Recommended Posts

اين به زودي شما تا الان بيش از 1150 سال طول كشيده است. آيا بهتر نيست براي روان شدن امور و حل مشكلات مسلمين، راه حل، پيشنهاد و اقدامات ديگري انجام داد؟


بارخدايا ! در فرج ايشان ( مهدي عج ) شتاب ورز و ظهورش را آسان ساز چرا كه ناباوران آن را دور مي‌نگرند و ما آنرا نزديك مي‌بينيم ، به مهرت اي مهربانترين مهربانان

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

آقا رضا من که سر در نیاوردم چی نوشتی ولی برام مرام این اسراییلی ها و قدر شناسی اونا از کورش و ایران ستایش کردنی است

اينها گوشه اي از يادداشتهاي دو تن از هم وطنان خوب ما هستند كه سفري به اسرائيل داشتن و مطالب نابي رو از اونجا تهيه كردن كه يكي از اونها همين مطلبي بود كه من درج كردم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

بارخدايا ! در فرج ايشان ( مهدي عج ) شتاب ورز و ظهورش را آسان ساز چرا كه ناباوران آن را دور مي‌نگرند و ما آنرا نزديك مي‌بينيم ، به مهرت اي مهربانترين مهربانان

آمین، یا رب العالمین

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

به زودي سپاه عظيم و قدرتمند و متحد و پاك اسلام اصيل با ايمان به خداوند يزدان و حمايت حضرت خليفة الله صاحب الزمان عج سرزمين هاي مقدس اشغال شده و غصب شده توسط انسانهاي پست تر از حيوان يهودي صهيونيست و سرزمينهاي مقدس اشغالي توسط اعراب عمر پرست وهابي ضد اسلام اصيل شيعه و ايران بزرگ را از چنگال آلوده به خون ميليونها انسان بي گناه آنها آزاد كرده و تحويل وجود قدسي خليفة الله في الارضه حضرت ولي عصر مهدي موعود عج خواهند داد.به اميد آن روزگار گرانبها و طلايي آمين يا رب العالمين ...

ببخشيد يك سوال داشتم
اين به زودي شما تا الان بيش از 1150 سال طول كشيده است. آيا بهتر نيست براي روان شدن امور و حل مشكلات مسلمين، راه حل، پيشنهاد و اقدامات ديگري انجام داد؟


دوست عزيز شما بهتر است از همان خاندان كثيف و خودكامه پهلوي icon_wink و كاسه ليس اجنبي دفاع كنيد كه آنقدر از حيوان پست تر بودند كه قابل گفتن نيست و سياه ترين كارنامه را در ايران دارند كه كودتا بر ضد دولت ملي و قانوني و وطن پرست ايران و تصويب قانون غير قابل توجيه كاپيتولاسيوم و غارت ميلياردها دلار از دارايي ها ملي و كشتار ملت ايران در جهت ادامه خودكامگي خود از ننگين ترين و ضد ميهني ترين اقدامات اين خاندان كثيف و فاسد است و شما با طرفداري از آنها جنايات و اقدامات ننگين انها را تاييد خواهيد كرد كه بسيار بايد تاسف به حالتان خورد.و به زودي از قديم گفته اند دير و زود دارد ولي سوخت و سوز ندارد.هر وقت خداوند مصلحت بداند و زمينه ها فراهم شود پوز همه مستكبران و غارتگران و قلدرمآبان و انحصارگرايان و جنايتكاران جهان پوزشان به دست سپاه بزرگ و قدرتمند اسلام اصيل به خاك ماليده خواهد شد.الهي آمين


