whiteghost

آيا ايالات متحده در حال فروپاشي است يا ما در توهم به سر مي بريم

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

نابودی ایالات متحده نیازمند اگاه سازی مردم امریکا از جنایات دولت مرکزیشون است.
همچنین جمهوری اسلامی و چین و روسیه باید فشار بیارن

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]جناب طاهاي گرامي؛
اشتباه نفرمايين. شعار ليبرال دموكراسي، به هيچ وجه برابري نيست. اساساً مفهوم عدل و عدالت در نظام مبتني بر اقتصاد سرمايه داري و بالكل نظام هاي ليبراليستي، وجود نداره. نه در عمل، بل حتي در شعار هم نيست.
اساساً مفهوم عدالت هم اين نيست كه به هركس، يكسان برسه. والا فرق كسي كه مولد هست با كسي كه مولد نيست چي هست؟!!

اصل و اساس نظام سرمايه‌داري، بر روي مولد بودنه. يعني كسي كه سرمايه‌ي بيشتري داشته باشه از راه مشروع (يعني مثلاً صاحب صنعت باشه، صاحب رسانه باشه و ... بالكل منفعت رسان به اقتصاد كشورش)، ارج و قرب بالاتري داره و دولت هم بيشتر هواش رو داره كه البته تزي بسيار منطقيه.
ولي كسائي كه قدرت اقتصادي كمتري دارن، طبيعيه كه تشكيل دهنده‌ي اكثريت بي‌نفع به حساب ميان. ولي اين هم باز طبيعيه.

بسيار فرق هست بين شماي كارخونه داري كه چندين هزار نفر رو سر كار مي‌بري و چندين ميليارد به اقتصاد كشورت كمك مي‌كني، با كسي كه صبح تا بعد از ظهر سر كار مي‌ره كه صرفاً حقوقي دربياره و زندگي رو بچرخونه و طبيعتاً صرفاً در حد و اندازه‌ي كاري كه انجام مي‌ده، مي‌تونه مفيد باشه.

طبيعت عدالت هم به اين نيست كه به اون كارمنده، در حد اون رئيس كارخونه توجه بشه. چرا كه اگه تفاوتي نباشه (مثل نظام‌هاي كمونيستي)، انگيزه‌اي براي مولد و خلاق بودن وجود نداره و هركس در هرجايي كه باشه، يكسان دريافت مي‌كنه و سهم مي‌بره.

پس يك نظام ليبراليستي، هيچگاه به دنبال قسط و عدالت نيست و اساساً اين مفهوم درش اصلاض به هيچ وجه وجود نداره.

ولي نگاه شرقي ما به مسائل، هميشه باعث مي‌شه كه نقاط قوت نظام‌هاي غربي رو به عنوان نقاط ضعف بپنداريم!! بطور مثال بيكاري (كه يك نوع سياست كنترلي تورم هست) رو مبناي بدي مي‌دونيم؛ حال اينكه ما هم بيكاري فراوان داريم و هم تورم سرسام‌آور‌. اگه بيكاري در امريكا حتي مثلاً 10 ميليون نفر باشه، تازه مي‌شه 3% جامعه‌اش. ولي ما طبق آمارهاي دولتي، بالاي 12% بيكاري داريم. تازه با تغيير فرمول محاسبه‌ي بيكاري و در نظر گرفتن اينكه بيشتر كسائي كه سر كار مي‌رن، يا كارمند دولت هستن (يعني بار سنگين هزينه‌هاي دولتي!!)، يا كسائي هستن كه تحت شرايط مساعدي سر كار نيستن؛ بطور مثال كارگران ساختماني، يا توليدي مثل كفاشي و لباس كه از حقوق مناسبي برخوردار نيستن و عمدتاً بيمه هم نيستن، يا مشاغل كاذب و غيرمولد و ...!

اين طبيعيه كه وقتي بحران‌هاي اقتصادي شكل بگيره، برخي بيكار مي‌شن و اون جماعت بيكار هم ناراضي. ولي مهم اينجاست كه مجموع سياست‌ها، به نفع كشور باشه؛ نه اشخاص. چون اين كشور هست كه آينده رو تأمين مي‌كنه، نه فرد.

به عبارت ديگه، رضايت عمومي ارجحيت داره بر رضايت فردي.

والا اگه ما بخوايم اعتراض چند صد نفر يا چند هزار نفر (در كشوري 310 ميليوني) رو ملاك و مبناي فروپاشي درنظر بگيريم، پس بايد بگيم كه ايران عزيزمون چند ساله دچار فروپاشي شده و خودش خبر نداره!! چون روزي نيست كه جلوي خيابون پاستور، تجمعي از كارگران مختلف نباشه. يا جلوي وزارت صنايع، يا حتي مجلس! تازه اين رو هم بايد در نظر بگيريم كه اساساً وزارت كشور ما، اصلاً و ابداً به اين سادگي‌ها مجوز تجمع به هيچ‌كس رو نمي‌ده (يعني عمده‌ي تجمعات ما، خود به خود مي‌ره به سمت تجمعات غيرقانوني) و نيروي انتظامي و ساير برادران!! عزيز هم همواره به مسئله‌ي اعتراض‌هاي اقتصادي، نگاه امنيتي دارن و كوچكترين تجمع و اعتراضي رو سريعاً با روش‌هاي خشن، سركوب مي‌كنن و نمي‌ذارن دامنه‌دار بشه (مثل برخورد با معلمان در چند سال قبْل).
ولي با اين وجود، باز هم اعتراضات اقتصادي رو هر روزه شاهد هستيم. آمار تورم و بيكاري ما هم كه بسيار بالاست. رشد اقتصادي‌مون نزديك به صفر شده. بيكاري هم روز به روز بيشتر شده. بسياري از صنايع‌مون با تعديل نيرو و ورشكستي كارخانجات مواجه بوده. بسياري از صنايع و كالاهاي توليدي اصلي و اساسي‌مون (مثل نساجي، فرش، چاي، برنج، ميوه‌جات و ...)، يا نابود شدن، يا در حال نابودي هستن و يا حداقل وضع چندان خوبي ندارن و بدون كمك دولت، امكان حيات ندارن، بانك‌هاي دولتي ما تماماً ورشكسته هستن و با وام‌هاي مشكوك الوصول چند ساله چند هزار ميلياردي، عمدتاً بدون كمك دولت ناي نفس كشيدن رو هم ندارن و خيلي زود سقوط مي‌كنن و بسياري موارد ديگه.

