدیل به جنگ هسته ای میکند و هرگز نمیتوان آنرا در سیطه نگاه داشت ف گرچه دستورات اکید دایر بر عدم استعمال آن صادر گردد و مثلا گفته شود به عنوان آخرین حربه به کار رود ، اما در کشاکش نبرد و جریان عملیات چه کسی تعیین میکند که حالا وقت ( آخرین حربه ) رسیده است ؟

خلاصه کلام این است که باید نیروهای مجهز به سلاح های معمولی وجود داشته باشند و نیروهای دیگر مجهز به سلاح هسته ای به شرط اینکه هر دو نیرو متقابلا آموزش دیگری را ببینند و تخصص ان را دارا شوند اما به محض شروع نبرد ، سلاح های هسته ای را نباید به دست نیروهای معمولی داد و گرنه نیروی بازدارندگی تحت سیطره سطوح پایینتر قرار میگیرد و این به مصلحت نیست .
حال که به این نتیجه رسیدیم ف لازم است مذاکرات محدود کردن سلاح های هسته ای ، نیروهای معمولی را نیز در برگیرد .

این خلاصه نظریات کسینجر . درج شده در کتاب استراتژی بین الملل نوشته جلالدین فارسی 1361 (که البته تا الان این نظرات دستخوش تغییرات و اصلاحات شده اند و کمی قدیمی به نظر میرسند اما کلیت این مطالب به نظر میرسه که ارکان سیاست نظامی آمریکا رو تشکیل میدن)




اين قسمت تمام شد . از عزيزان خواهش دارم كه اين مطالب رو بخونند و با توجه به اوضاع سياسي روز دنيا كه شاهدش هستند در حيطه ارزيابي و آينده نگري قرار بدن .
منتظر نظرات دوستان عزيز هستم .

با تشكر .

  • Like 1
  • Upvote 5

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

1- فرق این استراتژی ، با استراتژی هویج و چماق چیست؟

در این مطلب فکر کنم

چماق = تهدید و استفاده از نیروی نظامی است چه هستهه ای و چه غیر هسته ای
هویج = فرصتی برای شروع مذاکره

2- فکر کنم این سیاست تا 4 سال پیش در مورد ایران اجرا می شد ولی به علت

  نقل قول

عملی ساختن یک جنگ محدود مستلزم تمایل دو طرفه است . اگر طرفین مایل به چنین محدودیتی نباشند جنگ محدود و هدفش منتفی خواهد بود .




ابن استراتژی کنار گذاشته شد؟
آیا فکر می کنید ایران به این استراتژی تمایل دارد؟

3- به نظر من از چهار سال پیش تا کنون استراتژی ای که در مورد ایران پیگری شده است

"بگذار مسلمان با مسلمان بجنگد"

است. و از دید آمریکایی ها عبارت مسلمان در این استراتژی به معنی تمامی شیعه ها ، سنی ها ، یهایی ها ، وهابی ها ، مسلمان زاده ها (بی دین ها) ، مجاهدین خلق . مسلمانان اسمی است.
اگر فکر می کنید استراتژی "بگذار مسلمان با مسلمان بجنگد" اجرا نمی شود و همین استراتژی جنگ محدود اجرا می شود. دلایل خود را بیاورید.
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

با سلام خدمت دوستان و با تشكر از worior عزيز

جناب worior :

چند روز پيش مقاله اي نوشتم به اين مضمون ؛ آيا اسراييل در جنگ احتمالي با ايران از سلاح اتمي استفاده ميكند ؟ ؛

اتفاقا من در 13 بند حمله اتمي به ايران رو اونهم با درصد بالايي محتمل دونستم .

جالبه در تصديق اون مستندات بنده ميشه به همين جمله از كسينجر اكتفا كرد :

  نقل قول

آن بدین معناست که نیروهای معمولی ما که دارای سطح بالایی از مهارت رزمی هستند همواره زیر چتری هسته ای عمل میکنند که رکن عمده اش را یک نیروی هسته ای بازدارنده تشکیل میدهد .



تا وقتی این کار انجام نگیرد ایالات متحده همچنان تسلیم باجگیری دشمن خواهد بود .
باید بخاطر داشته باشیم که جنگ معمولی بهتر از جنگ هسته ای است و جنگ هسته ای محدود بهتر از جنگ هسته ای گسترده است . نیروهای معمولی از وجود نیروی هسته ای که قادر به جنگ هسته ای محدود باشد بی نیاز نیست زیرا یک جنگ هسته ای را نمیتوان مقید و محدود نگاه داشت مگر در صورتی که احتمال به کار بردن سلاح هسته ای برجا بماند و خودش همچنان امری نا مرغوب تلقی بشود

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام مقاله جالبی بود وفکر میکنم روسیه در جنگ با گرجستان از این استراتژی استفاده کرد ولی در حد محدود به سلاح های متعارف این استراتژی دچار ضعف میباشد۱-این استراتژی درمواقعی عملی میشود که یک کشور قدرتمند بخواهد قدرت خود را به یک کشور ضعیف تر ولی گردنکش تحمیل کند۲-طبق گفته اقای کسینجر چیزی که در گذشته درست بود دراینده صحت ندارد.حالا به نظر شما اگر امریکا بخواهد با جنگ محدود میتواند قدرت خودرا به روسیه تحمیل کند یادر صورت بروز جنگ میان ایران و اسرایل ایا اسرایل میتواند با قدرت هسته ای خود جنگ را کنترل کند۳-ایا افکار عمومی امروز جهان تحت هر شرایطی قدرت تحمل یک فاجعه هسته ای دیگر رو دارد؟۴-باز هم میپرسم کدام کشور قدرت اداره جنگ رو دارد به اون صورتی که دل خواه انها است؟در ضمن خیلی وقت است که کشورهای قدرت مند به جای جنگ محدود از سیاست اختلاف داخلی به وسیله رسانه وتبلیغات استقاده میکند چون هم هزینه کمتری دارد وهم تاثیر بیشتری دارد.دراخر تشکر از اقای woriorبه خاطر مقاله جالبشون
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط worior
      به نام حق
       
      پیشگفتار
      این تاپیک جهت بررسی و طرح ایده های مختلف در زمینه تهاجم موشکی کروز و پاسخ پدافند بصورت ارزان و گسترده ایجاد گشته است.
      سایر سناریو ها نظیر حملات موشک های بالستیک، و یا بمب های دورایستا(گلاید، بدون موتور)، همچنین موشک های هایپرسونیک موضوع این تاپیک نیست.
       
