ghermez

سهند، اسطوره مقاومت

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

[size=18]پیشگفتار[/size]

پیش از این خاطراتی از دلاوران نیروهای زمینی و به ویژه هوایی ارتش در وبلاگ درج شده است. بجا دانستم که یادی هم از دریادلان نیروی دریایی داشته باشم. آنچه در پی خواهد آمد خاطرات یکی از پرسنل ناوشکن سهند از درگیری دریایی نابرابر با ناوگان آمریکا در سال 1367 است.

شایان ذکر است که به دنبال حمله نیروهای آمریکایی به سکوهای نفتی ایران در خلیج‌فارس در 29 فروردین سال 1367، به ناوچه موشک‌انداز جوشن که در حال گشت در خلیج‌فارس بود، مأموریت داده شد که برای بررسی وضعیت به آن منطقه عزیمت کند. نیروهای آمریکایی پس از آنکه متوجه نزدیک شدن ناوچه مذکور به منطقه شدند، به ناوچه جوشن که در آبهای کشور خودمان قرار داشت، اخطار کردند که از منطقه خارج شود. فرمانده ناوچه در پاسخ به آمریکاییها گفت که «این آبهای ماست و شما باید از منطقه و از آبهای ایران خارج شوید.» سپس آمریکاییها با هدف قرار دادن ناوچه موشک‌انداز جوشن با شلیک چند موشک در نزدیکی جزیره کیش، این ناوچه را غرق و تعداد زیادی از نفرات آن را به شهادت رساند.

ناوشکن سهند که از بندرعباس عازم غرب خلیج‌فارس بود تا جایگزین ناوشکن سبلان شده و به گشت و مراقبت از جزیره خارک و سکوهای نفتی بپردازد، مأموریت یافت که به منطقه درگیری ناوچه جوشن رفته و آنها را کمک کند. نیروهای آمریکایی که از قبل آماده درگیری بودند، با شناسایی ناوشکن سهند، این ناو را در نزدیکی جزیره هنگام مورد حمله بالگردها و ناوشکنهای خود قرار دادند. در ابتدا بالگردها به ناوشکن سهند حمله کردند که با تیراندازی توپ پاشنه به طرف آنها، مجبور به عقب‌نشینی شدند. سپس از راه دور ناوشکن سهند را با موشک مورد هجوم قرار دادند و یکی پس از دیگری موشک به طرف این ناوشکن شلیک کردند، به گونه‌ای که دود و آتش از سرتاسر ناوشکن برمی‌خاست و سلاحهای آن از کار افتادند. به این ترتیب ناوشکن سهند نیز غرق و تعداد زیادی از کارکنان آن به شهادت رسیده و عده‌ای نیز مجروح شدند. در خاطره ذیل از زبان ناخداسوم بازنشسته نادرمبارکی، از بازماندگان ناوشکن سهند، به شرح وقایع آن روز پرداخته شده است.

[url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/x5073lqtvt254k2cfmj%7E0.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_x5073lqtvt254k2cfmj%7E0.jpg[/img][/url]

[size=18]
سهند، اسطوره مقاومت[/size]

