saman_777

مردان مبارز ایران زمین

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

اگر دلاور میهن نیستیم ، دست کم دلاوران میهن را بشناسیم ! http://www.iranbod.blogfa.com/cat-8.aspx ما ایرانیان دلاوران میهن مان را نمی شناسیم . ابایی از آن هم نداریم که رجالگان و لکاتگان را به جای آنان پاس داریم و جاودانه سازیم. شانزدهم دی ماه تنها سالروز خودکشی جهان پهلوان مان غلامرضا تختی - پسرک محبوب و محجوب خانی آباد - نیست. سالروز شهادت قهرمانانه ی دلاور جاوید وطن " بابک خرم دین " هم هست. http://www.iranbod.blogfa.com/cat-8.aspx ما ایرانیانیم که بر فرزندان مان نام های خائنان می نهیم همچون افشین ، اسکندر ، چنگیز ، تیمور و هزاران نام بیگانه ی وارداتی که بیشترشان به ضرب و زور شمشیر بر فرق دران و مادران مان امکان حضور در این مرز و بوم را یافته اند !!! آیا کسی در انگلستان ، فرانسه ، لهستان یا روسیه نیز بر کودکش نام " آدولف " ، " هیتلر " و مانند آن را می گذارد ؟!؟ در مورد بابک خرم دین خواهم نوشت.دلاوری که او را خلیفه ی خون خوار عباسی - " المعتصم بالله " - که خیانت و آدم فروشی هم میهن ایرانی - افشین اشروسنه - شکست داد. او را در سامرا به ترتیب یک یک دست و پا بریدند و در وست گاو نموده بر دروازه ی شهر بر دار کشیدند که چرا در سی سال سیصد هزار دشمن زورگوی شهوت ران را نابود کرده بود. اما افشین نیز همچون دیگر خائنین به وطن رنگ خوشبختی ندید و به شیوه ای که در خور آز و طمعش بود ، با گرسنگی دادن کشته و بر در دروازه ی سامرا آویزان شد. http://www.iranbod.blogfa.com/cat-8.aspx قلعه ی بابک خرم دین بر فراز کوه بذ در نزدیکی شهرستان کلیبر آذربایجان شرقی یادها از دلاوران سرخ جامه دارد که سودای استقلال و آزادی میهن از چنگ سپاه درنده ی بیگانه داشتند

