whiteghost

آيا ايالات متحده در حال فروپاشي است يا ما در توهم به سر مي بريم

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

خوب جناب مصطفی عزیز کلی مطلب فرمودند که اطلاعات زیادی داره و زحمت زیادی هم کشیدند
من چند موضوع کلیدی رو برای روشن شدن و نتیجه گیری لازم میدونم عرض کنم
سوال اصلی تایپیک که جناب whiteghost اون رو ایجاد کرده بودند این بود:
آيا ايالات متحده در حال فروپاشي است يا ما در توهم به سر مي بريم

بنده این موضوع رو که الان ایالات متحده در راس نظام سرمایهداری هست مبنا قراردادم و این نظام رو نقد کردم و عرض کردم سیستم اقتصادی غرب و سرمایه داری دارای اشکاله و از مفهوم عدالت نسبی با تعریفی که بنده و اقا مصطفی عنوان کردند دور شده و نیز صداقت هم در اون از بین رفته

حالا اینجا جناب مصطفی در تکمیل فرمایششون مطالبی رو در روند تبدیل اقتصاد سنتی به انقلاب اقتصادی و گذر اجباری از اون و رشد صنعتی کشورها و فراملیتی شدن صنعت بیان کردند
و اینکه این تلاطم دراقتصاد از مزایای اونه
چند چمله کلیدی هم فرمودند مثل
[quote]اساساً در نظام سرمايه‌داري، هدف اصلي كسب سود هست و نه هيچ چيز ديگري. حالا مي‌خواد از طريق برده‌داري باشه، يا استثمار كشورهاي ضعيف‌تر، يا غارت منابع ديگران، يا فعاليت‌هاي مولد اقتصادي. به همين دليل هم مي‌بينيم دولت‌هاي سرمايه‌داري، دولت‌هاي عمدتاً زورگو و مستكبر هستن. چون هدف اصلي‌شون رو در كسب سود مي‌بينن؛ به هر طريق ممكن.[/quote]

[quote]گذار امروز اقتصاد، پاسخ فرمايش شماست. زماني تهيه‌ و فروش مواد خام ارزشمند بود. ولي با توليد، اين موضوع از اهميت افتاد و ارزش به سمت توليد رفت. اما هرچقدركه پيشرفت بيشتر شد، توليد نيز ارزش خود رو از دست داد و تكنولوژي جايش رو گرفت. پس از اون، تكنولوژي‌هاي برتر يا همون هاي تك، جاي تكنولوژي رو هم گرفت و امروزه حتي برخي اعتقاد دارن دوران هاي تك ها نيز در حال سپريه و قدرت‌هاي اقتصادي جهان، در حال گذر از هاي تك هستن.[/quote]

[quote]طبيعت اين نظام‌ها، اين رو به ما نشون مي‌ده كه چون ماحصل عقل فردي و يا جمعي بشري هست، محكوم به ضعفه. چون عقل الهي رو نداره و طبيعيه كه اشتباهات بسياري داشته باشه. اما نظامي پوياست كه فيدبك ضعف‌ها و نقصان‌ها و شكست‌هاش رو تهيه كنه و به اصلاح اون‌‌ها بپردازه. يعني اگه خودش رو گل و بلبل بدونه و به دنبال ترميم خودش نباشه، طبيعيه كه خيلي زود به انقراض يا انقراض (با ضم قاف) يا [color=red]اينگراز[/color] برسه.[/quote] (تیکه ترکی فرمودید ها )


[quote]به همين دليل عرض شد كه ما، بعلت عدم شناخت‌مون از ليبرال دموكراسي و نظام سرمايه داري، براي نقدش اتفاقاً دست روي مسائلي مي‌ذاريم كه نقطه‌ي قوت اون نظام‌ها محسوب مي‌شه. [/quote]

خوب ما الان مثل شما ممکنه مطالعات گسترده اقتصادی نداشته باشیم اما دوراز این مباحث هم نبودیم و تا حالا کلی صاحب نظر غربی و شرقی و .. تو این عرصه انفجاراطلاعات نظر دادند و خوندیم
منتو بسیاری از مواردی که گفتید با شما موافقم اما تو جمعبندی و نتیجه گیری بدلیل وجود اطلاعات دیگه شاید به نتیجه گیری شما نرسم

تو نظر شما الان با وجود مشکلات عظیم اخیر اقتصاد سرمایه داری - این نظام پویاست
خوب باید دید ما چه چیزی رو بعنوان نتیجه صحیح این پویائی می شناسیم و اصولا چه مصداقی برای گفته هامون داریم
اقتصاد سرمایه داری برای عموم انسانها وعده رفاه و سعادتمندی رو داره و هیچ جا این رو نمیگه باید یک عده قربانی بشوند تا عده دیگه نفع ببرند(لااقل شعار این رو نمیده)- اصولا دلیل موفقیت این نظام دردهه های قبل هم تو ارائه نمونه و مصداقهای اون بود که خود آمریکا و آلمان و کلا غرب بود -درمقابل شرق کمونیست-
ما اینجا نمیخواهیم از یک معادله صحبت کنیم که حاصل جمع و تفریق عددهاش بهرحال مثبت باشه- بله این سرمایه که الان تو غرب هست و ایجاد شده و به رقم تقریبی ده ها هزار میلیارد دلار باغ شده همون ارزش افزوده ایه که این اقتصاد با رشد سریع و جذب منابع طبیعی (حالابهر روش صحیح یا غلط) تونسته جذب کنه و رشدش بده و این کلا پودر نشده - هست اما دراختیار یک عده خاصه و البته ارزش افزوده های حبابی هم از بین رفتند و دارند می روند
اما اگه سوال از فروپاشی میشه یعنی چه؟ مثلا اگه یک سیستم بتونه به هر قیمت با روشهای خارج از قوانین قابل قبول و صحیح هم سرپا بمونه جون نتیجه اون تراز مثبت مالی هست میشه گفت این نظام پویاست؟- ما تو یک فضای انتزاعی صحبت نمیکنیم- نمونه عملی این نظام پویا الان کدوم کشوره؟ واقعا الان سرمایه غرب با پول مواد مخدر و هزاران راه کثیف دیگه تزریق نمیشه؟ اگه با این راهها و چاپ بدون پشتوانه ارز بتونه خودشو سرپا نگه داره اقتصادش پویاست؟ واقعا قیمت مواد طبیعی که از آفرقا و آسیا خارج میکنه و تو شاهرگ حیاتیش تزریق میکنه اینه؟ یا اگه نفت واقعا 40 سال پیش 38 دلار بوده الان 100 دلار براش درسه؟ -البته قبلا اینطور نبوده و نباید منکر اثر جهش تکنولوژی در بهتر شدن فضای کسب و کار شد همونطور که کشورهائی مثل ژاپن و بویژه آلمان اصولا با روشهای مشروع و با تکیه بر دانش نوین و نیز با صداقت به رشد بالائی رسیدند - اما الان سردمدار سرمایه داری غرب و امپریالیزم آمریکاست همونطور که بزرگترین اقتصاد دنیا و محرک رشد اقتصادی دنیا هم همین آمریکا بوده است.
من منظورم نیست که سیستم بازار آزاد دارای مکانیزمهای کنترلی نیست چرا هست اما چرا مثلا وقتی کشورهای شرقی مثل چین یا کره یا ژاپن وارد تجارت آزاد شدند آمریکا میاد برخلاف این قوانین -محدودیتهائی رو میذاره و قوانین حمایتی از صنایع خودشو اجراء میکنه اما اونها طبق قوانین تجارت آزاد این حق رو ندارند؟(حالا البته اروپا هم تلافی کرده )
چرا دنیا باید محیط زیست روآلوده نکنه اما آمریکا نه؟ و هنوز وارد پیمان کیوتو نشده؟
این چراها یعنی غرب و زائیده های اون به تفکرات خودشون هم واقعا پایبند نیستند و وقتی پای رقابت عادلانه میرسه اونها هم به شدت پاشون میلنگه

یکم کلی تر صحبت میکن-
اگر نتیجه سیستم اقتصاد سرمایه داری درنهایت ایجاد فاصله شدید فقر و ثروتمند به نفع یک عده کم ثروتمند باشه -مردم به مرور درمقابل این برده داری نوین می ایستند
من ازاین نظر انتقاد جدی به نظام سرمایه داری دارم چون کسب سود به هرقیمت درنهایت به ظلم به عموم انسانها و نه رفاه عمومی منجر میشه
بله اگر اخلاق ضمیمه این سیستم بود و اونها حاضر نمیشدند بخاطر سود سرشار با بورس و ارز بازی کنند و عده زیادی رو به فلاکت برسونند شدت انتقادها کمتر میشد و صرفا بحث برسر این میشد که این نوع سعادت ظاهری دنیائی غرب با عدم رعایت مسائل دینی و اعتقادی - منجر به سعادت واقعی روح بشر وآماده شدن برای زندگی ابدی نمیشه
اما الان با وجود گذر غرب از همه خط قرمزهای اعتقادی و... متاسفانه در سعادت دنیائی عموم انسانها هم ناکارآمد بوده -معترضان این اقتصاد الان تو غرب حداقلها رو میخواهند نه بیشتر-
من نتیجه مورد نظر خودم رو تو همون جمله اول بالا از شما گرفتم و به نظرم فروپاشی یک نظام نه در منفی شدن تراز ثروت اون بلکه در شکست اون در اقناع عناصر تشکیل دهنده خودش به ادامه راهه ( تو ما هم فروپاشی بهمین صورت میتونه رخ بده)- الان نبض حرکت سرمایه داری غرب تو دست بانکها و شرکتهاست و دقیقا همونها هم به مشکل خوردند - این تلاطمها به مثال یک نشان از شدت بیماری یک فرد است و یک مدت دیگه با بحرانهای عمومی و جنگ بهم میپیچه و کل گیتی شاهد تلاطم و خرابی آثار اون میشه
این نظر من بود و البته نظرات شمارو هم کلا نفی نمیکنم و به نظرم اونها هم در جای خودشون قابل طرح و دفاعه اما نتیجه گیری کلی که درنظر شما هنوز این اقتصاد رو سالم و پویا و درنهایت دارای یک اشکال (بهم چسبیدگی) میدونید رو من مثل شما نمیبینم و وضع رو خیلی بحرانیتر از اینها حس میکنم
دوست داشتم نظراتم مستند تر باشه و چند مقاله رو هم داشتم حاضر میکردم اینجا بذارم اما بعد منصرف شدم چون احساس کردم فاصله بین ما در نگرش یک مطلب از دوزاویه است
من از بعد اخلاقی و انسانی و نهایتا دینی و درکنار اونها فنی به مطلب نگه میکنم و شما از بعد تقریبا عمدتا فنی
موفق باشید

