rezatizi

مهم: تاپیک جامع ارتش نازی

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

سلام مطالب جدید و کمیاب از ارتش نازی و هیتلر در این تاپیک قرار خواهد گرفت.

[color=#ff0000][hr][/color]

[color=#4b0082]منتقل شد SHAHABESAGEB[/color]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
پیروزی های بدون جنگ آدولف هیتلر
[url="http://www.military.ir/forums/topic/21545-پیروزی-های-بدون-جنگ-آدولف-هیتلر/"]http://www.military....نگ-آدولف-هیتلر/[/url]
رایش سوم، مقاومت تا آخرین نفس
[url="http://www.military.ir/forums/topic/21590-رایش-سوم،-مقاومت-تا-آخرین-نفس/"]http://www.military....ت-تا-آخرین-نفس/[/url]

علت محبوبیت هیتلر چیست
http://www.military.ir/forums/topic/18222-علت-محبوبیت-هیتلر-چیست-؟؟؟؟؟؟/
شاهکار استتار ، چگونه کرملین از دید لوفت وافه پنهان ماند؟
http://www.military.ir/forums/topic/21624-شاهکار-استتار-،-چگونه-کرملین-از-دید-لوفت-وافه-پنه/

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بهتر بود اسم تاپیک رو می گزاشتید این : لیست تاپیک های مربوط به ارتش آلمان نازی

جامع ترینش رو هم بنده دارم می نویسم ..................:
لینک:
http://www.military.ir/forums/topic/21665-تاپیک-بررسی-نیروهای-ارتش-آلمان-نازی-گشتاپو-و-واف/

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
لوفت وافه در دو سال پاياني جنگ جهاني دوم
چگونگي بازسازي لوفت وافه در پائيز سال 1944 و بازگشت موثر آن با معرفي نخستين هواپيماي جت در جنگ جهاني دوم را شرح مي دهد.

درنگي در آسمان ، پائيز سال 1944
از زمان پياده شدن متفقين در نورماندي در صبح ششم ژوئن سال 1944 ، هيچ فرصتي براي خودنمائي لوفت وافه كه در آن زمان تلاش مي كرد تا از يك سو جلوي پيشروي نيروي زميني انگليس ، كانادا و آمريكا درغرب را سد كند و از سوي ديگر سعي داشت تا حملات سنگين بمب افكن هاي متفقين كه زيربناي اقتصادي آلمان را ويران مي ساختند در متوقف سازد ، به وجود نيامده بود. انجام (همزمان ) اين ماموريت تقريبا نا ممكن بود اما در همان حال اوضاع به صورت دراماتيكي رو به وخامت مي گذاشت چرا كه لوفت وافه اكنون مي بايست با دشمن جديد و قدرتمندي درگير مي شد : ارتش روسيه . اكنون ماموريت ديگر ناممكن شده بود.
اما در خلال ماههاي سپتامبر تا اكتبر سال 1944 وقايعي رخ داد كه به لوفت وافه فرصت چنين نمايش قدرتي را داد. آن فرصت هم ، توقف ارتشهاي متفقين در غرب بود كه به سرعت در حال پيشروي و دور شدن از خطوط تداركاتي خود بودند و لوفت وافه توانست آنها را متوقف و دستاوردهاي آنان را كمرنگ سازد. اين توقف در عمليات ، براي نيروي زمين آلمان بسيار خوشايند بود. كاهش عمليات هوائي متفقين به آن معني بود كه لوفت وافه نيز مي تواند بار عملياتي خود را تا حدي درغرب سبكتر سازد . اما لوفت وافه نمي توانست عمليات برفراز سرزمين پدري اش را كاهش دهد . بدليل بي نتيجه بودن بمبارانهاي متفقين ، ديدگاه آنها براي بمباران اهداف راهبردي آلمان در پائيز (سال 1944) نيز تغيير كرد. تا قبل از انجام حملات زميني ، عمليات بمباران سپاه هشتم نيروي هوائي آمريكا و فرماندهي بمب افكنهاي انگليس ، بر تخريب احتمالي يا تضعيف مراكز صنعتي آلمان متمركز شده بود. اما در ماه اكتبر اين هدف به تضعيف سيستم حمل و نقل بسيار كارآمد رايش تغيير پيدا كرد. اين تغيير ديدگاه در نوع اهداف براي بمباران ، به صنعت نفت فلج شده آلمان فرصت داد تا پالايشگاه هاي آسيب ديده را ترميم و ظرفيت ذخيره سوخت خود را افزايش دهد . در نتيجه آلمان، توليد سوخت هواپيما از 18.000 تن در ماه اكتبر را به حدود 39.000 تن در ماه نوامبر افزايش داد.

توليد هواپيماهاي آلمان
آمار توليدات هواپيماهاي جنگي آلمان در طول جنگ جهاني دوم
1940 1941 1942 1943 1944 1945
بمب افكن 2.852 3.373 4.337 4.649 2.287 ...........
جنگنده 2.746 3.744 5.515 10.898 25.285 4.935
پشتيباني زميني 603 507 1.249 3.266 5.496 1.104
آموزشي 1.870 1.121 1.078 2.274 3.693 318
ساير 2.176 3.656 3.230 3.720 3.832 1.182
جمع 10.247 12.401 15.409 24.807 40.593 7.539
در اين هنگام ، صنعت هواپيماسازي آلمان از تجديد سازمان گسترده خود فارغ شده و يكبار ديگر اقدام به توليد انبوه هواپيما نموده بود. فقط در ماه سپتامبر ، صنايع گسترده هواپيمائي آلمان ، 3821 هواپيماي جنگي را به لوفت وافه تحويل داد. اين تعداد بزرگتر از بالاترين رقم توليد هواپيما از زمان آغاز جنگ در 5 سال گذشته بود. حدود 80 % هواپيماهاي جديدا توليد شده از نوع جنگنده هاي مسرشميت Bf-109 و فوكه ولف Fw-190 بود. حدود 500 فروند مسرشميت Bf-110 و يونكرس Ju-88 نيز تحويل نيروي هوائي گرديد. تعدادي از اين هواپيماها به نيروي تازه بازسازي شده هواپيماهاي شب پرواز تخصيص يافته بودند. 144 فروند هواپيماي جنگنده با موتور جت نيز توليد شده بودند : مسرشميت Me-163 ، مسرشميت Me-262 و آرادو Ar-234 .
افزايش مهيج تعداد توليدات هواپيما در آلمان نه تنها ناشي از تغيير نگرش متفقين در اهداف عمليات بمب افكنهايشان بود ، بلكه عمدتا ناشي از تمركز همه جانبه منابع و مراكز تحقيقاتي و توليدي آلمان بر روي توليد هواپيما بود. افزايش جنگنده هاي در دسترس براي گروه ها و اسكادران هاي پروازي كه در جريان ماه ها نبرد دچار فرسايش شديدي شده بودند بسيارخوشايند بود. 15 گروه جنگنده كه در جريان حمله متفقين به فرانسه در سال 1944 متحمل خسارات زيادي شده بودند با جنگنده هاي جديد كه از خطوط توليد در آلمان بيرون آمده بودند نوسازي شدند. امواج بلند توليد هواپيماهاي جنگنده در آلمان به لوفت وافه اين امكان را داد تا يگانهاي جنگنده روز پرواز خود را تقويت سازد. در سپتامبر سال 1944 ، موجودي هواپيماهاي جنگنده روز پرواز لوفت وافه 1900 فروند بود كه در اواسط ماه نوامبر اين رقم به 3300 فروند جنگنده عملياتي در دسترس رسيد.


هيتلر و لوفت وافه
حتي پس از آنكه لوفت وافه توانست از ورطه ركود وحشتناك كه پس از حمله متفقين ( در فرانسه) به آن دچار شده بود خارج شود ، هنوز جايگاه سياسي و نظامي آن در نظر آدولف هيتلر در پائين ترين نقطه خود قرار داشت. افول آنها با پياده شدن نيروهاي آمريكا و انگليس در هلند ادامه يافت. عدم تلاش لوفت وافه براي انكار تفوق هوائي مهاجمين هيتلر را كاملا ديوانه كرده بود. در مذاكراتي با مقامات عاليرتبه نيروي هوائي چند روز پس از پياده شدن متفقين درهلند ، هيتلر رئيس ستاد لوفت وافه ، ژنرال Werner Kreipe و افرادش را به بي كفايتي در ممانعت در پياده شدن متفقين در فرانسه و اكنون در هلند متهم نمود. ژنرال Kreipe سعي كرد تا پاسخي بدهد اما هيتلر در يكي از همان عصبانيت هاي آتشين معروفش فرو رفته بود و با او كاري نمي شد انجام داد. در نهايت ، هيتلر پس از اين جلسه ورود ژنرال Kreipe را به ستاد فرماندهي اش ممنوع كرد.

ژنرال هوائي Kreipe كه مغضوب هيتلر شد.


در نوامبر سال 1944 ، ژنرال Karl Koller به جاي Kreipe منصوب شد . در همين حال كه نبرد فرانسه تقريبا رو به پايان بود ، در اوايل آگوست سال 1944 ، هيتلر فرمان خود مبني بر بكارگيري هواپيماي Me-262 در يگانهاي بمب افكن را لغو نمود . اين اقدام راه را براي ورود به خدمت اين جت جنگنده جديد به يگانهائي كه در آن بيشتر مورد نياز بود باز كرد : گردانهاي شكاري .
نخستين آزمون هاي مربوط به اين هواپيماي جت با اشتياق زيادي آغاز گرديد. در ابتدا اين آزمون ها پيشرفت كندي داشت كه عمدتا بخاطر موتور جت آن بود. تعدادي از جنگنده هاي Me-262 بدليل نقص فني موتورها از بين رفتند. با اين وجود ، سرگرد والتر نووتني Walter Nowotny كه فرماندهي نخستين اسكادران عملياتي جنگنده Me-262 را بر عهده داشت توانست با سرنگوني چهار هواپيماي شناسائي بلند پرواز آمريكائي موفقيت هائي را كسب نمايد. اما در سپتامبر 1944، هنگاميكه موتورهاي اصلاح شده Jumo 004 آماده توليد انبوه شده بودند ، وضعيت تغيير كرد. در خلال همان ماه ، 91 فروند جنگنده Me-262 به اسكادران هاي خط مقدم لوفت وافه تحويل شدند ، يعني چهار برابر تعداد تحويلي در ماه آگوست.

جنگنده Me-262


كاستي هاي جنگنده Me-262
در سوم سپتامبر سال 1944 ، سرگرد Nowotny به پايگاه هاي هوائي خطوط مقدم نبرد در آخمر Achmer و هسپه Hesepe در شمال غرب آلمان اعزام شد. نخستين وظيفه واگذار شده به آن پايگاه ها ، درگيري با جنگنده هاي آمريكائي اسكورت كننده بمب افكن هاي سنگين در ماموريتهاي نفوذي آنان بود. تلاش آنها در اين ماموريتها آن بود تا با برهم زدن آرايش جنگنده هاي اسكورت ، آنان را وادار سازند تا براي درگير شدن با جتهاي سريع دشمن ، اقدام به رها سازي مخازن سوخت خارجي خود كنند . اين كار سبب مي شد تا بمب افكن هاي بدون اسكورت آمريكائي براي جنگنده هاي معمولي لوفت وافه تبديل به اهداف ساده اي شوند. اين تاكتيك بسيار دقيق ، بر روي كاغذ خيلي كارآمد نشان مي داد اما در جريان نبرد قابل اجرا نبود. عوامل متعددي سبب شد تا اين تاكتيك مرده تلقي شود كه مهمترين آنها ، نامطمئن بودن نسل اول موتورهاي جت جنگنده هاي آلماني بود . به همين دليل تعداد زيادي از جنگنده هاي 262 در انتظار موتور جديد زمينگير شده بودند. عامل بعدي سرعت فرود اين جنگنده ها بود : حدود 120 mph . اين سرعت سبب نابودي چرخ هاي فرود هواپيما مي شد كه در آن مقطع از جنگ به جاي لاستيك حقيقي از مواد مركب مصنوعي ساخته مي شدند. اين چرخها اغلب هنگام فرود مي تركيد و سبب چرخيدن و درهم شكستن هواپيما مي گرديد . در ابتداء ، خلبانان متفقين از مشاهده هيبت جنگنده هاي جديد Me-262 دچار وحشت مي شدند چرا كه نمي دانستند چگونه به آن نزديك شوند اما پس درگيري با آن وعادي شدن مسئله ، متفقين به توانائي ها و از همه مهمتر ، ناتواني هاي آن جنگنده پي بردند. مسرشميت 262 هنگام پرواز در ارتفاعات بالا رقيب نداشت ، اما هنگام پرواز در سرعت پائين ، يعني تقرب براي فرود يا هنگام برخاست بود كه متفقين شانس سرنگوني جت آلماني را پيدا ميكردند. اين عامل با نياز اين جنگنده به باند ويژه اي براي نشست و برخاست تشديد مي شد . كشف اين پايگاه هاي مخصوص ، متفقين را قادر مي ساخت تا عمليات بمباران هوائي خود را بر روي آنجا متمركز كنند. جنگنده بمب افكن هاي متفقين به صورت مداوم و آماده باش برفراز چيني پايگاه هائي گشت مي زدند تا در صورت مشاهده نشست يا برخاست يك 262 به آن حمله كنند. در صبح روز هفتم اكتبر ، سرگرد Nowotny با استفاده از يك دسته 5 فروندي 262 ، يعني بيشترين تعداد جت هاي شركت كننده در يك حمله ويژه ، براي رهگيري يك دسته بمب افكن آمريكائي كه در حال پرواز به سمت يكي از پالايشگاه هاي سوخت آلمان در مركز كشور در حال پرواز بودند ، به پرواز درآمد. يك دسته از جنگنده هاي آمريكائي P-51 موستانگ ( بهترين جنگنده موتور پيستوني در جنگ ) كه در ارتفاع 15000 پائي و برفراز پايگاه هوائي آخمر Achmer بمب افكن ها را از هر سو اسكورت مي كردند ، توانستند دو جنگنده 262 را قبل از آنكه به سرعت مورد نياز براي درگيري برسند ساقط كنند. يك 262ديگر پس از درگيري با موستانگ ها برفراز آخمر سرنگون شد. فقط يك فروند Me-262 توانست به پايگاه بازگردد كه آن هم بدليل ناتواني هواپيما در درگيري با هواپيماهاي دشمن بود.