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تشكر از بابت مطالبي كه ارسال ميكنيد ولي ارسال پستهاي متوالي مخالف قوانين سايت هست و از ارسال پستهاي متوالي خودداري كنيد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
چرا نـام کـوروش بـــزرگ زنده است؟ اين كه كوروش بزرگ در نگاه ما و جهانیان، برجسته‌ترين شخصيت تاريخ ايران است، پيش از آن كه معطوف به دستاوردهای سياسی و فتوح نظامی وی باشد، نخست مبتنی بر منش و روش درخشان و بی‌بديل وی در مردم‌داری و كشورداری است. چنان كه گزنفون می‌نويسد: «پروردگار كوروش را علاوه بر خوی نيك، روی نيك نيز داده و دل و جانش را به سه وديعه‌ی والای “نوع‌دوستی،‌ دانايی، و نيكی” سرشته بود. او در ظفر و پيروزی هيچ مشكلی را طاقت‌فرسا و هيچ خطری را بزرگ نمی‌پنداشت و چون از اين امتيازات خداداد جهانی و روانی برخوردار بود، خاطره و نامش تا به امروز در دل‌های بيدار مردم روزگار، پايدار و باقی است» (سيرت كورش كبير، ص4). او می‌افزايد: «كدام وجودی مگر كوروش از راه جنگ و ستيز صاحب امپراتوری بزرگی شده است ولی هنگامی كه جان به جان آفرين داد، همه‌ ملل مغلوب او را “پدری محبوب” خواندند؟ اين عنوانی است كه به “ولی نعمت” می‌دهند نه به وجودی “غاصب”» (همان، ص8-367). تصویر نمادین کوروش بزرگ در هنگام تسخیر بابل چنين است كه منش و روش والا و آرمانی كورش بزرگ،‌ ملل بيگانه، بلكه دشمن را به وجد آورده و از اعتراف به حقايق ناگزير ساخته است. در مجموع، آن چه از متون و بازمانده‌های تاريخی بر می‌آيد اين است كه تمام دنيای باستان كوروش را همواره چونان مردی فوق‌العاده و بی‌مانند می‌نگريست: پارسی‌هايی – كه كوروش آنان را از گمنامی به افتخار رسانيد، او را چنان كه هردوت نقل می‌كند، «پدر» می‌خواندند. يونانی‌هايی كه كوروش آنان را در سواحل آسيای صغير مقهور قدرت خويش ساخت، با وجود نفرتی كه غالباً نسبت به پارسی‌ها نشان می‌دادند، در وی به چشم يك فرمان‌روای آرمانی می‌نگريستند و يهوديانی كه كوروش آنان را برای اجرای آيين و بنای معبد، آزادی و ياری بخشيد و از تبعيد طولانی رهانيد،‌ او را همچون مسيح خويش تلقی می‌كردند... ... به هر حال آن چه درباره كوروش برای محقق جای ترديد ندارد، قطعاً اين است كه لياقت نظامی و سياسی فوق العاده در وجود وی با چنان انسانيت و مروتی درآميخته بود كه در تاريخ پادشاهان شرقی پديده‌ای به كلی تازه به شمار می‌آمد. كوروش برخلاف فاتحانی چون اسكندر و عمر و چنگیز و ناپلئون، هر بار كه حريفی را از پای در می‌افكند، مثل يك شهسوار جوانمرد دست‌اش را دراز می‌كرد و حريف افتاده را از خاك بر می‌گرفت. رفتار او با آستياگ، كرزوس و نبونيد نمونه‌هايی است كه سياست تسامح او را مبتنی بر مبانی اخلاقی و انسانی نشان می‌دهد. تسامح دينی او بدون شك عاقلانه‌‌ترين سياستی بود كه در چنان دنيايی به وی اجازه می‌داد بزرگ‌ترين امپراتوری ديرپای دنيای باستان را چنان اداره كند كه در آن كهنه و نو با هم آشتی داشته باشند، متمدن و نيمه وحشی در كنار هم بياسايند و جنگ و طغيان به حداقل امكان تقليل يابد. درست است كه اين تسامح در نزد وی گهگاه فقط يك نوع ابزار تبليغاتی بود،‌ اما همين نكته كه فرمان‌روايی مقتدر و فاتح از انديشه‌ تسامح، اصلی سياسی بسازد و آن را در حد فكر همزيستی مسالمت‌آميز بين ملل مطرح كند، و گر چند از آن همچون وسيله‌ای برای تحكيم قدرت خويش استفاده نمايد، باز از يك خودآگاهی اخلاقی حاكی است (زرين‌كوب، ص1-130). حال با چنين اوصافی، آيا بزرگ‌داشتن و برجسته دانستن كوروش كاری به خطاست؟ از سوی ديگر، حتی اگر اشارات و تصريحات متون مختلف تاريخی را به فضايل كوروش، ساختگی و افسانه‌آميز بپنداريم، بايد توجه كنيم كه شخصيت كوروش از ديرباز، الگو و نمونه‌ای مثالی در اخلاق و سياست برای مردمانش بوده و چنان كه گزنفون تصريح می‌كند، شرح اعمال او را پارسيان در قالب سرود و داستان نسل به نسل حفظ نموده و منتقل می‌كردند (سيرت كورش كبير، ص4). اين نكته دانسته است كه بشر از پگاه تاريخ خود همواره به كهن‌الگوهايی وابسته و پيوسته و نيازمند بوده و ابعاد مختلف حيات خويش را در تناسب و همسويی با آن‌ها تنظيم و تدبير می‌نموده و برای رسيدن به حد كمال ملحوظ در الگوها، می‌كوشيده است. اينك نيز مردم ما، با همان بينش، هويت و اصالت و افتخارات از دست رفته‌ خويش را در وجود كوروش بزرگ می‌جويند و می‌يابند. آيا می‌توان يك ملت را از آرمان‌ها و الگوهایش گسيخته ساخت؟ تلقی كارنامه‌ سياسی و فتوح نظامی كوروش و جانشينانش به صورت عملياتی صرفاً كشورگشايانه و سلطه‌جويانه، دريافتی سطحی و دور از واقع، بلكه سخت بدبينانه است. در نگاه مورخان معاصر،‌ رهاورد كلان و چشم‌گير شاهنشاهی هخامنشی برای جهان باستان، برپايی «نخستين دولت متمركز» در تاريخ است: دولتی واحد و مركزگرا كه بر اقوامی پرشمار و دارای تفاوت‌های عميق مذهبی و زبانی و نژادی، فرمان می‌راند. آن چه كه هخامنشيان را در طول دويست سال توانا به برپايی و تدبير چنين حكومتی ساخت، مديريت سياسی برتر، انعطاف‌پذيری،‌ تكثرگرايی و ديوان‌سالاری مقتدر اين دودمان بود. بنابراين آن چه كه به عنوان دستاوردهای سياسی و نظامی كوروش ستوده می‌شود، نه فقط از آن روست كه وی در زمانی اندك موفق به گشايش و فتح سرزمين‌هايی بسيار شده بود، بلكه از بابت «دولت متمركز و در عين حال تكثرگرايی» است كه او برای نخستين بار در تاريخ جهان باستان بنيان گذارد و كوشيد تا بر پايه‌ الگوهای برتر و بی‌سابقه‌ اخلاقی، سياسی، صلح و امنيت و آرامش را در ميان اتباع خود برقرار سازد. تاكنون بسياری از مطالعات منطقه‌ای نشان داده‌اند كه اكثريت عظيم نخبگان اقوام تابعه، شاه پارسی را نه به چشم فرمان‌روايی بيگانه و جبار، بلكه تضمين كننده‌ ثبات سياسی، نظم اجتماعی، رفاه اقتصادی، و از اين رو، حافظ مشاغل خود می‌نگريستند و می‌دانستند (ويسهوفر، ص80). بر اين اساس، چشم ‌پوشی از عمل‌كرد كوروش و جانشينانش در برپايی و تدبير نخستين «دولت متمركز و در عين حال تكثرگرا» و تقليل و تحويل كارنامه آنان به «مجموعه عملياتی كشورگشايانه و سلطه‌جويانه» كرداری دور از انصاف و واقع‌بينی است. انكار تأثير مثبت و چشم‌گير شاهنشاهی هخامنشی بر سير تمدن خاورميانه، بدين استدلال كه «اقوام و ملل مفتوح و تابعه، خود دارای تمدنی برجسته بوده و نيازی به اقدام پارسی‌ها و مادها برای درآوردن آنان از بربريت نداشته‌اند» سخنی سخت شگرف و ناشی از ناديده انگاری كاركرد و كارنامه عظيم هخامنشيان در طول دويست سال حاكميت آنان و حاصل چشم‌ پوشی از روند‌ها و ميان‌كنش‌های سياسی، تمدنی جاری در خاورميانه‌ باستان است. ضمن اين كه نه در نوشته‌های من و نه در آثار مورخان هرمنوتيست معاصر، گفته نشده است كه «مادها» و «پارس‌ها» خواسته يا كوشيده‌اند كه اتباع خود را از «بربريت» فرضی به در آورند. آن چه كه از تاريخ خاورميانه‌ پيش از هخامنشی بر ما آشكار است، آن است كه اين گستره در طول ساليانی دراز عرصه‌ جنگ و كشمكش همواره‌ قدرت‌های منطقه بوده و چه بسيار اقوام و كشورهايی كه در اين گيرودار با ضربات دشمنان (مانند اورارتو و آشور) يا فروپاشی تدريجی (مانند مانا، كاسي، سومر) از ميان رفته بودند. اما با برآمدن هخامنشيان، مردمان و اقوام خاورميانه پس از صدها سال پراكندگی و آشفتگی و پريشانی ناشی از جنگ‌های فرسايشی و فروپاشی‌های تدريجی، اينك در پرتو حكومت متمركز و تكثرگرای هخامنشی كه نويدبخش برقراری ثبات و امنيت در منطقه بود، بی‌دغدغه‌ خاطر از آشوب‌ها و جنگ‌های پياپی مرگ‌آور و ويران‌گر، و بی‌هراس از يورش‌های غارت‌گرانه‌ و خانمان برانداز بيگانگان و آسوده از ترس اسارت و دربه‌دری و برده‌كشی، به كار و توليد و زندگی و سازندگی می‌كوشيدند و اگر دولت هخامنشی به واسطه‌ شكوه‌گرايی و درايت خود،‌ ميراث تمدن‌های پيشين و گذشته را پاس نمی‌داشت و در جذب و پيرايش و ارتقای آن‌ها نمی‌كوشيد، در هياهوی همواره‌ ستيزه‌جويی‌ها و خودفرسودگی‌های تمدن‌های بومی، ميراث گران‌سنگ آنان به يك‌باره از ميان می‌رفت و از صفحه‌ تاريخ زدوده می‌شد. آيا نقش شاهنشاهی هخامنشی در تداوم و احيا و اعتلای تمدن‌های بومی پراكنده و رو به سستی منطقه و سامان‌دهی آن در قالب تمدنی مقتدر و پويا و جهان‌گير، تحولی مهم در تاريخ و تمدن خاورميانه نيست؟ كوشش پادشاهان هخامنشی در برقراری رونق اقتصادی، آزادی مذهبی و فرهنگی، ثبات سياسی و امنيت عمومی، و بهبود و ارتقا و گسترش نظام آبياری، جاده‌سازی، كشاورزی و…در قلمرو پهناور آن امپراتوری، هر يك به تنهايی نمودار تأثير مثبت و سازنده‌ هخامنشيان بر تاريخ و تمدن خاورميانه‌ اس

