Recommended Posts

تذکر ضروري: هرچند ري تکي از آشناترين کارشناسان شوراي روابط خارجي آمريکا با موضوع ايران است، در مواردي اقدام به دسته‌بندي‌هاي عجيب يا ايراد اتهامات و ادعهااي بيجا پرداخته که از جمله اين موارد، متهم کردن رئيس‌جمهور به تلاش براي دستيابي به سلاح اتمي است که اينجانب تنها براي جلوگيري از ناقص ماندن بحث، از حذف آن خودداري کرده ام.
ري تكي

همان‌گونه كه در حزب حاكم بر سياست ايران مرسوم است، راست‌هاي جديد هم به نوبه خود دچار اختلافات شده‌اند. يكي از اختلافات اصلي آنها اين است كه آيا منافع ايران با همزيستي با آمريكا بهتر تأمين مي‌شود يا با كنار زدن اين كشور؟

در يك طرف ماجرا، راديكال‌ها هستند كه برجسته‌ترين مهره كنوني آنان احمدي‌نژاد، رئيس‌جمهور ایران با مهره‌هايي در پست‌هاي مهم ديگر؛ مانند مرتضي رضايي، قائم‌مقام سپاه پاسداران و مجتبي هاشمي ثمره، معاون وزير كشور است. البته راديكال‌ها كه قدرت خود را از سپاه پاسداران، به ويژه شاخه اطلاعاتي آن به نيروهاي شبه‌نظامي بسيج و گروه‌هايي مانند ائتلاف آبادگران ايران اسلامي و جامعه اسلامي مهندسين مي‌گيرند، نبايد ناديده گرفته شوند.
شكل‌گيري سوابق و تجربيات سياسي بسياري راديكال‌ها را نمي‌توان مربوط به انقلاب 1979 دانست، بلكه بيشتر با جنگ عراق در دهه 1980 مرتبط است كه باعث فاصله گرفتن آنان از آمريكا و جامعه بين‌المللي و اعتماد به نفس آنها شد ... .

احمدي‌نژاد به رغم اعتقادات مذهبي عميقي كه دارد، مسيح نجات‌دهنده جهان كنوني نيست. او يك محاسبه‌گر ملاحظه‌كار است كه مي‌خواهد خشم عمومي را در همسايه‌اي پرهرج‌ومرج برانگيزد. او به خوبي مي‌داند كه خونريزي‌هاي عراق و روند معلق صلح اسرائيل و اعراب و ناتواني حكام عرب در ايستادگي برابر خواسته‌هاي واشنگتن، باعث ايجاد احساسات ضدآمريكايي در خاورميانه شده و اشتهاي عجيبي برای رهبري ايجاد شده كه در برابر آمريكا و اسرائيل ايستادگي كند و او تمايل زيادي دارد تا اين نقش را بر عهده بگيرد. در همين راستا او لحن آتشيني را عليه هولوكاست و اسرائيل به كار مي‌برد، از حزب‌الله حمايت مي‌كند و خواستار اتحاد مسلمين براي غلبه بر اختلافات مذهبي است كه روي هم رفته اين كشور فارس شيعه را به اسطوره مورد ستايش، حتي براي اعراب سني تبديل مي‌كند.

احمدي‌نژاد و متحدانش، دستيابي به سلاح اتمي را براي تثبيت موضع ايران و كمك به آنها در كاهش نفوذ آمريكا در منطقه مؤثر مي‌دانند، امري كه ارزش تحمل رنج و تحريم‌ها را دارد. راست‌هاي افراطي كه به شدت به واشنگتن بي‌اعتماد هستند، گمان مي‌كنند كه مخالفت‌هاي آمريكا با تمايلات هسته‌اي آنان، ربطي به خلع سلاح اتمي نداشته و تنها براي جلب حمايت متحدان آمريكا عليه ايران است.

احمدي‌نژاد نيز اين مسئله را اين‌گونه بيان كرده است: «اگر اين مشكل هم حل شود، آنگاه آنان مسئله حقوق بشر را مطرح مي‌كنند و اگر آن هم حل شود، احتمالا مسئله حقوق حيوانات را به ميان مي‌آورند».

اطرافيان احمدي‌نژاد موفق شده‌اند تا او را به مركز توجهات بين‌المللي تبديل كنند و اين امر باعث شده خارجي‌ها متوجه شوند يك جريان مهم ديگر در راست‌گرايان ايراني به وجود آمده است. اين گروه در عين محافظه‌كار بودن بر ملي‌گرايي ايراني مبتني بر هويت اسلامي و عمل‌گرايي تأكيد دارند كه علي لاريجاني، عباس محتاج و عزت‌الله ضرغامي، جزو اين گروهند.

در دو سال اخير، تعداد زيادي از اعضای اين جريان در شوراي عالي امنيت ملي ايران، دستگاه‌هاي اطلاعاتي و نظامي به قدرت رسيده‌اند كه با استفاده از پيوندهايشان با جماعت روحانيون سنتي و روابط نزديكشان با رهبر ايران، سعي دارند كنترل روابط بين‌الملل ايران را در دست بگيرند. شكست حزب احمدي‌نژاد در انتخابات شوراي شهر در دسامبر 2006 بيش از اين‌كه مديون احياي نهضت اصلاحات باشد، ناشي از عملكرد این محافظه‌كاران جوان است كه از كارآمدي سياست‌هاي احمدي‌نژاد رضايت چنداني ندارند.

اما هيچ چيزي به اندازه موضع‌گيري در برابر آمريكا، اين دو شاخه راست‌هاي جديد را از هم جدا نمي‌كند. عمل‌گرايان بر اين باورند كه تسلط ايران بر منطقه بدون رابطه منطقي با واشنگتن، تضمين‌شده نيست. لاريجاني در سال 2005 گفت: «ما ممكن است مطمئن باشيم كه آمريكا دشمن ماست، اما همكاري با دشمن نيز بخشي از سياست است. استراتژي كاهش برخوردها و عادي‌سازي روابط، در طولاني‌مدت مفيد است». به عقيده آنان، بهبود روابط با آمريكا، راه را براي افزايش نفوذ ايران در منطقه هموار خواهد كرد.

ميانه‌روها در اين مورد كه تضمين نفوذ ايران، نيازمند دستيابي به سلاح‌هاي هسته‌اي است، با راديكال‌ها هم‌رأي هستند، اما ميانه‌روها بر اين باورند كه بايد احتياط هم كرد. آنان حامي ادامه پيشرفت‌هاي اتمي ايران با الزام به مقررات «NPT» هستند و بر اعتمادسازي در جامعه بين‌الملل تأكيد دارند. به نظر اين جريان، بهبود روابط تهران با واشنگتن، مي‌تواند سبب رفع نگراني‌هاي آمريكا در مورد برنامه اتمي ايران بدون آسيب رساندن به روند برنامه شود.

اما در وراي اين بحث‌ها، رهبر ايران قرار دارد كه به نوبه خود از موضع عمل‌گرايان مبني بر مذاكره با آمريكا حمايت كرده است. وي از يك سو با توجه به تمايلات ايدئولوژيك خود در بدبيني به آمريكا، لحن آتشين احمدي‌نژاد را به گونه‌اي تصديق مي‌كند، اما از سوي ديگر، رابطه او با تندروها هميشه دچار مشكل بوده است. وي براي بقاي سياست غيرمطمئن جمهوري اسلامي، سعي در برقراري تعادلي نسبي بين جريان‌هاي مختلف بدون قدرت دادن زياده از حد به يكي از آنها داشته است. به همين دليل، عمل‌گرايان تلاش كرده‌اند كه [آيت‌الله] خامنه‌اي را به سمت پذيرش مذاكرات بالقوه سوق دهند، حال آن‌كه زمينه سياسي ايران به سرعت در حال تغيير است؛ ناكامي روزافزون آمريكا در عراق، پيروزي تابستان گذشته حزب‌الله برابر اسرائيل و موفقيت احمدي‌نژاد در ديپلماسي هسته‌اي ـ تا بدين لحظه ـ حرف آناني را كه حامي مقابله هستند، به كرسي نشانده و رهبر ايران را بر سر دوراهي تصميم گیری در اين موضوع قرار داده است.

راه ايالات متحده
مفيدترين راه واشنگتن براي حل اين دودلي به سود خود، اعمال يك ديپلماسي قابل‌تصورتر و نيازمند چيزي فراتر از يك تغيير سياست صرف است؛ يك تغيير الگويي و كلي. سياستمداران آمريكا تحت تأثير تفكر سياست مهار،‌ مدتهاست كه عادي‌سازي روابط را نتيجه پاياني يك روند طولاني مذاكرات مي‌دانند، اما با سياست جديدي مبني بر برقراري رابطه و تنش‌زدايي، عادي‌سازي روابط بايد نقطه آغاز مذاكرات باشد كه باعث تسهيل بحث بر سر مسائلي مانند سلاح‌هاي هسته‌اي و تروريسم مي‌شود. استراتژي ايجاد شبكه‌اي دوجانبه براي تقويت امنيت و توافقات اقتصادي، بهترين راهبرد پيوند دادن ايران با وضعيت كنوني منطقه است. وضعيت جديد به طور ذاتي به گونه‌اي ايجاد مي‌شود كه در آن، روابط تهران با واشنگتن، بسيار ارزشمندتر از روابط آنان با ديگران مانند حزب‌الله و يا تعقيب برنامه سلاح‌هاي هسته‌اي خواهد شد.

براي رسيدن به چنين نقطه‌اي، آمريكا بايد با پيشنهاد روابط ديپلماتيك و برداشتن تحريم‌ها، به تقويت موضع عمل‌گرايان بپردازد، چراكه اين امر باعث خواهد شد تا اين جريان با به دست آوردن حمايت [آيت‌الله] خامنه‌اي، راديكال‌هايي را به حاشيه ببرد كه مي‌گويند تنها راه رسيدن ايران به اهداف ملي خود، تقابل با آمريكاست. ايالات متحده در عين حالي كه سياست خود را بازبيني مي‌كند، بايد ايده ارايه تضمينات امنيتي به ايران را هم اجرا كند.

در چرخه سياست واشنگتن نيز مصطلح است كه معماي ايران، تنها در صورتي حل مي‌شود كه دولت بوش، مسئله حمله به ايران را منتفي كند. اين بحث، بازتاب سوءبرداشت بنيادين از ديدگاه جمهوري اسلامي نسبت به قدرت و جايگاه خود در خاورميانه امروزي است. آنان نيازي به تضمين عدم حمله نظامي آمريكا ندارند، چراكه اين رژيم مذهبي، از آمريكا نمي‌هراسد، بلكه به نوعي به دنبال اذعان به وضعيت و نفوذ خود در منطقه است.

واشنگتن نيازمند تغييرات اساسي در روش انتخابي خود در برابر ايران است. با توجه به ماهيت تئوكراتيك رژيم ايران، آمريكا بايد پذيراي لحن آنها باشد. مقامات آمريكا ديگر نمي‌توانند ايران را «پاسدار استبداد» يا «حامي مركزي تروريسم» بدانند. تهران نيز مانند همه رژيم‌هاي متولدشده از يك انقلاب، تأكيد دارد كه جامعه بين‌المللي، نه تنها منافع آنها را به رسميت مي‌شناسد، بلكه به قدرت آنان نيز مشروعيت مي‌دهد. اتحاد شوروي چندين دهه از آمريكا مي‌خواست تا رسما مرزبندي اروپاي شرقي پس از جنگ را اعلام كند؛ يك سياست جديد در مورد ايران بايد به طور رسمي حاكميت جمهوري اسلامي را بپذيرد. به اين منظور، واشنگتن بايد سياست بي‌فايده تغيير رژيم در ايران را كه بخشي از آن نيز كمك‌هاي 75 ميليون دلاري آمريكا به پناهندگان ايراني و شبكه‌هايي است كه براي ايران برنامه پخش مي‌كنند، متوقف كند.

برخلاف اروپاي شرقي در دهه 1980، ايران داراي يك جنبش اپوزيسيون منسجم كه رهبري حركت و بودجه آمريكايي‌ها را بر عهده بگيرد، نيست. به علاوه، درخواست تغيير رژيم نيز نتيجه عكس مي‌دهد. تهديد واشنگتن و شروط امتيازدهي به گروه اپوزيسيون دمكراتيك ايران، تندروها را متقاعد كرده كه پيشنهاد مذاكره واشنگتن، تلاش براي سرنگوني رژيم تهران است؛ بنابراين، هرگونه تلاش ميانه‌روها براي رابطه با آمريكا، تسليم در برابر خواسته‌هاي استثماري شيطان بزرگ جلوه داده مي‌شود. ايران مطمئنا قابل تغيير است، اما با شرايط و روش خودش. روي كار آمدن يك دولت منعطف‌تر در تهران به سود آمريكاست، ولي با داستان‌پردازي‌هاي طولاني پناهندگان ايراني و يا درخواست‌هاي بوش براي تغيير مردم ايران، رسیدن به این هدف ممکن به نظر نمي‌رسد. داخل كردن ايران در اقتصاد جهاني و جامعه بين‌الملل، تأثير بسياري را در شتاب دادن به گذار دمكراتيك در ايران خواهد داشت.

قوانين برقراري رابطه
بهترين راه براي ايجاد رابطه‌اي مؤثر با ايران،‌ مذاكره مستقيم درباره مسائل حياتي شامل چهار مرحله است؛ از آنجايي كه مقصود نهايي مذاكرات،‌ عادي‌سازي روابط است، نخستين اقدام بايد ارايه برنامه‌اي زماني در راستاي ازسرگيري روابط ديپلماتيك، حذف تدريجي تحريمات آمريكا و بازگرداندن سرمايه‌هاي مسدودشده ايران باشد. ارايه پيشنهادهاي پرباري مانند اين اقدامات، گام بسيار بلندي به سمت انجام مذاكرات نتيجه‌بخش با ايران در بسياري مسائل و مشكلات هست كه نشان‌دهنده حسن‌نيت آمريكا در قبال ايران نيز خواهد بود.

با توجه به پيشرفت برنامه اتمي ايران، اين مقوله بايد در مرحله دوم قرار گيرد. اين فرضيه كه جمهوري اسلامي نيز مانند ليبي به طور كامل تأسيسات هسته‌اي خود را از ياد ببرد، چندان منطقي نيست. بهترين پيشنهاد در اين زمينه، روندي است كه در آن ايران موفق به جلب اعتماد جامعه بين‌الملل شود؛ مانند ايجاد يك رژيم بازرسي سخت و فشرده تا ثابت كند كه برنامه هسته‌اي آنها به سمت مقاصد نظامي منحرف نمي‌شود. بايد به ايران حق محدود غني‌سازي اورانيوم تحت قواعد آژانس بين‌المللي انرژي اتمي را داد تا هيچ مسئله‌اي را در مورد برنامه‌هاي پيشين خود، افشانشده باقي نگذارد. ممكن است هدف نهايي ايران توليد سلاح‌هاي اتمي باشد اما مسئله عراق ثابت كرد كه ايجاد يك روند تحقيق و رسيدگي دقيق تحت حمايت جامعه بين‌المللي، مي‌تواند مانع پيروزي چنين تمايلاتي شود.

در مرحله سوم مذاكرات بايد متمركز بر عراق باشد. پس از ارايه گزارش «بيكر ـ هميلتون»، بسياري از سياستمداران و مقامات واشنگتن به ارايه استدلالات گوناگون در مورد مفيد نبودن ايران پرداختند كه بسياري از اين جدل‌ها سفسطه‌آميز بودند. نخستين افسانه آنان اين بود که به علت تلفات روزافزون آمريكا در عراق، ايران علاقه‌مند است نيروهاي آمريكا در عراق مانده و كشته شوند، چراكه اين روند، مانع از يك ماجراجويي ديگر از سوي دولت بوش خواهد شد. اما درواقع، پس از حدود چهار سال جنگ بي‌نتيجه، مقامات ايران به اين نتيجه رسيده‌اند كه تمايلات امپرياليستي آمريكا به اندازه كافي ناكام بوده است تا آمريكا را به توقف آنها وادارد.

اشتباه دوم آنان بر اين مبناست كه معتقدند همكاري ايران، نيازمند كنار گذاشتن تحريم‌هاي سازمان ملل عليه برنامه اتمي آنهاست كه تصويري نادرست است. رهبران ايران برخلاف همتايان آمريكايي خود، سياست عراق خود را جداي از سياست اتمي كشورشان مي‌دانند. هم‌اكنون اجماع در تهران بر اين است كه اشغال عراق توسط آمريكا، مانع پيشرفت سياست و دیپلماسی شده و تنها راه تثبيت اين كشور، خروج تدريجي آمريكا از اين كشور است.

ديدگاه‌ها و انگيزه‌هاي ايران به هر نحوي كه باشد، نفوذ آنان در عراق قابل چشم‌پوشي نيست. ايران و آمريكا داراي منافع مشتركي در عراق هستند. تهران هم مانند واشنگتن، علاقه‌مند به خاموش كردن شعله جنگ داخلي اين كشور و حفظ يكپارچگي عراق است. توده حاكم بر ايران، به خوبي مي‌دانند كه بهترين راه براي سياست عراق، برگزاري انتخابات است كه منجر به قدرت گرفتن شيعيان اين كشور خواهد شد. يك دولت كارآمد در عراق، خروج نيروهاي آمريكا را تسهيل كرده، شورش‌ها را پاكسازي و همكاري سني‌هاي ميانه‌رو را نيز تأمين مي‌كند، چراكه همه اين اهداف، منافع مشترك ايران و آمريكاست.

سياستمداران آمريكا به جاي عذاب كشيدن از نفوذ ايران در عراق، بهتر است به فكر مديريت سازنده آن قدرت باشند. زماني كه نفوذ ايران به صورت مشروع شناخته شده و چهارچوبي براي هماهنگي سياست‌هاي دو كشور ايجاد شود، آنگاه واشنگتن راحت‌تر مي‌تواند خواسته‌هاي خود از تهران را پيگيري كند. در اين نقطه، آمريكا در وضعيت بهتري نسبت به تهران براي اعمال فشار قرار دارد... علاوه بر آن، ايران امروزه يكي از بزرگ‌ترين شركاي تجاري عراق است و آمريكا بايد به تسهيل اين روند بپردازد، چراكه باعث ثبات در جنوب عراق خواهد شد. آمريكا هرچه زودتر متوجه نقش كارآمد ايران در عراق شود، زودتر موفق خواهد شد از تجزيه عراق جلوگيري كرده و فراتر از آن به ثبات خليج فارس كمك كند.

چهارمين مرحله كه سخت‌ترين آن هم هست، تمركز بر روند صلح اعراب و اسرائيل است كه تهران حتي به قيمت حمايت از تروريسم نيز به سختي با آن مخالف است. بدبيني ايران به اسرائيل مبتني بر ايدئولوژي اسلامي آنهاست كه مشروعيت صهيونيست‌ها را زير سؤال مي‌برد. حمايت ايران از حزب‌الله و حماس، باعث دسترسي ايران به محدوده‌اي خارج از دسترسي نظامي آنها شده كه واشنگتن بايد اين وضعيت را تغيير دهد. اگر ايران و آمريكا مواضع خود را تعديل كرده و به عادي‌سازي روابط بپردازند، آنگاه براي نخستين بار، حفظ مواضع پيشين ايران عليه اسرائيل، منجر به از دست دادن منافع بسياري مي‌شود.

مرور دقيق تاريخ ايران، نشان مي‌دهد كه رفتار آنها هميشه قابل تغيير مثبت است. براي مثال، در دهه 1990 ايجاد انگيزه‌هاي درست در ايران باعث شد تا آنان از ترور مخالفان ايران در اروپا و حمايت از فعاليت‌هاي تروريستي خاص در خليج فارس دست بردارند. در سال 1997 دادگاهي در آلمان، مقامات دولتي ايران را به ترور رهبران مخالف در رستوراني در برلين محكوم كرد و همين باعث شد كه دولت‌هاي اروپايي، نمايندگان خود را از تهران فراخوانده، محدوديت‌هايي را نيز در تجارت خود با ايران اعمال كنند. ايران به سرعت روند هدف قرار دادن مخالفان پناهنده را متوقف كرد. در موردي مشابه، عربستان و كشورهاي خليج فارس نيز در دهه 90 به شرطي با عادي‌سازي روابط با ايران موافقت كردند كه ايران به حمايت از عناصر راديكال در اين كشورها پايان دهد؛ در اين مورد نيز مزاياي استراتژيك تنش‌زدايي، تهران را به تغيير روش متقاعد كرد.

واشنگتن بايد از اين مسائل درس گرفته و آنها را به كار ببندد، در اين صورت در حالي كه آمريكا و ايران در تلاشند تا اختلافات خود را برطرف كنند، روندي طبيعي ايجاد خواهد شدكه ايران را از مخالفت با روند صلح خاورميانه و حمايت از تروريسم دور خواهد كرد كه البته در اين راه، بايد انگيزه‌هاي ديپلماتيك و اقتصادي نيز به كار گرفته شود. امكان دارد كه تهران به راحتي موفق به قطع حمايت از حزب‌الله نشود كه مي‌توان با فشار به تهران، آنها را متقاعد ساخت تا حزب‌الله را نيز ترغيب به ايفاي نقشي سازنده‌تر در سياست لبنان كرده و از حمله به اسرائيل خودداري كند.

حدود سه دهه است كه احساسات و به كار بردن لحن غيرمسئولانه، مانع توسعه رابطه‌اي منطقه‌اي بين آمريكا و ايران شده است. عمل‌گرايي در مذبح ايدئولوژي قرباني و منافع مشترك در ورطه تقابل‌هاي تاريخي ناپديد شده است. به هر حال، امروزه در ايران، دست‌كم يك جريان قدرتمند وجود دارد (عمل‌گرايان جناح راست) كه متمايل به همكاري با واشنگتن هستند. اگر واشنگتن با سياست تنش‌زدايي پيشرفته پا به ميدان بگذارد، آن‌گاه مي‌توان اميدوار بود كه ايران و آمريكا، سرانجام به دشمني متقابل خود پايان دهند.

باب جديد اين سياست، نمي‌تواند شامل تنش و يا حتي مشاجره باشد، بلكه مي‌تواند تهران را متوجه كند منافع او در صورت عقب‌نشيني از تمايلات راديكالي‌اش، بسيار بهتر تأمين خواهد شد.
ايران تا آينده‌اي قابل برآورد به عنوان مشكلي براي آمريكا باقي خواهد ماند.

