marshal1987

تاپیک جامع سرتیپ خلبان ناصر رضوانی

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

[b]عکس برداری از محل استقرار سپاه سوم عراق
خاطره از: سرهنگ خلبان "ناصر رضوانی"[/b]




یکی از عوامل اصلی طراحی رزمی، کسب اطلاعات و آگاهی دقیق از وضعیت آرایش دشمن در منطقه عملیات، و همچنین جزئیات و چگونگی محل تاسیسات و سایر اهداف استراتژیک و حیاتی در عمق خاک دشمن است. این وظیفه در طول هشت سال دفاع مقدس به عهده گردان های شناسایی تاکتیکی هوایی بود که با بهره گیری از هواپیماها و خلبانان شجاع و جان بر کف خود، با به جا گذاشتن خاطراتی تلخ و شیرین در موارد بسیاری، کلید افتخارات رزمندگان اسلام گردیدند.
خلبانان این هواپیماها با انجام صدها ماموریت جنگی برون مرزی درحالی که تنها سلاح آنان ایمان و اعتقاد و توکل به خدا بود، بارها یکه و تنها به خاک دشمن نفوذ کرده، با گذشتن از سد پدافندی گسترده و درگیری با انواع تهدیدهای هوایی، مراکز فرماندهی و کنترل پایگاه ها و پادگان ها، سایت های ارتباطی و راداری و سایر اهداف مورد نظر را عکس برداری و شناسایی بصری می کردند.
در پی انجام این ماموریت ها بود که بر مبنای اطلاعات به دست آمده، هدف ها انتخاب و متعاقبا"به وسیله هواپیماهای شکاری بمب افکن مورد حمله واقع گشته و زمینه تهاجم گسترده رزمندگان جان بر کف مهیا می شد. از جمله این نمونه ها می توان به عملیات بزرگ و پیروزمند فتح المبین، بیت المقدس، کربلاها، والفجرها و. . . اشاره کرد.


از عملیات آگاه شدم

ساعت حدود 5صبح بود که از خواب برخاستم. می دانستم که امروز در برنامه پروازی هستم، اما نمی دانستم که به کجا خواهم رفت. بیش از 3ماه از شروع جنگ گذشته بود و هنوز دشمن در خاک ما مشغول جنایات خویش بود. حوالی ساعت 8صبح بود که دستور پروازی را به دستم دادند.
در این روزها ماموریت های شناسایی دو نوع بودند: یا به منطقه عملیات و محل استقرار و تجمع نیروهای سطحی دشمن مربوط می شد و یا عکس برداری از نقاط حیاتی در عمق خاک دشمن. که هر کدام با در نظر گرفتن عوامل مختلف، ویژگی های مخصوص به خود را داشت. اغلب این ماموریت ها در ارتفاع متوسط یا کم انجام می گرفت، به خصوص نفوذ به خاک دشمن که در ارتفاع بسیار کم (حدودا در ارتفاع کم تر از 30متر) انجام می شد و تهدیدات پدافندی دشمن، در این ارتفاعات حالت های خاصی داشت که اقدامات تاکتیکی برای مقابله با آنها نیز بسیار متنوع بود.
البته گاهی این ماموریت ها در ارتفاع بالا انجام می شد که آن نیز نیاز به تاکتیک دیگری داشت و هر کدام طراحی مخصوص به خود را طلب می کرد.





محل ماموریت و موانع آن مشخص شده بود

با توجه به ماموریت ابلاغی مختصات جغرافیایی هدف را روی نقشه پیاده کردم. منطقه ای که باید در پوشش عکاسی ما قرار می گرفت در آن سوی "گیلانغرب" قرار داشت. ما باید از محل استقرار سپاه سوم عراق، از جمله مرکز فرماندهی، یگان هلی کوپتری و نیز وضعیت آرایش سپاه عکس می گرفتیم.
هواپیمای رهگیر عراقی، 4سکوی پرتاب موشک های سام-2و سام-6 و تعدادی آتشبار ضد هوایی، مجموعه تهدیدات موجود در منطقه را تشکیل می دادند. زمان پرواز ساعت 1بعد از ظهر انتخاب شده بود. ما جهت طراحی و هماهنگی فرصت کافی داشتیم و با توجه به بعد مسافت به سوختگیری هوایی نیز نیازمند بودیم.


اهداف را دسته بندی کردم

اهداف مورد نظر را به ترتیب اولویت مشخص کردیم. ارتفاع پرواز عکاسی 15000پا محاسبه و تعیین شد این ارتفاع از نظر بعضی از سیستم های پدافند هوایی بسیار خطر ناک بود. در این فکر بودیم که با توجه به اولویت ها، بعضی از اهداف را به عنوان "اهداف ثانویه" در نظر بگیریم ولی نمی توانستیم به سادگی به یک نتیجه مثبت برسیم. تصمیم گرفته شد هر طور شده همه هدف های درخواست شده را در پوشش عکاسی قرار دهیم. سه نوع دوربین برای انجام این ماموریت در نظر گرفته شد و قرار شد که هواپیما به سیستم های جنگ الکترونیکی مجهز شود. نیازمندی ها به گردان نگهداری ابلاغ شد.


پس از شرکت در جلسه توجیهی پرواز کردیم

جلسه توجیهی با خلبانان هواپیمای سوخت رسان و انجام هماهنگی های لازم در ساعت30/10صبح انجام گردید و قرار شد هواپیمای تانکر ساعت 30/11از مهرآباد پرواز کرده، روی آسمان ساوه در ارتفاع 20000پایی منتظر بماند. آخرین هماهنگی زمینی و بررسی مجدد طرح پروازی، با حضور افسر اطلاعات عملیات و هواپیمای اسکورت خودی همه و همه بررسی شد. ساعت بلند شدن هواپیما نزدیک بود. درحالی که دعایی زیر لب زمزمه می کردیم، با اسم پروازی " شهاب-3" از برج مراقبت اجازه پرواز گرفتیم.
پس از بلند شدن، ارتفاع 5000 پایی را تا حوالی شهر ساوه حفظ کردیم سپس مبادرت به اوج گیری کرده، هواپیمای تانکر را در آسمان آبی کشورمان مشاهده کردیم. طبق قرار قبلی به سمت کرمانشاه جهت گرفتیم. حوالی همدان با حداکثر سرعت به ارتفاع 18000پایی صعود کرده، درست در پشت هواپیمای تانکر و زیر دم آن قرار گرفتیم. با حفظ کامل سکوت رادیویی به پرواز ادامه دادیم. ما تقریبا شمال غرب کرمانشاه بودیم و هواپیمای تانکر به آهستگی خود را به ارتفاع 15000پایی سطح دریا رسانده بود و درحالی که با فرودگاه صحبت می کرد، اجازه گرفت به سمت شهر و فرودگاه کرمانشاه پرواز کند. با هماهنگی رادار منطقه و پس از آخرین سوختگیری به سمت هدف جهت گرفته، به ارتفاع 200پایی رسیدیم. قرار بود پس از گذشتن از مرز و قرار گرفتن در سمت پروازی مورد نظر، با حداکثر سرعت به ارتفاع 15000پایی صعود کنیم.