4 صبح روز 29 فروردین سال 1367، مصادف با اولین روز ماه مبارک رمضان، نگهبان میز پاس بودم. مسعود عباسچی یکی از کارکنان ناو که از مرخصی برگشته بود، وارد ناو شد. با دیدن او از جایم بلند شدم و او را در آغوش گرفتم و به شوخی به او گفتم: مسعود از ترس موشکباران تهران فرار کردی؟ او که بچه تهران بود در جوابم گفت: اجل آدم درهر کجا مقدر شده باشد درهمانجا به وقوع خواهد پیوست، چه در تهران، چه در خلیج فارس. ازهم جدا شدیم، او رفت و من هم که مدت نگهبانی ام به پایان رسیده بود پست نگهبانی خود را تعویض کردم و بعد از خوردن سحری برای استراحت به خوابگاه ناو رفتم.
حوالی ساعت 8 صبح مرا از خواب بیدار کردند و گفتند: یک ماموریت فوری برای ناو مشخص شده است، سریع آماده شو! در آن زمان ناو ما برای پاره ای از تعمیرات از دریا به اسکله برگشته بود و در اسکله به سر می برد. افسر رسته پس از دریافت پیام، بلافاصله ما را در سینه ناو جمع کرد وخبر این مأموریت را بدون اشاره به جزئیات آن به ما داد. با شنیدن خبر مأموریت حساس، شور و شعف خاصی در میان بچه ها به وجود آمد. بعضی دوست داشتند با خانواده هایشان خداحافظی کنند، برخی دیگر خانواده وهمه چیز خود را فراموش کرده بودند و فقط به مسلح و آماده کردن ناو فکر می کردند. گویی به همه آنها الهام شده بود که آن روز، روز دیگری است. شهید صفرزایی رو به افسر رسته کرد و گفت چرا حقیقت را به ما نمی گویی، یک دفعه بگو می خواهیم برویم شهید شویم. ما که آمادگی برای شهادت داریم، فقط اجازه بدهید که بریمأخرین خداحافظی خودمان را با خانواده هایمان انجام دهیم؟ افسر رسته در جوابش گفت: نه اینجوری نیست، شما چرا اینجوری فکر می کنید؟
سرانجام مقدمات آماده سازی ناو تمام شد و ناو حوالی ساعت 12:00 ازاسکله جدا شد. حدود 13:30، افسر رسته و فرمانده ناو، مأموریت ما رابه صورت واضح و دقیق اعلام کردند. در ناو حالت جنگی اعلام شده بود. به ما خبر دادند ناوچه جوشن از منطقه دوم دریایی بوشهردر درگیری باناوگان پنجم آمریکا منهدم و در دریا غرق شده است. ریشه این درگیری و تعرض امریکا این بود که یک کشتی نفتی کویتی که درهمروی ناوهای آمریکایی بود، در برخورد با مین دریایی که آن را از طرف ایران می دانستند خسارت زیاد دیده بود و آمریکاییها برای فروکش ساختن این عصبانیت و وارد ساختن ضربه متقابل به ایران به اسکله های نفتی ایران حمله کرده و اسکله رشادت را به آتش کشیده بودند. از طرف دیگر ناوچه جوشن که برای دفاع از اسکله و منابع نفتی ایران به منطقه رفته بود، مورد تعرض و حمله ناوگان پنجم آمریکا قرار گرفته و در دریا غرق شده بود.
خبر تعرض ناوهای امریکایی به منابع نفتی ایران و غرق شدن ناوچه جوشن، حس انتقام جویی را در دل بچه های ناو شعله ورساخت. حدود ساعت 13:45 آژیر محل جنگ در ناو به صدا در آمد.همه سریع به محل سازمانی خود رفتند و با آمادگی کامل مستقر شدند. یک هواپیمای رهگیری و جنگی امریکا به طرف ناو حمله کرد، توپهای مستقر در ناو با تیراندازی خود به سمت آن عکس العمل نشان دادند. هواپیما مجبور به فرار شد وهواپیمای دوم به سمت ناوحمله ورشد، ولی آن هم در وارد ساختن ضربه به ناو ناکام ماند. حدود یک ربع از آغازدرگیری ما باهواپیماهای امریکایی نگذشته بود که اولین موشک به زیرتوپ 20 میلی متری اورلیکن اصابت کرد. این موشک باعث ایجاد شکاف چند متری در پاشنه ناو و از کار انداختن سامانه برق ناو شد. عده ای ازبچه هاهم به شدت مجروح شدند. با تلاش بچه ها آتش سوزی ناشی ازانفجار مهار شد و برق اضطراری ناو روشن شد. بچه ها تمام تلاش خود را برای مقابله با حملات دشمن انجام می دادند. موشکهای دشمن از زوایای مختلف به بدنه ناو اصابت می کرد و بدنه را شکافته و درداخل ناو منفجر می شد. با این وضعیت بچه ها دست از مقابله و دفاع برنمی داشتند و تو پهای ناوهمچنان کار می کرد. پزشکیار ناو به مجروحان رسیدگی می کرد. بچه ها یک به یک مجروح یا شهید می شدند. پرهیزگار رفت برای بچه های مجروح که طلب آب می کردند، آب بیاورد و دیگر برنگشت. منصور کاظمی، پزشکیار ناو در حین رسیدگی ومداوای مجروحین به شهادت رسید. عده ای از بچه ها در داخل آب بودند. دستور ترک ناو صادر شده بود، ولی اغلب بچه ها مقاومت می کردند و تا لحظات آخر قبل از غرق ناو حاضر به ترک ناو نبودند. عده ای ازهمکاران در قسمتهای داخلی ناو گیر افتاده بودند و امکان خارج شدن و نجات دادنشان نبود. درهای قسمتهای مختلف ناو به خاطر ضربات ناشی ازاصابت و انفجار موشک قفل شده بود.
ناخدا رضایی فرمانده دوم ناو، دراین وانفسا به سراغم آمد و گفت نادر! بپر تو آب، بپر تو آب! قایقهای نجات ناو باز نمی شد. آنهایی هم که باز می شدند و در داخل آب بود به خاطر اصابت ترکشهای ناشی از انفجار موشکهای امریکایی متلاشی یا سوراخ شده بود. در طرف دیگر امکان کمک و امداد هوایی وجود نداشت. دریا وآسمان منطقه در سیطره قدرت نظامی و اهریمنی آنها بود. به جنگنده های ایرانی اخطار داده بودند. هرچند در صورت درگیری هوایی،امکان سقوط جنگنده های خودی بسیار زیاد بود. آنها حتی به یدک کشهایی که قصد کمک رسانی به ما را داشتند اخطار داده بودند. خیلی جالب است دشمن وارد حریم دریایی کشور ما شود و به شناورهای ما حمله کند و اجازه هم ندهد کسی به کمک ما بیاید،امریکاییها را می گویم همانها که امروز ادعای دفاع از حقوق بشرمی کنند.

