Arash

پروازي ماندگار - خاطره‌اي از شهيد خلبان حميد پولاد داوودي

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

[font=arial,helvetica,sans-serif][size=5]ماه اول جنگ تحميلي سپري شده و نيروي هواي ارتش جمهوري اسلامي ايران نقش سرنوشت‌سازي را براي مقابله با تهاجم دشمن بر عهده گرفته بود. از اين رو مراكز مهم نظامي و راهبردي دشمن به طور مرتب مورد حمله هواپيماهاي شكاري و بمب افكن ما قرار مي‌گرفت. زمين‌گير كردن نيروهاي مهاجم دشمن در جبهه‌ها نيز از مأموريت‌هاي مهمي بود كه نيروي هوايي عهده‌دار آن شده بود. همه روزه تعداد زيادي هواپيما از پايگاه‌هاي مختلف به پرواز در مي‌آمدند و يكان‌هاي پياده و زرهي دشمن را با بمب‌، راكت‌ و موشك‌هاي خود مورد هدف قرار مي‌دادند. به اين ترتيب با حمله‌هاي پي‌درپي، يكان‌هاي دشمن زمين‌گير و هر روز حركتشان كندتر از روز قبل مي‌شد.[/size][/font]

[center][url="http://aja.ir/portal/Picture/ShowPicture.aspx?ID=2465f470-82cd-44f2-af39-4d6453654360"]http://aja.ir/portal...39-4d6453654360[/url]
[font=arial,helvetica,sans-serif][size=5]شهيد خلبان حميد پولاد داوودي[/size][/font][/center]

[font=arial,helvetica,sans-serif][size=5]پايگاه قهرمان دزفول، درحالي كه زير توپخانه عراق قرار داشت و در مقابل حمله‌هاي هوايي دشمن سرفراز و سربلند ايستاده بود، با غرش سهمگين هواپيماهاي شكاري خود، آتش مرگ بر سر دشمن زبون مي‌ريخت. پروازها بي‌وقفه ادامه داشت و نوك حمله هواپيماهاي ما، متجاوزين را در تمام جبهه‌هاي خوزستان نشانه گرفته بود. از سوي ديگر نياز عملياتي نيروي زميني براي به دست آوردن آخرين اطلاعات از حركت دشمن نيز با پروازهاي اكتشافي تأمين مي‌شد. در آن زمان من هم به عنوان يكي از خلبانان هواپيماهاي اكتشافي به پايگاه دزفول مأمور شده بودم تا پروازهاي عكاسي در ارتفاع كم را، در كمترين زمان ممكن انجام بدهم تا در صورت لزوم، اطلاعات تازه‌اي از تحركات دشمن به نيروهاي خودي برسد. صبح يكي از روزهاي اوايل آبان 1359، طبق معمول به پست فرماندهي پايگاه رفتم. پس از ورودم، به من ابلاغ شد كه به اتاق جنگ بروم. حدس مي‌زدم كه مأموريت جديدي در پيش‌رو است و بايد پروازي بر فراز مناطق عملياتي انجام دهم. وقتي به اتاق جنگ رسيدم، در آنجا دستور پروازي مربوط به مأموريت شناسايي هوايي از دشمن را دريافت كردم. جزييات دقيقي از مأموريت در دستور پروازي ذكر شده بود. طرح‌ريزي پرواز را با دقت انجام دادم و كليه نكته‌هاي مربوط به نحوه عكاسي از هدف‌ها را از نظر گذراندم. وقتي كه به اتاق هدف برگشتم، افسر اطلاعات و عمليات در مورد تهديدهاي موجود در منطقه و وضعيت دشمن، به خصوص از نظر دفاع ضدهوايي آگاهم كرد. مقصد، بخش شرقي هويزه بود و بايد از هدف‌هايي كه به طور عمده محل تجمع نيروي‌هاي عراقي و مركز فرماندهي آنها بود، عكس مي‌گرفتم. آن روز هوا خيلي خوب بود و ديد كافي وجود داشت. صبر كردم خورشيد به اندازه كافي بالا بيايد تا عكس‌ها از وضوح بيشتري برخوردار باشند و جزييات هدف را بهتر نشان دهند. دستورهاي لازم براي استقرار دوربين‌ها و آماده كردن هواپيما از قبل صادر شده بود. ساعت 1100 پس از بررسي‌هاي لازم، به پرواز در آمدم و بي‌درنگ در ارتفاع بسيار كم به طرف اولين نقطه نشانه به پيش رفتم.


