whiteghost

آيا ايالات متحده در حال فروپاشي است يا ما در توهم به سر مي بريم

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

[quote][quote]یک نمونه در تاریخ مثال بزنید که این گونه باشد ....

در ضمن ، قرار نیست فروبپاشه ، قدرتش به سطح قدرت کشور های مطرح اروپایی تنزل کنه خودش یعنی فروپاشی امپراطوری آمریک[/quote]ا[quote]شکست سخت دریک نبرد اقتصادی >نظامبه جز این 2 دلیل من چیزه دیگری نمیبینم[/quote] باسلان خدمت دوست عزیز منهم نگفتم که دیگه کشوری به اسم امریکا نباشه منظور من ضعیف وافول ان در حد یه کشور مثل ایتالیا دوم شما گفتید که یه نمونه نام ببر نمونه ها زیاد هستند مثلا شکست حکومت تزاری شوروی از ژاپن {قرارداد پورتسوث} که باعث شد حکومتهای دیگر به روسیه اعتماد نکند وبا او قراردادهای نظامی نبندند و ناراضیی شدن مردم و به وجود امدن انقلابهای بزرگ که به روی کار امدن بلشویکها منجر شد جیگر icon_smile[/quote]

سلام
اگه بازتر به قضیه نگاه کنی ، روسیه ی تزاری از مدت ها قبل به سطح کشورهای رده ی دوم و در حد همون ژاپن سقوط کرده بود و ژاپن هم اون زمان یه سطح ارتقا پیدا کرده بود !!!

ولی تو ایران هنوز بزرگ می دیدنش چون ایران اون روز در حد افغانستان امروز قدرت داشت و مسلما یه کشوری در حد پاکستان هم براش ابر قدرت محسوب می شه در حالی که اگه ما رو با پاکستان مقایسه کنی ، می تونیم جلوش در بیایم ( البته بحث سلاح های هسته ای رو کنار بزارید !! )

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]
اول: مردم امريكا در مواقع ضروري به شدت امريكايي هستند و در حالت عادي هم زندگي در امريكا و به سبك امريكايي رو به هر چيز ديگه ترجيح ميدن.
خامسا: به هيچ عنوان روي اين موضوع حساب نكنين كه مشكل اقتصادي وطن پرستي و امريكا دوستي امريكاييها رو از بين ببره. اين بحران از بحران دهه 20 و 30 امريكا قويتر نيست كه امريكاييها رو تقريبا ورشكست و به شدت ناراضي كرد اما در ادامه و با شروع جنگ جهاني دوم و حمله ژاپنيها همين امريكاييهاي ناراضي نه به دنبال بهشت بلكه از روي حس وطن پرستي خودشون چنان در جنگ ظاهر شدند كه همه ميدونيم.
[/quote]
كاملا با شما موافقم من اينو به چشم خودم تو يكي از كشورهاي اروپايي ديدم همون طور كه ميدونيد سبك زندگي در اروپا بسيار متفاوت با آمريكاست از اون همه بريز و بپاش و مصرف گراييه بي حد و حصار خبري نيست و همه چي درست سر جاي خودش قرار داره و نظم و انضباط به شكل باور نكردني برقراره.ولي تو همين كشور كه ميگم آمريكاييهايي بودن كه براي كار اونجا زندگي ميكردن و ماشين هاي 8 و 12 سيلندر شاسي بلند و انواع muscle car رو سوار ميشدن بدون اينكه نگران پول سرسام آور بنزين باشن و يه جوري با ماشينهاي گنده chevy و GMC راه ميرن كه انگار اون كشور مال اوناست .
اروپاييه ميرفت تو فروشگاه 6تا دونه سيب ميخريد با 2تا دونه نون و يه نوشابه ارزون ولي همين آمريكاييها كه اتفاقا اصلا هم از طبقه بالا و ثروتمندي نبودن ميومدن و فروشگاه رو بار ميزدن ميبردن.
همه شون هم بدون استثنا جلوي در خانه يك پرچم بزرگ آمريكا نصب كردن و پرچم و سرود مليشون رو رسما ميپرستن.
اگر نظر منو بخواين به جرات ميتونم بگم آمريكاييها ميهن پرست ترين مردم دنيا هستن.(لطفا در اين مورد به من خورده نگيرين من فقط چيزايي رو كه با چشماي خودم ديدم و لمس كردم و با مردمشون رفت و آمد داشتم ميگم)
يادمه يه جا خونده بودم كه موسوليني براي برانگيختن حس ميهن پرستي تو مردم ايتاليا به مسئولين دولتي همش سفارش ميكرد كه از پرچم اين كشور در همه جا و به طور گسترده استفاده بشه و همين طور در مورد آلمان حتما تو فيلماي مستند ديدين كه مردم آلمان چه جوري پرچم حزب نازي رو همه جا به كار ميبردن و بهش افتخار ميكردن.
همين احساسي كه مردم آمريكا به كشورشون دارن تو طول تاريخ باعث شده در موارد متعدد و با اينكه ميدونن دولتشون داره اشتباه و حتي ظلم ميكنه بازم از سياست هاي دولتشون تا پاي جون پشتيباني كنند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ظلم عامل اصلی فروپاشی هر امپراتوریه و هیچ ظلمی بالاتر از این نیست که کسانی به مردم کشور خودشون بطور ساختاری و سیستماتیک و با روشهای علمی ظلم کنن و عامل دوم فقدان معنویت هست .