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوستان همینقدر بس که میزان تولید ناخالص ملی آمریکا برابر با کل اتحادیه اروپاست
فکر کنم همین یه نکته برای تکان دهنده بودن کافیه
آمریکایی ها پول غالب دنیا رو در اختیار دارن -بهترین دانشگاه های دنیا رو دارن-بیشترین نخبگان رو جمع میکنن -مشکل تجزیه طلبی ندارن-به شدت به ارزش هاشون احترام میزارن و قویترین ارتش دنیا رو با بیشترین پایگاه نظامی در دنیا دارن از همه مهمتر کنترل اکثر افکار عمومی رو دارن و قدرت بسیار بالای تهاجم فرهنگی و به اندازه کافی وطن پرست هستن-و یه چیز دیگه آزادی و حقوقشون توی یه قانون اساسی درست و محکم که ضمانت اجرایی بالایی داره تضمین شده است و کشوری که در حال فروپاشی باشه 90 درصد این فاکتورها رو نداره --ولی خوب مسلما قدرتشون از بعضی جهات کمتر شده که با از انحصار خارج شدن بعضی علوم و رقابتی که توی سطح دنیا هست خیلی غیر طبیعی نیست

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
به نظر می رسه که هم استاد مصطفی و هم استاد طاهای عزیز دارن یک مطلب رو بیان می کنن ولی با تعابیر مختلف. معتقدم اختلافشون در تعریف فروپاشی است. یعنی هر کدومشون به یک چیز می گن فروپاشی.

علی ای حال بنده هم نظرم با جناب مصطفی یکی است و معتقد نیستم که نظام سرمایه داری در حال فروپاشی است به معنی نابودی و بی اعتبار شدن. اصولا نظام سرمایه داریِ بازار آزاد هر از چندی به صورت نوبه ای وارد رکود میشه و بعد با رویکردهای جدید از رکود خارج میشه. الان هم دنبال یک محرک جدید هستن. این یکی از خاصیت هاشه و تقریبا اجتناب ناپذیره.

اما جناب طاها هم از یک بعد دیگه حرفشون صحیحه. این که نظام سرمایه داری از اخلاق خودش داره دور میشه و اصول فلسفی و لیبرالیستیشو رو زیر پا میذاره، حرف صحیحی است اما نکته این هست که چه وقت این کار رو نکرده؟ اگر بر گردیم به نظام اقتصادی سرمایه داری نگاه تاریخی کنیم، می بینیم که ما یک اقتصاد آکادمیک داریم که به نام سرمایه داری و بازار آزاد در دانشگاه ها تدریس میشه و به هیچ دردی نمی خوره غیر از بد بخت کردن کشورهای در حال توسعه و خر کردن نخبه هاش! یک نظام اقتصادی داریم که واقعیت کاپیتالیسم هست و بر اصول هر که زورش بیش پولش بیشتر و... بنا شده. اون نظام اخلاقی نیست، فقط سود محوره و اتفاقا اصول علمی ای هم داره که به بنده و شما اصلا درس نمی دن! شما بعضی دانشگاه ها و بعضی رشته ها رو نمی ذارن بخونی مگر این که از یک گروه خاص باشی یا از طرف اونا معرفی بشی. اون نظام خاص الان هیچ معارض جدی ای نداره که بخواد جاشو بگیره. هیچ نظریه ی نظیری نداره که قرار باشه مثل اقتصاد ایدئولوژیک شوروی فروبپاشه. قدمتش هم به اندازه تاریخه. منتها هر روز داره پیچیده تر میشه و به روز.
یک نکته ای که در مورد نظام سرمایه داری صادقه این هست که وقتی کار می کنه، که یک عده همون اقتصاد آکادمیک رو بخونن و اجرا کنن و یک عده اون اقتصاد آکادمیک مخفی رو و یک عده هم اصلا سرشون با دمشون بازی کنه حواسشون به ماجرا نباشه. اگر همه اون اقتصاد مخفی رو بخوان اعمال کنن دوباره جنگ جهانی راه می افته!
نهایتا،
هر وقت ما واقعا یک نظام اقتصاد اسلامی طراحی کردیم و کار آمدیشو در عمل اثبات نمودیم، اون وقت می تونیم امیدوار باشیم که یک روز در یکی از بحران های موسمی سرمایه داری بتونیم، باعث فروپاشیش بشیم یا جاشو بگیریم. اون زمان خوشحالی از خودمون در کنیم اشکالی نداره و گرنه الان خوشحالی کردن چه جایی داره؟ انگار ما الان از چه اقتصادی الگو می گیریم و داریم چیکار می کنیم! خصوصی سازی و برداشتن یارانه ها و ایجاد بازارهای مالی و سودهای بانکی و غیر بانکی و... اگر اقتصاد سرمایه داری نیست پس چیه؟
حکایتمون مثل اونیه که بر سر شاخه بن می برید. البته ما بن هم نمی بریم ما احساس می کنیم بن داره میشکنه هورا می کشیم.

پ. ن. بابا امیرخانی نویسنده ی توانا! icon_smile
نویسنده ی خوبیه ولی همون طور که تو پی ام با هم صحبت کردیم حضرت مصطفی و مطابق نظر شما، پاش که به حوزه هایی مثل اقتصاد میرسه جفتک می ندازه! icon_smile چون توش تخصص نداره. البته شهامتش و صاحب فکر بودن و مطالعه داشتنش قابل تحسین هست. اتفاقا ایشون هم مدافع سر سخت سرمایه داریه! خودشم سرمایه داریه!

پ. پ. ن.
اتفاقا یکی از نکاتی که کاش در اون تاپیک ناکام و مفقود فروپاشی شوروی بهش پرداخته بودیم همین ادبیات چپ بود. به نظر می رسه یکی از دلایل فروپاشی شوروی ضعف علوم انسانیش بود. دقیق تر این که از یک زمانی به بعد ادبیات علوم انسانی چپ به جای این که ایجابی باشه سلبی میشه. به جای این که به تولید فکر برای حل مشکلات خودش بپردازه متمرکز میشه بر انتقاد و ایراد گیری از نظام سرمایه داری و لیبرالیستی. این میشه که به یک جایی می رسن که می بینن برای حل مشکلاتشون هیچ راه حلی خودشون ندارن، نخبه هاشون تولیدی نکردن. لذا راهی نمی مونه الا پناه بردن به راه حل های همون نظام جیز و بد کاپیتالیستی!
این حجم زیاد ادبیات نقدی شرق منجر فروپاشی غرب که نشد باعث قوتش هم شد، شرق به صورت مجانی شده بود پیدا کننده ی ضعف های غربی ها و نظام استاندارد اونا. این قضیه به غربی ها فرصت می داد خودشون رو اصلاح کنن و نظام فکریشون رو تقویت کنن و به پایداریش بپردازن. بسیاری از اصلاحات اساسی کاپیتالیسم از دل اعتراضات و نقد های سوسیالیسم و مارکسیسم در اومد. دولت رفاه ها از همونجا تولید شد، بیمه های اجتماعی نتیجه ی همین نقدها بود و...
متاسفانه ما هم الان دقیقا داریم همین شیوه رو در پیش می گیریم. بنای کارمون رو بر همون اندیشه های نقدی چپ گذاشتیم. اگر از مون بپرسن خوب حالا چیکار کنیم، میشیم مثل فبهت الذی کفر!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
درباره فروپاشيه حكومت ها و سلسله هاي قدرتمند سياسي در طول تاريخ اطلاعات مختصري قرار ميدم شايد به روشن شدن مساله كمك كنه.
اصولا هيچ فروپاشيه بزرگي در تاريخ به يكباره رخ نداده و در آينده نخواهد داد بلكه به صورت تدريجي و پله پله انجام ميشه.بايد يك سلسله از اتفاقات مهم و تاثيرگذار به شكل همزمان و موازي با هم شكل بگيرن تا يك سيستم كم كم ضعيف بشه و منجر به فروپاشيه اون بشه.

اصولا اين تصور كه فروپاشيها ناگهاني هستند رو بايد از ذهنمون پاك كنيم و بايد قبول كنيم كه اين روندي بسيار آهسته و زمان بر هست.

