Recommended Posts

[quote][quote]شرایط کم کم داره پیچیده میشه.

با توجه به اعلام آمادگی عربستان و دیگر کشورهای عربی برای جایگزینی نفت ایران احتمال تحریم نفت ایران توسط اتحادیه اروپا به شدت بالا رفته.


اگر ما تنگه ی هرمز رو ببندیم چند روز می تونیم اون رو بسته نگه داریم؟(خواهشا احساساتی نشید اگر 1 ماه یا 1 سال یا ... با استدلال همراه باشه)[/quote]
به هفته هم نمیکشه کافیه یه روز تنگه هرمز بسته بشه قیمت نفت حداقل حداقلش به 200 دلار میرسه با این وضع اقتصاد غرب دیگه باید رسما اعلام ورشکستگی کنند[/quote]
با سلام خدمت همه دوستان گرامي
در صورت غرق نفت كش در اين تنگه بيرون كشيدن آن در شرايط صلح پنجاه روز طول مي كشد و با توجه به محدوديت عمق تنگه پيش بيني شده در صورت غرق سه نفت كش در عرض تنگه عملا كشتي راني در آن ممكن نخواهد بود . ضمن آنكه باند ورودي به خليج فارس در آبهاي تحت حاكميت ايران قرارداشته و كشتيهاي ورودي ملزم به اعلام مشخصات خود به ايران هستند و در اين قسمت نيازي به غرق كشتي نيست .
البته بايد گفت كليه كنوانسونها و قرادادهاي حقوقي درياها در زمان صلح چيزهاي خوبي هستند ولي وسط جنگ كسي حلوا خيرات نمي كند .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
برای ایران بستن تنگه هرمز آسان ترین راه ممکن است !
ابتا با یک مین ریزی اعلام میشه که تنگه بسته است و تهدید میکنیم در صورت حضور کشتی های مینروب آنها هم هدف قرار خواهند گرفت !
در ضمن گزینه ی قایق های تند رو و موشک ها در مراحل بعدی قرار می گیرند و این پروسه زمان بر است که طی گذشت این زمان قیمت نفت هم سر به آسمان می گذارد !

ببخشید این حرف را میزنم اما بستن تنگه هرمز توسط ما مصداق این ضرب المثل است که :

[color=red]دیگی که واسه من نجوشه میخوام سر سّگ توش بجوشه ‏!‏[/color] :applause:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]برای ایران بستن تنگه هرمز آسان ترین راه ممکن است !
ابتا با یک مین ریزی اعلام میشه که تنگه بسته است و تهدید میکنیم در صورت حضور کشتی های مینروب آنها هم هدف قرار خواهند گرفت !
در ضمن گزینه ی قایق های تند رو و موشک ها در مراحل بعدی قرار می گیرند و این پروسه زمان بر است که طی گذشت این زمان قیمت نفت هم سر به آسمان می گذارد !

ببخشید این حرف را میزنم اما بستن تنگه هرمز توسط ما مصداق این ضرب المثل است که :

[color=red]دیگی که واسه من نجوشه میخوام سر سّگ توش بجوشه ‏!‏[/color] :rose:[/quote]
100 درصد تائید میشه :applause:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]برای ایران بستن تنگه هرمز آسان ترین راه ممکن است !
ابتا با یک مین ریزی اعلام میشه که تنگه بسته است و تهدید میکنیم در صورت حضور کشتی های مینروب آنها هم هدف قرار خواهند گرفت !
در ضمن گزینه ی قایق های تند رو و موشک ها در مراحل بعدی قرار می گیرند و این پروسه زمان بر است که طی گذشت این زمان قیمت نفت هم سر به آسمان می گذارد !

ببخشید این حرف را میزنم اما بستن تنگه هرمز توسط ما مصداق این ضرب المثل است که :

[color=red]دیگی که واسه من نجوشه میخوام سر سّگ توش بجوشه ‏!‏[/color] :mrgreen:[/quote]

میخواستم همینو بگم.... :applause: البته به نظر من ایران داره تهدید میکنه که این کار نشه وگرنه من علاقه ای توی ایران برای درگیری نمیبینم! اما از نومحافظه کارای وحشی نگرانی دارم.... خدا بخیر کنه! :rose:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ُسلام

کلا اعراب حاشیه ی خلیج فارس زیادی دارند تند می رن ... فکر کردند همین ده یا بیست سالی که پول نفت دارند و یکم ثروت به دست آوردن دیگه هر کاری دلشون بخواد می تونند بکنند ...


در مورد افکار عمومی غرب هم همین بس که در مورد این خبر :
« ایران یک پهباد آمریکایی را در خاک خود سرنگون کرد . »

در جواب اکثریتشون می اومدن و یه چیزهایی می گفتن که خلاصه ش این می شد :
« ایران چطور جرات کرده که پهباد ما رو بزنه ! »


پس زیاد به فکر افکار عمومی جهان هم نباشین که در کل سر هم 10 قرون ارزش داره ...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]چه مقدار نفت ایران از تنگه هرمز عبور میکنه؟[/quote]

اگه جنگ بشه که کسی نفت ما رو نمیخره. نفت کش هامون رو هم میزنن. پس اهمیت زیادی نداره.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ُسلام

شکر خدا ما نعمتی داریم به نام ، دشمن خود بزرگ بین ... یا به قول یک مارین قدیمی آمریکایی ، keyboard's Rambo

اگه فرمانده هاشون هم خود بزرگ بین باشند ، کمی از مشکلاتمون حل می شه !!

کلا اگه جنگ شروع بشه این حرفها همش به کنار می ره ...

فقط یه چیزی : ( هر چند می دونم جاش اینجا نیست ولی ... )

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سر لوله ی نفت خاورمیانه که توی جیب غربی هاست از جلوی ما رد میشه .... شیر فلکه طبیعی هم که خدا عنایت کرده ....!!
بستن و نبستن و تونستن و نتونستن اون بماند برای وقت عمل !
همین که با یه هشدار مقام ایرانی قیمت نفت اون طرف دنیا بالا و پایین میشه خودش شرح کامل حدیثه که نیاز به توضیح و تفسیر اضافه نداره !

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام

فقط یه مسئله ، اگه برنامه ی معتضد رو نگاه کرده باشید ( برنامه ی پلی به گذشته ) یه جمله داره که چندبار هم تکرارش کرده

می گه :

زمانی که سیاستمدارهای ما می گفتن در صورتی که ما نفت ندیم جهان ال می شه و بل می شه ، درست بعد از متوقف شدن صادرات نفت ما ، آمریکا و انگلیس یه اشاره کردن ، شرکت آرامکو تو عربستان شیرهاش رو یکم بیشتر باز کرد و به راحتی مشکل کمبود نفت رو حل کردن !!


پس زیادی هم ساده بازی و خوش بین بازی در نیارید !!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
داداش تنگه هرمز رو که روی خودمون نمی بندیم! روی همین نامردای سعودی میخوایم ببندیم!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خروج ناو هواپیمابرشون از خلیج فارس و اظهارات التماس گونه فرانسوی ها به معنای جدی گرفتن تهدید از سوی اونهاست

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
انتشار مقاله‌ای با نام «زمان حمله به ایران فرا رسیده است» که قرار است، نسخه کامل آن در شماره آتی مجله «فارین افرز» چاپ شود، فضای روشنفکری و سیاستگذاری آمریکا را در آخرین روزهای سال 2011 تحت تأثیر قرار داده است.

در این مقاله، نویسنده خطر برنامه هسته‌ای ایران را فوری در نظر گرفته و دولت آمریکا را تشویق به حمله «محدود» نظامی به تأسیسات هسته‌ای ایران می‌کند.
«ماتیو کروینگ»، نویسنده این نوشتار و استاد جوان دانشگاه جرج تاون آمریکاست که سابقه کار در دفتر دونالد رامسفلد، وزیر دفاع سابق آمریکا را در دوران گذراندن Ph.D. خود در سال‌های 2006 ـ 2005 دارد.

انتشار این مقاله در زمان کنونی و در مجله پر نفوذ و تأثیرگذار «فارین افرز» که مربوط به «شورای روابط خارجی» آمریکاست، می‌تواند مورد استقبال هر دو جریان اصلی آمریکایی، دمکرات‌ها و جمهوری خواهان قرار گیرد، به ویژه که انتخابات ریاست جمهوری نزدیک است و گویا، مسأله برنامه هسته‌ای ایران به عنوان محور سیاست خارجی آمریکا مورد توجه کاندیداها قرار گیرد.

نظر به اهمیت این مسأله، دکتر کیهان برزگر، رئیس پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه و رئیس گروه روابط بین‌الملل و علوم سیاسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی واحد علوم تحقیقات، مقاله مورد نظر را نقد کرده و پاسخ ادعاهای وی را داده که به شرح زیر می‌آید:

گفتمان ضرورت حمله محدود نظامی به ایران از زمان جرج دبلیو بوش و نئومحافظه کاران (2008- 2000) همواره در محافل روشنفکری و سیاستگذاری آمریکا وجود داشته اما هیج وقت به این صورت علنی نشده بود. هرچند با انتشار این مقاله شاید اینگونه تصور شود آمریکا خود را برای جنگ با ایران آماده می کند اما هدف اصلی ورود به این گفتمان در شرایط حاضر نه فراهم کردن زمینه های جنگ بلکه تشدید فشارهای سیاسی و نمایش قدرت آمریکا برای تغییر سیاست هسته ای ایران است و از این لحاظ به نوعی ادامه سناریوهای قبلی اعمال تحریم های سخت تر، اتهام ترور سفیر عربستان در واشنگتن، تشدید فعالیت های جاسوسی و هوایی و غیره است.