حال پرسش اين است: بهترين راه براي هدايت پيچيدگي‌ها و تناقض‌هاي اين روند چيست؟ پيشنهاد عادي‌سازي روابط و آغاز مذاكرات در زمينه همه مسائل موجود بين دو كشور، اين شانس را به ايران خواهد داد تا نشان دهد، آيا از نظم مشروع آمرانه جهاني دفاع خواهد كرد يا راه تك‌روي را در پيش خواهد گرفت!

پایان

منبع: Foreign Affairs

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مهندس سابق ايراني‌الاصل اتمي كه به انتقال نرم‌افزارهاي آمريكا به كشور ايران متهم شده بود، به مقامات آمريكا گفت كه تنها قصد داشته تا به خانواده و دوستانش، نشان دهد كه چه موقعيتي دارد. با اين حساب به نظر مي‌رسد «FBI» سوژه بي‌ارزشي را تحت پيگرد قرار داده است.

به گزارش سرويس بين‌الملل «بازتاب» به نقل از «گرينويچ تايم»، محمد علوي 49 ساله، همچنين به «FBI» گفته است كه او شغل خود را در بزرگ‌ترين نيروگاه اتمي آمريكا، به خاطر رفتن نزد خويشاوندان نزديكش ترك كرده است.

علوي كه سي سال است به عنوان تبعه آمريكا در اين كشور زندگي مي‌كند، متهم به نقض تحريم‌هاي تجاري آمريكا عليه ايران است كه در صورت محكوميت، به 21 ماه زندان محكوم خواهد شد؛ تاريخ برگزاري دادگاه وي، سوم جولاي است.

علوي مدت شانزده سال بود در نيروگاه پالوورد در فونيكس كار مي‌كرد تا اين‌كه در آگوست گذشته، استعفا كرده و به تهران رفت.

نرم‌افزاري كه او روي لپ‌تاپ شخصي خود ذخيره كرده بود، جزيي از يك برنامه آموزشي اضطراري بوده كه جزيياتي از اتاق‌هاي كنترل نيروگاه، رآكتورها و طراحي‌ها در بر داشته است. گفته مي‌شود اين اطلاعات طبقه‌بندي شده نبوده و ربطي به فعاليت‌هاي اساسي نيروگاه نداشته و تأثيري نيز بر عمليات نداشته است و حتي كارمندان نيز به ذخيره اين نرم‌افزار و كار با آن در خانه تشويق مي‌شده‌اند.

شركت «اريزونا پابليك»، كه بخشي از فعاليت‌هاي پالوورده را در اختيار دارد، از خروج علوي از كشور اطلاعي نداشته تا اين‌كه شركت نرم‌افزاري مريلند، به آنان گزارش داد كه تلاش‌هايي براي دستيابي به سيستم آموزش نيروگاه تهران انجام شده است.

گفتني است، علوي به ذخيره كردن نرم‌افزار در ايران اعتراف كرده، اما بنا بر اسناد دادگاه، گفته كه اين كار را براي نشان دادن موقعيتش به اقوام و همچنين شريك تجاري‌اش انجام داده است.
او گفته كه لپ تاپ هنوز هم در خانه مادرش در تهران است.


تاپیک به بخش مناسب منتقل شد.
SAEID

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
آفتاب: تعامل، تحریم، حمله و مذاکره همگی گزینه‌های متفاوتی است که کاندیداهای ریاست‌جمهوری ایالات متحده برای مقابله با ایران پیش‌رو دارند. در شرایطی که سناتور «اوباما» به راحتی ایران را تهدیدی جدی می‌خواند دیگر کاندیدای دموکرات حاضر در این انتخابات نیز گزینه نظامی را راهکاری می‌داند که از روی میز کار رئیس جمهور آتی ایالات متحده کنار نخواهد رفت.

به گزارش آسوشیتدپرس، «کریستوفر داد» نیز مانند سایر مقامهای آمریکایی ادعا کرد که برای مقابله با برنامه‌های هسته‌ای ایران باید همواره گزینه نظامی را مد نظر داشت. کریستوفر داد در این‌باره می‌گوید: من هرگز گزینه نظامی را از روی میز کارم حذف نخواهم کرد. این گزینه نیز مانند سایر احتمالات از برنامه‌هایی است که به آن فکر خواهم کرد.

کریسوفر داد در عین حال بوش را در قبال ایران به شتاب‌زدگی و تعجیل در استفاده از زبان تهدید نظامی متهم کرد. وی که تلاش گسترده‌ای را برای راهیابی به کاخ سفید آغاز کرده است در ادامه سخنان خود در خصوص ایران در پاسخ به سوالی که احتمال مذاکره با ایران را مد نظر قرار داده بود گفت: رهبران مسئول می‌دانند که مذاکره نیز راهکاری برای معامله با افراد است.

این سناتور دموکرات آمریکایی نیز البته مانند سایر دموکراتهای ایالات متحده تاکید کرده است که با سیاست خارجی جورج بوش مخالف است.

این سناتور امریکایی از طرفداران خروج هر چه سریع‌تر سربازان امریکایی از عراق است.



تصویر

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[align=center]مدير پروژه خاورميانه گروه مطالعات بين‌المللي در گفتگو با فارس: آمريكا به دليل عدم‌ تحمل شكست در عراق بايد با ايران مذاكره كند [/align]


[align=center]تصویر[/align]

[align=center]خبرگزاري فارس: مدير پروژه خاورميانه گروه مطالعات بين‌المللي مسقر در امان و بيروت گفت:از آنجا كه آمريكا توانايي و تحمل شكست و ناكامي در عراق را ندارد، بايد با ايران مذاكره كند. [/align]

«جوست هيلترمن» درگفتگوي اختصاصي با خبرنگار سياست خارجي فارس در رابطه با درخواست آمريكا براي مذاكره با ايران درباره عراق تصريح كرد: دولت بوش بر روي اين موضوع كه آيا آنها بايد با ايران بر روي يك سري مسائل گفتگو كنند يا نه، دچار انشقاق و دودستگي شده است. از اين‌رو آنهايي كه خواستار مذاكره هستند براي محك اين طرح چراغ سبز نشان داده‌اند. آمريكا دريافته است كه بايد با ايران مذاكره كند.
وي يادآور شد: اگر آمريكا به ايران حمله كند يا سازمان ملل تحريم‌هاي شديدي عليه ايران به اجرا گذارد، ايران توانايي تحميل و تضعيف اقدامات آمريكا در عراق را دارد. از آنجا كه آمريكا توانايي و تحمل شكست و ناكامي در عراق را ندارد، بايد با ايران مذاكره كند.
وي در پاسخ به اين پرسش كه آيا ايران و آمريكا مي‌توانند ازاين فرصت براي كاهش تنش ميان خود استفاده كنند، اظهار داشت: اگر دو طرف به طور تدريجي و ملايم به روند مذاكره ادامه دهند و بار اضافي به اين قضيه تحميل نكنند، فرصتي براي رسيدن به درك مشترك وجود دارد. جدا از اين قضيه، ايران و آمريكا داراي منافع مشتركي از قبيل تغيير رژيم عراق و برگزاري انتخابات در اين كشور داشته و دارند. افزون بر اين و مهمتر اين كه هيچيك از آن دو كشور از فروپاشي عراق كه در نتيجه تشديد جنگ داخلي و رشد ناآرامي ايجاد مي‌گردد، منتفع نخواهد شد. در نهايت، آمريكا ممكن است در خصوص يك مسئله كه براي ايران موضوع واقعي و مهم است به طور مستقيم با تهران مذاكره كند و آن برنامه هسته‌اي ايران است.
مدير پروژه خاورميانه گروه مطالعات بين‌المللي مسقر در امان و بيروت درخصوص نقش ايران به عنوان يك قدرت منطقه‌اي براي حل بحران عراق مدعي شد: بسته به اين كه آمريكا چه ميزان فشار به ايران درخصوص برنامه هسته‌اي آن يا حمايت آن از حزب‌الله لبنان و ديگر گروهها وارد سازد، ايران مي‌تواند نقش مثبت يا منفي را در عراق بازي كند. به عبارت ديگر، ايران هم مي‌تواند به ايجاد ثبات و هم بي‌ثباتي اين كشور در آينده كمك كند.

منبع : Farsnwe

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
معاون وزير دفاع اسرائيل مدعي شد كه ايران عامل اصلي تشديد درگيري هاي اخير در نوار غزه و حملات موشكي قسام به شهرك هاي صهيونيست نشين بوده است. به گزارش عصر ايران (asriran.com)، "افرايم اسنه" در گفت و گو با روزنامه اورشليم پست در خصوص تشديد درگيري ها در غزه و حملات موشكي به اسرائيل گفت: ايران با هدف منحرف كردن افكار عمومي از برنامه هسته اي خود به گروه هاي تروريستي دستور داده است كه درگيري ها در غزه را افزايش دهند! این در حالی است که ناظران بی طرف معتقدند حملات اسرائیل به غزه به منظور منحرف کردن افکار عمومی به ویژه در داخل اسرائیل از گزارش منتشره هیات تحقیق تل اویو درباره شکست در جنگ 33 روزه صورت گرفته است که متعاقب آن فشارها بر روی اولمرت برای استعفا به طرز بی نظیری تشدید شده است. "افرايم اسنه" همچنین مدعي شد: همه امور توسط ايران سازماندهي شده و تمامي گروه هاي تروريستي مستقيما توسط ايران حمايت مي شوند كه آموزش نظامي و تسليحات را براي آنها فراهم مي كند. وي گفت: در صورت اصابت موشك هاي قسام به شهرك هايي چون "نتيووت يا آشكلون"، اسرائيل بايد افزايش عمليات نظامي خود در غزه را مورد بررسي قرار دهد. مقامات اسرائيلي نگرانند كه در اثر هدف قرار دادن رهبران حماس، فلسطيني ها حملات تلافي جويانه اي به شهرك هاي واقع در محدوده 25 كيلومتري غزه صورت دهند. معاون وزير دفاع اسرائيل از آمادگي اين رژيم براي مقابله با افزايش دامنه حملات موشكي فلسطين خبر داد و گفت: آنها قادر به افزايش دامنه حملات خود هستند و ما بايد آماده مقابله شويم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلاح حقیقت خطرناک تر از سلاح اتمی است آفتاب: "رابريت ديويد استيل ويواز" در مصاحبه‌اي كه در پايگاه اينترنتيOSS.NET آمريكا چاپ شد، وزارت دفاع آمريكا را به مقابله با تهديداتي فراخواند كه اين چهار كشور بخصوص در زمينه فعاليت‌هاي اطلاعاتي مي‌توانند براي آمريكا داشته باشند. وي افزود:«چالش اصلي وقتي است كه دشمنان شما با سلاح ” چالش اصلي وقتي است كه دشمنان شما با سلاح حقيقت به مصاف شما بيايد... “ حقيقت به مصاف شما بيايد.» وي نوشت:«چين در حال حاضر برنامه مهمي را براي بررسي سابقه حقوق بشر در آمريكا آغاز كرده است كه مي‌تواند وجهه آمريكا را در جهان تخريب كند.» وي افزود: «ايران نيز در مورد عراق استراتژي خاصي را برگزيده است كه آمريكا بايد آن را مد نظر قرار دهد.» استيل ويواز درخصوص تهديدات كوبا و ونزوئلا نوشت اين دو كشور سرگرم اجراي طرح‌هايي در منطقه هستند كه امكان حضور نظاميان آمريكايي در منطقه بيش از پيش دشوار خواهد شد. از ويواز تاكنون آثاري منتشر شده است كه از مهمترين آنها مي‌توان به "فعاليت‌هاي اطلاعاتي:همه اطلاعات، همه زبان‌ها، و همه زمان‌ها" اشاره كرد. کد مطلب : 44214

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
!


آفتاب: تعامل، تحریم، حمله و مذاکره همگی گزینه‌های متفاوتی است که کاندیداهای ریاست‌جمهوری ایالات متحده برای مقابله با ایران پیش‌رو دارند. در شرایطی که سناتور «اوباما» به راحتی ایران را تهدیدی جدی می‌خواند دیگر کاندیدای دموکرات حاضر در این انتخابات نیز گزینه نظامی را راهکاری می‌داند که از روی میز کار رئیس جمهور آتی ایالات متحده کنار نخواهد رفت.

به گزارش آسوشیتدپرس، «کریستوفر داد» نیز مانند سایر مقامهای آمریکایی ادعا کرد که برای مقابله با برنامه‌های هسته‌ای ایران باید همواره گزینه نظامی را مد نظر داشت. کریستوفر داد در این‌باره می‌گوید: من هرگز گزینه نظامی را از روی میز کارم حذف نخواهم کرد. این گزینه نیز مانند سایر احتمالات از برنامه‌هایی است که به آن فکر خواهم کرد.

کریسوفر داد در عین حال بوش را در قبال ایران به شتاب‌زدگی و تعجیل در استفاده از زبان تهدید نظامی متهم کرد. وی که تلاش گسترده‌ای را برای راهیابی به کاخ سفید آغاز کرده است در ادامه سخنان خود در خصوص ایران در پاسخ به سوالی که احتمال مذاکره با ایران را مد نظر قرار داده بود گفت: رهبران مسئول می‌دانند که مذاکره نیز راهکاری برای معامله با افراد است.

این سناتور دموکرات آمریکایی نیز البته مانند سایر دموکراتهای ایالات متحده تاکید کرده است که با سیاست خارجی جورج بوش مخالف است.

این سناتور امریکایی از طرفداران خروج هر چه سریع‌تر سربازان امریکایی از عراق است.





کد مطلب : 61148


تصویر

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
آفتاب: سفیر ایالات متحده در اتریش در اظهاراتی غیر متعارف مسئولان کمپانی OMV غول صنایع نفتی این کشور را به سبب اصرار بر سرمایه گذاری در میادین گازی ایران به شدت مورد انتقاد قرار داد.

به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس «جیمز مک‌کاو» روز شنبه در مصاحبه با کانال یک تلویزیون اتریش گفت که تلاش مسئولان OMV برای عقد قرارداد با ایران عملا ناقض قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل بوده و یا این که قصد «دور زدن» آن‌ها را دارد.

مک کاو با انتقاد از سخنان مدیرعامل OMV که سرمایه‌گذاری در میادین گازی ایران را صرفا یک «قرارداد تجاری» عنوان کرده است گفت: «انجام چنین معامله پرارزش با کشوری که به سبب برنامه هسته‌ای‌اش تحت فشار جامعه جهانی است را تنها نمی‌توان با دلایل اقتصادی توجیه کرد، بلکه به شرایط سیاسی موضوع نیز باید مورد توجه قرار گیرد».

سفیر آمریکا در اتریش از تهدید مستقیم OMV به اتخاذ تدابیر تنبیهی اجتناب کرد، با این‌حال گفت که دولت ایالات متحده در تصمیم‌گیری‌های آتی خود به طور طبیعی چنین مواردی را مدنظر خواهد داشت.

پیشتر تنی‌چند از مقامات وزارت خارجه آمریکا و نمایدگان کنگره و سنا از هر دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه دولت اتریش را به سبب عدم اعمال فشار بر مسئولین کمپانی OMV مورد انتقاد قرار داده‌بودند.

گفتنی است کمپانی اتریشی OMV ماه گذشته بر سر عقد یک قرارداد بلندمدت برای سرمایه‌گذاری جهت توسعه میدان گازی پارس جنوبی با مقامات کشورمان به توافق رسید. مقامات این شرکت می‌گویند با توجه به محتوای قطعنامه‌های شورای امنیت عقد قرارداد سرمایه گذاری در صنایع نفت و گاز ایران غیرقانونی نبوده و آنان هیچ‌یک از قوانین تجاری اتریش و یا اتحادیه اروپا را نیز نقض نکرده‌اند.


تصویر

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
در حالي كه ايران هم‌اكنون طبق تأييد بازرسان آژانس، 86 آبشار و بيش از 1300 ماشين سانتريفيوژ راه‌اندازي كرده، منابع آمريكايي مدعي‌اند جاسوسان اين كشور تلاش كرده‌اند با فروش تجهيزات خراب به ايران، در موفقيت آن اخلال كنند. به گزارش سرويس بين‌الملل «بازتاب»، خبرگزاري «CBS» نوشت: به رغم تلاش‌هاي پنهان آمريكا و ديگر آژانس‌هاي اطلاعاتي متحد اين كشور براي خرابكاري در برنامه اتمي ايران، اطلاعاتي مبني بر پيشرفت‌هاي غني‌سازي اورانيوم ايران به گوش مي‌رسد. «مارك فيتز پاتريك»، معاون سابق وزير امور خارجه آمريكا در امور خلع سلاح، كه هم‌اكنون از مقامات خلع سلاح انستيتو بين‌المللي مطالعات استراتژيك است، مي‌گويد: «خرابكاري‌هاي صنعتي، يكي از راه‌هاي توقف برنامه اتمي ايران، بدون توسل به اقدام نظامي بوده است». منابع حاضر در چند كشور مختلف به «CBS» گفته‌اند، دانشمندان سابق اتمي روسيه و ايرانياني كه در خارج زندگي مي‌كنند، در اين فعاليت‌‌هاي اطلاعاتي شريك بوده‌اند، به اين ترتيب كه آنان با فروش قطعات معيوب و ناقص از راه جرياناتي كه شناسايي آنها سخت است، سعي در بي‌ثباتي و ناكارآمدي برنامه ايران داشته‌اند. پاتريك مي‌گويد: «يك راه براي خرابكاري، ايجاد نقص‌هايي در قطعات و وسايلي بود كه ايران در بازار سياه به دست مي‌آورد و چون بازار سياه است، شما دقيقا نمي‌دانيد با چه كسي معامله مي‌كنيد». مقامات ارشد دولتي از كشورهاي گوناگون نيز در گفت‌وگو با «CBS» به مسئله قابليت‌هاي انفجار برخي تجهيزات مرتبط با تأمين نيرو اشاره كردند و گفتند: اين تجهيزات كه در سايت غني‌سازي نطنز در آوريل 2006 توسط ايران به كار گرفته مي‌شد و براي تأمين ولتاژ جاري برق به كار مي‌رفت، ناگهان منفجر و باعث از بين رفتن پنجاه سانتريفيوژ شده است. غلامرضا آقازاده، رئيس سازمان انرژي اتمي ايران هم در گفت‌وگويي در ماه ژانويه، به نقص برخي تجهيزات اشاره كرده بود. بنا بر مدارك رسيده به «CBS»، برخي مشكلات فني ايران در حفظ چرخش مداوم سانتريفيوژها، نتيجه تلاش‌هاي خرابكارانه سازمان‌دهي‌شده بوده است. مقامات آگاه از فعاليت‌هاي آمريكا گفتند: در سال‌هاي اخير آژانس‌هاي اطلاعاتي آمريكا چندين برنامه گوناگون را راه‌اندازي كرده‌اند كه شامل به‌كارگيري تكنيك‌هاي مختلف مانند تغيير برخي تجهيزات بوده است و ضربه‌پذيري ايران از اين خرابكاري‌ها، از آنجا بيشتر مي‌شود كه از دسترسي به بازار باز محروم است. منابع اطلاعاتي به «CBS» گفته‌اند: شماري از ايراني‌هايي كه براي كنسولگري ايران در فرانكفورت آلمان كار مي‌كنند، محموله‌هايي از تجهيزات ممنوعه را با استفاده از مصونيت محموله‌هاي ديپلماتيك به ايران فرستاده‌اند. به گفته آنان، تلاش‌هاي ايران بيشتر متمركز بر اروپاي غربي است، چرا كه با وجود شديد بودن كنترل‌ها در اروپا نسبت به ديگر كشورها، ايراني‌ها هنوز هم به توليدات اروپايي به خاطر كيفيت و قابل اطمينان بودن آنها و يا به اين دليل كه در حال حاضر، توليدات اروپايي را در اختيار دارند و به دنبال قطعات يدك هستند، علاقه‌مندند. پاتريك مي‌گويد: تلاش‌ها بسيار پيچيده است، چراكه ايران مرتبا شركت‌ها و بازارهاي خود را تغيير مي‌دهد؛ دبي نيز يكي از اين بازارهاست. گفتني است، شماري از كارشناسان بر اين باورند كه همين خرابكاري‌ها به اندازه كافي براي به عقب انداختن برنامه اتمي ايران،‌ مفيد است.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
من با يكي دو تا از بچه هاي حزب الله لبنان دوست هستم... قبل از جنگ 33 روزه از يكيشون شنيدم كه براي حمله به مراكز اتمي اسراييل آموزش ديدن و اگر حمله اي به ايران بشه اولين جواب ايران، حمله حزب الله خواهد بود... منتها از جزييات و شكل حمله صحبتي نكرد. حالا اين حمله موشكي است يا كماندويي من اطلاعي ندارم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

احساس می کنم که صلاح الدین جدیدی برای اعراب خواهد آمد و این اسرائیل است که باید چنین روزی را در نظر داشته باشد !!

حالا خوبه خودش میدونسته حکومتشون پایدار نمیمونه و این همه کشتار راه می‌اندازن و به مناطق دیگه حمله میکنن و بازم دارن چنگ میزنن که شاید دستشون به جایی گیر کنه icon_biggrin

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تصویر
اشاره

مقاله براي تبيين ميزان تواناييهاي نظامي اسراييل، تنظيم شده است. نويسندة ساختار ارتش اسراييل و ماهيت اهداف تشكيل دهند تفكرات استراتژيك چنين ارتشي را كاملاً در تقابل با ديگر نيروهاي نظامي منطقة خاورميانه تلقي مي‌كند. وي در ابتدا به بررسي ويژگيهاي تفكر نظامي اسراييل مي‌پردازد و سپس تأثيرات چنين تفكري را بر بخشهاي مختلف ارتش اسراييل، به لحاظ تعداد نيروها، حجم تسليحات و اهميت استراتژيك آنها، ارزيابي مي‌كند و عقيده دارد اسراييل قادر است با توجه به قدرت نظامي خويش به مقابله با تمامي كشورهاي عربي منطقه برخيزد، اما استراتژيست‌هاي اسراييل براي تكميل بازدارندگي و حفظ تفوق تسليحاتي و به منظور جبران كمبود تعداد پرسنل نظامي، توجه ويژه‌اي به گسترش توان هسته‌اي و تسليحات اتمي دارند. به نظر نويسنده، از آنجا كه ايالات متحده همواره از دولتهاي عربي خواسته است تا در پي دستيابي به سلاحهاي هسته‌اي نباشند، دولت اسراييل هرگز به طور رسمي اعلام نخواهد كرد كه داراي زرادخانه هسته‌اي است، زيرا ابراز چنين مطلبي در سياستهاي خاورميانه‌اي ايالات متحده، تأثيري كاملاً منفي برجاي خواهد گذاشت و طبعا اين رژيم را نيز با فشارهايي مواجه خواهد كرد.