آخرين اميد : جت بمب افكن آرادو Ar-234A


جت بمب افكن آرادو
اوضاع بهبود نيافت. در هشتم نوامبر ، گردان Nowotny بيشترين خسارت را از زمان ورود به خدمت 262 در يك روز متحمل شد. سرگرد والتر نووتني Walter Nowotny نيز در يك درگيري سقوط كرد و كشته شد.
در نهايت خوش اقبالي ، در همان زمان ، آدولف گالاند Adolf Galland در حال ماموريت انجام بازرسي از پايگاه آخمر و وضعيت هواپيماهاي جنگنده آن بود . او اكنون دريافت كه ماموريتي ناممكن بر عهده Nowotny گذاشته شده بود و Nowotny و افرادش به رغم تلاش فراوان ، نتوانستند در كار خود موفق شوند . تصور اينكه يك خلبان جنگنده ، حتي به وفاداري و زيركي Nowotny ، بايد بتواند جنگنده كاملا جديدي را بدون فراگيري آموزش هاي لازم پروازي ، در سطح بالائي به پرواز درآورد ، باوري نادرست بود. گالاند كاملا به اين باور رسيده بود. كاركرد نامناسب موتور وضعيت را بد و حتي بدتر كرده بود. نزديكي پايگاه جنگنده هاي 262 به خطوط نيروهاي زميني آلمان كه دائما در حال عقب نشيني بودند سبب شده بود تا متفقين تعداد زيادي هواپيماي جنگنده را در آسمان به صورت مداوم داشته باشند كه هر لحظه منتظر شكار يك 262 در حال فرود يا برخاست باشند.

Walter Nowotny
در اين ضمن ، هواپيماي آرادو Ar-234A كه كمتر تبليغاتي براي آن صورت گرفته بود ، تنها نور اميد لوفت وافه در جريان نبرد فرانسه محسوب مي شد. تنها دو فروند آرادو 234A عملياتي ، نخستين هواپيماي آلماني بودند كه با پرواز در عمق جبهه متفقين ، سبب ميشدند تا نيروي هوائي آلمان تا حدي احساس غرور كند. چرا كه از اواخر سال 1942 لوفت وافه هيچ پروازي در عمق جبهه غربي را انجام نداده بود. نخستين هواپيماي عملياتي آرادو 234 به يگان شناسائي موسوم به Kommando Sperling مستقر در منطقه راين Rheine تحويل شد. اين يگان هاي شناسائي ماموريت هاي تصوير برداري برفراز جنوب شرقي انگلستان ، هلند ، فرانسه و بلژيك را انجام مي دادند. در ماه دسامبر يك 234 ديگر به يگان مستقر در شمال ايتاليا ملحق شد. اگرچه اين هواپيماي 234 به عنوان شناسائي بكار گرفته مي شد اما پلتفرم اصلي آن ، يك هواپيماي بمب افكن بود. هدف نهائي لوفت وافه تشكيل هرچه بيشتر اسكادران هاي عملياتي هواپيماهاي 234 براي بمباران دشمنانش بود. همچنانكه توليد هواپيماي 234 افزايش مي يافت ، يگانهاي بمب افكن موجود از هواپيماهاي يونكرس Ju-88 به جت هاي بمب افكن جديد تبديل مي شد. تغيير آموزش هاي پروازي ، كه يكي از نقاط ضعف نخستين سري جنگنده هاي 262 بود ، اكنون وضعيت بهتري پيدا كرده و خلبانان باتجربه هواپيماهاي جت ، به تعداد بيشتري در دسترس بود. هيتلر انتظار كارهاي بزرگي از هواپيماي 234 داشت . به همين دليل مرتبا گورينگ را تحت فشار ميگذاشت تا اين هواپيما را هرچه زودتر عملياتي كند.
تمام تلاشها بي فايده
هر چه پائيز سال 1944 روبه پايان مي رفت ، وضعيت نظامي آلمان نيز رو به افول مي گذاشت. در جبهات غرب ، شرق و جنوب ، دشمن در حال پيشروي بود و در برخي جاها از مرزهاي آلمان نيز عبور كرده بود. در دو راهي تسليم بي قيد و شرط يا ادامه جنگ ، فرماندهي عالي آلمان راه دوم را برگزيد. چراكه ماشين تبليغاتي آلمان شرايط تسليم را به مراتب بدتر از پيمان ورساي در سال 1919 توصيف مي كرد. حتي نازي ها تبليغ ميكردند كه در صورت تسليم موجوديت ملت آلمان با خطر تجزيه مواجه خواهد شد. بازتاب اين تبليغ جمله اي بود كه به كرات شنيده مي شد : " از جنگ لذت ببريد ، چون صلح وحشتناك خواهد بود" . در نهايت ، هيچيك از سلاح هاي خارق العاده لوفت وافه نتوانست گزندي به نيروي هوائي متفقين برساند. با اينحال ، با توجه به ادامه تلاشهاي سرسختانه لوفت وافه به عنوان يك نيروي جنگنده در پائيز سال 1944 ، مي توان گفت كه اين نيرو بازگشت قابل توجهي در پائيز همان سال داشته است.
[url="http://www.centralclubs.com/topic-t76872.html"]http://www.centralcl...pic-t76872.html[/url]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
پايان كار لوفت وافه
Raúl Colon ، در مورد نيروي هوائي آلمان Luftwaffe و سرنوشت آن در ماههاي پاياني جنگ جهاني دوم مي نويسد :
پايان كار نيروي هوائي قدرتمند آلمان به سرعت فرا رسيد. پس از حدود دو سال نبرد در دو جبهه بزرگ ، لوفت وافه ، كه وحشت آور ترين نيروي هوائي در آن زمان به شمار مي رفت ، رو به زوال نهاد. نيروئي كه زماني بر آسمان قاره اروپا تسلط داشت اكنون در موقعيتي بود كه مي بايست از سرزمين پدري اش در مقابل حملات بمب افكن هاي متفقين دفاع مي كرد.
اگر چه از بيرون نوشتن در مورد وضعيت لوفت وافه كار ساده اي است ، اما از درون براي فرماندهان لوفت وافه مدتها طول كشيد تا به واقعيت وخامت اوضاع آن پي ببرند. در حقيقت ، در آغاز ماه آوريل سال 1945بود كه معلوم شد "پايان جنگ" نزديك است. در اين زمان ، نيروي زميني متفقين به سرعت از سمت غرب به برلين ، پايتخت آلمان نزديك مي شد. پيشروي سريع ارتش نيرومند متفقين سبب شد تا بخش هاي عظيمي از خاك آلمان به تصرف آنان درآيد يعني جائي كه كارخانجات مهم هواپيماسازي هيتلر در آنجا قرار داشتند.

جنگنده بلند پرواز Ta-152
براي مثال كارخانجات فوكه ولف در شهر كوتبوس كه به تازگي توليد انبوه جنگنده بلند پرواز Ta-152 را آغاز كرده بود به تصرف ارتش سرخ درآمد. توليد كامل اين جنگنده و ساير هواپيماهاي مشابه آن Ba-349 ، He-162 و دورنيه Do-335 كه به آنها "سلاح هاي خارق العاده" مي گفتند ، در اواسط ماه مارس سال 1945 متوقف شد. در ماه آوريل گردان شكاري يكم تقريبا تمام تعداد هواپيماهاي هنشل He-162 مورد نياز را دريافت نموده بود. خلباناني كه مامور پرواز با اين هواپيما بودند آن را بسيار سريع ، مانور پذير و البته فراموش نشدني يافتند. تقريبا دويست فروند از اين جت جنگنده قبل از پايان جنگ در ماه مه به لوفت وافه تحويل داده شد.
جنگنده رهگير عمود پرواز Bachem Ba-349 موسوم به " Natter" ، يكي ديگر از سلاح هاي خارق العاده لوفت وافه بود. اين هواپيما آزمونهاي پروازي را بدون درخشش خاصي به پايان برد و در ماه آوريل سال 1945يگانهائي از اين هواپيماي كوچك وارد خدمت شده بود. نخستين سايت كاملا عملياتي Ba-349 در منطقه Kircheim در نزديكي اشتوتگارت واقع شده بود. قرار بود اين هواپيماها از Kircheim دسته هاي پروازي بمب افكن هاي ارتش هشتم نيروي هوائي آمريكا را مورد حمله قرار دهند ، اما موفق به انجام آن نشدند. با ادامه پيشروي سريع آمريكائيها به سوي اشتوتگارت ، آلمانها از ترس آنكه اين هواپيماها به دست آمريكائيها بيفتند ، تمام رمپ هاي برخاست اين هواپيماها را نابود ساختند.
يكي ديگر از سلاح هاي خارق العاده ، هواپيماي دورنير Do-335 بود كه در فاز طراحي به مشكلات فني زيادي برخورد و زماني اشكالات برطرف شدند ، كه ديگر اين هواپيماي دو موتوره نمي توانست عملياتي شود .

يكي از معدود جنگنده هاي باقيمانده هنشل He-162 كه اكنون در موزه اي نگهداري مي شود.

در آن زمان آلمانها پايگاه هاي هوائي را تخليه مي كردند و بيشتر يگانهاي لوفت وافه آخرين عمليات هجومي خود را انجام مي دادند. عمليات “Wehrwolf” كه براي سركوبي دسته هاي پروازي بمب افكن هاي آمريكائي طراحي شده بود ، در هفتم آوريل به اجرا درآمد . نيروئي مركب از 102 فروند جنگنده Bf-109 و 59 فروند Me-262 بر ضد ناوگان هوائي آمريكا كه شامل 1300 بمب افكن B-17 و B-24 و با شمار زيادي از جنگنده هاي آمريكائي نيزحمايت مي شدند ، به پرواز درآمدند. تعداد اندك هواپيماهاي آلماني بكار گرفته شده در اين عمليات يك فاجعه بود. به رغم تاكتيك هاي جديد مورد استفاده آلمانها ، فقط 8 بمب افكن سنگين منهدم شد و 15 بمب افكن ديگر نيز آسيب ديدند كه البته قادر به بازگشت به پايگاه هايشان بودند. در مقابل ، آمريكائيها توانستند 59 جنگنده آلماني را سرنگون سازند.
به خاطر اين شكست ، سيل تهمت ها در لوفت وافه به راه افتاده و هر يك مسئوليت شكست را بر عهده ديگري مي انداخت. بررسي ها و مدارك نشان داد كه هواپيماهاي جنگنده در نقش بمب افكن هاي شيرجه رو بكار گرفته شدند . در حقيقت ، آلمانها اين عمليات پيچيده را بدون در نظر گرفتن هواپيماهاي مكمل مورد نياز به انجام رساندند. به هر حال ، دليل اين شكست هر چه كه باشد ، پس از انجام عمليات “Wehrwolf” ، لوفت وافه انجام هرگونه عمليات بزرگ ديگري را بدليل كمبود تجهيزات ، و اكنون زمان ، متوقف ساخت.
با فرا رسيدن هفته دوم ماه آوريل ، نيروهاي آلماني ، كه در دو جبهه مي جنگيدند ، اكنون فقط كنترل دو منطقه در كشور را در دست داشتند . منطقه باواريا در جنوب و منطقه اي در اطراف شلزويگ – هولشتاين در شمال. براي حفظ اين موقعيت ، ساختار فرماندهي لوفت وافه يكبار ديگر تغيير كرد. يگانهائي كه در شمال آلمان ، پروس شرقي ، دانمارك ، نروژ و كورلند هنوز عملياتي بودند ، در قالب ناوگان "رايش" تحت امر ژنرال Stumpff قرار گرفتند. يگانهاي عملياتي موجود در جنوب آلمان ، مجارستان ، چكسلواكي و شمال ايتاليا نيز در قالب ناوگان "ششم" تحت امر ژنرال von Greim قرار گرفتند.