اما انتشار این مقاله در زمان حاضر و در مجله پر نفوذ و تأثیرگذار "فارین افرز" که مربوط به "شورای روابط خارجی" آمریکا است می تواند مورد استقبال هر دو جریان اصلی آمریکایی، دموکرات ها و جمهوری خواهان، قرار گیرد. به خصوص که انتخابات ریاست جمهوری نزدیک و به نظر می رسد که مسئله برنامه هسته ای ایران به عنوان محور سیاست خارجی آمریکا مورد توجه کاندیداها قرار گیرد.

برای دموکرات ها و نیروهای اطراف اوباما، تأکید بر کارآمدی سیاست تحریم های سخت برای تغییر سیاست هسته ای ایران و پرهیز از جنگ شعار انتخاباتی خوبی برای توجیه سیاست های اوباما در برخورد با ایران خواهد بود. تیم اوباما به شدت سعی دارد اینگونه جلوه دهد که سیاست فعلی آمریکا موفق بوده و فقط باید کمی بیشتر صبر کرد. ضمن اینکه این مقاله به ایران پیام می دهد که جمهوریخواهان خواهان جنگ هستند و لذا باید در مذاکرات هسته ای عجله کرد. برای جمهوری خواهان نیز تأکید بر ناکارآمدی سیاست های اوباما، تأکید بر فوری بودن خطر برنامه هسته ای و ورود به جنگ برای هدف مقدس تأمین منافع و امنیت ملی می تواند شعار انتخاباتی خوبی باشد. موضوعی که در طی 32 سال گذشته همیشه وجود داشته است.

اما فراتر از این مسائل ویژگی خود مقاله است که در آن اشتباهات فاحش، تناقض گویی، ساده انگاری، انتزاعی بودن، و مهم تر از همه نوع نگاه و اندیشه نئومحافظه کاری در آمریکا نسبت به ایران کاملا مشهود است. نویسنده مقاله با طرح چهار مبحث سعی می کند تا راه حل نظامی علیه ایران را توجیه کند: نخست، فوری بودن خطر برنامه هسته ای ایران؛ دوم، کارآمدی حمله نظامی به ایران؛ سوم، توان آمریکا در مدیریت چالش های بعد از یک حمله نظامی و چهارم، منافع ناشی از حمله به ایران.

اول : در مورد فوری بودن خطر:

نویسنده بحث می کند که سال ها فشارهای بین المللی و انجام عملیات جاسوسی همچون ویروس استاکس نت و غیره برای متوقف کردن برنامه هسته ای ایران موفق نبوده، به طوریکه اخیراً IAEA گزارش داده که ایران بر فعالیت های تسلیحاتی اتمی خود افزوده و تنها 6 ماه با ساخت سلاح هسته ای فاصله دارد. حتی ایران برنامه ریزی می کند که فعالیتهای تسلیحاتی خود را به مکان های امن تری انتقال دهد که این می تواند کارآمدی حمله در آینده را کاهش دهد. اگر ایران بازرسان آژانس را اخراج کند و غنی سازی را به 90 درصد افزایش دهد و سانترفیوژهای پیشرفته را به قم (فردو) منتقل کند، دیگر دیر می شود. پس آمریکا باید پیش دستی کند و مانع از تحقق این امر شود.

نویسنده ادامه می دهد که در چنین شرایطی بسیاری از کشورهای منطقه در مورد کارآمدی سیاست آمریکا در برخورد با برنامه هسته ای ایران تردید دارند و راه خود را برای مقابله با این برنامه در پیش گرفته اند. نتیجه این امر، شروع یک رقابت تسلیحاتی اتمی در منطقه، افزایش قدرت منطقه ای ایران، انتقال تسلیحات هسته ای از سوی ایران به گروه های طرفدار خود در منطقه و مهم تر از همه درگیری احتمالی هسته ای ایران و اسراییل در آینده خواهد بود که با توجه به محدودیت این دو کشور در کنترل و هدایت جنگ هسته ای، یک فاجعه بزرگ برای امنیت ملی آمریکا به حساب می آید. نتیجه تمام این مسائل این خواهد بود که ایران خواسته های خود را بر عملکرد و سیاستهای آمریکا در منطقه خاورمیانه تحمیل خواهد کرد.

از نظر نویسنده تهدیدات ایران به ناچار واشنگتن را مجبور به اتخاذ راه هایی برای بازدارندگی ایران می کند. اگر آمریکا بخواهد به بازدارندگی متعارف روی آورد، باید نیروهای متعارف دریایی و زمینی خود را مدت طولانی در منطقه نگه دارد و پایگاه های دائمی خود را تقویت کند. میلیاردها دلار کمک مالی به متحدین خود بکند تا توانایی دفاع از خود در برابر ایران را داشته باشد. حتی، شاید واشنگتن مجبور به حمایت از متحدین خود با چتر اتمی شود. در این شرایط مهار ایران برای آمریکا با هزینه های سیاسی، امنیتی و نظامی فراوانی در منطقه روبه رو خواهد بود و این درست زمانی است که آمریکا در رکود اقتصادی قرار دارد. ضمن اینکه این نوع مهار متعارف ممکن است دهه ها طول بکشد و با توجه به پیچیدگی مسائل منطقه خاورمیانه شاید در نهایت هم منجر به موفقیت نشود.

در اینجا نوع نگاه نویسنده در بزرگ و "فوری جلوه دادن" خطر برنامه هسته ای ایران به نوعی یادآور اندیشه های نئومحافطه کاری در آمریکا و پیروی از دیدگاه اسراییلی در برخورد با برنامه هسته ای ایران است. نخست، نویسنده برنامه هسته ای ایران را به نوعی مفهوم سنتی نئومحافظه کاران یعنی تعریف ایران به عنوان تهدید اصلی منطقه یا "ایران هراسی" وصل می کند و اینکه منافع آمریکا در رفع این تهدید را به مسئولیت پذیری آمریکا در حفظ امنیت متحدان منطقه ای مرتبط می کند.

دوم، نویسنده از ضعف سنتی نگاه نئومحافظه کاران نسبت به برنامه هسته ای ایران رنج می برد. یعنی نمی تواند بین دو تم تسلیحاتی (بازدارندگی) و تم صلح آمیز برنامه هسته ای ایران تفکیک قائل شده و تعادل برقرار کند. نویسنده از این واقعیت غافل می شود که گزارش اخیر آژانس بیشتر جنبه سیاسی داشته و در جهت رضایت قدرت های بزرگ به خصوص آمریکا صادر شده و اینکه هدف اصلی آن به اذعان محافل غربی "تشدید فشارها" بر ایران بوده است.

سوم، نویسنده هدف اصلی از تشدید فعالیت های هسته ای ایران را ارتباط آن با تسلیحاتی شدن در نظر می گیرد و از درک این مسئله غافل می شود که فعالیت های اخیر ایران در انتقال سانترفیوژها به سایت فردو، اعلام فعالیت سایت جدید و غیره بیشتر با هدف ایجاد "برابری سیاسی" در روند مذاکرات و در پاسخ به سیاستهای تحریم های سخت غرب است تا تشدید جنبه تسلیحاتی برنامه هسته ای ایران.

چهارم، درمورد شروع یک رقابت تسلیحاتی در منطقه، باید گفت که حتی تسلیحاتی شدن برنامه هسته ای ایران الزاما به معنای اشاعه تسلیحات اتمی در منطقه نیست. به عنوان مثال برنامه تسلیحاتی اسرائیل علی رغم وجود تخاصم شدید با اعراب در دهه های 1960 و 1970 منجر به حرکت عربستان یا مصر برای دستیابی به سلاح های هسته ای نشد.

پنجم، در مورد انتقال تسلیحات اتمی به گروههایی همچون حزب الله و حماس، نویسنده از سابقه عملکرد و رفتار ایران غافل می شود. به عنوان مثال ایران علی رغم دارا بودن تسلیحات شیمیایی و بیولوژیک متعهد به عدم انتقال آنها به گروههای فوق بوده و حتی یکی از فعالترین کشورها در نابودی تسلیحات فوق در صحنه بین المللی بوده است. ضمن اینکه ایران یکی از کشورهای فعال در زمینه حرکت به سوی خاورمیانه عاری از سلاح های هسته ای است.

نهایتا، نویسنده توجیه جنگ پیش گیرانه و حمله احتمالی اسرائیل برای جلوگیری از یک خطر فوری و بهم نخوردن توازن قوا در منطقه را در شرایطی مطرح می کند که گزارش آژانس صراحتی در تاکید بر انحراف در برنامه هسته ای ایران ندارد. در اینجا دیدگاه ارتدوکس نویسنده به نوعی با اندیشه نئومحافظه کاری آمریکایی و دیدگاه اسراییلی در مورد فوری بودن خطر و توجیه حمله سریع تا دیر نشده همگام می شود. به عبارت دیگر توجیه حمله صرفا بر مبنای فعالیت صلح آمیز غنی سازی ایران مطرح می شود که طبق قوانین NPT حق ایران است. بر کسی پنهان نیست که هدف اصلی این دیدگاه حفظ انحصار هسته ای رژیم اسراییل در خاورمیانه است.