شما هم بهتر است به عقايد ديگران احترام بگذاريد و دفعهء آخري باشد كه اين گونه صحبت مي كنيد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بازتاب:پس از گذشت حدود دو هفته از حمله گسترده ارتش اسرائيل به نوار غزه و محاصره شديد غير نظاميان فلسطيني و انهدام نيروگاه برق غزه از سوي رژيم صهيونيستي و قطع برق مردم در هواي گرم تابستان و به خاک و خون کشيده شدن تعدادي از مردم بي‌سلاح و عدم حمايت جدي، کشورهاي دنيا از مظلومان فلسطيني، جنبش مقاومت اسلامي در لبنان (حزب‌الله) دست به کار شد و با حمله به مواضع نظاميان اسرائيلي در تاريخ 21/4/85 در اطراف روستاي «عيتا الشعب»، يک تانک مرکاوا را منهدم كرد و هفت نظامي اسرائيلي را به هلاکت رساند و دو نفر از آنان را نيز به اسارت خود درآورد تا يک کمک عملي و اساسي به مردم فلسطين کرده باشد. رژيم اسرائيل که از چند ماه پيش، دست‌اندر کار حمله گسترده‌اي به حزب‌الله لبنان به منظور پايان بخشيدن به حيات جنبش مقاومت مردم در لبنان بود، برنامه عمليات نظامي خود را زودتر از زمان تعيين شده براي تهاجم به لبنان آغاز نمود و بلافاصله، حمله گسترده نظامي خود را به همه مراکز حزب‌الله و نيز مردم حامي آن آغاز كرد. هم‌اکنون نزديک به يک‌سال از بمباران گسترده کشور لبنان توسط رژيم اسرائيل مي‌گذرد. ارتش اسرائيل در گسترده‌ترين تهاجم خود به لبنان، از زمين، دريا و هوا به مراکز حزب‌الله و زير بناهاي اقتصادي و اجتماعي در سراسر اين کشور حمله کرد و يک جنگ سي‌وسه روزه را که جزو طولاني‌ترين جنگ‌هاي اسرائيل با اعراب بوده به راه ‌انداخت. رژيم صهيونيستي، بنا داشت تا سازمان نظامي حزب‌الله و قدرت مقاومت آن را نابود و سران اين تشکل اسلامي ضد صهيونيستي را کشته و يا به اسارت بگيرد و آن‌ها را به زندان‌هاي آماده شده از پيش منتقل و يک گوانتاناموي جديد در اسرائيل ايجاد و براي هميشه مسئله حزب‌الله را در لبنان برطرف کند. براي اين منظور، ارتش اسرائيل به بدنه اجتماعي حزب‌الله در لبنان؛ يعني شيعيان آن کشور، که حدود يک سوم جمعيت آن را تشکيل مي‌دهند، از دريا و هوا حمله کرد و همه مردم شيعه سراسر لبنان را آواره و خانه‌ها‌يشان را بر سرشان خراب کرد. نيروي هوايي ارتش اسرائيل، برخي از مناطق شيعه‌نشين بيروت را همچون منطقه «ضاحيه»، که مسئولان حزب‌الله هم در آن زندگي مي‌کردند، با بمب‌هاي بسيار قوي چند تني و بعضاً از نوع هيدروژني، مورد تهاجم قرار داد و به طور کامل نابود کرد، به گونه‌اي که حتي آثاري از ساختمان‌هاي بلند آن اثري جز تلّي از خاک بر جاي نماند. البته در اين تهاجم گسترده ارتش صهيونيستي، مراکز مربوط به دولت لبنان، مناطق مسيحي‌نشين و مناطق دوروزي و سني نشين و اردوگاه‌هاي آوارگان فلسطيني در امان بودند. با اين شيوه، رژيم صهيونيستي تلاش داشت تا مردم اين نواحي از کشور لبنان را ضد شيعياني که پايگاه‌هاي اجتماعي و مقاومت حزب‌الله هستند، بشوراند. در حين تهاجم به لبنان، رئيس ستاد ارتش اسرائيل اعلام نمود که مي‌خواهيم ساعت لبنان را بيست سال به عقب بکشيم؛ به ‌اين مفهوم که آنچنان زيربناها و تأسيسات لبنان را بمباران و تخريب خواهيم کرد تا اين کشور به بيست سالِ گذشته خود، بازگشته و از گسترش بازماند. در راستاي اجراي اين استراتژي جنگي، ارتش اسرائيل فرودگاه‌ها، پل‌ها، جاده‌ها، کارخانه‌هاي برق و بسياري از تأسيسات زيربنايي لبنان را عمدتاً در مناطق شيعه‌نشين منهدم و بيش از يک ميليون نفر از مردم اين کشور را آواره ديگر نقاط لبنان و حتي خارج از آن کرد. به ده‌ها، دهکده و روستا و شهرک صدمه و خسارت اساسي وارد کرد و فاجعه‌هاي بسياري همچون بمباران پناهندگان در روستاي قانا را به وجود آورد که در آن دست‌كم شصت کودک و زن و افراد مسن کشته شدند. بنا بر آمار‌هاي موجود، حدود 150 پل مهم در لبنان وجود دارد که در جريان جنگ، 91 پل با بمباران‌هاي پي در پي ارتش اسرائيل به طور کلي تخريب شد و همچنين هشتصد مدرسه نيز بر اثر تهاجمات مداوم هوايي آسيب ديد. دولت لبنان برآورد کرده است که در اين جنگ، حدود هفت ميليارد دلار خسارت به آن کشور وارد و يک هشتم مردم لبنان بي خانمان شدند. البته بعدها خسارت‌هاي کلي جنگ، به حدود ده ميليارد دلار برآورد شد. ارتش اسرائيل بدون نگراني از واکنش جامعه بين‌المللي و نيز کشورهاي قدرتمند و همچنين دولت‌هاي عربي، از غيرقانوني‌ترين شيوه‌ها و تاکتيک‌ها براي رسيدن به اهداف خود استفاده کرد، به گونه‌اي که پس از پايان جنگ، تنها يک ميليون و200 هزار بمب خوشه‌اي عمل نکرده در لبنان برجاي ماند که هنوز هم گاه و بي‌گاه از مردم لبنان، تلفات مي‌گيرد. در اين جنگ بي‌رحمانه، ارتش صهيونيستي، حدود 1200 نفر از مردم لبنان را کشت و چندين هزار نفر را زخمي کرد که بيشتر آنها از مردم عادي به ويژه زنان و کودکان بودند. تنها در جريان حمله اسرائيل به جنوب لبنان حدود 107 هزار خانه مسکوني آسيب کلي و يا جزيي ديدند که روند بازسازي آن‌ها از سوي حزب‌الله لبنان همچنان ادامه دارد. رئيس شوراي بازسازي و توسعه لبنان مي‌گويد: ميزان زيان تهاجم ارتش اسرائيل به زير ساخت‌هاي اقتصادي در لبنان در جنگ 33 روزه، با زيان‌هاي ده سال جنگ داخلي در لبنان برابري مي‌کند. اکنون پس از گذشت يک‌سال از اين فاجعه بزرگ، از يک سو و حماسه آفريني‌هاي حزب‌الله در به شکست کشاندن ارتش اسرائيل از سوي ديگر، زماني براي درس گرفتن از اين جنگ نابرابر و همچنين ارزيابي آن و نيز تمرکز بر پيامدهاي آن فرارسيده است. آنچه مي‌توان از نتايج اين صحنه عبرت‌آموز آموخت و آن را به رشته تحرير درآورد اين است که: 1ـ در اين جنگ نابرابر، حزب‌الله که يک گروه مقاومت چريکي است، يک طرف درگيري بود و ارتش منظم اسرائيل با سه نيروي قوي هوايي، دريايي و زميني و حتي موشکي طرف ديگر. حزب‌الله نه هواپيما داشت، نه بالگرد، نه ناو و ناوشکن، نه تانک و نه نفربر زرهي و نه موشک‌هاي ضدهوايي و نه ... ولي ارتش اسرائيل، همه جنگ‌افزارهاي پيشرفته را در اختيار داشت و در حين جنگ هم يک پل هوايي بين آمريکا و اسرائيل از راه انگليس برقرار شده بود و اين کشورها دايم به ارتش رژيم صهيونيستي، تجهيزات و بمب‌هاي جديدي مي‌رساندند و آن را تقويت مي‌کردند. از سوي ديگر، از حزب‌الله، هيچ قدرتي حتي دولت لبنان هم حمايت نمي‌کرد. حتي ارتش لبنان هم براي دفاع از مرزهاي آن کشور در برابر تهاجم اسرائيل، مأموريتي دريافت نکرد، ولي پس از سي‌وسه روز تهاجم شبانه ‌روزي، ارتش اسرائيل نتوانست حتي خود را به رودخانه «ليتاني» در نزديکي‌هاي مرز در جنوب لبنان برساند. اين ارتش در تهاجم نظامي خود و در جنگ زميني براي تصرف سرزمين‌هاي جنوب لبنان، شکست بسيار سختي را از رزمندگان شجاع حزب‌الله متحمل شد، به گونه‌اي که در اين نبردها، نزديک به پنجاه دستگاه تانک‌هاي پيشرفته مرکاوا و بلدوزرهاي زرهي خود را از دست داد. چند ماه بعد، در پيامد اين شکست خفت‌بار ، رئيس ستاد ارتش صهيونيستي مجبور به استعفا شد و همه تحليلگران نظامي، متفق شدند که استراتژي نظامي اسرائيل در برابر حزب‌الله شکست خورده است. 2ـ اين نخستين بار در تاريخ تشکيل رژيم صهيونيستي است که ارتش اسرائيل، جنگي را آغاز مي‌کند و با شکست خفت‌بار نظامي، خود، به جنگ پايان مي‌دهد و کميته‌اي را به نام «وينوگراد» تشکيل مي‌دهد تا به بررسي و موشکافي و بيان علل شکست نظامي ارتش اسرائيل بپردازد. اين کميته پس از مدت‌ها بررسي، موجبات ناکامي ارتش را بر عهده نخست‌وزير، وزير دفاع و رئيس ستاد ارتش قرار مي‌دهد. جالب است که در گزارش «وينوگراد»، بيش از يکصد بار از واژه «شکست» براي تعريف وضعيت نهايي تجاوز ارتش اسرائيل به سرزمين لبنان استفاده شده است. 3ـ دولت اسرائيل هنوز از پيامدهاي اين جنگ در رنج است، به گونه‌اي که وزير دفاع اميد خود را به شرکت در انتخابات رياست‌جمهوري از دست مي‌دهد. رئيس ستاد ارتش، مجبور به استعفا مي‌شود و «اُلمرت»، آينده نخست‌وزيري خود را تاريک مي‌بيند. رژيم اسرائيل پس از پايان جنگ 33 روزه دچار سخت‌ترين بحران سياسي خود در داخل کشور شد. 4ـ حزب‌الله به عنوان نماد مقاومت مسلمانان، پا به عرصه ظهوري دوباره در جهان مي‌گذارد و رهبر آن سيدحسن نصرالله، جاي ناصر را در دنياي عرب مي‌گيرد و عکس وي در همه جهان عرب به عنوان محبوب‌ترين شخصيت عربي توزيع مي‌‌شود. 5ـ در همه دوران جنگ سي‌وسه روزه، ارتش اسرائيل نتوانست از پرتاب موشک‌هاي حزب‌الله به مناطق صهيونيست‌نشين جلوگيري كند؛ بنابراين، مشخص شد که اقدام نظاميان اسرائيل، براي مردم ساکن در سرزمين‌هاي اشغالي، نه تنها امنيت به ارمغان نمي‌آوَرد بلکه برعکس، امنيت و آرامش آنان را نيز به خطر مي‌اندازد. 6ـ مقاومت شديد حزب‌الله در برابر ارتش اسرائيل، موجب شده است تا توان بازدارندگي را براي مردم لبنان به ارمغان بياورد. مردم اين کشور ديدند که در تهاجم اسرائيل به لبنان در سال 1980 در زماني که هنوز حزب‌الله وجود خارجي نداشت، ارتش صهيونيستي با سرعت بسيار، خود را به پايتخت آن کشور؛ يعني بيروت رسانيد، ولي در جنگ ژوئيه تابستان گذشته، اين، ارتش اسرائيل بود که با خفت و خواري از پيشروي متر به متر هم در سرزمين‌هاي جنوب لبنان، بازماند و با دادن تلفات بسيار، ناتواني خود را در اشغال خاک لبنان نشان داد. اين جنگ نشان داد که تنها حجم گسترده نيروهاي نظامي و بودجه و اعتبارات وسيع جنگي، نمي‌تواند عامل پيروزي باشد، بلکه ‌اين اتکال به خداوند بزرگ و وجود رزمندگان بي‌هراس از مرگ است که مي‌تواند با ابتکار عمل‌هاي جديد در صحنه نبرد و با استفاده از فناوري‌هاي مناسب، شکست را بر دشمن تحميل كنند. 7ـ ارتش اسرائيل نشان داده است که در همه جنگ‌هاي خود با ارتش کشورهاي عربي، موفق بوده، ولي اين بار در جنگ با حزب‌الله، که حتي نمي‌توانست رزمندگان و تجهيزات آن را ببيند، شکست خورده است. ارتش اسرائيل حتي با وارد کردن تيپ ويژه «گولاني»، که از ورزيده‌ترين و زبده‌ترين نيروهاي رزمي رژيم صهيونيستي بودند، هم نتوانست به پيشروي در برابر حزب‌الله ادامه دهد. آنان بر اين باور بودند که در خاک لبنان با اشباح در حال جنگ هستند؛ يعني با رزمندگاني که نمي‌توانند آنان را ببينند و با مواضعي که مشخص نيست بايد بجنگند. اين امر مشخص مي‌سازد که ارتش‌هاي منظم، مثل ارتش اسرائيل و ارتش آمريکا، تنها با ارتش‌هاي منظمِ ضعيف‌تر از خود، مي‌توانند بجنگند و آنها نمي‌توانند با قدرت‌هاي رزمي غير کلاسيک، که به گونه ويژه‌اي سازمان يافته‌اند، بجنگند و پيروز شوند. 8ـ اين جنگ مشخص ساخت که ارتش رژيم صهيونيستي در به دست آوردن اطلاعات جاسوسي از حزب‌الله لبنان موفق نبوده است و به‌رغم استفاده از انواع هواپيما‌هاي بدون سرنشين و اطلاعات ماهواره‌اي و نيز جاسوسان خود در لبنان، نتوانسته است اطلاعات دقيقي از استراتژي، تاکتيک‌ها و روش‌هاي جنگي حزب‌الله و نيز تجهيزات و نوع سازماندهي اين گروه پرتوان، به دست آورد. 9ـ در اوضاع کنوني، حزب‌الله توانسته است انگيزه جنگيدن نظاميان اسرائيلي با اين گروه را از آن‌ها بگيرد؛ بنابراين، مي‌توان گفت که دست‌كم براي چند سال آينده، راه‌حل نظامي براي برخورد رژيم صهيونيستي با حزب‌الله، به بن‌بست رسيده است. هرچند ممکن است رژيم صهيونيستي براي بازسازي چهره نظامي خود در افکار عمومي در انديشه راه‌اندازي يک جنگ جديد عليه حزب‌الله لبنان با تاکتيک‌ها و شيوه‌هاي جنگي جديد باشد، احتمال شکست جديد آنها را از دست زدن به چنين خطري، باز خواهد داشت. 10ـ هرچند اسرائيل همه توان نظامي خود را براي آزاد کردن دو اسير نظامي، به کار گرفت، همچنان اين دو نظامي در اختيار رزمندگان حزب‌الله قرار دارند و هيچ راهي براي آزادي آن‌ها، جز مذاکره و توافق با حزب‌الله ندارند. 11ـ جنگ سي‌وسه روزه، نه تنها به حيات نظامي حزب‌الله پايان نداد، بلکه نفوذ سياسي حزب‌الله را در لبنان آنچنان گسترش داده است که هم‌اکنون آمريکا و اسرائيل، نگران از سقوط دولت سينيوره و روي کار آمدن دولتي همگراتر و هم سو‌تر با حزب‌الله در لبنان هستند. 12ـ هرچند حمله ارتش اسرائيل به لبنان خسارت زيادي به ‌اين کشور وارد کرد، رژيم صهيونيستي هم در اين جنگ 119 نفر از نظاميان خود و 43 نفر از شهروندانش را از دست داد و اين بالاترين تلفات نظاميان اسرائيل در يک جنگ است. همچنين به نوشته روزنامه اسرائيلي ‌هاآرتص، اين جنگ براي اسرائيل هم بيش از شش ميليارد دلار هزينه در برداشته است. همچنين پس از آغاز جنگ، شمار گردشگراني که قرار بود تابستان خود را در اسرائيل بگذرانند، کاهش چشمگيري داشته است. 13ـ بسياري از تحليلگران بر اين باور بودند که جنگ اسرائيل عليه حزب‌الله، مينياتوري از جنگ آمريکا عليه ‌ايران است. آمريکا در جنگ سي‌وسه روزه به ‌اين نتيجه رسيد که بايد از فکر حمله نظامي به‌ ايران بيرون آيد، وگرنه بايد منتظر شکست در جنگ خود خواسته عليه ‌ايران باشد. 14ـ اين جنگ نشان داد هرچند ارتش اسرائيل نمي‌تواند در يک نبرد طولاني مدت دوام بياورد، چنانچه حزب‌الله لبنان از موشک‌هاي ضدهوايي برخوردار بود و مي‌توانست عمليات هلي بورن ارتش صهيونيستي را ناکام بگذارد، جنگ مي‌توانست زودتر به پايان برسد و فضا و آسمان لبنان براي هواپيماها و بالگرد‌هاي ارتش اسرائيل ناامن مي‌شد. نتيجه‌گيري در اوضاع کنوني، همه مردم جهان دريافته‌اند که تهاجم نظامي اسرائيل به لبنان، تجسم بي‌عدالتي و ظلم آشکار بود. در اين جنگ بي‌رحمانه، آمريکا، اروپا و بيشتر کشورهاي عربي در يک سو در کنار اسرائيل قرار گرفته بودند و بنا داشتند تا حزب‌الله لبنان را به عنوان بخش مهمي از هلال شيعي، نابود كنند. آنها در اين راه ويراني گسترده، تحقير مردم عرب و به خاک و خون کشيدن بيگناهان را در دستور کار خود قرار دادند، ولي مشخص شد که نظاميگري و انتقام‌جويي راه‌حلي براي ايجاد امنيت براي ساکنان مناطق فلسطين اشغالي نيست. از سوي ديگر، تنها راه‌حل براي مردم عرب و مسلمانان لبنان و فلسطين هم «مقاومت و ايستادگي» است؛ مقاومت و ايستادگي است که مي‌تواند هزاران فلسطيني در بند را آزاد کرده و رژيم صهيونيستي را وادار به خودداري از ادامه اشغال سرزمين‌هاي فلسطيني كند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
آفتاب: وزیر امور استراتژیک کابینه رژیم صهیونیستی در تازه ترین اظهارت ضدایرانی خود توافق روز جمعه مقامات کشورمان با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی مبنی بر صدور مجوز بازدید از تاسیسات هسته‌ای اراک را یک «فریب» و «تاکتیک تفرقه‌افکنانه» برای خریدن زمان و به اشتباه انداختن اعضای جامعه جهانی عنوان کرده‌است! به گزارش روزنامه هاآرتص آویگدور لیبرمن روز شنبه در سخنانی توهین‌آمیز گفت: «تصممیم مقامات جمهوری اسلامی برای صدور مجوز بازرسی از تاسیسات آب سنگین اراک تنها یک اقدام فریبکارانه برای خریدن زمان است». وی در ادامه با تکرار اتهامات گذشته رژیم صهیونیستی علیه برنامه هسته‌ای کشورمان ابراز عقیده کرد: «اعضای جامعه جهانی نباید یکبار دیگر در دام ایران سقوط کنند و از تلاش خود برای وضع تحریم‌های بیشتر علیه تهران دست بردارند». این عضو راست‌گرای افراطی کابینه اسرائیل هفته گذشته نیز با انتقاد از آنچه که «ملایمت» اتحادیه اروپا در برابر هسته ای‌ ایران نامید گفته بود:«آنچه که من ماه گذشته در بروکسل از رهبران اروپایی شنیدم این احساس را در من ایجاد کرد که اتحادیه اروپا واقعا فکر می‌کند برنامه هسته‌ای ایران صلح‌آمیز است و انتظار دارد که اسرائیل نیز این واقعیت را بپذیرد». وی در ادامه با اشاره به ادعاهای این رژیم درباره احتمال دستیابی ایران به تسلیحات هسته‌ای مدعی شده بود که کشورهای اروپایی می‌خواهند هزینه مواجهه با برنامه هسته‌ای ایران را به رژیم صهیونیستی تحمیل نمایند!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
صداى آلمان:به گفته‌ی دنيس راس، تحريم ايران به شکل امروزي‌اش از برنامه‌های هسته‌ای دولت اين کشور جلوگيری نخواهد کرد. کارشناس برجسته‌ی مسائل خاورنزديک معتقد است که به احتمال زياد در ۱۸ ماه آينده اسرائيل ناچار است به ايران حمله کند. در محافل سياسی و کارشناسی غرب کماکان سؤال مربوط به رويکرد و سياست کارآ برای بازداشتن ايران از فعاليت‌های هسته‌اي‌اش در محور مباحثات و رايزني‌ها قرار دارد. گرچه محافلی در واشنگتن کماکان به حل چالش هسته‌ای ايران از طريق مذاکره و اعمال فشارهای اقتصادی و سياسی معتقدند، اما در عين حال برخی نشانه‌ها و ابراز نظرها نيز حاکی از شک و ترديد برخی ديگر از محافل به ناکارايی ديپلماسی و لزوم آماده‌شدن برای استفاده از قهر ولو محدود عليه ايران و تأسيسات اتمی آن هستند. آخرين نمونه از اين موضع‌گيري‌ها از آن " دنيس راس" (Dennis Ross)، از چهره‌های سرشناس در دستگاه ديپلماسی آمريکا در دهه‌های گذشته است. راس علاوه بر فعاليت‌های دانشگاهي، مذاکره‌کننده ارشد آمريکا در مذاکرات مربوط به وحدت دو آلمان بود و در گفتگوهای صلح اسلو ميان اسرائيل و فلسطيني‌ها نيز رياست هيئت آمريکا را به عهده داشت. وی در حال حاضر رئيس "انستيتوی واشينگتن برای سياست خاورنزديک" و "انستيتوی برنامه‌ريزی سياست برای يهوديان" است. راس در مصاحبه با روزنامه برلينر مورگن‌پست‌ (Berliner Morgenpost) ( ۱۳ ژوئيه) مي‌گويد که زمان برای حل ديپلماتيک چالش هسته‌ای ايران رو به پايان مي‌رود و و ضع به مرحله‌ای نزديک مي‌شود که آمريکا و اسرائيل بايد ضرورتاَ راه‌ حل‌های نظامی را در دستور کارخود قرار دهند. راس در پاسخ به اين پرسش که اگر ناتان ياهو، رهبر حزب ليکود در اسرائيل رياست دولت را به عهده گيرد، آيا اين کشور رويکرد سخت‌تری در قبال ايران در پيش خواهد گرفت، مي‌گويد:,... درک و احساس من اين است که در محافل امنيتی اسرائيل، اين نظر غالب است که با يک ايران اتمی نمي‌توان زندگی کرد. فرق هم نمي‌کند که ناتان ياهو در قدرت باشد يا کس ديگری., راس سپس در پاسخ به اين سؤال که در نگاه به برنامه هسته‌ای ايران، خط قرمز برای اسرائيل چيست، مي‌گويد که در تل‌آويو اظهارات احمدي‌نژاد در زمنيه نابودی اسرائيل بسيار جدی تلقی مي‌شود. او ادامه مي‌دهد: , اکثريت قاطع نخبگان سياسی و نظامی اسرائيل خواهان آن هستند که بقيه جهان ايران را از راه‌های ديپلماتيک و يا به طرق ديگر متوقف کنند. اما اگر چنين نشود فشار و الزام برای اعمال قهر بسيار زياد خواهد شد., به باور راس برای اسرائيل خط قرمز لزوماَ توانمندشدن ايران به غني‌سازی اورانيوم برای توليد سلاح هسته‌ای نيست، بلکه ,ضرب‌الاجل، حداکثر تا ۱۸ ماه ديگر است که روس‌ها کار نوسازی سيستم دفاع موشکی ايران را به پايان مي‌رسانند. از آن پس ديگر حملات هوايی موفق به تأسيسات اتمی ايران بسيار دشوارتر خواهد شد. هر چه که ما به آن نقطه نزديک شويم و مشکل حل نشده بماند، احتمال اين که اسرائيل ناچار به حمله نظامی شود بيشتر مي‌شود. جدول زمانی ديپلماسی غرب با پيشرفت‌های سريع ايران در زمينه اتمی هم‌خوانی ندارد., خبرنگار برلينر مورگن‌پست سپس از راس مي‌پرسد که در اين ۱۸ ماهی که از نظر او برای توقف برنامه هسته‌ای باقی مانده چه بايد کرد تا بتوان مانع از جنگ شد؟ راس در پاسخ مي‌گويد که در جبهه‌ی ديپلماتيک بايد سه تحول روی دهد تا اروپايي‌ها در زمينه اعمال تحريم‌های اقتصادی جدی عليه ايران به تحرک واداشته شوند. به گفته راس اروپايي‌ها، و به ويژه آلماني‌ها و ايتاليايي‌ها با ضمانت‌های مالی و بانکی خود نقش "طناب نجات" را برای ايران بازی مي‌کنند. سه تحول يادشده را سياست‌شناس آمريکايی اين گونه شرح مي‌دهد: اول بايد عربستان سعودی اروپا را زير فشار بگذارند، چرا که اين کشور بيم دارد که ايران بتواند در پس سپر اتمی خود به فعال مايشايی در منطقه بپردازد. به گفته رايس سعودي‌ها امکان آن را دارند که با استفاده از قدرت و نفوذ مالی خود بانک‌ها و دولت‌های اروپايی را برای بازنگری رابطه‌اشان با ايران زير فشار قرار دهند. اقدام دوم را به نظر رايس بايد اسرائيلي‌ها انجام دهند:, آنها بايد به اروپايي‌ها حالی کنند که اگر فکر مي‌کنند که با سياست‌های جاري‌اشان مي‌توانند مانع جنگ شوند، بر خطا هستند، زيرا که ما با يک ايران اتمی قادر به زندگی نيستيم., به عقيده راس، اقدام سوم را بايد آمريکا انجام دهد، به اين ترتيب که، با پيوستن به اروپايي‌ها در مذاکرات مستقيم با ايران شرکت کند. اروپايي‌ها، به گفته ديپلماتيک کهنه‌کار آمريکايی نگران آن هستند که تحريم‌های شديدتر عليه ايران، در صورتی که آمريکا در مذاکرات مستقيم با اين کشور شرکت نداشته باشد، نهايتاَ به جنگ منتهی شود. برای کاهش اين نگرانی راس پيشنهاد مي‌کند که واشنگتن به مذاکرات مستقيم با ايران بپيوندد. در انتها، خبرنگار برلينر مورگن پست ازراس مي‌ پرسد که به چه دليل باور دارد که تحريم‌های شديدتر عليه ايران رهبری اين کشور را به تمکين واخواهد داشت. و او در پاسخ با اشاره به اختلاف‌ها و دو دستگي‌های در سطوح بالای حکومت ايران، به مؤثرواقع شدن فشار به اين کشور در ماجرای اسارت ملوانان انگليسی و ناچاری تهران به آزادی آنها اشاره مي‌کند. به باور راس ، فشار اقتصادی به ايران در نهايت به تقويت گرايش‌هايی در حکومت ايران خواهد انجاميد که با ايزوله‌شدن، فقر و فلاکت اقتصادی بيشتر و بروز ناآرامي‌های اجتماعی موافق نيستند. راس مصاحبه خود را با اين جمله تمام مي‌کند:, در مسيری قرار داريم که ما را به کاربرد قهر رهنمون خواهد شد. ما خواهان رسيدن به اين نقطه نيستيم. ولی زمان در حال سپری شدن است.,

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
براي موضوع طرح شده دربارهء اينكه در 18 ماه آينده، حملهء اسرائيل به ايران قطعي است، چند مسئله وجود دارد:

1) ايران و علي‏الخصوص مراكز اتمي آن، از مرزهاي اسرائيل دور هستند و براي انجام موفقيت‏آميز يك حملهء هوايي در چنين فاصله‏اي، نياز به بمب‏افكن‏هاي دورپرواز و سنگين نظير F-111 يا B-1 مي‏باشد؛ در حالي كه نيروي هوايي اسرائيل، هيچ نوع بمب‏افكن دورپروازي در اختيار ندارد.

2) جنگنده‏هايي نظير F-15I و F-16I هرچند كه عنوان شده دورپرواز هستند، اما براي رسيدن به مركز ايران و دست‏يابي به تاسيساتي نظير نظنز و اصفهان، نيازمند حمل مخازن خارجي سوخت هستند، ضمن اينكه با پر بودن مخازن سوخت داخلي، ميزان مهمات قابل حمل آنها كاهش مي‏يابد.