مقدمه:

براي اينكه نقش استراتژيك اسراييل در منطقه كامل و تبديل به ابزاري قدرتمند در خدمت امپرياليسم بين‌الملل «بويژه آمريكا» شود و شريكي كوچك در منافع اقتصادي و استراتژيك امپرياليسم باشد، بايد يك نيروي نظامي توانمند در جهت اجراي اين اهداف استراتژيك در اين كشور به وجود مي‌آمد، زيرا ياري گرفتن از نيروي نظامي بيگانه در زمينة تحقق بخشيدن به مراحل مختلف دست‌اندازي به سرزمينها يا مقاومت در برابر ديگر كشورهاي عربي، هر بار منافع مستقيم امپرياليسم را با نيروهاي ملي عرب مواجه مي‌كرد.
يكم. ويژگيهاي عام تفكر نظامي اسراييل

فرآيند تأسيس نيروي نظامي اسراييل به نظرية امنيت داخلي اسراييل و اين تفكر كه براي اجراي اهداف استراتژيك و سياسي رژيم صهيونيستي بايد از نيروي نظامي قدرتمند بهره جست، باز مي‌گردد. با توجه به دو اصل برتري كيفي و بازدارندگي كه دو اصل اساسي در تفكر نظامي اسراييل مي‌باشد و با توجه به اين واقعيت كه توان كمي نيروهاي نظامي عربي بيش از اسراييل مي‌باشد، اسراييل تلاش كرد تا ارتش قدرتمندي ايجاد كند كه از برتري كيفي سود جويد و بتواند كمبود نيروي انساني خويش را در برابر برتري اعراب جبران كند. در اسراييل همواره اين پيش فرض وجود داشته است كه در برابر تجمع نيروي نظامي اعراب از برتري تسليحاتي استفاده شود، البته چنين پي‌فرضي در طول پنجاه سالي كه از تشكيل دولت اسراييل مي‌گذرد، عملاً تحقق نيافته است. اين كشور در حال حاضر از چنان نيروي نظامي بهره‌مند است كه نه تنها توان بازدارندگي همة كشورهاي عربي را دارد، بلكه مي‌تواند به يك حملة سريع و همه جانبه نيز دست بزند.

حمايتهاي نظامي فرانسه و بريتانيا در ابتداي تأسيس اسراييل تا جنگ 1967 و سپس حمايتهاي همه جانبة آمريكا كه تا كنون نيز ادامه دارد در كنار پيشرفت صنايع نظامي داخلي، اسراييل را تبديل به قدرت برتر تسليحاتي در سطح منطقه كرده است. سلاحها و تجهيزات نظامي اسراييل به گونه‌اي، در كنار ساير عوامل كمك كننده، انتخاب شده است كه ضمن تأمين اصول اساسي انديشة نظامي اسراييل ـ يعني برتري كيفي و بازدارندگي ـ در خدمت يك جنگ سريع و كوتاه مدت باشد، زيرا اسراييل به دليل جمعيت اندك و توان اقتصادي نسبتاً محدود ياراي جنگ طولاني مدت را ندارد. اصل «حملة پيشگيرانه» كه كاملاً با اصل «جنگ كوتاه مدت» منطبق ممي‌باشد، در واقع اين امكان را به اسراييل مي‌دهد كه ويژگي ژئواستراتژيك «حركت بر خطوط دروني» را به طور كامل در اختيار گيرد. اسراييل با توجه به موقعيت جغرافيايي خود كه از سمت شمال با سوريه و لبنان، از شرق با اردن و از جنوب با مصر همسايگي دارد، مي‌تواند سريعتر از دشمنانش تمركز قواي خود را در جبهه‌هاي مختلف به وجود آورد. اصول مطرح شده كه چارچوب انديشة نظامي اسراييل را تشكيل مي‌دهد پس از جنگ 1956، هدف غايي اسراييل، يعني استفاده از ازار نظامي جهت كسب اهداف سياسي را بنيان نهاده است.
دوم. بازتاب انديشة نظامي بر تاكتيكهاي رزم و نظاميگري

در پرتو اصول انديشة نظامي، اساساً تسليحات متعارف اين كشور بر جنگنده‌هاي بمب‌افكن و تانك قرار گرفته است. نيروي هوايي با توجه به توان حمله به عمق استراتژيك كشورهاي عربي و فلج كردن نيروي هوايي اين كشورها، بزرگترين نيروي نظامي اسراييل به شمار مي‌آيد، ضمن اين كه جنگنده‌هاي نيروي هوايي مي‌توانند با حملات پيش‌دستانه فرصت را براي تانكها فراهم آوردند تا بتوانند وارد جبهه‌هاي نبرد شوند و ضمن قطع خطوط ارتباطي دشمن، موقعيتهاي دفاعي اعراب را از بين برده و در مراكز فرماندهي پشت جبهه و لجستيك تشويش و اضطراب ايجاد كنند.

جنگ 1967، نمونة كاملي از اين تاكتيك نظامي اسراييل بود، اما شرايط جنگ 1973 تا حدودي از اتكاي مطلق به هواپيما و تانك در انديشة نظامي اسراييل كاست و همكاري ميان تانكها و نيروي زميني وسيعتر شد. همچنين پيشرفتي كمي و كيفي در صنايع نظامي اسراييل در زمينة ساخت موشكهاي ضد تانك و ضد هواپيما و موشكهاي بالستيك زمين به زمين پديد آمد. در همين زمان، نيروي درياي اسراييل نيز متحول شد و براي نفوذ در عمق درياي كشورهاي عربي توانايي بيشتر يافت. اين نيرو براي حمايت از خطوط ارتباطي دريايي اسراييلي در درياي مديترانه و درياي سرخ و حمله به عمق ساحلي كشورهاي عربي اينك كاملاً توانمند است. همچنين اسراييل تقريباً از بدو تأسيس و به طور سري به ساخت سلاحهاي هسته‌اي روي آورده است تا بدون نياز به چتر هسته‌اي خارجي، برتري و بازدارندگي مطلقي نسبت به كشورهاي عربي به دست آورد و در بدترين حالات و در كلية زمانها امنيت خويش را فراهم كند.
سوم. نشانه‌هاي پيشرفت كنوني تفكر نظامي اسراييل

در درون ساختار نظامي اسراييل در حال حاضر اين بحث وجود دارد كه تفكر نظامي به سطحي ارتقا يابد كه همسان با پيشرفتهاي نظامي اين رژيم و كشورهاي منطقه باشد. البته بخش اعظم چنين بحثهايي به صورت كاملاً محرمانه دنبال مي‌شود. در اين خصوص، اسحاق مردخاي وزير دفاع اسراييل در 29 ژوئن 1998 اظهار داشت كه در درون ساختار نظامي اسراييل اينك گفت و گوهايي در حال جريان است تا انديشة نظامي اسراييل مدرن گردد و به زودي نتيجه اين گفت و گوها و مذاكرات به دولت ارائه خواهد شد. روزنامة هآرتص كه اين گفته‌هاي را به چاپ رسانده است، در همين خصوص نوشت، مردخاي شجاعت به خرج داد و اين موضوع را در پاسخ به سخنان ژنرال ماتان ويلناي (54ساله) كه گفته بود انديشة نظامي اسراييل نياز به تحول دارد و پاسخگوي مشكلات دفاعي اسراييل نيست، مطرح ساخت. شايان ذكر است كه ژنرال ويلناي نامزد تصدي پست رياست ستاد مشترك ارتش به جاي ژنرال امنون ليبكن شاحاك و رقيب ژنرال شائول موفاز (50 ساله) براي رسيدن به اين مقام در 9 جولاي 1998 بود. اين روزنامه در ادامه افزوده بود: «ارتش اسراييل در آستانة از دست دادن توان نيروي ضربتي خويش به خاطر كهنگي انديشة نظامي و فرسودگي تجهيزات جنگي است.» جوهر گفته‌هاي ويلناي حاوي نكتة جديدي نيست، زيرا پيش از اين نيز ژنرال بازنشسته «اسراييل تال»، مشاورز وزير دفاع و فرمانده سابق يگان زرق پوش، قبل و بعد از جنگ

1967 و فرماندهي كه در اين جنگ نقش بارزي در جبهة مصر ايفا كرد و تحولي در شيوه‌هاي جنگي پديد آورد، و به دنبال وي، كارشناسان ديگري نظير ژنرال اسحاق بن اسراييل نيز اظهار كردند كه اينك در عصر موشكهاي دوربردد قرار داريم و اسراييل در معرض حملات موشكي از سوي كشورهاي عربي و اسلامي كه مرز مشتركي با اسراييل ندارند قرار گرفته است و لذا تحول انديشة نظامي، كه توسط بن گوريون وايگال آلون و شركايشان در زمان تدسيس ارتش دفاعي اسراييل، شكل گرفته است، ضروري به نظر مي‌رسد. هر چند وضعيت مردم شناختي و توازن قوا در منطقه به شكل سابق باقي مانده است، ولي پيشگامان انديشة نظامي اسراييل براي تدوين چنين انديشه‌اي متأثر از جنگهاي 1948 و جنگ جهاني دوم بودند.»

اين روزنامه مي‌افزايد: «براي اسراييل كماكان بازدارندگي اهميتي حياتي دارد. به عبارت ديگر، هنوز به اطلاعات و نيروي هوايي تأكيد مي‌شود هر چند كه به توازن ميان نيروهاي مختلف نظامي نيز توجه بيشتري شده است، يعني ايجاد ساختاري دفاعي متشكل از موشكهاي بالستيك، موشكهاي ميان برد، هواپيماها، سيستمهاي پيشرفتة دريايي و زميني در كنار تجهيزات لجستيك كه اين توان دفاعي را حفظ كند.» به عبارت ديگر، تعيين نسبتي جديد در توازن ميان نيروهاي مختلف ارتش اسراييل به جاي نسبت كنوني و توجه بيشتر به تانك، زره پوش و نفربر مدّنظر قرار گرفته است. روزنامة مزبور، تفكرات موافق با تحول انديشة نظامي سنتي اسراييل را اين چنين مطرح مي‌كند: «در اين تغييرات مطرح شده به معادلات در «حمله در مقابل دفاع» و «آتش توپخانه در برار مانور» توجه شده است. همچنين به اين واقعيت كه براي به خدمت گرفتن سلاحهاي پيشرفته و گران‌قيمت آمريكاي، دلارهاي كافي موجود نمي‌باشد و كسري بودجة زيادي براي گسترش و تقويت سلاحها و وسايل دفاعي سرّي اسراييل به چشم مي‌خورد، توجه ويژه‌اي شده است. دولت، وزير دفاع و رييس ستاد مشترك براي اتخاذ تصميماتي كه اولويتهاي مربوط به دگرگوني و تحول نيروهاي مسلح را تعيين كند، مسئوليت دارند.» اين روزنامه جهت توضيح مسئوليت دولت اسراييل مبني بر اينكه اسحاق مردخاي وزير دفاع و نتانياهو، نخست‌وزير [سابق.م] بايد به اجراي اين تحولات توجه كنند، نوشت: «آنها مي‌توانند سياست صلحي را در پيش گيرند كه دولتهاي مخالف را از اردوگاه، دشمن خارج كند و سپس با استفاده از موقعيت، فرصتهاي تقويت ارتش دفاعي اسراييل افزايش يابد. همين روزنامه در مقالة ديگري كه تحت عنوان «نقشة تدافعي جديد در حال ديدن روشنايي است» در همان روز به چاپ رسانده بود، اعلام كرد كه فرماندهان سازمان نظامي اسراييل مرحلة نخست نقشة كلّي تحول استراتژي دفاعي دولت عبري، يعني انديشة نظامي را كه از ژانوية 1998، در جلسات گفت و گوي سرّي كه توسط ديويد عفري معاون اول وزير دفاع در امارات افال واقع در مركز اسراييل ترتيب يافته بود، به اتمام رساندند. در پايان مرحلة نخست اين گفت و گوها، سندي تهيّه شده است كه الگوهاي پايه‌اي پيشنهادي براي استراتژيي دفاعي اسراييل را مطرح مي‌كند و اخيراً اسحاق مردخاي با آن موافقت كرده است. بر پايه اين سند پنج گروه كاري تشكيل شده است؛ دو گروه براي بحث و بررسي مسايل ژئوپليتيك بين‌الملل مثل پايان جنگ سرد و مشكلات خاورميانه و سه گروه ديگر براي بحث و بررسي مسايل داخلي اسراييل نظير نيروهاي مسلح و تحولات اقتصادي و اجتماعي اسراييل.

در ادامة مطالب مذكور، ديويد عفري، معاون اول وزير دفاع ابراز كرد: «از ابتداي اين دهه، تغييرات عميقي نظير پايان جنگ سرد، جنگ خليج فارس، حمله با موشكهاي زمين به زمين به اسراييل و عمليات صلح خاورميانه به وقوع پيوسته است، اين تحولات نه تنها باعث مدرنيزه كردن استراتژي دفاعي اسراييل شده است، بلكه ساختار چنين استراتژي را نيز دگرگون كرده است.»

در 5 جولاي 1998، روزنامة اورشليم پست نوشت، ژنرال «اسراييل تال» در يكي از گردهماييهاي كنفرانس مشورتي گفته است: «اسراييل بايد از توان خويش براي حمله به دشمنانش و همچنين براي انتخاب حملة پيشگيرانه و استفاده از آن، محافظت كند.» شايان ذكر است كه اين ژنرال اسراييلي انديشة رزم با نيروي همة تانكها را كه به نقش مستقل نيروي تانكها توجه مي‌كند، در تاكتيكهاي نظامي معاصر مطرح كرده است. وي از 1 نوامبر 1964 فرماندهي نيروهاي زره‌پوش را در اختيار داشت و پس از جنگ 1967 به فرماندهي ارتش اسراييل منصوب شد.

اين روزنامه مي‌افزايد، تال در همين كنفرانس اظهار كرده است كه اختصاص بودجة كلان از سوي دولت جهت ساخت موشكهاي تدافعي «آرو» به منظور ايجاد سپري بزرگ در مقابل ضد موشكهاي بالستيك دشمن با نيازهاي دفاعي كشور همخواني ندارد. اورشليم پست به نقل از تال مي‌نويسد: «يكي از مسايلي كه باعث نگراني من شده است، اين است كه تصميم‌گيرندگان سياسي كشور كاملاً معتقدند كه دفاع قويتر از حمله است. اين اعتقاد خطرناكي است. اعراب مي‌توانند وضعيت دفاعي خويش را تحمل كنند، ولي ما نمي‌توانيم، زيرا نيروهاي ذخيرة كافي براي چنين منظوري در اختيار نداريم.» وي با اشاره به اهميت متحول كردن تانكهاي اسراييلي «ميركاوا» گفت: «تنها تكيه به نيروي هوايي در جنگهاي آينده امري بسيار خطرناك است. در جنگ 1973، نيروي هوايي در هفتمين روز جنگ تقريباً از كار افتاد، در حالي كه تانكها توانستند در ميان نيروهاي مصري نفوذ كنند.»

در آخرين هفتة سال 1998 كارگاهي متشكل از 15 ژنرال براي بررسي نتايج كميسيون 31 نفرة كنفرانس مشورتي براي مدت سه روز تشكيل گرديد و تصميمات متعددي در خصوص تحول انديشة امنيت و ساختار ارتش اسراييل براي ورود به قرن بيست و يكم گرفته شد. ژنرال شائول موفاز رييس ستاد مشترك ارتش در 12 ژانوية 1999 به طور خلاصه اين تصميمات را اين چنين اعلام كرد:

1. كاهش تعداد نيروهاي ذخيره؛
افزايش نيروهاي اصلي جهت آمادگي بيشتر براي مقابله با هر حملة ناگهاني كه در آن از موشكهاي بالستيك استفاده شود؛

لغو 2000 شغل دايمي در ارتش كه شامل 8 درجة ژنرالي و 20 درجة سرهنگي مي‌شود، تا از اين طريق بودجة لازم براي تهية سلاح و ابزارهاي پيشرفته فراهم گردد و ارتش از حجم كمتر و توان بيشتري برخوردار شود و بتواند موشكهاي ضد موشك بالستيك مجهزي را تهيه نمايد؛
فرماندهي نيروهاي زميني مسئوليت ارتش زميني را در كليه زمينه‌هاي تمريني و ساماندهي بر عهده مي‌گيرد و بر مراكز فرماندهي ديگر مناطق كشور اشراف و اهداف داشت تا رياست ستاد مشترك بتواند در ايجاد هماهنگي بين بخشهاي مختلف نيروهاي مسلح و اجراي مأموريتهاي استراتژيك و متحول كردن انديشة نظامي، فراغت بيشتري داشته باشد.
تصویر
از همين اندك اطلاعاتي كه مطبوعات اسراييل دربارة تحولات انديشة نظامي درج كرده‌اند، مي‌توان فهميد كه انديشة نظامي جديد اين كشور با شرايط و تحولات منطقه‌اي و بين‌المللي پس از جنگ سرد، حملة موشكي عراق به اسراييل در جنگ خليج فارس 1991 و تحولات مربوط به عمليات صلح خاورميانه از سوي كشورهاي عربي، كاملاً همخواني دارد، اما با توجه به اختلاف نظر موجود ميان طرفداران نظريه‌هاي امنيتي پيشين كه هنوز قدرت را در ارتش اسراييل در اختيار دارند و طرفداران انديشة نظامي جديد، هنوز تحولات و تفاوتهاي به وقوع پيوسته، مشخص نشده است. در واقع اين اختلاف نظرها پس از جنگ 1973 آغاز شد و در توازن ميان بخشهاي مختلف ارتش اسراييل تأثير گذاشت، به طوري كه حجم و نقش نيروهاي پيادة مكانيزه توپخانة نيروي زميني افزايش يافت، اما كماكان اين مسئله كه اساساً ارتش اسراييل متكي به نقش اساسي تانكها مي‌باشد، محفوظ باقي ماند. ضمن اينكه حجم و مدل تجهيزات دفاع ضد تانك و هواپيما و اخيراً ضد موشكهاي بالستيك نيز افزايش پيدا كرده و موشكهاي بالستيكي نيز در انواع مختلف وارد تسليحات اسراييل شده است. همچنين به خريد جنگنده پيشرفته‌هاي نظير «اف ـ 15» و زيردريايي و كشتيهاي جنگي براي متحول كردن نيروي دريايي توجه شده است. با اين وصف، هنوز اعتقاد داريم كه اندية نظامي اسراييل نمي‌تواند به طور اساسي از يك نيروي دفاعي به يك نيروي تهاجمي تغيير يابد، زيرا چنين تغييري با تواناييهاي استراتژيك اسراييل در تناقض مي‌باشد، ضمن اينكه با اهداف سياسي و دليل اصلي تأسيس چنين دولتي در قلب جهان عرب نيز در تعارض خواهد بود. سخناني هم كه از طريق رسانه‌هاي گروهي درز پيدا كرده است، هراس اين رژيم را از تسليحاتي همچون موشكهاي بالستيك سوريه، مصر و ايران نشان مي‌دهد. به همين دليل، بخش اعظم تلاشهاي فني و پولي اسراييل با همكاري كامل ايالات متحدة امريكا صرف ايجاد تشكيلات وسيعي از موشكهاي ضد موشك و هواپيماهاي بدون خلباني كه قادر به كشف پرتاب هر نوع موشك بالستيكي و نابود كردن آن در بالاي سر پرتاب كنندگان موشك و فعاليتهايي از اين قبيل مي‌شود. در همين زمينه، اسراييل با همكاري ايالات متحدة امريكا كوشش مي‌كند تا سلاحي ليزري براي مقابله با موشكهاي «كاتيوشا» كه مقاومت ملي لبنان از آن براي جلوگيري از حملات اسراييل عيه شهروندان لبناني استفاده مي‌كند، تهيّه و توليد كند. در ادامه به صورت خلاصه بخشهاي مختلف نيروي نظامي اسراييل را مورد مداقه قرار خواهيم داد.
يكم. نيروي زميني اسراييل