مثلا سلسله هاي پادشاهي در مصر باستان در حدود 4000 سال بدون تغييرات اساسي پابرجا بودن و به حكمراني ادامه دادن و فقط در برهه هايي از تاريخ در شكل و ساختار اداره سرزمين هاي تابعه و تحت نفوذ تغييرات جزئي ايجاد كردن و اون هم در جهت پيشرفت و مدرن شدن وگرنه اعتقادات و باورها ي مذهبي و الگوهاي سياسي-اقتصادي-نظامي كاملا بدون تغيير باقي موندن تا دوره اسلامي.

يا سلسله هاي پادشاهيه كرت (CRETE) و يونان باستان كه حدود 1500 سال ثبات بي مانند و مثال زدني داشتن و اصول پايه اييه حكومتشون تغيير نكرد و بعد از سده اول پيش از ميلاد در درون حكومت روم هضم شده و تازه در همون حال هم ايدئولوژيه يوناني و به خصوص علوم و فلسفه اونا سرمشق حكومت روم بود.

خود دولت روم يكي از مثالهاي عالي براي فروپاشيه تدريجي يا به قول تاريخ نگارها فروپاشي از درون حكومتهاي مقتدر در تاريخ هست.همه اين عوامل رو تو تاريخ خونديم مثل جنگهاي طولاني مدت كه فرسايشي شدند و هزينه زيادي به دولت مركزي تحميل كردن و يا طغيان و آشوب ملتهاي تابعه و يا عوامل طبيعي مثل دوره هاي خشكسالي و در پي اون كاهش محصولات كشاورزي و دامي و در نتيجه شيوع قحطي و افزايش سركشي اجتماعي.
همه اين اتفاقات در تاريخ حكومت روم در حدود 500 سال طول كشيد تا منجر به فروپاشيه پادشاهيه متحد شد و تازه شس از اون به دو بخش شرقي و غربي يا مقدس تبديل شد.

مثال ديگه ايران خودمونه اولين حكومت مقتدر متمركز در ايران عيلاميها بودن كه به سه بخش پيش عيلامي و عيلاميه ميانه و مدرن تقسيم ميشن.از حدود 3000 پيش از ميلاد آغاز و تا دو قرن بعد از تشكيل حكومت هخامنشي به عمر خودش ادامه داد. در تمام اين دوران تخت تاثير جنگهاي همسايگانش بود از جمله سومر و آكاد و بابل و آشور ولي هيچگاه اصول و كليت حكومتش عوض نشد.البته از همه فرهنگ ها و ايدئولوژيهاي همسايگانش تاثير پذيرفت ولي منجر به فروپاشي نشد تا اينكه در دوره اليماييده بر اثر كپمكش هاي دروني فروپاشيد.

و همين طور دولت پارت يا اشكاني كه 485 سال بر ايران حاكم بود و در اثر همه عواملي كه براي روم مثال زدم فروپاشيد.و يا ساسانيان كه اختلاف طبقاتي و خفقان و استبداد مذهبي از عوامل ضغيف شدن حكومت مركزي بود و حمله اعراب فقط يه جرقه براي فروپاشي. مثال در طول تاريخ بسيار است در تماميه حكومت هاي جهان شامل هيتي و اورارتو و سكا و ايندوس و ........ مساله به همين شكل بوده.
يا پادشاهيه بريتانياي كبير در دوران معاصر كه الان از اون وسعت و اقتدار خبري نيست ولي آيا خود دولت مركزيه انگلند اتفاقي براش افتاده؟؟

حالا اين واقعيات تاريخي رو با مقياس امروزي و با توجه به اينكه سرعت تحولات در جهان امروز خيلي بيشتر از گذشته شده مقايسه كنيد و ببينيد كدام يك از دلايل تاريخي كه ذكر كردم الان به اندازه اي قدرت پيدا كردن كه باعث فروپاشيه آمريكا بشن.در حاليكه آمريكا حكومت نوپا و جوانيست و تازه از جنگ جهانيه دوم به بعد عملا به عنوان يه ابر قدرت جهاني مطرح شده يعني چيزي حدود 70 سال.

نتيجه گيريه شخصيه بنده از مطالعاتي كه در زمينه باستانشناسي و تاريخ داشتم و با در نظر گرفتن اينكه تاريخ دائما تكرار ميشه ميتونم بگم به اين زوديها منتظر فروپاشيه آمريكا به اون معني كه منظورمون هست نباشيد و به احتمال بسيار زياد نوه و نتيجه هامون هم ابر قدرتيه آمريكا رو خواهند ديد مگر اينكه اتفاقاتي خارق العاده و خارج از قدرت بشر رخ بده.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اگه یک نظام از اصول خودش چه در بعد اقتصادی و چه فرهنگی و چه فلسفی عدول کرده و در عمل اون اصول جایی نداشته باشه میتونه دو معنی داشته باشه اول :ناکارآمدی اون اصول . دوم : عدم اعتقاد به اون اصول . (عوامل اساسی فروپاشی بلوک شرق)
و در هر دو صورت نتیجه فروپاشی و نابودی هست . البته میتونن اصول دیگه ای جایگزین کنن ولی این بمعنی فروپاشی نظام فکری قبلی هست و اگه نظام قدرتمند جایگزینی در دنیا وجود داشته باشه فرصت بازبینی و بازتولید و رفع نقایص رو نمیده و فروپاشی رو تسریع میکنه . همونطور که به کمونیسم اجازه بازتولید و اصلاح و رفع نقایص بدلیل وجودنظام قدرتمند غرب داده نشد و فروپاشی رو غرب شدت داد و تسریع کرد .
اگه در جهان نظام های جایگزین باشه در اینصورت غرب چنگ و دندان نشون خواهد داد و به جنگ متوسل میشه ولی اگه حریف قوی باشه در اینصورت متوسل به زیر پا گذاشتن اصول خودش در داخل و ایجاد دیکتاتوری و قوانین ظالمانه میشه و گارد دفاعی به خودش میگیره .
اینکه غرب و مکتب لیبرالیسم به اصل عدالت پایبند نیست و اونو نقض میکنه مطلب کم و شوخی نیست و دلیل بن بست تفکر وناکارآمدی هست . برادر TAHA به نکته بسیار کلیدی اشاره کردن و اون این بود که عدم تعادل در وضعیت موجود از عوامل اصلی انقلاب هست و اگه حکومت و نظام در گیر با این عدم تعادل نتونه از خودش انعطاف نشون بده و دست به اصلاحات اساسی بزنه نتیجه اش حتما فروپاشی در اثر انقلابات خواهد بود .
ممکنه که اصلاحاتی صورت بگیره ولی کافی نباشه که نتیجه این وضعیت هم باقی ماندن عدم تعادل هست .
آنچیزی که باعث فروپاشی شوروی شد بنا به فرموده امام خمینی (ره) در نامه ایشان به گورباچف این بود که فرمودند : (نقل به مضمون) چون کمونیسم پاسخگوی هیچیک از نیازهای واقعی بشر نیست . و اون رو ناشی از فقدان معنویت و عدم اعتقاد به خدا دونستند .
سوال اینه که آیا اصول مکتب لیبرالیسم پاسخگوی یه نیازهای واقعی بشر هست یانه ؟ هر ایده ای از جمله لیبرالیسم مبتنی بر اصول متافیزیکی ، هستی شناسی ، معرفت شناسی ، فلسفی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی هست .
اصول مکتب لیبرالیسم عبارتند از : (این اصول رو در اینجا بر اساس تعاریف لیبرال ها از این اصول و همچنین بیشتر به لحاظ اقتصادی بررسی میکنیم)
1- فرد گرایی ( در مقابل جمعگرایی ، وظیفه گرایی ، سعادت گرایی ، عدالت گرایی و...) . بمعنی برتری فرد بر جمع و بر دیگران هست . این اصل در اقتصاد باعث ایجاد سرمایه داری خودخواهانه و تشویق سود فردی از هر راه و وسیله ای میشه استفاده از هر راه و وسیله ای رو هم توجیه میکنه و استثمار و استعمار رو توجیه میکنه . والبته در این صورت مفاهیمی مانند قناعت ، ایثار ، صدقه و کمک ، جماعت ، صله ارحام و کمک به ارحام ، اسراف ، انفاق ، کسب حلال و حرام و... بی معنا هستند و کسب ثروت ارزش محسوب شده و تنها ارزش هم هست یعنی همه ارزشها در آن خلاصه میشه و کسب ثروت هم از هر راهی باشه چه قمار و چه ربا و چه ظلم و استثمار و... توجیه پذیر و ارزش محسوب میشه .
البته اگه کسی غیر از این امور رفتار کرد مربوط به لیبرالیسم نیست و اون ارزش مبتنی بر نظام فکری دیگه میشه و یا اینکه انگیزه اون ناشی از این میشه که سودش در نهایت باز به خودش بر میگرده .
2-آزادی . بمعنی فقدان اجبار توسط دیگران هست . در اقتصاد لیبرال آزادی و مالکیت خصوصی رابطه تنگاتنگی دارند . و این به معنی مقاومت در برابر هر گونه مداخله دیگران از جمله دولت و غیره هست . آزادی لیبرال ضامن سرمایه داری محسوب میشه و سود سرمایه دار رو تضمین میکنه . و البته هر راهی رو برای کسب ثروت مشروع و قانونی میکنه و در برابر هر گونه نظارت و برنامه ریزی اقتصادی از جانب دیگران و دولت مقاومت میکنه .
در نتیجه نابرابری های اقتصادی و تقسیم طبقاتی بر اساس ثروت رو مشروع میکنه و ارزشگذاری انسانها رو بر اساس ثروت و مقدار درآمد اونها قرار میده . مثلا دیه و خسارت جان انسان در حقوق غربی بر همین اساس تعریف میشه و قیمت جان انسانها بر اساس ثروت و درآمدشون تعریف میشه و متفاوت هست .
بنابراین هرگونه مداخله دولت برای تنظیم اقتصاد و بازار بر خلاف اصول لیبرالیسم هست . همچنین دولت های رفاه رو باید ناقض لیبرالیسم دانست .
ولی به هر میزان که دولت ها برآمده از رای بیشتری از اجتماع باشن دخالتشون برای برهم زدن وضع ظالمانه بیشتر میشه و اصل فوق رو بیشتر نقض میکنه . بعلاوه آزادی فوق حقوق کارگران رو بشدت نقض میکنه و همچنین آزادی های مدنی و خصوصی دیگران رو در مواردی پایمال میکنه .
این نوع از آزادی بشدت برخلاف عدالت هست و هیچگونه سازگاری با عدالت و همچنین عقلانیت نداره و همچنین بر خلاف آزادی و حریت در اسلام و فطرت بشر هست که انسانیت رو به آزادگی و رها شدن از بردگی دنیا و هوی و هوس ها تعریف میکنه .
3- عقلگرایی . بمعنی کافی بودن عقل برای راهنمایی و هدایت گری . عقل در اقتصاد بمعنی عقل حسابگر که ضامن سود بیشتر میشه هست . و موتور محرک هست که با زمینه ای که آزادی فوق براش مهیا میکنه سود کسب میکنه . ممکنه در اینجا کاری برخلاف حکم عقل بشری انجام بشه و یا بر خلاف حکم اخلاقی عقل اما چون اون کار ضامن سود هست لذا مشروع و پسندیده تلقی میشه و لو در نهایت منتهی به ظلم به افراد دیگه میشه .
4-عدالت . بمعنی تساوی در برابر قانون و عدم تبعیض در برابر قانون . در اقتصاد لیبرالی قانون رو سود بیشتر و ثروتمند مینویسه و لذا بر خلاف عدالت همگانی هست .چرا که سود بیشتر فقط برای یک عده خاصی هست و بجز عده کمی بقیه نمیتونن به اون برسن . ولذا این اصل ناقض خودش میشه .
5- تساهل . بمعنی پذیرش حقانیت ارزشها و عقاید و علایق متنوع و متکاثر و نرمش در برابر سلایق متفاوت دیگران در زمینه ارزشها و علایق هست . این اصل منتهی به نسبیت در ارزشها ست . در اقتصاد سبب تغییر در ارزش اقتصادی و تعاریف اون هست و اساسا ظلم اقتصادی رو توجیه میکنه .