      طرح حمله:
      در دسترس بودن سامانه های موشکی کروز در خدمت بسیاری از ارتشهای منطقه و استفاده گسترده از این سامانه ها در منطقه خاورمیانه، لزوم دارا بودن یک سامانه مقاومت پدافندی موثر را گوشزد میکند، اما چنین سامانه ای با چه وضعیتی روبروست و چگونه باید پاسخ بدهد؟
       


       
      فرض کنیم، در تهاجم یک روزه 8 ساعته، با هدف گشایش مسیر پدافند و بدست گرفتن آسمان ایران، ائتلاف مهاجم، اقدام به اجرای تهاجمی با مشخصات ذیل بنماید:
      - 4000 موشک کروز، در برد های مختلف، بدون خطا(فرض میشود، این تعداد موشکی هست که به هدف خواهد رسید)
      - اهداف عمقی و مرزی
      - شانس اصابت موشک های پدافندی در صورت رهگیری 75 درصد.
      مشاهده میکنید که با شلیک 4000 موشک پدافندی، تنها قادر به انهدام 3000 موشک کروز مهاجم خواهیم بود، و این به معنای اصابت دست کم 1000 موشک به هدف و مشغولیت 8 ساعته پدافند بر روی تعداد بسیار زیادی هدف خواهیم بود. با توجه به تصویر فوق این رقم حتی بیش از موشک هایی ست که در سال 2003 به عراق شلیک شده است. 
      آیا چنین حمله ای از نظر هزینه ای و لجستیک برای ائتلاف مهاجم دشوار خواهد بود؟
      - قیمت هر موشک تاماهاوک کلاس 4 که از آخرین و بیشترین حجم امکانات مسیریابی بهره میجوید، 1.87 میلیون دلار با نرخ شناور 2017 محاسبه شده است، بنابراین 4000 موشک حداکثر 8 میلیارد دلار هزینه خواهد داشت و این رقم حتی اگر به 10 یا 20 میلیارد دلار نیز برسد، با توجه بودجه نظامی کشورهایی مانند آمریکا و اعراب منطقه، همچنین تامین هزینه در چند سال مالی، رقمی دور از ذهن و دست نیافتنی نیست. هم اکنون نیز فقط دو کشور عربستان و امارات در حدود 1200 موشک کروز در اختیار دارند. اگر به دو کشور، سایرین چون ایالات متحده، فرانسه، انگلستان و ... اضافه شوند، مقدار 4000 موشک رقم کاملا دست یافتنی خواهد بود.
      - از نظر لجستیک نیز، با توجه به تعداد بسیار پایگاه های اجاره ای و تسخیری دشمن در منطقه، و گستردگی پهنه جغرافیایی مرزهای کشورمان، استقرار چنین موشک هایی فقط به ناوها محدود نمیشود، و تمامی پایگاه های زمینی میتوانند به عنوان محل پرتاب استفاده شوند، و میتوان این فرض را گرفت که طی سالهای اخیر این انبار سازی موشک های کروز صورت گرفته باشد و به زمان حمله موکول نگردیده است.
       
      هزینه مقابله؟
      - دفع موثر 4000 موشک بالستیک برای پدافند به تنهایی بسیار دشوار به نظر میرسد، و طبیعی ست که برای این منظور نمیتوان صرفا بر پدافند موشکی متکی بود. اگر خطای 0.75  برای پدافند را بپذیریم، به رقمی در حدود 5400 موشک پدافندی،مقدار بسیاری تجهیزات کشف و شناسایی و مقدار بالایی شانس نیاز است. فلذا عقلانه است که پایگاه ها و محل های شلیک دشمن پیش از اقدام یا در همان دقایق اولیه حمله شود (که این موضوع بحث این تاپیک نیست).
      - اخلال gps و حتی انهدام ماهواره های هدایت کننده نیز با توجه به تجهیزات مدرن ترکام و وجود عوارض طبیعی بسیار در ایران مزیتی در حدود بالابرد چند درصد خطا به سامانه های کروز وارد میکند. این میزان خطا را بدلیل عدم وجود اطلاعات کافی از کیفیت و دقت سامانه های مهاجم همچنین بروز پیشرفت های آینده باید فاکتور گرفت و به تنها به برخورد سخت پدافند متکی بود.
       
      با توجه به موارد فوق یک مجتمع پاسخ برای مقابله طراحی کنید، به نحوی که قادر باشد:
      - 100 درصد موج اول حمله که علیه پدافند و تجهیزات راداری ثابت است را از کار بی اندازد
      - 80 درصد کل موشک ها در موج های بعدی را منهدم کند
      - بعد از 8 ساعت تهاجم سنگین همزمان با انواع اخلال با دست خالی مواجه نشود.
      - اقدام سخت یا hard kill باشد.
      - این پاسخ در سامانه خلاصه شود. اقدامات غیر عامل نظیر استتار، تعدد و اخلال نادیده گرفته شود.
      - موج اول 800 موشک
      - موج دوم 1200 موشک
      - موج سوم 600 موشک
      - موج چهارم 1400 موشک
      - هر موج حمله 2 ساعت.
      - از همه مهمتر، سیستم بسیار ارزان و موثر باشد.
       

       
       
       
      دارایی کنونی پدافند موشکی ایران:

       
       
      با تشکر، از حضورتون در بحث
       
       
       
       
       
       
    • توسط hamed_713
      "آنسات" به هلی کوپتر آموزشی نیروی هوایی روسیه مبدل خواهد شد

      ژنرال "ویکتور ایوانوف" رییس اداره نیروی هوایی نظامی ارتش روسیه روز سه شنبه به خبرنگاران گفت که "آنسات" بعد از پایان آزمایشات دولتی مشترک و بهره برداری تجربی در نیروها تا سال 2010 به هلیکوپتر اصلی آموزشی نیروی هوایی کشور مبدل خواهد شد.