3) از لب مرز تا تاسيسات اتمي ايران، فاصله‏اي بيش از 600 كيلومتر است كه براي مخفي ماندن از ديد رادار، ناگزيرند در ارتفاع پست پرواز كنند و در اين صورت، نيازمند افزايش قدرت موتور خواهند بود و در نتيجه افزايش مصرف سوخت ايجاد خواهد شد. اگر اين پرواز با سرعتي در حدود 0.9 ماخ انجام شود، زماني در حدود 40 دقيقه مورد نياز است كه با احتساب زمان برگشت، اين زمان به بيش از 80 دقيقه خواهد رسيد. در اين زمان 80 دقيقه‏اي كه در داخل آسمان ايران طي خواهد شد، آيا شكاري‏ها و پدافند هوايي ايران بيكار خواهند نشست؟ اين جنگنده‏ها، حداقل بايد از شكاري‏هاي ميگ29 پايگاه يكم و همچنين شكاري‏هاي اف14 پايگاه هشتم و شايد جنگند‏هاي آلرت F-4E پايگاه نوژه دوري كنند، آيا اين امر به سادگي امكان‏پذير است؟ بايد از ميان صدها سايت موشكي نظير TOR-M1 و SA-6 عبور نمايند، آيا ريسك بزرگي نيست؟

4) براي انجام حمله‏اي كاري عليه تاسيسات اصفهان و نظنز (و شايد رآكتور آب سنگين اراك) نياز به حداقل 20 بمب‏افكن F-15I مي‏باشد كه به طور معمول، اين 20 جنگنده، مي‏بايست تحت پوشش هوايي حداقل 10 تا 15 جنگندهء شكاري مجهز به موشكهاي هوا به هوا پرواز نمايند. آيا چنين حجم گسترده‏اي از حضور هواپيماها، توجه هيچ يك از رادارها و حتا ديده‏بانان مرزي را به خود جلب نخواهد كرد؟

5) به فرض اينكه به ايران آمدند و عملياتشان را هم انجام دادند، آيا عواقب اين حمله را كه پرتاب صدها موشك دوربرد زمين به زمين به كشور كم وسعت و آسيب‏پذيري چون اسرائيل خواهد بود، پذيرا هستند؟ تراكم جمعيتي اسرائيل عمدتن در محدودهء شهرها مركزي و شمالي نظير حيفا، تل‏آويو و اورشليم (بيت‏المقدس) مي‏باشد. برخورد صدها موشكها زمين به زمين تقويت شده با سرجنگي چند تكه‏اي، آيا باعث ركورد، بيكاري و مشكلات عظيم براي اين كشور نخواهد شد؟