از مرز با سرعت و ارتفاع کم زیاد گذشتیم

هنگام عبور از مرز نقاط خالی از جمعیت را جهت عدم رویت توسط دیده بان ها انتخاب کردیم و ضمن پرواز در ارتفاع بسیار کم و حداکثر سرعت ممکن چشم به اطراف خود دوختیم. سپس از روی صخره ها و لابلای ارتفاعات پر برف غرب کشورمان عبور کردیم و به مناطق کم ارتفاع و نسبتا مسطح خاک عراق رسیدیم. طبق اطلاع قبلی اولین سایت موشکی سام-6در 12کیلومتری سد راه مان قرار داشت که کم و بیش موج رادار جستجوگر آن را روی صفحه هشدار دهنده راداری خود مشاهده می کردیم. سیستم های ضد الکترونیکی را به منظور ایجاد اختلال در سایت موشکی به کار انداختیم. طبق نقشه پیش می رفتیم و هر لحظه منتظر عکس العمل جدی بودیم و تمام حواس مان متوجه بیرون و همچنین سیستم هشدار دهنده راداری بود. سرانجام زمان اوج گیری فرا رسید.
همین که به ارتفاع 2000پایی از سطح زمین رسیدیم و از آن گذشتیم، تعداد سیستم های پدافندی و راداری که روی ما کار می کردند بیشتر شد و تقریبا صفحه نشان دهنده راداری، مملو از علامات مختلف و چراغ های مربوط به آنها گشت. ما تقریبا روی منطقه قرار داشتیم که از سمت راست علامت شلیک موشک سام-6را مشاهده کردیم ولی با چشم چیزی ندیدیم. با سرعت زیادی پرواز می کردیم و زمان به کندی می گذشت. اکنون دیگر به ارتفاع دلخواه رسیده بودیم و طبق طرح روی مسیر قرار داشتیم. منطقه مورد نظر زیر پای ما قرار داشت و دوربین ها به خوبی کار می کردند.


دوفروند هواپیمای عراقی مرا تهدید می کردند

کمی بعد اولین صدای آشنا روی کانال رادیویی به گوشم رسید. صدای هواپیمای تانکر بود که می گفت:
- شهاب3رادار شما را صدا می زند، روی کانال مربوطه به گوش باشید.
صدای رادیو را زیادتر کردم. رادار اخطار کرد:
- شهاب-3دو فروند هواپیمای عراقی به سمت شما در پروازند، فاصله آنها با شما 18مایل است.
مدت زیادی نگذشت که رادار فاصله آنها را 12 مایل به راست اعلام کرد و بلافاصله دستور داد که به سمت چپ گردش کنیم اما هنوز 10مایل دیگر تا انتهای منطقه داشتیم. طبق محاسبه ما، چون هواپیماهای رهگیر از سمت راست و از زاویه 90درجه به ما نزدیک می شدند، زمان کافی برای ادامه ماموریت وجود داشت، اما مجددا اپراتور رادار با صدای مضطربی اعلام کرد:
- شهاب-3هرچه زودتر به سمت چپ گردش کنید هواپیماهای عراقی در 8 مایلی شما قرار دارند.
هنوز به چشم چیزی نمی دیدم و هشدار دهنده راداری نیز وجود هواپیماهای رهگیر را نشان نمی داد. چند مایل بیشتر به انتهای منطقه هدف باقی نمانده بود که صدای سیستم هشداردهنده و همچنین نشان دهنده های این سیستم وجود هواپیماهای دشمن را در سمت راست اعلام کرد. بار دیگر اپراتور رادار درحالی که بغض گلویش را گرفته بود اعلام کرد:
- شهاب 3 با شما هستم دشمن در 4مایلی سمت راست شماست. هر چه سریع تر به سمت چپ گردش کنید.
در همین لحظه با چشم دو هواپیمای عراقی را به صورت دو نقطه در سمت راست مشاهده کردم. بلافاصله با انجام یک مانور شدید، به سمت چپ گردش کرده و شروع به کاهش ارتفاع کردم. در مدت کوتاهی ارتفاع آن قدر کم شد که به نزدیک زمین رسیدم. هواپیماهای عراقی دیگر از دید ما خارج شده بودند و ما صدای اپراتور رادار را نیز نمی شنیدیم.
طبق اعلام بعدی رادار هواپیماهای عراقی به سمت ما شلیک کرده بودند، ولی به لطف و خواست خدای متعال ما از گزند دشمنان در امان مانده بودیم و توانستیم به نحو احسن از منطقه عکس برداری کنیم. ما هنوز با انجام مانور در ارتفاع کم ادامه مسیر می دادیم تا از تعقیب احتمالی در امان باشیم و در همان حال به سمت کشورمان درحال پرواز بودیم. نشان دهنده های راداری دیگر چیزی را نشان نمی داد و ما تقریبا 30مایل از مرز دور شده بودیم.




سوخت کم شده بود و سریعا سوختگیری کردیم

ضمن تماس با رادار به سمت هواپیمای تانکر پرواز کردیم. بنزین هواپیما بسیار کم شده بود و حالت خطرناکی داشتیم، سرانجام به تانکر متصل شدیم و پس از بنزین گیری، به سمت مهرآباد پرواز کرده و سالم به زمین نشستیم.
ظهور و چاپ عکس ها و پیاده کردن اهداف مورد نظر روی آنها را بلافاصله آغاز کردیم. وقتی فیلم دوربین اصلی روی قرقره ها قرار گرفت دیدیم که به خواست خدا تمام منطقه عکس برداری شده و همه درخواست ها انجام گرفته. هنگامی که در تصویر آتشبار پدافند هوایی عراق و انفجار موشک های سام در زیر و اطراف هواپیما را مشاهده کردیم، مجددا شکر خدا وند منان را به جای آوردیم.
بعدها متوجه شدم که این عکس ها در طرح ریزی عملیات نیروهای رزمنده، بسیار موثر و مفید واقع شده و کلیدی در راه پیروزی رزمندگان زمینی ما بوده است. دانستن این موضوع باعث شد که بیشتر احساس خوشحالی و سربلندی کنم و خداوند متعال را نیز بیشتر برای الطاف و کمک هایش سپاس گویم.