پیش فرض لیبرالیسم سکولاریسم و پذیرش مبانی اون یعنی عقلگرایی و علم گرایی هست . علم در اینجا بمعنی علم تجربی متکی بر محسوسات هست که نافی متافیزیک ، خدا ، ارزشهای اخلاقی و واقعیت خارجی غیر محسوس هست . در نتیجه هر گونه اقتصاد مبتنی بر ارزشهای الهی و یا اخلاقی در اون بی معنا تلقی میشه .
غرب با استخدام علوم به قدرت دست پیدا کرد و بعد با اون به استثمار ملت ها و کسب ثروت اقدام کرد . اما اگه زمانی برسه که قدرت ها در دنیا زیاد بشن و یا اینکه توازن قوا ایجاد بشه و نتونه از ثروت ملت ها بهره مند بشه در اینجا لیبرالیسم و اقتصاد سرمایه داری سودش رو باید از ملت خودش تامین کنه (اصطلاحا باید از جیب بخوره)که منجر به شورش داخلی میشه . مشکلی که برادر مصطفی و برادر طه به اون اشاره کردن در حقیقت اشاره به این هست حالا که منابع سابق مالی مسدود شده و فشار بر گردن ملت ها در غرب افتاده ، وظیفه اقتصاددانان و همچنین سیاسیون پیدا کردن منابع جدید مالی هست و این همون چیزیه که برادرمون بهش اشاره کردن مشکل فنی که پاسخ فنی می طلبد . در هر صورت چون نظام مبتنی بر سرمایه هست باید بدنبال منابع جدید مالی برای نظام بشدت مصرفی و ولخرج و گران غرب پیدا کنن . البته در هر صورت اونها در آینده که کمتر از چندین سال نمیتونه باشه راهی رو باید پیدا کنن که فشار از روی مردمشون برداشته بشه و این فشار طبیعتا می باید بر روی دوش ملل ضعیف گذاشته بشه با فریب جدید و ساختار جدید و دانشمندانشون این وظیفه رو دارن که راهی رو برای اون پیدا کنن . و همیشه این راه مبتنی بر ضعف قدرت نظامی در ملل ضعیف هست که این زمینه رو برای قدرت ها فراهم میکنه و بعلاوه عامل دوم نادانی و عقب ماندگی علمی و تکنولوژیک هست . در نتیجه هر زمان که ملت ها قویتر بشن مثلا تعداد زیادتری از کشورها به قدرت نظامی و هسته ای دست پیدا کنن و یا فاصله علمی و تکنولوژیکشون رو کم کنن برای غرب امکان استفاده از دو فاکتور فوق کمتر میشه و راه حل ها محدودتر میشه ودر نتیجه دوباره این هزینه بر روی مردم غرب تحمیل میشه و باز ما شاهد نارضایتی عمومی و جنبش های ضد سرمایه داری جدید میشیم و این چرخه میتونه تا بی نهایت تکرار بشه و نظام غرب ضرورتا و ناچارا هر از چندگاهی بطور حتم دچار بحران میشه و گریزی از اون نیست . و اگه زمانی برسه که دستیابی این نظام به ثروت ملت های دیگه بطور کامل قطع بشه (زمانی که توازن قوا مابین همه کشورها ایجاد بشه که در پی اون توازن علمی هم در مدت کوتاهی رخ میده ) این فروپاشی از درون صد در صد اتفاق میوفته . بنابراین غربی ها حق دارن که با مسئله هسته ای ما مخالف باشن و مقابله کنن چون موجب افزایش قدرت ملت ها و خارج شدن قدرت از انحصار میشه که بدنبال اون روند فروپاشی سرمایه داری رو تسریع و قطعی میکنه .

لیبرالیسم مبتنی بر ماتریالیسم هست یعنی نفی هر گونه واقعیت غیر مادی و نامحسوس .
یکی از دلایل اساسی فروپاشی کمونیسم ماتریالیسم و عدم اعتقاد به خدا و فقدان معنویت و ناتوانی در پاسخگویی به نیازهای اساسی بشر بود . و این دلیل کلیدی فروپاشی در لیبرالیسم هم وجود داره .

اعتقاد به معنویت و عدالت و آزادی حقیقی و همچنین اعتقاد به خدا و ارزشهای اخلاقی الهی در بخشی از تمدن غرب وجود داره ولی اینها از ایدئولوزی ها و جهان بینی های غیر حاکم در غرب هست .

همونطور که دیده شد فروپاشی لیبرالیسم مبتنی بر سود مادی و ماتریالیستی قطعی هست و هیچ تردیدی در اون نیست چرا که بر خلاف فطرت بشر هست و بعلاوه ظالمانه هست و ظلم اولین دلیل فروپاشی هر نظامی هست (ممکنه که با بیمه و ایجاد نهادهای جدید مسکن هایی رو به اجتماع تزریق کنن ولی این نمیتونه جبران حق ضایع شده عمومی باشه و نوعی صدقه با منت از سوی ثروتمندان رو تداعی میکنه) و بعلاوه پاسخگوی هیچیک از نیازهای اساسی بشر نیست . چون تک ارزشی هست و اون ارزش رو در سود مادی خلاصه کرده در حالیکه بشر دارای ارزشهای متنوعی هست و کوچک کردن بشر و محدود کردنش به یک ارزش اونهم ارزشی غیر واقعی که دربند کردنش به مادیت هست پاسخگوی روح عظیم و والای بشری و نیازهای متنوع بشر نیست .
منتها این فروپاشی اگر همراه با عدم تغییر در غرب باشه در اون صورت منتهی به فروپاشی غرب هم خواهد شد ولی اگه غرب اونها رو اصلاح کنه بمعنی سقوط ماتریالیسم و سکولاریسم و ظهور مجدد دین هست و همچنین برداشتن یک قدم به جلو از سوی بشریت و کاروان بشری هست و نزدیک شدن به ظهور منجی بشر .
باید در نظر داشت که شکست و فروپاشی اگر چه قطعی هست اما تدریجی هست و نمیشه زمان قطعی برای اون بیان کرد .دوم اینکه این فروپاشی لزوما به معنی تجزیه کشورها به چندین کشور نیست .