پس از طي مسير پيش‌بيني شده، به منطقه هدف نزديك شدم. گرد و خاك زيادي را در مقابل خود ديدم كه نمايانگر حركت خودروهاي زرهي دشمن بود. در حالي‌كه خيلي به زمين نزديك شده بودم، به سمت آنها ادامه پرواز دادم. نزديك هدف، كمي بالاتر آمدم، دوربين‌ها را كه آماده عكاسي بودند، به كار انداختم و پس از چند لحظه بر فراز ستون‌هاي زرهي و تجمع نيروهاي عراقي قرار گرفتم. تعداد زيادي نفربر و تانك در حركت بودند. دوربين‌ها را دوباره بررسي كردم، به خوبي كار مي‌كردند و يقين داشتم كه عكس‌هاي با ارزشي را از دشمن مي‌گيرم. از سوي ديگر آتش ضدهوايي دشمن زياد بود و برخورد گلوله‌ها را با بدنه هواپيما احساس مي‌كردم. با انجام رزمايش‌هاي پي‌درپي و گردش‌هاي سريع به چپ و راست، از ميان آتش دشمن در حال عبور بودم كه ناگهان هواپيما تكان شديدي خورد. دسته هدايت هواپيما را به عقب كشيدم. هواپيما غير طبيعي و ديوانه‌وار شروع به اوج‌گيري كرد، ولي دوباره در حالت شيرجه قرار گرفت و اين عمل چندين بار تكرار شد. به احتمال زياد مشكلي در فرمان‌هاي هدايت هواپيما پيش آمده بود و هدايت هواپيما با سختي انجام مي‌گرفت. به هر زحمتي كه بود، هواپيما را مهار و دوربين‌ها را خاموش كردم و به سمت پايگاه تغيير جهت دادم. هواپيما به سختي پرواز مي‌كرد. هر چند پرنده تيزي بود، ولي زخم‌هاي فراوان، آن را از توان انداخته بود؛ با اين وجود مقاومت مي‌كرد. مراقب حركاتش بودم و دعا مي‌كردم كه لطف پروردگار شامل حالم شود و بتوانم هواپيما را با عكس‌هايي كه گرفته بودم، به پايگاه برسانم. تلاش بي‌وقفه‌ام به نتيجه نزديك مي‌شد و به نزديكي پايگاه رسيده بودم. با برج مراقبت پايگاه تماس گرفتم و اعلام موقعيت اضطراري كردم. لازم بود كه مسئولان وضعيت هواپيما را از زمين ببينند و بررسي كنند. نمي‌دانستم كه چه اتفاقي براي هواپيمايم افتاده است. با خود مي‌گفتم شايد سطوح افقي فرمان‌ها و سكان‌هاي افقي صدمه ديده باشند. با زحمت فراوان توانستم يك بار و در ارتفاع كم از فراز باند پروازي عبور كنم تا همكارانم در محل كاروان امكان بررسي هواپيما را داشته باشند. پس از عبور از فراز باند پروازي، با دشواري گردش و سرانجام در ضلع آخر، خود را براي فرود آماده كردم. بايد سرعت را كم مي‌كردم، ولي هر بار كه مي‌خواستم سرعتم را كم كنم، هواپيما از تعادل خارج مي‌شد و تمايل به گردش پيدا مي‌كرد و حالت سقوط به خود مي‌گرفت. بدون كاهش سرعت، كاستن از ارتفاع نيز مشكل بود. به هر زحمتي بود هواپيما را در جهت باند پروازي قرار دادم. به هر مصيبتي كه شده بود بايد ارتفاع را كم مي‌كردم. سرعت را به حداقلي كه هواپيما اجازه مي‌داد رساندم. سرعت‌نماي هواپيما را زير نظر داشتم. سرعت هواپيما براي فرود بسيار زياد بود و كاهش سرعت نيز هواپيما را از مهار (كنترل) خارج مي‌كرد. نشستن با اين