دوم، در مورد کارآمدی حمله نظامی به ایران:
نویسنده ضمن طرح دیدگاه منتقدین حمله نظامی تمام تلاش خود را به کار می گیرد تا نشان که چرا یک حمله محدود نظامی در شرایط فعلی می تواند کارساز باشد. منتقدین حمله اولا بحث می کنند چون آمریکا از مکان های کلیدی هسته ای ایران آگاهی ندارد و اینکه ممکن است مکان هایی وجود داشته باشند که به آژانس گزارش نشده اند حمله نظامی به ایران کاملاً موفق نخواهد بود چون منجر به نابودی کامل برنامه هسته ای ایران نمی شود.

پاسخ کروینگ این است که احتمال وجود سایت های هسته ای گزارش نشده خیلی کم است. چون نیروهای اطلاعاتی آمریکا و بازرسان آژانس و همچنین نیروهای مخالف حکومت در گذشته به موقع در مورد این سایت ها گزارش داده اند و چون معمولاً ساخت سایت ها زمان زیادی طول می کشد پس واشنگتن زمان کافی برای کشف آن ها خواهد داشت. پس احتمال آن کم است که ایران بتواند مخفی کاری کند.
استدلال دوم منتقدین حمله این است که نیروگاه های اتمی ایران در سطح کشور پراکنده هستند و در زیرزمین قرار دارند. لذا حمله به آن ها دشوار است و اینکه ایران نیروگاه های خود را در نزدیکی مراکز پرجمعیت شهری ساخته که در صورت حمله منجر به تلفات گسترده غیر نظامی خواهد شد.

پاسخ کروینگ به این نقد به کارگیری حمله "محدود" نظامی است. این حمله صرفاً برای از بین بردن نیروگاه های غنی سازی در اصفهان، اراک و فردو که در بالای سطح زمین قرار دارد و آسیب پذیر هستند کارآمد است و در مورد نطنز هم می توان از بمب های Bunker-busting که قدرت ورود به زیر زمین را دارند استفاده کرد. در مورد تلفات غیر نظامی هم می توان حمله را در شب انجام داد، اهداف غیر مهم را از لیست حمله خارج کرد و اهداف را دقیقاً انتخاب کرد که به منطقه اطراف آسیب کمتری برسد. به هر حال تلفات اصلی بیشتر پرسنل نظامی، مهندسین، دانشمندان و تکنسین ها خواهند بود.

در اینجا هم باید گفت در درجه اول، تعادل در سطح تحلیل نویسنده وجود ندارد. نویسنده خود اذعان می کند که ایران توان مخفی کاری اندکی برای ساخت سایت های جدید دارد. اما همچنان بر فوری بودن خطر تأکید می کند و این در حالی است که آژانس انرژی اتمی بر صحت فعالیت های هسته ای صلح آمیز ایران صحه گذاشته و بازرسان آژانس هم به طور دائم از ایران بازدید می کنند.

دوم و در همین ارتباط، نویسنده بار دیگر به نوعی در تعارض سنتی و ساده انگارانه نئومحافظه کاران در نگاه به قدرت نامحدود آمریکا در پیشبرد اهداف نظامی خود با ابزار جنگ گرفتار شده است. تصوری که منجر به طولانی شدن جنگ عراق و افغانستان شده که در اولی نزدیک به 4500 نیروی آمریکایی و یک تریلیون دلار و شاید بیشتر هزینه گردید. نویسنده با نگاهی سیاه و سفید اینگونه تصور می کند که آمریکا دست به حمله می زند و به راحتی از آن خارج می شود بدون اینکه عواقبی برای آن داشته باشد.

سوم، تناقض نویسنده در برقراری ارتباط با افکار عمومی آمریکا و جهان با ژست های حقوق بشری در زمینه چگونگی پایین آوردن تلفات حمله است که خود به نوعی چالش اصلی نئومحافظه کاران برای ورود به جنگ است. به عبارت دیگر، حل معمای ورود به جنگ برای اقناع افکار عمومی در شرایطی که تمایلات جنگ طلبانه در آمریکا در حداقل ممکن است.

چهارم، کنترل چالش های احتمالی یک حمله نظامی در سطح منطقه است. در اینجا کروینگ سعی دارد نشان دهد که آمریکا می تواند عواقب یک جنگ محدود را از لحاظ مدیریت بحران در سطح منطقه کنترل کند. او چالش های حمله را به خطر افتادن امنیت آمریکا و نظام بین المللی، افزایش رکود اقتصاد جهانی و از زاویه تاثیر بر سیاست داخلی ایران مورد بررسی قرار می دهد.

او ابتدا دیدگاه منتقدین حمله را اینگونه دسته بندی می کند:

1- در صورت حمله، ایران ممکن است به نیروهای آمریکایی و متحدان آن در منطقه و مناطق مسکونی خلیج فارس و حتی اروپا حمله موشکی کند. 2- ایران می تواند نیروهای متحد خود در منطقه را علیه غرب به عنوان یک نیروی بازدارنده بسیج کند، مسائل قومی در عراق را دامن بزند و تحولات اخیر جهان عرب را تحت تأثیر قرار دهد که این مسئله می تواند اسراییل و کشورهای عربی متحد آمریکا در منطقه را وارد جنگ با ایران کند.
3- متحدان قدرتمند ایران یعنی چین و روسیه ممکن است به این سیاست آمریکا واکنش نشان دهند.
4- ایران تهدید خود در مورد بستن تنگه هرمز را عملی می کند و این منجر به افزایش قیمت جهانی نفت در شرایط رکود اقتصادی جهان می شود.

اما کروینگ استدلال می کند که مسائل فوق قطعی نیستند و اینکه آمریکا توان این را دارد که عواقب مسائل فوق را کاهش دهد. ضمن اینکه آمریکا نیازی ندارد که حکومت در ایران را تغییر دهد و از این لحاظ می تواند به حکومت اطمینان دهد که تنها قصد نابود کردن برنامه هسته ای ایران را دارد.

اما بنظر نویسنده به هر حال ایران به انحاء مختلف دست به اقدام متقابل از طریق نیروهای متعارف خود خواهد زد. در این صورت، آمریکا باید پرسنل نظامی غیر ضروری خود را از منطقه خارج کند. نیروهای خود را در زیر زمین نگه دارد که در هنگام حمله کمتر آسیب پذیر باشند و راه حل هایی از این قبیل. در اینجا واشنگتن باید خطوط قرمز خود را برای ایران مشخص کند که اگر از آن ها بگذرد با حمله همه جانبه روبه رو خواهد شد. بعد از حمله هم آمریکا باید به سرعت از عواقب حمله و شیوع احتمالی جنگ در منطقه بکاهد. در اینجا واشنگتن می تواند تل آویو را همانند جنگ اول خلیج فارس (1990) قانع کند که پاسخ متقابل به ایران در صورت حمله ایران ندهد (اشاره نویسنده به پرتاب موشک های صدام حسین به اسرائیل است).

نهایتاً اینکه، آمریکا می تواند با بازکردن ذخایر استراتژیک نفتی خود از عواقب منفی افزایش قیمت نفت بکاهد و متحدان عربی خود در منطقه خلیج فارس را قانع کند که بر افزایش تولید نفت اقدام کنند. در اینجا مطمئناً کشورهایی مثل عربستان با آمریکا همراه می شوند. چون خود بطور ضمنی خواهان حمله به ایران هستند و اینکه آمریکا با ایجاد ائتلاف و اجماع بین المللی می تواند از عواقب احتمالی شیوع بحران در منطقه و جهان بکاهد.

اما نویسنده واقعیت های زیادی را در این قسمت نادیده می گیرد. نخست، برای ایران حمله "محدود" آمریکا با حمله "همه جانبه" تقریباً یکی است و این اعلام جنگ در سطح منطقه خواهد بود. یعنی جایی که نقطه امتیاز ایران است و توانایی هدایت جنگ نامتقارن در سطح گسترده ای را دارد. استراتژی دفاعی ایران بر "امنیت به هم پیوسته" قرار دارد. یعنی ناامنی برای ایران، ناامنی برای منطقه. لذا ساده انگارانه است که تصور شود حکومت در ایران به خاطر حفظ پایه های خود حمله محدود آمریکا را بی پاسخ خواهد گذاشت. خصوصاً که حمله به تأسیسات اتمی ایران باشد که از مشروعیت ملی و ژئواستراتژیک برای ایران برخوردار است و دفاع از آن خود به نوعی به مشروعیت حکومت وابسته است.

دوم، نویسنده با طرح این مسئله که آمریکا سیاست تغییر رژیم را دنبال نخواهد کرد سعی دارد برنامه هسته ای ایران را صرفاً یک برنامه حکومتی جلوه دهد. در حالیکه آخرین آمارها که توسط مؤسسات غربی انجام شده نشان می دهد که اکثریت مردم ایران از برنامه هسته ای صلح آمیز ایران حمایت می کنند. درهمین ارتباط، نویسنده کاملاً مسئله بسیج عمومی و واکنش مردم نسبت به حمله آمریکا را نادیده می گیرد و از درک این نکته غافل می شود که برای حکومت در ایران هیچ راهی برای ایجاد انسجام داخلی بهتر از مقابله با دشمن خارجی نیست.