در هر صورت این بمعنی پیروزی دین و اسلام هست و ضعف و فروپاشی ماتریالیسم و لیبرالیسم ظهور قدرتهای جدید در جهان از جمله ظهور مجدد و قدرتمند بلوک اسلامی رو در پی داره و نگرانی از حوادث بعد از افول قدرت آمریکا بی مورده.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اگر دقت کرده باشید در اعتراضات اخیر مردم می گویند دولت ، بانک ها و موسسات مالی موجب این بدهی ها شده اند ولی پرداخت این بدهی ها بر گردن ما افتاده است
و حتی در شعار هاشون می گوفتند اوباما جلوی برشکستگی بانک ها را نگیر جلوی برشکستگی مردم را بگیر
در اعتراضات بیشترین هدف خارج کردن بدهی ها از دوش مردم بر قشر سرمایه دار اصلی است
و همراه با آن تصویب قوانینی که جلوی وام ها و سرمایه گذاری های غیر منطقی از سوی موسسات مالی را بگیرد و سرمایه مردم قابل ریسک زیاد نباشد

اگر کمی تامل کنیم می بینیم در صورت پرداخت صحیح به این درخواست ها قوانین یک سیستم سرمایه داری ایمن تری را موجب می شوند
از طرفی سیستمی برای جایگزینی وجود ندارد و مردم آمریکا هم می دانند که نظام فعلی و اصلاح آن برایش خیلی بهتر است تا تغییر حکومت
واقعیت در حال حاضر میل به تصویب قوانین محدود کننده ریسک در بازار است و همچنین سرمایه ها از بازار طلا خارج و وارد بازار بورس و کار شده اند

در مورد اقتصاد اسلامی باید گفت در کشور ما هنوز در حد شعار است و اصلا به طور واقعی به آن پرداخته نشده است تا مقابل اقتصاد آمریکا عرض اندام کند
مثال خیلی معلوم اختلاس 3000 میلیاردی است و هزار مشکل دیگر که نشان از عدم پرداخت منطقی به مفهوم اقتصاد اسلامی است
فکر کنم آخر بحث درست و کاربردی روی اقتصاد اسلامی کار شهید مطهری باشد
ولی ذره ای در عمل من که به شخصه چیزی ندیدم و متاسفانه سیستم بانکی ما بهترین سیستم برای پولشویی است

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خبر زیر متعلق به دیشبه و قصدم از گذاشتن در اینجا فقط این بود که از خود صاحب نظران و نخبگان غربی هم استناد هائی داشته باشیم - البته این موضوع بخشی از حقایق است و به کلیت بحث ما هم مرتبط هست که بالاتر قید کرده بودم

[color=darkred]مايکل مور: 18 میلیون کودک آمريكايي شبها با شکم گرسنه می‌خوابند[/color]
"مايكل مور" مستند ساز و منتقد مشهور آمریکایی با تأكيد بر هدفمند بودن تظاهراتهاي ضدسرمايه داري گفت: هر شب 13 تا 18 میلیون کودک با شکم گرسنه می خوابند.

به گزارش سرويس بين الملل باشگاه خبرنگاران، "مور" اعلام كرد: هم اکنون 46 میلیون و 200 هزار نفر در آمریکا فقیر هستند. میلیونها نفر از مردم آمریکا هدف سوءاستفاده نظام حاکم هستند و به همین علت از نظام حاکم تنفر دارند. مردم دیگر به این نتیجه رسیده اند که نمی توانند بی تفاوت بنشینند و باید برای تغییر وضع موجود قیام کنند.

وي افزود: هم اکنون 50 میلیون نفر در آمریکا به هیچ بیمه درمانی دسترسی ندارند.

مور با انتقاد ار نظام سرمايه داري گفت: هدف نظام سرمایه داری حاکم این است که یک درصد بسیار ثروتمند چهل درصد از درآمد و ثروت جامعه را تصاحب کند. در این نظام مجموع ثروت 400 فرد بسیار ثروتمند آمریکا بیشتر از مجموع ثروت 150 میلیون آمریکایی است.

وي تأكيد كرد: اقتصاد آمریکا بر اساس حرص و طمع شرکتها و بانکهای بزرگ با محوریت وال استریت شکل گرفته است و مردم دیگر نمی‌توانند این وضع را تحمل کنند.

میلیونها نفر به علت ناتوانی در بازپرداخت اقساط وام مسکن، خانه خود را از دست داده اند.

"مايكل مور" درباره تظاهرات مخالفان نظام سرمایه داری در آمریکا و دیگر مناطق جهان گفت: این تظاهرات بسیار مهم است و روز به روز بر دامنه آن افزوده می شود و هر روز شاهدیم که تظاهرات تسخیر در شهرها و مناطق جدیدی از آمریکا برگزار می شود.

مایکل مور گفت: به نظر من باید به نظام سرمایه داری پایان داده شود. نظام سرمایه داری نظامی نامطلوب و شریر است. من کار ندارم نظراتی که در گذشته درباره نظام سرمایه داری داده می شد چیست. منظور من نظام سرمایه داری قرن بیست و یکم است. این وضع خلاف دموکراسی واقعی است.

مایکل مور در پايان گفت: ما هم اکنون شاهد تولد جنبشی جهانی علیه بانکها، وال استریت و شرکتهای بزرگ هستیم./ا[size=18][/size]
[url=http://www.yjc.ir/portal/NewsDesc.aspx?newsid=2058990]منبع[/url]

«مايكل مور»، مستند ساز جنجال برانگيز آمريكا ضمن انتقاد از نظام سرمايه داري آمريكا گفت: اعتراضات وال استريت از قشر جوان آمريكا آغاز شده ولي به زودي كل كشور را در بر خواهد گرفت.

به گزارش شبكه خبري سي ان ان، «مايكل مور»، در آخرين مصاحبه خود درباره اعتراضات اخير وال استريت گفت: ما بايد مردم را تشويق كنيم تا پول هاي راكد را به كار بيندازند و آن را وارد چرخه پول كل كشور كنند و وام هاي مسكن بايد هزاران بار افزايش يابد.

مور افزود: همه اديان مهم جهان به گونه اي مي گويند كه اينكه ديگران در رنج و عذاب باشند و شما بزرگترين تكه را براي خودتان برداريد، يكي از بزرگترين گناهان است.

وي در ادامه افزود: اين اعتراضات آغاز شده و هم اكنون اينجا در وال استريت به وقوع پيوسته، موج اعتراضات از قشر جوان شروع شده و به زودي كل كشور را فرا خواهد گرفت.
[url=http://avinyfilm.ir/main/index.php?Page=definition&UID=911628]منبع[/url]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوستان حرفی واسه گفتن نذاشتن.حال من به این معتقدم شاید هم اشتباه ولی اگه یه کشور به قدرت امریکا بخواهد دچار افول شود فقط میتونه با 2 کار انجام پذیر باشد یکی یک جنگ داخلی یا جدا شدن قسمتی از ان که بعید است دوم یک شکست سخت دریک نبرد اقتصادی >نظامبه جز این 2 دلیل من چیزه دیگری نمیبینم حالا دوستان بیایند مرا در این بحث یاری کنند که به چه دلیل در یک نبرد اقتصادی>نظاامی یا جنگ داخلی این کشور دچار ضعف میشود؟ icon_smile icon_smile icon_smile

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]دوستان حرفی واسه گفتن نذاشتن.حال من به این معتقدم شاید هم اشتباه ولی اگه یه کشور به قدرت امریکا بخواهد دچار افول شود فقط میتونه با 2 کار انجام پذیر باشد یکی یک جنگ داخلی یا جدا شدن قسمتی از ان که بعید است دوم یک شکست سخت دریک نبرد اقتصادی >نظامبه جز این 2 دلیل من چیزه دیگری نمیبینم حالا دوستان بیایند مرا در این بحث یاری کنند که به چه دلیل در یک نبرد اقتصادی>نظاامی یا جنگ داخلی این کشور دچار ضعف میشود؟ icon_smile icon_smile icon_smile[/quote]

سلام
یک نمونه در تاریخ مثال بزنید که این گونه باشد ....

در ضمن ، قرار نیست فروبپاشه ، قدرتش به سطح قدرت کشور های مطرح اروپایی تنزل کنه خودش یعنی فروپاشی [b]امپراطوری[/b] آمریکا

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دكتر مسعود درخشان كه عضو هيئت علمي دانشكده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبايي است و دانش‌آموخته انگليس است و تخصص اصلي‌‌اش در اقتصاد انرژي است، از سال‌ها قبل نقد نظام اقتصادي بين‌الملل را به‌طور مبسوط در دستور كار داشته و معتقد است كه الگوي اداره كشور نيز نبايد كپي برداري شده از نظام سرمايه‌داري باشد. وي در نشست انديشه‌هاي راهبردي با موضوع الگوي اسلامي ايراني پيشرفت در حضور رهبر معظم انقلاب نيز بحثي ارائه داد.

به گزارش رجانيوز، او ضمن ارائه بحث‌هاي مهم در اين زمينه، يك مناظره جنجالي نيز با دكتر موسي غني‌نژاد از طرفداران پر و پا قرص اقتصاد ليبرال داشت كه غني‌نژاد در ميانه بحث، محل مناظره را ترك كرد.

دكتر درخشان روز گذشته در دانشكده اقتصاد دانشگاه علامه بحث جالبي در مورد اعتراض‌هاي اخير به نظام سرمايه‌داري موسوم به جنبش وال‌استريت مطرح كرد. وي توضيح داد كه ريشه مشكلات اخير دولت امريكا كجاست، آيا راه‌حلي براي آن وجود دارد، ناپختگي شعارهاي معترضان و آينده نظام سرمايه‌داري سخنراني كرد كه متن آن در ادامه آمده است:

موضوع بحث، وضعیت فعلی بحران در امريكاست و باید پرسید این بحران به چه میزان برای نظام سرمایه داری زنگ خطر است. در زمینه ویژگی این بحران می توان گفت این بحران در واقع بحران بدهی هاست؛ بدهی دولت امريكا همان حجم استقراض دولت فدرال است که از طریق انتشار اوراق قرضه دولتی توسط وزارت خزانه داری امريكا به‌وجود می آید.