      وی یادآوری نمود که این تصمیم در سال 2001 توسط مسئولین وقت وزارت دفاع اتخاذ شده بود.

      ژنرال ایوانوف گفت: آزمایش "آنسات" برای آنکه به صورت نمونه آموزشی در آید، به مدت یک و نیم تا دو سال طول خواهد کشید. طی این مدت باید آن را تکمیل کرد.

      وی توضیح داد که در حال حاضر خلبانان مدرسه عالی خلبانی "سیرزانسک" از هلی کوپترهای "می-2" بعنوان هلی کوپتر آموزشی استفاده می کنند.

      وی گفت: نیروی هوایی برای آموزش خلبانی در ابتدا به 25-30 فروند "آنسات" نیاز دارد. بعد از آن این میزان افزایش داده خواهد شد.

      هلی کوپتر سبک چند منظوره "آنسات" با توان حمل 1-1,3 تن، حداکثر وزن پروازی 3,3 تن و حمل تا 9 سرنشین در دفتر طراحی کمپانی "KVZ" با همراهی دیگر سازمان های و موسساتی که در امور تجهیزات هوایی مشغول هستند، ساخته شده است.

      اولین پرواز "آنسات" در ماه اوت سال 1999 انجام شد. "آنسات" بر خلاف نمونه های مشابه غربی خود دارای دو موتور است که به مراتب ضریب اطمینان و امنیت آن را بالا می برد.

      نووستی
    • توسط EBRAHIM
      ميتوان به جرات اظهار کرد که ديگر همانند گذشته توانايي ساخت هواپيماهاي جنگنده تنها تحت سلطه کشور بخصوصي مانند ايالات متحده نيست و کشورهاي ديگر نيز همگام با صنعت روز هوانوردي با جديت مشغول به طراحي و توليد هواپيماهاي جنگندهي بومي هستند.اما در اين ميان دو کشور اروپايي يعني انگليس و فرانسه البته تا حدودي نيز آلمان گوي سبقت را از ديگران ربوده و به سرعت در حال توليد جنگنده هايي هستند که به خوبي از پس حريفان امريکايي خود بر آمده و انان را از ميدان نبرد به در ميکنند.کشور فرانسه با سابقه ي زياد در طراحي و ساخت هواپيماهاي مسافربري و نظامي هم اکنون در حال طراحي مدل هاي جديدي از هواپيما هاي جنگنده بوده که نمونه شاخص آن جنگنده رافالRafale با کدM09است در ادامه به بررسي اين هواپيماي مدرن ميپردازيم.

      اين جنگنده که در حقيقت ادامه دهنده راه اسلاف خود يعني جنگنده هاي مشهور ميراژ جگوار سوپر اتاندارد و... است به منظور جايگزيني جنگنده هاي قديمي توسط نيروي هوايي فرانسه سفارش داده شده. اين جنگنده که ميتوان آن را تا حدودي جنگنده اي جوان وجديد ناميد در سال 2001 و در عمليات جنگ افغانستان عملکرد و برتري آشکار خود را بر شناخته شده ترين هواپيما هاي ناو نشين يعني f-18 و f14 به جهانيان ثابت نمود.رافال هواپيمايي دو موتوره با قابليت حمل بازه گسترده از تسليحات هوا به هوا و هوا به زمين بوده که در عين حال هواپيمايي بي نهايت تغير پذير است و به سرعت ميتواند نقش خود را از برتري هوايي به شناسايي حملات دريايي و يا زميني تغير دهد.در کاکپيت اين جنگنده از سيستم هاي اويونيک يا سيستم هاي الکترونيکي بسيار پيشرفته اي بهره برداري شده است مانند سيستم HUDهولوگرافيک با زاويه ديد بالا ساخت شرکت تالس اويونيک که اطلاعات ماموريت را به وفور در جلوي ديد خلبان حاضر مي نمايد.دوربين هاي CCDو همچنين صفحه نمايش هاي لمسي در طرفين خلبان که اطلاعات تاکتيکي موقعيت حاضر را ارايه کرده و به او امکان تصميم گيري به موقع را ميدهد.

      در مورد تسليحات اين جنگنده بايد اظهار نمود که اين هواپيما قادر به حمل بيش از 9 هزار کيلوگرم جنگ ابزار هوا به هوا و هوا به زمين از انواع مختلفي چون موشکهاي ميکا ما÷يک سايدوايندر آپاچي اگزوست ماوريک هارپون و بمب هاي هدايت ليزريGBU-12 بسته به نوع ماموريت است.چنانکه پيش بيني نيز ميشود قرار بر اين است که اين جنگنده مدرن از سال 2006 به بمب هاي فوق دقيق هدايت ليزري يا GPSماهواره اي سا÷مAASM نيز براي منهدم کردن هدف هاي دشوار زميني مجهز گردد.اين جنگنده همچنين از دو توپ مسلسل با قدرت آتش 2500گلوله در دقيقه ساختGIAT نيز براي نبرد هاي هوايي نزديک نيز بهره مي جويد.

      اين جنگنده از نظر جنگ الکترونيک نيزبرتري خود را حفظ کرده است ،چه،با در اختيار داشتن سيستم هاي هشدار تهاجم،گيرنده و آشکار سازي ليزري و سيستم هاي مغشوش کننده رادار هاي دشمن از توانايي قابل قبولي برخوردار است.با مجهز شدن اين هواپيما به سيستم راداريRBE2،اين جنگنده از قابليت هايي چون نگاه به پايين شليک به پايين نيز بهره مند شده قابليت شناسايي همزمان 8 هدف وشناسايي تهديدات هوايي را به نحو احسن را نيز دارا است.طول بال هاي دلتا شکل اين جنگنده حدود 11متر و طول خود هواپيما حدود 10 متر است و در عين حال، از مساحت بالي به ميزان 45 متر مربع بهره ميبرد. اين جنگنده مدرن از دو موتور M88-2ساخت سنکنما،براي فراهم آوردن نيروي پيشران خود استفاده مينمايد ک هالبته هر يک نيروي کشش استاتيکي معادل 75کيلو نيوتون را با پس سوز فراهم مي آورد که در اصل ورودي هاي اين موتور ها ، در زير سکان افقي هواپيما واقع شده است!البته تعجب نکنيد.واقه شدن ورودي هاي هوا زير سکان افقي، به اين دليل است که اين هواپيما از نوع کانارد مي باشد،يعني سکان افقي ان که غلتش حول محور عرضي را کنترل ميکند،به صورت دو بالچه در جلو واقع شده است و در عوض، در قسمت انتهاي هواپيما هيچ گونه سطح کنترلي مشاهده نشده و بال ها تا خروجي هاي موتور ادامه يافته اند.