در روي زمين ، با فرا رسيدن 16 آوريل ، يگانهاي پيشگام ارتش سرخ از رودخانه هاي Oder و Neisse عبور كرده و سرپل هاي خود را در آن سوي رودخانه ها مستحكم نمودند. يگانهاي آلماني در سواحل رودخانه ها كه از لحاظ نفرات 2 به يك و از حيث تجهيزات 4 به يك از روسها عقب بودند ، شجاعانه مي جنگيدند و در ابتداي نبرد موفق شدند تا روسها را به عقب برانند. در بعد از ظهر همانروز ، تمام يگانهاي عملياتي موجود لوفت وافه به نبرد اعزام شدند.
حمله اي كه توسط خلبانان دلير لوفت وافه انجام شد را ميتوان فقط از روي ناچاري توجيه كرد. در حمله اي به سبك كلاسيك كاميكازه ، دسته هائي از خلبانان جنگنده f-109 هواپيماهايشان را به تانكهاي روسي كه به سوي سرپل هاي بدست آورده سرازير شده بودند كوبيدند. اين نخستين و تنها موردي بود كه لوفت وافه در نبرد از چنين تاكتيكي استفاده مي كرد. هيچ اطلاعاتي از وسعت خسارات وارد شده توسط خلبانان لوفت وافه در اين عمليات وجود ندارد. حتي اگر چنين عملياتي موفقيت آميز بوده باشد ، مهندسين روس قادر بودند تا به سرعت پل هاي موقت نظامي را جايگزين كنند. در حقيقت جريان انتقال نفرات و تجهيزات روسها كماكان ادامه يافت و تقريبا اين حمله آن را متوقف نساخت.
در پايان روز 17 آوريل ، دسته هائي از بمب افكنهاي روسي با حمايت آتش پر حجم توپخانه مدافعين كم تعداد آلماني را گيج كردند. در نخستين ساعات روز 18 آوريل ، بخش عمده اي از ارتش سرخ آماده عبور از رودخانه ها بودند . مواضع دفاعي آلمان در طول سواحل رودخانه ها در مواجهه با تعداد بيشمار سربازان روس و قدرت آتش آنها درهم شكسته شد.


ژنرال Karl Koller
در همان موقع در پناهگاه زيرزميني هيتلر در برلين ، وضعيت به اوج بحران خود رسيده بود . هيتلر فرمان داده بود تا يگانهاي تهي شده لوفت وافه به يكباره به نيروهاي روس هجوم برند. يكي از همين فرمان ها ، ژنرال Karl Koller ، نماينده ستاد لوفت وافه در پناهگاه هيتلر را كاملا مبهوت ساخت. هيتلر پيشنهاد داده بود تا فرماندهي تمام جت هاي جنگنده و بمب افكن ها به Hans Ulrich Rudel كه يك خلبان بمب افكن شيرجه رو اشتوكا بود سپرده شود در حاليكه او درباره هواپيماهاي جت چيز زيادي نمي دانست. ژنرال Koller و ساير مقامات لوفت وافه تلاش كردند تا با هيتلر در مورد ايده او صحبت كنند. با قرار گرفتن برلين زير آتش توپخانه دورزن روسها در 21 آوريل اوضاع وخيم تر شد. هيتلر خشمگين شده بود. او از Koller بخاطر عدم حضور لوفت وافه در گلوله باران برلين توضيح خواست.
ژنرال Koller بار ديگر سعي كرد تا به هيتلر بگويد كه يگانهاي لوفت وافه اكنون ديگر خالي شده اند و معدود يگانهاي نيمه عملياتي آن از نبود سوخت كافي و مهمات براي انجام يك عمليات موثر رنج مي برند. هيتلرعدم برخاست جنگنده هاي Me-262 از پايگاه هايشان در پراگ براي حمايت از برلين در مقابل محاصره ارتش سرخ در 22 آوريل انتقاد كرد . ژنرال Koller پاسخ داد كه با وجود ادامه نبرد و تداوم تغييرات در مناطق عملياتي ، اكنون پايگاه هاي لوفت وافه در برخي مناطق به محاصره كامل درآمده اند و با اين وجود آنها هر كاري را كه ميتوانستند ، براي نجات برلين انجام داده اند.




در آخرين ساعات روز 22 آوريل هيتلر مشغول نوشتن يادداشتهائي بر روي نقشه هاي ديواري شده بود. او سرانجام به اين نتيجه رسيد كه جنگ را باخته است. برخي از اعضاي حلقه داخلي و نزديكان او تلاش كردند تا هيتلر را تشويق به خروج از برلين نمايند اما او رد كرد. در عوض ، هيتلر به نزديكانش دستور داد تا مدارك شخصي او را به حياط بالاي پناهگاه برده و آنها را آتش بزنند. ارتش آلمان (ورماخت) خواهان آن بود تا تمام نيروهايش را از جبهات غربي به سمت شرق منتقل كرده و آنها را در مقابل ارتش روسيه قرار دهد .
در همين حال ، رايش مارشال Hermann Goering كه نخستين فرد براي جانشيني هيتلر به شمار ميرفت ، اقدام به خروج از برلين نمود و سعي كرد تا فرماندهي رايش سوم را برعهده بگيرد. او در يك فرصت مناسب و قبل از آنكه ارتباطات با پناهگاه برلين قطع شود ، در روز 23 آوريل پيامي را مستقيما به هيتلر ارسال كرد. او در تلگرامي شرم آور دلايل خود را براي فرماندهي رايش سوم بيان كرده بود. او تصميم هيتلر براي باقيماندن در برلين و فرمان او در 29 ژوئن سال 1941 كه در آن ذكر شده بود "در صورتي كه هيتلر به هر دليلي نتواند اموررا اداره كند ، رايش مارشال اداره كامل دولت را در دست خواهد گرفت" را دليل كار خود ذكر كرده بود. گورينگ حتي از هيتلر خواسته بود تا قبل از ساعت 10:00 شب همان روز به درخواست او پاسخ دهد.
گورينگ مشابه چنين پيامي را براي ژنرال Keitel رئيس ستاد ارتش و Ribbentrop وزير امور خارجه فرستاد . قبل از آنكه تلگرام گورينگ واصل شود ، هيتلر مجددا برخودش مسلط شده و در حال طراحي نقشه جديدي براي دفاع از برلين بود. پس از دريافت پيام ، هيتلر به يكي از عصبانيت هاي جنون آميز معروفش فرو رفت. او گورينگ راخائن ناميد و خود را كسي دانست كه دوست قديمي قابل اطمينانش ازپشت به او خنجر زده است. هيتلر با كلمات درشتي تلگرام او را پاسخ داد و فرمانده سابق لوفت وافه را از هرگونه اقدام براي بدست گرفتن قدرت برحذر داشت. او فرمان داد تا هر چه سريعترژنرال Koller و ساير مقامات ارشد لوفت وافه را بازداشت كنند.
به اين ترتيب ، لوفت وافه در خطرناكترين دوران حياتش فرمانده خود را از دست داده بود. پس از دستگيري تمام سران لوفت وافه ، هيتلر در همانروز ژنرال Koller را آزاد كرد و ژنرال رابرت ريتر فون گريم Robert von Greim ، فرمانده سابق ناوگان ششم لوفت وافه را به سر فرماندهي اين نيرو به جاي گورينگ گماشت. در حاليكه تمام اين اتفاقات رخ مي داد ، رايش سوم به سرعت رو به فروپاشيدگي مي رفت. در بعدازظهر 25 آوريل ، دو بازوي ارتش سرخ در غرب برلين به هم ملحق شدند. در همان تاريخ ، يگانهاي پيشرو ارتش هاي روس و آمريكا در كنار رود Elbe به يكديگر پيوستند. با اين اتصال ، تنها راه موجود براي ارتش آلمان براي نقل و انتقال نيرو و تجهيزات از طريق هوا بود. پروازهاي شبانه تنها راه حمل و نقل براي ارتش هراسناك آلمان بود.
با اين وجود لوفت وافه هنوز هم به حملات نااميدانه خود به ستون هاي در حال عبور از رودخانه Oder ادامه مي داد. در بعدازظهر 27 آوريل نيروئي مركب از 7 بمب افكن Mistel و 3 فروند Ju-188 با شركت چند جنگنده Fw-190 به سرپل هاي ارتش روسيه بر روي رودخانه Oder حمله بردند. در حاليكه آنها با هدف نزديك مي شدند ، آتش پر حجم پدافند هوائي روسها به سوي آنها روانه شد. اين يك كشتار بود. در پايان عمليات فقط يك بمب افكن Mistel به همراه يك Fw-190 توانست بازگردد.
همچنان كه اينگونه پروازها ادامه داشت ، تلاشهاي بي منطقي براي رساندن تجهيزات به نيروهاي محاصره شده در برلين صورت مي گرفت. ماموريتي با شركت 6 فروند هواپيماي سبك Fieseler Storch كه با 30 جنگنده ديگر اسكورت مي شدند در پايگان هوائي Rechlin صورت گرفت تا هنگام غروب به سمت برلين پرواز كنند. بدبختانه عمليات شكست خورد. وضعيت نامساعد جوي باعث شكست عمليات شده بود.
در روز 28 آوريل ، 4 هواپيماي Ju-52 پايگاه Rechlin را به سمت برلين ترك كردند. فقط يك فروند هواپيما توانست در ميان آتش سنگين پدافند هوائي خود را به برلين برساند. در روز 29 آوريل ، von Greim خود را به Rechlin رساند تا طرح هيتلر براي انجام يك حمله گسترده هوائي به ارتش سرخ در محدوده برلين را اجرائي كند. متاسفانه در اين زمان فقط قطرات كوچكي از يگانهاي آماده به عمليات در اختيار لوفت وافه قرار داشت. تحولات مداوم در پايگاه هاي هوائي كه عمدتا از سال قبل آغاز شده بود سبب شده بود تا يگانهاي عملياتي اختصاص يافته به آن پايگاه ها نتوانند به ظرفيت كامل سوخت و مهمات مورد نياز دست يابند ، به همين دليل هنگاميكه هيتلر فرمان حمله گسترده هوائي را صادر كرد ، هيچ يگان آماده به عملياتي در لوفت وافه با ظرفيت كامل در دسترس نبود.
علاوه بر آن نيروي انساني مورد نياز نيز موجود نبود. همانطور كه ارتش آلمان در حال خرد شدن بود تعداد زيادي از يگانهاي لوفت وافه نيز منحل شده بودند. پرسنل اين يگانها به جايگاه هاي خالي در رده هاي مختلف ارتش منتقل شده بودند. ارتش نيز در خطر بود. يگانهاي آن در طول 4 سال نبرد شديد به شدت آسيب ديده بودند. هنگامي كه در 29 آوريل حمله آغاز شد ، به سادگي توسط نيروهاي پرقدرت روس كه برلين را به محاصره درآورده بودند درهم شكسته شد. در خود برلين ، وضعيت به سرعت روبه وخامت گذاشته بود. سوخت و مهمات تقريبا به پايان رسيده و تنها راه براي امداد رساني به دسته هاي كوچك مدافعين كه اكنون در هر گوشه اي از شهر در حال نبرد بودند از طريق هوا ممكن بود. آنچه كه زماني قوي ترين نيروي هوائي جهان ناميده ميشد اكنون قادر نبود تا كوچكترين اقدامي را انجام دهد . در 30 آوريل ، هيتلر درياسالار Karl Donitz را به عنوان جانشين خود در رايش سوم تعيين كرد و سپس اقدام به خودكشي نمود.
از لحظه اي كه Donitz رهبري آلمان را به دست گرفت ، سعي كرد تا هرچه زودتر جنگ را به پايان برساند . او حداقل اين را ميدانست كه بايد پيشروي روسها را كند سازد تا تعداد هر چه بيشتري از مردم آلمان بتوانند خود را به مناطق تحت كنترل متفقين در غرب برسانند. به محض اينكه او مذاكرات تسليم را با آمريكائي ها و انگليسي ها كه بيشتر مقدار از خاك آلمان را در تصرف داشتند آغاز نمود ، دسته هاي نيروي هوائي و زميني خود را كاملا به آنها تسليم كردند. تقريبا تمام نيروهاي لوفت وافه كه قادر به تسليم شدن بودند بلافاصله اين كار را انجام دادند. اما در شرق وضعيت متفاوت بود. يگانهاي زيادي با شدت به مقاومت بر عليه روسها ادامه مي دادند. آن بخش از يگانهائي كه به خطوط متفقين در غرب نزديكتر بودند شروع به حركت به سمت آنها كردند و هرچقدرهم كه مي توانستند ازغير نظاميان را نيزبا خود بردند. پايان كار براي لوفت وافه به سرعت فرا رسيد . پاياني كه طبيعت مقدر كرده بود تا هيتلر را نيز در خود فرو برد.http://www.centralclubs.com/topic-t76872.html

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خاطرات آدولف هیتلر (در مونیخ) قسمت اول
خاطرات آدولف هیتلر کسی که در جوانی با نقاشی خرج معاش خود را تامین می کرده و سپس تبدیل به جهانگشایی بزرگ شده بی تردید برای هر کس جذاب و عبرت آموز می تواند باشد. این خاطرات از زبان خود آدولف هیتلر در کتابش نبرد من برگفته شده.

در بهار 1912 تقربیا به طرف مونیخ حرکت کردم.این شهر تا اندازه ای برای من آشنا بود مثل این که سال های متمادی در آن زندگی کرده بودم به علت این که چند بار برای ادامه تحصیل مرا به این مراکز صنعتی کشیده بود.

اگر کسی مونیخ را بشناسد نه فقط آلمان را شناخته بلکه باید گفت کسی که مونیخ را بشناسد به صنعت و هنر آلمان آشنا شده.





به هر صورت این دوره قبل از جنگ بهترین روز های زندگی من به شمار می آمد.حقوق و درآمدم هنوز مثل سابق کم و ناچیز بود.اما من نمیخواستم از راه نقاشی ثروت اندوزی کنم بلکه در صدد آن بودم که از این راه امرار معاش نمایم و یا لااقل در این فرصت تحصیلات خود را تعقیب نمایم.