هدف از انتشار این اوراق قرضه، تامین کسری بودجه سالیانه امريكا بوده و حجم این بدهی ها به صورت انباشته به شدت در حال افزایش است. از سال 2003 میلادی، حجم این بدهی ها سالیانه 500 میلیارد دلار افزایش می یافت که نشان می دهد هر سال دولت امريكا با کسری بودجه مواجه بوده است. این موضوع تا سال 2008 میلادی یعنی سالی که بحران مالی امريكا اتفاق افتاد، ادامه داشته که در این سال، بدهی این کشور به یک تریلیون دلار رسید. در سال بعد از آن یعنی سال 2009 بدهی این کشور به 1.2 تریلیون دلار رسید و در سال 2010 به 1.7 تریلیون دلار افزایش یافت. میزان حجم انباشته شده این بدهی ها تا ابتدای شهریور ماه امسال به مبلغ 14.3 تریلیون دلار افزایش یافت که در صورتی که تولید ناخالص امريكا را حدود 15 تریلیون دلار در نظر بگیریم، این میزان بدهی حدود 97 درصد تولید ناخالص داخلی امريكا را تشکیل می دهد.

در همین رابطه باید گفت امريكا در عین حال هم بزرگ‌ترین تولید کننده دنیا و هم بزرگ‌ترین بدهکار جهان است. سوال این است که چه راهکارهایی برای حل این مسئله وجود دارد؟ در پاسخ باید گفت تقریبا هیچ راهکاری برای حل بحران بدهی در امريكا وجود ندارد. نه تنها راه حلی وجود ندارد بلکه باید گفت هیچ راه حلی هم برای کم کردن این میزان بدهی در امريكا وجود ندارد. با توجه به این موضوعات است که شرکت S&P در مرداد ماه امسال تصمیم گرفت رتبه اعتباری امريكا را کاهش دهد. دلیل این کاهش رتبه اعتباری هم این بود که نه در سیاست های مالی امريكا تصمیمی برای کاهش این بدهی وجود دارد و نه در بین سیاست‎مداران دو حزب امريكا توافقی عمومی برای حل این بحران شکل گرفته است.

نکته جالب اینجاست که این شرکت پیش بینی کرده بدهی امريكا در سال 2020 به بالای 20 تریلیون دلار خواهد رسید و این در صورتی است که دولت امريكا تصمیم بگیرد بدهی امريكا را کاهش بدهد.

نکته دیگری که باید به آن پرداخته شود، موضع گیری رییس جمهور امريكا در این زمينه است. موضع گیری اوباما در برابر این موضوع بسیار جالب بوده و اصلا همخوانی با صحبت های قبلی دولتمردان امريكا ندارد و هیچ سنخیتی هم با نظریات کشوری که ادعا می کند کار کارشناسی بر روی مسایل مختلف انجام می دهد، ندارد. رییس جمهور امريكا گفته است: مهم نیست که برخی موسسات چه بگویند ما همواره کشوری با بالاترین رتبه اعتباری بوده و خواهیم بود. با این نوع برخورد با مسایل به نظر نمی رسد نظام سیاسی امريكا بتواند بحران را حل کند.

[b]بی برنامگی دولتمردان امريكا برای حل بحران[/b]

در حال حاضر باید پرسید راهکارهای توصیه شده برای این بحران از سوی دولتمردان امريكا چه بوده است. در مجموع می توان گفت این راهکارها در تناقض با یکدیگر هستند. 1- کاهش هزینه های دولتی به شرط عدم کاهش مصرف خانوار؛ 2- افزایش مالیات به شرط عدم کاهش سرمایه گذاری بنگاه ها؛ 3- برنامه های مقابله با بیکاری. دولت امريكا در حال حاضر با بی برنامگی کامل مواجه است. آخرین برنامه حزب حاکم امريكا در کنگره با رای منفی نمایندگان مواجه شد.

بحران کنونی آینده جهان را تهدید می کند و باید گفت آینده روشنی هم برای آن نمی توان متصور بود. حال باید دید این بحران از کجا نشات گرفته است. یکی از دلایل شکل گیری این بحران، ساختار نظام اقتصادی امريكا بوده و دلیل دیگر آن بحران مالی سال 2008 می باشد.

نکته جالب توجه آن است که در بحران سال 2008 که ارتباط زیادی با این بحران دارد، باید گفت اقتصاددانان در سال 2005 میلادی هشدارهای جدی به مقامات سیاسی امريكا دادند که بحرا ن بزرگی در کمین است. این اقتصاددانان در هشدارهای خود گفتند حباب مسکن شکل گرفته در امريكا در حال ترکیدن است و ابزارهای مالی که در بورس امريكا وجود دارد جهان را به سمت یک بحران خواهد برد.

اما جرج بوش رییس جمهور وقت امريكا، در پاسخ به هشدار اقتصاددانان در سال 2006 می گوید: اگر قیمت مسکن به شدت افزایش یابد آن گاه مردم برای خرید مسکن اقدام نخواهند کرد و همین امر موجب می شود مردم عادات مصرفی خود را تغییر دهند، بگذارید بازار به درستی کار خود را انجام دهند. بازار مسکن سیکل های رکود و تورم خود را دارد. همان حرف های ساده و اولیه علم اقتصاد را زده است.

[b]تکرار حرف های رییس جمهور امريكا توسط برخی اقتصاددانان وطنی[/b]

حرفی که رییس جمهور امريكا در آن زمان گفته است همان حرفی است که برخی اقتصاددانان وطنی هم آن را به زبان می اورند و می گویند بگذار بشود، یکی از اصلی ترین قواعد نظام سرمایه داری است. همین حرف که بگذارید اقتصاد کار خودش را انجام دهد، کاری کرد که در سال 2008 بحران مالی جهان را فرا گرفت. همین بازارها در سال 2011 بحرانی را ایجاد کردند که ما هیچ امیدی برای حل آن نداریم.

[b]جنبش وال استریت، اعتراضی در حال گسترش[/b]

بحران فعلی یک بحران اجتماعی عظیم در امريكا بوده و به شدت تحت تاثیر بحران مالی سال 2008 میلادی است. این بحران از 17 سپتامیر(اواخر شهریور) در نیویورک شروع شده که حدود یک ماه از آن می گذرد و هم اکنون 90 شهر را در امريكا و تعداد زیادی از شهرهای دنیا را درگیر کرده است و بنابراین این اعتراضات در حال گسترش است اما باید گفت تا کجا می تواند جلو برود.

مشکل اصلی اعتراضات در نیویورک این است که نه رهبری دارد و نه شخص و نظام خاصی را هدف قرار داده است و شعارهایی هم که می دهند هم تقریبا مبهم است. مثلا شعارهایی که داده می شود از این قبیل است: پول از سیستم اقتصادی باید خارج شود. می دانیم این شعار ناپخته و نابجا است. بنگاه ها و شرکت های چند ملیتی باید جمع شوند و مردم به جای این شرکت ها قرار بگیرند. گرفتن مالیات یک درصدی از کلیه معاملاتی که در بورس و فرابورس انجام می گیرد که این کار هم به دلیل پیچیدگی این معاملات غیر ممکن است. شعارهای این معترضان کاملا نسنجیده بوده و هیچ یک، مبنای اقتصادی ندارد. می توان از این شواهد استفاده کرد و گفت یک سری از مردم عادی دست به اعتراض زده اند که به این افراد برچسب سوسیالیت بودن زده می شود که بعد از چند روز با گسترش اعتراضات دیدند این حرف ها راه به جایی نمی برد. این افراد از قشر متوسط جامعه بوده که درد و رنج را می فهمند و برای همین دست به اعتراض زده اند.

قطعا این بحران برای نظام سرمایه داری آثار جدی به همراه خواهد داشت که این موضوع به ذات این بحران برمی گردد و باید گفت در تمام بحران های گذشته اختلاف طبقاتی کاهش می یافته است ولی در بحران مالی سال 2008 این اتفاق نیفتاده و اختلاف طبقاتی کاهش نیافته است.

[b]بحران در ذات نظام سرمایه داری شکل می گیرد[/b]

نگرانی اجتماعی که در این بحران وجود دارد این است که همه کوشش ها برای نجات سرمایه و بانک ها است، زیرا این ذات نظام سرمایه داری است که در این نظام اصل بر حفظ و تراکم و تکاثر سرمایه است. مبنای سرمایه داری بر اساس سرمایه بوده و متفکران این نظام اعتقاد دارند اگر می خواهیم از این بحران خارج شویم باید سرمایه و بانک ها و شرکت های بزرگ مالی را نجات داد. در این نظام معیارها و سنجش رشد و ارزش همه بر مبنای سرمایه است.

وقتی به این بحران می رسیم علمای این نظام می گویند که برای حل این بحران باید سرمایه نجات پیدا کند. 800 میلیارد پوند در انگلستان به بانک ها کمک شده است. میزان کمک به این موسسات در کشورهای غربی مشخص نیست ولی باید گفت تریلیون ها دلارها به این شرکت ها کمک شده است.