[url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/4kry22z4x2ry9nfhzuq5.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_4kry22z4x2ry9nfhzuq5.jpg[/img][/url]

با این احوال، ناوهشت موشک خورده بود. موشک نهم درست خورد زیر پاشنه چپ که من در آنجا بودم، شدت انفجار مرا از جای خودبه هوا بلند کرد و محکم به کف پاشنه ناو کوبید. چند دقیقه ای در حالت بیهوشی بودم. وقتی به هوش آمدم متوجه شدم از سرم خون می آید. چشمم پر خون شده بود. احساس گرما در دست راستم کردم، وقتی به دستم نگاه کردم دیدم آستین دستم آغشته به خون شده است. وقتی بیشتر دقت کردم متوجه شدم ترکشی به دست راستم اصابت کرده است. هنوز دست بردار نبودم. با آن حالم به سمت توپ 20 میلی متری رفتم وخواستم دوباره تیراندازی کنم؛ ولی متاسفانه به خاطر اصابت موشک، توپ از کار افتاده بود. در این وضعیت ناچار شدم جلیقه نجات خود را محکم بسته و خودم را داخل آب بیندازم.
خدا رحمت کند شهید ناواستواربهزادپناه را. یک چوب دو متری کنترل صدمات را از داخل ناو به داخل آب انداخت. از طرف دیگر آقای گلبازی یک حلقه نجات به داخل آب انداخت. چوبی که بهزادپناه به آب انداخته بود من یک سر آن را و شهیدبهزادپناه سر دیگر آن را گرفته بود. پنج متری از ناو فاصله نگرفته بودیم که یک موشک دیگر درست به زیر توپ 35 میلی متری خورد و حمیدقهرمانی بلافاصله با اصابت ترکشهای آن به شهادت رسید.
چند دقیقه ای از این رویداد تلخ نگذشته بود که یک بالگرد امریکا یی به سمت ناوحمله ور شد و یک راکت به طرف ناو شلیک کرد. اصابت ترک شهای راکت، تن بهزادپناه را نشانه رفت و او در آغوشم جان به جان آفرین تسلیم کرد. با ناراحتی رو به گلبازی کردم و گفتم: گلبازی! بهزاد شهید شد. بهزاد شهید شد.
صحنه تلخ و اسف باری بود، دریا رنگ خون گرفته بود، خورشید درسمت راست و ناو سهند در سمت چپ هر دو در حال غروب و افول بودند، اشک در چشمانمان حلقه زده بود، بغض راه گلویمان را بسته بود. بچه ها قرآن می خواندند، بعضی دعا می کردند، گروهی سرود جمهوری اسلامی را سر می دادند. رنگ آب عوض شده بود، دریا رنگ خون شهیدان را به خود گرفته بود. یک آن احساس کردم کوسه ای به طرف من می آید. به بچهها گفتم: بچه ها! اگر کوسه پای مرا زد، شما سریع مرا از جمع خود جدا کنید که فقط کوسه مرا بخورد و احتمال خطر برای دیگر بچه هاوجود نداشته باشد. در آن لحظات چشم خود را بستم و مشغول خواندن شهادتین خود شدم. جرات باز کردن چشم خود را نداشتم، بعد از مدتی دستم را به پای راست، پای چپ، دست راست و دست چپم کشیدم. دیدم دست و پایم سرجایش است. آن وقت به آرامی چشمم را باز کردم، دعای بچه ها مستجاب شد و کوسه از طرف من دور شد و رفت، آنجا امداد غیبی را با تمام وجودم احساس کردم.