من اطمینان کامل داشتم که بالاخره یک روز خواهم توانست به مقصود نهایی خود برسم و در برابر اجرای این هدف مقدس تحمل هر گونه رنج و مشقت دارای ارزش بود.

با تمام این ها میتوانم علاقه عمیقی را که از روز اول ورود خود نسبت به این شهر پیدا کردهبودم اضافه کنم و ان احساس پاک و مقدسی بود بی ریا که نظیر ان را در هیچ جای دنیا نمیتوانستم داشته باشم.

مونیخ یکی از شهر های صنعتی آلمان بود و اگر می پرسید چه تفاوتی با وین داشت نمیتوانم جواب بدهم و وقتی فکر این موضوع را میکنم از وحشت دیوانه میشوم زیرا ان شهر مر گز فعالیت های اهریمنی بود که نمونه ان در این شهر پیدا نمیشد.

مخصوصا لحجه انها با لحجه من و تمام ساکنین اروپای سفلی بسیار نزدیک بود و به خوبی میتوانست دوران کودکی ام را به یاد بیاورد.

همه چیز این شهر برای من عزیز و قیمتی بود.چیزی که بیش از همه مرا به طرف این شهر میکشاند امتیاز دو جانبه استعداد هنری و نیروی بدنی مردم این شهر بود که شهر های اطراف ان به طور کم وبیش از این امتیاز بر خوردار میشدند.

از جهت دیگر مونیخ از شهر های پر ماجرا به شمار می آمد و برای تمرین افکار و نقشه هایی که در سر داشتم جای بسیار مناسبی بود مخصوصا از جهت این که این شهر مرکز فعالیت های سیاسی و داخلی و خارجی به شمار میامد آن جا را دوست میداشتم.
http://www.nazicenter.ir/2653/خاطرات-آدولف-هیتلر-در-مونیخ-1.html

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خاطرات آدولف هیتلر (در مونیخ) قسمت دوم
سیاست خارجی را از راه پیچ و خم های که در سیاست الحاق دو آلمان در داخله کشور در جریبان بود بدست آوردم. زمانی که در اتریش بودم درباره الحاق دو آلمان نظری نداشتم و در وین هم با تعجب زیاد می دیدم

که مردم درباره این موضوع اصرار زیاد نمی ورزیدند و شاید مردم برلین هم بدلائل زیاد امید آن را نداشتند که موضوع الحاق دو آلمان به طوری که بیسمارک در نظر گرفته انجام پذیر نیست و احتمال داشت که همین موضوع توجه دول اروپا را جلب کرده و باعث تشویق خیال انان گردد.


اما تماس من با مردم شهر به من نشان داد که این عقیده کاملا غلط است و با نهایت تعجب یقین حاصل نمودم که در همه جا حتی در محیط های پر جمعیت هنوز مردم از کیفیت حکومت خانواده هابسبورک

و نظر آنان نسبت به مردم آلمان با خبر نیستند در حالی که قاطبه ملت آلمان چه کسانی که در اتریش زندگی می کردند و چه در خاک آلمان همگی معتقد بودند الحاق دو آلمان به منزله ایجاد یک قدرت مرکزی است و تا روزی که تشکیل دولت واحد آلمان به طور کامل عملی نشود امید پیروزی نباید داشت, زیرا همگی به این اصل آگاه بودند که در موقع خطر می توانند نیروی عظیم تری تجهیز نمایند و اگر روزی حکومت در سر تا سر آلمان برقرار گردد به قدرت نهایی خواهند رسید و یقین داشتند که قدرت در اینجا هم مانند آلمان مربوط به تعداد نفرات است. اما به کلی از یاد برده بودند که اتریش از مدت ها پیش از نام کشور کشور آلمانی خارج شده و روز به روز وضع داخلی این امپراطوری رو به زوال میرود.

من هم به طور آشکار این سیاست را میدانستم و با نظریات آنان در این مورد کاملا موافق بودم.

در اوقاتی که در وین بودم از اختلاف نظری که گاهی از اوقات بین نطق های رسمی رجال کشور و مقالات روزنامه های دست چپی وین وجود داشت خشمگین میشدم زیرا بر حسب ظاهر وین یکی از شهر های آلمانی به شمار می آمد و انتظار نداشتم در یک کشور آلمانی چنین احساسات ضد آلمانی وجود داشته باشد.

اگر در این محیط پر جمعیت کوچک ترین احساس آلمانی دیده میشد چون به مرز های دورتر یا شهرستان های اسلاونشین امپراطوری اتریش می رسیدید چه اختلافات فاحشی وجود داشت.

کافی بود یک نظر سطحی به روز نامه های بزرگ بیندازیم تا بدانیم در آنجا در باره کمدی الحاق دو آلمان چگونه فکر میکردند.

http://www.nazicenter.ir/2653/خاطرات-آدولف-هیتلر-در-مونیخ-1.html

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
حمله به بندر باری
در تاریخ 2 دسامبر سال 1943 حمله ای توسط نیروی هوای المان (لوف وافه) به شهر بندری باری (Bari) ایتالیا صورت گرفت که در این نبرد 27 کشتی متفقین دچار خسارت شدید شد بر اثر این خسارت ها 17 کشتی متفقین غرق شد . یکی از این کشتی ها کشتی امریکای اس اس جان هاروی (SS John Harvey) بود (کشتی جان هاروی توسط شرکت کشتی سازی کارولینای شمالی در ویلمینگتون کارولینای شمالی ساخته شده است، و در تاریخ 9 ژانویه 1943 راه اندازی شد. این کشتی به ظرفیت 10685 تن بار و قادر به حمل 504 سرباز بوده. ) که بارش محموله سری از گاز خردل (این گاز شیمایی عامل تاول زا است) بود. که بر اثر غرق شدن این کشتی خردل مایع به درون اب دریا نشت و ابری از بخار گاز خردل را بروی شهر باری ایجاد شد. این حادثه پرده از جنایت دیگری از متفقین برداشت.

در اوت 1943 ریس جمهور امریکا روزولت دستور انتقال محموله سری از مهمات شیمیای حاوی گاز خردل را به مقصد دریایی مدیترانه صادر کرد.در 18 نوامبر سال 1943 کشتی جان هاروی(SS John Harvey) به کاپیتانی Elwin Knowles F از بندر وهران الجزایر با محموله 2000 بمب M47A1 حاوی مواد شیمایی خردل به طرف شهر بندری باری (این شهر مرکز استان باری (Bari) و ناحیه اپولیا (Apulia) است این ناحه واقع در جنوب خاوری ایتالیا در کنار دریای ادریاتیک است) حرکت کرد .(بمب های M47A1 حاوی 60 – 70 پوند معادل 27 -32 کیلو گرم مایع گاز خردل بود).پس از ایستادن در بندر سیسل ایتالیا برای بازرسی یک افسر متخصص مواد شیمیای به طرف تنگه Otranto حرکت کرد و در تاریخ 26 نوامبر به بندر باری رسید ولی بعلت حجم زیاد تخلیه بار کشتی های دیگر مجبور شد منتظر بماند برای تخلیه بارش شد.
چند روز بعد در 2 دسامبرسال 1943 تعداد 105 هواپیمای مدل Junkers Ju 88 به شهر بندری باری حمله کردند مدت این حمله کمی بیشتر از یک ساعت ادامه داشت بر اثر این حمله 1000 نفر از پرسنل دریایی متفقین کشته شدند .17 کشتی بلا فاصله غرق شده و 20 کشتی دچار اسیب شدید شد. شدت این حمله انقدر بود که متفقین انرا پرل هاربر کوچک نامیدند.

کشتی جان هاروی که منتظر تخلیه در بندر باری(Bari) لنگر انداخته بود بر اثر انفجار شدیدی غرق شد و مقادیر زیادی از بار محموله ان که گاز خردل بود به صورت مایع وارد اب دریا شد بر اثر این حادثه ابری از بخار گاز خردل بروی شهر باری شگل گرفت . در ساعات اولیه تعدا 628 نفر از نظامیان متفقین با علائم مسمومیت با گاز خردل به بیمارستان های شهر انتقال یافت تعداد 83 نفر بر اثر این جراحات جان خود را از دست دادند. شدت گسترش این گاز به انداز ه ای بود که پرسنل کشتی های که توانسته بودن از حمله هوای جان سالم به در ببرند و به بیرون از بندر فرار کرده بودند نیز دچاره سوختگی شیمیای و کوری شدند.
پس از این حمله فرماندهان متفقین سعی بر سرپوش گذاشتن بر این حادثه را داشتند اما حضور تعداد زیاد شاهدان باعث شد که ستاد ارتش امریکا در ماه فوریه سال 1944 در بیانیه ای اعتراف به اتفاق افتادن این حادثه کرده و در این بیانیه تاکید کند که هرگز قصد حمله شیمیای را نداشته و تنها هدفش پاسخگوی در صورت حمله شیمیایی المان بوده است.(اما شواهد نشان می دهد هدف متفقین غربی استفاده از سلاح شیمیای در صورت به درازا کشیدن نبرد در ایتالیا و جلوگیری از عقب افتادن متفقین غربی از شوروی بوده است).
این مخفی کاری ها و سرپوش گذاشتن تا سال ها پس از جنگ نیز ادامه داشته است بر اثر همین مخفی کاری هیچ اماری از میزان تلفات و جراحات مردم عادی ساکن در شهر باری وجود ندارد(در هنگام حمله حداقل 250000 نفر در شهر بوده اند)
پرونده های مربوط به عملیات های نظامی امریکا در سال 1959 از حالت محرمانه خارج شد اما جزیات این حادثه تا سال 1967 همچنان مخفی بود .بلاخر در سال 1986 دولت های متفقین حاظر شدند به بازماندگان این حادثه خسارت پرداخت کنند…
نویسنده مطلب: داریوش
[url="http://www.nazicenter.ir/2635/حمله-به-بندر-باری.html"]http://www.nazicente...-بندر-باری.html[/url]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
پیامهای آدولف هیتلر و سران نازی برای سربازان نبرد استالینگراد
دوستان این مطلب خیلی جالبی هست در خصوص پیامهایی که بین مرکز فرماندهی آلمان نازی و فرماندهی ارتش ششم در استالینگراد رد و بدل شدند.
همان طور که می دانید نبرد استالینگراد از مهمترین جنگهای جنگ جهانی دوم و جهان بوده. نبردی که سرنوشت و مسیر جنگ جهانی دوم را به کل تغییر داد و از این جنگ به بعد بود که نیروهای شوروی و متفقین دست بالای نیروهای آلمانی و متحدین قرار گرفتند.
نبرد استالینگراد نه تنها برای جهان نبردی سرنوشت ساز بود بلکه برای سربازان آن نبرد هم بسیار خونین و سخت بود. نبرد استالینگراد به خاطر موقعیت شهر استالینگراد ، تبدیل به جنگی کلاسیک شده بود. نبردی تن به تن و خانه به خانه. زیاد وارد جزئیات نمیشیم

نبرد استالینگراد قریب به 9 ماه به طول انجامید. طرفین اصلی این نبرد فیلدمارشال فون پاولوس که فرمانده ارتش ششم آلمان را برعهده داشتند و در طرف مقابلشان ژنرال روکوسوفسکی که فرماندهی نیروهای شوروی را بر عهده داشت. ارتش ششم آلمان برای ماهها در محاصره انبوه نیروهای شوروی قرار داشت و در تمام این مدت دلاورانه و با حداقل تجهیزات و آذوقه مقاومت کردند که در نهایت به دستور فیلدمارشال فون پاولوس تسلیم نیروهای شوروی شدند.

در این بین طبعا پیامهای متعدد و مهمی بین فون پاولوس ، فرماندهی ارتش آلمان در استالینگراد و سران دولت آلمان در برلین اعم از آدولف هیتلر و هرمان گورینگ انجامیده.
صحبتهای خیلی جالبی هستند که فکر نمی کنم تا به حال شنیده باشید شون . برای اولین بار به زبان فارسی در اینترنت قرار می گیرند. می پردازیم …


نخست از اولتیماتوم روسها (از طرف ژنرال روکوسوفسکی) به نیروهای آلمانی ارتش ششم در محاصره شروع می کنیم. این پیام اولتیماتوم در بامداد روز هشتم ژانویه 1943 برای پاولوس ارسال گردید که به پاولوس خاطر نشان می ساخت که ارتش او به محاصره افتاده است و قادر نیست نجات یابد و یا آنکه از راه هوا به آن اسلحه و مهمات رسد میگفت:

” وضع سربازان شما یاس آور است. آنان از گرسنگی و بیماری و سرما رنج می برند. زمستان بیرحم روسیه هنوز به درستی آغاز نشده است. یخ بندانهای سخت، بادهای سرد و توفانهای برف هنوز در پیش است. سربازان شما لباس زمستانی ندارند و شرایط حیات ایشان از نظر بهداشت وحشت انگیز است… وضع شما نومید کننده و مقاومت بیشتر نابخردانه است.
از این رو به منظور اجتناب از خونریزی بی ثمر، پیشنهاد می کنم شرایط ذیل را برای تسلیم شدن بپذیرید…”

که روسها برای پاسخ 24 ساعت وقت به پاولوس و ارتش ششم دادند. پاولوس بی درنگ پیام را با بی سیم به آدولف هیتلر مخابره کرد که بلافاصله درخواست وی از جانب فرمانده کل رد شد.