از سال 2008 تاکنون حقوق مدیران مالی شرکت ها تا حدود 25 میلیون دلار افزایش یافته است، چون از این طریق می خواهند مدیران مالی عالی را جذب کنند و مهم نیست که این در این بین چند کارگر اخراج شوند. در این سیستم صحبت کردن از عدالت اجتماعی بی معنا می باشد.

اعتماد به دولت ها و رسانه ها در این کشور ها از بین رفته است

به نظر می رسد در جوامع این کشورها دو نکته اصلی از بین رفته است. از بین رفتن صلابت دولت مرکزی یکی از اصلی ترین ضربه هایی است که این بحران به نظام سرمایه داری زده است. برای شاهد مثال این موضوع می توان گفت پنج روز لندن از دست نیروهای امنیتی خارج شده بود که نشان می دهد دولت در کنترل بحران ناتوان است آن هم به خاطر یک حرکت دانشجویی.

در امريكا هم می توان گفت اوباما توان اجرایی برای حل این بحران را ندارد. یکی دیگر هم اعتماد به رسانه ها در این کشور ها از بین رفته است. زیرا می بینند رسانه ها کوچک‌ترین مسایل در مناطق دیگر دنیا را منتشر می کنند، اما بزرگترین اتفاقات در این کشور را پوشش نمی دهند. این موضوعات درحال تغییر دادن ارزش های سرمایه داری است.

نکته ای که باید به آن اشاره کرد این است که واژه سرمایه داری به ادبیات این کشورها دوباره بازگشته است. در گذشته می گفتند سرمایه داری را کمونیست ها به کار می برند و هر کس این لفظ را به کار می برد به او می گفتند سوسیالیست. اما هم اکنون و در این بحران این واژه دوباره در ادبیات معترضان وجود دارد و خواستار حذف سرمایه داری در کشورهای خود هستند.

[b]نفوذ سرمایه داری به جمهوری اسلامی[/b]

در این بحران عظیم هیچ کس مسئولیت رسیدگی به امور را ندارد و اعلام نشده است که چه کسی مسئول است و مردم نظام مالی را مسئول می دانند که درست است. وال استریت هم مظهر نظام مالی در امريكا است. مردم ترتیبات این نظام، شیوه تفکر این نظام که در همین دانشکده هم رایج است، تفکری که رشد انسان را در گرو رشد سرمایه می داند، نهادها، نحوه ارزش افرینی را مسئول می دانند که خواستار تغییر آن هستند.

سرمایه داری تا جایی پیش می رود که در همین اتوبان مدرس در تهران تابلویی می بینیم که روی ان نوشته شده است شخصیت شما نوع ساعتی است که به دست دارید؛ این مسئله نشان می دهد سرمایه داری در جمهوری اسلامی ایران هم رسوخ کرده است. یعنی همه چیز را در خدمت سرمایه می دانند. این تفکر سرمایه داری است که مقصر بوده و مانند هوای مسمومی است که نمی دانیم وجود دارد و آن را استشمام می کنیم و دچار بیماری می شویم.

بنده برای آن که به اندیشه های کمونیستی متهم نشوم در کتابی که درباره بحران مالی سال 2008 نوشتم، چند نقل قول را از بزرگان سرمایه داری آوردم که نشان دهم، خودشان هم از کلمه سرمایه داری استفاده می کنند.

نکته دیگری هم که باید به آن توجه کرد اذعان مردم امريكاست که می گویند جنبش آنها تحت تاثیر میدان التحریر مصر است و باید گفت نظام استعماری که سالیان سال، مصر را تحت سلطه خود قرار داده بود، حال مردم همان کشور استعمار زده، الهام بخش جنبش وال استریت شده اند.

باید پرسید چند کتاب درباره بحران مالی در کشور ما در این سه سال نوشته شده است. در همین مجله پژوهش های اقتصادی دانشگاه علامه اعلام کرده ایم که تمام مقالات انتقادی درباره نظام سرمایه داری را چاپ می کنیم اما یک مقاله هم برای ما ارسال نشده است. یعنی اساتید ما و همکاران بنده در این زمینه کم کاری کرده اند.

یکی از دانشجویان از دکتر درخشان پرسید: موضوع بدهی هایی که در این کشور ها وجود دارد چطور می تواند بحران سازی کند؟

وی در پاسخ به این سوال گفت: یک تاجر بزرگ می تواند بدهی داشته باشد ولی با گردش مالی زیاد می تواند کارا عمل کند. در بازارهای اعتباری خود گردش مالی باعث رشد می شود، اما باید گفت سالیان سال است که اقتصاد امريكا معروف به مصرف کننده بوده است تا تولید کننده. مسئله دوم آن که این سیستم تا جایی که اعتماد جهانی به آن وجود داشته باشد می تواند کار کند. اما اگر بحران داخلی در این کشور به وجود بیاید همان طور که در سال 2008 اتفاق افتاد و هم اکنون هم که اعتماد عمومی به این کشور وجود نداشته، پس این بدهی ها برای امريكا بحران ساز شده است. اروپا هم با این موضوع مواجه شده است. نسخه ای که برای اروپا چیده اند هم همان ریاضت اقتصادی است که نه تنها به نتیجه نرسیده بلکه بحران در این قاره در حال افزایش هم می باشد. یعنی بعد از یونان، بحران به ایرلند، پرتغال و ایتالیا هم خواهد رسید.

در تمام این سال ها اروپا به دنباله رو امريكا تبدیل شده است، در همین زمینه باید گفت اگر امريكا سرما بخورد اروپا تب خواهد کرد، حال که امريكا که بزرگترین تکیه گاه سرمایه داری است با بیماری سختی مواجه شده است باید دید در اروپا چه اتفاقی خواهد افتاد. این بحران یک حرکت و ناآرامی اجتماعی است که آثار وضربات فراوانی برای نظام سرمایه داری دارد.

[b]مردم به دنبال جایگزین سرمایه داری هستند[/b]

یکی دیگر از دانشجویان در سوالی پرسید: فروپاشی سرمایه داری به چه معنایی می تواند باشد؟

دکتر درخشان در پاسخ به این سوال گفت: فروپاشی نظام سرمایه داری مانند فروپاشی کمونیسم نیست. باید گفت نظام سیاسی شوروی سابق فروریخت، اما تفکر و اندیشه مارکسیستی هنوز هست زیرا این یک نوع تفکر است که نمی توان آن را از بین برد. اگر سرمایه داری را به عنوان یک تفکر در نظر بگیریم هیچ گاه از بین نمی رود اما ممکن است ترتیبات نهادی و نظامات اداری آن از بین برود. در همین دو سال گذشته فروش کتاب های مارکسیستی به شدت افزایش یافته است. مردم به دنبال الگوی جایگزین هستند.

نظام سرمایه داری یک نوع شیوه زندگی است اگر به مبانی آن توجه نکنیم، ظاهر آن خدشه ناپذیر خواهد بود. انسان به دنبال سود است که در نظام سرمایه داری به عنوان یکی از اصول اساسی پذیرفته شده است که این موضوع در همه ادیان است اما شیوه آن مهم است که در سرمایه داری گفته می شود از هر طریقی که ممکن شد. این دقت های نظری هستند که مشخص می کند مبنای نظام سرمایه داری چیست.

[b]در نظام سرمایه داری اصل تکاثر سرمایه است نه مردم[/b]

مدیران و دولتمردان در نظام سرمایه داری شیوه زندگی مردم را به نحوی شکل می دهند که اساس تکاثر سرمایه باشد. انسان در چارچوب این سیستم تعریف می شود. اگر نقشی در این تکاثر سرمایه داشته باشید جایگاه و حقوق شما رشد خواهد کرد تا جایی که رییس جمهور امريكا می شوید. شرکت های بزرگ امريكایی اصلی ترین تامین کننده های مالی انتخابات ریاست جمهوری در امريكا هستند و این شرکت ها کسانی را انتخاب می کنند که بتواند این فرآیند را تسهیل کنند و پشتیبان این نظام باشد.

[b]هر نظامی به نام غیر خدا حکومت کند، دچار فروپاشی می شود[/b]

باید گفت چیزی به عنوان فرو پاشی اندیشه های سرمایه داری نداریم و بنده با تاکید می گویم هر نظامی به نام هرکسی الا خدا حکومت کند دچار فروپاشی خواهد شد. اندیشه های شیطانی هم همیشه وجود داشته است و خواهد داشت. فروپاشی سرمایه داری اتفاق نمی افتد زیرا این نظام به شدت با حس شیطانی انسان همخوانی دارد و انسان ها دنباله آن خواهند بود.

برخی می گویند همه رشد کردند چرا ما رشد نمی کنیم. 30 سال است از اقتصاد اسلامی حرف زده اید و کار ما به اینجا کشیده است که اختلاس 3000 میلیاردی را شاهد هستیم، در جواب باید گفت 30 سال است گفته ایم این نظام بانکی اشکال دارد و غیر اسلامی است و چون به نام اسلام است کار را خراب کرده است. همان سرمایه داری را دارید به اسم اسلام به خورد مردم می دهید.