سوم، نویسنده اساساً جنبه ژئوپلیتیک و سیاسی برنامه هسته ای ایران را نادیده می گیرد و بر جنبه نظامی آن تأکید می کند. غافل از اینکه "منطقه ای کردن" برنامه هسته ای ایران دقیقاً در جهت تأثیرگذاری آن بر سیاست منطقه ای با هدف "بازدارندگی سیاسی-امنیتی" بوده است. لذا بر خلاف تحلیل نویسنده، حمله نظامی آثار شدید منطقه ای و جهانی خواهد داشت و لذا آنگونه که نویسنده می پندارد آمریکا به سرعت قادر به کنترل آن نخواهد بود.

چهارم، نویسنده اتحاد و ائتلاف اعراب منطقه با آمریکا در شرایط حمله را بسیار غیر واقع بینانه در نظر می گیرد. درست است که اعراب از برنامه هسته ای ایران نگران هستند اما مطمئناً موافق شیوع جنگ در منطقه نخواهند بود. چون آنها را بطور مستقیم درگیر می کند و منجر به بی ثباتی و فرار سرمایه ها از منطقه می شود. در اینجا تحریم های سخت شاید بیشتر مورد توجه آن ها باشد که از لحاظ اقتصادی هم به نفع آن ها است. از سوی دیگر، در شرایط کنونی رژیم های عربی و بخصوص عربستان، خود نگران تأثیر ناآرامی های ناشی از تحولات جهان عرب بر سیاست داخلی خود هستند و لذا احتمال آن کم است که با ماجراجویی جدید نظامی آمریکا همراه شوند که خود منجر به بی ثباتی بیشتر در منطقه خواهد شد. این مسئله خود ناشی از عدم درک نویسنده از چگونگی واکنش اعراب در شرایط بی ثباتی و تنش است. مثلا اعراب محافظه کار در ابتدا از لشگرکشی آمریکا به عراق در 2003 استقبال کردند ولی همزمان با رشد اندیشه های ضد آمریکایی در سطح افکار عمومی منطقه که مشروعیت رژیم ها را به چالش کشید خواهان خروج آمریکا از منطقه شدند.

پنجم، یک حمله نظامی بر خلاف دیدگاه نویسنده، منافع و امنیت ملی آمریکا را تأمین نخواهد کرد. چون خود منجر به بی ثباتی در منطقه در شرایطی می شود که آمریکا نیروهای خود را از عراق خارج کرده و قصد دارد از افغانستان تا سال 2014 خارج شود. مگر اینکه نویسنده اعتقاد داشته باشد بی ثباتی و تنش فزاینده در منطقه به نفع منافع ملی آمریکا است. همچنین نویسنده بحث می کند که می توان رژیم اسراییل را قانع کرد که به ایران حمله نکند. اما از واقعیت های سیاسی منطقه ای غافل می شود و اینکه ایران عراق نیست و اسراییل هم برنامه هسته ای ایران را به اصطلاح یک "تهدید وجودی" فرض کرده و همانند موضوع عراق در نظر نمی گیرد. حمله متقابل به اسراییل دقیقاً امتیاز ایران برای تحت تأثیر قرار دادن مسائل منطقه ای خواهد بود. مقامات ایرانی هم همواره بر آن تأکید کرده اند.

ششم، نویسنده ایجاد ائتلاف و اجماع در سطح جهانی را بسیار ساده فرض کرده است و تعمداً بحث نکرده که اگر قرار بود اجماعی صورت گیرد تا به حال انجام می شد. این مسئله ناشی از عدم درک نویسنده از محدودیت های قدرت آمریکا در سطح جهان است و اینکه علت مخالفت جامعه جهانی با آمریکا در استفاده از زور برای جلوگیری از "یکجانبه گرایی" این کشور است که خود دقیقاً تهدیدی برای امنیت جهانی است. بر همین مبنا است که نویسنده حتی یکبار هم در مقاله خود از نقش اتحادیه اروپا یعنی متحد اصلی آمریکا برای حل مسئله نام نمی برد. چون اساسا به آن اعتقادی ندارد. در واقع کروینگ یک جانبه گرایی آمریکایی را در شرایطی ترویج می کند که جهان شدیدا متمایل به چند جانبه گرایی است.

سوم، زمان حمله که نهایتاً نویسنده زمان فعلی را برای حمله مناسب می داند

در اینجا نویسنده، بحث اصلی مخالفان حمله را مطرح می کند که می گویند چنین حمله ای برنامه هسته ای ایران را به طور کامل نابود نمی کند و اینکه آمریکا توان سیاسی و نظامی لازم برای حمله مجدد را ندارد و این تنها باعث تأخیر در یک امر اجتناب ناپذیر می شود. نتیجه اینکه عواقب حمله غیرقابل پیش بینی و مهمتر اینکه یک راه حل نظامی می تواند ایران را به سمت تسلیحاتی کردن برنامه هسته ای خود سوق دهد.
در اینجا نویسنده بحث می کند که به هر حال ایران طبق گزارش آژانس انرژی اتمی گام های مهمی به سوی تسلیحاتی شدن برداشته اشت و تنها زمانی متوقف می شود که آمریکا وارد عمل شود و برنامه هسته ای ایران را کاملاً نابود کند. نویسنده بحث می کند که عامل "زمان" برای آمریکا بسیار ارزشمند است. چون یک حمله نظامی می تواند حداقل فعالیت های هسته ای ایران را چند سال به عقب بیاندازد یا حتی همانند مورد حمله به عراق 1981 و سوریه 2007 که توسط اسرائیل صورت گرفت منجر به توقف کامل آن شود.

چهارم بحث دیگر نویسنده تأثیر حمله بر سیاست داخلی ایران است.
او می گوید استدلال منتقدین این است که حمله منجر به تثبیت قدرت اصول گرایان خواهد شد.اما از نظر نویسنده این مسئله دیگر دیر شده و آن ها همین الان هم در رأس قدرت هستند و اینکه یک حمله نظامی حتی می تواند به نیروهای مخالف حکومت فضای لازم را برای فشار به حکومت بدهد. اما به هر حال آمریکا نباید اولویت منافع آمریکا را فدای مسائل سیاست داخلی ایران و در جلوگیری از دسترسی ایران به تسلیحات اتمی کند.

اما نویسنده در این قسمت نیز نگاه واقع بینانه ای به موضوع نداشته و در مواردی دچار تناقضات و اشتباهات آشکار شده است. نخست، واکنش افکار عمومی منطقه ای و بین المللی را دست کم می گیرد و اینکه می توان به راحتی حمله کرد و از بحران خارج شد. نویسنده این امر را کلا نادیده می گیرد که برنامه هسته ای صلح آمیز ایران در نزد افکار عمومی منطقه و جهان بهرحال از درجه ای از مشروعیت برخوردار است.

دوم، نویسنده بیش از اندازه بر تم تسلیحاتی برنامه هسته ای ایران تأکید می کند. اینکه بگوید حمله منجر به خروج ایران از NPT و حرکت به سوی بازدارندگی می شود با سیاست های ایران که خواهان ادامه فعالیت های هسته ای اش در چارچوب مقررات آژانس انرژی اتمی و NPT است هماهنگ نیست. این دیدگاه اساساً یک دیدگاه ارتدوکسی آمریکایی است. ضمن اینکه نویسنده در اینجا، بر جنبه منفی گزارش های آژانس انرژی اتمی بیش از حد تأکید می کند.

پنجم، درمورد به تأخیر انداختن یا توقف کامل برنامه هسته ای ایران با استفاده از مثال های عراق و سوریه:

نویسنده بر اهمیت و گستردگی برنامه هسته ای ایران توجه نمی کند که از لحاظ پیشرفت تکنولوژیکی، بومی بودن، نیروهای آموزش دیده و غیره قابل مقایسه با آن کشورها نیست. نویسنده خود در جایی که می خواهد بر فوری بودن خطر تاکید کند اذعان می کند که برنامه هسته ای ایران بسیار پیشرفته بوده و به نقطه بدون بازگشت رسیده است. یعنی ایران توانایی های لازم را بدست آورده است.

چهارم، نویسنده در حالی زمان فعلی را برای حمله مناسب می داند که آمریکا در بدترین زمان ممکن برای حمله قرار دارد. یعنی در شرایطی که نیروهای خود را از منطقه خارج می کند و اقتصاد آمریکا و جهان در رکود گسترده ای قرار دارد.

پنجم، اما مهمترین انتقاد به نویسنده در این بخش، مربوط به عدم درک او از واکنش داخلی در ایران است. مطمئنا گروه های منتقد به دلیل ماهیت ملی بودن و ارزش ژئوپلتیک برنامه هسته ای ایران و همچنین تاکید بر ضرورت عدم مداخله خارجیان در امور داخلی از یک راه حل نظامی استقبال نمی کنند. هر آگاه سیاسی مسائل داخلی ایران درک می کند که ورود مخالفین به این مسئله به معنای "خودکشی سیاسی" برای آن ها خواهد بود. افرادی مثل کروینگ از اهمیت تقدس مبارزه با نیروهای خارجی در فرهنگ ملی ایران کاملاً بی خبر هستند. این امر، خود را در قضیه اتهام ترورسفیر عربستان علیه ایران به خوبی نشان داد. ضمن اینکه تناقض دیگر نویسنده این است که از یک سو می گوید آمریکا باید از نیروی های داخلی مخالف استفاده کند و از سوی دیگر تاکید می کند که آمریکا با اولویت دادن منافع ملی خود هیچوقت نباید خود را فدای آن ها کند. در اینجا نویسنده بار دیگر اسیر تناقض سنتی نئومحافظه کاران در برقراری تعادل بین منافع و ارزش های آمریکایی می شود و طبق معمول آنها حفظ منافع را ارجح می داند.