روزها مجددا در روز 24 ام ژانویه پیشنهاد تسلیم به پاولوس دادند که پاولوس مجددا بی درنگ این پیام را برای آدولف هیتلر ارسال کرد:
“سربازان مهمات و غذا ندارند… فرماندهی ثمربخش دیگر امکان پذیر نیست… هجده هزار نفر زخمی شده اند بی آنکه هیچ گونه وسیله معالجه و تن پوش و دارو داشته باشند. دفاع بیشتر بیمعناست. سقوط اجتناب ناپذیر است. ارتش تقاضای فوری دارد تا تسلیم شود و بدینوسیله جان سربازان بازمانده را از مرگ برهاند.”



پاسخ هیتلر موجود است:
“تسلیم ممنون است. سربازان ارتش ششم، مواضع خود را تا آخرین نفر و آخرین فشنگ حفظ خواهند کرد و با مقاومت قهرمانانه خویش، به تاسیس یک جبهه دفاعی و رهایی جهان غرب، کمکی فراموش نشدنی خواهند نمود.”



در حالی که نبرد خونین به آخرین روزهای خودش نزدیک میشد و حلقه محاصره روز به روز تنگ تر می گشت ، روز 28 ام ژانویه ، هرمان گورینگ برای سربازان ارتش ششم یک پیام رادیویی فرستاد:
“پیکاری که ارتش ششم بدان دوام می دهد، در سینه تاریخ ثبت خواهد شد و نسلهای آینده، از دلیری بی نظیری که سربازان ما در نبرد “لنجمارک” و سرسختی و مقاومتی که در جنگ “آلکازار” و شهامتی که در پیکار “نارویک” و ایثار نفسی که در نبرد استالینگراد از خود نشان داده اند، با غرور و مباهات سخن خواهند گفت.”



در شامگاه واپسین روز پیکار، یعنی روز 30 ام ژانویه سال 1943 که مصادف با دهمین سال قدرت یافتن نازی ها بود ، گورینگ مجددا پیامی رادیویی به متن زیر نطق کرد:
“تا هزار سال دیگر، آلمانیها از این نبرد (نبرد استالینگراد) با احترام فراوان و هراسی آمیخته به احترام سخن خواهند گفت و بیاد خواهند آورد که به رغم همه چیز، پیروزی نهایی آلمان در آنجا پی ریزی شد… در سالیانی که خواهد آمد، ارواح دلیران ما، درباره پیکار قهرمانانه کرانه ولگا چنین خواهند گفت: هنگامی که به آلمان می روید، بگویید که ما را دیده اید که در استالینگراد غنوده ایم، زیرا شرف و رهبران ما، فرمان دادند که بخاطر عظمت و شکوه بیشتر آلمان جان سپاریم”



و در نهایت آخرین پیام از پاولوس به آلمان ، شامگاه آخرین روز ژانویه 1943 به پیشوا فرستاده شد:
“سربازان ارتش ششم، در حالیکه به سوگند خود و از اهمیت عظیم ماموریت خویش آگاه اند، سنگر خود را بخاطر پیشوا و وطن، تا آخرین نفر و آخرین فشنگ حفظ کردند.”
این پیام در حالیست که پاولوس به دروغ به هیتلر گفت که سربازان تا آخرین نفر جنگیدند. در حالی که پاولوس 92 هزار سرباز آلمانی را تسلیم نیروهای شوروی کرد.
ساعت 7 و 45 دقیقه بعداز ظهر ، متصدی دستگاه بی سیم ستاد ارتش ششم نیز، آخرین پیام خود را مخابره کرد:
“روسها پشت در پناهگاه زیرزمینی ما هستند. ما مشغول خراب کردن دستگاه بی سیم هستیم.”
و این آخرین پیام رد و بدل شده بین ارتش ششم آلمان و فرماندهی رایش سوم بود …
http://www.nazicenter.ir/2170/پیامهای-سران-نازی-نبرد-استالینگراد.html

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نبردهای جنگ جهانی دوم (مینسک)
نبرد مینسک

مقدمه
نبرد مینسک یک عملیات استراتژیک بود که توسط ارتش مرکزی آلمان در طول نبرد عظیم بارباروسا و در بازه ی زمانی 22 ژوئن تا 27 جولای 1941 انجام شد.هدف از این عملیات محاصره ی نیروهای ارتش سرخ در اطراف مینسک(پایتخت بلاروس) و به زانو دراوردن این نیروها قبل از حمله ی نهایی به مسکو بود.این عملیات به دستور شخص پیشوا پی ریزی شده بود زیرا هیتلر می ترسید بلایی که سر ناپلئون و افرادش آمد سر نیروهای آلمانی هم بیاید.ناپلئون با سرعت به سمت مسکو حرکت کرده بود و در حین محاصره ی این شهر نیروهای روس به جا مانده در عقب(غرب) پشت ارتش وی حلقه ی محاصره ایجاد کردند و ناپلئون شکست خورده بود به همین دلیل هیتلر دستور داد تا تمامی نیروهای ارتش سرخ مستقر شده در نواحی مینسک و خارکف و… قبل از حمله به مسکو باید نابود شوند.فرماندهی ارتش مرکزی آلمان بر عهده ی فیلد مارشال فدر فون بوک بود نیروهای تحت فرماندهی وی پس از فتح لهستان و با آغاز نبرد بارباروسا وظیفه ی پاکسازی نواحی مینسک و اسمولنسک را بر عهده داشتند.پیش قراولان و خط شکنان ارتش مرکزی آلمان لشگر زرهی 3 پانزر به فرماندهی ژنرال هوت و لشگر زرهی 2 پانزر به فرماندهی هاینتس گودریان بودند.فرماندهی نیروهای ارتش سرخ که فرمان ایستادگی و حفظ مواضع به آنان داده شده بود را ژنرال دیمیتری پاولوف (Dmitry Pavlov) بر عهده داشت.ویفه ی اصلی ارتش سرخ در بلاروس این بود که در صورت تهاجم آلمانها با ضد حمله های مکرر نیروهای رایش را به طرف لهستان عقب برانند به همین دلیل حجم عظیمی از نیرو و تجهیزات در اطراف مینسک, اسمولنسک, بیالیستوک و….مستقر شده بودند.در وصف حجم مخوف این نیروها همین بس که بیش از 5000 تانک و 600000 سرباز در این نواحی مستقر شده بودند. نیروهای آلمانی در مقابل این نیروی جهنمی حدود 2000 تانک و تعداد مشابه سرباز در اختیار داشتند.در نزدیکی مینسک و بیالیستوک یک خط راه آهن کلیدی و استراتژیک قرار داشت که به مسکو متصل میشد و شاهراه تغذیه ی این نیروها بود.

شرح عملیات
حمله به مینسک و بیالیستوک و اسمولنسک جزو اولین اقدامات ارتش رایش در اغاز عملیات بارباروسا بود و موفقیت این عملیات باعث شد جهانیان کار شوروی را تمام شده بدانند. وظیفه ی اصلی ارتش مرکزی در آغاز عملیات بارباروسا فتح مسکو بود که این برنامه در چندین برهه ی زمانی با تغییرات مواجه شد.حمله به نیروهای ارتش سرخ مستقر در مینسک و بیالیستوک و…از جمله این تغییرات بود.در 23 ژوئن نیروهای آلمانی از دسته های 4 و 9 در جنوب شرقی بیالیستوک که هرودنا (Hrodna) نام داشت مستقر شدند.ظهر روز 23 نیروهای متعلق به لشگر 10 شوروی به المانها در دو مرحله ضد کردند که هردو بار شکست خورده عقب کشیدند.در 24 ژوئن نیروهای رایش به آرامی به طرف بیالیستوک حرکت کردند به طوری که دیده بانهای آلمانی مرتبا تحرکات ارتش سرخ را زیر نظر داشتند.با نزدیک شدن آلمانها به بیالیستوک پاولوف به یکی از ژنرالهای ارشد خود به نام ژنرال بولدین (Boldin) فرمان داد تا با لشگر زرهی 11 و ارتش پیاده 9 به سمت آلمانها حمله کرده و از نزدیک شدن آنها جلوگیری کند.این حمله ی مفتضحانه با شکست و تلفات سنگین نیروهای روس همراه شد.نیروهای روس پس از شکست بولدین بیالیستوک را خالی کرده و به طرف مینسک که مواضع دفاعی بسیار مستحکمی داشت و انبوه نیروهای زرهی ارتش سرخ در آنجا مستقر شده بودند عقب نشینی کردند.در 27 ژوئن یکی دیگر از عملیاتهای خیره کننده ی ارتش رایش به وقوع پیوست ارتش های 2 و 3 زرهی آلمان به فرماندهی دو ژنرال بزرگ آلمانی یعنی گودریان و هوت که زیر نظر شخص فون بوک هدایت میشدند با حمله ای گاز انبری به داخل مینسک یورش بردند.تا اینجا این دو ارتش بیشترین پیشروی را بین نیروهای آلمانی شرکت کننده در عملیات بارباروسا کرده بودند این لشگرها بیش از 321 کیلومتر در خاک شوروی نفوذ کرده و حدود یک سوم راه مسکو را پیموده بودند.حدود 625 هزار سرباز روس در مینسک پایتخت کشور بلاروس مستقر شده و از قوای زرهی عظیمی بر خوردار بودند.ستونهای زرهی هوت و گودریان با مانورهای بسیار پیچیده و سرعتی باور نکردنی خط دفاعی نیروهای ارتش سرخ را شکستند و به داخل ناحیه ی دفاعی مینسک هجوم بردند بسیاری از تانکهای ارتش سرخ قبل از روشن شدن به غنیمت گرفته شده و یا نابود شدند با شکسته شدن خط دفاعی ارتش سرخ لوفت وافه چند صد سورتی پرواز بر فراز مینسک و اطراف آن انجام داد و در طی نبرد مینسک بیش از 1669 هواپیمای ارتش سرخ منهدم گشت بمب افکنهای آلمانی با بمباران مداوم نیروهای موتوریزه و زرهی شوروی حرکت و مانور آنان را مختل کرده بودند.تانکهای آلمانی که بیشتر از نوع پانزر 3 بودند با مانورهای منظم تانکهای ارتش سرخ و سنگرهای سربازان روس را نابود میکردند.سربازان ارتش سرخ که دچار از هم پاشیدگی شده بودند به سرعت تارو مار شده یا فرار میکردند این پیروزی و تصرف مینسک از نظر روحی سربازان آلمانی را بسیار تقویت کرد زیرا آنان از نام ارتش سرخ و عظمت آن میترسیدند اما خورد شدن نیروهای شوروی در مینسک باعث فروپاشی ابهت این ارتش شد.
نتیجه ی نبرد
در این نبرد فوق العاده(تصرف پایتخت بلاروس یعنی مینسک) بیش از 290 هزار سرباز روس کشته و اسیر شده 1500 قبضه اسلحه توسط آلمانها غنیمت گرفته شد و حدود 2500 تانک ارتش سرخ نابود گشت.تلفات آلمانها در این نبرد هیچگاه به درستی مشخص نشد ولی طبق مشاهدات و آمارها تلفات ارتش رایش در مینسک در برابر ارتش سرخ بسیار ناچیز بود.250 هزار سرباز روسی که از مینسک گریخته بودند به دلیل عقب نشینی و واگذاری مینسک به آلمان خائن شناخته شده و اعدام شدند همچنین در بعضی موارد خانواده های این افراد هم اعدام میشدند تا دیگر کسی در جبهه ها عقب نشینی نکند.تا پایان 3 جولای بیشتر نواحی بلاروس به دست آلمانها افتاده بود این نبرد که اوج نبوغ طراحان خود را نشان میدهد با حداقل تلفات و دستیابی به تمامی اهداف به پایان رسید تلفات ارتش سرخ در پایان این نبرد به شرح زیر است:
341073 کشته یا اسیر و 76717 مفقود یعنی تلفات روسها بیش از 417 هزار نفر بود.
4799 تانک ارتش سرخ نابود یا به غنیمت گرفته شد.
9427 اسلحه نابود یا به غنیمت گرفته شد.
1669 هواپیما نابود گشته بود..

http://www.nazicenter.ir/1522/نبردهای-جنگ-جهانی-دوم-مینسک.html

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نبرد در گذرگاه کاسرین
پس از نبرد دوم العلمین و شکست سنگین متحدین فیلد مارشال رومل که از نظر داشتن سوخت و تجهیزات و حتی نفر در وضیت بسیار وخیمی قرار داشت مرتبا عقب نشینی کرد و در اوایل سال 1943 از لیبی هم عقب کشید و وارد تونس شد. در این زمان بود که به نیروهای کمکی رسید اما مشکل اصلی رومل نیروهای آمریکایی و بخش کوچکی از نیروهای انگلیسی بودند که در سواحل الجزایر پیاده شده بودند و به سمت تونس حرکت کرده و بدین ترتیب رومل در محاصره ی نیروهای متفق آمریکایی-انگلیسی(از غرب) و انگلیسی(از شرق) قرار گرفت.اما یکی از مهمترین نبردهایی که در کشور تونس رخ داد نبرد 8 روزه ی گذرگاه کاسرین (Kasserine Pass) بود این نبرد به این دلیل مهم و مورد توجه است که نشان میدهد اگر رومل تجهیزات و سوخت کافی داشته باشد, پیروز میدان نبرد است حتی اگر از نظر تعداد تانک از حریفش عقب تر باشد.