حالا اگه مي‌خوايم نظام سرمايه‌داري رو بكوبيم، بايد ببينيم وضع اونا بهتره يا وضع ما!!
اگه فكر مي‌كنيم اون مسائل، باعث سقوط نظام‌شون مي‌شه، پس بايد كمي هم نگاه‌مون رو به داخل معطوف كنيم و ببينيم آيا وضع ما بهتر از اوناست كه انتظار داريم در نبود اونا، ما به قدرت برسيم؟!! يا اگه هر كشوري با اعتراض چند هزار نفر بخواد فروپاشيده شه، آيا فقط اسم اون كشور ايالات متحده خواهد بود؟!!

پس بهتره كمي از دامنه‌ي احساسات‌مون و بالاخص شعارگرايي‌مون بكاهيم و اين رو بدونيم كه امپرياليسم در طول تاريخ، همواره بوده. هربار هم به شكل و لباسي دراومده (شكر خدا قبلاً خود ما هم بوديم!! ولي مي‌دونين كه!! ماها امپرياليست عادل بوديم و براي آزادي و دموكراسي، به كشورهاي ديگه لشكركشي مي‌كرديم و از فرط دموكراسي، اونا رو به خودمون وصل مي‌كرديم!!!). روزگاري روم بوده، روزگاري فرانسه، انگليس، پرتغال، اسپانيا، روسيه، آلمان نازي، شوروي و البته ايالات متحده!!

پس قطعاً اگه امريكا كاملاً فرو پاشيده شه و پودر و دود بشه، باز هم امپرياليستي ديگه جايگزينش خواهد شد و قرار نيست مثلاً قرعه‌كشي شه و اسم ما از تو لپ لپ دربياد و به اين اميد بشينيم!! قرار هم نيست خلاء قدرت، باعث قدرتمند شدن ما بشه!!

پس، همون طور كه در تاپيك برادر نجف نيز عرض كردم، زماني مي‌تونيم براي آينده دندان تيز كنيم و كارد و چنگال بدست بگيريم كه خودمون به حداقل‌ها برسيم و قدرتمند بشيم، بعد به انتظار خلاء قدرت بنشينيم. والا قدرت بعدي هم كه بياد، قطعاً رفتاري بهتر از اين با ما نخواهد داشت!![/quote]

دوست عزیز صحبتهاتون متین اما نمیدونم کجا از صحبت من اینو برداشت کردید که منظور از عدالت نسبی یعنی مساوات؟ حتی تو دین ما هم روایت از امیرالمومنین علیه السلام هست که می فرمایند " لو ساووا هلکوا" اگر مساوی بشوند هلاک می شوند و درقرآن هم حضرت باری تعالی صراحتا تقدیر خودشون رو دراختلاف رزق بیان کردند
منظور از عدالت نسبی همونیه که شما گفتید یعنی هرکسی باندازه تلاشی که می کنه و نقشی که در سود آوری داره بطور نسبتا مناسبی بهره مند بشه - برای این موضوع قبل از جهانی شدن گسترده اقتصاد ؛ وضع داخلی هرکشور خیلی تعیین کننده بود و حتی اگر یک مهندس یا کارگر حرفه ای دستمزد بیشتری نسبت به مهندس چینی میگرفت اما باز هم شرکتها سود می بردند و اون آمریکائی هم شغلشو داشت اما در شکل گسترده اقتصاد جهانی و منطق بدون اخلاق سرمایه داری غربی - اونها حاضر شد مردم خودشون مشکل درآمد داشته باشند اما کالا با هزینه پائینتر در مثلا چین تولید بشه
این موضوع اگرچه از نظر اولیه بدون اشکال بود و درراستای سود بیشتر کمپانیها درکنار رقابت شدید اونها معنی و مفهوم داشت اما باعث شد چرخه مالی در غرب دچار عدم توازن بشه
ببینید من اینجا دارم بحث سیستمی میکنم و اصلا قصد مقایسه با اقتصاد خودمون رو ندارم - ما یک اقتصاد جزیره ای سنتی تو این دنیا هستیم که بدلیل همون مشکل شفاف نبودن و سیال نبودن اقتصادمون همونطور که از مزایای اقتصاد جهانی استفاده مطلوب نکردیم - از مضراتش هم به همین دلیل مثل مثلا کره جنوبی ضربه نخوردیم - لطفا این موضوع رو توجه کنید - اصلا نمیخواهیم بگیم ما الان وضعمون خوبه اما من که تو وسط صنعت هستم و کاملا از وضعیت اون و مشکلاتش خبر دارم دنبال بحث و چالش صنعت خودمون نیستم چون این تایپیک مربوط به این نیست
اقتصاد غرب دروهله اول هم شکوفائی اقتصادی عمومی کشور ها را داشت و هم مرفه شدن قشر متوسط جامعه - در ادامه بدلیل اینکه این اقتصاد توسط افراد و شرکتها کنترل میشد - اونها از سیستمهای تعریف شده خودشون خارج شدند و سود موقت و زیاد رو به قیمت بهم خوردن زیر ساختهاشون ترجیح دادند و دچار یک حباب افزایش سود شدند - چیزی که درآمریکا رخ داد- و این بدلیل اینکه قابل تداوم نبود و سود دراز مدت نداشت همونطور که ابتداءا باعث رشد سریع سهامها شد بعدا باعث سقوط شدید اونها شد
الان اقتصاد دنیا دچار مشکلات عدیده ای شده که تاثیرش رو رو مردم گذاشته- شما روی بیکاری دست گذاشتید اما مشکل فقط بیکاری نیست (اگرچه آمار شما هم به نظرم دقیق نیست)الان درآمدها با هزینه ها بالانس نیست
یک کارشناس فرانسوی نزدیک به بازنشستگی با من سر یک پروژه همکاری میکرد که تو این پروژه سال 2007 به فرانسه رفتم - ایشون اون موقع یعنی قبل از این مشکلات شدید اقتصادی میگفت مردم تو فرانسه با کار فقط هزینه هاشون رو میدهند و تازه عده زیادی بیکارند-- من از کارخانه ای که برای بازدید رفتم سوال کردم گفتند درآمد یک مهندس متوسط حدود 2000 یورو در ماهه (کارگر کمتره حدود 1400 یورو )- از این مبلغ 30 درصدش برای مالیات میره- و حدود 600 یورو برای اجاره مسکن و همین حدود هم برای خورد و خوراک و هزینه های عمومی - عملا چیزی براشون نمیمونه - تازه بیکار هم زیاد بودند و تو برخی جاها چادر زده بودند - ایشون برعکس از درآمدش تو ایران خیلی راضی بود چون حقوقش اروپائی اما هزینه هاش آسیائی بود
منظورم این نیست که ما الان وضعمون خوبه و اقتصادمون خوبه -من یک مقدار خواستم عمیقتر به ریشه های سرمایه داری نگاه کنیم
ببینید مثال اقتصاد ما به اقتصاد جهان مثل سیستم کنترل هدایت سیمی میگ 29 به سیستمهای کنترل الکتریکی تورنادو میمونه- تو جنگ خلیج فارس سقوط تعدادی تورنادو بدون دلیل باعث حیرت کارشناسها شد- بعدا معلوم شد بدلیل امواج راداری و الکترومغناطیسی زیاد در محیط نوعی اثر ناخواسته روی سسیستمهای کنترل الکتریکی هواپیما- احتمالا بدلیل ایجاد الکتریسیته یا اخلالهای مشابه- رخ میده و باعث سقوط اونها میشه اما سیستمهای قدیمی کنترل سیمی از این مشکل مصون هستند- مثالهای دیگه ای هم هست مثل اخلال در رادارهای جدید و سالم موندن رادارهای قدیمی تر مثل سام 2
ما کل بورسمون یک درصد بورس دنیا سرمایه نداره اما تو همین سقوط بازار سهام دنیا سقوط نکرد- بگذریم که مشکلاتی هم توش هست اما بهرحال افت و خیز هاش درحد خودشه و ربط زیادی به سیستمهای اقتصاد دنیا و بورسهای دنیا نداره
اقتصاد سرمایه داری تازمانی که برمبنای اصول خودشون هم پیش بره ممکنه به این زودیها به زمین نخوره - مشکل اونجاست که آمریکا بدلیل ضعیف شدن اقتصادش باید به اصول سرمایه داری تن بده و از رهبری اقتصاد دنیا کنار بره اما با ترفند داره جلو این کار رو میگیره - تو همین سقوط خود خواسته ارزش دلار اون 1000 میلیارد دلاری که چین اوراق قرضه گرفت و به اقتصاد آمریکا کمک کرد عملا 30 درصد ارزششو از دست داد و این یعنی یک نوع بازی با ارزش دلار به نفع اقتصاد آمریکا و به ضرر چین-حالا چین هم داره سعی میکنه از دلار بکنه و با ارز خودش معامله کنه (البته طول میکشه)