      موتور هاي قدرتمند اين جنگنده،رسيدن ان را به سرعتي معادل1/8ماخ و داشتن سقف پروازي برابر با 55 هزار پا را امکان پذير ساخته اند که توانايي هاي بهينه براي جنگنده اي در اين کلاس محسوب مي شود.
      ناگفته نماند که اين جنکنده در انواع گوناگوني براي ماموريت هاي متواوت عرضه ميشود.اين مدل ها عبارت اند از:مدلBاين جنگنده در اصل براي استفاده نيروي هوايي طراحي گشته و هواپيمايي دو نفره شامل سرخلبان و افسر تسليحات نظامي است.مدلCنيز مانند مدل قبل براي نيروي هوايي توليد شده و در چندي موارد داراي بهبود يافتگي هايي نيز نسبت به مدل قبلي مشاهده ميشود.مدل Mنيز جنگنده تک نفره و مدل ناونشين رافال محسوب ميشود که به منظور انجام ماموريت هاي حفاظتي از ناوهاي هواپيمابر توليد گشته است.قابل توجه است که باز هم سازنده اين هواپيما،يعني شرکت داسالت،سنت شکني نکرده و هواپيماي رافال را نيزهواپيمايي با بال هاي دلتا شکل طراحي نموده است،يعني همان سنتي که در هواپيما هاي پيشين فرانسوي مانند ميراژ4000 رعايت شده است.جنگندهي رافال اولين هواپيماي نظامي جهان است که به منظور انجام ماموريت هاي هوا به هوا و هوا به زمين به صورت همزمان طراحي شده است.

      به علاوه توانايي هاي اين هواپيما براي انجام عمليات در حالت هاي ماوراي ديد بصري(BVR)و ارتفاع بسيار پايين نسبت به سطح زمين،امکانات گسترده اي را به آن،براي جنگنده اي جند ماموريته بودن و قابليت بقاي فراوان در مقابل دشمن را داده است،و به هر سخن،اين هواپيما قادر است که نه تنها نيروي هوايي فرانسه،بلکه کشور هاي زيادي در جهان را که بعد ها از سفارش دهنده گان اين هواپيما خواهند بود،به سهلوت و با شايستگي هر چه تمامتر مرتفع نمايد.

      ماهنامه نوآور
    • توسط Reza6662
      طرح توسعه و طراحی اولیهء این هواپیما به سال 1955 باز می‏گردد. طرح موسوم به XB-70 می بایست بمب‏افکنی استراتژیک، بزرگ و دارای برد پروازی بسیار زیاد باشد تا بتواند جایگزین شایسته‏ای برای بمب‏افکن‏های قدیمی B-52 باشد. همانند برنامهء تولید بمب‏افکن B-58، نیروی هوایی ایالات متحده خواستار استفاده از تکنولوژی‏های نوین در این بمب‏افکن بود.
      رقابت اصلی در مزایدهء طراحی این بمب افکن به دو شرکت معظم آن زمان، یعنی بوئینگ و نورث آمریکن واگذار شد. به سال 1958 طرح کمپانی نورث آمریکن برای تولید این بمب‏افکن انتخاب شد و قرارداد ساخت امضاء شد. نیروی هوایی نیازمند یک هواپیما با شرائط پروازی ویژه بود. بمب‏افکنی که بتواند با سرعت نزدیک به 3 ماخ (به صورت مداوم) و در ارتفاع بسیار بالا پرواز کند، ضمن آنکه دارای برد پروازی زیادی باشد و بتواند انواع مختلفی از سلاح‏های هسته‏ای و بمب‏های متعارف را حمل کند.
      اگرچه تکنولوژی رسیدن به سرعت 3 ماخ به سال 1957 محقق شده بود، اما در XB-70 از این نوع تکنولوژی الگوبرداری نشد. با توسعهء موشکهای دوربرد ضدهوایی (SAM) ، طرح XB-70 همانند B-47 و B-58 برای همیشه کنار گذاشته شد. دلیل این امر نیز، ساقط شدن هواپیمای جاسوسی U-2 به خلبانی فرانسیس گری پاورز به تاریخ یکم می 1960 بر فراز خاک اتحاد شوروی بود که دکترین حملات در ارتفاع بالا را به ارتفاع پائین تغییر داد.
      والکایری با توانایی فوق العادهء پرواز در سرعت 3.08 ماخ و برد پروازی بسیار طولانی، بمب‏افکنی با توانایی نفوذ به عمق خاک دشمن از ارتفاع بالا و انجام بمباران اتمی مناطق حساس اتحاد شوروی بود. با توجه به اینکه اولین پرواز این بمب‏افکن سنگین به سال 1964 انجام شده است، باید این هواپیما را از شاهکارهای طراحی جنگنده‏های نظامی دانست که تاکنون نیز رکورددار سرعت در بین بمب‏افکن‏های جهان می‏باشد و بعید است هم توسط بمب‏افکن دیگری رکوردهای آن بتواند شکسته شود.
      از نکات بارز طراحی والکایری می‏توان به بدنهء تمام فولادی و تیتانیومی که توان تحمل حرارت تا 350 درجهء سانتیگراد را دارد، پیش سکانهای روی دماغه و ورودی مثلثی شکل موتورهای آن اشاره کرد که هم اکنون در طراحی هواپیماهای فوق مدرن استفادهء بسیار دارد.
      در نخستین پرواز آزمایشی XB-70 این بمب‏افکن توانست به راحتی به سرعتی حدود 3 ماخ در ارتفاع 75000 فوتی دست یابد. پروازهای آزمایشی این هواپیما تا سال 1966 ادامه یافت. در یکی از پروازهای آزمایشی، والکایری به راحتی توانست مسافت 1000 مایلی را در زمان 33 دقیقه طی کند!
      والکایری از 6 موتور توربوجت YJ-93 ساخت جنرال‏الکتریک سود می‏جست که هرکدام کششی حدود 30000 پاوند ایجاد می‏کردند. این موتورها از سوخت بسیار خاصی به نام اتیل بوران استفاده می‏کردند که بسیار گران‏قیمت بود و در مخازن تعبیه شده در درون بالها ذخیره می‏گشت. موتورها در محفظه‏های مثلثی شکل با خروجی‏های دایره‏ای جداگانه قرار داشتند.
      والکایری به دلیل طرح خاص بالها، از پایداری دینامیکی بسیار خوبی در ارتفاع پائین برخوردار بود. به منظور پایداری آیرودینامیکی، بخش خارجی بال با توجه به سرعت هواپیما بین 25 تا 65 درجه به سمت پائین خم می‏شد.
      والکایری در پایلونهای میانی می‏توانست تا 16 بمب هسته‏ای یا 50000 پاوند بمب متعارف سقوط آزاد را حمل نماید. والکایری همانند سلف خود B-52 دارای هیچگونه وسیلهء دفاعی نبود و بهترین مدافع آن، سرعت بسیار زیاد و سیستم‏های ضداغتشاش الکترونیکی (ECM) پیشرفته‏اش بود.
      برای این بمب‏افکن، چهار خدمه در نظر گرفته شده بود که دو نفر خلبان و دو نفر دیگر مسئول سیستم‏ها بودند. هر 4 خدمه در کپسولهای تحت فشار خاصی (همانند آنچه در سفینه‏های پروازی وجود دارد) قرار می‏گرفتند که تنها راه زنده ماندن در آن سرعت وحشتناک و ارتفاع بسیار بالا بود.
      تنها دو فروند از این بمب‏افکن تولید شد. طرح این هواپیما تمام درخواستها و نیازهای نیروی هوایی را طبق قرارداد اولیه تامین می‏کرد ولی آسیب‏پذیری آن در برابر موشکهای SAM باعث کنارگذاری طرح شد زیرا بدنهء هواپیما در هنگام پرواز با سرعت کمتر از 3 ماخ بسیار راحت‏تر قابلیت شناسایی شدن داشت و می‏توانست شکار موشکهای سام اتحاد شوروی قرار گیرد و این به دلیل نوع خاص بال دلتا شکل و نازک آن بود که امکان پرواز با سرعت کم با مانورپذیری بالا در ارتفاع پائین را به هیچ وجه نداشت.
      به سال 1961 پرزیدنت جان اف کندی (رئیس جمهور فقید ایالات متحده) به دلیل گران تمام شدن نمونهء اولیهء والکایری (حدود 700 میلیون دلار) دستور داد که تنها به منظورهای تحقیقاتی از این هواپیما استفاده شود زیرا وی به آسیب‏پذیری این بمب‏افکن در جنگ پی برده بود و اعتقاد به استفاده از موشکهای دوربرد هسته‏ای به جای استفاده از بمب‏افکن پیدا کرده بود. بدین ترتیب پروژهء ساخت بمب‏افکن سنگین XB-70 که در سال 1964 اولین نمونه‏اش ساخته شده بود به سال 1969 برای همیشه بسته شد. برخی از کارشناسان نظامی بر این عقیده هستند که طرح بسیار پیشرفتهء XB-70 قربانی فشارها و تنگناهای اقتصادی ناشی از جنگ ویتنام گشت.