منبع: سنترال کلابز
با تشکر از moh-597
  • Like 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

مقدمه:
88w8j2v6ckl6v4hre7nd_thumb.jpg
در سلسله مقالات "شاهین به آشیانه باز میگردد" بار ها و بارها به نقش گردان 11 شناسایی-تاکتیکی در برهه های مختلف جنگ پرداختیم و از شاهکارهای تکرر نشدنی خلبانان و متخصصان فنی این گردان سخن راندیم. با تمام این اوصاف همواره جای خالی یگ گفتگوی مفصل و موشکافانه با حداقل یکی از خلبانان این گردان احساس میشد که بارها نیز از طرق شما خوانندگان عزیز به ما پیشنهاد گردید. به این ترتیب بر آن شدیم تا این خلا را به بهترین نحو ممکن پر کنیم.
برای انجام این مصاحبه به دنبال نقطه آغازی بودیم که در مصاحبه بازمانده ( ماهنامه شماره 218 صنایع هوایی) این اتفاق افتاد.در آن مصاحبه که با امیر سرتیپ دوم خلبان نمکی داشتیم وی بهترین گزینه را سرتیپ دوم خلبان ناصر رضوانی معرفی نمود.
امیر ناصر رضوانی فرمانده پیشین گردان 11 شناسایی در دوران حساس دوران دفاع مقدس در انتدای سخن ، ما را کاملا با روح متفاوت و منحصر به فرد حاکم بر گردان شناسایی ، نسبت به دیگر گردان های فعال در جنگ آشنا کرد. بدون اطاله کلام به سراغ اصل مطلب میرویم:

qek05hyt2joxtv28wxxs_thumb.jpg

ـ نقش RF-4ها را در زمان جنگ و صلح بيان كنيد؟

در ابتدا اين اصل را بگويم كه هواپيماي RF-4 براي زمان صلح طراحي شده است و اين يك اصل راهبردي در خريد و استفاده از هواپيماهاي شناسايي است؛ يعني هواپيماي شناسايي در زمان صلح نبايد بيكار بنشيند، بايد به صورت منظم و برنامهريزي شده از مواضع و مكانهايي از سرزمين دشمن كه اگر احيانا جنگي بين ما و آنها درگرفت، اين مكانها اهداف هواپيماهاي بمبافكن ما خواهد بود، عكسبرداري كند، اين عكسها طبقهبندي و تفسير شود. پروازهاي بعدي در واقع عكسهاي قبلي و اطلاعات به دست آمده قبلي را به روز ميكند و اينچنين در هنگام بروز هرگونه تنش، گردانهاي بمبافكن با اطلاعاتي كه فرماندهي اطلاعات و شناسايي در اختيار آنها ميگذارد، با چشم باز و علم به تمامي تهديدات با استفاده از نقشههاي به روز شده و عكسهاي جديد از هدف، سربخت آنها رسيده و با موفقيت بالايي كه قسمتي از آن در واقع نتيجه زحمات گردان شناسايي است، هدف خود را منهدم ميكنند. اين از نحوه فعاليت RF-4 در زمان صلح!
پشت سر آنها، يك فروند هواپيماي شناسايي حركت ميكند كه وظيفه آن شناسايي و عكسبرداري قبل از حمله
(Pre flight Reconnaissance) است. پشت سر هواپيماي شناسايي، دسته پروازي هواپيماهاي بمبافكن حركت ميكنند تا هدف را منهدم نمايند. پشت سر اين هواپيماها نيز باز هم يك فروند هواپيماي شناسايي در حال حركت است كه كار عكسبرداري پس از انجام حمله (Post Flight Reconnaissance) را صورت ميدهد. بالاي سر اين هواپيماها نيز چند فروند هواپيما مجهز به موشكهاي هوا به هوا نقش اسكورت يا Top Cover را بازي ميكردند. با توجه به اينكه ما در نيروي هوايي ايران در زمان جنگ، هواپيماي SAM KILLER نداشتيم در نتيجه نميتوانستيم عمليات تركيبي انجام دهيم بنابراين در زمان جنگ نيز با توجه به نياز حياتي يگانهاي ارتش اعم از زميني و هوايي، باز هم از راهبرد زمان صلح استفاده ميكرديم يعني به صورت كاملا بيسر و صدا و تك فروندي وارد فضاي هدف شده، عكسبرداري ميكرديم و بر ميگشتيم در واقع مثل همان شعار معروف گردان 11 شناسايي
"Unarmed-alone-Unafraid"!
ما در بسياري از موارد براي پرواز برونمرزي شناسايي، به رادار مسيرهاي داخلي به غير از مسير اصلي پرواز ميداديم مثلا قرار بود از پالايشگاه كركوك عكسبرداري كنيم، به رادار مسير «قم ـ كاشان ـ همدان» را ابلاغ ميكرديم. پس از برخاست ارتفاع پايين را حفظ كرده و با قرار قبلي با هواپيماي سوخترسان بلافاصله پس از رسيدن به آن، مستقيم بالا كشيده و به سوخترسان ميچسبيديم. رادار خودي تا آن لحظه ما را در ديد نداشت و در اين لحظه نيز فقط يك نقطه كه جنگنده ما به علاوه سوخترسان بود را در صفحه مشاهده ميكرد. با گرفتن سوخت به سرعت شيرجه كرده و باز به ارتفاع پايين ميآمديم و بدون اطلاع رادار از مرز خارج شده و عكسبرداري ميكرديم و بر ميگشتيم. در حين اين رفت و برگشت افسر رادار مرتبا ما را در راديو صدا ميزد و دنبال ما ميگشت! اين تاكتيك به اين خاطر بود كه گاهش خودي ناخواسته نقش ديدهبان دشمن را بازي ميكند يعني با ارتباطي كه نفر رادار با ما داشت و مكالماتي از ما كه دشمن آن را به دقت شنود ميكرد، ماموريت ما لو رفته و احتمال شكست عمليات و مورد اصابت قرار گرفتن هواپيماي شناسايي به طرز شگرفي بالا ميرفت!
اينجا يك اصل ديگر نيز در رابطه با پروازهاي اكتشافي مطرح است كه در واقع اصليترين ركن پرواز شناسايي محسوب ميشود! «اصل غافلگيري» كه همانطور كه عرض كردم ما بدون اطلاع رادار به عمليات شناسايي ميرفتيم. البته در موارد معدودي نيز با اسكورت لب مرزي F-14 به ماموريت برونمرزي رفتيم كه اينگونه پروازها ادامه پيدا نكرد و باز هم پروازهاي تك فروندي با به كارگيري اصل غافلگيري ادامه پيدا كرد.
تاكتيك ديگري نيز كه ما از اساتيد خود آموخته بوديم و در واقع تجربه جنگ ويتنام بود اين بود كه ما چند هدف را در يك ماموريت گنجانده و عمليات را آغاز ميكرديم. جالب اينكه در اين تاكتيك نيز اصل غافلگيري مهمترين عامل در برنامهريزي است. به اين صورت كه ابتدا به سمت هدف اول حركت ميكرديم. عكسبرداري آغاز ميشد! هنوز نرسيده به بالاي سر آنها در حالي كه اطلاع ديدهبانهاي مرزي پدافند آن نقطه هشيار شده و منتظر ما بود، گردش كرده به سراغ هدف دوم و بالاخره سوم ميرفتيم و به اين ترتيب با غافلگير كردن دشمن ماموريت خود را به انجام ميرسانديم.