هر دو عامل در نظام لیبرال سرمایه داری وجود داره .

اگه وطن پرستی بتونه جلوی فروپاشی رو بگیره می باید در باره روس ها که وطن پرست ترین مردم در میان اروپایی ها و غربی ها محسوب میشن صادق می بود . تا ابد نمیتونه این فاکتور مقاومت کنه .

فروپاشی قطعی هست اما مدت زمان قطعی نمیشه درباره اش در نظر گرفت و بستگی به توان نظامی سایر کشورهای تحت فشار و ظلم سرمایه داری و سپس پیشرفت تکنولوژیک اونها داره که بتونه جلوی چپاول سرمایه داری رو بگیره و در نتیجه سرمایه داری چاره ای جز رفتن و گرفتن نوک پیکان مرگبارش به طرف مردم خودش نداشته باشه .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نوشته فوق بر گرفته از سخنراني دكتر عباسي بود كه به علت عدم آشنايي با برخي توضيحات مجبور به سرچ در ويكي پديا شدم كه ظاهرا دوستان اطلاعات را غلط ارزيابي كردند -- فكر كنم بهتره دوستان سخنراني دكتر عباسي به نام : زندگي پول و ديگر هيچ را حتما گوش دهند

http://www.moshkan.net/sound/Abbasi/900711-Abbasi-Life.Money.and.nothing.else.Sound.zip

و همچنين : من كاپيتاليستم ، پس هستم !

http://fetyan.net/newsdetail-199-fa.html

البته دكتر به خلاصه به تحليل روند مي پردازد ولي براي ارتباط بيشتر با اين تحليل بهتر است مستند ترقي پول ، ساخته ي نايل فرگوسن را گوش كنيد و از اظهار نظر احساسي پرهيز كنيد

http://forum.bidari-andishe.ir/thread-4643.html


در ضمن جناب مصطفي باي icon_smile

[quote]


دوره دوم نظام ارزي بين‌المللي (1944-1920) با وقوع جنگ جهاني اول آغاز شد. لزوم تامين سرمايه براي جبران خرابي‌هاي حاصل از جنگ بر كمبود پول به دليل طلاي محدود جهاني غلبه كرد. ميزان تجارت جهاني كه در مقايسه با توليد ملي كشورها در دهة 1920 به پايين‌ترين حد خود رسيده بود، باعث شد بسياري كشورها عملا نظام پايه طلا را كنار بگذارند.
در اين دوره كه تا پايان جنگ جهاني دوم ادامه يافت نظام يكساني در تبادلات ارزي بين‌المللي حاكم نبود. برخي كشورها مجددا نظام پايه طلا را پذيرفتند. برخي ديگر ارزهاي معتبر را جايگزين طلا كردند. ليكن شرايط پس از جنگ و قدرت اقتصادي آمريكا، شرايطي را فراهم آورد تا‌‌ دلار به عنوان ارز مسلط بين‌المللي مطرح شود.
دوره سوم(1973-1944) به سال‌هاي پس از جنگ جهاني دوم مربوط مي‌شود. مشخصه‌هاي ويژه اين دوره انتخاب سيستم پايه ارز طلا، تاسيس صندوق بين‌المللي پول(5) و نيز بانك بين‌المللي ترميم و توسعه(6) بود كه همگي در نتيجه مذاكرات نمايندگان 44 كشور جهان در تاريخ 1 تا 22 ژوئيه 1945 در برتون وودز آمريكا اتفاق افتاد.
مهم‌ترين نتيجه كنفرانس، انتخاب نظام نرخ ارز ثابت ميان ارزهاي مختلف جهان در مقابل‌دلار و نيز نرخ ثابت‌دلار در برابر طلا ـ هر اونس طلا معادل 35‌دلار ـ بود. همچنين كشورها توافق كردند براي رقابت در تجارت، از ابزار تضعيف پول ملي استفاده ننمايند. از سويي تضعيف تا 10‌درصد مجاز دانسته شده بود و بيشتر از آن نياز به اجازه صندوق بين‌المللي پول داشت. عدم تعادل‌ها با حساب‌هايي كه كشورها نزد صندوق بين‌المللي پول داشتند جبران مي‌شد. شوروي كه رهبر بلوك شرق بود نيز اين توافق را پذيرفت. ليكن عضويت در WB و نيز IMF را رد كرد.