      سانحهء هشتم ژوئن ۱۹۶۶ از نگاه دوربین عکاسی ناسا
      سانحه
      همانطور که ذکر شد تنها دو فروند از این بمب افکن ساخته شد. هردو بمب‏افکن جهت آزمایشات مافوق صوت در اختیار سازمان ناسا قرار گرفتند اما بمب‏افکن دوم (به شماره سریال 0207 - 62) به تاریخ 8 ژوئن 1966، در یک پرواز آزمایشی مافوق صوت با جنگندهء F-104N برخورد کرد و از بین رفت. در این حادثه، خلبان F-104 به همراه کمک خلبان XB-70 کشته شدند اما خلبان XB-70 موفق به پرش از هواپیمای مشتعل گردید. بمب‏افکن اول (به شماره سریال 0001 - 62) از سال 1967 تا 1969 در اختیار ناسا بود و از سال 1969 به مرکز تحقیقات ناسا (Dryden) واقع در کالیفرنیا فرستاد شده و از آن تاریخ تاکنون در آن مکان نگهداری می‏شود.

      يادبود دو خلبانی که طی سانحهء هشتم ژوئن ۱۹۶۶ کشته شدند
      مشخصات فنی

      ماموریت: بمب افکن استراتژیک و مافوق صوت (Mach 3 Bomber)

      موتورها: 6 عدد موتور YJ-93 ساخت جنرال‏الکتریک با کشش هرکدام 30000 پاوند (با استفاده از سیستم پس‏سوز)

      حداکثر سرعت: بيش از 3.1 ماخ در ارتفاع 73000 فوتی

      سقف پرواز خدمتی: 77350 فوت

      سرعت عملیاتی: 3 ماخ در ارتفاع 72000 فوتی

      برد پروازی: 4288 مایل = 6900 کیلومتر

      وزن عملیاتی: 534700 پاوند = 243 تن

      طول: 185 فوت = 56.39 متر و با احتساب دو لبهء کوچک انتهای بالها = 58.5 متر

      فاصلهء دو نوک بال: 105 فوت = 32 متر

      ارتفاع: 30 فوت و 9 اینچ = 9.4 متر

      مساحت بال: 6296.9 فوت مربع = 585 متر مربع
    • توسط worior
      بسمه تعالی
       
       
      عین الاسد، پایگاهی که باید انهدام کامل را تجربه میکرد.
       