ـ خيلي جلو رفتيم، كمي به عقب برگرديم! از دوران آموزش خود در ايالات متحده و خاطراتي كه از آنجا داريد برايمان بگوييد.
grp6pdbppfh72c5lmm3v_thumb.jpg
من در بدو ورود به نيروي هوايي در سال 1343 به رشته فني پيوستم اما عشق به پرواز لحظهاي مرا آرام نميگذاشت. حدود يك سال بود كه در رشته فني مشغول طي دوران آموزش بودم كه با قبولي در آزمون ورودي دانشكده خلباني وارد رسته خلباني شدم. پس از طي كلاسهاي زميني و مراحل مقدماتي پروازي اين افتخار را داشتم كه به همراه 8 نفر از نخستين خلبانان كابين جلو كه قرار بود هدايت F-4 را بياموزند با 7 نفر ديگر از شاگردان كابين عقب به ايالات متحده اعزام شديم. يعني 8 نفر خلبان كابين جلو و 8 نفر خلبان كابين عقب!
در آن زمان با توجه به اينكه كتاب رادار F-4 را به ما نداده بودند من هر روز به صورت پنهاني به پست فرماندهي پايگاه ....................... ميرفتم، كتاب رادار را جلوي خودم ميگذاشتم، متن آن را به صورت فارسي نوشته و شكلها را نيز به صورت دستي ميكشيدم. پس از ورود به ايران توانستم كتاب رادار را بازسازي كنم.
بازسازي كتاب كه تمام شد قرار شد كلاس آموزش عملكرد رادار F-4 برگزار شود. يك مستشار امريكايي آمد و گفت: «من تدريس در اين كلاس را برعهده ميگيرم.» جناب «مينو سپهر» كه از خلبانان برجسته نيروي هوايي بود به آن متشار گفت: «رضواني درس ميدهد! احتياجي به شما نيست!» وي گفت: «شما كه كتاب رادار را نداريد، نميتوانيد آن را به ديگران آموزش دهيد!» آقاي مينو سپهر گفت: «شما كاري نداشته باشيد! ما از عهده آن برميآييم!» در آن زمان بود كه من براي نخستين بار رادار را با درجه ستواندومي درس دادم و با اينكه تنها كتاب «نبردهاي هوا به هوا» را در ايالات متحده مطالعه كرده و دوره شبيهساز آن را ديده بودم و كلاس آن را طي نكرده بودم، آموزش «نبردهاي هوا به هوا» را نيز براي نخستين بار در كشور راهاندازي كرديم.

ـ شما در آغاز خدمت، خلبان كابين عقب F-4 شديد! آيا در RF-4 نيز كابين عقب بوديد، يا به كابين جلو رفتيد؟!

به 3 عامل من ترجيح دادم در RF-4 كابين عقب بروم و در آنجا بمانم. يك اينكه كابين عقب RF-4 برخلاف كابين عقب F-4 و F-14، نقش سنگين عمدهاي در انجام ماموريت دارد. در واقع بيشتر امور پرواز شناسايي در RF-4 به دوش كابين عقب است. دومين عامل اين بود كه من تنها خلبان كابين عقب بودم كه دوره پرواز شناسايي از پايه يعني آموزش «فيزيك نور» گرفته تا شناخت عدسيها و دوربينها و ... را با استاد آموزش ديدم. پس از آن من دوره «تفسير عكس» را كه بعدها فقط براي مفسران عكس برگزار ميشد و خلبانان پس از من آن دوره را نگذراندند طي كردم. دوره ما دوره بسيار گراني بود و هزينه زيادي براي آموزش ما پرداخت شده بود. ديگر خلبانان كابين عقب كه پس از من اعزام شدند اين دورههاي پايه را از روي اسلايد و صداي ضبط شده استاد ياد گرفته بودند. در نتيجه خوشبختانه دوره آموزشي كه براي من گذاشته شد دورهاي جامع و كامل بود كه متاسفانه تكرار نشد. بعدها در حالي كه جنگ شروع شده بود و خلبانان برجستهاي در كابين جلو داشتيم، من حس كردم كه اگر از كابين عقب به جلو بروم خلايي در اين رده ايجاد خواهد شد كه باعث شد از تصميم به رفتن به كابين جلو منصرف شوم. سومين عامل اين بود كه من همواره دوست داشتم در كار و وظيفهاي كه به عهده من است بهترين باشم. من در كابين عقب بهترين بودم اما اگر به جلو ميرفتم ديگر بهترين نبودم! برجستهترين خلبان و در واقع خلبان شماره 1 در بين خلبانان كابين جلو شهيد والامقام «فريدون ذوالفقاري» در زمان فرماندهياش بر گردان 11 شناسايي به من پيشنهاد داد كه به كابين جلو بيايم. حتي من تعدادي پرواز آموزشي نيز با
RF-4 به منظور انتقال به كابين جلو انجام دادم اما به همين عللي كه عرض كردم، ترجيح دادم در كابين عقب باقي بمانم. اين نكته جالب را هم عرض كنم، در ايالات متحده، خلبانان كابين عقب RF-4 نسبت به خلبانان كابين جلو درجه بالاتر و تجربه پروازي بيشتري داشتند كه اين نشان از اهميت و نقش قابل توجه كابين عقب در انجام موفق يك پرواز شناسايي دارد.