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
حکومت هخامنشيان پس از کشته شدن کـــوروش بـــــزرگ در روایتی آمده است کوروش بزرگ درسال 528 پیش از ميلاد بدست وحشيانی که از شمال به ايران حمله کردند کشته شد.او در اين هنگام دو پسر داشت به اسم های کموجيه و برديا ، کمبوجيه پسر بزرگ کوروش بود به همين خاطر پس ازمرگ پدر به پادشاهی رسيد. او پس از رسيدن به قدرت تصميم گرفت کار نيمه تمام پدر خود را به اتمام برساند و به مصر حمله کند او می دانست که حمله به مصر به خاطر طولانی بودن راه و گرفتاری های جنگ ممکن است سال ها طول بکشد. کمبوجيه می ترسيد که درغيابش برادر او حکومت را از چنگ او در آورد بخاطر همين قبل ازحمله به مصر دست به کاری زشت و ناپسند زد! او دستورداد تا مخفيانه برادرش را به قتل برسانند. او حکومت را به يک مغ (روحانی زرتشتی) سپرد زيرا به او خيلی اعتماد داشت و خود با سپاهيانش راهی مصر شد.کمبوجيه توانست در چندين جنگ سرتاسر مصر را به تصرف خود درآورد و آن را جزء قلمرو ايران کند در اين موقع کشور ايران بسيـار بزرگ شد به طوری که قلمرو ايران آن زمان درحال حاضر به 15 کشور تبديل شده است.تصرف مصر کمبوجيه را مغرور کرد به همين خاطر او تصميم گرفت به سرزمين های ديگر آفريقايی نيز حمله کند.اما اين کار او بسيار اشتباه بود زيرا سربازان ايرانی را گرفتار بيابان های آفريقا کرد و بسياری ازسربازان در آن بيابان ها تلف شدند او پس از سال ها تصميم گرفت به ايران برگردد اما ديگر بسيار دير شده بود! برگشت کمبوجيه به ايران بيش از اندازه طول کشيد مغی که درغياب کمبوجيه ايران را اداره می کرد و از مردم ماد بود به وسوسه افتاد که حکومت را از چنگ کمبوجيه درآورد اين روحانی يک برادر داشت که شباهت زيادی به برديا داشت و اسمش گئومات بود او به مردم اعلام کرد که چون کمبوجيه آمدنش به ايران طول کشيده و چون ممکن است ديگر به ايران برنگردد به همين خاطر حکومت را به دست برادر کمبوجيه می سپارد. گئومات (برديا دروغين) به محض رسيدن به قدرت برای جلب رضايت مردم ماليات چند سال را به مردم می بخشد.کمبوجيه درحال برگشت به ايران بود که خبر به پادشاهی رسيدن برادرش به او رسيد کمبوجيه که خود برادرش را کشته بود از اين خبر مات و مبهود می شود و مشهور است که از شدت خشم و غضب دست به خودکشی می زند ولی روايت های ديگری هم وجود دارد که او درمسير برگشت در اثر اتفاقی کشته می شود. در هر صورت وقتی خبر مرگ کمبوجيه به ايران می رسد گئومات بسيار خوشحال می شود و پادشاهی خود را قطعی می داند اما بعضی از بزرگان پارس که در راس آنها داريوش کبیر قرار داشت می دانستند که کمبوجيه برادر خود را کشته و اين کسی که به اسم برديا به قدرت رسيده قطعاَ برادر او نيست. موضوع را با بسياری درميان می گذارند وقتی حقيقت آشکار می شود شورشی به راه می افتد که رهبری آن را داريوش برعهده می گيرد. داريوش با حمله به کاخ سلطنتی ، گئومات را به قتل می رساند و چون ديگر از کوروش بزرگ پسری باقی نمانده بود تا پادشاهی را به دست بگيرد ، داریوش خود به سلطنت رسيد و چون او از بستگان کوروش کبیر بود همان سلسله هخامنشيان را ادامه می دهد. دوران سلطنت داريوش کبیر ازسال 522 تا سال 486 پیش از ميلاد کوروش و داريوش بزرگ ترين پادشاهان هخامنشی و حتی می توان گفت بزرگ ترين پادشاهان ايران در طول تاريخ بودند. زمانی که داريوش به پادشاهی رسيد مخالفان بسياری داشت او جنگ های متعددی با مخالفان خود انجام داد و همه آنها را سرکوب نمود. حتی حاکمی را که کمبوجيه از طرف خود برای مصر تعيين کرده بود برعليه داريوش دست به شورش زد ، به همين خاطر داريوش بزرگ به مصر حمله کرد و حاکم آن را کشت و دوباره مصر تحت فرمان حکومت مرکزی ايران درآمد. داريوش در کتيبه بيستون که برديواره کوه کنده شده وهنوزهم پابرجا است ، به خط ميخی چگونگی تمام اين جنگ ها و پيروزی های خود را نوشته است. داريوش پس از تصرف دوباره مصر دستور داد تا با کانال دريای سرخ را به دريای مديترانه متصل کنند تا کشتی های ايرانی آسوده تر به قسمت های مختلف مصر دسترسی داشته باشند. اين يکی ازعجيب ترين کارهايی بود که در دنيای آن روز انجام شده بود ، به دستور داريوش بزرگ کتبه ای سنگی در کنار اين کانال نصب کرده بودند که چگونگی کندن کانال بر روی آن نوشته شده بود. بعدها اين کتيبه به زير خاک رفت. زمانی که فرانسوی ها کانال سوئز رابه شکل امروزی آن می کندند اين کتبه را از زير خاک درآوردند و درحال حاضر دريکی از موزه های فرانسه نگهداری می شود. اما کار اصلی داريوش که باعث شهرت او درجهان شد به خاطر جنگ هايش نبود ، بلکه مربوط به چگونگی کشور داريش بود. داريوش بزرگ کشوری را اداره می کرد که بزرگترين کشور جهان آن روز بود! و تا آن زمان کشوری به آن بزرگی درجهان وجود نداشت! مسلماَ اداره چنین کشوری که امروزه به 15 کشور تبديل شده است دردنيای آن روز کاری بسيــار سخت و غير ممکن به نظر می رسيد. اما داريوش کبیر اين کار را ممکن ساخت. بسياری ازکارهايی که داريوش در زمينه کشور داری انجام داد ، اختراع خودش بود و تا آن زمان درجهان سابقه نداشت و بعدها تمام کشورهای جهان نحوه کشور داری را از او و ايرانيان یاد گرفتند ، به همين خاطر تمدن ايران در زمان هخامنشيان تمدن برتر جهان بود و تمام جهانيان بسياری از امور را از ايران تقليد می کردند. داريوش بزرگ برای اداره بهتر کشور ، آن را به استان های مختلف تقسيم کرد و برای هر استان يک شهربان(استاندار)انتخاب کرد(همانند کوروش بزرگ). آنگاه تمام استانها را با جاده به هم متصل کرده و به فاصله يک روز پياده روی در جاده ها مسافرخانه درست کرد. او دستور داد در داخل هر مسافرخانه سربازی با خانواده اش زندگی کند. اسبی تندرو هم دراختيار آن سرباز بود. هرگاه در گوشه ای ازکشور اتفاق مهمی می افتاد ، استاندار آن و يا ماموران مخفی داريوش خبر را به يک سوار کار می دادند و او بدون لحظه ای درنگ خود را به اولين مسافرخانه می رساند، در حالی که خودش و اسبش به شدت خسته بودند نامه را به سربازی می دادند که درآن مسافرخانه زندگی می کرد. او نامه را گرفته و برروی اسب خود می پريد و با سرعت خود را به مسافرخانه بعدی می رساند به اين ترتيب نامه که می بايد طی چند ماه به دست داريوش برسد ظرف چند هفته به دستش می رسيد! و داريوش کبیر از گوشه کنار کشور باخبر می شد. بعدها بسياری از کشورها اين کار داريوش را تقليد کردند. در زمان داريوش به آن سازمانی که نامه ها را حمل می کرد "بريد" و به کسانی که نامه راحمل می کردند "چاپار" و به آن مسافرخانه ها ، "چاپارخانه" می گفتند. به دستور داريوش کبیر درشهری به اسم "پارسه" بزرگترين کاخ هخامنشيان يعنی "تخت جمشيد" ساخته می شود. درساخت اين کاخ هزاران معمار هنرمند و کارگر ، کار می کردند. اما به گواهی تاريخ هيچ برده ای در آنجا کار نکرد و همه کسانی که درآنجا کار می کردند حقوق می گرفتند. هخامنشيان علاوه بر "تخت جمشيد" دو پايتخت ديگر هم داشتند ، به اسم شوش که زمستان ها و اکباتان که تابستان ها از آن استفاده می کردند. پیروز باشی