       
       
      مقدمه
      آنچه پیوسته در اخبار و تحلیل های غربی پیرامون ایران میخوانیم، بدون غلو کردن، این است که ایران در منطقه پروکسی هایی دارد که از دید آنها هم تروریست و آدم کش هایی خون آشامند، که به صغیر و کبیر، نظامی و غیر نظامی رحم نمیکنند، گویی که این تروریست ها مدتی در فضا زندگی میکرده اند و ایران این بیگانگان فضایی را برای مقابله با ایالات متحده که در همسایگی خودش قرار دارد به کره زمین آورده  و حق حاکمیت این کشور در همسایگی خویش در ایالت های عراق و افغانستان و ولات عربی خلیج فارس را نقض نموده است. بنابراین لازم است تا با اقدامات بی ثبات کننده رژیمی که خود نیز بر ایالت ایران به غضب و با خشونت و تروریسم حاکم شده و البته با همین پروکسی های تروریست اش بشدت مقابله نمود، آنهم با هر ابزاری، اقتصادی، نظامی، فرهنگی، سیاسی و ... گذشته از این دلایل بسیار محکم برای مقابله با ایران و شیعیان!، آمریکا دلایل اقتصادی محکمتری برای حفاظت از ایالت عراق دارد و آنهم نفت است که به حساب بنده با صادرات حدودا سالانه 80 میلیارد دلار نفت توسط عراق، این کشور اگر تمام فروش نفت خود را به ایالات متحده واگذار کند، میتواند هزینه 7 هزار میلیارد دلاری که آمریکا برای حفظ امنیت مردمش در عراق کرده جبران کند، البته پس از 90 سال.
      با این کمدی سیاه در مقدمه، سری به واقعیت های نظامی روی زمین بزنیم، موقعیت جئو استراتژیک عین الاسد. پایگاهی در مرکز عراق، 160 کیلومتری غرب بغداد در استان الانبار و در فاصله 300 کیلومتری از مرز ایران، با عنوان اصلی عربی القاعده الجوی القادسیه. یکی از 5 ابر پایگاه هوایی عراق در زمان صدام که در سال 1975 و با درس گرفتن از نبردهای اسراییل و اعراب بدست پیمانکاران یوگوسلاویایی با هزینه 280 میلیون دلار آمریکا ساخته شد. از خصوصیات این پایگاه مجهز بودن آن به شلتر های نگهدارنده هواپیما در برابر بمباران هوایی و پیشرفته ترین هواپیمای وقت یعنی میگ های 25 ساخت شوروی بود.
      در جنگ 2003 آمریکا بر علیه عراق، این پایگاه توسط نیروهای استرالیایی ائتلاف اشغال شد، و تا 2011 تبدیل به بزرگترین پایگاه نظامی نیروهای ائتلاف آمریکایی در غرب بغداد گشت. علت این امر نزدیکی به بغداد، قرارگیری در پشت رودخانه فرات، نزدیکی به مرز سوریه و همچنین وجود امکانات فراوان رفاهی در آن یاد شده است، در کنار نظامیان آمریکایی این پایگاه محلی برای نشست و برخاست ایرفورس وان، یا همان هواپیمایی اختصاصی دولت فدرال آمریکا که برای جابجایی ریاست جمهوری استفاده میشود بوده است. این پایگاه پذیرای روئسای جمهور و وزرای آمریکایی، جرج بوش، اوباما، ترامپ، جان بولتون، رابرت گیتس، کاندولیزا رایس، پیتر پیس، و از همه اینها مهمتر چاک نوریس وملانیا ترامپ بجای فرودگاه بین المللی بغداد بوده است. ترامپ در پرواز مخفیانه خود به این فرودگاه از ناراحتی رفیق قلدرش بولتون بخاطر خاموش کردن همه چراغ هوای هواپیما و بستن همه پنجره ها شکوه نموده.
      در زمان جنگ عراق این پایگاه محل استقرار نیروی اعزامی تکاوران دریایی دوم آمریکا به همراه چند اسکادران هوایی بود و تا سال سپتامبر  2011  که آخرین نیروهای بجا مانده از آن تخلیه شدند، عملا در آن سال بسته شد. تا اینکه مجدد در سال 2014 و شکل گیری ائتلاف آمریکایی مقابله با داعش، فعالیت این پایگاه با استقرار تکاوران دریایی آمریکا به همراه جنگنده های اف 18 مجددا آغاز شد و تاکنون ادامه دارد.
       
      چرایی اهمیت این پایگاه از نظر نظامی
      اهمیت اصلی این پایگاه که از لحاظ جئو استراتژی نظامی کمتر به آن پرداخته شده است، قرار گیری آن در مرکز یک حمله احتمالی از سوی رژیم صهیونیستی به سمت ایران است، آنقدر نزدیک به مرکز که اگر خطی راستی از تهران تا تلاویو بکشیم از روی این پایگاه عبور خواهد کرد:
       

       
      در همه نقشه ها و تحلیل های مختلفی در سراسر نت از تحلیل گران و اندیشکده مختلف مطالعات نظامی و راهبردی بدست آوردم، همین خط که کوتاه ترین مسیر ممکن است به عنوان کریدور اصلی پرواز جنگنده های صهیونیستی به سمت ایران و بالعکس مسیر پاسخ احتمالی از سوی ایران بدان اشاره شده است.
      حمله ای که در بسیاری از سناریوها موفقیت آمیز بودن آن به حضور تعداد وسیعی از هواگردهای رادار گریز، بمب افکن های بزرگ همراه با بمب های سنگرشکن و یا حملات با استفاده از موشک های بالستیک با سرهای جنگی هسته ای کم توان براورد شده است. ایالات متحده خود نیز در تهمید برای حمله احتمالی به تاسیسات هسته ایران، اشکال مختلفی از تسلیحات سنگر شکن مانند بمب 2.5تنی GBU-28  و بمب سنگین 13 تنی MOAB برای نفوذ به عمق 40 متری و بونکر های زیر زمینی طراحی کرده است، رها سازی چنین بمب های بسیار سنگینی مستلزم حضور بمب افکن در نزدیکی اهداف زمینی بصورت پنهانکار یا در نهایت اسکورت و پشتیبانی هوایی با تعداد بسیاری از جنگنده های مختلف به منظور ایجاد امنیت هوایی برای مهاجمین و انهدام همزمان شبکه های پدافندی ایران است. این حمله با این وسعت برای سرزمین های اشغالی که در فاصله 1300 کیلومتری در خط مستقیم از مرزهای ایران قراردارند (دست کم نزدیک به 3 تا 5 هزار کیلومتر عملیات پروازی یک هواگرد) حجم عظیمی از عملیات هوایی، شناسایی، سوخترسانی، پشتیبانی و همچنین امداد و نجات خلبانان در دوردست احتیاج دارد و بدین منظور زیرساخت های بسیاری در اطراف ایران برای پوشش چنین حمله ای نیاز است تا در صورت بروز نقص فنی، اقدام تقابلی پدافند و نیروی هوایی ایران در تعقیب و ضربه متقابل، تمهیدات لازم را پیش بینی کرده باشد.
       