ـ آيا براي پرواز با RF-4 دوباره به ايالات متحده اعزام شديد؟

بله! در دوران آموزش RF-4 من اين شانس را داشتم كه مخصوصا به وسيله فرمانده گردان شناسايي پايگاه سرهنگ «داربيشاير» آموزش ببينم. اين فرد از قهرمانان جنگ ويتنام بود كه پروازهاي شناسايي متهورانهاي را در طي اين جنگ به ثبت رسانده و «آرم سينه قهرمانان جنگ ويتنام» را به وي اعطا كرده بودند. در سمت شاگردي اين خلبان، من درسهاي زيادي آموختم كه خوشبختانه بعدها توانستم به لطف خدا در برهههاي حساسي از جنگ آنها را به كار بگيرم.

ـ نقش يك فرمانده چه در دوران آموزش و چه در دوران خدمت را چگونه ارزيابي ميكنيد؟

يك فرمانده همانطور كه ميتواند استعداد و تواناييهاي نفر زيردستش را كور كند و از بين ببرد، ميتواند آنها را در وجود نفر متبلور و شكوفا كند. باعث شود آن فرد بتواند از بيشينه تواناييهاي ذهني و جسمي خود استفاده كند.
هيچوقت فراموش نميكنم! تازه از امريكا برگشته بوديم كه يك روز سرگرد «سيدرضا رضوي» به من گفت: «قرار است به عراق يك حمله غافلگيرانه انجام دهيم. تو بايد «طرح ناوبري» (Navigation Log) آن را تهيه كني! برو ببينم چه ميكني!» من كه به تازگي دوره آموزش را تمام كرده بودم اصلا از جزييات تهيه يك طرح ناوبري حمله اطلاعي نداشتم. بلافاصله به سراغ استاد خلباناني كه متخصص تسليحات (Weapon) بودند رفتم و اطلاعات لازم را كسب كردم. از ساعت 7 غروب طراحي را در پست فرماندهي شروع كردم و ساعت 5 صبح به اتمام رساندم. صبح اول وقت جناب رضوي آمد و گفت: «رضواني تو شب اينجا بودي؟!» گفتم: «بله جناب سرگرد!» گفت: «كي به تو گفت شب بموني؟!» گفتم: «شما نگفتيد شب بمون! گفتيد طرح رو درست كن، من هم ماندم و درست كردم!»
براي آقاي رضوي مهم اين بود كه نفر زيردستش را محك بزند و براي من هم مهم اين بود كه وظيفه محوله را به نحو احسن انجام دهم. همان روز ارتشبد «خاتمي»، فرمانده وقت نيروي هوايي براي توجيه خلبانان (Brie Fing) پيش از عمليات به گردان آمد. جناب رضوي در آغاز جلسه توجيه رو به تيمسار خاتمي گفت: «تيمسار! رضواني بدون دستور، سرخود ديشب در گردان مانده تا طرح ناوبري را تهيه كند.» ارتشبد خاتمي رو به جناب رضوي گفت: «اينها هستند كه مملكت را نگه ميدارند!» اين فرد با اين جمله من را ساخت. اين جمله آنچنان تاثيري روي من گذاشت كه اثر آن را هنوز هم در كارهاي روزمرهام ميبينم. يك فرمانده خوب اينقدر ميتواند منشا اثر باشد. بينش بالا و درك عميق جناب رضوي از فرماندهي باعث شد كه من براي رسيدن به جايگاه حرفهاي خود نهايت تلاشم را به كار ببندم. اين فرمانده خوشفكر و بزرگوار متاسفانه با هواپيماي «ايرو كماندار» سقوط كرد و به شهادت رسيد.
در اثر تعليمات همين شخص بود كه ما متوجه شديم اگر كار خود را براساس اصول انجام دهيم هيچ دشمني حتي خود امريكا نميتواند ما را شكست دهد و اين مساله را من خود در ماموريتي به چشم ديدم.

ـ آن ماموريت؟!!!

در اوايل تشكيل گردان 11 شناسايي، ايالات متحده در خليجفارس در حال انجام مانور مشترك "Nid link" بود. فرماندهان نيروي هوايي ايران براي ارزيابي عملياتي گردان 11 شناسايي، ماموريت عكسبرداري از ناو هواپيمابر «اينترپرايز» را به گردان ما ابلاغ نمودند. در آن زمان امريكاييها همه جا ميگفتند كه «ناوهاي هواپيمابر ما «غيرقابل دسترس» "Untouchable" براي مهاجمان است.»
براي انجام ماموريت به صورت كاملا سري، من و جناب «شالچيان» به عنوان خلبان كابين جلو به پايگاه شيراز پرواز كرديم تا از مبدا آن پايگاه عمليات عكسبرداري از اينترپرايز را انجام دهيم. پس از انجام مقدمات پرواز به جناب شالچيان گفتم: «كف دريا پرواز كن و حين پرواز اصلا با من صحبت نكن!» تمامي سامانههاي راديويي و راداري را خاموش كرده، چسبيديم به سطح دريا! از روي امواج راداري ناو، سمت و فاصله آن را به دست آورده و به طرف آن در حال حركت بوديم. از لحظهاي كه حركت مشكوك ما به سمت اينترپرايز آغاز شد، نفر رادار ناو پشت سر هم اخطار ميداد كه «خودت را معرفي كن!» ما نيز در جواب به وي سكوت ميكرديم. مه غليظي كف دريا را پوشانده بود و ديد روبهرو بسيار كم! به فاصله 10 مايلي كه رسيديم، رادار هواپيما را روشن كردم و محل دقيق اينترپرايز را پيدا كنم. در اين لحظه افسر رادار ناو با فرياد آخرين اخطار را به ما داد و گفت: «اگر جلوتر بيايي مورد اصابت قرار خواهي گرفت!» باز هم سكوت كرديم و با سرعت بالا ادامه مسير داديم. در فاصله ........... مايلي ناو اتمي و بزرگ اينترپرايز در ديد چشمي ما قرار گرفت. با رسيدن به فاصله مناسب بلافاصله ارتفاع گرفته (Pop up) و يك عكس سرتاسري (Panoramic) از ناو گرفتيم و به صورت وارونه گردش كرديم و بلافاصله كف دريا چسبيديم و به سرعت از محل دور شديم. در حين بازگشت فرمانده ناو هرچه در توان داشت فرياد زد و به ما ناسزا گفت! آنقدر اين حركت سريع و غافلگيرانه صورت گرفت كه نيروهاي واكنش سريع ناو هيچ حركتي نتوانستند بكنند.
بلافاصله در پايگاه شيراز به زمين نشسته و فيلم را به لابراتوار بردند. من بالاي سر نفرات لابراتوار ايستادم تا آن را چاپ كنند. عكسهاي چاپ شده را شب، كف اتاق كنفرانس پست فرماندهي پهن كرديم و فرمانده ناوگان دريايي جاضر در رزمايش در معيت فرمانده پايگاه وارد اتاق كنفرانس شد. با رسيدن به جايي كه ما عكسها را كنار هم چيده بوديم و ناو با هواپيماهاي چيده شده در روي عرشه به همراه هواپيماهايي كه در حال پرواز بودند با تمام جزييات قابل مشاهده بود، فرمانده پايگاه رو به فرمانده امريكايي گفت: «This is your Untouchable Enterprise«. فرمانده امريكايي گفت: «چه كسي اين عكس را گرفته؟!» فرمانده پايگاه به من اشاره كرد! فرمانده امريكايي با نگاه خشمآلودي چپچپ به من خيره شد كه ميشد هزاران ناسزا بر خودش و بر من را از نگاهش خواند!