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
کورش بزرگ در روایتهای دینی

کورش کبیر اولين پادشاه هخامنشي، افزون بر ايرانيان ، به دليل صدور نخستين اعلاميه حقوق بشر نزد همه جهانيان و دانشمندان(ویل دورانت، ویکتور هوگو، کنت گوبینو، هگل، شاتوبراین، پاپ کلمنتوس ۵ ، بوسویه، ناپلئون، دانیل روپس، گیرشمن و...) محترم است .در دوران باستان نیز بسیاری از اندیشمندان (مانند افلاطون، فیثاغورث، هرودت، گزنفون، دیودور سیسیلی و...) او را ستوده اند.

كوروش بزرگ بنا به پژوهشهاي 100 ساله اخير دانشمندان مسلمان همان ذوالقرنين (که برخی او را بدلیل سخن گفتن خداوند با وی «و قلنا یا ذا القرنین» پيامبر الهی می دانند) است كه در سوره كهف قرآن (آیات83 تا 99) از او ياد شده است. از جمله معروفترین این محققان می توان به افراد زیر اشاره کرد:
مولانا ابوالكلام آزاد مفسر بزرگ قرآن و وزير فرهنگ هند در زمان گاندي در تفسیرالبیان ( ترجمه تفسیر سوره کهف از باستانی پاریزی) ــ علامه طباطبايي در تفسير الميزان ــ آيت‌الله العظمی ناصر مكارم شيرازي و 10 نفر از مفسران بزرگ قرآن در تفسير نمونه (مانند قرائتی، امامی، آشتیانی،حسنی، شجاعی، عبدالهی و محمدی) ــ تابنده گنابادی در کتاب سه داستان عرفانی از قرآن ــ آیت الله میر محمد کریم علوی در تفسیر کشف الحقایق (با ترجمه عبدالمجید صادق نوبری) ــ حجه الاسلام سید نورالدین ابطحی در کتاب ایرانیان در قرآن و روایات _ دکتر علی شریعتی در کتاب بازشناسی هویت ایرانی اسلامی ــ سید صدر بلاغی در قصص قرآن _ جلال رفیع در کتاب بهشت شداد _ دکتر فاروق صفی زاده در کتاب از کورش هخامنشی تا محمد خاتمی ــ منوچهر خدایار در کتاب کورش در ادیان آسیای غربی ــ آیت الله سید محمد فقیه استاد اخلاق، حافظ کل قرآن و عضو مجلس خبرگان دوم _ استاد محیط طباطبایی _ دکتر حسنعلی پیشاهنگ ــ حجه الاسلام شهید هاشمی نژاد _ سر احمد خان بنیانگذار دانشگاه اسلامی علیگر هند.

قاسم آذینی فر در کتاب کورش پیام آور بزرگ صفحه 89 می گوید: خواجه عبداله انصاری در تفسیر ادبی عرفانی خود در سوره کهف پس از آیه «انا مکناه له فی الارض=ما او را در زمین نیروی بسیار دادیم» این دو را یکنفر می شمارد.
دکتر فریدون بدره ای در کتاب کورش در قرآن و عهد عتیق پس از یکی دانستن کورش و ذوالقرنین از شیخ محمدباقر کمره ای شارح اصول کافی کلینی (از کتب چهارگانه شیعه) روایت می کند که: امیرالمومنین علی(ع) خود را مانند ذوالقرنین دانسته و به این همانندی افتخار کردده است.

همچنین آیت‌اله سيد محمدتقي موسوي‌ اصفهاني در نوشتاری با عنوان «شباهت‌های امام عصر (عج) و پیامبران الهی» با یادآوری حدیثی از امام حسن عسکری (ع) امام زمان را در برخی ویژگی‌های خود همانند ذوالقرنین می‌داند.


كوروش نزد يهوديان ،زرتشتيان ، مسیحیان و مسلمانان از جنبه آسمانی و تقدس برخوردار است . در كتاب تورات ( اشعيا <ع> ـ دانيال نبی ـ حزقیال <ع> ــ ارميای نبی ) از او به عنوان حضرت مسيح، بت شکن، فرستاده پروردگار، چوپان خدا،دست خدا، شکست دهنده فرعونیان، شاهين خدا، نجات بخش و دانشمند خدا نام برده شده است .
درصحف عزرای پیامبر (حضرت عزیر) آمده است:کورش فرمود خداوند به من دستور داده است تا خانه ای برای او در بیت المقدس بسازم.
ابوریحان بیرونی (قرن 4 هجری) و غیاث الدین خواند میر (قرن 6 هجری در کتاب حبیب السیر، جلد یک، صفحه 136) از او بعنوان بانی بیت المقدس و مسجد الاقصی (یا همان قبله نخست مسلمانان) نام می برند.
در تفسیر قرآن ابوالفتح رازی آمده است: که خدای تعالی بر زبان بعضی پیغمبران امر کرد پادشاهی از پادشاهان پارس را نام او کورش و او مردی بود مومن.

مسعودي در کتاب مروج الذهب،صفحه606 می نویسد :
اين خبر در انجيل هست كه كورش پادشاه، ستاره را كه هنگام مولود عيسای مسيح طالع شده بود،ديده بود...وما تفصيل اين قصه را با آنچه مجوس ونصاري در باره ي آن گفته اند...در كتاب«اخبارالزمان» آورده ايم.

آرامگاه باشكوه كوروش بزرگ در پاسارگاد طرحي گيرا ، باوقار ، متوازن ، مقدس و اهورايي دارد. ساختمان اين گونه آرامگاه ، پیش و پس از آن ( به جز يك مورد و در اندازه‌اي كوچكتر كه آن هم از نياكان یا نوادگان كوروش است ) ديده نشده است .
پس از اسلام در دوران پادشاهي اتابكان فارس (در قرن 5 و 6 هجري خورشيدي ) به دليل جنبه تقدس آرامگاه ، مسجدي در اطراف آرامگاه ساخته ، درون آرامگاه هم محرابي از سنگ تراشيده و پيرامون آن آياتي از قرآن به خط ثلث نگاشته‌اند.(دکتر رضامرادی غیاث آبادی در کتاب نقش رستم وپاسارگاد).
قبله نمایی نیز در سنگ در کنار مهراب تراشیده اند.در زمان گذشته نوشته ای در آرامگاه به خط ميخي بوده كه متن آن ، چنين است :
« اي رهگذر ، من كوروش هستم كه پادشاهي جهان را به پارسيان دادم ، به مشتی خاك كه پيكرم را در برگرفته رشك مبر .»