       
      در یک اقدام هوایی برای طرح ریزی عملیات، مسافت نخستین فاکتوری است که به آن توجه میشود، مسافت و مسیر پرواز تعیین کننده میزان و چگونگی مدیریت مصرف سوخت و سوخترسانی، مقدار مهمات قابل حمل و میزان سنگینی وزن جت ها، پیچیدگی عملیات جمینگ و طرح و نقشه های مختلف برای مسیرهای هوایی ست. بدیهی است که یک حمله موفق بهتر است با کمترین میزان سوخت برای هر هواپیما و حجم مهمات زیاد، با تعداد کمتری از هواپیما تعداد کمتری از پرواز و مسیری کوتاه تر انجام شود. پرواز دسته های بزرگ، امکان غافلگیری را از بین میبرد، احتمال موفقیت پدافند حریف و تلفات هواگرد های مهاجم را بیشتر میکند، از طرفی مسافت های طولانی به مقدار سوخت بسیار بیشتری نیامندند که سبب میشود تا چند مرحله سوختگیری هوایی و در هر مرحله افزایش ریسک اتفاق افتد. مسیر طولانی و سوخت زیاد باعث قابلیت کمتری در حجم و تعداد بمب ها نسبت به هر جنگنده و یا بمب افکن می شود و احتمال موفقیت حمله را کمتر کرده و تعداد پروازهای لازم را بیشتر میکند. اگر به تجربه های نیروی هوایی بنگریم، نزدیک ترین تجربه در دسترس عملیات غرور آفرین حمله به اچ 3 توسط نیروی هوایی ایران در یک پرواز 3500 کیلومتری ست. گفتنی ست رادارهای پدافند عراق به مدت 67 دقیقه جنگنده های ایران را در کنسول های خود مشاهده کرده اند، اگر عراقی ها و ترکها جنگنده های ایران را بجای یکدیگر اشتباه نگرفته بودند، هر لحظه نیروی هوایی عراق یا ترکیه میتوانست جلوی ادامه حمله و یا بازگشت جنگنده ها به مبدا خود را بگیرد و تلفات سنگینی به نیروی هوایی کشورمان نیز وارد کند. فرماندهان وقت نیروی هوایی ایران بدلیل طولانی بودن مسیر پرواز، پایگاه هوایی پالمیرا در سوریه را به عنوان موقعیت اضطراری برای فرار جنگنده ها در صورت وقوع اقدام متقابل عراق در بستن مسیر بازگشت و یا بروز نقص فنی تدارک دیده بودند. سوخترسان های ایرانی از فرودگاه دمشق برخاستند تا در ارتفاع 100 متری از سطح زمین که مشابه ارتفاع پروازی یک موشک کروز است دوبار در رفت و برگشت در فاصله مرزهای هوایی عراق و سوریه به فانتوم های ایرانی سوخترسانی کنند، چنین عملیات پیچیده و بی نظیری که در دنیا تکرار نشده است،  با استفاده از 4 مرتبه سوخترسانی، 2 مرتبه در دور دست و خاک دشمن، دو مرتبه در آسمان ایران (ارومیه) به همراه عملیات الکترونیک و فریب هوایی وسیع برای گول زدن پدافند و نیروی هوایی عراق و ترکیه انجام شد.
       
      نقشه عملیات هوایی H3
       

       
       
      مشابه همین تمهیدات نیز برای هر حمله هوایی، نیاز است، گرچه جنگنده های امروزی نسبت به دهه 60 از بهره وری و قابلیت حمل سوخت بسیار بهتری بهره مند هستند، منجمله جنگنده های رژیم صهیونیستی، افزون بر آن امکانات پنهانکاری و تقابل الکترونیک پیشرفته تری را در اختیار دارند، و چنین مزایایی باعث میشود تا بتوانند از مسیر های کوتاه تر و مستقیم تر طرح عملیات را پیاده سازی کنند. اما همچنان تمهیدات برون مرزی نظیر پایگاه های هوایی و موقعیت های سوختگیری هوایی و شناسایی هوابرد در نزدیکی مرزهای ایران برای صهیونیست ها در صورت طراحی یک حمله به تاسیسات هسته ای ایران الزامی است و هیچ عملیاتی بدون پیش بینی چنین امکاناتی اجرایی نخواهد بود.
      اما چرا از دید من عین الاسد، در چنین حمله ای نقش بسیار وسیعی میتواند داشته باشد، موارد بسیاری را میتوان برشمرد، نخست، پشتیبانی هوایی، نظیر همان نقشی که پایگاه هوایی پالمیرا و فرودگاه دمشق در فراهم آوردن امکان نشست و برخاست اضطراری برای ایران در حمله به اچ3 فراهم آورد، دوم بستن دست ایران در تعقیب جنگنده های صهیونیست در آسمان عراق، سوم مشارکت مستقیم در حمله به تاسیسات هسته ای ایران بدلیل نزدیکی بسیار به مرزهای ایران در صورتی که آمریکا بخواهد خودش اقدام کند، چهارم ایجاد امکان رهگیری موشک های بالستیک شلیک شده از سوی ایران و فراهم ساختن هشدار زودهنگام برای اسراییل و یا حتی اقدام پدافندی علیه موشک های بالستیک و کروز ایران، فراهم آوردن عملیات فریب همانند همان اقدامی که ایران در فریب پدافند ونیروی هوایی عراق با استفاده از جنگنده های اف 14 در مشغول کردن فرودگاه بغداد و حمله با استفاده از اف5 ها برای زدن تاسیسات نفت کرکوک صورت داد، تا تصمیم گیران ارتش عراق نسبت به نوع تهاجم ایران به خطا بیفتند و اسکادران های بمب افکن اف 4 ایرانی بتوانند خود را به دوردست ترین پایگاه هوایی در مرز با اردن برسانند.
      و اما بیاییم و به تصاویر و نقشه های تحلیل گران غربی در مورد امکان پذیری حمله اسراییل از خاک سرزمین های اشغالی به ایران و کریدورهای پروازی بنگریم، کوتاه ترین و یا مسیر اصلی از عین الاسد میگذرد:
       