نهایتا کروینگ با ارائه مباحث فوق نتیجه می گیرد که حمله در شرایط حاضر بهتر از تحمل درد هسته ای شدن ایران در آینده است و اینکه یک حمله موفقیت آمیز مزایایی دارد: 1- منجر به متوقف شدن تلاش ملت های دیگر منطقه برای هسته ای شدن می شود و به تبع مانع از اشاعه هسته ای می شود. 2- مانع از برخورد احتمالی ایران و اسراییل می شود که خطرات زیادی از لحاظ عدم توانایی آن ها در کنترل بحران خواهد داشت. 3- حمله حساب شده آمریکا مانع از چشم انداز یک ایران دارای تسلیحات اتمی می شود که با امنیت ملی آمریکا در تضاد است.
از نظر نویسنده مقاله آمریکا باید بین یک جنگ متعارف و یک جنگ اتمی احتمالی با ایران یکی را انتخاب کند. راه حل نویسنده حمله جراحی گونه (محدود) نظامی، جلوگیری از اقدامات متقابل انتقامی، کاهش سریع شیوع بحران است.

در قسمت نتیجه گیری مقاله هم نویسنده بار دیگر بر تحلیل ساده انگارانه و مطلق خود تاکید می کند. چون همچنان مشخص نیست که آمریکا چگونه می خواهد حمله کند، همزمان از عواقب اقدامات تلافی جویانه ایران بکاهد و سریعا جلوی بحران را بگیرد. همچنین نویسنده با نگاهی سیاه و سفید جنگ را یک امر اجتناب ناپذیر می پندارد و از اهمیت ابزار دیپلماسی و تعامل برای حل مسئله کاملا غافل می شود. این در حالی است که جامعه بین المللی شامل اتحادیه اروپا، روسیه، چین و قدرتهایی همچون ترکیه، برزیل، هند، و حتی دولت فعلی آمریکا، البته با روش خاص خود، خواهان گفتگو و مذاکره با ایران بوده و بارها بر بی فایده و غیر ضروری بودن جنگ تاکید کرده اند.

[url=http://www.tabnak.ir/fa/news/215238/%D8%AD%D9%85%D9%84%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%AF%D8%AA%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%88%DB%8C-%D9%85%D9%85%DA%A9%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%A2%D9%82%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D9%88%DB%8C%D9%86%DA%AF]منبع[/url]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
فردا صورت می گیرد؛'

آرایش جنگی ایران برای بستن احتمالی تنگه هرمز

اکونیوز:نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران ، فردا در آخرین روز از رزمایش دریایی ولایت 90 ، آرایش تاکتیکی جدیدی را اجرا می کند که بر اساس آن ، تردد هر گونه شناور از تنگه هرمز در صورت اراده این نیرو غیر ممکن خواهد بود .


به گزارش خبرگزاری اقتصادی ایران(econews.ir)،فردا بخش گسترده ای از یگان های سطحی ، زیر سطحی و هوادار نیروی دریایی ارتش که تا مدار 18 درجه شمالی گسترش یافته اند ، [color=blue]به منظور اجرای فاز پایانی این رزمایش ، آرایش تاکتیکی جدیدی را اجرا می کنند که بر اساس آن ، تردد هر گونه شناور از تنگه هرمز در صورت اراده این نیرو غیر ممکن خواهد بود . [/color]



http://www.econews.ir/fa/news/156894/%D8%A2%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B4_%D8%AC%D9%86%DA%AF%DB%8C_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86_%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C_%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D9%86_%D8%A7%D8%AD%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%84%DB%8C_%D8%AA%D9%86%DA%AF%D9%87_%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%B2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اقا من یکم نگران شدم وقتی دیشب این خبر رو شنیدم.... icon_arrowd انشاءالله شاهد عملی احمقانه از طرف امریکایییها نباشیم. icon_eek

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[b]جنگ سرد، جنگ سرد كه ميگن همينه[/b]

حال اين آمريكايي ها و اعراب رو با اين كار مي گيريم ولي.....

ولي ش رو ول كنيم(ديپلماسي حال به هم زن)

ميگم اين كار هاي اين چنين انقلابي عرب هاي حسود و غربي هاي مغرور را كمي تا قسمتي ابري متحدتر نمي كند؟

البته يه جورايي اين پيام رو به انقلابيون منطقه مي رسونه كه [b]نه شرقي و نه غربي فقط فقط جمهوري اسلامي[/b]

آمريكايي ها اگه مي تونستن كه اصلا 10 سال پيش يه كاري مي كردند نه الآن، با اين وضع بحران زده شون، با كدام متحد مي خواهند غلطي بكنند، غرب ، شرق ، عرب icon_eek icon_eek :mrgreen: icon_arrowd

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط FLANKER
      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385294.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385295.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385335.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385333.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385300.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385309.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385302.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385304.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385306.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385307.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385334.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385336.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385337.jpg

      http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M385338.jpg
    • توسط Navard
      سخنی با خوانندگان محترم:
      در مطلب پیش رو سعی بر این شده که به مختصری از شرایط فرهنگی و اجتماعی و تاریخی اعراب پیش از اسلام پرداخته شود. در این نوشته اصل بر رعایت صداقت تاریخی و امانت است و در گرداوری آن از منابع با عقاید گوناگون کمک گرفته شده است. گرد آوری مطالب تاریخی هیچ گاه خالی از اشتباه نیست، علی الخصوص که این مطالب در رابطه با مسائل حساسیت بر انگیز مذهبی باشد. در نتیجه از دوستان خواننده این مطلب درخواست میشود درصورت وجود اشتباه، به منظور تکمیل و اصلاح این مطلب بنده را یاری کنند.
       

      پیشگفتار:
      سرنوشت پیامبران و قومشان و نتایجی که از آن کسب کرده اند را میتوان یکی از مهمترین نشانه های حقانیت آن ها به حساب آورد. این نتایج بعضا چنان معجزه آسا و خیره کننده هستند که در حالت معمول موارد مشابهی برای آنها یافت نمی شود. برای نمونه مسیح (ع) در دل امپراطوری قدرتمند روم شرقی به پیامبری رسید. در سرزمینی که تعداد نامعلوم خدا توسط مردم پرستیده میشد و پیامی که آورد چنان در دل ها رسوخ کرد که در مدت کمتر از چند سده مسیحیت در سه قاره گسترش یافت! از حبشه در آفریقا گرفته تا امپراطوری قدرتمندی چون روم که روزی دشمن مسیحیت بود و همچنین طیف کثیری از اقوام در خاورمیانه و ...! در اسلام نیز ما با چنین پیشرفت معجزه آسایی رو به رو هستیم. محمد (ص) در سن چهل سالگی در جامعه ای بدوی به پیامبری برگزیده شد که جز غارت و ستیز دستاوردی نداشتند و هر روز به بهانه ای با یکدیگر در جنگ بودند و شعرا و نام آوران عرب روزگاری برای بدست آوردن شرافت، خود را به پای پادشاهان ایران و روم می انداختند. در شبه جزیره عربستان اگر در جایی تمدنی دیده میشد به پاس قرابت با ایران یا روم بود. و از دست آورد هایشان در آن ادوار، جز پاره ای از روایات افسانه گونه چیزی بجا نمانده است. در چنین محلی که محمد(ص) شدیدا زیر فشار فرهنگی و البته فشار عوامل ثروت و قدرت  در مدت کمتر از سیزده سال توانست بنیان نخستین حکومت اسلامی را در یثرب بنا نهد که تا پایان عمر ایشان این حکومت به چنان وسعت و قدرتی رسید که در سرحدات خود به تقابل با روم شرقی می‌پرداخت.
       
      قسمت اول: قبیله و معنای متفاوت آن در بین اعراب
       

       
      اعراب از قبل اسلام در پهنه ی وسیعی از خاورمیانه حضور داشتند. و بر خلاف تصور عموم مردم، فتوحات پس از اسلام به تنهایی سبب استقرار آن ها در این پهنه نشد. در تاریخ موجودیت اعراب با سامی نژاد ها گره خورده است. این حضور آنقدر چشمگیر بود که رومیان و یونانیان مناطق عرب نشین را به سه ناحیه عربستان خوشبخت و عربستان بیابانی و عربستان سنگی تقسیم کرده اند که حدود این مناطق از دریای سرخ و شبه جزیره عربستان شروع شده و از سویی به مرز های روم آن روزگار در شامات رسیده و در سوی دیگر در عراق امروزی به رود فرات ختم می شود. در رابطه با وضعیت اعراب قبل اسلام باید به این موضوع اشاره کرد، پیشینه تاریخی که برای آنها ذکر شده به ۲۰۰ سال قبل از سال عام الفیل محدود می شود. عام الفیل همان سالی است که گفته میشود محمد(ص) در آن دیده به جهان گشود. البته این بدان معنا نیست که اعراب قبل از آن موجودیت خارجی نداشته اند‌. برای مثال در دبیره های هخامنشی از آن ها بعنوان خراج گذاران عصر داریوش بزرگ یاد شده است. اما آنچه از این گفته پیداست، اعراب تهی از پیشینه تاریخی و تمدنی غنی بودند و آنچه در آنها یافت می‌شد در حقیقت از هم نشینی و یا دست درازی دیگر اقوام بود. این همان زمانیست که قرآن از آن به عنوان دوره جاهلی اعراب یاد می‌کند.
       