ـ به عقبتر برميگرديم! شما جزو 4 خلباني بوديد كه پيش از تشكيل گردان 11 شناسايي، به صورت كاملا سري از خاك عراق عكسبرداري ميكرديد! در اين باره توضيح دهيد!

پيش از تشكيل گردان شناسايي، يك فروند F-4D را با قرار دادن يك دوربين درون يك مخزن سوخت خارجي
(Drop Tank) آماده انجام ماموريتهاي شناسايي كردند. در اين سري ماموريتهاي بسيار محرمانه، ما هر 7 الي 10 روز پروازهايي به منظور شناسايي خاك عراق به درون خاك اين كشور انجام ميداديم. از كم و كيف اين قضيه نفرات معدودي كمتر از انگشتان دست اطلاع داشتند. فرمانده پايگاه يكم شكاري، فرمانده گردان جناب رضوي، 4 نفر خلبان و دو نفر فني كه مسوول آمادهسازي هواپيما بودند. حفاظت اطلاعات درباره اين عملياتها بسيار قوي بود به اين صورت كه اطلاعات از طريق هيچيك از نفرات ديگر به بيرون درز نميكرد چون اگر عراقيها به اين مساله پي ميبردند و به هر طريقي هواپيماي ما را مورد اصابت قرار ميدادند، به عنوان جاسوس ما را اعدام ميكردند. پيش از پرواز، دو نفر از افراد مطلع و اهل فن يكي در پايگاه رادار همدان و ديگري در رادار دزفول مستقر ميشدند و با گرفتن مسووليت هدايت ما، نميگذاشتند ديگر نفرات رادار ايستگاه مربوطه از جزييات و مسير پروازي ما آگاه شوند.
به اين صورت پروازها ادامه پيدا كرد تا تشكيل گردان 11 كه كارها به صورت سيستماتيكتر با استفاده از هواپيماي قدرتمند RF-4E كه به هيچوجه از لحاظ قدرت عكسبرداري و عملكرد عملياتي قابل مقايسه با آن F-4D بهينه شده نبود ادامه پيدا كرد و در نتيجه ما در زمان آغاز جنگ تحميلي عكسهاي تقريبا به روز جديدي از حساسترين و مهمترين اهداف نظامي و اقتصادي از فواصل نزديك مرز تا عمق خاك عراق در اختيار داشتيم كه جا دارد به تمامي كساني در آن برهه جان خود را در كف اخلاص گذاشتند و در راه ميهن به چنين ماموريتهاي خطرناكي رفتند و صد البته تعداد زيادي از آنها الان در ميان ما نيستند درود بفرستيم.

ـ با توجه به حضور گسترده مستشاران امريكايي در ايران، نحوه رفتار آنها با ايرانيها چهطور بود؟ آيا صحت دارد كه فرماندهان ارتش ما كاملا مطيع اين مستشاران بودند؟

به هيچوجه! خاطرم هست تازه گردان 11 تشكيل شده بود. يك روز جناب سرهنگ «محمود قيديان»، فرمانده گردان در مراسم صبحگاه وارد محوطه شد و ايست، خبردار دادند و نفرات گردان براي فرمانده احترام نظامي گذاشتند. در گردان يك سرهنگ مستشار امريكايي بود كه به ايست خبردار توجهي نكرد و احترام نگذاشت. جناب قيديان كه يك نظامي برجسته و خلباني واقعا كاركشته بود مستقيما به سراغ وي رفت و با لحن توهينآميزي گفت: «سرهنگ! دفعه بعد كه به گردان ميآيم، تو هم بايد مثل بقيه به من احترام نظامي بگذاري!» سرهنگ امريكايي كه كاملا جناب قيديان را ميشناخت در حالي كه كاملا شوكه شده بود فرياد زد: «بله قربان!» همانطور كه عرض كردم اينطور نبود كه امريكاييها سوار بر ما باشند و به ما دستور بدهند. متاسفانه افسران ارشدي هم داشتيم كه خود را ارزان ميفروختند اما قالب به اتفاق فرماندهان كه نظاميان بادانشي بودند، اجازه دخالت در امور نيرو را به امريكاييها نميدادند.
در جاي ديگري خاطرم هست كه مسوول شبيهساز پرواز گردان شكاري بودم و جناب رضوي فرمانده گردان! مدتي بود كه ميديدم كارمندان شبيهساز پرواز كه امريكايي بودند دير بر سر كار حاضر ميشوند. مورد را به عرض جناب رضوي رساندم. جناب رضوي گفت: «آقاي رضواني! حرف شما براي من حرف آخر است! مطمئني؟!» گفتم: «من فردا صبح گزارش نهايي را تقديم ميكنم!» فردا صبح امريكاييها مثل هميشه به جاي ساعت 6 صبح ساعت 8 سركار خود آمدند. بلافاصله خدمت جناب رضوي رسيده و كمكاري امريكاييها را گزارش كردم. وي در جا به فرمانده نيرو زنگ زد و گفت: «تيمسار خاتم! كارمندان شبيهساز دير سر كار خود حاضر ميشوند!» فرمانده نيرو هم در جواب گفت: «به آنها بگوييد، فردا ديگر سركار نياييد!» همين تذكر قاطع براي امريكاييها كافي بود تا آنها تا آخرين روز خدمت ساعت 6 سر كار خود حاضر شوند. در مجموع ميخواهم بگويم، ايراني اگر قدر خود را بداند در هيچ نقطه دنيا و به وسيله هيچ فردي توسري نميخورد. ايراني هر كجا كه باشد يك سر و گردن از بقيه بالاتر است و اين عين واقعيت است. شما يك نگاهي به آمار ايرانيهاي خارج از كشور، شغل آنها و درآمدشان بيندازيد به صحت عرايض بنده واقف خواهيد شد.