اين نيرو داراي 134 هزار سرباز آمادة رزم (مرد و زن) مي‌باشد كه در سه لشگر تقسيم شده‌اند، البته در زمان آماده‌باش كامل و شرايط جنگي نيروي ذخيره و تعداد لشگرها افزايش مي‌يابد. نيروي متشكل از 365 هزار سرباز (مرد و زن) مي‌باشد كه همگي آنها ظرف مدت 48 الي 72 ساعت آماده خواهند بود. به عبارت ديگر تعداد نيروهاي زميني اسراييل، در حدود پانصد هزار نفر مي‌باشد وحتي مي‌تواند به ششصد هزار نفر نيز برسد.
1. نيروي زرهي2/62 درصد از نيروي زميني در اختيار نيروي زرهي است و اين امر بيانگر اهميت اين نيرو مي‌باشد. ارتش اسراييل داراي 5400 تا 5500 تانك است در حالي كه ارتش سوريه 4600 تانك در اختيار دارد. اگر بخواهيم در مقام مقايسه با ارتش اين رژيم، ارتش مصر را در نظر آوريم، خواهيم ديد كه 6/44 درصد از ارتش مصر را نيروهاي زرهي در اختيار دارند و اين نيروهاي زرهي در اختيار دارند و اين نيروهاي در حدود 3650 تانك در اختيار دارند و اين امر بيانگر ضعف ارتش مصر در مقابل ارتش سوريه و اسراييل و اهميت استفادة وسيع از تانك در انديشة نظامي اسراييل است.ستون فقرات نيروي زميني ، يگان زرهي است. يگان زرهي اسرائيل ، به دليل در اختيار داشتن پيشرفته ترين تانک آمريکايي (مرکاوا) ، قدرت ويرانگري دارد.
تانک مرکاوا
«مرکاوا» کلمه عبري و برگرفته از کلمه عربي «مرکب» است. زيرا تمامي قابليت هاي مناسب يک تانک پيشرفته ، در مرکاوا وجود دارد. شکل ظاهري اين تانک ، به گونه اي طراحي شده است که هدفگيري آن بسيار مشکل است و در صورت اصابت نيز موشک منحرف مي شود. زره و بدنه اين تانک از آلياژ مخصوصي است که در صورت هدف قرار گرفتن ، کمترين آسيب را مي بينند.
سرعت و توانايي حرکت در زمين هاي مختلف ، از ويژگي هاي اين تانک فوق پيشرفته است. اين تانک داراي تيرک هايي است که با استفاده از آنها ، راننده و فرمانده تانک مي توانند حرکت تانک را در خيابان هاي تنگ تنظيم کرده و ميزان خسارت به محيط هاي شهري را به حداقل برسانند. به منظور مقابله با مواد انفجاري که از بيرون بر روي اين تانک ها انداخته مي شود ، تورهاي سيمي در بعضي نقاط تانک قرار داده شده است.
تصویر
اين تانک که از پيشرفته ترين تجهيزات نظامي جهان محسوب مي شود ، داراي 60 تن وزن مي باشد که با 3 قبضه مسلسل ، يک خمپاره انداز 60 ميليمتري و يک توپ 120 ميليمتري ، قادر است گلوله هايي را با برد 7 کيلومتر شليک کند. اين تانک از توانايي زيادي براي حرکت نيز برخوردار بوده و درمقابل حملات شيميايي نيز بسيار مقاوم است. از آنجا که اين تانک ، به تجهيزات بسيار پيشرفته الکترونيکي مجهز شده و 1200 است بخار قدرت دارد ، از بهترين تانک هاي موجود در دنيا به شمار مي آيد.
براي تقويت سيستم بصري مسلسل هاي اين تانک ، دوربيني روي آن نصب شده است که قابليت چرخش 360 درجه را دارد و يک تصوير دقيق از صحنه اي که پيش روي مسلسل آماده شليک است ، ارائه مي دهد. جالب اينکه براي اينکار ، نيازي به چرخاندن دوربين نيست. بلکه اين دوربين ، اساسآ از ساختار پوشش 360 درجه برخوردار است و تصاوير آني از محيط را در اختيار خدمه تانک قرار مي دهد.
تصویر
اين دوربين همچنين داراي ابزاري ويدئويي براي کشف کليه تحرکات اطراف تانک بوده و مي تواند نواحي ضروري را براي مشاهده آن برنامه ريزي کند. اين ابزار ويدئويي به محض مشاهده تهديد ، يک اخطار آني ارسال مي کند. اين سيستم ، از يک دوربين ديجيتال با کيفيت بالا نيز بهره مي برد که بر روي يک تيرک و در انتهاي برجک تانک نصب مي شود. اين سيستم ، تصاوير گرفته شده را براي نمايش به سيستم هاي کامپيوتري نصب شده در درون تانک ارسال مي نمايد. اين تانک پس از تحقيقات زيادي ساخته شده است و هر روز نيز در آن ، تحولات جديدي ايجاد مي شود. آمارها حاکي است که ارتش اسرائيل ، تاکنون حدود 1500 دستگاه از اين تانک را در اختيار دارد.
تصویر
. نيروي پياده مكانيزه

اسراييل داراي 9500 نفر بر جنگي در اندازه‌ها و مدلهاي مختلف است در حالي كه ارتش سوريه 3750 و ارتش مصر 3904 نفربر در اختيار دارند. به عبارت ديگر، تفاوتي 250 درصدي ميان تجهيزات ترابري ارتش اسراييل با ارتش سوريه و 243 درصدي با ارتش مصر به چشم مي‌خورد كه اين امر بيانگر اهميت لجستيك در تفكر نظامي اسراييل مي‌باشد.
3. توپخانه

بيش از 1810 توپخانة ميداني و هاوتزر در اختيار نيروي زميني اين رژيم مي‌باشد. در جنگ 1973 زماني كه نيروي هوايي اسراييل نتوانست از آتش خود جهت حمايت از نيروي زميني استفاه كند، آتش توپخانة مصر و سوريه برتري قابل ملاحظه‌اي نسبت به نيروي زميني اسراييل يافت. از آن پس ارتش صهيونيستي نسبت به افزايش كيفي و كمّي توپخانه توجه بيشتري نشان داد، به طوري كه هم اينك حجم اين توپخانه 22 درصد بيشتر از توپخانه‌هاي سوريه و مصر مي‌باشد.

از 1550 عراده توپ ثابت و متحرکي که نيروي زميني ارتش رژيم صهيونيستي در اختیار دارد ، 906 عراده آن ساخت آمريکاست.



توپ هاي متحرک
به طور کلي تعداد توپ هاي متحرک نيروي زميني ارتش رژيم صهيونيستي ، از اين قرار است:
تعداد 796 عراده توپ 155 میلیمتري (از نوع M109 A1/A2) ، تعداد 230 عراده توپ 175 ميليمتري (از نوع M110) و تعداد 36 عراده توپ 203 ميليمتري (از نوع M110).
توپ هاي ضدهوايي
نيروي زميني ارتش رژيم صهيونيستي ، از 2 نوع توپ ضدهوايي ساخت آمريکا استفاده مي کند که از نوع «M-163» و است.
تصویر
4. خمپاره‌اندازها

خمپاره‌اندازها از جنگ 1948 تا كنون نقش مهمي در ارتش اسراييل داشته‌اند، زيرا طرز استفادة آنها آسان و در عين حال ارزان قيمت هستند، در تمامي شرايط قابل استفاده است، به راحتي به كار مي‌افتد و نيروهاي پياده مي‌توانند به سرعت از آنها استفاده كنند، ضمن اينكه ساخت آنها هزينة زيادي در بر ندارد. هم اكنون ارتش اسراييل داراي 2740 خمپاره‌انداز سنگين مي باشد، 1600 خمپاره‌انداز 81 ميلي‌متري، 900 خمپاره‌انداز 120 ميلي‌متري، 240 خمپاره‌انداز 160 ميلي‌متري، در حدود پنج‌هزار خمپاره‌انداز 60 و 52 ميلي‌متري نيز در اختيار اين ارتش مي‌باشد.
5. موشكها

تا قبل از جنگ 1973 و با توجه به اينكه انديشة نظامي اسراييل مبتني بر اتكا به تانك و هواپيما بود، توجه چنداني به موشكهاي ضد تانك نمي شد، اما در جنگ سال 1973 ارتشهاي سوريه و مصر با قدرت و شدت بالايي از موشكهاي ضد تانك براي از كار انداختن تانكهاي اسراييلي استفاده كردند و موفقيت مطلوبي نيز به دست آوردند. اين موفقيت نه تنها در تاريخ جنگهاي اعراب و اسراييل بلكه در تاريخ جنگهاي مدرن نيز بي‌نظير بود. از آن پس اسراييل به اهميت موشكهاي ضد تانك پي‌برد به طوري كه در حال حاضر ارتش آن داراي 3200 سكوي پرتاپ موشكهاي آمريكايي «بي جي ام ـ 71 تاو» و «تاو ـ 2» و 18 هزار موشك مي‌باشد
تصویر
همچنين در حدود 2000 پرتابگر موشك آمريكايي در آسوان و تعداد بسياري از سكوهاي پرتاب اسراييلي ماپاتس كه نمونه‌اي از موشك‌هاي آمريكايي «تاو» مي‌باشد و توسط اسراييل در سال 1984 طراحي و ساخته شده و با اشعة ليزر كار مي‌كند، در اختيار ارتش اسراييل قرار گرفته است. تعداد و مدل موشكهاي ارتش اسراييل بسيار زياد و متنوع مي باشد، اما آمار دقيقي از آنها در دسترس نيست.
6. موشكهاي ضد هواپيما و بالستيك

تا جنگ 1973، ارتش اسراييل به دفاع پدافندي خود چه از لحاظ كميت و چه از لحاظ كيفيت توجهي نشان نمي‌داد و معتقد بود هواپيماهاي جنگنده بهترين وسيله براي مقابله با هواپيماهاي دشمن مي‌باشد. اما پس از تجربة جنگ 1973، اين ارتش به دفاع پدافندي توجهي ويژه نشان داد، به طوري كه در سال 1997، 17 باطري موشكهاي «ام اي ام ـ 23 هاوك» ضد هواپيما كه ساخت آمريكا مي‌باشد، در اختيار ارتش اسراييل قرار گرفت، در حال حاضر 102 سكوي پرتاب همراه با 306 موشك آمادة پرتاب است، البته به غير از اين موارد، 900 الي 1000 موشك ذخيره نيز در اختيار دارد.

همچنين چهار باطري موشك مدل «پاك ـ 2» معروف به تام «پاتريوت» نيز كه باز هم آمريكايي است در خدمت ارتش اسراييل قرار گرفته است. اين موشكهاي دوربرد و ضد هواپيما، موشكهاي بالستيك و موشكهاي كروز هستند. براي موشكهاي پاتريوت، 16 سكوي پرتاب متحرك 64 موشك آمادة پرتاب وجود دارد، ضمن اينكه 128 موشك ديگر نيز آماده پرتاب است كه فعلاً به صورت ذخيره نگهداري مي‌شود، اما با توجه به نتايج پرتاب اين موشكها در جنگ 1991 خليج فارس، عملكرد اين موشكها چندان رضايتبخش نيست و به همين دليل در حال حاضر آمريكا در تلاش است تا نمونه‌اي پيشرفته‌تر تحت نام «پاك ـ 3» ارايه كند. بجز موارد مذكور، هشت باطري موشكهاي ضد هواپيماهاي در حال پرواز در ارتفاع پايين نيز كه با اشعة مادون قرمز كار مي‌كند و ساخت آمريكا مي‌باشد، در اختيار ارتش اسراييل قرار دارد. مدل اين موشكها «ام ـ 48 الف 1 چاپارال» مي‌باشد و 48 سكوي چهارگانه با 192 موشك آمادة شليك است. تعداد اين موشكها در ارتش اسراييل در حدود 1152 موشك مي‌باشد.

اسراييل از سال 1992 با مشاركت فني و مالي ايالات متحده در حال ساخت يك مدل موشك ضد موشك جديد به نام «آرو» مي‌باشد. حداكثر برد اين موشك 500 كيلومتر است تا بتواند در دورترين فاصله از اسراييل موشكهاي بالستيك حمله كننده به آن را هدف قرار دهد. البته بدون كمك از طريق ارتباط ميان ماهواره‌هاي امريكايي به سيستم هشدار سريع اسراييل، نمي‌توان در زمان مناسب در مقابل موشكهاي بالستيك حمل كنندة به اسراييل قرار گرفت. اين رژيم براي اينكه بتواند توان دفاع موشكي خود را بالا ببرد، از ايالات متحده درخواست كرده است تا هر چه سريعتر مدل پيشرفته «آروـ2» را به مرحلة ساخت برساند. قرار بود اسراييل در آوريل 1998 دو باطري موشك «آروـ2» را دريافت كند، اما دولت اسراييل در خواست كرد كه يك باطري ديگر نيز اضافه شود، با توجه به هزينة 150 ميليون دلاري ساخت اين باطريها و در پرتو اانتشار وسيع موشكهاي بالستيك در سطح منطقه، ايالات متحده تصميم گرفته است بخشي از هزينه‌هاي ساخت باطري سوم را تقبّل نمايد.

يك پروژة مشترك ديگر ميان اسراييل و ايالات متحده براي ساخت موشك ضد موشك كاتيوشا كه از سوي مقاومت ملي لبنان به عنوان پاسخي به حملات اسراييل عليه شهروندان لبناني مورد استفاده قرار مي‌گيرد، در حال پيگيري است. نام اين پروژه «ناتيلوس» است. توپخانة اسراييل نيز متعدد و متنوع مي‌باشد. يكي از مدلهاي اين توپخانه « ام ـ 163 فالكون» است و مدل ديگر «شيلكا» مي‌باشد كه مدل اخير در اتحاد جماهير شوروي ساخته شده است و ارتش اسراييل تعدادي از آنها را طي جنگ 1973 و اشغال جنوب لبنان در 1982 به دست آورد. آزمايشهاي نشان داد كه توپ «شليكا» از فالكن آمريكايي بهتر است و قدرت نشانه‌گيري آن بالاتر مي‌باشد.نوع ديگري از موشكها به نام «آدامز» كه ساخت اسراييل، به تعداد بيشماري در اختيار ارتش قرار گرفته است. اين موشكها بسيار سبك‌وزن هستند و در زمرة نادر موشكهاي زمين به هوا مي‌باشند كه حتي مي‌توان آنها را در پشت يك خودروي مسطح مثل جيپ يا وانت‌بار قرار داد و شليك كرد. اين موشكها به طور عمودي و براي ارتفاعات پايين مورد استفاده قرار مي‌گيرند. همچنين تعداد سه هزار موشك «رد آي» كه بر روي شانه حمل و به وسيلة دوربين چشمي مادون قرمز جهت‌گيري مي‌شوند، در خدمت اين ارتش مي‌باشد. اين موشكها ساخت امريكاست و براي مقابله با موشك روسي (سام ـ 7) ساخته شده و بعد از جنگ 1973 به ارتش اين رژيم تحويل شده است. همچنين موشكهاي معروف به «استينگر» كه پيش از اين به «رد آي ـ 2» معروف بود و نمونة پيشرفته‌تري از آن به شمار مي‌آيد به تعداد نامشخصي در اختيار اسراييل قرار گرفته است.

بدين ترتيب اهميت تسليحات دفاع هوايي، چه موشكهاي ضد هواپيما و چه ضد موشكهاي بالستيك، از بعد از جنگ 1973 براي ارتش اسراييل مشخص مي‌شود. با وجود اين، هواپيماهاي جنگنده كماكان ابزار اصلي دفاع هوايي عليه جنگنده‌هاي ديگر كشورها به شمار مي‌آيد، گر چه نقش دفاعي هواپيماها بعد از جنگ 1973 به ارتش اين رژيم تحويل شده است. همچنين موشكهاي معروف به «استينگر» كه پيش از اين به «ردآي ـ 2» معروف بود و نمونة پيشرفته‌تري از آن به شمار مي‌آيد به تعداد نامشخصي در اختيار اسراييل قرار گرفته است.

بدين ترتيب اهميت تسليحات دفاع هوايي، چه موشكهاي ضدهواپيما و چه ضدموشكهاي بالستيك، از بعد از جنگ 1973 براي ارتش اسراييل مشخص مي‌شود. با وجود اين، هواپيماهاي جنگنده كماكان ابزار اصلي دفاع هوايي عليه جنگنده‌هاي ديگر كشورها به شمار مي‌آيد، گر چه نقش دفاعي هواپيماها بعد از جنگ 1973 كمتر شده است. بد نيست مقايسه‌اي ميان تسليحات دفاع هوايي كشورهاي عربي مثل مصر و سوريه با اين رژيم ارايه بدهيم. به عنوان مثال، دفاع هوايي سوريه داراي حدود 130 باطري سام 2و3و6 [50 باطري سام 6]، 8 باطري سام ـ 5، 15 باطري سام ـ 8، 24 باطري سام ـ 9 و 9 باطري سام ـ 13 مي‌باشد.
7. موشكهاي بالستيك (زمين به زمين)

در حال حاضر سه مدل موشك بالستيكي تاكتيكي ـ عملياتي در ارتش اسراييل موجود دارد. در اين ميان 27 سكوي پرتاب موشكهاي زمين به زمين تاكتيكي از نوع «م ج م ـ 52 سي لانس» ساخت امريكا با قابليت استفاده از كلاهكهاي متعارف يا خوشه‌اي به وزن 454 كيلوگرم در اين ارتش وجود دارد. با استفاده از اين كلاهكها، موشك مي‌تواند حداكثرمسافتي معادل 72 كيلومتر را طي كند، اما اگر از يك كلاهك هسته‌اي با توان 10 كيلويي در رأس اين موشكها استفاده شود اين مسافت به 120 تا 130 كيلومتر خواهد رسيد. كارشناسان نظامي غربي معتقدند تعميرات و بازسازي صحيح موشكهاي «لانس» و دقت در حفاظت از تجهيزات الكترونيكي آن باعث مي‌شود تا اين موشكها بتوانند به خوبي از نيروهاي نظامي پرتحرك حمايت كنند و يا اينكه هدفهاي بزرگي نظير شهرها، پايگاهها، فرودگاهها و صايع زيربنايي اقتصادي را مورد اصابت قرار دهند.

نوع دوم موشكهاي بالستيكي كه در اختيار ارتش اسراييل مي‌باشد، موشكهاي «جريكو ـ 1» فرانسوي مي‌باشد كه در سال 1965 در صحراي شمال آفريقا مورد آزمايش قرار گرفت. فرانسه تا قبل از اعمال تحريم نظامي پس از جنگ 1967 در حدود 14 موشك به اسراييل فروخت و از آن به بعد اسراييل خود مبادرت به توليد اين نوع از موشكها كرد. يكي از كارشناسان آمريكايي برآورد كرده است كه اسراييل سالانه بين 60 تا 80 موشك «جريكوـ1» توليد مي‌كند. گفته مي‌شود اين موشك بردي در حدود 482 تا 563 كيلومتر دارد و قادر به حمل كلاهك هسته‌اي متعارف مي‌باشد.

نوع سوم موشكهاي بالستيك اسراييل «جريكو ـ 2» مي‌باشد كه در داخل ساخته شده است و مدل پيشرفته‌اي از «جريكو ـ 1» به شمار مي‌آيد. اين نوع موشكها از سال 1981 در اختيار ارتش اسراييل قرار گرفت. اسراييل در مه 1987 اين موشك را مورد آزمايش سري قرار داد كه موشك با طي مسافتي معادل 850 كيلومتر در درياي مديترانه در جنوب جزيرة كرت فرو افتاد، پس از آن ازمايش دوم در ژانوية 1988 انجام شد. در 19 سپتامبر 1988 رژيم صهيونيستي اولين ماهوارة خود را به نام (افق ـ 1) با استفاده از نوع پيشرفته و دو مرحله‌اي موشك «جريكو ـ 2» پرتاب كرد و در 5 آوريل 1995 سومين ماهوارة (افق ـ 3) خود را پرتاب كرد. در 14 سپتامبر 1989 سومين آزايش موشكي خود را انجام داد كه در اين آزمايش، موشك از نقطه‌اي واقع در نزديكي شهر قدس پرتاب شد و پس از عبور از قسمت وسيعي از درياي مديترانه در 400 كيلومتري شمال شهر بنغازي ليبي و درون دريا فرود آمد و بدين ترتيب مسافتي در حدود 1300 كيلومتر را طي كرد. منابع اطلاعاتي آمريكا بر اين باورند كه حداكثر برد موشك «جريكو ـ 2» در حدود 1500 كيلومتر مي‌باشد و اسراييل در حدود يكصد موشك از اين نوع توليد كرده است. گفته مي‌شود اين موشك نيز قادر به حمل كلاهكهاي هسته‌اي 340 كيلوگرمي و كلاهكهاي متعارف مي‌باشد. مجلة جينز اينتليجنس ريويو در سال 1997 گزارش كرد كه در حدود 150 كلاهك هسته‌اي و 50 موشك «جريكو ـ 2» در پايگاه هوايي اسراييلي «زكريا» واقع در جنوب شرقي تل‌آويو، انبار شده است. روزنامة اورشليم پست در خبري كه در 3 جولاي 1998 منتشر كرد، نوشت موشك «جريكو ـ 3» داراي برد 5 هزار كيلومتر و كلاهك هسته‌اي به وزن يك تن مي‌باشد.

ادامه دارد.....
www.taktirandaz-1362.blogfa.com

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوم. نيروي هوايي اسراييل

نيروي هوايي اسراييل در واقع بدنة اصلي ساختار نظامي آن را تشكيل مي‌دهد. با توجه به انديشة نظامي هجومي اين رژيم كه بر مبناي بازدارندگي و برتري كيفي استوار مي‌باشد، مي‌توان سه ركن اصلي اين انديشه را اين چنين معرفي كرد؛

1. توان حمله به عمق استراتژيك عربي جهت فلج كردن توان نيروي هوايي عربي و سپس وارد آوردن ضربات متعدد به نيروي زميني در جبهه‌هاي نبرد؛
حمايت پيوسته از نيروهاي زميني و زرهي برپاية تاكتيك دوگانة «هواپيما ـ تانك»؛

اعمال يك دفاع هوايي فعال در عمق استراتژيك اسراييل با استفاده از جنگنده‌هاي دفاعي به عنوان بهترين وسيله جهت‌ جلوگيري از حملات هوايي دشمن.

با توجه به گزارش ميليتاري بالانس، 98ـ1997، تعداد نيروي انساني فعال در نيروي هوايي اسراييل 32 هزار نفر و مجموع اين نيرو به انضمام نيروهاي ذخيره به 37 هزار نفر مي‌رسد كه در اين ميان 21800 نفر در گروههاي دفاع هوايي مشغول به كار هستند، ضمن اينكه تعداد هواپيماهاي آماده به خدمت 448 هواپيما و تعداد هواپيماهاي ذخيره 250 هواپيما مي باشد. همچنين 130 هليكوپتر مسلح در اين نيرو حضور دارد. در شرايط عادي، ساعت پرواز سالانة خلبانان اصلي 190 ساعت و خلبانان ذخيره 75 ساعت مي‌باشد.