شرح عملیات:
نبرد گذرگاه کاسرین در بازه ی زمانی 17 تا 25 فوریه ی 1943 در جبهه ای با عرض 3.2 کیلومتر در مرکز و غرب کشور تونس رخ داد.در این نبرد چند لشگر زره پوش ایتالیایی در کنار لشگر5, 10و21 زرهی آلمان(در مجموع22000سرباز) به فرماندهی فیلدمارشال اروین رومل به مصاف سپاه دوم آمریکا به فرماندهی سر لشگرLloyd Fredendall و لشگر6 زرهی بریتانیا به فرماندهی سر لشگر Charles Keightley و همچنین بخشهایی از لشگر 1 بریتانیا به فرماندهی سپهبد Kenneth Anderson رفتند.یکی دیگر از عواملی که نبرد کاسرین را مهم ساخته اولین برخورد بزرگ و جدی نیروهایی آمریکایی با آلمانیها در جنگ جهانی دوم بود که در طول این نبرد رخ داد.اما برای درک بهتر اوضاع شمال آفریقا کمی به عقب تر بر می گردیم به نوامبر سال 1942 که رومل در العلمین شکست خورد و دست به عقب نشینی زد در این هنگام نیروهای کمکی برای یاری به او از جزیره ی سیسل ایتالیا وارد تونس شدند اما آنان کمی دیر رسیدند در 8 نوامبر که رومل در حال عقب نشینی بود نیروهای کمکی آلمانی ایتالیایی به فرماندهی ژنرال ارنست کارل مورد حمله ی نیروهای آمریکایی به فرماندهی جرج اس پاتن و بخشهایی از لشگر 1 انگلیس که در الجزایر پیاده شده بودند قرار میگرند و دست به دفاع میزنند اما در شرق اروین رومل که نیروی کافی برای ایستادگی مقابل مونتگومری را نداشت دست به عقب نشینیهای پیاپی میزند تا در تونس به نیروهای کمکی خویش میرسد در واقع در محاصره ی متفقین گرفتار میشود.قبل از رسیدن رومل به تونس آمریکاییها تلاش کردند تونس را از دست آلمانها خارج سازند به همین دلیل تانکهای آمریکایی بارها از میان کوههای اطلس که در مرکز تونس قرار دارند به سمت نیروهای آلمانی یورش بردند ولی هر بار متحمل تلفات سنگینی شده و عقب مینشستند یکی از عوامل موفقیت المانها در این نبردهای کوچک سلاح ضد تانک پانزر شرک بود که به راحتی تانک های آمریکایی را منهدم میساخت.

نقشه ی رومل برای دفاع از تونس و عقب راندن متفقین بدین صورت بود طبق برآورد ژنرالها و فرماندهان آلمانی نیروهای آمریکایی-انگلیسی پس از حدود 2 ماه زمین گیر شدن در پشت کوههای اطلس و دادن تلفات بالا(چیزی در حدود 100 تانک)بسیار آسیب پذیرترند.ارتش هشتم انگلستان که از شرق نزدیک میشد در وضیت بسیار مطلوبی قرار داشت.بنابراین طبق نقشه ی رومل قبل از رسیدن ارتش هشتم قدرتمند مونتگومری و کامل شدن حلقه ی محاصره لشگر زرهی 5 و باقیمنده ی لشگر زرهی 21(که از نبرد العلمین باقیمانده بود) با سرعت هر کدام به دو هدف Kasserine و sbiba حمله میکردند و سپس هر دو با هم به Thala و Le Kefیورش میبردند این مناطق در غرب تونس و اطراف کوههای اطلس واقع شده و در اختیار نیروهای آمریکایی(و بخشهایی از لشگر 1 و لشگر 6 زرهی بریتانیا) بود.از طرفی آمریکاییها هم که از حال و روز رومل با خبر بودند به هیچ وجه انتظار حمله از جانب این ژنرال آلمانی که پس از چند ماه عقب نشینی به آخرین خط دفاعی خویش رسیده بود را نداشتند.
در 20 فوریه لشگر21 خستگی ناپذیر زرهی رومل به sbiba یورش برد این منطقه که نسبت به کاسرین دارای مواضع دفاعی ضعیف تری بود و تنها لشگر 6زرهی بریتانیا که 26 زره پوش داشت به همراه سپاه 18 و 34 آمریکا از این منطقه دفاع میکردند پس از اندکی مقاومت به دست آلمانها افتاد سرعت عمل نیروهای آلمانی بقدری بالا بود که توپخانه ی آمریکایی مستقر در کوهپایه ی اطلس فرصت آتش کردن را پیدا نکرد. در همین حین لشگر زرهی 5 به همراه تعدادی تانک و زره پوش از لشگر 10 و همچنین چند لشگر زرهی و پیاده ی ایتالیایی به گذرگاه کاسرین یورش بردند.گذرگاه کاسرین که دارای خطوط دفاعی بسیار مستحکمی بود توسط لشگر1 و سپاه 16 آمریکا و چندین لشگر از سربازان فرانسه ی آزاد حفاظت میشد,همچنین توپخانه ی آمریکایی-فرانسوی در دامنه ی کوههای اطلس موضع گرفته بودند و گذرگاه کاسرین در برد آتش آنان بود.
لشگریان آلمانی-ایتالیایی زیر نظر اروین رومل به طور ناگهانی به این خطوط حمله ور شدند تانکهای رومل در این یورش از مانورهای بسیار پیچیده ای استفاده کردند در نتیجه تلفات آنان به هنگام آتش توپخانه ی متفقین بسیار پایین بود.جنگ در گذرگاه کاسرین وقتی سنگین تر شد که سربازان لشگر زرهی 6 بریتانیا به همراه 11 تانک پس از شکست مواضع خود در sbiba را رها کرده و وارد گذرگاه کاسرین شدند البته لشگر زرهی 21 پانزر و زره پوشهای لشگر131 ایتالیا که Centauro نام داشت به دنبال آنان بودند با شلوغ شدن گذرگاه هنگ Centauro ایتالیایی به محاصره ی نیروهای متفق درامد و قبل از رسیدن نیروهای کمکی از جانب رومل تمامی زره پوشهای این هنگ به آتش کشیده شد و فرمانده ی این هنگ یعنی سرهنگ Luigi Bonfatti نیز کشته شد, فیلدمارشال رومل بعدها در بیانیه ای از شجاعت این هنگ کوچک ایتالیایی تقدیر کرد و فرمانده ی شجاع آنان را ستود.پس از پاکسازی گذرگاه از نیروهای متفق تانکهای رومل به محل توپخانه ی آنان در کوهپایه یورش برد و آن را نابود ساخت, گفتنی است این توپخانه در اوج نبرد خاموش بود زیرا نمیتوانست بدون صدمه زدن به نیروهای خودی تانکهای متحدین را مورد اصابت قرار دهد.پس از تصرف گذرگاه کاسرین رومل به همراه لشگرهای 5 و 10 زرهی پانزر در 21 فوریه به سمت شهر Thala حمله کرد و لشگرهای پیاده ی 26 آمریکا و زرهی 26 انگلستان را از این شهر بیرون ساخت.سپس متفقین برای متوقف ساختن نیروهای آلمانی سلاحهای ضد تانک سنگین خود مانند توپهای 37 میلی متری را در حومه ی شهر مستقر ساختند.صبح روز 22 فوریه فرمانده ی لشگر10 زرهی آلمان Von Broich (فون برویچ)به مارشال رومل پیشنهاد یک حمله ی شبانه به این گردانهای ضد تانک را داد و رومل پذیرفت.همان شب آلمانها به این خطوط حمله ور شده و با کمترین تلفات متفقین را عقب راندند و وضعیت شهر Thala به ثبات رسید.

نتیجه ی نبرد
تا پایان 24 فوریه بیشتر مناطق غربی تونس به دست نیروهای رومل تصرف شده بود و آمریکاییها به خاک الجزایر عقب نشینی کرده بودند این نبرد با پیروزی قاطع آلمانها به پایان رسید تلفات نیروهای متفق بیش از 10هزار کشته و مجروح(6500نفر تلفات آمریکاییها بود) و 183 تانک بود در مقابل متحدین 2000 کشته و مجروح داده و تنها 34 تانک از دست دادند..آمریکاییهای تحقیر شده که با وجود برتری نیروها و تانکها شکست خورده بودند, خود را برای حمله ی دیگری به تونس اماده میکردند زیرا ژنرال آیزنهاور به پاتن قول نیروهای تازه نفس و تجهیزات جدید داده بود از طرفی ارتش 8 بریتانیا به فرماندهی مونت گومری از شرق به مرزهای تونس رسیده بود و نکته ی مهم این بود که رومل پس از این نبرد 8 روزه بیشتر سوختها و مهماتش را از دست داده بود البته آلبرت کسرینگ به او قول نیروهای کمکی و سوخت داده بود اینک رومل خود را برای حمله ی نیروها انگلیسی از شرق و نیروهای تحقیر شده ی آمریکایی از غرب آماده میکرد.
http://www.nazicenter.ir/1301/نبرد-در-گذرگاه-کاسرین.html

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ویلهلم مسراشمیت، طراح هواپیماهای جنگنده آلمان نازی
ویلهلم مسراشمیت Wilhelm Messerschmitt متولد 26 ژوئن 1898 و متوفا 15 سپتامبر 1978.یکی از مهمترین طراحان و تولیدکنندگان هواپیماهای نظامی در آلمان نازی بود.او در فرانکفورت بدنیا آمد و پسر یک تاجر مشروبات الکلی بود همچنین پدر خوانده ی وی نقاشی آمریکایی به نام کارل فوون بود که پروفسور آکادمی مونیخ بود.یکی از مهمترین جنگنده هایی که مسراشمیت طراحی کرد جنگنده ی Messerschmitt Bf 109 بود که در سال 1934 به همراه والتر ردر(Walter Rethel) آن را طراحی کرد.جنگنده ی مسراشمیت bf109 مهمترین جنگنده ی آلمانها در طول جنگ جهانی دوم بود(پر تیتراژترین هواپیمای کل تاریخ هوانوردی).
امروزه ویلهلم مسراشمیت را به عنوان بزرگترین تولید کننده ی هواپیماهای نظامی در تاریخ می شناسند.در کارخانه های او بیش از 35000 جنگنده ساخته شده است.همچنین جنگنده ی Messerschmitt Me 209 او پس از شکستن رکورد سرعت در جهان تا سال 1969 سریع ترین جنگنده ی جهان بود.همچنین ویلهلم مسراشمیت اولین جت جهان را نیز طراحی کرده این جنگنده ی سریع و بی نظیر که Messerschmitt Me 262 نام داشت برای اولین بار در 18 آپریل 1941 به پرواز درامده و به عنوان پدر جنگنده های امروزی شناخته میشود.
مسراشمیت جوان در سال 1914 جزو پیشگامان تولید هواپیماهای بدون موتور در آلمان بود او و Friedrich Harth در سال 1914 گلایدر s5 را طراحی کردند.این دو در سال 1917 با سرویسهای نظامی آلمان قرار داد امضا کردند و سپس در سال 1921 گلایدر s8 را طراحی کردند که در آن زمان رکورد مدت زمان پرواز را شکست و در همان سال مسراشمیت یک هواپیمای بدون موتور کامل به نام s9 ساخت,در سال 1923 هارت و مسراشمیت از هم جدا شدند.سپس در همان سال مسراشمیت اولین شرکت هواپیما سازی خو را در اوگسبورگ Augsburgتاسیس کرد, با گذشت 2 سال از زمان تاسیس این شرکت مسراشمیت با طراحی موتور هواپیما و ساخت هواپیماهای موتوری به سرعت رشد کرد اولین هواپیماهای موتوری وی مسراشمیتهای 17 و 18 بودند که در سال 1927 در قالب هواپیماهای آمزشی به فروش می رسیدند.
با به قدرت رسیدن آدولف هیتلر در سال 1933 وزارت حمل و نقل هوایی در آلمان با نام Reichsluftfahrtministerium(RLM) تاسیس شد و مسر اشمیت و تمام نوابغ طراحی هواپیما در آلمان به این سازمان ملحق شدند.در همین سال مسراشمیت و رابرت لوسر که گلهای سرسبد این سازمان بودند هواپیمای کوچک مسرامیت ام 37 را تولید کردند و بلافاصله هواپیمای مسراشمیت بی اف 108 تولید گشت. اما اوج هنر طراحی ویلهلم مسراشمیت در سال 1934 و با طراحی جنگنده ی بی نظیر مسراشمیت بی اف 109 رقم خورد.مسراشمیت با برقراری ارتباط نزدیک با رودولف هس و هرمان گورینگ که از بلندمرتبه ترین فرماندهان نازی بودند همواره از دیگر شرکتهای بزرگ رقیب خود مانندHUGO JUNKERS جلوتر بود.همچنین او با دولت رومانی برای ارسال هواپیماهای حمل و نقلی در سال 1935 قرارداد بست.شرکت مستراشمیت مورد اعتمادترین و قدرتمند ترین شرکت هواپیما سازی آلمان نازی در طول جنگ جهانی دوم بود.
پس از جنگ جهانی دوم ویلهیم مسراشمیت در دادگاه سال 1948 برای همکاری نزدیک با نازیها به اعدام محکوم شد اما پس از دو سال از اتهامات خویش تبرئه شده و آزاد گشت و سمت سابق خویش در شرکت مسراشمیت را بدست گرفت.از آنجایی که تا سال 1955 ساختن هواپیما در خاک آلمان ممنوع بود او به ساخت ساختمان و ماشین آلات مشغول گشت.مسراشمیت در سال 1952 در طراحی جنگنده ی F10 با لاکهید مارتین در ایالات متحده همکاری کرد(این هواپیما در سال 1954 به پرواز درامد)ویلهلم مسراشمیت در سال 1970 بازنشسته شد و در 15 سپتامبر 1978 در بیمارستان مونیخ درگذشت,وی در سال 1938 جایزه ی ملی آلمان برای علم و هنر را از دستان آدولف هیتلر دریافت کرده بود.
http://www.nazicenter.ir/1275/ویلهلم-مسراشمیت،-طراح-هواپیماهای-جنگ.html