پس از اسلام ( حداقل هزار سال) ، به دليل ندانستن صاحب آرامگاه ، آن را به نام هاي مسجد مادر سليمان(ع) ، مشهد مادر سليمان ، گور مادر سليمان ، گور سليمان(ع) ، مشهد ام النبي ، مقبره سليمان(ع) و مشهد مرغاب ناميده اند . همچنين بر روي تپه مشرف به آرامگاه باقيمانده يك دژ وجود دارد كه به نام تخت سليمان معروف است.
حاج ميراز حسن فسائي (در کتاب فارسنامه ناصري صفحه 301) مي نويسد : « مشهد محل شهادت و قبر انبياء و اولياء و بزرگان دين را گويند و چون اين بلوك را مشهد ام النبي گفتند و چون عجم حضرت سليمان (ع) و جمشيد را يكنفر و پیامبر دانسته اند آنرا مشهد مادر سليمان نيز گفته اند.
که در هر صورت (چه سلیمان نبی، چه مادر او، چه جمشید و چه کورش) نشان دهنده الهی و سپند بودن صاحب آرامگاه است.

در دشت مرغاب در پاسارگاد ، نقش برجسته‌اي از كوروش كبير باقيمانده است كه همچون فرشتگان ، با بالهايي آسماني تراشيده شده است .
نكته جالب است كه ايرانيان از زمان باستان تا‌كنون اين پيكره را مقدس مي‌دانند و با اينكه پيكره‌هاي ديگر در سراسر ايران در اثر ناداني آسيب ديده است هيچ‌كس جرأت نداشته به اين پيكره اهورايي آسيب برساند. هنوز هم تصور مقدس بودن اين پيكره در ميان مردم بومي باقي است .(دکتر بهرام فره وشی در کتاب ایرانویچ) مردم محلی دستان او را رو به قبله و در حالت نیایش می دانند.
تا چند دهه پيش ، مراسم روز تاسوعا و عاشوراي حسيني اهالي دشت مرغاب در دورادور آرامگاه پاسارگاد انجام مي‌شد و مردم منطقه نذرهاي خود را تقديم آرامگاه مي‌كردند و آن را همانند امامزاده‌ها با پارچه‌هاي رنگي و قفل مي‌پوشاندند.( دكتر باستاني پاريزي در كتاب كوروش ذوالقرنين )
آب رودخانه پلوار نیز همیشه آبی مقدس و شفابخش به شمار می آمد.(دکترعلیرضا شاپور شهبازی در کتاب پاسارگاد)

دکتر جمشید صداقت کیش در ویژه نامه فصلنامه فارس شناخت در نوشتار مسجدهای فارس در صفحه 88 می نویسد : در روايتهاي اسلامي هم از مقدس و آسماني بودن اين جايگاه سخن بسيار رفته است از جمله در كتابهاي زیر :
1 ـ مسالك و ممالك ( اصطخري به سال 320 هجري ) صفحه‌هاي 109 و 141
2 ـ حدود العالم من المشرق الي المغرب ( نوشته شده به سال 372 هـ ) صفحه 131
3 ـ اشكال العالم ( ابوالقاسم جيهاني به سال 367 هـ ) صفحه‌هاي 113 و 123
4 ـ نزهت‌القلوب ( حمداله مستوفي به سال 740 هـ ) صفحه 178

در كتاب شيرازنامه نوشته زركوب شيرازي ( سال 740 هـ ) در صفحه 144 آمده است:
« نقل است كه : شيخ محمد‌بن يزيد عروس ( هم زمان با مأمون 218 ـ 198 هـ . ق ) نقل فرمود كه در عهد او جمعي از زهاد و عرفا بيت‌المقدس به شيراز آمدند و طلب متصوفه و ائمه شيراز مي‌كردند . ايشان را به من حواله كردند . سؤال كردم كه سبب آمدن شما به اين طرف چه بود و باعث اين نهضت چيست ؟ گفتند كه : ما در بعضي از اخبار خوانده‌ايم كه در شيراز به طرف حوامه شهر مسجدي هست كه آن را مسجد سليمان (یا همان آرامگاه كوروش ) مي‌گويند و در بعضي كوهستان كه در برابر مسجد است ، چشمه‌اي هست و آن به چشمه مرغان (یا همان دشت مرغاب ) مشهور است . سليمان نبي آن مسجد بنا كرده و آن چشمه از آثار قدم او پديد آمده . هر كس كه در آن آب وضو سازد و در آن مسجد دوگانه‌اي بگذارد ، حق سبحانه و تعالي حاجات دين و دنيايي او برآورده گرداند. ما به اين بيت متوجه گشتيم تا زيارت مسجد دريابيم .»

در پایان بد نیست نگاهی داشته باشیم به گفتار استاد ابراهیم پورداود ( کتاب ذوالقرنین و کورش از محمد کاظم توانگر زمین): هر ایرانی همانگونه که مکلف است در صورت استطاعت در مدت عمر خود یک بار به حج مشرف شود شایسته است که یک بار هم به زیارت کورش که پایگاه ملیت ایرانی است خود را برساند. نه فقط بخاطر ایرانی بودن بلکه به جهت زیارت فردی که قرآن بیشترین تعریف (17 آیه) در مورد یک زمامدار را از او کرده است.