در كنفرانس مشورتي نيروي هوايي كه در ژوئن و ژوئيية 1998 به مناسبت پنجاهمين سالگرد تأسيس نيروي هوايي اسراييل و به عنوان «نيروي هوايي: نگاهي به آينده» تشكيل شد، اسحاق مردخاي وزير دفاع گفت: «علي‌رغم هزينه‌هاي بالاي آموزش بايد تعداد خلبانان نسبت به هواپيما تغيير كند، بايد خلبانان بيشتري به خدمت بگيريم تا شرايط رزمي كاملا حفظ شود و بتوان از هواپيما به دفعات استفاده كرد.» ژنرال ايتان بن الياهو، فرمانده نيروي هوايي نيز طي گفت و گو با روزنامة اورشليم پست كه در 1 جولاي 1998 به چاپ رسيد، گفت: «نسبت ميان كادر پروازي و هواپيما طي ساليان گذشته كم شده است و به خدمت گرفتن خلبانان بيشتر يك امتياز مثبت محسوب مي‌گردد، ولي هزينة آموزش خلبانان بسيار زياد است. بدون شك وزير دفاع مي‌تواند در خواست خلبانان بيشتري براي هر هواپيما كند، ولي بودجه نيز بايد افزايش يابد، زيرا تعداد خلبانان بيشتر به معني فعاليت هوايي و ساعت پروازي بيشتري خواهد بود و اين امر هزينه بر مي‌باشد و بايد تعادلي ميان بخشهاي ديگر نيروي هوايي نيز پديد آوريم.» اين روزنامه افزوده است كه در حال حاضر نيروي هوايي اسراييل مي‌تواند در طول شبانه روز و در شرايط مختلف جوي فعاليت رزمي كند، ولي تعداد خلبانان نسبت به هواپيماها در اين كشور از ديگر كشورها كمتر است. به نوشتة مجلة جينز اينتليجنس ريويو نيروي هوايي اسراييل در صدد است تا ميانگين پرواز هر هواپيماي خود را در طي يك شبانه روز به 4 الي 7 پرواز برساند، اين در حالي است كه ميانگين پرواز هواپيماهاي آمريكايي درطول جنگ خليج فارس 2/1 برابر اين ميانگين است. در حالي كه ميانگين پرواز هواپيماهاي كشورهاي عربي در جنگهاي گذشته كمتر از يك پرواز در روز بوده است. با اين حال هنوز در اسراييل نسبت به موشكهاي بالستيك زمين به زمين كشورهاي همجوار بيم و اضطراب به چشم مي‌خورد. برپاية گزارش روزنامة اورشليم پست مورخ 2 جولاي 1998، ديويد عفري مشاور ويژة وزير دفاع، يكي از عالي‌ رتبه‌ترين فرماندهان نيروي هوايي و معاون سابق رييس ستاد مشترك در كنفرانس مشورتي روز 1 جولاي 1998 گفته است: «برتري هوايي اسراييل با توجه به وجود موشكهاي زمين به زمين هفت كشور همسايه، ديگر يك بازدارندگي فعال به شمار نمي‌آيد. نيروي هوايي اسراييل در زمان حمله يك نيروي برتر قلمداد مي‌شود، ولي در حالات دفاعي اگر بازدارندة مناسبي در اختيار اين نيرو براي مقابله با تهديدات موشكهاي زمين به زمين وجود نداشته باشد از اهميت نيروي هوايي كاسته خواهد. بايد هواپيماهاي ما قادر باشند تا در اولين دقايق پرتاب موشكهاي بالستيكي به مقابله با آنها بروند.» عفري پنج راه حل براي حمايت اسراييل از موشكهاي بالستيك ارائه كرده است كه اين راه حلها عبارتند از: اطلاعات سريع، هشدار آني، دفاع شهري، دفاع مثبت و مقابله در زمان پرتاب موشك. راه حل اخير، عامل تهديد كشورهاي پرتابگر موشكهاي بالستيك مجهز به كلاهكهاي شيمايي يا بيولوژيك خواهد بود، زيرا اين موشكها بر فراز سر پرتاب‌كنندگانش فرود خواهد آمد.» وي سپس توضيح داد كه تا كنون هواپيمايي كه بتواند در برابر موشكهاي بالستيك قرار گيرد ساخته نشده است، ولي ايالات متحده در حال ساخت يك دستگاه ليزري است كه داراي تواني معادل دو مگا وات مي‌باشد و در جلو هواپيماهاي حمل و نقل بويينگ 747 ـ 900 اف قرار مي‌گيرد و مي‌توان با استفاده از اين ليزر موشكهاي بالستيكي را كه شليك مي‌شوند، نابود كرد. البته نيروي هوايي آمريكايي در ژوئن 1998، اولين آزمايش ليزري موفق در اين خصوص را انجام داد. روزنامة اورشليم پست در خاتمة مقاله خود مي‌نويسد، برخي كارشناسان اسراييل معتقدند كه تنها راه حل اين رژيم در حال حاضر استفاده از هواپيماهاي بدون خلبان در جوار مرزهاي كشورهايي كه داراي اين نوع از موشكها هستند، مي‌باشد.

اگر چه چنين اقدامي بسيار پر هزينه خواهد بود و استفاده از ليزر نيز نياز به هماهنگي ميان ماهواره‌ها و سيستمهاي زميني پيشرفته دارد كه باز هم مشكلات خاص خود را به همراه خواهد داشت، ليكن همين مسئله نشان مي‌دهد كه اسراييليها مجدانه به دنبال راه حلي براي مقابله با اين نوع از موشكها هستند. بر پاية آمارهاي منتشره در نشريه ميليتاري بالانس، طي دهة نود ميلادي، هواپيمهاي نيروي هوايي اسراييل به شرح زير بوده‌اند:

1. در حدود 170 هواپيماي فانتوم اف ـ 4 كه در يك پرواز قادر به حمل 1233 تن سلاح هجومي مي‌باشند. در حدود 80 هواپياي اف ـ 4 به عنوان هستند. 50 هواپيماي فانتوم (F-4 E 2000) و (F – 4 E) مأموريت از بين بردن سيستمهاي دفاع هوايي دشمن را بر عهده دارند و به همين منظور مجهز به موشكهاي هوا به زمين ضد رادار هستند. همچنين 14 هواپيماي فانتوم (RF-4 E) نيز مأموريتهاي تجسسي را انجام مي‌دهند
تصویر
2. نيروي هوايي اسراييل تا پايان سال 1997، 65 جنگندة آمريكايي (F-15) در اختيار داشته است كه مجموعاً قادر به حمل 354 تن محمولة جنگي بوده‌اند. 13 جنگنده پس از پايان جنگ دوم خليج فارس به عنوان پاداش به اسراييل داده شد. همچنين از سال 1998 به بعد تعداد 25 جنگندة (F-15) مدل (I) با قدرت حمل سلاح هجومي به وزن 275 تن از سوي اين كشور خريداري شده است. اين نوع از هواپيماها قادرند بدون سوخت‌گيري در آسمان مسافتي در حدود 1450 كيلومتر را طي كنند و به عنوان مثال مي‌توانند نيروگاه هسته‌اي ايران را كه در بوشهر مستقر است، مورد هدف قرار دهند.
بين سالهاي 1980 تا 1995 مجموعاً در حدود 260 هواپيماهاي جنگندة (F-16) از سوي آمريكا به اين رژيم تحويل داده شده است. البته 50 جنگندة (F-16) به عنوان پاداش پس از خاتمة جنگ دوم خليج فارس به اين كشور اعطا شد. اين هواپيماها پيش از تحويل به نيروي هوايي اسراييل كماكان در نيروي هوايي آمريكا به پرواز در مي‌آمدند و بين سالهاي 1994 و 1995 به اسراييل ارسال شدند. جنگنده‌هاي (F-16) مي‌توانند در يك مأموريت پروازي در حدود 1358 تن تسليحات هجومي با خود حمل كنند. در كنار آمارهاي مزبور، احتمالاً 615 هواپيماي «كفير ـ سي» در مدلهاي مختلف در اختيار نيروي هوايي مي‌باشد كه اگر اين تعداد را با هواپيماهاي آموزشي ـ رزمي، ذخيره و هواپيماهاي آمريكايي F-6، F15 و F16 جمع كنيم، احتمالاً اين رژيم داراي 530 جنگنده و 336 هواپيماي ذخيره است.
تحولات آينده در نيروي هوايي در نيروي هوايي اسراييل

در پاسخ به اين سئوال، ايان بيران، مدير كل وزارت دفاع اسراييل در 1 جولاي 1997 گفت اسراييل در صدد خريد تعداد ديگري جنگنده از آمريكا مي‌باشد و اين جنگنده‌ها F15 و F16 خواهند بود. شايان ذكر است كه تا سال 2006 اسراييل در مجموع 8/1 ميليارد دلار از آمريكا سلاح خواهد خريد.در 4 جولاي 1997 نيز ژنرال ايتان بن الياهو فرمانده نيروي هوايي اعلام كرد كه طي هفت سال آينده بايد در حدود يكصد هواپيما به ناوگان هوايي اسراييل بپيوندند تا جايگزين هواپيماهاي اسكاي هاوك A-4، فانتوم (F-4) و مدلهاي قديمي

(F-16) شوند. بجز هواپيماهاي جنگنده، هواپيماهاي ديگري نيز در نيروي هوايي فعاليت دارند.

ـ دو هواپيماي هشدار سريع و مديريت عمليات هوايي مدل بويينگ 707 و چهار هواپيماي «E-2e-Hawak-EYE»؛

ـ 41 هواپيماي جنگ الكترونيك «دريافت، استراق سمع و پارازيت الكتروني» شامل 6 هواپيماي بويينگ 707، 6 هواپيماي «RC-12D»، سه هواپيماي (IAI-2000)، 15 هواپيماي «Do-28» و شش هواپيماي «King air-2000»؛

ـ سه هواپيماي گشت دريايي «IAI-1124 Seascan»؛

ـ 8 هواپيماي سوخت‌رسان در آسمان شامل سه هواپيماي بويينگ 707 و پنج هواپيماي «ك سي ـ 130 هركولس»؛

ـ 47 هواپيماي حمل و نقل شامل 4 هواپيماي حمل تهيزات سنگين از نوع بويينگ 707، 24 هواپيماي «سي ـ 130 هركولس» كه هر كدام قادر به حمل 92 چتر باز مي‌باشند، 12 هواپيماي حمل و نقل ميان وزن «سي ـ 47 داكوتا» و 7 هواپيماي حمل و نقل «201ـIAI»؛
تصویر
تصویر
ـ 130 هليكوپتر جنگي از انواع آپاچي، 51 هليكوپتر، هيوزديفندر، 35 هليكوپتر و در حدود سي هليكوپتر كبرا؛
تصویر
تصویر
ـ 143 هليكوپتر حمل و نقل كه مجموعاً قادر به حمل 3393 سرباز در يك مأموريت پروازي هستند؛

ـ 138 هليكوپتر آموزشي ـ رزمي كه 104 فروند از آنها در مواقع لزوم قادر به ايفاي مأموريتهاي جنگي نيز مي‌باشند؛

تصویر
ـ 30 هواپيماي ارتباطي و مأموريتي سبك كه شامل دو هواپيماي «آيلندر» بيست هواپيماي «سيسنايو ـ 206» و هشت هواپيماي «كوين اير» مي‌باشد؛

ـ تعداد نامشخصي از هواپيماهاي بدون خلبان براي انجام مأموريتهاي رديابي، اطلاعاتي و آموزشي براي حمله به هدفهاي هوايي و مأموريتهاي الكتروني مختلف از مدلهاي «فايربي»، «اسكات»، «پيونير»، «سيرشر»، «سامسون»، «دليلاه»، «دليله» و «هانتر سيلور آرو».

سوم. نيروي دريايي اسراييل

نيروي دريايي اين رژيم و كشورهاي عربي در جنگهاي 1948، 1956 و 1967 نقشي حاشيه‌اي داشتند، اما پس از غرق شدن ناو اسراييلي «ايلات» 21 اكتبر 1967، توسط دو قايق توپدار مصري از نوع «كومار» در نزديكي پورت سعيد به وسيلة سه موشك «ستيكس»، اسراييل مبادرت به تجديد نظر در ساختار و توان نيروي دريايي خويش كرد. در جنگ 1973 نيروي دريايي اسراييل از سه لحاظ متحول شده بود:

1. اسراييل به اين نتيجه رسيده بود كه در كلية مناطق درياي مديترانه و درياي سرخ بايد از حضور دريايي قدرتمندي برخوردار باشد، به طوري كه بتواند در برابر تهديدات هواپيماها و زيردريايي‌ها مقاومت كند؛
با توجه به اينكه مصر توانست در جنگ 1973 جنوب درياي سرخ و تنگة باب‌المندب را در محاصرةخويش در آورد، اسراييل استفاده از زيردريايي‌ها و ديگر ناوگاني را كه بتوانند بدون اتكا به نيروي دريايي قدرتهاي بزرگ، به مقابله با چنين رويدادهايي بروند، مد نظر قرار داد؛

توجه ويژه به اجراي تاكتيهاي نظامي «ناو ـ هليكوپتر»، بدين ترتيب كه هليكوپترها با مانورها و سلاحهاي خويش ناوهاي دشمن را به خود دشمن مشغول كرده و در لحظه‌اي مناسب ناو اسراييلي ضربة خويش را وارد مي‌كند.

نيروي دريايي اسراييل هم اكنون پس از نيروهاي هوايي و زميني در جايگاه سوم نيروهاي نظامي اين رژيم قرار دارد. تعداد نيروهاي انساني فعال در حدود 7 هزار ناوي مي‌باشد كه در زمان بسيج عمومي به 12 هزار ناوي افزايش مي‌يابد. مهمترين پايگاه‌هاي دريايي اسراييل در حيفا، اشدود و ايلات واقع مي‌باشند و به طور خلاصه تسليحات نيروي دريايي اين رژي به شرح زير است:
1. زيردريايي

اسراييل داراي سه زيردريايي «دولفين800» مي‌باشد. وزن اين زيردريايي‌ها در زير آب 1720 تن مي‌باشد، در اين زيردريايي‌ها موشكهاي «هاربون» با برد 124 كيلومتر نصب شده است. به نوشتة روزنامه اورشليم پست مورخ 3 جولاي 1998، اسراييل در سال 1988 با آلمان براي ساخت اين زيردريايي‌ها وارد مذاكره شد، اما به دليل افزايش قيمت آن، مذاكرات در 1990 بي‌نتيجه پايان يافت. اما پس از پايان جنگ خليج فارس و هنگامي كه هانس ديتريش گينشر وزير خارجة آلمان از اسراييل ديدار كرد و منطق سقوط موشكهاي «اسكاد» عراقي را در «رامتگان» واقع در پنج كيلومتري تل‌آويو مورد بازديد قرار داد، دولت آلمان اعلام كردك ه به اسراييل دو فروند زيردريايي دولفين به صورت مجاني اهدا خواهد كرد و همين مسئله منجر به خريد يك زيردريايي ديگر از همين مدل توسط اسراييل شد. كادر اين زيردريايي‌ها در سال 1994 تمرينهاي آموزشي خويش را آغازكردند. اولين زيردريايي در سال 1997 و دو زيردريايي ديگر ديگر در 1999 به اين رژيم داده شد. نيروي دريايي اسراييل معتقد است با دريافت زيردريايي‌هاي پيشرفتة دولفين قادر به رويارويي با چالشهاي دريايي مديترانه تا ساحل ليبي ودر عمق درياي سرخ خواهد بود. روزنامة آمريكايي واشنگتن تايمز نيز گزارش داد اسراييل مبادرت به نصب موشكهاي كروز با كلاهكهاي هسته‌اي بر روي اين زيردريايي‌ها كرده است تا عامل بازدارنده‌اي عليه هر گونه حملة احتمالي به تأسيسات هسته‌اي‌اش از سوي ايران يا هر كشور ديگري در منطقة خاورميانه باشد. همين گزارش را نيز روزنامة اردين چاپ لندن به چاپ رساند و نوشت كه تحليلگران نظامي معتقدند كشورهاي اسلامي منطقه بويژه ايران بدون ترديد به تسليحات هسته‌اي دست خواهند يافت و بر اين پايه اسراييل بايد آماده زدن ضربة دوم در صورتي كه تأسيسات هسته‌اي ‌اش در پايگاه‌هاي زميني مورد حملة ناگهاني قرار گرفت، باشد. همين روزنامه به نقل از تحليلگران آمريكايي افزود موشكهاي كروز هوا به زمين كه اسراييل در حال متحول كردن آنهاست و در سال 2002 با نام «پاپي توربو» و با بردي معادل 350 كيلومتر آمادة استفاده خواهد بود، مي‌تواند به راحتي با حمل كلاهكهاي هسته‌اي به وسيلة زيردريايي‌ها به كار رود. روزنامة اورشليم پست نيز با ذكر اين نكته كه زيردريايي‌هاي دولفين داراي موتورهاي ديزلي و الكتريكي هستند، افزود، اسراييل داراي 150 كلاهك هسته‌اي و 50 موشك بالستيك زمين به زمين از نوع «جريكو ـ2» مي‌باشد. اين موشكها در پايگاه هوايي زاخاريا در جنوب شرقي تل‌آويو قرار دارند.سه زيردريايي گشت‌زني مدل «فيكرز ـ 206/500»، طراحي آلمان و ساخت بريتانيا نيز در پايگاه دريايي حيفا قرار دارند كه هم اكنون در معرض فروش مي‌باشند.
2. ناوهاي جنگي

مدل و تعداد ناوهاي جنگي چنين است:

ـ 3 ناو كوروت كه مي‌تواند در حدود 7400 كيلومتر را بدون سوختگيري مجدد بپيمايد. با توجه به اينكه فاصلة بين بندر ايلات و تنگة باب المندب در يك خط مستقيم در جدود 2100 كيلومتر مي‌باشد، بنابراين اين ناو مي‌تواند با طي 4200 كيلومتر مسافت رفت و برگشت را طي كند و 3200 كيلومتر نيز براي مانورهاي دريايي، سوخت ذخيره كند. مسافت ميان بندر حيفا و بندر طرابلس در ليبي نيز در حدود 2 هزار كيلومتر با خط مستقيم است. اين ناوها داراي دو هليكوپتر ضد زيردرايي، موشكهاي «هاربورن» با برد 130 كيلومتر، موشكهاي «گابريل ـ‌ 2» با برد 36 كيلومتر و موشكهاي اسراييلي «باراك» با برد 10 كيلومتر مي‌باشند.

ـ ناو/هليكوپتر «عاليه» با وزن 488 تن،‌ هليكوپترها ضد زيردريايي هستند و ناو داراي موشكهاي هاربورن و گابريل است.

ـ ناو موشكي / هليكوپتر مدل «هتز» كه قبلاً نيريت ناميده مي‌شد، اين ناو داراي يك هليكوپتر ضد زيردريايي، 4 موشك هاروبرون، ‌شش موشك برد متوسط گابريل و 32 موشك باراك مي‌باشد.

ـ سه ناو بزرگ مدل «رومات». هر كدام به وزن تقريبي 488 تن و داراي تسليحاتي شامل دو سكوي پرتاپ موشكهاي دوربرد هاربورن [مجموعاً هشت موشك] و شش سكوي پرتاب موشكهاي ميان برد گابريل مي‌باشد.

ـ 8 ناو «رشيف» با وزن تقريبي 415 تن براي هر كدام. اين ناو مي‌توان بدون سوختگيري مجدد مسافت 6400 كيلومتر را با سرعتي معادل 32 كيلومتر در ساعت طي كند. تسليحات اصلي اين ناوها شامل دو سكوي پرتاب موشك دوربرد هاربورن [هشت موشك] و هشت موشك ميان‌برد گابريل مي‌باشند.

ـ 6 ناو «ميوتاچ»، هر كدام به وزن تقريبي 220 تن تسليحات اصلي اين ناوها شامل 4 موشك دوربرد هاربورن و 5 موشك گابريل مي‌باشند.
3. قايقهاي گشتي

ـ 15 قايق گشتي ساحلي مدل «سوپر دوورا» به وزن تقريبي 47 تن، اين كشتي از قدرت مانور بسيار بالايي برخوردار است و حداكثر سرعت آن به 48 گره دريايي، 88 كيلومتر در ساعت مي‌رسد، اين كشتي داراي دو توپخانة 20 ميلي‌متري و دو موشك گابريل مي‌باشد.

ـ 15 قايق گشتي «دابور» ساخت آمريكا به وزن تقريبي 35 تن و حداكثر سرعت 8/21 گره دريايي (3/40 كيلومتر در ساعت) داراي دو توپخانة 20 ميلي‌متري و بمبهاي ضد زيردريايي مي‌باشد. بدين ترتيب ملاحظه مي‌شود نيروي آتش‌بار ناوگان جنگي رژيم صهيونيستي كه در جنگ 1973 فقط شامل 82 موشك گابريل مي‌شد،‌ اينك به جز توان بالاي زير دريايي‌ها، شامل 348 موشك هاربورن و گابريل نيز مي‌باشد. ضمن اينكه نيروي دريايي اسراييل از سال 1996، توپخانة جديدي به نام «تايفون» ساخته است كه داراي سيستم كنترل از راه دور مي‌باشد تا احتمال به خطر افتادن جان ملوانان كمتر شود. اين توپخانه مخصوص قايقهاي گشتي ساحلي ساخته شده است.
4. نيروهاي خاكي ـ آبي اصلي

بر پاية آمار ميليتاري بالانس، در سالهاي 97ـ1994، نيروي دريايي اسراييل تجهيزات خاكي ـ آبي اصلي زير را دارا مي‌باشد: كشتي حمل و پياده كردن تانك، ساخت هلند، مدل «بت شوا» حداكثر وزن با بار 900 تن. سه قايق بزرگ براي پياده كردن تانك مدل «اشدود» ساخت اسراييل حداكثر وزن با بار 730 تن، بدون بار 400 تن.