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دومین نبرد در العلمین
پس از مقاومت خیره کننده ی رومل در نبرد الم لهلفا مونتگومری عقب نشست و منتظر نیروهای تازه نفس و سوخت شد.گذشت زمان به هیچ عنوان به نفع رومل و آلمانها نبود زیرا ارتش اصلی آلمان در نبردی خونبار با ارتش شوروی متحمل تلفات و خسارات زیادی شده بود و اندک نیروها و مهمات ارسالی برای رومل هم توسط نیروی دریایی متفق به اعماق دریای مدیترانه فرستاده میشد.و فیلد مارشال رومل اندک نیروها و سوخت خود را برای دفاع یا حتی عقب نشینی نگه داشته بود.از طرف دیگر مونتگومری نیروهای خود را سازماندهی کرده و آماده ی انجام حمله ی دیگری به خطوط آلمان میشد. اینک نیروها و تجهیزات متفقین دو برابر گشته بود.در زمان این حمله آلمانیها در استالینگراد در حال پیشروی بودند و ارتش جنوبی در نزدیکی قفقاز بود به همین دلیل برای رومل و سپاه شمال آفریقا آن طور که باید نیرو و سوخت ارسال نشد اما چرچیل که میترسید با سقوط مصر و تسخیر کانال سوئز جبهه ی جدیدی علیه ارتش سرخ گشوده شده و راههای کمک به شوروی از ایران بسته شود نیروها و تجهیزات خود را به شمال آفریقا سرازیر کرد, و بد شانسی دیگر برای آلمانها بیماری اروین رومل بود که از اوایل ماه سپتامبر آغاز شده و او به اجبار به آلمان بازگشته بود اما همچنان فرماندهی تمام نیروهای آلمانی-ایتالیایی در شمال آفریقا را بر عهده داشت.

شرح عملیات
نبرد دوم العلمین در جنوب ایستگاه العلمین و بار دیگر در نزدیکی الم الهلفا در فاصله ی زمانی23 اکتبر تا 4 نوامبر (13 روز) به وقوع پیوست.در واقع مونتگومری در نظر داشت با یک حمله سپاه آفریقا ی آلمان را نابود سازد و حتی مجال عقب نشینی هم به آنها ندهد.در 4 نوامبر سال 1942 مونتگومری به همراه 220000 هزار سرباز , 1100 تانک و 750 هواپیما به مصاف سپاه شمال آفریقای روباه صحرا که دارای 115000 هزار سرباز, 547تانک و900 هواپیما بود رفت.رومل برای جبران کردن کمبود شدید نیروها و سوختش به طور گسترده ای از میادین مین و سیم های خاردار استفاده کرد.او از 500 هزار مین در 10ها میدان بهره جست تا راههای نفوذ انگلیسیها را محدودتر کند.فرماندهان آلمانی-ایتالیایی پس از نبرد الم الهلفا خواستار یک عقب نشینی سراسری دیگر تا شهر طرابلس بودند ولی رومل با این کار مخالفت میکرد زیرا اولا نمیخواست سوخت اندکش را برای عقب نشینی به هدر دهد و ثانیا او مصمم بود خط الم الهلفا را حفظ کند.همچنین او برای رو به رو شدن با انگلیسیها نیروی زرهی خود را به 2 قسمت تقسیم کرد(این کار هم مخالفین بسیاری داشت)در شمال(littorio) لشگر 15 زرهی آلمان و در جنوب (ariete)لشگر21 زرهی آلمان مستقر شدند.

معمولا نبرد 13 روزه ی العلمین دوم را بدین شکل دسته بندی میکنند:به زور داخل شدن یا نفوذ اجباری(23-24اکتبر)خرد شدن و زوال یافتن(24-25اکتبر)مقابله(26-28اکتبر)عملیاتsupercharge (1-2 نوامبر)عقب نشینی و خروج(3-7نوامبر)در این دسته بندی29-31 اکتبر نامی ندارد چون در این بازه جنگ با رکود نسبی و آرامش همراه بود.


مرحله ی اول :نفوذ اجباری
در واپسین ساعات روز 23 اکتبر 1942 تیپ24 ارتش استرالیا از شمال نبرد را آغاز کرد, در واقع هدف از حمله ی این تیپ سبک مشخص شدن مکان استقرار نیروهای آلمانی بود بنابراین میتوان تیپ 24 استرالیاییها را فداییان نبرد نامید زیرا با نزدیک شدن این تیپ لشگر 15 زرهی پانزر آلمان آتش گشود.سپس عملیاتی در قالب نام lightfoot آغاز گشت بیش از 1000 توپ انگلیسی به مدت 5ساعت و نیم مواضع آلمانیها را گلوله باران کردند طبق گزارشها صدای این توپها به قدری مهیب بود که از گوش برخی توپچیها خون جاری شده بود و نیروی هوایی بریتانیا هم به بمباران مواضع لشگر 15 پانزر آلمان پرداخت.به این دلیل نام این عملیات را lightfoot نهادند که در مدت این 5 ساعت و نیم که مواضع آلمانها زیر آتش سنگین بود مهندسین بریتانیایی با نورافکن زمینهای اطراف را روشن کردند و مشغول مین روبی و خنثی سازی مینها شدند تا راه برای ورود تانکهای انگلیسی باز شود.عمق برخی از این میادین مین(که سربازان بریتانیایی به آن آنها باغ شیطان میگفتند)به 8 کیلوتر هم میرسید که به طور پراکنده مین گذاری شده بود هدف این مهندسین پاکسازی راهی به عرض 24 فوت بود که برای عبور یک تانک کافی باشد.ساعت 22:00به وقت محلی مصر بود که مهندسین بریتانیایی دریافتند از برنامه ی خود بسیار عقب هستند هنوز کار پاکسازی میدان مین تمام نشده بود که پیاده نظام 25 انگلیس به همراه 500 تانک از راه رسیدند ورود این تانکها باعث به وجود آمدن گرد و خاک بسیار غلیظی شد که کار خنثی سازی را باز هم کندتر کرد.در این نقطه ترافیکی از تانکها به وجود آمد که اگر نیروهای آلمانی زیر آتش سنگین توپخانه نبودند هدفهای راحتی میشدند.از طرف دیگر در جنوب لشگر 7 زرهی بریتانیا به همراه چندین تیپ از سربازان فرانسه ی آزاد به همراه لشگر 8 به فرماندهی ژنرال برایان هوکس(Brian Horrocks) به سمت ariete هجوم بردند زره پوشها از سمت Jebel Kalakh و سربازان فرانسه ی آزاد از سمت Qaret el Himeimat حمله را آغاز کردند که با مقاومت شدید لشگر 21 زرهی آلمان روبه رو شدند. با ورود تیپ هوابرد 185 که مجهز به پانزر شرک(نوعی آنتی تانک)بودند به این جبهه کار برای قوای متفق سخت تر شد.با طلوع آفتاب در 24 اکتبر نیروهای انگلیسی هنوز به داخل مواضع آلمانها نفوذ نکرده بودند.تانکهای انگلیسی در شمال در میادین مین متوقف شده و زیر آتش محدود آلمانها بودند و در جنوب هم لشگرهای 7 و 8 انگلیسی زیر آتش سنگین گرفتار بودند و توان پیشروی نداشتند.

مرحله ی دوم:زوال
در روز شنبه 24 اکتبر فاجعه ی دیگر برای نیروهای آلمانی رخ داد و آن حمله ی قلبی و در پی آن درگذشت فرمانده ی آلمانها ژنرال stumm بود,بلافاصله پس از این واقعه سرلشکر ویلهلمریترفونتوما ( Major-General Wilhelm Ritter von Thoma) به سمت فرماندهی رسیدوهیتلر به محض شنیدن این خبر فرمان داد که رومل باید هرچه زودتر آسایشگاه خود را ترک کند و به شمال آفریقا بازگردد.رومل در واپسین ساعات 24 اکتبر به رم پرواز کرد تا از آنجا به شمال آفریقا بازگردد همچنین او خواستار سوخت و مهمات بیشتر بود.در 24 اکتبر پیشرفت متفقین بسیار کمتر ا حد انتظار بود هواپیماهای انگلیسی تا ساعت16:00 بیش از 1000 سورتی پرواز بر فراز مواضع متحدین انجام دادند با انجام این پروازها و گلوله باران بی وقفه ی توپها منابع متحدین به شدت تحلیل رفته و رو به زوال و نابودی بود.لشگر 15 زرهی آلمان و نیروهای ایتالیایی مستقر در littorio که وضیت چندان مناسبی نداشت وارد اولین نبرد بزرگ تانکها در جنگ العلمین دوم شد.بیش از 100 تانک از طرفین با آغاز تاریکی شب وارد نبردی سهمگین شدند.برای روشنایی میدان نبرد دو گروه متحد و متفق بی وقفه منور شلیک میکردند. این نبرد تا ساعت 22:00 ادامه یافت و با ورود هواپیماهای دو طرف و پراکنده شدن تانکها بدون میسر شدن نتیجه پایان یافت.اما ارتش 8 زرهی انگلستان که در جنوب مشغول نبرد بود بسیار بهتر عمل کرد سلاحهای ضد تانک آلمانی(مانند توپ 88 میلی متری) مستقر در ariete بیش از 31 تانک انگلیسی را در روز 24 اکتبر از کار انداختند ولی نتوانستند مانع پیشروی آنان شوند.در روز 24 اکتبر تمرکز نیروی هوایی متفقین بر روی مواضع آلمانی_ایتالیایی موجود در شمال بود در این روز بیش از 122 تن بمب بر سر لشگریان متحدین فرو ریخته شد. در ساعات اولیه یکشنبه 25 اکتبر کار پاکسازی میدان مین در قسمتهای شمالی رو به اتمام بود بیش از 5 مایل(8 کیلومتر)میدان مین پاکسازی شده بود و تانکهای انگلیس در آماده باش برای حمله ی نهایی بودند.اما مواضع آلمانها در پشت میدانهای مین بسیار مستحکم بود سنگرهای بتنی و سیمهای خاردار و سربازانی که به آنتی تانکهای پانزر شرک مجهز بودند مونتگومری را نگران کرده بود به همین دلیل او به فکر نقشه ای جدید افتاد که با ورود فیلد مارشال رومل در 25 اکتبر آن را عملی ساخت.این طرح بدین گونه بود که 500سرباز استرالیایی (مثل همان استرالیاییهای فداکار روز اول) باید از شمالی ترین نقطه و از ساحل دریای مدیترانه نیروهای آلمانی را دور میزدند و آنان را در محاصره متفقین قرار می دادند. اما آلمانها این سپاه کوچک را شناسایی کردند و تمام 500 سرباز استرالیایی در مقابل تنها یک افسر آلمانی کشته شدند.رومل به هنگام بازدید از صحنه ی این نبرد بسیار متاثر شد و اصطلاح حمام خون را به کار برد اما این طرح باعث شد رومل گمان کند حمله ی بعدی متفقین از شمال است و به همین دلیل بخشی از تانکهایش را به این ناحیه منتقل کرد و فضا برای مانور تانکهای مونتگومری باز شد.در شب 25 اکتبر بمب افکنهایی که توانایی بمب باران در تاریکی شب را داشتند بیش از 115 تن بمب دیگر را بر روی مواضع رومل و یارانش ریختن گویا میخواستند انتقام آن 500 سرباز استرالیایی را که خود به کام مرگ فرستاده بودند از آلمانها بگیرند به هر حال وضیت روباه صحرا و یارانش بسیار وخیم شده بود.
http://www.nazicenter.ir/1140/دومین-نبرد-العلمین.html

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نبرد علم الهلفا

پس از نبرد غزاله که در آن فیلد مارشال رومل توانست خط محاصره ی نیروهای بریتانیایی را در بندر توبروک لیبی بشکند, نیروهای آلمانی به فرماندهی رومل توانستند بدون شکست ظرف مدت 38 روز خود را به دروازه های العلمین برسانند.این پیشروی بقدری سریع و کوبنده بود که تمامی مقامات ارشد ارتش آلمان از جمله شخص پیشوا نبرد شمال آفریقا را تمام شده میدانستند.ژنرال Claude Auchinleck که فرماندهی سربازان بریتانیایی را بر عهده داشت پس از نبرد غزاله فقط عقب نشینی کرده بود تا جایی که مصر با خطر سقوط مواجه شد.چرچیل که از شکست های پیاپی ژنرال Auchinleck به تنگ آمده بود در واپسین روزهای نبرد اول العلمین او را به بریتانیا فراخواند و یکی از بهترین ژنرالهای خود را به جای او گمارد, برناردو مونتگومری که سربازانش او را مونتی صدا میزدند و در سلسله نبردهای شمال آفریقا به او لقب موش صحرا داده شد از طرف چرچیل به فرماندهی کل نیروهای انگلیسی مستقر در شمال آفریقا منصوب گشت. با ورود مونتگومری, فیلد مارشال رومل که از نظر سوخت و تجهیزات در وضعیت وخیمی قرار داشت بر خلاف دستورات پیشوا دست به یک عقب نشینی سراسری از ایستگاه العلمین زد.بنابراین در نبرد اول العلمین رومل و مونتگومری نتوانستند یکدیگر را محک بزنند.اولین نبرد روباه صحرا و مونتگومری در خط دفاعی جدید آلمانها رخ داد در شهری به نام علم الهلفا(Alam el Halfa).