      در تصویر فوق CENTRAL ROUTE به دقت از بالای عین الاسد عبور میکند
       
       


       
       
       
       
       
       
       چرا آمریکا نباید در عین الاسد باقی بماند
      سوای جنبه های نظامی که ناامنی فراوانی برای کشورمان ایجاد کرده است، باقی ماندن آمریکا در عین الاسد به منظور مقابله با داعش البته دروغی بیش نیست، ایالات متحده یک پایگاه پهپادی عظیم در عین الاسد برای کشتار بی حساب مردم خاورمیانه و تامین امنیت اسراییل، ایجاد کرده اند. آنها از این پایگاه ها اقدام سیاسی خود در منطقه به ابزارهای نظامی تضمین میکنند، این پایگاه ها را باید ابزارهای لازم در جهت تشکیل طرح خاورمیانه بزرگ و تجزیه عراق و ایران بدانیم. هم اکنون به اذعان بسیاری از اندیشمندان، منجمله تحلیل گران برخی اندیشکده های آمریکایی، آنها لازم میدانند تا بلوک سنی-کردی و تجزیه عراق را صرفا به بهانه واهی مقابله با ایران شکل دهند، اما این آشکار است که آنها به دنبال قتل عام مردم منطقه، بخصوص مسلمانان خاورمیانه بدست یکدیگر و توسعه بیشتر اختلافات قومی و مذهبی صرفا برای امنیت اسراییل و وابستگان سیاسی خود در حکومت های غیر مردمی بخصوص پادشاهی های عربی هستند. سیاست مدیریت اختلافات برای حفظ جایگاه خود بعنوان پلیس باغ وحشی که حق اصلی استفاده از هرگونه قوه قهریه را برای خود تصور میکند. با استفاده از پکیج های نظامی-اقتصادی در اقساط نفتی بلند مدت. با ادعای تامین صلح، از بمباران هوایی و سازمان های امنیتی نظامی  یا همان  PMCs های خود برای تعمیق خشونت و تروریسم بهره گیری می کنند، این روشن است که کشتن مردم هیچ گاه راه حلی برای تروریسم نبوده و به توسعه و ترویج خوی انتقام دامن خواهد زد، بدیهی ست این انتقام و تروریسمی که بی دلیل توسط آمریکا شعله ور شده است، متوجه سیاستمداران وابسته و نظامیان آمریکایی خواهد بود همانهایی که در قوانینشان بدون محاکمه مردم را کشته و اقدام متقابل مردم مظلوم خاورمیانه در برابر خود را تروریسم قلمداد میکنند.

       
      در همان ابتدای شروع جنگ جنوب افغانستان پس از حملات یازده سپتامبر، عملیاتی در آسمان پاکستان توسط پهپادهایی که از عربستان! برخاسته بودند انجام شد، آنزمان برای من قابل پیش بینی بود که آمریکا القاعده را در سراسر خاورمیانه، از افغانستان تا یمن و عراق و سوریه و ... هر جا که بتواند برچسب تروریسم بزند تسری داده و خودش با پهپاد آن را دنبال خواهد کرد، در فاصله سالهای 2004 تا 2013 آمریکا با وجود اعتراض های بسیاری از مردم افغانستان و پاکستان، بیش از 375 حمله پهپادی انجام داده که به کشته شدن 2561 نفر مطابق با آمارهای اعلام شده رسمی منتهی شده، از سال 2002 تا 2013 نیز مشابه همین حملات پهپادی 99 مورد در یمن نیز صورت گرفته که به کشته شدن 552 نفر انجامیده، در سومالی، سوریه، عراق، و ... نیز چنین حملاتی انجام شده است، در تمامی این ترورهای هوایی غیر نظامیان بسیاری نیز کشته شده اند، مطابق با برخی آمارهای رسمی، در بیش از 6700 حمله پهپادی آمریکا در خاورمیانه رقمی بالغ بر 12هزار نفر ترور شده اند که دست کم 1200 نفر آنها غیر نظامی و از این میان نزدیک به 400 نفر کودک بوده اند. مبرهن است که هیچ یک از این ترورهای هوایی یا حکم مرگ های آمریکایی با استفاده از محکومیت قضایی متهمان صورت نگرفته است. تا کنون فقط در دو دولت اوباما و ترامپ 900 حمله پهپادی منجر به ترور انجام شده است، آنهم بر سر مردمی که حتی برای دفاع از خود شاید قادر به خواندن و نوشتن شکواییه نباشند چه رسد به پیگیری در سازمانهای بین المللی و کنوانسیون های حقوق بشر.
      از همه موارد فوق که بگذریم، ترور یک شخصیت رسمی نظامی، و نفر دوم جمهوری اسلامی ایران، از نظر محبوبیت در میان مردم، در کشوری ثالث و در زمان صلح با زیرپا گذاشتن تمام قواعد و رسوم بین المللی در حقوق دیپلماتیک، بیانگر آن است که این هیولای ترور هوایی دیگر حد و مرزی برای خود نمیشناسد. اگر امروز به فکر مقابله همه جانبه با فناوری تروریسم بی حد و حصر آمریکا در خاورمیانه نباشیم، باید منتظر روزگاری بمانیم که تمامی نخبگان، دانشمندان و حتی مردم عادی کشور ما ایران نیز منتظر بمبی باشند که پهپادهای آمریکایی از آسمان بر سرشان بی اندازد و در عوض بگوید آخ اشتباه شد، یا اینکه مشکوک بودیم!. 

       
       
      و برای آنهایی که باور ندارند حملات پهپادی ایالات متحده در سراسر خاورمیانه ربطی به ایران ندارد:
       

       
      نویسنده WORIOR 
      اقتباس یا درج مطلب تنها با ذکر نام نویسنده و آدرس سایت مجاز است.
      تقدیم به ارواح پاک شهدای مقاومت.
       
       
  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.