الان اقتصاد دانان بزرگ غرب هم دچار چالش فکری شدند- اکثر کشورهای غربی برخلاف رشد قوی قبلی اقتصاد خودشون الان دچار رکود شدند و درشرایطی که دیگه نمیتوانند با تعریف اقتصاد آزاد خودشون باصداقت عرصه رو به چین واگذارکنند دارند با قوانین ضد دمپینگ و نیز با بازی با ارزش ارز برخلاف تعریف خودشون این بالانس رو ناعادلانه به نفع خودشون حفظ میکنند
اقتصاد آمریکا قبلا دوبار دیگه دچار شوک شده بود و هربار به شکلی اون رو جمع کرده بودند
درشرایطی که اقتصاد دانان برجسته دنیا هم از ناکارآمدی اقتصاد سرمایه داری برای رفع مشکلات فعلی خبر میدهند جالبه که ما هنوز فکر میکنیم این اقتصاد شفا بخشه
قرآن میگه " ولا یجرمنکن شنآن قوم الا تعدلو- دشمنی با قومی باعث نشه که ناعادلانه رفتار کنید"
ما باید از مزایای اقتصاد غرب استفاده کنیم اما از آزاد کردن سرمایه داری و کسب سود به هرقیمت جلوگیری کنیم
ما تو همون فقره اول موندیم و میمونیم و اقتصاد ما رشد چشمگیر نخواهد داشت اما این به این معنی نیست که اقتصاد غرب بیمار نیست و مشکل نداره
ترفند ارز بدون ارزش واقعی یک کلاه بزرگ تو اقتصاد غربه

من هم موافقم که اگه آمریکا هم نابود بشه امپریالیسم خواهد بود اما هیچکس باور نداره تو این شرایط این غول اقتصادی و نظامی و صنعتی دنیا به این زودیها از نفس بیوفته اما من عرضم این بود که خارج شدن از توازن و عدم مقبولیت عمومی ( عمومی نه جند هزار نفر منظورم جهانیه ) شروع فروپاشیه اما این روند ممکنه جندین سال یا جند ده سال طول بکشه - البته معمولا با رفتارهای غلط این روند میتونه تسریع بشه
من نظرم خارج از احساساته اما از نظر اعتقادی این رو باور دارم که همونطور که ما اعتقاد داریم با ظهور امام زمان این بساط برچیده خواهد شد- اما قبل از اون قطعا انسانها با سنت های الهی ادب میشوند و خواهند فهمید که نمیتوانند خودشان سعادت حتی دنیائی خودشان را با فاصله گرفتن از دین تامین کنند- جالبه که برخی کارشناسان غربی الان به سمت بانکداری بدون ربا رفتند و مشکل اقتصاد غرب رو در ربا میدانند

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با تشكر ويژه از مصطفي و طاها گرامي، بابت بحث خوب فني ايشان.