       
      نگاره ای از سرباز ساتراپی عربیا در مقبره خشایارشا، واقع در نقش رستم که بصورت نمادین به شکل یکی از ستون های شاهنشاهی به نمایش در آمده است.
       
      با نگاهی به زندگی اعراب در آن اعصار می توان دریافت که تفاوت عمده‌ای میان نوع زندگی آنان با زندگی مردم ایران و روم و حتی در نزدیکی آنها با دولت های نچندان نامی حبشه دیده میشد. در آن روزگار ایران و روم حکومت مرکزی داشتند حکومتی که تمام شؤون جامعه را از حیث قانون و عمل به قانون و وادار کردن همه به تابعیت از آن در دست داشتند و تمام زوایای آن جامعه زیر سلطه نظامی واحد قرار گرفته بود، به طوری که در هر گوشه آن وجود حکومت مرکزی احساس می‌شد. این در حالی بود که در جزیرة العرب در هر ناحیه ی آن، مردم بر پایه نسبت خانوادگی مشترک به عنوان یک قبیله گرد آمده بودند و هر یک در جغرافیای حضور خود اعمال قدرت می‌کردند. هیچ قبیله‌ای بر دیگری اعمال نفوذ نداشت مگر در داد و ستد و جنگ! جنگ بین قبایل هم نامنظم بود و بیشتر به دعوایی نامنظم و خانوادگی شباهت داشت. این مطلب نشانگر پراکندگی و تضاد بسیار عمیق بین قبایل است. باید گفت برای وحدت در میان یک امت فرهنگی لازم است که نقاط مشترک آنها را در خود جمع کرده و مردمی را گرد هم بیاورد. در شبه جزیره عربستان چنین تفکر یکنواختی وجود نداشت و هدف واحدی برای آنها مطرح نبود. در کنار کعبه هر قبیله بتی مخصوص به خود داشت و بدین ترتیب حتی در این زمینه هم تضاد و خودبینی دیده می‌شد. شرایط سخت و طاقت فرسای جزیرة العرب بر این اختلاف دامن می‌زد. مناطق حاصلخیز و دارای آب محدود و با فاصله زیاد از هم بودند. راه‌های محدودی وجود داشت که آنها هم زیر سلطه راهزنان دیگر قبایل بوده و تحت نفوذ قدرت های خارجی اداره میشد.
       

       
      در این شرایط دشوار اگر قبیله‌ای قادر بود تا چراگاهی را از چنگ دیگری در آورد این کار را بی درنگ می‌کرد. هیچ قبیله ای از این نظر در امنیت نبود و جنگ های بسیار با دلایل ساده و بعضا نا مأنوس بین آن ها رخ می داد. مشخص است که جنگ یکی از رایج ترین اعمال در بین آن ها بود آن چنان که عده ای برای کسب شهرت و آزمون جنگاوری خود مسیر نزاع را هموار میکردند. این جنگ از سر منع ازدواج یک زوج در دو قبیله می‌توانست شکل بگیرد تا بر سر شرایط تجارت و پاسداری از کاروان ها و ... که البته همانطور که گفته شد هیچ کجای آن به جنگ نمی‌ماند و بیشتر به یاغی گری و غارت و دعوای عشیره ای شباهت داشت. در نتیجه از این حیث قبیله جایگاه ویژه‌ای پیدا میکرد. بقای افراد به بقای قبیله گره خورده بود. هر کسی را با قبیله‌اش می‌شناختند و در نتیجه خدای این مردم هم در حقیقت قبیله آنها بود و بت ها هم نمادی برای اعلام وجود هر قبیله بودند و هرچه بزرگان این قبیله ها می‌گفتند هم، حقیقت تام برای آن ها محسوب می‌شد. با این اوصاف هرچه افراد یک قبیله زیادتر بود افتخار آن هم بیشتر میشد. این افراط تا آنجا پیش رفت که در سوره تکاثر قرآن، خداوند خطاب به مشرکان می گوید که آنها به منظور بزرگ نشان دادن تبار خود حتی دست به شمارش مردگان خود می‌زدند. نعمان در خطاب به پادشاه وقت ایران گفت که جز عرب کسی به نسب خود آگاهی ندارد و جز عرب از هر کسی اجدادش را بپرسی آنها را نمی‌شناسد. در حقیقت گذشتگان و نژاد چیزی نبود که اعراب بتوانند اشتباهی هر چند سهوی را به آنها نسبت دهند. شاید تا اینجا مطلب روشن شده باشد که پیامبر اسلام چه کار دشواری در پیش داشت. بخصوص وقتی بدانیم یکی از مهمترین اقدامات پیامبر مقابله با همین برتری جویی نژادی بوده است‌. عملا هر قدمی که به جهت آگاهی و یا مخالفت با سنت های گذشتگان آنها برداشته میشد، از نظرشان نوعی توهین تلقی میگردید. شاید جالب باشد بدانید که بت پرستی اعراب نیز ریشه در همین افراط دارد! یعقوبی در تحلیل خود از بت پرستی و عوامل آن می‌گوید:«بت پرستی از هنگامی آغاز شد که وقتی یکی از مردم می‌مرد، اقوام او مجسمه‌ای از وی ساخته و به یاد او آن را محترم می‌داشتند فرزندان آنها پس از سال‌ها گمان کردند که این‌ها خدایان آنان هستند» . شاهد این امر می‌تواند سخن مشرکین با پیامبر (ص) باشد که می‌گفتند:
      این بت ها اقوام گذشته هستند که مطیع خدا بوده و ما صورتی از آنها ساخته و عبادتشان می‌کنیم. در مورد سه بت مشهور یعوق و یغوث و نسر گفته شده: از قوم نوح بودن و افرادی صالح بودند و بعدها مجسمه آنان به صورت بت درآمد. در مورد لات نیز گفته شده او در واقع مرد صالحی بوده است که غذا برای حاجیان درست می‌کرده وقتی او مرد، تمثالی از او درست کردند و بر آن بنایی ساخته‌اند و اسمش را بیت الربه نهادند. ابن قیم می‌گوید؛ تعظیم مردگان سبب شد تا کم کم صورت هایی از آنها به شکل بت ساخته شود. زمانی که محمد(ص) مکه را فتح کرد در درون آن ۳۶۰ بت وجود داشت. در حقیقت ما با سرزمینی طرف هستیم که ۳۶۰ اعتقاد و ۳۶۰ تضاد در آن میتوان شمارش کرد!
       

       
       اوضاع اعراب از ابتدا این گونه نبود. اعراب شهر مکه خود را از نسل عدنان می‌دانستند، که در نتیجه نسب آنها به اسماعیل (ع) باز میگشت. از این گفته مشخص است که نخستین اعراب موحد بودند اما به تدریج به سوی شرک گرایش پیدا کردند. از این منظر اعراب مکه در کنار بنی اسرائیل بودند که به دین حضرت ابراهیم گرایش داشتند و در حقیقت ریشه نسبی مشترک در آن ها می توان یافت. در سال‌های مانده به بعثت پیامبر، افرادی در بین اعراب پیدا شده‌اند که خواهان بازگشت به دین ابراهیم بودند. آنها شروع به تبلیغ علیه اعتقادات آن روزگار اعراب کردند. از معروف‌ترین این افراد ورقة بن نوفل بود که در جستجوی دین خدای یگانه به این سو آن سو رفت و در نهایت مسیحیت را پذیرفت. زید بن عمر شخص دیگری بود که به روایت تاریخ در بین اعراب از بازگشت به آئین ابراهیم سخن گفت. بسیاری از رسوم مشرکین مکه همان چیزی بود که ابراهیم به اجدادشان آموخته بود ولی آنها آنرا شرک آلود کرده بودند. برای مثال اعراب جاهلی نیز به رسومی چون ختنه و کفن و دفن میت و ازدواج نکردن با محارم و حج بیت الله الحرام معتقد بودند. آنها حتی شعار معروف تلبیه را نیز داشتند اما آن را به نوعی شرک آمیز کرده بودند. ( تلبیه همان شعار لبیک اللهم لبیک لاشریک ... است که حاجیان در حین طواف خانه خدا می‌گویند). اعراب جاهلی به افرادی از خود که ختنه کرده و به حج می رفتند حنیف میگفتند . این در حالی است که به پیروان حضرت ابراهیم در گذشته حنیف گفته میشد! این بدان معناست که این کلمه از گذشته های دور در بین اعراب زبان به زبان چرخیده و تغییر معنا یافته است.
       