[b]جایگزین سرمایه داری از ایران شکل می گیرد[/b]

فروپاشی نظام سرمایه داری که می گویند اتفاق نخواهد افتاد. اما باید پرسید جایگزین این نظام چیست؟ جایگزین این نظام بر مبنای الهی خواهد بود. جایگزین این نظام با مبانی اسلامی اگر بخواهد شکل بگیرد فقط و فقط در نظام جمهوری اسلامی ایران خواهد بود. فقط باید گفت این نظام در ایران و در دانشکده های اقتصاد این کشور است. شما می گویید پس حوزه چی؟ من می گویم اول باید در دانشکده های اقتصاد شکل بگیرد. ما در ابتدا حوزه ها را به اندیشه های فریدمن و ادام اسمیت مجهز کردیم بعد گفتیم حالا بسازید که این موضوع شدنی نیست. درد را ما ایجاد کردیم و باید حال خود هم دوا کنیم.

ساختن نظام جایگزین توسط شما دانشجویان انجام خواهد شد و شما نباید بگویید دیگری انجام خواهد داد اگر بسم الله الرحمن الرحیم را درست بگویید من به شما می گویم می توانید.

لينك خبر : http://www.rajanews.com/detail.asp?lang_id=&id=105804

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]یک نمونه در تاریخ مثال بزنید که این گونه باشد ....

در ضمن ، قرار نیست فروبپاشه ، قدرتش به سطح قدرت کشور های مطرح اروپایی تنزل کنه خودش یعنی فروپاشی امپراطوری آمریک[/quote]ا[quote]شکست سخت دریک نبرد اقتصادی >نظامبه جز این 2 دلیل من چیزه دیگری نمیبینم[/quote] باسلان خدمت دوست عزیز منهم نگفتم که دیگه کشوری به اسم امریکا نباشه منظور من ضعیف وافول ان در حد یه کشور مثل ایتالیا دوم شما گفتید که یه نمونه نام ببر نمونه ها زیاد هستند مثلا شکست حکومت تزاری شوروی از ژاپن {قرارداد پورتسوث} که باعث شد حکومتهای دیگر به روسیه اعتماد نکند وبا او قراردادهای نظامی نبندند و ناراضیی شدن مردم و به وجود امدن انقلابهای بزرگ که به روی کار امدن بلشویکها منجر شد جیگر icon_smile

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
یک چیزی را بخاطر بسپارید
حکومتی که کافر است از بین نمی رود
ولی حکومتی که ظالم است از بین می رود

هیچ حکومت و امپراطوریی نیز پایدار نیست و نمی ماند
و فقط حکومت خدا پایدار است حتی حکومت پیامبران نیز از بین رفت نمونه اش حکومت بجامانده از حضرت سلیمان یا حضرت محمد و حضرت علی

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اين امريكا به اين زودي نه فرو ميپاشه نه تنزل رتبه پيدا ميكنه به چند دليل.
اول: مردم امريكا در مواقع ضروري به شدت امريكايي هستند و در حالت عادي هم زندگي در امريكا و به سبك امريكايي رو به هر چيز ديگه ترجيح ميدن. ضمنا به درستي يا به اشتباه رژيم و كشورشونو آزاد ترين رژيم و كشور دنيا ميدونن و اونطور كه ما فكر ميكنيم ناراضي نيستند و اكثرا هم به سياستمداراشون اطمينان دارن. (چه ما خوشمون بياد چه نياد. عنايت بفرماييد كه همين مايكل مور و خيليهاي ديگه از داخل همون امريكا دارن انتقاد ميكنن و حتي اتهاماتي به سياستمداراشون ميزنن كه بيا و ببين و كسي هم كاري به كارشون نداره. اون زني كه به خاطر كشته شدن فرزندش در عراق جلو مزرعه بوش چادر زده بود و چنتايي رو هم دورش جمع كرده بود يادتون بياد كه كسي هم بهش نميگفت بالا چشمت ابرو... و اين چيزايي كه تو روزنامه هاشون مينويسن از سياستمداراشون كه آدم توش ميمونه. يادتون هست كه واترگيت تو روزنامه واشينگتن پست از طرف يه مشت خبرنگار مطرح و دنبال شد و نيكسون رو كله پا كرد.)
ثانيا: همونطور كه بسياري از دوستان گفتند اقتصاد امريكا سرمايه داري و مبتني بر بازار آزاده. در چنين اقتصادي سرمايه دار به دنبال حفظ سرمايه خودش و بعد دنبال افزايش اون سرمايه هست. حفظ وافزايش سرمايه در بازار مستلزم اينه كه كالا يا خدمات شما در بازار مشتري داشته باشه. اين مشتري هم بايد پول داشته باشه كه بتونه كالا و خدمات بخره. در نتيجه بايد كار كنه تا پول داشته باشه. من كاري به نظريات اين موافق و اون مخالف ندارم ولي در چنين حالتي عقل سليم حكم ميكنه كه طوري عمل بشه كه منافع طرفين حفظ بشه يعني مشتري كار داشته باشه تا پول داشته باشه و قدرت خريد داشته باشه تا بتونه بخره وسرمايه دار هم سرمايه اش محفوظ باشه تا سرمايه گذاري و كار آفريني كنه بنا براين يه نفع دوطرفه در نگهداري اين وضع براي طرفين وجود داره كه باعث بشه سرمايه دار نه شيره عوام الناسو بكشه نه اينكه ورشكست كنه يا دنبال كلاهبرداري باشه (مثل اونايي كه سه هزار ميليارد ميدزدن ميبرن خارج. و جالبه همونا كه از اينجا ميبرن تو همون اقتصاداي رو به افول و در حال فروپاشي سرمايه گذاري ميكنن تا پول باد آورده حاصل از رانت و دزديشون در امان باشه و به باد نره و سود البته حلال هم بهشون بده!) پس طوري برنامه ريزي ميكنن كه اثرات بحرانها رو كاهش بدن و ازشون جلوگيري كنن و نسخه مربوطه رو هم كسايي مينويسن كه مال همونجا هستن و از سير تا پياز اقتصاد خودشونو از برن و از جايي مثل بانك جهاني يا صندوق بين المللي پول هم بهشون توصيه نميشه بلكه خودشون به اونا توصيه ميكنن. بنا بر اين احتمال سالم در رفتن اونا از اين اوضاع اقتصادي بيشتره.
ثالثا: بعضي وقتا ميبينم ميگن اقتصاد امريكا داره افول ميكنه چون دلار ضعيف شده. برعكس اين موضوع به نفع اقتصاد امريكاست چون اگر دلار ارزون باشه جنس امريكايي ارزونتر از مثلا نوع انگليسيش به دست شما ميرسه بنا براين شما جنس امريكايي رو وارد ميكنين و از اون طرف اقتصاد امريكا و بازار كار اون رونق بيشتري پيدا ميكنه و قويتر ميشه.
رابعا: ميگن اقتصاد امريكا مصرفي و وارداتيه بنا براين امريكا ضعيفه و به ديگران و منابع اونا متكيه پس ضعيفه. توجه بفرماييد كه امريكا بزرگترين بازار مصرفي براي همه دنياست و طرف تجاريشم تمام كشوراي دنيا هستند و امريكا هم از اين جريان به عنوان نقطه قوتش استفاده ميكنه. يعني فرضا اگه شما بهش نفت ندين بدون اينكه امريكا لب تر كنه عربستان و كويت و برادر روسيه و برادر چاوز به دنبال منافعشون با قيمت كمتر از شما بهش نفت فروختن و جاتونو گرفتن و از عنايات ملوكانه ( ! ) رييس امريكا هم برخوردار شدن و اون هم نفت ارزونتر به دست آورده و شما مشتريتونو از دست دادين و هم به قول معروف چوبو خوردين هم پيازو هم جريمه رو دادين. يادتون هست كه چين به قطعنامه شوراي امنيت عليه ايران راي نميداد؟ بلافاصله حدود دو ميليارد دلار اسباب بازي چيني تو بنادر امريكا به اين بهانه كه آثار سرب و ساير فلزات سمي توشون پيدا شده بلوكه شد و در جاهاي ديگه هم همين اتفاق افتاد كه سر به ميلياردها دلار ميزد. امريكا نيازي به اسباب بازي چيني نداشت ولي اسباب بازي چيني نياز به امريكا داشت بنابراين دوست عزيز چين كمونيست عليه ايران و به نفع امريكاي سرمايه دار وارد شد و راي داد و موضوع اسباب بازيها همچين منتفي شد كه انگار از روز اول نبوده.
خامسا: به هيچ عنوان روي اين موضوع حساب نكنين كه مشكل اقتصادي وطن پرستي و امريكا دوستي امريكاييها رو از بين ببره. اين بحران از بحران دهه 20 و 30 امريكا قويتر نيست كه امريكاييها رو تقريبا ورشكست و به شدت ناراضي كرد اما در ادامه و با شروع جنگ جهاني دوم و حمله ژاپنيها همين امريكاييهاي ناراضي نه به دنبال بهشت بلكه از روي حس وطن پرستي خودشون چنان در جنگ ظاهر شدند كه همه ميدونيم.
و بسياري عرايض ديگر كه شايد وقتي ديگر مزاحم اساتيد شدم. ولي به هر حال اين روهم يادمون نره كه وقتي كوروش امپراتوري درست ميكرد فكر نميكرد بعد از250 سال پارس مستعمره مقدونيه بشه و يا هيتلر وقتي (رايش هزارساله) سوم رو بوجود آورد به ذهنشم خطور نميكرد كه اين هزار سال به حدود دوازده سال خلاصه بشه. كسي فردا رو نميدونه و بايد در امروز زندگي كرد و با وضع فعلي هم موضوع در آينده نزديك منتفيه.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.