نظر بنده:
دين مي تواند به عنوان يك عامل مهار كننده عمل كند كه وقتي پاي منافع شخصي و منافع اجتمائي به ميان مي آيد، فرد جنبه درست قضيه را انتخاب كند.
به نظرم مشكل آنها اين است: به آنچه كه ابتدا خودشان مي گفتند، در ادامه عمل نكردند. يعني اول حرف هاي قشنگي زدند و روابط سيستمي زيبايي براي اداره جامعه تبيين كردند اما به تدريج دچار فساد (انحراف از آنچه كه ابتدا خودشان مي گفتند) شدند. يعني آنها كه صاحب قدرت شدند، به لَطايف الحِيَل و ظرافت هاي خاصي، صرفا منافع كاملا شخصي و خارج از چهارچوب را در دستور كار قرار دادند.
و دليل اصلي اين فساد و انحراف هم نبود دين به عنوان يك عامل مهار كننده است.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote][quote]اگر مقدمه یک فروپاشی خارج شدن سیستم موجود از وضع تعادل و عدم مقبولیت عمومی باشه این درحال رخ دادن است
قضیه پول و قطع ارتباط دلار با طلا همانطور که دوستمون اقا مصطفی گفتند در جنگ جهانی اول رخ داده و آمریکا اعلام کرد که پشتوانه دلار نه طلا که اقتصاد آمریکاست
اما موضوع اقتصاد جهانی الان دچار گرههای عمده ای شده
اساس این اقتصاد آزاد بر تزریق مواد خام و بهره کشی از مردم متوسط جهت تولید ارزش افزوده روی این مواد خام است و درنهایت با یک سری معادلات خاص هم ارزش این مواد خام به بهای غیر واقعی و هم ارزش این فعالیت انسانی به بهای کمتر و کمتر به افراد پرداخت میشه و دائما این ارزش افزوده و انباشت ثروت به سمت طبقه اندک سرمایه دار میره
حالا وضعت این رقابت درسطح جهان دچار یک چالش جدی شده و اونهم اینه که بخشی از این سرمایه که در میانه راه سهم حفظ و بقاء نیروهای انسانی میشد داره از غرب به سمت شرق و عمدتا چین میره و عملا طبقه متوسط غرب شغلهاشون رو ازدست میدهند و توازن درآمد و سود دراونها بهم خورده و اقتصاد آمریکا دیگه مولد اقتصاد جهانی نیست و برعکس تبدیل به یک بهره کش از این اقتصاد جهانی شده و داره بابازی با ارزش پول و مدیریت بحرانهای جهانی با کلک و ترفند خوش رو سرپا نگه میداره
این هم تا مدتی میتونه برای دنیا قابل تحمل باشه اما بهر حال زمانی که دیگه دلار ارز قابل اعتمادی نباشه عملا کشورهائی مثل چین مجبور میشوند اون رو جایگزین کنند
اما مشکل اینه که بعد از بحران آمریکا در اروپا هم این بحران نمود پیدا کرد و مشخص شد اقتصاد جهانی همونطورکه گردش مالی و گردش سود رو تسهیل کرده- گردش بحران رو هم تسهیل کرده و نمونه اون بحران چند سال پیش کره بود که به وضعی رسید که مردم طلاهاشون رو برای نجات اقتصادشون هدیه میکردند
باید به این باور رسید که اقتصاد سرمایه داری هم قادر به اداره دنیا حتی نسبتا عادلانه نبوده
و آنچه که درچند دهه قبل بعنوان موفقیتهای این نظام از اون یاد میشد در شرایطی بود که بسیاری از مشکلات اون درسایه جنگ سرد خفته بود و به محض فروپاشی شرق - کشورهای بلوک غرب هم شروع به بهره کشی از هم و مردمانشون کردند و الان طوری شده که دیگه از فقیر شدن مردم خودشون به قیمت ثروتمند شدن سرمایه دارهاشون ابائی ندارن و این همون اشتباهیه که سرنوشت محتوم اونهارو رقم میزنه و اونهم نارضایتی عمومی و سست شدن ریشه های پائین بنای این اقتصاد است
نقطه شکست این اقتصاد فقط باور عمومیه و اگه طبقه متوسط جهانی این رو باور نداشته وبرای اون تلاش نکنند سکته اقتصادی برای این اقتصاد رخ میده و به نظر من اینها همه مقدمه اینه که مردم جهان با همه وجود درخواست یک نجات بخش رو داشته باشند تا وقتی ذخیره الهی ظهور کرد کسی فکر نکنه اونچه که هست ایرادی نداره
این سنت الهیه که کمک و امداد خودشو درزمانی که واقعا همه بخواهند بفرسته[/quote]
تحلیل شما خیلی جدی تر و واقعی تر از مقاله ی بالا بود
ببخشید اینا رو از خودتون گفتین یا جایی خوندین؟[/quote]
با تشکر از لطف شما دوست عزیز - این موارد ذکرشده نظر این حقیر بوده و از جائی استفاده نکردم اما اطلاعات مستنده - حالا ببینیم جناب مصطفی در ادامه مباحثاتمون به چه جمعبندی ما رو میرسونند و آیا موافق کلی این موارد هستند یا خیر - شاید هم ایشون بنده رو قانع کردند تا دنیا رو اززاویه دید ایشون طور دیگه ای ببینیم - خدا بهتر میدونه

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
به نظر من

.
.
.

[size=18][color=red]يا[/color] ما در توهم به سر مي بريم.[/size]



-----

موفق باشيد

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
فروپاشي كه مثل شوروي سابق باشه متصور نيست صحبت هاي كه از طرف ما مطرح ميشه جهت جنگ رواني بر عليه دشمنه

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]فروپاشي كه مثل شوروي سابق باشه متصور نيست صحبت هاي كه از طرف ما مطرح ميشه جهت جنگ رواني بر عليه دشمنه[/quote]


من هم باشما موافق هستم اصولا كشوري كه سطح زندگي بالا واقتصاد قوي داره به اين اسوني ها دچار فروپاشي نميشه انچه در امريكا دادرد اتفاق مي افتد يك بحران دوره ايست كه تا چند وقت ديگر از بين ميرود واين اعتراضات هم بيشتر اعتراض به وضع موجود است نه اعتراض به اصل وجود ايالات متحده و بخشي از ان هم بزرگنمايي رسانه مليست

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نظر بنده حقير هم اينه درسته كه اقتصاد امريكا بيماره ولي اقتصاد ما خيلي بيمارتره
و در پي فرمايشات دوستان اقتصاد به سمتي داره ميره كه اسكناس جاش رو به پول الكترونيكي ميده.اين پول الكترونيكي خيلي مزاياي زيادي داره.از جمله سرقت مسلحانه ديگه به شكل قبل نداريم.هزينه زياد چاپ اسكناس نداريم.شايد تورم هم خيلي كم بشه.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با سلام
اگر هر اقا را قبول داريد در مورد ايران سياه نمايي نفرمايد .دوم مگر كسي باور مي كرد شاه برود مبارك برود قذافي كشته شود . هر چه خدا خواهد همان شود .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نخست:
رفقا منظورتون از فروپاشی چیه؟
اول در این مورد به تفاهم برسید بعد بحث رو ادامه بدید،
فروپاشی یعنی این که مثل شوروی کشور تجزیه بشه؟
فروپاشی یعنی این که آمریکا رتبه ی اولشو در قدرت جهانی از دست بده؟
فروپاشی یعنی این که نظام سرمایه داری اصولش رو تغییر بده و با یک شکل دیگه فعالیت کنه؟
فروپاشی یعنی این که ....