http://www.bima.ir/telex-5036.html

[/quote]


باز هم مي گم دكتر از خيلي وقايع به سرعت رد شدن چون در عرض 1 ساعت نمي شه به كل ماجرا پرداخت !

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]موضوع بعد، بحث اولسيون نظام‌‌هاي اومانيستي هست. يعني نظام‌هايي كه برپايه‌ي تفكر انساني (و نه الهي) شكل مي‌گيره.
طبيعت اين نظام‌ها، اين رو به ما نشون مي‌ده كه چون ماحصل عقل فردي و يا جمعي بشري هست، محكوم به ضعفه. چون عقل الهي رو نداره و طبيعيه كه اشتباهات بسياري داشته باشه. اما نظامي پوياست كه فيدبك ضعف‌ها و نقصان‌ها و شكست‌هاش رو تهيه كنه و به اصلاح اون‌‌ها بپردازه. يعني اگه خودش رو گل و بلبل بدونه و به دنبال ترميم خودش نباشه، طبيعيه كه خيلي زود به انقراض يا انقراض (با ضم قاف) يا اينگراز برسه.
به همين دليل هم مي‌بينيم كه در نزديك به چهار، پنج قرن، بيش از چهارصد مكتب اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي و ... پاي به عرصه‌ي وجود گذاشتن و هريك، با مشخص شدن ضعف‌هاشون، در مكتبي بهتر و قوي‌تر، ادغام شدن (و نه انحلال!!).
حتي همين ليبراليسم رو در نظر بگيريم، به دو بخش ليبراليسم كلاسيك و ليبرال دموكراسي قابل تقسيمه كه توضيحش مفصله. حتي تفكرات آدام اسميت رو كه مي‌شه گفت پدر اقتصاد سرمايه‌داري هست رو هم اگه در نظر بگيريم، مي‌بينيم كه تا حدود زيادي با تفكرات امروز اقتصاد سرمايه‌داري، متفاوته و تفكرات اسميت، بسيار سخت‌گيرانه‌تر هست (بطور مثال، اسميت كاملاً دخالت دولت در اقتصاد رو رد مي‌كنه و حتي درخصوص مقوله‌اي مثل گروني، اعتقاد داره وقتي قيمت‌ها مي‌ره بالا، به تبع اون اونقدر تقاضا كاهش پيدا مي‌كنه كه باز اقتصاد به تعادل مي‌رسه!! حالا اينكه چند نفر اين وسط از گرسنگي بميرن و نفله بشن براي استاد ظاهراً چندان اهميتي نداشته!!!).
ولي مي‌بينيم با ورود به قرن بيستم، هم ليبراليسم كلاسيك جان لاك و هم اقتصاد سرمايه‌داري آدام اسميت، دستخوش تغييرات مي‌شن، ضعف‌هاشون شناسايي مي‌شه و راه حل‌هاي مناسب‌تري براشون در نظر گرفته مي‌شه. حتي مي‌بينيم دهه‌ي سي و چهل، دهه‌ي ظهور كينزيون هست و پس از اون نئو كينزيون و قص علي هذا.