هوا رو به تاریکی می رفت، ناو در حال غرق شدن بود، ولی پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی که بر روی دکل ناو بود، همچنان در حال اهتزاز بود. صحنه عجیبی بود، بچه هایی که در آب دورهم بودیم به علامت احترام به پرچم و ناوشکن همیشه جاوید سهند حالت خبردار به خود گرفتیم. بچه ها گریه می کردند. همکاران ما که در داخل اتاقکها و اتا قهای ناو محبوس مانده بودند، زنده زنده به زیر آب می رفتند. خاطرات چندین ساله خدمتم در ناوشکن سهند مانند یک فیلم ازجلو چشمم می گذشت و تنها اشک برگونه هایم جاری می شد. ناو سهند در دریا غرق شد و خورشیدهمان طرف غروب کرد. اما فردا صبح، خورشید دوباره طلوع کرد ولی سهند هیچ وقت سر از میان آبها بر نیاورد. سهند دیگر طلوع نکرد تا هر روز در این سرزمین، صلح، آرامش وامنیت و اقتدار ایران اسلامی طلوع کند. سهند طلوع نکرد تا خلیج فارس برای همیشه، خلیج فارس بماند.
زمان به تندی می گذشت، تاریکی مطلق بر دریا حاکم شده بود. هیچ امیدی به نجات نبود. ناگهان نوری از دور نمایان شد، امید نجات در دلهایمان زنده شد،همه باهم یکصدا فریاد زدیم: کمک! کمک! ما اینجاهستیم، کمک! نور به ما نزدیک شد، ید ک کشی از منطقه یکم به کمک ما آمده بود. کارکنان یدک کش با زحمت و فداکاری خود، ما را ازآب گرفتند و داخل ید ک کش منتقل کردند. در داخل ید ک کش دوباره گریه و زاری را از سرگرفتیم و به یادهمرزمان شهیدمان افتادیم، به حرف مهناوی صفرزا یی که در موقع حرکت می گفت: بچه ها من برنمی گردم. همین طورهم شد و صفرزایی برنگشت و به شهادت رسید و یا مسعود عباسچی که وقتی از او در اسکله پرسیدم: از ترس موشک باران تهران فرار کردی؟ در جوابم گفت: تقدیر و اجل انسان هر کجا باشد، محقق می شود. دقیق همان گونه شد و در خلیج فارس به شهادت رسید نه در تهران. یا ابراهیم زاده، همرزم دیگرمان که سروصورتش سوخته بود و در داخل ید ک کش و بیمارستان بر سر و روی خود می زد و می گفت: نادر! من نتوانستم کمکت کنم، نادر! من نتوانستم کمکت کنم . منظور او شهید نادر افشار جوان بود که در داخل اتاقکهای ناو زندانی شده بود و طلب کمک از ابراهیم زاده کرده بود و ابراهیم زاده نتوانسته بود به او کمک کند. برای همین در ید ک کش و بیمارستان مثل افراد موج گرفته که تعادل روحی خود را از دست داده باشد، برسر و روی خودش می زد و می گفت: نادر! من نتو انستم کمکت کنم. سرانجام یدک کش ما را ساعت 04:00 روز بعد به اسکله بندرعباس رسانید و ازآنجا ما را به بیمارستان منتقل کردند.روز 29 فروردین سال 1367 به پایان رسید، اما خاطره تلخ شرارتهای دشمن امریکایی و خاطرات شیرین و پرافتخار از خودگذشتگیهای همرزمان ناوشکن جمهوری اسلامی سهند هیچ وقت در یاد و خاطره ما به پایان نخواهد رسید.