هر کی تعریفش از فروپاشی رو بگه.

دوم:
این طور نیست که لیبرالیسم دغدعه ی عدالت نداشته باشه و این شعار رو نده. اصلا یکی از شعارهای هر نظامی عدالت هست، فقط تعاریفشون از عدالت فرق می کنه، که توضیحات جناب طاها و مصطفی کاملا گویا بود. مثلا یکی از برداشت های لیبرالیسم، در میان اصولی که برای تحقق عدالت طرح می کنه می گه ، عدالت وقتی اتفاق می افتد که همه از فرصت های برابر جهت رشد برخوردار باشند و اون چیزی که تفاوت ایجاد می کنه استعداد و تلاششون باشه نه برتری نژادی، ثروت و امکانات تبعیض آمیز و ...
همون طور که آقا طاهای عزیز گفتن همین اصل رو که نگاه کنیم می بینیم که لیبرالیسم از اصول خودش هم به خاطر سود بیشتر مقطعی کوتاه اومده.

فکر می کنم اون چیزی که الان دچار بحران شده، کپیتالیسم هست نه لیبرالیسم. دقیق تر این که کپیتالیسم وابسته به بازارهای مالیه که الان به چالش کشیده شده.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]نظر بنده حقير هم اينه درسته كه اقتصاد امريكا بيماره ولي اقتصاد ما خيلي بيمارتره
و در پي فرمايشات دوستان اقتصاد به سمتي داره ميره كه اسكناس جاش رو به پول الكترونيكي ميده.اين پول الكترونيكي خيلي مزاياي زيادي داره.از جمله سرقت مسلحانه ديگه به شكل قبل نداريم.هزينه زياد چاپ اسكناس نداريم.شايد تورم هم خيلي كم بشه.[/quote]

سلام
ما داریم در مورد اقتصاد آمریکا حرف می زنیم ...

مثل این می مونه که ما داشته باشیم در مورد میزان شوری آب دریای کاسپین حرف بزنیم و بعد شما از راه برسی و بگی :

" نظر بنده حقیر هم اینه که درسته که آب دریای کاسپین شوره ولی آب خلیج فارس شورتره "

دقیقا همین معنی رو می ده ...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با تشكر از جناب طاهاي گرامي بابت ارائه‌ي نظراتشون.
قبل از هرچيز بايد عرض كنم كه هدف بحثي كه بنده تقديم مي‌كنم، به هيچ‌وجه اين نيست كه بخوام نظر شما رو تغيير بدم يا ديدگاهم رو غالب كنم. بلكه دارم صرفاً اطلاعاتي رو كه دارم با شما و ساير دوستان در ميون مي‌ذارم و در ازاش هم چند برابر بيشتر ياد مي‌گيرم. اينكه اين موارد صحيح يا غلطه، برداشتي هست كه شما و ساير بزرگواران از اين عرايض خواهيد داشت.

و اما بعد ...

چون برادر حامد عزيز هم در تاپيك حضور دارن، مثالي مي‌زنم به افتخار ايشون.
در كتابي تحت عنوان «نفحات نفت»، اثر نويسنده‌ي توانا رضا اميرخاني، ايشون حرف به غايت صحيحي رو مي‌زنن كه پاسخ فرمايش شماست.
در قسمت «زمين صاف، زمين گرد، زمين مشبك» اين كتاب، ايشون به انقلاب صنعتي و وقايع پس از اون و وقايع حال حاضر مي‌پردازن و تغييرات اقتصادي. اين، دقيقاً پاسخ شماست به بحث تغييرات و عدول‌هاي نظام سرمايه‌داري.

زماني، صنعت چندان معني نداشت و صنايع، در حد بنگاه‌هاي كوچك اقتصادي بودن. بطور مثال ساخت ظرف و ظروف و آهني‌جات، در آهنگري بود، ساخت و توليد البسه در منازل يا خياطي‌هاي كوچك، توليد كفش در كفاشي‌هاي دست‌دوز كوچك و قص علي هذا. وقتي انقلاب صنعتي شد، بسياري ضرر كردن. چرا كه حجم توليد اونقدر بالا بود كه بسياري از بنگاه‌هاي خرد، در دكون رو مجبور شدن ببندن و طبيعتاً بيكار شدن (و طبيعتاً تبديل شدن به دشمناي سيستم جديد).

با پيشرفت هرچه بيشتر صنعت، تعداد انسان‌هاي بيكار بيشتر و بيشتر شدن. بطور مثال، وقتي ربات وارد شد، طبيعيه كه چند نفر از كار بيكار شدن. يا وقتي قطعات الكترونيكي ساخته شد. يا وقتي كامپيوتر پا به عرصه‌ي وجود نهاد و يا نرم‌افزار و ... .
اين امر، كاملاً طبيعي بود و البته فقط به ضرر كسائي شد كه خود، تفكر مولدي نداشتن و صرفاً از سيستم قبل، تغذيه مي‌كردن. اما كسائي كه مولد بودن يا حداقل فكر خلاقي داشتن، اين امكان رو داشتن كه در شرايط جديد، بخوان پيشرفت داشته باشن و كارشون رو تغيير بدن. كشاورز قديم، روي آورد به ماشين آلات جديد. يا گلخانه‌هاي چهار فصلي. خياط، روي آورد به كارگاه خياطي. كفاش به كارگاه توليد كفش و ...! طبيعي هست كه اگه مي‌خواستن با اون شرايط ادامه بدن، ديگه كوچكترين فضايي براي زندگي بدست نمي‌آوردن.

گذار امروز اقتصاد، پاسخ فرمايش شماست. زماني تهيه‌ و فروش مواد خام ارزشمند بود. ولي با توليد، اين موضوع از اهميت افتاد و ارزش به سمت توليد رفت. اما هرچقدركه پيشرفت بيشتر شد، توليد نيز ارزش خود رو از دست داد و تكنولوژي جايش رو گرفت. پس از اون، تكنولوژي‌هاي برتر يا همون هاي تك، جاي تكنولوژي رو هم گرفت و امروزه حتي برخي اعتقاد دارن دوران هاي تك ها نيز در حال سپريه و قدرت‌هاي اقتصادي جهان، در حال گذر از هاي تك هستن.