ـ مشخصههاي يك خلبان RF-4 كه آن را از ديگر خلبانان متمايز ميكند چيست؟!

يك خلبان شناسايي در درجه اول بايد خوب ببيند! بايد خوب تشخيص بدهد! خاطرم هست يك بار با يكي از خلبانان كابين جلو به منطقه «رواندوز» رفتيم. اطراف را زير نظر داشتم كه ناگهان فرياد زد: «تانك! تانك!» گفتم: «اون تانك نيست!، سياه چادره!» جاي ديگري يكسري ديگر از مناظر طبيعي را با توپهاي دشمن اشتباه گرفته بود. يك خلبان شناسايي با توجه به آموزشهايي كه ميبيند و پروازهايي كه انجام ميدهد، تشخيص و تمايزش قوي ميشود كه به راحتي ميدان نبرد را مانند يك دوربين ثبت و تفسير ميكند. مثلا به راحتي يك نفتكش خالي را از پر تشخيص ميدهد. تفاوت خندق و خاكريز را ميداند و هزار و يك نكته ديداري ديگر كه لازمه يك خلبان هواپيماي اكتشاف هوايي است را در وجود وي ميبينيد. هنگام جنگ بچههاي نيروي زميني در تفسير عكسهايي كه براي آنها ارسال ميكرديم، دچار مشكل شده بودند كه من در يك دوره فشرده، تفسير عكسهاي هوايي را به آنها آموزش دادم.
ـ از وضعيت گردان 11 پس از پيروزي انقلاب بگوييد!
گردان 11 شناسايي با توجه به اينكه در زمان پيش از انقلاب به صورت بي وقفه در حال فعاليت بود، اين جنب و جوش را به طور نسبي بعد از پيروزي انقلاب نيز حفظ كرد. در واقع صلح و جنگ براي يك گردان شناسايي معني ندارد! وضعيت گردان 11 با توجه به ركود شديدي كه پس از انقلاب در آمادگي عملياتي كل نيروي هوايي به وجود آمده بود بسيار عالي بود و اگر بگويم فعالترين و آماده ترين گردان آن زمان در نيروي هوايي گردان ما بود به گزافه نگفته ام! در دوران پس از پيروزي انقلاب، ما باز هم پروازهاي شناسايي مرزي را ادامه داديم و در همين پروازها بود كه شهيد بزرگوار«طيبي» و«كامراني» را از دست داديم.

- پس از انقلاب با توجه به وقوع حوادث ناخواسته اي كه باعث شد با انگشت اتهام منافقين انقلابي نما، تعدادي از افسران متعهد و خدمتگذار ارتش از بدنه آن جدا شوند، آيا اين اتفاق ناگوار شامل حال گردان 11 شناسايي هم شد؟!!

با كمال تاسف بايد بگويم اين مساله مانند بقيه يگان هاي ارتش گريبان گردان 11 شناسايي را هم گرفت. در طوفان هاي ابتداي انقلاب، گردان شناسايي متاسفانه دو تن از برجسته ترين خلبانان كابين جلوي خود را از دست داد. «منصور ناصري» و «حسن بيدگلي»!
جنگ كه شروع شد يقين داشتم كه آنها اگر بودند مي توانستند گره بزرگي از كار گردان شناسايي باز كنند. رفتم به سراغشان و پيشنهاد دادم كه برگردند اما آنها گفتند: «ما را اخراج كرده اند! چطور برگرديم؟!»گفتم:«من مي روم با فرمانده نيرو جناب فكوري صحبت مي كنم. شما كاري نداشته باشيد!». در نهايت اين دو خلبان برگشتند و غوغايي به پا كردند كه گردان هيچگاه فراموش نخواهد كرد.

- با توجه به اين كه خلبانان مورد اشاره، جناب ناصري و جناب بيدگلي تقريبا مدت زيادي از پرواز به دور بودند، آيا بلافاصله پس از بازگشت به ماموريت جنگي اعزام شدند؟