نتيجهء اخلاقي
اسرائيل هيچ برنامه‏اي براي حمله به مراكز اتمي ندارد و دولتمردان اين كشور علاقمندند تا ايالات متحده و تحريم‏ها شوراي امنيت چاره‏ساز باشند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
براي روشن شدن ابعاد پيچيده روابط پنهاني اسرائيل با كردهاي عراق، در زير، بخش‌هايي از مصاحبه نشريه «الاوسط» با دكتر محمود عثمان، كه از شخصيت‌‌هاي برجسته در كردهاي عراق است مي‌آيد. وي در اين مصاحبه، كه در 13 و 20 اكتبر 1997 انجام شده، چگونگي روابط پنهان كردهاي عراق و اسرائيلي‌ها را شرح داده است. پرسش: شما آشكارا مي‌گوييد كه از بيست سال پيش، به عنوان جنبش كردها، با اسرائيل رابطه داشته‌ايد. چرا در اين سالها، از افشاي جزييات اين رابطه خودداري كرديد؟ محمود عثمان: به ‌اين سبب كه هيچ‌كس تا امروز از جزييات روابط ما با اسرائيل نپرسيده است. تنها تلاش مردم اين بود كه بدانند آيا ميان ما و آنها رابطه‌اي هست، يا نه و هرگز در صدد دانستن جزييات آن نبودند. اگر شما پيشتر از من پرسش مي‌كرديد، حتماً پاسخ مي‌دادم. وقتي انسان بر اصلي صحه مي‌گذارد، سخن گفتن درباره جزييات آن اصل براي او ضرري ندارد. با وجود اين، ما از زمان پايان يافتن انقلاب سپتامبر 1961 ـ1340 كه در سال 1975ـ1354 پايان يافت، در زمينه‌هاي متعدد درباره روابطمان با اسرائيل مطلب نوشته‌ايم و با برادران عرب يا فلسطيني‌ها در اين باره سخن گفته‌ايم. ما در لندن به فعاليت‌‌هايي دست زديم كه از جمله‌ها سخنراني من در 28 سپتامبر 1994ـ 1373 بود و در آن به موضوع روابط اشاره كرديم. ما در اوايل ژانويه سال 1997 ـ 1375 كتابچه‌اي با نام «ارزيابي روند انقلاب كردها و شكست آن و تجزيه‌هاي به دست آمده از آن» منتشر كرديم و در آن، ضمن پرداختن به موضوع روابط با اسرائيل، اين روابط را اشتباهي استراتژيك در راه انقلاب كردها دانستيم؛ انقلابي كه از راه استقلال‌طلبانه منحرف شد. پرسش: شما چه وقت و كدام يك از فلسطيني‌ها و اعراب را از موضوع روابط خود با اسرائيل آگاه ساختيد؟ محمود عثمان: در سال 1977ـ 1356 كه در پاريس بودم، يك بار با دكتر «عصام سرطاوري»، مشاور وقت رئيس ياسر عرفات (كه بعدها در پرتغال‌ترور شد) و دوست دوران تحصيلم در دانشكده پزشكي بغدادـ ملاقات كردم. ما در اين ملاقات درباره اميدها و خواست‌هاي مشتركمان گفت‌وگو كرديم. او درباره مشكلات سازمان آزادي‌بخش فلسطين با رژيم‌‌هاي عربي و اينكه چگونه از سوي دستگاه‌هاي اطلاعاتي آنها رنج مي‌برند، با من گفت‌وگو كرد و من نيز درباره مشكلاتمان با رژيم‌‌هاي عربي و غير عربي با او سخن مي‌گفتم. سرطاوي، كه با يك زن عراقي به نام وداد المفتي ازدواج كرده بود، به اصل گفت‌وگوي مسالمت‌آميز با اسرائيل معتقد بود و دستيابي به يك وجب از خاك فلسطين را به آوارگي در ديگر كشورهاي جهان‌ترجيح مي‌داد. من درباره جزييات روابطمان با اسرائيل با وي سخن گفتم و از او خواستم كه به عنوان يك جنبش فلسطين، هيچ گونه كمكي، حتي كمك انساني، مثلاً پزشكي و درماني، در اختيار ما نگذاشتند و او گفت كه علت خودداريشان از كمك به ما، داشتن رابطه با رژيم عراق و نيازشان به آن رژيم بوده است. ولي فلسطيني‌ها ما را به سبب داشتن رابطه با اسرائيل سرزنش نكردند، حتي برخي از آنها با ما همدردي كردند. من در آخرين ملاقاتم با فلسطيني‌ها در پاريس يا دمشق، پس از امضاي توافقنامه اسلو به آنها گفتم كه شما پس از مبارزه‌اي طولاني با اسرائيل به غزه و اريحا بسنده كرديد. پس چرا پيش از اين درباره روابط ما با اسرائيل سخن‌‌پردازي و قلم فرسايي مي‌كرديد؟ مگر نه ‌اين است كه ما از روي اجبار اين سياست را در پيش گرفتيم؟ در سال 1982ـ 1361 و پس از تجاوز اسرائيل به قلمرو لبنان، ليبي از جنبش‌هاي رهايي‌بخش براي گردهمايي در آن كشور دعوت كرد. آنها خواستار تدوين يك منشور عربي براي مقابله با صهيونيستها بودند. هيأتهايي از نقاط گوناگون جهان عرب در اين گردهمايي حضور يافتند. بسياري از آنها به استثناي چند نفر، نمي‌دانستند كردها با چه مسائلي دست به گريبان هستند. زماني كه آنها رابطه جنبش كردها با اسرائيل را زير سؤال بردند و احزاب كرد از جلسه اخراج شدند، من از عبدالسلام جلود، رئيس كنفرانس، خواستم سخناني ايراد كنم و به او گفتم: ما بنا به دلايلي با اسرائيل رابطه داشتيم، ولي من از شما يك چيز مي‌خواهم و آن اين كه ما از سال 1975ـ1354 موضوع روابطمان با اسرائيل را افشا نموديم و به اشتباه بودن آن اعتراف كرديم، همواره نيز كوشيديم به شما نزديك شويم. اكنون هم با اينكه نام كنفرانس شما كنفرانس جنبش‌هاي آزادي‌بخش عربي است، به عنوان بخشي از شما در اين كنفرانس حضور يافته‌ايم و مسائل خود را در ميان مي‌گذاريم. اگر با ما مخالفت داريد، آشكارا بگوييد تا بار ديگر به سوي اسرائيل باز‌گرديم و اگر خواست‌هاي ما را پذيرا مي‌شويد، چرا حاضر نيستيد با ما آن گونه كه با برادران عرب خود رفتار مي‌كنيد، رفتار كنيد؟ پرسش: چه عواملي شما را به برقراري رابطه با اسرائيل وادار ساخت؟ محمود عثمان: پيكار هميشگي دولت‌هاي غير مشروع و غير منتخب عراقي، به ويژه رژيم صدام عليه ما ملت كرد، اينك در انزواست و ما همانند كسي كه در حال غرق شدن به هر خس و خاشاكي متوسل مي‌شود، به‌ اين سو و آن سو دست دراز مي‌كرديم، بي آنكه نتيجه كار برايمان اهميت داشته باشد. پرسش: درباره موقعيت بين‌المللي و منطقه‌اي چه مي‌گوييد؟ محمود عثمان: مثلثي وجود داشت كه اضلاع آن را ايران، اسرائيل و ايالات متحده تشكيل مي‌دادند. شاه ‌ايران نقشي محور داشت و هر كس به عنوان يك ضلع وارد مثلث مي‌شد. در واقع به داخل تمام مثلث قدم مي‌نهاد. جنبش كرد در داخل آن مثلث بود. از اين رو، نخست با ايران، سپس با اسرائيل و آنگاه با ايالات متحده رابطه برقرار كرد. كردها نگرشي داشتند كه گذشت ايام اشتباه بودن آن را ثابت كرد و كوته‌نظري و كج‌فهمي آنها را از سياست بين‌المللي نشان داد. مرحوم ملامصطفي بارزاني حدود 12 سال در اتحاد شوري به سر برد. او مي‌گفت: در اين مدت، تلاش كرده حمايت روس‌ها را از ملت كرد جلب كند، ولي موفق نشده و سرانجام دريافته است كه آنها در قبال كردها مسئوليتي ندارند. از اين رو، من معتقدم اگر كشورهاي قدرتمند از ملتي كوچك پشتيباني نكنند، اين ملت هرگز به اهداف خود دست نمي‌يابد. بارزاني مي‌گفت: تلاش مي‌كرده است باقي‌مانده عمر خود را در راه جلب حمايت آمريكايي‌ها بگذراند. او گمان مي‌كرد كه اسرائيلي‌ها، بهترين و كوتاه‌ترين راه براي رسيدن به‌ايالات متحده هستند، زيرا گروه فشار صهيونيستي در آن كشور نفوذ دارد و او به علت درگيري با عراقي‌ها به اهداف خود خواهد رسيد، ما از برقراري رابطه با اسرائيل ضرر و زيانهايي را متحمل شديم، زيرا در واقع خواهان خودمختاري در داخل عراق كه يك كشور عربي است، بوديم، اما اين اشتباه است كه اعراب را به دشمني با خود برانگيزيم. بدون شك تصورات ملا درباره رسيدن به‌ ايالات متحده از راه اسرائيل، چيزي بيش از وهم و خيال نبود، زيرا ايران، اسرائيل و ايالات متحده درباره همه چيز اتفاق نظر داشتند و اين امر اكنون درباره مثلث جديد‌ تركيه، اسرائيل و ايالات متحده مصداق دارد. ايران پيش از اين پلي براي ما به شمار مي‌رفت و امروز ‌تركيه جاي آن را گرفته است، اما اگر ‌تركيه مرزهايش را ببندد، همه چيز از ناحيه روابط با آمريكا و هم‌پيمانانش پايان مي‌يابد. پرسش: شما گفتيد كه فلسطيني‌ها از روابط شما با اسرائيل آگاه بودند، آيا گمان مي‌كنيد كه آنها اطلاعاتي را به دولت‌هاي عراق درز داده بودند؟ محمود عثمان: پس از سال 1975 ـ1354 ( سال شكست جنبش كردها) فلسطيني‌ها از روابط ما با اسرائيل آگاه شدند و اخبار خود را در اين زمينه به منابعي كه مايل بودند، دادند در عين حال، كردها نيز اخبار روابط ما را به دولت وقت عراق درز دادند، زيرا بسياري از كردها پس از سال1975ـ 1354 به عراق بازگشتند و در تحقيقات امنيتي اطلاعاتي، هر چه را مي‌دانستند، رو كردند. در ميان آنها برخي مسئولان جنبش كردها نيز بودند كه از جزييات امور خبر داشتند. افزون بر اين، فلسطيني‌ها و ديگر طرف‌هاي خارجي روابط بسيار خوبي با عراق داشتند. پرسش: از ميان كردها با اسرائيلي‌ها كدام يك در ايجاد رابطه پيشگام بود و رابطه چگونه آغاز شد؟ محمود عثمان: اين اسرائيلي‌ها بودند كه در برقراري تماس و رابطه با ما پيشقدم شدند، زيرا اسرائيلي‌ها به‌ اين نتيجه رسيده‌‌اند كه هر جنبش غير عربي در جهان با دولت حاكم مشكلاتي دارد، براي همين اسرائيل براي تحقق منافع خود تلاش مي‌كند كه با اين جنبش‌ها رابطه برقرار كند. روابط با آنها از اوايل دهه 60 نخست توسط كامران بدرخان و افرادي چون عصمت شريف و وانلي و آنگاه توسط روزنامه‌نگاران خارجي آغاز شد. مي‌توانم بگويم كه ثمرات اين روابط در سال 1963ـ 1342 ظاهر شد. ما پيش از آن تاريخ؛ يعني از آغاز جنبش مسلحانه كردها با ايران روابطي داشتيم و ايراني‌ها در زمينه كمك، تشويق و زمينه سازي براي ايجاد رابطه با اسرائيل هم نقش داشتند، زيرا هدف ايران در زمان حكومت شاه، بهره برداري هر چه گسترده‌تر از جنبش كردها بود. در واقع تهران مركز رابطه ما با اسرائيل به شمار مي‌آمد و رفت و آمد افراد و گروه‌ها به نزد ما تنها از راه تهران امكان‌پذير بود. زماني كه رابطه با اسرائيل به تدريج به ثمر نشست، همه رهبران كرد در اين باره به توافق رسيدند و هرگز به رد اين روابط تمايلي نداشتند. در آن تاريخ دفتر سياسي حزب دمكرات كردستان، زير نظر ابراهيم احمد، دبير حزب، اداره مي‌شد و هر چند ملامصطفي بارزاني، رئيس و ابراهيم احمد، دبير حزب، درباره بسياري از مسائل اختلاف نظر داشتند، درباره رابطه با اسرائيل ‌هم‌رأي بودند. اگر هم حساسيت‌هايي ميان آن دو بود، از اينكه رئيس بايد سر رشته‌اين رابطه را در دست داشته باشد با دفتر سياسي، فراتر نمي‌رفت. زماني كه در سال 1964 ـ 1343 انشعابي در جنبش كرد رخ داد و ابراهيم احمد و جلال طالباني به‌ ايران رفتند و از آنجا به عراق بازگشتند. رابطه با اسرائيل تا حدي متوقف شد و اسرائيل پايگاه خود را از كردستان به ‌ايران انتقال داد. آنگاه رابطه همان شكلي را يافت كه در اوايل سال 1965ـ 1344 داشت، اما درباره خودم بايد بگويم كه در سال 1965ـ 1344 در دفتر سياسي جديد پس از انشعاب ابراهيم احمد و دار و دسته او به ‌اين رابطه پيوستم. ولي ابراهيم احمد نه تنها موضوع را تكذيب نمي‌كند، بلكه مي‌گويد با اسرائيل رابطه داشتيم. كسي نمي‌تواند اين موضوع را انكار كند، زيرا رابطه با اسرائيل جنبه شخصي نداشت، بلكه رابطه تمام جنبش با اسرائيل بود و دفتر سياسي مسئوليت برقراري اين رابطه را بر عهده داشت، اما اينكه در اين كار چه كسي بيشتر اشتياق داشت و چه كسي كمتر، موضوعي ديگر است، ولي همه در برقراري رابطه دخالت داشتند. در اين ميان، مرحوم ملامصطفي بيش از ديگران براي برقراري رابطه با اسرائيل اشتياق نشان مي‌داد، زيرا گمان مي‌كرد اسرائيل او را با ايالات متحده پيوند خواهد داد. پرسش: شما يك بار گفتيد كه جلال طالباني با شيمون پرز نشستي داشت، ولي او به شما پاسخ داد كه هرگز چنين نشستي نبوده است، آيا شما همچنان بر باور خود پا بر جا هستيد؟ محمود عثمان: جلال در يكي از روزهاي سال 1963ـ 1342با پرز ملاقات كرد. من در آن تاريخ در جنبش كرد مسئوليت نداشتم، اما كامران بدرخان بعدها من را از اين ملاقات آگاه ساخت، زيرا رابط آن دو بود. اين موضوع را همچنين مرحوم بارزاني به من اطلاع داد. از آن گذشته، جلال اعتراف مي‌كند كه بدرخان از او خواسته است با پرز ملاقات كند، ولي او ( طالباني) ملاقات را به توصيه روس‌ها تكذيب مي‌كند. پرسش: جنبش كرد چگونه حاضر شد با يك طرف نامأنوس در منطقه رابطه برقرار كند؟ محمود عثمان: در جنگ، بسياري به كوته‌نظري دچار مي‌شوند، زيرا بيشتر نظريات و تحليل‌ها، چندان متعادل نيستند تا انسان به پايمدههاي آنها بينديشد. در واقع، بايد بگويم كه دو عامل اساسي ما را به برقراري رابطه با اسرائيل وادار ساخت. ما كردها خواهان تحقق اهدافي در داخل كشورمان، عراق بوديم، اما هرگز خواهان تشكيل يك دولت مستقل نبوديم؛ دولت‌هاي عراق خواسته‌هاي ما را درك نكردند. زماني كه شما بر جنگ اصرار داريدـ اين همان عامل نخست است ـ ناگزير بايد سلاحي را در برابر طرف مقابل به كار گيرد و زماني كه به سلاح نياز پيدا كنيد، ناگزير دست به دامان اسرائيل يا ايالات متحده مي‌شويد و اين عامل دوم است. پرسش: آيا شما كردها در جنگ‌هاي سال‌هاي 1956؛(1335) ـ 1967؛ (1346) و 1973؛ (1352) كمك‌هايي در اختيار اسرائيل گذاشتيد يا به نفع آن نقشي ايفا كرديد؟ محمود عثمان: ما در سال 1956(1335) با دولت عراق درگير نبوديم و با اسرائيل نيز رابطه نداشتيم. ما به عنوان نيروهاي جنبش كرد به حمايت از مصري‌ها در برابر تجاوز سه‌جانبه به حريم آن كشور برخاستيم و در تظاهرات و اقداماتي از اين قبيل شركت كرديم. و در جنگ سال 1967 (1346) نيز اسرائيلي‌ها از ما خواستند به كمك آنها بشتابيم و از پشت به ارتش عراق ضربه بزنيم. در اوايل ماه ژوئن 1967(1346) هيأتي از جانب دولت عراق به رياست طاهر يحيي نزد ما آمد و از ملامصطفي خواستار اعزام يك نيروي كرد براي جنگ با اسرائيل در كنار نيروهاي عربي شد. بارزاني پاسخ داد: شما با هواپيما و تانك و موشك مي‌جنگيد، در حالي كه من جز تفنگ سلاحي ندارم. پس چگونه مي‌توانم اين نيرو را اعزام كنم؟ از آن گذشته، شما تا ديروز با ما مي‌جنگيديد و اكنون از ما مي‌خواهيد با اسرائيل بجنگيم؛ اين ديگر چه رويه‌اي است؟! ملا با هيات اعزامي از سوي دولت عراق توصيه كرد كه از جنگ با اسرائيل بپرهيزند. او به آنها گفت: «شما جنگ را خواهيد باخت و تار و مار خواهيد شد.» آنگاه هيأت از ملا خواست جنگ با ارتش عراق را متوقف كند تا آنها بتوانند اين ارتش را براي جنگ با اسرائيل روانه سازند. ملا درخواست طرف عراقي را پذيرفت و درخواست اسرائيل را رد كرد و به اين ترتيب، به جنگ و درگيري پايان داديم. اين نشان مي‌دهد كه ما از فرصت‌ها براي ضربه زدن به ارتش عراق استفاده نكرديم و زير بار خواست‌هاي اسرائيل هم نرفتيم. در سال 1973 (1352) اسرائيلي‌ها، بار ديگر تقاضاي پيشين را مطرح كردند، زيرا در وضعيت بسيار بدي بودند و اصرار داشتند جبهه‌اي عليه عراقي‌ها بگشاييم، ولي ما يكجانبه، جنگ عليه ارتش عراق را متوقف كرديم، بي‌آنكه رژيم از ما چنين چيزي خواسته باشد. همچنين به ياد دارم كه ‌ايراني‌ها هرگز از ما نخواستند با عراقي‌ها درگير شويم، زيرا آنان روابط بسيار خوبي با سادات داشتند، آمريكايي‌ها نيز در جنگ سال 1973(1352) به طور مطلق با ما صحبت نكردند، ولي اسرائيل خواست از روابط ما با فلسطيني‌ها براي ضربه زدن به جنبش فلسطين بهره‌برداري كند؛ به عبارتي، مي‌خواست از ما براي تحقق اهدافش در آزار رساندن به فلسطيني‌ها بهره گيرد، ولي ما نه تنها به آنها كوچكترين فرصتي نداديم، بلكه در همه بولتن‌هاي خبري و اطلاعيه‌هايمان از حق مردم فلسطين در تعيين سرنوشتشان جانبداري مي‌كرديم. روابط ما با اسرائيلي‌ها بر پايه اصول شكل نگرفت، بلكه اوضاع جنگ، اين روابط را به ما تحميل كرد. پرسش: آيا به ياد داريد اسرائيلي‌ها درخواست مشخصي از شما كرده باشند كه به ضرر فلسطيني‌ها تمام شود؟ محمود عثمان: ما چون با فلسطيني‌ها رابطه داشتيم، مي‌دانستيم كه مثلاً آنها در بيروت هستند و در كجا ماوا گزيده‌‌اند. اسرائيلي‌ها همواره از ما درباره افراد فلسطيني، روابط جنبش فلسطين با رژيم عراق و اينكه آنها كجا زندگي مي‌كنند و چه زماني در كجا حضور مي‌يابند. اطلاعات مي‌خواستند تا در اينجا و آنجا، دست به انفجار يا ‌ترور بزنند، ولي ما هر بار در خواست آنان را رد مي‌كرديم. پرسش: درباره همكاري اطلاعاتي بين خودمان و اسرائيل چه مي‌گوييد؟ محمود عثمان: همكاري اطلاعاتي با اسرائيل انجام نگرفته است، زيرا اصولا روابط بين ما روابطي نظامي بود؛ به‌ اين معني كه سلاح، افسر، كارشناس و مأموراني از سازمان اطلاعاتي اسرائيل (در ميان ما) بود و مناسبات نظامي بر مناسبات سياسي مي‌چربيد. آنان به ما وعده مي‌دادند از خواسته‌هايمان در ايالات متحده دفاع كنند، ولي تا آنجا كه آگاهي داريم، گامي در اين زمينه بر نداشتند. دستگاهي كه بر روابط ما با آنها نظارت مي‌كرد، موساد اسرائيل بود؛ همان گونه كه‌ اينك سازمان اطلاعاتي‌تركيه (ميت) بر روابط كردها با ‌تركيه نظارت مي‌كند. اطلاعاتي بين ما در زمينه مسائل مربوط به عراق رد و بدل مي‌شد. اسرائيلي‌ها از اطلاعاتي درباره ارتش عراق مي‌خواستند و در عين حال در مورد تحركات اين ارتش، اطلاعاتي در اختيار ما مي‌گذاشتند، حتي يكي از هدف‌هاي تأسيس بيمارستان صحرايي اسرائيلي‌ها در كردستان، جمع‌آوري اطلاعات به نفع اسرائيل بود. پرسش: چرا اين همه درباره عراق تأكيد مي‌شد، در حالي كه ‌اين كشور در خط مقدم نبرد با اسرائيل نيست. آنها چه نوع اطلاعاتي از شما مي‌خواستند؟ محمود عثمان: آنها پيوسته عراق را به عنوان خطري براي اسرائيل و هسته بزرگ جبهه شرقي به شمار مي‌آوردند كه البته پيش از آن، دولت مصر چنين بود. اين دو كشور و همچنين سوريه در نظر آنها ـ براي امنيت اسرائيل خطرناك بودند و مي‌گفتند كه عراق از راه اردن يا سوريه، در هر جنگي با اسرائيل شركت خواهد كرد. پس از امضاي پيماني بين اتحاد شوروي و عراق، براي آنها مهم بود كه از جزييات پيمان و اينكه روس‌ها چه ارمغاني براي عراق داشته‌‌اند، آگاه شوند. پرسش: در بين شما، چه كسي بيشتر با اسرائيل ارتباط داشت و چه كسي مسئول واحد اطلاعات كردها و تبادل اطلاعات با اسرائيلي‌ها بود؟ محمود عثمان: در آن تاريخ، نخستين مسئول امنيت و اطلاعات كه نام او در اسناد اسرائيل آمده است، شخصي به نام «مير خان» بود و به همين سبب، اسرائيل بيشتر با او ارتباط داشت، زيرا ماهيت كار او ايجاب مي‌كرد بيشتر از ما با آنها ارتباط داشته باشد. مرحوم ادريس بارزاني نيز مسئول امور نظمي بود و من نيز مسئوليت روابط خارجي را بر عهده داشتم و ملامصطفي را در ديدارهايش همراهي مي‌كردم. پرسش: آيا مي‌توانستيد اطلاعاتي دقيق به اسرائيلي‌ها بدهيد؟ آن زمان كه شما در مرتفع‌ترين كوه‌هاي كردستان مستقر بوديد، چه كسي درباره عراق و ارتش آن به شما اطلاعات مي‌داد؟ محمود عثمان: به باور من، آن اطلاعات، خيلي دقيق نبود، ولي به هر حال اسرائيلي‌ها از آنها بهره‌برداري مي‌كردند. در زمان جنگ، اطلاعاتي به دست ما مي‌رسيد، به ‌اين صورت كه نظامياني را به اسارت درمي‌آورديم و از گفته‌هاي آنان به حقايق پي مي‌برديم. ما اعضاي جنبش كردها، افرادي كرد يا غير كرد، در داخل ارتش عراق و نيز در جامعه عراق داشتيم و به وسيله آنان به اطلاعاتي دست مي‌يافتيم. پرسش: به عنوان يك پزشك، بگوييد كه اسرائيلي‌ها چه كمك‌هايي به شما مي‌دادند؟ محمود عثمان: اسرائيلي‌ها در سال 1966(1345) يك بيمارستان صحرايي با همه تجهيزات و كادرهاي پزشكي و درماني در كردستان ايجاد كردند و خدمات مفيدي به ما ارايه دادند، زيرا ما در آن تاريخ، به اندازه كافي بيمارستان نداشتيم. آنها مي‌خواستند كمك‌هايشان به جنبه‌هاي نظامي محدود نشود، بلكه ابعاد انساني را هم دربر بگيرد. در مارس 1970 (1349) به سبب توافقنامه‌اي كه با رژيم عراق امضا كرديم، دولت اسرائيل به بهانه ‌اينكه يكي از مسئولان كرد از تأسيس بيمارستان در كردستان عصباني شده است، ابراز نگراني كرد و درصدد برچيدن آن بيمارستان و متوقف كردن كمك‌رساني برآمد، ولي من بر اين باورم كه دولت‌ها بر پايه ناراحتي يا خشنودي يك شخصي تصميم نمي‌گيرند. پرسش: چه كسي پيشنهاد برپايي بيمارستان اسرائيلي در كردستان را مطرح ساخت و چند پزشك اسرائيلي در اين بيمارستان كار مي‌كردند؟ آيا آنها با جراحي‌هاي بزرگ هم دست مي‌زنند؟ محمود عثمان: اسرائيلي‌ها اين پيشنهاد را مطرح ساختند و ما از آن استقبال كرديم. ما همواره از آمريكايي‌ها و ايراني‌ها مي‌خواستيم در زمينه‌هاي درماني، آموزشي، غذايي و غيره ما را ياري دهند و زماني كه اسرائيلي‌ها به درخواست ما پاسخ مثبت دادند، دليلي نداشت آن را نپذيريم. دو پزشك اسرائيلي در كردستان بودند كه يكي متخصص امراض داخلي و ديگري جراح بود. گاهي اوقات نيز يك دندانپزشك به بيمارستان مي‌آمد، اما آنان به جراحي‌هاي بزرگ دست نمي‌زدند و براي اين كار بيماران را به ‌ايران مي‌فرستادند. پرسش: اسرائيلي‌ها چه مقدار كمك مالي به شما دادند؟ محمود عثمان: كمك مالي اسرائيلي‌ها به ما بيشتر نمادين بود. پرسش: ولي ملامصطفي اعتراف كرده است، تنها كشوري كه دو برابر درخواست‌هاي شما را تأمين مي‌كرد، اسرائيل بود، در حالي كه ديگر كشورها در بهترين وضعيت، نيمي از درخواست‌ها را اجابت مي‌كردند؟ محمود عثمان: اين موضوع درست نيست. كمك‌هاي مالي آنها از صد هزار دلار در ماه تجاوز نمي‌كرد؛ كمك‌هاي ايالات متحده نيز سمبوليك بود، اما ايران ده برابر آنچه اسرائيل مي‌داد در اختيار ما مي‌گذاشت. پرسش: درباره كمك‌هاي نظامي چه مي‌گوييد؟ محمود عثمان: اسرائيل در اين زمينه بيشتر از ايران و ايالات متحده به ما كمك مي‌كرد، ولي همه سلاح‌هايي كه در اختيار ما مي‌گذاشت، دفاعي بود. آمريكايي‌ها، ايراني‌ها و اسرائيلي‌ها هرگز سلاح تهاجمي پيشرفته در اختيار ما نمي‌گذاشتند تا ما همواره مطيع آنها باشيم. همان‌گونه كه مقامات ايراني مي‌گفتند آنها مي‌خواستند شعله همچنان روشن باشد، اما به آتش بزرگ تبديل نشود. آنها سلاح‌هايي چون ضد موشك در اختيار ما قرار مي‌دادند، اما تنها چند فروند موشك به ما مي‌دادند، تا به محض تمام شدن آنها، ناگزير دوباره دست به دامان آنها شويم. سلاح‌هاي ارسالي از راه‌ ايران به دست ما مي‌رسيد. از اين رو، ايران بر نوع و مقدار آنها كنترل داشت. اسرائيل داراي سلاح‌هاي بي‌شمار بود كه مقاديري از آنها را در جنگ با اعراب به غنيمت گرفته بود، به علاوه، برخي از سلاح‌هاي قديمي را كه به آنها نيازي نداشتند، در اختيار ما مي‌گذاشتند. پرسش: آيا اسرائيل سلاح‌هاي سنگين، از جمله تانك، زره پوش، موشك ضد هوايي و غيره را در اختيار شما مي‌گذاشت؟ محمود عثمان: تانك، هرگز... به ياد دارم كه موشه دايان، وزير دفاع پيشين اسرائيل، تصميم گرفت چندين دستگاه تانك در اختيار ما بگذارد، ولي ايراني‌ها اجازه ندادند، زيرا مي‌ترسيدند ما دولتي مستقل در كردستان تشكيل دهيم و گمان مي‌كنم كه ‌اين مخالفت بر پايه توافق سه كشور آمريكا، ايران و اسرائيل صورت گرفت. سلاح‌هاي ضد هوايي نيز كه قرار بود به ما بدهند، قديمي بود. البته من نظامي نيستم، اما نام برخي از موشك‌هاي ضد هوايي، مانند «ام 30» و «ام 23» در ذهنم باقي مانده است. برد اين موشك‌ها كوتاه بود و از اين رو به هواپيما برخورد نمي‌كرد. يك بار آنها يك فروند موشك ضد هوايي «راپير» ساخت انگليستان، به ما تحويل دادند. اين موشك‌ها را ايراني‌ها آوردند و شرط كردن كه خودشان و نه ما كردها، از آنها استفاده كنند، چنانكه در سال 1974(1353) با استفاده از آنها، يك هواپيماي ايليوشين عراقي را سرنگون كردند و ما خلبان و كمك خلبانان آن را اسير كرديم. آنها پس از امضاي توافقنامه الجزاير در سال 1975(1354) يك سكوي پرتاب موشك را به ‌ايران انتقال دادند و ما در آن تاريخ (در جنگ با عراقي‌ها) چهار خلبان عراقي را اسير كرديم و بعدها به صليب سرخ جهاني تحويل داديم. ما در سال 1969(1348) يك فروند هواپيماي عراقي را با توپ 34 ملي متري و در سال 1974(1353) نيز يك فروند ميگ را سرنگون ساختيم. به هر حال آنها در سال 1974(1353) سلاح‌هاي مهم بسيار، از جمله موشك روسي ضد تانك «ساكر» و موشك «سام» براي سرنگون كردن هواپيماها در اختيار ما قرار دادند و ما از تعداد زياد و مرغوبيت اين سلاح‌ها متعجب شديم، اما دريافتيم كه ‌ايراني‌ها پنهاني با رژيم عراق گفت‌وگو كرده‌‌اند و همين گفت‌وگو‌ها بعدها به امضاي توافقنامه الجزاير انجاميد. معادله روشن است؛ نخست شما به پيروزي مي‌رسيد و سپس آنها از موضع قدرت گفت‌وگو مي‌كردند و به شرايط و امتيازات بهتر دست مي‌يافتند. دقيقاً همين طور است... و سرانجام اين ما بوديم كه قرباني شديم. در شش ماه آخر جنگ، آنها كمك‌هاي مالي و تسليحاتي بي‌اندازه‌اي در اختيار ما گذاشتند تا به شرايط و امتيازات بهتر دست يابند. آنها در آن روز با امضاي موافقتنامه مارس 1975(1353) به همه چيز پايان دادند. شما اگر در آن روز با يك دستگاه ميكروسكوپ يك ايراني يا آمريكايي يا اسرائيلي را جستجو مي‌كرديد، در هيچ نقطه كردستان موفق به يافتن آنها مي‌شديد. آنها در واقع ذوب شده بودند و هيچ اثري ازشان به چشم نمي‌خورد. پرسش: آنها در آن دوران چه مقدار كمك مالي به شما دادند و اين كمك‌ها چگونه هزينه شد؟ محمود عثمان: بيشتر كمك‌هاي مالي صرف جنبش كردها، نيروهاي «پيشمرگ»، پناهندگان و خانواده‌هاي شهدا و رفع نيازهاي ما شد و مرحوم ملامصطفي بارزاني، ديناري از آنها برداشت نكرد، زيرا انساني مادي پرست نبود، اما به طور مسلم، بخشي از آن پول‌ها در اختيار رهبران باقي ماند. پس از انقلاب، درباره سرنوشت پول‌هايي كه مقداري از آنها حيف و ميل شد معماهايي پديد آمد. در فاصله پرواز كردن گوسفندان پيش از ذبح آنها (1974ـ1973) (1353ـ1352) مبلغ 48 ميليون دينار عراقي توسط ايران، ايالات متحده و اسرائيل به دست ما رسيد. در آن تاريخ، تعداد جنگجويان كرد حدود صد هزار نفر بود كه شصت هزار نفر نيروي زير پرچم و چهل هزار نفر نيروي احتياط بودند، اما از آن همه پول تنهايك سوم آن؛ يعني حدود شانزده ميليون دينار عراقي هزينه شد كه در آن تاريخ معادل پنجاه ميليون دلار آمريكايي بود. پرسش: آيا كانا‌ل‌هاي ارتباطي ديگري ميان شما و اسرائيل وجود داشت؟ محمود عثمان: زماني كه روابط رسمي ميان اسرائيل و جنبش كردها آغاز شد، كانال‌هاي اصلي ارتباط با اسرائيل، كردستان و تهران بودند و در اين ميان تهران نقش اساسي داشت. پيش از آغاز روابط رسمي و مستقيم، ما تنها كانال پاريس را داشتيم و از اين راه، تماس‌هاي پنهاني بسيار صورت مي‌گرفت. گفتني است كه مرحوم كامران بدرخان در پاريس اقامت داشت و از دهه 40 با اسرائيل در تماس بود، ولي ما كردها در آن تاريخ با بدرخان رابطه داشتيم. از ديگر كانال‌ها مي‌توان به روزنامه‌نگاران و خبرنگاران اشاره كرد. برخي روزنامه نگاران آمريكايي (اسرائيلي تبار) براي ملاقات با ملامصطفي به كردستان مي‌آمدند و سپس به كشورشان باز مي‌گشتند. از اين رو، تماس‌هايي توسط آنها صورت مي‌گرفت و پيام‌هايي ابلاغ مي‌شد. پرسش: عجيب است كه‌ اين روزنامه‌نگاران كتاب‌هايي درباره كردها نوشته‌‌اند، اما به روابط آنها با اسرائيل كوچكترين اشاره‌اي نكرده‌‌اند. محمود عثمان: همين طور است. به ياد دارم كه «دانا آداميز اشميدت»، خبرنگار روزنامه نيويورك تايمز، كتابي درباره كردها، با نام «سفر به ديار مردان شجاع در كردستان» نوشت. وي در اين كتاب درباره گفت‌وگوهايش با ملامصطفي درباره رابطه او با اسرائيل مطالبي نوشته بود. گفتني است كه ملا با هر روزنامه‌نگاري كه با او مصاحبه مي‌كرد، در اين زمينه سخن مي‌گفت و آنگاه آمريكايي‌ها، اسرائيلي‌ها و غرب را نكوهش مي‌كرد. گفت‌وگوي طولاني با اشميدت درباره اسرائيل بود، ولي اشميدت كه چندين بار در ايالت متحده با او ملاقات كردم. در كتاب خود به ‌اين مسائل اشاره نكرده بود، زيرا بحث درباره روابط ميان كردها واسرائيلي‌ها را بي‌فايده مي‌دانست. پيش از اشميدت هم نويسندگاني چون «ديويد آدامسون» انگليسي تبار، كه از كردستان ديدن كرده بود و «ديك كنان» نيز در نوشته‌هايشان به روابط ميان كردها و اسرائيلي‌ها اشاره نكرده بودند. پرسش: آيا شما صورت جلسه ملاقات‌ها و نشست‌ها با اسرائيلي را تدوين مي‌كرديد؟ محمود عثمان: هرگز.... ما صورت جلسه نمي‌نوشتيم، اما بي‌ترديد طرف اسرائيلي اين كار را مي‌كرد، هر چند فرض بر اين بود كه بسياري از مسائل پنهاني بماند. از اين رو، از تدوين آنها پرهيز مي‌كرديم. اما من اكنون اين كار را اشتباه فاحش مي‌دانم. پرسش: تماس ميان شما، به عنوان انقلابيون كرد، چگونه انجام مي‌گرفت و پيام‌ها و تلگرام‌هايي كه به مقر فرماندهي در حاج عمران مي‌رسيد، چه مي‌شدند؟ محمود عثمان: تلگرام‌ها به وسيله بي‌سيم به ما مي‌رسيد و احتمالاً بخشي از آن مكاتبات و تلگرام‌ها در خانه بارزاني موجود است. پرسش: آيا ممكن است درباره اسامي و مأموريت اسرائيلي‌هايي كه از شما در كردستان فعاليت مي‌كردند، توضيح بدهيد؟ محمود عثمان: بسياري از كساني كه براي انجام مأموريت در كردستان با ما ملاقات مي‌كردند، نام‌هاي مستعار داشتند. به تازگي از اقدام اسرائيل در افشار اسامي حقيقي برخي از آنها شگفت زده شدم. گمان مي‌كنم برخي از افرادي كه اسرائيل نام واقعي آنها را فاش نكرده است. هنوز در كردستان، ايران، ‌تركيه و حتي در عراق حضور دارند و هنوز با كردها به نحوي برخورد مي‌كنند. البته برخي از كساني كه در كردستان با ما ملاقات مي‌كردند، نامشان را تغيير ندادند. آنها خود را با اسامي حقيقي به ما معرفي مي‌كردند و درباره وظايف و ماموريتشان به ما توضيح مي‌دادند. از جمله ‌اين افراد «مائير عميت»، رئيس سازمان اطلاعات اسرائيل ( موساد) و جانشين او «زيفي زامير»، «ديويد كميخه»، مدير كل وزارت امور خارجه اسرائيل، «تسوري ساگوي» افسر چتر باز، «حييم لفكوفي»، رئيس يكي از هيأتهاي اعزامي موساد به اسرائيل، «اسحاق عبادي»، سرگرد چتر باز و عده‌اي ديگر بودند. هر يك از آنها نيز وظايف و مأموريتهاي مشخصي داشت. عده‌اي از آنها در دفتر بازرگاني سفارت اسرائيل در تهران ـ كه از بزرگترين و فعال‌ترين سفارتخانه به شمار مي‌رفت ـ خدمت مي‌كردند. افسري به من گفت: من افسر ارتش هستم و وظيفه ام، مثلاً آموزش كردهاست. ديگري ادعا مي‌كرد كه از وزارت امور خارجه يا وزارت كشاورزي و غيره است، اما برخي ديگر، بنا بر دستور دولتشان، هويت واقعي خود را فاش نمي‌كردند. پرسش: آيا افسران اسرائيلي و مأموران موساد، عمليات كردها را عليه نيروهاي عراقي رهبري مي‌كردند؟ محمود عثمان: اسرائيلي‌ها هيچ يك از عمليات ما را رهبري نكردند و آنچه در اين زمينه مي‌گويند، درست نيست. آنها مأموريت‌هاي خودشان را بزرگ نشان مي‌دادند؛ براي مثال، دو عمليات بزرگ را فاش كرده‌‌اند كه يكي عمليات «هندرين» و ديگري عمليات «سد دوكان» بود. با توجه به موفقيت عمليات هندرين، اسرائيلي‌ها ادعا كردند كه آن را رهبري كرده‌‌اند و چون عمليات سد دوكان شكست خورد، كردها را مسئول دانستند. براي آگاهي شما بايد بگويم كه در نبرد‌هاي هندرين، برخلاف ادعاي اسرائيلي‌ها، هرگز 6500 عراقي كشته نشدند. تعداد كشته‌هاي عراقي در اين نبردها از دويست نفر تجاوز نكرد. كسي كه‌ اين عمليات را رهبري كرد، مرحوم «فاخر مركسوري» كرد بود كه بعدها به قتل رسيد. درست است كه آنها عده‌اي افسر اسرائيلي مجهز به سلاح در اختيار ما گذاشتند و تسوري ساگوي افسر اسرائيلي رهنمودهايي مي‌داد و توصيه‌هايي به ما مي‌كرد، ولي رهبري واقعي را كردها بر عهده داشتند و ما ارتش عراق را شكست داديم. پرسش: آيا مرحوم بارزاني از نقشي كه اسرائيلي‌ها براي وي تعيين كرده بودند، آگاه بود؟ محمود عثمان: آري، به اين موضوع پي برده بود، زيرا فردي باهوش و فرهنگ خاص خود را داشت. او هميشه مي‌گفت كه آنها مي‌خواهند از ما بهره‌برداري كنند. ما يك چيز مي‌خواهيم، در حالي كه آنها ما را به راهي ديگر مي‌كشانند. او به ‌ايران هم اعتمادي نداشت و تنها فكرش رسيدن به‌ايالات متحده بود. او گاهي با تمسخر مي‌گفت: من با اسرائيلي‌ها درباره آمريكا صحبت مي‌كنم و آنها با من درباره بمب گفت‌وگو مي‌كنند. پس از امضاي پيمان‌نامه‌اي بين شوروي و عراق در سال 1972(1351) اسرائيل و ايالات متحده به حمايت از ما برخاستند. در آن تاريخ، شاه از نزديكي جغرافيايي اتحاد شوروي به ‌ايران بر آشفته بود، براي همين به اسرائيلي‌ها و آمريكايي‌ها اشاره كرد كه نقش عمده‌اي درباره مسئله كردها ايفا كنند. از آنجا كه رابطه ما با رژيم (وقت عراق ) در حد صفر بود ـ هر چند، چندين وزير كرد در دولت مركزي حضور داشتند ـ زمينه براي تحكيم روابط با اين كشورها هموار شد. پرسش: آيا شما درباره مصر يا ديگر كشورهاي عربي، اطلاعاتي در اختيار اسرائيل مي‌گذاشتيد؟ محمود عثمان: هرگز چنين موردي پيش نيامد. اسرائيلي‌ها خواهان اطلاعات درباره همه اعراب بودند، ولي ما نمي‌خواستيم موضوع از چهارچوب عراق فراتر رود. روابط ما با اسرائيل در زمان جنگ استحكام مي‌يافت و در زمان صلح به سردي مي‌گراييد. پرسش: آيا شما اسرائيل را از روابط عراق با كشورها و جنبش‌هاي عرب و نيز با شخصيت‌‌هاي عرب در آن دوران (دهه‌هاي 60 و 70) آگاه مي‌ساختيد؟ محمود عثمان: به اعتقاد من در هر جا كه بين يك كشور عربي و طرف مشخصي درگيري رخ مي‌داد، اسرائيلي در آن دست داشت. پرسش: درباره اتحاد شوروي چه مي‌گوييد. آيا آنها در تشكيل دولت مهاباد از كردها جانبداري نكردند؟ محمود عثمان: مهاباد دولتي نبود كه بگوييم روس‌ها هنگام تشكيل آن از ما پشتيباني كردند، بلكه از نوعي خودمختاري برخوردار بود و روس‌ها در تشكيل آن سهمي نداشتند، اما روس‌ها در ايجاد دولت منطقه‌اي آذربايجان سهيم بودند، زيرا حزب كمونيست، (توده) در آن دولت حكومت مي‌كرد. روس‌ها در كردستان قدمي برنداشتند، ولي كردها را تشويق كردن كه امورشان را خود اداره كنند؛ يعني به خود مختاري دست يابند. كردها نيز از فرصت استفاده كردند و به مدت يازده ماه در مهاباد از خود مختاري بهره‌مند شدند. آنگاه روس‌ها بنا بر توافقنامه‌اي كه با آمريكا، انگليستان و ايران امضا كردند، از منطقه عقب نشستند و از حمايت از كردها دست برداشتند. در نتيجه دولت كرد از هم پاشيد و تنها روس‌ها بودند كه درباره روابط با اسرائيل به ما هشدار مي‌دادند و از آن آگاه بودند. هيأت‌هاي آنها تا اواخر سال 1972(1351) مرتب از كردستان عراق ديدن مي‌كردند و زماني كه پيمان شوروي ـ عراق به امضا رسيد، ديدار‌هاي آنان نيز كم شد و ما را به حال خود رها كردند. روس‌ها در صدور بيانيه 11 مارس 1970(1349) نقش داشتند. در آن تاريخ «يوگني پريماكف» با ما ديدار كرد. نظر آنها اين بود كه ‌اين راه به بن بست برخورده است. درباره روابط ما با ايران، آنها شرايط جغرافيايي ما را درك مي‌كردند. اما روابط ما با اسرائيل را مورد تأييد قرار نمي‌دادند. پاسخ ما به آنها همواره ‌اين بود كه شما با رژيم عراق و شخص صدام رابطه داريد، پس چرا او را تحت فشار نمي‌گذاريد و براي ايجاد راه حلي مسالمت‌آميز بين ما پا در مياني نمي‌كنيد؟ در چنين صورتي اين روابط پايان مي‌پذيرد. پرسش: آيا به اعتقاد شما پريماكف كه در آن تاريخ با صدام دوست بود، او را از روابط شما با اسرائيل آگاه مي‌ساخت؟ محمود عثمان: پريماكف در آن زمان در روزنامه «پراودا» و سپس در دستگاه اطلاعاتي شوروي (كا.گ.ب) نقش ميانجي را ميان ما و رژيم عراق ايفا مي‌كرد. ما با او هنگام گفت‌وگو‌ها در بغداد ملاقات مي‌كرديم، ولي گمان نمي‌كنم كه او صدام را از جزييات رابطه ما با اسرائيل آگاه ساخته باشد. پرسش: گفته مي‌شود كردها اطلاعاتي درباره نيروگاه هسته‌اي تموز در اختيار اسرائيل گذاشتند و اسرائيلي‌ها آن را در سال 1981(1360) بمباران كردند. آيا شما در دهه 80 با آنها رابطه داشتيد؟ محمود عثمان: اين موضوع درست نيست. ما درباره نيروگاه تموز اطلاعات نداشتيم و در سال 1981(1360) نيز با اسرائيل رابطه نداشتيم. تا آنجا كه من مي‌دانم، در دهه 80 هيچ گونه تماسي با آنها انجام نگرفت. ايران بود كه در دهه 80 كردها را در جنگشان با عراق مورد حمايت نظامي و مالي قرار داد. سوريه نيز از نظر سياسي و مالي از ما پشتيباني كرد. پرسش: آيا كمك‌هاي ايران در دوران انقلاب همان شرايط زمان شاه را داشت؟ محمود عثمان: آري، اوضاع در دوران جمهوري اسلامي، همان وضعيت زمان شاه بود. آنها مي‌خواستند در شرايط جنگ با عراق از ما بهره برداري كنند. برخي از ما پيش بيني مي‌كرديم كه سرانجام دو كشور درگيري با هم به توافق خواهند رسيد و ما كردها حكم گوسفند قرباني را پيدا خواهيم كرد، ولي برخي ديگر از رهبران كرد تصور مي‌كردند تا زماني كه (امام) خميني (ره) در قيد حيات است، توافقي ميان دو كشور صورت نخواهد گرفت. سرانجام جنگ با عراق به پايان رسيد. تجربه سال 1975(1345) تكرار شد و ما به سبب درگيري مسلحانه با بغداد در دهه 80 زيان‌هاي بسياري ديديم. ما در دهه 70 بر اين باور بوديم كه امكان حصول توافق ميان شاه و رژيم بغداد وجود ندارد، ولي چيزي كه تصور مي‌كرديم، اشتباه است، رخ داد و نيز در دهه 80 تكرار شد؛ يعني آنچه از وقوعش مي‌ترسيديم، رخ داد. پرسش: درخواست‌هاي اضطراري خودتان را چگونه به اسرائيل اطلاع مي‌داديد؟ محمود عثمان: توسط هيأت آنها در كردستان كه با يك دستگاه بي‌سيم با اسرائيل تماس مي‌گرفت. آنچه عبيدالله بارزاني بيش از دو دهه قبل با محمد حسنين هيكل، نويسنده مصري، در ميان گذاشت، كاملاً درست بود، ولي او از جزييات روابط با اسرائيل خبر نداشت. پرسش: جنبش كردها و به ويژه ملامصطفي بارزاني، در كوچ دادن يهوديهاي مقيم عراق به اسرائيل چه نقشي داشتند؟ محمود عثمان: يهودي‌ها در دهه 40 در كردستان عراق و به طور مشخص در مناطق عقره به بادنيان و بارزان (روستاي ملامصطفي) در كمال آرامش و امنيت زندگي مي‌كردند و كردها به آنان احترام مي‌گذاشتند. آنها هيچ گاه مورد تعرض قرار نگرفتند و از حمايت و دوستي ملامصطفي برخوردار بودند. هنگام مهاجرت بارزاني از كردستان، خانواده پسر يك خاخام يهودي ثروتمند، به نام داوود حاجي خانو، او را مورد حمايت مالي قرار داد. از اين رو، بارزاني با دولت اسرائيل شرط كرد كه پيش از نخستين ديدارش از اسرائيل در سال 1968(1347) دوست قديمي‌اش داوود حاجي خانو، را پيدا كند. گفتني است كه خانو دو سال پيش از آن از كردستان مهاجرت كرده بود. در دهه 70 كه ما با دولت بغداد اختلاف پيدا كرديم، به يهودي‌ها اجازه داديم و حتي به آنها كمك كرديم كه از راه ‌ايران به اسرائيل مهاجرت كنند. البته ‌اين تصميمي نبود كه در سطح رهبران گرفته شده باشد، بلكه در واقع، رهبران كرد، فراري‌ها را نا ديده مي‌گرفتند. چين بود كه يهوديها از بغداد به كردستان مي‌گريختند و از آنجا با كمك برخي از رهبران به ‌ايران مي‌رفتند. بارزاني در آغاز ورود به اسرائيل به جاي اينكه با نخست وزير ملاقات كند، سراغ داوود حاجي خانو را گرفت كه معلوم شد نامش «ديويد جباي» است و هنگامي كه او را ديد، از وضع و حالش متأثر شد و از اسرائيلي‌ها خواست تا قصري در اختيار وي بگذارند. پرسش: آيا شما در آن زمان خود را شخص دوم جنبش كردها به شمار مي‌آورديد؟ محمود عثمان: هرگز در جنبش ما تنها يك شخص وجود داشت و بقيه با او همكاري مي‌كردند، تفاوت بين ما زياد بود، ولي من خود را بيش از ديگران به بارزاني نزديك مي‌دانستم، حتي مي‌توانم بگويم كه از فرزندانش به او نزديكتر بودم و بيش از ديگران از وضع و حال او خبر داشتم. پرسش: آيا او چيزي را از شما پنهان مي‌كرد؟ محمود عثمان: به طور كل، چيزي را از من پنهان نمي‌كرد، ولي بي‌ترديد مسائلي را از من پوشيده نگه مي‌داشت، زيرا او داراي خصلت‌هاي ويژه بود؛ براي مثال، وقتي يك هيأت روسي با ما ديدار مي‌كرد، او به زبان روسي با آنها سخن مي‌گفت و ما نمي‌دانستيم چه مي‌گويد (دكتر عثمان با زبان روسي آشنا نيست، ولي به شش زبان ديگر تكلم مي‌كند). پرسش: آيا از او درباره گفت‌وگوهايش با روس‌ها پرسش مي‌كرديد و آيا او به پرسش‌هاي شما پاسخ مي‌داد؟ محمود عثمان: آري، ما پرسش مي‌كرديم و او پاسخ مي‌داد. او دوست داشت كه ما را از مسائل آگاه سازد و اغلب با ما مشورت مي‌كرد. به باور شما آيا اسحاق مردخاي، وزير دفاع اسرائيل كه اصليت كردي دارد، با مسائل كردها در ارتباط است؟ مرد خاي در سن شش سالگي از منطقه عقره، واقع در كردستان عراق كوچيده است. در اسرائيل حدود دويست هزار كرد زندگي مي‌كنند و او هم يكي از آنهاست... كردها در تل آويو يك مركز فرهنگي دارند و هنوز با نزديكان و بستگان خود در كردستان در ارتباط هستند. تا آنجا كه مي‌دانيم و مي‌شنويم، مردخاي، دست‌كم به علت ملاحظات سياسي، به مسائل كردها بيشتر اهتمام مي‌ورزد و از آنها به عنوان اهرم فشار بهره‌برداري مي‌كند؛ هرچند نمي‌دانم آيا او به مسائل كردهاي خارج از اسرائيل نيز توجه داشته يا نه، زيرا از عملكردهايش پيداست كه او مخالف كردهاي‌تركيه است و با ‌ترك‌ها براي سركوب آنها همكاري مي‌كند. هنوز موساد درباره انتشار توصيه‌هاي ديويد كميخه به دولت اسرائيل پس از ديدارش از كردستان، در ارتباط با كردها، احتياط به خرج مي‌دهد. آيا شما از آن توصيه‌ها آگاه بوديد؟ ديويد كميخه، در آوريل سال 1965(1344) كه به كردستان آمد، يكي از مسئولان عالي‌رتبه وزارت امور خارجه اسرائيل بود. در آن زمان لوي اشكول، نخست وزير وقت اسرائيل، او را به كردستان فرستاد و ديويد، دو روز در كردستان ماند و گفت‌وگوهايي طولاني با مرحوم ملامصطفي و فرزندان وي، ادريس و مسعود انجام داد. او براي حمايت از جنبش سياسي كردها، اشتياق نشان مي‌داد و از اسرائيل مي‌خواست از جنبش كردها در ايالات متحده و ديگر كشورها پشتيباني كند تا اين جنبش از توجه گسترده مجامع بين‌المللي برخوردار شود، ولي سياست موساد به طور كامل با ديدگاه كميخه منطبق نبود، زيرا انديشه آنها بهره‌برداري از جنبش كردها براي ضربه زدن به ارتش عراق و نيز جلوگيري از گسترش دامنه ‌اين جنبش بود. آن‌گونه كه پيداست پيشنهادهاي وي را نپسنديده است و از اين رو خواستار انتشار آنها نيست. كميخه يك انگليسي تبار روشنفكر است كه فرهنگ غربي دارد و به روشي ديگر درباره كردها سخن مي‌گويد. وي تنها يك بار از كردستان ديدن كرده و در خواست بارزاني را درباره ضرورت راهيابي به ‌ايالات متحده تاييد كرد. پرسش: آيا مقام‌هاي اسرائيلي، مثلاً كميخه، به تازگي تلاش كرده‌‌اند كه با شما تماس بگيرند؟ محمود عثمان: از سال 1975(1354)، (شكست انقلاب كردها) روابط ما با اسرائيل قطع شد و هيچ گونه تماسي با آنها صورت نگرفت. من هم در اين باره تلاش نكردم، زيرا برقراري رابطه با اسرائيل را يك اشتباه استراتژيك مي‌دانم. البته، تلاش‌هايي از جانب آنها براي تماس با من، از طريق ميانجي‌ها صورت گرفت، ولي من موافقت نكردم و پاسخ هم ندادم. برخي از آنها نيز كوشيدند با من ديدار كنند، ولي من به آنها مجال ندادم و بر اين باورم كه رهبران كرد نبايد رابطه با اسرائيل را تجديد كنند، زيرا ضرر اين تجديد رابطه، از سود آن بيشتر است؛ براي مثال، چند ماه پيش، كميخه از لندن ديدن كرد. گفتني است كه من 35 سال قبل، در آوريل 1965(1344) در كردستان با او ملاقات كردم و گمان مي‌كنم كه او اكنون به عنوان پژوهشگر در يكي از دانشگاه‌هاي اسرائيل خدمت مي‌كند. او كه مي‌دانست من در لندن هستم، تلاش كرد با واسطه و به طرز مشخص توسط يك روزنامه نگار انگليسي با من ملاقات كند، ولي من با اين باور كه روابط ما و آنها سرابي بيش نيست، قاطعانه‌ اين درخواست را رد كردم. پرسش: به جز كميخه، چه كسي تلاش كرده است با شما تماس بگيرد؟ محمود عثمان: [با لبخند] كردهايي در اروپا و ايالات متحده زندگي مي‌كنند كه بدون اينكه گذرنامه‌هايشان مهمور شود، به اسرائيل سفر مي‌كنند. البته خودشان مايل نيستند گذرنامه‌هايشان مهمور شود، زيرا آنان به كشورهاي عربي هم مي‌روند. آنها در اسرائيل برخي از اسرائيلي‌ها و كردها را مي‌بينند و در جلساتشان از ما ياد مي‌كنند. اسرائيلي‌ها نيز توسط آنان سلام و درود‌هاي خود را به ما مي‌رسانند، ولي ما به آنان پاسخ نمي‌دهيم، زيرا نمي‌خواهيم تماس‌هاي سياسي صورت گيرد. اگر به آنها اجازه مي‌داديم، امكان داشت ملاقاتي با اسحاق مردخاي، وزير دفاع اسرائيل انجام گيرد، ولي من اكنون يك شهروند عادي هستم، حزب يا نيرويي در اختيارم نيست و مستقل زندگي مي‌كنم، از اين رو، براي اسرائيلي‌ها سودي ندارم. پرسش: چندي پيش، كتابي در اسرائيل انتشار يافت كه از رابطه شما با آنها حكايت مي‌كند. ارزيابي شما از اين كتاب چيست؟ آيا مطالبي كه در آن درج شده است، درست است؟ محمود عثمان: در مجموع مطالب نوشته شده در اين كتاب درست است، ولي برخي چيزها درباره ما كردها درست نيست. كتاب، آميزه‌اي از دو مسئله اس