اين، درست به سان گذار از توليد ساخته‌ي مزرعه‌اي يا شخصي به سمت توليد كارخانه‌اي در نتيجه‌ي انقلاب صنعتي است. در اين گذار، طبيعيه كه بسياري كه شغل خودشون رو از دست مي‌دن يا نمي‌تونن انطباق محيطي پيدا كنن يا اينكه مولد باشن، از كار بيكار شن و به تبع اون، ناراضي. ولي بايد ديد كه آيا اين نارضايتي، در نتيجه‌ي ضعف اقتصادي هست و يا پيشرفت؟

فرمايش شما صحيحه. امروزه غرب براي كسب منفعت بيشتر، داره توليد رو به آسياي شرقي و جنوب شرقي پوش مي‌ده. اين، يعني زدودن هزاران و بلكه ميليون‌ها فرصت شغلي از داخل براي كسب منفعت بيشتر. اصلاً مثالي مي‌زنم. IBM شركت بسيار بزرگ و نامداري هست. اين شركت، براي دور زدن تحريم‌هاي ايالات متحده، شركتي در چين بوجود آورد به نام Lenovo. اما اين شركت خيلي زود فهميد كه چه منفعت بزرگي رو كسب كرده. به همين دليل عمده‌ي توليدات IBM تعطيل شد و به نام لنووو انجام گرفت.

اساساً در نظام سرمايه‌داري، هدف اصلي كسب سود هست و نه هيچ چيز ديگري. حالا مي‌خواد از طريق برده‌داري باشه، يا استثمار كشورهاي ضعيف‌تر، يا غارت منابع ديگران، يا فعاليت‌هاي مولد اقتصادي. به همين دليل هم مي‌بينيم دولت‌هاي سرمايه‌داري، دولت‌هاي عمدتاً زورگو و مستكبر هستن. چون هدف اصلي‌شون رو در كسب سود مي‌بينن؛ به هر طريق ممكن.

به همين دليل مي‌بينيم زماني، ارزش بر اين بود كه كالايي مثلاً ساخت ايالات متحده يا ژاپن باشه. يا كارخانه‌اي متعلق به اين كشورها و سرمايه‌داران اين كشورها باشه. ولي حداقل چهل، پنجاه سال هست كه همين كشورها، اندك اندك صنايع و كارخانجات بسيار باارزش و مهم‌شون رو دو دستي تقديم بيگانگان كردن و عملاً شركت‌هاي چند مليتي رو بوجود آوردن. حتي در عرصه‌ي نفتي، زمان BP، پرچمدار استعمار بريتانيا بود. ولي امروز مي‌بينيم اثري از بريتانيايي اين شركت عظيم باقي نمونده. يا LG، سامسونگ، سوني و ...! اصلاً مثالي بهتر مي‌زنم.
مديريت ژاپني، همون‌طور كه حتماً واقفين، بسيار با مديريت امريكايي فرق مي‌كنه و اساساً يه مدل متفاوت مديريتي هست كه در دانشگاه‌ها تدريس مي‌شه. ژاپني‌ها تا همين چند وقت پيش، تعصب شديدي بر سبك مديريت خودشون داشتن و با وجود اينكه خيلي سخت پذيرفته بودن حضور بيگانگان در عرصه‌ي اقتصادشون رو (در قالب شركت هاي چند مليتي)، ولي كماكان روي مديريت ژاپني تعصب فراواني داشت. ولي چند سال پيش بود كه يكي از غول‌هاي خودروسازي ژاپني، مديري امريكايي رو برگزيد كه از اين موضوع، به عنوان انقلاب مديريت در صنعت ژاپن نام برده شد. يعني آخرين سنگر مقاومت‌هاي بومي نيز سقوط نمود و عملاً اقتصاد چند مليتي يا به عبارت بهتر، اقتصاد فرامليتي، جايگزين اقتصاد بومي و ملي شد.

اين گذار، براي كسائي كه مواردي مثل اين رو در نظر نگيرن، قطعاً به عنوان ضعف صنعت ژاپن يا ايالات متحده شناخته مي‌شه. مثل بوئينگ كه زماني يك محصول سرتاپا امريكايي بود، ولي امروز هر قطعه‌اش در يك كشور توليد مي‌شه. يا تويوتا كه زماني قطب ژاپن بود و امروز ...!

طبيعي هست كه در اين ميان، اقتصاد چين بيشتر از هر كشور ديگري شكوفا بشه. چون هم قابليت‌هاي صنعتي و هم، نيروي كار فراوان براي توليد رو در اختيار داره. پس پذيراي امواج سيري ناپذير شركت‌هاي چندمليتي براي توليد قطعات و كاهش بهاي تمام شده‌شون هستن. چرا كه اگه بهاي تمام شده رو كاهش ندن، در اقتصاد رقابتي جهاني خيلي سريع نابود خواهند شد.

ولي آيا اين، باعث پيشرفته شدن چيني‌هاست؟! پاسخ منفيه.
اگه چين، قابليت پيشرفت رو نداشت، در بهترين حالت ممكن تبديل به هند ثاني مي‌شد. هندي كه اقتصادي بسيار قدرتمند و مردمي بسيار فقير داره. حالا از كشورهايي مثل اندونزي، مالزي، فيليپين و ... مي‌گذرم. كشورهايي كه هركدوم، منبع توليدات صنعت‌هاي جهان هستن و البته مردمي بسيار فقير دارن.

در اين ميان، بيشترين سود عايد كشورها مي‌شه. كشورهاي توليد كننده از طريق ورود ارز و كشورهاي صنعتي از طريق كاهش بهاي تمام شده. پس معامله‌اي پرسود خواهد بود و البته منطقي و كاملاً منطبق بر نظام سرمايه‌داري. لكن طبيعي هست كه در نگاه جزء، اين مردم هستن كه بار اصلي فشارها رو بدوش مي‌كشن. اما آيا چاره‌ي ديگري هم هست؟!