تمامي اين موارد هم بعلت بروز بحران‌ها و مشكلات اقتصادي و سياسي و يا ناكارآمد تشخيص داده شدن نظام اسبق پديد اومده كه اتفاقاً اين تغيير و تحولات هم باز، نقطه‌ي قوت اين نظام‌هاست و نه نقطه‌ي ضعف.[/quote]
با تشکر از آقا مصطفی عزیز .

این تغییرات عمده یا قالب پذیری لیبرالیسم ناشی از فلسفه سیاسی اون هست که شبیه به یک خمیر بازی درست شده ، با مخلوطی از مایع پر از باکتری پراگماتیسم و پودری به نام اقتصاد و بازار آزاد با این تفسیر که در هر دوره یه مقداری خشک میشه و ترک بر میداره و یا زیادی وا میره و شل میشه ...


[quote]پیش فرض لیبرالیسم سکولاریسم و پذیرش مبانی اون یعنی عقلگرایی و علم گرایی هست . علم در اینجا بمعنی علم تجربی متکی بر محسوسات هست که نافی متافیزیک ، خدا ، ارزشهای اخلاقی و واقعیت خارجی غیر محسوس هست . در نتیجه هر گونه اقتصاد مبتنی بر ارزشهای الهی و یا اخلاقی در اون بی معنا تلقی میشه .[/quote]جناب رسول و سایر دوستان عزیز :

فکر میکنم اصول و قوانین اصلی لیبرالیسم رو ندیدیم ! ..

باید بگم که نه عقلگرایی افراطی و علم گرایی مکتب و مبانی اون نیست و ای کاش بود !! .

تفکر و فلسفه سیاسی لیبرالها (بخصوص صاحبان قدرت در اون)[b] کارکردگرایی [/b]هست .

اگر اینها عقلگرا و علم گرا بودند به هیچ وجه سوپر قهرمانهای هری پاتر ! و یا مرد عنکبوتی ، اسطوره هاشون نبود ! و یا اینکه اصلا مسیحیان و حتی یهودیان جایگاهی در جامعه اونها نداشتند ! و همگی قتل عام میشدند ! ....

تفکر مسلط بر جامعه سرمایه داری مکتب کارکردگرایی هست که آلت دست محافظه کاران بخصوص افراطیونشون شده .

در این ایدولوژی ! به هیچ عنوان به عقلانیت و علمی بودن موضوعات توجه نمیشه بلکه فقط به کارکرد و نتیجه وجود یا اعمال اونها در جامعه توجه میشه . و اگر مفهوم عدالتی که جناب آنتی وار فرمودن :

[quote] مثلا یکی از برداشت های لیبرالیسم، در میان اصولی که برای تحقق عدالت طرح می کنه می گه ، [b]عدالت وقتی اتفاق می افتد که همه از فرصت های برابر جهت رشد برخوردار باشند و اون چیزی که تفاوت ایجاد می کنه استعداد و تلاششون باشه نه برتری نژادی، ثروت و امکانات تبعیض آمیز و ... [/b]
همون طور که آقا طاهای عزیز گفتن همین اصل رو که نگاه کنیم می بینیم که لیبرالیسم از اصول خودش هم به خاطر سود بیشتر مقطعی کوتاه اومده.[/quote]

رو هم بخواهیم تفسیر کنیم باز هم در همین قالب جا میگیره .
برای جوامع لیبرالیستی این مهم نیست که کلیسای وجود داشته باشه یا آیین های مذهبی و سایر ادیان یا حتی قمارخانه و مشروب فروشی هایی مثل لاس وگاس و ... چون از لحاظ علمی و عقلی هیچ یک از منطق علمی و عقلی قابل پذیرش برخوردار نیستند اما چون در جامعه لیبرال ! دارای کارکرد تعریف شده (یعنی دارای طرفدار و مخاطب) هستند قابل قبول شناخته شده و برای نگهداشتن جامعه در گهواری کاپیتالیست بکار میرن ! حالا میخواد این موارد مسجد باشن (چون مسلمان هست) و یا کلیسا و حتی کلیسای شیطان ! چون شیطان پرست وجود داره ! مهم این است که همگی حول محور یک جامعه (خر) شده و به نظام سرمایه داری سواری میدهند ...

-----------------------------

اما در مورد این بحران یک نکته وجود داره و اون هم مابعدالسرمایه داری هست ..