[url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/x5073lqtvt254k2cfmj%7E0.jpg][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/thumb_x5073lqtvt254k2cfmj%7E0.jpg[/img][/url]

منبع: وبلاگ هوانورد( وبلاگی که نام کاربریم را از اون گرفتمicon_rolleyes )
http://newcoy.persianblog.ir/post/444/


[color=darkred]باتشکر
عکسها به گالری و تایپیک منتقل شد
saiedtomcat[/color]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با این که اصلا جنگ رو دوست ندارم و اعتقاد دارم همیشه باید اماده بود و نیروی بازدارندگی رو تقویت کرد. اما امیدوارم روزی انتقام شهدامون رو از امریکا بگریم

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
انشا الله تلافی خواهیم کرد با غرق کردن ناوهاشون

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]انشا الله تلافی خواهیم کرد با غرق کردن ناوهاشون[/quote]

انشا الله تلافی خواهیم کرد با نابودی کامل امریکا

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote][quote]انشا الله تلافی خواهیم کرد با غرق کردن ناوهاشون[/quote]

انشا الله تلافی خواهیم کرد با نابودی کامل امریکا[/quote]
انشا الله تلافی ریختن خونهای ایرباس ایران وتمامی شهیدان اسلام از فلسطی گرفته تا عراق وافغانستان خواهیم گرفت به قول آقای رحیمی تا زمانی که ما باتمام قدرت غرب رو سرجاشون نشونیم ما رو ول نمیکنن.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ای خدا زنده نگهمون دار تا نابودیشان ببینیم

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
پروردگارا ... به ما مردم یکتاپرست ایرانزمین قدرت بده تا با کمک دستان پرتوانت
ستمگران و جور پیشگان دنیایمان را از زمین و زمانه پاک کنیم !

آمین ! icon_rolleyes

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اين قدرت شيطاني اونقدر ريشه دوانده كه نابوديش كار ما نيست....ظهور ميطلبد!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[b][color=cyan]دوستان تا به حال بارها و بارها در تاپیک های مختلف آرزوهای کاربران سایت در مورد نابودی یانکی های ظالم رو شاهد بودیم ....

در این تاپیک 9 پست غیر از پست اول تاپیک مربوط به همین موضوع بوده ..... این پست ها همگی اسپم تلقی می شود چرا که هیچ یک در بالا بردن سطح تاپیک اثری نداشته و فقط تاپیک را بر روی اسکرول نگه می دارد

لطفا رعایت فرمایید و پست های سطحی ارسال نکنید

با تشکر[/color][/b]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با سلام
دوست عزيز وقتي رشادت مي بيني وقتي رشادت مي بيني چگونه مي تواني ساكت باشي كه كركس ها جغدها كفدارها در زمان به مهد ايمان حمله كرده باشند و هيچ دم نياوريم خير نمي شود تا ناوگان پنجم امريكا خوراك كوسه نشود ما ساكت نخواهيم نشست .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
امام خمینی (ره) وقتی فرزندشون آقا مصطفی به شهادت رسید فرموده بودند که این از الطاف خفیه الهی است .

برنده این میدان فقط شهدا بودند که در بهشت براشون باز شد و گلچین شدند و رفتند .

برای نیروی دریایی ما فقط درس عبرت بود و نقاط ضعف بسیارش و عقب موندگی تاریخی از زمان خودش آشکار شد . جالبه که این ناو ما اصلا انگار هیچ موشکی نداشته و در حد ناوهای جنگ جهانی دوم بوده و پرسنل شجاعش مظلومانه تا اخرین لحظه با توپهای ناو شلیک میکردند و بعلاوه هیچ وسیله دفاعی و ... نداشتن و بعلاوه انگار جنگ الکترونیک برای نیروی دریایی ما بعد از این روز و اینوقایع مفهوم شده و اهمیتش آشکار شده .

و برای ما و نسل های بعد درس دشمن شناسی داره و تابلوئی هست از دشمن اصلی ما که هرگز نه اونو فراموش کنیم و نه با هیچکس دیگه اشتباه بگیریم .

یادمه که یه جایی تو تاریخ خوندم که یکی از سرداران شاپور بعد از شکست روم به شاهنشاه میگه ما انتقام شکست دارا در جنگ با اسکندر را گرفتیم و در اونجا ده ها هزار رومی رو در دریا غرق کردند باضافه ده ها هزار نفر دیگه که همراه با امپراتور روم اسیر شدند . و این انتقام بعد از حدود 600 سال بود ولی هرگز از دل ایرانی ها بیرون نرفته بود .