اول اين را بگويم كه اين دو خلبان آنقدر بي ريا و بي ادعا به خدمت برگشتند كه با اين كه درجه شان از من بالاتر بود، بدون درجه پرواز مي كردند! درباره بازگشت به پرواز، آقايان ناصري و بيدگلي حدودا يك سال بود كه پرواز نكرده بودند و براساس دستورالعمل مي بايست يك سري كلاس هاي زميني را دوباره طي كرده و پروازهاي آموزشي مربوطه را نيز به همراه استاد خلبان انجام مي دادند اما با توجه به شرايط به خصوص دوره آغازين جنگ قرار شد يك پرواز با هم انجام دهيم و تاكتيك هاي مورد نظر را تمرين كنيم. در پرواز آماده سازي آقاي ناصري تاكتيك هايي را كه قرار بود آن روز انجام دهيم يك بار روي زمين مرور كرده و با يك فروند RF-4 به آسمان حومه«ورامين» پرواز كرديم. با سرعت حدود 600 نات در ارتفاع پايين به سمت هدف فرضي براي انجام يك مانور عكسبرداري حركت كرديم. با رسيدن به نقطه آغاز مانور،هواپيما را بالا آورد و گردش ضعيفي كرد! گفتم«منصور جان، خوب نبود! حركتت جنگي نشد!»دوباره تمامي فرآيندها را به ترتيب انجام داديم كه اين بار آقاي ناصري با رسيدن به نقطه نهايي، هواپيما در كف زمين هواپيما را در گردشي به شدت 11 جي قرار داد. گازهاي خروجي موتور، گرد و خاك زمين را بلند كرد! هر دو براي لحظه اي دچار بيهوشي موقت(BLAK OUT) شديم! مخزن سوخت زير آويزگاه مركزي هواپيما، از جا كنده شد به طوري كه RF-4 مزبور تا مدتي از رده پروازي خارج شد! هواپيما را كه از گردش خارج كرده و به حالت عادي در آورديم به جناب ناصري گفتم:«حالا جنگي شد!»
فرداي آن روز كه به گردان آمديم، جناب ناصري گفت:«براي امروز بايد كجا برويم؟!». گفتم:«مي ريم وسط خاك عراق! پايگاه هوايي الكوت!». گفت:«با كي بايد برم؟!»، گفتم:«با هم مي ريم!». در توجيه طرح پروازي به جناب ناصري گفتم:«منصور جان! مي خوام حسابي چپق عراقي ها رو چاق كنيم! هر چي در چنته داري امروز بايد رو كني !»در پروازي كه به سمت اين هدف پروازي مهم و بسيار خطرناك داشتيم، چند ماموريت عكسبرداري ديگر را نيز در طرح پروازي گنجانده بودم. منصور ناصري در اين پرواز بود كه به همگان ثابت كرد كيست و چيست! در راه رسيدن به هدف از حلقه هاي متعدد پدافندي بايد رد مي شديم كه وي آنقدر كف زمين چسبيده بود كه هواپيما براي پدافند واقعا غير قابل اصابت شده بود. ارتفاع پروازي بسيار پايين ما را عكس هاي به چاپ رسيده پس از پرواز به اثبات رساندند. در يك عكس نفر توپ پدافندي از ترس برخورد هواپيما با خودش، به زير لوله هاي توپ پناه برده بود! با طي يك مسير حساب شده، در لحظه اي كه به بالاي سر پايگاه هوايي الكوت رسيديم، منصور ناصري،
هواپيما را از سرعت صوت فراتر برد و به منظور ايجاد رعب و وحشت، ديوار صوتي پايگاه را شكست!
4w0p9t4umpn4s37p9if_thumb.jpg
منبع.گنج جنگ

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

خدا این  شهید بزرگوار را رحمت کنه ، این جمله ی شما به معنی اینه که پیش از اجرای عملیات H3 پرنده های شناسایی ما تا اونجا رفتن و برگشتن و عراقی ها نفهمیدن ؟!

یعنی عملیات سوخترسانی در حمله به H3 بار دوم بوده که انجام می شده ! :thinking:

 

این که پرنده ی ایشون شناسایی میشه یا خیر رو نمیدونم چون ایشون چندین پرواز در ارتفاع بالای شناسایی هم در کارنامه دارن (اطلاعات پروازهای شناسایی زیاد در دسترس نیست و عموما نکات فنی رو از مصاحبه ی خلبان ها استخراج می کنن)

فکر نمی کنم سوختگیری مشابهی با عملیات رزمی h3 داشته باشن

چرا که پرنده های شناسایی تسلیحات حمل نمی کنن و چندین احتمال مطرح هست :

 

اولا که تک پرنده بودن و قطعا حرکت در سرعت پایین تری داشتن (نیازی برای هر چه سریع تر انجام دادن ماموریت نبوده که 8 جنگنده ی ما شناسایی نشن) و مصرف سوخت پایین تر

دوما فانتوم در زیر 5 پایلون خودش میتونه پادهای سوخت حمل کنه و این که مسلح هم نبودن و فتوفانتوم ایشون بسیار سبک تر از فانتوم های مسلحی که به h3 حمله کردن بوده و قطعا ترکیب بندی باک های سوخت خارجی و وزن و سرعت مناسب شعاع عملیاتی فتوفانتوم رو بسیار بیشتر از فانتوم مسلح به بیشینه ی بار می کنه.

 

این هم صفحه ی معرفی ایشون توی سایت نهاجا

 

شهید ذوالفقاری از زبان تیمسار ناصر رضوانی

 

او به تنهایی یک نیروی هوایی بود. من به این جمله ایمان دارم و با تمام وجود آن را می گویم مگر میشود از جنگ 8 ساله صحبت نمود و از فریدون صحبت نکرد مگر میشود صحبت از یک عملیات زمینی باشد و پای گردان شناسایی به وسط کشیده شود و از فریدون صحبتی نکرد. دوست من کاش موقعیتی پیش می آمد و تو و یار دیرینه ات فانتوم شناسایی پس از سالها از آخرین پروازت روبه روی یکدیگر قرار می گرفتید آن وقت همه به نظاره می نشستند که این غول بی شاخ دم باغیرت چطور در برابر تو تعظیم می کند .

اگر به من باشد می گویم او تو را به خوبی می شناسد و هنوز به انتظار بازگشت توست در آن شیلتر های بتنی ، دوست من فریدون هرگاه نام H3 می آید بی اختیار یاد آن پروازت با فرسیابی قهرمان می افتم که از وسط سرزمین هزار و یک شب خود را به H3 رسانده و از موقعیت جنگنده ها بر روی زمین عکسبرداری نمودی بی اختیار می گویم خدایا فریدون شاهنامه کجا و فریدون من و این مردم سلحشور کجا ...

بغداد، آن شهر را به خاطر داری شهری که نامی ایرانی دارد و به معنای باغ خداست در زبان های قدیمی... شهری که دیگر به تاریخ پر فراز نشیبش افتخار نمی کند و فقط به روز های متعددی می نازد که در آسمانش جولان می دادی و برای خلبانان و پدافندش رجز می خواندی ... فریدون چقدر جای تو خالیست امروز.

  • Like 1
  • Upvote 10

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر


سوخت رسانی جامبوی آمریکایی به رفیق ایرانی


1077525_736972619650217_378121099_o.jpg


سوختگیری برفراز دریاچه ارومیه پس از بازگشت از عملیات برون مرزی بمباران پالایشگاه K-2 کرکوک در عمق خاک عراق، سال 1361


1461002_746428672037945_753397755_n.jpg


تصویر کاخ صدام یادگاری از شهید سرتیپ خلبان فریدون ذوالفقاری


1425644_737542306259915_954856216_n.jpg

اگر در مورد تصویر سال 61 بیشتر توضیح بدهید ممنون میشم

و اینکه چرا برخی تصاویر پارلمان عراق و کاخ صدامو از خلبانان ناصر رضوانی و بهرام ایکانی میدونن؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

بسم ا...

 

عکس برداری از ناوهواپیمابر یواس اس اینترپرایز

 

rezvani2.jpg

 

2023-07-23_11-48-02.jpg

 

  • Like 6
  • Upvote 7

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.