5. نيروهاي كماندوي دريايي:

در حدود سيصد كماندوي زيردريايي [غواصان قورباغه‌اي] در اين نيرو فعاليت مي‌كنند، مدت آموزش اين كماندوها بيست ماه طول مي‌كشد.

www.taktirandaz-1362.blogfa.com

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
چهارم. نيرو و تسليحاتي هسته‌اي اسراييل در مورد توان هسته‌اي اين رژيم اطلاعات دقيقي در دسترس نيست، اما از آنجا كه داشتن حداقل اطلاعات براي امنيت ملي عربي ضروري به نظر مي‌رسد، توان هسته‌اي وتسليحات اتمي اسراييل را بررسي مي‌كنيم. 1. نخستين توان هسته‌اي اسراييل اطلاعات دقيقي در زمينة تعداد بمبهاي هسته‌اي ساخت اسراييل در دسترس نيست، اما در سالهاي مختلف آمار تقريبي زير ذكر شده است: ـ روزنامة اشپيگل در نيمة سل 1969 اعلام كرد كه اسراييل در حدود پنج يا شش بمب هسته‌اي در اختيار دارد. روزنامة انگليسي تايمز نيز پس از درج سخنان افرايم كتسير رييس جمهور اسراييل دربارة قدرت رژيم صهيونيستي در توليد سلاحهاي هسته‌اي نوشت: «فعاليتهاي هسته‌اي اسراييل اندك است ولي همين فعاليتها، اسراييل قادر به ساخت 6 يا 7 بمب هسته‌اي در سالهاي اخير كرده است.» ـ در 16 مارس 1976 روزنامة نيويورك تايمز گزارش كرد، بر پاية اطلاعات سازمان سيا، اسراييل در حدود 10 تا 20 بمب هسته‌اي ساخته است. ـ مجلة آمريكايي تايم نيز در 12 آوريل 1976 طي يك گزارش ويژه به نام «اسراييل چگونه بمب هسته‌اي به دست آورد؟» مي‌نويسد، در زمان بروز جنگ 1973، اسراييل سيزده بمب هسته‌اي داشت و آنها را در 8 اكتبر 1973 بدون تجهيزات انفجاريش به پايگاههاي هوايي فرستاد تا در صورت حمله و نفوذ سوريه به بلنديهاي جولان اين بمبها آماده باشند. اين مجله تأكيد كرد كه اطلاعات مزبور را از مقامات اسراييلي دريافت كرده است. ـ در سال 1984، آرنولد كريمش دانشمند آمريكايي، طي يك پژوهش گسترده اعلام كرد، اسراييل مواد لازم براي ساخت 15 بمب هسته‌اي در اختيار دارد. در همين زمان پيتربري محقق آمريكايي اعلام كرد اسراييل در حدود 11 الي 31 بمب هسته‌اي ساخته شده از پلوتونيوم توليد كرده است. ـ هنگامي كه در سال 1986، اطلاعاتي مبني بر توليد حدود يكصد بمب هسته‌اي در اسراييل پراكنده شد، گزارش ميليتاري بالانس، 89/1988 نيز ثابت كرد اسراييل داراي يكصد كلاهك هسته‌اي است و احتمالاً كلاهكهاي نوتروني نيز در اين بين وجود دارد. آمار اين نشريه تا سال 1998 همين ميزان كلاهك هسته‌اي را بدون هيچ تغييري نشان مي‌دهد. ـ در 21 ژوئن 1991 روزنامة يديعوت احرونوت، گزارشي از يك نويسندة اسراييلي به نام رامي طال به چاپ رساند كه گفته بود شوراي ملي اطلاعات آمريكا كه از سوي رييس سازمان سيا تشكيل شده است، مدتي قبل گزارشي به جورج بوش، رييس جمهور اسبق آمريكا تسليم كرده كه تسليحات موجود در خاورميانه را تا مة 1991 نشان مي‌دهد و ثابت شده است كه اسراييل بين 60 تا 80 بمب هسته‌اي در اختيار دارد. آمارهاي اين گزارش كه سازمان سيا آن را جمع آوري كرده، از آژانس امنيت ملي، آژانس اطلاعات پنتاگون و آژانس اطلاعات وزارت انرژي گرفته شده است. ـ در 19 دسامبر 1995 روزنامة هآرتص با استناد به تحقيقات وزارت خارجة آمريكا گزارش كرد كه اسراييل با توجه به توليد مادة پلوتونيوم در نيروگاههاي هسته‌اي ديهونا، قادر به ساخت 70 بمب هسته‌اي است. بر پاية اين تحقيقات، اسراييل از سال 1964 به طور متوسط سالانه 16 كيلوگرم پلوتونيوم توليد كرده است و هم اينك 350 كيلوگرم پلوتونيوم در اختيار دارد. با توجه به اينكه هر كلاهك هسته‌اي نياز به 5/5 كيلوگرم مادة پلوتونيوم دارد، بنابراين اسراييل قادر بوده است كه سالانه سه بمب هسته‌اي توليد كند. ـ در 26 دسامبر 1996، طارق النهر دانشمند مصري كه سرگروه تيم پژوهشي كارگاه تحقيقات بازتاب هسته‌اي دانشگاه طنطاست، در گفت و گو آژانس كنتاكت ميدل ايست انگلستان اظهار داشت، رژيم صهيونيستي با بمبهاي نوتروني چندين آزمايش انفجار هسته‌اي انجام داده است و پژوهشهاي كارگاه تحقيقات بازتاب هسته‌اي از سال 1991 آغاز و تا 1996 ادامه داشت، اين مسئله را مورد تأكيد قرار مي‌دهد. ـ روزنامة «الرأي» چاپ اردن نيز در 30 نوامبر 1996 به نقل از منابع بريتانيايي اعلام كرد، اخيراً عكسهاي ماهواره‌اي گرفته شده توسط ماهواره‌هاي جاسوسي روسيه و فرانسه، ثابت مي‌كند كه اسراييل داراي 200 كلاهك هسته‌اي است و اين كلاهكها بر روي موشكهاي دوربرد و ميان برد نصب شده و در هر لحظه آماده پرواز مي‌باشند. يك نويسندة نظامي آمريكايي به نام هارولد هوج در مجلة دفاعي جينز چاپ بريتانيا نوشت كه اين عكسها كاملاً صحت دارد وكلاهكهاي هسته‌اي تا مرز لبنان امتداد يافته است. به نوشتة هارولدهوج، سلاحهاي هسته‌اي در منطقة بودفات واقع در الجليل جمع‌آوري مي‌شوند، موشكهاي بالستيك در منطقة بئر يعقوب در مركز اسراييل ساخته مي‌شوند و بمبهاي هسته‌اي در منطقة ايلابن در نزديكي مرز سوريه انبار مي‌شود. پايگاه‌ اساسي پرتاب موشكهاي بالستيك كه مجهز به سلاح كشتار جمعي است نيز در نزديكي كفارزاخاريا واقع است. ـ يك استاد دانشگاه اسراييلي به نام اسراييل شاحاك كه مقيم ايالات متحده مي‌باشد، دركتاب خود تحت عنوان اسرار آشكار: سياستهاي هسته‌اي و خارجي اسراييل نوشت كه اسراييل داراي 60 تا 80 كلاهك هسته‌اي است كه به سمت پايتختهاي عربي، تأسيسات هسته‌اي اعراب و برخي مناطق مهم در جمهوريهاي سابق شوروي نشانه‌گيري شده است. وي در اين كتاب مي‌افزايد، اسراييل آماده است تا در صورت بروز شرايطي طاقت‌فرسا از اين تسليحات هسته‌اي براي ويران كردن مراكز حساس و استراتژيك جهان عرب نظير سد آسوان استفاده كند. اين اصليترين محور سياست خارجي اين رژيم با تكيه بر ابقاي اسراييل به عنوان تنها نيروي هسته‌اي منطقه و در نزديكي كشورهاي خليج فارس مي‌باشد و به اين ترتيب درهاي سلطه به روي اين منطقه از جهان كه مملو از نفت است و براي آمريكا بسيار حياتي مي‌باشد، همواره باز خواهد ماند. ـ آژانس بين‌‌المللي انرژي هسته‌اي در 28 مه 1998 اعلام كرد، اسراييل در خليج ايلات مبادرت به آزمايش هسته‌اي كرده كه در نتيجة آن يك زلزله به وقوع پيوسته است. «سيلوان شالوم» معاون وزير دفاع اسراييل در 17 ژوئن 1998 صحت اين اطلاعات را نفي كرد و گفت، اسراييل به پيمان منع آزمايشهاي هسته‌اي كه آن را امضا كرده، پايبند است. ـ در خصوص همكاريهاي هسته‌اي ميان هند و اسراييل كه بويژه از سوي پاكستان مطرح شد و اجراي پنج آزمايش هسته‌اي در هند كه گفته مي‌شود دو آزمايش براي اسراييل بوده است و انكار هر گونه همكاري از سوي اسراييل و به دنبال آن اجراي شش آزمايش هسته‌اي از سوي پاكستان در مة 1998 به نقل از مجلة انگليسي جينز اينتليجنس ريويو نوشت، اسراييل داراي موشكهاي قاره پيما با كلاهكهاي هسته‌اي هيدروژني و موشكهاي ميان برد دو مرحله‌اي با كلاهكهاي هسته‌اي كه داراي سوخت خشك و بردي معادل سه هزار كيلومتر است، مي‌باشد. ضمن اينكه بمبهاي هسته‌اي با تواني متفاوت كه قابليت پرتاب از توپخانه يا آسمان را داشته باشد نيز در اين ميان ديده مي‌شود. بنابراين با توجه به اينكه از يك سو مسئولان و مقامات اسراييلي اعلام مي‌كنند كه داراي توان توليد سلاح هسته‌اي هستند، ولي تا به حال آن را توليد نكرده‌اند و آمارها و ارقام مختلفي كه در مورد وجود سلاحهاي هسته‌اي در اسراييل اعلام مي‌شود، نمي‌توان به طور دقيق ابراز كرد كه اسراييل داراي چه تعداد كلاهك هسته‌اي است. ضمن اينكه به غير از نيروگاههاي هسته‌اي اسراييل كه در آن پلوتونيوم توليد مي‌شود، اطلاعاتي محرمانه نيز در زمينة خريد پلوتونيوم از فرانسه و آفريقاي جنوبي وجود دارد كه مسئلة ارائه آمار دقيق در مورد تعداد كلاهكهاي هسته‌اي اسراييل را پيچيده‌تر مي‌سازد. 2. انواع بمبهاي هسته‌اي و وسايل پرتاب آنها اطلاعات به دست آمده از اسراييل، آزمايشهاي هسته‌اي اين كشور در جنوب اقيانوس اطلس در 1979، قاچاق دستگاههاي پيشرفته تجزية ذرات از ايالات متحده و توليد مواد «ليتيم ـ 6»، ترتيوم» و «ديوترتيووم» كه مادة‌ اوليه مورد نياز جهت توليد بمبهاي هيدروژني به هد كه اسراييل احتمالاً بمب هيدروژني 200 تني توليد كرده است كه از اندازه‌هاي بين‌المللي قدري كوچكتر مي‌باشد. شايان ذكراست كه نيروي انفجار بمب هيدروژني بر پاية معيارهاي بين‌المللي، بر مبناي مگاتن يعني معادل انفجار يك ميليون تن «تن ان تي» محاسبه مي‌گردد. يك دانشمند انگليسي به نام فرانك برنابي در سال 1986 تخمين زد كه اسراييل داراي حدوداً 35 بمب هيدروژني كوچك مي‌باشد. احتمال دارد اسراييل داراي بمبهاي هسته‌اي تاكتيكي با قدرتي در حدود 2 كيلوتن و چندين بمب نوتروني باشد. بمبهاي نوتروني كه رونالد ريگان رييس جمهور اسبق آمريكا در اوايل 1981 دستور ساخت و توليد آنها را صادر كرد، بهترين سلاحهاي هسته‌اي در ميادين جنگ به شمار مي‌آيد، زيرا اشعة نوتروني بعد از مدت كوتاهي تأثير خويش را از دست داده و هيچ مسئله‌اي براي ساختمانها، دستگاهها و ... به وجود نمي‌آورند و نيروهاي در حال جنگ مي‌توانند باز هم از آنها استفاده كنند. در اين باره سيمون هرش در كتاب خود مي‌نويسد: «تكنيسينها در ديمونا توانستند در اواسط دهة هشتاد ميلادي، صدها كلاهك نوتروني سبك كه بتواند حداكثر تلفات نيروي انساني دشمن و حداقل خسارت مادي و ساختماني را برجاي بگذارد، ساخته و توليد نمايند.» وي همچنين اضافه مي‌كند كه افسران سابق ارتش اسراييل گفته‌اند در حدود يكصد بمب قابل استفاده در توپخانه‌هاي سنگين 175 ميلي‌متري و 203 ميلي‌متري ساخت آمريكا آمادة بهره‌برداري مي‌باشد. همين نويسنده و البته ديگر نويسندگان نيز احتمال داده‌اند كه اسراييل داراي مين‌هاي هسته‌اي نيز باشد. كلاهكهاي هسته‌اي اسراييل هم با هواپيماها و هم با موشكهاي قابل حمل و اصابت به هدف مي‌باشند، جنگنده‌هاي «اسكاي هاوك»، «فانتوم اف ـ 4»، «كفير ـ 2/7»، «اف ـ 15» و «اف ـ 16» و همچنين موشكهاي بالستيكي «لانس» و «جريكو» در تمامي مدلهاي در دسترس و توپخانه‌هاي سنگين «ام ـ 107» و «ام ـ 110» در كنار موشكهاي «هاربون» كه در خدمت نيروي دريايي اسراييل است، همگي توان حمل و پرتاب كلاهكهاي هسته‌اي را دارند. 3. سياست هسته‌اي اسراييل اسراييل همواره اعلام كرده است تا زماني كه كشورهاي عربي مبادرت به توليد سلاح هسته‌اي نكنند، اين كشور نيز دست به توليد اين نوع سلاح نخواهد زد و هم اكنون نيز به هيچ وجه سلاح هسته‌اي در اختيار ندارد. در عين حال اين رژيم، اعراب را در حالت شك و ترديدي قوي نگه داشته كه احساس كنند داراي سلاح هسته‌اي است و از اين طريق ايجاد بازدارندگي رواني كرده است. به عنوان مثال، در 5 ژويية 1966 در كنيست بين نمايندگان چپگرا و دولت در مورد خلع سلاح هسته‌اي در منطقه و امتناع دولت از اتخاذ موضع در اين زمينه و عدم اعلام صريح در زمينة توليد يا احتمال توليد سلاح هسته‌اي در آينده بحث شد. شيمون‌پرز خطاب به نمايندگان مجلس تصريح كرد: «دليلي نمي‌بينم كه از اين جايگاه باعث اطمينان خاطر جمال عبدالناصر شوم و به او اجازه دهم كه بفهمد ما چه مي‌كنيم و چه نمي‌كنيم، به خوبي مي‌دانم كه اعراب در مورد برنامه‌هاي هسته‌اي ما در شك و ترديد به سر مي برند و مي‌دانم كه همين شك و ترديد يك عامل بازدارنده است، چرا از اين شك و ترديدها بكاهيم؟ و چرا خودمان اين مسئله را هويدا نماييم؟» پس از جنگ 1973 و با كاهش اطمينان اسراييل نسبت به توان بازدارندگي نيروهاي مسلح اين كشورهاي در برابر كشورهاي عربي، دولت اين كشور سياست تصاعد بازدارندگي را از طريق القاي شك و ترديد نسبت به ساخت سلاح هسته‌اي در ميان كشورهاي عربي آغاز كرد. در چارچوب همين سياست بود كه افرايم كتيسر رئيس جمهور اين كشور در جريان گفت و گو با چندين خبرنگار آمريكايي، اروپايي و داخلي در 2 دسامبر 1974 به يكباره اظهار داشت: «اسراييل توان توليد سلاح هسته‌اي را دارد و اگر به اين مورد نياز پيدا كرديم، آن را اجرا خواهيم كرد.» كتسير درباره اينكه چگونه در آينده احتمال توليد سلاح هسته‌اي تعيين خواهد شد، گفت: «در پرتو تحولات و تغييراتي كه در سياست مصر، سوريه، اردن و اتحاد جماهير شوروي در آينده به وجود آيد.» اين سخنان در ادامة همان سياست بازدارندگي از طريق ايجاد شك و ترديد است كه اسراييل پس از جنگ 1973 آن را پيگيري كرده است. به همين دليل پس از سخنان ناگهاني كتسير، به يكباره فرماندهان، سياستمداران، نظاميان و نويسندگان دربارة همين مسئله اظهاراتي بيانكردند. روزنامة هآرتص به نقل قول بخشي از سخنان «مردخاي گو» رييس ستاد مشترك در برابر دانشجويان مؤسسه تخنيون در حيفا پرداخت و نوشت: «طي ده، پانزده سال آينده با توليد سلاح هسته‌اي مي‌توان وقوع تغييرات وسيع در خاورميانه را پيش‌بيني كرد.ن وي ابراز اميدواري كرد كه «اين سلاح باعث ايجاد توازن وحشت در منطقه و كاهش خطر بروز جنگ خواهد شد.» در همان روز هآرتص به مقاله‌اي كه در مجلة دولت، حكومت و روابط بين‌الملل كه از سوي دانشگاه عبري اسراييل به چاپ مي‌رسد، اشاره كرد، كه در آن آمده است: «همان گونه كه مقرر شده است، سياست هسته‌اي اسراييل، انتخاب ميان ايجاد يك زرادخانه هسته‌اي در يكي دو سال آينده يا به دست آوردن سلاح هسته‌اي بدون آزمايش آن خواهد بود. در آينده گزينش يكي از اين دو سياست را متوجه خواهيم شد.» اندكي بعد روزنامة يديعوت احرونوت با چاپ سخنراني موشه دايان، رييس ستاد مشترك در جنگ 1956 و وزير دفاع در جنگ 1967، كه در تل‌آويو بيان شده بود، نوشت: «اسراييل بايد مجهز به سلاح هسته‌اي شود و خودش موشكهاي زمين به زمين دوربرد بسازد.» روزنامة هآرتص نيز به نقل از همين فرد گزارش كرد: « ما هم اينك توان توليد بمب هسته‌اي داريم، ما كشور كوچكي هستيم و امريكا ديگر پليس جهان نيست و بايد از خودمان دفاع كنيم.» سپس روزنامة يديعوت احرونوت گزارش كرد كه موشه دايان در سخنراني خويش درمقابل اعضاي اتاق بازگراني اسراييل ـ امريكا در تل‌آويو گفته است: «اسراييل تا آنجا كه امكان داشته، سلاحهاي متعارف وارد كرده است و اينك بايد به سلاح هسته‌اي دست يابيم تا اعراب بفهمند كه ما نيز توان نابودي آنها را داريم و اگر شرايطي پيش بيايد كه ادامة حيات كشور دچار خطر شديدي گردد، ما مجبور به بهبود كيفيت تسليحاتمان خواهيم شد، نه كميت آن. بايد مجهز به يك اسلحة نابود كننده شويم تا عامل بازدارنده‌اي در مقابل اعراب باشد، ما نمي‌توانيم به كميت سلاحهاي پيچيده‌اي كه اعراب دارند، برسيم و از الآن بايد در مسيري ديگر گام برداريم.» اسحاق رابين نخست‌وزير وقت اسراييل در پاسخ به سئوال اسحاق رافايل در مورد سخنان موشه دايان در زمينة ضرورت به دست آوردن سلاحهاي هسته‌اي توسط اسراييل، در 14 مارس 1976 گفت: «اسراييل يك كشور هسته‌اي نيست و اولين كشور نيز نخواهد بودكه چنين سلاحي را وارد خاورميانه كند، فرصت مناسبي است كه آشكارا و قاطعانه توضيح دهم كه سياستهاي اسراييل نسبت به اينموضوع هيچ تغييري نيافته است.» در زمينة انتقاد از سخنان موشه دايان دربارة لزوم دستيابي به سلاحهاي هسته‌اي، «موشه كرمل» نويسندة اسراييلي در مقاله‌اي كه روزنامة يديعوت احرونوت آن را به چاپ رساند، نوشت: «چنين سخنان غير مسئولانه ممكن است باعث بروز مشكلاتي شود. دنيا از بروز جنگهاي وسيع به خاطر درگيريهاي منطقه‌اي در هراس است و احتمال انزجار شديد جهاني در صورت وارد كردن مسابقة تسليحات هسته‌اي به منطقة خاورميانه وجود دارد. از سوي ديگر، هيچ بعيد نيست كه اين گونه سخنان كشورهاي عربي را تحريك كند كه هر چه سريعتر نيروگاههاي هسته‌اي در كشور خود تأسيس كند و تلاش كنند كه با توليد خود و يا از طريق ديگران به سلاح هسته‌اي دست يابند.» شلومواهرونسون، در مقاله‌اي كه در عال هميشمار به چاپ رسيد، نوشتك «طي ساليان گذشته عادت كرده‌ايم كه از زبان سياستمداران اسراييل حرفهاي ضد و نقيض بشنويم، مبني بر اينكه سلاح هسته‌اي داريم، نداريم، گرمازاست، سرمازاست.» همچنين گفته‌هاي افرايم كتسير رييس جمهور دربارة توان هسته‌اي اسراييل تيتر اول روزنامه‌هاي بين‌المللي شد، و پس از چندي اين موضوع مسكوت گذارده شد و شايد هم برخي سياستمداران اسراييلي با خشنودي تمام دستهايشان را به هم ماليده‌اند، زيرا توانسته‌اند بار ديگر در دنيا غوغا بر پا كنند و شك و ترديد و پرسش ايجاد كنند. هنگامي كه ايهود باراك رييس ستاد مشترك ارتش بود، در گفت و گو با راديو صهيونيستي در 29 سپتامبر 1992 اعلام كرد، هر گونه تأسيسات عربي كه احتمال توليد نيروي هسته‌اي در آن برود، نابود خواهد شد و افزود: «همان گونه كه از طريق همكاري بين‌المللي و سرويهسهاي اطلاعاتي بايد تلاش جدي كنيم تا مانع از دستيابي كشورهاي عربي به سلاح هسته‌اي شويم، نبايد از تحرك رزمي خويش نيز بكاهيم، به عبارت ديگر بايد به موازات كوشش جهت كسب صلح، سياست خويش را در جهت افزايش قدرت نظامي نيز دنبال نماييم.» شيمون پرز نيز در يك كنفرانس مطبوعاتي در 22 دسامبر 1995 در پاسخ به سؤالي در زمينة امكان دست كشيدن اسراييل از انتخاب سلاح هسته‌اي گفت: «به ما صلح بدهند از سلاح هسته‌اي دست خواهيم كشيد، در صورتي كه صلح محقق شود و مي‌توانيم در خاورميانه، خلع سلاح هسته‌اي را اجرا كنيم.» پرز از پاسخ به سئوالي در مورد اينكه آيا اسراييل داراي سلاح هسته‌اي است يا خير، طفره رفت و تنها پاسخ داد: «اسراييل اولين كشوري كه به منطقه سلاح هسته‌اي وارد كند، نخواهد بود.ن وي در ادامه توضيح داد كه «محرمانه بودن برنامه‌هاي هسته‌اي اسراييل، منجر به بازدارندگي در ميان كشورهاي عربي شده است و تأكيد كرد كه در صورت بروز جنگ در منطقه، اسراييل آغاز كنندة استفاده از سلاحهاي هسته‌اي نخواهد بود.» پرز در25 دسامبر 1995، طي گفت و گو با شبكة دوم تلويزيون اسراييل توضيح داد: «منظور از صلحي كه به خاطر آن اسراييل دست از برنامه‌هاي هسته‌اي خود خواهد كشيد اين است كه صلحي فراگير در خاورميانه با حضور ايران، عراق و ليبي محقق شود و در آن زمان اسراييل به دنبال خالي كردن منطقة خاورميانه از سلاحهاي غير متعارف نخواهد بود.» وي افزود: «به من صلح بدهيد،‌ از نيروي هسته‌اي دست خواهيم كشيد، اين همة داستان است.» همان گونه كه ملاحظه مي‌شود، پرز در سخنان خود مي‌خواهد كه در يك زمان هم استراتژي بازدارندگي شك وترديد را حفظ كند و هم اينكه تأكيد كند اسراييل سلاح هسته‌اي در اختيار ندارد و اولين كشوري كه مبادرت به استفاده از اين سلاح در منطقه نيز نخواهد بود. وي از يك سو از برنامه‌هاي هسته‌اي اسراييل و توان فني ساخت سلاح هسته‌اي بدون اجراي عملي و دستيابي به اين نوع سلاح سخن مي‌گويد و از سوي ديگر به دنبال صلحي فراگير در منطقه است كه شامل ايران، عراق و ليبي نيز بشود تا پس از آن به دنبال خلع سلاح هسته‌اي در منطقة خاورميانه باشد. ايهود باراك، كه در دولت پرز وزير امورخارجه بود، در 29 دسامبر 1995 طي جلسة حزب كارگر گفت، سياست هسته‌اي اسراييل نه در حال حاضر و نه در آينده، به منظور مقابله با خطراتي كه سرنوشت اسراييليها و نسل آينده را تهديد مي‌كند، تغيير نخواهد يافت. وي توضيح داد كه سياست هسته‌اي اسراييل يكي از ستونهاي اصلي دولت مي‌باشد كه از مسئوليت دولت در قبال شهروندان سرچشمه گرفته است و تأكيد كرد كه چنين سياستي «نه تغيير مي‌:ند و نه احتمال تغيير آن وجود دارد.» و بار ديگر نيز باراك هنگامي كه در 18 ژانويه 1996 در زمينة توان نيروهاي مسلح اسراييل و عوامل تفوق آن سخن مي‌گفت، با ذكر اهميت برنامه‌هاي تسليحاتي هسته‌اي اسرايل افزود: «يكي از همين عوامل تفوق، هراس رهبران و ملل جهان عرب از توان هسته‌اي اسراييل است.» بنيامين نتانياهو نيز زماني كه نامزد نخست‌وزيري اسراييل بود، با مسائل هسته‌اي رو در رو گشت. وي طي گفت و گويي با راديو اسراييل در تاريخ 26 ژانويه 1996 گفت: «حتي اگر سوريه، ايران، عراق و ليبي آماده باشند در مقابل كنار گذاشتن تسليحات غير متعارفمان نظير تسليحات هسته‌اي، شيمايي و ميكروبي، موافقتنامة صلح را امضا كنند، من با امضاي چنين معاهده‌اي مخالف خواهم كرد.» شيمون پرز در يك مصاحبه با تلويزيون دانمارك كه در تاريخ 2 مه 1998 پخش شد، به مسئلة تسليحات هسته‌اي اسراييل اشاره كرد وگفت: «ما هرگز اعلام نكرده‌ايم كه سلاح هسته‌اي داريم، گفتيم اولين كشوري نخواهيم بود كه تسليحات هسته‌اي وارد منطقة خاورميانه مي‌كند. قبلاً به من اطلاع داده‌اند كه وزير امورخارجة مصر درخواست بازديد از منطقة ديمونا را كرده است،‌ اگر به آنجا بروند هيچ چيزي پيدا نخواهند كرد.» پرز در اينجا به پيشنهاد وزير امور خارجة مصر، عمرو موسي،‌در فورية 1995 اشاره مي‌كند كه خواسته بودمسئولان و كارشناسان مصري از نيروگاه ديمونا بازديد كنند. پرز مي‌افزايد: «در اين صورت بيم و هراس او فرو خواهد نشست و بازدارندگي ما از ميان خواهد رفت، منظور من اين است كه شك و ترديد آنها، يك عامل بازدارندگي براي ماست.» هنگامي كه از لزوم دارا بودن سلاح هسته‌اي از پرز سئوال شد، وي پاخ داد: «دستيابي به نيروگاه هسته‌اي واقعاً لازم بود تا ما به صلح دست يابيم. اگر 40 سال پيش استراتژي هسته‌اي را در ديمونا آغاز نكرده بوديم، هرگز در اسلو به صلح در منطقه دست نمي‌يافتيم.» پرز بعدها هر گونه تأييدي بر وجود تسليحات هسته‌اي را انكار كرد و گفت: «اسراييل هيچ گاه رسماً‌ اعلام نكرده است كه داراي بمب‌هاي اتمي مي‌باشد.» ليكن پرز مدتي بعد سخناني بر زبان آورد كه گويي اولين اعتراف رسمي اسراييل در زمينة داشتن سلاح هسته‌اي مي‌باشد. او طي گفت و گويي با شبكة دوم تلويزيون اسراييل در 5 ژوئن 1998 در پاسخ به اين سئوال كه چرا نيروگاه هسته‌اي ديمونا ساخته شد، بيان كرد «در آن زمان اميدوار بوديم كه اين نيروگاههاي اسراييلي به مذاكرات صلح با كشورهاي عربي همجوار كمك كنند، من فكر مي‌كنم در آن دوره نيز ما به [توافق] اسلو فكر مي‌كرديم، نه به هيروشيما.» او ادامه داد: «هيچ كس بمب هسته‌اي نمي‌سازد كه از آن استفاده كند، ما تنها به دنبال انتخاب نيروي هسته‌اي بازدارنده براي جلوگيري از جنگ بوديم.» شيمون پرز همين گفته‌ها را در كنفرانسي مطبوعاتي كه در تاريخ 13 جولاي 1998 در شهر امان برگزار شد،‌ تكرار كرد. برپاية آنچه روزنامه معاريو چاپ كرده، پرز گفته است: «ماگزينة هسته‌اي خويش را براي رفتن به هيروشيما به وجود نياورديم، بلكه مي‌خواستيم به اسلو برويم.» اختلاط ميان بازدارندگي مبتني بر شك و ترديد نسبت به قدرت هسته‌اي واقعي اسراييل و اينكه آيا نيروگاه هسته‌اي ديمونا تنها براي مقاصد مسالمت آميز تأسيس شده است يا خير و انكار وجود هر نوع سلاح هسته‌اي در اين كشور با تأكيد بر اينكه توانايي بالفعل ساخت آن در هر زماني كه احساس شود، كشور ديگري سلاح هسته‌اي وارد منطقة خاورميانه كرده است،‌ وجود دارد، در واقع از چندين جهت متفاوت به امنيت ملي رژيم صهيونيستي كمك مي‌كند، زيرا چنين اختلاطي از يك سو به ايجاد يك بازدارندگي فعال در برابر دولتهاي عربي وتصميمات نظامي اين دولتها نسبت به اين رژيم مي‌انجامد و از سوي ديگر با توجه به بيم و هراس اسراييل از تهديد هسته‌اي از جانب ايران، حال چه اين كشور به سلاح هسته‌اي دست يابد يا اينكه نيروگاه هسته‌اي بوشهر را هر چه بيشتر از لحاظ كمي و كيفي ارتقا بخشد، منجر به توجه اسراييل به تأكيد بر سلاح هسته‌اي به عنوان يك عامل بازدارنده در كل منطقة خاورميانه مي‌شود. البته به نظر مي‌رسد، ايالات متحده نيز در اين زمينه با اسراييل اشتراك نظر داشته باشد. در اين رابطه ايهود باراك در تاريخ 27 دسامبر 1995 تصريح كرد: «ايران در سال 2001 و پس از جذب كارشناس از جمهوري‌هاي اتحاد جماهير شوروي سابق، به يك بمب هسته‌اي ابتدايي دست خواهد يافت.» منظور از «بمب ابتدايي» يا «بمب سنگين» همان گونه كه بعضي‌ها آن را مي‌نامند، بمبي است كه از لحاظ حجم بزرگ و از لحاظ نيروي انفجاري نسبتاً‌ محدود است، تقريباً شبيه به اولين بمبهاي هسته‌اي كه عليه هيروشيما و ناكازاكي در زماني كه فن‌آوري ساخت بمبهاي هسته‌اي در ابتداي راه بود، استفاده شد. از اين سخنان باراك مي‌تواند فهميد كه تكنولوژي هسته‌اي اسراييل مراحل ابتدايي را پشت سر گذاشته است. حال با توجه به اينكه كنار گذاردن هر گونه استفاده از تكنولوژي هسته‌اي توسط اسراييل منوط به برقراري صلح جامع و كامل در منطقة خاورميانه و با حضور ايران، عراق و ليبي مي‌باشد، البته همان گونه كه شيمون‌پرز گفته است، و ايران نيز در سال 2001 به بمب هسته‌اي دست خواهد يافت، همان گونه كه باراك مي‌گويد و با توجه به ايدئولوژي و وضعيت سياسي ايران، حداقل در حال حاضر، به نظر نمي‌رسد همگام با ساير اعراب به برقراري صلح كامل با رژيم صهيونيستي روي آورد، بنابراين اسراييل هرگز از گزينة هسته‌اي خود حتي در آينده دور نيز دست برنخواهد داشت. اين رژيم با استفاده از مسئلة تهديد نسبت به توان بالفعل جهت ساخت سلاح هسته‌اي و بدون اينكه اعتراف نمايد كه چنين تسليحاتي را در اختيار دارد، موفق شده است كه پيشرفته‌ترين سلاحهاي متعارف را به دست آورد و گوي سبقت را در مسابقة تسليحاتي از كشورهاي عربي بربايد. ايالات متحده نيز چه قبل و چه بعد از جنگ 1973، بر پاية اين تهديد اسراييل و به منظور جلوگيري از شروع يك مسابقة تسليحات هسته‌اي در منطقه، بهترين سلاحها را در اختيار اسراييل قرار داده است. سياستهاي صهيونيستي و كمكهاي آمريكايي، پس از اينكه در سال 1968 اولين گروه از فانتومهاي اف ـ 4 از سوي آمريكا به اسراييل فروخته شد و همچنين در سالهاي 1974 و 1978 هنگامي كه آمريكا موافقت كرد تا جنگنده‌هاي اف ـ 15 و اف ـ 16 و موشكهاي زمين به زمين «لانس» به اسراييل داده شود، تجلي بيشتري يافت. ضمن اينكه در خلال و پس از جنگ دوم خليج فارس در سال 1991، آمريكا موشكهاي ضد موشك پاتريوت در اختيار اسراييل قرار داد و تا كنون هم انواع و اقسام موشكها و سلاحهاي پيشرفته به اسراييل داده مي‌شود. در همين زمان، ايالات متحده به خاطر تهديدها يا به عبارت ديگر بهانه‌ جوييهاي اسراييل، موافقتنامه‌هاي متعددي در زمينة همكاريهاي استراتژيك از اوايل دهة هشتاد ميلادي و چندين ائتلاف نظامي ميان نيروهاي مختلف هر دو كشور، منعقد كرده است. نبايد فراموش كرد كه اعلام رسمي وجود تسليحات هسته‌اي در اسراييل هرگز به نفع سياستهاي ايالت متحده در منطقه نخواهد بود، زيرا چنين اعلامي،‌تأثيري كاملاً‌ منفي در سياستهاي آمريكا كه از دولتهاي عربي مي‌خواهد به دنبال تسليحات هسته‌اي نباشند، خواهد گذاشت. و اصولاً همان گونه كه مشخص است تحريمهاي سختي كه از بعد از جنگ دوم خليج فارس بر عراق تحميل شده، به خاطر دستيابي اين كشور به سلاح شيمايي و بيولوژيك و تلاش در راه به دست آوردن تسليحات هسته‌اي بوده است. اما با كمال تعجب نه تنها هيچ فشاري بر اسراييل وارد نشده است تا پيمان منع گسترش سلاحهاي هسته‌اي را كه در تاريخ 12 مه 1995 به صورت ابدي مورد پذيرش قرار گرفته،‌ امضا كند، بلكه حتي به خاطر ممانعت از پيوستن به اين پيمان، مورد حمايت نيز قرار گرفته است. به عنوان مثال، رابرت پليترو، معاون وزير امور خارجة آمريكا در مسائل خاورميانه در تاريخ 21 ژانوية 1995 در شهر قاهره اظهار كرد: «هرگز امكان ندارد كه به شكلي برابر ميان وضعيت مصر و اسراييل در قبال معاهدة منع گسترش سلاح هسته‌اي مقايسه به عمل آورد، زيرا مصر از سوي هيچ كشوري در جهان در معرض تهديد قرار ندارد و به همين دليل نيازي به سلاح هسته‌اي براي مصر ديده نمي‌شود، در حالي كه اسراييل از سوي تمامي جهان عرب در معرض تهديد قرار دارد و به همين دليل پس از برقراي صلح در منطقه قادر به امضاي اين پيمان خواهد بود.» www.taktirandaz-1362.blogfa.com