البته اين موارد، عرض نشد كه بحران‌هاي اقتصادي غرب رو انكار كنه. طبيعيه كه بحران اقتصادي، ذات اقتصاد هست و اتفاقاً هرچقدركه اقتصاد پوياتر باشه، بحران اقتصادي در اون نمود بيشتري پيدا مي‌كنه. بطور مثال در اقتصاد غرب، اونقدر پويايي هست كه اگه تورم از 1.43 به 1.53 برسه، كلي سر و صدا ايجاد مي‌كنه. ولي در اقتصادهاي ضعيف‌تر مثل اقتصاد كشورمون، اگه تورم سال 84، 10.4% اعلام بشه و سال 85، 11.9%، به همون اندازه تأثير اندكي داره كه اعلام بشه سال 86، 18.4% و سال 87 25.4%. يعني مي‌بينيم آب از آب تكون نمي‌خوره. حال اينكه اگه نرخ تورم در غرب، 6% بيشتر شه، قطعاً سقوط اقتصادي دولت رو حداقل به دنبال خواهد داشت!!!

پس، طبيعيه كه تلاطم و بحران در اقتصادهاي قدرتمند، بيشتر خودش رو نشون مي‌ده. اساساً اگه اين اقتصاد دچار تلاطم و بحران نمي‌شد، نشان‌دهنده‌ي عدم پويايي اون بود. بطور مثال اقتصاد اتحاد جماهير شوروي، يك اقتصاد بدون تلاطم بود. طي 45 سال، قيمت يك كالا، يك روبل هم افزايش پيدا نكرد. اما دليل چه بود؟ قدرت اقتصادي شوروي؟ يا فرمايشي و دستوري بودن قيمت‌ها؟

طبيعت بحران اقتصادي هم بيكاري، افزايش تورم و ... هست. ولي دولت هايي موفق هستن كه مديريت بحران داشته باشن و مشكل رو برطرف كنن. مثل آلمان كه بهترين مديريت بحران رو داشت و اولين كشوري بود كه بحران اقتصادي خارج شد. ولي كشوري مثل فرانسه، در اين امر ضعيف‌تره و بيشتر دستخوش بحران‌هاست. يا ايتاليا.
اما اين، باز نقطه‌ي ضعف اقتصاد سرمايه‌داري نيست. بلكه اتفاقاً طبيعت نظام سرمايه‌داريه.

نكته‌ي بعدي اين هست كه گذار از اقتصاد بومي به اقتصاد جهاني، باز هم بيشترين منفعت رو براي كشورهاي صنعتي و كمترين منفعت رو براي كشورهاي غيرصنعتي به دنبال خواهد داشت. چرا كه قوانين جهاني سازي (كه البته بسيار به نفع كشورهاي غيرصنعتي هست)، جانب سرمايه‌داري رو بيشتر مي‌گيره و طبيعيه كه از اين ميان، اين كشورها بيشترين منفعت رو خواهند برد. حتي ديگه اهميتي هم نخواهد داشت كه كدامين يك، ليدر اقتصاد جهاني خواهند شد. بلكه سفره‌اي خواهد بود كه هركشور به حد توانش، ازش برداشت كنه. بطور مثال آلمان، سال‌هاي ساله كه يكه‌تازي در دنيا رو به فراموشي سپرده. ولي قطب اقتصاد اروپاست. يا حتي فرانسه كه ترجيح مي‌ده كشوري دسته دوم در عرصه‌ي سياست باشه، ولي منافع اقتصادي‌اش حفظ بشه.
پس طبيعيه كه سقوط به جايگاه پايين‌تر براي امپرياليستي مثل ايالات متحده، چندان هم نامطلوب نخواهد بود كه ما اينطور بزرگش مي‌كنيم. چرا كه ذات نظام سرمايه‌داري، نه قدرت سياسي، بلكه قدرت اقتصادي هست و نظام ليبرال دموكراسي كه مبتني بر اقصاد سرمايه‌داري هست، ترجيح اوليه‌اش بر اقتصاد هست و نه سياست. كما اينكه قدرت اقتصادي، قدرت سياسي رو خواه ناخواه به دنبال خواهد داشت.

موضوع بعد، بحث اولسيون نظام‌‌هاي اومانيستي هست. يعني نظام‌هايي كه برپايه‌ي تفكر انساني (و نه الهي) شكل مي‌گيره.
طبيعت اين نظام‌ها، اين رو به ما نشون مي‌ده كه چون ماحصل عقل فردي و يا جمعي بشري هست، محكوم به ضعفه. چون عقل الهي رو نداره و طبيعيه كه اشتباهات بسياري داشته باشه. اما نظامي پوياست كه فيدبك ضعف‌ها و نقصان‌ها و شكست‌هاش رو تهيه كنه و به اصلاح اون‌‌ها بپردازه. يعني اگه خودش رو گل و بلبل بدونه و به دنبال ترميم خودش نباشه، طبيعيه كه خيلي زود به انقراض يا انقراض (با ضم قاف) يا اينگراز برسه.
به همين دليل هم مي‌بينيم كه در نزديك به چهار، پنج قرن، بيش از چهارصد مكتب اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي و ... پاي به عرصه‌ي وجود گذاشتن و هريك، با مشخص شدن ضعف‌هاشون، در مكتبي بهتر و قوي‌تر، ادغام شدن (و نه انحلال!!).
حتي همين ليبراليسم رو در نظر بگيريم، به دو بخش ليبراليسم كلاسيك و ليبرال دموكراسي قابل تقسيمه كه توضيحش مفصله. حتي تفكرات آدام اسميت رو كه مي‌شه گفت پدر اقتصاد سرمايه‌داري هست رو هم اگه در نظر بگيريم، مي‌بينيم كه تا حدود زيادي با تفكرات امروز اقتصاد سرمايه‌داري، متفاوته و تفكرات اسميت، بسيار سخت‌گيرانه‌تر هست (بطور مثال، اسميت كاملاً دخالت دولت در اقتصاد رو رد مي‌كنه و حتي درخصوص مقوله‌اي مثل گروني، اعتقاد داره وقتي قيمت‌ها مي‌ره بالا، به تبع اون اونقدر تقاضا كاهش پيدا مي‌كنه كه باز اقتصاد به تعادل مي‌رسه!! حالا اينكه چند نفر اين وسط از گرسنگي بميرن و نفله بشن براي استاد ظاهراً چندان اهميتي نداشته!!!).
ولي مي‌بينيم با ورود به قرن بيستم، هم ليبراليسم كلاسيك جان لاك و هم اقتصاد سرمايه‌داري آدام اسميت، دستخوش تغييرات مي‌شن، ضعف‌هاشون شناسايي مي‌شه و راه حل‌هاي مناسب‌تري براشون در نظر گرفته مي‌شه. حتي مي‌بينيم دهه‌ي سي و چهل، دهه‌ي ظهور كينزيون هست و پس از اون نئو كينزيون و قص علي هذا.