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

به زودي سپاه عظيم و قدرتمند و متحد و پاك اسلام اصيل با ايمان به خداوند يزدان و حمايت حضرت خليفة الله صاحب الزمان عج سرزمين هاي مقدس اشغال شده و غصب شده توسط انسانهاي پست تر از حيوان يهودي صهيونيست و سرزمينهاي مقدس اشغالي توسط اعراب عمر پرست وهابي ضد اسلام اصيل شيعه و ايران بزرگ را از چنگال آلوده به خون ميليونها انسان بي گناه آنها آزاد كرده و تحويل وجود قدسي خليفة الله في الارضه حضرت ولي عصر مهدي موعود عج خواهند داد.به اميد آن روزگار گرانبها و طلايي آمين يا رب العالمين ...

ببخشيد يك سوال داشتم
اين به زودي شما تا الان بيش از 1150 سال طول كشيده است. آيا بهتر نيست براي روان شدن امور و حل مشكلات مسلمين، راه حل، پيشنهاد و اقدامات ديگري انجام داد؟


دوست عزيز شما بهتر است از همان خاندان كثيف و خودكامه پهلوي :? و كاسه ليس اجنبي دفاع كنيد كه آنقدر از حيوان پست تر بودند كه قابل گفتن نيست و سياه ترين كارنامه را در ايران دارند كه كودتا بر ضد دولت ملي و قانوني و وطن پرست ايران و تصويب قانون غير قابل توجيه كاپيتولاسيوم و غارت ميلياردها دلار از دارايي ها ملي و كشتار ملت ايران در جهت ادامه خودكامگي خود از ننگين ترين و ضد ميهني ترين اقدامات اين خاندان كثيف و فاسد است و شما با طرفداري از آنها جنايات و اقدامات ننگين انها را تاييد خواهيد كرد كه بسيار بايد تاسف به حالتان خورد.و به زودي از قديم گفته اند دير و زود دارد ولي سوخت و سوز ندارد.هر وقت خداوند مصلحت بداند و زمينه ها فراهم شود پوز همه مستكبران و غارتگران و قلدرمآبان و انحصارگرايان و جنايتكاران جهان پوزشان به دست سپاه بزرگ و قدرتمند اسلام اصيل به خاك ماليده خواهد شد.الهي آمين


شما هم بهتر است به عقايد ديگران احترام بگذاريد و دفعهء آخري باشد كه اين گونه صحبت مي كنيد.

شما هم اگه مي خاين به عقايدتون توهين نشه به عقايد ديگران بايد احترام بزارين آقا رضا.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اخطار: لطفا مشاجره را تمام کنید وگرنه همتون از تاپیک اخراج میشوید. :?

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

بارخدايا ! در فرج ايشان ( مهدي عج ) شتاب ورز و ظهورش را آسان ساز چرا كه ناباوران آن را دور مي‌نگرند و ما آنرا نزديك مي‌بينيم ، به مهرت اي مهربانترين مهربانان

آمین، یا رب العالمین




بار خدايا اين ملت ما را سر عقل بيار :D
چنين باد پروردگارا :?

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

بارخدايا ! در فرج ايشان ( مهدي عج ) شتاب ورز و ظهورش را آسان ساز چرا كه ناباوران آن را دور مي‌نگرند و ما آنرا نزديك مي‌بينيم ، به مهرت اي مهربانترين مهربانان

آمین، یا رب العالمین




بار خدايا اين ملت ما را سر عقل بيار :D
چنين باد پروردگارا :?


ولي من يك دعاي بهتر دارم:
خدايا مارا از شر وطن فروشان و احمق هايي كه اراجيفي كه امريكا به آنها القا كرده را مي پرستند خلاص فرما!! :D

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
Reza6662 با تشكر از مطالبي كه بيان كردين ، واقعا هر يك از موارد مورد ذكر شما به تنهايي مي‌تونه در تصميم‌گيري جنگ سالاران غربي دخيل باشه .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مهمان
این موضوع نسبت به پاسخ بیشتر بسته شده است.