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اسرائیل حریف گردن کلفتی است ولی در صورت لزوم کردنش را خورد خواهیم کرد تا درس عبرت سایرین شود icon_biggrin

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مهمان
این موضوع نسبت به پاسخ بیشتر بسته شده است.

  • مطالب مشابه

    • توسط amirarsalankhan
      بمب افكن تهاجمي نسل بعد، LRS-B
       
                                 
       
       
      بمب افكن نسل بعد ( NGB، قبلا به نام بمب افكن 2018 شناخته مي شد ) يك برنامه به منظور توسعه يك بمب افكن جديد براي نيروي هوايي ايالات متحده بود. NGB قرار بود تا در حدود سال 2018 و به عنوان يك بمب افكن پنهانكار، مادون صوت، برد متوسط و با قابليت متوسط حمل سلاح وارد خدمت شود و به تدريج جايگزين بمب افكن هاي پير و پا به سن گذاشته (  B-52 Stratofortress  و B-1 Lancer ) گردد. ولي برنامه توسعه NGB با ظهور طرح بمب افكن دور برد تهاجمي سنگين ايالات متحده به فراموشي سپرده شد.
       
         
       
      اين اتفاق زماني افتاد كه در ژوئن 2010 سپهبد Breedlove  در مصاحبه اي بيان كرد كه اصطلاح بمب افكن نسل بعد مرده و از اين به بعد نيروي هوايي بر روي طراحي بمب افكن هاي دور برد تهاجمي كار خواهد كرد كه در آن از سيستم هاي به كار رفته در جنگده هاي F-22 و F-35 استفاده خواهد شد تا بمب افكني مقرون به صرفه و با قابليت هاي استثنايي هر دو جنگنده فوق جهت انجام ماموريت ها طراحي و توليد گردد.
       
             
       
       
      بمب افكن دور برد تهاجمي (Long Range Strike Bomber)
      برنامه توسعه بمب افكن دور برد تهاجمي ( LRS-B ) به معناي واقعي كلمه پنهانكار است! و اطلاعات خيلي كمي از آن منتشر شده است ولي اهميت آن را به خوبي مي توان در رفتار پنتاگون و شركاي صنعتي بزرگ آن احساس كرد.بسياري از كارشناسان معتقدند كه برنامه توسعه اين بمب افكن ساختار نيروي هوايي ايلات متحده را در 20 سال آينده شكل خواهد داد و هر شركتي كه برنده مناقصه توليد اين بمب افكن شود پول پارو خواهد كرد و بازنده نيز مي تواند مطمئن باشد كه جايگاهي در آينده هوانوردي نظامي ايلات متحده نخواهد داشت مگر ان كه معجزه اي كند!
      هر چند امروزه لاكهيد ماريتن به لطف پروژه F-35 آينده خود را در صنعت هوانوردي نظامي ايالات متحده تضمين كرده است و بويينگ نيز به مدد توليدات هوانوردي غير نظامي خود مي تواند از اين بحران عبور كند و تنها نورث روپ است كه چاره اي ندارد و  بايد اين مناقصه را برنده شود تا بتواند با خيال راحت به آينده خود فكر كند
      شناخته ها و ناشناخته ها
      پيش بيني شده 80 تا 100 فروند از اين بمب افكن جديد جايگزين ناوگان فعلي بمب افكن هاي ايالات متحده شود.  
      پنهانكار بودن ،قابليت حمل سلاح هاي هسته ايو داراي بودن هر دو حالت پروازي سرنشين دار و بي سرنشين از الزامات طراحي LRS-B است.قيمت تعيين شده براي هر فروند بمب افكن جديد 550 ميليون دلار در سال 2010 پيش بيني شده و قرار است به جهت كم كردن هزينه ها از فناوري موجود در طراحي ان استفاده شود ولي ساختار طراحي آن بايد به شكلي باشد كه بتواند از تكنولوژي هاي آينده نيز استفاده كند.دو رقيب اصلي در طراحي اين بمب افكن يكي كمپاني  Northrop Grumman, با سابقه طراحي بمب افكن پنهانكار و گرانقيمت B-2 است و ديگري مشاركت كمپاني هاي بويينگ و لاكهيد مارتين با سابقه طراحي جنگنده هاي F-22 و F-35 .همچنين پيش بيني مي شود در اواسط دهه 2020 اولين پروازهاي اين بمب افكن انجام شود.طبق حدس هايي كه كارشناسان مي زنند نيروي هوايي آمريكا به دنبال يك بمب افكن در اندازه اي حدودا نصف B-2 است كه از دو موتور F-135 همانند F-35 سود ببرد.
       
                                              
                                         
                                          پيشران F-135 Pratt  & Whitney
       
      الان همه شما ميگوييد اين كه خيلي كوچيكه، خب مسلما بايد بزرگتر بشه ولي با صحبتي كه رابرت گيتس وزير سابق دفاع انجام داد و به اعضاي كنگره گفت كه قيمت هر فروند 550 ميليون دلار ميشود راه را بر روي بزرگتر شدن اين بمب افكن فعلا بست. و اين نگراني را در بين كارشناسان به وجود آورد كه هر شركتي كه بتواند با حداقل آيتم هاي اساسي يك بمب افكن توليد كند برنده اين مناقصه خواهد بود بدون توجه به نيازهاي اساسي نبردهاي آينده.بنابراين يكسري الزامات از سوي كارشناسان هوانوردي نظامي جهت توسعه LRS-B  پيشنهاد شده است :
      پنهانكاري
      امروزه ميدانيم كه 80 درصد قابليت پنهانكاري به شكل و طراحي هواپيما بستگي دارد و فقط 20 درصد به مواد و تكنولوزي پيشرفته به كار رفته در آن وابسته است. كه همين 20 درصد هم بيشترين هزينه را به خود اختصاص مي دهد. پس يايد تعادل خوبي را بين اين دو بخش برقرار كرد تا هزينه هاي طراحي و توسعه سرسام اور نباشد.
      تعمير و نگهداري
      استفاده از مواد جاذب امواج رادار ساخته شده مي تواند نگهداري اين بمب افكن را بسيار راحت تر كند تا استفاده از موادي كه در لبه تكنولوژي روز قرار دارند و بسيار گران قيمت خواهند بود و نگهداريشان نيز بسيار مشكل است.ولي پلت فرم طراحي نيز بايد به شكلي باشد كه اين پرنده بتواند در 50 سال آينده آسمان ها را همچنان تسخير كند و پذيراي مواد جديد و تكنولوژي هاي نوين نيز باشد.
      قابليت حمل بمب هاي هسته اي
      تصميم گيري در اين مورد بايد همين الان صورت بگيرد، هر چند نيروي هوايي علاقه دارد تا چند سال بعد از توليد بمب افكن ها مجوز حمل سلاح هاي هسته اي را براي آنها صادر كند ولي با توجه به پيشرفت هاي سريع در صنعت هوانوردي نظامي از الان اين پرنده بايد طوري طراحي شود كه حداقل نيمي از آنها از ابتدا قابليت حمل بمب هاي هسته اي و هيدروژني را داشته باشند. و توانايي بازدارندگي ايالات متحده را همچنان حفط كنند.
      كنار گذاشتن طرز فكر شواليه تنها!
      بسياري از مردم فكر مي كنند كه پنهانكاري يعني يك جنگنده پنهانكار به تنهايي و با شجاعت به مانند يك شواليه به مواضع دشمن حمله مي كند و تمامي آنها را نابود ميسازد!! از الان بايد اين تفكر را دور ريخت و يك برنامه جامع جهت حملات پر تعداد بمب افكن هاي نسل بعد در نظر گرفت و تمام سناريوهاي موجود و تهديدات لازم را در آنها پيش بيني كرد تا قدرت واقعي بمب افكن ها و تاثير آنها بر روي مواضع دشمن مشخص شود.
      ساخت يك بمب افكن، نه فقط يك پلت فرم صرف
      در سال هاي بعد LRS-B تنها بمب افكن سنگين ايالات متحده خواهد بود. پس بايد به شكلي طراحي شود كه قابليت باز طراحي بسياري از قسمت هاي آن وجود داشته باشد و بتواند از تكنولوژي هاي آينده نيز به خوبي بهره مند شود. همچنين LRS-B بايد بتواند ماموريت هاي دريايي را نيز به خوبي ماموريت هاي زميني انجام دهد.
      نگه داشتن خلبان در كابين
      با وجود داشتن فناوري پروازهاي بي سرنشين اما ما نبايد در دام اين صحبت ها بيافتيم كه LRS-B بايد تنها قابليت بي سرنشين داشته باشد!، نداشتن خلبان در ميدان نبرد يعني نداشتن حس مسئوليت پذيري و ابتكارات لحظه اي نمي توان از جذابيت هاي فراوان پرنده هاي بي سرنشين گذشت ولي يك بمب افكن سنگين بي سرنشي نياز به حمايت زميني بسيار بيشتري از بي سرنشين هاي فعلي دارد كه اين خود هزينه ها را بسيار بالاتر مي برد.مورد بعدي قابليت ضعيف بي سرنشين ها در سوخت گيري هاي هوايي است كه در حين ماموريت هاي يك بمب افكن دوربرد الزامي است و يك خلبان در هر شرايط آب و هوايي يا زماني به راحتي آن را انجام مي دهد.و در آخر فكر كنيد كه يك بي سرنشين بخواهد بمب هسته اي نيز با خود حمل كند، خيلي فكر خوبي نيست و حتي كابوس آور نيز هست. هر چند خيلي ها فكر ميكنند بهتر بمب هاي هسته اي را به دست بي سرنشين ها سپرد!
      فراموش نكردن چيزهاي كوچك
      بايد فضاي كافي براي خلبان در پروازهاي طولاني در نظر گرفت تا اعصابش راحت باشد و تحت فشارهاي جسمي قرار نگيرد. اين مورد حتما بايد لحاظ شود و سعي شود از تجربه B-2 در اين مورد درس گرفته شود.
      در ژانويه 2011 نيروي هوايي فهرستي كوتاه از اهداف مورد نظر خود را براي بمب افكن تهاجمي منتشر كرد
      اهداف طراحي در نظر گفته شده براي يروژه LRS-B در ژانويه 2011
      كل هزينه پروژه نبايد از 40 تا 50 ميليارد دلار بيشتر باشد سرعت مادون صوت حداكثر بردي پروازي بيشتر از 9250 كيلومتر مداومت پروازي 50 تا 100 ساعت براي پروارهاي بي سرنشين قابليت بقا در حملات روزانه به مواضع دشمن با وجو د قدرتمند ترين دفاع هوايي موجود  
      در پايان تصاويري از طرح هاي مفهومي اراده شده توسط سه كمپاني معظم شركت كننده در اين مناقصه
       
                       
                                                           
       طرح پيشنهادي كمپاني نورث روپ گرومن
       
       
       
       
                      
                                                                              
       طرح پيشنهادي كمپاني لاكهيد
       
       
       
       
       
                         
                                           
        طرح پيشنهادي كمپاني بويينگ
       
       
      حال بايد منتظر ماند و ديد كه در چند ماه آينده مقامات نيروي هوايي كدام يك از طرح هاي پيشنهادي را براي آينده توان هوايي ايالات متحده انتخاب خواهند كرد.
      نظر شما چيست؟
      كم و كاستي بود  دوستان به بزرگواري خودتون ببخشيد، تقديم به ارواح طيبه شهداي مرزباني ناجا در حادثه اخير نگور
      با تشكر فراوان از دوست و استاد گرامي جناب 7mmt به جهت پيشنهاد اين موضوع و كمك هاي بسيارشان
      تهيه شده توسط امير ارسلان رهسپار ، فقط براي ميليتاري
       
       
      منابع :
      http://en.wikipedia.org/wiki/Next-Generation_Bomber
       
      http://www.defensenews.com/story/defense/air-space/strike/2015/01/18/air-force-bomber-industry/21805275/
       
      http://defensetech.org/2014/09/15/air-force-plans-major-step-in-long-range-strike-bomber-program/
       
      http://breakingdefense.com/2014/09/b-2-pilots-lessons-for-lrsb-americas-new-bomber/
    • توسط Phantom3
      موشکDelilah یک موشک الکترو اپتیکال می باشد که در اسرائیل و توسط صنایع نظامی این رژیم (IMI) به منظور هدف قرار دادن اهداف متحرک و غیر متحرک ساخته شده است.موشک Delilah نام سری موشک های گوناگون اسرائیل می باشد که توسط IMI ساخته شده اند.این موشک در اصل به عنوان یک تله هوایی ساخته شده بود، اما در دهه 1990 نوع تهاجمی و ضربتی از این موشک عرضه شد که توسط F-16 ها و F-4E های آپگرید شده ، که نقش جنگنده های هجومی را ایفا می کردند ، استفاده می شد.نوع ضد رادار این موشک از نوع هواپرتاب می باشد. این گونه از نیمه دهه 60 میلادی وارد خدمت شد. وظیفه این نمونه یافتن سایت های راداری در هنگامی بود که این رادار ها در حال کار بودند و با این کار آنها را یافته و نابود می کرد.