       
      قبیله قریش زادگاه قدرت
       
      قریش نامی آشنا و از پر نفوذترین قبایل در میان عرب بوده و بعد اسلام نیز تا قرن‌ها بر جهان اسلام حکومت کرده است. خلفا تا پیش از امپراتوری عثمانی همیشه قریشی بودند. اعراب کسانی را که از نسل مضر بن کنانه باشند را قریشی می گویند. در علم تبارشناسی عرب نیای مضر بن کنانه به اسماعیل (ع) باز میگردد. قریش در آن دوره از آنجا که امور حج را بر عهده داشت به شهرت و ثروت زیادی رسید. امور کعبه در دوره ای به قصی و هاشم و سپس به عبدالمطلب که همه از نسل مضر بودند سپرده شد. در دوران قصی مراسم حج  شکل جدیدی به خود گرفت و این تغییرات زمینه ساز قدرت یافتن قریش در بین دیگر قبایل عرب گردید. در این ایام مردم عرب از نقاط دور دست به این مکه می آمدند تا هم به تجارت بپردازند و هم خدایان پر تعداد کعبه را پرستش کنند. بنوعی مکه و کعبه آن میعاد گاه اعراب بود. در این شهر بازار هایی بر پا میشد که از غرب و شرق عالم تجار به آن رجوع می کردند. راه تجاری مهمی از روم شرقی به یمن و در نهایت به هند ختم می شد که این مسیر از قطب های اقتصادی آن روزگار محسوب می شد که البته نکته مهم برای ما این است که شهر های مکه و یثرب هم در مسیر آن رونق یافته بودند.
       

       
       در بین قریش طایفه بنی هاشم به طور خاص که پیامبر اسلام نیز از آنان بود دارای مقبولیت و شهرت بیشتر گردید. همان طور که گفته شد بعد هاشم، عبدالمطلب زمام امور حج را بر عهده گرفت. وی پدر بزرگ پیامبر اسلام است و او از اعرابیست که قبل اسلام طبق سنت خاندان خود به دین حنفیت معتقد بود و خدای یکتا را می پرستید. عبدالمطلب بعد مرگ والدین محمد(ص) سرپرستی او را پذیرفت و در نتیجه آن محمد(ص) در محیطی با اعتقادات دین حنفیت زندگی میکرد.
       
      از تاریخ چنین بر می‌آید که قریش در میان اعراب به شرافت و عزت معروف بوده و معمولاً با عناوینی چون «آل الله» و «سکان حرم الله» خوانده می‌شدند و مردم آنها را به عنوان بزرگ و شریف قبول کرده بودند. باید افزود که این شهرت در همه طوایف قریش نیست، بلکه تنها در خاندان قصی و بعد از او خاندان هاشم و عبدالمطلب بود چرا که وجود این افراد در نهایت سبب شهرت قریش گردید.
       
      هنگام ظهور پیامبر اسلام در میان طایفه های قریش، از بنی هاشم عباس بن عبدالمطلب مسئولیت آبرسانی به حجاج را بر عهده داشت و از طایفه بنی امیه، ابوسفیان ریاست سپاه قریش را بر عهده داشت. این جبهه بندی در میان قریش تا قرن ها بعد ادامه پیدا کرد. البته باید توجه شود که طوایف دیگر از قریش هم بودند که نقشی در امور حج داشتند اما نقش آنها به پر رنگی دو طایفه نامبرده نبود.
       

       
      دیگر قبایل عرب متوجه عظمت کعبه و نقش آن در فزونی قدرت قبیله قریش شدند در نتیجه برخی از آن ها در مناطق خود نیز کعبه هایی ساختند تا قبیله خود را برای رفتن به مکه بازدارند. این کعبه ها از بسیاری از جهات همچون وجود سنگی مانند حجر الاسود(سنگ سیاه) تا ارکان کعبه به آنچه در مکه بود شباهت داشتند. برای مثال در یمن پرستشگاهی در شهر غَیمان قرار داشت و «حجر الأحمر» یا سنگ سرخ در آن استفاده شده بود و همچنین کعبه ی شهر العَبلات در جنوب مکه، که «حجر الأبیض» یا سنگ سفید داشت!
       
      ادامه دارد ...
       
      این مطلب برای انجمن mililtary.ir  گرداوری شده و هر گونه برداشت از آن با ذکر نام نویسنده و این انجمن بلامانع است. 
       
      نویسنده و گرداورنده: Navard 
       
      منابع و ماخذ:
       
      کتاب تاریخ سیاسی اسلام(جلد1) / نویسنده: رسول جعفریان
      کتاب گنجینه تاریخ ایران(جلد نهم)/ نویسنده: عبدالعظیم رضایی
      کتاب دو قرن سکوت( ویرایش دوم) / نویسنده: عبدالحسین زرین کوب
       
      لینک
       
    • توسط GHIAM
      با استفاده از طول استند موشک فاتح، تونستم ابعاد موشک فتح را به دست بیاورم. موشک فتح دارای طول 6.5 متر و قطر 40 سانتیمتر است. این موشک نسبت به فاتح110 حدودا 2.30متر کوتاهتر و 20 سانتیمتر قطر کمتری دارد.  
      هیچ گونه اطلاعاتی از جنس موتور و جنس بدنه موشک وجود ندارد. اما احتمالا فتح موشکی با وزن 800-900 کیلوگرم، برد  200 - 300 کیلومتر و سرجنگی 150-200 کیلوگرمی باشد. به نظر میر‌سد سپاه قرار است این موشک را جایگزین نسخه های اولیه فاتح 110 کند. هرچند سرجنگی سبکتری نسبت به فاتح دارد برای زدن اهداف نرم از جمله زیرساخت‌های نفتی، مراکز صنعتی، اهداف غیرمقاوم نظامی و ... بسیار موثر است. 
      با توجه به ابعاد و وزن موشک فتح، می‌توان 4 تیره از این موشک را مانند فجر 5 از روی حامل IVECO پرتاب کرد.  
       

       
       

       

       
       
       
    • توسط mehdipersian
      شناور شهید باقری به بالگرد، موشک و پهپاد مجهز خواهد شد 
      فرمانده نیروی دریایی سپاه:

      شناور شهید باقری که در آینده ساخت آن به اتمام می‌رسد، علاوه بر داشتن یک ناوگروه در داخل خود، باند پرواز هم دارد که پهپاد می‌تواند از روی آن حرکت کرده و به پرواز درآید و در بازگشت هم می‌تواند بر روی آن بنشیند.
      شناور شهید باقری با ۲۴۰ متر طول و ۲۱ متر ارتفاع، مجهز به بالگرد، موشک و پهپاد است.
      این شناور به گونه‌ای در حال ساخت است که از روی عرشه آن حدود ۶۰ پهپاد می‌تواند پرواز کند و بنشیند.
      وستانیوز
       
    • توسط amirarsalankhan
      بمب افكن تهاجمي نسل بعد، LRS-B
       
                                 
       
       
      بمب افكن نسل بعد ( NGB، قبلا به نام بمب افكن 2018 شناخته مي شد ) يك برنامه به منظور توسعه يك بمب افكن جديد براي نيروي هوايي ايالات متحده بود. NGB قرار بود تا در حدود سال 2018 و به عنوان يك بمب افكن پنهانكار، مادون صوت، برد متوسط و با قابليت متوسط حمل سلاح وارد خدمت شود و به تدريج جايگزين بمب افكن هاي پير و پا به سن گذاشته (  B-52 Stratofortress  و B-1 Lancer ) گردد. ولي برنامه توسعه NGB با ظهور طرح بمب افكن دور برد تهاجمي سنگين ايالات متحده به فراموشي سپرده شد.
       
         
       
      اين اتفاق زماني افتاد كه در ژوئن 2010 سپهبد Breedlove  در مصاحبه اي بيان كرد كه اصطلاح بمب افكن نسل بعد مرده و از اين به بعد نيروي هوايي بر روي طراحي بمب افكن هاي دور برد تهاجمي كار خواهد كرد كه در آن از سيستم هاي به كار رفته در جنگده هاي F-22 و F-35 استفاده خواهد شد تا بمب افكني مقرون به صرفه و با قابليت هاي استثنايي هر دو جنگنده فوق جهت انجام ماموريت ها طراحي و توليد گردد.
       