سرعت هم كاري عجيب و خارج از توانايي‌هاي اعلام شده هواپيما به شمار مي‌آمد. دو برابر حداكثر سرعت مجاز براي فرود هواپيما سرعت داشتم و كاهش بيش از آن هم مقدور نبود. به ناچار با همين سرعت به سمت باند پروازي حركت كردم. زماني طول نكشيد كه چرخ‌‌هاي هواپيما باند پروازي لمس كرد و من بي‌درنگ هر دو موتور هواپيما را خاموش كردم. هواپيما بيش از 500 كيلومتر سرعت داشت. علائم فاصله‌نماي دو طرف باند به سرعت از جلوي ديدگانم عبور مي‌كردند. از حداكثر توان ترمزها استفاده كردم، ولي باز هم سرعت غير قابل مهار (كنترل) بود. سرعت هواپيما بيشتر از آن بود كه بتوان در طول باند پروازي مهارش كرد. هواپيما تا آخر باند دويد و سرانجام با كابل «بارير» درگير و با فشار و تكان شديدي متوقف شد. خودروهاي نجات و آتش نشاني، هواپيما را در بر گرفته بودند. من با كمك كاركنان نجات و آتش‌نشاني از هواپيما خارج شدم. نگاهي به هواپيما انداختم. بدنه هواپيما سوراخ سوراخ شده و يكي از سكان‌هاي افقي هواپيما به كلي از بين رفته بود. با مشاهده هواپيما، به معجزه واقعي سلامتي فرودم، پي بردم. هواپيما تنها به اراده پروردگار اين راه طولاني را در چنين شرايط دشواري طي كرده بود و به درستي كه چنين پروازي از جمله غيرممكن‌ها به حساب مي‌آمد و نشستن با دو برابر سرعت مجاز نيز به طور حتم بايد باعث بروز سانحه مي‌شد، اما با توكل به قدرت لايزال الهي من و هواپيما از مهلكه‌اي حتمي نجات يافته بوديم. چگونه مي‌توانستم شكر اين همه لطف و مرحمت ذات پاكش را بجاي آورم؟ به راستي خودم را در مقابل اراده و مشيت الهي حقير و كوچك مي‌ديدم. فيلم‌هاي دوربين‌ها براي ظهور فرستاده شد. پس از ظهور و چاپ وضعيت عجيب و باور نكردني را در عكس‌ها ديديم. دوربين‌هاي هواپيما علاوه بر گرفتن عكس‌هاي واضح و با ارزش از تحركات و تجمع دشمن در منطقه، از سايه خود هواپيما نيز عكس‌هاي جالبي گرفته بود. سايه هواپيما در بخشي از عكس‌ها كاملاً سالم بود و در ديگر عكس‌ها لحظات بعد از وقوع حادثه يعني انهدام بخشي از دم هواپيما و سكان افقي آن كاملا به ثبت رسيده بود.[/size][/font]


[center][img]http://www.asriran.com/files/fa/news/1387/10/25/104316_970.jpg[/img][/center]
[font=arial,helvetica,sans-serif][size=5]***
گفتني است شهيد پولاد داوودي در يك عمليات ديده‌بان رزمي هوايي در تاريخ 9 اسفند 1362 به درجه رفيع شهادت نايل آمد و از وي دو دختر به يادگار ماند. روحش شاد و يادش گرامي باد. پي‌نوشت: 1- كاروان، اتاقكي در ابتداي باند است كه يك نفر از آنجا هواپيما را براي نشستن روي باند پرواز راهنمايي مي‌كند. تهيه و تنظيم: اباصلت رسولي

[url="http://www.aerocenter.ir/forum/content/437-a.html"]منبع[/url][/size][/font]
  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.