هر چقدر هم طول بکشه از یادمون نخواهد رفت .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ناخدا فاضل كه در حمله به ناو سهند ( شايدم سبلان) مجروح شده بود و توان راه رفتنشو از دست داده بود سالها در شهرك نيروي دريايي بندرعباس ( هديش) همسايه ما بود
عجب انسان بزرگي بود . مثل توو فيلم ها . واقعا روح بزرگي داشت
علي رغم اينكه همش روي ويلچر بود و بدون عصا نمي تونست راه بره ولي وقتي باهاش حرف مي زدي مثل كوه محكم و مثل ابر آروم بود

خدا رحمتش كنه / مطلع شديم كه چند وقت پيش به رحمت خدا رفته...


مرد هاي مرد بودن امثال شهيد كهريزي و شهيد فاضل و همه ي شهداي سهند و سبلان و جوشن

روحشون شاد

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بنظر من عامل و مسبب اصلي اين اتفاقات ناگوار، كشور پست فطرت و نكبتي به نام كويت بود اين كشور در طول جنگ هشت ساله از هيچ كمكي به عراق دريغ نكرد و تا جايي كه تونست و در توانش بود از عراق به روشهاي گوناگون پشتيباني كرد از كمكهاي مالي و نظامي گرفته تا اجاره دادن جزاير خودش به ارتش عراق و اجازه استفاده از حريم دريايي و هوايي كويت براي ارتش عراق براي ضربه زدن به ايران ....... وقتي هم كه ايران براي بازداشتن اين كشور از اعمال ننگينش شروع به مقابله به مثل كرد مانند كودكان نونور لوس كه بعد از فهميدن اشتباهشون براي در امان ماندن از عواقب اشتباهشون زود پشت پدرشون قايم ميشند پشت آمريكا قايم شد و پاي آمريكا رو براي نخستين بار به منطقه و خليج فارس باز كرد ......
دليل اصلي اين درگيري خونين بين آمريكا و ايران در خليج فارس هم برخورد يك نفت كش فرومايه كويتي با يك مين بوده كه آمريكا هم به تلافي اين موضوع به اسكله هاي ايران حمله كرده و بعد هم كه ورود ناوچه و ناوشكنهاي جوشن سهند و سبلان و .............. اما چيزي كه بيشتر از همه آدم رو ميسوزونه و آزار ميده اينكه هنوز هم كه هنوزه اين كشور كثيف دست از دريوزگي و فرومايگيش برنداشته و هنوز هم درصدد ضربه زدن به ايران هست من در بين كشورهاي عربي از هيچ كشوري به اندازه اين كويت متنفر نيستم با اينكه از نظر مساحت كشور كوچكي به حساب مي ياد و جمعيت چنداني هم نداشته و نداره اما فتنه انگيز ترين و توطئه گرترين كشور حاشيه خليج فارسه، فقط آرزوم اينه كه يك روز بتونيم انتقام شهداي مظلوم سهند و سبلان رو از آمريكا و نوكر پست فطرتش كويت بگيريم

[quote]سرانجام مقدمات آماده سازی ناو تمام شد و ناو حوالی ساعت 12:00 ازاسکله جدا شد. حدود 13:30، افسر رسته و فرمانده ناو، مأموریت ما رابه صورت واضح و دقیق اعلام کردند. در ناو حالت جنگی اعلام شده بود. به ما خبر دادند ناوچه جوشن از منطقه دوم دریایی بوشهردر درگیری باناوگان پنجم آمریکا منهدم و در دریا غرق شده است. ریشه این درگیری و تعرض امریکا این بود که یک کشتی نفتی کویتی که درهمروی ناوهای آمریکایی بود، در برخورد با مین دریایی که آن را از طرف ایران می دانستند خسارت زیاد دیده بود و آمریکاییها برای فروکش ساختن این عصبانیت و وارد ساختن ضربه متقابل به ایران به اسکله های نفتی ایران حمله کرده و اسکله رشادت را به آتش کشیده بودند. از طرف دیگر ناوچه جوشن که برای دفاع از اسکله و منابع نفتی ایران به منطقه رفته بود، مورد تعرض و حمله ناوگان پنجم آمریکا قرار گرفته و در دریا غرق شده بود.
[/quote]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
http://www.pic.iran-forum.ir/images/osickoptqj593ok9ka0e.jpg

به روايت شهيد دريادار فريبرز فاضل، فرمانده دوم ناوشكن سبلان:

ناو سبلان كه ما در آن حضور داشتيم، بعد از 9 روز ماموريت جنگي و عملياتي در خليج‌فارس به لنگر گاه بندرعباس مراجعت و آماده ورود و پهلو گرفتن از اسكله منطقه يكم بود. يادم مي‌آيد اولين روز ماه مبارك رمضان سال 67 بود، حدود ساعت 8 صبح جناب معنوي فرمانده ناو مرا خواست و گفت: ناو سهند در حال بيرون آمدن از اسكله است و يك ماموريت ويژه‌اي هم به ما محول كرده‌اند، آمادگي يگان چگونه است؟ به محض شنيدن اين سوال بدون هيچ تامل و مكثي در جواب گفتم: ما در آمادگي كامل قرار داريم، كه جناب معنوي گفت: آمادگي شما مورد قبول، ولي بررسي كنيد چه نيازها و كمبودهايي براي اعزام مجدد به ماموريت داريد؟ بلافاصله به همراه ساير همكاران موارد نيازمندي و كمبودها را بررسي وبه اطلاع فرمانده ناو رسانديم. در آن موقعيت، نظر فرماندهان منطقه يكم، بر پهلو گرفتن ناوشكن سبلان و جايگزين يك ناو ديگر جهت اعزام به منطقه عملياتي بود، ولي به لحاظ اصرار پرسنل بر اعزام ناو سبلان به منطقه جنگي و انعكاس اين پافشاري و اصرار از طرف فرمانده ناو به مسئولين منطقه، باعث شد كه مسئولين و فرماندهان منطقه با اعزام مجدد ناوشكن سبلان به منطقه درگيري موافقت نمايند و نيازمندي‌هاي خواروبار و سوخت و آب را در محل لنگرگاه و بدون ورود ناو به اسكله تامين نمايند.

موارد كمبود هر چه سريعتر مرتفع شد، در اين حين مشاهده كرديم كه ناوشكن سهند در حال خارج شدن از اسكله و اعزام به منطقه عملياتي است .

ناو سهند در حال تعمير بود و تعميرات آن كامل نشده بود، ولي به جهت حساسيت ماموريت، به منطقه عملياتي اعزام شد. يادم مي‌آيد وقتي سهند از كنار ما رد مي‌شد توسط بي‌سيم با شهيد والامقام كاظم نظافت ارتباط برقرار كردم.

من از شهيد نظافت پرسيدم: كاظم چه خبر؟ او در جوابم گفت: خبر خاصي نيست ما داريم مي‌رويم، شما نمي‌آييد؟

كه من هم به او گفتم: شما برويد، ما هم داريم مي‌آييم! اين آخرين كلام من با شهيد نظافت بود كه رد و بدل شد. لحن صحبت و احساس او حاكي از نزديك بودن زمان شهادت آن بزرگوار بود. او افسر عمليات ناو سهند بود. انساني وارسته و دوست داشتني كه هميشه من دوست داشتم با او در ارتباط باشم و با او كار كنم. سرانجام آنها از ما فاصله گرفتند و ما هم هر چه سريعتر ناو را تغيير جهت داده و آماده حركت شديم. در آن موقع هدف و جهت ماموريت براي تمام پرسنل ناو مشخص شده بود، همه مي‌دانستيم كه به سمت يك جنگ نابرابر مي‌رويم و احتمال شكست و به شهادت رسيدن پرسنل بسيار زياد است. روحيه ايثارگري و جانفشاني پرسنل بسيار زياد بود، هيچ ترسي در حركات و رفتار كاركنان ديده نمي‌شد، همه عاشق مبارزه و پيكار بودند، در شروع راه، يدك كشي از پشت، خود را به ما نزديك كرد، ناچار به توقف شديم، يدك كش تعدادي از پرسنل مامور و در حال مرخصي ناو سبلان را با خود آورده بود. آنها را نيز سوار كرديم و به راه خود ادامه داديم. سمت حركت، حوالي تنگه هرمز بود، با نزديك شدن به منطقه درگيري، به ما خبر دادند كه ناوچه جوشن در رويارويي با ناوهاي آمريكايي مورد اصابت موشك قرارگرفته و در دريا غرق شده است، با شنيدن اين خبر حساسيت عمليات و احتمال درگيري ما با ناوهاي آمريكايي شدت گرفت. خود را به نزديكي‌هاي تنگه هرمز رسانديم.