             
       
       
      بمب افكن دور برد تهاجمي (Long Range Strike Bomber)
      برنامه توسعه بمب افكن دور برد تهاجمي ( LRS-B ) به معناي واقعي كلمه پنهانكار است! و اطلاعات خيلي كمي از آن منتشر شده است ولي اهميت آن را به خوبي مي توان در رفتار پنتاگون و شركاي صنعتي بزرگ آن احساس كرد.بسياري از كارشناسان معتقدند كه برنامه توسعه اين بمب افكن ساختار نيروي هوايي ايلات متحده را در 20 سال آينده شكل خواهد داد و هر شركتي كه برنده مناقصه توليد اين بمب افكن شود پول پارو خواهد كرد و بازنده نيز مي تواند مطمئن باشد كه جايگاهي در آينده هوانوردي نظامي ايلات متحده نخواهد داشت مگر ان كه معجزه اي كند!
      هر چند امروزه لاكهيد ماريتن به لطف پروژه F-35 آينده خود را در صنعت هوانوردي نظامي ايالات متحده تضمين كرده است و بويينگ نيز به مدد توليدات هوانوردي غير نظامي خود مي تواند از اين بحران عبور كند و تنها نورث روپ است كه چاره اي ندارد و  بايد اين مناقصه را برنده شود تا بتواند با خيال راحت به آينده خود فكر كند
      شناخته ها و ناشناخته ها
      پيش بيني شده 80 تا 100 فروند از اين بمب افكن جديد جايگزين ناوگان فعلي بمب افكن هاي ايالات متحده شود.  
      پنهانكار بودن ،قابليت حمل سلاح هاي هسته ايو داراي بودن هر دو حالت پروازي سرنشين دار و بي سرنشين از الزامات طراحي LRS-B است.قيمت تعيين شده براي هر فروند بمب افكن جديد 550 ميليون دلار در سال 2010 پيش بيني شده و قرار است به جهت كم كردن هزينه ها از فناوري موجود در طراحي ان استفاده شود ولي ساختار طراحي آن بايد به شكلي باشد كه بتواند از تكنولوژي هاي آينده نيز استفاده كند.دو رقيب اصلي در طراحي اين بمب افكن يكي كمپاني  Northrop Grumman, با سابقه طراحي بمب افكن پنهانكار و گرانقيمت B-2 است و ديگري مشاركت كمپاني هاي بويينگ و لاكهيد مارتين با سابقه طراحي جنگنده هاي F-22 و F-35 .همچنين پيش بيني مي شود در اواسط دهه 2020 اولين پروازهاي اين بمب افكن انجام شود.طبق حدس هايي كه كارشناسان مي زنند نيروي هوايي آمريكا به دنبال يك بمب افكن در اندازه اي حدودا نصف B-2 است كه از دو موتور F-135 همانند F-35 سود ببرد.
       
                                              
                                         
                                          پيشران F-135 Pratt  & Whitney
       
      الان همه شما ميگوييد اين كه خيلي كوچيكه، خب مسلما بايد بزرگتر بشه ولي با صحبتي كه رابرت گيتس وزير سابق دفاع انجام داد و به اعضاي كنگره گفت كه قيمت هر فروند 550 ميليون دلار ميشود راه را بر روي بزرگتر شدن اين بمب افكن فعلا بست. و اين نگراني را در بين كارشناسان به وجود آورد كه هر شركتي كه بتواند با حداقل آيتم هاي اساسي يك بمب افكن توليد كند برنده اين مناقصه خواهد بود بدون توجه به نيازهاي اساسي نبردهاي آينده.بنابراين يكسري الزامات از سوي كارشناسان هوانوردي نظامي جهت توسعه LRS-B  پيشنهاد شده است :
      پنهانكاري
      امروزه ميدانيم كه 80 درصد قابليت پنهانكاري به شكل و طراحي هواپيما بستگي دارد و فقط 20 درصد به مواد و تكنولوزي پيشرفته به كار رفته در آن وابسته است. كه همين 20 درصد هم بيشترين هزينه را به خود اختصاص مي دهد. پس يايد تعادل خوبي را بين اين دو بخش برقرار كرد تا هزينه هاي طراحي و توسعه سرسام اور نباشد.
      تعمير و نگهداري
      استفاده از مواد جاذب امواج رادار ساخته شده مي تواند نگهداري اين بمب افكن را بسيار راحت تر كند تا استفاده از موادي كه در لبه تكنولوژي روز قرار دارند و بسيار گران قيمت خواهند بود و نگهداريشان نيز بسيار مشكل است.ولي پلت فرم طراحي نيز بايد به شكلي باشد كه اين پرنده بتواند در 50 سال آينده آسمان ها را همچنان تسخير كند و پذيراي مواد جديد و تكنولوژي هاي نوين نيز باشد.
      قابليت حمل بمب هاي هسته اي
      تصميم گيري در اين مورد بايد همين الان صورت بگيرد، هر چند نيروي هوايي علاقه دارد تا چند سال بعد از توليد بمب افكن ها مجوز حمل سلاح هاي هسته اي را براي آنها صادر كند ولي با توجه به پيشرفت هاي سريع در صنعت هوانوردي نظامي از الان اين پرنده بايد طوري طراحي شود كه حداقل نيمي از آنها از ابتدا قابليت حمل بمب هاي هسته اي و هيدروژني را داشته باشند. و توانايي بازدارندگي ايالات متحده را همچنان حفط كنند.
      كنار گذاشتن طرز فكر شواليه تنها!
      بسياري از مردم فكر مي كنند كه پنهانكاري يعني يك جنگنده پنهانكار به تنهايي و با شجاعت به مانند يك شواليه به مواضع دشمن حمله مي كند و تمامي آنها را نابود ميسازد!! از الان بايد اين تفكر را دور ريخت و يك برنامه جامع جهت حملات پر تعداد بمب افكن هاي نسل بعد در نظر گرفت و تمام سناريوهاي موجود و تهديدات لازم را در آنها پيش بيني كرد تا قدرت واقعي بمب افكن ها و تاثير آنها بر روي مواضع دشمن مشخص شود.
      ساخت يك بمب افكن، نه فقط يك پلت فرم صرف
      در سال هاي بعد LRS-B تنها بمب افكن سنگين ايالات متحده خواهد بود. پس بايد به شكلي طراحي شود كه قابليت باز طراحي بسياري از قسمت هاي آن وجود داشته باشد و بتواند از تكنولوژي هاي آينده نيز به خوبي بهره مند شود. همچنين LRS-B بايد بتواند ماموريت هاي دريايي را نيز به خوبي ماموريت هاي زميني انجام دهد.
      نگه داشتن خلبان در كابين
      با وجود داشتن فناوري پروازهاي بي سرنشين اما ما نبايد در دام اين صحبت ها بيافتيم كه LRS-B بايد تنها قابليت بي سرنشين داشته باشد!، نداشتن خلبان در ميدان نبرد يعني نداشتن حس مسئوليت پذيري و ابتكارات لحظه اي نمي توان از جذابيت هاي فراوان پرنده هاي بي سرنشين گذشت ولي يك بمب افكن سنگين بي سرنشي نياز به حمايت زميني بسيار بيشتري از بي سرنشين هاي فعلي دارد كه اين خود هزينه ها را بسيار بالاتر مي برد.مورد بعدي قابليت ضعيف بي سرنشين ها در سوخت گيري هاي هوايي است كه در حين ماموريت هاي يك بمب افكن دوربرد الزامي است و يك خلبان در هر شرايط آب و هوايي يا زماني به راحتي آن را انجام مي دهد.و در آخر فكر كنيد كه يك بي سرنشين بخواهد بمب هسته اي نيز با خود حمل كند، خيلي فكر خوبي نيست و حتي كابوس آور نيز هست. هر چند خيلي ها فكر ميكنند بهتر بمب هاي هسته اي را به دست بي سرنشين ها سپرد!
      فراموش نكردن چيزهاي كوچك
      بايد فضاي كافي براي خلبان در پروازهاي طولاني در نظر گرفت تا اعصابش راحت باشد و تحت فشارهاي جسمي قرار نگيرد. اين مورد حتما بايد لحاظ شود و سعي شود از تجربه B-2 در اين مورد درس گرفته شود.
      در ژانويه 2011 نيروي هوايي فهرستي كوتاه از اهداف مورد نظر خود را براي بمب افكن تهاجمي منتشر كرد
      اهداف طراحي در نظر گفته شده براي يروژه LRS-B در ژانويه 2011
      كل هزينه پروژه نبايد از 40 تا 50 ميليارد دلار بيشتر باشد سرعت مادون صوت حداكثر بردي پروازي بيشتر از 9250 كيلومتر مداومت پروازي 50 تا 100 ساعت براي پروارهاي بي سرنشين قابليت بقا در حملات روزانه به مواضع دشمن با وجو د قدرتمند ترين دفاع هوايي موجود  
      در پايان تصاويري از طرح هاي مفهومي اراده شده توسط سه كمپاني معظم شركت كننده در اين مناقصه
       
                       
                                                           
       طرح پيشنهادي كمپاني نورث روپ گرومن
       
       
       
       
                      
                                                                              
       طرح پيشنهادي كمپاني لاكهيد
       
       
       
       
       
                         
                                           
        طرح پيشنهادي كمپاني بويينگ
       
       
      حال بايد منتظر ماند و ديد كه در چند ماه آينده مقامات نيروي هوايي كدام يك از طرح هاي پيشنهادي را براي آينده توان هوايي ايالات متحده انتخاب خواهند كرد.
      نظر شما چيست؟
      كم و كاستي بود  دوستان به بزرگواري خودتون ببخشيد، تقديم به ارواح طيبه شهداي مرزباني ناجا در حادثه اخير نگور
      با تشكر فراوان از دوست و استاد گرامي جناب 7mmt به جهت پيشنهاد اين موضوع و كمك هاي بسيارشان
      تهيه شده توسط امير ارسلان رهسپار ، فقط براي ميليتاري
       
       
      منابع :
      http://en.wikipedia.org/wiki/Next-Generation_Bomber
       
      http://www.defensenews.com/story/defense/air-space/strike/2015/01/18/air-force-bomber-industry/21805275/
       
      http://defensetech.org/2014/09/15/air-force-plans-major-step-in-long-range-strike-bomber-program/
       
      http://breakingdefense.com/2014/09/b-2-pilots-lessons-for-lrsb-americas-new-bomber/
  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.