تمامي اين موارد هم بعلت بروز بحران‌ها و مشكلات اقتصادي و سياسي و يا ناكارآمد تشخيص داده شدن نظام اسبق پديد اومده كه اتفاقاً اين تغيير و تحولات هم باز، نقطه‌ي قوت اين نظام‌هاست و نه نقطه‌ي ضعف.

از اين موارد بسياره.
به همين دليل عرض شد كه ما، بعلت عدم شناخت‌مون از ليبرال دموكراسي و نظام سرمايه داري، براي نقدش اتفاقاً دست روي مسائلي مي‌ذاريم كه نقطه‌ي قوت اون نظام‌ها محسوب مي‌شه. بالاخص اينكه ادبيات ماركسيستي هم در نظام ما غالب هست و همين موضوع باعث مي‌شه گاهاً از استدلالات اون‌ها كمك بگيريم براي توجيه مبارزه‌مون با ايالات متحده. غافل از اينكه ادبيات ماركسيستي، برگرفته از نظام ماركسيستي بود كه براي مسائل مطروحه از اقتصاد سرمايه‌داري، پاسخ اقتصادي داشت. يا براي نظام ليبرال دموكراسي، پاسخ نظام سوسيال دموكراسي داشت.يعني اگه به عدم وجود توجه به توليد، يا عدالت در تفسيم سود بين توليدكنندگان واقعي (كارگران يا پرولتاريا) و كساني كه صرفاً در آورده‌ها شريك هستن (سرمايه داران يا طبقه‌ي بورژوا) اعتراض داشت، در مقابل اون نظامي جايگزين ارائه مي‌نمود كه مثلاً مبتني بر عدم مالكيت فردي، تقسيمات اشتراكي و ... داشت. يا بسياري از اين دست.

ولي ما كارمون صرفاً به بهانه‌گيري معطوف مي‌شه و ميايم ايرادات رو بيان مي‌كنيم. حال اينكه اگر ايرادات، بدون ذكر نظام جايگزين معرفي بشن، صرفاً باعث خنده و تمسخر خواهند بود. چرا كه اون ايرادات، در اون نظام جزئي از طبيعت اون نظام هست و نقطه‌ي قوتش و صرفاً زماني به عنوان نقطه‌ي ضعف به حساب مياد كه ما، نظام جايگزين رو داشته باشيم و اون رو به اثبات رسونده باشيم (يعني صرفاً حرف نباشه و راهكارهاش هم مشخص باشه).

------------------------------------------------

اما هدف از ذكر مشكلات اقتصادي كشورمون، سياه نمايي يا برخورد متقابل داشتن نبود. بلكه هدف اين بود كه اگه ما بخوايم مشكلات اقتصادي يا بحران‌ها و اعرتاضات اجتماعي ناشي از مشكلات اقتصادي رو مبناي فروپاشي در نظر بگيريم، پس بايد اين منطق رو درمورد خودمون هم داشته باشيم! حال اينكه اين منطق، منطقي است از پايه غلط! چرا كه حداقل نقيضش در كشور خودمون هم به اثبات رسيده! در كشورهاي غربي كه بماند.

اما در پايان، براي اينكه متهم نشم به طرفداري از نظام سرمايه‌داري، نقطه‌ي ضعف بزرگي در اين نظام رو خدمت دوستان عرض مي‌كنم. نظريه‌اي هست به عنوان چسبندگي اقتصادي كه شايد بشه گفت اين اعتراضات رو هم توجيه مي‌كنه و اگه دامنه‌دار بشه، قطعاً مشكلات فراواني رو مي‌تونه براي حكومت بوجود بياره. ولي علت چسبندگي اقتصادي هم ضعف اقتصادي نيست. بلكه نتيجه‌ي همون رشد حبابي است كه البته دوستمون هم بهش اشاره‌ي درستي داشتن و نتيجه‌ي رشد حبابي عصر طلايي اقتصاد ايالات متحده، يعني زمان بيل كلينتون بود كه اتفاقاً رضا امير خاني در نفحات نفت، اشاره‌ي بسيار كوچكي به اين موضوع داشته و اساساً، چسبندگي اقتصادي، خود پاشنه‌ي آشيلي است براي نظام سرمايه‌داري كه تا به امروز، راهكاري براي اون نتونستن در نظر بگيرن و گاهي هم راهكارهاي بسيار خطرناكي رو براش در نظر گرفتن.
بطور مثال همين چسبندگي اقتصادي در اواخر دهه‌ي بيست، بسيار دردسرساز شد. سقوط بورس‌هاي جهاني و به تبع اون ايالات متحده و بحران اقتصادي، چنان مشكلي رو بوجود آورد كه مردم‌شون به كمك نهادهاي دولتي ارتزاق مي‌كردن (البته نه همه‌ي مردم. ولي طبقه‌ي فقير زيادي پديد اومدن). البته دولت، به موقع تونست بحران اقتصادي رو كنترل كنه و مردم امريكا، خيلي زود به زندگي عادي‌شون بازگشتن. ولي براي جبران اين بحران جهاني، جنگي مخرب پديد اومد كه به «جنگ جهاني دوم» معروف شد.

امروز هم در ايالات متحده، نهادهايي برپا شدن كه روزي مردم رو بهشون مي‌رسونن (باز دم اونا گرم كه اينجور مواقع به فكر مردمشون هستن. نه اينكه مسئولين‌شون فقط بيان بحران رو انكار كنن و بگن همه‌چي خوب و آرومه و قيمت‌ها عاليه و تك و توك تخلف افزايش قيمت داشتيم كه خيلي زود باهاشون برخورد مي‌كنيم! بعد هم همه چيز فراموش بشه!!). طبيعيه كه اين دست اقدامات هم نه اقداماتي بشردوستانه، بلكه اقداماتي است براي پوشوندن ضعف ناشي از چسبندگي اقتصادي كه اگه بهش توجه نشه، ممكنه خيلي زود اين زخم عفونت كنه و مجبور به قطع عضو هم حتي بشن.

اين بود انشاي من.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با سلام خدمت همه دوستان گرامي
ضمن عرض تشكر از آقا مصطفي خواهش مي كنم در خصوص چسبندگي اقتصادي كه فرموديد كمي بيشتر توضيح دهيد . در متني كه زحمت كشيديد فقط اشاره اي به آن شده ولي توضيحي داده نشده است .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.