خبر تاسف بار ديگري به ما دادند كه حاكي از اين بود ناو سهند با ناوها و هواپيماهاي آمريكايي درگير و به خاطر اصابت پي در پي موشك در حال غرق شدن در درياست. احساسات دشمن ستيزي پرسنل ما صد برابر شد، در اين لحظه از طريق فرماندهان عمليات منطقه به ما ابلاغ شد كه به جهت ممانعت از اصابت موشك‌هاي دشمن، هر چه سريعتر در يكي از لنگرگاه‌ها و اسكله‌هاي جزاير نزديك به منطقه درگيري رفته و در آنجا پناه بگيريم. به خاطر حس انتقام‌گيري از نيروهاي آمريكايي، جناب معنوي و ساير پرسنل زير بار اين دستور نرفتند و با سرعت هر چه تمامتر به سمت ناو سهند و ناوهاي آمريكايي حركت كرديم، در اين پيشروي هواپيماهاي آمريكايي متوجه حضور ما شدند و به سمت ما اقدام به پرواز و حمله كردند.
با نزديك شدن هواپيماهاي آمريكايي، پدافند توپخانه‌اي ناو اقدام به تيراندازي به سمت هواپيماها كرد كه اين امر موجب وحشت و فرار آنها شد. با نزديك شدن به ناو سهند و منطقه درگيري، ناوهاي آمريكايي از طريق رادار متوجه حضور ما شدند‌ و در يك نبرد نابرابر اقدام به انجام قفل الكترونيكي و پرتاب موشك به سمت ناو ما كردند، وقتي متوجه اين قفل الكترونيكي از سمت راست ناو شديم، ناو را به سمت ديگر تغيير جهت داديم، اولين موشك به ناو نخورد و با فاصله نسبتا دوري به آب خورد و صداي انفجار آن را شنيديم، بلافاصله متوجه پرتاب موشك دوم به سمت خود شديم كه در اين تغيير جهت دادن آن هم مستقيما به ناو نخورد ولي متاسفانه در نزديك ناو به دريا خورد و تركش‌هاي ناشي از انفجار، حفره بزرگي در قسمت بدنه زير سطحي ناو ايجاد كرد. آب دريا با سرعت شروع به پيشروي به داخل ناو كرد.
موج انفجار و تكان خوردن شديد ناو باعث پرتاب من به سمت بدنه ناو و ضربه وارد شدن به پايم شد.

در حالت بي‌حسي شديد، اوضاع و احوال پيرامون خود را نظاره‌گر بودم. توپخانه ناو در حال شليك و تيراندازي بود. بچه‌ها نيز در رفت و آمد و تكاپو بودند. يك آن وقتي نگاهم را متوجه پايين تنه خود كردم با صحنه خونريزي شديد مواجه شدم.
جناب اذباشي، ارشد توپخانه ناو به سراغم آمد و گفت: ان‌شاء‌الله چيز خاصي نيست، فقط آرامش خود را حفظ كن چون نمي‌تواني از جاي خود بلند شوي. درد و خونريزي باعث بي‌هوشي من شد كه بعد از سه روز به هوش آمدن در بيمارستان از طريق دوستان و همكاران متوجه شدم بعد از حادثه، همكاران با فداكاري و تلاش خستگي ناپذير، ناو را با كمك چند يدك كش به اسكله منطقه يكم بندرعباس آورده بودند و ناوهاي آمريكايي به تصور اينكه ناو سبلان هر چه زودتر غرق خواهد شد، منطقه درگيري را ترك كرده بودند.
در اينجا لازم مي‌دانم به يك خاطره از شهيد والامقام اعتباريان اشاره كنم. شهيد اعتباريان قبل از وقوع حادثه، از ناو سبلان به قسمت‌هاي داخلي و اداري منطقه يكم منتقل شده بود، با شنيدن وقوع حادثه و حملات نيروهاي آمريكايي به اسكله‌هاي نفتي رشادت، نصر و سلمان به ناوگان آمد و سعي كرد كه به هر شكل ممكن خود را به ناو سبلان برساند، اما از آن طرف چون شنيده بود كه احتمال دارد ناو سبلان به ماموريت نرود با اصرار زياد با ناو سهند به منطقه درگيري اعزام شده بود كه با وقوع حادثه براي ناو سهند به مقام رفيع شهادت نايل آمد .

منبع:
http://ali1345.blogfa.com/post-338.aspx

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
عمیقا ناراحت شدم من هیچ چنین آدم های ندیدم برای همین هم برام عجیبه اصلا کسی بتونه اینطوری باشه

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.