  • مطالب مشابه

    • توسط amirarsalankhan
      بمب افكن تهاجمي نسل بعد، LRS-B
       
                                 
       
       
      بمب افكن نسل بعد ( NGB، قبلا به نام بمب افكن 2018 شناخته مي شد ) يك برنامه به منظور توسعه يك بمب افكن جديد براي نيروي هوايي ايالات متحده بود. NGB قرار بود تا در حدود سال 2018 و به عنوان يك بمب افكن پنهانكار، مادون صوت، برد متوسط و با قابليت متوسط حمل سلاح وارد خدمت شود و به تدريج جايگزين بمب افكن هاي پير و پا به سن گذاشته (  B-52 Stratofortress  و B-1 Lancer ) گردد. ولي برنامه توسعه NGB با ظهور طرح بمب افكن دور برد تهاجمي سنگين ايالات متحده به فراموشي سپرده شد.
       
         
       
      اين اتفاق زماني افتاد كه در ژوئن 2010 سپهبد Breedlove  در مصاحبه اي بيان كرد كه اصطلاح بمب افكن نسل بعد مرده و از اين به بعد نيروي هوايي بر روي طراحي بمب افكن هاي دور برد تهاجمي كار خواهد كرد كه در آن از سيستم هاي به كار رفته در جنگده هاي F-22 و F-35 استفاده خواهد شد تا بمب افكني مقرون به صرفه و با قابليت هاي استثنايي هر دو جنگنده فوق جهت انجام ماموريت ها طراحي و توليد گردد.
       
             
       
       
      بمب افكن دور برد تهاجمي (Long Range Strike Bomber)
      برنامه توسعه بمب افكن دور برد تهاجمي ( LRS-B ) به معناي واقعي كلمه پنهانكار است! و اطلاعات خيلي كمي از آن منتشر شده است ولي اهميت آن را به خوبي مي توان در رفتار پنتاگون و شركاي صنعتي بزرگ آن احساس كرد.بسياري از كارشناسان معتقدند كه برنامه توسعه اين بمب افكن ساختار نيروي هوايي ايلات متحده را در 20 سال آينده شكل خواهد داد و هر شركتي كه برنده مناقصه توليد اين بمب افكن شود پول پارو خواهد كرد و بازنده نيز مي تواند مطمئن باشد كه جايگاهي در آينده هوانوردي نظامي ايلات متحده نخواهد داشت مگر ان كه معجزه اي كند!
      هر چند امروزه لاكهيد ماريتن به لطف پروژه F-35 آينده خود را در صنعت هوانوردي نظامي ايالات متحده تضمين كرده است و بويينگ نيز به مدد توليدات هوانوردي غير نظامي خود مي تواند از اين بحران عبور كند و تنها نورث روپ است كه چاره اي ندارد و  بايد اين مناقصه را برنده شود تا بتواند با خيال راحت به آينده خود فكر كند
      شناخته ها و ناشناخته ها
      پيش بيني شده 80 تا 100 فروند از اين بمب افكن جديد جايگزين ناوگان فعلي بمب افكن هاي ايالات متحده شود.  
      پنهانكار بودن ،قابليت حمل سلاح هاي هسته ايو داراي بودن هر دو حالت پروازي سرنشين دار و بي سرنشين از الزامات طراحي LRS-B است.قيمت تعيين شده براي هر فروند بمب افكن جديد 550 ميليون دلار در سال 2010 پيش بيني شده و قرار است به جهت كم كردن هزينه ها از فناوري موجود در طراحي ان استفاده شود ولي ساختار طراحي آن بايد به شكلي باشد كه بتواند از تكنولوژي هاي آينده نيز استفاده كند.دو رقيب اصلي در طراحي اين بمب افكن يكي كمپاني  Northrop Grumman, با سابقه طراحي بمب افكن پنهانكار و گرانقيمت B-2 است و ديگري مشاركت كمپاني هاي بويينگ و لاكهيد مارتين با سابقه طراحي جنگنده هاي F-22 و F-35 .همچنين پيش بيني مي شود در اواسط دهه 2020 اولين پروازهاي اين بمب افكن انجام شود.طبق حدس هايي كه كارشناسان مي زنند نيروي هوايي آمريكا به دنبال يك بمب افكن در اندازه اي حدودا نصف B-2 است كه از دو موتور F-135 همانند F-35 سود ببرد.
       
                                              
                                         
                                          پيشران F-135 Pratt  & Whitney
       
      الان همه شما ميگوييد اين كه خيلي كوچيكه، خب مسلما بايد بزرگتر بشه ولي با صحبتي كه رابرت گيتس وزير سابق دفاع انجام داد و به اعضاي كنگره گفت كه قيمت هر فروند 550 ميليون دلار ميشود راه را بر روي بزرگتر شدن اين بمب افكن فعلا بست. و اين نگراني را در بين كارشناسان به وجود آورد كه هر شركتي كه بتواند با حداقل آيتم هاي اساسي يك بمب افكن توليد كند برنده اين مناقصه خواهد بود بدون توجه به نيازهاي اساسي نبردهاي آينده.بنابراين يكسري الزامات از سوي كارشناسان هوانوردي نظامي جهت توسعه LRS-B  پيشنهاد شده است :
      پنهانكاري
      امروزه ميدانيم كه 80 درصد قابليت پنهانكاري به شكل و طراحي هواپيما بستگي دارد و فقط 20 درصد به مواد و تكنولوزي پيشرفته به كار رفته در آن وابسته است. كه همين 20 درصد هم بيشترين هزينه را به خود اختصاص مي دهد. پس يايد تعادل خوبي را بين اين دو بخش برقرار كرد تا هزينه هاي طراحي و توسعه سرسام اور نباشد.
      تعمير و نگهداري
      استفاده از مواد جاذب امواج رادار ساخته شده مي تواند نگهداري اين بمب افكن را بسيار راحت تر كند تا استفاده از موادي كه در لبه تكنولوژي روز قرار دارند و بسيار گران قيمت خواهند بود و نگهداريشان نيز بسيار مشكل است.ولي پلت فرم طراحي نيز بايد به شكلي باشد كه اين پرنده بتواند در 50 سال آينده آسمان ها را همچنان تسخير كند و پذيراي مواد جديد و تكنولوژي هاي نوين نيز باشد.
      قابليت حمل بمب هاي هسته اي
      تصميم گيري در اين مورد بايد همين الان صورت بگيرد، هر چند نيروي هوايي علاقه دارد تا چند سال بعد از توليد بمب افكن ها مجوز حمل سلاح هاي هسته اي را براي آنها صادر كند ولي با توجه به پيشرفت هاي سريع در صنعت هوانوردي نظامي از الان اين پرنده بايد طوري طراحي شود كه حداقل نيمي از آنها از ابتدا قابليت حمل بمب هاي هسته اي و هيدروژني را داشته باشند. و توانايي بازدارندگي ايالات متحده را همچنان حفط كنند.
      كنار گذاشتن طرز فكر شواليه تنها!
      بسياري از مردم فكر مي كنند كه پنهانكاري يعني يك جنگنده پنهانكار به تنهايي و با شجاعت به مانند يك شواليه به مواضع دشمن حمله مي كند و تمامي آنها را نابود ميسازد!! از الان بايد اين تفكر را دور ريخت و يك برنامه جامع جهت حملات پر تعداد بمب افكن هاي نسل بعد در نظر گرفت و تمام سناريوهاي موجود و تهديدات لازم را در آنها پيش بيني كرد تا قدرت واقعي بمب افكن ها و تاثير آنها بر روي مواضع دشمن مشخص شود.
      ساخت يك بمب افكن، نه فقط يك پلت فرم صرف
      در سال هاي بعد LRS-B تنها بمب افكن سنگين ايالات متحده خواهد بود. پس بايد به شكلي طراحي شود كه قابليت باز طراحي بسياري از قسمت هاي آن وجود داشته باشد و بتواند از تكنولوژي هاي آينده نيز به خوبي بهره مند شود. همچنين LRS-B بايد بتواند ماموريت هاي دريايي را نيز به خوبي ماموريت هاي زميني انجام دهد.
      نگه داشتن خلبان در كابين
      با وجود داشتن فناوري پروازهاي بي سرنشين اما ما نبايد در دام اين صحبت ها بيافتيم كه LRS-B بايد تنها قابليت بي سرنشين داشته باشد!، نداشتن خلبان در ميدان نبرد يعني نداشتن حس مسئوليت پذيري و ابتكارات لحظه اي نمي توان از جذابيت هاي فراوان پرنده هاي بي سرنشين گذشت ولي يك بمب افكن سنگين بي سرنشي نياز به حمايت زميني بسيار بيشتري از بي سرنشين هاي فعلي دارد كه اين خود هزينه ها را بسيار بالاتر مي برد.مورد بعدي قابليت ضعيف بي سرنشين ها در سوخت گيري هاي هوايي است كه در حين ماموريت هاي يك بمب افكن دوربرد الزامي است و يك خلبان در هر شرايط آب و هوايي يا زماني به راحتي آن را انجام مي دهد.و در آخر فكر كنيد كه يك بي سرنشين بخواهد بمب هسته اي نيز با خود حمل كند، خيلي فكر خوبي نيست و حتي كابوس آور نيز هست. هر چند خيلي ها فكر ميكنند بهتر بمب هاي هسته اي را به دست بي سرنشين ها سپرد!
      فراموش نكردن چيزهاي كوچك
      بايد فضاي كافي براي خلبان در پروازهاي طولاني در نظر گرفت تا اعصابش راحت باشد و تحت فشارهاي جسمي قرار نگيرد. اين مورد حتما بايد لحاظ شود و سعي شود از تجربه B-2 در اين مورد درس گرفته شود.
      در ژانويه 2011 نيروي هوايي فهرستي كوتاه از اهداف مورد نظر خود را براي بمب افكن تهاجمي منتشر كرد
      اهداف طراحي در نظر گفته شده براي يروژه LRS-B در ژانويه 2011
      كل هزينه پروژه نبايد از 40 تا 50 ميليارد دلار بيشتر باشد سرعت مادون صوت حداكثر بردي پروازي بيشتر از 9250 كيلومتر مداومت پروازي 50 تا 100 ساعت براي پروارهاي بي سرنشين قابليت بقا در حملات روزانه به مواضع دشمن با وجو د قدرتمند ترين دفاع هوايي موجود  
      در پايان تصاويري از طرح هاي مفهومي اراده شده توسط سه كمپاني معظم شركت كننده در اين مناقصه
       
                       
                                                           
       طرح پيشنهادي كمپاني نورث روپ گرومن
       
       
       
       
                      
                                                                              
       طرح پيشنهادي كمپاني لاكهيد
       
       
       
       
       
                         
                                           
        طرح پيشنهادي كمپاني بويينگ
       
       
      حال بايد منتظر ماند و ديد كه در چند ماه آينده مقامات نيروي هوايي كدام يك از طرح هاي پيشنهادي را براي آينده توان هوايي ايالات متحده انتخاب خواهند كرد.
      نظر شما چيست؟
      كم و كاستي بود  دوستان به بزرگواري خودتون ببخشيد، تقديم به ارواح طيبه شهداي مرزباني ناجا در حادثه اخير نگور
      با تشكر فراوان از دوست و استاد گرامي جناب 7mmt به جهت پيشنهاد اين موضوع و كمك هاي بسيارشان
      تهيه شده توسط امير ارسلان رهسپار ، فقط براي ميليتاري
       
       
      منابع :
      http://en.wikipedia.org/wiki/Next-Generation_Bomber
       
      http://www.defensenews.com/story/defense/air-space/strike/2015/01/18/air-force-bomber-industry/21805275/
       
      http://defensetech.org/2014/09/15/air-force-plans-major-step-in-long-range-strike-bomber-program/
       
      http://breakingdefense.com/2014/09/b-2-pilots-lessons-for-lrsb-americas-new-bomber/
    • توسط Phantom3
      موشکDelilah یک موشک الکترو اپتیکال می باشد که در اسرائیل و توسط صنایع نظامی این رژیم (IMI) به منظور هدف قرار دادن اهداف متحرک و غیر متحرک ساخته شده است.موشک Delilah نام سری موشک های گوناگون اسرائیل می باشد که توسط IMI ساخته شده اند.این موشک در اصل به عنوان یک تله هوایی ساخته شده بود، اما در دهه 1990 نوع تهاجمی و ضربتی از این موشک عرضه شد که توسط F-16 ها و F-4E های آپگرید شده ، که نقش جنگنده های هجومی را ایفا می کردند ، استفاده می شد.نوع ضد رادار این موشک از نوع هواپرتاب می باشد. این گونه از نیمه دهه 60 میلادی وارد خدمت شد. وظیفه این نمونه یافتن سایت های راداری در هنگامی بود که این رادار ها در حال کار بودند و با این کار آنها را یافته و نابود می کرد.

      Delilah-1
      این گونه از نوع هواپرتاب می باشد و در رده موشک های کروز قرار می گیرد . این موشک دارای یک موتور توربو جت بود و این موتور توربوجت به آن این امکان را می داد تا با درنگ کردن درست به خوبی هدف قرار دادن اهداف متحرک ، اهداف با استتار بسیار خوب را نیز مورد هدف قرار دهد.که این ویژگی این موشک را به یک موشک ایده آل برای نابودی سایت های سام تبدیل کرده است.این موشک دارای بردی برابر 150 کیلومتر است و توانایی نابود اهداف ، چه دریایی و چه زمینی را دارد.هدایت خودکار به کار رفته درآن به خوبی سیستم های هدایتی INS/GPS می باشد که به موشک امکان انجام ماموریت های خود اتکا را می دهد.این موشک توانایی تطبیق با سرهای جنگی گوناگون را دارد و نیز می تواند توسط بسیاری از هواگرد ها حمل شود.این موشک توانایی شلیک از هواگردها ، بالگردها یا لانچر های زمینی را دارد. اندازه جمع و جور این موشک به آن این امکان را می دهد که توسط بالگردهای سیکورسکی UH-60A و SH-60B حمل شود.این موشک سر جنگی کوچک ولی موثر حمل می کند که به آن امکان هدف قرار دادن و نابودی اهداف با کمترین خطر را می دهد.این موشک نخستین بار توسط اسرائیل در جولای و آگوست 2006 ، یعنی درجنگ با لبنان، استفاده شد.این موشک در این جنگ توسط F-16D پرتاب می شد.



       
       
       
      Delilah-2
      این موشک با سرمایه گزاری چین درحال توسعه و ساخت توسط اسرائیل می باشد .این موشک از موتور Bet Shemesh Sorek 4 استفاده می کند که تراستی معادل 800 پوند ایجاد می کند. این ویژگی به موشک این امکان را می دهد که برد بیشتر و سر جنگی بزرگتری داشته باشد.




      Delilah-GL
      این موشک یک موشک زمین پرتاب می باشد که در اصل نوع تغییر یافته موشک کروز Delilah است و بردی معادل 250 کیلومتر دارد که ممکن است برد واقعی آن نباشد ، یعنی امکان دارد این موشک بردی بیش از 300 کیلومتر داشته باشد .
      این موشک با سر انفجاری متعارف 30 کیلوگرمی مسلح می شود اما توانایی حمل انواع دیگری را نیز دارد. این موشک توسط GPS هدایت می شود و توانایی گشت در منطقه جنگی را قبل از تایید هدف دارد.

      مترجم :Phantom3
      استفاده از این مطلب تنها با ذکر نام مترجم و لینک به سایت Military.ir مجاز می باشد.
    • توسط farmandekoll
      F-117 نایت هاوک (شاهین تاریکی) نخستین هواپیمای عملیاتی است که به منظور استفاده از فناوری پنهانکاری طراحی شد. طراحی منحصر بفرد این هواپیمای تک سرنشینه تواناییهای استثنایی را به این هواپیمای تهاجمی می افزاید. اندازه این هواپیما در حدود F-15 ایگل می باشد که دو موتور توربو فن F404 که هرکدام نیرویی معادل 48 کیلو نیوتون (10800 پوند) ایجاد می کنند دارد. هم چنین دارای کنترل با سیم می باشد. قابلیت سوختگیری هوایی برد نایت هاوک را افزوده و آن را به یک سلاح بازدارنده و ترساننده ی ایالات متحده تبدیل کرده است. توانایی حمل انواع سلاح ها با سیستمهای ناوبری و حمله یکپارچه و سیستمهای الکترونیک پروازی ( اویونیک) موثر بودن این هواپیما را در عملیات مختلف اثبات می کند و بار کاری خلبان را کم می کند. کشیدن نقشه های با جزییات ریز برای عملیات روی نقاط با پدافند سنگین و قوی با استفاده از سیستم طراحی نقشه خودکار به ارزشهای این هواپیمای منحصر بفرد می افزاید.اولین F-117 در سال 1982 تحویل داده شد و آخرین تحویل در سال 1990 بود. تصمیم تولید F-117 در سال 1978 گرفته شد. اولین پرواز آن در سال 1981 انجام شد.