      Delilah-1
      این گونه از نوع هواپرتاب می باشد و در رده موشک های کروز قرار می گیرد . این موشک دارای یک موتور توربو جت بود و این موتور توربوجت به آن این امکان را می داد تا با درنگ کردن درست به خوبی هدف قرار دادن اهداف متحرک ، اهداف با استتار بسیار خوب را نیز مورد هدف قرار دهد.که این ویژگی این موشک را به یک موشک ایده آل برای نابودی سایت های سام تبدیل کرده است.این موشک دارای بردی برابر 150 کیلومتر است و توانایی نابود اهداف ، چه دریایی و چه زمینی را دارد.هدایت خودکار به کار رفته درآن به خوبی سیستم های هدایتی INS/GPS می باشد که به موشک امکان انجام ماموریت های خود اتکا را می دهد.این موشک توانایی تطبیق با سرهای جنگی گوناگون را دارد و نیز می تواند توسط بسیاری از هواگرد ها حمل شود.این موشک توانایی شلیک از هواگردها ، بالگردها یا لانچر های زمینی را دارد. اندازه جمع و جور این موشک به آن این امکان را می دهد که توسط بالگردهای سیکورسکی UH-60A و SH-60B حمل شود.این موشک سر جنگی کوچک ولی موثر حمل می کند که به آن امکان هدف قرار دادن و نابودی اهداف با کمترین خطر را می دهد.این موشک نخستین بار توسط اسرائیل در جولای و آگوست 2006 ، یعنی درجنگ با لبنان، استفاده شد.این موشک در این جنگ توسط F-16D پرتاب می شد.



       
       
       
      Delilah-2
      این موشک با سرمایه گزاری چین درحال توسعه و ساخت توسط اسرائیل می باشد .این موشک از موتور Bet Shemesh Sorek 4 استفاده می کند که تراستی معادل 800 پوند ایجاد می کند. این ویژگی به موشک این امکان را می دهد که برد بیشتر و سر جنگی بزرگتری داشته باشد.




      Delilah-GL
      این موشک یک موشک زمین پرتاب می باشد که در اصل نوع تغییر یافته موشک کروز Delilah است و بردی معادل 250 کیلومتر دارد که ممکن است برد واقعی آن نباشد ، یعنی امکان دارد این موشک بردی بیش از 300 کیلومتر داشته باشد .
      این موشک با سر انفجاری متعارف 30 کیلوگرمی مسلح می شود اما توانایی حمل انواع دیگری را نیز دارد. این موشک توسط GPS هدایت می شود و توانایی گشت در منطقه جنگی را قبل از تایید هدف دارد.

      مترجم :Phantom3
      استفاده از این مطلب تنها با ذکر نام مترجم و لینک به سایت Military.ir مجاز می باشد.
    • توسط farmandekoll
      F-117 نایت هاوک (شاهین تاریکی) نخستین هواپیمای عملیاتی است که به منظور استفاده از فناوری پنهانکاری طراحی شد. طراحی منحصر بفرد این هواپیمای تک سرنشینه تواناییهای استثنایی را به این هواپیمای تهاجمی می افزاید. اندازه این هواپیما در حدود F-15 ایگل می باشد که دو موتور توربو فن F404 که هرکدام نیرویی معادل 48 کیلو نیوتون (10800 پوند) ایجاد می کنند دارد. هم چنین دارای کنترل با سیم می باشد. قابلیت سوختگیری هوایی برد نایت هاوک را افزوده و آن را به یک سلاح بازدارنده و ترساننده ی ایالات متحده تبدیل کرده است. توانایی حمل انواع سلاح ها با سیستمهای ناوبری و حمله یکپارچه و سیستمهای الکترونیک پروازی ( اویونیک) موثر بودن این هواپیما را در عملیات مختلف اثبات می کند و بار کاری خلبان را کم می کند. کشیدن نقشه های با جزییات ریز برای عملیات روی نقاط با پدافند سنگین و قوی با استفاده از سیستم طراحی نقشه خودکار به ارزشهای این هواپیمای منحصر بفرد می افزاید.اولین F-117 در سال 1982 تحویل داده شد و آخرین تحویل در سال 1990 بود. تصمیم تولید F-117 در سال 1978 گرفته شد. اولین پرواز آن در سال 1981 انجام شد.

      جزییات :


      وظیفه : هواپیمای تهاجمی پنهانکار

      سازنده : لاکهید

      استفاده کننده : نیروی هوایی ایالات متحده

      موتور : دو موتور توربو فن بدون پس سوز F404-GE-F1D2 با قدرت 48 کیلو نیوتن (10800پوند)

      ابعاد : طول 10.08 متر، ارتفاع 3.78 متر، دهنه بال 13.20 متر

      اوزان: وزن خالی آن 13.381 کیلوگرم برآورد شده است، حداکثر وزن برخاست 13.814 کیلوگرم

      اجرا : حداکثر سرعت 0.98 ماخ یا 1040 کیلومتر بر ساعت(656 مایل بر ساعت)، سقف پرواز 15.240 متر برآورد شده است ( 50000 پا)

      سلاحها : تا 2268 کیلوگرم (5000 پوند) انواع بمب های هدایت شونده، موشکهای هوا به زمین، موشکهای زد رادار یا موشکهای هوا به هوای AIM-9 که در یک جایگاه درونی حمل می شوند.




    • توسط onin
      در ۲۵ فوريه ۵(۱۹۲۵ اسفند ۱۳۰۴) اولين خلبان ايراني كه كلنل احمدخان نخجوان نام داشت يك هواپيماي برژت -۱۹ را با پرچم و نشان ايران از فرانسه به پايگاه قلعه مرغي تهران پرواز داد. كلنل نخجوان در فرانسه دوره ديده بود و فقط ۲۰۰ ساعت پرواز داشت. بدين ترتيب در اين تاريخ اولين هواپيماي نيروي هوايي ايران با خلباني يك ايراني مرزهاي بين المللي را درنورديد و به فضاي پروازي ايران رسيد. در اين زمان ديگر خلبانان ايراني تحت نظارت يك استاد خلبان آلماني به نام «شفر» در ايران دوره مي ديدند. خريد هواپيما قسمت آسان كار بود. آموزش خلبانان براي پرواز كردن با آنها، نفرات پشتيباني زميني براي نگهداري و تعمير آنها و ساختن فرودگاه ها قسمت سخت كار بود كه زمان هم مي برد. در همين دوره زماني نيروي هوايي ايران از قالب يك اداره كوچك در ستاد فرماندهي ارتش خارج شده و به يك نيروي جداگانه تبديل شده بود كه «نيروي هوايي ارتش شاهنشاهي ايران» نام گرفته بود؛ اولين فرمانده نيروي هوايي ايران هم كسي نبود به جز كلنل احمدخان نخجوان. در سال ۱۹۲۴ (۱۳۰۳) اولين گروه از دانشجويان دوره خلباني و تكنسين پرواز به روسيه و فرانسه فرستاده شدند. بعدها در سال ۱۹۲۹ (۱۳۰۸) ايران ۱۵ خلبان داشت كه شش نفر از آنها در مدرسه پرواز ايستر فرانسه و ۹ نفر ديگر در مدرسه پرواز سباستوپول روسيه آموزش خلباني ديده بودند. در اين سال IIAF مخفف Imperial Iranian Air Force داراي ۳۳ فروند هواپيما از ۹ مدل مختلف بود. طي ۱۵ سال به يعني تا آغاز جنگ جهاني دوم بيش از ۳۰۰ هواپيما از ۱۸ مدل مختلف در اختيارنيروي هوايي ايران بود. در همان زمان هشت پايگاه هوايي كه مدارس آموزش خلباني و يك مركز آموزش تعميرات و نگهداري را شامل مي شدند ساخته شده بود. يك كارخانه مونتاژ هواپيما به نام «شهباز» هم ساخته شده بود كه قادر بود سه مدل مختلف هواپيما را مونتاژ كند. در سال ۱۹۴۱ (سوم شهريور ۱۳۲۰) بي طرفي ايران در جنگ جهاني دوم نقض شد و نيروهاي هوايي و دريايي انگليس و روسيه از شمال و جنوب به ايران حمله كردند. نيروي هوايي جوان ايران كه به تازگي به ساختن ساختارهاي اساسي خود مشغول شده بود، تحت هيچ شرايطي توانايي رويارويي با اين نيروي عظيم و توانمند را نداشت. با اين وجود تعدادي از پرسنل جوان اين نيرو تصميم به مقابله با بيگانه گرفتند و با كنترل پادگان قلعه مرغي دو هواپيما از اين پادگان به خلباني سروان وثيق و استوار شوشتري كه با شليك ضدهوايي مواجه شده و به ناچار آسمان تهران را ترك كردند. نيروهاي ائتلاف انگليس و روسيه كنترل دو پايگاه هوايي ايران را در دست گرفتند. آنها به ترتيب در مهرآباد و قلعه مرغي مستقر شدند. از نيروي هوايي جوان ايران تقريباً هيچ چيز باقي نماند. پس از پايان جنگ ارتش بريتانيا ايران را ترك گفت اما ارتش روسيه از ترك ايران سر باز مي زد و كنترل شمال ايران را در اختيار داشت. سه ماه پس از اين اتفاق نيروهاي سرخ روسيه ايران را ترك گفتند. پس از اين نيروي هوايي ايران هميشه به عنوان نيروي برتر در خاورميانه شناخته مي شود. موقعيت استراتژيك ايران توسط آمريكا ناديده گرفته نشد و آمريكا از اوايل دهه ۱۹۶۰ شروع به فروش تعداد زيادي از هواپيماهاي پيشرفته خود به ايران كرد. در سال ۱۹۶۵ ميلادي ايران اولين هواپيماجت خود با نام اف - ۸۴ جي جت ثاندر دريافت كرد. در سال ۱۹۶۵ هواپيماهاي اف-۵ فريدم توسط ايران خريداري شدند و به دنبال آن در سال ۱۹۶۸ اف-۴ فانتوم هم به ايران فروخته شد. در سال ۱۹۷۰ ايران داراي قوي ترين نيروي نظامي در منطقه بود. قبول فروش هواپيماهاي فوق پيشرفته اف-۱۴ اي تام كت به همراه موشك هاي پيشرفته اي آي ام - ۵۴ فينيكس از سوي آمريكا به ايران نشان دهنده روابط بسيار گرم بين ايران و آمريكا بود. در پي وقوع انقلاب اسلامي در سال ۱۹۷۹ دكترين و استراتژي نظامي ايران تغيير يافت و ايران ديگر به خريد تسليحات پيشرفته و گرانقيمت علاقه نشان نداد و همين باعث ايجاد نوعي تغيير قدرت در منطقه شد. ايران ديگر نه تنها دوست صميمي آمريكا نبود، كه به خاطر سياست هاي امپرياليستي و ضد انساني آمريكايي به دشمن اصلي آن تبديل شد. آمريكا و ديگر كشورهاي غربي تحريمي نظامي عليه ايران اتخاذ كردند. كمك هاي آمريكا قطع شده بود و نيروي هوايي ايران از فرار و بركناري افسران زمان شاه رنج مي برد كه همين امر به پايين آمدن سطح سرويس دهي در نيروي هوايي منجر شده بود. به دليل تحريم تسليحاتي ايران و نرسيدن قطعات مورد نياز، آمار عملياتي نيروي هوايي ايران سريعاً رو به كاهش بود. پس از انقلاب نيروي هوايي به «نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران» كه خود ارتشيان به آن «نهاجا» مي گويند تغيير نام داد. نام انگليسي آن هم Islamic Republic of Iran Air Force است كه به اختصار IRIAF خوانده مي شود. در همين اوضاع و احوال عراق با مناسب يافتن فرصت درصدد برآمد تا با حمله به ايران قسمت هاي وسيعي از خاك ايران را ضميمه قلمرو خود كند؛ به همين خاطر در ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ (۳۱ شهريور ۱۳۵۹) با يورشي عظيم به خاك ايران از طريق هوا، زمين و دريا جنگ تحميلي هشت ساله را عليه ايران آغاز كرد. جنگ با حمله هوايي نيروهاي عراقي به شش پايگاه نيروي هوايي ايران و چهار پادگان آغاز شد و همزمان چند لشكر و تيپ مستقل عراق در چهار محور از طول ۷۰۰ كيلومتر مرز مشترك با ايران به عمق خاك ايران يورش بردند. اولين حمله هوايي عراق چندان موفقيت آميز نبود. دلايل آن را مي توان به برنامه ريزي ناكافي و نادرست عمليات، نداشتن اطلاعات كافي از اهداف و استفاده نامناسب از بمب هاي جي پي(بمب هايي كه هدف خاصي ندارند و براي انهدام كلي به كار مي روند) برشمرد. در مهرآباد يك هواپيماي اف-۴ اي در هنگام جابه جايي براي در امان ماندن از حملات دشمن دچار سانحه شد و از همدان هم گزارش هايي در مورد خسارت يك فروند اف-۴ رسيد. اولين عمليات هوايي ايران در پاسخ اين حمله و بلافاصله پس از آن در خاك عراق موفقيت آميز بود. در اين عمليات چهار فروند هواپيماي اف-۴ به پايگاه دريايي الشعبيه در نزديكي بندر ام القصر حمله بردند. اين چهار فروند هواپيما كه ۴۵۰ كيلوگرم بمب بر سر اين پايگاه ريختند عمليات خود را از پايگاه بوشهر شروع كردند. در ميان اهداف چندباطري موشك ضد كشتي وجود داشت. اين عمليات تلافي جويانه نيروي هوايي ايران به قدري سريع بود كه خط پدافند عراق در طول مسير پرواز دچار غافلگيري شده بود. روز بعد در عملياتي غيرقابل باور ۱۴۰ فروند از جنگنده ها و جنگنده بمب افكن هاي ايران به ويژه اف-۴ و اف-۵هاي پايگاه هاي بوشهر، همدان و تبريز توانستند با نفوذ خود به خاك عراق تلفات سنگيني به پايگاه ها و تاسيسات نظامي عراق وارد كنند. در اولين روزهاي جنگ چندين حمله هوايي ديگر به تاسيسات نظامي عراق از قبيل ام القصر انجام شد. در يكي از اين حملات دو فروند اف-۴ كه هر كدام شش بمب جي پي ۳۴۰ كيلوگرمي حمل مي كردند به تاسيسات نظامي دريايي و كشتي هاي موشك انداز عراق حمله بردند. در حدود ۲۰ دقيقه بعد يك فروند هواپيماي آر اف-۴ اي عكس هاي شناسايي از منطقه گرفت كه نشان مي داد كشتي ها و تاسيسات بندري دچار صدمات و خسارات سنگيني شده اند. تاكتيك كلي در طول انجام چنين عمليات هايي رسيدن به هدف از راههاي مختلف، انجام يك پاپ -آپ بيش از رسيدن به هدف و شيرجه زدن روي هدف براي انهدام آن است. در هنگام بازگشت دو اف-۴ يكي از آنها توسط يك موشك سام مورد اصابت قرار گرفت كه باعث آسيب ديدن برخي از سيستم هاي آن شد اما همچنان مي توانست پرواز كند. اما آتش خاموش كن ها كار نكردند و بال راست - محل اصابت موشك - آتش گرفت. باند فرود نزديك ترين پايگاه هوايي هم به دليل هجوم اوليه ارتش عراق براي فرود مناسب نبود و به همين خاطر مجبور به فرود در يك باند ناآماده با سرعت بالا شد. چرخ ها تركيدند و هواپيما در حالي كه سرنشينان آن اجكت كرده بودند از انتهاي باند خارج شد. بعدها اين هواپيما با تعويض بال و ديگر تعميرات دوباره به جنگنده هاي مورد استفاده در جنگ پيوست. اين تعويض بال كه اولين بار در ايران انجام مي شد را مي توان نقطه آغاز انجام كارهاي غيرممكن در نيروي هوايي دانست. در اولين ماههاي جنگ «نهاجا» تلاش هاي خود را به جلوگيري پيشرفت نيروي زميني ارتش عراق معطوف كرده بود. جنگنده هاي ايراني براي اين كار با استفاده از راكت هاي ضد زره دانه به دانه تانك ها و زره پوش هاي عراق را شكار مي كردند و حتي گاهي اوقات تا ارتفاع سه تا چهار متر زمين هم پايين مي آمدند. در مقابل عراق هم از هواپيماهاي ميگ-۲۱ و ميگ-۲۳ براي پوشش نيروي زميني خود استفاده مي كرد كه اين پوشش به ناچار منجر به درگيري هوايي بين ايران و عراق مي شد كه مي توان پيروزي هاي ايران در اين زمينه را بيشتر از عراق دانست. مخصوصاً در اوايل جنگ كه آنها در مقابل هواپيماهاي اف-۱۴ ايران توانايي انجام هيچ عملي را نداشتند كه در اواخر جنگ با خريد ميراژ اف-۱ از فرانسه توانستند كمي جنگ هاي هوايي را متعادل كنند. جنگ تحميلي عليه ايران علاوه بر خسارات و تلفات جانبي بسيار، دستاوردهاي ارزنده اي براي نيروي هوايي ايران داشت. نيروي هوايي در اين هشت سال توانست به تكنولوژي ساخت بسياري از قطعات مورد نياز خود دست يابد و در برخي موارد به خودكفايي برسد.
    • توسط onin
      http://www.pinetreeline.org/planes/B-52-10.jpg هواپیمای بمب افکن B-52، بمب افکنی دور برد و در کلاس سنگین وزن است که می تواند گونه های مختلفی از ماموریت ها را به انجام برساند. این هواپیما قادر به پرواز در سرعت های بسیار بالا، البته زیر سرعت صوت و در ارتفاع بالغ بر 50,000 پا پرواز بوده و توانایی حمل بمب های هسته ای یا اتمی و همچنین بمب های معمولی را نیز دارد. http://www.saceliteguard.com/images/B-52 H dropping M-117 750 pound bombs.jpg هواپیمای بی 52 برای مدت بیش از 35 سال تنها بمب افکن دارای سرنشین سنگین وزن ایالات متحده بوده است. این بمب افکن، قادر به پرتاب و شلیک بیشتر سلاح های موجود است و حتی بدین صورت، بیم آن می رود که پس از به روز ساختن سیستم های اویانیکی و پیشرانه ها و دیگر قمست های آن، این هواپیما تا سال 2045 نیز در خدمت باشد. البته این بمب افکن آمریکایی را BUFF که مخفف عبارت Big Ugly Fat Fellow و به معنای مرد چاق گنده زشت است، نیز می نامند. اولین مدل هواپیمای بی 52 در سال 1954، اولین پرواز خود را انجام داده و مدل B آن نیز در سال 1955 وارد خدمت گشت. به طور کلی 744 بمب افکن بی 52 ساخته شده و آخرین گونه آن نیز که مدل H نامیده می شود، در سال 1962 تحویل شد. این بمب افکن استراتژیکی، دارای بردی برابر با 14,162 کیلومتر است که از این رو، هواپیمایی میان قاره ای یا کانتیننتال گفته می شود. البته این برد، در حالت بدون سوخت گیری هوا به هوا اندازه گیری شده است، و در غیر این صورت، برد این هواپیما، با سوخت گیری هوا به هوا می تواند نا محدود باشد. در این هواپیما، از مدل جی به بعد تغییراتی در شکل بدنه مانند کوتاه تر شدن سکان عمودی یا همان پایدار کننده عمودی آن داده شد. http://www.militarypictures.info/d/294-3/B-52.jpg این بمب افکن سنگین ساخت شرکت بوئینگ بوده و از هشت موتور توربوفن پرات اند ویتنی TF-33 هر یک با قدرت کشش بیش از 7000 کیلوگرم بهره می برد. بالاترین سرعتی که این هواپیما قادر به دستیابی به آن است، حدود 0/8 ماخ بوده که معادل 650 مایل بر ساعت نیز می باشد. هدایت این هواپیمای بمب افکن بر عهده 5 خدمه بوده که سیستم صندلی خدمه ها، از توانایی اجکت یا پرتاب کردن در مواقع خطر نیز برخودار است. لازم به ذکر است که قیمت تمام شده این هواپیمای غول پیکر، حدود هفتاد و چهار میلیون دلار می باشد.
  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.