به نظرم این بحران با بحران 1930 تفاوت های بسیار داره .

الان مفاهیم بسیار متفاوت هستند .

1930 مفهومی به اسم توسعه و پیشرفت ملاک اصلی تمامی گذاره های کاپیتالیستی بود ولی امروز جایگاهی برای اون وجود ندارد و بیشتر مفاهیم توسعه پایدار - و محیط زیست مطرح هست ...

اگر اون موقع بحران اصلی بیکاری و و عدم رشد اقتصادی بود ! و دنیا در آغاز جنگ . تنها چند کشور غربی پیشرفته وجود داشت که از صنعت و صادرات بهره میبردند و به تمام دنیا چنگ انداخته بودن . اما الان چندین کشور پیشرفته و دهها کشور قدرتمند مثل هند و چین و برزیل و ...
وجود دارن که اقتصادشون هر چند کوچکتر از آمریکا و غرب !! اما جاذب سرمایه و رو به اتمام توسعه هستند و یا توسعه مستقل هستند .

همونطور که قبلا گفتم سیستم اقتصاد ناسیونالیستی در حال گذار به جهانی شدن هست و این مهم نیاز داره تا هیچ دولت مقتدری در دنیا وجود نداشته باشه ! و صلح جهانی !! یا دمکراسی جنگی وجود داشته باشه .

از بزرگترین اشتباهات آمریکا (که هیچ وقت دلیلش رو نفهمیدم) نابود کردن کمونیست بود ! .

کمونیسم نسخه ای دروغین بر پایه اطلاعات و نظریه های غلط (به ظاهر درست) در جهت نابود سازی اقتصادی و فقیر کردن کشورهای دارای سیستم سرمایه داری و یا مقتدری بود که میتونست جلوی آمریکا و غرب در بیاد ! ولی مثل اینکه کهنه کمونیسم رو زیادی پیچوندن و آبش بیش از حد گرفته شد تا حدی که الان همه شدن سرمایه دار !...

- وقتی همه گروهها سر موضوعی مثل نابود کردن یک شاه یا حکومت به توافق میرسن - خوشی و اتفاق نظر اونها تا نابودی پادشاه هست ! ولی بعد از اون جنگشون شروع میشه و دیگه بحران در درون مرزهای داخلیشون سیر میکنه . الان که همه دنیا شدن سکولار ! دمکرات و سرمایه دار ! حالا این رقابت بین خودی هاست که بحران رو میسازه . و غرب طی دوره بعد از فروپاشی شوروی هر غلطی که خواسته کرده تا بحرانی رو درست کنه تا بتونه شرکا رو حول اون همچنان دوست نگه داره ولی بالاخره این میخواد به کجا بره ؟


بعد از سرمایه داری بشر میخواد کجا بره ؟ وقتی بقول مصطفی عزیز همه چیز رو ماشین های امروز و به نظر خودشون ترمیناتور های آینده دارن انجام میدن ؟

از همه این مفاهیم بر میاد که روزی لازمه تعدادی از رقبا حذف بشن و جمعیت جهان کم بشه و البته در بازی های کامپیوتری شرکتهای بزرگ رقیب ! رو که جای ناسیونالیسم امروز رو گرفتن میبینیم که در فضا ! سر کرات مختلف در حال جنگ هستن .

ببخشین که زیادی جلو رفتم چون خیلی میره تو فاز تخیل هست ولی اینها آینده نگری خودشون هست .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
متاسفانه سیستم بانکی ایران و به قول مسئولان سیستم بانکی اسلامی در مقایسه با سیستم بانکی آمریکا از اسلام بیشتر دور است
اگر درصد های سود بانکی بویژه در وام خانه را نگاه کنیم این واقعیت بیشتر مشهود می شود

بیشتر درخواست مردم وال استریت محدودیت و نظارت بر سیستم های مالی و بانکی است نه از بین بردن سیستم سرمایه داری
مردم نمی خواهند که بانک ها با سرمایه های مردم ریسک زیاد کنند و پولشان بباد رود

در نهایت کاش کسی سیستم بانکی و مالی آمریکا و درصد سود ها را بهتر شرح می داد
چون الان من و خیلی از دوستان نمی دانیم دقیقا از چه حرف می زنیم

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اصلا خیالی بیش نیست من آرزومه ولی محال میدونم icon_smile icon_smile

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.