      جزییات :


      وظیفه : هواپیمای تهاجمی پنهانکار

      سازنده : لاکهید

      استفاده کننده : نیروی هوایی ایالات متحده

      موتور : دو موتور توربو فن بدون پس سوز F404-GE-F1D2 با قدرت 48 کیلو نیوتن (10800پوند)

      ابعاد : طول 10.08 متر، ارتفاع 3.78 متر، دهنه بال 13.20 متر

      اوزان: وزن خالی آن 13.381 کیلوگرم برآورد شده است، حداکثر وزن برخاست 13.814 کیلوگرم

      اجرا : حداکثر سرعت 0.98 ماخ یا 1040 کیلومتر بر ساعت(656 مایل بر ساعت)، سقف پرواز 15.240 متر برآورد شده است ( 50000 پا)

      سلاحها : تا 2268 کیلوگرم (5000 پوند) انواع بمب های هدایت شونده، موشکهای هوا به زمین، موشکهای زد رادار یا موشکهای هوا به هوای AIM-9 که در یک جایگاه درونی حمل می شوند.




    • توسط onin
      در ۲۵ فوريه ۵(۱۹۲۵ اسفند ۱۳۰۴) اولين خلبان ايراني كه كلنل احمدخان نخجوان نام داشت يك هواپيماي برژت -۱۹ را با پرچم و نشان ايران از فرانسه به پايگاه قلعه مرغي تهران پرواز داد. كلنل نخجوان در فرانسه دوره ديده بود و فقط ۲۰۰ ساعت پرواز داشت. بدين ترتيب در اين تاريخ اولين هواپيماي نيروي هوايي ايران با خلباني يك ايراني مرزهاي بين المللي را درنورديد و به فضاي پروازي ايران رسيد. در اين زمان ديگر خلبانان ايراني تحت نظارت يك استاد خلبان آلماني به نام «شفر» در ايران دوره مي ديدند. خريد هواپيما قسمت آسان كار بود. آموزش خلبانان براي پرواز كردن با آنها، نفرات پشتيباني زميني براي نگهداري و تعمير آنها و ساختن فرودگاه ها قسمت سخت كار بود كه زمان هم مي برد. در همين دوره زماني نيروي هوايي ايران از قالب يك اداره كوچك در ستاد فرماندهي ارتش خارج شده و به يك نيروي جداگانه تبديل شده بود كه «نيروي هوايي ارتش شاهنشاهي ايران» نام گرفته بود؛ اولين فرمانده نيروي هوايي ايران هم كسي نبود به جز كلنل احمدخان نخجوان. در سال ۱۹۲۴ (۱۳۰۳) اولين گروه از دانشجويان دوره خلباني و تكنسين پرواز به روسيه و فرانسه فرستاده شدند. بعدها در سال ۱۹۲۹ (۱۳۰۸) ايران ۱۵ خلبان داشت كه شش نفر از آنها در مدرسه پرواز ايستر فرانسه و ۹ نفر ديگر در مدرسه پرواز سباستوپول روسيه آموزش خلباني ديده بودند. در اين سال IIAF مخفف Imperial Iranian Air Force داراي ۳۳ فروند هواپيما از ۹ مدل مختلف بود. طي ۱۵ سال به يعني تا آغاز جنگ جهاني دوم بيش از ۳۰۰ هواپيما از ۱۸ مدل مختلف در اختيارنيروي هوايي ايران بود. در همان زمان هشت پايگاه هوايي كه مدارس آموزش خلباني و يك مركز آموزش تعميرات و نگهداري را شامل مي شدند ساخته شده بود. يك كارخانه مونتاژ هواپيما به نام «شهباز» هم ساخته شده بود كه قادر بود سه مدل مختلف هواپيما را مونتاژ كند. در سال ۱۹۴۱ (سوم شهريور ۱۳۲۰) بي طرفي ايران در جنگ جهاني دوم نقض شد و نيروهاي هوايي و دريايي انگليس و روسيه از شمال و جنوب به ايران حمله كردند. نيروي هوايي جوان ايران كه به تازگي به ساختن ساختارهاي اساسي خود مشغول شده بود، تحت هيچ شرايطي توانايي رويارويي با اين نيروي عظيم و توانمند را نداشت. با اين وجود تعدادي از پرسنل جوان اين نيرو تصميم به مقابله با بيگانه گرفتند و با كنترل پادگان قلعه مرغي دو هواپيما از اين پادگان به خلباني سروان وثيق و استوار شوشتري كه با شليك ضدهوايي مواجه شده و به ناچار آسمان تهران را ترك كردند. نيروهاي ائتلاف انگليس و روسيه كنترل دو پايگاه هوايي ايران را در دست گرفتند. آنها به ترتيب در مهرآباد و قلعه مرغي مستقر شدند. از نيروي هوايي جوان ايران تقريباً هيچ چيز باقي نماند. پس از پايان جنگ ارتش بريتانيا ايران را ترك گفت اما ارتش روسيه از ترك ايران سر باز مي زد و كنترل شمال ايران را در اختيار داشت. سه ماه پس از اين اتفاق نيروهاي سرخ روسيه ايران را ترك گفتند. پس از اين نيروي هوايي ايران هميشه به عنوان نيروي برتر در خاورميانه شناخته مي شود. موقعيت استراتژيك ايران توسط آمريكا ناديده گرفته نشد و آمريكا از اوايل دهه ۱۹۶۰ شروع به فروش تعداد زيادي از هواپيماهاي پيشرفته خود به ايران كرد. در سال ۱۹۶۵ ميلادي ايران اولين هواپيماجت خود با نام اف - ۸۴ جي جت ثاندر دريافت كرد. در سال ۱۹۶۵ هواپيماهاي اف-۵ فريدم توسط ايران خريداري شدند و به دنبال آن در سال ۱۹۶۸ اف-۴ فانتوم هم به ايران فروخته شد. در سال ۱۹۷۰ ايران داراي قوي ترين نيروي نظامي در منطقه بود. قبول فروش هواپيماهاي فوق پيشرفته اف-۱۴ اي تام كت به همراه موشك هاي پيشرفته اي آي ام - ۵۴ فينيكس از سوي آمريكا به ايران نشان دهنده روابط بسيار گرم بين ايران و آمريكا بود. در پي وقوع انقلاب اسلامي در سال ۱۹۷۹ دكترين و استراتژي نظامي ايران تغيير يافت و ايران ديگر به خريد تسليحات پيشرفته و گرانقيمت علاقه نشان نداد و همين باعث ايجاد نوعي تغيير قدرت در منطقه شد. ايران ديگر نه تنها دوست صميمي آمريكا نبود، كه به خاطر سياست هاي امپرياليستي و ضد انساني آمريكايي به دشمن اصلي آن تبديل شد. آمريكا و ديگر كشورهاي غربي تحريمي نظامي عليه ايران اتخاذ كردند. كمك هاي آمريكا قطع شده بود و نيروي هوايي ايران از فرار و بركناري افسران زمان شاه رنج مي برد كه همين امر به پايين آمدن سطح سرويس دهي در نيروي هوايي منجر شده بود. به دليل تحريم تسليحاتي ايران و نرسيدن قطعات مورد نياز، آمار عملياتي نيروي هوايي ايران سريعاً رو به كاهش بود. پس از انقلاب نيروي هوايي به «نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران» كه خود ارتشيان به آن «نهاجا» مي گويند تغيير نام داد. نام انگليسي آن هم Islamic Republic of Iran Air Force است كه به اختصار IRIAF خوانده مي شود. در همين اوضاع و احوال عراق با مناسب يافتن فرصت درصدد برآمد تا با حمله به ايران قسمت هاي وسيعي از خاك ايران را ضميمه قلمرو خود كند؛ به همين خاطر در ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ (۳۱ شهريور ۱۳۵۹) با يورشي عظيم به خاك ايران از طريق هوا، زمين و دريا جنگ تحميلي هشت ساله را عليه ايران آغاز كرد. جنگ با حمله هوايي نيروهاي عراقي به شش پايگاه نيروي هوايي ايران و چهار پادگان آغاز شد و همزمان چند لشكر و تيپ مستقل عراق در چهار محور از طول ۷۰۰ كيلومتر مرز مشترك با ايران به عمق خاك ايران يورش بردند. اولين حمله هوايي عراق چندان موفقيت آميز نبود. دلايل آن را مي توان به برنامه ريزي ناكافي و نادرست عمليات، نداشتن اطلاعات كافي از اهداف و استفاده نامناسب از بمب هاي جي پي(بمب هايي كه هدف خاصي ندارند و براي انهدام كلي به كار مي روند) برشمرد. در مهرآباد يك هواپيماي اف-۴ اي در هنگام جابه جايي براي در امان ماندن از حملات دشمن دچار سانحه شد و از همدان هم گزارش هايي در مورد خسارت يك فروند اف-۴ رسيد. اولين عمليات هوايي ايران در پاسخ اين حمله و بلافاصله پس از آن در خاك عراق موفقيت آميز بود. در اين عمليات چهار فروند هواپيماي اف-۴ به پايگاه دريايي الشعبيه در نزديكي بندر ام القصر حمله بردند. اين چهار فروند هواپيما كه ۴۵۰ كيلوگرم بمب بر سر اين پايگاه ريختند عمليات خود را از پايگاه بوشهر شروع كردند. در ميان اهداف چندباطري موشك ضد كشتي وجود داشت. اين عمليات تلافي جويانه نيروي هوايي ايران به قدري سريع بود كه خط پدافند عراق در طول مسير پرواز دچار غافلگيري شده بود. روز بعد در عملياتي غيرقابل باور ۱۴۰ فروند از جنگنده ها و جنگنده بمب افكن هاي ايران به ويژه اف-۴ و اف-۵هاي پايگاه هاي بوشهر، همدان و تبريز توانستند با نفوذ خود به خاك عراق تلفات سنگيني به پايگاه ها و تاسيسات نظامي عراق وارد كنند. در اولين روزهاي جنگ چندين حمله هوايي ديگر به تاسيسات نظامي عراق از قبيل ام القصر انجام شد. در يكي از اين حملات دو فروند اف-۴ كه هر كدام شش بمب جي پي ۳۴۰ كيلوگرمي حمل مي كردند به تاسيسات نظامي دريايي و كشتي هاي موشك انداز عراق حمله بردند. در حدود ۲۰ دقيقه بعد يك فروند هواپيماي آر اف-۴ اي عكس هاي شناسايي از منطقه گرفت كه نشان مي داد كشتي ها و تاسيسات بندري دچار صدمات و خسارات سنگيني شده اند. تاكتيك كلي در طول انجام چنين عمليات هايي رسيدن به هدف از راههاي مختلف، انجام يك پاپ -آپ بيش از رسيدن به هدف و شيرجه زدن روي هدف براي انهدام آن است. در هنگام بازگشت دو اف-۴ يكي از آنها توسط يك موشك سام مورد اصابت قرار گرفت كه باعث آسيب ديدن برخي از سيستم هاي آن شد اما همچنان مي توانست پرواز كند. اما آتش خاموش كن ها كار نكردند و بال راست - محل اصابت موشك - آتش گرفت. باند فرود نزديك ترين پايگاه هوايي هم به دليل هجوم اوليه ارتش عراق براي فرود مناسب نبود و به همين خاطر مجبور به فرود در يك باند ناآماده با سرعت بالا شد. چرخ ها تركيدند و هواپيما در حالي كه سرنشينان آن اجكت كرده بودند از انتهاي باند خارج شد. بعدها اين هواپيما با تعويض بال و ديگر تعميرات دوباره به جنگنده هاي مورد استفاده در جنگ پيوست. اين تعويض بال كه اولين بار در ايران انجام مي شد را مي توان نقطه آغاز انجام كارهاي غيرممكن در نيروي هوايي دانست. در اولين ماههاي جنگ «نهاجا» تلاش هاي خود را به جلوگيري پيشرفت نيروي زميني ارتش عراق معطوف كرده بود. جنگنده هاي ايراني براي اين كار با استفاده از راكت هاي ضد زره دانه به دانه تانك ها و زره پوش هاي عراق را شكار مي كردند و حتي گاهي اوقات تا ارتفاع سه تا چهار متر زمين هم پايين مي آمدند. در مقابل عراق هم از هواپيماهاي ميگ-۲۱ و ميگ-۲۳ براي پوشش نيروي زميني خود استفاده مي كرد كه اين پوشش به ناچار منجر به درگيري هوايي بين ايران و عراق مي شد كه مي توان پيروزي هاي ايران در اين زمينه را بيشتر از عراق دانست. مخصوصاً در اوايل جنگ كه آنها در مقابل هواپيماهاي اف-۱۴ ايران توانايي انجام هيچ عملي را نداشتند كه در اواخر جنگ با خريد ميراژ اف-۱ از فرانسه توانستند كمي جنگ هاي هوايي را متعادل كنند. جنگ تحميلي عليه ايران علاوه بر خسارات و تلفات جانبي بسيار، دستاوردهاي ارزنده اي براي نيروي هوايي ايران داشت. نيروي هوايي در اين هشت سال توانست به تكنولوژي ساخت بسياري از قطعات مورد نياز خود دست يابد و در برخي موارد به خودكفايي برسد.
    • توسط onin
      http://www.pinetreeline.org/planes/B-52-10.jpg هواپیمای بمب افکن B-52، بمب افکنی دور برد و در کلاس سنگین وزن است که می تواند گونه های مختلفی از ماموریت ها را به انجام برساند. این هواپیما قادر به پرواز در سرعت های بسیار بالا، البته زیر سرعت صوت و در ارتفاع بالغ بر 50,000 پا پرواز بوده و توانایی حمل بمب های هسته ای یا اتمی و همچنین بمب های معمولی را نیز دارد. http://www.saceliteguard.com/images/B-52 H dropping M-117 750 pound bombs.jpg هواپیمای بی 52 برای مدت بیش از 35 سال تنها بمب افکن دارای سرنشین سنگین وزن ایالات متحده بوده است. این بمب افکن، قادر به پرتاب و شلیک بیشتر سلاح های موجود است و حتی بدین صورت، بیم آن می رود که پس از به روز ساختن سیستم های اویانیکی و پیشرانه ها و دیگر قمست های آن، این هواپیما تا سال 2045 نیز در خدمت باشد. البته این بمب افکن آمریکایی را BUFF که مخفف عبارت Big Ugly Fat Fellow و به معنای مرد چاق گنده زشت است، نیز می نامند. اولین مدل هواپیمای بی 52 در سال 1954، اولین پرواز خود را انجام داده و مدل B آن نیز در سال 1955 وارد خدمت گشت. به طور کلی 744 بمب افکن بی 52 ساخته شده و آخرین گونه آن نیز که مدل H نامیده می شود، در سال 1962 تحویل شد. این بمب افکن استراتژیکی، دارای بردی برابر با 14,162 کیلومتر است که از این رو، هواپیمایی میان قاره ای یا کانتیننتال گفته می شود. البته این برد، در حالت بدون سوخت گیری هوا به هوا اندازه گیری شده است، و در غیر این صورت، برد این هواپیما، با سوخت گیری هوا به هوا می تواند نا محدود باشد. در این هواپیما، از مدل جی به بعد تغییراتی در شکل بدنه مانند کوتاه تر شدن سکان عمودی یا همان پایدار کننده عمودی آن داده شد. http://www.militarypictures.info/d/294-3/B-52.jpg این بمب افکن سنگین ساخت شرکت بوئینگ بوده و از هشت موتور توربوفن پرات اند ویتنی TF-33 هر یک با قدرت کشش بیش از 7000 کیلوگرم بهره می برد. بالاترین سرعتی که این هواپیما قادر به دستیابی به آن است، حدود 0/8 ماخ بوده که معادل 650 مایل بر ساعت نیز می باشد. هدایت این هواپیمای بمب افکن بر عهده 5 خدمه بوده که سیستم صندلی خدمه ها، از توانایی اجکت یا پرتاب کردن در مواقع خطر نیز برخودار است. لازم به ذکر است که قیمت تمام شده این هواپیمای غول پیکر، حدود هفتاد و چهار میلیون دلار می باشد.
  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.