شرح نبرد:
نبرد علم الهلفا که در بازه ی زمانی 30 آگوست تا 5 سپتامبر سال 1942 در جنوب العلمین به وقوع پیوست. در این نبرد سپاه آفریقا که از نیروهای آلمانی-ایتالیایی به فرماندهی فیلد مارشال رومل تشکیل شده بود به مصاف ارتش 8 بریتانیا به فرماندهی مارشال مونتگومری رفت.در این نبرد نیروهای انگلیسی وضعیت بسیار بهتری داشتند و از نظر تجهیزات تعداد تانک و هواپیما جلوتر از نیروهای رومل بودند.در واقع رومل در خط دفاعی علم الهلفا در انتظار رسیدن نیروهای تازه نفس و سوخت بود تا بار دیگر به سمت العلمین یورش برد.در این نبرد رومل سوخت و تانک کافی نداشت و به طور کلی با هیچ چی ولی حساب شده میجنگید برای او عقب نشینی به معنای از دست دادن سوخت بیشتر بود بنابراین علم ال هلفا را حفظ کرد در طول این نبرد کوتاه رومل از تاکتیکهای پیچیده ای برای تانکهایش استفاده میکرد.

مثلا در این تاکتیکها به بعضی از تانکها سوخت کافی و به بعضی دیگر فقط به اندازه ای سوخت داده میشد که تانک بتواند به طور نقطه ای جایش را عوض کند در واقع این تانکها بیشتر از اینکه در حال حرکت باشند ساکن بودند.تانکهایی که سوخت کافی داشتند در میدان نبرد مانور میدادند و میجنگیدند و تانکها کم سوخت در فاصله ی دورتری از نبرد مستقر شده و خیلی کم تحرک داشتند و نقش توپخانه ای را بازی میکردند, همچنین رومل به طور گسترده ای از میدانهای مین پراکنده استفاده کرد تا راههای نفوذ تانکهای انگلیسی را محدود سازد.نیروی هوایی و توپخانه ای بریتانیا در طول این نبرد 6 روزه بی وقفه اهداف خود را مورد اصابت قرار میدادند از نظر مونتگومری، رومل تا چندی دیگر باید تسلیم میشد.در 2 سپتامبر به دفتر ورماخت در برلین گزارش داده شد که وضیت رومل بسیار وخیم است و ممکن است سپاه آفریقا از هم بپاشد زیرا رومل حتی سوخت کافی برای عقب نشینی در اختیار ندارد. رومل دستور داد سوخت بسیاری از کامینها و وسایل نقلیه زرهی کشیده شود تا تانکهایش بتوانند در میدان نبرد از علم الهلفا دفاع کنند.مونتگومری که کمابیش از وضیت رومل و یارانش با خبر بود در 4 سپتامبر یک حمله ی سراسری اما نه چندان بزرگ علیه نیروهای متحد صورت داد که با مقاومت شدید رومل نیروهای بریتانیایی مجبور به عقب نشینی شدند در این نبرد رومل تنها 300 تانک در مقابل 900 تانک انگلیسیها داشت با ورود تانکهای انگلیسی توپهای 88 میلی متری آلمانی آتش گشودند و تعداد زیادی از تانکهای انگلیسی را از کار انداختند با افزایش تعداد تانکهای انگلیسی رومل دستور حمله به تانکهایش داد ولی نیروهایش به طور نا امید کننده ی کم بودند ولی با دستورات مستمر رومل و تاکتیکهای سرعتی او نیروهای انگلیسی عقب کشیدند.بسیاری از فرماندهان انگلیسی به عملکرد موتگومری انتقاد میکردند که چرا با یک حمله ی بزرگ کار رومل را تمام نمیکند.در واقع مونتگومری هم ژنرال باهوشی بود و میدانست که یک حمله ی بزرگ یعنی استفاده از تمامی سوخت و تجهیزات (وضیت نیروهای متفق هم چندان مناسب نبود)که اگر این حمله رومل را به زانو در نمی آورد منابع انگلیسیها هم وخیم میشد و متحدین ابتکار عمل را به دست می گرفتند.

این نبرد 6 روزه که نبرد بسیار حساسی به شمار می آمد با پیروزی نسبی مونتگومری و سربازانش به اتمام رسید.متحدین 2900 کشته و مجروح داده و49 تانک و 36 هواپیما از دست دادند در مقابل نیروهای متفق (انگلیسی, استرالیایی,هندی و…) 1750 کشته و مجروح داده و 68 تانک و 67 هواپیما از دست دادند. در این نبرد 6 روزه مونتگومری هم بخشی از توان خود را از دست داد و در العلمین به انتظار رسیدن نیروهای تازه نفس و سوخت سنگر گرفت.مقاومت رومل در چنین شرایطی برای مقامات آلمانی بسیار غرور آفرین بود, حتی مقامات و ژنرالهای انگلیسی هم که کار آلمانیها را تمام شده میدانستند به تحسین این ژنرال بزرگ و توانای آلمانی پرداختند. بین فاصله ی 6 سپتامبر تا 23 اکتبر جز زد و خوردهای کوچک اتفاق خاصی در شمال آفریقا رخ نداد در واقع این مدت را میتوان آرامش قبل از طوفان نامید زیرا با رسیدن سوخت و نیروهای تازه نفس به خصوص تانکهای جدید آمریکایی مونتگومری بار دیگر به علم الهلفا حمله کرد (نبرد دوم العلمین).
http://www.nazicenter.ir/1135/نبرد-علم-الهلفا-alam-el-halfa.html

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نبرد غزاله ( از سری مبارزات اروین رومل)
نبرد غزاله از سلسله نبردهای شمال آفریقا و از مهمترین نبردهای جنگ جهانی دوم بود که در بازه ی زمانی 26 می تا 21 ژوئن سال 1942 در اطراف بندر توبروک لیبی رخ داد. نیروهای آلمانی شامل لشگر زرهی پانزر و واحدهای آلمانی- ایتالیایی به فرماندهی فیلدمارشال اروین رومل و دارای 90 هزار سرباز و 560 تانک بودند.در مقابل نیروهای بریتانیایی و نیروهای لهستانی, هندی, فرانسه ی آزاد و آفربقای جنوبی به فرماندهی ژنرال Claude Auchinleck (ژنرالی که پس از نبرد اول العلمین به بریتانیا فراخوانده شد و مونت گومری جایش را گرفت)و با 110 هزار سرباز و 843 تانک به شدت رومل را تحت فشار قرار داده بودند.

پس از عملیات کاملا موفقیت آمیز Crusader در اواخر سال 1941 نیروهای آلمانی که از نبود تجهیزات و سوخت رنج میبردند تا بندر توبروک لیبی عقب نشستد و رومل خط دفاعی بسیار محکمی در این بندر ایجاد کرد. دریای مدیترانه که تنها راه رساندن تجهیزات به رومل و یارانش بود توسط متفقین نا امن شده و تدارکات ارسالی برای رومل به اعماق دریا فرستاده میشد.ولی با این حال در روزهای 21 ژانویه و 3 فوریه بخشی از کاروان تدارکات ارسالی از آلمان به دست رومل رسید.لشگر هشتم زرهی که بیشتر از نیروهای اس اس تشکیل شده بود بین توبروک(غرب توبروک) و شهر Timimi مستقر شده بود و جلوی ورود متفقین را میگرفت.تا اوایل بهار نیروهای رومل تحت محاصره ی شدید انگلیسیها بودند ولی خط دفاعی را حفظ میکردند.
شرح عملیات:
انگلیسیها در حال افزایش و ارنقای قوای خود بودند به عنوان مثال روی تانک اصلی خود یعنی m3 (یا تانک ژنرال گرانت) مسلسل سنگین 75 میلی متری نصب کردند که بلای جان پیاده نظام آلمانی بود. رومل هم در مدت محاصره بیشتر دفاع کرده بود تا حمله رومل در زمستان تنها یکبار به شهر بنغازی یورش برد که فقط برای سرگرم کردن متفقین بود او میدانست باید نیروهایش را برای یک حمله اصلی و شکستن محاصره حفظ نماید.اما نقشه ی فیلد مارشال رومل برای این کار بدین صورت بود که شهری به اسم Bir Hacheim را که روی خط محاصره قرار داشت و دارای پستی بلندی بسیار کمی بود و تانک های آلمانی میتوانستند با حداکثر سرعت در این محل مانور دهند را انتخاب کرد.لشگر 132 زرهی ایتالیا از سمت چپ(جنوب غربی) به این شهر یورش میبرد و لشگرهای زرهی 21 و 15 آلمان هم از سمت راست حمله میکردند اگر عملیات موفقیت آمیز می بود و محاصره شکسته میشد لشگرهای 20 و101 ایتالیا از 40 کیلومتری شمال شرقی شهر Bir Hacheim وارد نبرد شده و نیروهای انگلیسی بین این 40 کیلومتر به محاصره ی نیروهای آلمانی- ایتالیایی در می آمدند.و سپس روز بعد ارتش هشتم زرهی آلمان از غرب وارد میدان میشد و به شهرهای غزاله و عالم حمزه(Alem Hamza) حمله میکردند و پس از پیشروی با لشگرهای 5 و 21 ایتالیا که از سمت دیگر به غزاله حمله کرده بودند یکی میشد.در واقع رومل تمام افراد خود را در گروههای کوچکتری قرار داد تا با فاصله های معینی به خط محاصره ی نیروهای بریتانیایی حمله کنند و آنها را در حلقه های محاصره ای کوچکتری قرار دهند. رومل در این حمله از حربه ای خلاقانه استفاده کرد و با سوار کردن ملخ های دهها هواپیما که برایشان سوخت کافی نداشت بر روی کامیون گردو خاکی بزرگ ایجاد میکرد تا نیروهایش تا آخرین لحظه توسط متفقین شناسایی نشوند و با این کار انگلیسیها را غافلگیر کرد.
نبرد غزاله با نام عملیات Venezia در ساعت 14 روز 26 می با فرمان روباه صحرا آغاز شد.ابتدا توپخانه ی آلمان که در نزدیکترین موضع به غزاله مستقر شده بود مواضع انگلیسیها را گلوله باران کرد و همزمان لشگرهای 132 و 101 ایتالیایی و لشگرهای 15 و 21 آلمانی به هدفهای از پیش تعیین شده حمله کردند.انگلیسیها که گمان میکردند کار متحدین تمام است و آنها قادر به تدارک و انجام حمله ی دیگری نیستند, آمادگی کامل نداشتند و غافل گیر شدند.سرعت عمل آلمانیها در حمله به اهدافی در شعاع بیش از 60 کیلومتر خیره کننده بود.محاصره ی انگلیسیها شکسته شد و تا فردا صبح نیرهای آلمانی بیش از 40 کیلومتر پیشروی کردند. پس از ده روز نبرد پیشروی آلمانیها باور نکردنی بود و نیروهای متفق متحمل تلفات سنگینی شدند,البته نیروهای لهستانی, هندی و فرانسوی برای آلمانیها رقیبی دست و پا بسته بودند.پس از این نبرد 25 روزه آلمانها قاطعانه پیروز شدند و اگر به آمار و ارقام این نبرد نگاهی بیاندازیم متوجه میشویم که با یک شاهکار نظامی مواجهیم.ابتدا این مسئله عنوان میشود که نیروهای آلمانی-ایتالیایی از همه نظر از قوای متفق پایین تر بودند و احتمال پیروزی برای آنان روی کاغذ بسیار پایین بود.در پایان این نبرد نیروهای متفق 50 هزار کشته و مجروح داده و 1188 تانک از دست دادند و در مقابل تلفات متحدین به 5000 نفر هم نمیرسید همچنین رومل در این نبرد تنها 400 تانک از دست داد.
نظر نویسنده:
پس از نبرد غزاله فیلد مارشال اروین رومل با سرعتی باور نکردنی خود را به دروازه های العلمین در مصر رساند و اگر سوخت کافی به او میرسید احتمالا مصر بدست آلمانها می افتاد اما پیشبینی اکثر تاریخ نویسان در صورت پیروزی آلمان این بود که رومل از کانال سوئز عبور میکرد و با فتح ایران یا حتی هند جبهه ی جدیدی علیه شوروی ایجاد میکرد و اگر رومل در کنار گودریان, بوک, روندشتدت و.. قرار میگرفت کار استالین تمام بود.حتی اگر رومل به شوروی هم حمله نمی کرد با فتح ایران از ارسال تدارکات به جبهه ی شوروی جلوگیری میکرد و مقدمات نابودی کومونیستها فراهم میشد. ولی ای کاش اصلا نبردی به نام نبرد شمال آفریقا به وجود نمی آمد تا نیروهای آلمانی بر روی جبهه ی شوروی متمرکز باشند.
http://www.nazicenter.ir/757/نبرد-غزاله-از-مبارزات-اروین-رومل.html

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.