کورش کبیر(ذوالقرنین) [img]http://http://i3.tinypic.com/wldfys.jpg[/img]



این عکسی هم که مال منه <<<<<<<نشان دهنده ی همینه :| :|

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تشکر ، راستی اندازه اواتار رو کوچک کن بیش از اندازه بزرگ هست! http://tinypic.com/iyegp4.jpg از تینی پیک هم استفاده کنی یه روز میای میبینی بجای اواتار کنونی عکس یه ... هست!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
چندی پیش نماینده محترم زرتشتیان در مجلس شورای اسلامی جناب آقای کوروش نیکنام خواهان بازگشت نشان افتخار آمیز شیر و خورشید سرخ به جای هلال احمر عثمانی شد علاوه بر آن چند تن از نمایندگان مجلس نیز خواهان بازگشت نشان شیر و خورشید بر سر در مجلس شدند در همین رابطه"حداد عادل" رییس مجلس شورای اسلامی چندی پیش در مصاحبه با خبرنگاران گفت : "با موافقت افکار عمومی شیر و خورشید بر سر در مجلس قرار می گیرد." او به خبرنگاران گفت: "رسانه ها در این خصوص کمک کنند و نظرسنجی انجام دهند که اگر بالارفتن شیرها بر سردر مجلس از نظر افکار عمومی جامعه نوعی احیای شعار سال های قبل از انقلاب محسوب نمی شود، ما نیز مشکلی نداریم."
  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
داريوش در 1142 پيش از تاریخ خورشیدی پس از مرگ كمبوجيه Cambyses و فرونشاندن شورش بردياي دروغي Gaumata از سوي بزرگان ايران به پادشاهي برگزيده شد. داريوش هنگامي به پادشاهي رسيد كه به سبب غيبت زياد كمبوجيه از ايران و رويداد گئوماتا، تمام استانهاي كشور در شورش بسر ميبرد. داريوش براي بازگردانيدن آرامش و برقراري يكپارچگي كشور 70 سال جنگيد و در نزديك به 20 جنگ شركت كرد و سرانجام شاهنشاهي ايران را كه رو به نيستي ميرفت دوباره زنده كرد و دوران پادشاهي شاهنشاهان هخامنشي را به اوج خود رساند. در دوران او ايران از 30 استان (ساتراپ ) تشكيل شد و مصر ششمين استان ايران بود. داريوش در سال 517 پيش از ميلاد به مصر رفت و آئين مصريان را گرامي شمرد و پرستشگاهي در آمون Ammon براي آنان ساخت و بدينگونه بار ديگر آزادي اديان در شاهنشاهي ايران را كه كوروش بزرگ بنيانگزار آن بود به جهانيان يادآور گرديد. براي ياري به تجارت خارجي مصر داريوش كانال سوئز را ميان درياي مديترانه و درياي سرخ گشود. شاهراه ميان ممفيس پايتخت مصرو شهر كوروش (دركنار رود سيحون در شمال شرقي ايران) و شاهراه بين سارد و شوش به درازاي 2400 كيلومتر، از جمله راههايي است كه داريوش در سراسر كشور پهناور شاهنشاهي ايران ساخت و با برقراري سيستم چاپار Post ميان اين استانها پيوند و پيوستگي بوجود آورد. داريوش براي دريافت ماليات روشي دادگسترانه پديد آورد و همواره ماموران دولت خود را زير نظر داشت و آنان را از ستم و جور به مردم پرهيز ميداشت. در زمان او براي نخستين بار در ايران سكه طلا زده شد كه "داريك" نام داشت. او افزون بر ارتشي نيرومند، سپاه جاويدان را بنياد نهاد كه 10 هزار تن بودند و هيچگاه از شمار آنان كم نميشد و هميشه آماده جانبازي در راه انجام فرمان پادشاه بودند. جنگ مشهور ماراتن Marathon از جمله جنگهاي ميان ايران و يونان بود كه در دوران داريوش روي داد. تاريخ دانان به داريوش لقب بزرگ داده اند و پس از او بسياري از نام آوران تاريخ از جمله اسكندر، پادشاهان سلوكي، پادشاهان ساساني و خلفاي بني اميه و بني عباس هريك به گونه اي از روش كشورداري داريوش بزرگ تقليد كرده اند. داريوش در 1007 سال پیش از شروع سال خورشیدی در گذشت.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مطالب جالبي داريد.لطفا از قهرمان بزرگ ايراني (كلنل محمد تقي پسيان) كسي كه نامش تنها روي خياباني در پايتخت است مطلبي بنويسيد.او مرد بزرگي بود كه هيچ حكومتي نتوانست به او خورده بگيرد و همواره در ميان اناني كه او را ميشناسند قهرماني جاودانه خواهد بود. كلنل هنگامي كه براي سركوب شورش انگليسي كردهاي قوچان ميجنگيد با اصابت تيري به سرش به شهادت رسيد و ايران از وجود او بي بهره ماند.مقبره ي او در شهر مقدس مشهد و در باغ نادر قرار دارد. سرفراز ايران.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
كلنل محمد تقي خان پسيان: مرا اگر بکشند قطرات خونم نام ایران را ترسیم خواهد کرد و اگر مرا بسوزانند خاکسترم مام وطن را تشکیل خواهد داد . کلنل پسیان کلنل محمد تقی خان پسیان فرزند باور محمد باقرخان عنایت السلطان و بانوعزت الحاجیه بود که در سال 1270 شمسی همزمان با نهضت ملت ایران علیه امتیاز استعماری تنباکو در شهر تبریز دیده به جهان گشود . خاندانش از اقوام کردهای سلیمانی ساکن قفقاز بودند . حدود 70 سال پس از سال 1204 شمسی که ایران شاهد ننگین ترین و خفت بار ترین معاهده تاریخ کشورش از سوی انگلیس و روس به نام ترکمانچای بود شخصی ملی گرا که بر ضد این سیاستهای استعماری کوشش میکرد از ایران در شهر تبریز برخواست . وی تحصیلات مقدماتی را در مکتب خانه های آن روزگار گذراند . پسیان در 15 سالگی در آستانه پیروزی انقلاب مشروطه ایران در سال 1285 شمسی به منظور تحصیل در مدرسه نظام تهران زادگاه خود را به سوی تهران ترک کرد و در مسکن عمویش سکنی گزید . در همان تهران مبارزات مردم ایران را که بر ضد استعمار روس و انگلیس انجام می گرفت را مشاهده نمود و تاثیر بسیاری بر وی گذاشت و به عبارتی روحیه ایران پرستی اش رشد و نمو پیدا کرد . پسیان سپس به نیروی تازه تاسیس ژاندارمری پیوست و با در دست گرفتن ماموریت های بزرگی همچون آرام کردن اشرار لرستان و امنیت بخشیدن به راههای همدان توانایی خود را ثابت نمود . با شعله ور شدن آتش جنگ جهانی اول در سال 1914 میلادی خاک ایران به رغم اعلام بی طرفی مورد تاخت و تاز متجاوزین روس - انگلیس و ترکان عثمانی قرار گرفت . کلنل در محرم سال 1295 شمسی در ماموریتی از سوی کمیته دفاع ملی ایران در حمله ای غافلگیرانه نیروهای متجاوز روس که همدان را اشغال کرده بودند را شکست داد . با این حرکت مقتدرانه و ملی و همچنین کارنامه نیک گذشته اش به سمت حکومت کرمانشاهان منسوب شد . با پیشروی نیروهای متفقین در بغداد و غرب ایران و کاهش توان کمیته ملی ایران و کمبود اسلحه اش این گروه ملی ایران از هم پاشید . کلنل هم به دلیل کارشکنی ها و بیماری ورم کبد به منظور معالجه در سال 1296 شمسی راهی آلمان شد . هیندنبرگ سردار مشهور آلمانی که وصف رشادت های محمد تقی خان را شنیده بود از وی برای خدمت در ارتش آلمان دعوت به عمل آورد . پسیان با پذیرفتن این دعوت مشغول به دیدن آموزشهای هوانوردی و سپس خلبانی گشت و پس از 33 پرواز نام خود را به عنوان نخستین ایرانی خلبان در تاریخ این کشور ثبت نمود . کلنل در سال 1297 و پایان جنگ جهانی راهی ایران شد . پس از بازگشت به ایران محمد تقی خان پسیان به دلیل داشتن تفکرات ضد انگلسی از دولت وابسته وثوق الدوله طرد شد . پس از سقوط کابینه وثوق الدوله و روی کار آمدن مشیرالدوله ریاست ژاندارمری خراسان به پسیان پیشنهاد شد . در همین حین قوام السلطنه در خراسان حکومتی استبدادی تشکیل داده بود و بسیاری از آزادی خوهان و دگر اندیشان و روزنامه نگاران را بازداشت کرده یا فراری داده بود . با به قدرت گرفتن فردی مشروطه خواه مانند محمد تقی خان پسیان در خراسان - آزادی خواهان خراسان نیرویی تازه گرفتند . با روی کار آمدن رضا شاه فرمان دستگیری قوام السلطنه و چند تن دیگر از بزرگان کشور در 13 نوروز 1300 صادر شد . کلنل پسیان هم در خراسان اعلام حکومت نظامی نمود و رسما اداره این شهر را بر عهده گرفت . پسیان خدمات بسیار ارزنده ای به خراسان نمود که بخشی از آن شامل این موارد می باشد : بهبود وضعیت نابسمان اقتصادی و سیاسی خراسان - گرفتن مالیات از سرمایه داران و زمین داران بزرگ خراسان - جمع آوری سلاح های غیر مجاز در شهر - تشکیل کمیته عدالت برای رسیدگی به شکایات مردم - تشکیل کمیته مبارزه با مواد مخدر در خراسان - ایجاد انبار گندم مدرن ( سیلو ) - ایجاد سه مدرسه دولتی - تاسیس بانک - تشویق صادرات ایران - ایجاد تفریح گاههای سالم موسیقی و فرهنگی و دهها خدمات عمرانی و فرهنگی دیگر . در 4 خرداد 1300 شمسی کابینه سیاه سقوط کرد و به دنبال آن بسیاری از زندانیان و محبوسین مشهد آزاد شدند . 10 روز بعد کابینه قوام السلطنه با همکاری سید ضیا و همکاری انگلستان تشکیل شد . قوام برای انتقام از پسیان میرزا نجدالسلطنه که زندانی کلنل پسیان بود را به عنوان کفیل استانداری خراسان برگزید . نجد السلطنه به اعمال گزارشات نادرست به تهران و برخوردهای انفعالی دست زد و تهران را بر ضد کلنل پسیان تحریک نمود . پسیان پس از آگاهی از این امر در یک اقدامی ناباورانه دستور به جلب ماموران ماموران عازم شده از سوی تهران به خراسان را داد . این حرکت محمد تقی خان سبب گشت تا موج اتهامات بر ضد او نمایان شود و وی را تجزیه طلب و خودمختار معرفی نمایان کنند. به همین روی عرصه بر پسیان تنگ شد . پس از تجزیه طلب نامیدن پسیان طوایف مختلف هزاره - تیموری - کارریزی - کردهای شمال خراسان و . . . بر ضد محمد تقی خان پسیان دست به یک اتحاد قومی زدند و سپس ژاندارمری قوچان را خلع سلاح کردند . کلنل با سپاهی کوچک راهی نبرد با این طوایف شد و پس از درگیریهای بسیار توسط این طویف کشته شد و سرش را از تن جدا کردند و به قوچان بردند . در روز 16 مهر ماه 1300 شمسی با حضور گسترده مردم پیکر پاک و میهن پرستانه کلنل با اجرای تشریفات نظامی درکنار آرامگاه نادرشاه بزرگ به خاک سپرده شد . پس از مدتی در یک اقدام کینه توزانه قوام السلطنه دستور به جابجایی پیکر پسیان از باغ نادرشاه را صادر کرد . پس از سالها با روی کار آمدن دکتر مصدق و درخواستهای مردمی دوباره پیکر پسیان به کنار آرامگاه نادر انتقال یافت . منبع:ariarman.com

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
برای اینکه فرمت عکسها غیر استاندارد هست و باز نمیشود.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.